ادامه مطلب...

وقتی هشت سال پیش آمریکایی ها برای اولین بار باراک اوباما رنگین پوست آفریقایی تبار لیبرال دمکرات کثرت گرا و برون گرا را به ریاست جمهوری کشورشان انتخاب کردند، کمتر کسی فکر می کرد که بعد از پایان دو دوره چهارساله ریاست جمهوری او، همین مردم با یک چرخش 180درجه دونالد ترامپ سفید پوست آمریکایی الاصل جمهوری خواه  ناسیونالیست  و درون گرا را روانه کاخ سفید کنند.

این ناباوری بابت انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری امریکا تا آنجا پیش رفته بود که در دوره کارزار تبلیغاتی دو کاندیدای رقیب از دو حزب سنتی دمکرات و جمهوریخواه،  نه تنها دمکرات ها بلکه بخش بزرگی از جمهوری خواهان نیز شعارها و وعده های ترامپ را به استهزا می گرفتند و محافل سیاسی و رسانه ای هم دمکرات ها و هم جمهوری خواهان، خود را برای پذیرش تداوم حضور دمکرات ها در کاخ سفید، آن هم با رهبری یک زن برای اولین بار در تاریخ ایالات متحده، حداقل برای چهار سال دیگر آماده کرده بودند.

اما برخلاف تصور همگان در دنیا و به رغم اینکه فضای ساخته و پرداخته رسانه ها فضای واقعی حاکم بر جوامع را در دنیا تحت الشعاع خود قرار می دهد، برای اولین بار رسانه های آمریکا در فضا سازی برای پیروزی کاندیدای مورد نظر خود مقهور قدرت فردی شدند که با شعار تغییر، نه از کانال رسانه ها بلکه از کانال ثروت، بازار و تجارت در جامعه دوشقه شده آمریکا وارد کارزار انتخابات شده بود.

ترامپ هوشمندانه اقشار فرودست و طبقه متوسط آمریکایی را که تحت حاکمیت نوبتی نخبگان دو حزب دمکرات و جمهوری خواه  و تحت شعارهای دمکراسی، حقوق بشر و جهان وطنی به فراموشی سپرده شده بودند با وعده بازگرداندن اقتدار آمریکایی در فضای به شدت ملتهب ناشی از گسترش تروریسم در دنیای غرب به دنبال خود کشاند و موفق شد رقیب دمکراتش را در عین ناباوری همگان شکست بدهد.

دنیا که هنوز از شوک این جابجایی غیر منتظره حاکمیت در بزرگ ترین قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی دنیا بیرون نیامده است با ورود رسمی دونالد ترامپ به کاخ سفید و در طول 10روز اول دولت او، شاهد تحولاتی شگرف و بی سابقه در سیاست داخلی و خارجی این قدرت جهانی است که پیامدهای آن چهارگوشه دنیا را به لرزه درآورده است.

بدون تردید امضاء یک فرمان اجرایی توسط رییس جمهوری جدید امریکا که به موجب آن ورود اتباع ایرانی و شش کشور مسلمان دیگر به آمریکا به تعلیق در‌آمد، نقطه عطف این تحولات بشمار می رود که بطور مشخص سرنوشت بخش قابل ملاحظه ای از ایرانیان را چه در داخل ایران، چه در داخل آمریکا و چه در سایر کشورها تحت تاثیر قرار داده است.

طبیعی است که این اقدام ترامپ با هیچیک از موازین حقوق بین الملل که واشنگتن همیشه مدعی و پرچمدار آن بوده همخوانی ندارد و تظاهرات میلیونی مردم آمریکا و سایر کشورها بخصوص کشورهای اروپایی متحد سنتی این کشور و موضع گیری های صریح مقامات، شخصیت ها و هنرمندان مشهور جهانی بر علیه این اقدام، می تواند نشانه ای از وجود اختلاف عمیق دیدگاه هیات حاکمه جدید امریکا با دنیا تلقی شود.

گرچه ترامپ و معدود سیاستمداران طرفدار او در ایالات متحده آمریکا و چند کشور دیگر این اقدام را برای تامین امنیت شهروندان امریکا ضروری و قانونی می دانند، ولی پرواضح است که این نوع برخورد با مقوله تروریسم و دیوار کشیدن بین یک کشور(آمریکا) و هفت کشور دیگر(ایران و شش کشورعراق، سوریه، یمن، لیبی، سودان و سومالی) با هدف جلوگیری از ورود تروریست ها به داخل خاک آمریکا، راه به جایی نخواهد برد.

مسلم است که امروزه خاستگاه تروریسم مکان یا کشور خاصی نمی تواند باشد و این تلقی که مردم کشورهایی مثل این هفت کشور به زعم آقای ترامپ به علت درگیری کشور آنها با گروه های تروریستی، ممکن است با این گروه ها همکاری کنند، مثل این می ماند که مردم کشوری مانند ایتالیا که از دیرباز جولانگاه و حتی خاستگاه گروه های تبهکار مافیا بوده است، ممکن است با این گروه ها همکاری کنند و آمریکا  برای جلوگیری از ورود تبهکاران مافیا به خاک خود، مانع ورود شهروندان ایتالیا به آمریکا شود!

این اقدام دولت تازه امریکا به همان نسبت که فاقد حداقل استدلال های منطقی و قابل قبول است، متاسفانه به همان نسبت هم فاقد راه و امکان مقابله به مثل و جبران خسارت برای کشورهایی است که از این اقدام دچار آسیب و ضررمادی و روحی می شوند و متاسفانه در میان این کشورها بیشترین خسارت نیز متوجه کشور ما شده و خواهد شد.

مهم ترین این خسارت ها را می توان این گونه کلاسه بندی کرد:

  • نام ایران که دنیا به تاریخ و تمدن پرافتخار آن ایمان و اذعان دارد و مردم آن هرجا که حضور داشته اند، شایستگی و لیاقت خود را در تمام عرصه ها به اثبات رسانده اند با این اقدام آقای ترامپ حداقل در نزد بخش هایی از مردم آمریکا و دنیا، هم سنگ و هم ردیف با مردم شش کشور دیگر و مهم تر از آن بطور ناجوانمردانه ای مرتبط با تروریسم قلمداد می شود.
  • بسیاری از هم وطنان ما که به هر دلیلی آمریکا را برای اقامت، اشتغال و تحصیل انتخاب کرده اند با این اقدام دولت ترامپ ضربات سنگین مالی، روحی و روانی خورده و می خورند، تصور آسیب هایی که به این گروه از ایرانیان در این وانفسای مشکلات ناشی از مهاجرت از قبل این اقدام ناگهانی وارد شده است، تن هر آدم منصفی را به لرزه در می اورد.
  • همه آنچه را که دولت یازدهم به درستی از طریق اجرای برجام برای گشایش رابطه اقتصادی ایران با دنیا انجام داده بود با این فرمان ترامپ در هاله ای از ابهام قرار گرفته است، گرچه تیم اقتصادی دولت تاثیراین اقدام آمریکا را در مبادلات تجاری ایران با خارج نفی می کند و اکثریت قریب به اتفاق دولت های عضو پنج بعلاوه یک نیز مخالف سیاست های ترامپ هستند، اما نقش کدخدایی واشنگتن را اگرچه ممکن است ما در داخل به سخره بگیریم، اما واقعیت فراتر از آمال و آرزوهای ماست.

در خاتمه بد نیست به این واقعیت تلخ هم گریزی بزنیم که ظهور پدیده ترامپ و تبعات این ظهور گرچه ممکن است بخش عمده آن ناشی از مسائل داخل جامعه امریکا باشد، اما کیست که نداند جواب "های" "هوی" است و کلوخ انداز را پاداش سنگ است، به این معنی که افراط مولود افراط است و ظهور ترامپ افراطی، حاصل افراط کسانی است که در سال های گذشته در دنیا چنان بر طبل افراط کوبیدند و طوری بر کوره آتش دشمن تراشی دمیدند که از میان شعله های آن، پدیده هایی مانند ترامپ افراطی سر برون آوردند.

امروز همان هایی که هشت سال پیش از اولین رییس جمهوری سیاه پوست آفریقایی تبار دمکرات میانه رو آمریکا که برای اولین بار در جهت دلجویی از مسلمانان بخاطرهجمه سنگین افراطیون آمریکایی به مسلمانان در یک مسجد حاضر شده و از آنان عذرخواهی کرده بود، با الفاظی مانند "کاکا سیاه" استقبال کردند، معلوم نیست که از دونالد  ترامپ با چه دسته گلی استقبال خواهند کرد!

تاج محمد  کاظمی                              

 

ادامه مطلب...

تاج محمد  کاظمی - با فرو ریختن  برج پلاسکو در تهران بسیاری از واقعیت های فرو خفته در تلی از رنگ ها، لعاب ها و شعارها عیان شد و شد آن چیزی که نباید می شد، یعنی از کوزه همان برون تراوید که در درون آن بود!

 ▄ پلاسکو فرو ریخت تا به شهردار تهران بگوید: " من که رفتم اما صدها نه، بلکه هزاران بنای مشابه من در همین ملک شما وجود دارد که با یک جرقه  ممکن است فرو بریزد. گرچه در این یک دهه حکومت مقتدرانه خودت در پایتخت به فریاد من نرسیدی، لااقل از این به بعد به درد دل هم قطاران من گوش بده و تا کار از کار نگذشته فکری به حال آنها بکن!

▄ پلاسکو فرو ریخت تا به استاندار تهران بگوید: " آقای استاندار! بجای این همه  همایش، سمینار، جلسه، بازدید و ......بالا غیرتا بیا از قدرت قانونی خود استفاده کن و بدون بوق و کرنا هرآنکس را که در فرایند ساخت و ساز و نگهداری بنا در پایتخت به وظیفه قانونی خود عمل نکرد به سزای اعمالش برسان!

▄ پلاسکو فرو ریخت تا به رییس سازمان نظام مهندسی ساختمان تهران بگوید: " آقای مهندس! به این مهندسان ناظر ساختمان ها بگو که به این ساختمان های درحال ساخت بیشتر نظارت کنند، انشاالله که همکارانت به بناهای ساخته شده در دهه های اخیر نظارت کافی داشته اند،  من که از سابقون بودم این بلا برسرم آمد، این بلا دورباد از بناهای تحت نظارت شما ها!

▄ پلاسکو فرو ریخت تا به شورای اسلامی شهر تهران بگوید: " اعضای محترم و محترمه شورا! می دانم سرتان شلوغ است و یک سر دارید و هزار سودا! اگر وقت کردید و دمی از سیاست و جناح بازی فراغت یافتید کمی هم به اساس و پایه های هم قطاران من در لابلای مصوبات شورا توجه کنید!

▄ پلاسکو فرو ریخت تا به اعضای کمیسیون عمران مجلس بگوید: " می دانم که پس از فروپاشی من، بیانیه صادر کرده و هیات تحقیق و پیگیری تشکیل خواهید داد! در نطق های پیش از دستور هم که می دانم تا چندین ماه از من به عنوان ابزاری برای کوبیدن رقبا استفاده خواهد شد، از شما به عنوان یک کمیسیون تخصصی تنها انتظاری که دارم این است که بر حسن اجرای قوانین ساخت و ساز که خودتان در مجلس تصویب کردید، نظارت جدی داشته باشید.

▄ پلاسکو فرو ریخت تا به همه نهادهای انتظامی، قضایی و امنیتی مرتبط با ساخت و سازها بگوید: من از شماها انتظار داشتم که با سهل انگاری، مسامحه و ناراستی افراد از هر قشری و در هر رده و مقامی برخورد قانونی می کردید تا هیچکس جرات تخطی از وظایف و مسئولیت هایش نمی کرد!

▄ پلاسکو فرو ریخت تا به همه رسانه های بخش دولتی و عمومی و بخصوص صدا و سیما بگوید: " به جای اینکه مرا سوژه برنامه های کم مخاطب جهت دار سیاسی و جناحی خود بکنید، به شعور مردم احترام بگذارید و قبول بکنید که می توانستید با این ابزار قوی که در اختیارتان گذاشته شده جلو بسیاری از کاستی ها  و سوء مدیریت ها را در حوزه ساخت و ساز بگیرید، ولی این کار را نکردید.

▄ پلاسکو فرو ریخت تا به همه تریبون داران پایتخت بگوید: " این قدر که به دشمنان پلید خارجی و رقبای سیاسی داخلی خود تاختید و بخاطر یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدید، اندکی هم به اساس و پایه مدیریت شهری بپردازید و بجای موعظه سران بلاد خارجه، سر منشاء سوء مدیریت ها را برای مردم تبیین کنید!

▄ آخر اینکه پلاسکو فرو ریخت تا به خیل فعالان بازار و کسب و کار بگوید: " دنیا که فقط کسب سود بیشتر و انباشت سرمایه نیست، کمی هم به اطراف خود توجه کنید، به حقوق دیگران احترام بگذارید و  قوانین و مقررات را پاس بدارید. بخشی از درآمد خود را برای ایمن سازی محیط کسب و کار هزینه  بکنید تا این بلا که بر سر همکاران شما در پلاسکو نازل شد در جای دیگر و  بنای دیگر این شهر بر سر شما نازل نشود!

▄ و حرف آخر پلاسکو خطاب به دلیرمردان آتش نشانی، سکوت است، سکوت به احترام مردانی که آمده بودند بار سنگین همه ندانم کاری ها، قصور و جهالت ها را بر دوش  نحیف خود بگیرند با این هدف که  کودکی فردا از فقدان بابایش بر آوار پلاسکو چنگ نزند، غافل از اینکه کودکان دلبند خودشان امروز چنگ بر سر و روی مادرشان می کشند که باباشان کی از زیر این جهنم آوار، برون کشیده خواهد شد!

ادامه مطلب...

جان کلام سخنان رییس جمهوری کشورمان در آیین گشایش بیست و دومین دوره نمایشگاه مطبوعات آزادی و امنیت قلم در عرصه روزنامه نگاری بود که با استقبال گسترده مردم و بخصوص خود اصحاب مطبوعات و رسانه ها مواجه شد.

دکتر روحانی به عنوان بالاترین مقام اجرایی کشور و مسئول اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در این آیین به صراحت ازشرایط موجود حرفه روزنامه نگاری در کشور انتقاد کرد و خواستار تامین آزادی و امنیت برای مطبوعات و رسانه های منتقد شد.

گرچه این نکات مورد تاکید آقای روحانی در این سخنرانی به شدت مورد استقبال خود مطبوعات قرار گرفت، بطوری که صبح فردای آن روز از 55روزنامه بررسی شده 45 روزنامه،  تیتر یک یا عکس یک خود را به فرازهایی از این سخنرانی اختصاص دادند، اما مثل همیشه نکات اساسی و زیربنایی مطرح شده در این سخنرانی تحت الشعاع نکات سیاسی و جناحی قرار گرفت.

به عنوان مثال آقای روحانی در سخنان خود به درستی از آزادی و امنیت مطبوعات دفاع کرد ولی این را هم گفت که برخی از مطبوعات از رانت اطلاعاتی استفاده می کنند و آن را بلای بزرگ کشور خواند. وی همچنین خواستار خصوصی سازی مطبوعات دولتی شد و از قصد دولت برای تهیه لایحه نظام رسانه ای کشور سخن گفت.

 مقوله های مطرح شده در سخنان آقای رییس جمهوری در خصوص مطبوعات و رسانه ها را اگر بخواهیم فهرست وار بنویسیم می توان به این موارد اشاره کرد: 1- آزادی 2- امنیت 3- رانت خواری 4 – خصوصی سازی 5 – نظام رسانه ای 6 – افراط گرایی 7 – اتهام زنی 8 – هتاکی 9 – یارانه  10 – تخلفات صنفی  

از این 10مقوله،  اولویت نخست به نظر نگارنده چیزی نیست جز مقوله نظام رسانه ای که متاسفانه همیشه در هیاهوی مقوله های قشنگ و دهن پرکن مانند آزادی و امنیت به حاشیه رانده شده و تاکنون هم اقدامی برای وضع قانون نظام رسانه ای از سوی دولت وهمچنین از سوی مجلس صورت نگرفته است، در صورتی که آزادی و امنیت روزنامه نگاران نیز در سایه وجود یک نظام رسانه ای قوی نهادینه می شود.

خدایش بیامرزد استاد فرزانه و محبوب دل های همه مطبوعاتی های واقعی مرحوم دکتر معتمدنژاد را که در کلاس درسش از روند نافرجام تهیه لایحه نظام رسانه ای کشور در برنامه های 5ساله توسعه دولت به تلخی یاد می کرد و عمر پربرکتش هم کفاف نداد تا همچنان شاهد این روند تلخ باشد.

نقش مطبوعات در تنظیم و تعدیل قدرت

نگاهی به بازخورد سخنان روحانی در نمایشگاه مطبوعات که  مهم ترین آنها را می توان به موضع گیری صریح رییس قوه قضاییه در مقابل این سخنان، اشاره کرد، نشان می دهد که  مطبوعات به رغم کاستی ها، محدودیت ها و نامهربانی ها نسبت به آن، جای خود را به عنوان یک رکن اساسی در تنظیم و تعدیل قدرت در کشور، البته به تدریج، باز می کند.

گرچه این یک عادت مزمن در کشور است که مطبوعات تنها در موسم برگزاری نمایشگاه مطبوعات مورد توجه، عنایت و البته نوازش مسئولان تراز اول کشور قرار می گیرد و سخنان زیبا در وصف اوضاع و احوال اصحاب مطبوعات فراوان گفته می شود، اما به محض اینکه نمایشگاه تمام می شود، انگار مشکلات و مسائل مطبوعات نیز با همان نمایشگاه تمام می شود و دیگر سخنی گفته نمی شود تا سال دیگر و نمایشگاه دیگر!

در یک موسم دیگر نیز مطبوعات خیلی طرفدار پیدا می کند و آن هم  موسم انتخابات است که البته اهل فن! یعنی کسانی که به رای مردم احتیاج دارند، به خوبی می دانند که مطبوعات نقش بی بدیلی در کشاندن مردم به پای صندوق های رای دارند و  تاریخ انتخابات مختلف در طول این نزدیک به چهاردهه گذشته، نشان داده که هروقت مطبوعات فرصت عرض اندام در انتخابات داشته،  تاثیرات شگرف خود را نیز در نتایج آنها برجای گذاشته است.

بدیهی است که مطبوعات نمی توانند به این موسم ها دلخوش باشند و بپذیرند که تنها پلی باشند برای عبور برخی ها از روی آن برای رسیدن به اهدافی خاص!

به عبارت دیگر، مطبوعات که در تقسیم، تعدیل و تقویت قدرت در جامعه نقش افرینی می کند آیا به سهم خود در این کارزارها توجه داشته و آن را مطالبه کرده است یا خیر؟

تحول اساسی در مطبوعات کشور

برای یافتن پاسخ این پرسش بد نیست کمی به عقب برگردیم، یعنی به حدود دو دهه قبل که با روی کار آمدن دولت اصلاحات، مطبوعات هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی در کشورمان به یکباره دچار تحول اساسی شد، بطوری که تعداد روزنامه های کشور از رقم کمتر از انگشتان دست، به ده ها روزنامه و تعداد سایر نشریات به صدها عنوان نشریه افزایش پیدا کرد و نسلی جدید از روزنامه نگاران جوان تحصیل کرده و با انگیزه و خلاق با هدایت روزنامه نگاران قدیمی در هیات های تحریریه این مطبوعات تازه نفس که هم از نظر فرم و شکل و هم از نظر محتوا انقلابی در تاریخ مطبوعات معاصر رقم زدند، مشغول بکار شدند.

اولین قدرت نمایی این مطبوعات دو سال بعد از آغاز فعالیت های آنها یعنی در انتخابات مجلس ششم در سال 1378       

به منصه ظهور رسید و اعضای لیست های مورد حمایت روزنامه نگاران که بسیاری از خود روزنامه نگاران نیز در میان آنها بود در تهران و سایر شهرهای بزرگ کشور به پیروزی خیره کننده ای دست یافتند و توانستند فراکسیون های قوی در مجلس تشکیل بدهند.

به رغم حضور روزنامه نگاران در کسوت نماینده های مردم در مجلس ششم، برخی تندروی های سیاسی  در این مجلس باعث شد که مطالبات واقعی مطبوعات قربانی این تندروی ها شود و بهترین فرصت برای پایه گذاری نهادهای قانونی و غیردولتی مطبوعات در کشور از بین برود.

با پایان یافتن عمر هشت ساله دولت اصلاحات در سال 1384و کم سو شدن چراغ مطبوعات که در این هشت سال با توقیف ها و تعطیلی های فله ای بسیار کم رمق شده بود، مسیر توسعه مطبوعات تغییر جهت داد و در هشت سال بعد از دولت اصلاحات، نهضت توسعه کمی مطبوعات یعنی افزایش عناوین نشریات، بدون تناسبت با کیفیت آنها، در دستور کار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت قرار گرفت و سیل صدور مجوز انتشار نشریه از سوی هیات نظارت بر مطبوعات در کشور و بخصوص در استان ها و شهرستان های کم برخوردار با بهانه زیبای رعایت عدالت  راه افتاد.

سیاست افزایش بی رویه عناوین مطبوعات در دولت نهم و دهم که مانند بسیاری از طرح های پوپولیستی آن  به خالی شدن محتوای بسیاری از مطبوعات و دور شدن آنها از رسالت و وظایف اصلی شان یعنی آگاهی بخشی و اثربخشی در توسعه موزون جامعه انجامید با روی کارآمدن  دولت یازدهم  هم  جهت آن تغییر چندانی نکرد و این دولت نیز به صدور فله ای مجوز انتشار نشریات ادامه داد، با این تفاوت که شعار این دولت حمایت از بخش خصوصی و جلوگیری از افزایش تعداد نشریات دولتی و بخش عمومی  بود.

گرچه همزمان با توسعه کمی مطبوعات در طول سال های بعد از دولت اصلاحات تا آغاز بکار دولت آقای روحانی حمایت یارانه ای دولت از مطبوعات بخش خصوصی به کمترین میزان و درمقابل حمایت از مطبوعات دولتی و وابسته به بخش عمومی به بیشترین میزان خود رسید، جهت این حمایت در طول سه سال دولت یازدهم تغییر یافت، بطوری که بخش اعظم یارانه های مطبوعات در قالب روش های هوشمند به نشریه های بخش خصوصی تزریق شد و در عوض به تدریج میزان یارانه های مطبوعات دولتی و بخش عمومی کاهش یافت.

حلقه مفقوده در عرصه توسعه مطبوعات

حلقه مفقوده ای که هم دولت نهم و دهم و هم دولت یازدهم در عرصه توسعه مطبوعات برای یافتن آن تلاش نکردند این بود که چرا به رغم این افزایش در عناوین نشریات و تزریق دهها میلیارد تومان از بودجه سالانه کشور به عنوان یارانه به آنها، اکثریت نشریات بخش خصوصی نه تنها در طول این سال ها توسعه پیدا نکردند بلکه یکی پس از دیگری به محاق رکود و یا به تعطیلی کشانده شده اند و تنها معدود مطبوعاتی از بخش خصوصی زنده ماندند که خط مشی و گرایش های سیاسی آنها با دولت های وقت هم سو و هم خوانی داشت.

موضوعی که این دولت ها خیلی دوست ندارند درباره آن صحبت کنند و صرفا به اعلام ارقام نجومی یارانه های پرداختی دولت به مطبوعات و افزایش تعداد مجوزهای انتشار نشریات به عنوان خدمات خود به اصحاب مطبوعات می پردازند و از اعلام عملکرد واقعی و خروجی فعالیت های این خیل عظیم مطبوعات شانه خالی می کنند.

این عملکرد چیست و چرا در هیاهوی روزمره معضلات و مشکلات درهم تنیده و متاسفانه نهادینه شده خود اصحاب مطبوعات از یک طرف و جامعه مخاطب از طرف دیگر، پنهان مانده و فراموش شده است؟

یکی از مهم ترین شاخص های توسعه مطبوعات در هر کشور شاخص تیراژ مطبوعات است که از سوی یونسکو در هنگام اعلام رتبه توسعه انسانی کشورها به آن استناد می شود.

در این خصوص سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات از آمارها و شاخص‌های نازل ایران در رتبه‌بندی جهان در خصوص موضوع آزادی بیان ابراز نگرانی کرده بود.

ماشاءالله شمس‌الواعظین در گفت‌وگو با خبرنگار سیاسی آفتاب به برخی شاخص‌های ایران در زمینه آزادی بیان در رتبه‌بندی‌های بین‌المللی اشاره کرده و افزوده بود: «در ایران برای هر 65 نفر ایرانی یک روزنامه عرضه می‌شود. این، در مقایسه با شاخص یونسکو ما را در رتبه شصت و ششمین کشور جهان قرار می‌دهد یعنی پس از کشورهایی مانند برمه، سودان و میانمار. در حالی که شاخص حداقلی توسعه یافتگی این است که برای هر 8 نفر یک روزنامه عرضه شود. این حداقل است. یعنی برای جامعه 80 میلیونی باید برای هر 8 نفر یک روزنامه تولید شود تا ما به کف شاخص‌های توسعه در جهان برسیم».

وی ادامه داده بود: «با این وضع هر چه مسئولان دولتی بگویند بی‌فایده است. چرا که دنیا به آمار نگاه می‌کند. تیراژ روزنامه‌ها یک علامت است و نشان می‌دهد افکار عمومی به سیستم اطلا‌ع‌رسانی کشور بی‌اعتماد شده است. در اردیبهشت ماه سال 79 تیراژ روزنامه‌ها در ایران به 8/3 میلیون رسید. با گذشت ده سال از آن زمان و افزایش جمعیت،‌ تیراژ روزنامه‌ها به 2/1 میلیون رسیده است. این خطرناک نیست؟ مخاطب روزنامه‌ها کجا هستند؟ معلوم است که مخاطب به رسانه‌های خارجی گرایش یافته و یکی از علائم از دست رفتن اعتماد ملی به روزنامه‌ها و سیستم اطلاع‌رسانی،  تکثر رسانه‌های فارسی زبان در خارج است». (سایت آفتاب  اول آبان 86)

همچنین مدیرکل مطبوعات و خبرگزاری‌های داخلی وزارت ارشاد در سال 1390گفته بود: در حوزه تیراژ روزنامه باید روزانه بیش از ۷ میلیون تیراژ داشته باشیم در حالی که آمار واقعی تیراژ روزانه به زحمت به بیش از ۲ میلیون نسخه می‌رسد.

به گزارش سرای روزنامه نگاران ایران، پدارم پاک‌آیین افزوده بود: از لحاظ تعداد عناوین و آمار کمی مطبوعات، ما از بسیاری از کشورها جلوتر هستیم. البته این آمار علاوه بر این‌ که می‌تواند ظرفیتی برای رقابتی‌تر شدن فضای رسانه‌یی باشد اما نباید مجزا از شاخص‌های دیگری مانند تیراژ سرانه سنجیده شود.

وی ادامه داده بود: ما با داشتن ۵۰۸۶ مجوز رسانه و ۳۲۶۷ نشریه در حال انتشار، آمار بالایی داریم اما از لحاظ تیراژ سرانه با وضعیت مطلوب فاصله داریم چرا که حداقل در حوزه تیراژ روزنامه باید روزانه بیش از هفت میلیون تیراژ داشته باشیم در حالی که آمار واقعی تیراژ روزانه به زحمت به بیش از دو میلیون نسخه می‌رسد.

آمارها دروغ نمی گویند

روزنامه جام جم نیز درمطلب خود با تیتر آمارها دروغ نمی گویند در تاریخ11اردی بهشت 95 نوشت: بیش از 70 روزنامه سراسری داریم که به صورت روزانه چاپ و نشر می شوند، اما شمارگان همه آنها معادل فقط 12 درصد پرتیراژترین روزنامه ژاپنی، یومیوری شیمبون است. در ژاپن شمارگان سه روزنامه روی هم 22 میلیون را هم پشت سر می گذارد و در ایران روزنامه بیرون می آید با 500 نسخه، روزی 500 نسخه.

در صدر روزنامه های پرشمارگان و پرخواننده فقط جراید سرزمین آفتاب تابان حضور ندارند که می توان سراغ گرفت از لیبراسیون فرانسه و بیلد آلمان و یو. اس. تودی آمریکا. این آخری روزانه در یک میلیون و 800 هزار نسخه به چاپ می رسد.

در مجموع کشورهای چین، هند، ژاپن، آمریکا، آلمان، انگلیس، فرانسه، روسیه، برزیل و ایتالیا بیشترین شمارگان روزنامه را در دنیا دارند.

این روزنامه در ادامه  با اشاره به اینکه  ژاپنی ها 800 برابر ایرانی ها روزنامه می خوانند و اصولا بیش از 90 درصد مردم ژاپن هر روز روزنامه می خوانند، پرسیده است: چرا با وجود پر تعداد بودن روزنامه ها در کشورمان به نسبت کشورهای دیگر، سطح مطالعه مطبوعات اینچنین نازل و پایین است؟! آیا این جراید پرشمار قابلیت جذب مخاطبان را ندارند؟ دور نیست سال های دهه 60 که هر روز بعدازظهر صف ها شکل می گرفت برای دو روزنامه عصر آن زمان که اتفاقا هنوز هستند یا بعید نیست ایامی که برای مقطعی هر چند کوتاه، روزنامه ها جان گرفتند و شاخه زدند و بعد دوباره به رکود پیوستند.

مطلب جام جم این گونه ادامه یافته است: از 70 روزنامه روزانه در حال نشر در کشور، شاید بتوان حساب جرایدی به تعداد انگشتان دو دست را از بقیه جدا کرد، آن هم در نهایت خوشبینی و مثبت اندیشی که مابقی مطبوعات محتوایی تکراری و بشدت شبیه هم دارند، برآمده از برداشتن خبر و مطلب از روی خبرگزاری ها و سایت های خبری.

به عبارت بهتر، فرآیند تولید در اکثریت قریب به اتفاق روزنامه ها ابتر مانده یا به طور کل به محاق رفته است. همه فعالیت های مربوط به خلق محتوا نهایتا خلاصه می شود در تغییر تیتر خبر یا گزارشی که از روی خبرگزاری برداشته شده و اگر حوصله ای باشد، نگارش لید و سرآغاز و دیباچه ای بر آن.

نهایتا مطلب این روزنامه به اینجا ختم شده است: در اینجا پرسش دومی هم مطرح می شود درباره چرایی وجود و چاپ این همه روزنامه شبیه هم و تکراری و البته بی محتوا. اگر کشوری که در این زمینه پیشرو و به تعبیری پرسابقه ترین است فقط 29 روزنامه دارد، چرا در ایران ما این تعداد به بیش از 70 می رسد؟! اگر چاپ و نشر مطبوعات در کشور، یک فرآیند کاملا مستقل و در حیطه وظایف و اختیارات بخش خصوصی بود، شاید این سوال محلی برای طرح نداشت، اما همه می دانند جراید در ایران با کمک مستقیم و بلاواسطه دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر می شود و هر روزنامه بسته به میزان شمارگانش از سهمیه کاغذ و یارانه های دیگر برخوردار است. پس درآمدن پرهزینه روزنامه هایی بشدت شبیه هم و برگشت خوردن و خمیر شدنشان نوعی اجحاف است به بودجه عمومی کشور.

البته روزنامه جام جم که خود ارگان رسمی صدا و سیما بوده و در زمره مطبوعات متعلق به بخش عمومی محسوب می شود به خوبی به این موضوع واقف است که نتیجه گیری اش در این مطلب، همه داستان نیست و اتفاقا بسیاری از مطبوعات هم هستند که در کنار برخورداری از" کمک مستقیم و بلاواسطه دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی" از منابع  دیگر نیز حمایت همه جانبه شده و بدون دغدغه از کاهش تیراژ، برگشت خوردن و خمیرشدن همچنان منتشر می شوند.

 اما آخرین آمار از تیراژ مطبوعات کشور را تابناک در خرداد امسال از قول حسین انتظامی معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این گونه اعلام کرده است: میزان واقعی تیراژ روزنامه ها 900 هزار نسخه است که از این میزان نیز تنها 500 هزار نسخه به فروش می رسد و به عبارتی، نصف تیراژ از روی دکه ها به دفاتر این نشریات برگشت می خورد.

یعنی برای یک جمعیت 80میلیونی در ایران حتی یک میلیون روزنامه نیز منتشر نمی شود، اما برای جمعیت 127میلیونی ژاپن چیزی حدود 72میلیون نسخه روزنامه در هر روز منتشر می شود!                         

این آمارها گویای حقایق تلخ و در عین حال تاسف آوری از روند شکست خورده تلاش های به اصطلاح توسعه مطبوعات در کشور است که دولت ها یکی پس از دیگری با رنگ و لعاب متفاوت انجام دادند! گرچه نقش مجالس نیز در این مسیر بیشتر از دولت ها بوده و در واقع اگر اراده ای در نمایندگان ادوار گذشته برای بهبود وضعیت مطبوعات وجود داشت دولت ها را می توانستند در رسیدن به این هدف مکلف کنند.

امروزه البته با گسترش فضای مجازی و پیدایش شبکه های اجتماعی و رسانه های الکترونیکی، متولیان مطبوعات در کشور، ناکامی ها و کمبودها را در این حوزه به گردن این تغییر می اندازند و به راحتی از زیر بار مسئولیت و پاسخگویی دراین رابطه شانه خالی می کنند.

بدیهی است که این تغییر اجتناب ناپذیر بوده و رسانه های جدید در کشور ما نیز مانند کشورهای دیگر به عنوان یک رقیب قوی برای مطبوعات مکتوب عمل می کنند ولی در همان کشورها  مطبوعات با تیراژ میلیونی همچنان منتشر می شوند.

و آخر اینکه تا زمانی که نگاه به مقوله رسانه ها تغییر نیابد و ساختار رسانه ای کشور مطابق با نیاز امروز جامعه  و در راستای رقابت حرفه ای با رقبای خارجی بازسازی نشود و منافع و مضرات آن،  نه براساس دیدگاه های عوام خواهانه،  بلکه براساس دیدگاه های مبتنی بر علم و تجارب جهانی سنجیده نشود، وضعیت مطبوعات کشور نیز همان خواهد بود که تا کنون بوده است!   

 

ادامه مطلب...

همانطور که انتظار می رفت مجلسیان روز سه شنبه به سه وزیر پیشنهادی آقای روحانی رای اعتماد دادند و ثابت کردند که این مجلس در تلاش است تا خاطرات تلخ دو دوره پیش از خود را از اذهان مردم بزداید و چهره ای آرام، منطقی و در مسیر اراده ملی از خود به نمایش بگذارد.

نگاهی به آنچه که در یازدهمین روز آبان ماه 95در صحن علنی مجلس شورای اسلامی گذشت  نشان می دهد که  گرچه برخی از افراطیون مجالس هشتم و نهم راه یافته به مجلس دهم، همچنان برطبل افراط  می کوبند، اما اکثریت نماینده های این مجلس، دیگر تحت تاثیر تبلیغات حامیان داخل و خارج از مجلس این افراطیون قرار نمی گیرند.

روز سه شنبه میلیون ها ایرانی در داخل و خارج از کشور از طریق شبکه خبر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران شاهد بودند تیغ برنده افراطی گری که همه چیز و همه کس را یا سیاه یا سفید می بیند و خود را محور دنیا می پندارد، کند شده و دیگر قادر نیست برداشت ها و آمال و آرزوهای خود را به نام ملت ایران به کرسی بنشاند.

کلیدواژه هایی که  در این روز در سخنان مخالفین وزرای پیشنهادی به کرات شنیده شد، نه تنها دیگر در آراء نمایندگان  موثر نبود، بلکه فرصتی گرانبها را برای نماینده های موافق این وزرا فراهم ساخت تا قرائت منطقی و غیر احساسی خود را نسبت به این کلید واژه ها در صحن علنی مجلس نه تنها برای نماینده ها، بلکه برای میلیون های بیننده و شنونده ایرانی به زیبایی بیان کنند.

آنچه هم که روز سه شنبه به عنوان مثال تحت عنوان دلایل متقن، معتبر و قطعی از صلاحیت نداشتن وزرای پیشنهادی مطرح و کرور کرور پرونده از مدارک جرم! تحویل رییس مجلس داد ه شد و زمین و زمان شاهد گرفته شد  که جرم! آقای رییس جمهوری بخاطر معرفی این آقایان به عنوان وزیر پیشنهادی، بیشتر از خود آنهاست، تنها با سخنرانی یک نماینده موافق، نقش برآب شد، چرا که تاریخ مصرف هم مدارک ادعایی و هم ادعاهای فاقد مدرک به نظر می رسد که در این مجلس به پایان رسیده باشد.

در هر صورت جلسه رای اعتماد مجلس دهم به  سه وزیر پیشنهادی دولت یازدهم، آزمون بزرگی هم برای قوه مقننه و هم برای قوه مجریه بود که  بعد از گذشت حدود 5ماه از تشکیل مجلس دهم ، باز تعریف جدیدی از رابطه خود را به نمایش گذاشتند.

تعامل سازنده این دو قوه که طبق قانون اساسی هر چهار سال با مراجعه به آراء ملت، سران و ترکیب آنها تغییر یا ماموریت شان تمدید می شود، بدون تردید راه را برای پیشبرد اهداف توسعه کشور و گشودن برخی گره های مزمن و مزاحم در این راه  می گشاید.

گرچه بخش مهمی از ماموریت قوه مقننه نظارت بر عملکرد قوه مجریه است و نزدیکی این دو قوه می تواند دلسوزان واقعی جامعه را نسبت به اجرای صحیح این ماموریت نگران کند، اما وقتی انتخاب سکانداران این دو قوه توسط مردم  درست و مطابق قانون اساسی و در شرایط عادلانه انجام شود، نه تنها جایی برای این نگرانی باقی نخواهد ماند، بلکه  این نزدیکی، اتفاقات مبارکی را در جهت حفظ منافع ملی رقم خواهد زد.

اتفاق روز سه شنبه مجلس نشان داد که بخشی از اراده مردم در آخرین انتخابات این دو قوه یعنی انتخابات سال های 92 و 94 به بار نشسته است  و تلاش های مخالفین این اراده در جامعه بخصوص در درون این دو قوه هم دیگر راه به جایی نمی برد.

 و پیام این اتفاق نیز چیزی نیست جز اینکه  اراده مردم بالاتر از اراده کسانی است که صدای مردم را نه از درون صندوق های آراء بلکه از بیرون این صندوق ها می شنوند!      

     

       

ادامه مطلب...

قطار کابینه دولت تدبیر و امید بعد از عبور از سه ایستگاه 93، 94و 95در مسیر رسیدن به ایستگاه 96سه مسافر ساکن در کوپه فرهنگ  خود را پیاده کرد.

جنتی، فانی و گودرزی که همراه با فرهادی وزیر علوم چهار وزارتخانه فرهنگی را در دولت دکتر روحانی مدیریت می کردند به رغم میل باطنی شان از قطار دولت پیاده شدند تا رییس قطار بتواند افراد مورد نظر خود را سوار کند.

این جابجایی در دولت یک اقدام مسبوق به سابقه است و رییس دولت قانونا اختیار دارد کابینه را هرزمان که تشخیص داد ترمیم و افراد جدیدی را وارد هیات دولت کند، اختیاری که آقای روحانی در طول این سه سال ترجیح داد از آن استفاده نکند، مانند بسیاری دیگر از اختیارات ریاست جمهوری مصرح در قانون اساسی که درطول این سه سال به فراموشی سپرده شد!

هم طرفداران پر و پا قرص دولت و هم مخالفان قسم خورده آن که هر اقدام دولت را یا آیه وحی یا نسخه پیچیده شده از سوی استکبار جهانی ارزیابی می کنند، در قبال اولین و شاید هم آخرین تغییرات کابینه دولت یازدهم واکنش واحدی را از خود نشان دادند.

این دو طیف موافق و مخالف دولت که هر دو به درستی فرهنگ را محل برخورد دیدگاه و آمال و آرزوهای خود می دانند، وقتی زمزمه این تغییرات را شنیدند فریاد وافرهنگ آنها گوش فلک را کر کرد.

طرفدران دولت هرچه فریاد داشتند بر سر دولت کشیدند که ما از اول هم گفته بودیم که این وزرا اهل فرهنگ نیستند و دولت تدبیر و امید باید از اول این آقایان را به سکانداری فرهنگ انتخاب نمی کرد یا اینکه در همان سال اول یا دوم آنها را از قطار دولت پیاده می کرد!

مخالفان دولت هم که دیگر کارشان از فریاد کشیدن گذشته است، وقتی که مجلس را در اختیار داشتند، هرآنچه که در توان داشتند برطبق خصومت با دولت گذاشتند تا ثابت کنند تیم فرهنگی دکتر روحانی ماموریت نابودی فرهنگ این مرزو بوم را برعهده گرفته است! و از زمانی هم که نماینده های شان با رای مردم از سریر قدرت پایین کشیده شدند، شمشیر را از رو بسته و با حکم سران نامرئی خود مستقیما و علنا به پالایش فرهنگی جامعه، به قول خودشان، پرداختند و وزرای فرهنگی دولت را اچمز کردند.

حال این مخالفان که با این حرکت روحانی به قول معروف کیش و مات شده بودند، یکباره از این رو به آن رو شدند و با یک چرخش 180درجه ای از دولت طلبکار شدند که چرا به جای وزرای اقتصادی، وزرای فرهنگی را تغییر می دهد!

البته آقای روحانی به خوبی حال و روز مخالفان  را در سخنرانی خود در روز ملی روستا و عشایر این گونه تشریح کرد: "اگر دولت برای ثبات وزیر عوض نکند، آن روزنامه‌های بداخلاق و سایت‌های بداخلاق می‌گویند، چرا دولت این وزرا را عوض نمی‌کند، وقتی هم دولت می‌رود تغییر ایجاد کند، همان بداخلاق‌ها می‌گویند چرا عوض می‌کند؟"

در هر صورت دولت کمتر از هشت ماه فرصت دارد که چهره فرهنگی خود را طوری بیاراید که در روز 29اردیبهشت 96از یک طرف تعداد طرفدارانش نه تنها ریزش نکند، بلکه خیلی از کسانی که دل خوشی از سیاست های فرهنگی دولت در طول سه سال اخیر نداشتند به سمت آن بیایند و از طرف دیگر مخالفان که در ارائه سیاست های فرهنگی جذاب برای نسل جوان امروز حرفی برای گفتن ندارند، نتوانند با تمسک به برخی عملکردهای فرهنگی دولت، آراء سرگردان را به نفع رقبای روحانی مصادره کنند.

تیم فرهنگی جدید دولت یازدهم که به نظر می رسد در گرفتن رای اعتماد از مجلس مشکل خاصی نداشته باشد، در مدت کم باقی مانده از عمر این دولت راه سخت و ناهمواری را پیش رو خواهد داشت و موفقیت یا عدم موفقیت آن نقش بزرگی درسرنوشت آقای روحانی ایفا خواهد کرد.

جنتی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در طول سه سال وزارتش کارهای بزرگی انجام داد که بخش عمده آن برمی گردد به بازسازی نگاه و تفکر اهل فرهنگ نسبت به دولت که درطول هشت سال قبل از دولت یازدهم به شدت آسیب دیده بود.

گرچه اقدامات جنتی در طول این سه سال در عرصه هایی مانند سینما، تئاتر، موسیقی و بخصوص رسانه ها با توجه به دربرگیری بالای آنها در جامعه نگاه اهل فرهنگ و حتی مردم عادی را نسبت به دولت تغییر داد، اما  این اقدامات، انتظارات بخش هایی از اهالی فرهنگ و حتی دولتمردان از جمله رییس جمهوری را برآورده نکرد.

هجمه بی امان و پرحجم مخالفان دولت به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی  در طول سه سال گذشته از یک طرف و افزایش انتقادات طرفداران دولت به جنتی بخاطر نحوه برخوردش با مخالفان این اواخر از طرف دیگر، سرانجام کار را به جایی رساند که هم روحانی و هم جنتی ترجیح دادند با خانه تکانی در این وزارتخانه استراتژیک یک فرصت تنفس از مخالفان بگیرند.

بدیهی است وزیر جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی در این مدت کم باقیمانده از عمر دولت یازدهم نمی تواند به قول معروف شق القمر بکند و اگر اقای صالحی امیری بتواند میراث آقای جنتی را بخوبی حفظ کند و مانع فرو ریختن برخی از سنگرهای فعلی این وزارتخانه شود، هنر کرده است.

برخی از صاحبنظران این احتمال را نیز داده اند که آقای روحانی با اعمال تغییرات در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی  بطوراخص و دو وزارتخانه آموزش و پرورش و ورزش و جوانان بطور اعم در سال اخر دولتش، پروژه ای فرهنگی را کلید خواهد زد که در صورت توانمندی این سه وزیر و همراهی  مجلس، نه تنها مخالفان در استانه انتخابات آچمز می شوند، بلکه بساط مخالفت آنها در چهارسال دولت دوم آقای روحانی نیز کاملا برچیده خواهد شد.   

ادامه مطلب...

تاج محمد کاظمی- سردار آزمون یک پدیده است، پدیده نه اینکه در زمره 100فوتبالیست برتر دنیاست، پدیده نه اینکه از جمله یکی از بهترین بازیکنان ایران و آسیاست، پدیده نه اینکه تنها 17 ساله بود که به لیگ روسیه رفت، پدیده نه اینکه در 20سالگی از باشگاه های بزرگ دنیا پیشنهاد های جذابی داشت و پدیده نه اینکه ره صدساله را در عرصه شهرت و پول و غیره در همان عنفوان جوانی طی کرد و بر بلندای عظمت، عزت و افتخار ایستاد، بلکه پدیده است به این خاطر که:

  • سردار یک شهرستانی است، مثل میلیون ها جوان پاک سرشت، با غیرت، با استعداد، شایسته و میهن پرست شهرستانی که در جای جای ایران عزیز از روستاها گرفته تا شهرها، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کشور زندگی می کنند و دلشان برای بزرگی و عظمت ایران می تپد و آماده هستند تا برای خدمت به کشور شان و مردمشان حتی از جانشان هم مایه بگذارند.

     اما چرا از میان این همه جوان شایسته شهرستانی، تنها سردار و سرداران  نوعی، سری از میان سرها بیرون می آورند و قد می کشند و بالا می آیند و بر بلندای تاریخ این کشور می ایستند و بقیه نه تنها به آنچه که استحقاق دارند نمی رسند، بلکه از حداقل ها نیز محروم می مانند؟

این سئوالی است که مدعیان کشورداری باید به این جوان ها پاسخ بدهند، جوان هایی که  نه انقلاب و نه جنگ را دیده اند و نه "زنده باد و مرده باد" را می شناسند، آنها چیز زیادی نمی خواهند، آنها یک فرصت برابر و عادلانه برای یافتن کار می خواهند، یعنی حداقل نیازهرانسان، تا بتوانند عزت، حرمت و کرامت خود و خانواده شان را حفظ کنند، آیا توانستیم به این خواسته برحق آنها پاسخ بدهیم؟

بنابراین سردار و سرداران نوعی که در این وانفسا و هزارتوی مشکلات جوانان، این گونه از فرش به عرش می رسند واقعا باید به آنها پدیده گفت، پدیده هایی که  نه از قبل خدمات دستگاه های عریض و طویل مرتبط که با زور و بازوی خود و خانواده های شان به درجات بالا رسیده اند.

  • سردار یک ترکمن اهل گنبد کاووس است، مانند هزاران جوان ترکمن ایرانی که در جای جای ترکمن صحرا از گنبد کاووس، کلاله و مراوه تپه از شرق استان گلستان گرفته تا آق قلا، گمیشان و بندرترکمن  در غرب این استان، همه با شرافت، کرامت و عشق به مام میهن زندگی می کنند.

اما چرا از میان این همه جوان برومند، تحصیل کرده، غیرتمند، شایسته و میهن پرست ترکمن ایرانی فقط سردار و سرداران نوعی به پا می خیزند و پرواز می کنند و می رسند به بام شهرت، ثروت و افتخار، ولی دیگر جوانان ترکمن  به رغم داشتن شایستگی های غیرقابل انکار در پشت دیوار بلند دیوان سالاری، تبعیض های آشکار و نهان و دهها موانع ریز و درشت گرفتار می شوند و از رسیدن به حقوق اولیه خود که همانا داشتن یک شغل شرافتمند منطبق با شایستگی های خود است، محروم می شوند؟ 

پاسخ این سئوال را باید کسانی بدهند که با تحلیل ها و خط کشی های به اصطلاح امنیتی سیاسی و تابوسازی برخی حوادث اول انقلاب، خواستند ترکمن های استان گلستان  را که در همه عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و بخصوص ورزشی سهم بالایی در استان داشتند و دارند از دایره اشتغال در دستگاه های دولتی و بخصوص درسطح مدیریت های بالا در استان دور نگهدارند.

گرچه درایت و تدبیر مدیریت کلان کشور در مقاطعی در طول چهار دهه بعد از انقلاب این تنگ نظری را در استان به چالش کشید و بخصوص با روی کارآمدن دولت اصلاحات برای اولین بار در تاریخ این مملکت یک ترکمن به عنوان معاون استاندار گلستان منصوب شد و فرمانداران برخی از شهرستان های ترکمن نشین مانند آق قلا و بندرترکمن نیز از نیروهای ترکمن انتخاب شدند و و روند ورود نیروهای ترکمن به بدنه اداری و کارشناسی دستگاه های دولتی در استان اندکی سرعت گرفت.

      حال، ظهور پدیده ای از میان ترکمن های استان گلستان بنام سردار آزمون در عرصه فوتبال که  به رغم وجود استعدادهای بی شمار در استان در این رشته ورزشی در این چهار دهه بعد از انقلاب یک تیم نیز از این استان حتی به لیگ دسته اول کشوری صعود نکرد، می تواند درس بزرگی برای کسانی باشد که همچنان متاثر از رسوبات برجای مانده از تحلیل ها و خط کشی های مذکوراز ورود نخبگان ترکمن به میدان های رقابت واهمه دارند.

در هر حال آنچه که ظهور پدیده سردار آزمون در استان گلستان می تواند برای متولیان این استان عبرت آمیز باشد این است که ترکمن ها  تنها در ورزش سردار ندارند، بلکه  صدها سردار دیگر در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ، فرهنگی، هنری و.........نیز دارند که نیاز است موانع ورود، رشد و پرواز آنها به قله های افتخار برای کشور و استان برداشته شود.

بطور قطع  اگر سردار آزمون  پدر و مادرش پشتیبان، حامی و همراهش نبودند، اگر مردی از پرتغال بنام کارلوس کیروش مربی تیم ملی فوتبال ایران نمی شد و اگر شبکه های اجتماعی  فعال نبودند، سردار نیز مانند هزاران جوان مستعد،  با انگیزه و شایسته ترکمن در پشت دیوار بلند دیوان سالاری، تبعیض های پیدا و نهان و دهها موانع ریز و درشت گرفتار می شد و راه به جایی نمی برد.

حال که سردار آزمون در هر بازی تیم ملی ایران با هنرنمایی خود دل همه ایرانیان داخل و خارج از کشور را به وجد می آورد، سرداران ترکمن را در همه عرصه ها دریابیم! مطمئن باشیم که دهها نه بلکه صدها سردار در دل صحرای ترکمن منتظر پروازند، پرواز برای اعتلای نام ایران عزیز که  امروز یک جوان 22ساله بنام سردار آزمون برخاسته از دل صحرای ترکمن با شایستگی، متانت و اقتدار این ماموریت مقدس را در فراسوی دنیا انجام می دهد.           

ادامه مطلب...

رییس جمهوری کشورمان که صبح روزشنبه در مراسم آغاز سال تحصیلی حضور یافته بود؛ پرسش مهر سال تحصیلی ۹۶-۹۵ را به مساله خشونت اختصاص داد و از دانش آموزان سوال کرد: خشونت از کجا نشات گرفته است؟ چگونه عده ای خشونت را می آموزند؟ در برابر خشونت چگونه باید ایستادگی کرد؟
رییس جمهوری در تکمیل پرسش خود از دانش‌آموزان سراسر کشور سوال کرد: «چگونه می‌توانیم کشور و جامعه ای دارای رحمت اسلامی و نبوی داشته باشیم؟ چگونه می‌توانیم جوامع، منطقه و جهان را از خشونت برهانیم؟

رییس جمهوری محترم ما یک شب قبل در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل به این سئوالات خود اینگونه پاسخ داده بود:

ریشه کن کردن خشونت در منطقه، بدون مردم سالاری، ارتقاء حقوق شهروندی و توسعه اقتصادی، میسر نیست.

بررسی پرسش های آقای روحانی از دانش آموزان که طبق آمارهای رسمی طیف وسیعی ازجمعیت 6 الی 18سال را شامل می شود، جدا از اینکه آیا موضوع این پرسش ها با ظرفیت فکری، توانمندی و روحیه لطیف نوباوگان، کودکان، نوجوانان و جوانان زیر18سال سنخیت دارد یا خیر، می تواند حاوی این پیام مهم باشد که خشونت امروزه نه تنها یک دغدغه ملی و حتی فراملی در حوزه سیاست و اجتماع که به یک دغدغه فرهنگی تبدیل شده است.

به عبارت دیگر کار به جایی رسیده است که موضوعاتی مانند خشونت که غالبا برای مقابله با آنها افراد خاص در اتاق های اختصاصی می نشستند و نسخه های خاص می پیچیدند، به حدی نگران کننده شده که بالاترین مقام اجرایی کشور دست یاری به سمت کسانی دراز کرده است که اولین و عمده ترین قربانیان خشونت محسوب می شوند، بدون آنکه اکثر آنها حتی یکبار درعمرشان این کلمه را شنیده باشند، حال چه برسد درباره آن مقاله هم بنویسند.

درهر صورت، این اقدام رییس جمهوری را باید به فال نیک گرفت از این منظر که یکی ازمهم ترین و در عین حال خطرناک ترین پدیده های اجتماعی حتی قرن را به یک گفتمان روز در کشور تبدیل و فضا را برای یافتن دلایل اصلی و حقیقی بروز خشونت درجامعه مساعد و مهیا کرده است. 

طبیعی است دانش آموزان یعنی فرزندان من و شما برای یافتن پاسخ پرسش های آقای رییس جمهوری به ما مراجعه خواهند کرد،آیا ما قادر هستیم آدرس درست به فرزندان خود بدهیم و به قول معروف آنها را دنبال نخود سیاه نفرستیم؟

آیا  ما که عامل به خشونت در خانواده و جامعه هستیم و بنا به دلایل درست یا نادرست(هیچ فرقی نمی کند) متوسل به خشونت شنیداری، دیداری، زبانی، کلامی و شفاهی یا خشونت نوشتاری، قلمی و کتبی و یا خشونت فیزیکی، بدنی و حرکتی می شویم تا چه حد استحقاق این را داریم که به فرزندان دلبندمان درس ضد خشونت بدهیم؟

آیا وقتی فرزندان ما در طول 24ساعت از مجاری رسمی و غیررسمی، رسانه های قانونی و غیرقانونی و محافل و مجامع سنتی و مدرن با مظاهر متنوع خشونت با رنگ و لعاب گوناگون مواجه می شوند، ما چگونه می خواهیم و می توانیم خشونت را از اذهان پاک آنها بزداییم؟

طبیعی است که آقای روحانی بخوبی آگاه هستد که برای مبارزه اصولی با پدیده خشونت در جامعه ای مانند جامعه ما و فراتر از آن یعنی منطقه خاورمیانه و حتی در سطح جهانی همانطور که به درستی در مجمع عمومی امسال سازمان ملل مطرح کردند، حکومت ها نیاز به مردم سالاری، تامین حقوق شهروندی و توسعه اقتصادی دارند و در نبود هریک از اینها ظهور پدیده شوم خشونت در لوای مختلف دور از انتظار نخواهد بود.

به نظر می رسد که رییس جمهوری برای رفع موانع پیش روی درتامین هرکدام از این نیازها راه سخت و ناهمواری را در پیش داشته باشد و شاید انتخاب قشر دانش آموز به عنوان مخاطب پرسش های خود درباره خشونت به این دلیل باشد که :

1 - خشونت را در فضای مملو از خشونت و با همراهی عاملان خشونت نمی توان ازبین برد.

2- مبارزه با پدیده خشونت یک مبارزه طولانی مدت است و این مبارزه نه یک پروژه بلکه یک پروسه است.

3-  و چه بهتر که این پروسه از ابتدای شکل گیری شخصیت انسان ها یعنی از طریق کودکان آغاز شود.

 

ادامه مطلب...

 با روی کار آمدن دولت آقای روحانی حداقل ادبیات برخی از ارزش های جوامع مدنی کمابیش در محافل سیاسی و رسانه ای کشورمان مورد توجه قرار گرفت و دولتمردان عضو کابینه دولت یازدهم در مصاحبه ها و سخنرانی های خود از ادبیاتی مانند احترام به حقوق شهروندی، عذرخواهی از مردم و امثال اینها استفاده کردند.

شاید یکی از دلایل اقبال مردم به شعارهای انتخاباتی روحانی و جبهه حامیان وی در خرداد 92 و اسفند 94نیز وجود این نوع ادبیات در میان آنها بود که در دو دوره ریاست جمهوری پیش از روحانی نه تنها این ادبیات فراموش شده بود، بلکه با تمسک به شعارهای کلی، مبهم و به اصطلاح "من درآوردی" تامین حقوق مردم به منابع ناشناخته حواله داده می شد.

یکی از بدیهی ترین حقوق مردم که تامین آن صرفا به عهده کارگزاران حکومت هاست و اتفاقا هزینه ای هم برای حکومت ندارد، احترام به شعور و کرامت انسان هاست، یعنی ارزش گذاشتن به داوری مردم  و قبول کردن قصور، خطا، اشتباه و ارتکاب جرم که در نهایت با پذیرش احکام قضایی می تواند منجر به عذرخواهی علنی کارگزاران از مردم شود.

پرواضح است که رواج فرهنگ عذرخواهی مسئولان در جامعه ای مانند جامعه ما که از دیرباز روابط  مردم با حکومت ها برپایه رابطه رییس و مرئوس تنظیم شده و به رغم تحولات و تغییرات در ماهیت حکومت ها، این نوع رابطه با رنگ و لعاب گوناگون وجود خود را حفظ کرده است، می تواند دریچه های جدیدی برای حل معضلات برزمین مانده مدیریتی باز و راه را برای اجرای صحیح و بموقع طرح های توسعه ای کشور هموار نماید.

گرچه نهادینه کردن این نوع فرهنگ ها نیاز به همکاری و هم افزایی همه طرف های تاثیرگذار درفرهنگسازی جامعه دارد و با توجه به تک روی برخی از نهادهای قدرت از جمله صدا و سیما، رسیدن این نوع حرکت ها به خانه مقصود چندان محتمل به نظر نمی رسد، اما پرداختن یکپارچه رسانه های دیگر بخصوص مطبوعات به این موضوع و آگاه سازی مردم دراین خصوص، حداقل این تاثیر را می تواند روی جامعه مدیریت حاکم برکشور بگذارد که بخشی از خسارت های ناشی از ضعف و سوء مدیریت خودشان را از طریق عذرخواهی از مردم جبران کنند.

انعکاس عذرخواهی برخی از مسئولان سابق و فعلی از مردم در رسانه ها در هفته های گذشته نمونه هایی از رواج هرچند ابتدایی این نوع فرهنگ در کشور می تواند باشد، ولی ضروری است برای رواج فرهنگ درست عذرخواهی درجامعه و جلوگیری از بروز هرگونه شائبه در اصالت آن اولا موضوع و ماهیت عذرخواهی برای مردم روشن شود و ثانیا متناسب با خسارت های ناشی از موضوع عذرخواهی، مقصر یا مقصران مجازات شوند و عذرخواهی محملی برای فرار از مجازات تلقی نشود.

در این خصوص عذرخواهی محمدرضا عارف نماینده اول تهران در مجلس دهم، مسعود پزشکیان نایب رییس مجلس دهم و سعید مرتضوی دادستان سابق تهران می تواند به عنوان نمونه های عینی این موضوع مورد بررسی و مقایسه قرار بگیرد و با تحلیل خاستگاه و انگیزه عذرخواهی هرکدام از این افراد، مرزبندی بین آنها تبیین و مشخص شود.

گرچه در بین این سه نفر نایب رییس مجلس دهم بطور مستقیم از لفظ عذرخواهی استفاده نکرده ولی مخلص کلام وی مبنی بر پذیرفتن مسئولیت بیکاری جوانان و اعتراف به کوتاهی و قصورخود در انجام وظایفش دراین خصوص، می تواند معنی عذرخواهی از مردم را در ذهن ها متبادر نماید.

در تحلیل این اظهارات پزشکیان می توان به این نتیجه بسنده کرد که انگیزه و خاستگاه عذرخواهی وی چیزی نیست جز تلاش برای دادن آدرس درست به مردم در خصوص دلایل معضل بیکاری در کشور که در طول چهار دهه گذشته افراد، گروه ها، احزاب و جناح ها با دادن آدرس های غلط به مردم، موجب تبدیل بیکاری از یک پدیده ساده اقتصادی به یک غول بی شاخ و دم غیر قابل مهار شده اند.

در تحلیل اظهارات عارف و عذرخواهی وی از مردم به عنوان نماینده اول مردم تهران و رییس شورای عالی سیاست گذاری اصلاحات نیز می توان گفت که این اقدام وی چیزی نیست جز دفاع از یک ارزش اخلاقی والا که جای آن در میان اکثر فعالان سیاسی حال و گذشته کشور خالیست، به این معنی که وی برای حفظ اتحاد و انسجام یک مجموعه برای رسیدن به یک هدف مشخص از منافع شخصی و گروهی خود گذشت و از آنجا که احساس می کرد بیان عمومی اتفاقات پیش آمده در درون این مجموعه به اتحاد آن خدشه وارد می کند، از رسانه ای کردن این اتفاقات خودداری کرد و در عین حال برخلاف خیلی از سیاستمداران خبره و کهنه کار! که از مردم  فقط برای زنده باد و مرده باد رقیبان خود استفاده ابزاری می کنند از مردم عذرخواهی کرد به این دلیل که نمی تواند حقایق را با آنها درمیان بگذارد.

اما در تحلیل اظهارات سعید مرتضوی دادستان سابق تهران و مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی دردولت دهم و عذرخواهی کتبی وی از خانواده جان باختگان و آسیب دیدگان بازداشتگاه کهریزک درحوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88  نمی توان به سادگی از کنار آن صرفا به دلیل انجام سنت حسنه عذرخواهی از طرف وی عبور کرد.

در توضیح علت تفاوت عذرخواهی مرتضوی با افراد فوق الذکر اشاره به این نکته کاملا ضروری است که اولا ایشان نه از مردم که از افراد مشخص و با ذکر اسامی آنها عذرخواهی کرده و خیل عظیم کسانی را که از همچنان او را باعث و بانی ضررهای جانی و مالی شان می دانند فراموش کرده است و ثانیا انگیزه و خاستگاه عذرخواهی وی آن طور که از قراین بر می آید نه قبول مسئولیت اعمال خود در پرونده کهریزک بلکه فراراز مجازات در پرونده تامین اجتماعی است .

پرونده ای که ده ها میلیون بیمه شده تامین اجتماعی بی صبرانه منتظر نتیجه رسیدگی به اتهامات و مجازات شدن وی هسستند

 در هر صورت به نظر می رسد که جنس عذرخواهی سعید مرتضوی با افراد فوق الذکر کاملا متفاوت است و به قول معروف "این کجاست" و "آن کجاست"، همانطور که جنس عذرخواهی مسعود پزشکیان از جنس عذرخواهی محمدرضا عارف فرق می کند ولی دیگر نمی توان گفت "این کجاست" و "آن کجاست"، بلکه "این" مکمل "آن" می شود تا سعید مرتضوی ها نتوانند همچنان درعرصه سیاست این کشور یکه تاز میدان شوند.                         

     

دو دو تا چند تاست؟ دو دو تا می شود چهارتا! یعنی دو دو تا هرگز نمی شود سه یا پنج! این اصطلاح را معمولا وقتی بخواهیم یک معادله بدیهی را در عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی یا حتی ورزشی مطرح کنیم، بکار می بریم.

مثلا وقتی می خواهیم بگوییم که اشتغال در هرجامعه به دو فاکتور نیروی انسانی(کارگر) و سرمایه گذاری(کارفرما) نیاز دارد از این اصطلاح استفاده می کنیم و می گوییم کارگر وقتی با کارفرما به توافق می رسد اشتغال ایجاد می شود، یعنی این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، هیچ آدم عاقلی نمی آید در این معادله بدیهی شبهه ایجاد بکند و بگوید اشتغال بدون حضور کارفرما نیز ممکن است یا برعکس، خود کارفرمایان می توانند بدون کارگران اشتغال ایجاد کنند!

یا وقتی می گوییم توسعه در هر جامعه با مدیریت درست امکانات آن جامعه، حاصل می شود یعنی بدیهی است که اگر همه امکانات دنیا را نیز به ما بدهند، وقتی نتوانیم مدیریت درست برای استفاده آنها اعمال کنیم، راه به جایی نخواهیم برد.

این موارد، بدیهیاتی است که در خیلی از عرصه های مختلف مشاهده می شود، ولی معلوم نیست که چرا برخی از ما ها از این بدیهیات غافلیم و مصر هستیم که دو دو تا چهارتا نمی شود، بلکه عددی می شود که ما می خواهیم!

مثلا برخی ها از همان اول معتقد بودند که فقر در جامعه، نتیجه ظلم و ستم سرمایه داران زالو صفت وابسته به رژیم شاه متکی به قدرت های خارجی است و با این شعار، نابودی این سرمایه داران و کمک به فقرا را سرلوحه فعالیت های خود قرار دادند تا فقر را در جامعه ریشه کن کنند!

در صورتی که فقر چیزی جز ناتوانی در برآورده ساختن نیازهای انسانی نیست  و مقابله با آن نیز تنها توانمند ساختن انسان ها در برآوردن نیازهای شان است و مقابله با به اصطلاح دشمنان آنها بدون توانمند ساختن افراد فقیر، راه به جایی نخواهد برد، همانطور که تجربه بسیاری از جوامع، صحت این ادعا را ثابت کرد.  

کمک مستقیم به فقرا نیز چیزی جز نادیده گرفته شدن این ضرب المثل مشهور نبود که "اگر به مردم فقیر می خواهی کمک کنی به جای اینکه هر روز به آنها ماهی بدهی، ماهیگیری یادشان بده".

نتیجه نادیده گرفتن این بدیهیات و به قول معروف بی توجهی به "دو دو تا چهار تا" بعد از چهار دهه در کشور ما به عنوان نمونه به کجا رسید؟ جز اینکه کلاف سر در گم اشتغال  با  آمار رسمی اعلام شده مبنی بر وجود 40میلیون نفر جمعیت غیرفعال در کشور، درهم تنیده و کار به جایی رسیده که چشم اندازی برای حل معضل بیکاری تصور نمی شود.

خیلی عجیب است که به رغم نتیجه ندادن سیاست هایی مانند تحویل روزانه ماهی به مردم فقیر در کاهش فقر نیز از یک دهه پیش با اختصاص یارانه نقدی ماهانه به مردم، بعد جدیدی به این سیاست با شعار پوپولیستی توزیع عدالت اضافه شد که نتیجه آن به هدر رفتن  ماهانه یک رقم سرمایه فوق عظیم ملی است و متاسفانه این سیاست همچنان با دستمایه حفظ کرسی های سیاسی، تداوم پیدا کرده است.

این مورد نیز همان نادیده گرفتن معادله بدیهی دو دو تا چهارتاست، یعنی اختصاص یک مبلغ نقدی ناچیز تحت عنوان یارانه به همه مردم با هدف خدمت به آنها، جز اینکه به افزایش افسار گسیخته قیمت ها، کاهش قدرت خرید اکثریت مردم و عمیق تر شدن فاصله طبقاتی در جامعه، منجر بشود، نتیجه دیگری در بر  نداشته است.

 آیا این برنامه و برنامه هایی از این دست که معادله بدیهی دودوتا چهارتا در آنها نادیده گرفته شده، راه به جایی برده است که نه تنها از نتایج اسفبار آنها عبرتی نمی گیریم، بلکه همچنان می گوییم مرغ یک پا دارد! و بر تداوم آنها اصرار داریم؟

ادامه مطلب...

حیفم آمد این چند کلمه را درباره روز خبرنگار، به رغم گذشت چند روز از آن،  ننویسم، چرا که این روز، امروزه  دیگر به سنبل اعتراض و احقاق حقوق خبرنگاران کشور ما تبدیل شده است. سیل انتقادات از شرایط کاری خبرنگاران در مقالات، یادداشت ها، گزارش ها و خبرهای مربوط به روز خبرنگار در رسانه ها موید این ادعاست.

یادم می آید سال های اول برگزاری آیین های بزرگداشت مقام خبرنگار (سال های 78تا 80)همه صحبت ها از مقام شامخ شهید صارمی و ددمنشی قاتلان او یعنی طالبان بود و اینکه خبرنگاران باید راه و سیره آن شهید را سرلوحه اعمال خود قرار دهند.

اما به تدریج 17مرداد هرسال به فرصتی برای بیان خواسته ها و مطالبات خبرنگاران تبدیل شد و نویسندگان مقالات، گزارش ها و خبرهای مربوط به این روز تا آنجا که مقدور بود از مسئولان ذیربط انتقاد و از اینکه توجهی به حقوق خبرنگاران نمی شد، گلایه می کردند.

این مسئولان نیز چون وارث مشکلات ساختاری حرفه خبرنگاری بودند و قادر به حل آنها نبودند، مناسب ترین چاره را پاک کردن صورت مساله دانستند و موضوع هدیه مادی را به خبرنگاران در روز خبرنگار برجسته کردند، بطوری که چند ماه مانده به 17مرداد، نوع، میزان و نحوه پرداخت این هدیه به یکی از پرطرفدارترین موضوعات در بین خبرنگاران تبدیل شد.

این رویه نیز در چند سال اخیر توسط معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان متولی اصلی توسعه مطبوعات کشور تا حدی تغییر کرده و حمایت های سنتی این وزارتخانه از مطبوعات و خبرنگاران به حمایت های ساختاری هدفمند تبدیل شده و در نتیجه دیگر در آیین های بزرگداشت روز خبرنگار، طرح مباحث سابق چندان محلی از اعراب ندارد.

اما چیزی که در همه این دوران ها، خبرنگاران، مدیران رسانه ها، تشکل های مطبوعاتی و برخی از دولت ها و نهادهای حکومتی متفق القول بودند این بود که :

*خبرنگاری شغلی متعالی و ارزشمند، اما سخت و خطرناک است.

*با توجه به نقش و اهمیت خبر، درآمد خبرنگاران متناسب با زحمات آنها نیست.

*خبرنگاران نیاز به آموزش دارند تا کیفیت محصولات خبری آنها ارتقاء پیدا کند.

*دولت باید از مطبوعات و خبرنگاران حمایت مادی و معنوی کند.

*با توجه به ماهیت شغل خبرنگاری، شکایت از خبرنگاران باید در دادگاه های تخصصی رسیدگی شود.

*خبرنگاران برای تهیه خبر باید از امکانات و تسهیلات ویژه در صحنه ها، عرصه ها و آماکن عمومی برخوردار شوند.

*خبرنگاران و روزنامه نگاران مانند پزشکان و مهندسان باید نظام صنفی ویژه خود را داشته باشند تا هرکس بدون داشتن تجربه، تخصص و ویژگی های لازم  وارد عرصه کار خبر نشود، بلکه شرایط سخت و موانع بزرگ را برای ورود به این عرصه از سر بگذراند تا بتواند عضو جامعه خبرنگاران شود.

حال بعد از گذشت حدود دو دهه اززمان شهادت خبرنگاری که با خون خود روزی را در تاریخ این کشور به نام خبرنگار ثبت کرد ( جه بسا اگر این اتفاق برای شهید صارمی نمی افتاد، تعیین و بزرگداشت روز خبرنگارهم، این گونه که همه ساله شاهد هستیم، شکل نمی گرفت) کدامیک از موارد مذکور به واقعیت پیوسته و چه تغییری در شرایط کاری و شغلی خبرنگاران کشورمان صورت گرفته است؟  

پاسخ این سئوال بسیار کوتاه، روشن، ساده  و البته تاسف آور است:

وقتی همه ساله فهرست مشکلات و مطالبات خبرنگاران در روز خبرنگار از زبان و قلم آنها تکرار و تکرار می شود، یعنی اینکه تغییری که به تقویت و توسعه فعالیت های آنها منجر شده باشد، در طول این دو دهه انجام نشده است! به همین سادگی!                    

 

پیشخوان

آخرین اخبار