از زمانی که بازنشسته شدم یکی از برنامه هایم برای دوران بازنشستگی، سفر به مناطقی از کشورمان بود که هرگز در طول این بیش از شش دهه عمرم قدم به آنجا نگذاشته بودم.
و امروز سه شنبه 29 آبان 1403 بعد از گذشت حدود کمتر از سه سال از زمان بازنشستگی ام، دارم می روم به منطقه جرگلان از توابع شهرستان راز و جرگلان در استان خراسان شمالی، منطقه ای زیبا، وسیع و کوهستانی در شمال شرقی کشورمان هم مرز با کشور ترکمنستان که با رودخانه خشک و کم آب اترک به عنوان خط مرزی از هم مجزا شده اند.
قبل از دیدن این منطقه تصور خاصی از آن در ذهنم نقش نبسته بود. فقط می دانستم که مردم این منطقه مثل خودم ترکمن هستند، من اهل ترکمن صحرا به عنوان بخش بزرگی از استان گلستان شامل گنبد، آق قلا، بندرترکمن، کلاله، کومش تپه و مراوه تپه هستم ولی مردم جرگلان که شاید 30 کیلومتر از مراوه تپه گلستان فاصله نداشته باشد به رغم اینکه صد در صد ترکمن هستند اهل استان خراسان شمالی محسوب می شوند.
دیگر اینکه می دانستم این منطقه نیز مثل اکثر مناطق مرزنشین و قوم نشین از محروم ترین مناطق کشورمان است و شرایط زندگی مردم این منطقه هم مانند مردم این مناطق چندان مطلوب نیست.
به هرحال با این تصورات روانه منطقه جرگلان هستم. بهانه سفرم به این منطقه نیز مثل بهانه اکثر سفرهایم در طول حدود 20 سال پیش به این طرف، چیزی جز تدریس روزنامه نگاری به خبرنگاران، چیز دیگری نیست.
گرچه در طول این مدت به این بهانه به اکثر استان های کشور سفر کرده ام اما نمی دانم امروز بعد از گذشت دو دهه از آغاز تدریسم، چرا احساس خوبی نسبت به آموزش روزنامه نگاری در کشور ندارم، شاید وضعیت اسفبار مطبوعات و سایر رسانه های جمعی و حرفه روزنامه نگاری و شرایط شغلی و اجتماعی اسفبارتر خبرنگاران از یک طرف و وضعیت بغایت بغرنج جامعه ما که مطبوعات، رسانه ها و خبرنگاران در ایجاد آن سهیم هستند از طرف دیگر، آموزش روزنامه نگاری را برایم بی معنی کرده است.
ولی، چون همیشه اعتقاد داشتم و دارم که اگر اصول بنیادی حرفه روزنامه نگاری را حداقل به یک جوان ایرانی در دورافتاده ترین منطقه کشورمان آموزش بدهم و به او بگویم که مهم ترین خصوصیت یک خبرنگار حرفه ای سلامت نفس است و شجاعت و تخصص برای او یک ضرورت بشمار می رود، بطور قطع در تغییر دیدگاه غالب جامعه در خصوص خبرنگاران تاثیر مثبت خواهد گذاشت، آموزش روزنامه نگاری را در هرکجای این مرز و بوم یک فرصت می دانم و استفاده از این فرصت را حتی در سخت ترین شرایط برای خودم یک ضرورت!
و این فرصت امروز برایم فراهم شده است، برگزاری دوره آموزش روزنامه نگاری مقدماتی در شهری بنام « یکه صعود» مرکز بخش جرگلان از توابع شهرستان مرزی راز و جرگلان در استان خراسان شمالی .
باعث و بانی این دوره آموزشی دو روزه در حقیقت یک کمپین مجازی با رهبری یک بانوی فعال اجتماعی اهل منطقه جرگلان به نام صاحب جمال رحیمی است که یک تنه در جامعه سنتی و البته مردسالار جرگلان پرچم تغییر را به اهتزاز درآورده و در کنار فعالیت های مختلف اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در عرصه رسانه نیز کمابیش فعال است و در حد توان خود و اقتضائات منطقه تلاش می کند این فعالیت های خود را رسانه ای نیز بکند.
با صاحب جمال رحیمی اولین بار پس از برگزاری دوره آموزش روزنامه نگاری (گزارش نویسی) در شهر بجنورد مرکز استان خراسان شمالی در سال 1395 آشنا شدم زمانی که او با من تماس گرفت و پس از معرفی خود گلایه کرد که مسئولان خانه مطبوعات استان خراسان شمالی مانع شرکت او در این دوره آموزشی شده اند و علتش هم نداشتن مدرک لیسانس بوده است.
بطور طبیعی اظهارات او در آن زمان برایم بسیار عجیب بود، چرا که اولین بار می دیدم یک بانوی ترکمن اهل منطقه ناشناخته و دورافتاده جرگلان پیگیر یادگرفتن حرفه روزنامه نگاری است و اینکه مسئولان خانه مطبوعات این استان به یک دلیل قابل اغماض او را از یک فرصت آموزشی محروم کرده بودند، ناراحت شدم و به او قول دادم که از طریق فضای مجازی کمکش کنم و اگر فرصتی پیش بیاید یک دوره آموزشی در منطقه آنها برگزار کنیم.
* سفر به منطقه جرگلان
سفر به منطقه جرگلان با هر هدفی هم که صورت بگیرد قطعا این حسن را دارد که انسان با منطقه ای زیبا، بکر و ناشناخته، با جامعه ای دارای فرهنگ و آیین متفاوت و مهم تر از همه با انسان هایی سخت کوش، کم ادعا و کم توقع و البته دارای زخمی نهان از ظلم و تبعیض برتن آشنا می شود.
در مسیر گرگان به بجنورد پس از گذشتن از شهر آشخانه در دو راهی راز و جرگلان از اتوبوس پیاده می شوم و با خودرو سواری متعلق به یکی شهروندان جرگلان که از قبل توسط صاحب جمال رحیمی هماهنگ شده بود عازم جرگلان می شوم.
در طول مسیر حدود 70 کیلومتری تا شهر « یکه صعود » مرکز بخش جرگلان، راننده خودرو که اتفاقا از فرهنگیان با سابقه منطقه جرگلان است به تفصیل ازمسائل و مشکلات این منطقه برایم صحبت کرد .
صحبت های «همراه درخشان» که مدیر یکی از دبیرستان های شهر یکه صعود است، بسیار جالب و پر محتواست. معلوم است که او اطلاعات وسیعی در مورد مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی این منطقه دارد. در مجموع همسفر شدن با او در آغاز ورودم به این منطقه برایم بسیار مغتنم بود.
البته از یک فرهنگی دارای مدرک کارشناسی ارشد رشته روانشناسی در چنین منطقه ای انتظار هم می رود که مسائل جامعه خود را به این زیبایی تجزیه و تحلیل کند.
ساعاتی از شب نگذشته بود که به شهر یکه صعود رسیدیم. ظاهر این شهر چیزی برای گفتن ندارد. به نظر می رسد روستایی بزرگ بوده که با احداث یک میدان و یک ورودی و چند ساختمان تجاری حداکثر دوطبقه در دو طرف خیابان اصلی و نصب چند تابلو راهنما، تبدیل به شهر شده است.
ساختمان کوچک دو طبقه شهرداری، دو شعبه بانک و خودپرداز، یک درمانگاه، چند مطب پزشکان و داروخانه، مقر نیروی انتظامی، تعدادی مدرسه و چند باب بومگردی مهم ترین اماکن عمومی این شهر هستند که البته فاصله این اماکن از یکدیگر نیز بسیار زیاد و در نبود تاکسی و دیگر وسایل حمل و نقل عمومی، برای کسانی که فاقد وسیله نقلیه شخصی هستند، دسترسی به آنها هم بسیار دشوار است.
برای اسکان من یکی از بومگردی های شهر یکه صعود را اختصاص دادند. صاحب این بومگردی عبدالواحد رحیمی عموی صاحب جمال رحیمی است که انصافا مکان جالب و نسبتا مجهزی را برای من در نظر گرفته بود.آنچه که برای من بیشتر جلب توجه می کرد چیدمان راهرو و اتاق ها بود که تماما با صنایع دستی ترکمنی تزیین و مفروش شده بود.
در دفتر و در واقع رستوران این بومگردی، صاحب جمال رحیمی که برای اولین بار از نزدیک او را می دیدم ضمن خوشامدگویی توضیحات مختصری از وضعیت این بومگردی، شهرشان و کلاس آموزش روزنامه نگاری که قرار است فردا و پس فردا (چهارشنبه و پنجشنبه) در دفتر کار شهردار یکه صعود برگزار شود، داد و اظهار امیدواری کرد که این دو روز برای من سخت نگذرد.
من نوعی که هم از نظر امکانات رفاهی شخصی، هم از نظر امکانات شهری و شهرسازی وهم از نظر امکانات اجتماعی و فرهنگی در شرایط بسیار متفاوتی با مناطقی مانند منطقه جرگلان زندگی می کنیم، دیدن و تجربه کردن زندگی هرچند کوتاه مدت در این مناطق یک حسن دارد و آن اینکه حداقل یک بار از پوسته گرم و نرم و زیبایی که برای دنیای درون مان ساختیم در می آییم و قدم به دنیای بیرون می گذاریم و می بینیم که بیرون چه خبر است!
همان بیرون که ما رسانه ای ها سال ها که نه، بلکه دهه هاست دانسته یا نادانسته، واقعیات آن را کتمان می کنیم، همه چیز را در آن گل و بلبل نشان می دهیم، در صورتی که واقعیت های زندگی در بیرون چیز دیگری است.
به هر حال، اولین شب را در بومگردی آقای رحیمی که اسمش را «توبراق» گذاشته است، سپری می کنم. «توبراق» در زبان ترکمنی به معنی خاک و سرزمین است و حاکی از عشق و علاقه مردم این منطقه به خاک و موطن خودشان است.
آقای رحیمی جوانی خودساخته است، می گوید از سنین نوجوانی در تهران کار می کرده و پخت و پز غذاهای مختلف را در آنجا یاد گرفته و پس از مدتی تصمیم گرفته در منطقه خودش یعنی جرگلان رستوران و بومگردی راه بیاندازد، در اتاقی که برای من اختصاص داده اند انواع گواهینامه ها و تقدیرنامه ها و همچنین عکس های او به چشم می خورد.
* اولین روز من در جرگلان
امروز چهارشنبه آخرین روز آبان ماه 1403 است و فردا اولین روز آذرماه، خیلی خوشحالم که در این سفر دو ماه را در این منطقه تجربه می کنم، گرچه تنها یک یا دو روز از هرکدام از این ماه ها را در این منطقه خواهم بود، هنوز اولین روز سفرم به این منطقه آغاز نشده احساس راحتی عجیبی می کنم. احساس می کنم اینجا هم خانه من است، هم موطن من است، گرچه هنوز غیر از آقای درخشان که زحمت کشید و من را با خودرو خودش از دوراهی جرگلان تا شهر یکه صعود آورد، خانم صاحب جمال رحیمی و آقای عبدالواحد رحیمی صاحب بومگردی و یکی دو نفر نوجوان در بومگردی، کسی دیگر را ندیده ام اما احساس می کنم سالهای سال است که اینجا زندگی می کنم و همه را می شناسم.
قرار است کلاس ساعت 9 صبح شروع شود. محلش را برایم شهرداری یکه صعود اعلام کردند. فاصله بومگردی تا شهرداری بسیار طولانی است، دوست داشتم اگر فاصله نزدیک است پیاده بروم تا آنجا که بتوانم از نزدیک شهر و ساکنان آن را ببینم.
یک خودرو پراید که از مسافرکش های بین شهری بود و به علت نبودن تاکسی درون شهری، کار جابجایی مسافران را در داخل شهر هم انجام می دهند با هماهنگی خانم رحیمی به بومگردی آمد و من را به شهرداری یکه صعود رساند.
خانم رحیمی و یک عضو شورای شهر به استقبالم آمدند و به محل کلاس که در دفتر کار شهردار تشکیل شده بود راهنمایی شدم. گرچه به گفته خانم رحیمی افزون بر حدود 18 نفر برای شرکت در این دوره ثبت نام کرده بودند اما بیشتر از 8 نفر در کلاس حضور پیدا نکردند.
البته با تجربه ای که من در طول حدود دو دهه تدریس در دوره های آموزش روزنامه نگاری در استان های مختلف کشور داشتم عدم استقبال از این دوره ها برایم چندان عجیب نیست، چرا که در اصل این دوره ها از سوی دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی و خانه های مطبوعات استان ها برای ارتقاء دانش و مهارت خبرنگاران شاغل در رسانه ها و روابط عمومی استان ها برگزار می شود و پس از گرفتن ازمون توسط این دفتر، در صورت گرفتن نمره قبولی گواهی رسمی گذراندن این دوره ها برای آنها صادر می شود که شاید در سوابق استخدامی یا برای جذب آنها به رسانه ها و ادارات و سازمان ها موثر باشد.
حال آنکه این دوره در جرگلان صرفا یک دوره غیر رسمی و خودجوش از طرف یک کمپین مجازی بوده و گرچه با رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان راز و جرگلان هماهنگی های لازم صورت گرفته بود ولی از آنجا که غیر از خانم رحیمی کسی به عنوان خبرنگار حتی به صورت غیررسمی نیز در شهرستان فعال نیست، طبیعی بود که برگزاری این دوره آموزشی در این منطقه از استقبال قابل توجهی برخوردار نشود.
گرچه خانم رحیمی به شدت تلاش می کرد تا با تماس تلفنی افرادی که ثبت نام کرده بودند را به حضور در کلاس ترغیب کند ولی من به او تذکر دادم که خیلی ناراحت نباشد چرا که حتی یک نفر هم در کلاس باشد برای من کافیست.
حقیقتش تجارب گذشته اثبات کرده که برگزاری کلاس های پرتعداد و حضور افرادی که حرفه خبرنگاری را نه از روی علاقه و شناخت بلکه از روی اجبار و صرفا به عنوان یک شغل انتخاب کرده اند، در این کلاس ها خیلی مثمر ثمر نبوده و چون اکثرا به صورت تجربی و بدون ارزیابی کارشان، سالهای سال فعالیت کرده اند چندان اعتقادی به آموزش ندارند و محصول کارشان را نیز از میزان استقبال مردم از مطبوعات و رسانه های رسمی کشور به خوبی می توان مشاهده کرد.
اما به نظر من حضور کسانی که هنوز با فضای انحصاری رسانه ای کشور آشنا نیستند و فعالیت در رسانه های دولتی و حکومتی را تجربه نکرده اند در این کلاس ها بسیار مثمر ثمر خواهد بود چرا که شالوده فکر و اندیشه آنها مستقل از قید و بندهاست و اصول بنیادی و جهانشمول روزنامه نگاری حرفه ای را البته اگر درست و بدون وابستگی فکری و عقیدتی به آنها منتقل شود، بهتر درک خواهند کرد و در عمل نیز به این اصول پایبند خواهند شد.
در آغاز کلاس آقای مهدی خوشدل رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان راز و جرگان با حضور در کلاس ضمن خوشامدگویی به من و اظهار خوشحالی از تشکیل این کلاس و تقدیر و تشکر از خانم صاحب جمال رحیمی و شهرداری یکه صعود اعلام کرد که در صورت استقبال دو شهر دیگر این شهرستان یعنی راز و غلامان این کلاس در این دو شهر نیز برگزار خواهد شد.
غیر از خانم صاحب جمال رحیمی، کسانی که در کلاس حضور داشتند گرچه در رسانه های رسمی هیچ گونه فعالیت رسانه ای نداشتند ولی اکثرا دستی در آتش! فضای مجازی داشتند و هرکدام به شکلی چه در پیج های شخصی و چه در کانال های خبری فعال بودند و وقتی از هرکدام پرسیدم که نگاه و برداشت شان از مقوله رسانه چیست متوجه شدم که مهم ترین دغدغه آنها این است که به شکلی مسائل و مشکلات منطقه شان را از طریق رسانه به گوش مسئولان برسانند.
در میان این افراد دو نفر دانش آموز هم بودند که قاعدتا حضور آنها برای من بسیار ارزشمند بود چرا که اعتقاد دارم آموزش برای بزرگسالان که سال های سال در این فضای رسانه ای بسته و یکطرفه فعال هستند، کارآیی ندارد بلکه اگر قرار است آموزش روزنامه نگاری حرفه ای جهانشمول به افراد داده شود تا آنها با آگاهی و اشراف به مسئولیت سنگین خود وارد عرصه رسانه شوند، باید این گونه آموزش ها برای جوانان و نوجوانان گذاشته شود، چرا که ذهن پاک آنها هنوز درگیر قید و بندهای فضای رسانه ای حاکم بر کشور نیست.
وقتی یکی از این دانش آموزان اجازه گرفت که بخشی از اجرای کلاس را به صورت زنده از یک پلاتفرم برای مخاطبان خود پخش کند این اعتقادم راسخ تر شد که آینده جامعه ما توسط این جوانان و نوجوانان رقم خواهد خورد و ما به عنوان نسل گذشته تنها کاری که باید بکنیم این است که به آنها آموزش درست بدهیم تا از دانش و مهارت خود در جهت انسانی استفاده کنند.
* آنچه که در روز اول کلاس مطرح شد
همیشه در کلاس هایی که در این دو دهه تحت عنوان «آموزش روزنامه نگاری» برای خبرنگاران در مراکز استان ها و برخی شهرستان ها برگزار کردم دغدغه اصلی من این بود که این خبرنگاران که اکثرا هم دختران و پسران جوان بودند قبل از اینکه تعاریف، مهارت ها و روش های تهیه و تنظیم محصولات خبری مانند خبر، گزارش، مصاحبه، مقاله و امثال اینها را یاد بگیرند، با اصول بنیادی جهانشمول روزنامه نگاری یا اصول بین المللی اخلاق حرفه ای در روزنامه نگاری آشنا شوند.
یعنی به آنها می گفتم که اگر شما بهترین، توانمندترین و مشهورترین خبرنگار دنیا هم بشوید ولی با این اصول آشنا نباشید و آنها را در کار حرفه ای و زندگی خود رعایت نکنید مطمئن باشید که یک خبرنگار حرفه ای محسوب نمی شوید.
اصولی مانند «حق مردم در دستیابی به اطلاعات تحقیقی»، « مسؤولیت اجتماعی روزنامهنگار»، «شرافت حرفهای روزنامه نگار»، «احترام به حریم خصوصی و شئون انسانی»، «احترام به منافع عمومی» و« احترام به ارزشهای جهانی و تنوع فرهنگها» از جمله این اصول بود که قبل از ورود به مباحث اصلی کلاس، آنها را برای خبرنگاران حاضر در کلاس یادآوری می کردم.
در این کلاس هم که در محل شهرداری یکه صعود مرکز بخش جرگلان از توابع شهرستان راز و جرگلان استان خراسان شمالی برگزار شد نخست به این دوستان پیش نیازهای حرفه روزنامه نگاری را برای کسی که می خواهد یک خبرنگار حرفه ای بشود، برشمردم.
داشتن سلامت نفس، داشتن شجاعت در بیان حقایق، نداشتن تعصب، داشتن تحصیلات آکادامیک، داشتن اطلاعات عمومی، آشنایی با حداقل یک زبان بین المللی، داشتن قدرت تحلیل و تفسیر مسائل و داشتن شم خبری از مهم ترین این پیش نیازها بود که هرکدام را به تفصیل برای شرکت کنندگان در این کلاس تشریح کردم./
در ادامه این کلاس، انواع رسانه ها شامل مطبوعات، خبرگزاری ها، رادیو، تلویزیون، سایت ها و پایگاه های خبری و شبکه های اجتماعی را معرفی کردم و سپس محصولات خبری شامل خبر، گزارش، مصاحبه، سرمقاله، یادداشت، مقاله، طنز، کاریکاتور، اینفوگرافیک و موشن گرافیک را هرکدام جداگانه توضیح دادم.
آشنایی با مقوله خبر و آموزش خبرنویسی بخش پایانی اولین روز این کلاس بود که به تفصیل به آنها پرداخته شد.
در این بخش ضمن بیان تعاریف مختلف از خبر به تعریف مشهور خبر از سوی کمیسیون مک براید وابسته به یونسکو تاکید کردم و با تشریح ویژگی های مورد اشاره در این تعریف برای خبر، توضیحاتی درباره آخرین ویژگی در این تعریف ارائه کردم.
این کمیسیون درخصوص این ویژگی خبر معتقد است که «خبر بایستی ادراکات فرهنگی جوامع خاص خود را منعکس نماید» . در تشریح این ویژگی در این کلاس تصریح کردم که منظور از ادراکات فرهنگی همان باورها و چارچوب هایی است که هر جامعه ای برای خودش ترسیم می کند و در واقع فرهنگ غالب آن جامعه است و خبری که در این جامعه تهیه می شود طبیعی است نمی تواند بر ضد این فرهنگ باشد، اما سئوال این است که آیا مختصات این فرهنگ و چارچوب و حد و مرزهای آن می تواند دستوری باشد.
در ادامه این بخش ارزش های خبری شامل دربرگیری، شهرت، مجاورت، برخورد، استثناء، بزرگی و تازگی را هرکدام جداگانه تشریح کردم و سپس عناصرخبر را طبق متد مشهور 5W&Hمعرفی کردم . لید خبر، منبع خبر، سبک های خبری، مقوله های نرم خبر و سخت خبر و چند مقوله دیگر در ارتباط با خبر نیز از دیگر مواردی بود که در بخش پایانی اولین روز این کلاس مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
* نمایش زندگی فرش بافان ترکمن
بعد از کلاس با خودرو یکی از شرکت کنندگان در کلاس یعنی آقای حمید مرادی همراه با خانم رحیمی به بومگردی آمدیم. آقای مرادی ظاهرا در کار عکاسی و فیلم برداری مراسم عروسی ها و بخصوص مسابقات کورس اسب دوانی در جرگلان است. آدم خوش مشرب و در عین حال سرشار از احساسات قومیت ترکمنی است. اطلاعات وسیعی از ریز جزئیات منطقه جرگلان دارد و تحصیلات دانشگاهی خود را هم نیمه کاره رها کرده است.
احساس کردم در این فرصت محدودی که من دارم و در فقدان امکانات بخصوص وسیله نقلیه که بخاطر بعد مسافت روستاها از همدیگر بسیار ضروری است، او می تواند فرد مناسبی برای آشنا کردن من با این منطقه باشد.
احساس من خیلی زود تعبیر شد و آقای رحیمی قول داد که فردا بعد از اتمام کلاس من را به روستاهای دور دست بخصوص تا نقطه مرزی بین ایران وترکمنستان ببرد.
در رستوران بومگردی آقای رحیمی ناهار را به اتفاق خانم رحیمی صرف کردیم. اکبر جوجه تا این مناطق دوردست هم آمده است. آقای رحیمی واقعا آشپز ماهر و بسیار هم خوش سلیقه است و اکبر جوجه او با اکبر جوجه اصل و اورجینال گلوگاه استان مازندران هم از نظر کیفیت و هم از نظر خوشمزگی برابری می کرد.
خانم رحیمی سر میز ناهار از فعالیت های خود در بخش صنایع دستی ترکمنی صحبت کرد و با نشان دادن یک بروشور به سفر دو هفته ای خود به کلن آلمان برای شرکت در نمایشگاه ویژه فرش ترکمن اشاره کرد.
به گفته او هدف از برگزاری این نمایشگاه، نمایش زندگی فرش بافان ترکمن از طریق فرش هایی است که هر بافنده ترکمن داستان سیر زندگی خود را از طریق بافتن نقش و نگارها، علائم و نمادها و نقاشی ها روی فرش خود روایت می کند.
صاحب جمال رحیمی با تشریح جزئیات فرش دستباف خود که در این نمایشگاه به نمایش گذاشته شده بود، یادآور شد که هنوز هم در دنیا کسانی هستند که به فکر ما بافندگان فرش هستند و حداقل این دغدغه را دارند که دشواری های تولید این فرش ها را که اکثرا فقط ظاهر قشنگ و قیمت آن را می بینند و کمتر کسی به فکر بافندگان آنهاست، انعکاس بدهند.
* در جرگلان همه از دکتر غیادی صحبت می کنند
بعد از ناهار به منزل مرحوم دکتر عبدالجلیل غیادی پزشک مردمی منطقه جرگلان که در شهر یکه صعود واقع شده است، رفتیم . دکتر غیادی را از قبل می شناختم. یادم می آید که یک بار هم تلفنی با هم صحبت کردیم. موضوع صحبت مااعتراض او به عنوان مدیرعامل شرکت تعاونی تولید و پرورش اسب اصیل ترکمن به از بین رفتن ذخایر ژنتیکی اسب های بومی بود و معتقد بود که امروزه تعداد اسب های خالص ترکمن بشدت کاهش یافته است.
از من خواست که به عنوان یک فعال رسانه ای ترکمن در این خصوص در رسانه ها اقدامی بکنم. آن مرحوم از وزارت جهاد کشاورزی شاکی بود که برخلاف قانون، وظایف و اختیارات خود را در هویت بخشی اسب، طی تفاهم نامه ای به فدراسیون سوارکاری تفویض کرده و از این فدراسیون نیز به شدت انتقاد می کرد که ضمن عدم رعایت مفاد و بندهای این تفاهم نامه، با رونمایی پیش نویس مخدوش کتاب تبار نامه اسب ترکمن، موجبات اعتراض اساتید و مالکین و عاشقان اسب ترکمن را فراهم آورده است.
یادم می آید که من نامه او را به وزیر ورزش و جوانان وقت(سال 1397) در پایگاه خبری خودم همزیستی نیوز منتشر کردم و بعد هم موضوع انتشار فایل صوتی منتسب به رییس فدراسیون سوارکاری وقت که در آن به قوم ترکمن توهین هایی کرده بود که فقط شایسته خودش بود، پیش آمد و مرحوم دکتر غیادی در این خصوص هم به شدت ناراحت بود.
در آن مقطع زمانی یعنی سال 1397 بسیاری از فعالان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و حتی اقتصادی ترکمن از جمله نمایندگان ترکمن مجلس، به شدت از شنیدن محتوای این فایل صوتی، مانند مرحوم دکتر غیادی ناراحت و خواستار برخورد با رییس فدراسیون سوارکاری وقت شدند و رسانه ها هم الحق این موضوع را به خوبی پوشش دادند ولی مانند همه موضوعات این چنینی بعد از مدتی سر و صداها فروکش کرد و نه پیگیری قضایی، نه بازخواستی، نه توبیخی، نه حتی معذرت خواهی و نه شفاف سازی در خصوص آن فایل صوتی صورت گرفت و فرد هتاک هم گرچه آن فایل را جعلی خواند و از پیگیری خود برای شناسایی جاعلان و منتشرکنندگان آن خبر داد ولی تا امروز که حدود 6 سال از آن ماجرا می گذرد ظاهرا این پیگیری هم به سرنوشت همه پیگیری هایی پیوست که در طول این چندین دهه گذشته معلوم نشد که چی به سر آنها آمده است!
مرحوم دکتر غیادی ترکمن و اهل کومش تپه(گمیشان) استان گلستان بود، طبق گفته خانم رحیمی به نقل از همسر دکتر غیادی، آن مرحوم پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه فردوسی مشهد در رشته پرشکی و اتمام طرح خود در « راز و جرگلان » بجنورد مرکز استان خراسان شمالی، جهت خدمت به مردم محروم جرگلان که صد در صد ترکمن هستند در آنجا ماندگار شد و ۲۸ سال از عمر خود را در بین مردم خود و در مطب کوچکش در شهر یکه صعود مرکز بخش جرگلان گذراند.
این مرحوم که با آمدن اپیدمی کرونا به رغم اینکه حدود 24 هزار نفر از مبتلایان به کرونا را به اتفاق یک تیم درمانی سه نفره در منطقه محروم جرگلان ویزیت و درمان کرد، سرانجام شهریور سال 1400خود اسیر این دیو خانمان برانداز شد و مردم ترکمن منطقه جرگلان را تنها گذاشت و به دیار باقی شتافت.
گرچه از محبوبیت دکتر غیادی در میان مردم منطقه جرگلان فراوان شنیده بودم، اما در این سه روز که در این منطقه بودم با کسی هم صحبت نشدم که به یک شکلی یا بهانه ای از عشق و علاقه خود به آن مرد بزرگ سخن نگوید.
از خانم رحیمی که از همان زمان فوت دکتر غیادی تا به امروز، چه در صحبت هایش و چه در نوشته هایش، هیچوقت از یادآوری نام آن بزرگمرد و تحسین و تقدیر ازخدمات و خصایص، رفتار و کردار او غفلت نمی کند، گرفته تا آقای همراه درخشان، آن فرهنگی فعال منطقه جرگلان که سال های سال همراه و همسفر دکتر غیادی بوده و خاطرات بسیار جالبی از نگاه بلند و دیدگاه وسیع او و شیوه و مشیء برخوردش با مسائل سیاسی و اجتماعی برایم تعریف کرد، و چه افراد عادی کوچه و بازار این منطقه که حرف اول و آخرشان دکتر غیادی بود و افسوس می خوردند که دکتر خیلی زود آنها را تنها گذاشته است، همه و همه نشان می دهد که حقیقتا دکتر غیادی صرفا یک پزشک برای درمان تن این مردم رنجور منطقه جرگلان نبود، بلکه فراتر از درمانگر جسم که درمانگر روح و روان و ناجی و تکیه گاه مردمی زخمی بود که زخم تبعیض و محرومیت آنها در فراموشگاه تاریخ، کهنه و ماندگار شده است.
افسوس خوردم که چرا در زمان حیات دکتر غیادی با او از نزدیک آشنا نشدم و یک گفت و گوی اختصاصی با او انجام ندادم. همان افسوسی که بعد از فوت دکتر غنی نجم الدین چوگان پزشک مردمی شهر خودم آق قلا خوردم و این افسوس خوردن ها ادامه دارد، چرا که دهها و شاید صدها شخصیت بزرگ ترکمن در عرصه های مختلف بودند و هستند که ما به اصطلاح رسانه ها فقط پس از فوت شان با عظمت و بزرگی شخصیت آنها آشنا می شویم، زمانی که دیگر دیر شده است.
* ارمغان زنان و دختران ایران
بعد از ظهر اولین روز حضورم در جرگلان یکی از فامیل های خانم رحیمی با خودرو خود دنبال ما آمد و ما با او به یک روستا در نزدیکی یکه صعود رفتیم.
روستایی در دامنه کوه که برای رسیدن به آن از یک مسیر مارپیچ باید بالا برویم. قبل از رسیدن به این روستا از دور که آن را دیدم بی اختیار یاد ماسوله در استان گیلان افتادم، با همان چشم انداز و با همان یکدستی خانه ها! اما وجود یک ساختمان بلند و سفیدرنگ در وسط این خانه ها واقعا توی ذوق آدم می زد.
خانم رحیمی گفت که صاحب این خانه سفید به رغم تذکراتی که به او داده شد تا این هارمونی را به هم نزند، مبادرت به ساخت این خانه به این بدسلیقگی کرد و چشم انداز زیبای این روستا را به هم زد.
خانه ای که در این روستا رفتیم یک نمایشگاه خانگی فرش بود و یک دارقالی نیز در اتاق مجاور آن برپا شده بود.
ظاهرا صاحب این خانه به کار خرید و فروش فرش های دستبافت منطقه جرگلان و همچنین ارائه آنها در نمایشگاه های فرش مشغول است. یک دختر جوان و مادرش از ما استقبال کردند. پدر در خانه نبود.
فرش هایی که در این خانه مشاهده کردم بسیار نفیس و به گفته خانم رحیمی بسیار هم ارزشند و گرانقیمت است و بافتن هرکدام از آنها بعضا چندین سال طول می کشد. البته دارقالی که اینجا بود، برخلاف دارقالی افقی که من در ترکمن صحرا استان گلستان از بچگی یادم است، به صورت عمودی است و دختران و زنان ترکمن در جرگلان به صورت ایستاده قالی را می بافند، حال اینکه دختران و زنان ترکمن در استان گلستان، قالی را به صورت نشسته روی دارقالی می بافند.
البته فرقی ندارد، دختران و زنان قالی باف ترکمن چه نشسته و چه ایستاده، مانند همه دختران و زنان این سرزمین، به رغم همه تضییقات و تبعیضات، با نجابت و شجاعت مثال زدنی خودشان در سخت ترین شرایط ، نه تنها فرش که عرش را هم برای ملت ایران به ارمغان آورده اند.
در راه برگشت از این روستا به سد خاکی چندیر در حدود 8 کیلومتری شهر یکه صعود رفتیم. یک مجتمع گردشگری توسط بخش خصوصی بومی منطقه جرگلان در جوار این سد در دست احداث است. این مجتمع گردشگری شامل سوئیتهای اقامتی، آلاچیق، بازارچه محلی و نمایشگاه صنایعدستی، سفرهخانه سنتی، رستوران، کافیشاپ، مجموعه ورزشهای آبی و مجموعه نگهداری و پرورش اسب اصیل ترکمن است.
به گفته خانم رحیمی بخش خصوصی مکان این مجتمع را اجاره کره و بدون ریالی تسهیلات بانکی در حال ساخت این مجموعه است.
این سد توسط دولت برای توسعه و بهبود کشاورزی در منطقه، ایجاد اشتغال و تأمین آب شرب روستایی در سال 1398 ساخته شده است
متاسفانه فرصت نداشتم با روستاییان در محدوده این سد صحبت کنم تا مشخص شود که تا چه حد این اهداف در طول این پنج سال گذشته محقق شده است اما به نظر می رسد حداقل در بعد اشتغال و تامین آب شرب نه تنها در محدوده این سد بلکه در کل منطقه جرگلان مشکلات جدی وجود دارد.
در هنگام برگشت از این سد هوا تاریک شده بود و خانم رحیمی در مسیر در روستای خود، گرکز، پیاده شد، و راننده مرا تا محل بومگردی در یکه صعود رساند. آقای رحیمی صاحب بومگردی به من اطلاع داد که امشب به یک مراسم(به زبان ترکمنی صاداکه) که در منزل پدرش در همسایگی بومگردی برگزار می شود، دعوت هستم.
ساعتی بعد من و آقای رحیمی به منزل پدرش رفتیم.
در حیاط بزرگ منزل تعدادی خودرو که متعلق به مهمانان بود پارک شده بود. ما را به ساختمان سمت چپ این حیاط به یک اتاق بزرگ که مهمانان مرد نشسته بودند راهنمایی کردند، ساختمان سمت راست این حیاط نیز به زنان اختصاص داشت.
میزبان که صبح آن روز در جلو بومگردی با او اشنا شده بودم به استقبالم آمد و مرا به گوشه ای از اتاق راهنمایی کرد. افزون بر 20 – 25 مهمان گوش تا گوش اتاق نشسته و به آرامی درحال صحبت و صرف چای و شیرینی بودند. مهمانان اکثرا روحانی و عمامه بسر بودند، گرچه مردان پا به سن گذاشته این منطقه و کسانی که به سفر مکه رفته و به قول معروف حاجی شده باشند نیز این عمامه را دارند.
آرامش و سکوت این مراسم برایم جالب توجه بود، کمتر صدای بلند از این جمع شنیده می شد. به نظر می رسید روحانیان این منطقه برخلاف روحانیان ما در ترکمن صحرا و بخصوص روحانیان در سایر نقاط کشور، خیلی اهل سخنوری و پرسش و پاسخ از دیگران نیستند و بسیار آرام و ساکت هستند.
بعد از صرف شام و جمع کردن سفره یکی از روحانیان دعایی قرائت کرد و کم کم صحبت ها گل انداخت و توجهات به تنها فرد غریبه در این مجلس که من باشم بیشتر شد و سئوال ها یکی پس از دیگری از من شروع شد.
بطور طبیعی هدف از سفرم به جرگلان محور این سئوال ها بود که وقتی بحث کلاس آموزش روزنامه نگاری مقدماتی را مطرح کردم معلوم بود که خیلی با این موضوع آشنایی ندارند و حتی می پرسیدند که مگر در جرگلان خبرنگار هم است که نیاز به این کلاس باشد.
در هر صورت احساس کردم که می توانم از این فرصت استفاده کنم و کلیاتی را درباره رسانه و نقش خبرنگاران در توسعه منطقه مطرح کنم که اتفاقا بحث های جالبی هم درگرفت و ساعاتی را ما درخصوص مسائل کلی منطقه و کشور صحبت کردیم که من سعی کردم در همه این بحث ها گریزی هم به رسانه و نقش آن در پیشرفت یا پسرفت جامعه بزنم.
* دومین روز من در جرگلان
دومین روز من در منطقه جرگلان با جلسه دوم کلاس روزنامه نگاری مقدماتی در محل شهرداری یکه صعود مرکز این منطقه آغاز شد.
در این جلسه ابتدا مروی کردم به مباحث جلسه اول و در ادامه، دو مبحث مصاحبه و گزارش نویسی را به اختصار توضیح دادم.
در بحث مصاحبه گفتم که اگر شما از فرد یا افرادی پرسش های هدفمند برای کسب اطلاعات مشخص جهت انتشار آنها بپرسی، این می شود مصاحبه رو در رو که به دو شکل اختصاصی و یا مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی قابل انجام است و البته ما مصاحبه تلفنی و کتبی هم می توانیم انجام بدهیم.
در این بحث پس از برشمردن ابزارهای مصاحبه که امروزه در همان گوشی هوشمند یا لپتاپ خلاصه می شود تدارکات برای انجام مصاحبه و نحوه مدیریت جلسه مصاحبه را با ذکر مثال هایی تشریح کردم.
در بحث گزارش نویسی هم که اکثر دوره هایی که در این دو دهه اخیر در استان ها تدریس کردم مربوط به این مبحث بود با تشریح اهمیت گزارش در مطبوعات و رسانه ها تاکید کردم که نگارش و تنظیم گزارش آنقدر باید زیبا و همراه با توصیف و تصویرسازی باشد که خواننده احساس کند دارد یک فیلم را تماشا می کند و همچنین آنقدر با تحقیق و فکت و آمار همراه باشد که برای خواننده مستندتر و پذیرفتنی تر باشد.
در ادامه این مبحث ضن معرفی انواع گزارش مراحل تهیه و تنظیم آن و همچنین لید گزارش به خصوصیات یک گزارشگر حرفه ای از جمله کنجکاوی، انعطاف پذیری، انتقادپذیری، بی طرفی و بی غرضی، مردمداری، عزت نفس و رازداری پرداختم و تصریح کردم که مطبوعات و رسانه های کشور به ندرت به مقوله گزارش می پردازند
و این یک ضعف بزرگ آنهاست، در صورتی که گزارش برخلاف خبر، چند صدایی است و مناسب ترین محصول رسانه ای برای نیل به اهداف هر رسانه محسوب می شود.
در پایان این جلسه و کل دوره دو روزه روزنامه نگاری مقدماتی، به عنوان حسن ختام، موضوعی را تحت عنوان کلاهبرداری رسانه ای برای آگاهی بخشی شرکت کنندگان این دوره مطرح کردم و یادآور شدم که مواظب باشند در فضای مجازی گول تیترهای دروغ برخی سایت ها را نخورند.
در این خصوص به یک تیتر دروغ تحت عنوان« واریزی 5 میلیون تومانی برای همه مردم ایران تا ساعات آینده » اشاره کردم و گفتم وقتی متن کامل این خبر دروغ را می خوانی می بینی که اصلا درباره این تیتر توضیحی نداده و با کپی پیست یک سری خبرهای کهنه خواننده را دنبال نخودسیاه فرستاده است.
اما نکته جالب این موضوع بخش کامنت های این خبر است که طی سه روز پس از انتشار این خبر دروغ، افزون بر 791 دیدگاه در بخش کامنت های آن منتشر شده که شاید 99درصد آنها حاوی رکیک ترین ناسزاها به منتشرکنندگان این خبر است.
* پیش به سوی نقطه صفر مرزی
بعد از کلاس همانطورکه آقای حمید مرادی قول داده بود دو نفری با خودرو پراید او به سمت روستاهای مرزی و نقطه صفر مرزی بین ایران و ترکمنستان راه افتادیم.
صحبت های آقای مرادی در معرفی روستاهای واقع در مسیرمان همراه با آهنگ های اصیل ترکمنی که از دستگاه پخش خودرو با صدای بلند پخش می شد، حال و هوای تازه ای به من داد.
معلوم بود که او اطلاعات وسیعی از منطقه و ارتباطات گسترده ای هم با اقشار مختلف در منطقه جرگلان و خارج از این منطقه از هنرمندان، شاعران و ورزشکاران گرفته تا فرهنگیانو حتی روحانیان ترکمن دارد.
در ابتدا در یکی از روستاهای مسیرمان به منزل عمه آقای مرادی رفتیم. به گفته آقای مرادی اینجا هم مراسم (صاداکا) برای سالگرد فوت عمه اش بود و ناهار را آنجا صرف کردیم. ناهار یا شام در خانه های منطقه جرگلان تا آنجا که من در این سه روز اقامتم مشاهده کردم متشکل از یک برنج ساده با مرغ سرخ کرده که زیر برنج می گذارند و همراه با ماست و نوشابه یا دوغ است.
در ادامه مسیرمان از کنار روستاهای کلاته کاریز، کلاته ابریشم، اشرف دره و سنگسار گذشتیم. بعد از روستای سنگسار کنار جاده و مشرف به رودخانه اترک و خط مرزی ایران و ترکمنستان توقف کوتاهی کردیم. آقای مرادی با اشاره به آن سوی رودخانه، شهر کهنه کثیر ترکمنستان را به من نشان داد.
من و آقای مرادی به عنوان دو شهروند ترکمن ایرانی به شهروندان ترکمن ترکمنستانی که در آن سوی مرز در رفت و آمد هستند، داریم نگاه ی کنیم. بی اختیار به یاد سال های دور افتادم، اوایل دهه هفتاد، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و جمهوری های 15 گانه آن از جمله جمهوری ترکمنستان اعلام استقلال کردند و مرز ایران و ترکمنستان بر روی مردم دو طرف بازگشایی شد. یادم نمی رود وقتی اولین بار ترکمن های ایرانی و ترکمن های ترکمنستانی در مرز اینچه برون بعد از 70 سال به یکدیگر پیوستند، چه اشک های شوق بر گونه مردان و زنان ترکمن که جاری نشد.
و چه شعف و شادی در دو سوی مرز بر چهره ترکمن ها نقش نبست و چه زیبا بود فصل وصل ترکمن ها که بعد از 70 سال برادر، خواهر، عمو، عمه، دایی و .....خود را به آغوش می کشیدند و خدا را شکر می کردند که سرانجام نمردند و جان جانان خود را در دو سوی مرز پیدا کردند.
و چه کوتاه بود این فصل وصل و چه تلخ بود فصل جدایی مجدد و چه زشت و کریه است چهره سیاست که انسان ها را، فرهنگ ها را، خانواده ها را و عاشق و معشوق ها را بی رحمانه از هم جدا می کند.
آقای مرادی یکریز از ترکمنستان، از همین شهر کهنه کثیر که حتی مارک خودروهای در حال حرکت در خیابان های آن را می شناسد و از اماکن و پارک های آن می گوید. می گویم تا بحال چند بار به آن سوی مرز سفر کردی که این گونه جزئیات این کشور را می شناسی؟
نگاهش را به آن سوی مرز می دوزد و با لبخندی تلخ می گوید هرگز نتوانسته به این کشور سفر کند. برای اینکه دلداریش بدهم می گویم: من چندین بار به ترکمنستان سفر کردم و حتی حدود سه سال هم در عشق آباد زندگی کردم، اما به اندازه تو از این کشور و جزئیاتی که تو تعریف می کنی، شناخت ندارم.
بعد از گرفتن چندین عکس یادگاری از همدیگر سوار خودرو می شویم و در جاده ای که بطور موازی با مرز کشیده شده است روانه می شویم. در مسیر در جوار روستایی به نام « پرسی سو» نقطه صفر مرزی را نیز به من نشان می دهد. اسم « پرسی سو » برایم خیلی آشناست. بسیاری از مدیران و مسئولان استان خراسان شمالی و بخصوص نمایندگان مجلس از این حوزه انتخابیه نیز حتما با این اسم آشنا هستند چرا که سال های سال است که تلاش می کنند گذر مرزی و گمرک « پرسی سو » را راه اندازی کنند.
طبیعی است اگر چنین اتفاقی در این منطقه محروم بیافتد چهره منطقه دگرگون خواهد شد. و البته این یک روی سکه است و روی دیگر سکه، ابهام و نگرانی است که فعالان اقتصادی نسبت به سرنوشت این گونه اتفاقات ابراز می کنند.
سرنوشت گذر مرزی و گمرک اینچه برون در استان گلستان و بازارچه مشترک آن به رغم استقبال و رونق فراوانی که در ابتدای راه اندازی آن مشاهده شد و بعد از مدتی به علت تغییر سیاست ترکمنستان که معلوم نشد علتش چی بوده به رکود کشیده شد و از رونق افتاد، نمونه ای و دلیلی بر این نگرانی می تواند باشد.
البته من همیشه در شگفتم که چرا مرزها در بسیاری از کشورها شاهد فقر و محرومیت در دو سوی خود هستند و در کشورهایی هم برعکس، پیشرفت، فراوانی و ثروت را به مردم همجوار در دو سوی خود به ارمغان می آورند. مشکل از کجاست؟
در هر صورت نقطه صفر مرزی پرسی سو را پشت سر می گذاریم و به سمت روستای سوخسو هاشم روستای آقای مرادی روانه می شویم.
آقای مرادی در این روستا مرا به منزل امام جماعت و مدرس حوزه علمیه حنفیه حاج بگ محمد آخوند ساعدی برد. این روحانی اهل سنت بسیار آرام و متین و کم حرف است. وقتی حرف هم می زند صدایش را به زحمت می شنوم. می گوید مریض است و کم حال.
به آقای مرادی که معلوم است شدیدا به این روحانی ارادت خاص دارد و مرتب از علم و فضیلت و استقلال فکر او می گوید، می گویم مزاحمش نشویم و با گرفتن چند عکس یادگاری و دو کتابچه که به من هدیه داد، منزل این روحانی را ترک می کنیم.
در طول مسیر برگشت نگاهی به دو کتابچه این روحانی می اندازم، هر دو درباره مسائل فقهی اهل سنت است. یکی به زبان فارسی و یکی به زبان ترکمنی با کتابت عربی که توسط خود این روحانی تالیف شده است.
ما ترکمن ها در بحث زبان واقعا دچار مشکلات عدیده ای هستیم. زبان مادری ما ترکمنی است، زبانی رسمی در دنیا که با کتابت لاتین در ترکمنستان رایج است و شما در گوگل ترانسلیت به راحتی می توانی از زبان ترکمنی البته با کتابت لاتین استفاده کنی. اما چون این زبان در ایران مانند بقیه زبان های قومیتی از جمله کردی و ترکی به صورت مکتوب در سیستم رسمی و اداری و بخصوص آموزشی کاربرد ندارد و صرفا در محاوره خود این قومیت ها استفاده می شود، من نوعی که زبان مادری من ترکمنی است در نوشتن و خواندن این زبان دچار مشکل هستم. البته در محاوره نیز زبان ترکمنی با زبان فارسی در هم آمیخته و ملغمه ای شده که نه ترکمنی است و نه فارسی و این از نتایج سیاست هایی است که هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب با هدف حفظ یکپارچگی و وحدت ملی اعمال شده است. حال اینکه تا چه حد این سیاست ها به اهداف خود رسیده و اگر رسیده تا چه حد به حفظ منافع واقعی مردم منجر شده است، سئوالی است که با توجه به شواهد موجود به راحتی نمی توان به آن پاسخ داد.
گرچه کارشناسان، چندزبانگی را واقعیت بیشتر کشورهای جهان می دانند و زبانهای مادری رایجِ در هر کشور را در کنار زبان ملی، سرمایه ملی آن کشور می خوانند؛ سرمایههایی که میبایست در رشد، اعتلاء، حفظ و پاسداری آنها همه باید تلاش کنند.
* آخرین روز – آخرین حرف
امروز جمعه دوم آذرماه 1403 است. صبح به محل نمایشگاه و فروشگاه کوچک صنایع دستی صاحب جمال رحیمی که در کنار بومگردی واقع شده است، می روم. اینجا در واقع کتابخانه و کتابفروشی هم است. با توجه به فرصت کمی که داشتم امکان جمع آوری اطلاعات مربوط به مسائل و مشکلات این منطقه در این دو روز گذشته برایم فراهم نشده بود. به همین خاطر از او می خواهم که کمی درباره این مسائل و مشکلات و البته از ظرفیت ها و توانمندی های جرگلان هم صحبت کند.
صاحب جمال رحیمی با اشاره به اینک شهرستان راز و جرگلان یک شهرستان مرزی و یکی از شهرستان های محروم کشور محسوب می شود، مهم ترین مشکل منطقه جرگلان را نامناسب و ناکافی بودن جاده های مواصلاتی این منطقه می داند و می گوید: این جاده ها غالبا یک طرفه با عرض کم و دارای دست اندازهای فراوان است.
وی پراکندگی روستاها و ساخت و سازهای غیر استاندارد و رعایت نشدن حریم جاده ها را از دیگر مشکلات این منطقه عنوان می کند و می افزاید: همچنین انتظار مردم جرگلان از مسئولان ذیربط این است که ساخت جاده ارتباطی این منطقه را با شهرستان مراوه تپه در استان گلستان به اتمام برسانند.
به گفته وی در سال 1392 کلنگ ساخت این جاده طی مراسمی با حضور مسئولان دو استان به زمین زده شد و قرار شد 13 کیلومتر این جاده توسط استان گلستان و 13 کیلومتر دیگر آن توسط استان خراسان شمالی ساخته شود.
رحیمی از قول برخی نماینده های استان گلستان می گوید که این استان سهم خود را در ساخت این جاده انجام داده ولی استان خراسان شمالی تعهد خود را در این خصوص انجام نداده است.
این فعال اجتماعی تصریح می کند: این جاده درحال حاضر بخاطر خاکی بودن و نداشتن علائم راهنمایی و خطکشی قابل استفاده نیست در صورتی که اگر آسفالت شود افزون بر 100کیلومتر مسیر مردم جرگلان برای رفتن به استان های شمالی و تهران کوتاه می شود.
وی کم آبی را یکی دیگر از مشکلات اساسی مردم این منطقه می داند و می گوید: آب که نباشد کشاورزی هم نیست و به رغم ساخت دو سد در این منطقه، کمبود شدید آب و خشکسالی باعث شده بسیاری از جوانان و مردان جرگلان برای کار پیدا کردن به شهرهای بزرگ بروند و الان افزون بر 50 درصد روستاهای جرگلان خالی از سکنه شده است.
به گفته رحیمی ظرفیت ها و توانمندی های این منطقه نیزعمدتا بر دامپروری، پرورش کرم ابریشم و پرورش اسب اصیل ترکمن متمرکز می شود و اگر صنایع وابسته به شیر و لبنیات، صنایع نساجی و پیست سوارکاری در جرگلان ایجاد شود، اقتصاد این منطقه رونق پیدا می کند.
وی صنایع دستی بخصوص فرش دو رو که ثبت ملی شده و همچنین گردشگری، توسعه احداث بومگردی و تنوع فرهنگی و طایفه ای را از دیگر ظرفیت های جرگلان برای سرمایه گذاری از سوی سرمایه گذاران بومی و داخلی می داند.
وقتی حرف های خانم رحیمی با واژه سرمایه گذاری تمام می شود بی اختیار به یاد دهها و شاید صدها خبر، گزارش و مقاله افتادم که در طول بیش از سه دهه فعالیت رسانه ای ام درخصوص ضرورت سرمایه گذاری از قول روسای قوای سه گانه، وزیران، نمایندگان مجلس، اقتصاد دانان، استادان دانشگاه، فعالان سیاسی و اقتصادی، بخش خصوصی و ....تهیه و منتشر کرده بودم.
و بی اختیار خنده ام گرفت از اینکه فکر می کردم این حرف ها برای مردم نان و آب می شود، مردمی که بعد از دهه ها انتظار برای سرمایه گذاری در منطقه شان، امروز مایوس و سرخورده، برای زنده ماندن به دنبال حداقل های زندگی خود هستند.
البته به خانم رحیمی گفتم که هرگز ناامید نشود، خدا را چه دیدی شاید همین تلاش های شما و رسانه ای شدن نیازهای منطقه جرگلان، نظر سرمایه گذارانی که هنوز هم جنبه انسانی سرمایه گذاری را در کنار جنبه اقتصادی آن فراموش نکرده اند، به این منطقه جلب کند.
پس از این گفت و گو از خانم رحیمی خداحافظی کرده و با یک خودرو سواری کرایه خودم را به بجنورد می رسانم و در بجنورد نیز بلافاصله با سواری کرایه به سمت گرگان حرکت می کنم. در طول مسیر، راننده که پا به سن گذاشته و یکی از مسافران که جوان و تازه ازدواج کرده است با هم صحبت می کنند، من هم گاهگاهی در صحبت های آنها مشارکت می کنم. راننده از دوران خوش گذشته صحبت می کند و جوان از سختی های امروز و من آواره در وسط این دو، به جرگلان می اندیشم، جرگلانی که مانند این جوان با سختی ها می جنگد. آیا به مانند این راننده، دوران خوش را نیز تجربه خواهد کرد؟
همزیستی نیوز - نیمی از زنانی که در دنیا به قتل میرسند توسط اعضای خانواده و همسرانشان کشته میشوند! اما معنی این جمله این نیست که تنها نوع خشونت علیه زنان، خشونت خانگی است، تنها جایی که خشونت علیه زنان رخ میدهد پشت درهای بسته خانه است و خشونت علیه زنان حتما باید منجر به «قتل» شود تا به حساب بیاید.
از خودکشی گرفته تا توصیفکردن خودمان با جملههای ظالمانهای مانند اینکه «زشتم»، «از پس این کار برنمیآیم»، «تنهایی نمیتوانم» و بسیاری چیزهای دیگر مانند این، ناشی از خشونت پنهانی هستند که روز و شب، در خانه و بیرون از آن علیه آدمها جریان دارد؛ حساسیتبرانگیزتر از همه، علیه زنان و کودکان. اما آیا میشود علیه این خشونت که منجر به «انگاره منفی از من» و «انگاره منفی از شهر» و «دیگران» و «خانواده» میشود، کاری انجام داد؟
یکی از کارها این است که تصویر حسابهای کاربریمان را به رنگ روزهای مختلف سال عوض کنیم؛ امروز آبی برای حمایت از حقوق کودکان، فردا نارنجی برای حمایت از منع خشونت علیه زنان و ... . یک کار دیگر هم میشود کرد. عدهای از مردم شهر بسیج شدهاند و دست به دست هم دادهاند که کمک کنند در مورد خشونت، بخصوص خشونت خیابانی و بخصوص علیه زنان کاری انجام دهند. «دیدبان آزار» یک پروژه مردمی است که توسط جمعی از فعالان حقوق زنان راه افتاده است؛ تلاشی برای اطلاعرسانی در مورد اینکه «خیابان امن حق همه است»، «زنان هم به اندازه مردان در امکانات حمل و نقل شهری سهم دارند» و «متلک گفتن، نوعی آزار محسوب میشود».
ممکن است پوسترها و بروشورهای زردرنگ این گروه را در مغازهها، کنار ویترین فروشگاهها یا آویزان از پشت صندلی تاکسیها دیده باشید. جمعیت همراهان این گروه با اتکا به قوانین موجود از جمله ماده ۶۶ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب سال ۹۲ در گروههای چند نفری در مناطق مختلف شهر با مردم، مغازهدارها، رانندههای تاکسی و عابران پیاده صحبت میکنند و در مورد اینکه آزار خیابانی برای زنان چه معنی دارد، اطلاعرسانی میکنند تا از حجم آزارهای خیابانی که علیه زنان شهر در جریان است کم کنند.
ماده ۶۶ قانون آیین دادرسی کیفری مقرر کرده است: «سازمانهای مردمنهادی که اساسنامه آنها در زمینه حمایت از اطفال و نوجوانان، زنان، اشخاص بیمار و دارای ناتوانی جسمی یا ذهنی، محیط زیست، منابع طبیعی، میراث فرهنگی، بهداشت عمومی و حمایت از حقوق شهروندی است، میتوانند نسبت به جرائم ارتکابی در زمینههای فوق اعلام جرم کنند و در تمام مراحل دادرسی شرکت کنند.»
همزمان اعضای این جمعیت با راهاندازی یک سایت تعاملی از مردم خواستهاند تجربههای خودشان در رو به رو شدن با آزار خیابانی را با ثبت مناطق شهری که در آن مورد آزار قرار گرفتهاند یا در موقع آزار دیگران از آنها دفاع کردند را ثبت کنند و از این راه به شهرداری، نیروی انتظامی و سایر نهادهای مسئول کمک کنند تا شهرها را برای همه امنتر کنند.
فعالان این کمپین میگویند: «عدهای باور دارند که متلکپرانی عملی سرگرمکننده و موجب خشنودی زنان است چون تعریف و تمجید تلقی میشود. در حالی که احساس ناامنی و کاهش اعتماد به نفس حضور در فضاهای عمومی را به دنبال دارد. با صحبتکردن از احساسات و تجربهمان میتوانیم این باور نادرست را به چالش بکشیم. داوطلبان دیدبان آزار به صورت مستمر و هفتگی در سطح شهر به اطلاعرسانی در زمینه آزار خیابانی میپردازند. این اطلاعرسانی عمومی شامل گفتوگو با مردم، نصب پوسترهای منع آزار، توزیع بروشور آموزشی و ... است. ثبت روایات روی نقشه امکان شناسایی نقاطی که نیاز به مداخله دارند را فراهم میکند. در نتیجه داوطلبان دیدبان آزار قعالیتهای میدانی خود را در نقاط پرآزار افزایش خواهند داد. شکستن سکوت و بازگو کردن تجربه خشونت از مهمترین شیوههای اطلاعرسانی عمومی در راستای مقابله با خشونت است. ما با سکوت خود به عادیسازی و کماهمیت انگاشتهشدن آزار و اذیت در فضای عمومی دامن میزنیم. گستردگی آزارها و رنج آزاردیدگان که آشکار شود، موضوع به دغدغهای عمومی تبدیل خواهد شد».
دیدبان آزار از همه میخواهد علاوه بر گزارشکردن آزارهای خیابانی علیه دیگران، وقتی شاهد آزار خیابانی هستند به تناسب موقعیت خودشان واکنش نشان دهند. این واکنش میتواند از نزدیکشدن به فردی که تحت آزار است برای ایجاد احساس امنیت در او و از بینبردن امنیت آزارگر تا خبر دادن به پلیس و مانند آن متفاوت باشد. فعالان کمپین در اینباره میگویند: «شیوههای متفاوتی برای مداخلهکردن در صحنه آزار وجود دارد که هر فرد متناسب با موقعیت، موانع و انگیزههای درونی و شخصی یا موانع بیرونیاش میتواند یکی از آنها را انتخاب کند. یکی از دستهبندیهای ساده و رایج انواع مداخله از این قرار است:
مداخله مستقیم: این نوع مداخله یکی از رایجترین و شناختهشدهترین استراتژیها است که در آن شاهد آزار مستقیماً وارد موقعیت شده و مستقیماً به آزارگر هشدار میدهد. همچنین گاه به کمک قربانی یا قربانیان آزار رفته و آنها را از صحنه خارج میکند. در صورت لزوم و با درخواست آزاردیده به عنوان شاهد او را برای شکایت کردن همراهی میکند.
محول کردن مداخله به دیگران: خیلی از افراد ممکن است به دلایل مختلفی از مداخله مستقیم پرهیز کنند ولی میتوانند با یکی از نزدیکان یا دوستان آزاردیده که در صحنه حاضر است صحبت کنند و به او مشورت بدهند که بهتر است چه رفتاری برای کمک به آزاردیده یا هشدار به آزارگر نشان دهد. همچنین شاهد میتواند با گرفتن اطلاعات دقیق از صحنه آزار با پلیس یا نهادهای مسئول تماس بگیرد و آزار را گزارش کند.
پرت کردن حواس آزارگر یا آزاردیده: در صورتی که شاهد متوجه شود که فردی در حال آزار شخص دیگری با لمس یا متلک گفتن است میتواند سریعاً و به سادگی وارد عمل شود. او میتواند در صحنه آزار تغییری ایجاد کند که دسترسی فرد آزارگر به کسی که تحت آزار است قطع شود. مثلاً فرد را از آن موقعیت خارج کند یا با پرسیدن سؤالات سادهای از فردی که قصد آزار رساندن دارد توجه او را از آن موقعیت منحرف کند.
وقتی تعداد بیشتری از شاهدان در برابر موقعیت آزار ایستادگی کنند و آن را آزاردهنده توصیف کنند می توانیم میزان بروز آزارها را کاهش دهیم زیرا آزارگران در معرض هشدار و گزارش شاهدان قرار میگیرند.»
شهرها، شهر همه ما هستند. پلیس به تنهایی نمیتواند شهرها را برای همه مردم در هر جایی که هستند امن کنند. اما شهروندان مسئول در برابر یکدیگر میتوانند کمک کنند «آزار خیابانی» کاهش پیدا کند و شهر برای همه امنیت بیشتری داشته باشد، برای همه به جز آزارگران و متجاوزان.
در آن روز سیاه آذر ۹۱ وقتی دخترها وارد مدرسه انقلاب اسلامی که حیاط آن فاقد در بزرگ برای ورود و خروج خودرو بود و پنجرههای مشبک آهنی همانند زندانی آن را محصور کرده بود، میشدند، نمیدانستند چه سرنوشتی انتظارشان را می کشد.
به گزارش ایسنا، "شینآباد"(از توابع بخش مرکزی شهرستان پیرانشهر در استان آذربایجان غربی) روستای سردی است و از اول آذر برف و باران را به خود میبیند. دختربچههای ۱۰ ساله کلاس چهارم از معلم خود میخواهند تا بخاری کلاس درس را روشن کند. ساعت ۷:۳۰ صبح سرایدار با دو گالن نفت وارد کلاس میشود و مخزن بخاری را پر میکند؛ چون بخاری سوراخ بوده نفت به اطراف بخاری نشت میکند و آتش در آن زبانه میکشد.
دخترها که وحشت زده شده بودند از معلم خود میخواهند از کلاس بیرون بروند، اما خانم معلم که به شهادت خود بچهها، سابقه تنبیه را داشته از خروج آنها ممانعت میکند. آن روز ۲۹ دانش آموز در کلاس بودند که یک نفر آنها بیرون میدود تا سرایدار را صدا کند. به علت شدت داغی، بخاری از دست سرایدار میافتد و آتش به کلاس نفوذ میکند. معلم و سرایدار از روی آتش میپرند و بیرون میروند اما دختربچهها به سمت دیوارها پناه میبرند.
"سارینا رسول زاده" و "سیران یگانه" جلوی بچهها قرار میگیرند و آنها را به عقب هدایت میکنند و در نهایت جان خود را از دست میدهند و"آمنه" که دستهایش را به دیوار زده بود، انگشتها و پوست دستش روی دیوار میماند.
وقتی والدین بعد از ۲۰ دقیقه از راه میرسند، ناچار می شوند دیوارهای این اتاق آتشین را تخریب کنند تا بچهها را بیرون بکشند. دخترها به بیمارستانهای ارومیه، تهران، تبریز و اصفهان منتقل میشوند. از آن روز تا کنون که ۱۲ نفر از بچهها که آسیب دیدگی جدی تری داشتن و حالا ۱۵ - 16 ساله شدهاند، زیر تیغ جراحی قرار دارند و طبق گفته رئیس کمیسیون پزشکی تا ۱۵ سال دیگر نیز باید همچنان تحت عمل جراحی و مداوا باشند.
ایسنا همزمان با ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر میزبان ۱۲ دختر شین آبادی به همراه پدرانشان بود؛ دختران نوجوانی که مانتوهای رنگی به تن میکنند و به انگشتهای سوختهشان لاک میزنند اما خطوط پررنگ درد و رنج را میتوان از چهرههایشان خواند.
«آمنه» که به نظر می رسد چهرهاش بیش از دیگر همکلاسیهایش سوخته با اعتماد بنفس صحبت میکند و از روزهای سختی که بر او رفت سخن میگوید؛ «نادیا» دلنوشتهای بغض آلود به مناسبت روز دختر میخواند و «سیما» که میگویند گاهی از به یاد آوردن خاطرات آن روز آذرماه از حال میرود با بغضی در گلو سالن را ترک می کند و میگوید تمایلی ندارد از خودش و آن کابوس حرف بزند. اما هر ۱۲ دختر یک خواسته مشترک دارند و آن اعزام آنها به خارج از کشور برای تسریع روند درمان است.
وقتی دخترها حرف می زنند پدرها که لباس محلی به تن دارند صبورانه گوش میدهند و برخی با دستمالی که در دست دارند اشکهایشان را پاک میکنند.
آموزش و پرورش معلم خصوصی به ما نمیدهد
کتاب زندگیمان را مینویسم
اعزام به خارج از کشور برای ادامه درمان خواسته همه ماست
"آمنه راک" میگوید: «اولین خواسته همه ما این است که ما را به خارج از کشور برای درمان اعزام کنند تا زودتر از این درد رها شویم. پدران و مادران ما هر روز شاهد درد ما هستند و عذاب میکشند. ما هر بار که به تهران میآییم از درس عقب میمانیم و چند بار درخواست معلم خصوصی داشتیم که میسر نشد و به سختی امتحان دادیم، با این حال نمرههایمان از ۱۹ پایین تر نمیآید». او دلش می خواهد معلم شود.
"سیما مرادی"، دیگر دختر شین آبادی هم از آموزش و پرورش گلایه میکند و میگوید: از آموزش و پرورش میخواهم به ما در درسهایمان کمک کنند تا بتوانیم عقب ماندگیهایمان را جبران کنیم. بسیاری از ما با این مشکل روبرو هستیم و چون دائم در رفت و آمد برای عمل جراحی هستیم از دروس عقب مانده و برخی را متوجه نمیشویم. آرزویم این است که دندانپزشک شوم، اکنون مشغول نوشتن کتاب زندگیمان هستم اما چون انتقادی است گمان نمیکنم چاپ شود.
وی میافزاید: در بدن ما "تیشو" میگذارند که درد بسیار زیادی دارد. برای مرتبه اول که تیشو در گردنم کار گذاشته بودند تاثیرات خوبی دیدیم و گردنم خوب شد اما تیشوهای بعدی خوب نبودند و به پوستم آسیب زدند. تیشوها باید ۹ ماه تا یکسال در بدنمان بمانند و مراقبت از آنها بسیار سخت است اما چون جنسشان خوب نیست سوراخ میشوند و دوباره باید به اتاق عمل برویم تا تیشوها را در بیاورند که بسیار آزار دهنده است.
هر روز صحنههای زبانه کشیدن آتش در ذهنم تکرار می شود
"نسرین معروفی" دیگر شین آبادی که مانتویی با گلهای صورتی به تن دارد و شالش را با رنگ گلهای مانتویش ست کرده، لاک صورتی رنگش روی انگشتهای سوختهاش جلب توجه میکند. در این سن و سال که باید اوج شادی و نشاط های نوجوانیاش باشد تنها رویای خوب شدن در سر دارد و میگوید: «از کودکیام لذت نبردم». او از روز حادثه به روز سیاه شین آباد یاد میکند و میگوید هر روز صحنههای زبانه کشیدن آتش در ذهنم تکرار می شود و از یادم نمیرود.
"نادیا صالح" نیز میگوید: هر روز تقاص دختر بودنمان را پس میدهیم. میگویند برای ما ننگ است که شما را به خارج از کشور بفرستیم. در پاسخ باید گفت که آیا ننگ نیست که هر روز ۱۲ خانواده با دیدن ما میسوزند و دو خانواده دیگر داغدار شدهاند؟.
از آینه بدم میآید
«نمیدانم از کدام دردهایم بگویم. دردهایی که چند سال است زیر آوارش زندگی میکنیم. از آرزوی زیبایی تا آرزوی داشتن یک زندگی بدون درد و رنج. از آینه بدمان میآید که واقعیت را نشانمان میدهد و حتی نمیتوانیم لباسی را که دوست داریم بپوشیم. دکترها گفتهاند درمان ما تا ۱۵ سال دیگر طول میکشد. تا آن زمان ۳۰ ساله شدهایم و جوانیمان از بین رفته است. چرا باید چوب نبود امکانات در مدرسه را بخوریم؟ دولت کوتاهی کرده اما حالا جواب ما را نمیدهد. هفته پیش با گریه از خواب پریدم و دوباره در خواب سوختم و زخمهایم تازه شدند.» اینها حرفهای دل "شادی" است.
"آرزو طاهرآبادی"، دیگر دختر شین آبادی هم میگوید: طاقت و تحمل این همه درد را نداریم. سالی پنج شش بار باید عمل شویم و این بیهوشیها تاثیرات بدی روی بدنمان میگذارد. در این شش سال تنها یک بار با روانشناس حرف زدهایم و با این روح و روان آزرده شب ها را صبح میکنیم و کابوسهای شبانه زجرمان میدهد.
"فریده امیدوار" دیگر دختر شینآبادی که گوشهایش سوخته و شش انگشتش را در حادثه آتش سوزی مدرسه از دست داده در این سالها به پروتز انگشتانش امید داشت که آن هم به دلیل هزینه بالا هنوز انجام نشده است .
سوختن دختران شین آباد واقعیتی تلخ از بیتدبیری مسئولان
دردهایی که با دختران رشد کرد
"حسین احمدی نیاز"، وکیل دختران شین آباد معتقد است سوختن دختران شین آباد واقعیتی تلخ از بیتدبیری مسئولان ما در ادوار مختلف هستند.
وی میگوید: بچهها باید زیر پوست خود وسیلهای به نام "تیشو" قرار دهند که باعث تولید و احیای بافت پوست میشود. آنها باید دقت کنند در این چند ماه تیشوها پاره نشوند. کما اینکه اتفاق افتاده است که این وسیلهها سوراخ شدهاند که عفونت و درد شدید به همراه داشتهاند و باعث شده دخترها مجدد تحت عمل جراحی قرار بگیرند. آنها از سال ۹۱ این رنج را با خود به همراه دارند. رنج سوختن و درد سوختگی با سن آنها بزرگ شده است.
وی با اشاره به اینکه چون دختران شین آباد اثر انگشت ندارند برای دریافت کارت ملی با مشکلاتی روبهرو شدهاند میگوید: دیوار بزرگی بین این دخترها و جامعه ایجاد شده و نگاه ترحم آمیز آزارشان میدهد. در حالی که آنها تنها به دنبال احقاق حق و کرامت خویش هستند که با خودشان سوخته است. آتش گرفتن این مدرسه به علت بی مسئولیتی مسئولان وقت بود. دولت موظف است حقوق این دانش آموزان را بپردازد در حالیکه تا امروز هر حقی به والدین آنها داده گاه با منت، تحقیر و دوندگی بسیار همراه بوده است.
قول و ودعده وزیر بهداشت برای اعزام دختران به خارج از کشور
وی به برگزاری کنگره بینالمللی سوختگی و دیدار دختران با وزیر بهداشت در حاشیه این کنگره اشاره میکند و میگوید: وزیر بهداشت به همه این دخترها وعده داد مقدمات اعزام آنها به خارج از کشور برای ادامه درمان فراهم کند و حتی اگر بودجه دولتی تامین نشد از جیب خودش هزینه درمان آنها را بپردازد. در حالیکه تا کنون این وعده محقق نشده است.
پدران و دختران صحبت وکیل را تایید می کنند.
احمدی نیاز از کادر بیمارستان حضرت فاطمه (س) قدردانی میکند و میگوید: متاسفانه در بیمارستان امکانات کافی و مناسب برای ادامه درمان بچهها وجود ندارد و اغلب دستگاههای آنها فرسوده است. قرار بود تجهیزات جدیدی خریداری شود و حتی والدین دختران اعلام کردند که بودجه اعزام دخترانشان به خارج از کشور صرف ارتقای تجهیزات این بیمارستان میشود اما تا کنون این وعدهها عملی نشده و همچنان پیگیر هستند.
وی با اشاره به انجام ۳۶۰ عمل جراحی تا به امروز بر روی دختران شین آباد میگوید: مسافت پیرانشهر تا تهران طولانی است و بعضا ۱۷ تا ۱۸ ساعت طول میکشد. وزارت آموزش و پرورش قرار بود برای تحصیل و آمد و رفت بچهها بودجهای اختصاص دهد که تا امروز محقق نشده است. سازمان مدیریت نیز بودجهای برای درمان به وزارت بهداشت اختصاص داد اما پرداخت آن تا کنون با مشکل مواجه شده است و بیمارستان فاطمه (س) مدعی است بودجهای دریافت نکرده است. در نهایت دود همه این مشکلات به چشم دخترها میرود. آنها با دردسر درمان شدهاند. با این حال کمیسیون پزشکی بنا به دلایلی که هنوز نمیدانیم چیست با این اعزام مخالفت کرده است که با وعده وزیر بهداشت در تعارض است.
وی با بیان اینکه مدارک دختر ها را برای چند پزشک ایرانی مقیم آمریکا ارسال شده و آنها برای درمان اعلام آمادگی کردند، میگوید: این دخترها دوران نوجوانی را طی کردهاند و در آستانه ورود به دوران جوانی هستند و اگر قرار باشد تا ۱۵ سال دیگر زیر تیغ جراحی بمانند زندگیشان نابود میشود. باید به این وضعیت بغرنج پایان داده شود. بس است درد و رنج برای این وضعیت و وعدههای توخالی. امیدواریم مسئولین به تعهدات خودشان پایبند بمانند و این دخترها که دیگر تاب و توان تیغ جراحی را ندارند برای درمان به خارج از کشور بفرستند. این حق طبیعی آنهاست و برای دولت تکلیف است که هزینههای آنها را بپردازد.
دیه دختران متوفی هنوز پرداخت نشده است
وکیل دختران شین آباد با بیان اینکه هفت سال از آن حادثه گذشته اما هنوز دیه "سیران" به طور کامل پرداخت نشده است اظهار میکند: آنها مبلغی در همان سال برای جبران خسارت به خانواده دو دانش آموز کشته شده دادند اما هنوز دیه کامل پرداخت نشده است. همچنین دولت تعهد داده بود پدر دو دانش آموز متوفی استخدام شوند که هنوز یکی از آنها باقیمانده است. اکثر والدین به علت رفت و آمد فراوان به تهران کار خود را از دست دادهاند.
وی با بیان اینکه عملهای جدید دیههای جدیدی را به دنبال دارد و تقاضا داریم دیههای جدید برای دختران برقرار شود، گفت: دولت زیر بار این مسئله نمیرود. مهمترین خواسته بچهها شاد زیستن است، آنها گذشته خود را از دست دادهاند و کودکی نکردهاند و آرزویشان این است که مانند دیگر مردم به صورت عادی در جامعه حضور یابند.
کار برخی مسئولان یا نمایشی است یا با منت
پدر "سیما شادکام" یکی از دختران سوخته شین آباد که به نظر می رسد از حجم مشکلات درمان دخترش به ستوه آمده از برخوردهای نامناسبی که با بچهها دارند گلایه میکند و میگوید: به هر ادارهای میرویم درها باز هستند، اما متاسفانه خیلی کارها نمایشی است. به ما گفته بودند کلاس تقویتی برای دخترها میگذارند در حالیکه دو روز مانده به امتحان یک کلاس مرور درس برای آنها برگزار میکنند که دیگر اسمش کلاس تقویتی نیست و مرور درس است. متاسفانه بعضی مسئولین یا کارهای نمایشی میکنند یا منت میگذارند.
در تهران چند ساعت آواره بودیم تا باشگاه فرهنگیان پذیرشمان کند
یکی دیگر از پدران دختران شین آباد به مشکلات رفت و آمد به تهران اشاره میکند و میگوید: هر بار که وقت عمل داریم و میخواهیم به تهران بیاییم باید از آموزش و پرورش پیرانشهر بخواهیم به تهران نامه بزند و هماهنگی انجام دهد. دفعه آخر با آموزش و پرورش پیرانشهر هماهنگ شدیم اما به تهران که آمدیم ما را پذیرش نکردند و چند ساعتی در خیابانها مانده بودیم تا بالاخره توانستیم در باشگاه فرهنگیان ساکن شویم. وضعیت شغلی ما آنچنان که باید خوب نیست. قرار بود مشاور و روانپزشک به بچهها بدهند اما از شش سال گذشته تا امروز تنها یک مرتبه با روانشناس دیدار داشتهاند. درخواست داریم ملاقاتی با وزیر بهداشت داشته باشیم .
"رحمان اسماعیل پور" یکی دیگر از پدران دختران شین آباد با بیان اینکه نگرانی و اضطراب همه این خانوادهها درمان فرزندانشان است، میگوید: قرار بود وقتی برای ویزیت به تهران میآییم وقت ویزیت ویژه داشته باشیم اما باز هم باید مثل دیگر بیمارها در نوبتهای طولانی بمانیم ، حتی یک مرتبه از پیرانشهر به تهران آمدیم اما دکتر ما را ویزیت نکرد. چرا باید هر روز و هر ساعت پیگیر درمان باشیم. چرا قول میدهند اما به آن عمل نمیکنند؟ قرار بود به جای مفصلهای بچهها که خشک شده مفصل مصنوعی بگذارند اما هنوز این کار را انجام ندادهاند. تیشوهایی که برای بچه ها کار می گذارند کیفیت خوبی ندارد و باعث عفونت میشوند.
دختران شین آبادی تنها یک خواسته مشترک دارند و آن هم اعزام به خارج از کشور برای درمان چون بدنهای نحیف آنها دیگر توان سالی 3 -4 جراحی تا 15 سال دیگر را ندارد، آنها میگوید که اگر فرزندان خود مسئولان هم جای ما بود، اینگونه رفتار می کردند.
به گزارش ایسنا، این ۱۲ دختر پشت نیمکتهای کلاس درس بودند که آتش به جانشان افتاد. شش سال از آن روزها گذشته اما آنها هر شب کابوس آن روز سرد را میبینند. درد سوختگی و پنج شش مرتبه جراحی در سال امانشان را بریده و از بی مهری و خدمت با منت مسئولان گلایه دارند.
آرزوهای مچاله شده این دختران نوجوان زیر آوار بی تدبیری و سوءمدیریتها مانده، هرچند هنوز لبخند می زنند و به آینده امیدوارند.
آینده، آینده سازی، آینده نگری، آینده پژوهی وواژه هایی از این دست را حتما بارها و بارها شنیده ایم و حتما هم از خودمان نپرسیده ایم که این واژه ها چه نقشی در زندگی ما انسان ها داشته و دارند و اصولا ما که از همان بدو زندگی با آینده بزرگ شده ایم، این واژه مفهوم و مضمون عینی برای ما داشته است یا خیر؟ آینده چیست؟ «زمان پس از حال» و «وقتی که نیامده است» دو تعریف خیلی ساده از آینده است که در فرهنگ دهخدا آمده است، یعنی با این تعاریف ما هرگز به آینده دسترسی نخواهیم داشت، چرا که ما همیشه در «حال»زندگی می کنیم و زمان پس از «حال» صرفا یک واژه ذهنی است . پس رابطه ما انسان ها با آینده چیست و ما چگونه می توانیم آینده خودمان را مطابق با منافع و صلاح مان بسازیم؟ به اعتقاد برخی کارشناسان، انسان برای ساختن آینده راهی جز برنامهریزی ندارد، به عبارت دیگر برنامه ریزی یعنی آوردن آینده به زمان حال است تا بتوان در زمان حال کاری برای آن انجام داد. این کارشناسان می گویند همانطور که انسان ها برای آوردن آینده شان به زمان حال، نیاز به برنامهریزی دارند دولت ها نیز برای ساختن آینده کشورها به برنامه ریزی نیاز دارند. اما چرا به رغم اینکه مقوله آینده عمری به درازای عمر خلقت انسان داشته است، توجه به این مقوله در سال های اخیر تشدید شده و متولیان مدیریت جوامع به طور ویژه به اهمیت آینده، آینده نگری و آینده پژوهی اهتمام می ورزند؟ مواجهه خردمندانه با تحولات جهانی یک اقتصاددان از اصطلاح «اکنون زدگی» برای نشان دادن غفلت از آینده نگری در نظام برنامه ریزی کشور استفاده می کند و می گوید: در شرایط موجود تحولات علمی و فنی دنیا، این اکنون زدگی هزینه های فرصت را برای کشور بسیار بالا می برد. دکتر فرشاد مومنی با اشاره به اینکه اگر با این تحولات با انعطاف و خردمندانه مواجه نشویم و تمهیداتی برای آن نیندیشیدهایم برای بقا مشکل پیدا خواهیم کرد، می افزاید: شتاب تاریخ آنقدر زیاد شده که به عنوان مثال فاصله زمانی اولین و دومین اختراع بشر ۲۵۰۰سال طول کشیده، اما امروز فاصله بین دو اختراع بشری به حدود یک ثانیه رسیده است. به گفته وی میانگین طول عمر هر فناوری در ربع پایانی قرن نوزدهم ۱۱۰سال بوده که این میزان بعد از سال ۱۹۹۰میلادی به زیر یک سال و همچنین فاصله میان فهم علمی یک پدیده و تبدیل آن به یک محصول بازاری در سال های میانی قرن ۱۸بیش از ۱۱۲سال بوده که این میزان نیز در زمان فعلی به زیر یک سال رسیده است. وی در تشریح شتاب تحولات جهان، گریزی هم به مساله روز دنیا و کشورمان یعنی حوزه اقلیم و محیط زیست می زند و می گوید: برآوردها نشان می دهد که تحولات این حوزه در ۶۰سال گذشته برابر با تحولاتی بوده که وقوع آنها در دوران گذشته به ۱۸هزار سال نیاز داشته است. این استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی به موقعیت کشورمان در روند این شتاب تحولات دنیا اشاره می کند و می افزاید: متاسفانه نظام برنامهریزی ما به اعتبار این شتاب تاریخ دقیقا پشت به هدف است. عوامل مهم فرصت سوزی دکتر مومنی بحران های کنونی کشور را که به گفته وی دائما طول و عرض آنها افزایش پیدا میکند بازتاب نظام برنامه ریزی فعلی کشور میداند و یادآور می شود: در روند این برنامهریزی در سه دهه گذشته وجه غالب تصمیم گیریهای ما این بوده است که از طریق بازارگرایی بدون تعهد به الزام ها و پیش نیازهای سیستم بازار، آن را جلو ببریم. وی کلان سنجی، ادامه روند فعلی، اکنونزدگی، استفاده از ابزارهای ابتدایی، اجرای برنامههای دمدستی از موضع توزیع دلار و ریال، وابستگی به پول نفت و تمرکز در صنایع رانتی را از مهم ترین عوامل فرصت سوزی و بحرانآفرینی در کشور خوانده و با استناد به آخرین گزارش وضعیت تولید کارگاه های صنعتی مرکز آمار ایران مربوط به سال ۱۳۹۵میگوید: داده های این گزارش ابزاری برای پنهان کردن واقعیت هاست و می تواند تمامی بحران های بخش صنعت را پنهان کند. به گفته مومنی از ۲۴زیربخش صنعت در ایران ۱۴زیربخش در سال ۱۳۹۵ رشد منفی و از بین این تعداد نیز هفت رشته صنعتی رشد منفی بالای ۲۰درصد داشتند ولی سرجمع اوضاع صنعت در کشور در این گزارش بسیار مساعد نشان داده می شود. وی راه نجات اقتصاد ایران را ارتقاء بنیه اندیشه ای نظام بودجه ریزی کشور دانسته و خواستار کمک همه اقشار جامعه در هر سطحی برای تحول و اصلاح نظام برنامه ریزی و بودجهریزی کشور می شود. آینده سلامت در ایران رییس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی نیز به آینده سلامت در ایران اشاره می کند و با امانت خواندن سلامت به عنوان بزرگترین نعمت الهی بر ضرورت بررسی این مقوله در زمان حال و بویژه در آینده تاکید می کند. دکتر علی نوبخت با تشریح عوامل و روندهای موثر بر نظام سلامت در آینده به تاثیرات متقابل این عوامل و روندها بر یکدیگراشاره و سناریوهای محتمل را در این خصوص توضیح می دهد و می گوید: مواد ۷۰ الی ۷۴ قانون برنامه ششم توسعه به ابعاد مختلف سلامت در کشور اختصاص یافته و در یک دوره گذار، شالوده برنامه هفتم توسعه را پایه ریزی می کند. وی افزایش شهرهای میلیونی، کاهش شدید جمعیت روستایی، حاشیه نشینی در کلانشهرها، افزایش سن امید به زندگی به بالای ۸۰سال، افزایش جمعیت سالمند فعال و شاغل و تشکیل هرم جمعیتی از سالمندان، کوچک شدن خانوادهها و کاهش فرزندآوری را از مهمترین شاخصهای این سناریوها خواند. به گفته نوبخت اگر بخواهیم در دوره گذار، هم صرفه جویی کنیم و هم اخلاق مدار باشیم، ضروری است که از شیوه های چاره جویی بنیادی برای مقابله با مشکلات نظام سلامت بهره بگیریم و در این راه درک و فهم ارثیه تاریخی نظام های سلامت و چگونگی عملکرد این نظامها همراه با تغییرات سریع، بسیار مهم و اساسی است. وی همچنین پویش محیطی برای فهم ابداعاتی که ظرفیت های مهم برای تغییرات عمیق را دارند، ضروری خوانده و بر ضرورت تحلیل عمیق از قواعد و قوانین حاکمیتی تاثیرگذاربر نظامهای سلامت و فهم شبکههایکاری و ارتباطات بین سیستمهای سلامت و سایر سیستم ها موثر در این حوزه تاکید می کند. فهم مفهوم درست تولیت در نظام های سلامت و چگونگی مدیریت برای آینده جهت پاسخ گویی به احتیاجات اجتماعی نیز از دیگر شیوه های چاره جویی بنیادی برای مقابله با مشکلات نظام سلامت است که دکتر نوبخت به آن اشاره می کند. آینده در بودجه معاون امور اقتصادی و هماهنگی برنامه و بودجه سازمان برنامه و بودجه کشور نیز مقوله آینده را در مباحث بودجه بسیار جدی خوانده و می گوید: یکی از موضوعات مهم بودجه سال ۹۷ توجه دولت به علم و تحقیق و تقویت آموزش عالی کشور است. دکتر سید حمید پورمحمدی منابع دولت را برای ارائه خدمات هرچه بهتر در همه بخش ها محدود می داند و می افزاید: دولت برای جبران این کمبود در بودجه سال ۹۷ افزون بر ۷۶هزار پروژه نیمه تمام را به ارزش ۱۵هزار میلیارد تومان به بخش خصوصی واگذار می کند . به گفته وی اگر دولت بخواهد خودش این پروژه ها را با روند فعلی اجرا کند به اعتباری افزون بر ۵۰۰هزار میلیارد تومان نیاز دارد تا در طول ۱۲سال بتواند اجرای آنها را به اتمام برساند. وی دغدغه اصلی دولت را در سال های آینده وجود افزون بر پنج میلیون فارغ التحصیل دانشگاه ها می داند و می گوید: برای اشتغال این تعداد فارغ التحصیل متاسفانه زمینه ای مشاهده نمی شود. پورمحمدی از توسعه سلامت و بهداشت و رفع فقر به عنوان اهداف مشخص دولت یاد می کند و می افزاید: از ابتدای امسال افزون بر سه میلیون نفر مورد حمایت دولت قرار گرفتند و در بخش سلامت کمک دولت به ۳۰هزار میلیارد تومان رسید، مضاف بر اینکه شش الی هفت هزار میلیارد تومان نیز در مجلس به آن اضافه شد. وی با اشاره به اینکه دولت مجوز یک میلیارد دلار فاینانس برای تامین تجهیزات مراکز آموزشی و علمی را اخذ کرده است از اعطای مجوز به دانشگاه ها برای تامین مالی افزون بر چهارهزار میلیارد تومان خبرمی دهد و می گوید: همچنین دولت از منابع شرکت ها افزون بر ۶۰۰میلیارد تومان صرفا برای جهت گیری پایان نامه های دانشگاهی به سمت مسایل مشخص اختصاص داده است. معاون امور اقتصادی و هماهنگی برنامه و بودجه سازمان برنامه و بودجه کشور یادآور می شود: در بودجه سال آینده برای اولین بار دولت به استانداری ها اجازه داد که از سرجمع اعتبارات استانی به دانشگاه های مستقر در استان ها کمک کنند. غفلت دولت های گذشته از آینده نگری گرچه اقدامات دولت ها در همه کشورها همیشه در قالب برنامه ریزی نوعی آینده نگری آنها محسوب می شود، اما اینکه این آینده نگری آنها تا چه حد با واقعیات صدق کرده و می کند، سئوالی است که پاسخ آن را نه از زبان طراحان و مجریان برنامه ها بلکه از پیامدهای عینی حاصل از اجرای این برنامه ها باید شنید. آیا اعتراف دولت به وجود۷۶هزار پروژه نیمه تمام در کشور چیزی جز غفلت دولت های گذشته از آینده نگری نیست؟ اگر دولت ها مطابق قانون، همه ساله طبق بودجه مصوب، طرح ها و پروژهها را بموقع اجرا می کردند آیا این همه پروژه که چیزی جز بیت المال معنی و مفهومی ندارد، باید نیمه تمام به امان خدا رها شود؟یا اینکه به گفته دولت برای افزون بر پنج میلیون فارغ التحصیل دانشگاه ها فرصت اشتغال وجود ندارد چیزی جز همان پشت کردن به هدف در نظام برنامه ریزی کشور نیست؟ طبیعی است که دولت ها وظیفه ای سنگین در مقوله آینده نگری دارند و این وظیفه نیز چیزی نیست جز اینکه با استفاده از جدیدترین روش های علمی برنامه ریزی و با نظارت براجرای برنامه ها، پایه های آینده جامعه را نه با پروژه های نیمه تمام که با اتمام هر پروژه درهمان سال مصوب در قانون بودجه و نه با تشکیل لشکری از فارغ التحصیلان بیکار که با تعیین و تضمین شغل برای هر دانشجو قبل از ورود او به دانشگاه، بسازند. تاج محمد کاظمی
همزیستی نیوز - جزیره زیبای هنگام از مجموعه جزایر خلیج فارس در کنار جزیره قشم است که به واسطه حضور دلفین ها در آب های نزدیک جزیره، شهرت زیادی دارد.
به گزارش ایسنا، هنگام جزیره ای کوچکی محسوب می شود که معمولا گردشگرها برای بازدید یک روزه و یا چند ساعته به آن سر می زنند.
دیدن جذابیت های کشورمان باید جزو اولویت ها باشد. هنوز مکان های بکر با طبیعت حیرت انگیز سراسر ایران وجود دارد که سفر کردن به آن ها هزینه و دردسر زیادی ندارد. یکی از این جاذبه های طبیعی، جزیره هنگام در استان هرمزگان است. اطلاعات بیشتر درباره این جزیره و جزابیت هاش را در این مطلب می بینید.
«جزیره قشم» به عنوان بزرگ ترین جزیره خلیجفارس، هر ساله میزبان گردشگران زیادی است. با این حال،اگر تواناییهای بیشمار این جزیره و البته جزیره کیش، از قوه به فعل درآیند، میتوان درآمد ارزی فراوانی را از گردشگری این منطقه، نصب و جذب کشور کرد.
اگرچه برنامه رساندن قشم به یک منطقه توریستی و مبدل شدن آن به یکی از جزایر معروف زمستانی جهان برای جلب جهانگردان داخلی و خارجی از سال 1350 در دستور کار قرار گرفت و «علی شمس اردکانی» نخستین رئیس منطقه آزاد قشم بود که در 24 مرداد 1369 از سوی رئیسجمهور وقت، به این سمَت منصوب شد. با این وجود امروز، قشم، هرچند کُند، در مسیر پیشرفت قرار گرفته، اما در جزایر حاشیه آن چون «لارَک»، «هرمز» و «هنگام»، با وجود تلاشهای بومیان، به شکل سازمان یافته، چنان که باید، پیش نرفته است.
وقتی در ساحل «هنگام» میایستید گویی به جزیرهای تازه کشف شده مینگرید؛ جزیرهای بکر و دست نخورده. «هنگام» که در جنوب بزرگترین جزیره خلیجفارس واقع شده، 33.6 کیلومتر مربع وسعت دارد و مخروط ناقصی را تشکیل میدهد. البته وسعت هنگام، به همراه آبادیهای کوچک و بزرگ اطرافش، به حدود 50 کیلومتر مربع میرسد. فاصله جزیره تا بندرعباس حدود 43 مایل دریایی (حدود 79 کیلومتر) و تا شهر قشم حدود 29 مایل دریایی (حدود 54 کیلومتر) است.
این جزیره که دربردارنده معادن سرب و نمک است، ارتفاعات آهکی دارد که مرتفعترین نقطه آن، کوه ناکس با 106 متر ارتفاع است. «هنگام» اما بر دو بخش است که هنگام کهنه و هنگام نو خوانده میشوند. فاصله این دو بخش در طولانیترین قطر آن، 9 کیلومتر است.
مردم هنگام، از گذشتههای دور، به ماهیگیری و صیادی اشتغال داشتند و هنوز هم، همه 103 خانوار آن، به این کار اشتغال دارند، اما در سالهای اخیر، به سبب ورود گردشگران به هنگام، آنان نیز به مشاغلی چون هدایت قایقهای مسافران از قشم به هنگام، حضور در غرفههای بازارچه محلی جزیره و کارهایی از این دست، میپردازند، هرچند شغل اصلی اهالی روستای قدیم هنگام، ماهیگیری به ویژه صید کوسه بوده است.
هنگام چگونه برویم؟
قشم در 1471 کیلومتری مرکز ایران و 22 کیلومتری مرکز استان هرمزگان قرار گرفته است. اگر با هواپیما میآیید، بهای بلیت از پایتخت تا بندرعباس، 179 هزار تومان و تا قشم 184 هزار تومان است و یک ساعت و 50 دقیقه بعد در مقصد خواهید بود.
اگر انتخاب تان مسیر ریلی باشد، میتوانید یک روز در میان، پس از پرداخت 42 هزار و 800 تومان، ساعت 12:55 از تهران حرکت کرده و ساعت 6:50 صبح روز بعد در بندرعباس باشید. طبیعتا سختترین راه هم اتوبوس است. هر روز از ساعت 10:45 صبح تا ساعت 19:45 اتوبوسهایی که هزینهشان، بسته به نوع آن، 31 هزار و 52 هزار تومان است، از ترمینال جنوب راهی مرکز استان هرمزگان میشوند. تنها یک اتوبوس که قیمت بلیت آن 41 هزار تومان است، ساعت 9:45 صبح هر روز، به طرف قشم میرود و حدود 20 ساعت بعد به جزیره میرسد.
اگر با هر وسیلهای به بندرعباس رسیدید، به اسکله شهید حقانی بروید و با پرداخت هفت هزار تومان هزینه اتوبوس دریایی، به قشم برسید. رفت و آمد به جزیره هنگام از طریق اسکله ای در «ساحل کندالو» در نزدیکی روستای شیب دراز واقع در بال جنوبی جزیره قشم انجام میشود. فاصله شهر قشم تا اسکله کندالو حدود 55 کیلومتر و فاصله فرودگاه قشم تا اسکله کندالو حدود 10 کیلومتر است.
در صورتی که با خودرو شخصی وارد قشم شوید فاصله شما از اسکله ورود خودرو به قشم (اسکله لافت) تا اسکله کندالو حدود 35 کیلومتر است. اگر در قشم با آژانسها، تورها و تاکسیها تماس بگیرید به راحتی میتوانید به سمت جزیره زیبای هنگام (اسکله کندالو) حرکت کنید. در اسکله هنگام (کندالو) قایقها منتظر گردشگران علاقهمند هستند.
لنگر اندازی انگلیسیها حتی در هنگام!
انگلیسیها بر این عقیده بودند که جزیره هنگام، با داشتن سواحل عمیق و مناسب و البته چاههای آب، برای برانداختن لنگر کشتیهایشان، مکان مناسبی به شمار میآید. علاوه بر این، کارشناسان نظامیشان، این جزیره را به دلیل واقع شدن در منطقه استراتژیک، به لحاظ نظامیو ژئوپلیتیک، مهم ارزیابی کرده بودند. از همین رو در سال 1799 میلادی، سر جان مَلکُم، ماموریت یافت تا به ایران آمده و ضمن ارایه تحلیلی از اوضاع ایران و رفتار ایرانیان، مقدمات حضور استعماریشان را در آن سرزمین، فراهم آورد. به سبب حاکم بودن کریم خان زند، علی الظاهر توفیقی حاصل نشد، اما آنان دست نکشیدند.
انگلیسیها در عهد قاجاریان، با بنا کردن خانهها و تاسیساتی چون انبار زغال، تلگراف خانه، کوشش کردند تا نفوذشان را افزایش دهند. سپس، تاسیسات بندری و دریانوردی فراوانی ساختند و از همین طریق، بر خط کشتیرانی خلیجفارس نظارت داشتند. در نهایت هم در سال مشروطه (1285/1904)، خط تلگرافی از جاسک به هنگام احداث کردند. امروزه این مستحدثات، محلی برای بازدید ایرانیان شده است؛ از هر آنچه انگلیس در اندیشه آن بود و نتوانست به دست بیاورد.
کوههایی به رنگ خون
اما هنگام، کوههایی دارد که خاک آنها، قرمز رنگ است و به گلک شهره است. علاوه بر آنکه از این خاک، در صنعت سنگهای تزیینی و ساختمان سازی استفاده میشود و در مناطق مرکزی جزیره، کاربردی هم در ساخت اسکله و تاسیسات مورد نیاز آن دارد، به شکلی اعجابآور، برای تهیه نوعی از مربا، به نام مربای سوراخ استفاده میشود.
تماشای مرجان و توتیا به همراه ماهیگیری در ساحل نقرهای
ساحلی در هنگام است که مردم به آن به ساحل نقره ای لقب دادهاند. آب در این ساحل به اندازهای شفاف و زلال است که وقتی از قایق به درون آب نگاه میکنید، عبور ماهیهایی را میبینید که به رنگ نقرهای دیده میشوند. اگر از قایقران، خواهش کنید ممکن است که برای شما ماهی هم بگیرد. جز این، هنگام هم مرجان هم دارد و هم توتیا. فقط مواظب باشید اگر برای آب تنی به آب زدید، تیغهای تیز توتیاها، به پاهایتان آسیب وارد نکنند.
صید کوسه در اطراف جزیره هم چیزی است که نباید تماشای آن را از دست بدهید. هنگام، البته آهوی بومی و لاکپشت پوزه عقابی هم دارد که در خطر انقراض است و اهالی، بسیار مراقب هستند تا باعث نابودیشان نشوند. ناگفته نماند در سال 1390، مزرعهای هم برای پرورش میگو با ذخیره پنج میلیون لارو میگو آغاز به کار کرد که نتایج در آینده نزدیک روشن خواهد شد.
هنگام با سنگهایی شبیه انسان
وقتی از اسکله کندالو به طرف جزیره هنگام حرکت میکنید، قایقها در ساحلی پهلو میگیرند که شنی است. اینجا، تنها یکی از سه روستایی است که در دل هنگام جای گرفته است؛ هنگام نو. این روستا، بهترین جای جزیره است و شامل تاسیسات اسکله، پاسگاه انتظامی، کارخانه آب شیرین کن، دفتر پست و مدرسه، میشود. دیگر، روستای غَیل - به معنای هر وادی که چشمهها در آن جاری شود - است که مابین دو روستای کهنه و نو واقع شده است.
بومیان، از آن رو این نام را بر روستا نهادهاند که غَیل، به دلیل واقع شدن در گودی، آب بسیاری را در خود جمع میکند. از این روستا نروید. زیرا در آن سنگهایی عجیب قرار دارد که شبیه انسان هستند. در افواه مردم، چنین رواج یافته که این سنگها، از آن مادر و دختر یاستن هستند چونکه در عهد کهن، هنگام فرار از زورگویان و جباران زمانه، دست دعا به آسمان برده و از خداوند یاری طلبیدند در همان موقع، آن ها به سنگ تبدیل شدند و چنین اثری، از آنها باقی مانده است.
در نهایت هم به بخش کهنه هنگام در فاصله چهار کیلومتری هنگام نو، میرسیم که جمعیتی کمتر نسبت به آن دو روستای دیگر دارد و اکثر خانههایش، خالی از سکنه شدهاند.
«ایران» از وضعیت تلخ آوارگان مسلمان روهینگیایی در مرز میانمار و بنگلادش گزارش میدهد
ترانه بنییعقوب خبرنگار اعزامی به مرز بنگلادش و میانمار
ابوالفضل نسایی عکاس اعزامی
«مثل سیل به سوی ما آمدند؛ از کوه و جنگل و رودخانه. این بار اما سیل آب و گل نبود. سیل انسانهایی بود که به ما پناه میآوردند، با این همه امیدواریم اوضاع درست شود و دوباره به کشورشان بازگردند. بنگلادش کشور فقیری است با جمعیت 170 میلیونی. باور کنید ما نمیتوانیم یک میلیون مسلمان آواره روهینگیایی را بپذیریم.» اینها حرفهای «سرور» عضو داوطلب یک مؤسسه خیریه در بنگلادش است. او و برادرش محمد هر دو دانشجو و اهل شهر «کاکس بازار» هستند، نزدیکترین شهر به اردوگاه پناهندگان. هر دو به علاوه تعداد بسیاری از جوانان داوطلب بنگلادشی از زن و مرد برای کمکهای بشر دوستانه اینجا در مناطق مرزی حاضر هستند. درمنطقه «اوکیا» و نقطه مرزی «جامال کاتالیا» با بشیر و دوستانش صحبت میکنم. آنها در تقسیم کمکهای ارسالی و پخش کردنشان میان آوارگان روهینگیایی فعالند. هرچند میگویند اینجا آنقدر کارهای متعدد میکنند که خودشان هم دقیقاً نمیدانند چه وظیفهای دارند. بارها تأکید میکنند جمعیت آوارگان زیاد است و کمک زیادی از آنها و دیگر بنگلادشیها برنمیآید.
اصلاً تصور نکنید که کمپ آوارگان در یک یا چند نقطه مرزی کشور بنگلادش با میانمار متمرکز شده. بلکه خط مرزی بلندی را در نظر بگیرید که سیل آوارگان گروه گروه در آن جای گرفتهاند. برخی از سوی جنگل و تعدادی هم از سوی رودخانه «تک نف» خودشان را به اینجا رساندهاند. برخی به پناهندگان قدیمی که کمتر از 100 هزار نفر بودهاند پیوستهاند و بقیه به قول محلیها تازه واردند. تازه واردهایی که هرکدام با خود داستانهای دردناکی به این سوی مرز آوردهاند. تازه واردها هم البته دستهبندیهای متفاوتی دارند؛ آنها که یک ماه است آمدهاند تا حدودی جاگیر شدهاند و آنهایی که چند روزی است رسیدهاند در شرایط فلاکت بارتری به سر میبرند. در دومین روز حضورمان در کمپهای آوارگان میانماری، بنگلادشیها درباره شرایط پناهجویان برایم بیشتر میگویند. سرور 23 ساله و برادرش مثل خیلیهای دیگر از بنگلادشیها تأکید میکنند که جمعیت آوارگان روهینگیایی که در درگیری اوایل شهریورماه امسال میانمار به نقاط مرزی بنگلادش پناه آوردهاند خیلی بیشتر از 400 هزار نفری است که در آمارهای رسمی بر آن تأکید میشود. آنها میگویند دستکم یک میلیون نفر طی ماه اخیر به اینجا پناه آوردهاند و مستندات آنها هم کار میدانیشان در این مناطق است. یکی از اتوبوسهای پخش مواد غذایی تازه از راه رسیده. آوارگان زیر آفتاب تند و هوایی که از شدت گرما و شرجی نفس را بند میآورد صف بستهاند تا نوبتشان برسد. آن طرف خیابان و در میان صدای ممتد و کرکننده بوق اتومبیلها و ریکشاها و وسایل ابتدایی حملونقل، یک کامیون گونیهای لباس را بین آوارگان توزیع میکند. از این سوی جاده دستهایی را میبینم که به سمت بالا دراز شدهاند. دستها کنار هم منظم، بالا و پایین میروند تا به گونیهای سفید برسند؛ مثل یک دعای دسته جمعی. دستهایی که به سوی آسمان دراز میشوند. خیلیها همان پای کامیون نشستهاند و در میان لباسهای کهنه به جستوجوی لباسی مناسب برای خود یا فرزندانشان مشغولند. بهتر است اول برایتان از نحوه رسیدنمان به کمپهای آوارگان روهینگیایی بگویم. اقلیتی یک میلیون نفری در میانمار که همیشه تحت ظلم و تبعیض حکومت مرکزی بودهاند. آنها هرگز و طی سالها زندگی در میانمار بهعنوان شهروند این کشور پذیرفته نشدهاند. با تیمی از جمعیت هلال احمر کشور که برای تحویل 30تن کمکهای انسان دوستانه به فرودگاه شهر «چیتاگون» بنگلادش آمدهاند، همراه شدهایم. هواپیمای باری به مقصد میرسد؛ دومین محموله کمکهای انسان دوستانه ایران. تحویل محموله به دولت بنگلادش ساعتها طول میکشد و ما هم همراه امدادگران ساعتی در فرودگاه منتظر ترخیص بارها میمانیم. همه تأکید میکنند که برای رسیدن به کمپ آوارگان باید خودمان را به شهر «کاکس بازار» برسانیم؛ شهری که تا چیتاگون فاصله زیادی دارد. کیلومترش مهم نیست، همه میگویند جاده آنقدر باریک و پرتردد است که 7 - 6 ساعتی در راه هستید. همانطور که گفتهاند جاده کم عرض، شلوغ و پر ازدحام است. صدای کرکننده بوق لحظهای قطع نمیشود. فقر مردم بنگلادش در همین جاده بدجور توی چشم میزند. مردمی که کنار جاده و با آب غیر بهداشتی حمام میکنند، لباسهایی که کنار جاده خشک میشوند و... مدام از خودم میپرسم آنها با این شرایط چگونه میخواهند به جمعیت بزرگ پناهندگان روهینگیایی کمک کنند؟ دیدن این جاده پر پیچ و خم کافی است تا هر کسی بفهمد که چقدر امدادرسانی به آوارگان دشوار است. سرانجام به شهر ساحلی کاکس بازار میرسیم. برای رسیدن به کمپ آوارگان باز هم کیلومترها راه در پیش داریم. کمپها چندان نزدیک به هم نیست و آنهایی که در کنار رودخانه «نف» قرار دارند دورتر از بقیه هستند. طول جاده پر از ماشین و مأموران نظامی است که مسئولیت نظم دادن و همچنین جلوگیری از ورود آوارگان به شهرها را بر عهده دارند. بشیر و دوستان امدادگرش در منطقه جامال کاتالیا که تقریباً در 60 کیلومتری کاکس بازار قرار دارد، مشغول امدادرسانی به آوارگان هستند. کمپهای آوارگان اینجا هم درست شبیه کمپی است که روز گذشته در «پالون کالی» دیدهام. همه چادرها از جنس پلاستیکاند و با چوب بامبو برپا شدهاند. همه جا تا چشم کار میکند هیزم و چوب بامبو روی زمین میبینی. چادرها روی تپهها و در کنار مزارع برنج قرار گرفتهاند؛ مزارع برنج بنگلادشیها. بنگلادشیها میگویند ما مهربان بودهایم که زمینهایمان را در اختیار آوارهها قرار دادیم برای اینکه چادرهایشان را بزنند کلی درخت قطع کردند، اما چارهای نبود. تا دلت بخواهد اینجا کودکان قد و نیم قد روی گل راه میروند. چادرها خالی از وسایل اولیه زندگی است و کمتر خانوادهای زیرانداز دارد و زندگی روی فرشی از گل جریان دارد؛ ازغذا خوردن گرفته تا خوابیدن. شاید برای همین است که اغلب مردان و کودکان کمترین لباس ممکن را برتن دارند. چادرها را روی تپهها برپا کردهاند تا از بارانهای موسمی در امان باشند. اما جاوید داوطلب 25ساله بنگلادشی میگوید در فصل بارانهای موسمی همه چادرها زیر آب خواهد رفت. او از حالا نگران است. ساعتهای اولیه صبح است و کمپ آوارگان پر از جنب و جوش. کودکان در جستوجوی غذا بدون توجه به ماشین یا هر چیز دیگری در جاده آوارهاند. یکی از تلمبه دست ساز کنار خانهاش آب بر میدارد و دیگری با وسایلی که از این سو و آن سو جمع کرده برای خودش مغازه کوچکی ساخته. چند نفر از آوارگان سعی دارند روی زمین چیزی را نشانم دهند. تکه گوشت کوچکی میان لباسی زنانه روی زمین افتاده؛ شبیه جنین است. کوچک، قرمز و لزج؛ شکل بدن انسان. زنی داخل چادرش با چند بچه قد و نیم قدش به ما زل زده. آیا این زن یا زن دیگری در این شرایط سقط جنین کرده؟ کسی دقیقاً نمیداند. صالح مرد 65 ساله، داستان رسیدنش به اینجا را برایم میگوید. مثل اغلب روهینگیاییها روزهای سختی را گذرانده تا به این سوی مرز برسد. سیه چرده است و صورتش پر از جای زخمهای آفتاب سوختگی که در صورت خیلی از زنان و مردان روهینگیایی دیده میشود. یادگار روزها پیادهروی سخت در جنگل: «نظامیها به خانهمان شلیک کردند. پسرم کشته شد و خودمان 10 روزی در جنگل پیاده روی کردیم تا به اینجا رسیدیم. علف خوردیم و پرنده زنده و میوه. دیگر توان برگشتن به میانمار را ندارم. کاش همین جا به ما جا و مکان بدهند.» جوانترها اما با او موافق نیستند. میگویند اگر شرایط بهتر شود، ترجیح میدهند به کشورشان بازگردند. یکی از این پسرهای جوان میگوید در میانمار مدرسه میرفته و حالا اینجا هیچ چیز ندارد. میگوید دولت با آنها بد کرده و الان هم دوست ندارد آنها برگردند و برای همین تمام مسیر برگشت به میانمار را مینگذاری کرده. حکومت از یک طرف میگوید برگردید و از طرف دیگر راه را مینگذاری کرده. ما برای برگشتن امنیت میخواهیم. یکی از اعضای یک جمعیت خیریه بنگلادشی برایم توضیح میدهد که حدود 11 هزار کودک بیسرپرست اینجا در کمپها آوارهاند. کودکانی که یا پدر و مادرشان را در جریان حمله نظامیهای میانمار از دست دادهاند یا در جریان فرار به اینجا در رود نف
غرق شدهاند و برخی از پدران هم در میانمار ماندهاند به امید بهتر شدن اوضاع و برقراری امنیت. برای همین در کمپ پناهندگان تا چشم کار میکند زنهای بیپناه میبینی و بچههای سرگردان. مظفر احمد از طرف دانشگاه بنگلادش برای کمک به آوارگان به اینجا آمده. او هم مثل اغلب بنگلادشیها امیدوار است شرایط میانمار بهتر شود و آوارهها به سرزمینشان بازگردند.او داستانهای وحشتناک روهینـگیاییها را شنیده. داستانهایی که باورش برای هر کسی دشوار است. «شارو» 28 ساله نیمی از صورتش را با روسری گلدار سفیدی پوشانده، شوهرش را درست جلوی چشمانش تکه تکه کردهاند. 4 بچه قد و نیم قد کنارش ایستادهاند. زن با دست نشانم میدهد که چطور نظامیها بدن شوهرش را تکه تکه کردند و بعد سوزاندند. در بیمارستان صحرایی کنار جاده که با چوب بامبو درست شده، چند پزشک با وسایل اولیه بیماران را معاینه میکنند. بیبی بیگم زن روهینگیایی پاهایش زخم است. میگویند در جریان فرار از خانه به اینجا و به خاطر پیادهروی طولانی آسیب دیده. دکتر فهیم دانشجوی سال آخر پزشکی معاینهاش میکند. 2 دختر 15 و 18 ساله این زن، در میانمار تنها ماندهاند و او نمیداند چه بلایی سرشان آمده. زن گیج و مات است. مثل بقیه مثل اغلب آوارگان. دکتر فهیم و دیگر پزشکان جوان یک ماه است اینجا مشغول کارند و تا یک ماه دیگر هم در منطقه خواهند ماند. او تب، سینه درد و بیماریهای عفونی و زخمهایی را که بر اثر حادثههای گوناگون ایجاد شده، مشکل اصلی آوارگان میداند. تنها زنانی که میخواهند زایمان کنند یا زنان و مردانی که در شرایط خطرناک هستند، با تشخیص آنها به بیمارستانهای کاکس بازار فرستاده میشوند. او و دیگر پزشکان حاضر در بیمارستان صحرایی هم معتقدند برای آوارگان بهترین کار این است که به کشورشان برگردند. برای اینکه بیشتر آوارگان زنها و بچههای بیپناه هستند و بنگلادش هم کشور فقیر و توسعه نیافتهای است و نمیتواند کمک زیادی به آنها بکند. امجد حسین مرد بنگلادشی دیگری که برای کمک به آوارگان بارها به کمپهای مختلف سر زده میگوید: «اگر آنها اینجا بمانند، همه میمیرند، همهشان میمیرند، ما مطمئنیم. چند روز دیگر بارندگیها شروع میشود و نمیتوانیم به همه یک میلیون نفرشان کمک کنیم.» صدای امجد حسین و لحن مطمئنش درباره آینده آوارگان بارها در گوشم تکرار میشود، نگاهم به زنان و کودکانی میافتد که همچنان در جادهها سرگردانند و برای زنده ماندن تقلا میکنند. زنان و کودکانی که نمیدانند به کجا تعلق دارند، واقعاً چه سرنوشتی در انتظار آنهاست؟
همزیستی نیوز - آزار جنسی دختران کوچک، رویدادی پرتکرار که تنها کمی از آنها را می شنویم و ترس از واکنش های ناهنجارانه جامعه به آینده یک دختر، شاید علت اصلی برملا نشدن برخی جنایت ها باشد. جنایت هایی که می توان ریشه آن را در نبود رویکرد آموزشی نسبت به این مسائل جستجو کرد.
به گزارش خبرنگار سبک زندگی جی پلاس؛ آتنا اصلانی دختری 7ساله با گذشت کمتر از یک ماه از ناپدیدشدن، در حالی سر از خمره ای مخفی درآورد که دیگر جان در بدن نداشت!
قاتل فردی به نام اسماعیل جعفرزاده یا اسماعیل رنگرز، مردی حدود 40 ساله است که تا همین چند وقت پیش با همسر دوم و فرزند خود در پارس آباد در یک میوه فروشی کار می کرد. او در جریان تمام بازجویی ها و جستجوهای پلیس برای یافتن آتنا مثل شاهدی خونسرد حضور داشت.
التهاب و خشم از بروز چنین اتفاقی، پارس آباد مغان در بهت و نگرانی فروبرد. مردم در اقدامی اعتراضی، اسماعیل را محکوم کرده و با برگزاری تجمع خواستار اعدام او شدند.
شاید یکی از مهمترین نکات در واکنش تند از سوی مردم پارس آباد، حضور قاتل به عنوان یکی از افراد پذیرفته شده و معمولی این شهر بود؛ به ویژه بعد از فاش شدن انگیزه او!
مردم، او را هر روز می دیدند برخی از مغازه اش خرید می کردند، شاید بعضی از آنها با او نسبت فامیلی داشتند اما هیچ کدام نمی دانستند که گره این معما تنها به دست اسماعیل باز می شود.
اسماعیل یکی از اعضا و یکی از اهالی پارس آباد بود، مثل همه. با این تفاوت که چندی قبل تر به راحتی سر دختری جوان را زیرخاک کرد و هیچ کس از این موضوع بویی نبرد؛ همینطور چند وقت هم پیش دختر کوچکی را آزار جنسی کرد اما پدرش از ترس آبرو سکوت کرد این موضوع را به پلیس هم نگفت و به همین بسنده کرد که صرفا گوشمالی اش دهد.
سکوتی که شاید اگر زودتر شکسته می شد، چهره زیر نقاب قاتل را زودتر برملا می کرد؛ سکوتی که انگار نه پارس آباد مغان را بلکه همه جا را فراگرفته و زاده حساسیت و حرارتی است که تنها به سرپوش گذاشتن بر سر مظلومان ختم می شود.
به گزارش جی پلاس؛ اما در پی این رویداد، در جستجوی تحلیل ها و راهکارهای آسیب شناسانه متخصصین رفتیم و در همین باب نظرات دو کارشناس برجسته در حیطه روان پزشکی کودک و جامعه شناسی را به طور مشخص در این باره که: "چرا خانواده های ایرانی عمدتا در مورد مسائل جنسی سکوت می کنند و ترجیح می دهند هیچ وقت در مورد این موضوعات نه در رسانه ها، نه در حریم امن خانواده ها و کلاس های درس و نه حتی در جمع علمی اساتید و دانشجویان طرح شود؟! " جویا شدیم تا کمی بیشتر ریشه اتفاقات این چنینی موشکافی شود.
** آموزش آگاهی های جنسی به کودکان و شیوه برخورد با افراد در شرایط خاص، یک ضرورت است
نسرین امیری - روان پزشک کودکان، بر این باور است که این مسائل در بخش مهمی از جوامع انسانی همیشه «تابو» بوده و از این رو خارج کردن این نیاز از فضای مه آلودی که امروز در آن قرار گرفته، نیاز به سال ها تلاش جمعی و نسلی دارد.
او تنها اقدام عاجل برای شرایط کنونی را آموزش و ارائه آگاهی های لازم از طریق کارشناسان خبره می داند.
امیری می گوید: در تحقیقات بین المللی، دیده شده که هرگاه سطح آگاهی در مورد یک موضوع بیشتر شود می توان از بروز حوادث جلوگیری کرد. همانطور که والدین برای استفاده از یک دستگاه دستورالعمل آن را می خوانند، درمورد موضوعات مختلف از جمله مسائل جنسی هم باید به ارائه اطلاعات و آگاهی بخشی فرزندانشان توجه کنند.
به گفته او، یک راه برای عبور سالم از این شرایط، آموزش صحیح آگاهی های جنسی و شیوه برخورد با افراد در شرایط خاص به کودکان است.
او درخصوص حساسیت های موجود در روش های آموزشی نیز به جی پلاس گفت: آموزش اطلاعات مربوطه به کودکان در این زمینه، موضوع حساسی است. برای مثال باید توجه کرد که خطرات موجود و واقعی را به صورت قابل درک اما خالی از احساس ترس برای کودک توضیح دهیم.
** بار نابخردانه اجتماعی بر یک موضوع مهم!
به گزارش جی پلاس؛ آنکه اتفاقاتی نظیر آنچه برای آتنا، ستایش و دیگرانی نظیر کیمیا رخ داده همچنان در حال تکرار است و گستره آن بسیار فراگیر است، اما ترس از آبرو هنوز هم به عنوان یک عامل قوی مانع از فاش کردن این موضوع از سوی قربانیان و خانواده آنها می شود. واکنشی منفعلانه که از یک سو به خاطی اجازه می دهد به رفتار ظالمانه خود ادامه دهد، بدون آنکه به خاطر رفتارش تنبیه شود و از سوی دیگر امیال جنسی را در ذهن تمامی نسل ها در هاله ای تاریک و مبهم باقی می گذارد.
این روان پزشک کودک بر این باور است که رازآلود بودن مسائل جنسی در طول تاریخ هم وجود داشته و در جامعه ایرانی همچنان در جریان است. او می گوید: با وجود آنکه این مقوله تنها راه برای بقای بشر است اما بیش از دیگر نیازهای انسان تحت ستم بوده و بسیار بیشتر از دیگر نیازها، گناه آلود، رازآلود و تابو شده است! شرایطی که امروز در کشورمان می بینیم نتیجه چنین نگرشی نسبت به این نوع نیازها وجود دارد. در جامعه کنونی، بار نابخردانه ای بر موضوعات جنسی تحمیل شده و از این جهت، فشار اجتماعی زیادی بر برخی افراد ایجاد کرده است. از آنجا که این موضوع در ناخودآگاه جمعی تک تک ما وجود دارد، حل و فصل آن نیاز به کار نسلی و جمعی دارد.
امیری ادامه می دهد: برای اینکه در مقطع کنونی بتوانیم کودکان و جوانان را از این شرایط به سلامت عبور دهیم، باید در مورد خطرات موجود در این مسائل نظیر ایدز، بارداری های پیش از موقع برای دختران و دیگر خطراتی که درصورت وقوع چنین روابطی اتفاق می افتد، با کودکان صحبت کنیم.
او آموزش این نوع مسائل را در وهله اول وظیفه مادر و پدر می داند. اما براین باور است که در غیاب والدین آگاه و توانا، باید از نهادهای دیگری نظیر آموزش و پرورش و رسانه های کشور برای آموزش کمک بگیریم.
** هر جا کنترل و کاهش خطر بوده، رد پایی از مسائل آموزشی دیدیم
امیری با بیان اینکه هر جا خطرات ناشی از این مسائل کنترل شده، صرفا بخاطر آموزش های لازم در این زمینه به نسل جدید بوده است، ادامه می دهد: نبود تصور دقیقی از این نیاز خدادادی، به عدم شناخت واقعی و صحیح از برقراری روابط عمیق و عاطفی دامن می زند و مشکلات زیادی به بار می آورد. قطعا اگر واقعیت های مسائل جنسی را انکار کنیم نه تنها مانع از بروز آن نمی شویم بلکه این نیاز در شرایط پیچیده تری بروز پیدا می کند.
** عامل بسیاری از طلاق ها عدم شناخت مرزبندی هاست
این روان پزشک همچنین درباره تبعات ناآگاهی از مسائل جنسی در سال هال جوانی هم به جی پلاس گفت: ناآگاهی در مورد این مسائل باعث می شود جوانان، عشق و نیازهای جنسی را با یکدیگر اشتباه بگیرند. زمانی که هیجانات عشق به سراغشان می آید، نمی توانند آن را از مسائل جنسی تفکیک کنند. بنابراین برای تفکیک روابط عمیق عاطفی و عاشقانه از این نوع مسائل باید از قبل آموزش های درستی برای کودکان داشته باشیم. در سنین جوانی هم آنها باید بیاموزند که نیازهای جنسی می تواند همراه با روابط عاشقانه و عاطفی باشد اما این دو موضوع قواعد جداگانه ای دارد که می تواند ادامه رابطه را تحت الشعاع قرار بدهد. وقتی افراد نمی دانند مرز بین عشق و مسائل جنسی کجاست و چگونه باید با آن برخورد کرد، امکان بروز طلاق افزایش پیدا می کند. این موضوع عامل بسیاری از طلاق ها در جامعه ماست.
** خانواده اولین متولی آموزش است اما مسئولان غفلت نکنند!
امیری در ادامه با تاکید بر اینکه کارشناسان باید به مردم و جوانان یاد بدهند که جایگاه گسترش عاطفه و احساسات عمیق کجاست، خطاب به سیاستگذاران و مسئولان کشور گفت: اگرچه خانواده اولین متولی آموزش مسائل مهم و اولیه به فرزندانشان هستند اما در عین حال مسئولان باید از خودشان سوال کنند که چرا از طرح این موضوعات ترس و واهمه دارند. لازم نیست چرخ را دوباره اختراع کنیم. قطعا روش های آموزشی و تجارب زیادی در این زمینه وجود دارد که می توان از آن بهره گرفت.
امیری در بخش دیگری از سخنانش می گوید: نگاه واقعی به آموزش مسائل جنسی باید از بدو تولد باشد تا روش برخورد با جنسیت و موضوعات پیرامون آن به کودکان یاد داده شود. همچنین لازم است از 4 سالگی آموزش های بیشتری در مورد مسائل مرتبط و اندام های حساس و خاص بدن ارائه شود. آموزش مراقبت از نقاط خصوصی بدن باید بر اساس سن کودک، ترتیب داده شود تا در نتیجه این آموزش ها، کودک بتواند چگونه خطرات احتمالی را شناسایی کند.
** موضوع ناشناخته ای به نام حریم خصوصی
شیرین احمدنیا - جامعه شناس، معتقد است که جامعه ایرانی در شرایط کنونی نسبت به مسائل جنسی دچار غفلت و سکوت است. او این سکوت را عاملی برای تولید و تداوم این خشونت های مرگ بار می داند.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در پاسخ به این سوال که چه عواملی دست به دست هم داده تا افرادی نظیر "اسماعیل" اینقدر دیر شناسایی شوند، به جی پلاس می گوید: در جامعه ما متاسفانه سال هاست که در زمینه آموزش بهداشت بلوغ، بهداشت باروری، مهارت های اجتماعی و نظایر آن غفلت صورت می گیرد. والدین خود در زمینه آگاهی دادن، آموزش دادن و حساس سازی کودکان و نوجوانان نسبت به مسائلی که برای سلامت جسمانی، روانی، اجتماعی و به ویژه امنیت اجتماعی شان ضرورت دارد، آموزش نمی بینند! همچنین متاسفانه مجراهای دیگر نظیر مدارس و رسانه های جمعی که می توانند در این زمینه نقش خوبی ایفا کند هم اقدام مهمی انجام نمی دهند.
او در ادامه می گوید: در کشورهای توسعه یافته این مسائل حائز اهمیت زیادی است. در سطح مدارس ابتدایی و متوسطه در پاسخ به ضرورت این مسئله، آموزش های مناسب تدارک دیده می شود و در فضای رسانه ای و نیز نهادهایی چون کتابخانه های عمومی، کلینیک ها و همچنین به مناسبت های مختلف به مردم نسبت به مسایلی که سلامت و رفاه کودکان و نوجوانان را تهدید می کند، هشدار می دهند و اطلاع رسانی می کنند.
احمدنیا ادامه می دهد: این آموزش و هشدارها باعث می شود مردم اعم از والدین، کودکان و جوانان آمادگی بیشتری داشته باشند و رفتارهای خلاف و سوء را اساسا تشخیص بدهند و بتوانند از خود محافظت کنند. وقتی افراد حتی آموزش نمی بینند که حریم خصوصی یعنی چه؟ و مرزهای آن کدام است؟ به راحتی می بینیم حتی در چارچوب روابط خانوادگی و دوستی و معاشرت، حریم های خصوصی افراد خدشه دار می شود و کودکان نمی دانند در مقابل رفتارهای سوء یا حتی ادبیات نامناسب که ممکن است از سوی افراد فامیل یا دوستان خانوادگی یا همسایه ها و نظایر آن مشاهده یا تجربه کنند، چگونه واکنش نشان دهند؟ در این فضا، عمدتا رفتار نادرست از درست تشخیص داده نمی شود.
** علت فرزندآزاری و خشونت های مرگبار در جامعه؟!
عضو هیئت مدیره انجمن جامعه شناسی همچنین توضیح می دهد: والدین در زمینه مسائل حساسی از این دست، با کودکان خود صحبت نمی کنند و از بار مسئولیت خود شانه خالی می کنند. نهادهای دیگر نیز در این زمینه خاموش هستند و شرایط آگاهی افراد را فراهم نمی کنند. در نتیجه همه اینها، طبیعتا ما شاهد بروز رفتارهای سوء، تعرض ها، فرزندآزاری و خشونت های مرگبار در جامعه چه در فضای خصوصی خانه و چه در فضاهای عمومی هستیم.
به گفته احمدنیا، تا زمانی که برخی موانع فرهنگی باعث شوند آموزش و هشدارهای لازم نباشد و اصلاح رفتارها به موقع شکل نگیرد، مواردی چون تعرض به کودکان ناآگاه و معصوم که قربانی سکوت والدین و سوء مدیریت مسئولان می شوند، همچنان رخ می دهد. متاسفانه هنگامی که سازمان های مردم نهاد هم می خواهند به این موارد ورود پیدا کرده و جبران کوتاهی های موجود را بکنند، آنچنان که باید اجازه اقدام و عمل پیدا نکرده و به برنامه هایشان با دید سوء ظن نگریسته می شود!
** راهکارهای مهم برای خروج از وضع کنونی
او در پاسخ به این سوال که راهکار شما برای خروج از وضع موجود و توسعه آگهی بخشی جامعه درباره آموزش صحیح مسائل فوق به والدین و کودکان چیست، به جی پلاس گفت: مناسب است که دولت ها هشدارهای کافی مبنی بر رواج این گونه کودک آزاری ها داده و رفتارهای سوء را در ابعاد واقعی آن گزارش کنند؛ همچنین در جهت تدارک برنامه های موثر پیشگیری و مداخلات تعیین کننده حرکت کنند و دست سازمان های مردم نهاد برای همکاری و همیاری در این زمینه را باز بگذارند؛ از طرفی رسانه ها هم بتوانند نقش واقعی خود در قبال جامعه با هدف روشنگری نسبت به مسایل حساس و حائز اهمیت را به شکل کامل ایفا کنند. با قرار گرفتن در چنین مسیری می توان حتی شرایط را به شکل بنیادین تغییر داد.
** مدارس بهترین بستر آموزش عمومی در تعامل با والدین باشند
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی، بهترین بستر عمومی برای برخی آموزش های لازم نسبت به مسائل جنسی را فضای امن مدرسه می داند که می تواند بستری برای همکاری متقابل و موثر با والدین و اولیای آموزشی فراهم کند تا در یک هماهنگی، به تدریج آموزش های لازم انجام پذیرد. آموزش هایی که مبتنی بر حفظ سلامت جسمانی و روانی و اجتماعی آنها باشد تا بتوانند با سلاح آگاهی، خودشان از خودشان در برابر تهدیدها و مخاطرات محافظت کنند؛ درعین اینکه از جانب والدین، مسئولان و جامعه هم مورد حمایت و نظارت لازم قرار بگیرند.
** رابطه کلیدی میان سن دریافت آموزش ها با سن درگیری با مخاطرات!
احمدنیا در بخش دیگری از سخنانش، طرحی با عنوان مشارکت اجتماعی دانش آموزان با عنوان «ماد» را معرفی می کند. او در این باره می گوید: طرح «مشارکت اجتماعی دانش آموزان(ماد)» را ذیل برنامه ارتقای سرمایه اجتماعی و ارتباطات سالم معرفی کردم که در سال گذشته با همکاری وزارت آموزش و پرورش اجرا شد. در این طرح دقیقا نوجوانان را هدف گرفتیم تا آنها را نسبت به مسایلی که تهدیدشان می کند حساس و آگاه کنیم و از خودشان بخواهیم در قالب تشکل های دانش آموزی، به پیشگیری از درگیرشدن در مسایل و آسیب های اجتماعی بپردازند.
به گفته او تجربیات کشورهای دیگر نشان می دهد که هر چقدر اقدامات آموزشی و اطلاع رسانی در سنین پایین تر و از طریق منابع مطمئن تری تدارک دیده شود، به همان نسبت، سن درگیری افراد به مخاطرات و تهدیدها و آسیب های اجتماعی افزایش می یابد و جامعه کنترل بهتر و بیشتری نسبت به ناهنجاری ها و سوء رفتارها پیدا خواهد کرد. دنیای اجتماعی توسعه یافته، دنیایی است که مردم می توانند به یکدیگر اعتماد بیشتری داشته باشند. در این شرایط روندها و فعالیت ها شفاف تر، تقسیم کار و مسئولیت پذیری اجتماعی توام با وفاق و هماهنگی بیشتری میان دولت و ملت رخ خواهد داد.
به گزارش جی پلاس؛ آتنا، ستایش کیمیا، و نام های دیگری که در ادامه شاید بیاید، انگار قرار نیست تمام شوند! نه امروز و احتمالا نه حتی فردای روز قصاص مجرمان؛ مجرمانی که گاه در لباس ناپدری ظاهر می شوند و گاه در لباس غریبه ای آشنا.
زندگی کردن به سبک دخترهای ما رازهای سر به مهر زیادی دارد. رازهایی که از حفره های خالی هر کدام می توان سرنخی برای یافتن "اسماعیل" های خونسرد ساکتی پیدا کرد که هنوز همین حوالی هستند. رازهایی که نباید برملا شوند.
در این میان یک سوال ذهن را به شدت درگیر می کند! اینکه اگر فردای روز قصاص قاتل آتنا، بازهم دختری در تنهایی ترسناک یک دخمه به دست ظالمی گیر افتاد و با حال نزار درست مثل ستایش به خانه بازگشت، می توانیم به خانواده اش امیدوارم باشیم که ظلم رخ داده را پنهان نمی کنند؟! و درنهایت می توانیم آنقدر به جامعه اطمینان کنیم که به آتناها و ستایش ها، برچسب نزده و آنها را به خاطر گناه نکرده نمی رانند؟!
همزیستی نیوز - از زمانی که سخنگوی کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی (هفته گذشته ) مطلبی تحت عنوان «تریاک دولتی» مطرح کرد تاکنون، فضای مجازی و برخی رسانه ها، واکنش هایی به سخنان حسن نوروزی نشان داده اند؛ واکنش هایی که گاهی با چاشنی طنز همراه است .
مهناز بیرانوند در ایرنا در ادامه نوشته است: اینکه «تریاک آزاد شد»، «تریاک دولتی و یا کوپنی می شود» و « صف تریاک دولتی » نمونه ای از این واکنش هاست.
**طرح تریاک دولتی ، چه طرحی است؟ به گزارش ایرنا، حسن نوروزی، سخنگوی کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس با اشاره به تصویب نهایی پیشنهاد توزیع مواد مخدر دولتی با هدف انقطاع رابطه معتادان و قاچاقچیان از موافقت تمامی مراجع تصمیمگیرنده با این پیشنهاد خبر داد. وی هفته گذشته اظهار کرد که طرح توزیع مواد مخدر دولتی ، مشابه همان طرحی است که پیش از انقلاب انجام می شد. به گزارش ایرنا ، اینکه طرح پیش از انقلاب چه طرحی است گفته می شود که حدود 40 سال پیش، کارت سهمیه تریاک وجود داشته است. حال که خبر تریاک دولتی منتشر شده است ، این سوال مطرح است که این تریاک به چه شیوه ای توزیع می شود ، برخی این سوال را مطرح کرده اند که آیا تریاک را کوپنی می کنند ؟ در مکانی مثل مغازه به فروش می رسانند؟ اصلا سهمیه تریاک وجود دارد ؟ اگر هست ، چگونه است؟ اصلا چنین چیزی رخ می دهد؟ مثلا تریاک را کوپنی می کنند؟ در همین راستا سعید صفاتیان، رئیس کارگروه کاهش تقاضای اعتیاد کمیته مستقل مبارزه با موادمخدر مجمع تشخیص مصلحت نظام روز یکشنبه در گفت و گو با خبرنگار اجتماعی ایرنا قبل از هر چیز به نکته ای اشاره کرد و گفت: این موضوع (تریاک دولتی) که در مجلس شورای اسلامی مطرح شده است، حرف جدیدی نیست ، سال هاست که در کشور تحت عنوان مدیریت مصرف انجام می شود و هدف آن نیز قطع ارتباط مصرف کنندگان موادمخدر با قاچاقچیان است. وی اظهار کرد: اینکه گفته می شود تریاک دولتی به چه گروه هایی داده می شود و آیا باید در مغازه توزیع یا کوپنی شود، اینها اتفاق نخواهد افتاد و باید با مدیریت مصرف ، مراکزی راه اندازی شود تا مثل برنامه شربت تریاک این تریاک هم به معتادان داده شود. وی در عین حال به این نکته هم تاکید کرد که اصلا موضوع توزیع تریاک دولتی در کشور مطرح نیست و در مجموع نمی خواهیم این تریاک برای کسانی باشد که می خواهند این ماده مخدر را خریداری کنند . صفاتیان ادامه داد: البته باید با یک برنامه ریزی درست و مدیریت مصرف ، افراد با شرایط خاص شناسایی شوند تا بتوان این مواد را در اختیار آنان قرار دهیم و اگرچه باید به صورت آزمایشی در چند شهر انجام شود تا نقاط نقص آن برطرف شود. صفاتیان در ادامه تاکید کرد: برای طرح دولتی شدن تریاک که از سوی کمیسیون قضایی مجلس شورای اسلامی مطرح شده است ابتدا باید موضوع یاد شده در صحن مجلس بررسی و نظرات کارشناسان هم لحاظ شود ، بعد ببینیم آیا عملیاتی می شود یا نه؟
** سابقه مدیریت مصرف مواد مخدر اینکه صفاتیان اظهار می دارد ، تریاک دولتی ، حرف جدیدی نیست و سال هاست که در کشور تحت عنوان مدیریت مصرف انجام می شود ؛ ضمن اینکه هدف آن نیز قطع ارتباط مصرف کنندگان موادمخدر با قاچاقچیان است ، سابقه این مدیریت مصرف از قول این کارشناس اعتیاد به سال 82 باز می گردد. صفاتیان در این خصوص اظهار کرد: علی هاشمی ، دبیرکل وقت ستاد مبارزه با موادمخدر از سال 1382 موضوعی تحت عنوان «مدیریت مصرف» مطرح کرد مبنی براینکه با مدیریت مصرف می توانیم قطع ارتباط بین مصرف کننده و قاچاقچی داشته باشیم به همین دلیل پس از این بحث بود که وزارت بهداشت با دیدگاه بهداشتی و ستاد مبارزه با موادمخدر با دیدگاه قطع ارتباط (بین مصرف کننده و قاچاقچی)، برنامه درمان نگهدارنده با متادون را اجرایی کردند. به گفته صفاتیان، اکنون هفت هزار مرکز درمان نگهدارنده در کشور وجود دارد که 500 هزار تن تحت پوشش این طرح قرار دارند. وی ادامه داد: همچنین در سال 84 نیز بحث شربت تریاک مطرح شد که البته خود شربت از تریاک تهیه می شود و تاکنون پوشش درمانی خوبی داشته است و این دو برنامه قطع ارتباط بین مصرف کننده و قاچاقچی و در واقع برنامه مدیریت مصرف بود. صفاتیان اضافه کرد: در سال 85 یک تئوری داشتیم که در صحن علنی مجمع تشخیص مصلحت نظام هم رفت و قرار بود به افراد بالای 50 سال تریاک داده شود که در صحن علنی مجمع مصوب شد اما دولت نهم و دهم این موضوع را پیگیری نکرد. وی تصریح کرد: سال گذشته هم که سیاست های کلی نظام برای برنامه ششم توسعه تدوین شد دوباره رئیس کمیته مستقل مبارزه با موادمخدر مجمع تشخیص مصلحت نظام ، بحث مدیریت مصرف را مطرح کرد که در این زمینه کاهش 25 درصد اعتیاد به عنوان یکی از راه های آن عنوان شد ؛ البته در سیاست های کلی مبارزه با موادمخدر نیز که سال 85 ، رهبر معظم انقلاب ، آن را ابلاغ کردند، اعلام شد ، باید از تبدیل شدن مواد کم خطر به پرخطر جلوگیری شود. رئیس کارگروه کاهش تقاضای اعتیاد کمیته مستقل مبارزه با موادمخدر مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه داد: براساس ماده 15 قانون مبارزه با موادمخدر که باید این ماده قانونی هم تقویت شود، الان بحث این است که قرار است آیین نامه ای از سوی وزارت دادگستری با ستاد مبارزه با موادمخدر تدوین شود تا بتوانیم بهتر به وضعیت معتادان رسیدگی کنیم البته در برخی کشورهای اروپای مرکزی و شمالی این موضوع همچون اتاق امن تزریق در حال انجام است که باید برنامه های آنها ارزیابی و رفع نقص شود تا بعد، اجرایی کنیم. به گزارش ایرنا، براساس ماده 15 قانون مبارزه با موادمخدر، اعتیاد جرم است. ولی به تمامی معتادان اجازه داده میشود، به مراکز مجازی که از طرف وزارت بهداشت، مشخص می شود مراجعه و نسبت به درمان و بازپروری خود اقدام کنند که این قانون دارای سه تبصره است . براساس تبصره 1 ماده 15 قانون یاد شده معتادان در طول مدت درمان و بازپروری از تعقیب کیفری جرم اعتیاد معاف هستند ؛ بر اساس تبصره 2، هزینههای تشخیص، درمان، دارو و بازپروری توسط شخص معتاد براساس تعرفههای مصوب به واحدهای ذیربط پرداخت میشود و هزینههای مربوط به معتادان بی بضاعت هرساله توسط دولت تامین خواهد شد . در تبصره 3 این ماده قانونی نیز آمده است: دولت مکلف است برای احیاء و ایجاد اردوگاههای بازپروری معتادان به موادمخدر اقدام لازم را بعمل آورد. صفاتیان در این ارتباط گفت: اما اینجا سوالی پیش می آید که مسئولیت اجرای آیین نامه رسیدگی به وضعیت معتادان با کدام دستگاه است ؟ البته ستاد مبارزه با موادمخدر متولی اصلی کار است و سیستم بهداشتی، نظامی وقضایی در این زمینه دخیل هستند. رئیس کارگروه کاهش تقاضای اعتیاد کمیته مستقل مبارزه با موادمخدر مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: اکنون 17 درصد از افراد بالای 15 سال در کشور به نوعی تمایل به مصرف موادمخدر و روانگردان ها دارند و از این 17 درصد 5/5 درصد مصرف کننده هستند و در واقع طرحی (تریاک دولتی ) که از سوی مجلس شورای اسلامی مطرح شده است، برای این افراد است، اگرچه برای حدود 12 درصدی که میل به مصرف مواد دارند و بالطبع به سمت مصرف موادمخدر می روند، ما هیچ کاری انجام نداده ایم و اگر پیگیر نباشیم حتما این افراد به سمت قاچاق موادمخدر می روند.
**به هیچ وجه مواد مخدر در اختیار معتادان قرار نمی گیرد الهیار ملکشاهی، رئیس کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی در گفت و گویی با یکی از رسانه ها ، ضمن تکذیب شایعات غیر صحیح در مورد این طرح گفت: کلیات این طرح در جلسه روز یکشنبه هفته گذشته مجلس شورای اسلامی تصویب و در جلسه روز سه شنبه همان هفته کمیسیون حقوقی و قضایی رفع ایراد شد. وی ادامه داد: به احتمال زیاد جزئیات این طرح که دارای یک ماده واحده سه بند و پنج تبصره است در اولین جلسه علنی پس از تعطیلات مجلس بررسی خواهد شد، در تبصره پنج آن تصریح شده است به منظور کاهش مصرف مواد مخدر و درمان معتادان و جلوگیری از آسیب های اجتماعی ناشی از مجازات قاچاقچیان مواد مخدر، دولت موظف شده است از طریق شناسایی معتادان و تامین نیاز آنها به نحو صحیح رابطه قاچاقچیان مواد مخدر با مصرف کنندگان را ظرف 2 سال قطع کند. رئیس کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس با اشاره به اینکه هدف این طرح کاهش مصرف مواد مخدر و قطع رابطه معتادان و قاچاقچیان مواد مخدر است تصریح کرد: به هیچ وجه در این طرح ذکر نشده است که مواد مخدر در اختیار معتادان قرار گیرد. براساس آمار ستاد مبارزه با موادمخدر اکنون دو میلیون و 808 هزار مصرف کننده موادمخدر در کشور وجود دارد که بالاترین مصرف موادمخدر مخدر با بیش از 66 درصد مربوط به تریاک است.
کیمیا عبدالله پور: پنجم ژوئن مصادف با 15 خرداد روز جهانی محیط زیست با شعار« من با طبیعت هستم» یادآور این موضوع است که محیط زیست دنیا حال خوبی ندارد و نیازمند توجه و حمایت بیشتری است.
پدیده های نوظهوری مانند ریزگردها مهمان ناخوانده محیط زیست در جهان و ایران است که نتیجه زیاده خواهی و فشار بیش از حد انسان به منابع طبیعی است، بحث تغییر اقلیم و انتشار گازهای گلخانه ای نیز نتیجه همین فرایند است که گرم شدن زمین و وقوع سیلاب، خشکسالی، گرم شدن و سرد شدن بیش از حد معمول را به همراه دارد.
نتایج تغییراقلیم فقط به گرم و یا سرد شدن ختم نمی شود بلکه موجب کاهش منابع آبی می شود که امروزه به یکی از چالش های اصلی کشورهای دنیا تبدیل شده است که به اعتقاد کارشناسان و متخصصان امر افزایش آگاهی مردم در حفظ محیط زیست و کاهش انتشار گازهای گلخانه ای بسیار پررنگ و حائز اهمیت است. از این رو برای نخستین بار در سال 1972 زمزمه روزی با نام محیط زیست شنیده شد، بر این اساس سازمان ملل متحد تصمیم گرفت برای افزایش آگاهی مردم برای نگهداری محیط زیست و تحریک سیاستمداران به گرفتن تصمیماتی برای رویارویی با تخریب محیط زیست و گونه های زیستی جانوری، یک روز را به عنوان روز محیط زیست اختصاص دهد. در سال 1972 برای اولین بار، سازمان ملل متحد کنفرانسی را با موضوع انسان و محیط زیست در شهر استکهلم سوئد برگزار کرد. همزمان با برپایی این کنفرانس مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامهای را تصویب کرد که منجر به تشکیل UNEP (برنامه محیط زیست سازمان ملل) شد. اکنون 45 سال است که UNEP در سراسر جهان مراسم ویژه ای در قالب راهپیمایی های خیابانی، همایش های دوچرخه سواری، نمایش، مسابقات نقاشی و مقاله نویسی در مدارس، درختکاری، فعالیت های مربوط به بازیافت، پاکسازی با هدف جلب توجه عمومی به حفظ محیط زیست برگزار می کند. ایران هم به عنوان کشوری که در کمربند خشک و نیمه خشک قرار گرفته تا حد زیادی تحت تاثیر تغییر اقلیم و انتشار گازهای گلخانه ای قرار گرفته از این رو دولت یازدهم اقدامات خوبی را برای کاهش اثرات آن آغاز کرد که ترسیم سیاست های کلی محیط زیست در نظام و ابلاغ آن توسط مقام معظم رهبری، تاکید بر حفظ محیط زیست در برنامه ششم توسعه، تدوین برنامه کاهش انتشار گازهای گلخانه ای و پیوستن به نشست پاریس برخی از آنها است. معصومه ابتکار روز دوشنبه در گفت و گو با خبرنگار علمی ایرنا گفت: یکی از چالش های مشترک محیط زیستی دنیا تاثیرات تغییر اقلیم بر طبیعت و زندگی انسان ها است که نتیجه فشار بیش از حد انسان بر منابع زیستی است. وی افزود: علاوه بر فشار بر منابع زیستی، مساله برداشت بی رویه از طبیعت، دریاها، جنگل ها، مراتع، گیاهان و جانوران از دیگر مشکلات محیط زیستی است که ادامه برخی از این فشارها به انقراض گونه های گیاهی و جانوری می انجامد. ابتکار ادامه داد: آلودگی هوا یکی دیگر از چالش های محیط زیستی جهان است ، از هر 8 مورد مرگ و میر یک نفر به علت آلودگی هوا می میرد که هزینه بسیار سنگینی را به جهان تحمیل می کند. وی گفت: همچنین مساله آلودگی آب و دریاها را داریم که بسیار مورد توجه دنیا است چون بخش زیادی از بیماری ها ناشی از آلودگی آب است، همچنین بحث آلودگی خاک که شامل بقایای سموم، کودهای کشاورزی و نیترات ها در خاک است که تاثیر بسیار گسترده ای به جای گذاشته اند و کشاورزی ناپایدار را به همراه داشتند که با هدف کاهش اثرات آن در بر روی کشاورزی پایدار کارهای زیادی انجام شده و در کشور ما نیز فعالیت در این عرصه در دولت یازدهم آغاز شده است. رییس سازمان حفاظت محیط زیست تاکید کرد: مساله تغییر اقلیم، برداشت بی رویه از منابع آبی، خشک شدن رودخانه ها، تالاب ها و کاهش آبهای زیر زمینی شرایط سختی ایجاد کرد است و موجب بروز پدیده گرد و غبار شده که در حال جهانی شدن است.
*** پسماند چرخه ای ناقص در دنیا/ مدیریت پسماند بر عهده شهرداری ها و شورای شهر است ابتکار به پسماند به عنوان یکی دیگر از معضلات زیست محیطی دنیا اشاره کرد و گفت: پسماند مساله بسیار مهمی است که در دنیا دارای یک چرخه خطی و ناقص است، هنوز بخش عمده ای از فرآوردهایی که از طبیعت وارد چرخه مصرف می شوند بازیافت نمی شوند در حالی که قاعده آن این است که به طبیعت و یا به چرخه اقتصاد برگردند و چیزی به عنوان پسماند باقی نماند. وی اظهار کرد: پسماند به ویژه بحث پلاستیک ها در طبیعت بسیار جدی شده است و حتی اکنون حجم زیاد پلاستیک در دریاها و اقیانوس ها نگرانی هایی را به همراه داشته و کشورها را بر آن داشته که نسبت به مقابله این موضوع اقدام کنند. ابتکار گفت: مساله پسماند همچنان یکی از محورهای مهم دولت است اما اجرایی شدن آن بر عهده شهرداری ها و شورای شهر است و برای همین تمام تلاش ما این است که شورای های شهر را نسبت به این مسائل و اهمیت و ضرورت آن مطلع کنیم. وی به شهرهای پایدار و تاب آور اشاره کرد و افزود: مذاکره ای با اعضای شورای شهر منتخب در مورد شهرهای پایدار، شهرهای تاب آور و شهرهای شکوفا و سازگار با محیط زیست داشته ام که در آن بر ضرورت پیشبرد دیدگاه زیست محیطی در برنامه های شورای شهر تاکید شد. معاون رییس جمهوری تاکید کرد: فشارهای زیادی از نظر زیست محیطی به شهر وارد می شود، بر این اساس عرصه هایی مانند آب، پسماند و فضای سبز نیازمند برنامه ریزی دقیق است و این توصیه را به اعضای شورای شهر می کنم که از حالا بر روی برنامه ریزی برای توسعه پایدار شهری اقدام کنند، برنامه داشته باشند و با برنامه وارد شورا شوند. معاون رییس جمهوری تاکید کرد: اینها عمده چالش هایی است که نشان می دهد دنیا و کره مسکون حالش خیلی خوب نیست و آسیب هایی که بر آن وارد شده بیشتر از قدرت و توان بازسازی طبیعت بوده است. وی گفت: بیشتر این چالش ها متوجه کشور ما هم هست شاید ما به دلایل مختلف از جمله بحث تغییر اقلیم، کم توجهی در دوران گذشته به موضوع محیط زیست و فشاری که برای توسعه بوده در بسیاری از زمینه ها شرایط سختی داشته و داریم. ابتکار اظهار کرد: اما چون معمولا چالش های محیط زیستی در جهان مشترک است و نتیجه فعالیت دسته جمعی جامعه جهانی است از این رو برای تمام این موضوعات در کنار قوانین، مقررات و سازو کارهای ملی ، ساز و کارهای بین المللی هم داریم. وی گفت: اولین کنوانسیون محیط زیستی دنیا کنوانسیون رامسر با موضوع تالاب ها است که در سال 1971 در ایران شکل گرفت در واقع ایران در زمینه محیط زیست، کنوانسیون ها و مقررات زیست محیطی در دنیا پیشگام بوده و کنوانسیون رامسر یک توافق بسیار خوب جهانی و منطقه ای برای حفاظت از تالاب ها بوده است و اکنون نیز قانون احیا و حفاظت از تالاب ها در کشور توسط مجلس شورای اسلامی تصوب شده است.
*** دولت دوازدهم برنامه های محیط زیستی را ادامه می دهد رییس سازمان حفاظت محیط زیست با بیان اینکه بودن یا نبودن من بر سمت فعلی به تصمیم رییس جمهوری بر می گردد گفت: اما دولت دوازدهم قطعا در زمینه محیط زیست برنامه دارد و استمرار برنامه های فعلی نیز قطعا در دستور کارش خواهد بود چون این برنامه ها راهبردی و بلند مدت بوده اند. وی افزود: برنامه های محیط زیستی در دولت یازدهم مثلا در زمینه آلودگی هوا دستاوردهای خوبی داشته و رسیدن به نتیجه مطلوب نیازمند ادامه این برنامه ها است، ما هنوز در نیمه راه هستیم و برای بهبود کیفی هوا راهی طولانی در پیش داریم. ابتکار ادامه داد: دولت یازدهم در زمینه تنوع زیستی برنامه های مهمی داشته که بخشی را اجرا کرده و بخشی نیز در دولت دوازدهم اجرا خواهد شد، طرح هایی مانند مدیریت مناطق با مشارکت مردم، ارائه برنامه برای گونه های در معرض تهدید حیات وحش برخی از این برنامه ها بوده است.
*** تالاب ها جان گرفتند رییس سازمان حفاظت محیط زیست گفت: موضوع ریزگردها یکی از مسائل اصلی محیط زیستی کشور ما است که استان های زیادی به ویژه خوزستان و اهواز را درگیر کرده است از این رو احیای تالاب ها برای مقابله با این پدیده یکی از برنامه های اصلی دولت یازدهم بوده است. وی افزود: بر این اساس با همکاری مردم و مشارکت بخش خصوصی موفق به احیای دریاچه ارومیه، تالاب هورالعظیم در خوزستان، گندمان در چهار محال و بختیاری، بزنگان در خراسان رضوی و کانی برازان در آذربایجان غربی شدیم. ابتکار ادامه داد: هچنین اقدامات خوبی در تالاب هامون انجام شد که بر اساس آن تالاب تا 40 درصد آبگیری شد و اکنون نسبت به گذشته وضعیت بهتری دارد. وی گفت: تالاب جازموریان در استان کرمان مدت ها به فراموشی سپرده شده بود اما اکنون مطالعه ای با هدف نجات این تالاب در دانشگاه کرمان در حال انجام است که مراحل پایانی را می گذارند، البته با بارندگی های خوبی که صورت گرفت و برخی اقدامات انجام شده، بعد از 20 سال تالاب آبدار شد که اتفاق مهمی است.
*** ضرورت کشاورزی پایدار رییس سازمان حفاظت محیط زیست افزود: یکی از مشکلات زیست محیطی دنیا و کشور ما نبود کشاورزی پایدار است چون در این روند از منابع آبی به میزان زیاد استفاده می شود بدون اینکه بازده لازم را داشته باشد. وی تاکید کرد: بر این اساس تحول در بخش کشاورزی یکی از رویکردهای مهم دولت یازدهم بوده در واقع ناگزیر به این تحول است، سازمان محیط زیست نیز از این رویکرد استقبال کرد و آنرا در راستای احیای دریاچه ارومیه و حوزه زاگرس به کار برد و رویکرد ما در این عرصه کار با کشاروزان و جامعه محلی است. ابتکار گفت: این اقدامات در راستای مقابله با پدیده گرد و غبار است، وقتی که در منابع آب مدیریت صحیح اعمال شود آب باقیمانده از آن صرف تامین حقابه تالاب ها می شود به عنوان مثال وقتی تالاب مهمی مانند هورالعظیم احیا می شود به این معنا است که یک کانون بزرگی از گرد و غبار حذف شده است.
*** پایش با جدیت دنبال می شود رییس سازمان حفاظت محیط زیست با اشاره به اهمیت کاهش آلودگی ها در محیط زیست گفت: بر این اساس مساله پایش در دولت یازدهم بسیار جدی گرفته شد و صنایع در سراسر کشور به طور مداوم پایش می شوند. وی تاکید کرد: در برخی استان ها که تعداد واحدهای صنعتی و واحدهای غیر مجاز زیاد است مانند استان تهران، پایش کار بسیار سنگینی است، حدود 6 ماه گذشته یک برنامه ضربتی پایش کنترلی را برای اولین بار در کشور آغاز کردیم و همچنان ادامه دارد. وی افزود: در روند این پایش حدود 3 هزار و 700 واحد تاکنون به طور کامل پایش و اطلاعات آنها اخذ شد، به تعدادی تذکر داده شد خیلی ها روند آلایندگی را اصلاح کردند، تعداد کمی هم با حکم قضایی تعطیل شدند و تعداد زیادی از این واحدها که عمده مشکلاتشان آلودگی هوا و پساب ها بود، تذکرات لازم را دریافت کردند، اما به طور کلی روند خوبی در حال انجام است. ابتکار گفت: در تهران به دلیل دوره ای بی برنامگی و بی توجهی به محیط زیست مشکلات زیاد است و پیچیدگی های زیادی پیدا کرده است اما ما کار پایش را همچنان با جدیت دنبال می کنیم.
*** اهدای جایزه ملی محیط زیست وی با اشاره به روز جهانی محیط زیست گفت: در ایران یک هفته محیط زیست خواهیم داشت که در این مدت برنامه های متنوعی اعم از کارهای فرهنگی، آموزشی، جلب مشارکت مردم با همکاری تشکل ها ، دانشگاهیان ، هنرمندان و ورزشکاران، پاکسازی و نمایشگاه در سراسر کشور خواهیم داشت. ابتکار با اشاره به شعار امسال روز جهانی محیط زیست افزود: شعار امسال ' من با طبیعت هستم' تعیین شده است که نشاندهنده اهمیت توجه به طبیعت و حفاظت از آن است. وی اظهار کرد: یکی از مهمترین فعالیت هایی که در این هفته خواهیم داشت برگزاری جایزه ملی محیط زیست است، فراخوان آن چند ماه پیش داده شد و افرادی که شرایط دریافت این جایزه را داشتند شرکت کردند و هیات داوران مستقل از سازمان حفاطت محیط زیست آثار را بررسی و در یکی از روزهای هفته محیط زیست در مراسمی معرفی می شوند.
همزیستی نیوز - امید به زندگی و آینده در زنان از بقیه افراد آسیب پذیر کمتر است و در این میان دخترکان آسیب دیده بیش از همه نا امیدی را هجی می کنند.
دخترک، دادگاه فردا را در ذهن خود مجسم می کند و به ناگاه با صدای بلند می گوید: «نه» و با تعجب از او می پرسی چی نه؟ که پاسخ می دهد: « خدای من! فردای روزی که حکم برای من صادر شود، نامم در روزنامه ها درج می شود». برای امیدواری دادن به او می گویی خب دخترجان چه بسیار افراد مشابه نام تو در کشور هست پس دیگر جای نگرانی نیست! اما این دختر شهرستانی که گویی کاملا از فردای زندگی خود ناامید است سر خود را پایین می اندازد و می گوید: «خانواده و بستگانم که مرا می شناسند و آنان خواهند فهمید این حکم صادر شده برای من است». به گزارش خبرنگار اجتماعی ایرنا، این یک نمونه از مواردی است که دخترکان معارض با قانون، خود را نا امید از آینده می بینند. البته ناامیدی در تک تک چشمان بقیه دخترکان کانون اصلاح و تربیت هم موج می زند و حتی کسی که برای دفاع از خود خطایی مرتکب شده است به فردای خود امیدوار نیست چه رسد به آن که عمدا مرتکب بزه یا جرمی شده باشد؛این در حالی است که این موضوع برای بیشتر پسران کانون اصلاح و تربیت و در محیط بیرون مصداق ندارد.
**پذیرش دختران معارض با قانون در خانواده و جامعه سخت تر از پسران است علی رستمی، رئیس کانون اصلاح و تربیت در گفت وگو با خبرنگار قضایی ایرنا با انتقاد از نوع نگاه بعضی افراد به زنان و دختران جامعه گفت: اگر دختری آسیبی دیده باشد در همه ابعاد، جبران آن بسیار سخت است و خانواده ها در بسیاری از مواقع آسیب های دختران را نمی توانند بپذیرند؛ اما پذیرش آسیب های پسران، راحت تر است. وی ادامه داد: معمولا پسران هم در رفتارهای معارض با قانون و ارتکاب بزه، آسیب می بینند اما پذیرش پسران در اجتماع از سوی خانواده در برابر دختران، راحت تر و عادی تر است. رستمی تصریح کرد: تصور کنید دختری یک ماه یا یک روز به خانه نرفته باشد، پذیرش او برای خانواده و اطرافیان بسیار سخت است؛ اما اگر پسری یک سال هم به خانه نرفته باشد ، فکر می کنند آدم مستقلی است که توانسته است خود را اداره کند و حتی ممکن است به چشم یک مرد او را نگاه کنند در حالی که او هم ممکن است آسیب های جدی جسمی، روانی و حتی آسیب های جنسی دیده باشد. وی اضافه کرد: اما خانواده ها و جامعه درباره این مسائل دقیق نمی شوند. رئیس کانون اصلاح و تربیت با بیان اینکه نوع نگاه جامعه به دختران و آسیب پذیر بودن شان، خود می تواند تقویت کننده ناامیدی در آنان نسبت به پسران باشد، اظهار کرد: این دختران می دانند نسبت به آینده زندگی و نگرش جامعه نسبت به اینها، نگاهی منفی وجود دارد؛ بویژه آنانی که رفتار نابهنجار معارض با قانون داشتند، لذا تصور دید مثبت جامعه را نسبت به خودشان ندارند. رستمی خاطرنشان کرد: اگر این دید در سطح جامعه و خانواده ها اصلاح شود امیدواری این بچه ها نسبت به آینده بیشتر خواهد بود.
** بستر برای پذیرش کودکان معارض با قانون در جامعه فراهم شود سید حسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران به همین منظور در گفت و گو با ایرنا ، خواستار کار، روی آموزش مهارت های زندگی در فرزندان شد و گفت: هر چقدر بیشتر این مهارت های زندگی را روی فرزاندانمان کار کنیم به همان اندازه در رفتار آینده آنان تاثیر خوبی خواهد داشت. وی ادامه داد: اما فقط در بعد اصلاح تربیتی، این کار مختص کانون نیست و باید امکانات بیرون از کانون هم وجود داشته باشد یعنی تغییرات در خانواده هم باید بوجود بیاید. موسوی چلک با انتقاد از مطالعه نکردن روی خانواده دختر معارض با قانون تصریح کرد: مطالعه ای روی خانواده دخترخانمی که قرار است یک سال در کانون باشد، انجام نمی شود؛ هیچ کاری با خانواده اش صورت نمی گیرد؛ مهارتی به خانواده آموزش داده نمی شود؛ در حالی که خانواده ها هم باید آموزش های داده شده به کودکان کانون را فراگیرند که اگر این اتفاق رخ ندهد،هیچ اتفاق مثبتی در خانواده روی نمی دهد. به گفته وی، کودکی که این همه در کانون اصلاح و تربیت آموزش دیده است، اگر به دامان همان خانواده بازگردد چه بسا همه این آموزش ها نتیجه مثبتی برای او نداشته باشد. رئیس انجمن جامعه مددکاری ایران یکی از مشکلات کودکان معارض با قانون که مرتکب آسیب های اجتماعی یا دیگر بزه ها غیر از جرم می شوند، مشکل پذیرش آنها در خانواده و جامعه عنوان کرد و گفت: مشکل پذیرش آنان از سوی خانواده و جامعه به گونه ای است که حتی گاهی مواقع خودشان هم به این باور نمی رسند که حالا بعد از جرمی که به هر دلیلی مرتکب شده اند، می توانند بازگشت خوب و موثری به جامعه داشته باشند. وی مشکل دوم بعد از خودباوری را پذیرش خانواده برشمرد و اظهار کرد: بخش دوم، خانواده است به ویژه پذیرش اجتماعی در درون خانواده و حمایت اجتماعی برای توانمندسازی و بازگشت به زندگی سالم دختران و زنان درگیر جرم و آسیب، کمتر می شود؛ این نگاه درباره مردان و پسران به مراتب کمتر است و جامعه حساسیت بیشتری نسبت به جرائم دختران دارد. موسوی چلک با بیان اینکه با توجه به اینکه این کودکان، زیر 18 سال هستند، ادامه داد:پایین آمدن سن جرم در این گروه از دختران و نداشتن به امید زندگی سالم و موثر باعث می شود، طول مدتی که این افراد از جامعه دور می شوند یا جامعه پذیرش نسبت به آنان ندارد، افزایش پیدا می کند و این، می تواند زمینه ارتکاب جرائم بیشتر و یا در سنین بالاتر به همراه داشته باشد. موسوی چلک با بیان اینکه جامعه، بخش موثر دیگری دراین نوع رفتار ناامیدی در دختران به ویژه دختران معارض با قانون و درگیر آسیب های اجتماعی به شمار می آید خاطرنشان کرد: شرایط سنی، محیط کار، همسایه ها، هم محلی ها، اقوام و بستگان و همه و همه در آنچه اتفاق می افتد نقش دارند و نخست باید بستر برای پذیرش و کمک کردن به این دسته از افراد برای خروج از مسیر، فراهم می شود. وی ادامه داد: بیشتر از اینها موانع متعددی است که مانع بازگشت آنان می شود که جایی این موانع می تواند زمینه انزوا و گاهی هم زمینه انتقام را برای آنان فراهم کند که هر دوی اینها آسیب زاست و وقتی راه برای بازگشت فراهم نباشد و زمینه های لازم برای بازگشت افراد فراهم نباشد چه بسا آب از سر گذشتن مبنای رفتار آنان می شود و مردم هم با این نگاه و باور که «خطا کرده دندش نرم جورش را بکشد» یا اینکه «بز گر گرفته گله را گر می گیرد»، وجود این افراد در جامعه را موجب درگیر آسیب شدن اقشار دیگر جامعه قلمداد می کنند و از این رو از پذیرش آنان سر باز می زنند.
**تئوری برچسب در حوزه اجتماعی مانعی برای استفاده از ظرفیت ها این مددکار اجتماعی با رد تئوری برچسب در حوزه اجتماعی یادآور شد: با تئوری برچسب در حوزه اجتماعی که افراد تا آخر عمر روی پیشانی شان انگ بزهکار خورده شده است، مخالفم؛ چون این برچسب زدن مانع از استفاده از ظرفیت ها و توانمندی افراد در خانواده و جامعه است. وی افزود: مانعی که در این بخش وجود دارد و هم در جامعه به گونه ای آموزش ندیده ایم که ماهم در قبال این افراد مسئولیت هایی داریم. موسوی چلک با ذکر مثالی اضافه کرد: در مشهد کارخانه ای وجود دارد که تمام کارمندان آن کسانی هستند که یک بار سابقه جرم، دارند؛ البته نمی خواهم این موضوع، عاملی برای تشویق افراد به ارتکاب جرم شود اما نگاه مدیرعامل آن کارخانه نگاه خوبی است که اگر عده ای در چرخه سالم و زندگی درست به هر دلیلی انحراف پیدا کرده اند دیگر تا آخر عمر نباید چوب خطا را بخورند و اگر این فضا را فراهم نکنیم بقای آنان در انحراف و خلافکاری بیشتر خواهد بود. رئیس انجمن مددکاری اجتماعی با تاکید بر اهمیت موضوع توانمند سازی افراد بویژه در کودکان، اظهار کرد: سقراط آنان را مانند نهال می داند که اگر کج شوند امکان اینکه بیشتر بتوان آنان را برگرداند بیشتر می شود اما هر چه تناورتر شوند این امکان سخت تر می شود و این، یعنی، اگر سن این کودکان معارض با قانون بیشتر شود در صورت پذیرش نشدن از سوی خانواده و جامعه خلاف بیشتری را مرتکب می شوند و در نتیجه بازتوانی آنان سخت تر می شود. وی ادامه داد: پذیرش دختران به مراتب باید بیشتر باشد چون محدودیت های بیشتری در تعارض با قانون نسبت به پسران وجود دارد.
** ارتکاب خطا توسط فرزندان موجب نفی آنان نشود موسوی چلک با بیان اینکه بدون شک، شب، دیر وقت آمدن به خانه دختر آزار دهنده است، گفت: چاره ای نداریم جز اینکه قبل از ارتکاب جرم آنان، برنامه ریزی کنیم اما اگر دچار خطا شده اند نباید این دلیل بر نفی آنان شود. رئیس انجمن مددکاری اجتماعی با تاکید بر نهادینه شدن این موضوع خاطرنشان کرد: این موضوع نیازمند سیاستگزاری هایی است که در کشور برای ایجاد بستر برای بازگشت و آموزش آنان انجام می شود و بخش دیگر بسترسازی فرهنگی است که زمان می برد. وی یادآور شد: جامعه ای که در آن، سرمایه اجتماعی بالاتر باشد احتمال بازتوانی این افراد با مشارکت مردم به مراتب بیشتر خواهد بود. موسوی چلک، خواستار لحاظ کردن موارد بالا در برنامه ریزی های کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت شد و گفت: باید شرایط هر سه نوع برنامه ریزی را داشته باشیم و تا در نهایت دست کم یکی از آنها برآورده شود. رئیس انجمن مددکاری اجتماعی با بیان اینکه از هر طیف انتظارات خاص خود را داریم، اظهار کرد: باید با استفاده از ظرفیت های موجودبویژه مردم و سازمان های غیردولتی، بتوانیم در این زمینه موفق عمل کنیم. موسوی چلک همچنین به اهمیت احساس امنیت کودک هم تاکید کرد و گفت: کودک، اگر به هر دلیلی مرتکب جرم شده باشد به اولین کسی که بگوید، نگاه خشونت آمیز طرف مقابل باعث می شود با نخستین خطا دیوار بزرگی جلوی خود ببیند که امیدی به نجات از این دیوار و خروج از آن برای او وجود ندارد و تا زمانی که این موانع سر راه کودکی که برای نخستین بار مرتکب خطا می شود وجود داشته باشد نمی توان از این دسته کودکان بویژه اگر دختر باشند احساس عزت نفس و کرامت و امید داشت.
**زنان و دختران بدلیل حاکمیت پدیده مردسالاری در حاشیه اند علی نجفی، استاد علم حقوق و وکیل دادگستری در گفت وگو با خبرنگار قضایی ایرنا درباره حس ناامیدی دختران معارض با قانون و حتی بسیاری از دیگر دختران و بانوان در محیط بیرون، اظهار کرد: معمولا در جامعه به دلیل نوع نگرش مردسالارانه، زندگی اجتماعی برای افراد جامعه بویژه زنان و دختران حقوق و تکالیفی را مقرر می دارد که به تدریج در افکار عمومی ، اهدافی را ایجاد می کند که در چارچوب آن حقوق و تکالیف، این افراد سعی در برنامه ریزی آن خواهند داشت. وی اضافه کرد: طبیعتا سن، جنس، پایگاه اقتصادی فرهنگی در نوع هدف و آرمان و شیوه برنامه ریزی اثر خواهد داشت در نتیجه اینکه انسان ها با افکار مختلف برای پذیرش مسئولیت های احتمالی آماده می شوند. این حقوقدان با بیان اینکه اصولا نوعی ناامیدی و افسردگی در برخی مردم بویژه نسل جوان به دلیل مشکلات اقتصادی وجود دارد ، اظهار کرد: دلایل مختلف ازجمله تحریم اقتصادی، فساد، سوء مدیریت از یک طرف و تورم از طرف دیگر مشکلاتی را خواسته و ناخواسته بر مردم تحمیل می کند. وی ادامه داد: در این میان زنان جامعه به علت حاکمیت پدیده مردسالاری تا به امروز به عنوان موجودی حاشیه ای بیشتر مورد توجه بوده اند و این امر در نتیجه اقتصادی، اجتماعی و مدیریتی کاملا نمود داشته و دارد. نجفی توانا در عین حال اضافه کرد: البته جامعه به سویی می رود که زنان به عنوان مطالبه کننده حقوق قانونی خود در حال پر کردن برخی از شکاف ها هستند. گزارشگر : لیلا اسماعیل نژاد / منبع: ایرنا