همزیستی نیوز - برشی از دومین کتاب هاجر  مظاهری که در دست انتشار است در پی می آید:

با امروز شش روز می شود که  حالم بد است توی رختخوابم دراز کشیده ام  رمقی برایم نمانده به سختی نفس می کشم  .  شنبه اول هفته بود که حس کردم انرژی بدنم دارد کم و کمتر می شود. از صبحش گلو دردم شروع شد گلویم خشک شده بود و هرچه آب ولرم می خوردم انگار نه انگار

ای وای نکند کرونا گرفتم اما من که همیشه ماسک می زنم  و ژل ضد عفونی کننده  لحظه ای از دستم دور نمی شود

گرچه کرونا روزهای سیاهش را پشت سر گذاشته ولی باز هم عده ای هستند که کرونا می گیرند. ترسیده بودم می دانستم کم کم بیماری بر من غلبه خواهد کرد . تصمیم گرفتم به کارهای مهمم رسیدگی کنم تا اگر بیماری ام سخت تر شد بتوانم با خیال راحت مرخصی بگیرم . سعی کردم کمتر صحبت کنم تا به گلویم فشار نیاید خوشبختانه کتابفروشی چندان شلوغ نبود.

شروع کردم هر ربع ساعتی یک ته استکان چای ماسالا بخورم

 همان طور که پشت میز نشسته بودم و با عجله کارهایم را انجام می دادم احساس بی حالی و خواب بر من مستولی شد سرم را روی میز گذاشتم . پیشانی ام سردی میز را حس کرد انگار کمی هم تب داشتم گرچه بدنم سرد بود و لرز داشتم.

از کشوی میزم کنترل کولر را بیرون آوردم  و اسپیلت روبروی میزم را خاموش کردم

دوباره سرم را روی میز گذاشتم و در دل آرزو کردم  کاش ساعت  هر چه سریعتر بگذرد و کارم تمام شود

 شاید امروز یکی از کش دارترین  ساعت های زندگی ام را تجربه کردم .

به هر جان کندنی بود به خانه رسیدم . وارد خانه که شدم فقط توانستم  لباس هایم  را عوض کنم . کیف و مقنعه ام را روی صندلی انداختم مانتوام را کندم و یک لباس کاموایی آستین بلند پوشیدم خدا را شکر صبح که رفتم سر کار رختخوابم را جمع نکرده بودم  مستقیم توی تشکم خزیدم

و دو تا پتو رو خودم کشیدم اما هنوز سردم بود خودم را زیر پتو مچاله کردم و به خوابی عمیقی فرو رفتم

از خواب که بیدار شدم  شب بود خانه در تاریکی محض فرو رفته بود گوشی ام را برداشتم ساعت یک و سی هفت دقیقه نیمه شب بود

تشک و پتویم خیس عرق بودند و خودم نای تکان خوردن نداشتم

باید فکری می کردم و تبم را پایین می آوردم

با آخرین توانی که داشتم خودم را به آشپزخانه رساندم یک راست رفتم سر یخچال

از توی جا یخی قالب یخ را بیرون آوردم و توی تشت خالی کردم و تشت را زیر شیر آب گرفتم و تا نیمه پر از آب سرد کردم. قالب یخ خالی را هم پر از آب سرد می کردم همینطور بطری خالی نوشابه خانواده را و هر دو را توی جا یخی گذاشتم . تشت را همان طور کف آشپزخانه گذاشتم و رفتم توی هال

تشک و پتویم را کشان کشان تا نزدیک آشپزخانه آوردم تا به یخچال و امکانات آشپزخانه نزدیک باشم

سفره یکبار مصرف پایین تشکم پهن کردم تشت آب سرد را رویش گذاشتم . حوله کوچکم را از روی کانتر آشپزخانه برداشتم و توی آب زلال و سرد تشت انداختم . حوله را بیرون آوردم و آبش را فشار دادم  چند تکه یخ از داخل‌ تشت برداشتم  و توی حوله  گذاشتم و دو طرف حوله را به حالت شکلات پیچیدم توی تشک دراز کشیدم . بدنم داغ و بی حال بود با احتیاط پاهایم را توی آب سرد تشت گذاشتم شوکی بهم وارد شد و بدنم تکان کوچکی خورد. دست خیسم را روی پیشانی ام گذاشتم داغ داغ بود آرام حوله را روی پیشانی ام گذاشتم و چشمانم را بستم به امید اینکه تبم فرو کش کند

تا صبح چند باری آب تشت را عوض کردم و از یخچال یخ توی تشت ریختم اما فقط تبم کمی فروکش کرده بود و به جای آن استخوان درد جایگزینش شده بود

نیاز به دکتر و سرم داشتم اما پول کافی نداشتم

آخر ماه بود و بیماری ناگهانی مرا غافلگیر کرد

دلم غذا می خواست با دوتا سیب زمینی و یک بسته سوپ آماده.سوپ بدون گوشتی درست کردم و خوردم  کمی انرژی گرفتم اما هنوز گرسنه بود

این دو روز فقط مایعات و قرص خورده بودم و معده ام خالی بود

دلم غذا می خواست ، شیر داغ و جوشاندنی های مامان گلی

مامان گلی خلاف اخلاق سردی که داشت پرستار خوبی بود . اگر الان بود نمی گذاشت دو روز عین جنازه توی بستر بیفتم

همه داروهای گیاهی را می شناخت و برای هر درد و مرضی فرمول خاصی داشت

حریر بادام هایش برای بیمار معجزه می کرد

اشتباه کردم که زودتر ماسک نزدم

سعی کردم بخوابم چاره ای جز این نداشتم . مواد غذایی ام هم ته کشیده بود. حداقل دردهایم را فراموش می کردم

چهار روز است که بیمار و دردمندم نمی توانم از کسی پول قرض کنم پس اندازم هم تمام شده

چندبار پیام نوشتم تا از مهسا یا الهه پول قرض بگیرم اما نه غرورم اجازه نداد

به خودم دلداری می دادم که خوب می شوم

ساعت دو نیمه شب است تبم دوباره بالا رفته . از ظهر تا حالا چیزی نخوردم یعنی چیزی برای خوردن نداشتم

درمانده شده بودم اشتباه کردم نباید این ماه ولخرجی می کردم تمام پس اندازم در سفر به اصفهان خرج کرد

از یخ گذاشتن توی تشت و روی سرم دیگر خسته شدم بدنم نیاز به تغذیه دارم استخوان هایم دارد می شکند

کاش کسی بود از من پرستاری می کرد

اگر من بمیرم چه کسی مطلع  می شود؟ اصلا چه زمانی مطلع می شوند که من از دنیا رفته ام؟

اصلا برای کی مهمه که من باشم یا نباشم؟

واقعا صبح تا شب دوندگی می کنم برای چیست و برای چه کسی است؟

همیشه از اینکه عقاب تنها بودم لذت می بردم، اما امشب واقعا نه.

کاش کسی بود از من مراقبت می کرد. فشار عصبی مرا از پای در آورد

هفت ماه بیکار بودم الان یک عالمه قسط عقب افتاده دارم

 چهار ماه است که پول اجاره خانه ام را ندادم گرچه صاحب خانه به خاطر کرونا چیزی نمی گوید ولی خودم خوب می دانم که بدهکاری چیزی جز شرمندگی ندارد

نیرویی در درونم گفت چرا ادامه بدهم ؟که چه بشود؟ مگر تا حالا چیز خاصی به دست آوردی که با مرگ از دست بدهی

چرا همیشه سهم من از زندگی شکسته شدن قلبم است

چه کسی معنی واقعی قلب شکسته را درک می کند

وقتی تنها شدم . هیچ کس من را درک نمی کرد ولی بقیه فکر می کردند که در حق من محبت می کنند و هر دستی که روی سر یک یتیم در به در می کشند ثواب است

اره جای انکار ندارد من یک یتیم در به در بود . همیشه ترس از دست دادن داشتم . استرس اینکه مامان گلی بمیره و من دوباره آواره بشوم.

وقتی فوت کرد در همه خانه ها به روم بسته شد

خدا می داند چند بار بعد از مدرسه میرفتم پشت در خانه خودمان و چند دقیقه ای به در بزرگ قهوه ای رنگش زل زدم و امید داشتم مامان یا بابا دوباره در خانه را برویم باز کنند

فکر می کردم خودم می توانم زندگی ام را نجات دهم

اما نشد شاید من ضعیف بودم

یک زندگی تکراری صبح بیدار شوی بری سر کار شب خسته برگردی .

من خسته شدم از مبارزه از خوب بودن از شاد بودن از امیدهای واهی

زندگی برای من و امثال من که معنایی جز باختن نداشت

زندگی برای بعضی ها یک لقمه آماده است که فقط کافی است ان را بجوند

اما من در تمام طول زندگی ام سینه خیز رفتم

من باید می پذیرفتم هیچ کس مرا نمی خواهد

حتی عزیزترین آدم های زندگی ام.

اینکه مامان گلی با آن خلق و خوی خشک  مرا پذیرفت چیزی شبیه معجزه بود

من هم به پاس محبتش غرهایش را تحمل کردم . مطابق وسواس های خاصش زندگی کردم . و برای اینکه سربار کسی نباشم به کم قانع بودم

نیش زبان های بقیه را تحمل کردم . اعتماد به نفسم را طلایی ترین  دوران زندگی ام از دست دادم چون همه بهم می گفتند هیچ کس تورا نمی خواهد حتی مادرت.

و این خلائ بود که هیچ گاه پر نشد خودم را به بی خیالی زده بودم اما  درون من یک حفره ای بود و که به راحتی ها پر نمی شد

پاهایم را از تشت آب سردی که به خاطر تبم آبش ولرم شده بود بیرون آوردم آب از بین انگشتانم شره کرد و ریخت توی تشت .

با پاشنه پا تشت را به کناری هل دادم و پاهایم را روی سفره یکبار مصرف گذاشتم

حوله مرطوب را از روی سرم برداشتم و توی سینی کنار بالشتم روی خشاب های خالی قرص ها گذاشتم .

چشمانم را بستم و اشک از گوشه چشمم سرازیر شد

آرام آرام بدنم گرم و گرم تر شد

نمی دانم چقدر گذشت اما صدای مامان گلی مرا به خود آورد

نشسته بود کنارم و آرام باباطاهر می خواند

با بی حوصلگی گفتم : مامان گلی بذار بخوابم

با لحن خشکی گفت الان موقع خواب نیست.

_ من خسته ام . خوابیدن که دیگه موقع نمی خواد

مامان گلی با لحن مهربانی گفت: بهت گفتم الان موقعش نیست

سکوت کردم حوصله هیچ بحث و توضیحی نداشتم

دستی را روی سرم حس کردم چشمانم را باز کردم .

مامان گلی با نگاهی مهربان و لبخندی تلخ داشت دست روی سرم می کشید.

به چشمانش نگاه کردم تا به حال اینقدر مهربان نبود

بدنم را جلو کشیدم و سرم را روی پایش گذاشتم

سرم را نوازش کرد و بعد موهایم را پشت گوشم گذاشت کاری که تا به حال انجام نداده بود

گفتم : می بینی چقدر داغم . چند روزه حسابی تب دارم

_ اصلا داغ نیستی تازه بدنت داره ذره ذره یخ می کنه

_ بهتر بذار سرد بشه. بذار آروم بشم

با آرامش گفت : چرا؟ فقط بگو چرا؟

_ چرا چی؟

_ فقط بهم بگو چرا می خوای خودکشی کنی؟

با تعجب پرسیدم : از کجا فهمیدی؟

دوباره دستش را روی سرم گذاشت و گفت : شما بچه ها هیچ چیزو نمی تونید از مادرا پنهون کنید

وای مامان گلی تو چقدر امشب عوض شدی هیچ وقت منو بچه خودت نمی دونستی

_ پس چطوری بزرگت کردم و ازت حمایت کردم

_ خوب هیچ وقت نمی گفتی

_ چرا دنبال شنیدن بودی؟

_ خوب باید چکار می کردم؟

_ باید حس می کردی باید با قلبت حس می کردی

دستش را گرفتم و روی چشمام گذاشتم و گفتم: من از زندگی سیر شدم . منو ببر به دنیای خودت. من

من ... من ... پیش تو از مرگم نمی ترسم

_ تو نباید از این حرفا بزنی تو باید بمونی

یاد شعری افتادم که یک روزی برای همه ایمیل می کردم

ماندن همیشه خوب نیست، رفتن هم همیشه بد نیست

گاهی رفتن بهتر است .گاهی باید رفت...

اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت

با چشمان اشک آلود دستانش را روی چشم هایم گذاشت و چشم هایم را بست

آرام ‌شدم ، بدنم سبک شد، رها شدم

https://t.me/hamzistinews/1160

برای دیدن ویدیو لینک تلگرام مندرج در بالای این تصویر را کلیک کنید

همزیستی - یک استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی گفت: دولت جدید آمریکا یک فرصت طلایی برای ارتقای قدرت اقتصادی ایران است. امیدوارم حاکمیت هم به این سمت برود که هر چه سریع‌تر اختلافات خود با دنیا را حل کنیم و به تولید ثروت برسیم.

به گزارش خبرنگار جماران، شامگاه روز ۳۰ بهمن‌ماه، مراسم «در پاسداشت عقلانیت و توسعه؛ آرا و آثار دکتر محمود سریع‌القلم»، با هدف گرامیداشت این استاد روابط بین‌الملل و نویسنده کتاب‌هایی چون «عقلانیت و توسعه»، در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

در سیاست خارجی، سریع‌القلم به وابستگی متقابل تاکید دارد

حسن آقاجانی، جراح قلب و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران در این مراسم با اشاره به اینکه در جامعه ما از سطح فرهیختگان تا کف خیابان، اذهان از وضعیت کشور نگران است، اظهار کرد: دکتر سریع‌القلم به عنوان فردی که در آمریکا تحصیل کرده، یک برخورد تحلیلی با مشکلات دارد و نسخه‌های علمی برای مشکلات ارائه می‌دهد. ایشان نقش بزرگی در کمی‌سازی مباحث و تعیین شاخص‌ها برای حوزه‌های مختلف علوم انسانی داشت.

وی با بیان اینکه دکتر سریع‌القلم بیشترین مشکل جامعه را جهل و نادانی در سطوح مختلف می‌داند و با عدد و رقم‌ مسائل را بیان می‌کند، افزود: این بسیار می‌تواند به یافتن راه‌حل کمک کند‌. با نگاه به جامعه، می‌بینیم که مشکل ناترازی‌ها پررنگ است، یعنی بین تقاضای جامعه و ظرفیت پاسخگویی سیستم فاصله وجود دارد. آقای دکتر سریع القلم به اجماع نخبگان برای حل این مشکل تأکید دارد؛ اجماع نخبگان نه به این‌ معنا که همه با هم آشتی کنند، بلکه یعنی همه بتوانیم فهم مشترکی از مشکلات پیدا کنیم و نخبگان بتوانند را بر اساس شواهد، به راه‌حل برسند.

استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران ادامه داد: در حوزه سیاست خارجی نیز دکتر سریع‌القلم به وابستگی متقابل تاکید دارد. این عاملی است که ریسک‌پذیری کشورها در مقابل یکدیگر را تعیین می‌کند. آقای دکتر سریع القلم همچنین توسعه انسانی را ریشه همه توسعه‌ها می‌داند و به عقلانیت به عنوان بزرگترین سرمایه انسان‌ها اهمیت ویژه می‌دهد و معتقد است جامعه باید حول این محور توسعه یابد.

در اسلام نیز الگوبرداری از سایر کشورها برای توسعه پذیرفته شده است

جواد اطاعت، عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی نیز در ادامه این مراسم‌ با بیان‌ اینکه بشر امروز یا به دنبال منزلت است یا قدرت یا ثروت، گفت: دکتر سریع‌القلم اگر می‌خواست می‌توانست صاحب قدرت و ثروت هم باشد، اما تنها منزلت و اعتبار اجتماعی را انتخاب کرد. دکتر سریع‌القلم استاد مولف است. در دوره‌ای که رشته علوم سیاسی فقط در دو دانشگاه دانشجوی کارشناسی می‌گرفت، ایشان شخصا دارای یک مکتب فکری بود و به مکتب نوسازی گرایش داشت.

وی اضافه کرد: دکتر سریع‌القلم بین دموکراسی و توسعه معتقد است که باید اولویت را به لیبرالیسم داد، زیرا در یک شرایط لیبرال و آزاد، توسعه رقم می‌خورد. طرفدار نخبه‌گرایی در توسعه است و اعتقاد دارد که نخبگان بسیار بیشتر از توده‌های مردم تعیین‌کننده اند. خصوصا که امروز توده مردم عمدتا تنها تحت تاثیر رسانه هستند.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه دکتر سریع‌القلم فرهنگ سیاسی را امری لازم برای توسعه می‌داند، گفت: ایشان بین آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی، به واقع‌گرایی تاکید دارد و به اصول ثابت توسعه معتقد است. در این مکتب فکری، مدل بومی توسعه که در ایران بر آن تاکید می‌شود، از اساس غلط است. در اسلام نیز الگوبرداری از سایر کشورها برای توسعه پذیرفته شده است.

 دکتر سریع‌القلم فاصله‌ای مناسب با قدرت و حاکمیت دارد

محمدباقر حشمت‌زاده، استاد بازنشسته روابط بین‌الملل دانشگاه شهید بهشتی نیز در ادامه این مراسم‌ با بیان‌ اینکه دکتر سریع‌القلم بی‌نیاز از تکریم است، گفت: این اجلاس ادای دینی از جامعه دانشگاهی است. منش استاد با دانش ایشان عجین است. آثار استاد علمی و کاربردی است. علی‌رغم پایبندی به اصول تئوریک، مطالب‌شان بر اساس تجربه، آمار و ارقام است. تعاملات گسترده داخلی و خارج دکتر سریع‌القلم، غنای بالایی به مطالب‌شان داده است‌.

وی افزود: حفظ فاصله لازم با حکومت به خاطر مناعت طبع، از دیگر ویژگی‌های دکتر سریع‌القلم است. قرب زیاد به سیاست چشم را کور و دانش را منفعل می‌کند و دوری زیاد از حکومت نیز باعث عدم شناخت از قدرت می‌شود. میزان فاصله دکتر سریع‌القلم با این مقوله، عالمانه است. اگر دانشمندان سیاست مطالبه قدرت را داشته باشند، هم به علم و هم به عمل سیاسی آسیب می‌زنند‌. اما مشاهده قدرت از فاصله بهینه، هر دو را ارتقا می‌دهد.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه امتزاج ایرانیت و جهانیت از ویژگی‌های دکتر سریع‌القلم است، اضافه کرد: استاد یک ایرانی اصیل اما مدرن است؛ در عین حال که جهان را می‌شناسد، ایرانی می‌اندیشد.

کیسینجر از دکتر سریع‌القلم درخواست کرده بود از علم و تجربه ایشان استفاده کند

به گزارش خبرنگار جماران، در ادامه این مراسم سیدکاظم صدر، استاد اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی نیز با بیان اینکه شخصیت سریع‌القلم در خارج از ایران شناخته‌شده‌تر است، اظهار کرد: زمانی کیسینجر از دکتر سریع‌القلم درخواست کرده بود که از بتواند از علم و تجربه ایشان استفاده کند. در داخل نیز مجله‌ای را به فارسی و انگلیسی منتشر می‌کرد که مطالب ارزنده‌ای در آن‌ چاپ می‌شد.

وی ادامه داد: آقای دکتر سریع القلم بسیار میهن‌دوست است. خانواده‌ای اصیل، فرهنگی و مذهبی دارد و بر خلاف بسیاری از دیگر دانشگاهیان، حضور در ایران را ترجیح داد، زیرا بسیار ایران‌دوست است و دغدغه اصلی‌اش تشکیل یک حکمرانی صحیح در کشور است. دکتر سریع‌القلم، امام موسی صدر را الگوی مناسب زعامت سیاسی می‌داند و در پی ترویج اندیشه‌های اوست.

دکتر سریع‌القلم به عنوان یک روشنفکر عمومی شناخته می‌شود

حمیرا مشیرزاده، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه تهران نیز در ادامه این مراسم با اشاره به اینکه بسیاری از مقالات دکتر سریع‌القلم به توسعه مربوط است، گفت: حتی مقالات ایشان در مورد نقش نخبگان، سیاست خارجی و... از دغدغه اصلی ایشان یعنی توسعه ایران نشأت گرفته است. استاد به کنشگری انسانی در تحولات بسیار توجه دارد و در این کنشگری نیز برای عقلانیت اهمیت بسیاری قائل است. ایشان تاکید دارد که این عقلانیت ما را به فرصت‌هایی که در حوزه سیاست خارجی وجود دارد، سوق می‌دهد. دکتر سریع‌القلم در سال‌های اخیر به عنوان یک روشنفکر عمومی شناخته می‌شود و بر ترویج عقلانیت در سطوح مختلف تاکید دارد.

دکتر سریع‌القلم یکی از جلوه‌های فرهنگ صنعتی در کشور ماست

همچنین ابراهیم شیخ، عضو هیات علمی سازمان مدیریت صنعتی و معاون وزیر صمت نیز در ادامه این مراسم بیان کرد: ما در وزارت صمت در دو دهه گذشته به فرهنگ صنعت توجه داریم و معتقدیم که یکی از چالش‌های اساسی پیشرفت کم کشور ما در صنعتی شدن، ضعف فرهنگ صنعتی است. دکتر سریع‌القلم یکی از جلوه‌های فرهنگ صنعتی در کشور ماست. وقت‌شناسی، تمرکز، پشتکار، داشتن دیدگاه راهبردی، ارزش‌آفرینی، واقع‌گرایی، شبکه‌سازی و تاکید بر استفاده از فرصت‌های بین‌المللی، همه از شاخص‌های فرهنگ مناسب صنعتی است که آقای دکتر دارد.

کشوری که افرادی مانند سریع‌القلم را دارد، نباید این گونه مدیریت شود

حسین میرزایی، استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران نیز با بیان اینکه دکتر سریع‌القلم دارای تخصص در زمینه‌های علوم سیاسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد سیاسی و فرهنگ است، عنوان کرد: آقای دکتر سریع القلم در تمام آثار خود به دنبال ترویج عقلانیت و توسعه‌یافتگی است. دکتر سریع‌القلم تنها استادی است که در تعداد بسیاری از اجلاس‌های شاخص جهانی از جمله داوس شرکت کرده و خالصانه یافته‌های علمی خود را در اختیار همگان قرار می‌دهد. این یک هنر است که ایشان می‌تواند هم با دولتمردان گفت‌وگو کند، هم با جامعه مدنی و هم با عامه مردم.

وی ادامه داد: دکتر سریع‌القلم علی‌رغم‌ ۴۰ سال استادی، دائما علم خود را به‌روز می‌کند و مانند یک دانشجو، در پی یادگیری علوم‌ نوین است. کشوری که افرادی مانند سریع‌القلم را دارد، نباید این گونه مدیریت شود. این کفران نعمت است. تمام تلاش سریع‌القلم این بود که کشور به چنین نقطه‌ای نرسد که متأسفانه رسید.

یکی از خدمات دکتر سریع‌القلم بر صدر نشاندن دانش سیاست در جامعه ایران است

در ادامه، حسین سلیمی، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه علامه طباطبایی و رئیس انجمن علوم سیاسی ایران نیز با بیان اینکه سخن دکتر سریع‌القلم معطوف به مسائلی است که نیاز مفرط جامعه ماست، گفت: عقلانیت باید در فرهنگ سیاسی جامعه ما نهادینه شود. توسعه به معنای سازگاری با محیط جدید جهانی است و سیاست خارجی‌ باید در خدمت توسعه باشد. بر این اساس می‌توان به این پرسش پاسخ داد که در جهانی که بنیادهای آن در حال تحول است، چگونه می‌توانیم خود را سازگار کنیم.

وی افزود: دکتر سریع‌القلم بدون اینکه از دولت ایران کمک گیرد، در مجامع تاثیرگذار بین‌المللی حضور دارد و سخنانش هم بسیار شنیده می‌شود. این ظرفیت عظیمی برای کشور است که متاسفانه از آن استفاده نمی‌گردد. امروز گشایش در سیاست خارجی، از نان شب برای ما واجب‌تر است. این‌ گشایش‌ها باید از جانب اندیشمندان حاصل شود.

رئیس انجمن علوم سیاسی ایران اضافه کرد: دکتر سریع‌القلم بسیار نقدپذیر است. با وجود مقام بالای علمی، حتی اگر دانشجویان به دکتر سریع‌القلم نقدهایی را وارد کنند، ایشان می‌پذیرند. امیدوارم پاسخ روشنی که استاد برای مشکلات سیاسی و اقتصادی دارد، شنیده شود. یکی از خدمات ایشان بر صدر نشاندن دانش سیاست در جامعه ایران است. در نتیجه تلاش‌های دکتر سریع‌القلم، امروز همه می‌گویند که راه‌حل مشکلات در سیاست است.

 دکتر سریع‌القلم باعث گذار ایران از توسعه‌ستیزی به توسعه‌گرایی شد

 رضا خجسته رحیمی، سردبیر مجله اندیشه پویا نیز در ادامه این مراسم با بیان تاریخ روشنفکری معاصر ایران سرشار است از فتواهای سیاسی و اقتصادی در مذمت توسعه، اظهار کرد: آن شرایط بی‌ربط به وضعیت‌ امروز ایران نیست. بعد از انقلاب نیز سنت توسعه‌ستیزی محکم‌تر شد و حتی بسیاری از روشنفکران ایدئولوگ انقلاب اسلامی، انقلاب را آغاز بر پایان یک دوره تمدن می‌خواندند و معتقد بودند انقلاب برای حل مشکلات اقتصادی نیامده است. بر اساس این تفکرات، سیم خاردار کشیدن به دور ایران، فضیلتی بسیار بالا بود.

وی افزود: در چنان وضعیتی دکتر سریع‌القلم از همان دهه ۶۰، جامعه ایران را دعوت به توسعه کرد و تاکید انزوای کشور عقلانی نیست. ما را دور و درازی را آمده‌ایم تا امروز به این فهم ساده رسیده‌ایم که عقب‌ماندگی و توسعه‌ستیزی فضیلت نیست. قطعا از معدود کسانی که باعث گذار جامعه ایران از آن وضعیت شد، دکتر سریع‌القلم است.

برخی با هدف عرض اندام، آثار دکتر سریع‌القلم را نقد می‌کنند

مجتبی مقصودی، پژوهشگر علوم سیاسی نیز در ادامه این مراسم با بیان اینکه چند دسته از افراد اقدام به نقد آثار دکتر زیباکلام می‌کنند، گفت: برخی بر اساس رویکرد اصلاحی و تکمیلی، آثار دکتر سریع‌القلم را نقد می‌کنند‌. برخی با هدف خرده‌گیری، به نقد آثار ایشان می‌پردازند. برخی دیگر هم با هدف اینکه عرض اندام کنند، از آثار دکتر سریع‌القلم ایراد می‌گیرند. عده‌ای دیگر هم با هدف تخریب و حتی تخریب آثار آقای دکتر را نقد می‌کنند. یک نکته مهم این است که بخشی‌نگری موجب تفسیر نادرست از آثار دکتر سریع‌القلم می‌شود. باید آثار ایشان را به عنوان یک مکتب فکری به هم‌ پیوسته مطالعه کرد.

برخورداری از منابع غنی معدنی و انسانی شرط توسعه نیست

مسعود نیلی، عضو هیات علمی دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف نیز در ادامه عنوان کرد: اگر تاریخ توسعه کشورهای مختلف را نگاه کنیم، اینکه یک کشوری از منابع غنی زیرزمینی برخوردار باشد، شرط توسعه نیست. حتی برخورداری از منابع انسانی نیز عامل اصلی توسعه نیست. آن چیزی که کشورها را در مسیر توسعه قرار داده، یادگیری است. یعنی از گذشته خودمان، وضعیت جهان و علم‌ دنیا بیاموزیم. دکتر سریع‌القلم یکی از افرادی است که در حوزه ترویج یادگیری از جهان تلاش‌های بسیاری کرده است.

وی ادامه داد: افراد محدودی در حوزه اندیشه‌ورزی و ارتقای فرهنگ عمومی تلاش می‌کنند‌ یکی از این افراد، دکتر سریع‌القلم است. اما هنوز موفق نشده‌ایم که یک نظم مشخصی را برای اندیشه‌ورزی در عرصه عمومی تعریف کنیم. ۵ شاخص برای این کار وجود دارد و افرادی که کنشگری فکری در عرصه عمومی دارند، باید دارای این ویژگی‌ها باشند.

این استاد دانشگاه اضافه کرد: نخست اینکه صرفا در چهارچوب تخصص آکادمیک خود اظهارنظر کنند. دوم اینکه به دقت به مطالبی که از دیگران استفاده می‌کنیم، ارجاع دهند. سوم اینکه باور داشته باشند که علم آن چیزی است که در دانشگاه‌های دنیا تدریس می‌شود و باید صرفا آن را به عنوان راهبرد قرار داد. چهارم اینکه در زمینه‌هایی اظهارنظر قاطع کنند که در آن حوزه‌ها حداقل یک مقاله چاپ کرده باشند. نهایتا اینکه اندیشه‌ورزان عرصه عمومی باید بیش از اینکه پاسخ داشته باشند، سوال داشته باشند. دکتر سریع‌القلم تمام این ۵ ویژگی را دارد.

بدون رابطه نرمال با سه قدرت آمریکا، چین و روسیه پیشرفت ممکن نیست

در پایان این مراسم، محمود سریع‌القلم ضمن تشکر از حاضرین و سخنرانان، بیان کرد: من به هر کجای کشور که سفر می‌کنم، می‌بینم‌ همه در انتظار یک تحول هستند. برای دستیابی به توسعه دو راه وجود دارد؛ یکی جامعه‌محور است و دیگری نخبه‌محور. سه کشور انگلیس، آلمان و فرانسه از طریق جامعه تغییر کردند. باروری جامعه مدنی و بخش خصوصی در این کشورها، حاکمیت را وادار به عقب‌نشینی کرد. اما سایر کشورها همه تحت تأثیر نخبگان متحول شدند. حتی آمریکا توسط ۵۰ نفر که می‌اندیشیدند و کارآفرین بودند، متحول شد. در ژاپن حاکمیت و در چین حاکمیت و نخبگان تحول ایجاد کردند.

وی افزود: اگرچه درست هم همین است که جامعه یک کشور را تغییر دهد، اما این کار بسیار زمان‌بر است. سال ۱۸۵۵ در انگلیس شش هزار رمان چاپ‌ شد. یعنی مردم آگاهی داشتند و توانستند پارلمان خود را وادار به تغییر کنند. در آلمان و فرانسه نیز چنین‌بود. در سایر دنیا اما مردم چنین سطحی از آگاهی نداشتند و این نخبگان بود که تشخیص دادند و تغییر ایجاد کردند.

استاد دانشگاه شهید بهشتی با بیان اینکه نخبگان سریع‌تر می‌توانند تشخیص دهند و سپس مردم را با خود همراه کنند، گفت: ما ایرانیان معمولا اجازه می‌دهیم که وقایع ما را تغییر دهد و صرفا نظاره می‌کنیم. این رویه باعث باخت ما می‌شود. اگر می‌خواهیم که خودمان عامل تغییر باشیم، باید اولا دانش‌مان افزایش یابد و سپس تشکل داشته باشیم. انگلیس، آلمان و فرانسه نیز به همین دو ویژگی مجهز بودند.

سریع‌القلم با بیان اینکه اگر متون توسعه را بخوانیم، می‌بینیم کشورها چه زحمتی برای ایجاد شرایط تحول کشیده‌اند، اظهار کرد: ما برای این که دانش خودمان را افزایش و کشور را تغییر دهیم، باید در ۴ حوزه کار کنیم؛ در غیر این صورت فرصت توسعه را از دست می‌دهیم. حوزه اول، تفکیک قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی است. این چالش بسیار بزرگی برای یک کشور کهن است که همیشه حاکمیت بر تمام‌ منابع و شئون آن مالکیت دارد‌. این کار مقدمه تحول در یک کشور است. مادامی که در یک کشور قدرت سیاسی از اقتصادی تفکیک نشود، نباید در انتظار آزادی در آن جامعه نشست.

وی اضافه کرد: دوم این که در نظام بین‌الملل موجود، هیچ کشوری نمی‌تواند بدون رابطه نرمال با سه قدرت‌ آمریکا، چین و روسیه پیشرفت کند. مادامی که ما این رابطه را نداشته باشیم، نمی‌توانیم از فرصت‌های آنان استفاده کنیم. کار سوم‌ ورود به اقتصاد جهانی است. در همه جای دنیا سیاست یک بخش خاکستری دارد؛ یعنی بخشی از حوزه سیاست که پوشیده است. اما در اقتصاد اگر شفاف نباشیم، نمی‌توانیم پیشرفت کنیم. سنگاپور در سیاست، تا حدّ۷۰ درصد خاکستری است، اما در اقتصاد ۱۰۰ درصد شفاف است. چین کمونیست، تا ۹۰ درصد در اقتصاد شفاف است‌. ورود به اقتصاد جهانی، برای شفافیت اقتصادی یک امر ضروری است. تا در عرصه‌های حیاتی وارد نشویم، بسیاری از بخش‌های اقتصادی ما ناکارامد باقی خواهند ماند.

عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی با بیان اینکه نکته چهارم که شاید سخت‌تر باشد، اجماع حاکمیت و جناح‌های سیاسی بر سر اهمیت تولید ثروت است، عنوان کرد: گفتمان چپ، تولید ثروت در ایران را تخریب کرد. در طی تاریخ، ایران در عرصه‌های جهانی حاضر بوده است. فقط ۴ دهه است که ما این طور تمرکز خود را بر درون قرار داده‌ایم. برای ورود به جهان و همکاری با سه قدرت، باید تولید ثروت را مبنا قرار دهیم. ثروت یعنی کشور مازاد بر هزینه‌های خود، درامد داشته باشد.

سریع‌القلم با بیان اینکه بدون ثروت، حفظ هویت هم ممکن نیست، خاطرنشان کرد: چین در تمام دنیا ۵۰۰ مرکز بسط اندیشه‌های کنفوسیوس دارد. چرا در زمان مائو، چین نمی‌توانست چنین کند؟ زیرا در آن زمان عمده مردم این کشور فقیر بودند. تا زمانی که به این فهم نرسیم که مسأله اصلی ما تولید ثروت است و الزامات آن رابطه با جهان است، در هرج‌ومرج باقی خواهیم ماند. اگر به تولید روزانه دو میلیون بشکه نفت هم برسیم، فقط بقاء خواهیم داشت. برای توسعه، در میان‌مدت باید حداقل ۴ تا ۵ میلیون بشکه نفت تولید کرد. در بلندمدت هم که ایران باید از خام‌فروشی پرهیز کرده و یک قدرت مهم در هوش مصنوعی شود.

نویسنده کتاب عقلانیت و توسعه تاکید کرد: دولت جدید آمریکا یک فرصت طلایی برای ارتقای قدرت اقتصادی ایران است. امیدوارم حاکمیت هم به این سمت برود که هر چه سریع‌تر اختلافات خود با دنیا را حل کنیم و به تولید ثروت برسیم.

درگیری بی پایان بین آمریکا و ایران طنز عمیقی  است. هیچ یک از طرفین نمی خواستند وارد جنگ شوند، و با این حال هیچ یک از طرفین نمی توانستند با یکدیگر صحبت کنند مگر در مورد جنگ. زبان و عمل در کنار هم هستند. اگر در استعاره جنگ، با برندگان و بازندگان آن، انتقام، دشمنی‌هایی که نسل‌ها طول می‌کشد و تصویری از خود برترپندار از جنگجو، گیر کرده‌اید، هرگز نمی‌توانید جنگ را پایان دهید، حتی اگر بخواهید.

هنگامی که در ذهنیت جنگ قرار بگیرید، هیچ پایان پاکی برای جنگ وجود ندارد. برندگان در یک جنگ در جنگ بعدی بازنده می‌شوند و نبرد به باتلاقی کشیده می‌شود که در آن بدیهی است که هیچ یک از طرفین نمی‌توانند ادعای پیروزی کنند، تفکر جنگ همچنان سرسختانه همان استعاره جنگ را به نمایش می‌گذارد. همانطور که تاریخ از جنگ جهانی اول تا ویتنام و اکنون افغانستان به ما می آموزد، جنگ ها درعین حال بی معنی، بی امان و بی پایان هستند. قهرمانان جنگ در یک طرف، جنایتکاران جنگی در طرف دیگر محسوب می شوند.

راهی برای پایان دادن به جنگ وجود دارد، هر جا که مردم متوجه شوند که در یک هدف مشترک هستند، نشانه هایی از راه حل ظاهر می شود، یعنی رسیدن به سیاره ای مرفه، سالم و پایدار. جنگ این هدف مشترک را برآورده نمی‌کند و سوال این است که چقدر طول می‌کشد تا یک هدف جهانی مثبت استعاره جنگ را که در ناسیونالیسم، قبیله‌گرایی، شکاف‌های نژادی و قومی و سایر همسفران جنگ نهفته است، تحت الشعاع قرار دهد. همه این تقسیم بندی ها ساخته ذهن هستند. آنها وجود دارند زیرا ما آنها را ساختیم، و راز این است که هر آنچه را که شما ساخته اید، می توانید از بین ببرید.

در مواجهه با این همه خون و مرگ، ریشه یابی جنگ در مفهومی نادرست عجیب به نظر می رسد. چیزی که ویلیام بلیک آن را «آدم های فریب خورده ذهن» ما نامید نوعی خود حبس کردن است. مفاهیم خود را تغییر دهید، و تنها در این صورت است که آدمک ها از بین می روند. در اینجا برخی از جایگزین های کل مفهوم جنگ آورده شده است:

  • ارزش مفهوم دشمن را کاهش دهید. یک دشمن را می توان به تدریج به عنوان یک حریف، رقیب، شریک، معلم و در نهایت همتای شما، باز تعریف کرد.
  • با طرف مقابل با احترام رفتار کنید، درغیر این صورت، آنها را قبل از شروع از دست می دهید.
  • قبول کنید که تصور بی عدالتی در هر دو طرف وجود دارد. این نقطه توافقی است که دشمنان می توانند در آن به یکدیگر وصل شوند.
  • برای بخشش و طلب بخشش آماده باشید. در اینجا بخشش به معنای رها کردن میل خود برای قصاص و انتقام است. این یک عمل شجاعت واقعی است. حتی اگر باور داشته باشید که طرف مقابل سزاوار بخشش نیست، شما سزاوار صلح و آرامش هستید.
  • از جنگ طلبی که نوعی قلدری و تجدید خصومت محسوب می شود، خودداری کنید.
  • از هوش هیجانی یعنی درک احساسات طرف مقابل، ارزش دادن به آنها و برابر کردن آنها با احساسات خود، استفاده کنید.
  • برای درک ارزش های طرف مقابل، چه شخصی و چه فرهنگی، تلاش کنید. بلای جنگ زمانی نازل می شود که دو دشمن هیچ چیزی درباره یکدیگر نمی‌دانند. بنای یک جنگ مبتنی بر فرافکنی و تعصب و هدف نیز پذیرش متقابل است. در عمیق ترین سطح همه ما چیزهای مشابهی می خواهیم.
  • از سخنان ایدئولوژیک بر سیاست و مذهب خودداری کنید.
  • بدانید که درهر دو طرف ترس وجود دارد. از بیان نگرانی های خود و پرسیدن اینکه طرف مقابل از چه چیزی می ترسد واهمه نداشته باشید
  • اصرار بر حق بودن و اثبات اشتباه طرف مقابل نداشته باشید. پرهیز از اصرار به درست بودن به شما این امکان را می دهد که روی آنچه واقعا می خواهید تمرکز کنید.

این ایده ها در هر مذاکره ای، چه بین ملت ها و چه در یک خانواده،  به کار می آید. وقتی ما فاقد این ایده ها باشیم، نمی توانیم آنها را به مکانیسم های تعاملی تبدیل کنیم. جنگ بدترین مکانیسم تعامل است، با این حال در بسیاری از موارد، درگیری اولین واکنشی است که در هنگام احساس مقاومت، موانع و عقب‌نشینی انجام می‌دهیم.

وقتی مردم نمی دانند در جامعه چگونه با یکدیگر کنار بیایند، ملت ها هم در دنیا نمی دانند. اساس صلح، آگاهی و شناخت صلح در افراد است. حتی اگر من و شما نمی‌توانیم نحوه تعامل ملت‌ها را تغییر دهیم، ما این انتخاب را داریم که واحدهای آگاهی بخش صلح باشیم و ایده‌های ذکر شده در بالا را در زندگی روزمره خودمان پیاده کنیم. بقای سیاره به این بستگی دارد که بخش عمده ای از مردم در دنیا این پیام را در کوتاه ترین زمان ممکن بشنوند.

 دیپاک چوپرا، نویسنده و پزشک آمریکایی هندی الاصل

منبع: هفته نامه همزیستی شماره 748 مورخ 1 اردیبهشت 1403

از کسی در جایی شنیدم که گفت: آزادی نقابی است که پشتش اسارت انسان را در برداشته است! یا او مفهوم آزادی را نمی داند یا کسانی که به آزادی معتقدند، اشتباه می کنند. آزادی چه ربطی به فرهنگ دارد؟ چه شخصی با فرهنگ و چه شخصی بی فرهنگ است؟

واژه ی فرهنگ در زبان فارسی از« فر» + «هنگ» که ریشه ی اوستایی به معنای سنگین و کشیدن دارد، گرفته شده و در لاتین به معنای کشت وپرورش است.

برخی محققان استدلال می کنند: فرهنگ را می توان به عنوان ترکیبی از آنچه مردم  می اندیشند (باورها - نظرها)، می سازند (معماری - محصولات فرهنگی) و انجام می دهند(شیوه ی زندگی - الگوهای رفتاری) مورد قضاوت قرارداد.

یونسکو سازمان علمی، آموزشی و فرهنگی سازمان ملل، فرهنگ را مجموعه ی کامل و مشخصی از جلوه های عاطفی، عقلانی، مادی و معنوی که معرف یک جامعه یا گروه اجتماعی است، تعریف می کند.

 در کدام شهر یا کشور قدم گذاشته اید و جلوه های فرهنگی آن را ندیده اید؟ آهنگ بندری، آداب و رسوم، سبک پوشش، ساختمان ها، هنر، ادبیات_و حتی وضعیت خیابان ها و جاده ها، مقدار دستیابی هر اقلیم به منابع خاک و آب، تداعی کدام مفهوم است؟ ما در مواجهه با فرهنگ چه کرده ایم؟ چه کسی می گوید آن درخت آنجا باشد؟ چه کسی می گوید کتاب چه بخوانیم؟ رسانه های جمعی چه می گویند؟

کارل پوپر فیلسوف مشهور اتریشی می گوید: برای کشتن یک جامعه روشی ساده به کار بگیرید، بر فرهنگ آنان تمرکز کنید! ابتدا کتاب را از آنها بگیرید و بعد سرشان را درون تلویزیون فرو کنید.

فرهنگ ها ثابت نیستند، گاه تحت تاثیرعوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار گرفته و در هم رسوخ می کنند، گاه متولد شده و گاه مسیر زوال را در پیش می گیرند. فرهنگ هایی که مبتنی براصول و ارزش های اخلاقی باشند، دوام واشاعه ی بیشتری دارند. فرهنگ ها در همه جا وجود دارند وتفاوت های فرهنگی گاه چالش برانگیز است.  

هر فرد و جامعه ای به جهان بینی و رفتاری گرایش دارد که ریشه در هویت خواهی و رشد و اشاعه ی فرهنگ دارد. هر نسلی با توجه به اقتضای شرایط خود راهی برمی گزیند. آیا همه بهتر است تحت یک نظام آموزشی رشد کنیم و به اصطلاح یک فرهنگ جهانی را بپذیریم؟ فرهنگ حتی می تواند از یک اقلیم ناشی شود، مانند سن ازدواج در یک منطقه ای خاص.

در اقلیمی پرباران مثل شمال که  خانه ها سقف شیروانی(شیب دار) برای جلوگیری از جمع شدن باران دارد یا در جنوب کشورمان که دیوار و سقف خانه ها سفید رنگ است تا نور کمتری جذب کند، آیا مسئله جبر جغرافیا است یا اختلاف فرهنگی و سلیقه ای؟ کدام درست وکدام نادرست است؟ هرکدام چه پیامد و خاستگاهی داشته است؟ به کجا خواهد رسید...

ما خود را صاحب محیطی می دانیم که به آن احساس تعلق داریم و تحت تاثیر شرایط فرهنگی و جغرافیایی سرزمینی هویت می گیریم. فرهنگ به ارث نمی رسد، بلکه به دست می آید. سقراط می گوید هرجا که بشر را دوست بدارند فرهنگ را هم دوست خواهند داشت.

امروزه فرهنگ دستخوش تغییرات زیادی شده است، عده ای با سوء استفاده از آن به سودهای کلانی دست می یابند و  عده ای با استفاده ابزاری از آن، عقاید مردم را به هر سو که بخواهند می کشانند و حاصل آن یکسان سازی تفکرات در بستری نادرست است که هویت انسانی و ارزشمند انسان ها را گرفته و آنها را به سرآشیبی ظلمت فرا می خواند.

 در این شرایط، انسان ها  حقوق خود  را از دست داده، تک ساحتی شده و معنی زندگی و جهان را از یاد می برند  و به عبارتی مسخ می شوند.

اگر در فرهنگ به راه و تعریف جامعی نرسیم، هویت جامعه را از دست خواهیم داد، به جز هویت آن دسته از افراد محدودی که خود حاصل این تفکرند! چیزی باقی نحواهد ماند.

 جامعه مجموعه ای از افراد است که با خود و فرهنگشان به هم پیوند می خورند و فرهنگ ها توسط ارزش ها شکل می گیرند. امروزه  ما چه ارزش هایی داریم  و فرهنگ ما کجا می رود؟

میترا عیسوند

همزیستی: یکی از مهم ترین وظایف و ماموریت های ذاتی رسانه های جمعی انعکاس صدای بی صدایان است. یعنی انعکاس صدای کسانی که به هر دلیلی صدای شان شنیده نمی شود.

به جرات می توان گفت که تعداد  این بی صدایان در جامعه ما از تعداد آنها در جوامع دیگر بسیار زیاد است چرا که اکثر رسانه های جمعی در جامعه ما بخاطر ساختار حکومتی و دولتی خود یا وابستگی آنها به حمایت های حکومت و دولت به انعکاس صدای کسانی که در این ساختار قرار می گیرند اکتفا می کنند و صدای کسانی که در خارج از این دایره قرار دارند جایی در این رسانه ها ندارند.

این روال و غالب بودن این فضا در جامعه ما گرچه با ظهور فضای مجازی و گسترش شگفت انگیز شبکه های اجتماعی حداقل در یک دهه اخیر به چالش کشیده شد و بی صدایان هم توانستند صدای خود را راسا در فضای مجازی به مخاطبان خود برسانند، اما باید قبول کرد که رسانه های جمعی مانند رادیو، تلویزیون، خبرگزاری ها، مطبوعات و پایگاه های خبری در کشور ما که برخلاف اکثریت قریب به اتفاق کشورهای دیگر، مجوز فعالیت شان را دولت صادر می کند، در صورت انعکاس صدای بی صدایان می توانند نقش بزرگی در حل برخی معضلات و مشکلات در عرصه های مختلف ایفا کنند که البته برخی از این رسانه ها به رغم این شرایط تا آنجا که برای شان مقدور بود به صدای بی صدایان تبدیل شده اند.

غیر از صداهای اعتراض، انتقاد، افشاء و روشنگری ها در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که می توان گفت لحظه به لحظه در فضای مجازی به صورت عریان و در رسانه های جمعی گاه به گاه و به صورت سربسته شنیده یا دیده می شود، برخی صداها هم در زیر پوست شهر به صورت دلنوشته و  نجوا از زبان و قلم افرادی گمنام تراوش می کند که در صورت انعکاس عمومی می تواند به ابزاری قوی برای بیان دردها، آرزوها و استعدادهای فروخفته تبدیل شود.

دل نوشته های ذیل از این دست دل نوشته هایی است که نویسنده آنها دوست دارد مخاطبش نسلی باشد که از ابراز احساساتشان هراسی نداشته باشند.

عطیه قنبری درباره نوشته های خود می گوید: نوشته های من در قالب مجموعه های عاشقانه هست که از سرگذشت انسان هایی متفاوت با احساسات، درک و تجربه متفاوت از عشق نوشته شده و طعم تلخ و شیرین عشق را به تصویر ذهن می کشد .

وی  می افزاید: تمام تلاش های من این بوده که این نوشته ها زیاد در حصار ادبی نباشد و همچنین درک آنها خیلی راحت و ارتباط با آنها آسان باشد.

قنبری که از سن ده یازده سالگی با ایده گرفتن از قصه های کودکی، داستان های خیلی کوتاه می نوشت و در حیاط منزل پدری خود برای بچه های محله، روز کتاب خوانی برگزار می کرد، ادامه می دهد: به تدریج با خواندن کتاب های شعر و رمان علاقه ام به نوشتن بیشتر شد و بعد از گذراندن بحران های تلخ و چالش های زیادی که در نوجوانی داشتم به نوشتن وابستگی پیدا کردم و حالات و احساساتم را در شخصیت های فرضی به تصویر قلم می کشیدم.

وی می گوید: باورداشتم کتاب خواندن، افکار انسان را از زندگی پراسترس و واقعیت هایی که خیلی اوقات در درونش بیش از حد غرق می شویم، جدا می کند و ذهن را به پرواز در می آورد تا برای مدت زمان کوتاهی آزاد باشد و نقاب بردارد و نفس بکشد و حتی گاهی کودک بشود و گاهی هم به قهرمان زندگی خود و یا دیگران تبدیل شود. با وجود همه اینها، این انگیزه را پیدا کردم که تلاش کنم بهتر بنویسم و حتی نوشته های خودم را در قالب یک کتاب چاپ کنم. کتابی که محتوای آن شامل ترس، نگرانی، دستپاچگی، حسرت، دلتنگی، امید، دوست داشتن و تمامی حالات فوق انسانی که از عشق سرچشمه می گیرد، باشد و مخاطبش نسلی باشد که از ابراز احساساتشان هراسی ندارند و دوست دارند با قلب شان صحبت کنند.

وی اظهار امیدواری می کند دردنیایی که انسان ها مدام درتکاپوی بدست آوردن یک زندگی نرمال و شاد هستند ولی زمان همیشه از آنها پیشی گرفته است، نوشته هایش را در قالب پادکست یا از طریق رادیو با صدای دلنشین گویندگان ارائه کند تا برای لحظاتی افکار پراسترس آنها را آرام کند چون باور دارد که عشق درمان ذهن و قلب انسان است.

بخشی از دل نوشته های عطیه قنبری ساکن شهرستان لار از توابع استان فارس را باهم می خوانیم:

 

انصاف نیست یک بار به دنیا آمدن و هزاران بار، قبل مرگ از دنیا رفتن

جایی شنیده ام کسی گفت: این انصاف نیست یک بار به دنیا آمدن و هزاران بار، قبل مرگ از دنیا رفتن... پربیراه نمی گفت؛

بدنیا آمدیم بی آنکه پرسش شود، خواهان این تولد و خواهان این گونه زیستن بودیم یا که خیر؟!

چشم گشودیم در راهروهای تاریک و روشنی که گاهی خواسته و گاهی بلاجبار بر دالان های سرد و هرزگاه امنش تکیه زدیم، ساعتی به دلخوشی و ساعت هایی بس طولانی در تفکر آنچه در انتظار است.

اگرهرقطره اشک، هر زخم و هر آه  که برآمد از دل را تفسیر مرگ کنیم، آری ما بارها و بارها کفنِ مرگ ِ ناامیدی، حسرت، دلتنگی، خیانت و طرد شدن را پوشیدیم و دگربار چشم گشودیم و به تکرار مردیم.

 

شبها بی انتها طولانی شده اند

نیازی به توضیح نیست

همین قدر بدان، بی تو

شبها بی انتها طولانی شده اند

و خورشید، در سکوت می آید و

دلگیر از بی حوصلگیم قهر می کند.

           

در این خفقان نمی توان نفس کشید

در این خفقان نمی توان نفس کشید

در هوای بغض آلود این شهر،

تنها عطر توست که مرا،

وادار می کند به دم و بازدم

 

او خود هم درد بود و هم درمانم

رنگ ارغوانی آسمان مرا در کنارش به وجد آورد، ناخوداگاه درونم شعله ای از آتش سرخ نگاهش زبانه کشید،

نگاهش قصه ها داشت؛ بر هر مژه اش دو بیتی عاشقانه آویز بود، برق چشمانش آرامش را می دزدید و آشوب به پا می کرد؛

از آن سو آشوبی که به پا کرده بود را خود آرام می‌نمود.

پس پلک بر هم نهاد و باز گشود، از یکی مژه اش دو بیتی خواند و آتشم را سرد نمود.

با قطره اشکی که در حلقه ی چشمانم اسیر بود، دردهایم را درمان نمود و از خاکسترم منی دگر پدید آورد.

آری به راستی او خود هم درد بود و هم درمانم.

 

بوی پیراهنت

آنقدر پراست هوای خانه از نیامدنت

که محتاج است، چشمهای گلدان حسن یوسف

به بوی پیراهنت.

           

دلم آشوب و دنیا غرق جنون

دلم آشوب و دنیا غرق جنون

نه من درک جنون و نه دنیا فهم آشوب

در این گله گی های من از دنیا و او زِمن

آمد و خود نمایی کرد و در آنی دزدید

دل زِ قالب جانم!!

 

وجودم فریاد می کشد

حرف بسیار است برای به زبان آوردن؛ اما سکوتم آنقدرموج انعکاسش بالاست که کر می کند هر آنکه از وادیِ من می گذرد، خواه ابدی باشد در سَرایم، خواه رهگذری که مرا تنها با عطری که در گذری لحظه ای از کنارم به مشامش می رسد، می شناسد.

وجودم فریاد می کشد، بی آنکه لب زِهم بگشاید، فلسفه می بافد و شکایت ها دارد، بی آنکه جاری شود کلامی از زبانم.

من در امواج پر تلاطم سکوتم، درخفقان صدایی که از اعماق وجودم خود را برای خلاصی از حنجره ای که در بند کشیدتش، دست و پا می زند غرق گشته ام.

به امید آنکه آرام گیرد درونم و به آرامش رسد زبانم که مدام گزیده می شود با خنجر زهرآلود دندانم، که نگو سخن، بی فایده است در این روزگار پرهرج و مرج، سکوت کن بگذار بگذرد هرآنچه درگذر است.

 

چه زیباست وجودت

چه زیباست وجودت

همچو شعری ناب در هوای مطلوب بارانی،

از ذهن گذر می کنی اما،

جای نم پاهایت تا ابد بر زمین تشنه ی قلبم حک می شود

دلم هوای سرایدنت را کرده است

گذر کن، شعر شو، تا که بیت بیتت را زندگی کنم

پیشخوان

آخرین اخبار