همزیستی نیوز - شامگاه پنجشنبه ۲۸ بهمن جاری و در هوایی مطبوع و بارانی، فرهنگسرای طوبی بندرعباس میزبان نشستی بود که بهشرط تداوم و دوری از بهرهبرداریهای سطحی سیاسی میتواند طلیعه یک حرکت مدنی مبارک باشد. در این برنامه که به همت یکی از نمایندگان حوزه انتخابیه بندرعباس(احمد مرادی) برگزار شد و روند توسعه استان هرمزگان از گذشته تا حال به چالش کشیده شد.
به گزارش ایسنا، منطقه خلیجفارس، ابتکار برگزاری چنین برنامهای از طرف یکی از نمایندگان، اگرچه ممکن است با انتقادهایی در میان مسئولین اجرایی استآنهمراه باشد ولی درصورتیکه تیم برگزارکننده بتوانند با مدیریت حواشی و تدوین یک خطمشی اجرایی صحیح در فرایند برگزاری، تحکیم و استمرار چنین حرکتهایی را تضمین کنند و علاوه به در پیشگیری نقد درون گفتمانی در استان، مسئولیت مدنی و سیاسی خود را به موکلان یادآور شود و هم اینکه مردم را به مطالبه گری بطلبد که ازاینجهت قطعاً یک رویداد میمون و مبارک است.
بههرحال و فارغ از هر کم و کاستی اجرای این برنامه با حواشی خاصی روبرو بود که خبرنگار ایسنا به ثبت آنها پرداخته است:
درحالیکه قرار بود این برنامه از ساعت 19 آغاز شود اما به دلیل برگزاری جشنواره تئاتر بسیج آغاز این نشست به ساعت 20 و 10 دقیقه موکول شد.
حضور چهرههای مختلف از سیاسی گرفته تا ورزشی و حتی چهرههایی که شاید کاندیدا شدنشان برای انتخابات شورای شهر و یکی از اعضای پارلمان شهری برای حاضرین محرز بود، نشان میداد انگار موضوع توسعه توانسته طیفهای مختلف را مشتاق به حضور در فرهنگسرای طوبی آنهم در روزی تعطیل کند که شاید نشاندهنده دغدغه این روزهای هرمزگانیهایی دارد که شاید انتخابات 96 را یکی از مسیرها انعکاس مطالباتشان ببینند.
حضور احمد حبیبی عضو جنجالی این روزهای هیئتمدیره منطقه آزاد قشم که منتشر شدن نامهاش به اکبر ترکان رئیس شورای عالی هماهنگی مناطق آزاد کشور در گلایه به عملکرد مؤمنی، مدیرعامل منطقه آزاد قشم و تهدید سه عضو بومی این هیئتمدیره در این نشست و همچنین گلایههای مرادی، رئوفی و مشیری از اتفاقات منطقه آزاد قشم شاید یکی از برگهای برندهای بود که هرچند ممکن است به شکل علنی اقدام حبیبی را تائید نمیکردند اما بهنوعی تائید ضمنی این حرکت بود.
حضور کارگران شرکت آلومینیوم المهدی که این روزها که نه مدتهاست واگذاری آن به نقل تمامی محافل تبدیلشده با در دست داشتن شعارنوشتههایی سبب شده بود تا اکثر سخنرانان در خصوص این موضوع ورود کرده و به اظهارنظر بپردازند گرچه یکی بهتندی و دیگری به گفته خودش آکادمیک به آن ورود میکرد.
در نگاه اول به ورود به سالن آنچه نگاه را به خود جلب میکرد نوشته "دست در دست هم دهیم به مهر استان خویش را کنیم آباد" بود که با پیشزمینه رنگ بنفش همان رنگ انتخابی دولت یازدهم نشان از زیرکی برگزارکنندگان مراسم بود!
از نکات حائز اهمیت در این نشست اظهارنظرهای مجری مراسم بود که در فواصل بین حضور سخنرانان خود در خصوص چالشهای استان علاوه بر اظهارنظر خود نتیجهگیری کرده و شاید بتوان وی را ششمین سخنران این نشست دانست!
سخنرانی محمدصادقی و تفاوت ارائه دیدگاهش نسبت به سایر سخنرانان باعث شد تا استقبال چندانی از سخنان وی نشود درحالیکه در سایر سخنرانی تشویقها و صدای حاضرین در استقبال شنیده میشد.
حضور اصحاب رسانه در این جلسه بهویژه خبرگزاریها و سایتهای خبری پررنگ به نظر میرسید تا جایی که حتی میتوان به حضور علی ملا احمدی، قائممقام صداوسیمای خلیجفارس در این نشست را دلیل بر این ادعا دانست.
همچنین حجتالاسلام عبادی زاده از لغو سفرش به دلیل شرکت در این نشست و اهمیت توسعه هرمزگان سخن گفت.
درحالیکه عقربههای ساعت از 22 گذشته بود و بیش از دو ساعت از مدت سخنرانیها میگذشت، نوبت به پرسش و پاسخ حاضرین رسید که مرادی بابیان اینکه وقت تمامشده و امیدوارم زودتر به جمعبندی برسیم با پاسخ یکی از حاضرین همراه شد که اعلام کرد از شوق برگزاری این نشست حاضریم تا نماز صبح اینجا بمانیم که سایرین به تشویق این جانباز هشت سال دفاع مقدس پرداختند.
شاید از حواشی صحبتهای احمد مرادی در جلسه پرسش و پاسخ در ورودش به بحث آلومینیوم اشاره کرد که با استقبال حاضرین روبهرو شد، جایی که یکی از کارگران که در کنار خود سه فرد دیگر را میدید بابیان اینکه 19 تجمع تاکنون برگزارشده و برای ما مشخص است که کدام نماینده میآید و چه کسی نمیآید و حتی یکی از نمایندگان مجلس اعلام میکند که کارگران را یکهو اخراج نکنید بلکه تدریجی باشد و همان نماینده با خریدار جلسه برگزار و سکوت میکند! این سخن همراه با تشویقهای حاضرین و احسنت افراد انتهای سالن روبهرو شد.
مرادی در پاسخ گفت: به گزارش وزیر اقتصاد ایراد دارم اما شما کارگران که در حضور وی هیچ حرکتی نکردید و حتی اعتراض خود را به وی منعکس نکردید.
این نماینده مجلس بابیان اینکه خریدار آلومینیوم المهدی هر بار به دنبال بهانهای برای اخراج کارگران است تا با هر پدیده مهر اخراج را روی برگه آنها بزند، تصریح کرد: از مسئولان استان میخواهم با ابزار شورای تأمین مانع از افزایش نارضایتیها در این کارخانه و اقدامات خلاف انسانی خریدار شود زیرا این کارگران سالها زحمتکشیدهاند و حقشان بیشازحد است.
وی اعلام آمادگی کرد که در تحصنهای کارگری به همراه کارگران شرکت تا شاید صدای آنها باشد تا این حق استان هرمزگان پایمال نشود.
مرادی در خصوص سؤال یکی از حاضرین که معضل فرو چالههای میناب را معضلی بزرگ دانست که آب دشت میناب برای صنایعی روانه میشود که طبق گفتههای سخنرانان این جلسه هیچ فوایدی برای استان ندارد، تصریح کرد: به مرگ تدریجی 37 روستا نزدیک میشویم و منتظر نطق در مجلس هستم و دراینبین نقش رسانهها بسیار مهم است و امیدوارم در قضیه آبشیرینکن یکمیلیون مترمکعبی که به کرمان و یزد میرود سهم هرمزگان به عدد مشخص شود که این موضوع نیازمند تعامل نمایندگان و استاندار با وزارت نیرو است تا سرمان کلاه نرود.
همچنین فردی به نمایندگی از نانوایان بندرعباس به نداشتن سیلو نگهداری گندم در هرمزگان اشاره و عدم کیفیت نان که سبب بروز بیماریهای گوارشی و روانه شدن هرمزگانی به استان یزد برای درمان میشود را به این موضوع مرتبط دانست که مرادی در پاسخ گفت پیگیر این موضوع هستم.
همچنین مرادی در بخش دیگری از جلسه پرسش و پاسخ با اشاره به اینکه در قانون مبارزه با قاچاق و کالا در حق استانهای رمزشی مانند هرمزگان اجحاف شده است، تصریح کرد: در بندرعباس پل رسالت از شرقی به غربی به شمالی به جنوبی تغییر میکند آب از آب تکان نمیخورد اما همان شرکت رد کرمان چهار روگذر میسازد.
وی در پایان گفت مشیری رئیس ستاد روحانی در هرمزگان بود و جادری رئیس ستاد روحانی در خوزستان اما چرا سرنوشت این دو یکسان نیست، مگر هرمزگانی با خوزستانی تفاوتی دارد؟!
اما یکی دیگر از حواشی جالب این جلسه را میتوان به پرسش یکی از حضار از رئیس ستاد دکتر روحانی در سال 92 در هرمزگان دانست که وی خطاب به مشیری گفت" بهعنوان رئیس ستاد رئیسجمهور چه مطالبهای برای هرمزگان داشتید که مشیری پاسخ داد: بنده همواره در ستاد مرحوم آیتالله رفسنجانی فعالیت میکرد و چون وی رد صلاحیت شد با تماس آیتالله رفسنجانی ریاست ستاد روحانی را پذیرفتم و تنها به عشق مرحوم آیتالله هاشمی کارکردم.
شاید جنجالیترین صحبتهای مشیری بازبگردد به پاسخش در خصوص مشکلات شرکت آلومینیوم المهدی که وی اظهار کرد: نمایندگان مجلس باید در جمع کارگران حاضر و یک هفته در آن کارخانه چادر زده تا این مشکل حل شود اما وقتی نماینده ما پول انتخاباتش از این کارخانه تأمینشده آیا این توقع عملی میشود؟! این سخن مشیری همراه با تشویقها و سوتهای مداوم حاضرین همراه بود.
اما معمار دانشگاه آزاد اسلامی بندرعباس که خود تجربه حضور در شورای شهر بندرعباس را داراست در پاسخ به سؤال یکی از حاضرین در خصوص عملکرد اعضای شورای شهر و انتخابات پیش رو شورای شهر به ویژه در شهر تهران و برخی نقل و قول های اعلام شده در رسانه ها، افزود: شورای شهری که همه نیازهایش را از شهردار میگیرد نمیتواند کاری کند زیرا این افراد از متخصصین امر تشکیل نشده و با تخصص به این پارلمان راه نیافتهاند و زمانی که یک خواننده یا هالترزن عضو شورای شهر میشود دیگر نباید توقعی داشت که سرنوشتی مناسب برای شهر رقم بخورد.
این سخن مشیری با استقبال حاضرین همراه شد که حتی میشد خوشحالی را در چشمان برخی از افرادی که قصد کاندیدا شدن در انتخابات شورا را دارند و بهنوعی به چالش کشیدن شورا دوره چهارم آنهم از زبان یکی از فعالین برجسته سیاسی استان شاید راهی باشد برای آنها تا بتوانند مواضع خود را با اعضای فعلی مقایسه کنند.
وی در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه زمان تغییر استاندار فرار رسیده یا خیر، تصریح کرد: با پایان دولت یازدهم استانداران تغییر میکنند. مشیری همچنین صنعت کشتیسازی بندرعباس را کشتی نسازی خواند.
پاسخهای محمود رئوفی در پرسش حاضرین هم جالب بود بهویژه وقتی پرسشگر مینابی از رئوفی به دلیل مینابی بودنش انتقاد کرد که چرا در خصوص فرو چالهها اعتراضی نکرده و وی پاسخ داد: بنده استاد دانشگاه در رشته جامعهشناسی هستم و تخصصی درزمینهٔ فرو چاله ندارم، از من بپرسید کدام کتاب در جامعهشناسی مناسب است بنده پاسخ میدهم.
وی همچنین بهضرورت صادرات مدیر به است آنهای دیگر اشاره کرد و با ذکر خاطرهای مبنی بر اینکه پزشکی پس از چهل سال زندگی در هرمزگان و اینکه هنوز به او سرحدی میگفتند، ناراحت بود، خواستار عدم قومی گرایی در هرمزگان شد که این امر با خنده و تشویقهای حاضرین همراه شد.
به گزارش ایسنا، هرچند ماراتن نخستین نشست راههای توسعه استان شاید با نقاط قوت و ضعفهایی همراه بود اما باید منتظر ماند و دید آیا این نشستها استمرار مییابد و میتوان در توسعه استان به یک اجماع واحد رسید و منافع هرمزگان را بر هر مصلحتاندیشی مقدم دانست یا خیر؟!
همزیستی نیوز - «سه نفر از دوستانم با مدرک فوقلیسانس برای کولبری میآیند. دو نفرشان درسشان را در مقطع ارشد به پایان رساندهاند و یکی دیگر دانشجوی ترم آخر است. اینجا خیلیها کولبر متولد میشود و فرقی هم نمیکند بیسواد باشی یا فوقلیسانس.»
به گزارش ایسنا، سمیرا حسینی در هفتهنامه جامعه پویانوشت: «به پشتی قرمز کنار بخاری لم داده و در حال خواندن رمان است. غرق خواندن است و فقط صدای زنگ موبایل است که موفق میشود او را از کتاب بیرون بکشد. صدای سیروان از پشت تلفن همراه به گوش میرسد که از بار آن طرف مرز خبر میدهد: پس کجایی؟ چرا راه نیفتادی؟
خورشید که کارش به پایان میرسد، «دیاکو» کار خود را آغاز میکند، کتاب را میبندد و کاپشن سبزرنگی را که به چوبلباسی آویخته شده است، به تن میکند. پاچههای شلوار کردیاش را درون چکمههای پلاستیکی مشکی فرو میکند. کلاه را سرش میگذارد و برای کولبری به راه میافتد. در که باز میشود، دانههای برف همراه باد سردی درون خانه میوزد و شعله بخاری به رقص درمیآید.
دیاکو همه تلاشش این است که فرزندش به سرنوشت او دچار نشود: «خیلی تلاش کردم به جایی برسم اما نشد. با کولبری مقطع لیسانس را به پایان رساندم. خانوادهام نمیتوانستند هزینه تحصیل من را پرداخت کنند. پول نداشتم برای همین مجبور میشدم تعطیلات بین دو ترم و روزهایی که کلاس نداشتم یا تشکیل نمیشد، برای کولبری به خانه برگردم. بعضی روزها مجبور میشدم با تمام خستگی بعد از کولبری برای امتحان درس بخوانم. بعد از لیسانس هر چه تلاش کردم نتوانستم شغلی پیدا کنم؛ به همین خاطر باز به کولبری رو آوردم و همزمان برای کنکور ارشد درس میخواندم. همان سال در رشته جغرافیا و برنامهریزی شهری قبول شدم. در دانشگاه ثبتنام کردم اما یک ترم بیشتر نتوانستم درس بخوانم. کم نیستند کولبرانی که با مدرک لیسانس برای کولبری میآیند. در سردشت و پیرانشهر بیکاری بیداد میکند. حتی سه نفر از دوستانم با مدرک فوقلیسانس برای کولبری میآیند. دو نفرشان درسشان را در مقطع ارشد به پایان رساندهاند و یکی دیگر دانشجوی ترم آخر است. اینجا خیلیها کولبر متولد میشود و فرقی هم نمیکند بیسواد باشی یا فوقلیسانس.»
به میدان «سهر چاوه» شهر سردشت که نزدیک میشوی، خیل جمعیت کولبران را میبینی که برای کار آمدهاند. بادی که در حال وزیدن است، از لای تاروپود لباسهایت عبور میکند و لرزه به تن میاندازد. گونهها و نوک بینی به سرخی میزند. با هر بازدم بخاری از دهان بیرون میزند و در کسری از ثانیه محو میشود. هر کس در هر جایی که توانسته، آتشی به پا کرده تا خودش را گرم کند. دور هر آتشی که به پا شده، تعداد زیادی از کولبران جمع شدهاند. مامه شاهو ۷۰ ساله که کارش کولبری است، به جمع کولبرانی میپیوندد که در ضلع غربی میدان دور آتش درون پیت حلبی ایستادهاند. همه او را مامه «عمو» صدا میزنند. هیژای ۱۴ ساله با دیدن مامه شاهو جایش را به او میدهد تا خود را کمی گرم کند. اینجا همه یکدیگر را میشناسند؛ به هم نزدیک که میشوند، احوالپرسی مختصری میکنند و میگذرند.
«آوات» فوقلیسانس حقوق دارد اما چون نتوانست بعد از پایان دوره ارشد کاری پیدا کند، کل تابستان را کولبری کرده است: «تقریبا حدود دو سال میشود که دوره ارشد را به پایان رساندهام و هر چه دنبال کار گشتم، نتوانستم شغلی پیدا کنم. وضعیت اقتصادی خوبی نداشتم. کمکم از پیداکردن کار ناامید شدم. به همین خاطر مجبور شدم برای مایحتاج زندگی به کولبری رو بیاورم. با یکی از دوستان کولبرم که لیسانس کامپیوتر داشت، حرف زدم تا من را همراه خود به کولبری ببرد. کل تابستان امسال را کولبری کردم.»
او ادامه میدهد: «شغل کولبری با آن چه برای آیندهام تجسم کرده بودم، خیلی متفاوت بود. هر بار که به کولبری میرفتم، به فوقلیسانسهایی که در شهر دیگری متولد شدهاند، فکر میکردم. آیا آنها هم مانند من بار حمل میکنند یا پشت میزهایشان مشغول کار هستند؟ چند سال درس خواندم و آخرش باز مجبور شدم کولبری کنم. برای۵۰ تا۸۰ هزار تومان باید همه چیز را به جان بخری؛ عبور از میدان مین، حمله حیوانات وحشی، ریزش بهمن و ... . برای همین هر وقت که از خانه بیرون میرویم، نمیدانیم به سلامت به خانه خواهیم رسید یا نه. این تنها بخشی از مشکلات این کار است. خیلی وقتها من هموزن خودم بار حمل کردهام. مردم اینجا زود پیر میشوند. همه کولبرها از ناحیه ستون فقرات دچار مشکل شدهاند و خیلی از آنها بعد از مدتی از کار افتاده میشوند.»
آوات با بیان این که هیچکس از روی دلخوشی کولبری نمیکند، میگوید: «روز اولی که برای کولبری رفته بودم، جمعیت زیادی برای کار آمده بودند. زمانی که ماشین بارها را آورد، جمعیت خودشان را روی ماشین انداختند تا بتوانند برای کولبری بار بگیرند. همه مجبور بودند برای این که دست خالی به خانه برنگردند حتما کولبری کنند. آن روز موفق نشدم کار کنم اما روز بعد با کمک دوستانم توانستم کار کنم.»
ماشین شاسیبلند قدیمی کنار کولبرها متوقف میشود. دیاکو همراه تعدادی از کولبران سوار ماشین میشود و به سمت دره «قه ره دان» راه میافتند. جاده ناهموار است. با هر تکان همه مردها یکنواخت به سمت چپ و راست تکان میخورند. بعد از گذشت نیمساعت ماشین توقف میکند و کولبران از آن پیاده میشوند. هوا سردتر شده. این بار باد از پوست و گوشت هم عبور میکند و به مغز استخوان میرسد. کولبران در صفی نسبتا منظم به سمت دره حرکت میکنند. هوا کاملا تاریک است. تنها صدایی که به گوش میرسد، صدای فرورفتن پای آنها درون برف است. پاهایشان تا زانو درون برف است. گاهی گرگی زوزه میکشد و سگی پارس میکند. بعد از این که از دره «قه ره دان» و «زده لاله» عبور میکنند، کوه «دوپزه» نمایان میشود. هر چه از کوه بالاتر میروی، برف شدت بیشتری پیدا میکند. دانههای برف روی ریش و سبیل سیاه کولبران جوان نشسته است؛ گویی یک شبه همه آنها پیر شدهاند. کولبران تا بالای زانو درون برف فرو رفتهاند. باد شدیدی در حال وزیدن است. کولبران خود را مچاله کردهاند و گامهایشان کند شده است اما باد هم نمیتواند جلوی آنها را بگیرد. باد هیژای۱۴ ساله را به عقب هل میدهد. یکی از کولبران دست او را میکشد و زیر صخرهای پناه میدهد. بعد از ۱۵ دقیقه باد کمی آرام میگیرد و کولبران به راه خود ادامه میدهند.
دیاکو میگوید: «اولینبار در ۱۷ سالگی به کولبری رفتم. آن روزها در مقطع پیشدانشگاهی درس میخواندم. پدرم کولبر بود. وضعیت اقتصادیمان چندان تعریفی نداشت. فقر و فلاکت بیداد میکرد. از بیپولی به کولبری رفتم. هم درس میخواندم و هم کار میکردم. تا این که دانشگاه قبول شدم. بیشتر بارهایی که با خود حمل کردهام پارچه، لوازم آرایشی، لاستیک، کفش، سیگار و لوازم آشپزخانه بود. مدت کوتاهی هم در کورههای آجرپزی ارومیه و تهران کار کردم اما بیکار شدم. در فصل بهار و پاییز کشاورزی در سردشت و پیرانشهر رونق میگیرد اما آن هم مشکلات خود را دارد. برادر کوچکم سه ماه نخست سال را در یکی از زمینهای کشاورزی مشغول به کار شد اما تا امروز که به آخر سال نزدیک شدهایم، پولی به او ندادهاند.»
دیاکو صخرهای را نشان میدهد: «همین جا بود که یکی از دوستانم که دوشادوش من حرکت میکرد، تیر خورد. یکی دیگر از دوستانم در تابستان پایش را روی مین از دست داد. گاهی هم کولبران از صخره پرت میشوند یا زیر برف یخ میزنند.»
پس از گذشت بیش از ۳ ساعت کولبران وارد خاک عراق میشوند. در «کانی پور ئامان» کار اصلی کولبران شروع میشود. همهجا پر کولبر است. همه مشغول جابهجایی بار هستند. کولبران در ازای ۵۰ تا ۱۰۰ هزار تومان ۴۰ تا ۶۰ کیلو بار لباس، پارچه، لوازم آرایشی بهداشتی یا سیگار روی دوششان میگذارند و به طرف ایران روانه میشوند. صدای راه رفتن مردها روی برف سکوت شب را میشکند. یکی از کولبران کمی جلوتر از بقیه حرکت میکند تا مبادا مأموران مرزی آنها را غافلگیر کنند. کولبران میگویند سال گذشته یکی از آنها که جلوتر از بقیه حرکت میکرد، زیر بهمن جان خود را از دست داد. کولبران سختتر قدمهایشان را برمیدارند. این بار مسیر را با کولهای از بار روی دوششان طی میکنند. دیاکو میان راه پایش سست میشود و روی برفها میافتد. یکی از کولبران خود را به او میرساند و دیاکو را از جایش بلند میکند. از سرما دستهایشان بیحس شده است. دیگر پاهایشان حس ندارد. بعد از ۴ ساعت کولبران وارد ایران میشوند و بار خود را تحویل میدهند.
دلشاد، یکی جوانانی است که برای رسیدن به هدفش مجبور به کولبری شده است: «تقریبا یک سال است که کولبری نمیکنم اما اگر مجبور باشم باز هم به کولبری میروم. ۳ سال از زمان فارغالتحصیلشدنم از دانشگاه سراسری گذشت اما نتوانستم شغلی پیدا کنم. پروژهای در ذهن داشتم که میخواستم هزینه آن را به دست بیاورم. هیچکس حاضر نشد اسپانسر این پروژه شود. هر چه دنبال کار گشتم، نتوانستم شغلی پیدا کنم. تنها گزینهای که باقی ماند، کولبری بود. پروژه درباره ثبت روز جهانی زن باردار در سازمان ملل بود و برایم بسیار اهمیت داشت. برای نوشتن پروپوزال و برگزاری چند همایش نیاز به پول داشتم. زمانی که کولبری میکردم، ارتباط معنایی جالبی بین کاری که انجام میدادم و پروژهای که در ذهن داشتم، برقرار شد. سعی میکردم هنگامیکه باری را حمل میکنم، خودم را جای زنان بارداری بگذارم که فرزندانشان را با خود حمل میکنند. گاهی کولبری میکردم و گاهی هنگام کولبری پیشرو هم بودم. کسانی که پیشروی میکنند، پول بیشتری میگیرند. زمانهایی که پیشرو بودم، معمولا با باری که روی دوشم داشتم، بین ۵۰۰ تا یک کیلومتر جلوتر از بقیه کولبران حرکت میکردیم و یک گروه ۳۰ تا ۴۰ نفری را هدایت میکردم. ریسک کسی که پیشروی میکند، از بقیه کولبران بیشتر است. ما حق نداشتیم گوشی موبایل داشته باشیم، یا در تاریکی چراغ قوه روشن کنیم چون هر لحظه ممکن بود ما را شناسایی و به سمت ما تیراندازی کنند.»
دلشاد آهی میکشد: « هرگز فراموش نمیکنم روزی که یکی از دوستانم که متأهل هم بود با باری که بر دوشش داشت، روی برفها افتاد. معمولا ما همیشه همراه خودمان چاقو داریم که اگر دنبالمان افتادند یا جایی گیر کردیم، با چاقو طنابی که بار را با آن دور خودمان بستهایم، پاره کنیم. جلو رفتم تا کمکش کنم. چاقو را از جیبش درآورد. آن لحظه فکر کردم از من میخواهد طناب را برایش پاره کنم. با التماس گریه میکرد. در حالی که بدنش میلرزید، رو به من گفت: دیگر طاقت زندگی کردن ندارم. چاقو را بگیر و من را بکش! از شرایطی که در آن زندگی میکرد، خسته شده بود. اگر چاقو را از دستش نمیگرفتم، خودش را میکشت. قند خونش پایین آمده بود. هوا خیلی سرد و وسایل خیلی سنگین بود. آن را از دوشش پایین آوردم و در جایی مخفی کردم تا فردای آن روز آن را به صاحب بار برسانیم.»
کولبری پر از خاطرات تلخ و شیرین است: «یک شال کردی به نام پشتون دارم که خونم روی آن ریخته شده است. آن شال خیلی برایم باارزش است چون به خاطر هدفی که داشتم، خونم روی آن ریخته شده است. حتی بیپولی و بیکاری مانع رسیدن به هدفم نشد. آن روز بیش از حد معمول بار زده بودم. واقعا پول لازم داشتم هر چقدر بار سنگینتر بود، پول بیشتری به ما میدادند. باری که حمل میکردم، تقریبا ۶۵ کیلو بود. از مسیری عبور میکردیم که تابستان همان سال از آنجا گذشته بودم. در آنجا خاطرات شیرینی داشتم و تمام مسیر خاطراتم را مرور میکردم. ناگهان پایم سر خورد. تقریبا روی برفها ۲۰ بار معلق زدم. خواستم از جایم بلند شوم که خون گرم را روی بدنم حس کردم. تمام شانه راستم غرق در خون شده و شالی که دور کمر بسته بودم، خونی شده بود. یک زخم عمیق روی بدنم ایجاد شده بود. زخمم را با کولهای که با کیسه برنج ساخته بودم و شال دور کمرم بستم. چند نفر از دوستانم کمی از بارهایم را بین خودشان تقسیم کردند و روی بار خود گذاشتند. تا چند روز میترسیدم به پزشک مراجعه کنم. احتمال داشت متوجه شوند به کولبری رفتهام. بعضی وقتها اگر متوجه میشدند، ما را بازخواست میکردند.»
دلشاد ادامه میدهد: «کولبری همیشه همراه با ترس است. ترس از شلیک گلوله هنگ مرزی، ترس از یخ زدن در سرما، ترس از دست دادن دوستانمان و ترس از این که بارمان را بگیرند. اگر باری از کولبران گرفته شود، جریمهشان میکنند؛ جریمهای که شاید با ۱۰ سال کار کردن هم نتوانند آن را پرداخت کنند.»
هوا رو به روشنایی میرود. دیاکو کارش تمام شده است و به خانه بازمیگردد. کاپشن سبزرنگش را به چوب لباسی دیواری میآویزد، رمان را از بالای طاقچه برمیدارد، به پشتی قرمز کنار بخاری لم میدهد و کتاب نیمهخواندهاش را ادامه میدهد.»
همزیستی نیوز - اما حفظ آبرو از مهمترین دلیل سکوت زنان آزاردیده در برابر آزارهای اخلاقی و جنسی است. به عقیده کارشناسان، در اکثر این موارد، جامعه اغلب زن را متهم میکند که خود مقصر و عامل رفتار ضد اخلاقی است. به علاوه نگرشی که رسانههای عمومی ترویج میکنند این است که نوع رفتار و پوشش زن در اکثر موارد عامل تجربه چنین آزارهایی اسـت و اگر زنان نخواهند، چنین آزارهایی اتفاق نمیافتد.
روزنامه «قانون» با اشاره به یک آسیب اجتماعی پنهان علیه زنان، سکوت قانونگذار در مقابل آزار جنسی و فقدان قوانین حمایتی از آزاردیده را از دلایل سکوت زنان در برابر آزار جنسی دانسته است.
سارا ۲۴ ساله: «روزهایی که کارم زود تمام میشود اگر در ساعت شلوغی رفت وآمدهای مترو باشد، در محل کارم میمانم تا مطمئن شوم مترو خلوت شده. در راهروهای باریک مترو تجربه آزارهای مختلف را داشتهام. از لمس بدنم گرفته تا نگاههای بدی که بسیار آزارم میدهد. هیچگاه وارد واگنهای بخش آقایان نمیشوم، حتی اگر دیرم شده باشد و واگنهای خانمها جا نداشته باشد. مرتب احساس ناامنی دارم».
مائده ۳۸ ساله: «مدیر ما با کارمندان بیش از اندازه احساس صمیمیت میکند. روزی هنگامی که در دفترش تنها بودیم و از کار صحبت میکردیم، پیغامی در تلگرامش آمد، شروع به خندیدن کرد، آن را به راحتی به من هم نشان داد. فیلم تجاوز به دختری بود که پنهانی از او گرفته شده بود. نمیدانستم چه کنم. بدون این که فیلم را نگاه کنم گوشی را به او دادم و با عذرخواهی از اتاق خارج شدم».
ثریا ۳۰ ساله: «از دوستانم تعریف اجناس ارزان بازار را شنیده بودم. البته همکارم گفته بود که باید صبح زود بروم تا خلوت باشد وگرنه در آن شلوغی بازار، خرید سخت میشود. آدرس گرفتم و صبح زود برای خرید به بازار تهران رفتم. نگاه برخی کسبه بسیار آزاردهنده بود. ازکنار هر چرخ دستی که رد میشدم متلکی میشنیدم. از خرید پشیمان شدم و برگشتم». فاطمه ۳۲ ساله: «مدیر بخش ما پسر جوانی است. یك ماه پس از آمدنم در شرکت روزی برای من شعری در تلگرام ارسال کرد. سپس شروع کرد مرا به نام کوچك صدا زدن. گاهی اوقات نیمـه شب پیغامی میداد و نام من را در پیغام مینوشت. یك بار که فقط جواب سلامش را دادم، شروع کرد به دادن پیغامهایی و احساس جنسی اش را نسبت به من گفتن...»
اینها بخشی از تجربه عموم زنانی است که در کنار ما زندگی میکنند. زنانی که ظاهرا در آرامش و امنیت زندگی روزمره شان را سپری میکنند اما وقتی پای صحبتهایشان مینشینیم، تجربههای تلخی از حضور در اجتماع داشتهاند. زنانی که پرورشدهنده نسلهای آینده این سرزمین هستند اما آزارهای اخلاقی و جنسی هر روزه، آزارشان میدهد. حسی که در بلندمدت منجر به گسترش بیاعتمادی به دیگران در فضای جامعه میشود. هیچکدام از زنان در بیان تجربه تلخشان صحبتی از ارگان رسمی که از آنها در برابر این نوع آزار حمایت کند، نمیکنند.
به گمان خود این زنان، این موضوعات اموری از بدیهیات هر جامعهای است و صرفا باید خود را از آن دور کنند. هیچکدام از این زنان به حق و حقوق انسانی و شهروندیشان اشاره نداشتند. آنقدر حقوقشان نادیده گرفته شده که گمان میکنند صرفا باید برابر این تجربهها، خودشان از خودشان محافظت کنند. از دهههای دور، متلک انداختن به گروهی از زنان و دختران در فضاهای عمومی شهر و اصطلاحا سر کوچهها، ناهنجاریای بوده که رواج داشته و در عین حال، برخوردهایی نیز با آنها صورت میگرفت. برخوردهایی که عمدتا لوتیها و غیرتیهای محل در دفاع از زنان و دختران میکردند.
اکنون اما سطح و عمق متلکها، رفتارهای غیراخلاقی، آزارهای جنسی و... علیه زنان و دختران آنچنان پیش رفته که گویی نوعی فرهنگ میان گروهی از مردان این سرزمین شده است.از نگاههای منزجرکننده به زنان تا پیشنهادهای غیر اخلاقی که مجرد و متاهل و باحجاب و بدحجاب نمیشناسد، این سالها به عنوان رفتاری بس نکوهیده در هیاهوهای روزانه شهر رشد کرده است.
مصادیق آزار جنسی زنان
در حالی که در باور بسیاری از افراد تنها مصداق آزار زنان، لمس جسمی است که از آن به عنوان آزار جنسی نام میبرند، این آزار گاه در کلام و رفتار و حتی در نوع نگاه نیز میتواند از مصادیق آزار جنسی زنان تعریف شود.
از جمله مصادیق آزارهای کلامی عبارتند از: گفتن داستانها، شوخیها و طنزهای جنسی، پرسیدن سوالاتی در مورد زندگی شخصی یا جنسی فرد، کنایههای جنسی در گفتار، اظهار نظر در مورد ظاهر و پوشش فرد، پیشنهاد یا دعوت جنسی ناخواسته، درخواستهای مکرر برای قرار ملاقات یا رابطه خارج از عرف، توصیفات و نظرات جنسی یا معذب کننده راجع به شکل یا وضعیت اعضای بدن زنان در محیطهای مختلف در جامعه، متلکها و آزارهای روحی خیابانی و غیره كه میتوانند از مصادیق آزار جنسی زنان باشند.همچنین مصادیق آزارهای روانی عبارتند از نشان دادن تصاویر نامناسب جنسی، چشمچرانی و چشمک زدن، ارسال نامه، یادداشت، پیامک و غیره.
سکوت زنان برای حفظ آبرو!
اما حفـظ آبرو از مهمترین دلیل سکوت زنان آزاردیده در برابر آزارهای اخلاقی و جنسی است. به عقیده کارشناسان، در اکثر این موارد، جامعه اغلب زن را متهم میکند که خود مقصر و عامل رفتار ضد اخلاقی است. به علاوه نگرشی که رسانههای عمومی ترویج میکنند این است که نوع رفتار و پوشش زن در اکثر موارد عامل تجربه چنین آزارهایی اسـت و اگر زنان نخواهند، چنین آزارهایی اتفاق نمیافتد. بدیهی است وقتی فضای جامعه به گونهای باشد که زنان را مسبب اصلی وقـوع آزار جنسی بداند، زنان با علنی کردن موارد آزار اخلاقی و جنسی، مورد فشار مضاعف از سوی جامعه قرار میگیرند و مایل یا قادر به تحمل آن نمیباشند. وجود فضاهایی که در آن فرد آزاردیده خود را مقصر احساس کند و از اینکه مورد آزار جنسی قرار بگیرد احساس گناه کند، دلیل دیگر سکوت زنان در برابر آزار جنسی است. همچنین ترس از عدم حمایت خانواده و دوستان نیز در این دست فضاها به شدت پررنگ است و مانعی دیگر برای علنی کردن تجربه آزار جنسی محسوب میشود.
ازسویی، در محیط های کاری، تنگناهای اقتصادی و نگرانی بابت از دست دادن شغل، دلیل بسیار مهم و موثری برای سکوت در برابر آزار جنسی زنان است. حتی در مواردی تنگناهای معیشتی باعث میشود زن بهطور ناخواسته و از روی اجبار به روابط خاصی در محیط کار تن دهد. سکوت قانونگذار در مقابل آزار جنسی و فقدان قوانین حمایت کننده از آزاردیده، ناآگاهی زنان از دستورالعملهای موجود و بیاطلاعی درباره حقوق خود، تردید درباره نتیجه بخش بودن شکایت و مجازات مجرم و همچنین دشوار بودن اثبات ادعا، از دیگر دلایل سکوت زنان در برابر آزار جنسی است.
نبود آمار شفاف برای آزار جنسی زنان
بر اساس اعلامیه سازمان بین المللی کار (ILO) آزار جنسی در محیط کار بارزترین نمود تبعیض جنسیتی است و مصداق نقض حقوق بشراست. طبق گزارشهای این سازمان، بین ۴۰ تا ۵۰ درصد از زنان در کشورهای اتحادیه اروپا، در محیط کار خود دارای تجربیات ناخواسته و اجباری درباره آزار و اذیت جنسی، برقراری روابط جنسـی و دیگر اشکال خشونت جنسی هستند. در کشورهای آسیا- اقیانوسیه نیز، تجربه شکلهای مختلفی از اذیت و آزار کلامی، جسمی یا جنسی برای ۳۰ تا ۴۰ درصد زنان کارگر، گزارش شده است. در تحقیقاتی که در ۱۱ کشور اروپایی انجام شده بود، ۳۰ تا۵۰ درصد زنان در محل کار مورد آزار قرار میگیرند در حالی که این آمار برای مردان ۱۰ درصد است. از میان کشورها در اتریش ۸۱ درصد زنان در محیط کارمورد آزار قرار گرفتهاند و کمترین آزار در محیط کار در اروپای شمالی مربوط به کشور سوئد است که رقم آن دو درصد است.
در انگلیس این آمار ۵۴ درصد او در آمریکا ۴۴ درصد است. با این حال، آمار شفافی از میزان آزار جنسی زنان در دست نیست. نبود این آمار از یک سو به دلیل مشکلات قانونی است که تعریف مشخصی ازآزار جنسی به عنوان جرم وجود ندارد و در قوانین ایران این مساله به وضوح جرم انگاری نشده است و درواقع قانونگذار در این زمینه سکوت کرده است واز سوی دیگر سکوت زنان آزاردیده و عدم تمایلشان به بیان تجربیات تلخی که دراین زمینه داشتهاند، باعث شده تا حق و حقوق زیادی از زنان این سرزمین تضییع شود. نبود آموزش اجتماعی به زنان و به رسمیت نشناختن مساله آزار جنسی زنان در محیطهای مختلف به تلخی این ماجرا بیشتر دامن می زند.
جای خالی مطالبهگری زنان
بررسیهای کارشناسی نشان میدهد تا زمانی که سازمانهای غیردولتی اجازه ورود به مساله خشونت علیه زنان را نداشته باشند، این پدیده به شکل جدی به عنوان یک مساله اجتماعی در جامعه مورد توجه قرار نخواهد گرفت زیرا مطالبهگری در زمینه رسیدگی به خشونت علیه زنان وجود ندارد. تا زمانی که بیان مورد خشونت قرار گرفتن از سوی زنان در جامعه و فرهنگ ایرانی تابو باشد، مساله خشونت علیه زنان دیده نخواهد شد. متاسفانه مسیر خشونت علیه زنان از مسیر قانونی نیز کمتر دیده شده و افزایش زمینههای بروز خشونت علیه زنان نشان از جای خالی قانون در این مساله مهم اجتماعی دارد. هرچند لوایحی همچون تامین امنیت زنان در برابر خشونت سعی در پر کردن جای خالی این مهم دارد اما از سوی دیگر زمینههای فرهنگی لازم در جامعه همراه با تصویب این نوع قوانین باید فراهم شود.
تا زمانی که زنی بعد از شكایت از خشونت و حقوق انسانیاش، مورد مذمت قرار گیرد، نمیتوان انتظار داشت که صرف قانونگذاری موجب شود در زمانی کوتاه، این معضل جدی زنان در فضای جامعه حل شود. پیش درآمد این نوع قانونگذاریها، آموزشهایی است که باید به شهروندان داده شود تا هرکسی به حق و حقوقش و حد و حدودش آشنایی پیدا کند.
منبع: روزنامه قانون
صفحه2 از2