ادامه مطلب...

هفتصدمین شماره هفته نامه همزیستی در زمانی منتشر می شود که جامعه ما شاهد وقوع حوادث و رویدادهای غم انگیز، هولناک، بی سابقه و منحصر بفرد است.

وقتی 20 سال پیش مجوز انتشار همزیستی را گرفتم مانند خیلی از روزنامه نگاران در آن زمان، رسالتی برای خودم قائل بودم تا از طریق این حرفه، نقشی هرچند اندک در جلوگیری از شکل گیری و وقوع این نوع حوادث و رویدادها در جامعه داشته باشم.

بر این اساس، بعد از حدود 18سال فعالیت رسانه ای نیمه حرفه ای ام که توام با تحصیل و سربازی و حتی اشتغال غیر رسانه ای بود در سال 1380 تصمیم گرفتم بطور جدی رسانه ای مستقل برای خودم دست و پا کنم  تا آنطور که خودم تشخیص می دهم، نه اینکه برایم تعیین کنند چه و چگونه بنویسم، روزنامه نگاری کنم.

از انتخاب نام نشریه، نوشتن اولین سرمقاله تحت عنوان «منشور همزیستی» و چینش ترکیب اعضای هیات تحریریه نشریه، همه و همه گویای وجود عزمی راسخ در نزد کسی بود که با تمام وجودش باور داشت که از طریق نشریه اش می تواند مروج صلح ، دوستی، هم اندیشی، هم فکری و در یک کلام همزیستی در یک جامعه کوچک مانند استان گلستان باشد که هم از نظر قومیتی، هم از نظر مذهبی، هم از نظر اندیشه ورزی و هم از نظر گرایشات سیاسی، بسیار متنوع و به قولی یک ایران کوچک بود، ایران کوچکی که می توانست برای نشریه، سکویی برای پرش به سوی ایران بزرگ و حتی جهان باشد!

اما امروز بعد از گذشت 20سال و انتشار 700  شماره از نشریه همزیستی، بطور دردناکی به محاکمه این باورم نشسته ام. با خودم فکر می کنم که در کجای این باور ایستاده ام، تا کجا توانسته ام حداقل به حداقل های آرزوهای بزرگم برسم، آرزوی کاستن از اختلافات، آرزوی تحمل یکدیگر، آرزوی احترام به مخالف، آرزوی احتراز از هرگونه تبعیض، آرزوی برابری حقوق زن و مرد و اقلیت و اکثریت و در یک کلام آرزوی برچیدن دیوار مصنوعی خودی و غیر خودی! که همه اینها لازمه همزیستی افراد یک جامعه در کنار هم است.

وقتی به سیر تحولات 20 سال گذشته این جامعه نگاه می کنم می بینم که این آرزوها سال به سال رنگ باخته و به جای آنها آرزوهای دیگری نشسته است، آرزوهایی که هم از نظر کمی تعدادش بسیار کم شده و هم از نظر کیفی به شدت نزول کرده است.

بوی خوش گل های بهار مطبوعات

هرگز یادم نمی رود سال 1380 را که آقای خاتمی دور دوم ریاست جمهوری خود را آغاز کرده بود و ما روزنامه نگاران سرمست از بوی خوش گل های بهار مطبوعات که او با شعارهای زیبا در دور اول ریاست جمهوری در باغ سبز آن را به ما نشان داده بود، چه معصومانه باور کرده بودیم که نهال آرزوهای مان در این باغ به بار خواهد نشست و چه نقشه ها که برای میوه های شیرین درختان این باغ نکشیده بودیم!

چه خوش بینانه از مصادف شدن آغاز انتشار نشریه ام با آغاز دور دوم ریاست جمهوری فردی در نشریه ام نوشتم که گویا آمده بود همه آرزوهای من و دهها میلیون ایرانی همانند من را برآورده کند، آرزوهایی از جنس زمین نه از جنس آسمان! آرزوی داشتن یک زندگی معمولی، بزرگ ترین آرزوی ما بود!

امروز که به چهار سال دوره دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی از دریچه مطالب چاپ شده در نشریه همزیستی آن زمان نگاه می کنم، می بینم من و بسیاری از روزنامه نگاران همکارم در سایر رسانه ها در قالب خبر، گزارش، گفت و گو، عکس، کاریکاتور و سایر محصولات خبری آن دوران از دولت هشتم و رئیسش چیز زیادی نخواسته بودیم، فراهم کردن زمینه و بستر یک زندگی معمولی برای مردم، آرزویی کوچک برای مردمی بزرگ!

دعواهای حیدری نعمتی

اما این آرزوی کوچک در قیل و قال فریادها و دعواهای حیدری نعمتی کسانی که با لطایف الحیل تریبون ها و گلوگاه های اصلی این مرز و بوم را در چنگال خود گرفته بودند، گم شده بود و ما روزنامه نگاران در تاریکخانه تحریریه ها و دفاتر مطبوعات، شاهد خاموش آتشی بودیم که روز به روز، ماه به ماه، سال به سال و دوره به دوره، بنیان های اساسی جامعه از جمله اخلاق، فرهنگ، اقتصاد، قانون و ارزش های انسانی را از ریشه می سوزاند و نابود می کرد.

و ما روزنامه نگاران چه ساده بودیم که می پنداشتیم با نوشتن و انتشار گزارش، مقاله و یادداشت های انتقادی جلو پیشروی این آتش را می گیریم که البته منظور من روزنامه نگارانی است که:

- قهرمانانه پیه همه چیز را به تن شان مالیدند و بی محابا قلم مقدس شان را بر دل تاریکی ها فرو کردند و پرده از بسیاری از فسادها و خیانت ها برکشیدند.

- هنرمندانه این قلم را با دانش و تجارب روزنامه نگاری حرفه ای، تخصصی و تحقیقی خود  درآمیختند و ریشه و دلایل این فسادها را برملا کردند.

- صادقانه ولی نا دانسته، تاکید می کنم نا دانسته، قلم را با رنگ و لعاب باورها و اعتقادات مردم در زمین بازی دشمنان همین مردم، بکار گرفتند با این امید که قدمی برای حل مشکلات جامعه بردارند.                  

من هیچوقت چه آن زمان و چه امروز، هرگز تلاش ها و خون دل خوردن این روزنامه نگاران وطنم را فراموش نمی کنم و البته مردم نیز این روزنامه نگاران را می شناسند و یا اینکه درآینده آنها را خواهند شناخت، چرا که آثارآنها در تاریخ ثبت می شود.

پاشنه آشیل نهضت مقدس روزنامه نگاری

اما در طرف دیگر این روزنامه نگارها، شوربختانه باید اعتراف کنم که افرادی هم  بودند و هستند که عرصه رسانه را محملی مناسب برای رسیدن به اهداف شخصی، گروهی و جناحی خود دیده و با زد و بند با محافل ومافیای قدرت در رسانه های دولتی و حکومتی از حرفه روزنامه نگاری، سکویی برای پرش به مناصب و مقام های بالا، بهترین استفاده را برده و می برند.

و همین رسانه های دولتی و حکومتی به نظر راقم این سطور، پاشنه آشیل نهضت مقدس روزنامه نگاری در جامعه ماست، چرا  که ساختار این رسانه ها از یک تفکر عقب افتاده تاریخی متعلق به دوره قاجار مبتنی بر ارائه گزارش روزانه مملو از تعریف و تملق از دربار شاهی، نشآت گرفته است.

 بعد از دوره قاجار، شاهان پهلوی هم به رغم ادعاهای تجدد و غربگرایی، همان راه شاهان قاجار را ادامه دادند و گرچه مظاهر مدرن وسایل ارتباط جمعی و رسانه های غربی از جمله ایستگاه ها و استودیوهای رادیو و تلویزیون و بنگاه های بزرگ مطبوعاتی ایجاد کردند و دستگاه های پیشرفته چاپ برای مطبوعات و سایر ملزومات مدرن و بروز رسانه ای را وارد کشور کردند و حتی دانشکده و موسسات آموزش رسانه های نوین را راه اندازی کرده و به تربیت روزنامه نگاران نیز همت گماشتند، اما هرگز تا آخرین لحظه سقوط خاندان شان، متوجه خلاء رسانه آزاد  در کشور نشدند.

 به این معنی که این پدر و  پسر پهلوی در طول بیش از پنج  دهه حکومت در ایران، متوجه نشدند که در عرصه رسانه ، سخت افزار و لشکریان خبر، عکس و فیلم یا میکروفون، مصاحبه و کنفرانس و مانند اینها نیستند که کارکرد و رسالت واقعی رسانه را بروز و ظهور می دهند، بلکه استقلال واقعی رسانه از هرگونه قدرت در جامعه است که در چارچوب اصول بنیادین  دموکراسی و آزادی بیان و نشر و طبق موازین  و قوانین پذیرفته شده جهانی، نمود پیدا می کند و توسط رسانه های مستقل و درعین حال قدرتمند، متشکل از روزنامه نگاران حرفه ای، نمایندگی می شود و به عنوان قوه یا رکن چهارم دموکراسی، مستقل از سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه  به رصد و نقد عملکرد این سه قوه می پردازد.

این خلاء سرانجام کار دست خاندان پهلوی داد و شاه پسر که سرمست از قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی منتج از سیاست تنش زدایی و دوستی با همه قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای، حرف اول را در منطقه می زد و در داخل نیز رضایت عمومی مردم را فراهم ساخته بود غرق در تملق و مجیزگویی رسانه های دولتی و شبه خصوصی از توسعه سیاسی و تحزب و ایجاد موتور محرک آنها یعنی رسانه های آزاد و مستقل غفلت کرد و تا آمد ببیند که چه اتفاقی برایش افتاده است، خود را در محاصره نیروهایی یافت که در نبود فضای باز سیاسی و رسانه های آزاد و  مستقل به سمتی دیگر غش کرده و در صف دشمنانش، تیشه به ریشه اش زدند.

تداوم قصه خلاء رسانه آزاد

و اما این قصه با سقوط خاندان پهلوی و به قدرت رسیدن نظام جمهوری اسلامی در 42 سال پیش هم ادامه یافت و از آنجا که لجستیک و ماشین پرقدرت رسانه ای خاندان پهلوی با آن ساختار وابسته به رژیم شاه، یکباره و یک کاسه در اختیار حاکمان جدید قرار گرفت و وابسته به خاندان جمهوری اسلامی شد، پر کردن خلاء رسانه آزاد که با تغییر ساختار و رویکرد رسانه امکان پذیر بود، جاذبه ای برای صاحبان جدید نداشت.

رسانه های اصلی کشور یعنی رادیو، تلویزیون، خبرگزاری و دو  روزنامه بزرگ  همراه با معدود رسانه های کوچک خصوصی که بطور مستقیم و غیر مستقیم وابسته به رژیم شاه بودند پس از مصادره شدن توسط  جمهوری اسلامی با عناوین جدید ولی با همان ساختار فعالیت خود را آغاز کردند و متولیان عرصه  رسانه  در اوایل انقلاب نه تنها به توصیه ها و نصایح استادان علوم ارتباطات، روزنامه نگاران دلسوز و صاحبنظران مستقل مبنی بر استقلال رسانه ها از حلقه قدرت و تشکیل نهادها و سندیکاهای قانونی مستقل رسانه ها، وقعی ننهادند، بلکه با توسل به حربه قانون، انحصار رسانه ها را در قانون اساسی و سایر قوانین موضوعی چهارمیخه کردند و در نتیجه، خلاء رسانه آزاد با رنگ و لعابی جدید و دلیل و برهانی دیگر در قالبی سخت و محکم تداوم یافت.

این خلاء همانطور که کار به دست رژیم شاه داد، کاری بزرگ تر هم به دست جمهوری اسلامی داد و امروز بعد از 42 سال که لشکری از رسانه های صوتی، تصویری، نوشتاری و برخط  با پشتیبانی لشکری از وزارتخانه ها، سازمان ها، موسسات، بنگاه ها و شرکت های حکومتی، دولتی و شبه خصوصی با صرف هزاران میلیارد ریال از بیت المال 24 ساعته در این خلاء، محصولات خبری خودشان را به صورت کاملا یک طرفه و غیر رقابتی در این 42 سال به خورد ملت دادند، چه چیزی عاید حوزه رسانه در این کشور شد؟

بدیهی است متولیان حوزه  رسانه  در کشور همانطور که 42 سال پیش گفتند مرغ یک پا دارد امروز هم  بر این موضع پای می فشارند و همانطور که در آن زمان  در رسانه های انحصاری، خودشان به خودشان کارت های صد آفرین می دادند، امروز نیز در همان رسانه ها از قول خودشان یا مراکز نظرسنجی و ارزیابی وابسته به خودشان، بیشترین نمره را به عملکرد خودشان می دهند و به قول معروف خود می گویند و خودشان هم تایید می کنند، در حالی که امروز ماجرا کاملا عوض شده است.

انقلاب شبکه های اجتماعی

شاید 42 سال پیش یا حتی 32 سال پیش بخش اعظم جمعیت کشور هرآنچه که تلویزیون می گفت اگر هم قبول نداشتند به آن استناد می کردند، چرا که منبع دیگری یا وجود نداشت و اگر هم  وجود داشت، برد و پوشش آنچنانی نداشت، ولی امروز، پیشرفت شگرف تکنولوژی های ارتباطی و گسترش بی حد و مرز شبکه های اجتماعی در فضای مجازی، همانطور که انقلابی در سرعت، دامنه، کمیت و کیفیت تبادل اطلاعات بین مردم در سراسر دنیا ایجاد کرد، خواب شیرین کسانی را  نیز که همچنان خود را قیم ارتباطات مردم  می دانند، بهم زد و آرزوهای آنها را که می خواستند و می خواهند منابع و منافع کشورها را به نام مردم ولی به کام خودشان سند بزنند، برباد داد.

شبکه های اجتماعی امروز در دنیا کاری کردند کارستان، یعنی انقلابی که این شبکه ها در جوامع امروز انسانی به راه انداختند آنقدر قوی، گسترده، سریع و بنیان و بنیاد برافکن بوده و هست که معلوم نیست تاریخ نویسان در آینده، این انقلاب را در کدام دسته بندی های رایج انقلابات قرار خواهند داد و ریشه آن را به  کجا منتسب خواهند کرد.

این شبکه ها گرچه همه حکومت ها را در دنیا مقهور قدرت بی بدیل خود کردند، اما قربانی اصلی این شبکه ها، حکومت هایی هستند که شهروندان خود را درجه بندی کرده و با تقسیم مردم به خودی و غیرخودی، اکثریت جامعه را از مشارکت در تعیین سرنوشت خودشان محروم کرده و با استفاده از رسانه های انحصاری خودشان، نظرات اقلیت را به نام اکثریت جا می اندازند.

و اینجا بود که این شبکه ها به داد این شهروندان غیر خودی در این نوع حکومت ها رسیدند و با تبادل آراء، نظرات، دیدگاه ها، انتقادها، اطلاعات ومدارک در قالب تکست، عکس، صوت و مخصوصا فیلم در بین میلیون ها شهروند در طول کسری از ثانیه رسانه های انحصاری را در این حکومت ها آچمز کردند!

و امروز داستان کلا عوض شده است، دوران روزنامه نگاری قدیم و حتی روزنامه نگاری نوین بسر رسیده و دورانی جدید با ابزاری جدید و روزنامه نگارانی جدید در جوامعی مانند جوامع ما که طلایی ترین دوران روزنامه نگاری اش را از دست داد، آغاز شده است، و من امروز به عنوان  نسل سوخته این دوران طلایی در سوگ از دست دادن این دوران، نظاره گر تولد نسلی نو از روزنامه نگاران جوان وطنم هستم که در قالب شهروند خبرنگار با تنها ابزار در اختیار خود یعنی گوشی تلفن همراه به روزنامه نگاری می پردازند.

این نسل بطور قطع آینده ای درخشان در انتظارش است، روزنامه نگاران این نسل مانند ما نه در قید و بند قوانین محدود کننده هستند و نه در قید و بند چارچوب های اداری و  استخدامی بنگاه های رسانه ای دولتی و حکومتی، بلکه در دریایی به نام فضای مجازی سوار بر قایق هایی به نام شبکه های اجتماعی، فارغ از هر قید و بندی در تعامل مستقیم هم با منبع و هم با مخاطب خبر         

به آگاه و هوشمند سازی  مردم البته نه در عمق بلکه بیشتر در سطح مشغول هستند که این حد از آگاه سازی نیز لااقل اذهان و افکار عمومی را از جمود و رکود و یکسونگری مورد نظر متولیان حوزه رسانه ها در جوامع خاص دور نگه داشته است.

رسانه های آزاد، دشمن فساد

برگردم به قصه پرغصه خلاء رسانه آزاد در جوامع انسانی  که مانع از شکوفایی دوران طلایی روزنامه نگاری در آن جوامع شده است، یعنی در برخی از جوامع انسانی مبارزات و هوشمندی پارلمان ها، احزاب و دولت های منتخب مردم باعث شد این خلاء ازطریق ایجاد نظام های رسانه ای آزاد و  مستقل پر شود و این دوران طلایی روزنامه نگاری همراه وهمسو با رشد و توسعه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن جوامع رقم بخورد.

اما در برخی جوامع انسانی دیگر، این خلاء پر نشد و پارلمان ها و دولت ها به هر دلیلی از پرداختن به این مهم بازماندند و به رغم  توسعه و گسترش مظاهر و سخت افزار رسانه ها در این نوع جوامع، نظام مستقل رسانه ای در آنها شکل نگرفت و در نتیجه  روزنامه نگاری شکل گرفته در درون قدرت از درون تهی شد و نه تنها به رسالت و ماموریت ذاتی خود نتوانست عمل کند بلکه به ابزاری برای پیشبرد برنامه های قدرت در این جوامع تبدیل شد.

به نظر راقم این سطور اگر در جامعه ای این خلاء پر شود و نظام آزاد رسانه ای مستقل و قدرتمند در آن شکل بگیرد فساد، تبعیض، تضییع حقوق مردم و ظلم درهمه بخش ها به حداقل خواهد رسید، چرا که رسانه های آزاد و مستقل ذاتا به رصد فعالیت های منجر به این پدیده ها می پردازند و آنها را درهمان نطفه افشا و مانع شکل گیری آنها می شوند.

حال نگاه کنید چه دم و دستگاهی و چه تشکیلاتی و مهم تر از همه، چه منابع، انرژی و بودجه های کلانی برای مقابله با این پدیده ها در جوامع فاقد نظام آزاد رسانه ای مستقل و قدرتمند  هزینه می شود که این فرایند، خودش منشاء بسیاری از مشکلات و معضلات در این جوامع است، در صورتی که کل فرایند این مقابله و مبارزه تنها با برقراری نظام آزاد رسانه ای مستقل و قدرتمند بدون کمترین هزینه ای طی می شود.

در این شرایط با یک  حساب سرانگشتی می توان صرفه جویی ابر کلان در بودجه های جاری مربوط به این فرایند در این جوامع را محاسبه و نتیجه هزینه کردن این بودجه ها برای رفاه و آسایش مردم آن جوامع را ارزیابی و نتیجه گیری کرد که متولیان حوزه رسانه این جوامع در فقدان نظام آزاد رسانه ای مستقل و قدرتمند، چگونه مقدرات یک ملت را برباد می دهند.

مضاف بر اینکه آموزش، آگاهسازی و ارتقاء فرهنگ نیز دراین جوامع در فقدان این نظام رسانه ای با چالش های متعدد روبروست، به این ترتیب که لشکریان پیدا و نهان عرصه فرهنگ در این جوامع که با ایجاد دیوانسالاری، خود به مانع اصلی ارتقاء فرهنگ تبدیل شده اند با حضور این نظام رسانه ای، محلی از اعراب نخواهند داشت، چرا که این رسانه ها مانع تکوین این دیوانسالاری و شکل گیری هرنوع فساد در این عرصه خواهند شد.

سخن آخر

 آنچه که در سطور بالا به بهانه انتشار هفتصدمین شماره هفته نامه همزیستی در خصوص نقش رسانه ها در چارچوب یک نظام آزاد رسانه ای مستقل و قدرتمند مطرح کردم، درد دلی با مخاطبان این نشریه بود که قبلا نیز به مناسبت های مختلف در طول این 20 سال عمر این نشریه، اشاراتی به آنها داشتم به این امید که در این وانفسای بی توجهی به موضوعات اساسی جوامع، طرح موضوعاتی از این دست روزی بتواند توجهات را به سمت خود جلب کرده و به رغم از دست رفتن فرصت ها و دوره های طلایی، روزنه هایی هرچند کوچک برای شکل گیری و رفتن به سوی آرزوی بزرگ ایجاد نظام آزاد رسانه ای مستقل و قدرتمند در جامعه باز شود.

به امید آن روز

تاج محمد کاظمی

مدیرمسئول

ادامه مطلب...

1- از زمانی که کمک راننده داد زد که کمربندهایتان را ببندید تا زمانی که تصادف اتفاق افتاد، فقط چند ثانیه گذشت. اصلا کمربند را هم پیدا نمی‌کردیم و مهشاد هم نتوانست کمربندش را ببندد و شاید فقط یک نفر توانست کمربندش را ببندد.

2- نکته‌ای که وجود دارد این است که بعد از اینکه تصادف اتفاق افتاد، یکی از مدیران ستاد احیای دریاچه ارومیه که با ما بود و برنامه ‌ریز این سفر بود، به ما چیزی گفت که خیلی حرف عجیبی بود. او گفت که من از صبح می‌دیدم که راننده اتوبوس فقط با دنده کار می‌کند و با ترمز کار نمی کند، نگو اصلا ترمز نداشته است.

 3- محیط زیست همیشه از نداشتن بودجه ناله می‌کند و این اشتباه ما خبرنگاران است که اینقدر کم توقعیم و فقط می‌رویم که کار را انجام دهیم.

این سه جمله کلیدی سخنان یکی از شاهدان حادثه دلخراش واژگونی اتوبوس حامل خبرنگاران حوزه محیط زیست در جاده پیرانشهراذربایجان غربی است که طی آن علاوه بر جان باختن دو خبرنگارجوان، متعهد، متخصص، مجرب و با دنیایی آرزو و آینده، جمعی از خبرنگاران این حوزه نیز دچار مصدومیت های شدید شدند.

می خواهم از جمله سوم شروع کنم که خبرنگاران کم توقعند و به رغم اینکه سازمان هایی مانند محیط زیست به قول خودشان فاقد بودجه کافی هستند، برای تبلیغ اقدامات شان که قاعدتا برای انجام آنها هم بودجه می گیرند و هم حقوق و اضافه کار و دهها مزایای دیگر، این خبرنگاران را با حداقل امکانات به محل شاهکارهای!!! خود روانه و به قول معروف به امان خدا رها می کنند، بدون اینکه مسئولیتی را متوجه خودشان بدانند.

از این دست اتفاقات کم دراین کشور روی نداده است، اتفاقاتی که نه عاملان، نه آمران و نه کسانی که به نحوی از انحا در وقوع این اتفاقات مقصر بودند، متناسب با جرمشان مجازات شدند و نه عذرخواهی و نه حتی استعفایی صورت گرفت. دلیل این ادعا هم تکرار و تداوم این گونه اتفاقات است، چون اگر برخورد شدید با اتفاقات مشابه گذشته صورت می گرفت یا اینکه فرهنگ عذرخواهی و استعفا در این کشور جا افتاده بود ما شاهد این گونه فجایع حداقل به این شکل و شمایل نبودیم.

البته راقم این سطور مشکل را درنوع برخورد و حتی در نبود فرهنگ مذکور نمی بیند، بلکه همانطور که بارها به عنوان یک فعال رسانه ای با حدود چهار دهه فعالیت دراین عرصه تاکید کرده است، مشکل، دیوار کجی است که به عنوان فعالیت رسانه ای در این کشور بنا نهاده شد و جایگاه فعالان این عرصه برخلاف همه کشورهای دنیا به حد یک کارمند و حقوق بگیر تنزل داده شد.

یعنی:

1- بجای اینکه خبرنگاران به عنوان ستون اصلی فعالیت رسانه ای از یک جایگاه مستقل و مقتدر برخوردار باشند به کارمندان بنگاه های رسانه ای حکومتی و دولتی و شبهه حکومتی تبدیل شدند.

2- به جای اینکه خبرنگاران به وظیفه ذاتی و حرفه ای خودشان یعنی رصد مستقل و آزاد فعالیت های حکومت و دولت وانعکاس مشاهدات و نتایج حاصل از این رصد همراه با تحلیل و نظرات خود بپردازند، عملا به موید، مبلغ، مروج و توجیه گراین فعالیت ها تبدیل شدند.

3- درهمه جای دنیا خبرنگاران با هزینه رسانه متبوع خود  و با امکانات کافی و مستقل از نهادها و دستگاه های دولتی ولی مطابق با قوانین و مقررات از طرح ها و پروژه ها بازدید و گزارش و نظرات خود را نوشته و با مسئولیت رسانه خود منتشر می کنند، ولی اینکه نهادها و دستگاه های حکومتی و دولتی، خبرنگاران رسانه های وابسته به خود را برای اهداف خاص به محل طرح ها و پروژه های خود گسیل می کنند و اتفاقاتی نظیر این حادثه تلخ را رقم می زنند، این از آن رویه های نادر در دنیاست که افتخار ابداع و اجرا آن نصیب ما شده است!!  

در جمله دوم این شاهد حادثه که گویا « یکی از مدیران ستاد احیای دریاچه ارومیه( دستگاه دعوت کننده این خبرنگاران) که اتفاقا برنامه ‌ریز این سفر بوده و از صبح شاهد بوده که راننده اتوبوس فقط با دنده نه با ترمز کار می کرده و هنگام حادثه متوجه شده که این اتوبوس اصلا ترمز نداشته است!!»  ما می توانیم به اوج بی مسئولیتی آمران و عاملان این حادثه تلخ پی ببریم.

با بودن چنین برنامه ریزهایی و البته کسانی که این برنامه ریزها را انتخاب می کنند خدا جان همه خبرنگاران عزیز و البته همه افرادی که درهرشغل و شرایط  مشابه، مبادرت به سفرهایی از این دست می کنند و به عبارت دیگر مجبور به انجام آنها می شوند از هر بلا دور نگه بدارد!

برنامه ریزی را که ازصبح شاهد این مشکل دهشتناک در اتوبوس بوده و دم فرو بسته تا این فاجعه شکل بگیرد در کجای دلمان قرار بدهیم خدایا!

در جمله سوم آنچه که قابل طرح است چیزی نیست جز اهمیت حیاتی بستن کمربند ایمنی در هرگونه وسیله نقلیه و با حسرت بگوییم کاشکی:

- راننده این اتوبوس آنقدر مسئولیت شناس بود که بدون کمربند ایمنی این همه انسان های بیگناه را به کام این فاجعه نمی کشاند.

- مجموعه ناظران از پلیس گرفته تا شرکت مسافربری و شرکت خودروساز و متولیان دولتی و غیردولتی در موضوع کمربند ایمنی این اتوبوس کوتاهی نمی کردند.

- فرهنگ بستن کمربند ایمنی آنقدر جا افتاده بود که هر مسافری وقتی ببیند وسیله نقلیه ای فاقد کمربند ایمنی است از سوار شدن به آن خودداری کند.

  در هر صورت مجموعه این عوامل و کاستی ها، کوتاهی ها، نارسایی ها، بی مسئولیتی ها، حماقت ها و مهم تر از همه نقص و ضعف قوانین مرتبط که در راس آنها قانون مطبوعات و نحوه مدیریت رسانه ها قرار دارد دست به دست هم دادند تا این دو پروانه باغ رسانه کشور در مقابل چشم به ظاهر بینا باغبانان پرپر شوند و نام مهشاد و ریحانه در تاریخ ماندگار شود.

روح شان شاد و نام شان و عنوان حرفه شان یعنی خبرنگار در همیشه تاریخ سرافراز باد!

مدیرمسئول               

     

ادامه مطلب...

با فرا رسیدن سه شنبه بزرگ در آمریکا نه تنها مردم این کشور بلکه اکثر مردم در سراسر دنیا منتظرند تا ببینند در پایان روز سوم نوامبر نام کدامیک از نماینده دو حزب اصلی آمریکا یعنی دمکرات و جمهوری خواه به عنوان مستاجر چهارسال آینده کاخ سفید اعلام خواهد شد.

البته شیوه و فرایند این انتخابات که به نوبه خود در دنیا منحصر بفرد است، هرگونه پیش بینی نتیجه آن را تقریبا غیر ممکن کرده است، بخصوص در این دوره که بخاطر پیروزی دونالد ترامپ در دوره گذشته که هم نحوه پیروزی و هم شخصیت ویژه و نوع مدیریت چهارساله اش در کاخ سفید با همه دوره های گذشته متفاوت بوده است، رقابت این دوره را بسیار نزدیک و فشرده کرده است.

علت حساسیت ویژه این دوره از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و استقبال بی نظیر مردم از این انتخابات که به گزارش رسانه‌های آمریکایی تعداد آرای زودهنگام مردم این کشور به کاندیداهای خود به بیش از 100 میلیون رأی رسیده است، حاکی از این است که دمکرات ها با تمام قوا می خواهند از دست رییس جمهوری رها شوند که در طول این چهار سال همه بافته های آنها را در طول تاریخ ایالات متحده رشته کرده است و جمهوری خواهان نیز هرچه در چنته دارند رو می کنند تا نه بخاطر شخص ترامپ ( البته بخش های بزرگی از جمهوری خواهان سنتی) بلکه بخاطر تعصب حزبی مانع ورود جو بایدن و دمکراتها به کاخ سفید بشوند.

البته برای اولین بار این نگرانی هم در این دوره از انتخابات آمریکا بوجود آمده که در پایان شمارش آراء و اعلام نتایج اولیه این انتخابات، اتفاقات غیرمترقبه ای هم پیش بیاید که ویژگی های شخصیتی دونالد ترامپ و مواضع غیرقابل پیش بینی او در این چهارسال گذشته از مهم ترین دلایل پیش آمدن این اتفاقات بشمار می رود.

بنابراین همه در دنیا منتظرند ببینند در بامداد روز چهارشنبه چه اتفاقی در صحنه سیاسی بزرگ ترین و قوی ترین کشور دنیا روی می دهد! آنچه که مثل روز روشن است این است که این اتفاق، اتفاق ساده و معمولی نخواهد بود، چرا که روند حرکت مجموعه اتفاقات و تحولات تا قبل از این انتخابات، چه در خود امریکا و چه در مناطق مختلف دنیا بخصوص در مناطق بحرانی مانند خاورمیانه به نقطه ای رسیده است که انتخاب دونالد ترامپ یا جو بایدن می تواند سرنوشتی متفاوت برای آن رقم بزند.

مدیرمسئول           

ادامه مطلب...

 چه بپذیریم، چه نپذیریم شجریان و شجریان ها در جامعه امروز ما نه تنها یک قهرمان که یک اسطوره اند، قهرمانند به این علت که هرگز خود را از صف ملت جدا نکردند و با ملت ماندند، اسطوره اند به این علت که اثری عمیق و ماندگار در فرهنگ همان ملت از خود باقی گذاشته یا می گذارند که هرگز زدودنی نیست.

شجریان کی بود؟ یک انسان هنرمند مثل هزاران هنرمند دیگر، اما چرا از میان همه این هنرمندان، شجریان، شجریان می شود؟ چرا وقتی در 80سالگی از دنیا می رود نه تنها در کشورش که بسیاری در دنیا هم به احترامش تمام قد می ایستند و صفحات اجتماعی در فضای مجازی به عنوان تنها ابزار انعکاس نظرات و خواسته های واقعی مردم، مملو از ابراز عشق و علاقه میلیون ها انسان با هر گرایش، عقیده، قومیت و جنسیت نسبت به او می شود؟

تردیدی نیست که شجریان متفاوت از دیگر هنرمندان بود، هنرمندانی که در صدها رشته هنری در جای جای این سرزمین و در سرزمین های  دیگر به سهم خود برای اعتلای فرهنگ ایرانی و انسانی تلاش کرده و می کنند، اما چرا پای در جای شجریان و شجریان ها نمی توانند بگذارند؟

راقم این سطور با طرح این پرسش ها نه به دنبال بردن شجریان به عرش و گذاشتن دیگرهنرمندان در فرش است و نه به دنبال یافتن قوای ماوراء قوای انسانی در شجریان است و نه قوای دیگر هنرمندان را نادیده می گیرد، بلکه تنها می خواهد به این پرسش ها پاسخ بدهد که چگونه شجریان بزرگ شد، بزرگ زیست، بزرگ ماند و بزرگ رفت!

شجریان بزرگی را با بزرگ شمردن هنرش یعنی موسیقی اصیل ایرانی آغاز کرد. او هرگز اجازه نداد که این موسیقی  اصالت خودش را از دست بدهد، گرچه نیمی از عمرش را در قبل و نیمی دیگر را در بعد از انقلاب سپری کرد، اما در هر دو دوران با کسانی که در کسوت مسئول و متولی موسیقی کشور در پی آلودن موسیقی اصیل ایرانی به سیاست و ایدئولوژی بودند، مبارزه کرد و همین خصوصیت او کافی بود که بزرگ بماند.

او بزرگی دیگری نیز داشت و آن این بود که هنر را تنها برای هنر نمی خواست، هنری که وضعیت زندگی، شرایط روحی و غم و شادی مردم را بازتاب ندهد از نظر شجریان هنر نبود و با این ایده در همه دوران زندگی اش با انتخاب اشعارمناسب حال مردمش و با صدای مردمی اش وحتی با موضعگیری سیاسی در کنار مردم بزرگ ایران، بزرگ باقی ماند.

اصل بزرگی که در وجود شجریان ریشه دوانده بود و او را یک سر و گردن از دیگران مجزا می کرد روح بلند، نگاه عمیق و جامع، منش و کنش انسانی و در یک کلام استقلال و آزادگی او بود. هنرمندی نبود که هنرش را وجه المصالحه قدرت، ثروت و پست ومقام کند بلکه با پشت کردن به همه این ارزش های پوشالی، صاحب شخصیتی بزرگ بود که بزرگی های دیگرش را نیز بزرگ تر می کرد.

تمام این بزرگی های شجریان از او بزرگمردی ساخت که امروز حتی با آرمیدن جسمش، چیزی از بزرگی های او نه تنها کم نشده است بلکه با تبدیل او به اسطوره، نام و یادش همچنان مانند همه بزرگان تاریخ این سرزمین و دنیا، بزرگ باقی مانده و خواهد ماند.

روحش شاد!

تاج محمد  کاظمی

ادامه مطلب...

روزهای بدی را می گذرانیم، روزهایی که با خبرهای بد شروع می شود و با خبرهای بدتر نیز به پایان می رسد! صبح مان را با مشاهده صحنه های فجیع له شدن 59نفر از هم وطنانمان زیر دست و پاهای یک جمعیت عظیم در کرمان شروع می کنیم  و هنوز روزمان به پایان نرسیده،  خبر می رسد که کل 176مسافر یک پرواز در اثر سقوط هواپیما در آسمان تهران کشته شده است.

روز بعد نیز هنوز صبح نشده خبری در شبکه های خبری می پیچد مبنی بر اینکه یک دستگاه اتوبوس در جاده فیروزکوه به دره سقوط کرده و 19نفر دیگر از هم وطنان مان به جای اینکه به خانه و کاشانه خود برسند سر از پزشکی قانونی در می آورند!

این روز هنوز تمام نشده و ما از بهت این مصیبت ها بیرون نیامدیم که خبری دیگر و مرگی و مرگ های دیگر در فضای خبری جامعه مان می پیچد و این داستان مرگبار همچنان ادامه می یابد!

تراژدی مرگ مثل اینکه قرار نیست دست از سر جامعه ما بردارد، زمانی می گفتیم انقلاب کردیم و هیچ انقلابی بدون کشتن و کشته دادن به پیروزی نرسیده است! بعد از آن گفتیم جنگ است و در جنگ حلوا که پخش نمی کنند، معلوم است که باید بکشیم تا کشته نشویم! جنگ که تمام شد گفتیم حالا که جنگ تمام شد دشمن که در این جنگ شکست خورده، بیکار ننشسته و عوامل خودش را فرستاده تا از ما انتقام بگیرد و این وسط عده ای کشته می شوند و این داستان طولانی تا به امروز همچنان ادامه دارد.

به موازات این تراژدی، تراژدی دیگری از مرگ ها که از گذشته در این جامعه و همه جوامع انسانی وجود داشته است، در جامعه ما بیداد می کند، مرگ در اثر حوادث، حوادث طبیعی و حوادثی که ما خودمان با دست خودمان همه روزه در این جامعه رقم می زنیم.

حوادث طبیعی مانند زلزله، سیل، آتش سوزی، آلودگی هوا و پدیده هایی از این دست که هرکدام کرور کرور مرگ به این جامعه آورده و می آورند و درگیری های شخصی، خانوادگی، فامیلی، قبیله ای و گروهی از یک  طرف و مواردی مانند جنایت، خودکشی و سرانجام سوانح هوایی، دریایی و جاده ای که هرکدام بخش عمده ای از قربانیان و در نتیجه مرگ های آنها را دربر می گیرد.

به راستی چرا مرگ، این مهمان ناخوانده همچنان در جامعه ما جولان می دهد، چرا ارابه مرگ  خانه به خانه، کوچه به کوچه، خیابان به خیابان، میدان به میدان، جاده به جاده، روستا به روستا، شهر به شهر و این سو و آن سو دنبال سوار کردن مسافر است؟

این سئوال قاعدتا سئوال همه باید باشد، همه کسانی که نه مرگ بلکه زندگی را می پرستند، همه کسانی که از مرگ نمی هراسند اما به استقبال آن هم نمی روند، همه کسانی که مرگ را نه برای خود بلکه برای دیگران نیز نمی خواهند و همه کسانی که از مرگ انسان ها نردبانی برای بالا رفتن خود نمی سازند .

گرچه عده ای هم این سئوال را بر نمی تابند و می گویند مرگ دست ما نیست و یا اینکه مرگ حق است و قس علی هذا. این عده با مرگ خوبند اما مرگ را نه برای خود که برای همسایه خوب می دانند!

حال پاسخ این سئوال چیست. ما چه پاسخی داریم به سئوال خیل عظیمی از مردم این سرزمین که عزیزترین عزیزان شان را از دست داده اند؟ عزیزانی که می توانستند در کنار شان سال های سال به شادی و سلامت زندگی کنند و از زندگی شان لذت ببرند.

به عنوان مثال بازماندگان  264 نفری که در سه حادثه هفته گذشته جان شان را از دست دادند این سئوال را به مثابه یک پتک در دست گرفته و دنبال پاسخ هستند، پاسخ پدری را که دختر و همسرش با هواپیمای اوکراینی برای همیشه او را ترک کرده اند چه کسی باید بدهد؟ او از آن سوی دنیا راه افتاده است تا در ایران پاسخ سئوالش را بگیرد.

چه کسی پاسخگوی خانواده ها، دوستان و هم کلاسان بیش از 40 فارغ التحصیل نخبه دانشگاه های شریف، علم و صنعت و...است که با پرواز هواپیمای اوکراینی  به جای رسیدن به آرزوهای طلایی شان، سر از خاک سیاه بیابان های اطراف تهران درآوردند.

به نظر می رسد هیچکس پاسخی به سئوالات بازماندگان نه تنها قربانیان بیگناه این سه حادثه اخیر که صدها و حتی هزاران حوادث مشابه در این جامعه در طول دهه های گذشته  نخواهد داد، چرا که کسی مسئولیت وقوع این حوادث مرگبار را به عهده نمی گیرد.آیا زمان آن نرسیده است که به ریشه یابی این حوادث بپردازیم و به سراغ بانیان و مسببان اصلی این فجایع برویم؟

مدیرمسئول

منبع: همزیستی 21 دی 98

 

ادامه مطلب...

در سه بخش گذشته سلسله یادداشت های همزیستی در باره انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی که قرار است روز دوم اسفندماه سالجاری در کشورمان برگزار شد به مباحثی از قبیل عمل نکردن این مجلس در 10دوره گذشته خود به مهم ترین وظیفه اش یعنی نظارت بر اجرای قوانین و امور کشور، ضرورت تحول اساسی در مقوله رای دادن به نمایندگان این مجلس و تغییر محتوای مطالبات مردم از مجلس پرداختیم.

در بحث مطالبات گفتیم که سطح مطالبات و توقعات رای دهندگان از نمایندگان بسیارپایین آمده است، به طوری که معضلات اساسی جامعه که قاعدتا مجلس باید از طریق وضع قوانین مناسب و نظارت بر اجرای آنها نسبت به حل آنها اقدام می کرد به فراموشی سپرده شده است.

درباره دلایل بوجودآمدن چنین شرایطی هم یادآور شدیم که صحنه گردان های پشت صحنه با مدیریت روند انتخابات از مرحله ثبت نام کاندیداها تا تایید صلاحیت های آنها  و فرهنگسازی از طریق رسانه های انحصاری در طول10 دوره گذشته مجلس، این شرایط را در کشور رقم زدند.

گرچه ممکن است توجیهاتی در این خصوص از قبیل ممانعت از ورود اغیار به خانه ملت و جلوگیری از نفوذ دشمن در نهادهای تصمیم ساز و مواردی از این قبیل برای اعمال این نوع مدیریت در انتخابات مجلس عنوان شود، اما کیست که نداند نتیجه این تفکر چیزی جز خالی شدن مجلس از افراد شایسته و پر شدن آن از افرادی بود که خروجی عملکرد آنها را در این 10دوره همه به عینه شاهد هستیم.

این خروجی امروز گویای این حقیقت مسلم است که هم کسانی که رای می دهند، هم کسانی که کاندیدا می شوند و هم کسانی که انتخابات مجلس را مدیریت می کنند اگر چشم خود را به آنچه که امروز در جامعه می گذرد ببندند و همچنان معتقد باشند که مرغ یک پا دارد و از فضا و حال و هوای دوره های گذشته بیرون نیایند، هیچ تضمینی نیست که در همیشه روی یک پاشنه بچرخد. به عبارت دیگر مجلسی که در 10 دوره از حل ابتدایی ترین مشکلات جامعه بازمانده و نتوانسته برای مردمی که زیر موشک و بمباران دشمن، در سخت ترین شرایط زندگی، در بدترین وضعیت اقتصادی و در سردترین یا گرم ترین فصول سال به رغم همه مشکلات با هزاران امید و آرزو پای صندوق های رای حاضر شدند، حداقل رفاه نسبی را برای بخش بزرگی از آنها فراهم سازد، چگونه می خواهد دوره یازدهم خود را نیز به مانند دوره های گذشته بدون هیچ تغییری در کیفیت نمایندگان با سلام و صلوات آغاز کند؟

البته نگارنده قبول دارد که از سه ضلع این مثلث یعنی «رای دهندگان»، «کاندیداها» و «متولیان انتخابات» دو ضلع اخیر بعید است که از گذشته عبرت بگیرند و دنبال یک تحول اساسی در مجلس باشند، اما ضلع نخست که اتفاقا با آراء خود حرف اول و آخر انتخابات را می زنند اگر خود بخواهند می توانند برای اولین بارکاری بکنند کارستان و مجلس را که تا حالا به نام آنها ولی به کام دیگران بود در اختیار خود بگیرند و اجازه ندهند روند سابق بر مجلس یازدهم هم حاکم شود.

ممکن است گفته شود که اگر مردم این قدرت را داشتند که با رای خود مجلسی همسو با مطالبات واقعی خودشان تشکیل دهند

تا حالا که 10دوره از تاسیس مجلس شورای اسلامی می گذرد می توانستند این قدرت خود را به منصه ظهور برسانند و چون در این مدت طولانی نتوانستند، چگونه می شود امیدوار شد که این معجزه در مجلس آتی اتفاق بیافتد!

اتفاق افتادن این معجزه به نظر نگارنده درانتخابات مجلس یازدهم به دلایل ذیل امکان پذیر است:

  • جامعه امروز از هر زمان دیگر آماده یک اصلاح بنیادی در مدیریت کشور است و اتقاقات اخیر بخصوص اعتراضات دی ماه 96 و آبان ماه 98 به خوبی نشان داد که مردم درنیل به این اصلاح مصمم هستند و اشکارا پیام شان را به حکومت رساندند.
  • مدیریت جامعه پیر و فرتوت شده و طبیعی است که اگر خودشان هم نخواهند جبر زمان و بخصوص تحولات و تغییرات شگرف در فناوری ارتباطات و اطلاعات این اصلاح را اجتناب ناپذیر کرده است.
  • اکثریت جامعه ما در نیل به یک اصلاح اساسی در مدیریت جامعه، بنا به دلایل مختلف، شیوه مسالمت جویانه را برگزیده اند و قاعدتا در این مسیر صندوق های رای بهترین شیوه می تواند باشد.
  • به رغم صراحت قانون اساسی درخصوص جایگاه و شان مجلس، درسال های اخیر و در مقاطع و موارد مختلف این جایگاه دچار خدشه شده است ومی طلبد که از طریق تحول در کیفیت نمایندگان این جایگاه بازیابی شود.
  • توسعه شگرف شبکه های اجتماعی در فضای مجازی و شکسته شدن انحصار رسانه های سنتی و شفاف شدن بسیاری از امور و اتفاقات جامعه، قدرتی لایزال به مردم در انتخابات داده است تا با استفاده از این ابزار در مرحله اول کاندیداها و در مرحله بعدی نمایندگان منتخب را وادار به پاسخگویی و عمل به وعده های شان نمایند.     

ادامه مطلب...

همزیستی - در دو قسمت سلسله یادداشت های همزیستی درباره انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی به دو موضوع وظیفه نظارت نمایندگان این مجلس بر امور کشور و ضرورت اعمال نگاه و برخورد جدید مردم به عنوان رای دهندگان با این انتخابات تحت عنوان طرحی نو اشاره کردیم و در این قسمت می خواهیم به موضوع مطالبات رای دهندگان از نمایندگان مجلس بپردازیم.

در این خصوص اول این پرسش قابل طرح است که آیا اصولا شرکت در این انتخابات که در 10دوره گذشته چیزی جز تکرار مکررات نبوده و فایده ای برای اکثریت رای دهندگان جز عده ای معدود و خود نمایندگان نداشته است، درست است یا خیر.

البته نگارنده به خوبی آگاه است که عده کثیری از رای دهندگان به انتخابات مجلس در 10دوره گذشته که با توجه به گذشت زمان شاید برخی از آنها در قید حیات هم نباشند ولی فرزندان آنها ادامه دهنده راه والدین خود هستند به این پرسش نگارنده پاسخ مثبت خواهند داد و امروز هم با حدت و شدت خود را آماده می کنند که نماینده خود را انتخاب و به مجلس یازدهم بفرستند که البته اشکالی به این رویه آنها وارد نیست و آنها و همه کسانی که روز دوم اسفندماه سال جاری به پای صندوق های رای می روند معتقدند که نماینده منتخب آنها نه تنها گره ای از مشکلات آنها را باز خواهد کرد بلکه حضور او در پارلمان نقطه اتکایی برای برخورداری رای دهندگان از برخی امتیازات خاص خواهد بود!

اگر از این افراد بپرسیم که برای چه هدفی در انتخابات شرکت می کنند به غیر از پاسخ های کلیشه ای که صحنه گردان های پشت صحنه از طریق رسانه های انحصاری خود در طول این چهل سال آنها  را به خوبی نهادینه و به یک فرهنگ غالب تبدیل کردند( از جمله اینکه اگر شرکت نکنیم با دشمن هم صدا می شویم و دلایلی از این دست) به برخی طرح ها و پروژه های عمرانی و ساخت و سازها در شهر، روستا و محله خود استناد می کنند و می گویند اگر نماینده مجلس پیش قدم نمی شد و اعتبار نمی گرفت، دولت صد سال هم می گذشت این جاده روستایی را اسفالت نمی کرد یا این خانه بهداشت احداث نمی شد و قس علی هذا!

آنچه که باعث تاسف است این است که این گونه افراد در جامعه ما هرگز حاضر نیستند یک بار هم شده از خود بپرسند نماینده ای که طبق نص صریح قانون اساسی و قوانین عادی، وظیفه اش وضع قوانین و نظارت بر اجرای آنهاست، چرا باید به این وزارتخانه یا به آن وزارتخانه برود تا بتواند این مدیر یا آن کارشناس را راضی کند که این ردیف یا آن ردیف اعتباری را برای حوزه انتخابیه خود تخصیص بدهد!

مگر قوانینی که دولت را موظف به اجرای پروژه های عمرانی در مکان و موعد مقرر کرده است، توسط مجلس تصویب و به دولت ابلاغ نشده است؟ چرا این نماینده و سایر نمایندگان، دولت و وزیر مرتبط را با حربه نظارت که قانون در اختیار نمایندگان قرار داده است مجبور به انجام وظیفه اش نمی کنند؟

شاید با استناد به ضرب المثل مشهور« تا نگرید طفل کی نوشد لبن»  گفته شود که وضعیت طوری شده که اگرهر نماینده بطورفردی دنبال امور حوزه انتخابیه خود نرود و با لابیگری با دولت امتیازات خاص را نگیرد، نمی تواند کاری برای موکلان خود انجام دهد و فرایند نظارت از طریق تذکر، سئوال و استیضاح در آیین نامه مجلس آنقدر طولانی و ناکارامد است که امیدی به کارآیی آنها نیست، مضاف بر اینکه فراکسیون بازی، جناح بازی و باند بازی در مجلس مانع از این می شود که یک نماینده بتواند فارغ از تمام این بازی ها، وزیری را مجبور به عمل به قانون کند.

وقتی آدم با این استدلال و استدلال هایی از این دست مواجه می شود به صحنه گردان های پشت صحنه انتخابات مجلس و انتخابات دیگر آفرین می گوید که چگونه در این چهل سال با این ظرافت توانستند معانی مفاهیم  و بار و محتوای مطالبات مردم را از انتخابات طوری تغییر ماهیت بدهند که رای دهندگان به جای مطالبات اساسی و بنیادی از قبیل توزیع عادلانه امکانات و ثروت های ملی در بین همه آحاد ملت، حفظ حقوق اساسی ملت از قبیل آزادی های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، رفع تبعیض های نژادی، قومیتی، جنسیتی، مذهبی و زبانی، برداشتن انحصارات و رانت ها دراقتصاد، رسانه و مانند اینها و دهها حقوق بر زمین مانده ملت از نمایندگان مجلس، مطالبات نازل شخصی، محلی و قبیله ای از قبیل استخدام فرزند، گرفتن وام و آسفالت کوچه و خیابان را از آنها مطالبه می کنند و برآورده شدن این مطالبات را نشانه توانمندی نماینده ودلیلی بر دادن رای مجدد به او و فرستادن دوباره وی به مجلس می دانند!

منبع: هفته نامه همزیستی/شماره 671 /30آذر98

ادامه مطلب...

در اولین بخش سلسله یادداشت های همزیستی به مناسبت برگزاری یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی که با عنوان «حلقه مفقوده نظارت مجلس» در شماره 667 این نشریه به تاریخ 11 آبان 98 به چاپ رسید یادآوری کردیم که «... همه ما وظیفه داریم که به وسع توان مان بکوشیم مانع تداوم روند شکل گیری سنتی این مجلس شویم!»

در این بخش می خواهیم به این پرسش کلیدی پاسخ بدهیم که چگونه مردم به عنوان صاحب اصلی این مجلس از شکل گیری مجلسی همانند مجالس ادوار گذشته (10دوره قبلی) که نتایج تاسف آورعملکرد آنها اظهرمن الشمس است در این دوره جلوگیری کنند.

طبیعی است بسیاری از ما به این پرسش، این پاسخ را خواهیم داد که مگر مردم جز رای دادن یا رای ندادن(تحریم انتخابات) کار دیگری می توانند انجام دهند و به عبارت دیگر، مردم امکان دیگری هم دارند که در شکل گیری مجلس، آن طور که دلشان می خواهد و به صلاحشان است، تاثیرگذار باشند و مجلسی برآمده از آرزوها و علایق خودشان تشکیل دهند.

اما این پاسخ، بخشی از حقیقت تلخی است که کما بیش در روند شکل گیری مجالس گذشته حاکم بوده و چون این روند در راستای تحکیم قدرت گروه و گروه هایی از حاکمیت بوده است، این گروه ها از آشکار شدن بخش دیگر این حقیقت که همانا صیانت از رای مردم توسط خود مردم است، جلوگیری می کردند.

پرواضح است که این گروه ها با تمسک به اصول متعدد قانون اساسی و قوانین مرتبط با انتخابات و مجلس شورای اسلامی ادعا خواهند کرد که در تمام انتخابات ادوار گذشته مو به مو مر قانون اجرا شده است و مردم با رفتن به پای صندوق ها به کاندیداهای مورد نظر خود رای داده اند و همه این مجالس برآمده از آراء خود مردم هستند، حال اینکه این مجالس نتوانستند به آرزوها و آمال مردم جامه عمل بپوشانند، این، مشکل مردم است!

قاعدتا در جامعه ای مانند جامعه ما که بر خلاف اکثر جوامع دیگر، ابزارهای قدرت مردم از قبیل احزاب، مطبوعات و جامعه مدنی محلی از اعراب ندارند، گروه هایی که قدرت را قبضه کرده اند با استدلال هایی از این دست، نهادهای به ظاهر انتخابی را از درون تهی می کنند و چون پاسخگوی ناکارآمدی این نهادها هم نیستند توپ را به زمین مردم می اندازند و می گویند« مردم خودشان انتخاب کردند و خودشان هم باید نتایج انتخاب خود را بپذیرند.»

این گروه های قدرت و بخصوص ابزارهای نظارتی و اجرایی آنها که حرف اول و آخر را در انتخابات می زنند هیچگاه حاضر نیستند به این پرسش پاسخ بدهند که اگرسیاست و روش برگزاری انتخابات درست بوده چرا بعد از 10دوره آزمون و خطا و گذشت چهل سال از عمر مجلس، نمایندگان مجلس از اصلی ترین وظیفه خود یعنی نظارت بر اجرای قوانین عاجز مانده اند؟ عجزی که این همه مصیبت را برای مردم به بار آورده است.

آیا می توان قبول کرد که مردم(منظور افرادی که به هردلیل به پای صندوق های رای آمدند) در 10 دوره در این 40سال اشتباه کردند و به رغم دیدن نتایج انتخاب خود، هرچهارسال بازهم به افرادی رای می دادند که راه شکست خورده اسلاف خود را پی می گرفتند واین تسلسل بی فایده برای مردم ادامه داشته باشد؟

طبیعی است یک جای کار می لنگد، یا رای دهندگان، کسانی هستند  که نه تنها دوبار بلکه حتی 10بار هم از سوراخ مار گزیده شوند بازهم دست شان را در آن سوراخ فرو می کنند به این امید که ان شاء الله این بار گربه  است!

 یا اینکه صحنه گردان های پشت صحنه با صحنه آرایی (بخوان مهندسی) انتخابات، چنان در صحنه سازی استاد شده اند که مردم به رغم ناامیدی از کارآمدی مجلس، صرفا بخاطر برخی مطالبات نازل شخصی، خانوادگی، فامیلی، قومی، محلی و امثال اینها به پای صندوق های رای می روند.

 پرواضح است مجلسی که پایه اش بر مطالباتی از این دست بنا نهاده شود، در مقابل معضلات غول پیکر بر زمین مانده جامعه، حرفی برای گفتن نخواهد داشت، همانطور که در ادوار گذشته مجلس، همه شاهد و ناظر این واقعیت تلخ بودیم.

این  نوشتار را عجالتا با این پرسش به پایان  می بریم که اگر قبول داریم روند برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس با این شرایطی که اشاره شد در انتخابات پیش رو هم  تکرار خواهد شد، راهی را می توان متصور شد که درعین حضور فعال مردم در این انتخابات، نماینده هایی انتخاب شوند که برخلاف همه اسلاف خود در 10دوره گذشته این مجلس، نه در قول و وعده، بلکه در عمل، در کنار مردم و درمقابل قدرت های تمامیت خواه بایستند و اگر نایستند از نمایندگی ساقط شوند؟  

ادامه مطلب...

همزیستی - تا روز برگزاری انتخابات مجلس یازدهم کمتر از چهار ماه باقی مانده است و این مدت فرصت خوبی است تا حداقل ما اصحاب رسانه ها در یک فضای آرام و فارغ از هرگونه تبلیغات، جنجال ها و بخصوص شانتاژهای انتخاباتی به نقد عملکرد مجلس فعلی و مجالس گذشته بپردازیم و به رای دهندگان از یک طرف و کاندیداهای انتخابات مجلس آینده از طرف دیگر، بگوییم که با حضور در عرصه انتخابات دوم اسفند 98 دست به چه کاری می زنند، تبعات آن چیست و چه مسئولیتی را بعهده می گیرند.

در فصول مربوط به مجلس شورای اسلامی قانون اساسی، دو وظیفه اصلی وضع قوانین و نظارت بر اجرای آنها به عنوان بزرگترین و مهم ترین وظایف نمایندگان این مجلس عنوان شده و برای اجرای این دو وظیفه، اختیارات، امکانات و تسهیلات فوق العاده ای برای آنها در نظر گرفته شده است.

نگاهی اجمالی به عملکرد نمایندگان مجلس در 10 دوره از آن که تقریبا با عمر 40ساله جمهوری اسلامی ایران برابری می کند ما را با این واقعیت تلخ مواجه می سازد که متاسفانه این نمایندگان به وظیفه نظارت خود بر اجرای همان قوانینی که خود تصویب کرده بودند نه تنها عمل نکردند بلکه با ورود به برخی حاشیه ها و موضع گیری های به ظاهر انقلابی، فضای سیاسی اجتماعی جامعه را به سمتی سوق دادند که در آن دلسوزان واقعی به حاشیه رانده شدند و نان به نرخ خورهای حرفه ای مقدرات جامعه را تعیین کردند.

معضلاتی که امروز جامعه ما در بخش های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و بخصوص دیپلماسی با آنها مواجه است چیزی نیستند جزماحصل و دستپخت قوه مقننه در طول این 10دوره مجلس که طبق قانون اساسی بخاطر ماهیت وجودی آن نه تنها در عملکرد دو قوای دیگر بلکه در بقیه امور کشور نیز می توانست تاثیرات مثبت بگذارد که متاسفانه ازاعمال این تاثیرات باز ماند و در نتیجه بر سر ملک و ملت آن آمد که امروز همه شاهد و ناظر آن هستیم.

پرواضح است که اگر در طول این مدت طولانی، ما مجالس قوی و نمایندگان شجاع، دانا و مهم تر از همه پاکدست داشتیم و آنها عصاره واقعی ملت بودند ما هرگز شاهد شکل گیری غده های سرطانی مانند فقر، فساد، تبعیض، اختلاس، تورم، بیکاری، فرار مغزها، بزهکاری، ژن خوب، حقوق های نجومی و دهها موارد این چنینی نبودیم.

امروز که در آستانه شکل گیری یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی هستیم همه ما وظیفه داریم که به وسع توان مان بکوشیم مانع تداوم روند شکل گیری سنتی این مجلس شویم! چگونه؟ پاسخ این سئوال را اگر مجالی باشد در فرصت های بعدی با جزئیات و مصادیق عینی پی می گیریم. ان شاء الله   

  

ادامه مطلب...

برای رسیدن به صلح آیا به جنگ نیاز است؟ به عبارت دیگر، اول باید جنگ رخ بدهد تا صلح هم برقرار شود؟ یا اینکه بدون جنگ هم می شود به صلح دست یافت؟ این سئوال ها و سئوال هایی از این دست، این روزها ذهن بسیاری از ماها را به خود مشغول کرده است!

این روزها که سایه جنگ بیش از هر زمان برمنطقه خلیج فارس و دریای عمان و همه کشورهای حاشیه این آبراه های بین المللی سنگینی می کند، کوبیدن بر طبل صلح وظیفه همه کسانی است که دل در گرو ایرانی آباد و آزاد دارند، ایرانی که مال همه ایرانی هاست، چه آن بیش از 80میلیون ایرانی که ماندند تا ایران بماند و چه آن میلیون ها ایرانی که رفتند تا ایرانی بمانند.

هیج فرقی بین ایرانی ها نیست، همه ما در ته دل مان رگه ای قوی به نام ایرانیت داریم، این رگه ذاتا درهمیشه تاریخ صلح طلب بوده و اگر هم  در مقاطعی حاکمان ایران به دیگر کشورها لشکرکشی کرده اند از دو حال خارج نبوده یا اینکه در دفاع از حق و حقوق ایرانی ها بوده یا اینکه برخلاف میل باطنی ایرانی ها و صرفا برای ارضاء تمایلات شخصی و گروهی حاکمان صورت گرفته است.

بدیهی است این رگه صلح طلبی، مختص ما ایرانی ها نیست، همه ملت ها فارغ از همه تفاوت های ذاتی و اکتسابی شان، بطور قطع این رگه را در وجودشان دارند، چرا که ذات هرانسان از جنگ و خشونت بیزار است، صلح، دوستی و مهربانی در خون انسان ها جاریست و انسان که بواسطه عقلانیت خود اشرف مخلوقات لقب گرفته است، خودش به درستی برای خودش این ضرب المثل را هم ساخته است: گره ای که با دست قابل بازکردن است چه نیازی به دندان است!

البته ممکن است دیدگاه های متفاوت این گذاره را قبول نداشته باشند و از زمان و زمین  و از عالم و آدم شاهد بیاورند که برخی از انسان ها ذاتا ضد صلح و طرفدارجنگ و خشونت هستند و در برابر این گونه انسان ها، چاره ای جز مقابله به مثل نیست.

 صاحبان این نوع دیدگاه ها به درستی از واژه «مقابله به مثل» نام می برند، چرا که همان عقلانیت انسان به او حکم می کند که هرکس به او حمله کرد در مقابلش بیاستد و مانع تجاوز متجاوز به حریم خودش شود، اما همان عقلانیت این را هم به انسان حکم کرده که کاری نکند تا دیگران به او حمله کنند و این، نقطه اختلاف دو دیدگاه در دنیای امروز است.

این دو دیدگاه لزوما متعلق به دو طرف «متجاوز» و « قربانی تجاوز» نیست، یعنی به غیر از طرف «متجاوز» که ذاتا محکوم است، طرف «قربانی تجاوز» غالبا می تواند اسیر دیدگاه های متفاوت باشد و چه بسا که یکی با اصرار بر دیدگاه خود زمینه تجاوز را به خود فراهم کند و یکی در همان شرایط یکسان اما با دیدگاه ویژه خود نه تنها خود را از هرگونه تعرض متجاوز یا متجاوزان مصون نگه می دارد بلکه با تقویت خود زمینه آن را نیز برای همیشه از بین می برد.

 نمونه ملت هایی که در تاریخ بشریت موردتجاوز قدرت های متجاوز قرار گرفتند و هرکدام به واسطه راهی که در پیش گرفتند به سرنوشتی متفاوت دچار شدند، کم نیست و تاریخ به مانند معلمی دانا و توانا به ما یاداور می شود که کدام ره به سوی گلستان و کدام ره به سوی ترکستان بوده است!  

امروز به واسطه این معلم  درکلاسی به وسعت دنیا به نام فضای مجازی، ملت ها راه خود را آگاهانه انتخاب و به سوی هدف خود پیش می روند و ملتی یا ملت هایی که به هردلیل از این کاروان عقب بیافتند به دلیل سرعت فوق العاده این کاروان، رسیدن به آن برای این ملت یا ملت های جا مانده از این کاروان، تقریبا غیرممکن است.

در این شرایط هیچکس نمی تواند ذره ای تردید به خود راه بدهد که هرگونه خلل در حرکت یک ملت به سوی پیشرفت و توسعه تحت هربهانه ای، بزرگ ترین جفا به آن ملت است و تاریخ اثبات کرده که صلح بزرگ ترین حامی این حرکت بوده است.

ملت ها در صلح بزرگ و بزرگ تر می شوند، ملت ها با صلح آزاد و آزادتر می شوند، ملت ها در پناه صلح به رفاه و آرامش می رسند، ملت ها بواسطه صلح به همدیگر می پیوندند، ملت ها در زیر سایه صلح به همدیگر عشق می ورزند و ملت ها در زیر پرچم صلح، عرصه را بر دشمنان صلح تنگ تر و تنگ تر می کنند و این ها، نمونه هایی کوچک از معجزه های بزرگ صلح است. 

تاج محمد  کاظمی

پیشخوان

آخرین اخبار