ادامه مطلب...

گفت و گو: تاج محمد کاظمی

صاحب جمال رحیمی را من اصلا ندیدم! همانطور که شما عکسش را می بینید من هم عکسش را دیدم! البته صدایش را شنیدم، چند بار تلفنی صحبت کردیم. اولین بار فکر می کنم سال 97 بود که به من زنگ زد. خودش را معرفی کرد و گفت که از راز و جرگلان زنگ می زند. با زبان ترکمنی با هم صحبت کردیم. گرچه زبان مادری ما دو نفر ترکمنی است، اما ما ترکمن های استان گلستان و ترکمن های ساکن استان خراسان شمالی که شهرستان راز و جرگلان از توابع این استان است، با دو لهجه اندک متفاوت صحبت می کنیم. خیلی اصیل و زیبا صحبت می کرد.

گلایه می کرد که از شرکت  و حضور او در کلاس آموزش روزنامه نگاری(گزارش نویسی) که در بجنورد مرکز استان خراسان شمالی برگزار شده و من در آن تدریس کرده بودم، جلوگیری کرده بودند به این علت که لیسانس نداشته است.

البته من خبر نداشتم و اگر از قبل می دانستم، قطعا از مسئولان خانه مطبوعات استان می خواستم که به او اجازه حضور در کلاس را بدهند. گفتم اشکال ندارد و راهنمایی و تشویق کردم که اگر علاقه به کار خبر دارد کارش را ادامه دهد و قول دادم که در حد امکان از طریق فضای مجازی کمکش کنم تا با شیوه های خبرنویسی و گزارش نویسی بیشتر آشنا شود.

حالا امروز بعد از پنج سال خدا را شکر می کنم که صاحب جمال رحیمی برای خودش یک خبرنگار که نه یک فعال مدنی و اجتماعی مشهور در یکی از محروم ترین مناطق کشورمان شده است.

گرچه خودش دوست دارد بیشتر به عنوان یک خبرنگار شناخته شود و خودش را اولین خبرنگار زن ترکمن در خراسان شمالی معرفی کرده است، اما من خیلی موافق نیستم با او به عنوان یک خبرنگار گفت و گو کنم و به همین علت از 21 سئوال که برایش فرستادم، تنها سئوال آخر را به فعالیت رسانه ای اش اختصاص دادم.

حقیقتش صاحب جمال و صاحب جمال ها گرچه با عشق و علاقه ممکن است وارد عرصه خبر در کشورمان شوند و پیشرفت هم بکنند اما چه سود که پس از مدتی با تلی از مطالبات انباشته شده مردم مواجه می شوند و آن وقت نه راه پیش دارند و نه راه پس و چه غریبانه مجبورند یا چشم براین مطالبات ببندند و کارمند خبرنگار بشوند یا تبعات پیگیری این مطالبات را به جان بخرند و یا اینکه کلا عطای خبرنگاری را به لقایش ببخشند و دنبال کار دیگر بروند.

علت اینکه صاحب جمال رحیمی را برای این گفت و گو انتخاب کردم بطور قطع خبرنگار بودن او نبود، بلکه او را انتخاب کردم بخاطر اینکه اولا او یک زن است، مثل میلیون ها زن قهرمان ایرانی که درهمیشه تاریخ، استوار ایستاده و حماسه آفریده و می آفرینند، ثانیا او یک زن ترکمن است! زنی از صحرای ترکمن! زنی از جنس اصالت و شرافت! زنی از جنس متانت و زیبایی! و زنی از جنس مقاومت و پایداری!

ثالثا او در منطقه ای زندگی می کند که به رغم داشتن طبیعت زیبا و ظرفیت های بی بدیل گردشگری، محرومیت در جای جای آن موج می زند، بطوری که شهرستان راز و جرگلان از توابع استان خراسان شمالی در گزارش رسمی پایش فقر سال 1399 در بین 20 شهرستان محروم کشور در رده دوازدهم قرار گرفته است.    

صاحب جمال در خانواده ای بزرگ شده که صراحتا معتقد بودند «دختر نباید به مدرسه برود» ولی او نه تنها تسلیم این اعتقاد نشده بلکه توانسته آن را تغییربدهد و با تمام محدودیت ها و سختی ها درس بخواند، به طوری که امروز به درجه ای از رشد رسیده که از عشق خود به سینما، تئاتر و موسیقی سخن می گوید:

« به عنوان یک زن ترکمن عاشق رفتن به سینما و تماشای فیلم هستم، در زندگی خود یکبار اجرای نمایش تئاتر را داشته ام و متوجه شدم در این عرصه هم می توانم کار کنم. دوست دارم موسیقی گوش کنم و آرزو دارم وقت پیدا کنم و نواختن موسیقی ترکمن را یاد بگیرم.»

این فعال مدنی در جامعه ای که امروز اولویتش معیشت و زنده ماندن است، پذیرفتن مسئولیت اجتماعی را به گفته خودش از خانواده اش شروع کرده است:

« احساس مسولیت من از آن روزی که بخاطر اوضاع بد اقتصادی خانواده، اقدام به ترک تحصیل کردم، شروع شد، ما چون تعداد زیادی فرزند در خانه بودیم، یک شکم سیرغذا نمی خوردیم و همه هم، بچه مدرسه ای بودیم. از آن روز که ترک تحصیل کردم و شروع به بافت قالی و دستمزد قالی بافی را صرف امور زندگی خانوادگی کردم، احساس مسولیت اجتماعی در من شکل گرفت. »

وی بخشی از فعالیت های اجتماعی خود را تشویق افراد بخصوص کودکان و نوجوانان به کتاب‌خوانی، اهمیت دادن و اولویت بخشیدن به حفظ محیط زیست و جذب افراد خیر و گردشگران جهت رونق بخشیدن به اقتصاد ضعیف منطقه خودش می داند و معتقد است که مهم ترین دستاورد فعالیت های فرهنگی و اجتماعی اش، مطالبه گر بودن زنان است، بطوری که بانوان روستایش مطالبه کردن، پیگیر شدن و به دنبال نتیجه رفتن را یاد گرفته اند.

صاحب جمال ترکمن بودن خود را ویژگی و افتخاری برای خودش می داند و می گوید:  ترکمن قومیتی از اقوام ایران است که باعث زیبایی ایران شده است. قومیتی که بیشتر بخاطر قالی، اسب اصیل ترکمن، مختومقلی فراغی شاعرش و البسه های رنگارنگ و سنت های زیبایش شناخته می شود، من افتخار می کنم که ترکمن هستم و همیشه ویژگی بارز من استفاده از پوشش ترکمن است که درهر جلسه و یا برنامه ای چه در روستا و چه درحد کشوری با آن پوشش ترکمنی شرکت می کنم.

گفت و گوی همزیستی با صاحب جمال رحیمی فعال مدنی و اجتماعی منطقه جرگلان شهرستان راز و جرگلان استان خراسان شمالی را با هم می خوانیم:

*****

ضمن معرفی خود، روند زندگی خودتان در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی و شرایط خانواده و روستای تان را توصیف کنید!

اولین خبرنگار زن ترکمن در خراسان شمالی هستم که همراه این شغل فعالیت های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتی هنری هم انجام می دهم. در شهرستان راز و جرگلان و منطقه جرگلان ساکن هستم و در اینجا به عنوان لیدر محلی و مدیر نمايشگاه صنایع ‌دستی تولیدات بانوان جرگلان هم فعالیت دارم و تاکنون لوح تقدیر و عنوان های بسیاری هم در حوزه فعالیت هایم کسب کردم.

دوران کودکیم  را همیشه چوپانی می کردم و خانواده ام در آن زمان ها اعتقاد داشتند دختر نباید مدرسه برود ولی با صحبت هایی که با پدرم می‌ شود اجازه می دهد من در سن ۹ سالگی به مدرسه بروم و بعد هم تا پنجم تحصیل کرده و مدرسه را ترک می کنم، آن سالها یعنی سنین کودکی و نوجوانی را با بافت قالی گذراندم و امروز بعد از گذشت ۲۰ سال از زمان آغاز بافندگی قالی، من یک بافنده حرفه ای شدم.

علاوه بر این، علاقه زیادی به ارتباط گرفتن با رسانه ها و همچنین کتاب ‌خواندن داشتم، چرا که بعد از ترک تحصیل، احساس کردم همین سواد کمی هم که دارم از بین می رود و من به قبل مدرسه رفتن برمی گردم .به همین دلیل کتاب هایی که داشتم حتی کتاب درسی برادرم که حالا به متوسطه رفته بود را می خواندم، یعنی فقط مدرسه نمی‌ رفتم و آنها را می خواندم. درعین حال به رادیو و تلویزیون علاقه داشتم و این کمک می‌کرد بیشتر به دور و اطرافم و مسائل جامعه توجه کنم.

آن زمان ها از من دعوت شد در رسانه کار کنم با این که میزان تحصیلاتم پایین بود ولی خیلی خانواده رغبتی نشان نمی دادند و من تنها از راه دور همکاری هایی داشتم.

ارتباطم با رسانه ها باعث شد در جرگلان بین مردم از سن نوجوانی شناخته شوم و آن زمان مسائل و مشکلات منطقه را هم از طریق رسانه ها پیگیری می کردم که برخی از آنها به نتایج خوبی هم منجر می شد.

به فرهنگ بومی هم اهمیت زیادی می دادم و برخی از موضوعات مانند جمع آوری مثل ها و داستان ها را انجام می‌دادم تا این ها حفظ شوند و برخی را هم به نشریه ای در استان  گلستان ارسال می کردم تا منتشر بشود، آنها هم مجلات و کتاب های تازه چاپ شده را ارسال می‌کردند تا مطالعه کنم. در آن موقع تنها راه ارتباطی ما رادیو و تلویزیون و تلفن خانگی بود. از موبایل و فضای مجازی خبری نبود .

به عنوان یک بانو جایگاه خود را در میان خانواده، محله، روستا، شهر، کشور و جهان و همچنین دیدگاه، قضاوت و برخورد مردم را نسبت به خود چگونه می بینید؟

جایگاهی که اکنون دارم را مدیون تلاش و پشتکار و حتی مبارزه ای که در زندگیم داشتم، می دانم. در مورد خانواده که خیلی تحت تاثیر حرف های مردم هستند، تلاش کردم تا خودم و توانایی هایم را اثبات کنم تا آنها من را باور کنند و مهم ترین رکن هم همین خانواده است. بعد از اینکه اعتماد و رضایت خانواده را کسب کردم پا را فراتر گذاشته و در بین اهالی محل با ایجاد کتابخانه خانگی و انجام فعالیت فرهنگی و اجتماعی سعی کردم دید آنها را نیز در این منطقه سنتی تغییر بدهم ، آنها متوجه شدند که من قصد بدی از کمک ندارم و حتی به دنبال استفاده از موقعیت خود نیز نیستم، بلکه تنها هدفم باز کردن چشم کودکان است تا دنیای بهتری نسبت به دنیای گذشته اش داشته باشند. بعنوان مثال جذب افراد خیر برای تحصیل بچه ها، مخصوصا دختران و همچنین دعوت به کتابخوانی از جمله فعالیت هایم بوده است.

کم کم این فعالیت فرهنگی و اجتماعی من و همچنین خبرنگار بودنم هم باعث شد در شهر و استان بیشتر شناخته بشوم و حتی برخی دوستان علاقمند به کارهای فرهنگی در حوزه کتاب و کودک با ما ارتباط گرفته و به شهر و دیار ما سفر کنند و ارتباط مستقیم با بچه ها بگیرند.

بنظر من در حد توانم دیدگاه‌ها را حداقل نسبت به خودم تغییر دادم و قضاوت های دیگران بنا به توانایی هایی که کسب کردم در من اثر نکرد و من بدون توجه به آنها راهم را ادامه و به دنبال اهدافم حرکت کردم. معتقدم که نباید به قضاوت ها اهمیت داد.

مهم  ترین خواسته ها و آرزوهای شما به عنوان یک زن از جامعه چیست و به غیر از خودتان از چه افراد یا نهادهایی مانند خانواده، دولت، نهادهای مدنی و ......انتظار دارید که این خواسته های شما را محقق کنند؟ لطفا توضیح بدهید.

مهم ترین آرزو و خواسته ام این است که جامعه، همه را برابر ببیند، اگر به دختران و زنان میدان داده شود آنها هم می‌توانند در هر جامعه فعالیت کنند، خانواده ها دختران را طوری بار بیاورند که آمادگی داشته باشند در اجتماع و در بین مردان، به شایستگی زندگی کنند و این توانایی را خانواده ها به خوبی در وجود آنها پرورش دهند تا بدون نگرانی وارد جامعه شوند.

تربیت صحیح و دادن اطلاعات کافی به دختران برای ورود به جامعه می تواند آنها را بیمه کند، درعین حال که پسران را نیز طوری بار بیاورند که در آینده وقتی وارد جامعه می شوند یاد بگیرند که به دختران آسیب نزنند. وقتی حس امنیت داشتن در جامعه با تربیت ایجاد شود، همه در کشور امنیت خواهند داشت.

اگر دولت و نهادهای مدنی هم در این باره به کمک بیایند و نیازهای دختران در جامعه را که مهم ترین آن دفاع از حقوق آنهاست، برآورده کنند، قطعا دید دختران و زنان که در جامعه کنونی ما بسیار منفی است، بهتر خواهد شد.

به عنوان یک فعال اجتماعی و مدنی از چه زمان و چگونه (با توضیح موضوع و اتفاق) نسبت به مسائل جامعه خود احساس مسئولیت کردید؟ چه عواملی باعث شده که به شما چنین احساسی دست بدهد ومهم تر از آن، این احساس را تبدیل به تعهد و سپس اقدام و عمل کرده اید؟ توضیح دهید.

احساس مسولیت من از آن روزی که اقدام به ترک تحصیل کردم، شروع شد، چرا که یک دلیل ترک تحصیلم اوضاع بد اقتصادی در خانواده ما بود که ما چون تعداد زیادی فرزند در خانه بودیم، یک شکم سیر غذا نمی خوردیم و همه هم، مدرسه ای بودیم از آن روز که ترک تحصیل کردم و شروع به بافت قالی و دستمزد قالی را صرف امور زندگی خانوادگی کردم، احساس مسولیت در من شکل گرفت.

عوامل دیگرهم، دوستان فرهنگی بودند که در مسیر دوران نوجوانی و جوانی آشنا شدم، در واقع دوستان خوب راه را برایم بازتر کردند، رسانه ها در آن زمان کمتر زیر نظر یک قشر بودند و سعی می‌کردند به کلیات جامعه توجه کنند ولی در سال‌های اخیر اوضاع خوبی ندارند. می‌توان گفت رسانه ها هم در باز کردن چشم ما در جامعه نقش خوبی داشتند و اطلاعات مفید را از رسانه می‌گرفتیم و باعث می‌شد که احساس مسئولیت اجتماعی داشته باشیم که از جمله آنها تشویق افراد به کتاب‌خوانی، اهمیت دادن به محیط زیست و حتی جذب افراد خیر و گردشگران جهت رونق بخشیدن به اقتصاد افراد جامعه بود .

قطعا هرآنچه که به نفع خودم، خانواده و جامعه بود را پیگیری می کردم و سعی می‌کردم فقط اهل حرف نباشم، بلکه عمل کنم، چرا که انسان با حرکت و عمل کردن به اهداف خودش می رسد.

تاکنون جهت شناساندن منطقه جرگلان به مردم استان و کشور با صدها مستند ساز و عکاس همکاری کردم و در حوزه گردشگری حتی بسیار شده که رایگان کار کردم تا ایده هایم جا بیافتند و یا همین ایجاد کتابخانه خانگی و بافت قالی که برخی از دختران آن را کسر شان می دانند، کمک کرده تا من به اهدافم و ایده هایم جامه عمل بپوشانم و حتی فعالیت سیاسی هم انجام دادم تا راهی برای جلب توجه دولت به بانوان اهل سنت پیدا کنم.

مهم ترین دستاوردهای خودتان را از فعالیت های مدنی و اجتماعی توضیح دهید.

مهم ترین دستاورد من می‌تواند این باشد که آن شادی و خوشی و توجهی که در کودکی لازم داشتم و برخوردار نشدم  را در دل کودکان روستایم کاشتم، آنان با خواندن کتاب، اطلاعات به دست آوردند، آنان احساس مسولیت داشتن و مطالبه گری را یاد گرفتند و حتی بانوان روستایم هم مطالبه کردن و پیگیر شدن و به دنبال نتیجه رفتن را یاد گرفتند، این را زمانی متوجه شدم  که یک روز از من خواستند به دلیل کمبود آب روستا به بخشداری منطقه رفته و در دفتر بخشدار حاضر شویم. من به خودم و فعالیت هایم افتخار کردم که چشم بانوان روستا باز شده است، یا بانوانی که بواسطه فعالیت سیاسی من جذب ادارات دولتی شدند و در آنجا کار می کنند و یا تاثیرم در استان که گردشگری را با نام زنده یاد دکتر غیادی و سپس با من می‌شناسند و اثری که ما با پیگیری های مان در حوزه های مختلف در اجتماع گذاشتیم که از شمارش خارج است.

اینها همه دستاوردهای ما است که اکثر فعالان مدنی و اجتماعی نیز آن را دنبال می‌کنند، به این امید که  کارهای کوچک فعلی در آینده اثرات بزرگی خواهد داشت.

مهم ترین موانع و مشکلات شما در مسیر این فعالیت ها چیست؟

مهم ترین مشکل ما کمبود نیروی انسانی است، یعنی هنوز افراد بیشتری به این منطقه محروم و مرزی باید اضافه شود، هنوز ما دست تنها هستیم، ما نیازمند تربیت افراد قوی تری هستیم که بتوانند دنبال کننده اهداف ما باشند، گرچه روی این مسله وضعیت اقتصادی هم تاثیر زیادی گذاشته است که اگر از لحاظ مالی این فعالان مدنی یا فرهنگی اجتماعی تامین شوند حتی فعالیت های میدانی خانه به خانه را نیز می‌توانند انجام دهند و من همچنان امید دارم که بتوانم افرادی را در جمع خود اضافه کنیم .

فعالیت میدانی که می گویم مثلا ما به دلیل استفاده بی رویه از آب آشامیدنی درهمه جا با مشکل مواجه هستیم و حتما باید ما روی این موضوع (مصرف بی رویه آب) بیشتر تمرکز کنیم و گرنه با دست خودمان، خودمان را نابود خواهیم کرد. افراد خيرهم حتی به سمت فرهنگ سازی در حوزه آب قدم بردارند، عالی می شود.

اتفاقات خاص تلخ یا شیرین را در این مسیر به عنوان خاطره با ذکر جزئیات لطفا توضیح بدهید.

اتفاقات که بسیار است و به دلیل انجام فعالیت درهرحوزه می‌توان چند اتفاق را تعریف کرد، مثلا در حوزه خبرنگاری، بسیار شده که خبرهای ما پیگیر کننده داشته و ما حتی سر از دادگاه هم در آوردیم، یا چون اهل سنت هستیم  برخی مسائل را نمی‌پذیریم که باعث شده کار ما به جاهای باریک بکشد.

یا در حوزه کتابخوانی پیش آمده که خانواده از دست کارهای ما خسته شده، خواسته اند که فعالیت نکنم یا برخی خانواده ها دوست ندارند خیلی اطلاعات دراختیار فرزندان مخصوصا دخترانشان باشد که سعی می‌کردم با حرف زدن و گفتگو این مسائل را حل و فصل کنم.

در حوزه گردشگری نیز نمایشگاه و فروشگاه صنایع‌ دستی بانوان جرگلان را به یاد زنده یاد دکتر عبدالجلیل غیادی با کمترین سرمایه راه اندازی کرده و همچنان با مسائل مالی روبه رو هستم که مقاومت کرده و تا به نتیجه رسیدن آن رها نخواهم کرد .

به عنوان یک بانو حضور زنان را در عرصه های اجتماعی چگونه می بینید؟

حضور زنان در اجتماع را خیلی خوب و عالی می بینم، گرچه که جلوی فعالیت آنها هم از طرف خانواده ممکن است گرفته شود و هم در اجتماع مسائلی دارند، اما به اندازه ای به درک از حقوق خود رسیده اند و این یعنی اگر قوانینی جدید یا مجوزهایی برای آنها و به نفع آنها صادر شود، زنان در اجتماع موفق عمل خواهند کرد.

- شما در شبکه های اجتماعی حضور دارید، این شبکه ها تا چه حد در پیشبرد فعالیت های مدنی و اجتماعی شما تاثیرگذار بوده است؟

شبکه های اجتماعی قطعا باعث پیشبرد هدف های ما بوده ‌است و گرنه در این منطقه محروم و مرزی چه کسی صدای ما را خواهد شنید؟ چه کسی برای کمک به فعالیت کتابخانه های ما قدم خواهد برداشت؟ چه کسی اینجا را برای گردشگری انتخاب خواهد کرد یا می‌داند که اینجا نیز جاهای دیدنی بسیار دارد؟ یا چه کسانی می دانند اینجا اولین نمایشگاه صنایع ‌دستی بانوان ترکمن استان راه اندازی شده و قصد حمایت از بانوان را دارد؟ من مدیون شبکه های مجازی هستم و از دوستانی که از این طریق دست ما را گرفتند و کمک کردند درهمه این عرصه ها معرفی بشویم و قدم های مان را محکم برداریم، نیز ممنونم. این شبکه ها حتی باعث شد ما با کودکان روستا و بانوان در ارتباط باشیم تا برای مثلا فعالیت فردا برنامه ریزی کنیم و بسیار کارهای دیگر ....

شما به عنوان یک زن در عرصه فعالیت های مدنی و اجتماعی برخورد یا نگاه خاصی را در جامعه نسبت به خود احساس می کنید؟ احساس تان را توصیف کنید.

یک زمانی برخوردهایی شد و نگاه ها به شدت خاص بود. «زن را چه به این کارها!»  یا « باید بشیند در خانه!» را زیاد شنیدم، احساسم این بود که با خودم می گفتم اگر من الان به نظر اینها این چنین هستم، پنج یا ۱۰ سال دیگر، دختر و همسر آنها هم این چنین خواهد شد، چرا که جامعه رو به تغییر است، هیچ چیز سرجایش نمی ماند و من فقط لبخند می زدم و گاهی هم کاری می شد که کارد به استخوانم هم می رساندند که با مشورت با دوستانم آن را حل می کردم و دوباره زندگی ادامه داشت و از هدف دور نمی‌ شدم.

شما به عنوان یک زن معتقد به برابری حقوق زن و مرد هستید؟ اگر جواب مثبت است این برابری را در جامعه چگونه می بیند؟

زن و مرد هرکدام توانایی های خاص خودشان را دارند که از ابتدای تولد آن را داشته اند و یک چیزهایی تاثیر گذاشته تا آنها خود به خود پرورش یابد و وقتی انسان به مرحله شناخت از خود می‌رسد، متوجه می شود یک کار را که یک مرد انجام می‌دهد یک زن نیز می تواند انجام دهد یا توانایی که یک زن دارد را یک مرد هم می‌تواند داشته باشد. این یعنی بسته به توانایی و خواسته و آرزوهای هرانسانی با آنان برخورد شود، بهتر است. به طور کلی بسته به توانایی آدم ها برابری یا نابرابری وجود دارد. ولی در نورد آزادی هر دو برابر هستند.

برای احقاق حقوق زنان شما چه روش یا روش هایی را مدنظر قرار می دهید؟

برای احقاق حقوق زنان، ابتدا زنان باید آگاهی کافی از حقوق خود کسب کنند و مثلا در دادگاه خانواده  حقوق خودشان را بشناسند و بدانند که در اجتماع چه سهمی دارند و باید داشته باشند، این آگاهی برای احقاق حقوق آنان لازم است، روش دیگری هم که هست فعالیت  فعالان مدنی در این حوزه هاست و مجلس هم باید قوانینی را وضع کند که زنان به حقوق خود برسند.

کاری که خودم به شخصه برای احقاق حقوق زنان انجام می دهم این است که تغییرات را در خودم شروع کرده ام، یعنی امیدوارم تغییرات خودم روی بانوان دیگر تاثیر بگذارد. ضمن اینکه زنان باید بسیار تشویق شوند تا بتوانند کارهایی را در حوزه های اجتماعی و فرهنگی و حتی رسیدن به آرزوهای خود انجام دهند و آنقدر روحیه خودشان را شاد و زنده نگه دارند تا سهم خود را از این دنیا بگیرند.

نقش مردان را در رسیدن به این هدف چگونه می بینید و انتظار شما از آنها چیست؟

مردان مخالفت نکنند، زنان را بسته به توانایی ها و آرزوهایشان ببینند و حمایت کنند، به اندازه ای چه به دختر و چه به همسر، چه به خواهر و چه به مادر خود عشق بورزند که کمبودی نداشته باشند و به سمت نا اهلان نروند تا باز خود همین مردان برای دفاع از آنها مجبور نباشند آنها را محدود کنند و این چنین روح و روان خود و زن ها و دختران را به هم بریزند، محبت و حمایت خود را از زنان و دختران خود دریغ نکنند، حس امنیت داشتن در اجتماع را برای بانوان فراهم کنند. خانواده ها با کمک هم همیشه موفق هستند نه با  تنهایی و نه با نارضایتی. مردان به این نتیجه برسند که وقتی دختر خود را صحیح و سالم تربیت کردند، او بعد از ۱۸ سالگی آگاهانه احساس مسئولیت خواهد کرد.

چه توصیه ای برای زنان در جهت احقاق حقوق شان دارید؟

بازهم تاکید می‌کنم که بانوان اطلاعات خودشان را با  خواندن کتاب و مطالعه و تحقیق بالا ببرند و همیشه شجاعانه قدم بردارند و ذهن شان را کمتر به مسائل پیش و پا افتاده درگیر کنند.

شما به عنوان یک ترکمن(اقلیت) درعرصه فعالیت های اجتماعی یا مدنی خود برخورد یا نگاه خاصی را در جامعه(از طرف ترکمن ها، غیر ترکمن ها و مسئولان) نسبت به خود احساس می کنید؟ توضیح دهید.

هر قومیتی فرهنگ خاص خود را دارد. در منطقه جغرافیایی بسته ما،ِ زنان به علت عدم آشنایی با حقوق خودشان بطور سنتی زیر سلطه مردها هستند. یکی از دلایل این موضوع  می تواند این باشد که  مردان نگذاشتند بانوان با حقوق خودشان آشنا شوند و سعی کرده اند زنان چشم و گوش بسته نگه داشته شوند.

 به نظرمن این مسله درست نیست و باید کاری کرد که خود زنان انتخاب گر باشند نه اینکه تمام اختیار خود را دست یک مرد بسپارند تا آنان تصمیم گیرنده باشند. درهمین راستا برای من نیز چنین دیدگاه و وضعیتی وجود داشته و آن را احساس کرده ام.  درعین حال، اقلیت بودن ما نیز نگاه دیگر قومیت ها را خود به خود منفی کرده و آنان نگاهی که به ما دارند در واقع مردسالاری است و ما زنان ترکمن را همیشه از پیش قضاوت می کنند که این مساله روی فعالیت های اجتماعی ما نیز تاثیر گذاشته است، یعنی کسانی که به عنوان مسؤل در شهر و دیار ما فعالیت دارند، همیشه در قسمت هایی که باید برای بانوان نیز برنامه ریزی کنند، یا نتوانسته اند بانوان را به عرصه بیاورند و یا با گفتن این که « زنان ترکمن شرکت نمی ‌کنند » وظیفه خود را نادیده گرفته  و از زیر بار مسولیت خود شانه خالی کرده اند.

البته به من نمی‌توانند بگویند این کار را نمی‌توانید انجام دهید، چون که می دانند اگر مسولی یا هر کسی در حوزه بانوان  فعالیتی را به من سپرده  من تا جای ممکن و حتی به نحوه احسن آن را انجام داده و همکاری‌های لازم را  داشته ام.

آیا به عنوان یک ترکمن مزیت یا ویژگی خاصی را برای خود قائل هستید، مثلا یکی از ویژگی های زنان ترکمن پوشش و لباس آنهاست، نظر شما در این خصوص چیست؟

ویژگی و افتخار من، همین ترکمن بودنم است، قومیتی از اقوام ایران که باعث زیبایی ایران شده است. قومیتی که با چهار عنوان یعنی قالی، اسب اصیل ترکمن و مختومقلی فراغی شاعرش و البسه های رنگارنگ و سنت های زیبایش می شناسند، افتخار می کنم که ترکمن هستم و همیشه ویژگی بارز من استفاده از پوشش ترکمن است که درهر جلسه و یا برنامه ای چه در روستا و چه در حد کشوری با آن پوشش ترکمنی شرکت می کنم.

نقش اقتصادی زنان ترکمن را درمیان خانواده و جامعه چگونه می بینید؟ توضیح دهید.

نقش زنان ترکمن در اقتصاد جامعه بسیار بیشتر از آقایان است، این زنان ترکمن بوده و هستند که با بافت قالی از گذشته دور، زندگی ترکمن را رونق داده اند، از نظر تاریخی زمانی که ترکمن ها از دست روس ها فرار کرده و به جرگلان می آیند، دام و کشاورزی نداشتند تا امور زندگی شان را بگذرانند و این زنان بودند که با بافت قالی زندگی آنها را نجات می دهند و بخصوص قالی های دورویی که الان بافته می شود باعث شهره منطقه جرگلان شده است و یا پرورش اسبی که وجود دارد زنان نیز همکاری گسترده دارند یا در حوزه کشاورزی و دامداری همکاری تنگاتنگی با مردان دارند و البته در حوزه تجارت و کسب و کار نیز زنان وارد بازار شده اند که گفته می شود نبض بازار گنبد کاووس در منطقه ترکمن صحرا در دست زنان است . آنان بیکار نمی‌نشینند و هر آنچه که از دستشان بر آید انجام می‌دهند.

- قالیبافی در فرهنگ ترکمن ها جایگاه خاصی دارد، شما به عنوان یک زن ترکمن فعال اجتماعی با این مقوله چه از بعد هنری، چه از بعد اقتصادی و چه از بعد اجتماعی چگونه برخورد کرده و می کنید؟

من از سن۱۲- ۱۳ سالگی تا کنون  قالی می بافم و به قدری به این هنر علاقه داشته و دارم که با همه این فعالیت ها، آن را رها نکرده ام و اکنون هم که سوالات شما را جواب می دهم تازه دست از کار قالی بافی کشیدم. برنامه ریزی من این چنین است که صبح ها قالی بافی می کنم و ظهرها را تا ساعات شب با فعالیت های اجتماعی و فرهنگی و رسیدگی به امور روستا می گذرانم. قالی بافی هنری است بس شیرین و با یک برنامه ریزی خوب می شود با بافت قالی روال عادی زندگی را گذراند ولی اگر قالی نباشد، برنامه ریزی هایم به هم می‌خورد.

از بعد اقتصادی هم تاثیر زیادی دارد و برای برخی که کار دیگری ندارند، شغل خوبی است و در منطقه ما بانوانِ اهل قالی بافی را بیشتر دوست دارند، چرا که آنها را زنانی توانمند می شناسند که در خانه با آن مشغول است. من همیشه می گویم یک زن اگر بخواهد تاثیر بگذارد حتی روی دار قالی هم می‌تواند با اجتماع در ارتباط باشد و تا جای ممکن، همانطور که من انجام می دهم با یک تلفن مسائل و مشکلات را پیگیری و آنها را حل کند.

نظر شما در باره وضعیت اجتماعی زنان ترکمن چیست و آیا زمینه حضور آنها در عرصه های مختلف اجتماعی فراهم است؟ نقاط ضعف و قوت آنها در این عرصه ها کدام است؟

هنوز زنان ترکمن به قدر کافی نتوانسته اند روی مردان تاثیر بگذراند یا هم باید گفت خیلی روی توانایی خود کار نکرده اند یا هم مردان همچنان کم حوصله هستند و زنان را محدود نگه داشته اند، ولی اندک اندک وضعیت دارد تغییر پیدا می کند و زنان به تعداد انگشت شمار در جرگلان فعالیت اجتماعی دارند و باز هم می گویم این جغرافیا است که آنان را محدود می‌کند، این نبود امکانات کافی است که آنان را محدود می کند، درحالی که اگر در شهرهای بزرگ مانند گنبد، گرگان یا تهران و مشهد باشند، آنان زندگی و فعالیت اجتماعی عادی را خواهند داشت.

تنها ضعف آنان این است که نمی خواهند در این جغرافیا هم مانند جاهای دیگری که بودند، باشند، آنها به شدت از حرف ها فراری اند، آنان این کمبودها را باید درخود تقویت کنند تا خود واقعی باشند.

نگاه شما به عنوان یک زن ترکمن به سینما، تئاتر، موسیقی، نقاشی، شعر، ادبیات و مانند اینها چیست؟ آیا به هنرخاصی علاقه، تبحر و تسلط دارید؟ دیدگاه زنان ترکمن( حداقل افرادی را که از نزدیک می شناسید) درخصوص این موارد چیست؟ زنانی را می شناسید که به غیر از قالیبافی دارای هنر خاصی باشند؟ لطفا توضیح بدهید.

به عنوان یک زن ترکمن، عاشق رفتن به سینما و تماشای فیلم هستم، در زندگی خود یکبار اجرای نمایش تئاتر را داشته ام و متوجه شدم در این باره هم می توانم کار کنم. موسیقی گوش کردن را دوست دارم و آرزو دارم وقت پیدا کنم و نواختن موسیقی ترکمن را آموزش ببینم.

شعر و ادبیات روح آدم را لطیف می‌کند و بیشتر کتاب هایی که شعر دارند را می خوانم و با خودم زمزمه می کنم. در حال حاضر هم زنانی را می شناسم از جرگلان که با من تئاتر اجرا کردند یا در باشگاه های ورزشی رقص قومیت ها را آموزش می بینند و یا بانوانی که آهنگ می‌سازند و یا شعر می سرایند و یا بازیگری می‌ کنند و مجری و گوینده هستند را هم در بین ترکمن ها و دوستان ترکمنم سراغ دارم و این یعنی استعداد خود را شناخته اند و پی آن را گرفته و فعالیت دارند.

به عنوان آخرین سئوال، شما در عرصه رسانه هم فعال بوده و هستید، چه برداشتی از این نوع فعالیت دارید؟ هرچه درباره رسانه ها دوست دارید، بیان کنید.

رسانه را ابزار می دانم، ابزاری که شاید با آن بتوانم حرف خودم و هم روستاییم و همشهری ام را به گوش همه برسانم و در عین حال، فعالیت در رسانه بسیار جذاب و پیگیری مسائل و مشکلات مردم و حل آن بسیارخوشایند است. یا اگر از طریق رسانه باعث دیده شدن فردی یا کسی یا جایی شوم، بسیار خوشحال می شوم. کاش رسانه ها از این وضعیت ناگوار فعلی رهایی یابند. این روزها حال خوبی نداریم، برای ماندن ما در رسانه ها امیدوارم که کاری بکنند، در ضمن چندین سال در رسانه کار کردم، ولی آن شغلی نبوده که بتوانم روی بعد اقتصادی آن حساب کنم.

ادامه مطلب...

  1-  یک روز آقای شواف به من گفت: "جیم! اگه می خواهی ثروتمند و شاداب باشی این درس را خوب بیاموز: یاد بگیر که سخت تر روی خودت کار کنی تا روی شغلت!" از آن زمان به بعد من روی توسعه فردی خودم کار کرده ام و باید اعتراف کنم که از میان همه تکالیف؛ این چالشی ترین تکلیف است و تا پایان عمر ادامه دارد!

ببینید! آنچه می شوید بسیار مهم تر است از آنچه بدست می آورید!

بنابراین سوال مهمی که هنگام انتخاب یک شغل باید بپرسید این نیست که من چی بدست میارم، بلکه این است که من با این شغل چی میشم؟!

چرا که آنچه می شوید مستقیما آنچه بدست می آورید را تحت تاثیر قرار می دهد و بیشتر آنچه امروز دارید، توسط فردی که به آن تبدیل شده اید بدست آمده است!

○من همچنین دریافته ام که درآمد، به ندرت از توسعه فردی فراتر می رود! بعضی وقت ها درآمد یک جهشی می کند اما اگر مسئولیت هایی که همراه آن می آید را نیاموزید، معمولا به میزانی که توانایی مدیریت آنرا داشته باشید؛ کاهش می یابد!

ثروتمندی گفت: اگر کل پول جهان را بگیرید و بطور یکسان میان همه توزیع کنید، خیلی زود پولها به جیب هایی که قبلا در آنها بودند، بر می گردند! چرا؟ چون چیزی که با توسعه فردی بدست نیامده باشد، نگه داشتنش سخت است!

□پس یک اصل مهم زندگی این است: برای داشتن بیشتر از آنچه داشته اید، از آنچه هستید بیشتر بشوید! این چیزی است که باید بیشترین تمرکز خود را روی آن بگذارید وگرنه باید با اصل عدم تغییر کنار بیایید که می گوید: تا وقتی آنچه هستید را تغییر ندهید، همیشه چیزی را خواهید داشت که داشته اید!

2

فردی از اوضاع زمانه خود نزد پیر خردمندی گلایه کرد و گفت: کارگرانم با من رو راست نیستند، بچه ها، همسرم و همه دنیا خیلی خودخواه شده اند...هیچکس کارش درست نیست و اوضاع خیلی خراب است!

پیر خردمند گفت: در روستایی یک اتاق بود که ١٠٠٠ آیینه داشت. دختر بچه ای هر روز داخل آن می رفت، بازی می کرد و از اینکه هزاران بچه دیگر اطرافش بودند شاد بود! با هر کف زدن او، همه آن ١٠٠٠ دختر بچه کف می زدند و او این اتاق را شاد ترین و زیباترین جایی می دانست که در دنیا وجود دارد!

همین مکان یک بار میزبان مردی غمگین و افسرده شد! مرد ناگهان دید هزاران نفر عصبانی در چشمان او زل زده اند! ترسید و دستش را بلند کرد تا به آنها حمله کند و در پاسخ هزاران دست بلند شد تا او را بزنند! او با خود فکر کرد که آنجا بدترین نقطه عالم است و از آن اتاق فرار کرد!

دنیا هم مانند اتاقی است با ١٠٠٠ آیینه در اطراف ما! هر چه ما انجام می دهیم، سزا/پاداش آنرا به ما عینا یا چند برابر پس می دهد! این دنیا مثل بهشت است یا جهنم! بسته به خود ما دارد که از آن چه بسازیم!

گر چه دیوار افکند سایهٔ دراز

باز گردد سوی او آن سایه باز

این جهان کوهست و فعل ما ندا

سوی ما آید نداها را صدا

مولانا

3

سه کارگر مشغول چیدن آجر و ساختن یک بنا بودند که رهگذری از آنها پرسید مشغول چه کاری هستید؟

نفر اول: مگه نمی بینی؟! دارم یه لقمه نون در میارم!

نفر دوم: مگه نمی بینی؟! دارم آجر می چینم!

نفر سوم که با عشق و علاقه خاصی کار می کرد پاسخ داد: دارم یه اثر تاریخی زیبا بنا می کنم!

در واقع هر سه نفر مشغول انجام یک کار اما با سه رویکرد متفاوت بودند!

از کلام ما بر ما حکم می شود؛ می توانیم با آن خوشبخت شویم یا شوربخت! می توانیم با آن کاخ بسازیم یا قبرستان! مراقب کلماتی که آنها را بیان می کنیم، باشیم!

میکل آنژ، روزهای زیادی با علاقه و صبر فراوان روی یک مجسمه سنگی کار می کرد و برای روتوش تمام جزئیات آن زمان طولانی را صرف می کرد. یک تماشاگر با خودش فکر کرد این همه کار تکمیلی چه اهمیتی دارد؟! و از مایکل پرسید چرا اینقدر برای آن خود را به زحمت می اندازد؟! پاسخی که شنید این بود:

"Trifles make perfection and perfection is no trifle!"

کارهای جزئی و ناچیز؛ سازنده کمال اند و کمال؛ هیچ یک از این کارهای جزئی و ناچیز نیست!

تعالی و ممتاز بودن یک کار زمانی رخ می دهد که عامل آن برای انجام آن به خود افتخار کند! و یک اصل است که می گوید: کیفیت یک کار و کیفیت عامل آن؛ دو چیز جدا نشدنی اند!

منبع: کانال اندیشه و حرکت

نشر: گاهنامه مدیر

ادامه مطلب...

رابرت ولدینگر، روانشاس، پژوهشگر و  استاد دانشگاه هاروارد است. او بخاطر مدیریت پژوهش گسترده‌ای که در این دانشگاه درباره‌ی رشد انسان در دوران بزرگسالی در حال انجام است، شناخته می‌شود؛ پژوهشی که تا امروز بیشتر از ۷۵ سال از آغاز آن می‌گذرد و همچنان ادامه خواهد داشت. در این مطلب آقای ولدینگر آخرین یافته‌های این تحقیق طولانی درباره‌ی عوامل شادی، سلامتی روحی و جسمی و رضایت‌مندی از زندگی را مرور می‌کند که دست بر قضا هیچ‌کدام ربطی به ثروت و شهرت ندارند!

در طول مدتی که زندگی می‌کنیم  چه چیزی ما را سالم و شاد نگه می‌دارد؟ اگر الان قرار بود برای آینده‌تان به بهترین نحو ممکن سرمایه‌گذاری کنید، زمان و انرژی خود را کجا صرف می‌کردید؟ در ابتدای هزاره‌ی جدید، یک نظرسنجی از نسل جوان انجام شد و از آنها پرسیدند مهم‌ترین اهداف زندگی‌شان چیست؟  بیش از ۸۰ درصد گفتند هدف اصلی آنها در زندگی پولدارشدن است.  ۵۰ درصد از همین جوانان  هدف اصلی دیگرشان را مشهورشدن عنوان کردند.

همواره به ما گفته‌اند که زیاد کار کنید و بیشتر جمع کنید! این احساس را به ما داده‌اند که برای داشتن یک زندگی خوب لازم است دنبال این چیزها برویم. تصویر ما درباره‌ی همه‌ی زندگی‌ها، انتخاب‌هایی که آدم‌ها می‌کنند و چگونگی مفید واقع‌شدن آن تصمیم‌ها برای آنها، نشان می‌دهد که رسیدن به آن تصویرها تقریباً غیر ممکن است.

بیشتر چیزهایی که ما از زندگی بشر می‌دانیم، از این طریق به دست آمده که از مردم خواستیم گذشته را بخاطر بیاورند و همانطور که می‌دانیم، ادراک صددرصدی نیست و خیلی وقت‌ها بخش وسیعی از چیزهایی که در زندگی برایمان اتفاق افتاده را فراموش می‌کنیم. بعلاوه حافظه هم گاهی کاملاً خلاقانه عمل می‌کند!

اما اگر بتوانیم کل زندگی‌ها را - آنطور که در طول زمان اتفاق می‌افتد - ببینیم چه؟ چه می‌شود اگر بتوانیم تمام مسیری که مردم از زمان نوجوانی تا سن پیری طی کرده‌اند را مطالعه کنیم تا ببینیم چه چیزی واقعاً مردم را شاد می‌کند؟

ما این کار را کردیم. پژوهش دانشگاه هاروارد در حوزه‌ی دوره‌ی رشد بزرگسالی، شاید طولانی‌ترین پژوهش درباره‌ی زندگی بزرگسالی باشد که تا کنون انجام شده است. ما ۷۵ سال، زندگی ۷۲۴ مرد را هر سال زیر نظر گرفتیم و از آنها درباره‌ی کارشان، زندگی‌شان در خانه و سلامتی‌شان می‌پرسیدیم و البته که در تمام این مسیر نمی‌دانستیم داستان زندگی آنان چطور به پایان خواهد رسید.

پژوهش‌هایی مانند این بسیار نادر است. چنین پژوهش‌هایی اغلب در طول یک دهه از بین رفته است چرا که تعداد زیادی از آدم‌ها از جریان پژوهش خارج شده‌اند یا بودجه‌ی پروژه قطع شده یا پژوهشگران جدا شده‌ یا مرده‌اند و هیچ‌کسی ادامه‌ی کار آنان را پیگیری نکرده است.

اما با ترکیبی از شانس و با مقاومت و اصرار چند نسل از پژوهشگران، این پژوهش به سرانجام رسیده است. حدود ۶۰ نفر از ۷۲۴ مرد اصلی شرکت‌کننده در این پژوهش هنوز زنده‌اند و با اینکه بیشترشان بالای ۹۰ سال سن دارند، همچنان در این پروژه حضور دارند.  حالا ما مطالعه روی بیش از ۲۰۰۰ نفر از بچه‌های این مردان را آغاز کرده‌ایم و من چهارمین مدیر این پژوهش هستم!

ما از سال ۱۹۳۸ زندگی دو گروه از آدم‌ها را زیر نظر گرفته‌ایم: کار گروه اول در این پژوهش زمانی آغاز شد که آنها دانشجوی سال دوم دانشگاه هاروادر بودند و در طول جنگ جهانی دوم، دانشگاه را تمام کردند. تعداد زیادی از آنان برای خدمت به جنگ رفتند. دسته‌ی دومی که ما زیر نظر گرفتیم، گروهی از پسران از فقیرترین محله‌های بوستون بود؛ پسرانی که مخصوصاً به دلیل تعلق داشتن به خانواده‌های مشکل‌دار و محروم دهه‌ی ۱۹۳۰ بوستون، برای این پژوهش انتخاب شدند. بیشتر آنان مستأجر اتاق‌هایی بودند که حتی آب گرم و سرد نداشت. زمانی که آنان وارد روند پژوهش شدند،  با همه‌شان مصاحبه شد و آزمایش‌های پزشکی دادند و ما به خانه‌هایشان رفتیم و با والدینشان هم مصاحبه کردیم. سپس این نوجوانان به بزرگسالی رسیدند و به عرصه‌های مختلف زندگی قدم گذاشتند. آنها کارگر کارخانه، وکیل، بنّا یا پزشک شدند. یک نفر از آنان  رئیس‌جمهوری ایالات متحده شد و عده‌ای دیگر الکلی و بعضی‌ها به شیزوفرنی مبتلا شدند. عده‌ای پله‌های ترقی را طی کردند و بالا رفتند و عده‌ای راه را معکوس طی کردند.

بنیانگذاران این پژوهش هرگز در عمیق‌ترین رویایشان هم تصور نمی‌کردند که ۷۵ سال بعد، من، اینجا، بایستم و به شما بگویم این مطالعه همچنان ادامه دارد! هر دو سال یک‌بار پژوهشگران این پروژه افراد مورد مطالعه را فرا می‌خواندند و از آنان می‌پرسیدند که آیا مایلند به دسته‌ی جدیدی از سؤالات ما درباره‌ی زندگی‌شان جواب بدهند؟ خیلی از آنها که در شهر بوستون زندگی می‌کردند می‌پرسیدند «چرا باز هم می‌خواهید روی من مطالعه کنید؟ زندگی من آنقدرها جذاب نیست». البته اهالی هاروارد هرگز این سؤال را نپرسیدند!

برای داشتن تصویر روشنی از این زندگی‌ها، فقط به فرستادن پرسشنامه اکتفا نکردیم، بلکه در اتاق نشیمنشان با آنان مصاحبه کردیم. سوابق پزشکی آنان را از دکترشان گرفتیم، از آنان آزمایش خون گرفتیم، مغزشان را اسکن کردیم و با فرزندانشان صحبت کردیم. هنگامی که آنان با همسرشان درباره‌ی عمیق‌ترین نگرانی‌هایشان صحبت می‌کرند تصویرشان را روی نوار ویدئو ضبط کردیم و ۱۰ سال پیش که از همسرانشان خواستیم به پژوهش ما بپیوندید، خیلی از آنها گفتند «میدونی؟ دیگه دیره»!

خب ما چه چیزی آموختیم؟ از صدها هزار برگه اطلاعاتی که راجع به این زندگی‌ها جمع کردیم چه درس‌هایی گرفتیم؟ راستش این درس‌ها درباره‌ی  ثروت، شهرت یا سخت‌تر و سخت‌تر کار کردن نیست!  روشن‌ترین پیامی که ما از این مطالعه‌ی هفتادوپنج‌ساله گرفتیم این است: روابط خوب، ما را شادتر و سالم‌تر نگه می‌دارد.

ما سه درس بزرگ درباره‌ی روابط بدست آورده‌ایم؛ اول اینکه روابط اجتماعی واقعاً برای ما خوب است و تنهایی کشنده‌ است. به نظر می‌رسد افرادی که اجتماعی‌تر هستند، بیشتر با خانواده، با دوستان و با اجتماع در ارتباطند، شادتر و از نظر فیزیکی سالم‌ترند و نسبت به کسانی که کمتر با دیگران ارتباط می‌گیرند، عمر طولانی‌تری دارند. همچنین مشخص شد که تجربه‌ی تنهایی، تجربه‌ای زهرآگین است.  کسانی که بیش از آنکه بخواهند از دیگران جدا شده‌اند، متوجه می‌شوند که کمتر از دیگران شادند و سلامتی آنها در میانسالی زودتر به خطر می‌افتد. عملکرد مغز آنان زودتر تنزل پیدا می‌کند و نسبت به کسانی که تنها نیستند، زندگی کوتاه‌تری دارند. و واقعیت غم‌انگیز این است که در هر دوره‌ای از زمان بیش از یک‌پنجم آمریکایی‌ها از تنهایی خود خبر می‌دهند.

همه‌ می‌دانیم که در یک جمع هم می‌شود تنها ماند و حتی ممکن است در یک رابطه‌ی زناشویی هم تنها بود! پس دومین درس بزرگی که آموخته‌ایم این است که فقط تعداد دوستانی که دارید مهم نیست و مهم نیست که در یک رابطه‌ی تعهدآور حضور دارید یا نه،  بلکه کیفیت روابط نزدیک است که اهمیت دارد.

مشخص شد که زندگی وسط جروبحث واقعاً برای سلامتی مضر است؛ مثلا مشخص شده که ازدواج‌های پرتنش و بدون احساس برای سلامتی از طلاق گرفتن بدتر است و بالعکس، زندگی در صلح‌وصفا و روابط گرم در میانسالی، سلامتی را حفظ می‌کند.

زمانی که ما افراد تحت نظرمان را تا هشتمین دهه‌ی زندگی‌شان دنبال کرده بودیم، خواستیم برگردیم و به میانسالی آنان نگاهی بیندازیم تا ببینیم آیا توانسته بودیم پیش‌بینی کنیم که چه کسی در هشتادسالگی شاد و سالم زندگی می‌کند و چه کسی نه؟ وقتی تمام اطلاعاتی که در پنجاه‌سالگی  از آنها داشتیم کنار هم گذاشتیم، این سطح کلسترول آنها در میانسالی نبود که بر مبنای آن دوران پیری‌شان را پیش‌بینی کنیم! آدم‌هایی که در پنجاه سالگی بیشترین رضایت را از روابطشان داشتند، در هشتادسالگی سالم‌ترین آدم‌ها بودند. همچنین به نظر می‌رسد که روابط نزدیکِ خوب، همچون یک سپر در برابر سنگ‌ها و تیرهای پیری از ما محافظت می‌کند. در میان این مردان آنهایی که شادترین زندگی مشترک را داشتند، گزارش دادند که در هشتادسالگی، حتی در روزهایی که از نظر جسمی درد زیادی را تحمل می‌کردند، همچنان حال‌وهوای شادی داشتند. اما کسانی که روابط ناکامی داشتند، در روزهایی که از درد جسمانی گزارش می‌دادند، آن درد با ناراحتی احساسی آنان تشدید شده بود.

و سومین درس بزرگی که ما درباره‌ی روابط و سلامتی‌مان آموختیم، این بود که روابط خوب فقط از جسم ما محافظت نمی‌کند بلکه از مغزمان هم محافظت می‌کند. مشخص شده که داشتن یک رابطه‌ی وابسته‌ی امن با یک فرد دیگر در هشتادسالگی، محافظت‌کننده است و افرادی که در رابطه هستند، جایی که واقعاً احساس کنند در زمان نیاز می‌توانند روی طرف مقابل حساب کنند، حافظه این افراد، طولانی‌تر و قوی‌تر می‌ماند و افرادی که در رابطه‌ی خود احساس می‌کنند نمی‌توانند در زمان نیاز به فرد دیگری تکیه کنند، از دست دادن حافظه را زودتر تجربه می‌کنند و «روابط خوب» آنان در همه‌ی ایام مناسب نبوده است.

تعدادی از زوج‌های هشتادساله‌ی ما می‌توانستند همیشه باهم جروبحث کنند اما تا زمانی که واقعاً می‌توانستند روی همدیگر حساب کنند، دیگر این مشاجرات برای حافظه‌ی آنان عوارضی نداشت. پس این پیام که روابط نزدیکِ خوب برای سلامتی و آسایش ما خوبند، بینشی است که قدمتی به اندازه‌ی کوه‌ها دارد! پس چرا فهمیدن آن اینقدر سخت و رد کردن آن اینقدر راحت است؟ چون ما انسانیم و چیزی که ما واقعاً دوست داریم یک اصلاح سریع است؛ چیزی که به دست آوردن آن زندگی ما را بهبود ببخشد و آن را به همان شکل حفظ کنیم. روابط، پیچیده و گیج‌کننده‌اند و کار سخت رسیدگی به خانواده و دوستان، جذاب و فرینده نیست؛ کاری مادام‌العمر است و تمام‌شدنی نیست.

از میان افرادی که در پژوهش هفتادوپنج‌ساله‌ی ما مشارکت داشتند، کسانی در دوران بازنشستگی خوشحال‌تر بودند که فعالانه تلاش کردند همکارانشان را با همبازی‌های جدید جایگزین کنند. درست مثل نسلی که اوایل هزاره‌ی جدید متولد شده‌اند و در این بررسی حضور داشته‌اند، خیلی از مردان ما هم وقتی جوان بودند واقعاً معتقد بودند که شهرت، ثروت و موفقیت، چیزهایی است که برای رسیدن به یک زندگی خوب باید به دنبالشان رفت. اما در طول این ۷۵ سال بارها و بارها پژوهش ما نشان داد افرادی که زندگی خود را به بهترین شکل گذرانده‌اند، کسانی بوده‌اند که به رابطه با خانواده، دوستان و اجتماع تکیه داشته‌اند.

اتکا به یک رابطه باید چطور باشد؟ فرصت‌ها عملاً بی‌انتها هستند؛ می‌تواند چیزی بسادگی وقت‌گذرانی با آدم‌ها باشد یا جان بخشیدن به یک رابطه‌ی کهنه با انجام دادن یک کار جدید در کنار یکدیگر یا قدم‌زدن‌های طولانی و قرارهای شبانه یا نزدیک شدن به یک عضو خانواده که سال‌ها با او حرف نمی‌زدید، چراکه این دشمنی‌های خانوادگی که متدوال هم هستند، عوارض بدی برای آدم‌های کینه‌ای دارند.

دوست دارم با نقل‌ قولی از مارک تواین بحث را تمام کنم. بیش از یک قرن پیش،  او به دنبال برگشتن به زندگی خود بود و این را نوشت: «وقتی نیست. برای بحث‌های بیهوده، عذرخواهی‌ها، دل‌سوزاندن‌ها، حساب‌کشی‌ها، زندگی خیلی کوتاه است. فقط برای دوست داشتن وقت هست، و برای حرف‌زدن از آن؛ هرچند کوتاه».

زندگی خوب، با روابط خوب ساخته می‌شود.

ایسنا - ترجمه از میثم خدمتی

ادامه مطلب...

خبر رسید که رویا جفت بلژیکی امید تک درنای سیبری در تنکابن فرود آمد این یعنی اینکه این دو درنا در مسیر مهاجرت از هم جدا شدند. کارشناسان معتقدند چون رویا زمان کافی برای بازیابی ماهیچه‌ها و چربی بدنش نداشت از این رو توانایی پرواز هزاران کیلومتر را به دست نیاورد بنابراین از همراهی با امید بازماند.

به گزارش ایرنا این روزها نام امید و رویا را زیاد شنیده‌اید، دو درنای سیبری که قرار بود در مسیر مهاجرت از تالاب بین‌المللی فریدونکنار تا سیبری با هم همراه باشند. داستان از این قرار است؛ فریدونکنار ۱۵ سال میزبان امید تک درنای سیبری است زمانی که امید جفت خود آرزو را با شلیک گلوله در ۱۵ سال گذشته از دست داد اما پیوند خود را با فریدونکنار قطع نکرد و تمام این سال‌ها مسیر پنج تا ۶ هزار کیلومتری سیبری تا مازندران را برای زمستان گذرانی به تنهایی بال زد و بعد از گشت و گذار در منطقه دوباره این مسیر را یکه و تنها برگشت، این وفاداری شگفت انگیز و شعف برانگیز است.

اما مساله این است که اگر امید که تنها بازمانده از جمعیت غربی درنای سیبری است به هر دلیلی دیگر به فریدونکنار نیاید؛ کریدرو غربی مهاجرت درناها که به ایران ختم می شود، کور و از بین خواهد رفت. این دغدغه سازمان حفاظت محیط زیست به عنوان متولی حیات وحش است؛ از این رو در صدد یافتن راهکاری برای حفظ این مسیر برآمد، این شد که با رایزنی با یک مرکز نگهداری درنا در بلژیک موفق شد جفت مناسبی را برای امید پیدا کند. این جفت که رویا نام گرفت ۶ بهمن سال جاری با هماهنگی دفتر حفاظت و مدیریت حیات وحش سازمان حفاظت محیط زیست از بلژیک وارد ایران و سپس به منطقه فریدونکنار منتقل شد تا در کنار امید قرار گیرد.

شاید در ابتدا کسی گمان نمی کرد که این دو درنا به این زودی با هم جفت شوند اما گویی رویا با اولین رقص های امید شروع به دلبری کرد و دو پرنده خیلی زود در کنار هم قرار گرفتند و شروع کردند به گشت و گذار در تالاب فریدونکنار تا اینکه زمان سفر فرا رسید و بالاخره در ۱۴ اسفند امسال یعنی وقتی که ۳۴ روز از در کنار هم قرار گرفتن این دو پرنده گذشته بود، خبر رسید که امید و رویا مهاجرت خود را آغاز و از فریدونکنار به سمت سیبری حرکت کردند.

این خبر، شادی وصف ناپذیری برای همه دوستداران محیط زیست و کسانی که وضعیت این دو پرنده را دنبال می کردند به همراه داشت؛ حالا دیگر تمام توجهات به مسیر پرواز درناها بود، همه منتظر بودند تا این دو در آذربایجان دیده شوند. با هماهنگی های صورت گرفته تمام مسیر پروازی رصد می شد اما خبری از آنها نبود. کم کم نگرانی‌ها شروع شد تا اینکه ۲۱ اسفند یعنی هفت روز بعد از شروع مهاجرت، خبر رسید که رویا به تنهایی در تنکابن - یکی از شهرهای غربی مازندران - دیده شده؛ با این خبر آه از نهاد همه بلند شد این یعنی اینکه دوباره امید تنها رفت.

بعد از آن، رویا زنده گیری و به فریدونکنار برگردانده شد. حال سوال این است که چرا این اتفاق افتاد؟ همه چیز که خوب پیش می رفت ؟ چرا رویا از همسفری با امید منصرف شد؟ حالا تکلیف رویا چه می شود؟

محمد علی یکتا نیک عضو کمپین پرواز درباره این سوالات به خبرنگار محیط زیست ایرنا گفت: مدیریت حیات وحش کاری تخصصی است که باید توسط کارشناسان و متخصصان انجام شود و اگر کاری در این مسیر درست پیش نرود حتما یک یا چند نفر مقصر هستند.

وی افزود: در روند حفاظت از حیات وحش اصل مساله حفاظت از زیستگاه است، اینکه اگر امید به عنوان تک درنای سیبری تنها مانده دلیل اصلی آن بر می‌گردد به ضعف حفاظت از زیستگاه، چون اگر زیستگاه امن بود این درنای نر تنها نمی ماند، اما آوردن یک درنای ماده و جفت شدنش با امید یکی از اتفاقات خوش و شاید تنها اتفاق خوب محیط زیستی در چند سال اخیر بود. در واقع آوردن این درنا به دور از میلیون‌ها دلاری که قبلا خرج شده بود و هیچ نتیجه‌ای هم نداشت، این بار بدون ریخت و پاش یک درنای پرورشی ماده هفت ساله را از مرکزی از بلژیک آوردند، پرنده قوی و باتجربه ای بود، از قبل آموزش پرواز دیده بود این خود یک موفقیت است.

وی تاکید کرد: با توجه به اینکه درنای ما (امید) ، پرنده‌ای وحشی، با تجربه و مسن است لازم بود پرنده‌ای مثل خودش با تجربه در کنارش قرار گیرد که این اتفاق هم افتاد. همه چیز خوب پیش رفت و کارها جواب داد و این دو پرنده خیلی سریع همدیگر را پذیرفتند، با توجه به اینکه درناها جزو پرندگان تک همسر است و این به معنای آن است که دو پرنده نر و ماده همدیگر را انتخاب می کنند اینطور نیست که وقتی یک پرنده نر را کنار یک پرنده ماده قرار دهیم حتما همدیگر را بپذیرند، ممکن است دهها بار این اتفاق بیفتد و اینها جفت نشوند اما این دو پرنده خیلی سریع واکنش نشان دادند و با هم جفت شدند و همه این مدت با هم بودند اما اتفاق بسیار بدی در این روند افتاد.

این فعال محیط زیست گفت: قدرت بدنی در روند مهاجرت مساله مهمی است؛ از این رو هر پرنده‌ای باید برای این مسیر به طور کامل آماده شود اما رویا زمان زیادی برای این کار نداشت. فقط ۶ هفته زمان داشت تا آماده یک مهاجرت چند هزار کیلومتری شود؛ آنهم برای اولین بار، تصور کنید مثلا یک شناگر آماتور بخواهد در مدت ۶ هفته برای المپیک آماده شود که قطعا امکان ندارد. زمان این پرنده هم خیلی کم بود. فقط ۶ هفته وقت داشت هر چند در این مدت هم هر دو با هم تمرین می کردند. ما که تلاش آنها را می دیدیم اشک شوق از چشمانمان جاری می شد، امید، رویا را دائم می پراند و تعلیم می داد؛ این دو رفتارشان در کنار هم به گونه‌ای بود که گویی سالهاست با هم جفت بودند؛ همه چیز خوب پیش رفت اما باز به علت شاید بی نظمی، موفق نشدند.

وی تصریح کرد: وقتی می‌دانیم که درنا دهه اول اسفند مهاجرت می‌کند چرا باید جفتش را بهمن وارد کشور کنیم. فرایند مهاجرت بسیار پیچیده است، یعنی پرنده‌ها در این مدت چه زمانی که می‌خواهند مهاجرتشان را از اراضی شمالی زمین که روز کوتاه می شود و زمین یخ می زند شروع کنند، چه اکنون که روز بلندتر شده و اینها می‌خواهند برگردند به زیستگاه های شمالی، از قبل باید ذخیره چربی بدنشان درست باشد. میزان چربی کبدشان باید به اندازه درستی برسد، ماهیچه های آنها یک فرایند شگفت انگیزی دارد. برای مهاجرت، ماهیچه های کتف آنها رشد می کند و ماهیچه‌های سینه تحلیل می‌رود و پرنده توانایی مضاعفی برای پرواز پیدا می‌کند و وقتی که به مقصد می‌رسند دوباره ماهیچه‌های سینه شروع می‌کنند به حجم گرفتن و ماهیچه‌های کتف از آن حالت خیلی قوی به حالت اولیه برمی‌گردند.

چرا رویا، امید را در مسیر مهاجرت همراهی نکرد؟

یکتا نیک افزود: این فرایند زمان بر است، با این حساب رویا برای این سازوکار طبیعی مهاجرت، زمان کافی نداشت تا چربی لازم را به دست بیاورد و ماهیچه‌ها را تغییر دهد. این حیوان حتی از مازندران هم نتوانست خارج شود، این کاملا بدیهی است که نتوانسته پرواز کند چون توان پرواز چند هزار کیلومتری را نداشت؛ بنابراین زمانبندی نادرست موجب شد طرحی که تا ۹۹ درصد موفق پیش رفته بود شکست بخورد.

وی ادامه داد: معمولا درنا اوایل دی ماه وارد فریدونکنار می‌شود؛ بنابراین باید رویا را همان زمان یا حداقل اواخر آذر یا اوایل دی وارد کشور می کردند. مهاجرت امید همیشه یک الگوی ثابتی دارد؛ حالا ممکن است سال‌هایی این زمان عقب و جلو شود اما معمولا در دهه اول آبان می‌آید؛ امسال هم همان زمان آمد؛ بنابراین از آبان وقت داشتند که پرنده ماده را بیاورند اما ۶ هفته قبل از مهاجرت آوردند؛ در حالی که اگر زمان بندی درست بود طرح موفق می‌شد چون همه چیز خوب پیش رفته بود. اصل موضوع این بود که این دو پرنده همدیگر را بپذیرند و به طرز شگفت انگیزی هم این اتفاق افتاد اما این حیوان وقت نداشت تا ماهیچه های خود را تقویت کند.

وی اظهار داشت: در حالی که پنج ماه وقت داشتند تا این حیوان را وارد کشور کنند اما تمام این زمان صرف کاغذ بازی شد و ۶ هفته آخر پرنده به کشور آمد.

مهاجرت فرایند پیچیده ای است که پرنده قبل از آن بدنش را آماده سفر کند به طوری که چربی بدن، چربی کبد و ماهیچه های کتف را تقویت کند اما رویا زمان کافی را برای این کار نداشت از این رو توان پرواز طولانی را به دست نیاورد.عضو کمپین پرواز گفت: مهاجرت یک پدیده ناشناخته است؛ از دو هزار سال پیش ارسطو ، هومر و دانشمندان آن زمان فکر می کردند که پرنده ها چگونه مهاجرت می کنند؛ امروزه هم با این همه پیشرفت علم هنوز نمی دانیم که چگونه مهاجرت می کنند؟ با چه ساز و کاری پرنده ای که ۷ تا ۸ کیلومتر از سطح زمین فاصله می گیرد در آن ارتفاع شمال و جنوب زمین را چگونه تشخیص می دهد، چگونه مسیریابی می‌کند؟ چگونه در دمای ۴۵ درجه زیر صفر با میزان اکسیژن بسیار پایین پرواز می‌کند. علم امروز ما به این سوالات جواب های محدودی آنهم در حد نظریه و فرضیه داده است.

یکتانیک در پاسخ به اینکه آیا مرکز بلژیک این مساله را نمی‌دانست، گفت: وقتی پرنده‌ای در کنوانسیون منع تجارت گونه‌های در خطر انقراض (سایتیس) قرار می‌گیرد، جابه‌جایی آن کار دشواری است چون یکی از بندهای آن این است که هر گونه نقل و انتقال گونه‌های جانوری در خطر انقراض ممنوع است و برای اینکه اینها بتوانند این کار را انجام دهند باید کارهای اداری صورت گیرد که زمان بر است؛ از این رو می‌شد که زودتر اقدام می‌کردند یا تلاش می‌کردند که این فرایند در زمان کوتاه‌تری انجام شود.

وی درباره داشتن یا نداشتن ردیاب این پرندگان گفت: این پرندگان ردیاب ندارند و خدا را شکر که ندارند، این ردیاب‌ها فقط یک کارکرد دارند و آنهم ارسال سیگنال مرگ است، قرار گرفتن یک جسم خارجی چه روی بدن پرنده چه پستاندار باعث نزاع های درون گروهی و در نهایت ترد شدن آن حیوان می‌شود، مسیریابی طبیعی حیوان را به هم می‌ریزد، فکر می کنم اگر به رویا فرستنده وصل می‌کردند اصلا امید قبولش نمی‌کرد البته برای برخی حیوانات مانند علفخواران ظاهرا جواب داده اما در مجموع هر جانوری که روی بدنش فرستنده نصب شد به زودی سیگنال مرگش آمد، در واقع گونه‌ای که ردیاب به بدنش وصل شده در هر نقطه ای روی زمین بیفتد دستگاه سیگنالی ارسال می کند که مخصوص مرگ است.

وی اظهار داشت: برای امید و رویا برنامه این بود که رویا با امید که یک پرنده وحشی است، پرواز کند؛ در واقع امید راهنمای رویا شود و کم کم این مسیر در حافظه ژنتیکی جوجه هایشان هم ثبت شود البته مسیر به طور ژنتیکی در حافظه رویا هم ثبت است اما پرنده‌ای است که از اول زندگی در اسارت بود و هیچ وقت مهاجرت نکرد؛ بنابراین برای آموختن و استفاده از این حافظه نیاز به راهنما داشت که امید بهترین گزینه بود.

یکتا نیک درباره اینکه اگر سال آینده امید برگردد آیا باز امیدی برای جفت شدن این دو وجود دارد گفت: اگر امید سال آینده به فریدونکنار برگردد یعنی ۱۶ سال است که تنها می‌آید، خدا کند که برگردد و بتوانیم تا آن زمان رویا را سالم نگه داریم تا دوباره به امید معرفی شود البته چون این دو همدیگر را می‌شناسند دیگر کار راحت تر است.

وی در پاسخ به اینکه آیا می دانند الان امید کجاست، افزود: قبلا مسیر پروازی امید ردیابی شده است؛ بنابراین تا حدودی می‌دانیم کجاست، معمولا یک ماه زمان می برد تا پرنده به سیبری برسد البته در مسیر معمولا در زیستگاه‌هایی که به آنها میانبند گفته می‌شود استراحت می‌کند و دوباره به مسیر خود ادامه می‌دهد.

این فعال محیط زیست گفت: الان برای رویا دو گزینه پیش رو داریم؛ یکی اینکه پرنده را سوار هواپیما کنیم و به امید در سیبری برسانیم یا اینکه همین جا نگه داریم تا سال آینده که امید برگردد و دوباره با هم جفت شوند.

پروسه قانونی انتقال درنای ماده به کشور زمان‌بر بود

همچنین مدیرکل دفتر حفاظت و مدیریت حیات وحش سازمان حفاظت محیط زیست درباره وضعیت امید و رویا دو درنای سیبری به خبرنگار محیط زیست ایرنا گفت: روز گذشته رویا توسط نیروهای محیط زیست مازندران با موفقیت زنده‌گیری به فریدونکنار برگردانده شد.

غلامرضا ابدالی افزود: چون رویا یک درنای پرورشی و در بلژیک داخل یک مزرعه بزرگ شده بود؛ زمانی که پرنده را وارد کشور کردیم سه سناریو برای ما متصور بود؛ یک گزینه این بود که رویا با امید همراه نشود و همین جا بماند، دوم اینکه بپرند و با هم بروند و سوم اینکه با هم بروند اما رویا وسط راه کم بیاورد و بماند که این اتفاق هم افتاد.

طرف مقابل ما خارجی بود از این رو پروسه کارهای هماهنگی زمان بر شد در حالی که ما در زمان مناسبی اقدام و کارهای انتقال درنای ماده را آغاز کرده بودیم.وی اظهار داشت: با توجه به اینکه رویا یک درنای پرورشی است و از نظر قدرت بدنی و جثه از امید که یک درنای وحشی است ضعیف تر بود اما باز هم امید را حدود ۱۵۰ کیلومتر همراهی کرد و بعد از آن دیگر قدرت ادامه راه را نداشت چون امید باید روزی ۶۰۰ تا ۷۰۰ کیلومتر پرواز کند یعنی باید ۶ تا ۷ هزار کیلومتر پرواز کند تا به سیبری برسد از این رو رویا نتوانست و جا ماند که با همکاری مردم و باغداری در تنکابن که رویا آنجا در مزرعه ای نشسته بود، محیط زیست مازندران مطلع و کارشناسان به محل اعزام شدند و با موفقیت زنده گیری شد.

وی درباره اینکه گفته می‌شود اشکال کار نبود زمان کافی برای آماده شدن رویا است و باید پرنده زودتر وارد کشور می‌شد، گفت: طرف مقابل ما خارجی بود؛ بنابراین همه کارها در اختیار ما نبود؛ برای اینکه درنا را از بلژیک خارج و وارد کشور کنیم نیاز به یک سری هماهنگی ها داشتیم که باید با دامپزشکی، گمرک، وزارت خارجه و طرف مقابل خارجی انجام می‌شد. تمام این فرایند زمان بر بود. ما در زمان مناسب اقدام کردیم اما فرایند طول کشید.

ابدالی تاکید کرد: ما تلاش خود را کردیم و تا حدودی هم موفق بودیم. رویا با امید همراه شد؛ هم اینکه با هم جفت شدند و با هم پرواز کردند خودش یک موفقیت است. کارهای علمی و کار با گونه‌های حیات وحش بسیار دشوار است؛ ما درنای ماده را آوردیم، آن بخشی که به ما مربوط می‌شد را انجام دادیم بقیه به عهده پرنده بود که پرنده باید همراهی می‌کرد؛ آنهم تا حدودی همراهی کرد اما کم آورد و میان راه متوقف شد.

مدیرکل دفتر حفاظت و مدیریت حیات وحش سازمان حفاظت محیط زیست اظهار داشت: نباید ناامید شویم؛ برای سال آینده خیلی امیدواریم چون هم درنای ماده را در اختیار داریم و هم وقت کافی که بتوانیم این طرح را با موفقیت پیش ببریم چون رویا و امید همدیگر را می‌شناسند، سال آینده کار راحت‌تر است؛ به طوری که پیش‌بینی می‌کنیم اتفاق خوبی بیفتد اما در مجموع کاری که یک طرفش با گونه زنده همراه است نیاز به صبر و حوصله دارد.

وی درباره اینکه درنا پرنده‌ای است که باید در فصل گرما در محیط خنکی باشد، گفت: در این باره با کارشناسان مشورت می‌کنیم تا منطقه مناسبی از نظر دمایی برای نگهداری رویا در نظر گرفته شود تا بیشترین سازگاری را با این درنا داشته باشد.

ادامه مطلب...

 

همزیستی نیوز - با تغییر حکم دادگاه، دیگر فقط راننده مقصر نیست؛ دو مدیر دولتی قطعا محاکمه خواهند شد

به گزارش عصر ایران وکیل خبرنگاران بازمانده از سانحه واژگونی اتوبوس از قرار جلب به محاکمه دو مدیر دولتی و قطعی و برگشت‌ناپذیر آن قرار خبر داد.

وکیل خبرنگاران بازمانده از سانحه واژگونی اتوبوس تاکید دارد که حتما سراغ مسئولان دیگر سفر خبرنگاران به ارومیه، از جمله مسئولین ستاد احیای دریاچه ارومیه خواهیم رفت و معتقدیم که آنها هم در وقوع جنایت سهم و تقصیر داشتند.

در پرونده اتوبوس خبرنگاران، اخیرا قرار جلب به محاکمه دو مدیر دولتی یعنی مهران نظری مدیرکل وقت حفاظت محیط زیست استان آذربایجان غربی و رییس وقت اداره محیط زیست ارومیه صادر شده است. خانواده مهشاد و ریحانه و خبرنگاران بازمانده از آن سانحه همچنان پیگیر شناسایی مقصران و مسببان هستند. قدم بعدی چیست؟ آیا مسیولان ستاد احیای دریاچه ارومیه در این سانحه بی‌تقصیرند؟ محمد داس مه وکیل خبرنگاران بازمانده از سانحه واژگونی اتوبوس، در این مورد توضیحاتی داده است.

او با بیان اینکه تعیین مجازات برای مدیران دولتی با دادگاه کیفری دو است، به عصر ایران می‌گوید: اینکه چه مقدار حبس و جزای نقدی تعیین شود بسته به رای دادگاه کیفری دو ارومیه است. باید منتظر باشیم فقط امیدواریم که یک مجازات قاطعانه، بازدارنده و عبرت‌آموز باشد.

طبق نظر کمیسیون عالی تصادفات، نظر پلیس راه آذربایجان غربی و طبق گزارش سازمان راهداری و حمل و نقل جاده‌‌ای، مسئولان سفر هم در بروز واژگونی اتوبوس خبرنگاران مقصر بودند. دقت کنید که با وجود همه این اسناد، بازپرسی ارومیه قرار منع تعقیب مدیران دولتی را صادر کرده بود. اما حالا که دادگاه کیفری قرار جلب صادر کرده قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ چه حکمی در انتظار مدیران دولتی خاطی است؟

 

ادامه مطلب...

زمین لرزه دهشتناک اخیر در ترکیه و سوریه یکبار دیگر ثابت کرد که فاجعه در وحشتناک ترین ابعادش می تواند نه در همین بیخ گوشمان بلکه درست در وسط زندگی ما، خونه ما، محله ما، شهر ما و کشور ما هم اتفاق بیافتد و بر سر خودمان، عزیزان مان، همسایه مان، خویشاوندان مان، هم شهری های مان و هم وطنان مان آن بیاید که امروز مردم زلزله زده ترکیه و سوریه به وسعت همه وجودشان با آن درگیر هستند.

این فاجعه گرچه کمی قبل تر در ابعادی کمتر در شهرستان خوی در آذربایجان غربی و در گذشته در مناطق مختلف کشورمان با درجات مختلف در مقیاس ریشتر بوقوع پیوست و میلیون ها نفر از هم وطنان مان را دچار انواع آسیب های جانی، جسمانی، مالی و روحی و روانی کرد، اما چون حداقل قرعه به نام ما نیافتاد و ما در محدوده این زمین لرزه ها قرار نگرفتیم و تنها در رسانه ها تلفات و پیامدهای این فجایع را مشاهده کردیم خیلی زود آنها را فراموش کردیم!

همین مردمی که امروز در خوی و مناطق زلزله زده ترکیه و سوریه با پیامدهای هولناک زمین لرزه دست و پنجه نرم می کنند تا همین هفته یا هفته های گذشته، مثل همه مردم دنیا از جمله من و شما، زندگی آرامی را در کنار عزیزان خود سپری می کردند، همانطور که ما الان سپری می کنیم.

این مردم هرگز فکر نمی کردند این بلای خانمان سوز، این هیولای هزار سر و این فاجعه هولناک یک باره بر سرشان آوار شود و تا بفهمند و بجنبند تمام هست و نیست آنها را در چند ثانیه به تلی از آوار و خاکستر تبدیل کند، همانطور که ما الان فکر نمی کنیم!

چند ده هزار انسان در اثر این زلزله ها جان شان را از دست دادند، چند برابر این تعداد نیز مجروح، زخمی، علیل و ذلیل شدند و تعداد بیشماری نیز تحت تاثیر این حوادث هولناک به انواع مشکلات و معضلات گرفتار شدند، ولی آیا با سخن گفتن از عمق این فاجعه، اظهار تاسف و ارسال کمک های انسان دوستانه از طرف دولت ها و مردم کشورها به مناطق زلزله زده کار تمام است؟ آیا حضور مقامات در میان زلزله زدگان و انعکاس تبلیغاتی گسترده آنها در رسانه ها، تهیه چند گزارش میدانی، گذاشتن چند میزگرد و انتشار خبرها و مقالات درخصوص ابعاد مختلف این فاجعه برای رسانه ها کافیست؟! 

طبیعی است که کافی نیست و ابعاد این فاجعه آنقدرعمیق و گسترده است که اقداماتی از این دست شاید مسکنی باشد برای بیماری رو به موت و نوش دارویی باشد بعد از مرگ سهراب! چرا که فقط کافیست انسان خودش را فقط چند لحظه جای این زلزله زدگان بگذارد که:

  • *عزیزترین عزیزان دلبند خودشان را از دست داده اند.
  • *خونه، زندگی، کاشانه، مال و اموالشان را از دست داده اند.
  • *در سرمای وحشتناک بالای 10 درجه زیر صفر زمستان بسر می برند.
  • *در فضایی آکنده از خون، ضجه مویه، آوار، دود و آتش بسر می برند.
  • *در نهایت سختی ناشی از عدم دسترسی به امکانات اولیه زندگی از قبیل سرویس بهداشتی، استحمام، تغذیه سالم، محل استراحت و .....بسر می برند.

با این شرایط آیا ارسال چند محموله موادغذایی، پوشاک، پتو و چادر که گزارش ها نشان داده است همیشه با توزیع سالم، عادلانه و بموقع نیز همراه نبوده است، می تواند حداقل نیازهای همه زلزله زدگان را برآورده سازد؟

چکار باید کرد؟

به نظر راقم این سطور برای مقابله با فجایعی مانند زمین لرزه هیچ راهی نیست جز همان راهی که برخی از جوامع توسعه یافته از همان زمان که زمین لرزه با ابعادی کمتر یا بیشتر از این زلزله های اخیر، زندگی بسیاری از مردم این جوامع را نابود کرد، به فکر چاره و مدیریت این پدیده افتادند تا تلفات ناشی از هر زلزله حتی با شدت بالاتر از حد معمول(بالای 6 درجه در مقیاس ریشتر) به حداقل ممکن کاهش یابد، همان مدیریتی که هر عقل سلیم هم در صحت و درستی آن شکی نمی کند.

چاره این جوامع برای مقابله با این هیولای هزار سر چی بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش نحوه مدیریت زلزله و نتایج آن را در ژاپن به عنوان یکی از زلزله خیز ترین کشورهای جهان و از معدود کشورهای آسیایی توسعه یافته جهان بررسی می کنیم:

«این کشور از تجربیات و حوادث مختلف به ‌درستی درس گرفته است. این رویکرد موجب شده با وقوع یک بحران، در تمامی زمینه‌ها اقدامات اساسی صورت می گیرد و خرابی‌های مشابه تکرار نمی شود.

یکی از ویژگی‌های دولت ژاپن برقراری تعامل نزدیک و هدفمند با بخش خصوصی و مردم و ایفای نقش هماهنگ‌کننده و کمک‌کننده می‌باشد. در واقع بخش خصوصی و مردم در امر ساخت‌ وساز، مسئول و پاسخگو هستند. پاسخگویی مردم، مهندسان مشاوران و پیمانکاران موضوع اصلی بوده و دولت تقسیم وظایف و نظارت بر عملکردها را به عهده می‌گیرد.

آموزش همگانی و ارتقای فرهنگ ایمنی یک ضرورت غیرقابل انکار برای رسیدن به کشوری ایمن است. در کشور ژاپن این امر به صورت اصولی و با یک برنامه ‌ریزی دراز مدت انجام شده و به‌ ویژه پس از زلزله «کوبه» موضوع آموزش همگانی بصورتی کارآمد و پویا در بخش‌های مختلف صورت گرفته است. یکی از مهم‌ ترین نکات مورد توجه، نقش آموزش در ترویج و ارتقاء سطح ایمنی جامعه است. این آموزش‌ها برای تمامی اقشار جامعه به ‌ویژه کودکان و خانواده‌ها، مهندسان و مجریان دست ‌اندرکار ساخت‌ وساز و مسئولان دخیل در تدوین سیاست‌ها و برنامه‌های کلان کشوری بسیار مورد تأکید بوده است و مهم ‌تر از آن، فرهنگ مردم را به سمتی هدایت کرده که رفتار ایشان موجبات پیشگیری یا کاهش آثار ناشی از بروز بلایای طبیعی را فراهم نماید.

مستند سازی در تمامی اقدامات مرتبط با بحران، موضوعی ضروری بوده و باید برنامه ‌ریزی مناسبی برای اینکار صورت پذیرد. زیرا تنها در راستای مستند سازی مناسب، ارزیابی، اصلاح، بهبود کیفیت و انتقال مناسب اطلاعات و تجربیات صورت خواهد پذیرفت.

این کار همچنین با داشتن جنبه‌های آموزشی مفید، سبب آشنایی مردم و مهندسان با تأثیرات زلزله بر بناها و چگونگی تخریب اعضاء و اتصالات سازه‌ها می‌گردد.

یک رویکرد مهم دولت ژاپن در امر پیشگیری، توجه ویژه به ساخت ‌وساز اصولی، تهیه و به روز نمودن ضوابط و معیارهای فنی مورد نیاز و سوق دادن مردم و بخش خصوصی به سمت قانونمندی است. نظارت دولت به ‌صورت موردی است لیکن در صورت مشاهده عملکرد نادرست، با عوامل اجرایی متخلف بدون در نظر جایگاه آن مجموعه برخورد سختی صورت می‌پذیرد.

پاسخگویی و ساختارسازی یک اصل جدی است که در ژاپن مورد توجه بوده و در صورت بروز یک زلزله، تمام نهادهای ذیربط و ارگان‌های دولتی و غیر دولتی در قالب یک سیستم مشخص پاسخگو بوده و وظایف شخصی را نیز بر عهده دارند.»( به نقل از سایت شرکت مقاوم سازی افزیر)

این برنامه ریزی ها، اقدامات و تمهیدات در ژاپن باعث شده تا بعد از زلزله مهیب 9/1 ریشتری در سال 2011 در این کشور که پدیده مهیب تر سونامی را نیز به دنبال داشت و بیش از 18 هزار قربانی گرفت، زلزله های سال های بعدی تا امروز با حداقل تلفات همراه بوده است. گرچه شدت آنها از زلزله سال 2011 کمتر بود، اما درمقایسه با شدت زلزله در دیگر کشورها میزان آنها بسیار بالا بوده(هرسال بالاتر از 7 ریشتر بوده به جز در سال های 2018 و 2019  که به ترتیب 6/6 و 6/4 ریشتر بوده است)

مشاهده میزان تلفات زلزله در ژاپن در سال های بعد از 2011 تا امروز بسیار جالب است، مثلا در سال 2012 تلفات زلزله 7/3 ریشتری تنها 3 نفر و زلزله های 2013 با 7/1 ریشتر و 2015 با 7/8 ریشتر بدون تلفات بوده است! تلفات زلزله 7 ریشتری در سال 2016 تنها 41 نفر، زلزله 6/6 ریشتری در سال 2018 هم 41 نفر، زلزله 6/4 ریشتری در سال 2019 هم بدون تلفات بوده و زلزله های 7/1 ریشتری در سال 2021 و 7/1 ریشتری در سال 2022 هم به ترتیب یک و 4 نفر تلفات داشته است!

جالب است بدانیم شدت زلزله اخیر ترکیه یعنی 6 فوریه 2023 که تا زمان نگارش این نوشته افزون بر 30هزار نفرقربانی گرفته است، 7/8 درجه به مقیاس ریشتر بوده است، همان شدتی که برای زلزله 30 ماه مه سال 2015 ژاپن به ثبت رسیده که حتی یک نفر نیز تلفات نداشته است!! 

آیا این آمارها گویای همان مدیریت درست بحران زلزله در ژاپن نیست؟ گرچه شاید گفته شود که با یک  گل بهار نمی شود و ژاپن استثناء است ولی باید بپذیریم که زلزله استثنا پذیر نیست و هیچ کشوری در برابر آن مصونیت ندارد و تنها مدیرانی می توانند میزان مصونیت مردم کشور خود را در برابر آن، مانند مدیران ژاپن به بالاترین حد ممکن برسانند که اولین شرط مدیریت ژاپنی یعنی پاسخگو بودن در قبال مسئولیت خود و در صورت ناتوانی، کنار رفتن از مسئولیت را نه در حرف و شعار بلکه در عمل بپذیرند. شرطی که در میان مدیران جوامع زلزله خیز و البته پرتلفات دنیا به محاق فراموشی سپرده شده است! 

تاج محمد کاظمی

 منبع آمارها: Wikipedia

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - صبحانه یکی از مهم‌ترین وعده‌های غذایی است اما برخی افراد آنگونه که باید آن را جدی نمی‌گیرند و به دنبال همین عدم اهمیت یا به طور کلی از مصرف آن خودداری می‌کنند و یا با مواد غذایی نامناسب از آن گذر می‌کنند.

به گزارش ایسنا، مطالعات نشان می‌دهد خوردن صبحانه موجب افزایش توانایی حل مساله و تمرکز بیشتر در فرد می‌شود. البته این به معنای آن نیست که روز خود را باید با غذاهای پر شده از قند، چربی و کربوهیدرات آغاز کنید.

بنابراعلام دفتر آموزش و ارتقای سلامت وزارت بهداشت، در اینجا بدترین گزینه‌های غذایی که باید از خوردن آنها در وعده صبح پرهیز کنید، معرفی شده‌اند.

_ غلات بدون سبوس: این نوع غلات دارای کربوهیدرات و قند فراوان است؛ در حالی که فیبر کمی دارد و باعث افزایش ناگهانی قند خون و افت ناگهانی آن می‌شود. توصیه به انتخاب غلات صبحانه حاوی سبوس است که حداقل ۳ گرم فیبر در هر وعده داشته باشد. شما می‌توانید فیبر اضافه را از طریق مصرف توت‌ها، جوانه گندم، دانه کتان یا بادام خرد شده در وعده صبحانه به دست آورید.

_ غلات شیرین شده: سازمان غذا و داروی آمریکا متذکر شده است که رنگ‌های مواد غذایی مورد استفاده در این غلات در کودکان منجر به بیش فعالی می‌شود. این نوع مواد غذایی همچنین با شیرین کننده‌های مصنوعی و طعم دهنده‌هایی که می‌تواند باعث چاقی شود، بسته‌بندی شده است. اگر شما ترجیح می‌دهید که این نوع غلات را برای صبحانه بخورید، سعی کنید که آنها را با فیبر بالا و قند کم امتحان کنید و یا این که به آنها ترکیبات پروتئین و چربی‌های سالم بیفزایید.

_ ماست بدون چربی: مصرف تنها یک فنجان ماست بدون چربی در هنگام صبح باعث احساس گرسنگی در اواسط روز می‌شود. بسته به سطح فعالیت بدنی و وزن، هر فردی باید حداقل ۲۵۰ تا ۵۰۰ کالری در هنگام صبح دریافت کند. بنابراین می‌توانید از مصرف ماست بدون چربی به تنهایی اجتناب کرده و به آن بلغور جو که یک وعده غذایی کامل‌تر است و به انرژی شما اضافه می‌کند، بیفزایید.

_ یک لیوان آب میوه: برخی از افراد قادر به هضم قند موجود در میوه و سبزیجات نیستند و زمانی که این قندها به صورت مایع نوشیده می ‌شوند با سرعت بیشتری به روده می‌رسند. این قندها که فودمپ‌ نامیده می‌‎شوند، کربوهیدارت‌های کوچکی هستند که در برخی از مواد غذایی وجود دارند و باعث بروز علائم گوارشی مانند نفخ، درد معده، اسهال و یبوست می‌شوند. به علاوه هیچ دلیل منطقی یا سندی وجود ندارد که نشان دهد مایع کردن میوه و سبزیجات از خوردن جامد آنها بهتر است.

_ قهوه شیرین: یکی از انتخاب‌های محبوب در میان افرادی که میل به خوردن صبحانه کامل ندارند، قهوه است. اما بسیاری از افزودنی‌ها به قهوه از جمله کربوهیدرات و قند، تنها به میزان کالری دریافتی می‌افزاید و بدون فیبر و پروتئین است. این نوع قهوه اگرچه انرژی شما را به طور موقت افزایش می‌دهد، اما به همان میزان نیز می‌تواند آن را سرکوب کند.

_ دونات: به خاطر داشته باشید که دونات‌ها مملو از قندهای تصفیه شده، چربی‌های ترانس، روغن هیدروژنه و آرد سفید فرآوری شده‌اند و فایده تغذیه‌ای ندارند.

_ نان شیرینی حلقوی: از نشاسته سفید و نان شیرینی حلقوی اجتناب کنید؛ چرا که این نوع شیرینی‌ها با آرد گندم تصفیه شده که حاوی هیچ مواد مغذی و فیبر نیستند، درست می‌شوند. اکثر شیرینی‌ها در حال حاضر حاوی مقادیر بالایی از قند و سرشار از پنیر خامه‌ای و کره و چربی‌های اشباع شده هستند و منجر به افزایش قند و سطوح انسولین در بدن می‌شوند.

_ بیکن و سوسیس: گوشت‌های فراوری شده مضرترین نوع گوشت هستند و متخصصان دانشگاه هاروارد اعلام کرده‌اند که هر ۱.۸ اونس گوشت فراوری شده، خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی را تا ۴۲ درصد بالا می‌برد. به علاوه سدیم بیش از حد موجود در این گوشت‌ها می‌تواند باعث یک افزایش ناگهانی در فشار خون شود و آن همچنین ممکن است احتمال سکته مغزی در افراد مبتلا به فشار خون بالا را افزایش دهد.

_ پن کیک: پن کیک‌ها مواد غذایی محبوبی برای صبحانه محسوب می‌شوند و امروزه با مخلوط‌های آماده در فروشگاه‌ها موجود هستند که حتی راحت‌تر درست می‌شوند. پن کیک‌ها غنی از کربوهیدرات‌ها هستند که به طور حتم معده شما را پر می‌کند، اما به سرعت نیز میل به خوردن غذا را به علت گرسنگی زودرس تشدید می‌کند. به علاوه انتخاب چاشنی‌های روی غذا، مانند شربت، پودر شکر و ... منجر به چاقی و اضافه وزن می‌شود.

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - تعدادی از ایثارگران شرکتی مخابرات مقابل ساختمان یکی از سهامداران تجمع کردند.

به گزارش ایلنا،  تعدادی از ایثارگران شرکتی مخابرات از استان‌های مختلف به تهران آمدند و مقابل ساختمان یکی از سهامداران در خیابان ساعی تجمع کردند. این عده با بیان اینکه تبدیل وضعیت ما جزو الزامات قانون بودجه سال قبل بود اما مخابرات به قانون تمکین نکرد، می‌گویند: در بسیاری از نهادها، تبدیل وضعیت ایثارگران شرکتی کلید خورده و مراحلی را پشت سر گذاشته اما در مخابرات به دلیل مخالفت یکی از سهامداران، کار متوقف مانده است.

ایثارگران مخابرات، خواستار حذف پیمانکاران و انعقاد قرارداد مستقیم با مخابرات هستند. آنها می‌گویند همه راه‌های مطالبه‌گری را طی کردیم، بارها نامه‌نگاری و رایزنی کردیم اما نتیجه نداشت لذا تصمیم گرفتیم به تهران بیاییم و حقوق خود را مطالبه کنیم.

به گزارش ایلنا بیست و پنجم مرداد ماه جاری ایثارگران شرکتی مخابرات در اعتراض به عدم تبدیل وضعیت مقابل ساختمان کنسرسیوم اعتماد مبین تجمع کردند. در این تجمع مسالمت آمیز صنفی برخورد مناسبی با ایثارگران وخانواده های شهدا صورت نگرفت.  

همچنین به نقل از سایت «اخبار ایثار» عضو هیات رییسه کمیسیون اصل 90 مجلس شورای اسلامی برخورد با تجمع صنفی ایثارگران شرکت مخابرات برای تبدیل وضعیت را محکوم کرد.

سید ناصر حسینی پور گفت: بعد از گذشت 17 ماه از تصویب قانون تبدیل وضعیت ایثارگران هنوز هیچ اقدامی در جهت اقامه قانون در شرکت مذکور صورت نگرفته است و براساس ترک فعل و ترک کار این قضیه باید پیگیری شود.

 

   

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - روند مهاجرت نخبگان حوزه فناوری اطلاعات از ایران شتاب فزاینده ای یافته و این مساله آینده توسعه اقتصاد دیجیتال ایران را از منظر کمبود نیروهای ماهر با چالش مواجه کرده است.

ادامه مطلب...

حدود سه ماه است که بازنشسته شدم، گرچه اصلا دوست نداشتم از بازنشستگی خودم برای دیگران حرف بزنم، اما گسترش و تداوم اعتراضات خیابانی بازنشستگان به مصوبه دولت درخصوص میزان افزایش مستمری آنها به موازات اعتراضات سایر اقشار جامعه از جمله معلمان، کارگران، بازاریان و مانند آنها مرا بر آن داشت که نگاهم را درباره مقوله بازنشستگی به اشتراک بگذارم.

پیشخوان

آخرین اخبار