ادامه مطلب...

کتاب « خشت دل » اولین کتاب هاجر مظاهری است که آخرین روز تیرماه سال جاری در خانه کتاب قشم با حضور جمعی از اصحاب شعر، قلم و رسانه و علاقه مندان فرهنگ و هنر رونمایی شد.

هاجر مظاهری این کتابش را مجموعه ای از داستان های زندگی معمولی افراد جامعه توصیف می کند که به گفته خودش قهرمانان این داستان ها زنان هستند.

وی که از کودکی شیفته کتاب و قصه ها بوده است، پدر و مادرش را عامل دوستی خود با کتاب و این دوستی را انگیزه ای قوی برای نوشتن اولین کتابش می داند.  

هاجر مظاهری که مدیر خانه کتاب قشم است گرانی کتاب را یکی از دلایل کم بودن سرانه مطالعه در کشور ارزیابی می کند و معتقد است که برای کتاب خوان کردن افراد جامعه باید انگیزه کتاب خوانی را از دوران کودکی ایجاد وعلاقه آنها به کتاب در وجودشان نهادینه شود.

مشروح گفت و گوی همزیستی با هاجر مظاهری نویسنده کتاب خشت دل که توسط انتشارات « پر سرخ » با مدیریت ایرج اعتمادی منشر شده است را با هم می خوانیم.

*****

کتاب « خشت دل » را از نظر محتوا لطفا بطور مختصر معرفی بفرمایید. این معرفی می تواند شامل مضمون و ویژگی ها و سایر موارد مورد نظر شما باشد.

کتاب « خشت دل » شامل هشت داستان کوتاه با موضوعات مختلف است. داستان هایی روان، با کش و قوس هایی نه چندان پیچیده و روایتگر زندگی معمولی افراد جامعه ماست، اضافه می کنم که اکثر داستان ها راوی محور و قهرمانانش زنان هستند که در دوره های مختلف زمانی روایت شده اند.

انگیزه و هدف شما برای نوشتن این اثر چه بوده است؟ غیر از اهداف معنوی و فرهنگی آیا امیدی به جنبه مادی و تجاری این اثر هم داشتید؟ چرا؟ لطفا مفصل توضیح بدهید.

 از کودکی شیفته کتاب و قصه ها بودم یادم هست مادرم به شیوه خلاقانه برایم کتاب می خواند، مادرم برای هر شخصیت یک صدای جداگانه در می آورد و با این کار جذابیت کتاب را برایم صد چندان می کرد. پدرم هم همیشه برایمان کتاب هدیه می خرید با مناسبت یا بی مناسبت. همین باعث شد این دوستی با کتاب همیشه در وجود من باشد و انگیزه شد که روزی من به جای خواندن کتاب نویسنده باشم و بقیه، داستان های مرا که  با عشق می نویسم، بخوانند.

کاملا واضح است که نوشتن کتاب جنبه اقتصادی چندانی برای نویسنده ندارد به این دلیل که هزینه چاپ نسبتا بالا هست و از طرفی  هیچ نهادی  نویسنده را پشتیبانی مالی نمی کند و تمام هزینه چاپ و ویرایش به عهده شخص نویسنده است.

استقبال از کتاب تان را بعد از چاپ چگونه می بینید؟ دلایل استقبال یا عدم استقبال را در چه می بینید؟

خدا رو شکر تا امروز استقبال خوب بوده است. از آنجایی که خودم مدیر خانه کتاب قشم هستم، افراد زیادی بخصوص زنان برای خرید به ما مراجعه می کنند و می گویند علاقه زیادی به خواندن کتاب دارند ولی به خاطر مشغله خانه، مدرسه بچه ها و غیره ... وقت کتاب خواندن ندارند. از آن جایی که  کتاب «خشت دل» شامل هشت داستان کوتاه هست گزینه مناسبی برای آن ها و کسانی که مشغله زیاد و زمان کمی دارند، بشمار می رود.

به رغم جایگاه رفیع کتاب و کتابخوانی در فرهنگ و قاموس ایرانی ها، آمارهای رسمی حاکی از کاهش شدید سرانه مطالعه کتاب در جامعه ماست. دلایل این کاهش به نظر شما کدامند و پیشنهادات شما برای افزایش این سرانه چیست؟

یکی از مهم ترین دلایل کم بودن سرانه مطالعه در کشورمان بدون شک گران بودن قیمت کتاب هست که آن هم  نسبت مستقیمی با گرانی کاغذ وارداتی دارد. و از طرفی متاسفانه سیستم آموزشی مدارس ما به گونه طراحی نشده اند که دانش آموزان را به غیر از خواندن کتاب های درسی به خواندن کتاب های غیر درسی تشویق کند.

برای کتابخوان کردن افراد بهتر است این تشویق و ایجاد انگیزه از دوران کودکی شروع شود، مثل عضو کردن کودک در کتابخانه، خرید کتاب های مناسب و هدیه دادن به کودک به مناسب های مختلف تا این علاقه در وجودش نهادینه شده و در گذر زمان رشد کرده و شکوفا شود.

مهم ترین آثار مثبت کتابخوانی افراد و مهم ترین عوارض و پیامدهای منفی کتاب نخواندن آنها در یک جامعه کدامند؟ اشاره به حداقل 10 مورد از هرکدام مورد امتنان خواهد بود.

همان طور که آمارهای جهانی نشان می دهد سرانه کتاب خواندن در کشورهای توسعه یافته بسیار بالاست، پس نمی توان از تاثیر مستقیم کتابخوانی بر ارتقا فرهنگ و توسعه یک کشور چشم پوشید. به علاوه تاثیر کتاب خواندن در بالا بردن سطح زندگی شخصی افراد نیز بسیار تاثیر دارد.  

به عنوان مثال دانش آموزانی که بیشتر کتاب می خوانند دایره لغات وسیع تر، اطلاعات عمومی بالاتر و دیدگاه وسیع تری نسبت به زندگی دارند.

توسعه شگرف فناوری ارتباطات و اطلاعات و گسترش بیکران فضای مجازی و شبکه های اجتماعی به نظر شما آیا مانع توسعه کتابخوانی در کشور شده است؟ لطفا توضیح بدهید.

توسعه شبکه اجتماعی یک شمشیر دو لبه هست که هم در جهت ارتقا فرهنگ کتابخوانی تاثیر دارد و هم در کاهش آن. از طرفی وجود صفحات و گروه های کتاب خوانی که به معرفی کتاب های خوب و ارزشمند می پردازند باعث تشویق افراد به تهیه و خواندن کتاب می شود و از طرف دیگر، جاذبه های شبکه های اجتماعی باعث می شود افراد اوقات فراعت خود را با آن ها پر کرده و کمتر به سمت خواندن کتاب بروند.

سرکار که به مرحله رفیع تولید محتوا(نویسندگی کتاب) رسیده اید لطفا بفرمایید چگونه به نوشتن علاقه مند شدید؟ چه عوامل یا اتفاقاتی باعث شده که تصمیم گرفته اید دست به قلم بشوید؟ باعث امتنان است مراحل طی شده از زندگی تان از دوران کودکی تاکنون را که منجر به تولید اثر یا آثاری توسط شما شده به صورت توصیفی بیان نمایید.

من همیشه علاقه وافری به نوشتن داشتم. در دوران مدرسه انشاهای تخیلی و طولانی می نوشتم که مورد تشویق دوستانم قرار می گرفتم. از سال ۹۵ که به انجمن داستان راه پیدا کردم، علاقه ام به نوشتن دو چندان شد، ضمن این که حالا راه و شیوه های نوشتن  را هم یاد گرفته بودم.

همچنین در مسابقه داستان نویسی نماز و نیایش که از طرف اداره  کل فرهنگ و ارشاد اسلامی منطقه آزاد قشم در سطح کشوری در سال 1399 برگزار شد در بخش دلنوشته، داستان من تحت عنوان « جواب نامه » اول شد. داستان من و دیگر داستان هایی که در بخش های دیگر مقام آورده بودند در کتابی با عنوان « مناجات و گلدسته ها » با حمایت این اداره کل به چاپ رسید که این اتفاق انگیره ام را برای نوشتن بیشتر کرد.

 به کدام نویسنده یا نویسندگان(ایرانی- خارجی) علاقه مندید و چه اثر یا آثاری از آنها را خوانده و چه نظری درباره آنها دارید؟

از میان نویسندگان ایرانی علاقه بسیار زیادی به آقای هوشنگ مرادی کرمانی دارم، چرا که قلم بسیار روانی دارند و قصه هایشان از دل زندگی مردم عادی به زیباترین شکل بیرون می آید، چنانچه قصه های مجید هنوز هم پس از گذشت چند دهه یکی از آثار محبوب مردم ایران است.

جلال آل احمد با مدیر مدرسه، بزرگ علوی با کتاب چشمهایش و علی محمد افغان با کتاب شوهر آهو خانم برای من در بخش کتاب های بزرگسالان و فرهاد حسن زاده  با کتاب زیبا صدایم کن و جمال الدین اکرمی با کتاب بازگشت پرفسور زالزالک در بخش کتاب کودک و نوجوان  نویسندگان مورد علاقه ام هستند.

و البته از میان نویسندگان خارجی  به  داستان ها و تخیلات رولد دال  که یکی بهترین و تاثیرگذارترین  نویسندگان کودک و نوجوان دنیاست بسیار علاقه دارم به خصوص به  کتاب ماتیلدا و دنی قهرمان دنیا که با تمام عشقش به کودکان نوشته است.

چارلز دیکنز و ویکتور هوگو دو نویسنده برجسته جهان، نویسندگانی که بهترین داستان ها را به مردمان کره زمین هدیه دادند داستان هایی با قهرمانان ملموس و واقعی و برآمده از فقر و قربانی  سیاست و افکار سیاستمداران. مگر می شود گوژپشت نتردام یا بینوایان هوگو را خواند و به فکر فرو نرفت و آیا می شود برای الیورتویست چالز دیکنز دل نسوزاند.

در آخر این را اضافه می کنم که زندگی جای عجیبی است یک روز کتاب می خوانی یک روز قصه می گویی یک روز داستان می نویسی و بالاخره روزی از راه می رسد که آنچه با جان دل نوشتی به صورت  کتاب با اسم تو چاپ می شود...

 

ادامه مطلب...

گفت و گو: تاج محمد کاظمی

دکتر احمد فهیمی پور را از سال ها پیش می شناختم، چندین بار او را در مطبش دیده بودم و با هم صحبت کرده بودیم. یک بار هم گفت و گوی کوتاهی را از او در نشریه «همزیستی قشم» که بین سال های 90 تا 95 در قشم چاپ می شد، منتشر کردم.

مطب چشم پزشکی او که در مرکز شهر قشم در میان انبوهی از مطب ها و داروخانه ها واقع شده است، بسیار کوچک و همیشه هم  شلوغ است که البته این شلوغی بخاطر مشترک بودن با مطب یک پزشک عمومی مشهور قشم است. یعنی این دو مطب، سالن انتظار و منشی مشترک دارند و معلوم نیست که این همه بیمار و همراه نشسته در آن متعلق به کدام مطب هستند که البته بعدا برایم مشخص شد مردم قشم قبل از چشم شان مشکلات متعدد در سایر اعضا و اجزای بدن شان دارند و چشم برای شان در اولویت نیست. وقتی دکتر فهیمی پور هم به من گفت که تنها چشم پزشک جزیره است که از سال 1375 در قشم مشغول طبابت است و جز چشم پزشکان جوان که برای گذراندن طرح یک ساله شان بطور موقت در بیمارستان و یا درمانگاه قشم مستقر می شوند، چشم پزشک دیگری در قشم وجود ندارد، برایم مسجل شد که واقعا چشم در اولویت جزیره نشینان نیست.

گرچه برای جمعیت بالای 150 هزار نفر جزیره قشم، طبق میانگین کشوری حداقل 4 متخصص چشم مورد نیاز است(طبق بعضی برآوردها درایران برای هر 40 هزار نفر جمعیت یک چشم پزشک وجود دارد) این نسبت در ژاپن ۱۱۰، در امريكا ۵۹ و در استراليا بين ۳۸ تا ۴۴ متخصص چشم به ازاي يك ميليون نفر است و براساس آماري كه سايت آماري استاتيستا در خصوص سرانه چشم پزشكان كشورهاي اروپايي به ازاي يك میليون نفر در سال ۲۰۱۷ منتشر كرده است، جمهوري چك با ۳۷۹  در رتبه بالاترين كشور قرار دارد و در بين اين كشورها اوكراين با ۱۲۰، آلمان با ۸۱،  سوئد با ۶۶ و تركيه با  ۴۶ ديده مي شود.

دکتر احمد فهیمی پور متولد یزد که پس از فارغ التحصیلی در رشته پزشکی عمومی از دانشگاه تبریز در سال 1359 و گذراندن دوران سربازی و طرح در سال 1362 در آزمون دستیاری تخصصی رشته چشم پزشکی در دانشگاه تهران(بیمارستان فارابی) قبول شده است، فعالیت های آموزشی، علمی و حرفه ای خود را در این رشته این گونه توضیح می دهد:

بعد از اتمام دوره سربازی و طرح برای ادامه تحصیلات تخصصی به خارج از کشور رفتم ولی بعد از مدتی با توصیه یکی از دوستانم در خارج، دوباره برگشتم ایران و استدلالم هم این بود که وقتی امکان ادامه تحصیل در ایران فراهم است، چرا در کشور نمانم و به مردم کشور خودم خدمت نکنم.

بنا براین در سال 1362 در آزمون دستیاری تخصصی رشته چشم پزشکی دانشگاه تهران(بیمارستان فارابی) شرکت کردم و به عنوان سهمیه هیات علمی دانشگاه مازندران قبول شدم. وقتی در سال 1366 دوره تخصصی ام را تمام کرده و فارغ التحصیل شدم و خودم را به این دانشگاه معرفی کردم، متوجه شدم که خدمت به وطن و مردم به این سادگی ها هم نیست!

با تعجب می پرسم: یعنی چه؟ مگر از همان اول سهمیه ها توسط وزارت علوم( وزارت بهداشت) تعیین و به دانشگاه های ذیربط ابلاغ نمی شود؟

چه عرض کنم! خیلی راحت به من گفتند که شما سهمیه ای در این دانشگاه نداری و اگر بخواهی می توانیم شما را به گنبد معرفی کنیم!

وقتی به معاونت مربوطه وزارتخانه موضوع را گفتم، آنها هم خیلی راحت آب پاکی روی دستم ریختند و گفتند: دانشگاه مازندران نه تنها سهمیه شما را بلکه سهمیه 9 نفر دیگر را هم که با شما در سال 62 به عنوان سهمیه هیات علمی دانشگاه مازندران قبول شده بودند، برای افراد مورد نظر خود تخصیص داده و کاری هم از دست وزارتخانه برنمی آید! 

به همین راحتی حق شما و 9 متخصص دیگر را خوردند و شما هیچ اعتراضی و شکایتی نکردید؟

ما چکار می توانستیم بکنیم؟ گرچه ممکنه بصورت انفرادی اقداماتی انجام شده باشه و به نتایجی هم رسیده باشد ولی من که کاری نتوانستم بکنم.

با خودم می گویم: وقتی در همان دهه اول انقلاب 10 نفر متخصص این دیار به این راحتی در مقابل اجحاف، تبعیض و تضییع حقوق مسلم شان کوتاه آمدند و اجازه دادند در روز روشن عده ای با خیال راحت حق شان را بخورند و آب از آب هم تکان نحورده است، جای تعجب نیست که امروز در دهه پنجم انقلاب این گونه تضییع حقوق افراد در این کشور نهادینه و عادی هم شود.  

بگذریم! کمی درباره دانش چشم پزشکی برای ما بگو آقای دکتر!

چشم ‌پزشکی با آناتومی، فیزیولوژی و بیماری های چشم، پلک و مجرای اشکی سر و کار دارد و مهارت یک متخصص چشم در تشخیص و درمان بیماری های طبی و جراحی چشم انسان است  و از آنجا که چشم انسان در معرض حوادث و بیماری های مختلف مانند عفونت میکروبی چشم، آب سیاه، آب مروارید، گل مژه و دکولمان شبکیه است و چشم ‌پزشکان بر روی چشم جراحی هم انجام می‌دهند، تخصص آنها تخصصی جراحی و طبی است. این تخصص امروز با پیشرفت شگرف علم و تکنولوژی درهم آمیخته است و هرچقدر ابزار تکنولوژی مانند دوربین، لنز و مانند اینها همراه با داده پردازی، اطلاعات و ارتباطات پیشرفت کرده به همان نسبت دانش چشم پزشکی و مهارت چشم پزشکان نیز توسعه پیدا کرده است.

جایگاه این دانش در کشور و جزیره قشم در کجا قرار دارد؟

بطور کلی جایگاه رشته های پزشکی از جمله چشم پزشکی از نظر کیفی و سطح دانش پزشکان در اکثر رشته ها الحمد الله در کشورمان بسیار خوب است و در مقایسه با کشورهای منطقه و حتی در سطح جهانی، پزشکان حاذق و مشهوری داریم و این البته جدا از پزشکان بی شمار ایرانی شاغل مقیم در خارج از کشور بخصوص آمریکا، کانادا و اروپاست که نام ایران عزیزمان را در مراکز و موسسات معتبر علمی جهان بلند آوازه کرده اند. و اما درباره وضعیت چشم پزشکی در جزیره قشم داستان کاملا فرق می کند.

خنده ای تلخ می کند و ادامه می دهد: همانطور که پیشتر گفتم من تنها چشم پزشک این جزیره هستم و گرچه تخصص این رشته را دارم اما این وضعیت مطبم است که ملاحظه می کنید، یک مطب استیجاری با حداقل امکانات، تجهیزات و دستگاه های مورد نیاز یک متخصص چشم پزشکی.

به نظر من دو سناریو برای این وضعیت شما قابل تصور است. یکی اینکه این رشته شما بخاطر کم بودن تعداد مراجعین یا در واقع بیماران چشمی در جزیره، درآمد زا نیست و مثل هر بیزینس تابع عرضه و تقاضاست و چون تقاضا کم است، بطور طبیعی درآمد شما و در نتیجه امکانات و تجهیزات مطب شما هم کم است!

سناریو دیگر این است که بیماران چشمی در جزیره اتفاقا بخاطر شرایط خاص آب و هوایی زیاد هم است اما وقتی امکانات و خدمات موردنیاز چشم پزشکی در قشم نیست، بطور طبیعی مثل خیلی از رشته های پزشکی دیگر، مردم برای دستیابی به خدمات بهتر چشم پزشکی به شهرهای بزرگ مانند بندرعباس، شیراز و یزد می روند.

کدام یک از این سناریوها را قبول دارید؟

معلومه که سناریو دوم درست است، همانطورکه مثلا در بسیاری از رشته های پزشکی از جمله گوش و حلق و بینی، اورولوژی، غدد، پوست و اورتوپدی در قشم متخصص ثابت نداریم و مردم مجبورند برای برخورداری از خدمات مطلوب در این رشته ها به شهرهای بزرگ کشور بروند، در چشم پزشکی نیز وضعیت اینگونه است و مردم  برای برخورداری از خدمات مختلف چشم پزشکی به جز یک ویزیت ساده و در نهایت مشکلات پلک و مژه به شهرهای دیگر کشور می روند.

مگر شما متخصص چشم نیستید و درمان بیماری ها و نقص های چشمی با کمک دارو یا انواع عمل های جراحی یکی از وظایف شما به عنوان یک متخصص چشم نیستند؟

 چرا! ولی مساله اینجاست که من امکانات و تجهیزات انجام این وظایف را در قشم ندارم! من سال هاست دارم فریاد می کشم که اینجا باید یک کلینیک تخصصی چشم دایر شود تا هم بنده بتوانم وظایف حرفه ای خودم را انجام بدهم و هم سایر متخصصان چشم تشویق شوند که به قشم بیایند و مستقر شوند. ولی کو گوش شنوا؟

البته مشکل جزیره قشم  در عرصه بهداشت و درمان فقط چشم پزشکی نیست که با دایر شدن یک کلینیک مجهز چشم، بگوییم مشکل حل شد، بلکه ما در اینجا مشکلات بزرگ تری در این عرصه داریم و تا زمانی که بهداشت و درمان در اولویت اول مدیریت جزیره، مانند همه جوامع توسعه یافته، قرار نگیرد، راه به جایی نخواهیم برد.

معلومه در هر جامعه ای حرف اول را سلامتی انسان ها می زند و اگر ما در همه زمینه ها هم توسعه پیدا کنیم ولی برای معالجه و درمان یک بیماری یا جراحت کوچک، مجبور به طی مسیر طولانی شویم و در این راه بعضا جان مان را از دست بدهیم، این اسمش توسعه نیست، این همان زدن شیپور از سر گشادش است!

من اعتقاد دارم که مثلا همین موضوع جذاب و مشهور سرمایه گذاری و جذب سرمایه گذاران داخلی و خارجی  که من یادم می آید از همان ابتدای تاسیس منطقه آزاد قشم کلیدواژه سخنان همه مسئولان جزیره بود تا زمانی که سرمایه گذار البته به مفهوم واقعی کلمه در جزیره از نظر دستیابی فوری و آسان به امکانات کامل و مجهز درمانی  برای خود و خانواده اش مطمئن نشود، امکان ندارد در این جزیره سرمایه گذاری کند.       

چه انگیزه ای باعث شده که به رغم این مشکلات، نبود امکانات و تجهیزات و بخصوص درآمدزا نبودن قشم برای شما، همچنان دراین جزیره مانده اید؟ تصور عمومی این است که رشته ای مانند تخصص چشم یکی از رشته های پردرآمد و لاکچری است.

من چون اولین و تنها چشم پزشک قشم هستم و به رغم اینکه پروانه مطبم برای تهران است هرکار کردم نتوانستم وجدان خودم را راضی کنم که قشم را ترک  کنم. چند بار متناوب از قشم رفتم به این امید که یک نفر چشم پزشک دیگر پیدا شود و بیاید در قشم مستقر شود. ولی کسی حاضر نشد بیاید قشم. حتی سال 1376 یک پیشنهاد خوب از راس الخیمه داشتم ولی نرفتم. ایران و قشم را دوست دارم  چکار کنم؟

آقای دکتر! نگاه کلی جامعه ما به شما پزشکان این است که درآمدهای تان بالا و زندگی تان مرفه است و البته عده ای هم شما ها را مرفهان بی درد می خوانند و معتقدند برخلاف قسم پزشکی، پول و مال برای شما اولویت دارد. گرچه من به شخصه معتقدم پزشکان نیز مانند سایر اقشار تحصیلکرده و روشنفکر این دیار، دیر زمانی است که اسیر طوفان های متعدد شدند و جایگاه واقعی آنها دچار خدشه شد و از میان این طوفان ها نیز پزشکانی سر برآوردند که جز مدرک و عنوان، توشه ای از این حرفه مقدس انسانی نیاندوخته اند. شما به عنوان یک پزشک متخصص در کجای این نگاه ها قرار دارید؟

من حقیقتش بری از تمام این نگاه ها هستم و همانطور که گفتم وجدانم راضی نیست که از قشم بروم، همین وجدانم نیز هیچوقت راضی نبوده و نیست که قسم پزشکی ام را بخاطر پول و مقام زیرپا بگذارم. چون امکانات و تجهیزات کافی در قشم برای انواع عمل های چشم که بسیار درآمدزا هم هستند، نیست، آنها را انجام نمی دهم  و حتی از انجام عمل های کوچک مانند لیزرPrP( برای جلوگیری از رشد عروق جدید غیر طبیعی در شبکیه چشم) که همکاران چشم پزشک در شهرهای دیگر در مطب شان در عرض 10 دقیقه آن را انجام می دهند و دستمزد قابل ملاحظه ای هم می گیرند، خودداری می کنم، چون خطرش بالاست. یعنی حاضر نیستم بخاطر افزایش درآمدم با سرنوشت مردم عزیز قشم که من دراین مدت طولانی اقامتم در این جزیره به پاره ای از این مردم تبدیل شدم، بازی کنم. گرچه بعضی از این عمل ها بسیار ساده و خیلی هم به تجهیزات آنچنانی نیاز ندارد، اما چون اینجا کلینیک نیست، خدای ناکرده به هر دلیلی، بیماری به هنگام یا بعد ازعمل حتی ساده، نیاز به یک اقدام اورژانسی که امکانش در جزیره نیست، داشته باشد و تا بخواهد خودش را مثلا به بندرعباس برساند اتفاقی برای چشمش بیافتد، من هرگز خودم را نخواهم بخشید.

می گویم: من شما را تحسین می کنم، کمتر پزشکی در این دوره و زمانه پیدا می شود که نگاهش به حرفه اش و به مردم این گونه باشد، دوره و زمانه ای که وجدان حرفه ای بخاطر هنجارشکنی های نهادینه شده در جامعه، به مطاعی نایاب تبدیل شده است.

بگذریم! آقای دکتر با توجه به ارزشمندی و حساسیت چشم به عنوان یک عضو اصلی و اساسی انسان، مهم ترین آسیب ها و تهدیدهایی که متوجه آن است، کدامند؟

مهم ترین آسیب و تهدیدی که متوجه چشم افراد است ضربه به چشم آنهاست، پارگی و خراش قرنیه نیز خطرناک است و البته نفوذ اشیاء خارجی در چشم  و سوختگی شیمیایی آن نیز بعضی از افراد را تهدید می کند که این دو مورد اخیر بیشتر متوجه افراد دارای مشاغل خاص است.

شایع ترین بیماری های چشمی در جزیره قشم کدامند و دلایل و عوامل شیوع و راه های مقابله با آنها چیست و چه توصیه هایی به مردم برای حفاظت از چشمشان دارید؟

آب مروارید(کاتاراکت)، ناخنک، آب سیاه و بیماری های ثانویه چشم شامل دیابت و بیماری های ژنتیکی از جمله شایع ترین بیماری های چشمی در جزیره هستند که من در مطبم همه روزه با مبتلایان به آنها مواجه هستم. غیراز دلایل و عوامل کلی شیوع این بیماری ها از جمله وراثت، افزایش سن، نواقص مادرزادی، سیگار کشیدن، چاقی، مصرف بیش از اندازه الکل

و بیماری‌های مزمن مانند دیابت و فشار خون، من معتقدم گرمای جزیره و اشعه آفتاب و دریا در شیوع این بیماری های چشمی در قشم تاثیرگذار هستند.

برای مقابله با این بیماری ها هم توصیه من این است که پدر و مادرها بچه های خود را از یک تا سه سالگی سالی یک بار به معاینه چشم ببرند و اگر از سه سالگی به بعد معلوم شد که چشم بچه ضعیف است با تجویز چشم پزشک اقدامات درمانی را شروع کنند. البته بزرگ ترها و مخصوصا افراد مسن نیز نباید از معاینه های دوره ای توسط چشم پزشک غفلت کنند و با تجویز او از عینک مناسب باید استفاده و تغذیه مناسب هم نباید فراموش شود.

حالا بپردازیم به موضوع دخالت افراد غیر پزشک در امور چشم پزشکی، این نوع دخالت ها را چگونه می بینید و آیا مورد یا مواردی در این خصوص در ایران و جزیره قشم مشاهده کردید؟ تبعات و پیامدهای این گونه دخالت ها چیست؟

متاسفانه دخالت افراد غیر پزشک در امور پزشکی نه تنها در کشور ما بلکه در کشورهای دیگر که مشابه کشور ما توسعه نیافته اند به یک موضوع عادی تبدیل شده است، به عبارت دیگر، مردم این کشورها به آن درجه از آگاهی و توسعه نرسیده اند که خودشان این دخالت ها را برنتابند و تا زمانی که مردم یک جامعه به این آگاهی نرسند، دکان و دستک عاملان این دخالت ها روبراه و کاسبی آنها رواج و رونق دارد. درچشم پزشکی نیز این نوع دخالت ها که من آنها را سوء استفاده و کلاشی می خوانم، مخصوصا در مناطق روستایی جزیره قشم مشاهده شده و می شود.

ممکنه نمونه هایی از این دخالت ها را توضیح دهید؟

یک نمونه که من فیلمش را هم دارم مربوط به فردی است که مدعی می شود جسم خارجی را از چشم افراد خارج می سازد. در این فیلم بوضوح مشخص می شود که این فرد سنگریزه بسیار ریزی را از قبل در کف دستش آماده دارد و پس از تلاش ظاهری مدعی می شود که آن را از چشم طرف درآورده است!

یا فردی که براده فلز به درون چشمش رفته است، پیش یکی از این افراد می رود و او پس از یک تلاش ظاهری، سنگریزه ای را به او نشان می دهد و مدعی می شود که از چشمش درآورده است( در صورتی که باید براده فلز باشد). این فرد که مشکل چشمش برطرف نشده بود، نزد من آمد و من نیز پس از شنیدن داستانش تاکید کردم که برای معالجه فورا به تهران برود.

اقدام غیر مجاز یک تبعه چینی در تجویز عینک طبی به مردم در درگهان نیز یکی دیگر از دخالت های غیر قانونی در امور چشم پزشکی بود که البته اخیرا با همت مسئولان ذیربط، مغازه عینک فروشی این تبعه چینی بسته شد. این فرد که فاقد هرگونه مدرک چشم پزشکی بود مدت سه سال، نمره عینک تعیین و همانجا هم عینک را آماده و به مردم می فروخت.

آقای دکتر! این همه سال که در جزیره قشم بودی حتما خاطرات تلخ و شیرینی از فعالیت های حرفه ای خود در این جزیره دارید، اگر ممکنه لطفا از این خاطرات برای ما بگویید.

اول این را بگویم که زندگی در جزیره قشم و ارتباط و هم صحبتی روزانه با مردم این جزیره، چه بومیان و چه غیر بومیان، برای من همیشه یک خاطره زیبا و ماناست.

اما اینکه مربوط به امور پزشکی باشد یک خاطره شیرین و متاسفانه یک خاطره تلخ همیشه در ذهنم باقی مانده است. خاطره شیرینم این است که در سال 1376 یک نفر که فکر می کرد مشکل بینایی دارد به من مراجعه کرد که من پس از معاینه چشمش متوجه شدم مشکل از چشمش نیست و متوجه تومور در مغزش شدم و راهنمایی کردم که فورا برود عمل کند که خوشبختانه بموقع عمل کرد و سلامتی اش را هم بدست آورد.  

خاطره تلخ هم شبیه خاطره قبلی است اما این دفعه خانواده بیمار به توصیه من که متوجه تومور مغز در بیمار حدود 35 ساله شده بودم، اهمیت ندادند و بیمار را مجددا به چشم پزشک در بندرعباس بردند و نمی دانم آنجا چه اتفاقی افتاده که براش عینک تجویز می شود. خانواده اش بعدا به من تعریف کردند که یک ماه پس از استفاده از عینک، حال بیمار به هم می خورد و این دفعه در بندرعباس تشخیص تومور مغز صورت می گیرد ولی تا آمده بودند که ببرند اتاق عمل، این بیمار تمام می کند!  

به عنوان سئوال آخر می خواهم نظرت را درباره نقش اجتماعی و سیاسی جامعه پزشکی در جامعه قشم بپرسم. من در طول بیش از سه دهه فعالیت رسانه ای ام بارها و بارها با پزشکان گفت و گو کرده ام، پزشکانی که بواسطه پست و مقام دولتی و حکومتی خود مدعی خدمت به مردم بودند یا پزشکانی مانند شما که هیچگونه وابستگی به دولت و حکومت نداشتند و اتفاقا ادعایی هم نداشته و ندارند. شما پزشکان ماهیت شغل تان ایجاب می کند که با مردم و کنار مردم باشید، یعنی همانطور که مردم در مهم ترین عرصه زندگی خود یعنی سلامتی شان شما را ملجاء و محرم می دانند، انتظار دارند که در عرصه اجتماعی نیز به عنوان یک قشر تحصیل کرده و روشنفکر در کنار آنها باشید. من البته با پزشکانی که با اهداف متعالی از جمله خدمت به مردم وارد عرصه های اجتماعی و سیاسی شدند، اما چون ساختار این عرصه ها امکان نیل به آن اهداف را از آنها سلب کرد، خود به خود از مردم جدا شدند، کاری ندارم، شما به عنوان یک پزشک با سابقه که الان پیشکسوت هم محسوب می شوید در کجای این معادله چند مجهولی قرار دارید؟

درباره  نقش اجتماعی و سیاسی پزشکان در قشم که به نظرم بهتر است صحبتی نکنیم، یعنی چیزی نیست که بشود درباره آن صحبت کرد. ما پزشکان در این جزیره تا آنجا که من بودم یعنی از سال 1375 نزدیک به سه دهه پیش، اصلا یادم نمی آید که حداقل یک دورهمی دوستانه حتی برای مسائل صنفی خودمان داشته باشیم. فقط گاهگاهی منشی مطب یکی از پزشکان قشم که نمایندگی نظام پزشکی استان هرمزگان را در قشم بعهده دارد برای برخی امور پروانه و مانند اینها زنگ می زند و چند سئوال می کند، همین! ولی اینکه مثل بقیه شهرهای دیگر که حداقل ماهی یک بار در محل نمایندگی نظام پزشکی جلسه باشه و پزشکان همدیگر را بشناسند و درباره مسائل صنفی خود هم اندیشی و هم افزایی داشته باشند، اصلا از این چیزها در قشم خبری نیست.

من معتقدم که اگر نظام پزشکی هم طبق قوانین، مقررات و آیین نامه های خود ملزم به گذاشتن جلسات دوره ای نیست، ما خودمان پزشکان متخصص و عمومی، دندانپزشکان، داروسازان و سایر مشاغل مرتبط در قشم، حداقل سالی یک یا دوبار دور هم جمع شویم و ضمن آشنایی با یکدیگر از ظرفیت همدیگر برای حل مسائل حرفه ای خودمان و مشکلات مردم قشم در امور پزشکی استفاده کنیم. طبیعی است که یک دست صدا ندارد، اگر هرکدام به فکر کار و درآمد و زندگی خودمان باشیم و فکر کنیم هرچقدر از دیگران جدا باشیم بهتر و راحت تر هستیم، فکر اشتباهی است، ما انسان ها محکوم به زندگی اجتماعی هستیم، اگر حال جامعه خوب نباشد، مطمئن باشیم که حال ما هم، گرچه درآمد و امکانات ما خیلی هم خوب باشد، خوب نخواهد بود.      

 

  

 

ادامه مطلب...

همزیستی: رشاد عقیلی از 19 سالگی سرودن شعر را آغاز کرده  و در طول 22 سال افزون بر شش هزار بیت شعر سروده و سرانجام در سال 1401 همه این اشعارش را در کتابی تحت عنوان دیوان عقیلی به چاپ رسانده است.

سرودن این همه شعر با مضامین متنوع و جمع آوری آنها در طول این مدت طویل، کار بزرگی است و نشانه ای از همت و پیگیر بودن این شاعر جوان جزیره قشم بشمار می رود.

رشاد عقیلی که در یک خانواده اهل شعر و ادب جزیره قشم به دنیا آمده از کودکی به شعر و شاعری علاقه مند بوده و در دوران دبیرستان اشعار « انتقادی، عاشقانه و اجتماعی » می سروده است.

به گفته خودش غالب اشعارش مضامین سیاسی اجتماعی دارند و علت پرداختن به این مسائل را هم علاقه مند بودنش به کنش های مدنی  می داند و معتقد است شاید بتواند با سرایش شعر، سخنش را بهتر به دیگران برساند و مشکلی از مشکلات جامعه را مطرح و حل کند.  

گفت و گوی همزیستی را با رشاد عقیلی شاعر جزیره قشم  و پدیدآورنده کتاب شعر « دیوان عقیلی » که توسط انتشارات پر سرخ قشم با مدیریت ایرج اعتمادی در سال 1401 منتشر شده است را با هم می خوانیم

*********************************

به عنوان پدیدآورنده و سراینده اشعار کتاب « دیوان عقیلی » این کتاب را از نظر محتوا معرفی بفرمایید. این معرفی می تواند شامل مضمون و ویژگی ها و سایر موارد مورد نظر شما باشد. همچنین انگیزه و هدف شما برای سرودن این اشعار و انتشار این اثر چه بوده است؟

اشعار کتاب « دیوان عقیلی » در مضامین دینی، اجتماعی، سیاسی، اقلیمی، گردشگری و عاشقی سروده شده و شامل شش هزار بیت شعر است که در طول 22 سال با تلاش بنده در عرصه ی ادبیات پدید آمده است.

لطفا بفرمایید چگونه وارد عالم شعر و شاعری شدید؟ چه عوامل یا اتفاقاتی باعث شده که تصمیم به سرودن شعر گرفته اید؟ باعث امتنان است مراحل طی شده از زندگی تان از دوران کودکی تاکنون را که منجر به تولید اثر یا آثاری توسط  شما شده به صورت توصیفی بیان نمایید.

از کودکی به شعر و شاعری علاقه مند بودم و در این هنر طبع روانی داشتم، پدرم هم عاشق شعر و ادبیات بود و دیوان اکثر شاعران در خانه ی ما وجود داشت و پدرم هر پرسشی را با شعر جواب می داد. در خانه شعرخوانی داشتیم  و در مجالس شعرخوانی بیرون از خانه هم شرکت می کردم، بسیاری از استادان من اهل شعر و بلاغت سخن بودند و همین مسأله مرا به سمت شعر و شاعری سوق داد.

در دوره ی دبستان اشعار کودکانه می سرودم و در دوره ی راهنمایی کمی مضامین برتر و در دوره ی دبیرستان شعرهای انتقادی، عاشقانه و اجتماعی می سرودم  و بعدها به صورت تخصصی وارد انجمن های شعر فعال در قشم، استان و کشور شدم.

اولین شعرتان را  در چه قالب و با چه مضمونی سرودید؟ عنوان و چند بیت از آن را مرقوم بفرمایید.

اولین اشعارم بیشتر به زبان بومی و در توصیف  سرسبزی مناطق اطراف رمکان بعد از زمستان و بهار جزیره بود.

زمستون چه خشن بارون ابارت

بهار و شوزی همراهش اتارت

کشاورز نجیب شهر رمکون

داخه صحرا ارت گندم اکارت

قالب شعری مورد علاقه شما چیست و علت علاقه تان به این قالب چیست؟

بیشتر اشعار کلاسیک من در قالب مثنوی هستند و علت گرایش من به مثنوی سرایی این است که به سبب فراخی بیان وقایع در آن می توانم با دستی باز سرایش بکنم.

موضوعات ومضامین شعرهای شما کدام است و هدف شما از پرداختن به این موضوعات و مضامین چیست؟

غالب اشعار من مضامین سیاسی اجتماعی دارند و علت پرداختن به این مسائل علاقه مند بودن من به کنش های مدنی هست و اینکه شاید بتوانم با سرایش شعر سخنم را بهتر به دیگران برسانم و مشکلی از مشکلات جامعه مطرح و حل بشود.

به کدام شاعر یا شاعران(ایرانی - خارجی) علاقه مندید و چه اثر یا آثاری از آنها را خوانده و چه نظری درباره آنها دارید؟

به شاعران ایرانی زیادی علاقمند هستم از جمله سعدی، مولانا، حافظ، فردوسی، شاملو و فروغ و از شاعران خارجی نزار قبانی و غاده السمان سوری و شاعر پارسی گوی پاکستانی اقبال لاهوری

آیا در سروده های خود از شاعر یا شاعرانی الگو گرفته یا تاثیری پذیرفته اید؟ لطفا اگر پاسخ تان مثبت است توضیح بدهید

می توانم بگویم از هر شاعری یک نقطه ی قوتی را گرفته ام و تاثیر پذیر از همه ی شاعران بوده ام و ادبیات همین است.

عضو تشکل های شاعران هستید؟ لطفا نام ببرید، نقش این تشکل ها را در توسعه کمی و کیفی آثارشاعران چگونه  می بینید؟

عضو انجمن شعر قشم و انجمن شاعران بندرعباس و انجمن حافظ شیراز هستم.

بیوگرافی: رشاد عقیلی فرزند محمد متولد 1360 متاهل همسرش استاد نقاشی و علاقمند به ادبیات هست، دو کتاب شعر منتشر کرده با عناوین « نهنگ تنهای شعر » و « دیوان عقیلی ».

دو نمونه از اشعار رشاد عقیلی

حال یک لنج خسته را دارد/

داده نعشی به باد بارَش را/

مثلِ یک ناخدا که موجی تند/

بُرده آرامش  و قرارش را/

 

بارِ قاچاق، جزیره غرق مِه/

کفِ لنجش به صخره ها خورده/

ترسِ گشتِ یگانِ دریایی/

خنده را از لبانِ او برده/

 

غربتش یک پرنده در مِه بود/

که گلوله به دیدنش آمد/

مثل باغی که ناگهان یک شب/

تیغ تیزی به چیدنش آمد/

 

تیر گشتِ پلیسِ دریایی/

خورده بر گُرده هایِ یک جاشو/

فکر جشن عروسیش گم شد/

ناخدا نعره میکشد خالو!!/

 

کفِ قایق شده پر از خون و.../

لاشه ی سردِ یک جوان اُفتاد/

آخرین برگ یک درختِ مرگ /

روی یک عرشه ناگهان افتاد/

 

ناخدا نعره می زند خالو...!/

وسط آب، نعره ای جانکاه/

چه بگویم به مادرت خالد/

چه کنم؟ «لا اله الا الله»/

«رشاد عقیلی»

پاییز1396

نعشی: باد شدیدی که در دریاهای جنوب می وزد

 

«سرود قشم»

ای سرزمینِ آفتاب و موج و دریا

ای سرزمین لنج و طوفان و شجاعت

ای سرزمین ماهی و مُشتا و گَرگور

بر صخره هایت حک شده شور و صلابت

 

دریایِ تو عشق و سراسر مهربانی

تندیس هایت نقشه ی باد است و باران

شنزارهایت مثل یک دشت طلایی

خوش می رود در دامنت مردِ شتربان

 

موسیقیت موج و نوای ناخداها

شَروِند و جُفتیِ کویر و رقصِ لیوا

دریا تماشا می کند نوروزهایش

رقصِ عصایِ جاشُوَان  و جشنِ عَزوا

 

چاهکوه و ناز و درّه هایِ پُرستاره

غار نمکدان و صفای سبزِ حرّا

بادگیرهایت یادگارِ صبح تاریخ

دلفین هایت روح آزادیِّ دریا

 

همچون نهنگی در خلیج تا ابد فارس

خوش می درخشی ای شکوهِ بیکرانها

بر باله هایت شادمانی نقش بسته

ای سرزمین شور و شرجی «قشمِ زیبا»

«رشاد عقیلی»

تیرماه 1400

ادامه مطلب...

همزیستی: نقش یک زن در مقام یک مادر در زندگی چگونه است؟، زنی که خودش زندگی است، در مقام مادر، زندگی را راهبری می کند. زنی که وجودش سازندگی است، در مقام مادر، بالندگی می کند. زنی که قلبش مالامال از عشق به زندگی است، در مقام مادر، این عشق را سراسر متعالی می کند. زنی که هنرش تولید شادی و سرزندگی است، در مقام مادر، برازندگی می کند. زنی که مهربانی را در زندگی جاری می کند، در مقام مادر، این مهر را دریایی می کند. و زنی که ........

و این ها، قطره هایی از دریایی است که زنان، امروز در جای جای این دیار، جاری و ساری کرده اند. در این دریای بی ساحل ما زنانی را می بینیم که چون کوه در مقابل سختی های زندگی ایستاده اند، زنانی را می بینیم که چون خورشید در مقابل جهل و تاریکی درخشیده اند، زنانی را می بینیم که چون کاوه در مقابل بی عدالتی و تبعیض بپا خاسته اند و زنانی را می بینیم که چون سرو در مقابل ظلم و ستم استوار ایستاده اند.

امروز، این زنان درهمه جای این دیار حضور دارند، در مدارس و دانشگاه ها، ادارات و سازمان ها، مزارع و کارخانه ها، بازار و شرکت ها و البته خیل عظیمی از زنان به رغم داشتن شایستگی های علمی، تخصصی و تجربی، بواسطه بی کفایتی برنامه ریزان درعرصه اشتغال، فاقد شغل اند ولی به برکت فضای مجازی در این فضا حضور فعال دارند.

در میان تمام این زنان، افرادی هم هستند که قلم را به ابزاری برای بیان وجود خود، اثبات حقانیت خود، دفاع از ایده ها و اندیشه های خود و انتقاد از بی عدالتی ها بکار گرفته اند.

همزیستی در ادامه گفت و گوهای خود با نویسندگان قشم با یکی از این زنان که به گفته خودش احساسات و انتقادات خود را از حنجره قلم فریاد می زند به  گفت و گو  نشسته است.   

فریبا دارابی می گوید: در این جامعه بی شک هرآنچه که قابل لمس است و احساس می کنم از حنجره قلم فریاد می زنم.

وی که دو کتاب مستقل و کتاب های گروهی متعددی را تاکنون به نام خود به چاپ رسانده است، آثار مثبت کتاب خوانی را شامل افزایش آگاهی و اطلاعات و توسعه دیدگاه و اندیشه افراد و جهانی شدن نگاه آنها به مسائل مختلف می داند و می افزاید: کتاب نخواندن نیز باعث عدم آگاهی و عدم  شناخت کامل و جامع  نسل کنونی و آینده از اصالت واقعی و فرهنگ اصیل، دین و مذهب خودشان می شود.

گفت و گوی همزیستی با فریبا دارابی نویسنده ساکن جزیره قشم را با هم می خوانیم:

از میان کتاب هایی که نوشتید حداقل دو کتاب تان را از نظر محتوا لطفا بطور مختصر معرفی بفرمایید. این معرفی می تواند شامل مضمون و ویژگی ها و سایر موارد مورد نظر شما باشد.

کتاب « صد رباعی سلام برعشق » گفتگویی بین خودم و همسر مهربانم است که بعد از دو دهه بیماری و آسمانی شدنش نوشتم

و کتاب مجموعه ی « برای پرواز » را به فرزندانم که از زمان طفولیت تا بزرگسالی همراه و همدم من در مسیر پرتلاطم زندگی در کنار پدر بیمار بودند، هدیه دادم.

انگیزه و هدف شما برای نوشتن این آثار چه بوده است؟ غیر از اهداف معنوی و فرهنگی آیا امیدی به جنبه مادی و تجاری این اثر هم داشتید؟ چرا؟ لطفا مفصل توضیح بدهید.

از نظر مادی هرگز، تا آنجایی که به صراحت اعلام کردم من هیچگونه سودی بابت انتشار کتاب نمی خواهم و اگر چیزی به من تعلق می‌گیرد صرف بچه های کار شود. همانطور که قبل از این در انجمن خوش نویسان کشور تابلو خط هایی آماده کردم  و در نمایشگاه های بین المللی بفروش رفت که سود حاصل آن صرف زلزله زدگان گردید .

برای تولید آثار خودتان با چه موانع و مشکلاتی، چه  در زمینه نرم افزار و چه در زمینه سخت افزار مواجه بودید؟

 مشکل خاصی نداشتم با وجود همراهی فرزندانم

استقبال از کتاب های تان را بعد از چاپ چگونه می بینید؟ دلایل استقبال یا عدم استقبال را در چه می بینید؟

خدا را شکر! استقبال خوب بود و اگرعدم استقبالی بود صرفا به علت مشکلات مالی و ضیق وقت بود.

به رغم  جایگاه رفیع کتاب و کتابخوانی در فرهنگ و قاموس ایرانی ها، آمارهای رسمی حاکی از کاهش شدید سرانه مطالعه کتاب در جامعه ماست. دلایل این کاهش به نظر شما کدامند و پیشنهادات شما برای افزایش این سرانه چیست؟

یکی از دلایل کاهش سرانه کتاب خوانی، گران شدن کتاب است ولی از عمده دلایل این کاهش بخصوص در بین جوانان و نسل جدید، گسترش دنیای مجازی است.

پیشنهادات من شامل کاهش قیمت کتاب، آزادی و سانسور نشدن واقعیت مطلب یک نویسنده و در دنیای مجازی و رسانه ها این موضوع  به صورت گسترده محتوا سازیٍ مفید شود.

مهم ترین آثار مثبت کتابخوانی افراد و مهم ترین عوارض و پیامدهای منفی کتاب نخواندن آنها در یک جامعه کدامند؟ اشاره به حداقل 10 مورد از هرکدام مورد امتنان خواهد بود.

آثار مثبت می تواند شامل افزایش آگاهی و اطلاعات و توسعه دیدگاه و اندیشه افراد و جهانی شدن نگاه آنها به مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری، مذهبی، بهداشتی، امور زندگی و از همه مهم تر امور تربیتی و آشنایی با فرهنگ، رسوم، آداب و پوشش سایر جوامع جهانی باشد.

کتاب نخواندن نیز باعث عدم آگاهی و عدم  شناخت کامل و جامع  نسل کنونی و آینده از اصالت واقعی و فرهنگ اصیل، دین و مذهب خودشان می شود و به این علت در سر راه و مسیر زندگی دچار مشکلات، ناملایمات و ناهنجاری های اجتماعی از جمله اعتیاد به مواد مخدر، مشروبات الکی و روابط ناسالم در بین جوانان می شود.

توسعه شگرف فناوری ارتباطات و اطلاعات و گسترش بیکران فضای مجازی و شبکه های اجتماعی به نظر شما آیا مانع توسعه کتابخوانی در کشور شده است؟ لطفا توضیح بدهید.

بله قطعا همینطور است، همانطور که خودم در دنیای مجازی فعالیت دارم بی شک با خیلی از مسائل دنیای مجازی مخالف هستم ، زیرا متاسفانه با نشر محتواهای غیر واقعی توسط افرادی در این فضا که  در اکثر موارد هیچگونه سنخیتی با زندگی واقعی و شرایط حاکم بر جامعه ندارد، موجب اختلافات شدیدی در هر رده سنی و زندگی های مشترک شده است.

سرکار که به مرحله رفیع تولید محتوا(نویسندگی کتاب) رسیده اید لطفا بفرمایید چگونه به نوشتن علاقه مند شدید؟ چه عوامل یا اتفاقاتی باعث شده که تصمیم گرفته اید دست به قلم بشوید؟ باعث امتنان است مراحل طی شده از زندگی تان از دوران کودکی تاکنون را که منجر به تولید اثر یا آثاری توسط  شما شده به صورت توصیفی بیان نمایید.

من مقطع ابتدایی را در زمان حکومت قبل تحصیل کردم و دوران راهنمایی و دبیرستانم نیز مصادف با شروع انقلاب و جنگ تحمیلی بود. بطورطبیعی شاهد اتفاقات مختلف آن دوران در کشور و زندگی مردم  و نیز شاهد اختلافات فرهنگی در دهه های مختلف بوده ام. سعی کردم از مشاهدات و تجاربم در این دوران هرآنچه را که برای فرزندانم توضیح می دهم با دیگران نیز به اشتراک بگذارم و ثابت کنم  که می شود خیلی ساده و بی آلایش خود حقیقی مان در زندگی باشیم و این پروسه زندگی من منجر به خلق آثار و کتاب هایم شد.

به کدام نویسنده یا نویسندگان(ایرانی – خارجی) علاقه مندید و چه اثر یا آثاری از آنها را خوانده و چه نظری درباره آنها دارید؟

به مثنوی مولانا و آثار بانوان جاوید قلم سیمین بهبهانی، فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی و همچنین استاد صاحب قلم شهریار بسیارعلاقه مند هستم و از نویسندگان خارجی آثار جبران خلیل جبران را بسیار می پسندم .

آیا در نوشته های خود از نویسنده یا نویسندگانی الگو گرفته یا تاثیری پذیرفته اید؟ لطفا اگر پاسخ تان مثبت است توضیح بدهید از چه نویسنده یا نویسندگانی و دلایل تاثیر را بیان نمایید و اگر پاسخ تان منفی است نظرتان را در این خصوص توضیح بدهید.

بطور کلی عرض می کنم از آنجایی که در مقام یک زن و یک مادر در این جامعه زندگی می کنم، بی شک هرآنچه که قابل لمس و احساس می کنم از حنجره قلم فریاد می زنم.

 *****

بیوگرافی

فریبا دارابی متولد ۱۳۴۸ آبادان است. دوره ی کودکستان را در آبادان و ابتدایی تا دیپلم را در اهواز ادامه‌ داد و در دوران تحصلیش موفق به اخذ مدرک کامپیوتر و حسابداری نیز شد. وی حدود سی سال است که برای دل خود می نویسد ولی به همت اساتید محترم ده سال است که وارد دنیای ادبیات شده است و تا به امروز در چندین کتاب مشترک گروهی انتشارات اورازان به مدیریت استاد محسن چالاک حضور چشمگیری داشته است.

آثار منتشر شده فریبا دارابی:

۱ - صد رباعی سلام برعشق چاپ اول در سال - ۱۴۰۰

۲- مجموعه ی شعر برای پرواز- ۱۴۰۱

3- در خواب هایم جا مانده ام

کتاب های گروهی شامل:

۱- تا بوسه ی ماه: دو بیتی

۲- یک کوچه ی بی چراغ: رباعی

۳- دو خط عاشقی: اشعار سپید و دلنوشته

۴- یلدای امسال کنارم بمان: مجموعه ی شعر.

۵- فرزند ایران: در رثای استاد آواز ایران محمدرضا شجریان(یک جلد این کتاب  به فرزند گران قدراستاد  و دو جلد آن به کتابخانه توس اهدا شد).

۶- خیال پروانه شدن: دو بیتی

۷- مردی از قبیله خورشید: غزل

۸- پاییز به تکرار شدنش می ارزد: مجموعه رباعیات

۹- پرسه های عاشقانه در پاییز: شعر سپید و دلنوشته

۱۰ - شاعران پاییز

۱۱- چه کسی بافته گیسوی مرا: شعر سپید

۱۲- چقدر آخر بیایم تو نباشی: دو بیتی

۱۳- مجله ی خواب گرد ها

۱۴- دایرالمعارف شاعران انتشاراتی اورازان

کتاب های در حال انتشار:

۱- سر ریز کن این پیاله ها را: رباعی

۲- در رثای مقام مادران

۳- در رثای مقام پدران

4- رقص گندم زار: کتاب ۵ نفره

و در پایان کتاب مثنوی که در حال اتمام می ‌باشد.

 

ادامه مطلب...گفت و گو: تاج محمد کاظمی

وقتی اولین بار دیدمش تنها چیزی که اصلا به ذهنم نرسید این بود که در بطن این هیکل درشت و زمخت، شخصیتی ظریف و روحی لطیف پنهان باشد و در ورای این چهره تیره و گرفته، قلبی سفید برای سپید بختی دیگران بتپد!

اصغر بشارتی را یادم نیست برای اولین بار کی و کجا دیدمش، ولی وقتی برای اولین بار بدون دوربین عکاسی او را دیدم، انگار خودش نبود! انگار چیزی را گم کرده بود! اصغر معبودش و محبوبش دوربین است و عشقش ثبت لحظات ناب زندگی، زندگی انسان ها، زندگی حیوانات و زندگی گیاهان، چه روی زمین، چه درهوا، چه روی آب و چه زیر آب!

عکاسی یک هنر است و اصغر یک هنرمند، هنرمندی که گرچه ابزار آشکارش دوربین است اما ابزار پنهانی هم همیشه با اوست و آن احساسی است که او نسبت به آنچه که در اطرافش می گذرد، دارد!

می گوید: من از دریچه دوربین صرفا نه دنبال ثبت لحظات ناب که دنبال کشف لحظات ناب هستم! لحظاتی که همه هم ممکن است آنها را ببینند، اما به ندرت پیش می آید که این لحظات در ذهن ها بماند و این وسط من هستم که با شکار این لحظات، آنها را هم در حافظه تاریخ  و هم در آرشیو ثبت می کنم و در واقع من شکارچی این لحظات هستم!

می پرسم: چه شد که وارد عالم عکاسی شدی؟

می گوید: حقیقتش اول برای تهیه یک خبر وارد عرصه رسانه شدم  و چون برای آن خبر، عکس هم باید تهیه می کردم، این باید، سرآغازی شد برای ورود من به عالم عکس و عکاسی.

چه سالی بود این ورود؟

- سال 1385

- یعنی 17سال است که دوربین به دوش به شکارمشغولی! دراین مدت شکار چاق و چله ای گیرت آمده؟!!

- می خندد و می گوید: من از این حرفه ام ممکن است به نان و نوایی رسیده باشم، اما وقتی دستم را برای عکس گرفتن به دکمه شاتر دوربین فشار می دهم، تنها چیزی که برایم مهم است کیفیت عکس و آن کادری است که در پس زمینه عکس تنظیم می کنم، یعنی معتقدم که قبل از اینکه سوژه های عکسم از من راضی باشند و به قول معروف از قبل رضایت آنها به نان و نوایی برسم، من خودم باید راضی باشم و فکر می کنم که این، رمز موفقیت من در این حرفه بوده است.           

رمز موفقیت اصغر بشارتی

قاعدتا این رمز موفقیت نه تنها اصغر بشارتی که رمز موفقیت همه هنرمندانی است که هنر را نه برای رضایت فوری، سطحی و غیرتخصصی افراد  که  برای تاثیرگذاری عمیق روی آنها و بخصوص روی جامعه، پیشه خود کرده اند.

از اصغر می پرسم مهم ترین عامل موفقیت خود را در عکاسی، غیر از این رمز موفقیت که اشاره کردیم، در چه می دانی، یعنی منظورم این است که در هر کاری فقط داشتن انگیزه و باور مطرح نیست، مثلا من ممکنه آدم به قول معروف درست، صادق، معتقد ومتعهد باشم ولی اینها برای موفقیت من در کارم کافی نیست، بلکه باید در کارم عوامل مهم و حیاتی یعنی تخصص، تجربه و پشتکاری را هم باید داشته باشم. شما در وجود خود با این مفاهیم چگونه کنارآمدی؟

می گوید: من یکی از دلایل موفقیتم را در عکاسی، زندگی پرماجرای خود می دانم!

با تعجب می پرسم: پرماجرا؟ خیلی جالب شد این قصه! ماجرای زندگی اصغر شنیدنی است!

«من از زمانی که خودم را شناختم کار می کردم از صید و صیادی، کارگری، نگهبانی و فروشندگی گرفته تا  رانندگی و.........و البته از هرکدام از این مشاغل، دنیایی از تجربه کسب کردم.     

و این تجربه ها در عکاسی چگونه به دردت خورد؟

طبیعی است که یک عکاس کارش صرفا عکس گرفتن نیست، بلکه شناخت و تشخیص زمان ومکان سوژه برای موفقیت عکاس یک اصل تعیین کننده است و اینجاست که آن تجربه ها به کمکت می آید. یعنی من اگر با صید و صیادی آشنا نبودم و با دریا مانوس نشده بودم، چگونه می توانستم از دل دریا، از زیر آب، از ماهی ها و پرندگان دریایی و از صید ماهی توسط صیادان در دل شب عکس بگیرم؟

عکاسی در زیر آب

  - می گویم تا آنجا که من می دانم یکی از ویژگی های منحصر بفرد شما درعکاسی که کمتر عکاسی در ایران از آن برخوردار است تبحر و قابلیت عکاسی شما در زیر آب است. از این ویژگی و تجارب خودت بگو.

- به نظر من این کار ویژگی خاصی ندارد، این دریا تا دریاست، دریایی از سوژه هاست. تنها من نیستم که در این دریا عکس می گیرم، بلکه این دریا با این عظمتش متعلق به همه است، همه می توانند از این خوان گسترده سهمی داشته باشند و آثار بزرگی از زیبایی ها و شگفتی های این دریا خلق کنند.

آنچه که شاید مرا از دیگران در این وادی جدا کرده باشد، این است که من فرزند این دریایم، من در این دریا بزرگ شدم، من با آن زندگی کردم، من با این دریا گریه کردم و با آن خندیدم، وقتی من سوار بر قایق بعد از نیمه شب به دل دریا می زنم و بسان یک صیاد که به دنبال صید ماهی های مورد نظر خودش است، در جستجوی سوژه مورد نظرم به زیر آب می روم، اینجاست که تفاوت من با کسی که دریا را تنها در فیلم و اسلاید دیده است، خودش را نشان می دهد.

- می پرسم: این تفاوت تا چه حد در کارهایت نمود پیدا کرده است، یعنی این همه سختی و خطرات را برای گرفتن یک عکس تحمل می کنی آیا ارزش دارد؟ بهای این کار چقدر است؟ منظورم در یک کلام این است: اقتصاد در کجای این حرفه شما قرار می گیرد؟

- می گوید: عکاسی هم مانند اکثر رشته های هنری در این جامعه خیلی اقتصادی نیست، یعنی تو نمی توانی بگویی من عکس خوب، عکس هنری و عکس حرفه ای می گیرم و به قیمت خوب آن را می فروشم، چرا که خریداران و مصرف کنندگان عکس در ایران تنها رسانه ها هستند که چون خودشان اقتصادی نیستند، طبیعی است که نمی توانند برای عکس هزینه کنند.

صدای دهل از دور خوش است

می گویم ماشاءالله مقام ها، جوایز و گواهینامه های بی شماری از خارج و داخل در پرونده فعالیت حرفه ای ات داری که واقعا برای هر فردی باعث افتخار است، غیر از ارزش معنوی و حرفه ای که اینها برات داشته و دارد، ارزش مادی و اقتصادی هم باید داشته باشد! درسته؟

سری تکان می دهد و می گوید: صدای دهل از دور خوش است! به جرات می گویم که شمار افتخاراتی که نه برای خودم بلکه به نام ایران عزیز و بخصوص قشم درعرصه های بین المللی در رشته های مختلف عکاسی و فیلم سازی کسب کردم از دستم در رفته است، اما به جرات هم می گویم که جز خبری کوتاه در رسانه ها که البته خیلی از آنها رسانه ای هم نمی شود و یا لوح و تندیس برخی از آنها که از طریق پست دستم می رسد، چیزی عایدم نمی شود!

- می گویم: یعنی این همه سر و صدا که از رقابت ها، جشنواره ها و فستیوال های بین المللی به گوش می رسد، جوایزشان مالی نیست؟

می گوید: چرا ارزش مادی جوایز برخی از آنها قابل توجه است ولی به دست آوردن آنها شرایط و فرایندهایی  دارد و در نتیجه خیلی از برندگان نمی توانند به این جوایز دست بیابند.

می پرسم: آیا در این  جشنواره ها و فستیوال های بین المللی شخصا حضور یافتی یا اینکه دعوت شدی؟   

می گوید: نه متاسفانه! امکان سفر به خارج را نداشتم گرچه دعوتنامه زیاد برایم می آید ولی چون اکثرا هزینه هایش را باید خودم بپردازم و با این اوضاع قمر در عقرب نرخ ارز عملا  عطای سفر را به لقایش می بخشم!

نگهداری عکس ها

می پرسم: راستی! این همه عکس که در این مدت گرفتی کجا هستند، قاعدتا همه آنها در رسانه ها چاپ نشده است، آرشیو یا جایی داری که آنها را نگهداری کنی؟ گرچه امروزه با توجه به پیشرفت علم، تکنولوژی و تجهیزات ذخیره سازی اطلاعات، نگهداری محصولات رسانه ای از جمله عکس در قالب فایل، فولدر و لوح های فشرده دیجتالی بسیار راحت شده است، ولی بازهم با توجه به حجم بالای عکس هایت، نگهداری از آنها کار سختی است، اینطور نیست؟

می گوید: این هم از آن موضوعات و مشکلاتی است که هنرمندان بخصوص عکاسان و فیلم سازان شخصی با آن مواجه هستند و من با تمام سختی های دیگر این حرفه، سعی کردم کارهایی که ارزشمند است و ارزش نگهداری و گذاشتن برای آیندگان را دارد در حد توان خودم حفظ کنم، گرچه یک کتاب ویژه از آثارم با عنوان «مراسم رزیف» با مضمون برگزاری یک آیین سنتی دریانوردی در بندر لافت قشم در سال 97 منتشر شد  و سه کتاب دیگر  نیز با موضوع عکس در دست انتشار دارم. امیدوارم بتوانم تعداد این کتاب ها را افزایش بدهم تا آثارم در جای مطمئنی برای تاریخ ثبت شود.   

احترام به شخصیت هنرمند

می پرسم: می دانم که مثل اکثر هنرمندان این مرز و بوم از قبال هنرت و محصولات هنری که تولید می کنی نمی توانی یک درآمد پایدار برای خودت دست و پا کنی و در نتیجه مثل خیلی از هنرمندان به صورت ثابت شاغل هستی، آیا این نوع اشتغال به هنرت، نه درآمدت، تاثیر مثبت داشته یا منفی؟

می گوید: بستگی دارد که در کجا شاغل هستی و مدیران آن مجموعه چه نگاه و دیدگاهی در قبال هنرمندان دارند، یعنی نمی شود یک حکم کلی درباره اشتغال ثابت هنرمندان داد که خوب است یا بد،

می گویم: منظورتان این است که مدیریت ها با سلایق خود می توانند از هنرمندان حمایت کنند و ربطی به سیستم اداری و باید و نبایدهای مقررات و آیین نامه ها ندارد؟

می گوید: من که تا کنون افرون بر 17 سال به صورت ثابت شاغل هستم عینا این موضوع را با پوست و تنم لمس و با تاثیرات جابجایی مدیران در این مجموعه ای که شاغل هستم، دست و پنجه نرم کردم.

می گویم: می توانی توضیح بیشتری بدهی و با مصادیق صحبت کنی تا بتوانیم این تاثیرات را بهتر درک کنیم؟

می گوید: من چون همیشه با هنرم زندگی کردم و هرگز هم در مسایل اداری و امور شغلی دنبال اهداف خاصی نبودم، بدیهی است قضاوتم درخصوص مدیران مجموعه ای که در آن کار می کنم صرفا از دریچه هنرم یعنی دریچه دوربینم است! و مدیری که به هنر من یعنی در اصل به شخصیت من احترام می گذارد، برایم از همه  چیز ارزشمند تر است.

بزرگ ترین آرزو

می پرسم: بزرگ ترین آرزویت چیست؟

می گوید: من در حرفه ام یعنی عکاسی و فیلم سازی آرزویی که در حسرت رسیدن به آن باشم، ندارم. خدا را شکر! در حد توان خودم و مقتضیات جامعه ای که در آن زندگی می کنم مدعی هستم در حرفه خودم به آنچه باید می رسیدم، رسیدم!

اما قاعدتا مثل همه انسان ها، آرزوهای بزرگ در سر می پرورانم! آرزوی شادی و سلامتی برای همه انسان های دنیا  و بخصوص برای هموطنان عزیزم و البته برای همشهریان خوبم قشموندان عزیز که من هرچی دارم و به هرجا رسیدم بواسطه لطف و دعای خیر آنها بوده که حاضر نیستم با هیچ چیز آنها را عوض کنم.

 *************

اصغر بشارتی متولد ۱۳۵۶جزیره قشم دارای دو دختر و یک پسر است و عکاسی و مستند سازی را از سال 1۳۸۶ به صورت تجربی آغاز کرده و تحصیلات دانشگاهی اش در رشته های عکاسی و مدیریت گردشگری است. وی علاوه بر کسب مقام های برتر در جشنواره ها و نمایشگاه های بین المللی عکس و فیلم از جمله اکوادور، رومانی، چین، قزقیزستان، تاجیکستان، هندوستان، ترکیه، ژاپن، بلغارستان، انگلیس و آرژانتین و جشنواره ها و نمایشگاه های پرشمار داخلی، دارای فعالیت های جهانی مانند ثبت دو اثر عکس لنج سازی در کتاب یونسکو ۱۳۹۰ و تصویربرداری فیلم لنج سازی و ثبت آن در یونسکو۱۳۹۰ بعلاوه مهارت ها و فعالیت هایی از قبیل دریافت مدرک بین المللی عکاسی زیر آب ssi المان ۱۳۹۵، دریافت مدرک بین المللی عکاسی زیر آب CMAS ایتالیا ۱۳۸۸ و غواص سه ستاره cmas بوده و همچنین عکاس خبری خبرگزاری ها و مطبوعات بزرگ کشور نیز بوده و است.

 

 

ادامه مطلب...

گفت و گو از: تاج محمد کاظمی

« در روانشناسی ما یاد می گیریم که بی سانسور زندگی کنیم و خودمان باشیم» این را عضو هیات علمی و رییس گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم می گوید و می افزاید: « ما یاد می گیریم که درگیر تکانه های وجودی خودمان نباشیم و بی شیله پیله با هم صحبت کنیم».

و من امروز در آخرین روز اردیبهشت ماه 1402 در مطب روانشناسی دکتر عماد یوسفی* واقع در یکی از شلوغ ترین خیابان های قشم نشسته ام تا بی شیله پیله با این روانشناس صحبت کنم!

این دومین دیدار ماست، اولین بار در دفترش در دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم گپ و گفتی با هم در حضور دخترم که دانشجوی ترم آخر روانشناسی این دانشگاه و در واقع از شاگردان دکتر یوسفی است، داشتیم.

هم در آن دیدار و هم در این دیدار نمی دانم آقای دکتر از سر تواضع گفت یا اینکه به یک واقعیت تلخ اشاره کرد که « چه شده یک خبرنگار به سراغ کلبه درویشی! یک روانشناس آمده است»

توضیح دادم من که امروز در مقابلش نشسته ام بعد از سی و چند سال کار خبری در رسانه های حکومتی و دولتی که ناخواسته کلبه های درویشی را ندیده و در کاخ های اشرافی دنبال کسب مثلا خبر بوده است، نه به عنوان یک خبرنگار وابسته بلکه به عنوان یک خبرنگار مستقل نه به یک کلبه درویشی که به خانه علم و هنر آمده ام تا بی شیله پیله با یکی از هزاران و یا حتی میلیون ها متخصص شرافتمند این مرز و بوم به گفت و گو بنشینم.

*****

« به سراغ من اگر می آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من» با این شعر سهراب سپهری سر صحبت را باز می کند.

می گوید: روانشناسی تمام هم و غمش این است که مبادا چینی نازک روح انسان ها ترک بردارد!

می گویم: ترک که چه عرض کنم آقای دکتر، امروز چینی نازک روح  ما انسان ها شکسته و خرد شده است! روانشناسان چگونه می توانند به ما انسان ها در این وادی جدا افتاده از جهان کمک کنند؟

می گوید: در جامعه امروز ما برای خیاطی، دوچرخه سواری، موتورسواری و رانندگی خودرو گواهینامه به درستی مورد نیاز است، ولی برای نشستن در پشت فرمان زندگی، نیازی به گواهینامه نیست، در صورتی که زندگی پیچیده امروز نیاز به تخصص و مهارت دارد و بایستی بخشی از این این مهارت ها توسط روانشناس و مشاوره آموخته شود.

می گویم: منظورتان این است که روانشناسی در جایگاه واقعی خود در جامعه قرار ندارد و روانشناسان با عرض معذرت به بازی گرفته نمی شوند؟

می گوید: دقیقا درست است! اگر روانشناسان به عنوان مشاوران امین در کنار افراد جامعه قرار بگیرند، همانطورکه در جوامع توسعه یافته، حضور چهار مشاور پزشکی، روانشناسی، حقوقی و اقتصادی در کنار خانواده ها یک الزام است، بسیاری از بحران هایی که امروز خانواده های ایرانی با آنها دست به گریبان هستند، بوجود نمی آمد. مثلا در مقوله هایی مانند روابط بین فردی، فرزند پروری و مهارت پیش از ازدواج اگر دانش و مهارت روانشناسی بکار گرفته شود ما شاهد این همه بحران در زندگی زوج ها و فرزندان آنها نبودیم. چرا نسل امروز مدام با والدین خود در حال تعارض هستند؟ اگر والدین و مسئولان در مورد ویژگی ها و حساسیت های دوره نوجوانی آگاهی پیدا نکنند و فکر کنند که نوجوان یک آدم سرخوش است و از عذاب درون او بی خبر باشند و در امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افراد با سنین بالا بدون در نظر گرفتن نیازهای روانشناختی و ویژگی ها در مورد نوجوانان تصمیم گیری کنند، تعارض و شکاف بین نسلی در جامعه ایجاد می شود، همانطور که امروز شاهدش هستیم. برخورد با روحیه لطیف و نرم و نازک نسل نوجوان بخصوص دختران هم بدون کمک گرفتن از علم روانشناسی نتیجه اش این شده است که جامعه ای معارض در مقابل خود ایجاد کردیم که به هیچ وجه به سخنان درست و غلط ما اعتقادی ندارند.

می گویم: شاید یکی از دلایل بی توجهی به نقش روانشناسی و روانشناسان در حل مشکلات متعدد زندگی، ناشناخته بودن این علم نه تنها در میان مردم عادی بلکه در میان مسئولان و تصمیم سازان هم باشد، شما به عنوان یک روانشناس تعریفی از این علم به ما بدهید و بگویید که جایگاه آن در کشور ما در کجا قرار دارد. 

می گوید: روانشناسی علم مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی افراد است و خود رفتار و فرایندهای ذهنی نیز شامل حوزه های بسیار وسیعی است. کاری که یک روانشناس انجام می دهد در مرحله اول شناخت درست از افراد است، در مرحله بعد از طریق این شناخت سعی می کند در ابعاد مختلف زندگی به افراد کمک کند. من معتقدم روانشناسی هم یک علم است و هم یک هنر و گرچه یک بخش آن نظریه های مختلف علمی است اما بخش عمده اش هنر است، یعنی چگونگی استفاده از روانشناسی برای بهبود کیفیت زندگی انسان ها. یک روانشناس اگر هزاران کتاب روانشناسی هم خوانده باشد ولی شم و هنر روانشناسی نداشته باشد و نداند از داشته ها و آموخته های خود کجا و چگونه استفاده کند و صرفا یک روانشناس آکادامیک باشد و در کار بالینی نتواند کمک آنچنانی بکند، به نظر من این اسمش روانشناسی نیست. یک روانشناس دارای هنر انسان شناسی و رفتار شناسی باید باشد و معرفت بکارگیری آنها را نیز داشته باشد.   

 می گویم: جایگاه روانشناسی در سطح کشور در کجا قرار دارد؟

می گوید: باید قبول کنیم که به رغم وجود آسیب های مختلف اجتماعی در جامعه ما که روانشناسی برای آنها باید راه حل ارائه کند، نظام روانشناسی ما یک نظام منسجم، قوی و مقتدر در حد نظام پزشکی نیست و هنوز یک نظام نوپا است. گرچه من معتقدم به رغم این ضعف ها، وضعیت روانشناسی ما بخصوص در منطقه و در میان کشورهای همسایه، بسیار جلوتر است، چرا که بسیاری از این کشورها اعتقادی به روانشناسی علمی، سایکولوژی و روان درمانی ندارند. همچنین بی انصافی است که پیشرفت های کشورمان را در علم روانشناسی دراین چند سال اخیر نادیده بگیریم و بخصوص به حضور پرافتخار استادان و روانشناسان ایرانی در سطوح  بین المللی اشاره نکنیم.

می گویم: برویم به سراغ قشم! روانشناسی به قشم چگونه ورود کرد؟

می گوید: در سال 1390 من به اتفاق چند نفر از همکاران دیگر که بعدا از قشم رفتند، رشته روانشناسی را در مقطع کارشناسی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم راه اندازی کردیم. با توجه به اینکه این رشته جذابیت ذاتی دارد و خیلی ها به آینده شغلی آن کاری نداشتند این رشته در قشم با استقبال خیلی خوبی مواجه شد و سال 1394 اولین گروه دانشجویان این رشته در قشم فارغ التحصیل شدند و تعدادی از آنها بعدا موفق شدند مدرک کارشناسی ارشد و حتی دکترای این رشته را نیز کسب کنند. البته بعدا دوره های کارشناسی ارشد و دکترای روانشناسی با گرایش های مختلف را هم در این دانشگاه راه اندازی کردیم. من آینده روانشناسی را در قشم به رغم محیط بومی و سنتی این جزیره، آینده خیلی خوبی ارزیابی می کنم، همین که از دور افتاده ترین  نقطه جزیره افرادی خود را ملزم به تحصیل در این رشته می کنند و یا اینکه به مطب روانشناس، به رغم محدودیت ها مراجعه می کنند و جلو من می نشینند و اعتقاد دارند که فردی به نام روانشناس می تواند به آنها کمک کند و حالش را بهتر و تعارضات و مشکلاتش را کمتر کند، همه اینها نشانه های خوبی برای پیشرفت روانشناسی در قشم است.

می گویم: چرا جامعه به روانشناسی نیازمند است؟  

می گوید: در جامعه ما با توجه به پیچیدگی های مسائل، تصمیم گیری و آینده نگری و صنعتی تر شدن جامعه و دشواری مسایل، برای اداره کردن زندگی در این جامعه، خانواده ها به روانشناس نیاز دارند. خانواده  امروزی به چهار تخصص پزشک، روانشناس، وکیل و مشاور اقتصادی نیاز دارد. گرچه روانشناسی در کشور ما یک دانش نوپاست و خدمات روانشناسی در مقایسه با دیگر خدمات مشابه، گران است و شرکت های بیمه گر نیز به این خدمات توجه چندانی نشان نمی دهند. مشکل دیگر اینست که  در کشور ما عده ای روانشناسی را یک علم غربی می دانند و تلاش می کنند ابعاد مذهبی و دینی به آن بدهند که به نظر من این تلاش ها راه به جایی نخواهد برد. ما باید قبول کنیم که روانشناسی نیز مانند پزشکی یک علم مستقل است و با زدن برچسب به آن نمی توان آن را به ایدئولوژی خاصی نسبت داد. همچنین چون هنوز روانشناسی در کشور ما سر و سامان درستی پیدا نکرده است توقعی از آن در جامعه وجود ندارد و متاسفانه به علت عدم حمایت از این علم در سطح کلان، کاستی ها و پیامدهای منفی نیز مشاهده شده است که رواج و گسترش نوعی روانشناسی زرد از جمله این پیامدهاست.         

می گویم: مهم ترین آسیب های اجتماعی در جامعه قشم  از نظر روانشناسی و دلایل و عوامل پدید آمدن این آسیب ها و همچنین راههای مقابله با آنها کدامند؟

می گوید: من که سالهاست در حوزه آسیب های اجتماعی در قشم مطالعات و فعالیت های مختلفی داشته و دارم به جرات می توانم بگویم که پدیده طلاق یکی از مهم ترین و گسترده ترین این آسیب ها بشمار می رود. این، واقعیتی است که نمی شود انکار کرد و سیاه نمایی هم نیست، بلکه من در این هفت الی هشت سال اخیر که بطور مستقیم با طلاق و نمودها و مصادیق این پدیده در قشم درگیر بودم با کمال تاسف باید بگویم بسیاری از زوج ها و زوجه ها به راحتی با این پدیده کنار می آیند! و آمار طلاق در مجموع در جزیره بالاست. اعتیاد به خصوص در نسل امروز نیز از معضلات دیگر جزیره است.

می گویم: به نظر می آید که پدیده هایی مانند طلاق در جوامعی که بافت بومی و سنتی داشته باشند، پدیده خوشایند و مقبولی نیست، با این تفاصیل برای من جالب است که این پدیده در جامعه ای مانند قشم به گفته یک روانشناس که هم از نظر علمی و هم از نظر عملی با این پدیده در قشم درگیر است، به راحتی پذیرفته شده و آمار آن  بالاست! و جالب تر هم خواهد بود که دلایل و عوامل این افزایش را هم از نظر شما بدانم؟

می گوید: اگر بخواهیم این موضوع را ریشه یابی بکنیم من معتقدم مشکلات و معضلات اقتصادی مهم ترین دلیل رشد آمار طلاق، نه تنها در قشم بلکه در کل کشور است. وقتی از خانم ها می پرسم چرا می خواهی طلاق بگیری، می گوید شوهرم خرجی به من نمی دهد! از مرد علتش را می پرسم، می گوید من زمانی که ازدواج کردم درآمد داشتم(حداقل قاچاق می کردم!) ولی الان درآمد ندارم! چکار کنم؟ خرجی خانه را نمی توانم تامین کنم! یا زنانی برای طلاق به مطب من مراجعه می کنند که به صراحت می گویند طلاق می گیریم به این علت که حداقل تحت پوشش بهزیستی یا کمیته امداد دربیاییم تا از گرسنگی نمیریم! یا موردی داشتم که زن 60 ساله و مرد 72 ساله بود و با بچه ها و نوه های شان آمده بودند طلاق بگیرند! زن می گفت ایشان همسر من هست ولی نمی تواند کار کند و خرجی خانه را تامین کند.

می گویم: آقای دکتر بیاییم بیشتر این موضوع را بشکافیم، واقعا این اتفاقات که شما به بخش کوچکی از آنها اشاره کردید و قطعا در زیر پوست شهر و جزیره مشابه این اتفاقات و حتی دردناک تر از آنها پیش می آید، صرفا عامل اقتصادی در وقوع آنها دخیل است یا اینکه شما به عنوان روانشناس دلایل دیگری را هم از نظر دور نمی دارید؟

می گوید: ما در روانشناسی مفهومی داریم  به نام تاب آوری، باید بپذیریم که رضایت مندی و تاب آوری در مقابل مشکلات در قدیم بیشتر بوده است، اما امروز مشاهده می شود که این تاب آوری در نزد برخی از اقشار جامعه به خصوص جوانان و نوجوانان کمتر شده و به راحتی در مقابل مشکلات تسلیم می شوند. به نظر من دلیل این ضعف در نزد برخی از مردان یا زنان بخصوص در عرصه زندگی زناشویی این است، که چون قبل از ازدواج  آموزش ندیده و در نتیجه تصمیمات درست نگرفته اند به محض مواجه شدن با مشکلات زندگی پس از ازدواج به سمت راحت ترین تصمیم یعنی جدایی و طلاق می روند.

می گویم: شما به عنوان روانشناس چه توصیه ای دارید مخصوصا به زوج های جوان که تاب آوری آنها در مقابل مشکلات زندگی بیشتر شود و آنها به  طلاق نه به عنوان گزینه نخست بلکه به عنوان آخرین گزینه نگاه کنند؟

می گوید: من در مطبم بارها با زوج های مختلف که برای طلاق مراجعه کرده بودند صحبت کردم و همیشه هم گفته ام که زندگی بالا و پایین و کم و زیاد دارد و ما نباید فورا در مواقع بحران و زمانی که هیجانات منفی غالب هستند، تصمیم بگیریم و عمل کنیم. یاد بگیریم که به عواقب تصمیم مان در موقع خشم-خستگی و استرس بیشتر فکر کنیم و تا زمانی که به هیجانات مان مسلط نشدیم و آنها را مدیریت نکردیم، تصمیمات بزرگ نگیریم. قطعا هم به عنوان مرد هم به عنوان زن در خانواده مسئولیت خطیری بعهده داریم، باید به نوبه خود در عرصه هایی که محل اختلاف است، کوتاه بیاییم. اول مسئولیت پذیری را یاد بگیریم، خودمان را بشناسیم بعد قدم در این وادی سخت بگذاریم.

می گویم: می خواهم خیلی صریح و به قول شما روانشناسان بی شیله پیله نظرت را درباره مقوله طلاق در یک سطح کلی بفرمایید و بگویید که واقعا دختران که با لباس سفید به خانه بخت شان قدم می گذارند باید، تاکید می کنم! باید با کفن سفید آن خانه را ترک  کنند؟    

می گوید:ازدواج نیاز به آگاهی دارد. اگر این آگاهی در قبل از ازدواج باشد قاعدتاً مشکلات کمرنگ تر خواهند بود و از طریق روانشناس قابل حل است ولی از یک زاویه دیگر هم، من شخصا معتقدم  طلاق می تواند نشانه ای از بلوغ اجتماعی ما باشد و بعضا تبعات منفی طلاق نگرفتن خیلی بیشتراز طلاق گرفتن است.

می گویم اگر احساستان را بخواهید درباره قشم توصیف کنید چه می گویید؟

می گوید: 16 سال است که در جزیره قشم زندگی و فعالیت آموزشی، علمی، روانشناسی و اجتماعی می کنم. در واقع خودم را قلبا یک جزیرتی می دانم. مردم قشم بسیار خونگرم، مهربان و مهاجر پذیر هستند. بی شیله پیله اند و در لحظه زندگی می کنند. به قول انگلیسی ها ) (There is no tomorrow، یکی از خصوصیت بارز مردم جزیره است. پذیرش یکی از مفاهیمی است که در مردم جزیره بالاست ،که هم نقطه قوت آنهاست، به این خاطرکه کمتر آسیب روانی می بینند و هم می تواند نقطه ضعف آن ها یاشد، به این خاطر که نگرش آنها در سطح باقی می ماند و به عمق مسائل ورود نمی کنند و متاسفانه مطالبه گری در میان این مردم مشاهده نمی شود و بی تفاوتی آنها در قبال مسائل اطراف شان زیان آور است و البته من به نسل جوان جزیره بخصوص فارغ التحصیلان بومی دانشگاه ها بسیار امیدوارم. با ورود این جوانان به جامعه قشم تحول معنی داری در نگرش و رفتار مردم جزیره قابل انتظار است.   

می گویم: به عنوان آخرین سئوال می خواهم بپرسم به عنوان استاد و رییس گروه روانشناسی دانشگاه، دیدگاه شما درخصوص دانشجویان این رشته در قشم از نظر بار علمی و اجتماعی چیست؟

می گوید: اکثریت نسل امروز، تشنه یادگیری دقیق در دانشگاه نیستند. به نوعی بی اشتهایی تحصیلی از همان دوران ابتدایی تحصیلی تا دانشگاه موج می زند. به نظر متاثر از فضای ناامید کننده اجتماعی-اقتصادی جامعه و همچنین لذت گرایی نسل امروز است.  من وقتی این نسل را با نسل خودم مقایسه می کنم، نمی توانم نمره قابل قبولی به نسل امروز بدهم ولی باز به شدت امیدوارم. البته وضعیت دانشجویان دوره های تکمیلی و دکترا قابل قبول تر است. دلیل یا دلایلی هم که می توان برای این موضوع برشمرد غیر از ابعاد شخصیتی و اجتماعی، ناامیدی و فقدان خودباوری است که متاسفانه در میان دانشجویان مشاهده می شود. گرچه من بچه های این نسل را بسیار باهوش می بینم بخصوص اگر به آنها بهاء داده شود. در مورد دانشجویان رشته روانشناسی باید یادآور شوم که این رشته کلا یک رشته دخترانه است یعنی از نظر نسبت جنسیتی  80 به 20 است و دانشجویان این رشته به نظر من متمایزترند و تم شخصیتی آنها ویژه و متانت و وقار جزئی از شخصیت آنهاست.  

*****

*دکتر عماد یوسفی عضو هیات علمی و رییس گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم  دارای مدرک کارشناسی ارشد رشته روانشناسی از دانشگاه تهران و دکترای این رشته از دانشگاه اصفهان است و افزون بر 100 عنوان مقاله همایشی، 20 عنوان مقاله علمی پژوهشی و دو عنوان کتاب را تالیف کرده است.

 

ادامه مطلب...

کارگاه آشنایی اعضای سازمان های غیر دولتی(NGOs) استان هرمزگان با ساختار جهانی این سازمان ها در خانه جوان بندرعباس برگزار شد.

به گزارش همزیستی نیوز یک مدرس دانشگاه پیام نور قشم که با همکاری تعدادی از سازمان های غیر دولتی در سطح استان هرمزگان این کارگاه را برگزار کرد، هدف از برگزاری این کارگاه دو روزه را آشنایی اعضای سازمان های غیر دولتی این استان با ساختار های سازمانی این نوع سازمان ها در جهان اعلام کرد.

دکتر جمیله زارع در خصوص مباحث  این کارگاه گفت: آنچه در این کارگاه بسیار مهم بود آشنایی شرکت کنندگان این کارگاه با شیوه تنظیم اساسنامه در سطح بین الملل و چگونگی گسترش محدوده جغرافیایی فعالیت سازمان های غیر دولتی و دریافت مقام مشورتی از شورای اقتصادی، اجتماعی سازمان ملل متحد(ECOSOC) بود.

وی با اشاره به اینکه در این کارگاه طراحی وب سایت های سازمان های غیر دولتی و شیوه عملکرد و اهداف آنها به شکل آنلاین مورد بررسی قرار گرفت، یادآور شد: استراتژی های سازمان های حاضر در این کارگاه نیز مورد بررسی قرارگرفت و طرح swot برای هر سازمان غیر دولتی پیاده سازی شد.

NGO  نام اختصاری Non - Governmental Organization (سازمان غیر دولتی) و  SWOT یکی از ابزارهای برنامه ‌ریزی استراتژیک است که برای ارزیابی وضعیت داخلی و خارجی یک سازمان استفاده می‌شود و از حروف اول کلمات قوت(Strength)، ضعف(Weakness)، فرصت(Opportunity)و تهدید(Threat) گرفته شده است.

گفتنی است کارگاه آشنایی اعضای سازمان های غیر دولتی(NGOs) استان هرمزگان با ساختار جهانی این سازمان ها روزهای چهارشنبه 20 و پنجشنبه 21 اردیبهشت 1402 در خانه جوان بندرعباس برگزار شد.   

 

ادامه مطلب...

سال‌ها وضع تحریم‌ علیه ایران بر اقتصاد و سیاست کشور تاثیرگذار بوده است. با این حال در جزیره قشم، مردم همچنان می‌توانند به کالاهایی از برندهای بزرگ جهانی دست پیدا کنند و به سطح محدودی از تجارت با کشورهای حوزه خلیج فارس خوش‌بین باشند.

بالا و پایین شدن نرخ ارز به دنبال تحولات سیاسی در سال‌های گذشته بر زندگی مردم و تجار جزایر جنوبی ایران تاثیرگذار بوده است.

در سواحل جنوبی ایران، بازرگانان قشم از نزدیک شاهد تغییرات منطقه‌ای هستند. تغییراتی که در آینده کسب و کار و تجارت آنها نیز تاثیرگذار خواهد بود.

محمد بازماندگان خرده فروش ۵۰ ساله، از دوبی لوازم برقی وارد می‌کند. او می گوید: «مهمترین چیز در زندگی داشتن روابط خوب با همسایگان است.»

او از زمانی که دولت ایران روابط دیپلماتیک خود را با ریاض پس از توقف هفت ساله از سرگرفته است، تحولات را دنبال می‌کند. تغییری که احتمالا می‌تواند منطقه خلیج فارس را تحت تاثیر قرار بدهد.

«با همسایه خوب باشیم با همه جهان خوبیم»

علاوه بر عربستان سعودی، تهران همچنین به دنبال بهبود روابط با سایر همسایگان از جمله امارات عربی متحده و بحرین است. آنها نیز از سال ۲۰۱۶ روابط خود با ایران را قطع کردند.

حسن ابراهیمی، ۵۲ ساله، یکی دیگر از تاجران قشم می‌گوید: «اگر روابط با همسایگان بهبود یابد، با سایر نقاط جهان نیز بهبود خواهد یافت.»

جزیره ۱۵۰ هزار نفری قشم در تنگه هرمز، آبراه کلیدی خلیج فارس واقع شده است. این جزیره استراتژیک مدت‌ها به کمک تجارت با شبه جزیره عربستان، آسیای جنوبی و سواحل شرقی آفریقا آمده‌است.

تجارت مبتنی بر اعتماد میان تجار ایران و اماراتی ادامه یافت

حسن رستم ۴۰ سال است که روی لنج خود کار می‌کند. به گفته خودش از بندرعباس به دوبی تره‌بار می‌برد و از آنجا به ایران خشکبار می‌آورد.

با وجود محدودیت‌های ناشی از وقفه دیپلماتیک میان ایران و کشورهای منطقه از سال ۲۰۱۶، تجارت در خلیج فارس جسته و گریخته ادامه دارد.

با این حال بازماندگان می‌گوید: «بازار بی ثبات‌تر شده بود اما اعتماد متقابل حاصل از سال‌ها همکاری تجار ایرانی و اماراتی اجازه داد تا مبادلات به شکلی ادامه یابد.»

آقای بازماندگان وارد کننده پنکه، قهوه‌ساز و ماشین لباسشویی از تولیدکنندگان غربی از جمله فیلیپس، تفال و توشیبا است.

روایت بازماندگان از تاجری که به دنبال افت و خیز قیمت‌ها سکته کرد

بازماندگان با بیان اینکه ۹۰ درصد محصولات از دوبی می‌آیند، افزود: «کالاها به لطف واسطه‌های اماراتی ما» وارد می‌شوند.

تحریم‌های بین‌المللی و گسست‌ دیپلماتیک موجب شده است که تجار قشم در سال‌های اخیر با مشکلات مختلفی مواجه شده و برخی از آنها را به سمت ورشکستگی بروند.

این تاجر می‌گوید:« یک نفر را می‌شناسم که به دلیل تغییرات روزانه قیمت سکته قلبی کرد و درگذشت.»

صدهزار ایرانی در امارات متحده عربی زندگی می‌کنند

نورالدین تاتا صاحب یک مهمانخانه در مرکز قشم است. می‌گوید: «زندگی شخصی ساکنان جزیره نیز به دنبال مشکلات دیپلماتیک آسیب دیده است.»

صدها هزار ایرانی در امارات متحده عربی زندگی می‌کنند. نورالدین می‌گوید: «مردم قشم به‌دلیل موانع سنگین اداری و لجستیکی برای دیدار با اعضای خانواده ساکن در کشورهای حاشیه خلیج فارس تحت فشار هستند.

انتظار می‌رود با بهبود روابط، ایران پروازهای خود را به کشورهای حوزه خلیج فارس از سر بگیرد. مقام‌های ایرانی پیش از این گفته بودند سه پرواز هفتگی در مسیر تهران-ریاض انجام خواهد شد.

تهران همچنین امیدوار است که بتواند مناطق آزاد تجاری را توسعه‌ بخشد. این مناطق سه دهه پیش برای جذب سرمایه‌گذار و گردشگر خارجی در جنوب ایران راه‌اندازی شدند.

قشم در کنار جزیره کیش و بندر چابهار یکی از مناطقی است که از معافیت مالیاتی و سایر مقررات ویژه واردات و صادرات برخوردار است.

این جزیره امیدوار است که این مزایا، گردشگران ایرانی را به مراکز خرید خود جذب کرده و بتواند محصولات خارجی مختلف از شکلات تا لباس‌های ماک خارجی را عرضه کند.

منبع: یورونیوز فارسی / خبرگزاری فرانسه  

ادامه مطلب...

متخصص برق و مخابرات باشی و دکترای این رشته صد در صد فنی را هم داشته باشی اما از عشق و دغدغه های زندگی سخن بگویی!! به نظر شما عجیب نیست؟

« من گمان می کنم هر انسانی، گم کرده ایی در درون خود دارد!» این را دکتر مهسا بازرگانی می گوید! شاید مهسا بازرگانی و صدها و حتی هزاران مهساهای دیگر در این مرز و بوم نه در برون که در درون شان به دنبال یافتن گم شده خود باشند.

و چه زیبا این دکتر برق و مخابرات! این گم شده مهساها را پیدا کرده است، آنجا که می گوید: «اما من معتقدم در درون هر انسانی شاهکارهای متعددی در انتظار شکوفایی اند و اینکه چقدر جسور باشیم و چقدر خود را در معرض چالش ها قرار دهیم بخشی از وجود ما که شاید سالها در ما پنهان بوده، بیدار می شود»

این مهندس نغمه سرا که در پی یافتن رشته سیم های بی انتهای برق و تلفن به رشته تارهای عشق و دغدغه های زندگی رسیده است، بیداری وجود خود را این گونه توصیف می کند: « من گم کرده ام را گاه گاه می بینم⸲ او کسی نیست جز من! آن منی که گاه بسیار به من نزدیک است و گاه سراسیمه به دنبالش می گردم.»

گفت و گوی همزیستی را با مهسا بازرگانی، این مهندس شاعر که اصالتا اهل لار (جنوب استان فارس) و ساکن جزیره قشم  و دارای مدرک دکتری برق و مخابرات⸲ مدرس دانشگاه و موسس یک مهدکودک و پیش دبستانی نیز است را باهم می خوانیم:

 

رشته تحصیلی شما ارتباطی با شعر ندارد چگونه با این تفاوت ها هماهنگ شده اید؟

بله⸲ رشته تحصیلی و شغل من ارتباطی  با دنیای هنر ندارد اما من معتقدم در درون هر انسانی شاهکارهای متعددی در انتظار شکوفایی اند و اینکه چقدر جسور باشیم و چقدر خود را در معرض چالش ها قرار دهیم بخشی از وجود ما که شاید سالها در ما پنهان بوده بیدار می­شود بنابراین بااین دیدگاه⸲ تک بعدی بودن را نمی­پسندم.

 موضوعات و مضامین شعر شما کدام است و هدف شما از پرداختن به این موضوعات چیست؟

خنیاگری که سکوت می­سراید مجموعه ایی از اشعار و دلنوشته هایی ست با مضامین جستجوی خویشتن⸲ عشق و دغدغه های زندگی که توسط انتشارات پرسرخ قشم به چاپ رسیده است.

من گمان می­کنم هر انسانی گم­کرده ایی در درون خود دارد!

من گم کرده ام را گاه گاه می­بینم⸲ او کسی نیست جز من! آن منی که گاه بسیار به من نزدیک است و گاه سراسیمه به دنبالش می­گردم.

اشعار آغازین این کتاب را در پیرامون جستجوی خویشتن خویش در لحظه آن! همان گاه گاهی که دیدمش و گاهی که در پی اش بودم سرودم.

و در ادامه اشعار و دلنوشته هایی ست با مضامین عشق و دغدغه های زندگی.

و هدف از پرداختن به این موضوعات را شاید بدین گونه بهتر بتوانم بیان کنم:

پروانه باشی یا عقاب فرقی نمی کند!

پروازت عاریتی ست

بال بسته که شوی اسیر زمینی

پر داریﹸ پرواز نمی کنی

آنقدر نمی پری که پریدن از سرت می­پرد!

به نظر من توانمندی انسان بی انتهاست⸲ اما آنچه انسان را توانمند می کند باور بی انتهایست!  وشاید گاهی پروانه ایی که خویشتن خویش را یافته است⸲ اوج بالاتر از عقابی داشته باشد که پا در گل مانده!

 لطفا بفرمایید از چه زمانی وارد عالم شعر و شاعری شدید؟

من در یک خانواده فرهنگی و آشنا با شعر و موسیقی به دنیا آمدم و به گمانم زندگی آواز است⸲ زندگی موسیقی ست و هنر برای من همیشه جای امنی برای رفع خستگی­ها بوده است. از کودکی نشانه هایی در خود می­دیدم و همیشه علاقمند به نوشتن بودم و این علاقه همراه با من بزرگ می­شد.

 چه شد که به این نتیجه رسیدید که سروده های تان را چاپ کنید؟

قبل از پاسخگویی به این پرسش باید بگویم که باور غلطی در اکثریت جامعه وجود دارد که باید صبر کرد تا به کمال رسید⸲ اما این معیار را چه کسی تعیین می­کند ؟ و کمال نهایی کجاست؟ در دنیایی که همه چیز نسبی ست!

به نظر من برای هر خوبی⸲ خوبتری هم هست پس اگر بخواهیم منتظر بمانیم⸲ آن کمال مطلق هرگز نمی رسد

بنابراین وقتی که متوجه شدم اشعار و دلنوشته هایم برای خودم و خیلی از دوستداران شعردلنشین است تصمیم گرفتم که چاپ کنم چراکه من در زندگی شخصی شعاری دارم که در مصرف زندگی صرفه­جویی نکنیم! زندگی را باید بطور کامل مصرف کرد و در طول مسیر رشد کرد.

تا اینجای کار از خودم راضی هستم و البته می­دانم که دنیای هنر انتها ندارد و راهی طولانی در پیش دارم⸲ متوقف نمی­شوم و قطعا تلاش و ممارست در جهت بهتر شدن خواهم داشت.

و این مجموعه را به هنردوستان عزیز تقدیم می­کنم به این امید که در خوب­تر شدن حالشان سهم کوچکی داشته باشم.

 شاعر مورد علاقه تان کیست؟

پاسخ به این سوال آن هم در کشوری مثل ایران که به شعر و شاعری شهرت دارد کار بسیار دشواری است و نام بردن از یک یا دو نفر قطعا کم لطفی در حق دیگر شاعران است! آثار ارزشمند بسیاری از شاعران مختلف داریم که یکی از یکی زیباترند و در واقع من به اشعار کلاسیک یا شعر نو و یا هر قطعه هنری که روح من را درگیر خود کند و به آن دچار شوم⸲ علاقمندم.

 قالب شعری شما کدام است شعر کلاسیک یا نو؟

 ارادت خاصی به ادبیات کهن و شعر کلاسیک دارم و چند غزل هم در دفترچه شعری خود دارم اما با شعر نو راحت ­تر و بهتر می توانم بیان کنم و مجوعه خنیاگری که سکوت می­سراید بر پایه شعر نو و دلنوشته می­باشد.

 دو نمونه از اشعارتان را بفرمایید

(1)

در کوچه های ذهن خود گمگشته پرسه می­زدم

همچون غباری دست باد

می­رفتمﹸ می­آمدم بی سر میان همهمه

من بودمﹸ صد پاره تن⸲ سرگشته نعره می­زدم

ترسیده بودم از منی کزمن نشانی هم نداشت

من­ها همه تنها ولی⸲ زنجیر در هم می­زدم

گاه از میان ازدحام نجوایی از دور می­رسید چون حلقه ایی جدا شده

تا می­رسیدم من به او⸲ از سوی دیگر می­رسید

آینه هم نقشی نداشت⸲ تصویری خالی از همه

منقوشی از ابهام من

بر خویشتن چنگ می ­زدم

من در پی من بودمﹸ شوریده فریاد می­ زدم من را کجا پیدا کنم؟

سنگی زدم بر آینه!

سنگی زدم بر آینه زنگار در من داد زد

من­ها همه تنها تویی! معنی کجا پیدا کنم!؟

(2)

در من⸲ منی افسونگر است

خنیاگری که سکوت می­سراید

و عشق⸲ افسانه گم شده ایست که در رویا بیدار استﹸ در بیداری پنهان!

به گمانم همه مردم بیدار شده ی شهر روزی

قاصدی شوم خوابشان دزدیده

من هنوز در خوابم

و من آنقدر ثانیه ها را می­سرایم تا که آغاز شود روز ازل!

و خیال اندیشی مست بدمد در صور سکوت

و همه گم­شدگان سخت بخوابند اینبار

تا که افسانه عشق زنده شود!

 

ادامه مطلب...

( کتاب ویل: زندگی نامه ویل اسمیت بازیگر هالیوود به قلم خودش و مارک منسن _ ترجمه محمد رضا شفاهی)

چهار کارتن کتاب برایمان رسیده و توی دفترمون کنار صندلی ام،  پشت سرهم چیده شده اند، حس می کنم با اخم و ناراحتی منتظراند و برای ثبت شدن توی سیستم خیلی عجله دارند تا بعد از آن، راهی  قفسه ها شوند. این عجله آنها خود به خود در من استرس ایجاد می کند. نا گفته نماند یکی از سخت ترین کارهای خانه کتاب از نظر من ثبت اجناس توی سیستم است. گرچه کاملا به این کار مسلطم اما از نظرم کار طاقت فرسا و خسته کننده ایست. به خصوص ثبت کتاب ها.

باید تک تک کتاب ها قبل از ثبت، از نظر قیمت و نوع ثبت چک شوند.  ثبت کتاب ها همیشه به کندی انجام می شود چون هر کارتن کتاب ممکن است  شامل ۶۰ جلد کتاب با موضوعات مختلف باشد.

وقتی کارتن کتاب های زیادی به دست مان می رسد غر زدن های من هم شروع می شود  اما چاره ای نیست، آش کشک خاله ام است بخورم پایم  است نخورم پایم است.

تا اینکه چند وقت پیش کتاب زندگی نامه ویل اسمیت را خواندم. به جرات می توانم بگویم یکی از بهترین کتاب هایی است که تا به حال خوانده ام. اولین بار بود که کتاب مرا انتخاب کرد. ویل اسمیت، هنرپیشه سیاه پوست هالیوود و یکی از بهترین و تاثیر گذارترین هنرپیشه های جهان است

اول کتاب با خاطره زیبایی از نه سالگی ویل شروع می شود. پدر ویل چندین سال در ارتش آمریکا خدمت کرده به همین خاطر دیدگاه های متفاوتی نسبت به زندگی دارد. پدردیوار جلوی مغازه اش را خراب می کند و از ویل و برادرش می خواهد که با کمک هم دیوار جدیدی بسازند.

آن ها روزها و شب ها پی در پی کار می کنند. ملات درست می کنند آجر می چینند ولی انگار نه دیوار بلندتر می شود و نه کارشان تمام.

چند ماهی می گذرد تابستان گرم می رود و زمستان می آید اما انگار دیوار محکم سر جای خود ایستاده  و تمام نمی شود

تا اینکه ویل به نتیجه عجیبی می رسد.

می فهمد چون روی دیوار تمرکز کرده و به آن فکر می کند مساله برایش بغرنج و سخت می شود

او باید به آجرها فکر کند و فقط سعی کند آجرها را درست و مرتب بچیند.

بعد از اینکه دیدگاهش را تغییر داد در کمترین زمان دیوار تمام می شود و به ارتفاع دلخواهش رسید. پدرش را با خوشحالی صدا می کند تا پایان کار دیوار را ببیند و خوشحال شود. اما پدر در حالی که چشم به دیواردوخته است خطاب به آن دو می گوید: «حالا هیچ وقت بهم نگین کاری هست که از پسش بر نمی آین»

 ویل می فهمد که تفاوت میان کاری که ناممکن به نظر می رسد و کاری که انجام پذیر است در نحوه نگرش است

هر کارتن جنس هم  یک دیوار است

فرقی نمی کند کتاب باشد یا اسباب بازی یا غیره ... 

وقتی چندین کارتن بود که باید ثبت می کردم فقط به ثبتشان فکر کردم نه به تعداد اجناس. خلاف گذشته حتی دیگر کارتن ها رو از نظر این که چقدر مانده تا اجناس داخلش تمام بشود هم چک نمی کنم

اگر بخواهیم عمیق تر فکر کنیم کل زندگی یک دیوار است. و تنها کار ما این است که هر روز صبح بلند شویم سیمان ها را مخلوط کنیم و آجر دیگری بچینیم فرقی ندارد که چه اتفاقی برایت می افتد همیشه آجر دیگری جلویت هست که آماده چیده شدن است .

تنها سوال مهم این است که آیا بلند می شوی تا آجر را سر جایش بگذاری؟

هاجر مظاهری

پیشخوان

آخرین اخبار