در فضاي رسانهاي پيش و پس از مراسم اسکار، اظهارنظرهايي ديدم با اين مضمون که «دستور ترامپ، اسکار فروشنده را خريد» يا «انتخاب فروشنده مانند انتخاب آرگو در سال 2013 سياسي بود» يا «فروشنده استحقاق اين جايزه را نداشت» و... فارغ از لحنِ تکآوايي و خودمدارانه اين جملات غيرقابل اثبات (همچون ادعاي معاون سينمايي دولت دهم مبني بر لابيِ ايشان براي اسکار جدايي نادر از سيمين!)، به نظرم چند نکته گفتنيست:
1- خرد، معرفت و اخلاق حکم ميکند که از موفقيت قانونيِ هر هموطن در هر گوشه جهان - به هر دليل - خوشحال باشيم. در مورد اصغر فرهادي با اعتباري که طي اين سالها در عرصههاي جهاني کسب کرده و پيامهاي انساني و صلحطلبانهاي که از هر تريبون به نفع تاريخ و فرهنگ و مردم ما ميفرستد - در موقعيت کنوني ما و با تاثيري بهمراتب بيش از دهها نامه و بيانيه و تهديد و لابيِ سياسي - البته اين خوشحالي بايد دوچندان باشد. اگر هم کدورت خاطري هست، قاعدتا بايد از سوي رقباي اين فيلم باشد، نه ما... که البته از اين منظر نيز - همچون همه انسانهاي متمدن - با خوشحالي و تبريک چهار کارگردان ديگر نامزد دريافت اين جايزه توام بوده است.
2- برخي دوستان طوري حکم راندهاند گويي فروشنده از ديد همگان، اثري مهمل و يکي از ضعيفترين فيلمهاي اصغر فرهادي است (براي چندمين بار بايد يادآور شد که لطفا ديدگاه خود را ديدگاه همگان فرض نکنيد)، در حالي که با مراجعه به نقدها و آراي بسياري از منتقدان و نويسندگان سينمايي، بهسادگي آشکار است که برخي آن را شاهکار ميدانند، بسياري نه شاهکار ولي فيلمي بسيار خوب، بسياري فيلمي خوب و بسياري هم فيلمي متوسط (در قياس با ساختههاي پيشين فرهادي). گويا ايشان يادشان رفته که اين فيلم - جز فروش بالاي داخلي و انتخاب به عنوان فيلم برتر سال از سوي بسياري از منتقدان و همچنين هيات معرفي فيلم به مراسم اسکار - در جشنواره کن (و شيکاگو و مونيخ و...) افتخارات مهمي کسب کرد، نامزد جوايز گلدنگلوب بود، در بسياري از انتخابهاي منتقدان بينالمللي جاي داشت، اکران موفقي را در بسياري از کشورها تجربه کرد و در بين همين پنج فيلم نامزد جايزه بهترين فيلم خارجيزبان اسکار نيز به اعتقاد علاقمندان توني اردمان، بعد از آن فيلم ميتوانست شانس دوم کسب اين جايزه باشد (گو اين که بسياري در همين ترکيب و فقط به لحاظ ارزشهاي سينمايي نيز فروشنده را شانس اول ميدانستند).
3- يک بار ديگر - براي هزارمين بار - بايد به طبيعت اختلاف آراي هياتهاي گوناگون داوري در سراسر جهان اشاره کنيم. بياييد فرض کنيم ترامپ چنين دستوري نداده بود و فروشنده باز برنده اين جايزه ميشد. اتفاق خيلي عجيبي بود؟ آيا وقتي نامزدهاي اسکار اعلام شدند و فيلم فرانسويِ او - که جايزه گلدنگلوب را گرفت - و فيلمهاي مهم ديگري همچون خوليتا، نرودا و... در بين نامزدها نبودند، نويسندگان سينمايي فرانسه، اسپانيا، شيلي و... اعتراض کردند و اين را نشانهاي بر سياسيکاري يا بيسواديِ اعضاي آکادمي علوم و هنرهاي سينمايي دانستند؟ مقايسه با آرگو بيانصافيست. اگر به اسکار فيلم آرگو اعتراضي بود، نه به خود فيلم، بلکه در مقايسه آن با رقبايي همچون عشق(ميشائيل هانکه)، جنگوي آزادشده (کوئنتين تارانتينو)، زندگيِ پي (آنگ لي)، لينکلن (استيون اسپيلبرگ)، بينوايان(تام هوپر)، دفترچه راهنماي خوشبيني (ديويد اُ. راسل) و... بود که هر کدام از آرگو بهتر بودند؛ نه اينجا که فروشنده - به اذعان همگان - به خودي خود و بر اساس ارزشهاي سينمايياش هم شانس اول يا دوم کسب اين جايزه بوده است.
4- حالا بياييد فکر کنيم سياست در اين گزينش دخيل بوده است و ببينيم چگونه؟ اميدوارم فکر نکنيد کسي يا نهادي، 4600 عضو آکادمي را در سالني گردآورده يا به آنها نامه فرستاده و برايشان از لزوم انتخاب فروشنده گفته است! حداکثر تصور مکانيسم واقعي چنين تاثيري، آن است که تکتک اعضاي آکادمي (يا دقيقتر، آن تعداد که به فروشنده راي دادهاند)، در درون خود به اين نتيجه رسيدهاند که از بين دو نامزد شايستهتر، اگر توني اردمان را انتخاب کنند، فقط جايزهاي به يک فيلم است، اما تاثير برندهشدن فروشنده با توجه به فضاي اين روزهاي جهان و دستور نژادپرستانه ترامپ (و وظيفهاي که همه خردمندان جهان در ايستادن در برابر آن دارند) و غيبت فرهادي و حضور دو ايرانيِ نخبه و مشهور بينالمللي بر صحنه، خيلي ميتواند بيشتر باشد؛ در عين اين که ارزشهاي سينماييِ مضمون و ساختار فروشنده هم فاصله زيادي با توني اردمان ندارد و به خودي خود ميتواند واجد امتيازهاي لازم براي کسب اين جايزه در بين رقباي موجود باشد. خب، که چه؟ اشتباه کردهاند؟ خطا رفتهاند؟ معيارهاي سينمايي را زير پا گذاشتهاند و به فيلمي که صد پله از فيلمي ديگر ضعيفتر بوده، جايزه دادهاند، فقط براي کوبيدن ترامپ؟ اصلا نيازي به اين کار بود؟ و اگر فروشنده جايزه هم نميگرفت، آيا ذرهاي از موج همگاني اعتراض جهاني نسبت به نابخرديهاي او، کم ميشد؟
5- اميدوارم اين را منتقل کرده باشم که شخصا منکر تاثير سياست بر اين جايزه نيستم، اما نه همچون برخي دوستان و همکاران از روي عصبانيت و با حکمهاي قطعي و مبتني بر تئوري توطئه، بلکه با يک دنيا غرور و افتخار و در شرايط و حد و حدودي که گفتم.
همزیستی نیوز - انتخاب فیلم «فروشنده» اثر اصغر فرهادی در اسکار 2017 نشان داد که هنر زبانی جهانی دارد و دیگر نمی توان با ممنوعیت، دیوار کشیدن مرزها و سیاست های مهاجرستیز مسیر آن را مسدود کرد.
به گزارش گروه پژوهش و تحلیل خبری ایرنا، خبر کوتاه اما شیرین بود و بار دیگر نام ایران و هنر ایرانی در عرصه جهانی مطرح کرد. این برای دومین بار بود که اسکار جایزه بهترین فیلم خارجی به اصغر فرهادی و سینمای ایران تعلق گرفت. فرهادی کارگردانی را به صورت حرفه ای را سال 81 در سینما آغاز کرد و آثاری چون « رقص در غبار» ، «شهر زیبا» ، «چهارشنبه سوری» ،«در باره الی » و « گذشته » در پرونده کاری وی جای دارد . فروشنده که آخرین اثر فرهادی به شمار می رود در جشنواره کن 2016 نیز موفق به دریافت جایزه های بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش اول مرد شد. پیشتر نیز این کارگردان، در سال 1389 «جدایی نادر از سیمین» را ساخت که برنده جایزه های «اسکار» و «گلدن گلوب» در سال 2012 شد. در این میان دیدگاه های متفاوتی در فضای اجتماعی و رسانه ها شکل گرفت؛ پیامی که برنده شدن فیلم ایجاد کرد از حد انتظار فراتر رفت. اسکار امسال دارای ویژگی های خاصی بود از جمله فضایی که با روی کار آمدن «دونالد ترامپ» را در جهان شکل گرفته بود، منجر به آن شد که مراسم بازتاب گسترده ای پیدا کند. به ویژه که مواضع مهاجرستیز و غیر انسانی ترامپ انتقادهای فراوانی را در عرصه جهانی برانگیخت. از این رو اسکار 2017 در سایه ریاست جمهوری او بیش از گذشته رنگ و بویی سیاسی به خود گرفت. همین عامل سبب ساز آن شد که فرهادی و عوامل فیلم فروشنده در اعتراض به فرمان ضد مهاجرتی ترامپ رییس جمهوری جدید آمریکا در این مراسم که بامداد دوشنبه به وقت تهران برگزار شد، شرکت نکنند. در نتیجه «انوشه انصاری» نخستین فضانورد زن ایرانی و «فیروز نادری» از مدیران پیشین ناسا به نمایندگی از آنها در اسکار حضور بهم رساندند. این مساله نشان داد که هنر، زبانی جهانی دارد و با محدود کردن کشورها و دادن فرمان های ضد مهاجرتی نمی توان داشته های کشورها را نادیده گرفت. هر چند برنده شدن فیلم فرهادی و کسب اسکار تحت الشعاع فضای سیاسی قرار گرفت با این حال جایزه گرفتن فیلم را نمی توان تنها به مسایل سیاسی فروکاست و آن را از دریچه سیاسی تحلیل و ارزیابی کرد. فرهادی با این اثر خود نشان داد که کارگردانی صاحب سبک و مولف به شمار می رود. در واقع او کارگردانی است که ره صد ساله دستیابی به موفقیت های تحسین برانگیز را در یک دهه اخیر با شتاب پیموده و با سبک خاص خود که روایتی بدیع از واقعگرایی است به چهره ای بی مانند در سینمای ایران و جهان تبدیل شده است. از طرفی فرهادی با خلق آثارش دست روی نقاطی می گذارد که بخشی از دغدغه های جهانی است. به ویژه آن که او نتیجه گیری و قضاوت درست و غلط رخدادهای آثار خود را بر عهده تماشگر میگذارد و وظیفه خود به عنوان دریچه و واسطهای میان بیننده و جهان اش را به بهترین شکل نشان می دهد. برخی منتقدان بر این باورند که بخشی از درونمایه فیلم های فرهادی مبتنی بر اخلاق و بی اخلاقی است. او در کنار پرداختن به مفاهیمی چون خیانت، دروغ، پنهان کاری و قضاوت، به مساله دیگری نیز علاقه نشان می دهد و آن غلبه گفتمان های گوناگون بر زندگی فردی و اجتماعی انسان معاصر است. در واقع فرهادی مسایل را تنها به افراد و شرایط روانی شان تقلیل نمی دهد بلکه موقعیت های بیرونی را نیز مورد نظر قرار می دهد. از این رو به نظر می رسد انتخاب اثری دیگر از ایران بار دیگر نشان داد که فرمان ضد مهاجرتی ترامپ و رفتاری که در برابر کشورمان داشت، امری نادرست و غیر قابل قبول است. از طرفی دیگر نیز نشان داد که ایرانی ها همواره در پی همزیستی و همگرایی بوده اند و نگاهی معنوی و انسانی دارند.
همزیستی نیوز - تقریبا تمام کسانی که اولین تجربه مدیریتیشان را به یاد دارند به این واقعیت اعتراف میکنند که در نخستین روزهای شروع به کارشان بهعنوان مدیر به هیچ عنوان عملکرد درستی نداشته و مرتکب اشتباهات فاحشی شدهاند، آن هم به این دلیل که از قبل خود را آماده این امر خطیر نکرده بودند.براساس پژوهش مرکز بینالمللی مدیریت خلاقانه، بیش از 60درصد مدیران از نخستین روزهای مدیریتشان بهعنوان بدترین روزهای کاریشان نام میبرند که چیزی شبیه به کابوس برای آنها بوده است.با این همه، میتوان با بهکار بستن پارهای توصیهها و برنامهریزی دقیق از این کارزار سخت و پیچیده با موفقیت بیرون آمد. در ادامه به چگونگی گذراندن پنج روز اول فعالیت مدیریتی به بهترین و ایدهآلترین شکل اشاره خواهد شد که اگر بتوانید آن را بهطور کامل و اصولی پیاده کنید، قادر خواهید بود نخستین روزهای فعالیت مدیریتیتان را به شیرینترین و به یادماندنیترین روزهای زندگی کاریتان تبدیل کنید.
روز اول: یکی از اولویتهای اصلی روز نخست کاریتان بهعنوان مدیر عبارت است از ملاقات با رئیسی که مقام مافوق شما است و باید به او پاسخگو باشید. در این ملاقات باید بهطور شفاف و کامل از انتظارات و توقعات او از شما برای 30 روز اول کاریتان مطلع شوید و به روشنی دریابید که موفقیت از نظر او چگونه تعریف میشود و او عملکردتان را چگونه ارزیابی خواهد کرد. در این جلسه لازم است که از او راهنمایی بخواهید و اطلاعات کاملی را در مورد اعضای تیم تحت رهبریتان از او دریافت کنید.
روز دوم: آنچه در روز دوم باید انجام دهید شامل برگزاری ملاقاتهای رو در رو و ترجیحا انفرادی با تک تک اعضای تیمتان خواهد بود. در این جلسات بسیار مهم و تعیینکننده باید درباره موارد زیر اطلاعرسانی شود:
• کارهای اساسی و اقدامات فوری که تیم باید در 30 روز آینده آنها را انجام دهد و اهداف کوتاهمدت تیم را تشکیل میدهند.
• کارها و اقداماتی که اعضای تیم باید در راستای تحقق اهداف کلان و بلندمدت تیم انجام دهند.
• نحوه ارزیابی و سنجش عملکرد اعضای تیم از سوی شما و معیارهای اصلی ارزشیابی افراد باید بهصورت شفاف بیان شود تا اعضای تیم بدانند که به چه صورت باید عمل کنند.
روز سوم: برگزاری جلسه عمومی با تمام اعضای تیم. پس از انجام ملاقاتهای انفرادی و رو در رو، نوبت به گردهمایی عمومی اعضای تیم یا کارکنان شرکت میرسد که این کار باید در سومین روز کاری یک مدیر تازهکار انجام شود. با این همه چون این گردهمایی بزرگ با این تعداد شرکتکننده امری مهم و پرچالش خواهد بود و چیزی نیست که یک مدیر تازهکار آن را قبلا تجربه کرده باشد، حتما باید بهصورت کاملا برنامهریزیشده و با در نظر گرفتن تمام جوانب صورت پذیرد. بنابراین بهتر است پیش از برگزاری چنین گردهمایی مهمی موارد زیر با دقت از سوی مدیر مورد بررسی و رسیدگی قرار گیرد:
• آیا اتاق محل برگزاری گردهمایی گنجایش حضور همه مدعوین را دارد؟ باید دانست که تقریبا تمام کارکنان شرکت یا اعضای تیم به دلایل مختلف از جمله کنجکاوی در مورد مدیر جدید یا محک زدن تواناییهای او بهطور حتم در این جلسه عمومی شرکت میکنند و به همین دلیل باید به فضای فیزیکی لازم برای برگزاری چنین جلسهای حتما توجه کرد.
• یک شروع عالی و جذبکننده میتواند هم توجه مدعوین به جلسه را جلب کند و هم بر اعتماد به نفستان برای ادامه جلسه بیفزاید.
• مدت زمان جلسه و چگونگی به پایان رسیدن آن نیز دارای اهمیت زیادی است و باعث میشود نقطه ابهام یا سوال بیجواب ماندهای در ذهن مدعوین باقی نماند. بنابراین بهتر است جلسه با یکسری پرسش و پاسخ به پایان برسد.
• برای جلسات عمومی مداوم بعدی نیز اطلاعرسانی کنید. یکی از رموز اعتماد پیدا کردن کارکنان یک شرکت یا اعضای تیم به یک مدیر تازهکار و ناشناخته این است که او در کارها و برنامهریزیهایش دید بلندمدت و پیگیرانهای داشته باشد. لذا این اطمینان را به افرادتان بدهید که جلسات عمومی برای درک متقابل و پرسش و پاسخ در آینده نیز ادامه خواهد یافت.
روز چهارم: در چهارمین روز کاریتان بهعنوان مدیر، بهتر است با خود خلوت کنید و نتایج و یادداشتهای خود از جلسات و ملاقاتهایی که طی سه روز قبل داشتهاید را مرور کنید تا تصویری جامع و روشن از شرایط موجود به دست آورید و بر همین اساس برای هفتههای آتی برنامهریزی کنید. آنچه شما در هفتههای بعد و به عبارتی اولین ماه فعالیت مدیریتی انجام خواهید داد، بستگی زیادی به تامل و برنامهریزیهای فوری شما در چهارمین روز کاریتان دارد. پس این کار را با تمرکز بالا و در نظر گرفتن تمام جوانب کار انجام دهید.
روز پنجم: پنجمین روز کاریتان بهعنوان مدیر که آخرین روز از اولین هفته کاریتان نیز خواهد بود اهمیت زیادی دارد، چرا که اگر خوب به پایان برسد آخر هفته رویایی و دلپذیری در انتظارتان خواهد بود. در این روز بهتر است سر ساعت در محل کارتان حضور پیدا کنید و شرایط کلی کار را بسنجید. انجام کارهای حساس یا ایجاد تغییرات گسترده در نحوه انجام امور در این روز چندان توصیه نمیشود، چرا که این روز آخرین روز کاری هفته است و اغلب افراد در حال آماده شدن برای رفتن به تعطیلات آخر هفته هستند و انجام پروژههای مهم و کلیدی در این روز معقول به نظر نمیرسد. پس چه بهتر که این روز به آرامی سپری شود و در کنار آن برای اولین روز هفته آینده که روزی شلوغ و حساسی خواهد بود برنامهریزی شود.
آخر هفته: تجربه نشان داده که داشتن یک آخر هفته روحیهبخش و دلانگیز میتواند زمینهساز شکلگیری معجزههایی بزرگ در محل کار شود. پس اولین آخر هفته دوران مدیریتیتان را با شادی و آرامش بگذرانید و نه با استرس و چالش.
پنجره ماشین مانند دریچهای به تصورات افسانهمانند از شنیدههایی بود که تجسمشان هم سخت است و حالا باید آنچه را میدیدم باور میکردم. سعی کردم با دست٬ شیشه را تمیز کنم اما شیشه کاملاً تمیز بود! دقیق شدم. برای دیدنش انگار میلیمتر هم برای خودش مسافتی بود در خور توجه! در ذهن به دنبال جزئیات روایاتی میگشتم از انسانهای مقدس و مقربی که با مقام الوهیتی خود میتوانستهاند کارهای فوق توان بشری انجام دهند٬ و در این بین٬ انجیل کتاب مقدس مسیحیان از صفحه ذهنم دور نمیشد!
با خودم گفتم یعنی ممکن است معجزهای که در کتاب آسمانی انجیل آمده و به بانوی مقرب درگاه احدیت٬ مادر حضرت مسیح نسبت دادهاند اینجا؟ در جزیره قشم؟ و من از داخل ماشین شاهد آن باشم؟
معجزهای از افراد برگزیده٬ یک رویای شیرین٬ خطای دید و یا... نمیتوانستم صحنه را درک کنم!
نگاهی به راننده انداختم که بسیار خونسرد و معمولی بود. گفتم پس حتماً من اشتباه میکنم و چیزی که میبینم یک رویاست!
خروج ماشین از جاده اصلی به جاده ماسهای که به دریا وصل میشد باز مرددم کرد. حالا صحنه به جای پنجره کناری از شیشه جلوی ماشین دیده میشد. با خودم گفتم روایات از فردی مقرب میگویند که به خواست خدا کاری خارج از توان بشر انجام داده! اما اینجا٬ این همه جمعیت٬ معجزه رقم میزنند!
حرکت ماشین کُند بود و هیجان من برای رسیدن و دانستن راز آنچه که میدیدم بسیار. آرامآرام به ساحل رسیدیم و آنچه را میدیدم آهستهآهسته واضحتر میشد. خورشید٬ روانه از میان آسمان به سمت استراحتگاهش بود و آفتاب داغ و پررنگ مانع میشد تصور کنم خواب میبینم و یا اشتباه میکنم٬ بعد از ظهر تابستانی قشم و دریای آرام و بیموج٬ واقعیتر از رویا بود!
باز نگاهی به راننده انداختم که همچنان آرام بود. با خودم گفتم یا اینجا جایگاه معجزه است و چشمان مردمانش به آن عادت کردهاند و یا آنچه من میبینم را او نمیبیند!
تصویر دو صخره بزرگ میان دریا و نزدیک ساحل٬ صحنه را بسته میکرد٬ مانند آنچه در صحنههای تئاتر به چشم بیننده آشناست هنگامی که میخواهند وحی شود و یا معجزهای روی دهد و یا... صحنه نمایش بسته میشود و بیننده آنچه را که میخواهد ببیند را میبیند و یا آنچه را باید ببیند را میبیند! آنچه میدیدم هم همان بود٬ نمایشی شگرف و عظیم اما نه در صحنه ساخته شده به دست انسان که در محضر خدا!
ماشین توقف کرد و لحظهای که چند ساعت برایم طول کشید فرا رسید٬ مردد در نزدیک شدن و کشف و شهود و یا نشستن و لذت بردن از آنچه میدیدم!
دقیق شدم. لبخندی از آنچه میدیدم بر وجودم نقش بست. آنجا جایی بود که همه فرضیات درست هستند! فرضیات خطای دید٬ رویا و معجزه٬ اما معجزه آنجا به دست دریا رقم خورده٬ آنجا جایی است که دریا امکان تجربه معجزه را به هر کسی که به دیدنش بیاید را میدهد!
پیاده شدم. کفشهایم را بیرون آوردم و با زمزمه شعر سهراب سپهری که گفته چشمها را باید شست! به سمت جایگاه معجزه رفتم٬ به سمت جزایر ناز٬ جایی که عمق آب از قوزک پا بالاتر نمیآید و از دور به چشم بیننده انگار که کسی بر روی آب قدم میزند٬ جایی که حس میکنی باید به دنبال رد پای مادر حضرت مسیح بر بستر دریا بگردی٬ جایی که باید از صدفهایش سراغ مهربانیها را گرفت٬ جایی که نباید از آن عکس گرفت باید شعر خواند... که چشمها را باید شست٬ جور دیگر باید دید! جایی که جزیرهها با هم قهر و آشتی میکنند٬ جایی رویاگونه و بافته شده از افسانه!
جزایر ناز را باید راه رفت به همراه آمدن و رفتن جزایر! جایی که باید طبیعت را فهمید٬ جایی که برای هر کس معجزهای دارد٬ جایی که سنگها هم حس دارند و قهر و آشتی میکنند٬ جایی که ماه...
همزیستی نیوز – به نظر می رسد بجای تحدید و تهدید رانندگان متخلف در کشور، راه برای تداوم تخلف آنها هموارتر می شود ! و از این به بعد، رانندگان محترم و معزز متخلف! که تا حالا حداقل از ترس زندان، نیم نگاهی به علایم راهنمایی و رانندگی و اندک توجهی به قوانین و مقررات آن داشتند، تخت گاز به دل حوادث خواهند زد، چرا که خسارت ناشی از تصادف را که بیمه می پرداخت و حالا، خود رانندگان متخلف نیز زندانی نمی شوند و با سلام و صلوات به پشت رل باز می گردند و تنها قربانی بخت برگشته و خانواده بخت برگشته تر او باید یک عمر تاوان شاهکار رانندگان متخلف و جاده صاف کن های تخلفات آنها را بدهند!
برای تبیین این موضوع یعنی وضعیت رقت بار و ناهنجار رانندگی در کشور(آوردن این صفات صرفا مستند بر آمارهای رسمی است) مطلبی را که در گذشته تهیه و منتشر شده بود، بدون به روز کردن آمارهای آن، صرفا برای یادآوری موضوع تقدیم خوانندگان فهیم همزیستی نیوز می شود.
هفت تیر کشی در خیابان ها و جاده ها!
به نظر شما، رانندگان خودرو خطرناک تر هستند یا هفت تیر کش ها؟ قربانیان سوانح رانندگی مظلوم تر و بی دفاع تر هستند یا قربانیان هفت تیر کشی ها؟ برای یافتن پاسخ این پرسش ها، توجه شما را به شرح دو سکانس از عملکرد این دو اسلحه مرگبار جلب می کنم:
سکانس اول: تصور کنید در یک خیابان خلوت راه می روید، ناگهان یک نفر، هفت تیر به دست، راه را بر شما می بندد و شما را تهدید می کند که در صورت قبول نکردن خواسته او به سمت شما شلیک خواهد کرد! سکانس دوم: تصور کنید در یک خیابان خلوت راه می روید، ناگهان یک خودرو از لاین مخالف به سمت شما به سرعت پیش می آید و تا شما به خود بجنبید مثل اجل معلق به شما رسیده و ………! کدام سکانس؟ حال این پرسش را طرح می کنم: اگر قرار است در جایی که شما زندگی می کنید، یکی از این دو سکانس، حداقل دوبار در هر ساعت تکرار شود، شما کدامیک را انتخاب می کنید؟ من شخصا سکانس اول را انتخاب می کنم، چرا که حداقل حق انتخاب دارم و می توانم یا با اجابت خواسته هفت تیرکش مذکور، جانم را نجات دهم، یا با او درگیر شوم و یا راه سوم یعنی گریز از معرکه را انتخاب کنم که درهر صورت تا ۵۰درصد شانس زنده ماندن را دارم! اما در سکانس دوم، من هیچ فرصتی برای انتخاب ندارم و دست و پا بسته، تسلیم فردی می شوم که پشت فرمان خودرو نشسته و آگاهانه یا ناآگاهانه(هیچ فرقی نمی کند)، با قصد قبلی یا بدون قصد قبلی(هیچ فرقی نمی کند)، دارای گواهینامه یا بدون گواهینامه(هیچ فرقی نمی کند)، مسلط به فنون رانندگی یا ناآشنا به این فنون(هیچ فرقی نمی کند) به سمت من می آید و تا من بجنبم یا دو متر به بالا پرتاب یا زیر چرخ های خودرو له شده ام و اگر خیلی خوش شانس باشم چند تا استخوان بدنم خرد شده و جنازه به ظاهر زنده ام تا آخر عمرم، هم وبال خودم و هم وبال خانواده ام و هم وبال جامعه ام می شود! هرساعت دو نفر، قربانی سوانح رانندگی! این سکانس تلخی است که طبق آمارهای رسمی بطور متوسط یک هزار و ۴۰۰ بار در هر ماه و به همان نسبت ۴۶بار درهر روز و به همان نسبت دو بار درهر ساعت در کشورمان بر روی صحنه زندگی ما ایرانیان به اجرا در می آید، یعنی هرساعت دو نفر ایرانی قربانی سوانح رانندگی می شوند. این ارقام برآمده از آمار رسمی اعلام شده از سوی قائم مقام معاونت پیشگیری از وقوع جرم قوه قضائیه کشورمان است که گفته: طی ۱۰ ماه سال ۹۳افزون بر۱۴هزار نفر در تصادفات و سوانح رانندگی در کشورمان جان خود را از دست دادند.(ایرنا ۶/۱۲/۹۳( اما آمارها درباره سکانس اول چه می گوید، یعنی در کشورهایی که حمل سلاح گرم برای شهروندان آن آزاد است آمار تلفات جانی ناشی از تیراندازی چه تعداد است. هفت تیرکشی با صرفه تر است! براساس آمارهای رسمی سازمان ملل در ایالات متحده آمریکا که طبق قانون، حمل سلاح گرم برای شهروندان آن کشور طبق شرایطی آزاد است، روزی ۳۰ نفر با شلیک گلوله کشته می شوند. منبع Source: IANSA (International Action Network on Small Arms of the United Nations ) یعنی درجامعه ایران ۷۵میلیونی، رانندگان محترم مسلح به فرمان و پدال گاز خودرو، روزی ۴۶انسان بی گناه را به کام مرگ می فرستند، اما در جامعه ۳۲۰میلیونی ایالات متحده آمریکا، هفت تیرکش های حرفه ای! روزی ۳۰نفر را به آن دنیا می فرستند و با توجه به اینکه جمعیت آمریکا چهار برابر ایران است می توان نتیجه گرفت که قربانیان سوانح رانندگی در ایران چهار برابر قربانیان هفت تیر کشی در آمریکاست و به عبارت دیگر اگر به رانندگان ایرانی به جای خودرو هفت تیر به دست شان داده شود، تعداد قربانیان آنها تا یک چهارم کاهش می یابد! نگارنده از مقایسه این دو مقوله می خواهد این نتیجه را بگیرد که رانندگی در ایران، با توجه به پیامدهای اسفناک آن، خطرناک تر از حتی هفت تیر کشی است، اما در برخورد با راننده متخلف و هفت تیرکش عکس آن صورت می گیرد و راننده ای که چندین بار مرتکب خلاف شده و جان انسان های بیگناه را گرفته است، بخاطر برخورداری از حمایت های بیمه ای با پرداخت دیه و تحمل حبس های کوتاه مدت احتمالی دوباره می تواند در پشت فرمان خودرو بنشیند، ولی وای بحال کسی که فکر کند اینجا تکزاس است و هوای هفت تیرکشی به سرش بزند، دمار از روزگارش در می آورند. البته طرح این موضوع به این شکل به این معنی نیست که چرا هفت تیر کشی در جامعه مذموم و حساسیت ها نسبت به آن بسیار بالاست، بلکه نگارنده با مقایسه آن با مقوله رانندگی همه هم و غمش این است که بگوید چرا جامعه نسبت به رانندگان که روزی ۴۶نفر را به کام مرگ می فرستند، این گونه بی تفاوت و ساکت است؟ چرا همانطور که برای دستگیری یک فرد مسلح، آدم و عالم و زمین و زمان بسیج می شوند تا در کوتاه ترین زمان ممکن او را خلع سلاح کنند و در صورت مقاومت به شدت با او برخورد می کنند، راننده متخلف به رغم قربانی شدن حتی ده ها نفر و آواره و بی سرپناه شدن صدها نفر بخاطر تخلف این راننده محترم! محترمانه و با سلام و صلوات به زندان و بعد از مدتی کوتاه بواسطه حمایت قانونی شرکت های بیمه دوباره به پشت فرمان خودرو برمی گردد و روز از نو، روزی از نو! چاره کار چیست؟ چاره کار به نظر نگارنده این است که نگاه کلی جامعه به مقوله خودرو و رانندگی را باید تغییر داد تا بتوان به تدریج فاصله پخش این سکانس اسفناک را در زندگی روزمره ایرانیان بیشتر و بیشتر کرد! درحال حاضر، این نگاه این گونه است که خودرو چون یک وسیله نقلیه شخصی است پس هرکس می تواند با پرداخت وجهی آن را صاحب شود و پس از صاحب شدن، پشت فرمان آن بنشیند و هرجا که دلش خواست با آن برود و به هر نحوی که تشخیص داد از آن استفاده کند، البته با رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی و سایر قوانین عمومی از جمله اینکه استفاده از خودرو و رانندگی با آن نباید به تضییع حقوق دیگران بیانجامد! اما این نگاه در عمل این پیامدها را به دنبال داشته است: ۱- داشتن وسیله نقلیه شخصی یک حق را برای صاحب و راننده آن ایجاد کرده است و در نتیجه هرگونه که وی تشخیص می دهد از آن استفاده می کند.( توجه شود تشخیص این حق با خود اوست نه فرد یا افراد دیگر! چرا که ماهیت فرایند رانندگی قائم به لحظه هاست و تشخیص دهنده در آن واحد، تصمیم گیرنده و مجری هم است( ۲- چون فرایند رانندگی همانطور که در بند یک اشاره شد، قائم به لحظه هاست، پس قضاوت در نحوه رانندگی افراد نیز عملا موضوعیت خود را از دست داده است، چرا که این قضاوت به قول معروف، نوش داروی پس از مرگ سهراب است، تنبیه، جریمه و حتی قصاص نیز هرگز آب رفته را به جوی برنمی گرداند و جان یک انسان به راحتی فدای سهل انگاری، ندانم کاری و جهالت فردی به نام راننده می شود و دیگر هیچ! مقصر اصلی کیست؟ به نظر نگارنده سه عامل اصلی دخیل در سوانح رانندگی یعنی خودرو، جاده و راننده به هیچ عنوان سهم برابر در وقوع این سوانح را ندارند، بلکه سهم اصلی و عمده را در این خصوص در هر شرایطی راننده دارد که فرمان هدایت خودرو به او سپرده شده است، راننده ای که انسان است و خداوند به او عقل داده و متولیان راه و سازندگان خودرو نیز علائم اطلاع رسانی و هشدار دهنده را در جاده ها و خیابان ها و امکانات و وسایل کنترلی را در خودرو ها تعبیه کرده اند تا این انسان عاقل در هنگام رانندگی با مراجعه به عقل خود و با کمک این علائم و وسایل از وقوع سوانح جلوگیری کند. البته ممکن است گفته شود که بسیاری از سوانح رانندگی بخاطر غیراستاندارد بودن جاده ها و خودروها اتفاق می افتد و بنده خدا!! راننده ها در اغلب موارد تقصیری ندارند، این استدلال بجز در موارد نادر و استثنایی نمی تواند قابل قبول باشد چرا که میلیون ها راننده با مراجعه به عقل خود و رعایت مقررات و قوانین و انجام احتیاط ها و پیش بینی های لازم، همه روزه از این جاده ها و خیابان ها و با این نوع خودروها درحال تردد هستند و صحیح و سالم به کار و زندگی خود می رسند و هیچ اتفاقی هم برای آنها نمی افتد. به فرض اگر جاده یا خیابان هایی کلا غیراستاندارد و خودروهایی هم غیر ایمن هستند و به فرض راننده یا رانندگانی هم از این شرایط بی اطلاع هستند، آیا بازهم نیاز نیست آن راننده ای که در این گونه جاده ها و با این نوع خودروها درحال رانندگی است، احتیاط های لازم را بعمل بیاورد؟ بدیهی است هر راننده ای که پشت فرمان یک خودرو می نشیند قبل از حرکت در خصوص وضعیت مسیری که قرار است در آن رانندگی کند به مدد تجارب قبلی خود و اطلاع رسانی مراجع رسمی مانند راهنمایی و رانندگی، پلیس راه و راهداری باید آخرین اطلاعات لازم را داشته باشد که می تواند کاستی ها، نقایص و مخاطرات این مسیر راهم دربر داشته باشد. در چنین شرایطی مسئولیت حرکت خودرو و هر اتفاقی که ممکن است در طول مسیر برای این خودرو پیش بیاید، تنها به عهده راننده است، راننده ای که مختار است حرکت نکند و در نتیجه اتفاقات بعدی هم نمی افتد، ولی اگر حرکت کند باید مسئولیت و عواقب اتفاقات احتمالی را بپذیرد! حال سئوال نگارنده از شما خواننده این سطور این است چرا باید خودرو( بخوان هفت تیر) را به دست کسانی داد که نه تنها کمترین مسئولیت و تعهد را نسبت به رانندگی خود ندارند، بلکه اساسا نسبت به کارکرد این وسیله ای که در اختیارش گذاشته شده است، کمترین شناختی نیز ندارند؟ شما از این گونه راننده ها چه انتظاری دارید؟ ۱-شما از راننده ای که چراغ راهنمای خودرو را در هنگام موردنیاز استفاده نمی کند و اگر هم استفاده می کند برعکس عمل می کند، چه انتظاری دارید؟ ۲-شما از راننده ای که درست در مقابل پل پیاده رو خودرو خود را پارک می کند و ساعت ها می رود دنبال کار شخصی خود و مانع ورود یا خروج خودرو مردم به محل زندگی یا کسب آنها می شود، چه انتظاری دارید؟ ۳-شما از راننده ای که درست در وسط اتوبان یا بلوار سرعت خودرو خود را کم کرده و از خودرو کناری خود آدرس می پرسد و یا حتی خودرو خود را بدون اینکه به منتهی الیه سمت راست هدایت کند، همانجا در وسط خیابان که خودروها با سرعت درحال عبور هستند، متوقف می کند و یا دنده عقب می آید، چه انتظاری دارید؟ ۴-شما از راننده ای که در جاده تاریک با چراغ خاموش و بدون حتی یک علامت شب رنگ، بی خیال درحال رانندگی است، چه انتظاری دارید؟ ۵-شما از راننده ای که از لاین مخالف با روشن کردن چراغ با سرعت به سمت شما که در لاین خود با خیال راحت درحال رانندگی هستید، شاخ به شاخ شما می آید، چه انتظاری دارید؟ ۶-شما از راننده ای که با چراغ بالا به سرعت درحال حرکت در جاده است و به این موضوع که به دید رانندگان خودروهای لاین روبرو آسیب می رساند،اصلا توجه ای ندارد و به علایم این رانندگان نیز وقعی نمی نهد، چه انتظاری دارید؟ و ده ها و حتی صدها خلاف مشهود و غیرمشهود که این گونه رانندگان محترم! روزانه درخیابان ها و جاده ها مرتکب می شوند و ما شاهد و ناظر آنها هستیم و جز اینکه آهی از حسرت و البته نفرت بکشیم، هیچ کاردیگری از دست مان برنمی آید. با این تفاصیل باز هم این پرسش را مطرح می کنم: چرا باید خودرو(بخوان هفت تیر) را دست این گونه رانندگان داد تا با ندانم کاری، سهل انگاری، بی مسئولیتی، ……………و در یک کلام، جهالت در هر ساعت دو نفر را روانه آن دنیا کرده و حداقل دو خانواده چند نفره را نیز یک عمر گرفتار مشکلات متعدد روحی، روانی و مادی کنند؟ فقط کافی است این همه مشکلات را ضرب در ۲۴کنید و حاصل آن را در هفته، ماه و سال حساب بکنید، آنچه به دست می آید، آنقدر وحشتناک است که عمق آن را من و شما که شانس اوردیم تا این لحظه گرفتار شاهکار این گونه رانندگان نشدیم، درک نخواهیم کرد، اما صدها و حتی هزاران خانواده ایرانی که تاکنون عزیزترین عزیزان خود را بواسطه عملکرد این گونه رانندگان از دست داده اند، آن را با پوست و تن شان درک می کنند. آیا وقت آن نرسیده که در این مملکت کسی پیدا شود و ترمز این قطار ویرانگر را که درمسیر حرکت خود بیرحمانه قربانی می گیرد، پایین بکشد و همه عواقب و پیامدهای آن را نیز بعهده بگیرد؟
همزیستی نیوز - عدم توجه به آموزش و یادگیری زبان مادری، به اندازه دست کم 12 سال کودکان را از تجربه و اندیشیدن به زبان مادری باز می دارد.
محرم آقازاده - مدیر انجمن کانادایی نوآوری های آموزشی در عصر ایران نوشته است: مروری بر آمارهای جمعیت دانش آموزی در کشورهای جهان تأیید می کند به طور تقریبی نزدیک به نیمی از کودکان و نوجوانان لازم التعلیم به مدرسه راه نیافته اند[1]. هر کودک (فرد 5-6 تا 17-18 سال) باید بتواند به حق آموزش خود برسد. از سوی دیگر، او باید به آموزش شایسته هم دسترسی داشته باشد. در واقع، در کنار برآورده شدن حق آموزش باید آموزش مناسب و متناسبی هم تدارک شود. یکی از راه های متناسب و مناسب سازی آموزش، آموزش به زبان مادری است. فراهم نشدن آموزش به زبان مادری به معنای عدم رعایت فرصت برابر آموزشی و یادگیری است. دانش آموزی که زبان مادری او فارسی است و آموزش هم به زبان او فراهم می آید نسبت به دانش آموزی که زبان او کردی یا ترکمنی است، فرصت یادگیری بیشتری به دست میآورد.
آموزشی که به زبان مادری دانش آموز فراهم نمی آید، او را در معرض بسیاری از آسیب های تحصیلی و اجتماعی قرار می دهد.
از سوی دیگر، دولت هایی که حق آموختن به زبان مادری را نادیده می گیرند، به طور آشکار فرصت نابرابر آموزشی هم فراهم می آورند. در واقع، غنی را غنی تر می سازند. تاکنون در ایران هیچ دولتی به رفع این نابرابری آموزشی توجه نشان نداده است.
باری، عدم توجه به آموزش و یادگیری زبان مادری، به اندازه دست کم 12 سال کودکان را از تجربه و اندیشیدن به زبان مادری باز می دارد. کودکان با محروم ماندن از یادگیری زبان مادری، زبان دل و ذهن خود را از دست می دهند و درست پس از پایان تحصیلات مدرسه ای یا دانشگاهی که وارد تجربه واقعی زندگی اجتماعی می شوند با کاستی حاصل از زبان مادری روبرو می شوند.
هر زبانی در جهان بازنمایانندۀ فرهنگی خاص است. زبان به مثابه یک پدیده اجتماعی حامل فرهنگ، لحن، طرز تفکر و طرز نگرش به جهان است. برتر از همه، آنچه می توان تصور کرد، محتوای زبان مادری است. زبان مادری، یگانه زبانی است که آمیخته با احساس یادگرفته می شود، احساسی که بدیلی برای آن وجود ندارد.
اگر چه آموختن زبانی دیگر چونان پنجره جدیدی برای نگریستن و معنادادن به زندگی است، ولی در قیاس با زبانی دیگر، زبان مادری خودِ پنجره است. فروگذاشتن زبان مادری به بهانه یا به دلیل آموختن زبان رسمی(نه ملّی) یا زبان مدرسه ای به معنای دست انداختن به خس و خاشاکی برای نجات یافتن از غرق شدن است. شاهد چنین ادعایی سخن نلسون ماندلا است. ماندلا میگوید: "اگر با شخصی به زبانی سخن بگویی که بفهمد، آن سخن به ذهن او می نشیند. اگر با او به زبان خودش سخن بگویی، آن سخن به دلش می نشیند[2]." تجربه نشان نداده است اشخاص از رسیدن به کسی که به زبان مادری ایشان سخن می گوید ناخرسند باشند. از این رو است که، هر کس در هر جایی که هست میکوشد همزبانش را پیدا کند. کسانی که با توسل به سخن حضرت مولانا، ادعا می کنند همدلی از همزبانی بهتر است، بیراه و گزافه نمی گویند. با این همه، دانستن این نکته خالی از لطف نیست که نظر مولانا کاستن از ارزش زبان مادری نبوده است. بنا بر این، استناد به اهمیت همدلی، مقدمۀ خوبی برای به کنار نهادن کبرایی چون زبان مادری نیست.
در ادامه این نوشتار به چند دلیل تأکید بر آموختن زبان مادری پرداخته می شود.
زبان مادری پیشنیاز رشد هیجانی و ذهنی
زبان مادری و یادگیری زبان مادری توأمان آثار پرباری بر شکل گیری چگونگی هر شخص دارند. زبان شناسان، زیست شناسان و زیست روان شناسان بر این باور هستند که آهنگ، رنگ و زیبایی صدایی مادری از زمانی که کودک در رحم مادر هست به او انتقال می یابد. به دیگر سخن، بخشی از میراثی که نوزاد با خود به دنیا می آورد اندوخته هایی از زبان مادری است. بر این اساس است که، نوزاد به صدای مادر و پدر زودتر و بیش از هر کس دیگر واکنش نشان می دهد. توصیه عمومی و تخصصی به همه کسانی که از کودکان مراقبت می کنند آن است که برای ارتباط با کودکان به جای زبان آمرانه از زبان مادرانه استفاده کنند.
زبان کودک، زبان ساده و پیش پا افتاده نیست. زبان کودک آکنده از هیجان، احساسات، تصویرها و تخیلات است. بنا بر این، وقتی بیان می شود شایسته است با کودک به زبان کود سخن گفت، بدان معنا نیست که به ساده ترین شکل ممکن با او سخن گفته شود. زبان کودک همانا زبان مادر او است. رشد مغزی، عاطفی و هیجانی کودک در سال های اولیه زندگی، یعنی تا پایان دوره ابتدایی مرهون بهره مندی از زبان مادری است.
نخستین مفهوم سازی های کودک از خود و جهان اطرافش بر پایه زبان مادری اش شکل می گیرد. به همین ترتیب، کودک نخستین تجربه های عاطفی و شناختی خود از جهان را هم با زبان مادری ابراز می کند.
از این رو، بر پایه دیدگاه های روانشناسان رشدنگر، شناخت نگر و ساخت گرا، می توان گفت، بن مایه ها و ساخت های پایه ای ذهنِ هر شخص با مصالح زبانی مادر و در درجه دوم خانواده ای که کودک در آن قرار دارد ساخته می شود.
مردم دنیا از هر تیره و قبیله ای که باشند و به هر چند زبان سخن بگویند، زبان مادری برای آنان در درجه نخست اهمیت قرار دارد. کسانی که نمی توانند به زبان مادری صحبت کنند، بنویسند و ابراز عقیده کنند همیشه در حسرت بهره جستن از زبان مادری هستند. تجربه نیایشگری و برگزاری مراسم عبادی و آیینی در هر کجای مؤید آن است که مردم ترجیح می دهند عمیق ترین عواطف و احساسات و برداشت های خود را به زبان مادری خود شکل بدهند. بر این اساس، برای مردم، بهترین ترانه ها، لالایی ها، سوگ نامه ها و اندرزنامه ها آن هایی هستند که به زبان مادری ایشان فراهم آمده است.
وقتی شخص به زبان مادری اش سخن می گوید ارتباط مستقیمی بین دل، مغز و زبان او برقرار می شود. سخن گفتن به زبان مادری به شخص جرأت می بخشد. مردم به آن مقدار که از بی سوادی می ترسند، از سخن گفتن به زبان دیگر هم می ترسند. در مطالعه ای به مترجمان همزمان(دیلماج) ایتالیایی زبان که به زبان انگلیسی هم تسلط کامل داشتند، دو دسته واژه نشان داده شد(انگلیسی و ایتالیایی) در هر بار سرعت شناخت واژگان و واکنش آنان به واژه به وسیله موج نگارهای مغزی ثبت شدند. مقایسه اطلاعات به دست آمده نشان داد، شرکت کنندگان پژوهش، در شناخت و واکنش به واژه های ایتالیایی نسبت به شناخت و واکنش به واژه های انگلیسی عملکرد بهتری داشته اند. پروفسور آلیس مادو پرووربیو[3]، استاد الکتروفیزیولوژی شناختی در دانشگاه Milano-Bicocca به دست آمدن چنین نتیجه ای را متأثر از آموخته های حاصل از زبان مادری می داند.
زبان مادری شاخصی برای هویت فرهنگی
کودک با استفاده از زبان مادری اش با والدین، خانواده، نزدیکان و منسوبان، فرهنگ، تاریخ، هویت و دین اش ارتباط برقرار می کند. زبان مادری، کودک را با فرهنگ جامعه ای که از آن برآمده است و هویت اش در آن شکل گرفته است پیوند می دهد. کودکی که زبان مادری اش را نداند از اثرگذارترین و کارآمدترین ابزاری که می تواند با استفاده از آن در دامان فرهنگ تربیت یابد، محروم می ماند.
زبان مادری ابزار سرآمدی برای انتقال فرهنگ و حفظ علقه های فرهنگی است. کودکی که از فرهنگ و تاریخ اش ناآگاه باشد در هر جای جهان باشد، در وطن یا در محل زندگی دیگر جرئت ورزانه زندگی نخواهد کرد. هر کسی با زبان و فرهنگ اش قد می کشد و احساس سرافرازی می کند. بریده ماندن کودک از زبان مادری اش به گلی می ماند که بدون ریشه در داخل گلدان آبی گذاشته شده است. زبان، انسان را نامیرا می سازد. عمر زبان ها بلندتر از عمر انسان ها هستند.
غفلت رسمی و غیررسمی، عمدی و غیرعمدی خانواده ها و دولت ها از ایجاد زمینه برای رشد کودک با زبان مادری اش، جفا در حق کودک، فرهنگ و جامعه است. نادیده گرفتن زبان مادری کودکان و تحمل یک زبان به مثابه زبان ملّی که به غایت نادرست است حاصلی جز سست کردن هویت فردی، قومی و ملی نخواهد داشت. زبان رسمی یا زبان مدرسه ای، زبان ملی نیست. زبان مادری هر کس زبان ملی او است. چون زبان متعلق به آب و خاکی است که کودک در آن زندگی می کند. زبان انگلیسی در هند و پاکستان زبان رسمی هست ولی زبان ملی نیست. در مقابل، زبان های هندی، سندی، پنجابی و اردو زبان های ملی هستند. این زبان ها زاییده هند و پاکستان هستند. به همین قیاس، زبان فارسی زبان رسمی و مدرسه ای ایران است و زبان ملّی نیست. هفتاد و پنج زبان و حتی بیشتر از آن که در ایران یافت می شود همگی زبان های ملی هستند. ملی بودن چیزی به معنای تعلق داشتن آن به همه آحاد جامعه است. مردم ایران در هر جای کشور که باشند زبان ترکمنی را متعلق به خود می دانند.
زبان های موجود در هر کشوری پرچمی برای نمایاندن فرهنگ آن کشورهستند.
زبان مادری بنیانی برای یادگیری زبان های دیگر
جیم کامینز[4] بر این باور است که، "کودکانی که با پیشینه قویی از زبان مادری وارد مدرسه می شوند، غنای زبان مادری آنان سبب می شود مهارت های زبانی زبانِ مدرسه را بهتر و سریع تر بیاموزند. توصیه به آن نیست که کودکان پیش از ورود به مدرسه زبان مدرسه را بیاموزند، بلکه اصرار بر آن است والدین و نزدیکانِ کودک پیش از ورود او به مدرسه برای او داستان های به زبان مادری بگویند و بخوانند. از این رو، وجود منابع گوناگون چاپی به زبان مادری کودک حیاتی است. داستان خوانی و داستان گویی های پیش از مدرسه ضمن رشد دادن و عمق بخشیدن به ریشه های زبان مادری به ایجاد هویت فرهنگی و مانا نگه داشتن بخش اصیلی از فرهنگ یاری می کند. کودکانی که دارای پیشینه غنی ای از زبان مادری هستند پیشرفت تحصیلی بیشتری نسبت به همتایان خود نشان می دهند."
توانایی صحبت کردن به زبانی دیگر مدیون زبان مادری است. کودکی که با ظرافت های زبان مادری خود آشنا باشد، با مهارت های فراشناختی بالاتری برای یافتن راهی برای آموختن زبان دیگر می کوشد. چنین کوشش آگاهانه نتایج شایسته تری را برای یادگیرنده زبانی به جز زبان مادری به ارمغان می آورد. بر خلاف نظر کسانی که زبان مادری را مخل آموختن زبان مدرسه می دادند و اصرار دارند که کودک باید زبان مدرسه را پیش از مدرسه بیاموزد، مهارت های زبانی قابل انتقال هستند. این بدان معنا است که اگر یادگیرنده ای در زبان اول توانا باشد برای یادگیری زبان دوم از آموخته های زبان اول بهره خواهد جست. این پدیده درست مانند، مهارت های ظریف هنری یا غیره است. کسی که نخست ساز دوتار را آموخته است حتمن برای آموختن سه تار، تار و گیتار مهارت های پایه ای خود را به کار خواهد گرفت. بدین سبب نمی توان و نباید گفت، برای آموختن گیتار نباید کسی پیشتر هیچ سازی را بیاموزد.
تجربه و پژوهش کشورهای مهاجر پذیر اروپایی و امریکایی نشان می دهد که کودکان در آموختن زبان مدرسه، زبان عمومی و زبان درسی، دچار دشواری اساسی نمی شوند. در این کشورها تأکید بیش از آن به آموختن زبان مدرسه باشد تمرکز بر فراموش نشدن زبان مادری است. دلیل اساسی این است که آنها به تجربه دریافته اند کودکان از ناحیه یادگیری زبان مدرسه آسیب نمی بینند، بلکه آسیب جدی از سر گسسته شدن ارتباط زبانی کودک با فرهنگ خانوادگی و ملی خود است.
چه باید کرد؟
1. عمل به تعهدات قانونی و ملّی برای ایجاد فرصت یادگیری پایه ای زبان مادری پیش از مدرسه و در مدرسه. کسانی که از درک این ضرورت عاجز هستند از درک فرهنگ و اهمیت آن هم عاجز هستند یا دانسته از کنار موضوع می گذرند.
2. پرداخت هزینه عدم تأمین آموزش به زبان مادری یا پرداخت هزینه نابرابری آموزشی. هر سال، از بودجه ملی برای فراهم کردن آموزشی نابرابر هزینه کلانی می شود. بنا بر این، برای جبران، هزینه ای که از حساب دانش آموزانی که زبان اولشان زبان مدرسه نیست، شده است، دولت باید دست به اقدامات جبرانی بزند. بر اساس محاسباتی که صورت می گیرد، دولت باید هزینه یادگیری زبان مادری را به دانش آموزان محروم از آموزش به زبان مادری بپردازد.
3. حمایت مالی و نهادی از نویسندگان زبان های در معرض خطر. بخشی از جبران هزینه های نابرابری آموزشی، می تواند به صورت حمایت از نویسندگانی که به زبان های مادری تولید اثر می کنند صورت بگیرد. بند های شماره های 4 تا 8 هم می تواند تحت شمول توضیح بند شماره 3 باشند.
4. تخصیص یارانه حمایت از نشریه های ویژه زبان های ملّی.
5. ایجاد فرهنگ سراهای زبان مادری و حمایت مادی، مالی و معنوی از آنها.
6. حمایت از شبکه های اینترنتی، سازمان های مردم نهاد فعال در ترویج زبان های های ملّی/مادری.
7. راه اندازی و حمایت از شبکه های رادیویی به زبان های های ملّی.
8. ایجاد فرصت یادگیری بدیل برای یادگیری دروس مدرسه ای به زبان مادری.
مراجع
· Cummins, Jim. Bilingual Children's Mother Tongue Why Is It Important for Education? Available at http://www.iteachilearn.com/cummins/mother.htm. Accessed in June 2009.
· International Herald Tribune, May 23, 2008. Brain Activity Reveals Mother Tongue. Available at http://www.iht.com/articles/ap/2008/05/23/europe/EU-FEA-GEN-Italy-Language-Of-Thoughts.php
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با وظایف متعدد و معاونتها و سازمانهای متنوع، تلاش میکند تا در منظومه فرهنگی نظام اسلامی، با فراهم آوردن بسترهای لازم برای تحقق گفتوگو، فضای گفتمانی جدیدی را در عرصه فرهنگ ایجاد کند. در این فضای گفتمانی، کسی به فکر حذف دیگری نیست و اثبات خود را در نفی دیگری و پیروزی خود را در شکست دیگری تعریف نمیکند. لازمه شکلگیری چنین فضایی، ایجاد ثبات و آرامش و دوری از تنش و منازعه است.
ما امروز بیش از هر زمان دیگری به ثبات و آرامش برای فائق آمدن بر مشکلات و ارتقای همدلی و انسجام و وحدت ملی نیاز داریم. در چنین فضایی است که میتوان به کاهش تصدیگری و واگذاری امور فرهنگی به اصحاب فرهنگ امیدوار بود. خوشبختانه در طول سه سال گذشته عرصه فرهنگی کشور از فضای سخت و متصلب دستورالعملی و بخشنامهای فاصله گرفته و به فضای مذاکره و گفتوگو نزدیکتر شده است. تداوم این روند میتواند تحول بزرگی در عرصه مدیریت فرهنگی ایجادکند و ما را از نظام «بایدها» به نظام «باورها» رهنمون سازد. البته نباید فراموش کنیم که تأکید بر نظام باورها مبتنی بر اصالت امر انسانی، اخلاقی و ارتقای سطح فضیلت و معرفت و مبانی فلسفی انسان شناختی است که قرآن کریم و رسول گرامی اسلام ما را بدان فراخواندهاند. همچنان که نظام بایدها نیز به عنوان کاربستی برای نظمپذیری جامعه و صیانت از ارزشهای بنیادین حاکم بر نظام ایدئولوژیک، واقعیتی غیرقابل انکار است. بر این اساس در مراسم جشن کتاب سال بیان کردم که در فضای گفتوگویی حاصل شده، دیگر نیازی به اعمال و اعلام خطوط قرمز در عرصه نشر نیست و با گفتوگو و تفاهم با صاحبان آثار، وضعیتی پدید آمده که خود ناشران به ملاحظات و مرزبندیها آگاهی حداکثری یافتهاند و در این زمینه با کمترین اعمال نظارت روبهرو هستیم و شرایط قابل مقایسه با قبل از دولت یازدهم نیست. متأسفانه نقل ناقص این صحبت باعث شد تا به اشتباه این تلقی صورت بگیرد که دستگاه فرهنگی دولت یازدهم از خطوط قرمز عبور کرده است که این برداشت به هیچ وجه صحیح نیست. ما به طور طبیعی دارای مرزبندیهای روشن برای انتشار و اشاعه فرهنگ و اندیشه هستیم و هیچ یک از نخبگان و صاحبنظران باور ندارند که مطالب خلاف عفت عمومی و وحدت ملی یا متونی که به شکاف قومی و تفرقه مذهبی یا گسترش خشونت و ترویج خیانت دامن میزند، مجوز نشر بگیرند. در سایه درخت تنومند انقلاب اسلامی که با خون پاک شهیدان این سرزمین آبیاری شده، امروز ایران اسلامی با عزت و اقتدار و در اوج امنیت و آرامش به سر میبرد و هرگز اجازه نخواهیم داد که احدی به این سرزمین الهی دستدرازی کند. امام راحل و مقام معظم رهبری، ارزشهای اسلامی و وحدت ملی خطوط قرمز و خدشهناپذیر ما هستند و مجموعه دستگاههای فرهنگی بویژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وظیفه حفاظت و صیانت از این امانت گرانقدر را عهدهدار هستند. در عین حال دولت تدبیر و امید اجازه نمیدهد تا نگاههای متحجرانه و جزماندیشانه، مسیر انقلاب را دچار انحراف کنند یا سختگیریهای خارج از موازین قانونی و شرعی، جوانان را بدبین و ما را از فضای گفتوگویی و تفاهم دور کند. هم ولنگاری فرهنگی و هم جزماندیشی خطراتی است که فرهنگ غنی ما را تهدید میکنند و بی تردید دستهایی در کار است تا ما را از داشتههای فرهنگیمان محروم سازد و همان طور که مقام معظم رهبری در سخنرانی اخیر خود به مسأله جنگ فرهنگی اشاره کردند، باید بیش از هر زمان دیگری از سرمایه فرهنگی خود مراقبت کنیم و همچنان که در زمان اخذ رأی از مجلس شورای اسلامی بیان کردم، راه صیانت از فرهنگ را جز این نمیدانم: «نه جزماندیشی، نه ولنگاری، اعتدال فرهنگی.»
شگفتیها در قشم محدودیتی ندارند٬ از عرصه خشک جزیره تا سواحل کرانههای خیس خلیج فارس!
در گوشهای از جزیره گویی رودخانهای جاریست که از هر دو سو به دریا میریزد. رودخانهای نیلگون و آرام که علاوه بر این شگفتیاش یک وجه تمایز دیگر هم با رودخانههای دیگر دارد؛ این رودخانه از کوهها سرچشمه نمیگیرد بلکه در سطحی صاف هر دو سویش به دریا میپیوندند و این رودخانه ساکنانی هم دارد٬ موجوداتی ذیهوش و شعور!
شاید اگر شهرزاد قصهگو سفری به قشم میکرد آنقدر به دزدان شهر بغداد و چراغ جادو در قصههایش نمیپرداخت و به جای آن٬ به این شگفتی میپرداخت و برای یافتن دوستی توانا ناچار نبود چراغی در ذهن خود تجسم کند و غولی از آن خارج کند چراکه در این رودخانهواره٬ انسان دوستانی دارد توانا در میان آب!
در جنوب ژئوپارک جهانی قشم و در کنار روستاهای کندالو و شیبدراز٬ نوار ساحلی به مانند رودخانهای به چشم میآید که از هر دو سو به آبهای آزاد میپیوندد. این نوار ساحلی به علت همجواری جزایر قشم و هنگام پدید آمده است٬ نواری که جزیره قشم و روستاهای شیبدراز و کندالو را در شمال خود دارد و جزیره هنگام و روستای هنگام جدید را در جنوب خود.
دو جزیره در کنار یکدیگر و نواری آبی از آبهای نیلگون خلیج فارس در میانشان که به آن خلیج دلفینها میگویند. این ساحل به واقع تصویری از رودخانهای است که دو سویش به دریا میپیوندد٬ نقطهای که دلفینها برای زندگی خود برگزیدهاند و در آن سکنی گرفتهاند.
دلفینها یکی از شگفتانگیزترین موجودات کره خاکی هستند. این آبزیان توانایی برقراری ارتباط با یکدیگر به وسیله اصوات در زیر آب را دارند٬ شکارچیانی که توان هدایت شکار به نقطه مناسب به شکل گروهی و شکار دستهجمعی را دارند. دلفینها آبزیان به واقع هوشمندی هستند که توانایی درک موقعیت و خواستههای انسان را دارند و ...
در این آبراه باریک میان دو جزیره٬ دلفینها حضور دارند و این نقطه را برای زندگی خود برگزیدهاند٬ نقطهای که به واسطه قرار گرفتن در بین دو منطقه مسکونی٬ تردد زیاد قایقها در آن جریان دارد.
علاوه بر وجود مناطق مسکونی در اطراف این منطقه٬ چند سالی است که نام آن نیز بر سر زبانها افتاده و گردشگرانی از مناطق دور و نزدیک برای دیدن این شگفتی میآیند و لحظاتی از درون قایق همراه جستوخیز و شنای دلفینها همراه میشوند اما هرگز این رفتوآمدها و حضور مداوم انسانها در محل زندگی این آبزیان هوشمند٬ باعث رنجش آنها نشده و موجبات مهاجرتشان را سبب نگشته است٬ موضوعی که چند نکته مهم را مانند جرقهای از نور در ذهن ایجاد میکند.
به راستی چرا حضور انسان در این نقطه دلفینها را فراری نداده است٬ چه رازی در بین است؟ باید در رفتار مردم این محل پاسخ را جستجو کرد و یا در رفتار دلفینها؟
همه ما بارها شنیدهایم که حضور انسان باعث برهم خوردن نظم طبیعی حیات وحش میشود و این حضور یا به فاجعه زیست محیطی منجر میشود و یا به مهاجرت حیوانات!
اما در این نقطه هرگز حضور انسانها٬ دلفینها را نیازرده بلکه گویی این آبزیان ذیشعور در تلاش هستند هرچه بیشتر به انسانها در این نقطه نزیک شوند و به گونهای تماس برقرار کنند٬ گویی حامل پیامی باشند و در جستجوی گوشی برای شنیدن و یا شاید در اثر هزاران سال همسایگی با مردم جزیره به درک مشترکی با مردم این منطقه رسیدهاند و حضورشان را به عنوان همسایه پذیرفتهاند!
همه کسانی که موفق به حضور و قایقسواری در این آبراه شدهاند خوب میدانند که دلفینها به دنبال نگاه هستند و هرجا چشمی برای دیدن باشد دلفینها به جستوخیز بر روی آب مشغول میشوند و صدای موتور قایقها و هیاهوی گردشگران باعث رنجش و فرار این آبزیان نمیشود٬ بلکه هر روز مشتاقتر و کنجکاوتر گرداگرد قایقها شنا میکنند!
ساحل دلفینها و یا خلیج دلفینها و یا رودخانه دلفینها٬ هرچه که نامش باشد گویای تعلق آن به دلفینهاست!
جایی که تلاش اهالی جزیره قشم برای ارتباط هرچه بیشتر با طبیعت پیرامون خود٬ به ثمر رسیده و بی آنکه دیواری شیشهای و حصاری در کار باشد این آبزیان هوشمند در این مکان و در کنار اهالی زندگی میکنند٬ اتفاقی نادر در جهان به ویژه در این بحران زیست محیطی که گریبانگیر سیاره زمین شده است.
شاید این نقطه الگویی باشد برای نجات حیات جانوری زمین٬ جایی که انسان موفق شده است با طبیعت به تعامل برسد.
بیشک در این نقطه ارتباطی دوسویه میان انسانها و دلفینها به وجود آمده است و باعث ایجاد یک تعامل میان این دو گروه گردیده؛ ساکنان جزیره از یک سو و ساکنان خلیج فارس در سوی دیگر!
این نقطه تجلیگاه عزم اهالی جزیره قشم برای هماهنگی با محیط زیست پیرامون خود است٬ عزمی که به سرانجام رسیده است. همپایی فرهنگ مردم قشم با طبیعت و هوشمندی دلفینها بسیار شگفتانگیز است اما طبیعتِ به ظاهر بیجان هم اینجا دست به کار شده و با خلق یک منطقه رویاگونه بستری برای پرورش این شگفتی مهیا ساخته؛ رودخانهای که دو سویش به دریا میپیوندد٬ در میان دو ساحل که انسانها برای زندگی برگزیدهاند و آبزیانی باهوش به نام دلفین!
نقطهای در جهان که در آن فریاد بلند (میتوان با محیط زیست همپا شد) را فرهنگ جزیره سر داده است و گوشهایی باید آن را بشنوند و به کار ببندند و ...
همزیستی نیوز - در ایران سالانه بیش از 100 هزار نفر به جمع مبتلایان به سرطان اضافه میشوند. شایعترین سرطانها در ایران، سرطان پستان، معده، روده بزرگ و مثانه است. مردان بیشتر به سرطان معده، پروستات، مثانه و روده بزرگ مبتلا میشوند اما در میان زنان سرطانهای پستان، روده بزرگ، معده و لوسمی شایعتر است.
فاطمه کریمخان با این مقدمه در ایسنا نوشته است: امروز روز جهانی سرطان است و آمار بالا را چند ماه پیش ایرج حریرچی قائممقام وزیر بهداشت به رسانهها داده است. او همچنین گفته که از هر صد هزار مرد ایرانی 134 نفر و از هر صد هزار زن ایرانی 128 نفر در طول زندگیشان به سرطان مبتلا میشوند.
در تمام دنیا، تعداد افرادی که هر روز به جمع مبتلایان به سرطان اضافه میشوند رو به افزایش است. پزشکان میگویند عمر طولانی مردم در دوران معاصر یکی از عوامل افزایش آمارهای ابتلا به سرطان است. زندگی شهری، مصرف کم غذای سالم، سیگار کشیدن و فعالیت بدنی کم هم از مواردی است که خطر ابتلا به سرطان را بیشتر میکند.
در سال 2000 در جریان اجلاس جهانی اهداف هزاره در پاریس، روز چهارم فوریه را روز جهانی سرطان نامگذاری کردند. ارتقای بودجههای مصوب برای پژوهش در مورد سرطان، ارتقای خدمات ارائهشده به بیماران مبتلا به سرطان، کاهش شمار مبتلایان به سرطان با آموزش و تبلیغات در مورد زندگی سالم و جمعآوری کمک و حمایت برای مبتلایان و خانوادههای آنها در سطح جهانی هدف تعیین یک روز خاص در تقویم جهانی به عنوان روز سرطان بوده است.
در حال حاضر هر سال 8 میلیون نفر در جهان بر اثر سرطان جان خود را از دست میدهند که حداقل 4 میلیون نفر از آنان بین 30 تا 69 سال سن دارند.
در بیانیه اجلاس جهانی اهداف هزاره در مقابله با سرطان آمده است: «از آنجا که سرطان هیچ حد و مرزی ندارد و هیچکس به تنهایی نمیتواند با آن به مقابله بپردازد، باید یک رویکرد کمکی جدید نسبت به تحقیقات، حمایت، پیشگیری و درمان این بیماری اتخاذ شود. امضاکنندگان منشور پاریس متعهد میشوند که یک بسیج عمومی برای تحقیقات در این زمینه در کشورهایشان ایجاد کنند و با پیوستن به یک سازمان بینالمللی در این زمینه به پیشرفت تحقیقات در این حوزه کمک کنند.»
از سال 2016 تا به حال هر سال یک کشور در روزهای اول تا چهارم فوریه میزبان اجلاس جهانی «جامعه متعهد برای مبارزه با سرطان» بوده است؛ اجلاسی که به منظور کاهش بار سرطان بر کشورها، ترویج برابری در دسترسی به امکانات درمانی برای همه و ادغام مراکز کنترل و درمان سرطان در سطح جهانی برای کمک به کشف راهحلهای موثرتر برای مقابله با سرطان تشکیل میشود و در حال حاضر 950 سازمان از 150 کشور در آن عضویت دارند.
UICC یا همان جامعه متعهد برای مبارزه با سرطان هر سال علاوه بر برگزاری اجلاس جهانی راهبران مبارزه با سرطان و کنگره بینالمللی سرطان، روز جهانی سرطان را هم برگزار میکند تا به یک برنامه زمانبندی مشخص برای دستیابی به شیوهای جهت کنترل بیماری سرطان برسد، اولویت سرطان را در برنامهریزیها و سیاستگذاریهای وزارت بهداشت کشورهای جهان بالاتر ببرد و در بهترین حالت یک پاسخ جهانی برای بیماری سرطان پیدا کند.
در بیانیه رسمی امسال روز جهانی سرطان، با اشاره به اینکه پیشبینی میشود تا سال 2030، بیش از 21 میلیون نفر در سراسر دنیا به سرطان مبتلا شده باشند، بر نقش فعالیت جسمی در مبارزه با سرطان تاکید شده است.
«امروز، در روز جهانی سرطان میلیونها نفر در سراسر دنیا در حال مبارزه برای دریافت کمکهای بیشتر جهت مبارزه با کشندهترین بیماری دنیا هستند. زیر پرچم شعار امسال ما یعنی "ما میتوانیم، من میتوانم"، میتوانیم مردم را تشویق کنیم تا در راه این مبارزه فعالتر باشند. ما در حال مبارزه با بیماریای هستیم که در دو دهه گذشته هر سال حداقل زندگی یک میلیون نفر را تحت تاثیر قرار داده است و این آمار در حال افزایش است.»
در ایران، امروز همزمان با روز جهانی سرطان، موسسه خیریه محک برنامههایی برای گرامیداشت این روز و کمک به پیشبرد اهداف آن اعلام کرده است. از امروز به مدت دو هفته، کار توزیع هفت هزار صندوق جمعآوری کمکهای مردمی محک در تهران آغاز شده است. هفته گذشته، این سازمان میزبان سازمانهای خیریه، مسئولان وزارت بهداشت و مسئولان دولتی از سراسر کشور بوده است تا شبکه ملی سرطان را در کشور راهاندازی کند و با تمرکز بر افزایش تشخیص زودهنگام سرطان، ابزارها و تجهیزات لازم برای غربالگری سرطان را فراهم کند و به توسعه زیرساختها در این زمینه کمک کند.
هفته آینده هم چهارمین کنفرانس مسئولیت اجتماعی محک همزمان با بیست و پنجمین سالگرد تاسیس این سازمان خیریه کمک به کودکان سرطانی برگزار خواهد شد.
سرطان درد کمی نیست اما میشود دست به دست هم داد و همه با هم خانواده مبتلایان به این بیماری شد. شعار امسال روز جهانی سرطان این است: «ما میتوانیم، من میتوانم».
همزیستی نیوز - خلیج فارس و دریای عمان، پهنه آبی گسترده ای است که از جنوب شرق تا جنوب غرب ایران را در بر گرفته است و با طول 1880 کیلومتر مربع، فرصت مناسبی را برای تجارت، توسعه صنایع دریایی و زندگی در کنار سواحل فراهم کرده است.
به گزارش تابناک جدا از سواحل سرشار از منابع و امکان دسترسی به آب های آزاد، خلیج فارس در برگیرنده چندین جزیره کوچک و بزرگ نیز هست که هر کدام بنا به نوعی می توانند در فرایند توسعه اقتصادی و تقویت جایگاه امنیتی و ژئوپلیتیک کشور موثر باشند.
به رغم همه فرصت ها و مزایایی که برای جزایر ایرانی خلیج فارس می توان متصور شد، بررسی ها و مشاهدات میدانی گویای آن است که آنچنان که باید و شاید از این فضاهای جغرافیایی بهره برداری نمی شود.
در ادامه تلاش می شود تا ضمن معرفی اجمالی جزایر ایرانی، به فرصت ها و تهدیدهایی که آنها را تهدید می کند، اشاره شود.
خلیج فارس
خلیج فارس با وسعتی بالغ بر 232هزار کیلومتر مربع در جنوب ایران قرار دارد و از طریق تنگه هرمز با دریای عمان ارتباط دارد. خلیج فارس جدا از ایران با کشورهای عمان، عراق، عربستان، کویت، امارات متحده عربی، قطر و بحرین هم مرز است.
این فضای جغرافیایی ارزشمند از دهانه اروندرود در جنوب غربی کشور تا تنگه هرمز حدوداً 805 کیلومتر طول دارد و عرض آن نیز به صورت متغیر 56 تا 290 کیلومتر است.
خلیج فارس در عمیق ترین نقطه 182 متر و در کم ترین عمق 30 متر ژرفا دارد و کف آن سرشار از منابع معدنی، گیاهی و جانوری مثل نفت، ماهی و مروارید است.
این خلیج به دلیل آنکه پل ارتباطی میان خاورمیانه با آبهای آزاد است و منابع غنی نفت و گاز را در درون و پیرامون خود نهفته دارد، یکی از استراتژیک ترین مناطق فضایی جهان محسوب می شود و از دیرباز صحنه نبرد و جدال های فراوان بین قدرت های محلی و جهانی بوده است.
در خلیج فارس حدود 30 جزیره ایرانی کوچک و بزرگ وجود دارد که برخی از آنها قابل سکونت و برخی نیز غیر قابل سکونت هستند.
جزایر ایرانی خلیج فارس
با توجه به گستردگی قابل ذکر خلیج فارس در جنوب ایران و هم مرز بودنش با سه استان خوزستان، هرمزگان و بوشهر جزایر این خلیج نیز با توجه به موقعیت جغرافیایی تحت مدیریت سیاسی متفاوت استانی اداره می شوند که در ادامه به تفکیک استانی معرفی می شوند.
جزایر استان خوزستان:
جزیره مینو
این جزیره بین آبادان و خرمشهر واقع شده و دو شاخه اروندرود آن را احاطه کرده است. مینوشهر شهری کوچک و دارای جمعیتی حدود 12 هزار نفر است و عمدتاً کاربرد تفریحی برای مردم دو شهر آبادان و خرمشهر دارد.
در این جزیره مینو پنج نهر کوچک جریان دارد و از معدود نقاطی از جهان است که در آن سیستم آبیاری بصورت طبیعی و با جزر و مد آب انجام میشود و نیازی به وسایل مکانیکی و ندارد.
جزایر بونه، دارا و قبرناخدا
جزیره بونه به همراه دو جزیره کوچک دیگر به نامهای دارا و قبرناخدا در آخرین بخش شمال غربی خلیج فارس، در دهانه خورموسی دراستان خوزستان واقع شده است. این جزیره با دو شهر هندیجان و بندرماهشهر فاصله چندانی ندارد و محل زیست آن پذیرای گونه های نادری از پرندگان مهاجر مثل پرستوهای دریایی است.
جزایر دارا و قبر ناخدا نیز که زیستگاه گونه های نادری از پرندگان هستند فاقد شرایط مناسب برای سکونت انسان ها هستند.
جزایر استان بوشهر
جزیره خارک
جزیره خارک در نیمه شمالی پهنه آب های خلیج فارس و در فاصله 57 کیلومتری شمال غربی بندر بوشهر واقع شده است و مساحت آن 3.5 کیلومتر مربع است.
سطح جزیره خارک به دلیل کمی وسعت و محدود بودن حوضه های آبخیز و آبگیر و بارش کم فاقد هر گونه رودخانه دائمی و فصلی است.
این جزیره به رغم عوامل محدود کننده اقلیمی مانند کمی بارش و گرمای زیاد نسبت به سایر جزایر خلیج فارس دارای تنوع و تعدد بیشتری از جانوران است.
این جزیره مسکونی و دارای تأسیسات زیربنایی مثل مخابرات، فرودگاه، تأسیسات بندری و برق است.
جزیره خارکو
جزیره خارکو در نیمه شمالی آب های خلیج فارس و در فاصله 60 کیلومتری شمال غربی بندر بوشهر قرار دارد و از جنوب غربی به فاصله 2 مایل تا جزیره خارک و از شمال شرقی به فاصله 29 کیلومتر تا بندر گناوه فاصله دارد.
این جزیره خالی از سکنه و جزء مناطق حفاظت شده امنیتی توسط نیروهای نظامی است.
جزیره شیف
جزیره شیف همجوار با سواحل شمال غربی خلیج فارس و در فاصله 10 کیلومتری شمال غربی بندر بوشهر واقع است. مساحت این جزیره به علاوه جزیره عباسک که بصورت زمینی پست متصل به این جزیره و در معرض جزر و مد آب قرار دارد، 14 کیلومتر مربع است.
این جزیره از بهم پیوستن آب رودخانه شاپور و دالکی بوجود آمده و نزدیک به 4 هزار نفر در آن سکونت دارند.
جزیره ام الکرم
این جزیره همجوار با سواحل شرقی خلیج فارس و سواحل بندر دیر، در فاصله 140 کیلومتری جنوب شرقی بندر بوشهر قرار دارد. مساحت جزیره ام الکرم کمتر از 1 کیلومتر مربع، فاقد سکنه و جزء مناطق حفاظت شده طبیعی استان بوشهر است.
جزیره جبرین
جزیره جبرین همجوار با سواحل شمال شرقی خلیج فارس و سواحل بندر دیر در فاصله 130 کیلومتری جنوب شرقی بندر بوشهر واقع است.مساحت این جزیره 7 کیلومتر مربع و فاقد سکنه است.
از جزیره مذکور هیچگونه بهره برداری اقتصادی صورت نمی گیرد و تنها به عنوان مناطق حفاظت شده محیط زیست محسوب می شود.
جزیره میر مهنا
جزیره میر مُهَنّا از جزیرههای غیرمسکونی ایران در خلیج فارس است که به رغم آن شرایط مناسبی برای سکونت انسان ندارد، رشد گیاهان در آن قابل توجه و از دیرباز انگور و انجیر آن معروف بوده است.
نام این جزیره از نام یکی از راه زنان محلی که به کریم خان زند و هلندیان حمله میکرد یعنی میر مهنا گرفته شده است.
جزیره فارسی
جزیره فارسی در آب های مرکزی خلیج فارس و در فاصله 120 کیلومتری جنوب غربی بندر بوشهر واقع است و در جنوب آن جزیره العربی قرار دارد که متعلق به کشور عربستان سعودی است.
این جزیره به دلیل قرار گیری در حد فاصل میان ایران و عربستان از موقعیت بسیار استراتژیکی برخوردار است و در اطراف آن تأسیسات نفتی فراوانی دیده می شود.
جزیره تهمادو
این جزیره از جمله جزایر غیر قابل سکونت و کوچک خلیج فارس است که تنها 150 متر با ساحل فاصله دارد و محیط مناسبی برای تخمگذاری گونه های نادری از پرندگان است.
طول این جزیره 12 و عرض آن 5 کیلومتر است.
جزیره نخیلو
جزیره نحیلو همجوار با سواحل شرقی خلیج فارس در 133 کیلومتری جنوب شرقی بندر بوشهر است. این جزیره کم تر از 1 کیلومتر مربع مساحت دارد و از نظر تقسیمات سیاسی جزء دهستان بُردخون از توابع شهرستان بند دیر است.
آب های اطراف جزیره به دلیل عمق کم و نزدیک بودن به ساحل پناهگاه مناسبی برای شناورهایی است که طوفان های دریایی گرفتار می شوند.
جزایر استان هرمزگان
جزیره لاوان
جزیره لاوان یکی از جزایر ایرانی خلیج فارس است که از شمال به دهستان مهرگان، شمال شرق با دهستان مقام و از جنوب با جزایر هندورابی و کیش هم مرز است.
مساحت این جزیره بالغ بر 75 کیلومتر مربع و طول پیرامونی اش 45 کیلومتر است. در این جزیره به تناسب سایر جزیره ها حجم قابل توجهی بارندگی رخ می دهد و میانگین بلند مدت بارندگی در این جزیره 400 میلی متر است.
لاوان به دلیل کشیدگی زیاد شرایط لازم را جهت جریان های سطحی آب دائمی ندارد و تمامی آبراهه های موجود در آن فقط در هنگام بارندگی آب دارند.
این جزیره پوشش گیاهی قابل ذکری از نوع علف زار دارد که به دلیل نبود ارتفاع، وسعت کم، ثابت بودن عناصر اقلیمی پوشش گیاهی آن یک شکل است. گونه های درختی مثل لور، کنار، گز، کرت و خرما از جمله درختان این جزیره است.
این جزیره زیستگاه انواع پرندگان مثل عقاب، پرستو، چکاوک، قمری، بلبل، هدهد و... است و جانواران دیگری مثل انواع خزندگان نیز در این منطقه به وفور دیده می شود.
این جزیره مسکونی و دارای انواع مختلفی از تأسیسات و امکانات زندگی شهری مثل برق، مخابرات، فرودگاه، اسکله و.... است.
جزیره هِندُرابی
جزیره هندورابی 22.8 کیلومتر مربع مساحت دارد و حد فاصل بین دو جزیره کیش و لاوان است. این جزیره در فاصله 325 کیلومتری بندر عباس و 133 کیلومتری بندرلنگه و بلندترین نقطه آن بیست و نه متر و بزرگترین قطر آن هفت و نیم کیلومتر است.
جزیره کیش
جزیره کیش یکی از مشهورترین جزایر ایرانی در میان افکار عمومی جامعه است، اگرچه سفر به این جزیره و بهره مندی از جذابیت های گردشگری آن از توان اقتصادی بخش عمده ای از طبقات اجتماعی جامعه خارج است، اما با اینحال سالانه میزبان حجم زیادی از گردشگران داخلی و خارجی است و توانسته است تا حدود زیادی در بعد گردشگری موفق ظاهر شود.
این جزیره بیضی شکل با مساحت 89.7 کیلومتر مربع و با طول 15.6 و عرض 7 کیلومتر ، در جنوب غربی بندرعباس و در میان خلیج فارس قرار دارد.
این جزیره از نظر زیست محیطی یکی از بکرترین مناطق خلیج فارس و دارای استعدادهای طبیعی فراوان و موقعیت جغرافیایی ویژه برای توسعه گردشگری و بهره برداری اقتصادی از آن است؛ شرایطی که البته در حد مقدورات در آن فراهم شده و امروزه این جزیره به یکی از مراکز اصلی گردشگری ایران تبدیل شده است.
جزیره فرور بزرگ و کوچک
فاصله این دو جزیره خلیج فارس با ساحل نزدیک به 20 کیلومتر و غیر قابل سکونت هستند. با اینحال در فرور بزرگ بقایای اماکن مسکونی و اراضی کشاورزی دیده می شود که باقی مانده دوران گذشته است و هم اینک در هیچکدام از این جزایر انسان زندگی نمی کند.
البته این دو جزیره پناهگاه مناسبی برای تخمگذاری و مهاجرت فصلی برخی پرندگان مثل وطی، چکچک، قمری خانگی، چکاوک، کاکلی، پرستو، بلبل خرما، چاخ لق، هده و ... هستند.
جزیره سیری
فاصله این جزیره تا تا مرکز شهرستان ابوموسی که در قسمت شرقی جزیره سیری واقع شده، درحدود 27 کیلومتر، فاصله دریایی آن تا مرکز استان در حدود 152 مایل دریایی و وسعت جزیره سیری 17.3 کیلومتر مربع است.
در این جزیره تعداد قابل توجهی نخل خرما بطور پراکنده وجود دارد که محصول آن فقط مصرف محلی دارد و این منطقه پوشش گیاهی فقیری دارد.
جزیره ابوموسی
جزیره ابوموسی در پهنه آب های جنوب شرقی خلیج فارس و در فاصله 213 کیلومتری جنوب غربی بندر عباس، مرکز استان هرمزگان قرار داشته و جنوبی ترین جزیره ی ایرانی خلیج فارس محسوب می شود.
این جزیره همانند سایر جزایر خلیج فارس از دوران ماد تا امروز جزء ایران بوده است و تنها از سال 1891 میلادی به طور موقت و غیر قانونی به اشغال انگلستان در آمد.
این جزیره در سال 1328 هجری شمسی جزء دهستان مرزوقی بخش بندر لنگه از شهرستان لار و استان فارس بود.
به دلیل ضخامت کم پوشش آبرفتی و بارش بسیار کم، سفره آب زیر زمینی غنی ای در این جزیره وجود ندارد و تنها یک سفره آب زیر زمینی آزاد با آب شور در این منطقه وجود دارد.
جزیره تنب بزرگ
جزیره تنب بزرگ در پهنه آب های جنوب شرقی خلیج فارس و در فاصله 180 کیلومتری جنوب غربی بندر عباس قرار دارد. اگرچه نام رسمی جزیره تنب بزرگ است ولی در گذشته به نام های تمب بزرگ، تنب مار بزرگ و تل مار نیز معروف بوده است.
جزیره تنب بزرگ به دلیل حاکم بودن شرایط آب و هوایی خشک و پایین بودن بارش سالیانه هیچگونه رود فصلی یا دائمی ندارد و جدا از مساحت اندکش، امکانی برای به وجود آمدن روان آب های فصلی و دائمی در آن نیست.
این جزیره به دلیل واقع شدن در عرض جغرافیایی پایین آب و هوای گرمی دارد و فصل گرم طولانی با تبخیر بالا رویش هر نوع گیاهی را در آن با مشکل رو به رو کرده است.
سرگذشت تاریخی جزیره تنب بزرگ همواره متأثر از تاریخ جزیره بوموسی بوده و اگرچه مالکیت تاریخی آن برای ایران است اما در سه مقطع تاریخی متفاوت مثل حمله اعراب، حمله پرتغالی ها و دوران استعمارگری انگلستان برای مدتی از مالکیت ایران خارج شد.
جزیره تنب کوچک
جزیره تنب کوچک در پهنه آب های جنوب شرقی خلیج فارس و در فاصله 200 کیلومتری جنوب غربی بندر عباس قرار دارد و از نظر تقسیمات کشوری جزء بخش تنب از شهرستان بوموسی است. نام رسمی این جزیره تنب کوچک است اما در گذشته به نام های دیگری مثل تمبو و نابیو تنب هم شناخته می شد.
آب و هوای این جزیره گرم و شرجی است و تنها یک فصل کوتاه سرد با بادهای معتدل نیز در منطقه وجود دارد.
جزیرهقشم
جزیره قشم بزرگ ترین جزیره کشور و خلیج فارس در دهانه تنگه هرمز و در مدخل ورودی خلیج فارس از دریای عمان واقع است. از شمال به بندر عباس، از شمال شرقی به جزیره هرمز، از شرق به جزیره هنگام و از جنوب غربی به جزایر تنب بزرگ، ابوموسی و تنب کوچک محدود است.
مساحت این جزیره 1491 کیلومتر مربع و طول آن 100 تا 130 کیلومتر تخمین زده می شود. ای جزیره خود شهرستان است و جزیره هرمز نیز از توابع آن است.
این جزیره به دلیل وسعت زیاد از تنوع زیستی قابل توجهی برخوردار است و زیستگاه گونه های مختلفی از جانواران و گیاهان است.
در این جزیره زندگی بیش از 100 هزار نفر سکونت دارند و مناطق مسکونی شهری و روستایی در آن دیده می شود. از نظر سیاسی به تنهایی یک شهرستان محسوب می شود و دارای سه بخش مرکزی، شهاب و هرمز است.
نزدیک ترین فاصله این جزیره تا ساحل اصلی کشور در دماغه شمالی جزیره و در محل بند لافت و حدوداً یک مایل است.
صید و صیادی، بنادر موجود در جزیره، جاذبه های گردشگری و توریستی، معادن، میدان های گازی، فرودگاه بین المللی، بازارهای سنتی، شهرک های صنعتی و... از جمله امکانات و زیربناهای این جزیره جنوبی کشور است.
جزیره هرمز
جزیره هرمز در دهانه تنگه هرمز و در مدخل ورودی خلیج فارس قرار دارد. این جزیره را به دلیل موقع جغرافیایی آن که در مجاورت با تنگه هرمز قرار دارد، کلید خلیج فارس می دانند و به دلیل همین موقعیت استراتژیک از نظر سوق الجیشی و بازرگانی دارای اهمیت بالایی است.
در این جزیره منابع آب سطحی قابل توجهی وجود ندارد و تنها منابع آب آن را می توان جریان های ساحلی دانست. این جزیره فاقد منابع چاه است.
در حال حاضر آب مورد نظر برای شرب در این جزیره با لوله ای به طول 20 کیلومتر از بندرعباس تأمین می شود و دارای زیرساخت هایی مثل مراکز آموزشی، درمانی، مذهبی و فروشگاهی نیز هست.
جزیره هنگام
جزیره هنگام در آب های خلیج فارس در دهانه تنگه هرمز واقع شده است. جزیره هنگام بخشی از سیستم دفاعی کرانه ساحلی خلیج فارس و تنگه هرمز را تشکیل داده و می تواند مبدأ عملیات دریایی و تکیه گاه مناسبی برای زیر دریایی ها باشد.
جزیره هنگام از شمال به جزیره قشم، از شمال شرق به جزیره لارک، از جنوب شرق به رأس المسندام و از جنوب غرب به جزیره تنب بزرگ محدود است.
این جزیره دارای 10 کیلومتر طول، 3 تا کیلومتر عرض و 50 کیلومتر مربع مساحت است. در این جزیره جریان آب سطحی وجود ندارد و فقط جریان فصلی آن در زمان بارندگی های فصلی ایجاد می شود.
با توجه به مساحت کم جزیره پوشش گیاهی و حیات جانوری خاصی نیز در آن به چشم نمی خورد.
جزیره لارک
جزیره لارک در دهانه تنگه هرمز در مدخل ورودی خلیج فارس از دریای عمان واقع است و حد شمالی این جزیره شهر بندر عباس، از غرب جزیره قشم، از شمال جزیره هرمز و از جنوب غرب جزیره هنگام است.
این جزیره با ساحل 33 کیلومتر فاصله دارد و 49 کیلومتر مربع وسعت دارد. متوسط بارندگی این جزیره 230 میلی متر است و سه ماه از سال درگیر طوفان های شن است.
در این جزیره پوشش گیاهی و گونه های جانوری به دلیل بارش کم، تبخیر بالا و بادهای شدید بسیار اندک است. با این حال حیواناتی مثل خرگوش، آهو، روباه و مار در آن زندگی می کنند.
آب آشامیدنی در این جزیره از بندرعباس آورده و در تانکرهای بزرگ نگهداری می شود.
چالش های ایران در خلیج فارس
ایران در طول سالیان دراز همواره حضور مقتدرانه ای در خلیج فارس داشته است و بجز برهه هایی از تاریخ که حکومت مرکزی در ایران ضعیف بوده و یا تلاش های قدرت های استعماری برای تسلط بر این منطقه افزایش یافته است، ایران یکی از بازیگران اصلی و مهم خلیج فارس بوده و تعداد زیادی از جزایر آن بوده است.
هم اکنون بزرگ ترین چالش ایران در خلیج فارس را باید گسترش ادعاهای واهی و غیر قانونی و فعالیت های ضد ایرانی امارات متحده عربی، اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس در خصوص جزایر سه گانه و نام تاریخی خلیج فارس دانست.
از سوی دیگر چشم طمع قدرت های جهانی به این منطقه غنی و استراتژیک ایرانی که به "نخستین منبع انرژی جهان" مشهور است موجب شده تا همواره آنها تلاش کنند با تحریک شرکای عرب منطقه به تشدید تنش ها با ایران و اعمال فشار روی بیاورند.
بر طبق قوانین بین المللی، ایران تا چند دهه پیش که بحرین را در اختیار داشت بر 85% از خلیج فارس تسلط داشت اما پس از واگذاری مجمع الجزایر بحرین در دوران پیش از انقلاب اسلامی، امروزه شاهد تلاش های جدیدی از سوی کشورهای عربی برای تملک جزایر سه گانه و مالکیت ایران بر خلیج فارس و حتی تغییر نام این خلیج هستیم.
با واگذاری بحرین مالکیت ایران بر خلیج فارس کاهش چشم گیری پیدا کرد و اگر روزی جزایر سه گانه و یا حتی فقط جزیره سوق الجیشی ابوموسی به اشغال امارات درآید، ایران با خسارت های فراوانی در ابعاد مختلف رو به رو خواهد شد. بر این اساس ضروری است تا مسئولان با دقت نظر و هوشمندی مانع هرگونه مذاکره و دست درازی پیرامون این حق ملی شوند.
در ادامه اشاره کوتاهی به پیشینه تاریخی حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه که هم اکنون یکی از بزرگ ترین چالش های ژئوپلیتیکی ایران است، اشاره می شود.
پیشینه تاریخی حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه
در رابطه با نام خلیج فارس و ادعای واهی و بی اساس اعراب در بکارگیری نام ساختگی دیگر، جای هیچ بحثی نیست و اسناد معتبر موجود که بارها در رسانه منتشر شده نیاز به تکرار مجدد ندارد. در مورد جزایر سه گانه نیز داستان بر همین اساس است اما با این حال اشاره کوتاهی بر تاریخچه این جزایر می شود.
بررسی های تاریخی بیانگر آن است که در هزاره دوم قبل از میلاد این سه جزیره همانند سایر جزیره جزایر دریای پارس توسط ایرانیان اداره می شد و جزو قلمرو حکومت های ایرانی بود. در دوران اسلامی نیز این جزایر همواره جزو قلمرو ایالت های جنوبی ایران از جمله فارس بود که با ورود پرتغالی ها به دریای پارس این ۳ جزیره به اشغال آنها در آمد؛ اشغالی که البته در روزگار شاه عباس صفوی و به دست فرمانده رشید سپاهش «امامقلی خان» توسط نیروهای ایرانی آزاد شد.
نادرشاه افشار و کریم خان زند نیز بر این جزایر اعمال حاکمیت کامل کردند و در روزگار سلطنت فتحعلی شاه قاجار هم جزایر دریای پارس مانند کیش – بحرین – ابوموسی , هندورابی , تنب بزرگ , کوچک و فارور جزء ایالت های فارس محسوب بودند.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی دولت بریتانیا تعدادی از جزایر ایرانی شامل قشم – هنگام – لارک – ابوموسی , سیری , تنب بزرگ و کوچک را مستقیماً به نام حاکمیت ادعایی و واهی قبایل و امارات عربی تحت الحمایه خود اشغال کرد، با این وجود ۲۳ نقشه رسمی و نیمه رسمی از دولت بریتانیا و از جمله یک نقشه رسمی وزارت جنگ بریتانیا مورخ ۱۸۸۶ و به ابعاد ۱۶ متر مربع که در سال ۱۸۸۸ توسط وزیر مختار انگلیس به ناصرالدین شاه تقدیم شده که مالکیت و حاکمیت ایران را بر این جزایر رسما تایید کرد.
در سال های آغازین سده بیستم و هم زمان با تلاش های دولت روسیه برای نفوذ و راه یابی به خلیج فارسوزارت خارج بریتانیا تصمیم گرفت که جزایر استراتژیک دهانه هرمز را به تصرف خود در آورد و این تصمیم در ۱۴ ژوئیه ۱۹۰۲ به کارگزاری بریتانیا در هندوستان و خلیج فارس ابلاغ شد. انگلیسی ها در ادامه جزایر ابوموسی تنب بزرگ و سیری را در سال ۱۹۰۳ به نام شیخ شارجه اشغال کردند و پرچم شیخ را در سال ۱۹۰۸ در تنب کوچک افراشتند.
با اعلام قصد خروج دولت انگلستان در ژانویه ۱۹۶۸ مبنی بر خروج از منطقه خلیج فارس، در این هنگام دولت ایران دست به تلاش های دیپلماتیک گسترده ای زد و اقدامات هماهنگ وزارت خارجه ایران سبب شد که طبق تفاهم نامه نوامبر ۱۹۷۱ لندن مالکیت مشترک ایران و شارجه را در مورد جزیره ابوموسی تحت حاکمیت دولت ایران به امضای دو طرف رسید و دو جزیره تنب بزرگ و کوچک هم بدون گفتگو و مبادله سند به ایران بازگردانیده شد.
در روز ۳۰ نوامبر ۱۹۷۱ پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران بر فراز بلندی های جزایر تنب و ابوموسی به اهتراز در آمد و پس از هشتاد سال عملا به سلطه انگلیسی ها بر این جزایر همیشه ایرانی پایان داده شد.
بعد از این رویداد مهم و تاریخی شکایت کشورهای عربی به شورای امنیت سازمان ملل هم به نتیجه ای نرسید و تا اکتبر ۱۹۹۲ هیچ ادعایی نسبت به جزایر تنب و ابوموسی از سوی هیچ کشوری مطرح نشد، اما در آن سال و چندماه پیش از عملیات نظامی آمریکا بر ضد عراق (جنگ اول خلیج فارس) امارات متحده عربی طی عرض حالی به سازمان ملل متحد ادعای مالکیت بر این جزایر را مجددا پیش کشید و تا کنون داستان ادعاهای بی اساس مالکیت اماراتی ها بر جزایر ایرانی ادامه دارد.
مشکلات جزایر ایرانی
با مروري بر وضعيت و كميت جزاير ايراني مشخص مي شود كه اين جزيره ها به دليل قرار گيري در موقعيت جغرافيايي گرم و خشك ونزديكي به خط استوا با دماي هواي بالا و تبخير زياد آب رو به رو هستند.
جدا از جزايري كه به هيچ وجه امكان سكونت ندارند، اين شرايط سبب شده تا امكان زندگي به صورت طبيعي در جزايري كه امكان زندگي دارند هم با مشكل رو به رو شود. تبخير شديد آب، اندك منابع آبي اين مناطق را نيز از دسترس خارج مي كند و فعاليت هايي مثل كشاورزي و دامداري كه شغل اوليه همه ساكنان بومي مناطق مختلف است را تحت تأثير قرار مي دهد.
مشكل ديگري كه براي جزاير ايراني مي توان متصور شد، شرايط امنيتي آنها به دليل موقعيت استراتژيك خليج فارس و محل برخورد رقابت هاي نظامي و بين المللي جهاني دانست. به بياني لزوم داشتن نگاه امنيتي به جزاير ايراني و استفاده از آن ها به عنوان پايگاه هاي نظامي از سويي و از سوي ديگر تردد مستمر كشتي هاي نظامي ساير كشورهاي منطقه و قدرت هاي جهاني در خليج فارس هر احساس امنيتي كه لازمه هر گونه توسعه است را با مشكل روبه رو مي كند.
وجود منابع عظيم نفت و گاز كه از بستر خليج فارس و سواحل آن استخراج مي شود را نيز مي توان به عنوان يكي ديگر از عواملي دانست كه فارغ از فرصت هايي كه براي توسعه جزاير فراهم مي كند، در سال هاي گذشته باعث غفلت مسئولان از ساير توانمندي ها و فرصت هاي موجود در جزاير ايراني براي توسعه شده است.
مسائل ژئوپلیتیکی جزایر ایرانی
الف-افزایش پهنه آبی در مالکیت ایران
بر طبق کنوانسیون حقوق دریاها خط مبدأ مناطق دریای جنوب ایران از دماغه فاو شروع شده و به بندر گواتر در کرانه دریای مکران (دریای عمان) ختم می شود. با توجه به محدوده ۱۲ مایلی از کرانه های دریاها که محدوده ی آب های سرزمینی کشور ساحلی شمرده می شود، آب های واقع بین جزایر متعلق به ایران که فاصله آنها از یکدیگر از دو برابر ۱۲ مایل دریای (۲۴ مایل) تجاوز نکند آب های داخلی کشور محسوب می شود. از سویی نیز جزایر قابل سکونت ایران در خلیج فارس که از 12 مایل دریایی فاصله کم تری با ساحل داشته باشند، پشت خط مبدأ دریای سرزمینی قرار خواهند گرفت. بر این اساس ترتیب تمامی محدوده آبی بین جزیره های قشم , لارک , هرمز , هنگام و لاوان با خط ساحلی کشور جزء آب های داخلی ایران محسوب می شود و در اسناد سازمان ملل نیز به این موضوع اشاره شده است.
این مهم سبب شده تا جزایر ایرانی نقش غیر قابل انکاری در افزایش فضای مالکیتی ایران در آب های خلیج فارس ایجاد کنند.
ب- ایجاد بستر مناسب برای تسلط بر عبور و مرور دریایی
به موجب قانون عبور ترانزیتی از آب ها و تنگه ها خطط های تفکیکی تردد دریایی با در نظر گرفتن عوامل مختلف و به منظور تأمین امنیت دریانوردی و کاهش ضایعات ناشی از تصادم و برخورد کشتی ها با یکدیگر برای کشتی های ماهیگیری – تجاری – جنگی , نفت کش ها و غیره در تنگه هرمز و خلیج فارس تعیین شده است و بر طبق این طرح مسیر شمالی ورود کشتی ها از دریای عمان به خلیج فارس در شمال جزایر تنب و ابوموسی در آب های سرزمین ایران قرار دارد.
این قابلیت که حاصل وجود جزایر سه گانه در خلیج فارس است، نقش بی بدیلی در تسلط بیشتر و مقتدر ایران بر عبور و مرورهای دریایی در خلیج فارس دارد.
ج-امکان کنترل عالی و تأمین امنیت خلیج فارس
ترسیم یک خط فرضی میان ۶ جزیره هرمز – لارک – قشم , هنگام , تنب بزرگ و ابوموسی نشان دهنده وجود یک زنجیر (خط قوسی) دفاعی استراتژیک در تنگه هرمز به مثابه حریم امنیتی ایران در این منطقه می باشد که جزایر ابوموسی و تنب بزرگ حلقه های پر اهمیت این زنجیره محسوب می شوند.
بر این اساس فاصله نزدیک و زنجیره ای شکل جزایر ایرانی در خلیج فارس علاوه بر ظرفیت های ژئوپلیتیکی اشاره شده، به تقویت قدرت دریایی و نظارتی ایران در خلیج فارس کمک شایانی کرده اند.
د-امکان توسعه زمینه های گردشگری و جذب گردشگر
خلیج فارس و جزایر ایرانی بستر مناسب و ارزشمندی است که می توان از آن ها برای توسعه گردشگری و افزایش توانمندی های ملی در امر جذب گردشگر خارجی و اشتغال جوانان مورد بهره برداری قرار گیرند.
وقتی کشور امارات متحده عربی تلاش می کند با خرید خاک از ایران و ساخت جزیره مصنوعی پهنه خاکی خود را افزایش دهد و با این کار فرصت های اقتصادی و جذب گردشگری خود را بالا ببرد، سئوال این است که آیا نمی توان حتی به جزایر غیر قابل سکونت ایران با نگاه گردشگری نگاه کرد و با تقویت زیر ساخت ها بسترهای افزایش گردشگری در این مناطق را دنبال کرد؟
و- امکان توسعه ظرفیت های اقتصادی
جزایر ایرانی خلیج فارس به عنوان ایستگاه هایی ارزشمند می توانند به افزایش بنادر ایرانی در خلیج فارس و پایانه های کشتی رانی تبدیل شوند که روزانه میزبان هزاران کشتی کوچک و بزرگ برای بارگیری و یا سوخت گیری باشند؛ کشتی هایی که هم در امر واردات و هم در امر صادرات فعال هستند و فرصت های ارزشمندی را در توسعه مبادلات تجاری و اقتصادی ایران با سایر کشورها فراهم می کند.
ه-تلاش برای قلمروسازی در خلیج فارس
یکی دیگر از مسائلی که در رابطه با خلیج فارس و جزایر آن می توان یاد کرد، مفهوم و پدیده جدید قلمروسازی است. قلمروسازی در آب های خلیج فارس یکی از تمایل های جدید است که در دهه های اخیر نمود و بروز یافته است. در ایران اولین قانون راجع به تعیین حدود آب های ساحلی در سال 1313 تصویب و اعلام شد و دومین قانون در سال 1334 با محوریت بهره برداری از منابع طبیعی به تصویب رسید.
دکتر دره میرحیدر، استاد جغرافیایی سیاسی در یکی از مقالات خود در این باره می نوسید: اقوام و کشورهای خلیج فارس همانند همه کشورهای ساحلی به استفاده از آبهای این خلیج مبادرت ورزیده اند. اما تلاش برای قلمروسازی و تحت حاکمیت درآوردن آب های ساحلی به سال های بعد از کنفرانس بین المللی حقوق دریاها در شهر لاهه باز می گردد.
میر حیدر در ادامه اضافه می کند، پهنای کم خلیج فارس اجازه گسترش قلمروهای پیش بینی شده بر اساس کنفرانس های بین المللی را به کشورهای همسایه نمی دهد و در اثر روی هم افتادگی حدود دریایی خط منصف مشخص کننده مالکیت آنها است.
از آنجا که خلیج فارس 565 میلیارد بشکه نفت، یعنی معادل 63 درصد کل ذخایر نفتی جهان و 30 تریلیون متر مکعب گاز طبیعی برابر 28.5 درصد کل ذخایر شناخته شده جهان را دارد، هرگونه قلمروسازی تحت شعاع این مسئله است.
بر این اساس محدودیت سرزمینی در خلیج فارس، ذخایر عظیم انرژی در آن و قوانین بین المللی حقوق دریاها که در خلیج فارس تفاسیر گوناگونی بر اساس منافع ملی از آنها می شود را باید از جمله دیگر چالش های این منطقه جغرافیایی دانست که به صورت مستقیم بر مدیریت سیاسی جزایر درون خلیج فارس اثر گذار است.
نتیجه گیری
امروزه حضور مقتدر حکومت ها در دریا و توسعه سواحل، بنادر و جزایر دریایی نشانه ای از قدرت روز افزون و توسعه یافتگی کشور ها است. مروری بر تنوع و پراکندگی جمعیت در آن کشورهایی که توسعه یافته اند و به آب های آزاد نیز دسترسی دارند، به خوبی نشان می دهد که بخش عمده ای از جمعیت، صنایع و تأسیسات زیربنایی کشورها در مجاورت سواحل قرار دارد.
در رابطه با ایران البته موضوع کمی متفاوت است. حملات گسترده و دشمنان تاریخی ایران که همواره از بخش های شرقی، شمالی و غربی به ایران حمله می کردند در طول تاریخ سبب شد تا نگاه و توجه حاکمان و به تبع مردم ایران به این سمت ها متوجه شود و بی توجهی به بخش های جنوبی و آب های آزاد فرصت های زیادی را برای توسعه از ایران گرفت.
توزیع جمعیت ایرانیان در سده و دهه های گذشته به گونه ای رخ داد که بخش های مرکزی و خشک کشور با افزایش شدید جمعیت و نواحلی ساحلی، بنادر و جزایر با کاهش جمعیت رو به رو شد.
حجم سرمایه گذاری هایی که در مناطق دریایی و خلیج فارس شد با حجم سرمایه گذاری ها در مناطق مرکزی اصلاً قابل قیاس نیست.
البته با اکتشاف نفت در سواحل جنوبی و به مرور وابستگی شدید ایران به اقتصاد تک پایه نفتی حجم سرمایه گذاری ها در خلیج فارس افزایش یافت اما این سرمایه گذاری بیشتر حول محور صنایع نفت و گاز و با رویکرد بهره برداری نه توسعه ای دنبال شد.
حضور قدرتمندانه آمریکا با ناوهای غول پیکرش در خلیج فارس، چالش های عدیده ایران با کشورهای عربی در ادامه سبب شد تا ایران بیشتر به خلیج فارس توجه کند اما این رویکرد نیز بیش از آنکه حاصل یک نگاه توسعه ای و اقتصادی باشد، حاصل یک نگاه امنیتی _ تدافعی بود و بیش از آنکه منطقه را به سمت توسعه هدایت کند، آن را به سمت امنیتی و نظامی شدن سوق داد.
امروزه خلیج فارس با دو مرز شمالی و جنوبی کاملاً متفاوت مواجه است. سواحل جنوبی و جزایر آن تحت تأثیر سرمایه گذاری های عظیم شیخ نشین ها به یک توسعه یافتگی قابل قبول دست یافته و روزانه میزبان میلیون ها گردشگر، هزاران پرواز هوایی و هزاران کشتی تجاری است. از آنسو سواحل شمالی و جزایر آن به رغم داشتن توانمندی های مشابه از شرایط قابل قبولی برخوردار نیستند و بیش از آنکه جذب کننده جمعیت مرکزی کشور ایران باشند، در دفع جمعیت بومی نیز نقش آفرین هستند.
انتظار می رود در سال ها و دهه های آینده در نوع و میزان توجه حاکمان مرکزی به خلیج فارس و نگین های ارزشمند آن که همان جزیره های کوچک و بزرگ است، تغییر حاصل شود و با سرمایه گذاری های برنامه ریزی شده و دقیق این منطقه از ابعاد مختلف از جمله اقتصادی، گردشگری، امنیتی و... توسعه پیدا کند و بخش قابل توجهی از جمعیت کشور را برای سکونت و کار به سمت خود فرا بخواند.