اما چرا اصلاحطلبان بر سر ایدهای نمیایستند. آنان همواره از ایده اصلاحطلبی حرف میزنند. ایدهای که تفاسیر و تعابیر بسیاری دارد. اصلاحطلبان زبان خود را از دست دادهاند، همان زبانِ دوم خرداد ٧٦ را. گویا بنا ندارند دیگر با صدای بلند با آن زبان سخن بگویند. تا مسائل و مشکلات پابرجاست، بر اصلاحطلبان است که قادر باشند کلمات دومخردادی را به زبان بیاورند و آنها را به نقد بکشند و معنایی تازه بدانها دهند.
احمد غلامی، سردبیر شرق در سرمقاله این روزنامه نوشت: «خبری از حسن روحانی نیست. سکوت، لبفروبستن و سخننگفتن گاه بهترین استراتژی است. باید از سکوت رئیسجمهور استقبال کرد و بر این نکته تأکید داشت که سخنرانیهای مدام و گاه تند و بیمحابا از هر جنمی که باشد، رفتهرفته توان خود را از دست میدهد و بیمقدار خواهد شد. سیاست داخلی ایران چنان دگرگون شده و رو به افول میرود که با شوکهای موردی نمیتوان آن را احیا کرد. شاید آن چه روحانی را به سکوت واداشته، پیبردن به ناکارآمدی همین شوکدرمانی است. حسن روحانی سالیانِ باقیمانده بیش از هر کس دیگری باید تلاش کند تا نگذارد فضای خمودِ موجود به بنبستی سیاسی منتهی شود. شاید تدبیرِ سکوت برای بیرونرفت از وضعیت نامساعد اقتصادی و سیاسی بهترین راهکار باشد. اگر چه وضعیت سیاسی بسیار دستکاری شده و تشخیص سِره از ناسره دشوار مینماید اما دستکاری مجدد آن از سوی دولت برای پایاندادن به انتقادات و اعتراضات دردی را دوا نمیکند و صرفا به تأخیر انداختن تنشهای بنیانکن است. در جبهههای نبرد هم زمانی فرا میرسد که باید چشم در چشم مرگ ایستاد و از آن نهراسید. هیچ رزمندهای تا ابد نمیتواند پشت خاکریز بماند. خاکریزها برای دفاع و هجوم به وقت مقتضی هستند. اکنون دولت روحانی پشت خاکریزهای خود زیر آتش سنگین مشکلات اقتصادی و سیاسی قرار دارد و برای دفاع از خود کم نمیگذارد. وزیرانِ او، علی ربیعی، عباس آخوندی و محمود حجتی توانستند دوباره به کابینه بازگردند.
ماندگاری آنان از زخمی شدن دولت و اتلاف وقت به دلیل انتخاب جایگزین جلوگیری میکند. دشواریهای دولت روحانی روزبهروز افزونتر میشود. معلوم نیست تغییرات و تحولات ضد ایرانی در کابینه ترامپ چقدر اثر سوء بر عملکرد دولت دارد و آیا بیش از این هژمونی ناشی از برجام را در ایران و جهان تضعیف خواهد کرد. ناگفته پیداست که در این منازعه حسن روحانی به دلیل جایگاهش در مسائل جهانی و منطقهای دست بالا را ندارد و به یقین ابتکار عمل در دست او نیست. هر چه هست و هر مقدار که رئیسجمهوری در مسائل منطقهای و جهانی نقش داشته باشد، این نکته قابل اغماض نیست که فرمانده اوست. اگر چه همگان حتی مخالفان دولت هم میدانند که سیاست داخلی و جهانی ایران، سیاستی به غایت پیچیده و دشوار است و آن چه این پیچیدگی را دوچندان میکند، اثرگذاری افرادی است که هیچگونه سمت دولتی، رسمی و دیپلماتیک در سیاست ایران ندارند اما به دلایل متعدد از اثرگذاری ویژهای برخوردارند. این بغرنجترین عارضه سیاستورزی در چهار دهه گذشته ایران است که بسیاری را از پا درآورده و به جامعه آسیبهایی جدی وارد کرده است، گیرم به دلیل فوران مصائب سیاسی و اقتصادی اینک این گروه سر در لاک خود فرو برده و به انتظار نشستهاند تا در هنگامهای دیگر سر بر آورند. اثباتِ این ادعا کار دشواری نیست، چه حجتی مستدلتر از غیبت اصولگرایان در عرصه سیاست و مهمتر، اتاق فکر آنان که زیر خاکستر پنهان شده است، تا به وقت شعله کشیدن در روز مقرر. گر چه دیگر بعید است این تاکتیک کارآمد از آب درآید.
شرایط سیاسی چنان دگرگون شده که حتی اصلاحطلبان که زمانی بین پوزیسیون و اپوزیسیون در آمدوشد بودند، به یکباره جامه پوزیسیون بر تن کردهاند و تمامقد از اصلاحطلبی بدون نقاب دفاع میکنند. آنان برعکس دولت روحانی از پشت خاکریزهای خود بیرون آمدهاند، نه به قصد حمله، بلکه برای شناسایی منطقه. هر چند هرازگاهی نیز ناچار به درگیری و پیشروی و عقبنشینی بشوند. اما خصلت کار آنان نه جنگ چریکی در آستانه تغییر و تحولات سیاست داخلی است، بلکه شناسایی پدیدههای نوظهور در سیاست است. آنان تلاش میکنند به این پرسش پاسخ بدهند: چطور شد که اینگونه شد؟ پرسشی دوسویه که یک سویه آن نشانگر غفلتی است که ورزیدهاند و روی دیگر آن کنجکاویِ سیاسی برای کشف پدیدههای نوظهور. کنجکاوی که با سن و سابقه اصلاحطلبان همخوانی ندارد. آنان بر عکس روحانی نباید سکوت اختیار کنند، سکوت کردن به وقت سخنگفتن برای آنان جز تزویر و ریا و مصلحتاندیشی اندوختهای نخواهد داشت. حالا که آنان ناگزیر به سخنگفتناند، چگونه سخنگفتن اهمیتی حیاتی مییابد. این در حالی است که اصلاحطلبان در کار کلاسیکترین کنشهای سیاسی مانند «استعفا» یا بازگشت به خاکریز در وقت مقتضی ماندهاند. از اینروست که هر وقت آنان در موضعی قرار میگیرند که هر چیز را سر جای خود بنشانند و نظمی دوباره به سیاست، جامعه و مردم بدهند، تداعیگر بازگشت به گذشته هستند. اصلاحطلبان باید جسارت آن را داشته باشند که ایدهای طراحی و با شجاعت از آن پشتیبانی کنند. زندگیکردن بدون ایده تحملناپذیر است.
اما چرا اصلاحطلبان بر سر ایدهای نمیایستند. آنان همواره از ایده اصلاحطلبی حرف میزنند. ایدهای که تفاسیر و تعابیر بسیاری دارد. اصلاحطلبان زبان خود را از دست دادهاند، همان زبانِ دوم خرداد ٧٦ را. گویا بنا ندارند دیگر با صدای بلند با آن زبان سخن بگویند. تا مسائل و مشکلات پابرجاست، بر اصلاحطلبان است که قادر باشند کلمات دومخردادی را به زبان بیاورند و آنها را به نقد بکشند و معنایی تازه بدانها دهند. بگویند در سال ٩٧ تلقی آنان از مردم، دانشجویان و کارگران چیست، بگویند «سیاست» چگونه احیا خواهد شد، یا اولویت ایران امروز چیست. حتی اگر خود آنان در این راه قربانی شوند. این شجاعتی است که «ایده» از آنان میطلبد. ایده حیات دارد و برای ادامه حیات خود نیاز به فاعلی دارد تا به آن جان دهد. با تلاش صرف برای بقا، و احیای اصلاحطلبی نمیتوان به «مردم» رسید. آنان جلوتر ایستادهاند در پیش ما، نزدیک به دامنه کوهی که به قلهاش نشانی است.»
ژئوپارک یک مفهوم فراگیر در عرصههای محیطی٬ فرهنگی و اجتماعی است که از سوی بال فرهنگی سازمان ملل متحد(یونسکو) با هدف ارتقای سطح دانش بشری٬ کشف علل و عوامل زمینشناختی و زیستمحیطی٬ ایجاد انگیزش در اجتماع جهت صیانت از مواهب خدادادی٬ ایجاد ساز و کاری پایدار جهت معرفی فرهنگهای مبتنی بر طبیعت و چگونگی همپایی آن با محیط و در مقیاس محلی جهت جلب توجه افکار عمومی در بهرهبرداریهای اصولی اقتصاد مدرن در شاخههای گوناگون٬ به برخی از مناطق نادر جهان اطلاق میشود.
ژئوپارک در مجموع گویای اهمیت ویژه این مناطق در جهان است٬ چه از نظر طبیعی و چه از نظر فرهنگی و در دو سطح محلی و جهانی.
چند سالی است ژئوپارک قشم توسط نهاد جهانی فرهنگی یونسکو به رسمیت شناخته شده و از آن به عنوان میراث مشترک بشری یاد میشود. عنوانی که از آن میتوان دریافت غیر از عوارض زمینشناختی٬ عوامل دیگری هم در معرفی این منطقه به عنوان ژئوپارک نقش داشتهاند٬ عواملی مانند غنای فرهنگی٬ اصیل و بکر ماندن باورها٬ آئین و شئون زندگی افراد بومی از معماری گرفته تا لباس و غذا و تلاش برای هماهنگ شدن با محیط و امرارمعاش.
تلاشی که طی قرون و هزارههای متمادی شکل گرفته و مردمان جزیره آموختهاند برای بهرهمندی از مواهب طبیعت خداوند به جای تغییر در آن و بهرهبرداری باید با طبیعت هماهنگ و همراه شد و گزافه نیست اگر بگوییم نشانههای همراهی فرهنگ بومی جزیره با طبیعت است که نخستین بارقههای پیوند چهار عنصر آفرینش با این فرهنگ دیرپا را در اذهان متبادر میکند.
پیوندی ناگسستنی میان خاک و آب و باد و آتش٬ چهار عنصری که ستونهای استوار این فرهنگ را پیریزی کردهاند و باز هم به گزاف نگفتهایم که نشانههای پیدایش علومی مانند کیمیاگری و سایر علوم خفیه در هر گوشه از این جزیره و فرهنگ مردمانش نمایان است!
علومی که همانند گنجی عظیم در جایجای این جزیره به یادگار هستند و در بحران جهانی زیستمحیطی که گریبانگیر بشریت است٬ راهحلی هستند برای نجات زمین از این ورطه!
برای رسیدن به این مفاهیم ناب باید گردوغبار تاریخ را زدود و نگریست که پیشینیان در این جزیره چگونه پای عهدنامه دوستی جزیرتی با جزیره را به عرق جبین و هوش محیطی خود ممهور کردهاند و قرنها و هزارههای متمادی به آن عهد استوار ماندهاند٬ از نسلی به نسل دیگر. البته نباید غافل بود که طبیعت شگرف و وسوسهگر جزیره باعث گردیده تا بسیاری از حقایق تاریخی و طبیعی و فرهنگی قشم٬ پیچیده در لفافه قصه و افسانه و افسون در کلام مردمانش جاری باشد چنانکه گویی برخی از آنانی که سودای یافتن راز کیمیاگری در سر داشتهاند در گوشه و کنار جزیره فالگوش ایستادهاند تا زمانی که دیگر فقط تندیسی از پیکره آنها به جای مانده٬ غافل از این معنی که کیمیای سعادت درک آفرینش است!
باری فرهنگ مردم سواحل جنوبی ایرانزمین مملو از افسانه و افسون است چنانکه اگر قدمهای تازهواردی به قشم٬ خواب صدفهای معابر تنگ و شورهزارها را از پس دهها هزار سال آشفته کند و کوههای تراشخورده را به نگاهی لمس کند خواهد گفت؛ بیشک اینجا محل پیدایش علوم خفیه است و محل پیوند علم با افسانه و با خود زمزمه خواهد کرد؛ علوم خفیه از این محل یا اگر این جزیره بدیلی داشته باشد از جایی شبیه به اینجا سرچشمه گرفتهاند٬ جایی که ساکنانش از هر جنسی که باشند چنین افسانهپرداز و واقف به علوم باستانیاند!
چنین فرضیهای بیپایه نیست چراکه باید به ژئوپارک قشم از دو منظر نگاه کنیم٬ اول رویش از اعماق دریا٬ با تمام رمز و رازهای ناآشنا به چشم اغیار و نامحرمان که البته خلیجفارس در این جزیره با سخاوت و فراخ اندیشه همه نشانههایی را که جزیرتی هوشیار برای سرایش شعر و قصه و افسون و افسانه نیاز داشته در اختیارش گذاشته و گویی مجال مدحگوییاش را به جزیرهنشینان ارزانی داشته!
دوم فرسایش و سایش و صیقل به دست باد و آب و آفتاب٬ حادثهای تکراری به عدد امواج خلیج فارس و به شمارش طلوع و غروبهای خورشید در افقهای شرق و غرب خلیج فارس و به بیپایانی وزیدن نسیم خلیج فارس بر تن قشم٬ این جزیره شگفتیها!
اینجا نقطه آغاز آفرینش فرهنگ دریاست. اینجا نقطه آغاز آفرینش رویاهای خیس دریاست. اینجا نقطه آغاز کیمیاگری یک جزیره است. اینجا نقطه آغاز آفرینش علوم دریایی و باستانی و جزیرهای و ...
در اخبار قدماست که آفرینش حیات از اختلاط عناصر است٬ یعنی خاک و آب و باد و آتش٬ که همه در جزیره قشم و ژئوپارک به وفور و از نوعی دیگرش آماده آفرینش دیگری بوده و حال آماده مکاشفه دیگری هستند!
اول خاک و سنگ رازآلود اعماق خلیج فارس با تمام گفتنیها از هبوط ملائک و عروج انبیا که به چشم دیدهاند و حالا سخت و محکم بر سطح لطیف آب گسترده شده و به گامهای هر جوینده سلام میگویند!
دوم موجهای بازیگوش و گاه سرکش خلیج فارس که هرگز از آمدن و رفتن نهراسیدهاند و خسته نشدهاند٬ موجهایی که هر لحظه سواحل را تطهیر میکنند و سفره جزیرتیها را رنگینتر و خاک رازآلود جزیره را رازآلودهتر اما هرگز برای رسیدن و سرک کشیدن میان تنگهها و درهها و کوچه پسکوچههای جزیره قد نمیکشند و هر ذره خاک و سنگ جزیره با نفسی عمیق٬ حس بودن در کنار منبع آبهای گرم و پاک خلیج فارس را لمس میکند!
سوم هرم داغ آفتاب روزافروز٬ آفتابی ساتع شده از منبع لایتنهی آتش. آفتابی داغ که خلیج فارس را به جوش میآورد و شرجیاش پاسخی به حس بازیگوشی و کنجکاوی موجهای مکرر خلیج فارس است و ایامی هم در تدارک بشقاب خرمایی برای رنگینک سفره جزیرتیها و ...
و باد که موجودیتش همانند هر آنچه که نمیتوان آن را دید با افسانه همراه است و در جزیره باد حریروَش برخاسته از سطح نیلگون خلیج فارس عنصری است از عناصر آفرینش که سر به سایر عناصر سپرده و تن به آنها میساید و به هر کنجی سرک میکشد و با هر هبوط و عروجی همبال است و با هر روندهای همپا. عنصری که در مجاورت منابع لایتنهی آب و آتش و خاک رازآلود مداومتی دارد به طول غارهای جزیره!
مسلماً فرهنگی که بر پایه چهار عنصر آفرینش پیریزی شده باشد و منابع الهام را کنار خود داشته باشد و ریشه در تاریخ بشریت٬ علوم عصر حاضر را که بر اساس فرمولهای طراحی شدهی ریاضی مهندسی شدهاند را به چالش خواهد کشید و ژئوپارک قشم به پشتوانه این فرهنگ کهن و آمیخته با طبیعت است که توجه فرهنگدوستان جهان را چنین جلب کرده است.
اگر نگاهی به عوارض زمینشناختی مناطق همجوار در جنوب شرق فلات پهناور ایرانزمین بیندازیم به سادگی میتوانیم سیاههای از شگفتیهای طبیعی را تنظیم کنیم٬ همچون دریاچه صورتی و تپه مریخیها در استان سیستان و بلوچستان و یا موزه طبیعی ژوراسیک و گورستان دایناسورها و دره راین و گندم بریان در استان کرمان و ...
اما داستان ژئوپارک قشم چیز دیگریست!
داستانی از جنس فاش گفتن رازهای آفرینش٬ از چهار عنصری که به باور مردمان باستان و پیروان ادیان ابراهیمی سرآغاز خلقتند٬ داستانی که در تنگهها و غارها و تندیسها و جایجای جزیره نقش جان میگیرند و در ذهن مردمان نقش ماندگار میشوند.
باری٬ موسیقی رعبآور و مهیبگونه باد وقتی کوه یا صخرهای عظیم یا دهلیزی کشیدهشده در درازنای رازها سازی زهی میشوند در دستانش یا بر لبانش مانند فلوت یا ترومپتی٬ و یا درخشش مسحور کننده دیوارههای مملو از فسیلهای هزاران ساله که مهتابِ آفتابگونه شبهای شرجی تابستانی جزیره به یاد روزهای اعماق دریا میاندازدشان و در چشمان مردمان جزیرتی اسرار میتراوند و یا هر لحظه موج دریا و سایش حریر شرجی بر سر جزیره و ساکنانش و رقص بالههای رنگین موجودات ناشناخته اعماق دریا در باور جزیره و تقلب موج و باد و آفتاب و شرجی از روی دست جبرائيل امین هنگام خلقت٬ تقلیدی که به تولد تندیسها و تندیسها و تندیسهای منتظر مکاشفه در گوشهگوشه جزیره منجر شده یا بازی وهمآلود نور و سایه میان تندیسها که میتوانند هر واقعیتی را به افسانهای ژرف بدل کنند٬ همه و همه سبب شدهاند که ژئوپارک قشم افسانه بسیار داشته باشد و علم زمینشناسی در ژئوپارک قشم پیوندی داشته باشد با زیباشناسی و اسطورهشناسی و اتصالی ناگسستنی با علوم باستانی!
و اینگونه است که ژئوپارک قشم منبع بیپایان علم و افسانه و فرهنگ و اسطوره و طبیعت و راز خلقت است از نادیدههای اعماق دریا تا هنرمندی ابر و باد و مه و خورشید و ...
ژئوپارک قشم و چهار عنصر آفرینش مقالهایست از کتاب «و اینچنین است قشم»
علوم باستانی ارتباط تنگاتنگی با طبیعت و محیط زندگی اطراف و ماورا و دنیای درون ذهن٬ نزد پیشینیان داشته است٬ به ویژه در علوم خفیه!
علوم باستانی اصطلاحی است عام که به دانش بشری پیش از انقلاب صنعتی اطلاق میشود. مفهومی که بیانگر موجودیت دانشی است که بیشتر بر اساس نتیجهگیریهای ضمنی و استفاده از اخبار و دانش رسیده از پیشینیان است٬ که همواره اسرار این علوم نزد اساتید پنهان بوده و تنها وقتی شاگردی به مقام استادی میرسیده از این علوم آگاه میگردیده!
قدما در این علوم به دنبال کشف نیروهای ماورایی و آسمانی در مواد طبیعی پیرامون خود بودهاند. این علوم بر اساس قوانین فیزیک و شیمی استوار نیستند چنانکه اگر در بطن این علوم تأملی شود با بسیاری از مسائل مواجه میشویم که علوم مدرن آن را مردود میداند و در عالم قوانین فیزیک و شیمی امری محال هستند اما در واقعیت عینی٬ برای خود محلی از اِعراب دارند!
در این بین علوم باستانی در نزد صاحبان اندیشه به دو شاخه علوم جلیه و خفیه تقسیم میشود. در کل علوم جلیه شامل؛ علوم مذهبی و کتابت و طب و فلسفه و منطق و جبر و هندسه و علومی هستند که تعریف کلی و قوانین معلوم دارند و بر بیشتر عموم مردم مکشوف هستند!
اما علوم خفیه در کل علومی هستند که به ماورا و خواص پنهانی مواد دلمشغول هستند اما نباید این نکته را از نظر دور داشت که بسیاری از شاخههای علوم جلیه و خفیه٬ گاه چنان با یکدیگر عجین میشوند که تمیز دادن آنها مشکل است٬ مانند ریاضیات که هم در دسته علوم جلیه است مثل جبر٬ و هم در علوم خفیه قرار دارد مانند علمالاعداد که به دنبال کشف خواص ماورایی اعداد است.
ژئوپارک قشم به لحاظ ساختار و موقعیت طبیعی و فرهنگی خود٬ مبتنی بر سیالیت دریا و مداومت باد و رازآلودگی خاک و هرم آفتاب و پایایی خورشید است و هر بینندهای را به سیاحتی در دنیای اسرارآمیز علوم باستان دعوت میکند. سرزمینی که کیمیا و سیمیا و ریمیا و هیمیا و لیمیا را میتوان در حالت عینی دید و در زمانی که علوم مدرن در تلاش هستند آنها را به چالش بکشند در این محدوده جغرافیایی شگفتیساز٬ شاهد به چالش خواندن قوانین فیزیک و شیمی و ریاضی مدرن توسط این علوم هستیم!
کافی است چشمی برای دیدن راز زیباشناسی٬ گوشی برای شنیدن اسرار افسانه٬ پایی برای دویدن میان افسونهای بیپایان جزیره و فکرتی برای درک راز آفرینش در کولهباری گذاشت و به این دیار سفر کرد و سیاحتی را که ژئوپارک قشم برای مکاشفهگران تدارک دیده را طی کرد!
حال آیا به راستی در این سیاحت نشانههایی از ارتباط علوم خفیه با فرهنگ و طبیعت جزیره قشم خواهیم یافت٬ ارتباطی دو سویه که از سویی طبیعت به رشد شاخوبرگ این علوم کمک کرده باشد و از سویی دیگر این علوم در خدمت شناخت رازها و مواهب طبیعت پیرامون باشند؟ و آیا این مفاهیم فقط در قالب گفتاری زیباشناسانه هستند و یا حقیقتی سیال و قابل لمس؟
روزی روزگاری کیمیاگران که تا آن روز در آزمایشگاههای درباری خود نشسته بودند و به دستور پادشاهانِ وقت در تلاش برای تبدیل فلزات به طلا بودند ناگهان میشنوند٬ برخیزید که جزیرهای در گوشهای از این عالم قرار دارد که در آن سنگ آتش به وفور یافت میشود که گویند این سنگ عصاره کیمیاست و در آن میان پیری کیمیاگر گفته؛ آری شنیدهام که در قشم این سنگ بسیار یافت شود اما اوراد کیمیاگریاش فقط در کف جزیرتیهاست و کسی که به سودای تبدیل مس به زر به آن دیار برود دامنگیر خاکش شود!
و چه بسیار کیمیاگرانی که با این سودای خام در سر به این دیار آمدند و فالگوش ایستادند تا راز فراگشت بر آنها مکشوف شود اما تندیس شدند و راز بر آنها مکشوف نشد!
پیریت یا سنگ آتش یا عصاره طلای کیمیاگران غرب و یا طلای ابلهان و یا عصاره ذات آتش یعنی خورشید٬ یکی از نشانههای علوم باستانی و خفیه در جزیره است. علمی که در آن بشر عمر گرانبهایش را صرف به دست آوردن ثروت نموده و جزیرتی آن را با قناعت نادیده گرفته و به لقمهای نان تمشی و ماهی و رطب و جرعهای شرجی بسنده کرده!
کیمیا٬ سیمیا٬ ریمیا٬ هیمیا و لیمیا پنج علم خفیه عهد باستان هستند که نشانههای آن را در جزیره و نزد مردم آن خواهی یافت. مردمی که رازهای اعماق خلیج فارس را میدانند در حالی که در نظر دیگر مردمان٬ افسانههایی هستند غیر ممکن٬ اما زیبا!
مردمانی که عناصر طبیعی نایابی را در اطراف خود دارند و در مکانهایی که از فرط رویایی بودنشان گاه ماورایی خوانده میشوند زندگی میکنند!
سرزمینی که به اعتقاد جزیرتیها موجودات آسمانی و موجوداتی از اعماق دریاها و سرزمینهای ماورایی به آن رفتوآمد دارند و داستان از آنها برای گفتن بسیار است!
قدم گذاردن در این مکانها و یا وارد شدن به وادی افسانههای مردمان جزیرتی٬ تجربهای است برای شناخت تاریخ و فرهنگ و علم.
در این باره سؤالی در ذهن نقش میبندد که آیا مردم جزیرهنشین با علم کیمیا و سایر علومی که آنها را اختصاراً علوم خفیه میخوانیم آشنا بودهاند یا خیر؟
و جوابی که به آن باید داد آنست که آنچه از شواهد پیداست آری! آری مردمان جزیرهنشین با این علوم آشنا بوده و هستند!
کیمیاگری معروفترین علم از علوم پنچگانه عهد باستان است و در متون به جای مانده از عهد کهن٬ به سنگ آتش اشاره شده و این عنصر در این جزیره فراوان است. پس این مدعا نزدیک به ذهن است که کیمیاگرانی نیز به این دیار آمده باشند و یا اساساً این علم از این دیار به جهان معرفی شده باشد و یا اینجا به تکامل رسیده!
هرچند که ظاهراً معدود هنرمندانی موفق شدهاند خاک را به هنر کیمیا کنند اما اخباری هم وجود دارد که گویا کیمیاگرانی با بهره گرفتن از پیریت٬ مس را به طلا تبدیل کردهاند و هنوز هم این تکاپو ادامه دارد اما کسی نمیداند که آیا یک جزیرتی در گوشهای دنج در این جزیره نشسته و کیمیاگری کرده است و یا آزمایشگاهی باستانی در گوشهای برپا بوده و پیری مویپشمکی به این صناعت سرگرم بوده٬ بر کسی معلوم نیست!
در قشم به ویژه در محدوده منطقه ژئوپارک بسیاری از مراسم و آئینهای ویژه توسط اهالی بومی برگزار میشود و مراسم «زار» یکی از معروفترین آنها است.
در نگاه مردمان دیگر مناطق کشور٬ زار مراسمی است خرافی و خشن٬ اما حقیقت پس از ملاقات با برگزارکنندگان و کسانی که از نزدیک تجربهای از آن دارند٬ چیز دیگری است!
این مراسم به شکل واقعی خود در برگیرنده شمای علوم خفیه باستانی است٬ اما متأسفانه به واسطه برداشتهای غلط بعضی از نویسندگان و محققان شکل تحریف شدهای از آن در اذهان عموم نقش بسته است. شکلی که حاصل یکسونگری است. این محققان بی آن که به تمام جوانب این مراسم وقوف کامل داشته باشند٬ به آن تاختهاند! و به آن از وجه یک فرهنگ وارداتی همراه با ورود آفریقاییتبارها به کشور نام میبرند.
در حالیکه این مراسم نیز مانند هر موضوع دیگری دارای لایه پنهان است و برای شناخت آن نباید به آن با دید سفید مطلق یا سیاه مطلق نگریست. مسلماً اگر از دریچهای که یک جزیرتی به این مراسم مینگرد٬ دیگران هم بتوانند بنگرند٬ دریچهای خواهد بود به یکی از شاخههای علوم باستانی!
در شاخه لیمیا که در آن به علم طلسمات پرداخته میشود و همچنین در شاخه هیمیا که به علم تسخیرات میپردازد٬ نشانههایی وجود دارد که ثابت میکند این مراسم یک آئین خرافی و بیبنیاد و تماماً وارداتی نیست بلکه یک باور کهن است که از قدما به ارث رسیده. هرچند ممکن است در طول تاریخ از دستبرد تحریف در امان نمانده باشد٬ اما ارکان اصلی آن گواه این مدعا هستند و در این بین موسیقی که در گرماگرم مراسم نواخته میشود میتواند نوعی موسیقی کوبهای زنگی نیز باشد!
اثبات درست یا غلط بودن یک باور٬ در این گفتار مطرح نیست بلکه فقط تطبیق آن با علوم باستانی موردنظر است و بهرهمندی یک قوم از دانش روزگاران خود. هرچند که همین نکته خود نیز جای بحث آکادمیک بسیار دارد چراکه جزیرتیها تسلیم بیچونوچرای دین مبین اسلام هستند و بیشک این خصیصه مانع از بسیاری از لغزشها خواهد بود؛ نکته کلیدی که متأسفانه از دید برخی محققان مهجور مانده است!
آری استوار بودن ستونهای فرهنگ قشم بر عناصر آفرینش و وفور جاذبههای رؤیایی و گاه ماوراییگونه ژئوپارک قشم٬ گمانهزنیها را در این خصوص بسیار مسجل کرده و هر جویای علم و معرفتی را به خود میخواند.
قشم و علوم خفیه مقاله ای است از کتاب «و اینچنین است قشم»
هزاردستانِ عاشقپیشه پشت دروازههای زمستان پر و بال از غبار خمودگی و بیعشقی میتکانند و از برای دلبری کردنهای بهاری آماده میشوند!
پنجرهها را باز کنیم که بوی عید میآید٬ بوی سیب و شمع و سمنو در هم آمیخته.
گلدانهای شمعدانی و بشقاب سبزهها ثانیهها را برعکس میشمارند و تک شقایق دشتهای بهار غزلی از حافظ ترنم میکند.
چند روزی است آینه در دیدارمان حول حالنا... زمزمه میکند و رعد درب خانه را میکوبد که بیایید که ابرکهای عجول بهاری آمدهاند و میروند و پشتسرشان کاسهای آب بریزید که بهار هر سال زودتر بیاید!
باز هم قدمهایم عاشق دشت مخملی چمنها شده و غبار زمستان از تن میتکانند.
زود است و هنوز بهار به پنجرهها تلنگر نزده اما بیتابم و حال و هوایمان بهاری شده و دلم میتپد که بگویم حول حالنا الی احسنالحال...
آیا دیوارهای شهر مهربانی را فراموش کردهاند؟
مانند بسیاری از مسائل که ناگهان و به شکل اپیدمی در کشورمان گسترش مییابد و خیلی زود هم تب تند اپیدمیاش فروکش میکند٬ دیوار مهربانی هم مشمول همین اتفاق گردید٬ که به نظر میرسد باز هم یکی از دلایل بروز این پدیده یعنی همراهی احساسی افکار عمومی با یک جریان بر گردن فضای مجازی است.
دیوار مهربانی با یک هیجان اینترنتی آغاز و خیلی سریع پیش رفت اما رفتهرفته کمرنگ گردید تا جایی که در حال حاضر میرود که به طور کلی به دست فراموشی سپرده شود.
بسیاری از افراد نقدهای مثبت و منفی راجع به دیوار مهربانی نوشتهاند و گفتهاند٬ بعضی اهمیت این کار را تا حد نسخه نجاتدهنده جامعه از فقر مطلق بالا بردند و بعضی هم آن را برای وجهه کشور و شهرها خوب ندانستند.
شاید در آسیبشناسی رشد قارچگونه و بدون در نظر گرفتن جوانب منفی اینگونه طرحها باید به جنبههای احساسی و میزان تأثیرگذاری فضای مجازی بر افکار و هیجانات مردم نیز توجه نمود.
در روزهای شروع موج دیوار مهربانی در فضای مجازی شاهد موجسواری عدهای هم بودیم مانند برگزاری جشوارههای داستانی و شعری تا برگزاری گردهماییهایی تحت عنوان خیریه و حتی طرح مطالبی مانند این که طرح دیوار مهربانی توسط پاکستانیها و چینیها الگوبرداری گردیده!
تشخیص صحت و سقم چنین ادعاهایی که در فضای مجازی مطرح میگردند کار دشواری است اما از قراین بر میآید اگر دیوار مهربانی به این میزان تأثیرگذار بوده چرا به این زودی به فروپاشی رسید؟
در دین اسلام احادیث و روایات متعددی در زمینه انفاق و نیکوکاری و کمک به نیازمندان وجود دارد که میتوان با الهام از آنها بسیاری از آزمون و خطاها را کم کرد و درگیر چنین مسایلی نشد.
اما ایکاش یکی هم میآمد و متولی کار میشد که اگر دیوارهای شهر محل مناسبی برای مهربانی نبودند٬ محلهایی پنهانتر از نگاهها ایجاد میشد تا بیضابطه و قانونهای دست و پاگیر هرکس به نسبت وسعش مقداری از مهربانیهایش را آنجا میگذاشت و هرکس هم به اندازه نیازش از بخشندگی شهر برمیداشت و کمتر کسی کمککننده و کمکگیرنده را میدید٬ همانطور که دین مبین اسلام نیز توصیه فرموده.
نزدیک نوروز است و شهرهایی سرشار از مهربانی٬ برازنده ایران اسلامی است. اما مهربانی و انفاقی که در شأن نام اسلام و انسانیت و ایران باشد.
متأسفانه بارها و بارها در بسیاری از دیوارهایی که کلمه مقدس مهربانی بر آنها نوشته شده بود٬ شاهد آویزان کردن لباسهایی بسیار کهنه و مندرس بودیم که در شأن شهر و مهربانی و انفاق و انسانیت و اسلامیت و... نبود.
امید که در نوروز امسال شهرهایمان آنقدر مهربان باشند که همین دیوارهای بیجان شهر هم از شادی لبخند بزنند. انشاالله
اولین بار در سال ۱۹۵۸ میلادی واژه «Bionic» وارد فرهنگ واژگانی بشر گردید که اشاره به الگو گرفتن انسان از طبیعت دارد.
دلفینها اولین و جذابترین گزینهای هستند که به ذهن هر مخاطبی پس از شنیدن نام علم بیونیک میرسند٬ چراکه سیستم ردیابی دلفینها الهامبخش یکی از بزرگترین دستاوردهای تکنولوژیک انسان به نام رادار هستند. رادارها امروزه در صنایع نظامی٬ هوا و فضا٬ دریایی و... کاربرد فراوان دارند و به نوعی جلوهی طبیعت در فنآوری نوین بشری هستند.
خفاشها نیز مانند دلفینها از سیستم مشابه دلفینها برای مسیریابی استفاده میکنند٬ یعنی امواج صوتی را در محل منتشر میکنند و از پژواک آن مسیر حرکت و یا اشیا و موانع و... را تشخیص میدهند.
اما تفاوت میان مسیریابی خفاش و دلفین در این نکته است که خفاشها فاقد بینایی هستند و این سیستم جایگزینی برای بیناییشان است اما دلفینها از بینایی خوبی نیز بهرهمند هستند و از این سیستم به شکل هوشمندانهای استفاده میکنند!
بدون تردید روستاهای شیبدراز و کندالو در جزیره قشم و سواحل جزیره رؤیایی هنگام بهترین محل برای دیدن و سنجش میزان هوشمندی دلفینهاست!
باریکه دریایی آرام و آبی میان جزایر قشم و هنگام از دیرباز محل زندگی دلفینها بوده و حضور این موجودات هوشمند هر روز بیشتر و پررنگتر نیز میگردد. در چند سال اخیر که به دلیل سرازیر شدن خیل علاقمندان به طبیعت بکر جزیره قشم٬ بحث خطر زیست محیطی و احتمال کوچ کردن دلفینها از محل زندگیشان مطرح گردید٬ کمتر کسی باور داشت تعادل و تعامل میان دلفینها و انسانها بر هم نخورد و شکل جدیدی از همزیستی در این منطقه را شاهد باشیم.
در تعریف هوش٬ تطبیق با محیط یکی از شاخصهاست که در این منطقه تبلور یافته و هوشمندی مردم محلی٬ دلفینها و اقلیم دریا را به نمایش میگذارد.
هر روز در گوشه و کنار اخبار میشنویم که دلفینها در خدمت به انسان شگفتیساز شدهاند.
شبکه press TV در تاریخ ۱۰ مارچ ۲۰۱۶ به نقل از یک منبع خبری روسی مینویسد؛ وزارت دفاع روسیه با هزینه ۱.۷۵ میلیون روبل دلفینها را به خدمت میگیرد! همین شبکه اضافه میکند استفاده از دلفینها در تأمین امنیت دریایی روسیه موضوع جدیدی نیست و در زمان اتحاد جماهیر شوروی هم این حیوانات برای کشف اشیای مشکوک نزدیک به بنادر به کار گرفته شدهاند.
خبرگزاری مهرنیوز نیز در تاریخ دوازدهم آذرماه سال ۱۳۹۱ مینویسد؛ بار دیگر دلفینها به خدمت ارتش آمریکا در آمدند! این خبرگزاری نیز تأکید دارد که در گذشته هم دلفینها در خدمت ارتش آمریکا بودهاند اما ظاهراً قرار بوده فنآوری رباتیک جانشین دلفینها شود٬ اما هوشمندی این موجودات شگفتانگیز هنوز از تکنولوژی جلوتر است!
همچنین تارنمای ایران چهارراه در گزارشی شرحی از کمک دلفینها به نیروهای ویژه آمریکا در مبارزه با دزدان دریایی سومالی را مینویسد!
هرچند استفاده ابزاری از حیوانات آزاد ( غیر اهلی ) برخلاف موازین اخلاقی و اجتماعی و مذهبی است اما اینگونه گزارشها گویای هوشمندی بالای دلفینهاست.
نکتهای که در جزیره قشم قابل لمس است احترام مردم بومی به حق آزادی این حیوانات است. دریا و طبیعت در فرهنگ بومی از احترام بالایی برخوردار است و مردم جزیرهنشین به شکلهای مختلف آن را نشان میدهند که جشن نوروز صیاد یکی از بهترین نمونههای قابل ذکر است. اما دلفینها جایگاه ویژهای در این فرهنگ طبیعتمحور دارند و میتوان به سادگی رشتههای پیوند مردم این منطقه با دلفینها را دید و میتوان هزاران خاطره را از زبان این مردمان مهربان با محیط را شنید.
جست و خیز دلفینها میان انبوه قایقهای گردشگری و نگاههای کنجکاو حاضران٬ صحنهای آشنا در آبهای آبی و آرام میان جزایر قشم و هنگام است. دلفینها حس دوستی با قایقرانها دارند و قایقرانان نیز مشتاقانه هر روز بازیگوشی دلفینها را نظاره میکنند.
برخلاف رویهای که بسیاری از نیروهای نظامی جهان در پیش گرفتهاند٬ نیروهای نظامی ایران به حق آزادی دلفینها احترام میگذارند و صیادان نیز برخلاف بسیاری از مناطق دیگر جهان٬ از دلفینها برای صید ماهی کمک نمیگیرند و برخلاف بسیاری از مناطق دیگر کسی نزدیک زیستگاه دلفینها تور صیادی پهن نمیکند و....
هرچند در جزیره قشم کسی از هوشمندی دلفینها استفاده ابزاری نمیکند و به نظر میرسد که تواناییهای این موجودات خارقالعاده نامشکوف مانده٬ اما حقیقت این است که در هیچ کجای جهان مانند جزیره قشم هوشمندی دلفینها جلوهگر نیست و اگر محققی میخواهد علم بیونیک را به محک بگذارد و یا هوش دلفینها را بسنجد جایی بهتر از سواحل قشم وجود ندارد چراکه همواره مفهوم هوش در این سواحل مواج است.
گفتنیها راجع به دلفینها بسیار است اما خواندن یک خبر دیگر خالی از لطف نیست. باشگاه خبرنگاران جوان در فروردین ۱۳۹۶ مطلبی تحت عنوان دلفینهایی که گیاه شدند! را روی خروجی سایت خود قرار داد. این عنوان بسیار عجیب است و متن خبر هم عجیبتر و خواندنی!
به نوشته این خبرگزاری به تازگی در ژاپن گیاه آپارتمانی رونمایی شده که دارای برگهایی شبیه به دلفینهایی است که در حال پریدن هستند! نام گیاه SENECIO PEREGRINUS است و یادآور قدرت شگفتانگیز دلفینها در پرش است که گاه به شش یا هفت متر هم میرسند! هرچند در این خبر اشارهای به ماهیت گیاه نشده و معلوم نیست که حاصل تغییرات ژنتیکی گیاه دیگری است و یا به شکل طبیعی وجود داشته٬ اما تصاویر گویای بسیاری از ناگفتههاست.
زیستگاه دلفینها در جزیره قشم سالهاست که از سوی مردم محلی محافظت گردیده و هر گردشگری اذعان دارد که این سواحل یکی از پاکیزهترین سواحل تفریحی است. بیشک این دستاورد مهم در سایه همپایی مردم محلی و طبیعت و البته همکاری گردشگران بوده.
امید که این همزیستی با تلاش همه گردشگران پایدار بماند و این صحنههای بدیع که بسیار پربارتر از هر آزمایشگاهی در جهان است٬ زیبا و غنی باقی بمانند.
ابوریحان بیرونی در کتاب خود به نام ( آثارالباقیه الیالقرون الخالیه ) به موضوع پیدایش چشمههای آب میپردازد و عامل فوران آب از دل زمین را غیر همسطح بودن منابع طبیعی آب در ارتفاعات میداند و به شکستگیهای طبیعی لایههای زمین نیز اشاراتی دارد و با مثال زدن دریاچههایی که رودخانهای به آنها نمیریزد اما همواره پر آب هستند به چشمههای آب در بستر دریاچه و رودخانهها میپردازد.
در فرهنگ ایرانیان نیز رودخانه زایندهرود نمودی از این باور است و این ایده که چشمههای بی شماری در کف رودخانه آن را زنده میکند در اذهان جاری است.
توضیح قدمایی علل پیدایش چشمههای آب بیشتر منحصر به نفوذ آب از ارتفاع به سطوح پایینتر است اما با پیشرفت علوم بویژه در شاخه زمینشناسی علاوه بر این نکته علل دیگری مانند گرمایش زمین و فعل و انفعالات آتشفشانی نیز در آن لحاظ میشود.
چشمههای آب همهجا قابل رؤیت هستند از دیوارههای کوه گرفته تا بستر درهها و رودها و حتی بستر دریاچهها و دریاها.
وجود چشمههای جوشان آب شیرین و گوارا در بستر دریا هرچند به نظر غیر قابل تصور و حتی غیر قابل باور میرسند٬ اما دارای رد پایی پر رنگ در حافظه تاریخی مردمان ساحلنشین جنوب است.
گویی طبیعت بی بدیل زاگرس سفره سخاوتش را برای تشنگان آن سوی کرانهها و حتی آبزیان این پهنه نیلگون گسترده و همه را به میهمانی و سیراب شدن فراخوانده.
چنانکه دکتر قدرتالله فرهودی زمینشناس صاحبنام کشورمان در یک مقاله علمی مینویسد؛ وجود چشمههای آب در بستر خلیج فارس و میزان اندک بارشها در کرانههای جنوبی نمیتواند منبعی در آن سرزمین داشته باشند و هرچند در طول تاریخ داوریهای بسیاری در این زمینه صورت گرفته اما بی شک منبع اصلی این چشمهها٬ رشته کوه زاگرس در فلات ایران است.
و همچنین علی زرین قلم در کتاب خود به نام سرزمین بحرین مینویسد؛ مهمترین صیدگاههای صدف مرواریدساز خلیج فارس در مناطقی هستند که چشمههای آب شیرین در آن نواحی وجود دارند که این مناطق عبارتند از؛ کرانههای عمان٬ بوشهر٬ بندرعباس٬ لنگه٬ دوبی٬ کویت٬ کرانههای نایبند در استان بوشهر٬ بحرین٬ جزیرههای ابوموسی٬ سری٬ فارور٬ قشم٬ لاوان٬ هندورابی٬ خارگ و کیش.
در این که زاگرس منبع اصلی تأمین آب این چشمهها هستند تردیدی وجود ندارد و بر اساس شواهد علمی و عینی طبیعت فلات ایران در قعر خلیج فارس نیز گوهرآفرینی میکند نیز تردیدی نیست اما این پدیده شگرف جای تأمل بسیاری دارد.
دکتر امری کاظمی در کتاب اطلس ژئوتوریسم قشم پیرامون مبحث زمینشناسی جزیره قشم مینویسد؛ بر اساس شواهد (تکتونیکی) و رسوب شناسی میتوان قشم را بخشی از جنوب زاگرس در نظر گرفت. شباهت ظاهری و همچنین هماهنگی در امتداد تاقدیسهای بزرگ جزیره قشم با تاقدیسهای زاگرس خود شاهدی بر این موضوع است.
هنگامی که قشم را قطعهای از رشته کوه عظیم زاگرس بدانیم میتوان چشمانداز شگرفی ترسیم نمود که مانند یک رویاست!
اگر خلیج فارس را به گونهای تصور کنیم که تنگه هرمز اجازه ورود آب اقیانوس هند به منطقه را ندهد آنگاه درهای خواهیم دید پر از چشمههای جوشان و قلههای سر به فلک کشیده! منطقهای بیابانی با نقاطی سرسبز! حد فاصل جزیره قشم تا جایی که همینک به آن سرزمین اصلی میگوییم درهای وجود دارد پر از رودخانهها و چشمهها و احتمالاً دریاچههای آب شیرین متعدد و...
در بسیاری از کتابهای تاریخی به وجود چشمههای آب شیرین در بستر خلیج فارس اشاره شده و مانند سازههای آبی کشور شگفتیهای بسیاری راجع به آنها وجود دارد.
در هیچ یک از منابع باستانی موجود اشارهای به چگونگی کشف این چشمهها توسط مردم سختکوش جنوب ارائه نشده اما در چند منبع به استخراج آب شرب از این چشمهها اشاره شده که در ذیل به برخی اشاره میشود.
تاورنیه جهانگرد فرانسوی که از سال ۱۶۳۲ الی ۱۶۶۸ میلادی از بصره به بندر لنگه سفر کرده در سفرنامه خود مینویسد؛ (در خلیج فارس چندین جزیره وجود دارد که در همه آنها آب بسیار بد است و به وضع بسیار غریبی تحصیل آب شیرین میکنند. اشخاصی که میخواهند آب خوب داشته باشند غواص مخصوص دارند که صبح میروند به قدر دو سه تیررس تفنگ وسط دریا٬ آنجا به قعر دریا رفته و چند کوزه سفالین از آب پر کرده و سرشان را محکم میبندند و از ته آب بالا میآیند و آن آب بسیار خوب و گوارا است.)
همچنین تاورنیه در بخشی دیگر از سفرنامه خود مینویسد؛ (در کرانههای دریای عمان و اقیانوس هند که هیچجا آب شیرین یافت نمیشود وقتی آب دریا به جزر عقب مینشیند زنان کوزههای خود را برداشته و به آب نزدیک میشوند٬ شنها را کنده و از آب میان شن با ظرف کوچکی برداشته و کوزهها را پر میکنند و آن آب شیرین و گوارا است.)
در سال ۹۶۱ هجری قمری که ناوگان امپراطوری عثمانی به خلیج فارس راه یافت رئیس آن به نام سـیدی عـلی کاتبی در کتابش به نام ( مرآت الممالک ) مینویسد؛ ( در نزدیکی بحرین، غواصان تقریبا هشت قولاج ( هر قولاج معادل ۲ متر است ) در آب دریا فرو میروند و در ته دریا مشکهایی را که با خود میبرند از آب پر میکنند و بالا میآیند٬ در آنجا آب ته دریا شیرین است. آن آب را به خدمت رئیس مراد ( حاکم بـحرین ) مـیآورند. در ایام تابستان این آب همیشه خنک و لطیف است و رئیس مراد از آن آب مینوشد و برای خاطر نوازی از آن آب برای این حقیر هم فرستاد حقیقتاً آبی بسیار گوارا بود. )
در چند کتاب دیگر نیز به استحصال آب شیرین از چشمههای بستر خلیج فارس اشاره گردیده اما هیچیک از آنها به ابزار ویژه و یا فصل کم آبی و پر آبی چشمهها و غیره اشارهای ننمودهاند.
در سالهای اخیر این چشمهها بار دیگر مورد توجه قرار گرفتهاند و از میان متون تاریخی به متون تحقیقی دستگاههای اجرایی کشور وارد شدهاند.
دلیل اصلی این اتفاق را میتوان ادامه شرایط خشکسالی و تغییرات گسترده اقلیمی در جهان از جمله ایران جستجو کرد.
طی خبری که در بیست و سوم اسفند سال ۱۳۹۳ از سوی خبرگزاری مهر منتشر گردید یکی از مقامات مسؤول در وزارت نیرو اعلام کرده؛ پایلوت طرح شناسایی چشمههای آب شیرین بستر خلیج فارس از استان بوشهر آغاز گردید و استانهای خوزستان٬ هرمزگان و سیستان و بلوچستان نیز اعلام آمادگی کردهاند که در این طرح مشارکت نمایند.
به گفته این مقام مسؤول این طرح به معاونت آب و آبفای وزارت نیرو ارجاع شده.
همچنین در خبر دیگری که باز هم از سوی خبرگزاری مهر در تاریخ ۵/۱۰/۱۳۹۶ منتشر گردید خانم راضیه لک معاون وزارت صنعت٬ معدن و تجارت در نشست خبری خود در بندرعباس ضمن تبیین تلاشهای این وزارتخانه در بحث فراساحلی با اشاره به قرارگیری کشورمان در نوار خشک جهان گفت؛ شناسایی چشمههای آب شیرین در بخش بستری خلیج فارس و همچنین مطالعات ژئوفیزیک دریایی جنوب کشور به همت سازمان زمینشناسایی و اکتشافات معدنی کشور انجام گرفته است.
به نظر میرسد رفتهرفته باید منتظر آب چشمههای بستر خلیج فارس بر سر سفرههایمان باشیم! و باز هم به نظم طبیعت ایمان بیاوریم و از دستاندازی و مداخله در آن پرهیز کنیم.
چشمههای آب شیرین بستر خلیج فارس میتواند یکی از سرفصلهای ژئوپارک جهانی قشم قرار گیرد چراکه این پدیده ریشه در مباحث پیچیده زمینشناسی دارد و جا دارد تحقیقاتی راجع به ویژگیهای آن و خواص دارویی آن انجام شود و نتایج در اختیار جامعه قرار گیرد.
در سمینار پیشینه خلیج فارس که در آبانماه سال ۱۳۹۶ در جزیره قشم برگزار گردید استاد رضایی چهره نامآشنای فرهنگ هرمزگان ضمن تبیین ضرورت مکتوب نمودن فرهنگ شفاهی و عامه هرمزگان٬ به برخی از ویژگیهای فراموش شده فرهنگ هرمزگان اشاره نمود که یکی از آن موارد چشمههای آب شیرین بستر خلیج فارس بود و در سخنانی به وجود و پیشینه استحصال این آب توسط مردم بومی جزایر قشم و هرمز اشاره کرد.
بر اساس شواهد موجود دانش بومی نزد مردم قشم و جزایر اقماری آن میتواند راهگشا و تسهیلکننده بهرهمندی دوباره مردم مناطق ساحلی از این پدیده شگفت طبیعی باشد.
حدود نیمی از نمایندگان مجلس طرحی را امضاء کردند که طی آن میتوان به بررسی ثروت و دارایی مسئولان پرداخت. طرح اعاده اموال نامشروع مسئولان به گفته یکی از نمایندگان مجلس تا به حال به امضای ۱۵۱ نماینده رسیده است. ظاهراً این طرح به یکی از مطالبات اصلی مردم برمیگردد که همواره از نظام اسلامی خواستار آن بودند تا به بررسی اموال مسئولان بپردازند و از آنها بپرسند که این اموال را از کجا به دست آوردهاند؟ چه میزان از این ثروت اندوخته شده مشروع و قانونی و چه میزان از آن غیرقانونی و نامشروع بوده است و اگر چنین است، این اموال باید به بیتالمال برگشت داده شود.
نکته مهم این است که این مطالبه عمومی اگر بخواهد از مرز یک اقدام نمایشی و یا یک تسویهحساب سیاسی یا جناحی پا فراتر بگذارد و به نتیجه مطلوب برسد، به پیشنیازهایی نیازمند است که در غیر اینصورت نه تنها فایدهای را نصیب کسی نمیکند
بلکه نقض غرض هم خواهد کرد و حتی میتواند تنش غیرلازم و غیرضروری را به سایر تنشهای جناحی و سیاسی کشور بیفزاید.
نخست اینکه اگر قرار است چنین قانونی به تصویب برسد، باید شامل همه بشود. تقسیمبندی غیرعادلانه و غیرمنصفانه میتواند کل طرح را از نفس بیندازد. به زبان ساده، نه تنها مسئولان دولت و قوه مجریه، بلکه تمام مسئولان و کارمندان قوای دیگر را نیز دربر بگیرد.
دیگر آنکه تمامی مقامات و مسئولان و مدیران نهادها، سازمانها، ارگانها و بنیادهای عمومی را نیز شامل شود و هیچ استثنایی در آن وجود نداشته باشد.
نکته دیگر آنکه همة مقامات و مسئولان و مدیران نظام را در تمامی سالهای پس از انقلاب شامل شود و مختص این دولت با آن دولت نباشد.
جدای آنچه گفته شد، چون مرجع رسیدگی به این امور قوه قضائیه است و ممکن است گفته شود که شاید مصونیتهایی برای برخی افراد و نهادها و پیگیری پرونده آنها به وجود آورد؛ لذا ورود به این مسأله باید با شفافیت تام و تمام اطلاعاتی و بدون هیچ پردهپوشی صورت گیرد و شامل هیچ استثنایی نباشد و همه را موظف کند که اطلاعات مربوط به دارایی خود را در معرض قضاوت عموم بگذارند.
در این میان، دادن آزادی عمل به مطبوعات و رسانهها به عنوان واسطه بین مردم و حکومت برای دسترسی آزادانه به اطلاعات مالی و دارایی هر فرد مسئول، بدون آنکه ممنوعیت و یا محدودیتی بر ایشان ایجاد گردد، بسیار ضروری است که این بستر را باید دستگاههای امنیتی و نظامی و قضایی برایشان فراهم کنند. اگر قرار باشد دسترسی به اطلاعات اقتصادی فلان نهاد و یا بهمان ارگان و بنیاد غیرقابل دسترس و محرمانه تلقی شود، کار به هیچ سامانی نخواهد رسید و این حرکت در حد یک حرکت نمایشی و یا تسویه حساب با قوه مجریه و دستگاه اجرایی باقی میماند.
اما مهمترین نکته در این میان، بررسی و ریشهکنی عوامل پیدایی این پدیده است که نه تنها مسئولان بلکه بسیاری از ثروتمندان و مرفهان جامعه با استفاده از وجود چنین ساختار و سازوکاری، هر روز فاصله خود را با مردم بیشتر کردند و به یک طبقه کاملاً برخوردار بدل شدند و چنین فاصله طبقاتی را رقم زدند.
در غیر این صورت، حتی اگر این طرح به تصویب برسد و عدهای هم در مظان اتهام قرار گیرند و کارشان به قوه قضائیه هم بکشد، درست مثل ماجرای برخورد با حقوقهای نجومی و یا املاک نجومی، نام عدهای رسانهای میشود و دادگاههایی هم تشکیل میشود و چند یا چند ده میلیاردی هم به حساب خزانه میرود و پس از مدتی جار و جنجال رسانهای و تبلیغاتی هیچ ثمر دیگری به دست نمیآید که اگر قرار است چنین فرجامی بیابد، چه بهتر که وقت هیچکسی را نگیریم و ماجرای رسانهای دیگری را که چند وقتی سرمان را گرم کند، رقم نزنیم.
منبع: روزنامه اطلاعات 15اسفند96
ارائه تعریفی از خوشبختی دشوار است. چرا که کلمه ای است نسبی،با معانی گسترده و قضاوت راجع به آن اذهان بسیاری را به خود مشغول داشته است.احساسی که خیلی ها نمی دانند چیست.معنای آن کدام است.آنقدر غرق در زندگی و روزمرگی های آنند که تا به حال نشده فکر کنند خوشبختند یا نه!و اگر لحظه ای نیز در جایی نام این واژه به گوششان خورده آهی از دل کشیده اند و گفته اند:کدام خوشبختی؟گویا مشکلاتی که با آن درگیرند اجازه نداده تا بتوانند لحظه ای فکر کنند به عمق این واژه.
وارد مترو می شوم ، در پیاده روها قدم می زنم و در اتوبوس به چهره های زنان،مردان و جوانان می نگرم. پیش خود می گویم آیا این مردم خوشبختی را احساس می کنند؟آیا این به نگاه من بستگی دارد که دیگران را چطور می ببینم یا واقعاً «از کوزه همان برون تراود که در اوست؟» هر چه هست این را می دانم که خیلی از ما آنقدر در
لابه لای هیاهوی لحظات زندگی گم شده ایم که یادمان می رود روزی قرار بوده به جایی که هستیم برسیم.یک عمر دویده ایم تا کیفیت زندگی مان
را بهبود بخشیم.غذای مناسب، پوشاک خوب، خانه و ماشین دلخواه، کسب و کار و درآمد بالا،اما آیا واقعاً وقتی به آن رسیدهایم خوشبختی را حس کردیم؟فکر نمی کنم! اما چرا؟شاید این خصلت زندگی مدرن است.
همه ما به یاد داریم خانه مادر بزرگ ها و پدربزرگ هایمان را که چه گرم و دلنشین باغچه دلت را با رفتنت آبیاری می کردند تا بذر گل های زیبایی که در آن بود ناز روییدنش را کشیده باشند. گویی خورشید با قل قل سماور و چای خوشرنگ و قرمزی نقش های فرش و لبخند پر مهر آنها دوستیای دیرین داشت تا ترانه ای زیبا از جاودانگی و محبت را بسرایند.در آن خانه ها انتظارات از زندگی زیاد نبود.نه خانه ها قصری زیبا بودند،نه ماشین ها لوکس،نه درآمدها کلان و نه به طور کل برداشت از زندگی تا سقفی کذایی و اتوپیایی…شاید برخی ها بگویند اکنون دنیا عوض شده و دیگر در این عصر سرعت و دیجیتال و تکنولوژی نمی شود در آن خانه قدیمی بساطی ساده پهن کرد.کوچکترها و بزرگترها الگوی هم شده اند و صور زندگی های پر زرق و برق به درون پوچ،گویی آینه عبرت برای دیگران. فکر می کنند همین است معنای زیستن و بودن.پیش خود می گویم چه بهتر بود در لا به لای این حجم گسترده رفت و آمدها و غرق شدن ها یادمان بیاید در کجا ایستاده ایم ،کجا بودیم و به کجا رسیدیم. آیا با توجه به شرایطی که داشتیم به اندازه کافی تلاش کردیم ؟اگر برای زندگی دویده ایم و به آنچه خواسته ایم دست پیدا کردیم باید قدر داشته هایمان را بدانیم و با آن حس خوشبختی را در وجودمان زنده نگاه داریم که بسیارند کسانی که از ما بیشتر دارند و فکر می کنند هیچ ندارند تا با آن خوش باشند.پس همه چیز به ذهنیت من و تو بستگی دارد. به هماهنگی شرایط و آنچه داریم . مگر زندگی جز لبخند کودک تو،گرمای وجود خانواده،تلاش برای بودن وبهتر ماندن نیست؟پس باید گاهی دست از دویدن برداریم. اندکی بایستیم. پشت سرمان را نگاه کنیم و اگر تا بدین جا توان مان را به کار بردیم، بر صفحه دل حک کنیم یادم نرود که روزی می خواستیم بدین نقطه برسیم و الان که آمدیم چرا شاد نباشیم؟چرا رنگ روشن خوشبختی را در وجودمان به تصویر نکشیم؟ شاید انعکاس این نور به دیگران هم برسد و به گفته سهراب سپهری: «چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید.»
منبع: روزنامه اطلاعات.14اسفند96/ضمیمه اجتماعی