همزیستی نیوز - باران و برف شاید در تهران و خیلی دیگر از شهرها و روستاها برکت باشد، اما برای مردانی که کمی آنسوتر از ۱۲۵ کیلومتری غرب شهرستان سنندج، در روی کوههای پربرف در مرز ایران و اقلیم کردستان در حرکتند، نهتنها نعمت نیست که نانشان را هم آجر میکند. برف که شدیدتر میبارد، علاوهبر نانشان، میتواند جانشان را هم بِبُرد. این قصه هر سال کولبران در مناطق مرزی شهرستان مریوان است؛ قصهای که همیشه همه ما از کنار آن گذر کردهایم تا 25 آذرماه که پیکر یخزده «آزاد خسروی» در گردنه «تَته» پیدا شد.
تراژیکترین اتفاق اما نه برای آزاد که برای برادر کوچکش «فرهاد» افتاد. او با 14 سال عمر، در صبح تیره کوههای پربرف منطقه، ایثار کرد و جان داد؛ ایثار او بیش از اینکه درآوردن لباس گرم و پوشاندن برادرش با آن باشد، برای تمام دو هزار کولبری است که روزانه یک مسیر صعبالعبور را طی میکنند تا بتوانند نانی در سفره خود بگذارند. آزاد و فرهاد چشم خیلیها را به پدیده کولبری باز کردند؛ یکی از آن افراد، من صادق امامی بودم؛ خبرنگار اعزامی روزنامه «فرهیختگان» به مریوان و گردنه تَته. من به جستوجوی ماجرای آزاد و فرهاد، به مریوان رفتم تا علاوهبر روایت این دو برادر، از کولبری و کولبران بگویم و بنویسم.پیشنهاد سفر به مریوان هم مثل سفر به ماهشهر برای گزارش تحولات پس از گرانی بنزین، در کمتر از چند ساعت به من داده شد. تا نهایی شدن سفر چند ساعتی طول کشید و دیگر امکان سفر هوایی به سنندج تا دوشنبه دوم دیماه وجود نداشت. صبح یکشنبه از ترمینال غرب راهی سنندج شدم. حوالی عصر به سنندج رسیدم و با تاکسی راهی مریوان شدم. مسافری که در صندلی جلو کنار راننده نشسته بود، با او صحبت میکرد و گهگاهی هم مرد میانسالی که سمت چپ من نشسته بود، وارد گفتوگو با آنها میشد. کمتر پیش میآید که در سفر کاری، تا پیش از رسیدن به مقصد درباره ماموریتم صحبت کنم، اما این بار داستان به گونه دیگری رقم خورد. در میانه راه تلفن همراهم زنگ خورد. از روزنامه «صبح نو» تماس گرفته بودند تا به بررسی تفاوت روایتها از ماهشهر بپردازند. من هم به دلیل سفرم به ماهشهر، یکی از کسانی بودم که باید به سوالات پاسخ میدادم. گفتوگو که تمام شد، همان آقایی که در صندلی جلو نشسته بود، تکانی به خودش داد و کمی رو به عقب برگشت. رو به من کرد و با لهجه غلیظ کُردی، به فارسی پرسید: «آقا تو چه کاره هستی؟» از چشمهایش خیلی خوب خواندم که فکر میکند من یکی از افسران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستم. درست هم حدس زدم. در میانه صحبتهایمان، چندینبار گفت که اگر پاسدار نیستی و برای گزارش آمدی، واقعا بنویس که وضعیت چطور است. نقطه آغاز سفر من به مریوان از همینجا آغاز شد. شروع صحبتمان هم از نمایندههای استان سنندج در مجلس است. از من میپرسد: «قبول داری نمایندگان وقتهای خودشان را به نمایندههای دیگر میفروشند؟» به جای آری یا خیر میگویم: «آنقدر راههای بهتری برای کسب درآمد در مجلس هست که نیاز به وقتفروشی نباشد.» به نظر میرسد اصلا مسالهاش پول درآوردن نیست. ادامه میدهد: «خدا شاهده، خدا شاهده، 6 نماینده در استان داریم ولی یکیشان نمیآید درد مردم را بگوید.» اولین اطلاعات درباره کولبری را او میدهد و میگوید: «تنها مسیری که شما میتوانید بروید کول بیاوری و گیر بهت ندهند، همان کوه تته است.» از سیل توریستها در بهار و تابستان به منطقه میگوید و ابراز تاسف میکند که در میان کوهها اینترنت نیست تا اینستاگرامش را نشان بدهد و بگوید دارد برای من از چه منطقه زیبایی سخن میگوید. چارهای هم نیست، در میان کوهها نهتنها اینترنت که تلفن هم آنتن نمیدهد. به همین خاطر باز از مشکلات میگوید: «ولی یک خواهشی میکنم اگر آمدی اینجا، اگر نظامی هستی و آمدی سرکار بروی، که هیچ، ولی اگر روزنامهنگاری وجدانا فیلم بگیر بده شبکه خبر یا 20:30 یا شبکه 1.» میگویم چرا قضیه سیاسی شد؟ با همان لهجه کُردی میگوید: «من اهل سیاست نیستم. من توی این فکر نیستم که دولت فرو بپاشد. فرو بپاشد که ترامپ بیاید؟ آقای جان کری بیاید؟ آقای رئیسجمهور اسرائیل [رژیم صهیونیستی] بیاید؟ آنها زندگی ما را بسازند؟ ما حرفمان این است که چرا بنزین گران شد؟ چرا نظارت نیست؟» میگویم میخواهم بروم و با کولبرها از مرز اقلیم کردستان برگردم ایران. راننده با زبان کردی که برایم قابل فهم است، میگوید این مرد نمیتواند آن جاده را برود. مسافر جلویی میگوید چرا میتواند؟ راننده که قبلا کولبری میکرده با همان زبان کُردی میگوید نمیتواند. مسافر جلویی گوشش بدهکار نیست. او نمیگوید نمیتوانی، ولی از سختی مسیر میگوید: «این مسیر تخت که نیست. خدا شاهده یک جاهایی راه باریک میشود و کولبرها پشت سر هم مثل لشکر مورچه حرکت میکنند.» میپرسم اگر یکی زمین بخورد، چه میشود؟ حالا راننده هم وارد بحث میشود: «دیگر جمع نمیشود آقا... . برای همین میگویم نمیتوانی بری.» از نبود کارخانهها در شهر گلایه میکند. میگویم چقدر این وضعیت به ناامنی مربوط است؟ جواب میدهد: «مریوان بیش از 100 سرمایهدار دارد، ولی آنها هم در شهر سرمایهگذاری نمیکنند. قرار بود یک کارخانه همبرگر ساخته شود ولی نیمهکاره رها شد.» بعد از نیم ساعت صحبت، مسافری که سمت چپ من نشسته و تقریبا 40درصد عقب تاکسی را هم اشغال کرده، با لهجه غلیطتر کُردی میپرسد که «مساله چیست؟» فکر کردم از کردهای ایرانی است که فارسی بلد نیست، اما در میانه همان گفتوگوهای کردی فهمیدم دو سال پیش از کرکوک عراق به ایران آمده است.مسافری که در جلو نشسته با اینکه میگفت سیاست نمیداند و کاری ندارد، در میانه صحبتها گریزی هم به سیاست میزند. با اینکه اهل سنت است، میپرسد: «راست و حسینی آقای روحانی راست گفته صبح جمعه از گرانی بنزین خبردار شده؟» نمیگذارم حرفش را ادامه بدهد و میگویم: «نمیدانم.» او ادامه میدهد در شبکههای خارجی داشتند، او را بابت این حرف مسخره میکردند. در شهر مریوان، یکی از دوستان مرا به یک مسافرخانه رساند. هماهنگیها انجام شد تا صبح دوشنبه با کسی که اشراف کاملی به منطقه دارد، به محل فوت آزاد و فرهاد خسروی برویم. ساعت 9 صبح کاک عابد را پیدا کردم. لباس کردی به تن داشت و با یک پراید خسته آن هم مدل 84 آمده بود. راهی مسیر شدیم. در راه صحبتها آغاز شد و من ویس رکوردر را روی داشبور گذاشتم. کاک عابد خودش هم قبلا کولبری کرده. میگفت سال 97 یک بار آوردم 600 هزار تومان گرفتم. رقم عجیبی بود. خودش کولبر بود و شناخت کاملی داشت، ولی با این حال میگفت این کار به درد نمیخورد. حدود یک ساعت و نیم هر آنچه را درباره کولبری میدانست، گفت. در میانه حرفها، ماشینهای تویوتا را نشان میداد که بارهایشان را از کولبرها گرفته و به سمت شهر در حرکت بودند. شرح این موضوع قصه دیگری دارد اما اصلیترین هدف ما سفر به کوه تته و محل فوت آزاد و پس از آن فرهاد بود. کاک عابد پرسید: «میخواهی وارد خاک عراق شوی»، گفتم خیلی دوست دارم ولی روزنامه اجازه این کار را به من نداده است. قرار میگذاریم تا جایی که من توان دارم بالا برویم و سختیهای کولبری را به چشم ببینم.در ابتدای مسیر، پاسگاه نیروی انتظامی است. تلاش میکنیم بخشی از مسیر طولانی کوهستانی را از جاده برویم اما سرباز نیروی انتظامی میگوید راه بسته است. ناچارا ماشین را پارک میکنیم و از همان جایی که کولبران برای کول آوردن راهی میشوند، به کوهستان میزنیم. بعد از مسافت کوتاهی وارد همان جادهای میشویم که سرباز میگوید بسته است، ولی اثری از برف و یخ نیست. هر از چند قدمی کاک عابد میگوید: «سرباز دروغ گفته.» هیچ چیز دیگری هم نمیگوید. فقط تکرار میکند سرباز دروغ گفته. در مسیر جاهایی هست که تکههای بزرگ برف سقوط کرده و جاهایی نیز وجود دارد که برفها به یخ تبدیل شدهاند. در همان ابتدای مسیر، یک تیم سه چهارنفره از کولبران را بدون بار میبینم. میخواهم با یکی از آنها فارسی صحبت کنم و فیلم بگیرم ولی مخالفت میکند. به فارسی میگوید: «یک پرونده دعوا دارم و فارسی هم خوب بلد نیستم.» مصاحبه نمیکند ولی با این حال عکس سلفی میگیرد. میگوید: «عکس مرا اینستاگرام بگذار و بنویس کولبر زحمتکش.» آدرس اینستاگرامم را هم میگیرد. بعد از عکس گرفتن از هم جدا میشویم. کاک عابد چند قدم بالاتر برایم میگوید که دلیل صحبت نکردنشان ترس از سمت اقلیم کردستان است: «میگفتند میترسیم فیلمها به دست تلویزیون «روداو» برسد و آنجا به نمایش دربیاید. دلیل ترسشان این است که اگر چیزی بگویند احتمال دارد آن طرف دیگر به آنها بار ندهند و اذیتشان کند. راهنما میگوید چند بار از کولبران فیلم گرفته شده و به حزب دموکرات و کومله داده شده است.» کمی بالاتر میرویم. بالاخره اولین نفر برای صحبت کردن جلوی دوربین موبایل پیدا میشود. او در شب حادثه، در حال بازگشت از مرز بوده است. اول محل فوت را میپرسم. حداقل این مسیر را آمدم که آنجا را ببینم. بالای کوه و جلوتر از گردنه تته، 100 متر آن طرفتر عکسی را که روی دیوار کشیده شده است آدرس میدهد. میگویم درباره آن شب بگو. میگوید: «آن شب سرد بود. ساعت 8 شب من از مرز برگشتم. حدود 20 یا 30 نفر داشتند به سمت مرز میرفتند. بهشان گفتم برگردید که بوران است. 10 نفر برگشتند و بقیه رفتند. من نمیدانستم که آنها هم جزء این افراد بودند یا نه، ولی بعدا فهمیدم که آنها [آزاد و فرهاد] ادامه دادند.» میگویم همه میگویند تجربه نداشتند. میگوید: «نه تجربه نداشتند. پسر 14 ساله تجربهاش کجا بود؟ او باید بازی کند در این سن و سال. اما اگر پنج دقیقه دیگر مسیر را ادامه میداد، به صاحب بارها میرسید ولی هر چه که داد زده به دلیل باد و بوران صدایش شنیده نشده است.» کمی بالاتر میرویم. یک کولبر دیگر را پیدا میکنیم. بعد از توجیه شدن قرار است برایمان به زبان فارسی از وضعیت کولبرها بگوید. صورتش را با کلاه تقریبا کامل پوشانده است و فقط بینی و چشمهایش معلوم است. سوال میپرسم ولی چهار کلمه فارسی صحبت میکند و باز کُردی حرف میزند. اول هم میگوید: «تا سوال نپرسید نمیدانم چه بگویم.» اولین سوالم این است که از این جاده روزانه چند نفر رد میشوند؟ میگوید: «تقریبا روزهایی که هوا خوب است دوهزار نفر رد میشوند.» از بقیه صحبتهایش که کردی است، فقط اسم شهرهای مریوان و سقز را متوجه میشوم و میفهمم منظورش این است که از این مناطق و روستاهای اطراف برای کولبری میآیند. 40 ثانیهای کردی حرف میزند. میپرسم: خیلی سخت است فارسی بگویی؟ میگوید: «والله فارسی حالیام میشود ولی خوب نمیتوانم صحبت کنم. هر چه حرف میگوییی، حالیام میشود، ولی خوب نمیتوانم صحبت کنم.» در مسیر جاهایی است که جو و یونجه روی زمین ریخته شده. این محلها جایی است که قاطرها خسته شدهاند و توان ادامه مسیر را ندارند، به همین خاطر تقویتشان میکنند. بعضیها برای گرفتارنشدن با این شرایط نسبتا بحرانی، به قاطر قرص نیروزا مثل ترامادول میدهند و به برخی قاطرها هم مشروبات الکلی میدهند که سرحال شوند.کمی بالاتر به یک دوراهی میرسیم؛ یک مسیر سمت راست و یکی هم سمت چپ است. مسیر سمت راستی مسیری است که کولبران، کوله یا همان بارشان را از مرز میآورند و مسیر سمت چپ هم گردنه تته است که کولبران از طریق آن به شکلی پاسگاه نیروی انتظامی ژالانه را دور میزنند. در محل تقاطع دو مسیر، سه کولبر در حال حرکت با بار هستند. این اولین کولبرهایی هستند که با بار میبینم. اینها کسانی هستند که بار بهشان رسیده است و با دست پر در حال بازگشت هستند. بقیه افرادی که در مسیر در حال بازگشت بودند، بار بهشان نرسیده بود.در سمت راست جاده، یک جوان با لباس کردی و موهای بور حاضر نمیشود جلوی دوربین صحبت کند. از اوضاع میپرسم، میگوید خیلی سخت است. آن روز حادثه مشغول کار نبوده ولی میگوید ما با نزدیک به سههزار نفر دنبال فرهاد بودیم و بعد از چند روز پیدایش کردیم. حین صحبتهایمان سه کولبر که روی بارشان هرکدام یک جاروبرقی بوش آلمانی است، رد میشوند. جلوتر هم دو کولبر یکی جوان و 31 ساله و دیگری میانسال و خسته میبینیم. آنها اطلاع چندانی از محل فوت ندارند. از آنها هم عبور میکنیم و به بالاترین نقطه در مرز ایران و اقلیم کردستان میرسیم. کاک عابد میگوید: «پایین دست اولین روستا متعلق به ایران و روستای دوم که از آن دود بلندشده، متعلق به اقلیم کردستان است.» کمی پایینتر دست چپ، شهر «حلبچه» را میبینم که کاک عابد آن را «حلبچه شهید» میخواند. دلیلش را میپرسم و او از بمباران شیمیایی صدام میگوید. با وجود اینکه خیلی دوست داشتم مسیر سرپایینی را بروم و رد کولبران را از ابتدای مسیر دنبال کنم، اما ناچار بودم برگردم و بهدنبال محل فوت آزاد و فرهاد بگردم. به گردنه تته رفتیم. چندصد متری رفتیم. در مسیر برفهای انبوه بر اثر گامهای قاطران، چالههایی 30 سانتیمتری درست شده است. از آنها عبور میکنیم و به محلی میرسیم که علاوهبر ردپا، یک لاستیک سوخته هم هست. کاک عابد که جلوتر از من میرود، صدا میزند که محل فوت آزاد اینجاست. جلوتر میروم و از عکسی که روی سنگ کشیده شده، متوجه میشوم آزاد همین حوالی بر اثر سرما فوت کرده است و فرهاد هم از همینجا برای کمک میرود و چند روز بعد جسدش پیدا میشود. چنددقیقهای آنجا میمانیم. بهدلیل سختی مسیر خاکی، برمیگردیم و از جاده به پایین ارتفاع میرویم. تا به پایین میرسیم تقریبا کولبری نمیبینیم. در انتهای مسیر و در نزدیکی پاسگاه چند نفر همصحبتم میشوند. از آنها درباره آزاد میپرسم و اینکه شنیدهام کسانی حاضر به کمک نشدهاند. دو مرد میانسال هستند که آنها هم بار گیرشان نیامده و دست خالی برگشتهاند. میگویند: «خیلی نامردی کردند. اگر کمک میکردند شاید زنده میماند.» یکی دیگر با سختی به فارسی میگوید: «اگر این بچهکرد و همزبانشان بوده، چرا کسی کمک نکرد تا زنده بماند؟» از کولبرانی که با قاطر هم بودند شاکی است و میگوید: «بعضی از اینها که در این مسیر کار میکنند، فقط دنبال پول خودشان هستند.» بالاخره بعد از کلی مسافت به جاده اصلی رسیدیم، چایی خوردیم و راه افتادیم برای دیدن پدر و مادر آزاد و فرهاد.
سفر به روستای نی در مسیر رفتن به روستای نی، به دهیار روستا زنگ میزنیم ولی تلفنش را جواب نمیدهد. شاید بهخاطر تماسهای زیاد این چندروزه است. او الان در کانون توجهات قرار دارد. مجبور میشویم به یکی از دوستان کاک عابد زنگ بزنیم. کاک عابد میگوید: «با یک آدم آشنا به منزلشان بروی بهتر است.» به همین خاطر قرار است با کاک عثمان به منزل «عثمان خسروی»، پدر آزاد و فرهاد برویم. با عثمان هماهنگیها صورت گرفت و ما به سمت روستا رفتیم. از سنندج به سمت مریوان، پلیسراه را که رد میکنی، چند متر جلوتر میدان بسیج است و سمت چپ مسیر روستای نی. حدود ساعت 16:10 به نی رسیدیم. نماز نخوانده بودم و میدانستم رفتن به خانه خانواده خسروی و صحبتکردن حداقل یکساعتی زمان میبرد و نمازم قضا میشود. نماز را در مسجد روستای نی میخوانم. معماری مساجد اهل سنت هم زیبایی خاص خودش را دارد. از در مسجد که وارد میشوم، دو نفر در حال شستوشوی محوطه هستند. یکی از خادمان مسجد با هیکل درشت و ریش نسبتا بلند که فارسی را هم خیلی خوب صحبت میکرد، گفت برای نماز میتوانی طبقه بالا بروی. نماز را که خواندم، کاک عثمان هم آمده بود. سهنفری به سمت خانه پدری مرحومان آزاد و فرهاد خسروی میرویم. از زندگی آنها تصوری نداشتم جز اینکه در رسانهها آمده بود. گاز خانه به علت بدهی قطع شده بود. اگر اشتباه نکنم، خانه تقریبا در انتهای روستا بود. در جلوی خانه یک آغل کوچک بود که چند راس گوسفند داشت. پسرعمه آزاد و فرهاد میگفت این گوسفندان را پارسال خریدند و امسال زیادتر شدند. با وجود اینکه این خانه در روستاست اما زیربنای زیادی ندارد و حداقل برای 6 نفر کمی کوچک است. در خانه هیچکس نبود. میپرسم چرا کسی نیست؟ میگویند از چند هفته پیش با کمک اهالی روستا و روستاهای دیگر، تعمیر خانه را آغاز کردیم و الان خانواده چند روزی به خانه اقوام رفتهاند تا خانه درست شود. همانجا از کاک عثمان میپرسم که میگفتند گاز خانه را قطع کردند؟ یکی از جوانان که فارسی میداند، میگوید: «اینطور نیست. خانه گازکشی بوده ولی گاز تا در خانه نیامده بود.» دوشنبه که ما در روستا بودیم، جوانان در حال رنگ و نقاشی پنجرهها بودند. ماموستا ابوبکر، افسری که متولد روستای نی هم هست تا میشنود ما برای گزارش آمدیم، خودش را برای خوشامدگویی میرساند. چند ثانیه بعد یک نوجوان چهارشانه که بعد از جملاتش میفهمم «بهزاد»، برادر آزاد و فرهاد است با فارسی خیلی سخت گفت: «تشریف بیاورید... پدر من در خانه عموجانم است.» با وجود اینکه گفتند مسیر کمی طولانی است ولی ترجیح دادم با ماموستای روستا پیاده تا منزل «کاکه خسروی» برویم و صحبت کنیم. همان ابتدا به ماموستا ابوبکر میگویم برایم سخت است بگویم ماموستا و میخواهم به شما مثل روحانیون شیعه «حاجآقا» بگویم. میگوید: «یکهفتهای است که دائم مشغولیم که کار تعمیر خانه را زودتر تمام کنیم.» مشخص است که همه روستا دستدردست هم دادند که زودتر خانه آنها را تکمیل کنند. ماموستا میگوید: «قرار است شب هم کار کنند تا تمام شود.» میپرسم شنیدهام که گاز خانه را قطع کرده بودند، میگوید: «نه... نه... قطع نکردند.» با مخلوطی از فارسی و کردی میگوید: «بابا بیخیال! الکی است... گازکشی در خانه انجام شده بود ولی بیرون نه. الان سه روزی است که گاز وصل شده.» در مسیر نشان میدهد که از علمک خانه همسایه لوله کشیده شده. خودش میگوید: «ببین! این لولهها رنگ نشده و مشخص است که تازه کشیده شده. یک خیری این کار را کرد.» میخواهم عکس بگیرم، میگوید: «از محل رنگشدن لولهها بگیری مشخص است که تازه لولهکشی شده.» ادامه میدهد: «بعضیها از این مساله سوءاستفاده هم میکنند. بعضیها رفتند به دروغ به اسم خانواده پول جمع کردند. ما از این کار خیلی بدمان آمد چون اگر قرار است هر کمکی بکنند، باید به خود خانواده باشد.» از حادثه میپرسم، میگوید: «شاید بتوانم بگویم که حدود 50 سال است همچین حادثهای رخ نداده. کسانی بودهاند که فرزندشان فوت کرده ولی دو فرزند با هم نداشتیم.» از صحبتهای ماموستا میتوان فهمید که سواد بالایی دارد. از فرصت استفاده میکنم و همه سوالاتی را که به ذهنم میرسد میپرسم. میپرسم این بندگان خدا قبل از این اتفاق شغلشان چه بوده است؟ نمیشود که تا قبل از شب حادثه بیکار در خانه نشسته باشند. ماموستا با اشاره به کاشت توتفرنگی در منطقه مریوان میگوید: «آنها کشاورزی میکردند. در اطراف روستا گلخانههای توتفرنگی است. آزاد و فرهاد گلدان پر میکردند. این دو نفر تنها کسانی بودند که از روستاهای اطراف به سراغشان میآمدند که بیایید برای ما کار کنید. آزاد خیلی حرف نمیزد و مینشست کار خودش را میکرد. روزی حدود سههزار گلدان پر میکرد. خیلی محبوب بود.» حرفش را قطع میکنم و میپرسم چرا پس رفتند؟ ادامه میدهد: «این اولینبارشان نبود و قبلا هم رفته بودند. این فصل چون کشاورزی نبود، رفتند وگرنه اگر کار بود دنبال این کارها نمیرفتند.» نگاه به من میکند: «میدانی چه میگویم؟ یعنی الان که رفتند، بیکاری بوده است.» به خانه در حال تعمیر هم اشاره میکند و میگوید: «این خانه را خیرین روستا و اطرافیان کمک کردند تا تعمیر شود. کسانی که الان دارند خانه را رنگ میزنند، از اهالی روستا هستند. امروز کار کردند و شب هم میآیند. قرار است آبگرمکن، کابینت و کمدها را دور بریزیم و برایشان بهترش را بخریم.» میپرسم شنیدید معاون اول رئیسجمهور قول مساعدت داده؟ جواب میدهد: «بله، ولی رفته تو حاشیه و خیلی اهمیت ندادند.» میگویم شنیدید که برخی تلاش میکنند مساله را سیاسی کنند؟ بقیه سوال را نپرسیده، میگوید: «بله! بله! من هم گفتم در اهالی [کسانی] هستند که کار را سیاسی میکنند. مثلا میگویند برای نان درآوردن رفته. وقتی مساله را سیاسی میکنند، دولت هم برای خانواده کاری نمیکند. اینها اصلا سیاسی نبودند... هیچی... فقط سرشان به کار خودشان بود. این چهار برادر اختلاف سنی کمی داشتند، طبیعی است که با یکدیگر درگیری داشته باشند اما یکبار هم با هم درگیری نداشتند. صدایشان را کسی نشنید.» ماموستا به تربیت صحیح فرزندان کاک عثمان خسروی اشاره میکند و میگوید: «از همه مهمتر برای من این است که با وجود فقری که داشتند، یکبار هم دزدی نکردند. این تحسینآور است. ما کسانی را داریم که شاید وضعشان خوب باشد ولی دزدی هم میکنند.» از فرهاد هم میپرسم. او را خیلی زیرک میداند: «یعنی اگر خودش تنها در کوه بود، نجات پیدا میکرد. کاک فرهاد چندبرابر آزاد و زانیار زیرک بود.» ماموستا وقتی به ماجرای درآوردن کت فرهاد و دادن آن به آزاد اشاره میکند، ناخودآگاه دستش به سمت کتش میرود و چند دکمه را باز میکند و میگوید: «کتش را درآورد و به برادرش داد و برای کمک پیدا کردن راهی شد. اگر خودش تنها بود، برمیگشت. این حکمت خدایی بوده و باید به این اعتقاد داشته باشیم.» از ماموستا میپرسم سالانه حداقل 30 نفر در این مسیر کشته میشوند. فرهاد و آزاد اولین نفر نبوده و آخرین نفر هم نیستند. الان چه باید کرد، میگوید: «ما هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم!» مشخص است منظورم را متوجه نشده. دوباره تکرار میکنم دولت باید چه کند؟ راه چاره چیست؟ پاسخ میدهد: «راهحل این است که دولت مرز را باز کند. قبلا مرز باز و فراگیر بود. الان خانواده کاک عثمان 6 نفر هستند. اگر مرز باز بود و این خانواده هفتهای تنها دوبار مجاز به آوردن بار بود، هر باری 200 هزار تومان برایش درآمد داشت. من یقین دارم هفتهای 400 هزار تومان برای این خانواده کافی بود. چون خودش هم با ضایعات و نان خشک جمعکردن میتوانست پول دربیاورد. ما نیاز به مرز فراگیر داریم. الان مرز فقط برای کسانی است که توان کولآوردن دارند. ما در همین روستا چندین زن بیوه داریم. اگر مرز باز بود، کارتشان را میدادند به یکی از اهالی روستا و او هم 40 تومان سهم خودش را برمیداشت و الباقی را به او میداد. اینطور زندگی آنها هم میچرخید.» به منزل عموی آزاد و فرهاد رسیدیم. قبل از ورود به منزل از ماموستا پرسیدم که آیین و شیوه خاصی برای تسلیت گفتن ندارید؟ گفت همانطور که رسمتان است، تسلیت بگو. وارد خانه شدم، از تصاویری که دیده بودم، کاک عثمان را شناختم. جلوی در آمده بود. تسلیت گفتم و نشستم. در همان ابتدا گفتم که برای چه کاری آمدهام. اما بیش از کاک عثمان، دیگران صحبت کردند. شاید بهتر باشد بگویم گلایه کردند. در سه روزی که در مریوان بودم، تقریبا یک جمعبندی روی مطالبات مردم داشتم. همه یکچیز میخواستند و آن باز شدن مرز بود. اما در منزل عموی آزاد و فرهاد، بودند کسانی که در میان گلایهها حرفهایی میزدند که خیلی با مشکل و دغدغه مردم همخوانی نداشت؛ حرفهایی که برای من عادی اما برای خیلیهای دیگر از اهالی روستا، تازه و غیرعادی بود. شاید خیلی غیرطبیعی نباشد. در این مدت برخی رسانهها تمام تلاش خود را کردند تا از این حادثه تلخ، بهرهبرداری سیاسی کنند. بخشی از این بهرهبرداری در مراسم تشییع فرهاد خسروی خود را نشان داد. کسی چه میداند شاید برخی از درد وجدان در تشییع حاضر شده بودند. همانهایی که آن شب حاضر نشدند به آزاد خسروی کمک کنند و جان خود را از میان بوران و برف برداشتند و رفتند. اما جدا از بحثهای سیاسی، مردم روستا گلایههای بحقی هم داشتند. «کاکه خسروی» عموی آزاد، کارتش که روی آن نوشته شده «کارت تردد مناطق مرزی« را که «ویژه پیلهوران و کولهبران» است نشانم میدهد. میپرسد: «با این کارت چه کار میتوان کرد وقتی مرز بسته است؟ این کارت به چه دردی میخورد؟» یک کارت الکترونیک هم از کیفش درمیآورد. روی کارت نوشته شده «کارت الکترونیک مرزنشینان». روی کارت شماره کارت بانکی هم هست. گویا قرار بوده در ازای عدم رفتن به مرز، مبلغ اندکی حدود 300 هزار تومان ماهیانه به حساب کولبران روستایی ریخته شود، اما برخی میگویند اصلا ریخته نشده و برخی میگویند حداکثر دوبار ریخته شده است. کاکه خسروی میگوید: «اگر باور نداری که پولی به این کارت نمیریزند، کارت را بردار. هرچه در آن ریختند، برای تو باشد.» بعد از کلی گلایه میگوید: «اگر مشکل نداشته باشیم که نمیرویم قله کوه. اینجا مرز نیست عزیزکم، دره مرگ است. دولت چند کیلومتر پایینتر مرز داشت، چرا آن را بست؟» او با حس انسانی که در تغییر تقدیر ناتوان است، میگوید: «این دو پسر که رفتند و تمام شد، برای آینده باید فکری کرد که دیگر این اتفاقات نیفتد.» او به وضعیت پدر مرحومان هم اشاره میکند و میگوید: «این آقا [کاک عثمان] نانخشک و ضایعات جمع میکند و خودش بهتنهایی هفتهای 200 هزار تومان درآمد دارد.» آنقدر گلایه درباره بسته بودن مرز هست که فرصت به پدر دو مرحوم نمیرسد. او هم برایش صحبتکردن به فارسی سخت است و کاک عثمان که نقش مترجم را دارد، کمک میکند. میگوید: «در همان روز، سه قاطر در راه بر اثر سرما کشته شدند. کولبری کجا کار انسان است؟» فرصت به ترجمه نمیدهد و چند ثانیهای پشتسر هم حرف میزند که یکباره یک نفر وارد خانه شد. او روزنامهای در دست داشت و با همه احوالپرسی کرد. او به یک اتاق دیگر رفت و از همان زمان تا پایان حضور ما که 20 دقیقهای بود، دیگر کاک عثمان خسروی را ندیدم. نمیدانم چه اتفاقی افتاد اما در میانه صحبتها یک جوان که لباس کردی به تن داشت، به سمت من که نشسته بودم آمد و پرسید: «آقا شما دولتی هستید؟» کاک عثمان مترجم که کنارم بود، پاسخ داد: «نه! روزنامهنگار است.» او هم در پاسخ گفت: «چون تو میگویی باور میکنم.» نوع گفتوگو نشان میداد که اگر من از طرف دولت آمده بودم، حداقل از سوی آن فرد برخورد مناسبی صورت نمیگرفت. البته سایر افرادی که در خانه بودند، براساس همان ویژگی میهماننوازی کردها، برخورد کردند و در آخر هم اصرار داشتند شام بمانیم ولی هنوز سوالاتی زیادی بود که باید جواب آنها را پیدا میکردم. روایت پسرعمه فرهاد پیش از خروج از منزل عموی فرهاد و آزاد، یک جوان که پسرعمه مرحومان آزاد و فرهاد بود، آدرس اینستاگرامم را گرفت. به شهر مریوان نرسیده بودم که دیدم مرا در اینستاگرام دنبال کرده است. در اینستاگرام «ناصح یزدانی» بود. از او میخواهم که روایت درگذشت دو برادر را برایم بگوید و او هم ظهر سهشنبه این کار را انجام میدهد. ناصح میگوید: «پسرداییهای من شب میخواستند به مرز بروند ولی پدر و مادرشان نمیگذاشتند. با اصرار گفته بودند چرا دوستای ما میروند و پدر و مادر آنها میگذارند و شما نمیگذارید؟ بالاخره هرجور بود رفتند. نزدیک نیمهشب، یک ماشین گرفتند. دو پسردایی من زانیار، جهانگیر و محمود (پدر جهانگیر) که همگی اهل روستا بودند به سمت مرز کولبری در منطقه تته اورامان که کنار پاسگاه نیروی انتظامی «ژالانه» است، رفتند تا از آنجا به سمت مرز بروند. وقتی به محل گرفتن کول از صاحبان بار میرسند، جهانگیر و محمود که میبینند اوضاع آبوهوایی بد است، همانجا میمانند و برنمیگردند. ولی سه نفر دیگر چون سن و سال و تجربه نداشتند، شرایط بد آبوهوایی را مدنظر قرار ندادند و راه افتادند.» او ادامه میدهد: «پس از گذراندن بخشی از مسیر سخت، آزاد کم میآورد و میگوید من نمیتوانم ادامه بدهم. کولها را نصفه راه پرت میکنند تا خودشان به سلامت به مقصد برسند. پنجدقیقهای طی میکنند تا به بالای کوه تته میرسند. در اینجاست که آزاد کم میآورد. فرهاد میگوید زانیار بیا کمک کنیم ولی آزاد قدش بلند بود و دو نفر نتوانستند بلندش کنند و بیاورندش. زانیار از فرهاد خواسته بود که به مسیر ادامه بدهند ولی فرهاد گفته بود تو برو کمک بیاور من اینجا مواظب آزاد هستم. حدود ساعت 6 صبح زانیار قبل از رفتن با گوشی آزاد، برای کمک به موبایل بهزاد زنگ میزند ولی درست متوجه نمیکند که چه اتفاقی افتاده است. میگوید بیایید آزاد نمیتواند راه برود. جواب میشنود که چیزی نیست پاهایش سست شده و درست میشود. زانیار رفت ولی اینقدر شرایط جوی بد بود که برنگشته بود. معلوم هم نیست که واقعا رفت کمک بیاورد یا خیر؟ فرهاد کمی منتظر میماند ولی میبیند کسی برای کمک نمیآید. به همین دلیل خودش به جاده میزند. بهزاد، برادر آزاد و فرهاد با برهان عمویش برای کمک میآیند. تا به ارتفاعات تته میرسند ساعت 8:30 بوده و آزاد دیگر زنده نبوده است. میبینند بدنش به برف و یخ چسبیده است. برهان، جنازه آزاد را روی کولش میگذارد تا به جاده برساند و بهزاد هم دنبال فرهاد میرود ولی هرچه بیشتر میگردد، کمتر اثری پیدا میکند. متاسفانه شاهد ماجرا هربار یک چیزی میگوید. ولی بهنظر میرسد از شدت سرما، هر کسی فقط به فکر جان خودش بوده است.» ناصح میگوید: «سه روز ما کوهها را گشتیم. فرهاد تا نصفه راه آمده بود ولی برگشته بود. او در نزدیکی آزاد نبود و خودش را به پایین جاده رسانده بود. اگر پنج دقیقه دیگر به مسیرش ادامه میداد به جاده میرسید یا حتی اگر در همان جاده مینشست، زنده میماند و پیدایش میکردیم ولی این اتفاق نیفتاده بود و جنازهاش را در حالی پیدا کردیم که دست و صورتش سیاه شده بود.»
جزئیاتی از جاده کولبری جستوجوهایم برای درک حادثه تلخی که در مسیر کولبری برای آزاد و فرهاد خسروی اتفاق افتاد، اطلاعات جدید و تازهای را بهدنبال داشت. هم من و هم بسیاری از کسانی که این نوشته را میخوانند بهخوبی نمیدانند که کوله چه مسیری را طی میکند تا از کردستان عراق به گردنه تته، مریوان، سنندج، تهران و ایران برسد. همهچیز از خاک اقلیم کردستان آغاز میشود. آنطور که از منابع آگاه و کولبران شنیدم، تقاضا برای بار از تهران یا هر شهر دیگر توسط یک تاجر بزرگ و کسی که در بازار رسم و نامی دارد، ارائه میشود. این تاجر شاید در آنسوی مرزها با تاجری کرد تعامل داشته باشد اما هیچکدام تمایلی ندارد که بدون واسطه بار را به مقصد برسانند و اساسا این موضوع امکان ندارد. به همینخاطر تاجری که دنبال کالاهایی مثل کفش، تلویزیون سامسونگ، جاروبرقی، موبایل، پوشاک و... است، بهدنبال یک واسطه در مریوان است. این واسطه مهمترین نقش را در روند جابهجایی و تحویل بار دارد. اعتماد به این واسطه، البته به این آسانیها هم نیست. او میتواند در یک بار چند 10 میلیون سود یا ضرر کند. یکی از کسانی که پیش از این خود کولبری میکرده و از این روند اطلاع دارد، اینگونه میگوید: «فرد واسطه به صاحب بار میگوید که بارت را تضمینی به تهران میرسانم و به ازای هر کیلو 40 هزار تومان میگیرم.» این یعنی فرد واسطه مسئول هر اتفاقی است که برای بار میافتد. او البته باید یک ضمانت محکم اعم از پول یا سند با ارزش به صاحب اصلی بار که یک سرمایهدار است، بدهد تا اگر باری به مقصد نرسید، صاحب بار که پول تاجر آن سوی مرز را داده است، ضرر نکند و ابزاری برای مطالبه مالش داشته باشد. یکی دیگر از کولبران میگوید: «فرد واسطه از این 40 هزار تومان که بابت تحویل تضمینی میگیرد، کیلویی پنجهزار تومان به افرادی در آنسوی مرز میدهد که بارها را از حلبچه با قاطر تا یک ارتفاعی بالا میآورند؛ کیلویی 12 تا 18 هزار تومان به کولبران میدهد و کیلویی سههزار تومان هم به ماشین برای انتقال بار به مریوان. الباقی مبلغ سود خالص فرد واسطه است.»
انتقال کولهها به چه شکل است؟ بار از کردستان عراق با الاغ یا قاطر دو ساعت تا دم کوهها بالا میآید و آنجا پیاده میشود تا کولبرها بروند و بار کنند. مرحله دوم به کولبران مربوط است. کولبران یا خودشان بار را میآورند یا اینکه بار را توسط قاطر جابهجا میکنند. در مواقعی که هوا مساعد است، این قاطرها هستند که هرچه بار است را ازآن خود میکنند. آنها حدود 80 تا 120 کیلوگرم بار میتوانند جابهجا کنند. حضور قاطرها در مرز نرخشکن است. بهعبارت بهتر، کولبرها برای جابهجایی بار، براساس وزن پول میگیرند. آنها در بیشتر مواقع ساعت 12 تا 4 صبح راهی مرز میشوند تا در اول وقت بار گیرشان بیاید. آنها سه ساعت بعد به مرز میرسند و در آنجا صاحبان بار ایستادهاند و هرکدام یک قیمتی را پیشنهاد میدهند. پیشنهادها هم متفاوت است. از 10 هزار تومان به ازای هر کیلو آغاز میشود و تا 18 هزار تومان هم بالا میرود. البته 18 هزار تومان برای زمانی است که جنس حتما باید به مقصد برسد و وضع هوا مساعد نیست. اگر قاطرها نباشند، کولبرها بهازای هر کیلو بار 12 هزار تومان میگیرند و اگر قاطرها زیاد باشند این رقم هزار یا دوهزار تومان کاهش پیدا میکند. کولبرها حداقل باری که میآورند، 30 کیلوگرم است. یعنی یک کولبر در وضعیت مناسب 360 هزار تومان برای یک کوله دریافتی دارد. مسیر برگشت هم حدودا 6 ساعتی طول میکشد. سختترین بار برای کولبران پوشاک و پارچه است و آسانترین هم تلویزیون. به همین دلیل هم نرخ حمل پوشاک بالاتر از تلویزیون است. بیشترین سود هم در دو محصول نهفته است؛ یکی کالاهای ممنوعه و دیگری موبایل. یکی از کولبران که دوشنبه بار موبایل داشت، میگوید: «بار من 25 کیلو بود و طبق تعرفه معمولی باید 300 هزار تومان میگرفتم ولی چون کوله من موبایل بود و حدود 90 میلیون قیمت داشت، برای 25 کیلوگرم، 750 هزار تومان گرفتهام.» حمل ماهواره هم به همین شکل است. بهدلیل اینکه احتمال دستگیری کولبران وجود دارد، آنها نرخ بیشتری را مطالبه میکند. براساس تجربه کولبری خودم در روز سهشنبه، تلویزیونهای الایدی بهدلیل ثباتشان حین حرکت گزینه خوبی برای کولبران هستند. دو دستگاه الایدی بزرگ سامسونگ حدود 48 کیلو وزرن دارد. با احتساب کیلویی 12 هزار تومان، کولبر 570 هزار تومان دریافتی دارد. بعضی از کولبران که دنبال سود بیشتر هستند، بار بیشتری را سفارش میدهند. یکی از کولبران میگوید: «برخی تا 70 کیلوگرم هم کوله حمل میکنند ولی قبل از حرکت ترامادول میخورند.» البته همه کولبران هم خوششانس نیستند. بعضیها قبل از حرکت به سمت مرز، با طرف کردستان عراق تماس میگیرند و اگر باری باشد راهی میشوند؛ اما اگر قاطرها و کولبران زودتر از آنها رسیده باشند، مثل 15 نفری که در مسیر دیدم، چیزی گیرشان نمیآید و دست خالی برمیگردند. با این حال اگر مسیر رفت حدود سه ساعت باشد، مسیر برگشت بهدلیل حمل کوله، دو برابر زمان میبرد. در مسیر برخی کولبران البته خیلی تمایل ندارند صحبت کنند. سه کولبر در ابتدای گردنه تته با هر اصراری حاضر به گفتوگو نمیشوند و با لهجه غلیظ کردی میگویند: «خَطَریَه.» آنها در گردنه تته به میانه راه رسیدهاند و حدود سه ساعت راه تا مقصد دارند. مقصدی که کولبران بارهایشان را خالی میکنند، درست مقابل پاسگاه ژالانه است. شاید در بدترین حالت از پاسگاه تا آن نقطه دو کیلومتر راه باشد. در پای ماشینهای تویوتا که به آنها 3F و 4/5F میگویند، یک باسکول است که بار را وزن کرده و همانجا نقدا پول کولبران را پرداخت میکند. در مسیر کولبران، نگهبانانی هستند که باید مراقب دو موضوع باشند؛ یکی اینکه بار توسط کولبران دزدیده نشود و دوم اینکه اگر ماشین نیروی انتظامی بالا آمد، به سایر افراد اطلاع دهد. گاهی اتفاق افتاده که فردی بار را سرقت کرده و در بازار فروخته است و چند برابر کولبری درآمد به جیب زده. نگهبانان هستند تا این اتفاق نیفتد. به همین دلیل هم در محل بار اگر کولبر را کسی نشناسد یا کولبر غریبه باشد، به او کوله نمیدهند. یکی از کولبران میگوید: «از ما نام، فامیل و نام پدر را میپرسند؛ شماره تلفن و آدرس هم میگیرند.» یکی از کولبران که صدای خشدار دارد، حاضر میشود صحبت کند آنهم به فارسی. او میگوید: «6 صبح از کنار پاسگاه ژالانه راه افتادم و حدود 10 صبح رسیدم. کول گرفتم و برگشتم. الان ساعت 13 است و این بار 30 کیلویی سیگار را سه ساعت دیگر تحویل میدهیم.» میپرسم هر روز میآیی؟ میگوید هر 9 روز در میان. از درآمدش میپرسم؟ میگوید: «درآمدش خوب است. یعنی چهجوری بگم از یک جایی به بعد اینجوری یک نانی پیدا میکنیم.» میپرسم مرز باز باشد، بهتر نیست؟ جواب میدهد: «باز باشد، برای ما راحتتر است ولی مرز بسته شود باید از این مسیرهای دورتر عبور کنی که سه ساعت رفت و 6 ساعت برگشتت میشود.» کولبران بخشی از درآمدشان را هزینه مسیر میکنند. کولبری میگوید: «حدود 50 هزار تومان هم هزینه رفتوآمد دوطرفهمان است.» میپرسم سخت است؟ میگوید: «خودت ببین، نمیشود با زبان صحبت کنی. خودش میگوید کجایی. این کوهها خودش میگوید چه سختیهایی هست.» در آخر هم میگوید: «حالی شدی؟» تا حدودی حالی شدم و باز میگوید سوالی داری در خدمتت هستم. به کردی که من هم متوجه آن میشوم، به راهنما میگوید: «براگم عفو کن؛ من فارسیم خوب نیست.» از کولبران میپرسم اگر یکی در مسیر سربالایی که راه باریکم هست، سر بخورد چه میشود؟ میگوید: «همه میریزند پایین. میدانی بعضی چطور تمام میشوند [میمیرند]؟ لاستیک زیرشان میگذارند و میآیند پایین. گاهی سرعتشان به حدود 50 کیلومتر هم میرسد. سرشان به سنگ میخورد و تمام. اگر سالانه 30 کشته بدهیم، 10 نفر اینطور میروند.» با یکی از کسانی که کوله ندارد، صحبت میکنم. میگوید: «از این وضعیت راضی هستیم ولی نمیگذارند. دیشب (دوشنبه) پاسگاه ژالانه آمد بالا و 100 میلیون بار را گرفت.» او ادامه میدهد: «درآمد هر بار کولبری 300 یا 400 هزار تومان است ولی کار ما آینده ندارد.» میپرسم اگر در مریوان کارخانه بود، بازهم کولبری میکردی؟ میگوید: «نه. روزی 100 هزار تومن به من بدهند کولبری نمیکنم.» میپرسم بیشترین سود را چه کسانی میبرند، جواب میدهد: «بعضی وقتها کولبرها، بعضی وقتها صاحب بار و بعضی وقتها صاحب قاطرها.» صاحبان قاطرها در این مسیر بیشترین پول را میگیرند. او میگوید: «باری یکمیلیون تومان میگیرند. آنها 100 کیلو بار میآورند. کیلویی 10 هزار تومان است. ولی آدم کیلویی 12 هزار تومان است.»
تکلیف کولی که از بین میرود اگر بار به هر شکلی از بین برود، کولبر هیچ مسئولیتی در قبال آن ندارد. همه مسئولیت برعهده فرد واسطه است که ضمانت کرده. یکی از مطلعان میگوید: «در همین مریوان کسانی را داریم که پول نداشتند سیگار بخرند ولی الان 10 میلیارد سرمایه دارند و کسانی هستند که سرمایهدار بودند و الان بدبختند، بهخاطر همین ضمانت.» کولبرها زمانی که احساس خستگی کنند و نتوانند بار را با خود بیاورند، آن را رها میکند. بعضی مواقع از کوه پرت میکنند پایین تا بار دست نیروی انتظامی نیفتد و صاحب بار برود و آن را بردارد.
پس از بارگیری پس از تحویل بار به ماشینهایی که منتظر کولبران هستند، روی ماشین پارچه کشیده میشود و از مسیر فرعی که جاده خاکی است، پاسگاه دور زده میشود. روزانه صدها خودروی تویوتا از این مسیر در حال انتقال کالا هستند و هیچ اقدامی هم برای جلوگیری از این کار صورت نمیگیرد. درآمد این ماشینها که قیمتشان تا 300 میلیون هم میرسد، روزانه حداقل یکمیلیون تومان است. البته اگر بار موبایل باشد، این رقم تا پنجمیلیون تومان هم افزایش پیدا میکند. از پاسگاه ژالانه با دوربین بهراحتی میتوان مسیر حرکت کولبران را رصد کرد و حتی با یک مامور در گردنه، مسیر انتقال بار را بست اما بهنظر میرسد یک قانون نانوشته وجود دارد که میگوید فقط نباید از جلوی چشم ماموران کولبری صورت بگیرد. در کنار پاسگاه، صدها ماشین که کولبران را به منطقه آوردند حضور دارند و تویوتاهای 3F و 5.4F هم بهراحتی و بدون هیچ مشکلی اجناس را بارگیری میکنند. اگر قرار بود نیروی انتظامی مانعی در برابر این روند ایجاد کند، با بستن مسیر فرعی که خوردوها از آن عبور میکنند، میتوانست روند انتقال کالا را بهصورت کامل مسدود کند. یکی از کولبران میگوید: «مگر میشود قاچاق را از کنار پاسگاه برد؟ واقعا راهی تا پاسگاه نیست و ماموران کاری با کولبران ندارند. پاسگاههای مرزی خیلی با مردم و کولبران کاری ندارند. آنها فقط مراقبند ضدانقلاب وارد کشور نشود.»
کولبری خیلی هم محبوب نیست دزلی، یکی از روستاهایی است که کولبران برای رسیدن به کنار پاسگاه ژالانه از آن عبور میکنند. یکی از مردم محلی میگوید: «بسیاری از جوانان دزلی برای کولبری نمیآیند. اینها دام دارند یا کار دیگری میکنند.» در روستای «درهکی» هم وضع همینطور است. میگویند بسیاری از مردم این روستا سرمایهدار هستند. این منطقه پر از درختهای گردو، گیلاس و آلبالو است. قیمت گیلاسدار منطقه از کیلویی هفت تا 25 تومان است. گردو هم هزارتای آن از 200 تا 500 هزار تومان خرید و فروش میشود. با این وضعیت کمتر کسی هست که بهدنبال کولبری در این روستاها باشد. معماری ساختمانهای این روستاها هم تفاوتی با شهرهای بزرگ نداشت. نمای برخی منازل از بهترین سنگهای مرمر بود و بسیاری از منازل کرکرههای برقی داشت که گاهی در تهران هم در همه محلات اینگونه نیست. با این حال اما برای برخی کولبری بهترین منبع درآمد است. یک جوان با خنده میگوید از این کار راضی هستم. وقتی دوستانش انتقاد میکنند، به فارسی میگوید: «در مریوان من چندماه پیکموتوری بودم و ماهی 800 هزار تومان میگرفتم. الان دو روز کولبری میکنم و 800 هزار تومان میگیرم.» براساس گزارش مرکز آمار ایران در سرشماری رسمی سال 1395 کل کشور، شهرستان مریوان با نرخ بیکاری 28.6 درصدی، هفتمین شهرستان کشور با بالاترین نرخ بیکاری بوده است. درست است که برخی کولبران کاری غیر از کولبری ندارند و دولت هم اقدام به ساخت کارخانهای در این شهر نکرده است تا آنها به شغل دیگری مشغول شوند، اما پای یک طرف دیگر هم در این میان است؛ کسانی که سرمایهدار هستند و بازهم کولبری میکنند. روز سهشنبه یکی از این افراد را دیدم. خودروی شخصیاش 100 میلیون تومان قیمت و سه طبقه خانه داشت که دو طبقه را اجاره داده بود. یکی از کولبران میگفت: «من طلافروش هم در اینجا دیدهام.» یکی از محلیها میگوید: «کارگری در شهر الان حدود 100 هزار تومان است. درآمد کولبری واقعا بالاست. فکر کن شما بهخاطر 9 ساعت کار 700 هزار تومان بگیری کم است؟ درست است در منطقه ما کارخانه و کار دولتی نیست ولی اگر باشد شاید خیلیها کار نکنند، چون درآمد کولبری بیشتر است. نگاه کن ما کسانی را داریم که ماشین مدلبالا و خانه دارند ولی بازهم کولبری میکنند.»
یکی از محققان کشور بر اساس تحلیل دادههایی که انجام داده، معتقد است کشور با بحران بزرگی از شیوع سویه دلتا روبرو است و تا این سویه آتش خود را شعلهور نکرده و همانند هند، کشور را به یک قتلگاه آخرالزمانی تبدیل نکرده است و صدایش در لابلای صدای بسیاری از دیگر کشورها گم نشده، باید از جهان برای تامین واکسنهای موثرتر کمک بخواهد، ولی این پنجره به زودی بسته خواهد شد و لازم است از این فرصت استفاده شود.
دکتر سید علی حسینی اسفیدواجانی، متخصص سامانههای پیچیده و عضو هیات علمی دانشکده فیزیک دانشگاه شهید بهشتی در گفتوگو با ایسنا با ارائه دلایل خود برای بسته شدن پنجره احتمالی نجات کشور از بحران اپیدمیک فعلی، گفت: اجازه دهید قبل از آنکه وارد بحث اصلی یعنی بحران این روزهای کشور شوم، یک سابقه از تحلیل بحران ارائه دهم تا دوستان نیاز به تحلیلهای علمی دادههای اپیدمیک را درک کنند.
وی ادامه داد: هنگامی که کرونا وارد ایران شد، بعد از تعطیلی مدارس و دانشگاهها رییس جمهور اعلام کرد که کرونا از هفته بعد از تعطیلی از کشور خواهد رفت و من با تحلیل دادههای مربوط به تعداد مبتلایان در جهان که آن روز خارج از کشور چین تنها هزار نفر بودند، به این جمعبندی رسیدم که با یک "قوی سیاه" طرف هستیم. قوهای سیاه یا black swans در علم داده به رخدادهایی گفته میشوند که بسیار نادر هستند و در پیش بینیهای معمول گنجانده نمیشوند.
دکتر حسینی با بیان اینکه تحلیلهای انجام شده از این دادهها به مسوولان وزارت بهداشت ارائه شده است، افزود: در ملاقات با برخی از مسوولان دولتی تحلیلهای دادههای اپیدمی را ارائه کرده و در مورد ابعاد بحران کرونایی هشدار دادم و این در حالی بود که در تحلیل بعضی از متخصصین اپیدمولوژی مورد مشورت سیاستگذاران، سطح هشدار بسیار پایینتر تخمین زده شده بود.
این محقق حوزه سیستمهای پیچیده با اشاره به مذاکراتش با یکی از اپیدمولوژیستهای طرف مشاوره سیاستگذاران، خاطر نشان کرد: این متخصص که معتقد بود کرونا با بسته شدن مدارس و دانشگاهها هفته بعد خواهد رفت، در مذاکراتی که با وی داشتم، چهار انگشت خود را نشان داد و گفت که در بدترین شرایط تنها چهار هزار ایرانی ممکن است فوت کنند! ضمناً تاکید کرد با گرمای تابستان بیماری به طور کلی رخت خواهد بست!
عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: بر خلاف تحلیلهای ارائه شده در این زمینه، تحلیلهای دادهای من نشان میداد که ما با یک "قوی سیاه" و یا "شاه اژدها" طرف هستیم و این کارشناسان علی رغم داشتن تخصص علمی ارزشمند در حوزه تحقیقی خود از قدرت "شاه اژدهاها" در تغییر ماهیت بحرانهای نادر بیخبر بودند که البته از حوزه تخصصی ایشان به دور بود و نیاز به داشتن تخصص در حوزه تحلیل دادهها، پدیدههای بحرانی و سیستمهای پیچیده داشت.
به گفته وی، "شاه اژدهها" یا dragon kings که در تحلیل بازارهای مالی، فیزیک اقتصاد، پدیدههای بحرانی و سیستمهای پیچیده مورد توجه هستند، پدیدهای است که نه تنها از نظر احتمال وقوع نادر هستند، بلکه دارای ریشههای متفاوتی از بحرانهای نادر گذشته هستند.
دکتر حسینی ادامه داد: در حالی که بسیاری از کارشناسان به گرمای اردیبهشت و تابستان دل بسته بودند، تحلیلهای من از دادههای مربوط به کشورهای استوایی حکایت از سرایت این ویروس در گرمای تابستان داشت که در این مورد در اردیبهشت سال قبل و زمانی که کاهش پیک اول دلخوشیها را به مهار در تابستان زیاد کرده بود، نسبت به ماهیت متفاوت رفتار "شاه اژدهاها" در پدیدههای بحرانی و احتمال بروز پیک در تابستان هشدار دادم.
حسینی پس از مرور گذشته با اشاره به بروز بحران عمیق این روزهای کرونایی، پیش بینی خود مبنی بر کوچک بودن پنجره نجات از بحران کنونی را مطرح و چند نکته را گوشزد میکند.
جهش دلتا: بحرانی در دل بحران و پنهانکاری هند
حسینی ادامه داد: چند ماه پیش به دوستی در وزارت بهداشت هشدار دادم که خبرنگار گاردین از هند گزارش کرده بود که هند در حال تکرار رویکرد اشتباه چین در مقابل جهان است، به این معنا که چین قدرت سرایت کرونا را از جهان پنهان کرد و هند قدرت عجیب جهش جدید را! خواستم که هشدار داده شود تا تمامی مرزها و رفت و آمدها به هند بسته شود که البته نشد و بحران از درگاه مراودات با هند یعنی سیستان و بلوچستان وارد کشور شد.
قرنطینه؛ شاید مفید و ضروری، اما التیام موقتی
وی سیاست قرنطینه و "لاک داون" را موقتاً آرام بخش توصیف کرد و گفت: واکسیناسیون شاید بسیار ضروری است، اما در مورد سویه فعلی به اندازه سویه "ووهان" تاثیرگذار نخواهد بود؛ چرا که ویروسی که با چنین قدرت سرایتی ظرف یک ماه از سیستان و بلوچستان به کل کشور آمد و کل کشور را سیاهپوش کرد، از فردای برداشتن قرنطینه تنها زمان کوتاهی میخواهد که دوباره کل کشور را سیاهپوش کند. لذا گرچه ممکن است قرنطینه یک راه حل فوری و لازم باشد (که ستاد کرونا با توجه به ابعاد بحران تصمیم خواهد گرفت) اما این راه حل بسیار موقتیتر از دفعات قبل خواهد بود و راه حل موثرتر، واکسیناسیون فوری کشور است. اما مشکل واکسناسیون کجاست؟
واکسیناسیون؛ کارساز اما دور از دسترس
این عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی با اشاره به چالش کشور در زمینه واکسیناسیون سراسری، خاطر نشان کرد: مشکل واکسیناسیون آن است که واکسنهای موفق از ماهها قبل، پیش خرید شدهاند و بعید است بتوان به سرعت برای کشور واکسن مؤثر تهیه کرد. توضیح آن که مقایسه دادههای کشورهای "امارات" و "انگلستان" نشان میدهد که قدرت اثرگذاری واکسن سینوفارم ممکن است تنها ۵۰ درصد باشد و اگر این عدد درست باشد، به معنی آن است که اگر کل کشور را با سینوفارم واکسینه کنیم، همانند یک کشور ۴۰ میلیونی واکسینه نشده خواهیم بود و موجهای بعدی کرونا در راه است.
وی اضافه کرد: از این رو لازم است در کنار خرید واکسنهای چینی که در دسترستر هستند، به فکر خرید واکسنهای موثر همانند "آسترازنکا" و یا "بایو-ان-تک" بود. مشکل اما اینجاست که این واکسنها برای ماههای پیش رو پیش خرید شدهاند و شانس تهیه فوری چند ۱۰ میلیونی نیاز کشور، بسیار کم است.
راهحل چیست؟
حسینی تنها راه علاج برای برون رفت از بحران کنونی کرونا را نشان دادن سطح بحران ایران به جهان و تقاضای کمک فوری از جهان برای دریافت واکسنهای بدون نوبت عنوان کرد و یادآور شد: شاید این تنها گزینه پیش روی کشور باشد، ولی این احتمال نیز وجود دارد که پنجره این گزینه به زودی بسته شود.
وی با طرح این سوال که چرا پنجره درخواست اورژانسی از جهان ممکن است به زودی بسته شود، توضیح داد: نکته در اینجاست که سویه دلتا در حدود ۱۰ ماه پیش در هند مشاهده شد. چندین ماه طول کشید که این سویه آتش خود را شعلهور کند و هند را به یک قتلگاه آخرالزمانی تبدیل کند. همانند مسیر سویه ووهان طبیعی بود که اولین کشورهایی که با گونه جدید روبرو شوند، کشورهای صنعتی باشند که بیشترین مراودات و رفت و آمدها را با بقیه جهان از جمله هند دارند.
این متخصص سامانههای پیچیده با تاکید بر اینکه در حال حاضر تخمین زده میشود بالای ۸۰ درصد آلودگیها در آمریکا از سویه دلتا باشد، اظهار کرد: کشورهای صنعتی اما به واسطه واکسیناسیون گسترده با بحران جدی روبرو نشدند. تقاضای کمک ایران در حال حاضر ممکن است خریداری در جهان داشته باشد. اما زمانی که سویه دلتا مسیر خود را به کشورهای کم درآمد باز کند، صحنههای دلخراش آخرالزمانی هند، بسیار مشاهده خواهد شد و همه جهان نیازمند کمک اورژانسی خواهند شد؛ از این رو تا زمانی که ایران جزو معدود کشورهای محروم مانده از واکسنی است که با بحران سویه دلتا روبرو شده و صدایش در لابلای صدای بسیاری از دیگر کشورها گم نمیشود، بایستی از جهان کمک بخواهد.
وی تاکید کرد: دقت کنید که اگر ابعاد بحرانی ایران گوشزد شود، هند حتی با تولید ۱۵ روز خود میتواند ایران را نجات دهد. کشورهای بسیاری با مازاد واکسن روبرو و در حال جمع آوری بعضی از واکسنهای خود هستند و کمک خواستن ایران در شرایط فعلی در جهان ممکن است شنوندههای بسیاری داشته باشد.
حسینی با تاکید بر اینکه اعلام نیاز و کمک از جهان نشانه ضعف کشورها نیست، گفت: بگذارید توضیح دهم که هند که بزرگترین شرکت تولیدکننده واکسن جهان یعنی انستیتو سرم هند را داراست، در برخورد با سویه دلتا درمانده بود! و از جهان کمک خواست. ایران نیز اولین کشوری نیست که در برخورد با سویه دلتا از جهان کمک خواسته و آخرین کشور نیز نخواهد بود. حتی این درخواست میتواند به صورت غیر رسمی و در محافل دیپلماتیک مطرح شود.
این استاد دانشگاه شهید بهشتی یادآور شد: با بحران بزرگی روبرو هستیم و ممکن است علی رغم همه تمهیدات با دریافت واکسن در مقیاس لازم روبرو نشویم، بایستی از هم اکنون با یک تحلیل داده درست از میزان مبتلایان و متوفیان و با نگاه به پروفایل سنی آنها و واکسنهایی که دریافت کردهاند، نوبتهای واکسن را باز تعریف کنیم. برای مثال ممکن است تحلیل دادهها نشان دهد که افراد مسنی که فلان واکسن را دریافت کردهاند، علی رغم دریافت واکسن هنوز شانس مرگ بیشتری از افراد فلان پنجره سنی داشته باشند. لذا در صورت دریافت واکسن محدود بهتر است در اتخاذ استراتژی درست و موفقتر علمی عمل کنیم.
به گفته وی، یک مثال موفق کشور انگلستان است که ابتدا یک دوز به درصد بالایی از جمعیت خود زد و سپس به فکر دوز دوم افتاد. البته در مورد ایران کمی ماجرا پیچیدهتر است؛ چرا که افراد مختلف سنی واکسنهای متفاوتی دریافت کردهاند و یک تحلیل داده برای اتخاذ سیاست درست نیاز است.
همزیستی نیوز - برای عدهای ایران چیزی کم از بهشت ندارد؛ آنهایی که رمز موفقیتشان را احتمالا خواندنِ سرگذشت زندگی استیو جابز و بیل گیتس میدانند و به دیگران توصیه میکنند حتما برای شروعِ موفقیت، کتاب «قورباغهات را قورت بده» را بخوانند! همانها که با ثروتهای بادآورده شمار پولهایشان از دستشان خارج شده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، درست در زمانی که زندگی برای خیلیها در ایران طاقتفرسا شده و روز به روز بر تعداد افرادی که دیگر حتی نمیتوانند خوراک روزانهی خود را تامین کنند اضافه میشود، عدهای صفر حساب بانکیشان لحظه به لحظه بالا میرود و احتمالا چنین میاندیشند که چه فکر اقتصادیای دارند و عجب انسانهای توانمندی هستند! در کشوری که خیلیها با حقوق ۴ میلیون تومانِ مصوب شورایعالی کار - حقوقی که برخی آن را دستاورد دانستند! - دیگر حتی نمیتوانند رویای خانهدار شدن را به خواب هم ببینند، عدهای صدها ملک و هکتارها زمین اندوختهاند و حساب داراییشان از دستشان خارج شده است. درحالیکه زندگی در شرایط کنونی برای خیلیها بسیار سخت و طاقتفرسا شده، برای عدهای دیگر چیزی کم از بهشت ندارد؛ آنهایی که رمز موفقیتشان را احتمالا خواندنِ سرگذشت زندگی استیو جابز و بیل گیتس میدانند و به دیگران توصیه میکنند حتما برای شروعِ موفقیت، کتاب «قورباغهات را قورت بده» را بخوانند!
چندی پیش نشریهی «فوربس» از رشد انفجاری تعداد ابر میلیونرهای ایرانی در زیر سایهی تحریمها خبر داد و نوشت: «اکنون در ایران، حدود ۲۵۰ هزار نفر با ثروت بالاتر از یک میلیون دلار زندگی میکنند و به این ترتیب، ایران چهاردهمین کشور جهان از منظر تعداد میلیونرها است و در خاورمیانه هم جایگاه نخست را به خود اختصاص داده است». یعنی درحالی که طبق آمار غیررسمی چیزی حدود ۶۰درصد از مردم دچار فقر نسبی هستند، عدهای در سایهی تحریمها و با کمک سیاستهای دولت ایران ابرمیلیونر شدهاند.
احسان سلطانی (کارشناس مسائل اقتصادی) در خصوص گزارش نشریهی فوربس به ایلنا میگوید: این موضوع را از چند منظر میتوان مورد بررسی قرار داد: اول این سوال پیش میآید که آیا افزایش میلیاردرهای ایرانی به معنای خلق ثروت در ایران است؟ پاسخ من به این سوال کاملا منفی است؛ این اتفاق به هیچ وجه نیفتاده است. ببینید در این سه چهار سال گذشته سرانهی تولید ناخالص ما منفی بوده و رشد نکرده بنابراین با اطمینان میتوان گفت که در این کشور ثروت خلق نشده، اقتصاد رشد نکرده و درآمد ملی بالا نرفته است.
وی ادامه داد: بحث بعدی این است که چگونه میشود در شرایطی که در کشور هیچ اتفاق مثبتی از نظر اقتصادی در مجموع رخ نداده و ثروت ملی، درآمد مردم و تشکیل سرمایه همه منفی بوده، چنین اتفاقی افتاده باشد؟ پاسخ این است که این افزایش ثروت در واقع بیش از هر چیزی به شوکهای ارزی برمیگردد که دولت از سال ۹۷ شروع کرد و در مرحلهی بعد در سال ۹۹ ادامه داد. درواقع همین دو شوک ارزی شوکی بزرگی را به اقتصاد ما وارد کرد به طوریکه قیمت ارز نزدیک به هشت برابر افزایش پیدا کرد و در حال حاضر نیز بیش از شش برابر آن باقی مانده است.
سلطانی با بیان این پرسش که شوک ارزی چه چیزی را رقم زده است، گفت: این شوک در واقع باعث شده حقوقبگیران و طبقات پایین به شدت سرکوب شوند و قدرت خرید خود را از دست بدهند و درواقع با مالیات تورمی غارت شوند.
وی افزود: شوک قیمت ارز به دنبال خود شوک قیمتها را به دنبال داشت و بر داراییها اثر گذاشت؛ به این صورت که قیمت داراییها بالا رفت مثلا در جریان شوک ارزی برآوردهای رسمی نشان میدهد که قیمت مسکن حدود ۷برابر بالا رفت - البته برآورد ما افزایش بیش از ۷درصدی را نشان میدهد - همچنین قیمت سهام شرکتها تقریبا بیش از ده برابر افزایش یافت.
این کارشناس در ادامه بیان کرد: خب همانهایی که صاحبان املاک و زمین و سهام و غیره بودند از این وضعیت سود بردند. البته درست است که بخشی از اینها مربوط به افراد و نهادهای خُرد است اما بخش عمدهی آن مربوط به افرادی است که دارای دارایی و ثروت هستند. حالا در این وضعیت ارزش این دارایی و ثروتی که اینگونه به وجود آمده، کاغذی است و ثروتشان حبابده است.
سلطانی با تاکید بر اینکه اگر قیمت ارز و داراییها در این حد ثابت بماند عدم تعادل عجیبی ایجاد میشود، گفت: یک سوم مردم ایران خانه ندارند و اصلا بخش عظیمی از مردم ایران داراییهای خاصی ندارند، در چنین وضعیتی در واقع این افراد عادی هستند که آسیب دیدند و در مقابل با بالارفتنِ قیمتها دارایی آن گروه ثروتمند ۶۰ برابر شده است.
این کارشناس اقتصادی تاکید کرد: یعنی اگر طیف ثروت را در ایران تقسیم کنیم و بگوییم قبلا نود درصد مردم سی یا چهل درصد دارایی داشتند الان این به بیست درصد رسیده؛ یعنی توضیح درآمد بر داراییها به شدت تغییر کرده است. بنابراین آنچه به آن افزایش ثروت گفته میشود در واقع افزایش شبهثروتی است که به خاطر شوکهای ارزی ایجاد شده است. افزایش ثروت یعنی اگر قبلا صدهزار کارخانه داشتیم به دویست هزارتا افزایش پیدا کند و یا مثلا داراییهای کشور بیشتر شود، اما الآن چنین اتفاقی نیفتاده است.
سلطانی اظهار کرد: در چنین وضعیتی دولت بعدی اگر واقعا دولت محرومان و فقیران است - آنطور که ادعا میکند - و اگر میخواهد با فساد مبارزه کند، در درجهی اول باید با این فساد قیمت ارز مقابله کند.
وی در پاسخ به این سوال که آیا دولت توانایی مبارزه با این فساد را دارد، گفت: البته که میتواند این کار را انجام دهد؛ ببینید درآمدهای ارزی بالا میرود و بنابراین نرخ ارز میتواند واقعی شود و از این وضعیت کاذب و حباب قیمتها بیرون بیاید و به تبع آن قیمت داراییها و قیمت این ثروتهای موهومی تثبیت نشود و تبدیل به ثروت قابل معامله نشود. در نتیجهی این اتفاق شکاف ثروت بین محرومان و ثروتمندان تا حدودی تعدیل خواهد شد.
سلطانی اظهار کرد: متاسفانه دولت یازدهم و دوازدهم شکاف بسیار عظیم درآمد و ثروت بین طبقات پایین و متوسط و طبقات ثروتمند ایجاد کرده است و این بزرگترین خیانتی بود که به مردم ایران کرد. باید ببینیم که دولت سیزدهم میتواند این شکاف را تا حدی ترمیم کند یا اینکه به این شکاف ثروت و درآمد صحه میگذارد و آن را به یک بحران تبدیل میکند.
این اقتصاددان با تاکید بر اینکه عدهای به خاطر شوکهای قیمتی و تشکیل حبابِ داراییها ثروت بسیاری پیدا کردهاند، گفت: بزرگترین فساد سه سال گذشته این است که شرایطی را فراهم کردهایم که عدهای بدون تلاش و کار و زحمت و بدون ایجاد شغل و فقط با استفاده از شرایط تحریم به ثروتی عظیم دست یافتهاند.
وی گفت: به اعتقاد من تحریمها در نیمه دوم امسال برطرف خواهد شد؛ برخی تحریمها ماندنی نیست. اما دولتی که با شعار فساد و به اسم دولت محرومان روی کار آمده است اگر واقعا به این شعارهای خود وفادار بماند، مشکلات تا حدودی حل خواهد شد و این را آینده نشان خواهد داد.
این اقتصاددان در پاسخ به این سوال که آیا میتوان به از بین رفتن این شکاف درآمدی در آینده امیدوار بود یا خیر، گفت: در این خصوص الان هیچ چیز نمیتوانیم بگوییم؛ در واقع هیچ چیز از دولت آینده نمیدانیم. در حال حاضر صحبتی از تعدیل و و اصلاح نشده است. اولین حرکتی که دولت آینده باید انجام دهد این است که نشان دهد که میخواهد با فساد مبارزه کند و جلوی ثروتهای باد آورده را بگیرد.
وی در پایان گفت: کسی با ثروت مخالف نیست، مخالفت ما با ثروتهایی است که بدون تلاش ایجاد شدند و عدهای در شرایطی که اقتصاد کشور دچار ریزش و و نابسامانی شده است با سوءاستفاده از این وضعیت و تحریمها و سوداگری و نوسانگیری به ثروتهایی رسیدهاند که دولت میتواند با اصلاح قیمتها اقدامات مناسبی انجام دهد و با آن مقابله کند. اما اینکه دولت آینده واقعا عمل میکند من فعلا هیچ چیز نمیتوانم بگویم. تا الآن در این رابطه حرفهای کلی زده شده و باید دید این حرفها واقعی است و اقدامی در این راستا انجام خواهد گرفت و یا فقط شعار بوده است.
همزیستی نیوز - ارتکاب قتل از گذشته در جوامع و فرهنگهای مختلف وجود داشته است اما در سیر تحولات جوامع بشری شکل آن دچار تغییرات و دگرگونیهایی شده است به نحوی که در حال حاضر با اشکالی به مراتب عجیبتر از این دست جنایات و فجایع مواجه هستیم.
یکی از چالش برانگیزترین مسائل جوامع پیچیده امروز بررسی دلایل و انگیزههای ارتکاب چنین جنایاتی است. به نحوی که در بسیاری از کشورها با قاتلان زنجیرهای روبه رو میشویم که در بسیاری از موارد جرم شناسان از ارائه یک تحلیل منطقی و قابل قبول برای آنها عاجز هستند. اما آنچه که همیشه مورد توجه قرار گرفته مجموعهای از عواملی است که بخشی از آن جنبه روانی و شخصیتی پیدا میکنند و بخش دیگر آن نیز در ارتباط بین فرد و جامعه مورد بررسی قرار میگیرند. شاید بتوان جنایت اخیر پدر و مادر سالخوردهای را که اقدام به کشتن فرزند میانسال خود نمودهاند را مصداق چنین جنایاتی به شمار آورد که هنوز برای عده زیادی غیر قابل باور و غیر منطقی مینماید. اینکه چطور پدر و مادری حاضر به انجام چنین اعمالی شدهاند و بنا بر اطلاعات منتشر شده سه بار اقدام به کشتن افراد خانواده خود کردهاند بسیار تکاندهنده و توضیح عقلانی آن با دشواری فراوان همراه است. با در نظر داشتن اینکه برای تحلیل و واکاوی این اتفاق باید منتظر جزئیات بیشتر این جنایت باشیم اما اصل وقوع آن به قدری هولناک است که ارائه تحلیلی ابتدایی را ایجاب میکند. فرزندکشی علاوه بر اینکه از منظر گرفتن جان یک انسان عملی مذموم است از مناظر دیگر به مراتب هولناکتر است.یکی از جزئیات این جنایت این است که پدر مقتول چندین سال پیش دختر و دامادش را نیز به قتل رسانده است. همچنین نحوه قتل بسیار هولناک است: بیهوش کردن، به وسیله ضربات چاقو به قتل رساندن، مثله کردن جسد توسط پدر و مادر و در کمال آرامش خارج کردن اعضای بدن از منزل و رها کردن آنها در سطل زباله. ما تلاش کردیم این موضوع را از منظر جامعه شناسان و روانشناسان مورد بررسی قرار دهیم و به این سوال پاسخ دهیم که آیا این نوع جنایات زنگ خطری برای آینده جامعه ما محسوب میشوند یا خیر؟
>جزئیات بیشتر از اعترافات جدید والدین بابک خرمدین فرمانده انتظامی تهران بزرگ جزئیاتی بیشتر از ماجرای پرونده والدین بابک خرمدین و اعتراف آنان به قتل داماد و دخترشان را تشریح کرد.به گزارش ایسنا، سردار حسین رحیمی در حاشیه اجرای طرح ظفر با حضور در جمع خبرنگاران درباره آخرین وضعیت پرونده والدین بابک خرمدین که اقدام به قتل و مثله کردن جسد او کرده بودند، گفت: این دو نفر، پس از اعتراف به قتل این کارگردان سینما، شب گذشته اعتراف دیگری هم داشته و به قتل داماد و دخترشان به همان شیوه فجیع معترف شدند.وی با اشاره به اعترافات پدر بابک خرمدین گفت: این فرد اعتراف کرد که اولین قتل مربوط به داماد خانواده بوده است، آنها در سال ۹۰ به همین شیوه دامادشان را به قتل رسانده و پس از مثله کردن جسد آن را در چند نقطه رها کردند که محلهای رهاسازی جسد نیز مشخص شده و ماموران ما در این محلها حاضر شدند. رئیس پلیس پایتخت درباره انگیزه این قتل نیز اظهارکرد: این زن و شوهر آزار و اذیت دخترشان را دلیل این اقدام اعلام کردند.وی با اشاره به قتل دیگر این زوج خاطرنشان کرد: هفت سال بعد، یعنی در سال ۱۳۹۷ این زن و شوهر دست به جنایت هولناک دیگری زدند و دخترشان را که قبلا شوهرش را به قتل رسانده بودند، با همان شیوه بیهوشی و مثله مثله کردن به قتل رسانده و تکههای جسدش را در نقاط مختلف شهر رها کردند. رحیمی با بیان اینکه این زوج دلیل این اقدام را نیز انحرافات دخترشان پس از جدایی از همسرش اعلام کردند، گفت: بنابر ادعای این افراد دخترشان پس از جدایی به مصرف موادمخدر و انحرافات رویآورده بود و به همین دلیل او را نیز به قتل رسانده و جسدش را مثله مثله کردند.وی با بیان اینکه این زوج تاکنون علاوه بر قتل بابک خرمدین به قتل دختر ۴۹ ساله و داماد ۵۵ سالهشان نیز اعتراف کردهاند، گفت: البته دلایل ارتکاب قتل ادعایی است که از سوی والدین مطرح شده و ماموران پلیس آگاهی در حال بررسی موضوع هستند. به گفته فرمانده انتظامی تهران بزرگ تحقیقات در خصوص این پرونده از افراد مطلع و دیگر فرزندان این زوج نیز ادامه دارد و ماموران پلیس در محلهای ادعا شده از سوی این افراد نیز حضور پیدا کردهاند. لازم به ذکر است چندی پیش اعضای بدن بابک خرمدین کارگردان سینما در سطلهای زباله منطقه اکباتان پیدا شد که در اولین بررسیها پدر و مادر مقتول به قتل فرزند خود اعتراف کردند. >مشت نمونه خروار احمد بخارایی جامعه شناس و استاد دانشگاه در این باره به آفتاب یزد گفت: « این موضوع از جهت مشت نمونه خروار نمونه بسیار مهمی است. ما قرار نیست دچار یک تقلیل روانشناختی شویم و این موضوع را به بحثهایی مانند جنون، کنترل خشم و... ارجاع دهیم.زیرا این نوع راهکارها و توصیههای روانشناسانه هیچ گاه درباره جامعه ما که دچار مسائل ریشهای و کلان است نتیجه بخش نیستند. آنچه که اتفاق افتاد در وهله اول باعث نشد که در ذهن من جنون و دیگر مسائل این چنینی شکل بگیرد.این نوع حوادث در ظاهر ممکن است با یکدیگر متفاوت باشند اما دارای خمیر مایه مشترک هستند. در اینجا والدین فرزندانشان را کشتهاند در جاهای دیگر برادر خواهرش را میکشد یا قتلهای ناموسی رخ میدهد.من به دنبال ریسمانی هستم که این اتفافات در بستر آنها رخ داده است وگرنه دانههای تسبیح یا حوادث میتوانند اشکال مختلف داشته باشند اما دارای یک ماهیت مشترک هستند. این ماهیت مشترک را باید از سه زاویه مورد بررسی قرار داد: در سطح پایین بحث خانواده است.زمانی که در بستر خانواده دیالوگ شکل نمیگیرد و گفتگو وجود ندارد، پیام فرزندان به والدین و بالعکس منتقل نمیشود و در راستای آن تفاهم برقرار نمیشود و سو تفاهمها وارد صحنه میشوند. در این مورد خاص سناریوهای مختلفی وجود دارد. عوامل متعددی مانند اعتیاد فرزند و... میتوانند در رخ دادن این قتل نقش داشته باشند.» >عدم تفاهم ناشی از عدم گفتگو این پژوهشگر در ادامه گفت: « اما همه این سناریوها در یک چیز به نام عدم تفاهم و عدم فهم متقابل برای من مشترک هستند. عدم فهم متقابل ناشی از عدم گفتگو و دیالوگ است و همچنین عدم گفتگو ناشی از عدم گفتمانسازی در جامعه است. در خانواده دیده میشود که عدم گفتگوها چقدر به انواع مختلف به شکل خشونت بار خودشان را در سطح وسیع نشان میدهند و آنقدر زیاد شدهاند که برای ما به امر عادی تبدیل شده اند. خانواده یک واحد مستقل در جامعه نیست و هیچ جامعهای مجمع الجزایر نیست.این یکی از خطای روانشناسان و جامعه شناسان خرد نگر است که خانواده را یک جزیره مستقل در جامعه میدانند و تحلیلشان را محدود به سطح خرد میکنند.خانواده تابع نهادها و سایر سازمانهای جامعه است.روند جامعه پذیری یک دانشآموز از 5 الی 6 سالگی در اختیار یک نهاد دیگری است و اگر این نهاد وظیفه خودش را به صورت ناقص انجام بدهد تربیت پذیری ناقص شکل میگیرد. نگاه جامعه شناسی باید یک نگاه کلان نگر باشد. سارمانهای کلان ما در حال دامن زدن به خشونت هستند. بازتولید چنین ساختارهایی یک روز قتل بابک خرمدین است و روز دیگر قتل خواهر و داماد خانواده است. زمانی که دیالوگ شکل نمیگیرد و صورت مسئله توسط نظام سیاسی پاک میشود من مطمئن هستم این گونه مسائل بیشتر خواهد شد.» >این پدیدهها غیر منتظره نیستند وی در ادامه گفت: « من پیشبینی کرده بودم که خشونتهای جامعه گریبانگیر نهاد خانواده هم خواهد شد. به نظر من پدیدهها پدیدههای تاسف باری هستند اما غیر منتظره نیستند. حتی اگر از نگاه روانشناسی هم به این موضوع نگاه کنیم هرم مازلو و سلسله نیازها میگوید مگر میشود آدمی که در معیشتش با مشکل مواجه میشود مملو از خشم نباشد؟ 70 درصد از جمعیت در سه دهک پایین و فقیر قرار گرفتهاند و اکثرا تحت پوشش هیچ سازمان و نهادی نیستند و رها شده اند. بسیاری از سیاستمداران و مسئولان درکی از این سوال ندارند. بیعدالتی، اختلاف طبقاتی شدید، احساس تبعیض و... آدمها را به خشونت وادار میسازد. خشونت، اشکال مختلفی دارد که در جامعه ما چاشنی هر امری شده است. جامعه ما دوقطبی است و معیشت مردم به صورت ساختاری با مشکل مواجه است. با در نظر گرفتن تمام سناریوهای این قتل بازهم ما به این خمیر مایه مشترک میرسیم که دیالوگ و گفتگوی درست در جامعه ما صورت نمیگیرد. جامعهای که در آن گفتگو صورت نپذیرد جامعه هیجانی است. جامعه ما اتمیزه شده است و هر فرد تنها به فردیتش اتکا دارد. جامعه ما به جامعه سنتی ناکارآمد تبدیل شده است. این مهمترین مسئله است که باید مورد بررسی قرار بگیرد. » >سلامت روان این والدین باید باز مورد ارزیابی قرار گیرد سید جواد میری جامعه شناس و عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز در این باره به خبرنگار آفتاب یزد گفت: « باید جوانب این موضوع به صورت جدی مشخص و تعریف شود و براساس اطلاعات دقیق میتوان در سطح کلان تحلیل ارائه داد و از تغییر روندها صحبت کرد. ما باید با احتیاط کامل درباره این پدیده و اتفاق صحبت کنیم زیرا هنوز بخشی از جزئیات این واقعه پنهان است. دو نکته در این جا مطرح است که آیا واقعا این پدر هیچ سابقه کیفری نداشته است؟ و این موردی است که باید مورد بررسی بزه شناسان و جرم شناسان قرار بگیرد. همچنین سلامت روان را باید به درستی تعریف کرد زیرا سلامت روان یک موضوع چند مولفهای و پیچیده است. بسیاری از قاتلان حرفهای به گونهای رفتار میکردند که هیچ خدشهای به وجهه موجه اجتماعی شان وارد نشود.به همین خاطر خود سلامت روان این والدین باید باز مورد ارزیابی قرار گیرد. » >شرایط اجتماعی وسیلهای برای شکل دهی به امر خشونت آفرین وی در پاسخ به این سوال که آیا پدیدهای به نام خشونت در جامعه ایران در حال ازدیاد است گفت: « این سوال میتواند به ما یک سرنخی را بدهد که براساس آن سرنخ آرام آرام به محیط اطراف خودمان و جامعه پیرامون خود یک نگاهی بیاندازیم و یک نیم نگاهی به منطقه و جهان هم داشته باشیم. نکته دیگر این است که از نظر مفهومی آیا ما میتوانیم قتل را به مثابه خشونت بینیم و آن را یک امر خشن تلقی کنیم. در ادامه اگر این پیشفرض درست باشد این را مطرح میکنیم که خشونت را چگونه میتوان صورتبندی مفهومی کرد؟ اگر یک تعریف سادهای بخواهیم از خشونت ارائه دهیم این است؛ عکس العمل غیرمنطقی و غیرعقلانی فرد در مقابل کسی یا شرایطی که به از دست رفتن کنترل فرد منجر میشود و محاسبه گری او را از بین میبرد و فرد از لحاظ عاطفی دست به رفتارهای پرخاشگرایانه میزند. اگر قائل به این بشویم که قتل یک نوع بروز امر خشن است و بعد بگوییم که خشونت یک نوع عکس العملی در برابر فرد و شرایط دیگر است، در اینجا میتوانیم از منظر جامعه شناخی موضوع را فراتر از پدر بابک خرمدین ببینیم و بگوییم آیا شرایط اجتماعی میتواند وسیلهای باشد برای اینکه امر خشونت آفرین در درجات مختلف به وجود بیاید؟ این وضعیت را فقط افراد خلق نکردهاند بلکه نظامهای ارزشی مادر و پدر از یک سو و نظام ارزشی فرزندان از یک سوی دیگر در به وجود آمدن این وضعیت نقش دارند. بابک خرمدین در دورهای از زندگیاش به اروپا مهاجرت میکند و در آن جا با یک شرایط دیگری روبه رو میشود. این فرد 47 ساله تقریبا 4 سال از زندگی خودش را در دوران پیش از انقلاب سپری کرده است و 43 سال دیگر که نظام ارزشیاش شکل گرفته است در دوران بعد از انقلاب بوده است. در اروپا با یک نظام ارزشی دیگری هم مواجه شده است و قبح برخی از امور و ارزشها برای او از بین رفته است. » >ناهم زبانی پارادایمی این جامعه شناس در ادامه گفت: « نکته دیگری که در بیوگرافی این فرد برای فهم شرایط میتواند کمککننده باشد، این است که این فرد در حوزه سینما و هنر بوده است. در حوزه سینما و هنر روابط بین زن و مرد و افراد آنگونه که در تبلیغات رسمی جامعه ما جاری و ساری است، نیست. ما در اینجا از مفهوم خرده فرهنگی در جامعه نمایان نمیشود استفاده میکنیم. این پسر با این نظامهای ارزشی در کنار والدینی با نظام ارزشی دیگر قرار گرفته است. این نظامهای ارزشی متناقض وضعی را ایجاد کردهاند که مفاهمه و گفتگو در این شرایط نمیتواند صورت بگیرد و نوعی نا همزبانی پارادایمی به وجود آمده است. این عکس العمل درست است در یک فرد بروز پیدا کرده است ولی شرایط بروز و لوازم آن کاملا فردی و ذهنی قابل تجزیه نیست زیرا ما داریم درباره نظامهای ارزشیای حرف میزنیم که بخشی از امر اجتماعی هستند. این پدیده برآمده از یک شرایط اجتماعی است. نکته مهم دیگر مفهوم کنترل است. به نظر میآید این پدر به عنوان یک نمونه فرد پدرسالاری است که معتقد است امر امر او است و احساس کرده است که کنترل امور از دستش خارج شده است. بحث خارج شدن کنترل از دست فرد از دو منظر فردی و اجتماعی قابل تحلیل است. به نظر میآید در جوامع کنونی یک تمایلی شدیدی وجود دارد که دوست دارد از ساختار انضباط بخش و کنترلکننده خارج شود و فضای جدیدی را ایجاد کند. وضعیت کنونی ما در سطح فردی، بینافردی و بینالمللی به گونه است که هرکسی تلاش میکند که این وضع موجود از کنترلش خارج نشود. به نظر میآید این پدر یک سمبلی است که میخواهد نظم قدیمی که در ذهنش داشته است را جاری کند اما نظم دیگری که در حال ظهور است از منظر او نه تنها نظم نیست بلکه عین فاجعه است و برای جلوگیری از فاجعه باید دست به هرکاری زد. ما این را در سطوح دیگر جامعه مثل آموزش و پرورش، حوزه سیاست و... هم میتوانیم ببینیم.ما با یک وضعیتی رو به رو هستیم که فرد تلاش میکند ساختارها را به مثابه یک ساختار ازلی و ابدی ببیند و اگر تخطیای از آن صورت بگیرد با تمام قوا در پی نابودی آن برمی آید.به نظر میرسدیک اتفاقاتی زیرپوست جوامع بشری به صورت روندهایی در حال شکلگیری است شاید این نمونه واقعاً یک پدیده منحصر به فردی باشد که روانکاوان درباره آن به صورت جدی باید مطالعه کنند..» >جامعه در حالگذار در ادامه محمد صالح نشان روانشناس و استاد دانشگاه در این باره به آفتاب یزد گفت: « درباره این مسئله هنوز نمیتوان یک حکم نهایی صادر کرد و گفت اختلال روانی وجود ندارد. زیرا اختلالات روانی یک طیف دارد یعنی شخص امکان دارد لب مرز یک اختلال باشد و تشخیص آن بسیار سخت باشد و با اندک محرکی ممکن است اختلالات خودشان را نشان دهند و یا فرد به صورت گذرا رفتارهایی را نشان دهد که رفتارهای اختلالی محسوب میشود ولی در کلیت شخصیت فرد اختلالی تشخیص داده نشود.واقعیت این است که این یک پدیده جدید نیست و موارد متعدد آن قبلا هم وجود داشته است. اما آن چیزی که بیشتر دیده شده است قتل کودک بوده است. اما والدینی که فرزند بزرگسال خود را بکشند کمتر دیده شده است یا در اخبار کمتر بازتاب داده میشدند.تحلیل من از این موضوع این است که ابتدا باید یک ریشه یابی داشته باشیم درباره اینکه چه میشود که ما به این نقطه میرسیم. درجامعهای که در حالگذار از یک وضعیت سنتی به وضعیت مدرن است، ما چند مسئله را میبینیم یکی اینکه ارزشهای قبلی میل به از بین رفتن ندارند و ارزشهای جدید هم اصرار به ثبات پیدا کردن دارند وگذار از این مراحل میتواند بسیار تنش آفرین باشد. در بسیاری از حالتهای سنتی جامعه همیشه یک حس تملک فرزندان از جانب والدین دیده میشود و این حس در جامعه سنتی در حالگذار بسیار تنش آفرین میشود. » >هیمنه والدینی وی در ادامه گفت: « والدین در نگاه سنتی معمولا فرزندان را مایملک خودشان میدانند و با این توجیه هم به مسئله نگاه میکند که من تمام زندگیام را برای فرزندم خرج کردهام و حالا باید من برای سبک زندگی تو تصمیم بگیرم. در سوی دیگر والد میخواهد درباره هر رفتار فرزند خود چارچوب تعریف کند و اگر چارچوب رعایت نشود هیمنه ی والدینی زیر سوال میرود پس والد اجازه نمیدهد فرزندش هر گونه که دوست دارد زندگی بکند.در پرونده اخیر ما میبینیم که از رفتارهای خاص بابک خرمدین صحبت شده است و از سوءرفتارهای داماد و دخترشان حرف میزنند و میخواهند این رفتارهای نادرست را درست بکنند. در انتخاب شیوه درست کردن است که اختلالات فرد بروز پیدا میکند و فرد دست به رفتار بهتآور و شکآور برای جامعه میزند. در نگاه وسیعتر نیز باید به این نکته اشاره بکنیم که چقدر آستانه تحمل جامعه پایین آمده است برای اینکه اضطرابها در آن اثر بگذارد. عوامل مختلف اجتماعی، اقتصادی و شرایط عمومیای که جامعه را بیثبات میکند تماما برای جامعه اضطرابآور است و ما در کار با مراجعین به صورت عینی شاهد آن هستیم. روح و روان مردم جامعه ما واقعا بیقرار و ناآرام است و این روند میتواند جامعه را به دره سقوط اخلاقی هل بدهد. در یکسری از اختلالات روانی این حالت دیده میشود که فرد دست به جنایت میزند و نسبت به آن هیچ عذاب وجدانی هم ندارد. زیرا ارتباط فرد با واقعیت به دلیل هذیانهای فکریاش قطع میشود. اما نکته مهم این است که فرد نسبت به خطرناک بودن رفتارش هیچ گونه توجیهی ندارد زیرا فرد در وضعیتی قرار میگیرد که افکارش کاملا همسان با خویشتن خودش است و هیچگونه رفتار غلطی را از سمت خودش احساس نمیکند پس رفتارهایش کاملا برایش توجیه شده هستند. همچنین معیارهای عمل فرد به شدت در درون خودش بیش بها شده داده است. به این معنا که اگر فرزند من اعتیاد دارد در جنگ با من قرار گرفته است و من در این جنگ پیروز شده ام. » در گفتگو با یک حقوقدان مطرح شد؛ چه مجازاتی در انتظار مادر بابک خرمدین است؟ منصور مظفری: چون در اینجا پدر قصاص نمیشود و به حبس تعزیری درجه ۴ یعنی به حبس بیش از ۳ سال تا ۱۰ سال محکوم خواهد شد؛ بند ت ماده ۱۲۷ قانون مجازات اسلامی اصلاحی ۲۳/۲/۱۳۹۹ صراحت دارد مجازات معاون در قتل عمد یک تا دو درجه پائینتر از مجازات مباشر یا قاتل اصلی است. در این جا برای مادر به عنوان معاون، حبس تعزیری درجه ۵ یا ۶ در نظر گرفته میشود.چه مجازاتی در انتظار مادر بابک خرمدین است؟ منصور مظفری حقوقدان و کارآموز وکالت در خصوص قتل بابک خرمدین توسط والدین به عصر قانون گفت:« در باره چرایی این مسئله و دلایل اصلی قتلهای خانوادگی باید گفت از این نوع قتلها در تمامی جوامع وجود داشته و حتی در جوامع غربی بیشتر است، در حال حاضر به موجب وجود فضای مجازی و امکانات الکترونیکی این نوع قتلها بیشتر رسانهای میشود. البته فشارهای اقتصادی را نمیتوان در این گونه حوادث منکر شد. علتهای این موضوع باید توسط جامعه شناسان و روان شناسان آسیب شناسی و بررسی شود. این گونه حوادث البته نگرانیهایی را در جامعه ایجاد کرده است و اظهار نظرهای مختلفی هم صورت میگیرد و حتی گاهی در خصوص مجازاتها تفاسیر مختلفی شاهد هستیم. تا اینجای کار چون تحقیقات کامل صورت نگرفته و هر روز اطلاعات جدیدی ارائه میشود و شاید در چند روز آینده و یا ماههای آینده اطلاعات جدید دیگری به دست آید که صورت مسئله را کلا تغییر دهد. نمیتوان به طور قطع اظهار نظر کرد.»منصور مظفری در خصوص مجازات عاملین قتل گفت:« تا اینجایی کار پدر بابک خرمدین فاعل جرم است و مادر وی حکم معاونت را دارد. بر اساس ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی پدر بابک خرمدین قصاص نمیشود؛ این ماده به صراحت میگوید:( قصاص در صورتی ثابت میشود که مرتکب، پدر یا از اجداد پدری مجنیٌ علیه نباشد…) ولی برای حفظ نظم عمومی و اینکه هر جرمی مجازاتی را باید به همراه داشته باشد، قانونگذار مجازاتهای تعزیری را در این خصوص در نظر گرفته است و ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی در بخش تعزیرات تصریح دارد:( هر کس مرتکب قتل عمد شود و شاکی نداشته یا شاکی داشته ولی از قصاص گذشت کرده باشد و یا به هر علت قصاص نشود( ماننده همین موضوع قتل بابک خرمدین توسط پدر مطابق ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی) در صورتی که اقدام وی موجب اخلال در نظم، صیانت و امنیت جامعه گردد و یا بیم تجری مرتکب یا دیگران وجود داشته باشد، مرتکب را به حبس از ۳ تا ۱۰ سال محکوم مینماید؛ البته همزمانی این حادثه با روز جهانی پسر سبب شد تا هیئت دولت حبس ۳ سال تا ۱۰ سال را به حبس ۵ تا ۱۰ سال تغییر دهد که در حال طی مراحل قانونی و تصویب در مجلس شورای اسلامی است که در صورت تائید شورای نگهبان عملیاتی خواهد شد.»وی تصریح کرد:« حالا به تصور عدهای که فکر میکنند مجازات قاتل در قتل عمد قصاص و سلب حیات است و مجازات معاون مطابق بند الف ماده ۱۲۷ حبس تعزیری درجه ۲ یا ۳ میباشد،گفته میشود مادر بابک خرمدین که تا اینجای کار نقش معاونت را داشته است به ۱۰ سال تا ۲۵ سال حبس محکوم میشود که این اشتباه است. قانونگذار صراحت دارد برای در نظر گرفتن مجازات معاونت در قتل عمد نگاه باید به مجازات قانونی مباشر باشد و چون در اینجا پدر قصاص نمیشود و به حبس تعزیری درجه ۴ یعنی به حبس ۳ سال تا ۱۰ سال محکوم خواهد شد؛ بند ت ماده ۱۲۷ قانون مجازات اسلامی اصلاحی ۲۳/۲/۱۳۹۹ صراحت دارد مجازات معاون در قتل عمد یک تا دو درجه پائینتر از مجازات مباشر یا قاتل اصلی است. در این جا برای مادر به عنوان معاون، حبس تعزیری درجه ۵ یا ۶ در نظر گرفته میشود که مجازات درجه ۶ حبس تعزیری بیش از ۶ ماه تا ۲ سال و مجازات درجه ۵ حبس تعزیری بیش از ۲ سال تا ۵ سال است، با این اوصاف و شرایط دادگاه میتواند از ۲ سال تا ۵ سال حبس تعزیری برای مادر مقتول تحت عنوان معاون در نظر بگیرد. البته تا اینجای کار پدر به عنوان قاتل و مادر به عنوان معاون تصور میشود و هر لحظه با توجه به تحقیقات امکان تغییر عناوین وجود دارد؛ در خصوص مثله نمودن میت هم مجازات دیگری در قانون در نظر گرفته شده است.»
همزیستی نیوز - شرایط زندگی در دهههای اخیر موجب تغییرات گسترده در شیوه زندگی مردم مانند رشد شهرنشینی، آلودگی هوا، مصرف غذاهای پرنمک و... شده است که همگی میتواند بر سلامتی افراد تاثیرگذار باشد.
به گزارش ایسنا و بنابر اعلام وزارت بهداشت، مصرف نمک به عنوان بزرگترین عامل ایجاد پرفشاری خون در ایران است که دو تا سه برابر بیش از حداکثر میزان مجاز مصرف میشود. از طرفی کم تحرکی و اضافه وزن، اختلالات خواب، استرسهای فردی و اجتماعی و ...از عوامل اصلی خطر بروز فشارخون بالا به شمار میآیند. اما فشارخون بالا ابعاد دیگری نیز دارد:
_ فشارخون بالا شرایطی است که بطور دائمی فشارخون در شریان بالا است.
_ فشارخون بالا معمولا" هیچ علامتی ندارد.
_ عوامل رفتاری غلط مرتبط با شیوه زندگی، افراد را در معرض خطر بالاتری برای ابتلا به فشارخون بالا قرار میدهند. این عوامل شامل مصرف زیاد نمک (سدیم)، اضافه وزن، عدم تحرک کافی و نیز مصرف دخانیات است.
_ فشارخون بالا ممکن است سبب دمانس(کاهش عملکرد شناختی) شود.
_ اساسا فشارخون بالا، سبب بروز مشکلات و عوارض مهم گوناگونی مانند حمله قلبی و سکته مغزی میشود.
_ فشارخون بالا همچنین به عنوان یک قاتل خاموش، همه گیری مدرن نامیده میشود.
_ بیماری فشارخون بالا سبب بروز عوارض شدید و نیز افزایش خطر بیماری قلبی، سکته مغزی و مرگ میشود.
_ علتهای حاد فشارخون بالا شامل استرس است اما میتواند بدون علت هم رخ دهد یا به علت بیماریهای زمینهای مثل بیماری کلیوی ایجاد شود. شیوه زندگی نیز مسئول فشارخون بالاست.
_ اگر فشارخون بالا بدون درمان باقی بماند یا کنترل نشود، حمله قلبی، سکته مغزی و سایر مشکلات بوجود می آید.
_ طبق اعلام سازمان جهانی بهداشت، رشد صنایع غذاهای فرآروی شده، بر روی افزایش میزان نمک مصرفی در رژیم غذایی سراسر دنیا تاثیر گذاشته و این مسئله در بیماری فشارخون بالا نقش دارد.
_ طبق مطالعه بار بیماریهای سازمان جهانی بهداشت، فشارخون بالا عامل خطر عمده مرگ و ناتوانی در سطح جهان است.
_ افزایش فشارخون علت ۹.۴ میلیون مرگ در سال 2020 است.
_ تخمین زده میشود در افرادی که تا سن 80 سال زندگی میکنند، از هر 10 نفر 9 نفر مبتلا به فشارخون بالا میشوند.
_ نیمی از بیماری های مرتبط با فشارخون بالا، در افراد با میزان فشارخون حتی در محدوده طبیعی رخ میدهد.
_ دو نفر از هر 5 نفر در منطقه مدیترانه شرقی سازمان جهانی بهداشت، مبتلا به فشارخون بالا هستند.
_ از هر 8 مرگ در دنیا یک مرگ مربوط به فشارخون بالا است.
_ فشارخون بالا سومین عامل کشنده در دنیا است.
_ اغلب افراد از این که فشارخون آن ها بالا است از بیماری خود مطلع نیستند.
_ نسبت مهمی از افرادی که از بیماری فشارخون خود مطلع هستند، بدون درمان باقی میمانند و حتی اگر تحت درمان باشند، نسبت زیادی تحت کنترل نیستند.
_ غربالگری فشارخون بالا راحت است، اما فقط حدود 50 درصد بزرگسالان مبتلا به فشارخون بالا از شرایط خود مطلع هستند.
_ درمان دارویی به همراه شیوه زندگی سالم در کنترل فشارخون بالا موثر است.
_ فشار خون بالا یکی از دلایل اصلی بروز بیماری قلبی-عروقی است.
_ بیش از نیمی از سکتهها و نیمی از بیماریهای قلبی-عروقی به دلیل فشارخون بالا است.
_ فشار خون بالا به علت ایجاد سکتهها و حملات قلبی، بزرگترین علت مرگ در دنیا است.
_ فشار خون بالا در صورتیکه کنترل نشود، به رگهای مغز، قلب، کلیه و چشم آسیب میرساند.
_ چاقی و اضافه وزن، فشار خون بالا، فعالیت بدنی ناکافی، چربی خون بالا، چهار عامل خطری هستند که بالاترین نسبت بار بیماریها را تشکیل میدهند.
همزیستی نیوز - در شماره دهم اسفند 1398 همزیستی یعنی درست در آغاز همه گیری ویروس کرونا در کشورمان که بطور رسمی تعداد کل قربانیان بیماری کووید19 در ایران تا آن روز بالغ بر 43 نفر اعلام شده بود در مطلبی تحت عنوان «جولان کرونا در فقدان قرنطینه» نوشتیم: «وزارت بهداشت و در راس آن وزیر بهداشت چون از ابتدا قانونا، منطقا و شرعا مسئولیت حفظ سلامت مردم را بعهده گرفته است اگر قادر به ایفای وظیفه خود نبوده و نیست باید بطور شفاف در مقابل مردم شریف ایران به ضعف خود اعتراف کرده و از مسئولیت کناره گیری کند.»
اما امروز بعد از گذشت بیش از 14 ماه از آن تاریخ که طبق آخرین آمار اعلام شده از سوی سخنگوی ستاد ملی کرونا تعداد قربانیان این همه گیری جهانی در کشورمان از مرز 74 هزار نفر یعنی چیزی حدود بیش از 1700برابرآمار روزهای اولیه، فراتر رفته است، نه تنها آقای وزیر استعفا نداده بلکه با زبانش، بیانش و اعمالش کاری کرده که بسیاری از مردم با زبان بی زبانی می گویند با کرونا می توانند کنار بیایند ولی با وزیر کرونا نه!
گرچه این همه گیری دامن همه کشورها را گرفته و کمتر کشوری را می توان یافت که از آسیب های جانی، مالی، روانی، اجتماعی و دهها موارد دیگر آن در امان مانده باشد، اما شوربختانه کشور ما شاید تنها کشوری در جهان باشد که در کنار این همه آسیب های وحشتناک ناشی از این همه گیری با پدیده ای به نام سوهان روح هم مواجه است، سوهانی که دم به دم از تریبون های عمومی انحصاری و یک طرفه با حرف های خود روح مردم خسته را می آزارد.
البته تعداد این سوهان ها در کشور ما کم نیست و ما مجبوریم با انواع و اقسام این سوهان ها بسازیم و بسوزیم چرا که به قول معروف خودکرده را تدبیر نیست.
*سوهان یا پدیده ای به نام نمکی!*
درباره این پدیده آنقدر حرف و حدیث است که ترجیح می دهیم خودمان چیزی درباره آن ننویسیم و شما را ارجاع می دهیم به برخی نوشته های دیگران در رسانه ها تا خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل:
صادق خرازی سفیر و معاون سابق نمایندهٔ دائم ایران در سازمان ملل متحد و دبیرکل حزب ندای ایرانیان درگفتگویی با « خبرفوری » گفته است: من نمیدانم اسم وزیر بهداشت را چه میتوان گذاشت. اگر صحبتهای نمکی را به کامپیوتر بدهید منفجر میشود. او تناقض گوست. اگر در بهمن ماه مسئولین بهداشت نمیدانستند که کرونا به ایران رسیده تحقیقاً اشتباه میکنند. یک حکمران شرافتمند تصمیمی نمیگیرد که در این حد مردم تکه – تکه شوند. هر خانوادهای امروز یک داغ را شاهد است. معتقدم ظرف ۳ ماه کشور را میتوان واکسینه کرد. البته نه با این آقایان که واکسن را در دستمال ابریشمی میگذارند و نزد بالاترین مقامات کشور میبرند.
محمد مهاجری هم گفته است: اگر جای آقای حسن روحانی بودم اجازه می دادم آقای نمکی که در یک سال گذشته بدترین عملکرد را داشته از وزارت بهداشت منفک و به شغل شریف گذشته خود برگردد.
به گزارش خبرآنلاین، محمد مهاجری فعال سیاسی اصولگرا در کانال تلگرامی خود نوشت: او در اولین روزهایی که خطر کرونا مطرح بود در جلسه دولت به یکی از وزرا که در باره ورود کرونای چینی اعلام خطر کرد پریده بود و گفته بود هرگز چنین ویروسی وارد کشور نمی شود و آن عضو دولت را به بیسوادی متهم کرده بود.
حالا بعد از ۱۴ماه معلوم شده که بیسواد و البته ناکارآمد کسی نبوده است جز خودش.
و باز اگر جای روحانی بودم برای جبران ناکارآمدی مدعیان ناتوان مبارزه با کرونا بهجای وزیرشعار(آقای نمکی) همین سه چهارماه آخر وزارت بهداشت را دوباره می سپردم به دکتر حسن قاضی زاده هاشمی تا جامعه خسته از وعده ها و خالی بندی ها نجات یابد و کرونا بیش از این داغ بر دل هامان نگذارد.
*فاصله بسیار بین نام ها*
روزنامه آفتاب یزد هم در مطلبی تحت عنوان تفاوت های وزیر کاربلد و التماسی در تاریخ 1400/01/18 نوشت: با نگاهی به صدر تا ذیل فهرست وزرای بهداشت در دولت های پیشین به اصطلاح «جگر» آدم را می سوزاند؛ ایرج فاضل، سیدعلیرضا مرندی، رضا ملک زاده، محمد فرهادی، مسعود پزشکیان، کامران باقری لنکرانی، مرضیه وحید دستجردی و در نهایت سید حسن قاضی زاده ی هاشمی؛ روی کاغذ نیز می تواند متوجه شد که بین سعید نمکی و نام هایی که بدان اشاره شد، فاصله بسیار است هم از بُعد مدیریتی هم از دیدگاه جامعه پزشکی.
میرزایی نیکو، نماینده سابق مجلس به طعنه می گوید:« در این که دولت او را نمی خواهد شکی وجود ندارد من بعید می دانم حتی جامعه ی پزشکی او را قبول داشته باشد!» این گونه به ذهن می رسد، می توان از اطرافیان او نیز متوجه شد که کسی حاضر نیست با این وزیر کار کند وزیری که الفبای وزارت و مدیریت را نمی داند. قاسم میرزایی نیکو می گوید:«اطراف او هیچ کس نیست چون هرکه آمد خیلی زود فهمید سرِ کار است. کسی قرار نیست از تخصص ها و قابلیت ها بهره ببرد.»
اینکه خواهش می کنم، التماس می کنم، حضرت عباسی، به حرف من گوش نمی دهند، من دیگر کاری نمی توانم انجام دهم بشود شیوه ی مدیریت و وزارت یعنی خودِ «سعیدِ نمکی» هم خودش را به عنوان وزیر قبول ندارد و یا شاید جایگاه وزیر در کابینه و قدرت مدیریتی و وجهه حقوقی پستی که در اختیار دارد نمی داند.
مدت ها است حرف های نمکی، تکیه کلام های او و ادعاهای او آویزان فضای مجازی است؛ یا آن را گاف می دانند یا تضاد و تناقض! و این یعنی یک وزارتخانه را به ناکارآمدترین فرد ممکن سپرده ایم!
*آقای نمکی اگر به حرفتان گوش نمی دهند چرا کنار نمی روید؟*
می گویند وزیر بهداشت گفته است که:« با یکی از سهمگینترین امواج کرونا مواجه هستیم. » اما رفتارها به قدری عادی است که ممکن است فهم ما از«سهمگین ترین» نیز تغییر کند! روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: وزیر بهداشت میگوید که کسی به حرف من درباره مدیریت سفرها در ایام عید گوش نداد! دکتر سعید نمکی در جلسه کمیسیون بهداشت مجلس افزود: پیش از عید به روسای دانشگاههای علوم پزشکی تاکید کردم که تلاش زیادی را برای کنترل کرونای انگلیسی داشته باشند و همه آمادهباش بودند اما متاسفانه در مورد کنترل سفرها کسی به حرف من گوش نداد و امروز با گرفتاری بسیار سنگینی مواجه هستیم. وزیر بهداشت به این نکته که وقتی مسئولین ستاد کرونا و تصمیمگیرندگان کشور به حرف شما گوش نمیدهند، چرا این مسئولیت را ترک نمیکنید تا اعتراض خود را نشان دهید، نپرداخته است.
این که سعید نمکی می گوید:«کسی به حرف من گوش نمی کند» سخن چندان عجیبی نیست چون اطراف او خالی است از آدم های باتدبیر و کار بلد و استخوان خورد کرده در گرداب های سهمگین بیماری و بحران، این که می بینیم در حوزه ی پزشکی، وزیری که باید نگران سلامت مردم باشد دغدغه ی صندلی بعدی و فردای مدیریتی خود دارد دیگر فاتحه ی هرچه علم مدیریت است را باید خواند وقتی مدیرانی که باید گوش به فرمان وزیر بهداشت باشند حرف او را به پشیزی نمی خرند، از مردم چه انتظاری می توان داشت؟
همزیستی نیوز - سه پژوهشگر ایرانی ساکن آمریکای شمالی در مقاله اخیر خود در مجله نیچر، پرده از شرایط نگران کننده منابع آب زیرزمینی ایران برداشتهاند.
به گزارش انصاف نیوز به نقل از آب نیوز سمانه اشرف و علی ناظمی از دانشگاه کنکوردیای مونترآل کانادا و امیر آقاکوچک از دانشگاه کالیفرنیا در ارواین در مقالهای که در نشریه «گزارشهای علمی» از نشریات گروه Nature منتشر شد، وضعیت سفرههای آب زیرزمینی ایران در یک مقطع ۱۴ ساله از ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۴ را بررسی کردهاند. نتیجه این بررسی برای کسانی که دلنگرانانه مسائل آب و خاک و غذا و امنیت ایران را زیر نظر دارند، امیدوار کننده نخواهد بود.
به گفته نویسندگان خشکسالی ناشی از فعالیت انسانی عامل اصلی تخلیه سفرههای آب زیرزمینی است. بر اساس برآورد این سه نفر، میزان کاهش آب آبخوانها در مقطعی ۱۴ ساله حدود ۷۴ میلیارد متر مکعب بوده است. همچنین، اضافه برداشت در ۷۷٪ مساحت ایران به نشست بیشتر زمین و شوری خاک انجامیده. پژوهش و بررسی آمار و ارقام نشان میدهد که در این مقطع زمانی، متوسط اضافه برداشت از آبخوانهای کشور در حدود ۵/۲۵ میلیارد متر مکعب در سال بوده است. کاهش منابع آب زیرزمینی در برخی از نقاط ایران بین ۲۰٪ تا ۲۶۰۰٪ گزارش شده و بیشترین میزان حجمی کسری مربوط به حوضه «دریاچه نمک» است که ۲۶٪ جمعیت ایران، شامل شهرهایی نظیر تهران در آن قرار گرفته است. میزان کاهش منابع آب زیرزمینی در حوضه دریاچه بختگان به ۲۶۰۰٪ میرسد. بر اساس این گزارش، کمترین میزان کسری مربوط به حوضه آبریز هراز-قرهسو است. وضعیت تخلیه سفرههای آب زیرزمینی را در حوضههای آبریز ایران را میتوان در تصویر بالا دید. نویسندگان معتقدند ادامه مدیریت ناپایدار آبهای زیرزمینی میتواند به اثرات برگشتناپذیری روی محیط زیست و اراضی ایران منتهی شود و امنیت آب، غذا و امنیت اقتصادی-اجتماعی کشور را تهدید کند. لازم به ذکر است که با وجود هشدارهای کارشناسان از دهه ۶۰ تا کنون، سیاست دولت بر مدیریت آب سطحی استوار بوده و به منابع آب زیرزمینی بهاندازه کافی توجه نکرده است. تغذیه مصنوعی آبخوانها از طریق مدیریت سیلابها میتوانست هم ذخایر زیرزمینی را افزایش دهد و بخش عمدهای از آبخوانهای تخلیه شده را باز یابد. گرچه برخی بر این نظر هستند که بارندگی در سالهای پرباران میتواند کسری سفرههای آب زیرزمینی را جبران کند، اما در سالهای نسبتاً پرباران نظیر سال آبی ۲۰۱۹-۲۰۲۰، برداشت آب از آبخوانها زیاد بوده و «منابع آب زیرزمینی ایران بسیار سریعتر از زمان جبران[تغذیه] خالی شده است.». نویسندگان استدلال کردهاند که تولید غذا بدون بهبود راندمان آبیاری دلیل اصلی افزایش بیش از حد اضافه برداشت از سفرههای آب زیرزمینی ایران است. اضافه برداشت آب زیرزمینی باعث میشود که آبخوانها حتی در سالهای مرطوب قادر به بازیابی کامل نباشند. حدود ۷۶٪ مساحت کشور با اضافه برداشت مواجه است. عدم جبران کمبود آب آبخوانها، عواقب عمدهای دارد که میتواند امنیت اجتماعی-اقتصادی و زیست محیطی کل ایران را تهدید کند.
همزیستی نیوز - اظهارات گلایهآمیز و انتقادی روز گذشته(دوشنبه) وزیر بهداشت، اختلافنظر و شکاف در مدیریت کرونای کشور را عیان کرد. درحالیکه روز شنبه حسن روحانی بر جلوگیری از چندصدایی در مدیریت کرونا تاکید کرده بود، سعید نمکی در اظهاراتی اعلام کرد که «از من انتظار نداشته باشید به خاطر تکصدایی، حرف غیرکارشناسی بزنم.» این مدیریت دوقطبی در ستاد کرونا در حالی است که ایران در پیک چهارم این بیماری گرفتار شده است.
گرفتاری ایران در موج چهارم کرونا و فرارسیدن روزهای سخت کرونایی که پیشتر کارشناسان آن را بهعنوان محصول سیاستهای نوروزی دولت پیشبینی میکردند، حالا سیاستگذاران مقابله با این بحران را در صفبندی جدیدی قرار داده است. اگرچه سیاستهای اعلامی ستاد ملی مقابله با کرونا که ریاست آن را حسن روحانی رئیسجمهوری برعهده دارد، لازمالاجرا است اما زمزمههای انتقادی به برخی سیاستهای اتخاذ شده از اسفندماه علنی شد و سعید نمکی وزیر بهداشت بهعنوان یکی از اعضای این ستاد، در جبهه منتقدان برخی از این سیاستها قرار گرفت. گواه این مدعا، اظهارات و هشدارهای او در هفتههای پایانی اسفند گذشته و همچنین انتقادات و گلایههای او از ابتدای سال ۱۴۰۰ تا امروز است. او که در یک ماه گذشته بارها لب به نقد برخی تصمیمگیریها درباره کرونا در ایران گشود، روز گذشته نیز در ادامه گلایههای خود، تاکید کرد که «اگر نگاه کارشناسی ما خریدار داشت در موج چهارم کرونا گرفتار نمیشدیم.» وزیر بهداشت که وضعیت کرونا در کشور را بسیار سهمگین و خطرناک معرفی کرده، با بیان اینکه «اهل سیاست بازی نیستیم، با مردم شفاف و بیپرده صحبت میکنیم» تاکید کرد: «از من وزیر بهداشت انتظار نداشته باشید به خاطر تکصدایی، حرف غیرکارشناسی بزنم یا تایید کنم.» این اظهارات وزیر بهداشت دو روز پس از آن مطرح شده که حسن روحانی بر جلوگیری از چند صدایی در این بحران سخن گفته بود. روحانی که این روزها با انتقادهای زیادی در زمینه مدیریت بحران کرونا روبهروست، در جلسه روز شنبه ستاد ملی مقابله با کرونا گفته بود: «اینکه ما برای ستاد ملی کرونا یک سخنگو انتخاب کردیم برای جلوگیری از چندصدایی است. اگر بنا باشد هرکسی در تلویزیون مصاحبه کند و هر حرف و بیانی بهکار بگیرد که نمیشود.»
نمکی اما دیروز در ادامه انتقادات خود در حالی که نامی از فرد یا افرادی نبرد، گفت: «کار را بر ما سخت کردند حرف کارشناسی را نشنیدند. در برخی استانها از پیک ویروس ووهان تازه درآمده به علت سفرها به دام ویروس جهش یافته افتادهاند بمب آلوده جابهجا شد.»
ماجرای این انتقادها به سیاست لغو محدودیتهای سفر در نوروز ۱۴۰۰ باز میگردد؛ سیاستی که کارشناسان از اسفندماه درباره تبعات حتمی آن که گسترش چشمگیر بیماری در سراسر ایران است، هشدار داده بودند.
واکنش نمکی به تهدیدهای احتمالی
سعید نمکی که این روزها در زمره اصلیترین منتقدان اجرای سیاست نوروزی دولت و ستاد ملی مقابله با کرونا جای گرفته، روز گذشته از بیاهمیت بودن پست وزارت نیز گفت؛ موضوعی که میتواند نشانه اختلاف او با حسن روحانی درباره سیاستهای مقابله با بحران کرونای ستاد باشد. بخشی از اظهارات روز گذشته او در جمع اعضای کمیته اجتماعی و امنیتی ستاد ملی کرونا در وزارت بهداشت شاهدی بر این مدعا است؛ آنگونه که «ایرنا» از اظهارات وزیر بهداشت در این مراسم گزارش داده است، نمکی تاکید کرد: اگر خدمت به مردم نباشد، پست وزارت از آب بینی بز که امیرالمومنین(ع) گفت برای من کمتر است. من فقط برای خدمت به مردم اینجا نشستهام.» او در این باره، بدترین اتفاق را شرمساری از مقام معظم رهبری خواند و تاکید کرد که «این مرد بزرگ هیچ وقت مرا تنها نگذاشت و یک لحظه که فکر میکنم حرفی بزنم که او را برنجاند بغض گلویم را میفشارد. هر نامهای نوشتم این مرد بزرگ، مقام معظم رهبری بلافاصله جواب دادند. در همان روزهای اول نوشتم تصمیمات بزرگ یک قرارگاه میخواهد. ایشان بلافاصله فرمودند نگران نباشید و اعلام کردند که ستاد تشکیل شود و مصادیق را وزارت بهداشت تعیین میکند نه اینکه وزارت بهداشت یک عضو عادی ستاد باشد و گر نه بقیه تصمیم بگیرند ما اجرا کنیم.»
موضع اختلافی وزارت بهداشتیها با سیاست نوروزی ستاد ملی مقابله با کرونا تا اندازهای عیان است که سخنگوی این ستاد نیز روز یکشنبه بر آن صحه گذاشت.
علیرضا رئیسی سخنگوی این ستاد روز یکشنبه درباره تصمیم این ستاد برای سفرهای نوروزی گفته بود: «وزارت بهداشت فقط یک رأی در ستاد دارد و در این ستاد نیز اعلام کرد با سفرهای نوروزی مخالف است، عده کمی با این نظر وزارت بهداشت موافق بودند و بقیه اعضا با آن مخالفت کردند که منجر به انجام سفرها شد.»
همچنین ایرج حریرچی نیز ۱۸ فروردین ماه در یک برنامه تلویزیونی به تصمیم ستاد درباره سفرهای نوروزی ۱۴۰۰ اشاره کرده و گفته بود: «تاکید وزارت بهداشت این بود که از فرصت طلایی نوروز برای کاهش آمار کرونا استفاده کنیم و مانند سال گذشته که همهجا تعطیل بود امسال نیز همانگونه شود و جلوی مسافرتها گرفته شود اما برخی در ستاد ملی کرونا مانع شدند تا از فرصت طلایی عید برای خاموشکردن شعلههای کرونا استفاده کنیم.»
دیده نشدن کار وزارت بهداشت
علاوه بر سیاستهای نوروزی، آنچه نمکی و وزارت بهداشت را به علنی کردن نقدهایشان به تصمیمات ستاد ملی مقابله با کرونا وا داشته، وضعیت کادر درمان و نادیده گرفته شدن فعالیت آنان در ۱۳ ماه گذشته (از زمان آغاز شیوع کرونا در ایران) است. سعید نمکی ادامه داد: تا قبل از عید با وجود همه مشکلات، کمبودها و تحریمهای ظالمانه مدیریت موفق کرونا را رقم زدیم و عظمتی رقم خورد که هیچ کس باور نمیکرد.
نمکی افزود: کسی کارهای وزارت بهداشت را در این روزهای سخت ندید، کسی نگفت ارزی که سال ۹۹ برای دارو گرفتیم یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون یورو کمتر از سال آرام ۹۷ بود اما یک مورد صف دارو را دیدید. کسی پرسید چطور ۴۷۰۰ قلم دارو را مدیریت کردید و کارخانه دارویی تعطیل نشد. وزیر بهداشت گفت: کمکی که وزارت بهداشت به آرامش جامعه کرد مغفول مانده است. نمیگویند وزارت بهداشت یکی از بزرگترین کمکهایش حفظ آرامش جامعه است.
او با بیان اینکه برخی جاها بیمهریهایی بوده که همکاران ما را کسلتر و خستهتر کرده است، گفت: قبل از عید راهی را رفتیم که همه میدانید. راه پر سرعتی را با وجود سنگلاخها با دستهای بسته و چشمهای باز در اقیانوس بلا شنا کردیم. زمانی که مرگ بالای هزار نفر را برای ایران پیشبینی کرده بودند مرگ دو رقمی داشتیم. بیش از یک ماه ویروس انگلیسی در خوزستان میچرخید، اما مرگها را دو رقمی نگه داشتیم. وزیر بهداشت با تاکید بر اینکه اتفاقاتی که بعد از عید افتاد هیچ ربطی به کمیتههای کرونا ندارد، در ادامه گلایههای خود گفت: قرار نیست اعتماد مردم را که بزرگترین سرمایه اجتماعی است حراج کنیم. با مردم در پس پرده صحبت نمیکنیم.
وضعیت سهمگین کرونا
برخی تصمیمات ستاد ملی مقابله با کرونا در حالی از سوی اصلیترین بخش اجرایی این ستاد یعنی وزارت بهداشت بهعنوان مرجع درمانی کشور با انتقادات جدی روبهرو است که مقامات این وزارتخانه، وضعیت این اپیدمی در ایران را بسیار سخت توصیف میکنند؛ به نحوی که وزیر بهداشت در اظهارات دیروز خود تاکید کرد که «ما با دام یکی از سهمگینترین اپیدمیهای تاریخ مواجه شدیم.»
رکورد ابتلا شکست
آنچه میتواند گویای این وضعیت سهمگین باشد، آماری است که هر روز صعودیتر از روز قبل میشود؛ آخرین آمار وزارت کشور گواه این مدعا است؛ رکورد ایران در ابتلای روزانه به کرونا طی ۱۳ ماه گذشته، روز گذشته شکسته شد. ایران در حالی در موج چهارم کرونایی به سر میبرد که در ۲۴ ساعت منتهی به ظهر دوشنبه (دیروز)، ۲۳ هزار و ۳۱۱ بیمار جدید مبتلا به کووید-۱۹ در کشور شناسایی شد و مقامات وزارت بهداشت در هشدارهای رسمی خود، از «بدتر شدن اوضاع کرونایی در روزهای آتی» خبر میدهند. در بازه ۲۴ ساعته منتهی به یکشنبه همچنین ۲۷۴ بیمار مبتلا به کرونا جان خود را از دست دادند و هماکنون، براساس آخرین آمار وزارت بهداشت، چهار هزار و ۴۴۰ نفر از بیماران مبتلا به کووید-۱۹ در وضعیت شدید این بیماری تحت مراقبت قرار دارند.
از سوی دیگر، وضعیت ۲۹۵ شهرستان قرمز شده و ۹۹ شهرستان نیز نارنجی است. در نقشه ایران تنها ۹ شهرستان در وضعیت آبی قرار دارد و ۴۵ شهرستان زرد است. البته رنگ قرمز در حالی در نقشه کرونایی ایران در حال گسترش است که وزیر بهداشت دو روز پیش از سیاه شدن نقشه ایران و وخیم شدن اوضاع گفت و دیروز هم تاکید کرد: اصلا رنگ زرد و قرمز و نارنجی معنا ندارد. حق نداریم ویروس را از یک نقطه به نقطه دیگر منتقل کنم. این وضعیت تا حدی خطرناک است که ایرج حریرچی معاون وزیر بهداشت دیروز اعلام کرد که «۲۵ درصد مرگهای روزانه کشور بر اثر کرونا است»
همزیستی نیوز - تحقیقات جدیدی که دانشمندان انجام دادهاند ادعا می کند که مادهای در چای سبز وجود دارد که می تواند با جلوگیری از اتصال ویروس کرونا به سلولهای انسانی، از ابتلا به بیماری کووید ۱۹ و انواع جهش یافته ویروس، جلوگیری کند.
در همین رابطه یک فوق تخصص جراحی ریه و قفسه سینه در گفتوگو با ایسنا به اثرات آنتی اکسیدانی و ضدالتهابی چای سبز اشاره کرد و گفت: نوشیدن این چای در بهبود بیماریهای قلبی موثر است و همچنین در درمان بیماریهای خود ایمنی نظیر بیماری روماتیسم نیز مصرف می شود، همچنین ممکن است در جلوگیری از رشد سلولهای سرطانی به ویژه سلولهای سرطانی دستگاه گوارش انسان تاثیرگذار باشد.
دکتر سیدمهدی فرساد مصرف چای سبز را عاملی برای کاهش فشار خون بالا دانست و افزود: در طب سنتی نیز به نوشیدن چای سبز برای درمان انواع بیماری ها توصیه شده و نتایج خوبی نیز در پی داشته است.
وی به تحقیقات جدیدی که دانشمندان بر روی چای سبز انجام داده اند اشاره کرد و گفت: در این تحقیق مشخص شده است که چای سبز می تواند از رشد و تکثیر ویروس کرونا جلوگیری کند. البته این مطالعه و تحقیق صورت گرفته آزمایشگاهی بوده و در این پروسه، سلولهای بدن انسان به موادی که از چای سبز استخراج شده اند آغشته شده و در مجاورت ویروسهای کرونا حتی نوع جهش یافته کروناویروس قرار گرفته است.
دکتر فرساد ادامه داد: در این فرآیند تحقیقاتی مشخص شده است مادهای به نام " EGCG "موجود در چای سبز میتواند از اتصال ویروس کرونا به سلولهای بدن و گیرنده ویروس جلوگیری کند. بنابراین ویروس نمی تواند وارد بدن شده و تکثیر شود و تا حد زیادی می تواند در جلوگیری از ابتلا به ویروس کرونا تاثیرگذار باشد.
وی با تاکید بر اینکه براساس این تحقیق، مصرف چای سبز در پیشگیری و درمان ویروس کرونا موثر است، افزود: این تحقیق در مرحله آزمایشگاهی است و هنوز بطور کامل بر روی بدن انسان آزمایش نشده است.
او تصریح کرد: در یک کار تحقیقاتی و مطالعاتی دیگر که در کشور اوکراین انجام شده، مشخص شده است که افرادی که چای سبز مصرف میکردند، نسبت به افرادی که چای سبز مصرف نمیکردند کمتر دچاربیماری کروناویروس شدند و آمار مرگ و میر در بین آنها کمتر بوده است.
این فوق تخصص جراحی ریه و قفسه سینه در ادامه تصریح کرد: باید دید در سایه مطالعات بالینی بیشتر بر روی مصرف چای سبز به چه میزان نوشیدن این چای میتواند سد راه ورود ویروس به بدن انسان شود.
او تاکید کرد: به مردم توصیه می شود تا زمان انتشار نتایج تحقیقات کامل بالینی، در مصرف چای سبز زیاده روی نکنند چرا که مصرف زیاد آن میتواند آسیبهای کبدی به همراه داشته باشد. بهتر است حداکثر روزانه دو تا سه فنجان چای سبز مصرف شود تا اثرات ضدالتهابی و موثر در بهبود فشار خون و بیماریهای قلبی دیده شود.
همزیستی نیوز - حریرچی معاون وزیر بهداشت در یک برنامه تلویزیونی گفت:« ستاد ملی کرونا مانع استفاده از فرصت طلایی عید برای خاموش کردن شعله های کرونا شد.» مجری برنامه از او پرسید:«چه کسی مخالفت کرد؟» جناب معاون هم خیلی شفاف گفت:«نمیتوانم اسامی این افراد را بگویم.»
وزیر بهداشت هم که در این مدت حسابی از اجرایی نشدن پیشنهادهایش در ستاد ملی کرونا شاکی است، گفته است:« کرونا و مرگ مردم این سرزمین را ابزار سیاسی میکنند تا بتوانند ورشکستگی گذشته را جبران و در ماههای پیشرو آب رفته به جوی را بازگردانند.»
این سخنان نشان میدهد که زور عدهای در ستاد ملی کرونا بیشتر از وزیر بهداشت است. وزیر که مسئول مستقیم مبارزه با کروناست و فرمانده خط مقدم است، چندان حرفهایش خوانده نمیشود و دیگران برای شرایط کرونایی کشور تصمیم میگیرند. تصمیمهایی که از آبی و زرد، ما را وارد مرحله قرمز جگری کرده است.
در این نوشتار میخواهم یک پیشنهاد به وزیر بهداشت بدهم. وزیری که سختترین روزهای یک وزیر در تاریخ جمهوری اسلامی را سپری میکند.
آقای نمکی، از سمت خود استعفا دهید تا شاید به آنهایی که تصمیم میگیرد بربخورد و بدانند در شرایط سختی قرار داریم. گاهی یک تلنگر مثل استعفا، میتواند جان مردم را نجات دهد تا بیش از این قربانی تصمیمهای غلط ستاد ملی کرونا نشویم.
احمد متوسلیان فرمانده نامی دفاع مقدس، در یکی از عملیاتها، گوشی بیسیم را رو به آسمان گرفت تا پشت جبههایها صدای جنگ را بشنوند و زودتر به کمک گردان او بیایند. حالا استعفای شما هم میتواند کار همان گوشی را کند.
گاهی رفتن بهترین تصمیم است. جایی گفته بودید:« آنها که شعار ترغیب به استعفای این تیم را سر میدهند نیز بدانند که این گروه پایدارتر از آنست که فکر میکنند.» بله، همه ما میدانیم وزارت بهداشت، تمام توان و وقت خود را صرف کرونا کرده است. اما گلایه کردن و شکایت بردن به زمین و آسمان تا امروز مشکلی از کرونای کشور حل کرده است؟
آیا شکایت شما باعث توقف سفر رفتن در نوروز شد؟ نه! پس باید طرحی جدید دراندازید و به عقیده نگارنده استعفا بهترین گزینه است. در متن استعفا هم به صورت صریح از مشکلات بگویید تا همه بدانند شرایط کرونایی کشور چگونه است؟
وضعیت وحشتناک امروز کشور به نام شما هم نوشته میشود. شما اگر توانایی داشتید باید در ستاد ملی تحصن میکردید و اجازه نمیدادید در ایام نوروز کرونا جولان دهد. حالا که توانایی مقابله با آنها را ندارید و حرفهایتان برو ندارد، پس بهتر است بروید تا نام نیکی از خود به جای بگذارید.
یک سرمربی فوتبال هم وقتی میبیند در کار او دخالت میشود و حتی قدرت ارنج کردن تیمش را ندارد، استفعا میدهد تا ناکامی تیم را به نام او نزنند.
یادتان نرود تاریخ شما را قضاوت خواهد کرد. تاریخ میگوید اگر نگذاشتند کار کنی، چرا ماندی؟