ادامه مطلب...

همزیستی نیوز: کتاب منتخب رباعیات خیام به 3 زبان فارسی، انگلیسی و مجاری با حضور سفیر کشورمان، مقامات سیاسی و صاحب نظران فرهنگی مجارستان در بوداپست رونمایی شد.

به گزارش ایرنا، در این مراسم که نخست وزیر اسبق مجارستان و دکتر توشکه رئیس کتابخانه ملی این کشور نیز حضور داشتند، ابتدا 'غلامعلی رجبی یزدی' سفیر کشورمان در مجارستان به اهمیت نقش هنر در مناسبات فرهنگی بین دو کشور اشاره کرد.
رجبی یزدی افزود: برای من افتخار بزرگی است که در کشوری چون مجارستان که در آن علاقه مندی بسیاری به میراث فرهنگی و تمدن ایران وجود دارد به عنوان سفیر انجام وظیفه می کنم.
وی اضافه کرد: شعر به عنوان یک عنصر فرهنگی جایگاه بسیار ارزشمندی در جامعه ایرانی داشته و از نقش تاثیرگذاری در ایجاد ارتباط با مردم کشورهای جهان از جمله مجارستان برخوردار است.
به طوری که شعرای ایرانی چون حافظ، سعدی، مولانا و خیام در میان مردم و نخبگان مجارستان کاملا آشنا بوده و مردم با اشعار آنها ارتباط برقرار می کنند.
سفیر جمهوری اسلامی ایران در بوداپست ادامه چاپ اشعار شعرای ایرانی به زبان مجاری را یکی از راه های آشنایی بیشتر مردم مجارستان با تفکر، احساس و اندیشه شعرای ایرانی و فرهنگ و هنر ایران دانست و تاکید کرد: امید است چاپ منتخب رباعیات خیام بتواند اندیشه این شاعر ارزشمند ایرانی از جمله فلسفه گذرا بودن عمر، ضرورت زدودن تعلق و نیل به پاکی، طرب و نشاط را به جامعه مجارستان منتقل نماید.
یانکویچ مارسل عضو آکادمی هنر مجارستان نیز در ادامه این مراسم با تحسین تاریخ و دیرینه تمدن ایران، چاپ کتاب رباعیات خیام را اقدامی ارزشمند دانسته و افزود: نقاشی های خانم وارگا گیزلا سینایی توانسته است به خوبی اندیشه این شاعر ایرانی را به تصویر بکشد و دیدگاه این شاعر در خصوص گذر زمان در نقاشی های ایشان کاملا مشهود است.
تاکید خیام به شادی و بهره از آن در هنگام زندگی از دیگر محورهایی است که در نقاشی های سینایی به چشم می خورد.
سینایی نیز در این آیین فرهنگی به معرفی اندیشه خیام پرداخت و افزود: تلاش شده تا اندیشه این شاعر گرانقدر از طریق هنر نقاشی به مخاطبین منتقل شود.
وی از حمایت سفارت جمهوری اسلامی ایران در برگزاری نمایشگاه و چاپ منتخب رباعیات خیام به 3 زبان قدردانی کرد.
نمایشگاه چاپ منتخب رباعیات خیام در بوداپست به مدت 4 هفته برپا است.   

ادامه مطلب...

شهره اکبری نویسنده و روزنامه‌نگار جوان ساکن قشم دو عنوان کتاب دیگر روانه بازار کرد.

به گزارش خبرنگار همزیستی٬ کتاب «مهربانی همین نزدیکی‌هاست» نیز مانند کتا‌ب‌های قبلی این نویسنده با سرمایه سازمان منطقه آزاد قشم به طبع رسیده است. این کتاب شامل هشت داستان کوتاه ویژه کودک و نوجوان است که به موضوع خیرخواهی و نیکوکاری از منظری نو می‌پردازد.

بنا به این گزارش کتاب «باران آفتاب» عنوان اثر دیگر شهره اکبری است که یک مجموعه داستان کوتاه شامل هشت داستان اقلیمی ویژه بزرگسال می‌باشد که اتفاقاتش در جزیره قشم رقم می‌خورند. این دو کتاب مانند آثار قبلی توسط انتشارات شاپرک سرخ تهران منتشر گردیده‌اند.

شهره اکبری عضو انجمن قلم ایران٬ با سه عنوان کتاب «پنجره‌ای به ژئوپارک جزیره قشم»٬ «تابستان با طعم اکسیژن» و «و اینچنین است قشم» به جامعه نویسندگان معرفی گردید و ضمن فعالیت مستمر در عرصه روزنامه‌نگاری و مقاله‌نویسی٬ تلاش مضاعفی نیز در داستان‌نویسی دارد.

به گفته این نویسنده به زودی سه عنوان کتاب جدید دیگر با نام‌های؛ رمان «همپای نسیم»٬ داستان بلند «غرقاب» و مجموعه روایات داستانی «چند سطری از لابلای ناگفته‌ها» که مروری بر خاطرات روزهای آغازین دفاع مقدس در خوزستان می‌باشد٬ نیز به ناشر سپرده خواهند شد.

همچنین شهره اکبری از تجدید چاپ کتاب‌های «پنجره‌ای به ژئوپارک جزیره قشم» و «و اینچنین است قشم» خبر داد و افزود: تقاضای خرید این کتاب‌ها توسط یک شرکت پخش در تهران مطرح گردید که به زودی در تیراژ ۱۰۰۰ نسخه انجام خواهد شد.

ادامه مطلب...

مریم میرزاخانی تنها زن دارنده جایزه فیلدز یا همان نوبل ریاضیات در تاریخ، روز شنبه 24 تیر 1396 پس از 4 سال مبارزه با سرطان درگذشت.

به گزارش ایسنا، مریم میرزاخانی، پروفسور ریاضیات و تنها زن دارنده مدال معتبر فیلدز در این رشته، روز 14 ژوئیه 2017 در سن 40 سالگی درگذشت.

ظرف اندک ساعاتی نام او هم به فارسی (#مریم میرزاخانی) و هم به انگلیسی(#maryammirzakhani) به موضوعات مهم توئیتر و فیسبوک تبدیل شدند و آژانس‌های مهم خبری دنیا خبر درگذشتش را پوشش دادند و گزارش‌های زیادی درباره دستاوردهای این دانشمند منتشر کردند.

میزان واکنش‌ها به درگذشت مریم میرزاخانی به قدری زیاد بود که نام وی به یکی از 10 موضوع مهم توییتر در سراسر جهان بدل شد.

مدال "فیلدز" که نام رسمی آن "مدال بین‌المللی اکتشافات برجسته در ریاضی" است، توسط «جان چارلز فیلدز» (1863–1932)، پروفسور ریاضیات دانشگاه "تورنتو"، پایه‌گذاری شد.

این مدال هر چهار سال یک بار در "کنگره بین‌المللی ریاضی" به ریاضیدان‌های برجسته زیر 40 سالی اعطا می‌شود که دستاورد قابل‌توجهی در علم ریاضیات داشته‌اند.

ادامه مطلب...

مریم میرزاخانی، اولین زن در تاریخ دنیاست که موفق شد این جایزه را از آن خود کندمیرزاخانی در سال 2014 به دلیل انجام تحقیقات در زمینه «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانه‌ای آنها» برنده مدال فیلدز شد. زمینه تحقیقاتی وی مشتمل بر نظریه "تایشمولر"، هندسه "هذلولوی"، نظریه "ارگودیک" و هندسه "هم‌تافته" بود.

بسیاری از رسانه‌های خارجی به این خبر واکنش نشان دادند و با توجه به این که این بانوی نخبه از شخصیت علمی برجسته‌ای برخوردار بود، خبر درگذشت وی بازتابی جهانی داشت.

پروفسور میرزاخانی در سالیان اخیر به عنوان استاد ریاضیات در دانشگاه استنفورد آمریکا به تدریس مشغول بود. به همین مناسبت وب‌سایت دانشگاه استنفورد نسبت به این موضوع این گونه واکنش نشان داد: مریم میرزاخانی ریاضیدان دانشگاه استنفورد و دارنده مدال فیلدز درگذشت. وی پس از مبارزه‌ای طولانی با بیماری سرطان، امروز در 40 سالگی درگذشت.

"مارک تسیر لاوین"، رییس دانشگاه استنفورد، پروفسور میرزاخانی را این‌گونه توصیف می‌کند: او یک ریاضیدان، نظریه‌پرداز درخشان و در عین حال متواضع بود که جوایز را فقط به این دلیل دریافت می‌کرد که برای دیگر زنان الهام‌بخش باشد تا مسیر وی را در پیش بگیرند. مریم خیلی زود از میان ما رفت اما تاثیر وی روی هزاران زنی که میرزاخانی منبع الهام‌شان برای در پیش گرفتن مسیر علم بوده، زنده خواهد بود. سهم او به عنوان یک دانشمند و نقش اساسی وی مهم و پایدار است و جای او در این‌جا، دانشگاه استنفورد و در سراسر دنیا، عزیز و خالی خواهد بود.

شبکه خبری بی‌بی‌سی هم با اعلام خبر درگذشت این نابغه ریاضی، این گونه واکنش نشان داد: پروفسور میرزاخانی به عنوان اولین و تنها زنی که تا به حال موفق به دریافت جایزه فیلدز شده است، برای ریاضیدانان زن جوان یک الگو و الهام‌بخش است. این نابغه ایرانی در دانشگاه استنفورد تدریس می‌کرد و با یک دانشمند اهل کشور چک به نام "یان وندراک" ازدواج کرده بود که حاصل این ازدواج دختری به نام آناهیتا است.

"غم و اندوه ناشی از درگذشت مریم میرزاخانی، اولین زن ریاضیدان دارنده مدال فیلدز که در 40 سالگی درگذشت." تلگراف نیز با چنین تیتری به درگذشت این بانوی نخبه ایرانی واکنش نشان داد.

ادامه مطلب...

نشریه "نیویورکر" در گزارشی ویژه و با تیتر "همه به دنبال مریم می‌گشتند، اما او رفته بود" به توضیح ویژگی‌های شخصیتی و فنی مریم میرزاخانی، دانشمند فرهیخته ایرانی پرداخت.

تلگراف هم نوشت: میرزاخانی در کودکی رویای نویسنده شدن را در سر می‌پرورانده، اما موفقیت‌های وی در ریاضی موجب شد تا این راه را ادامه دهد و تبدیل به ریاضیدانی شود که مدال فیلدز را تصاحب می‌کند.

دیلی‌میل نیز در مطلبی تحت عنوان نابغه ریاضیات، مریم میرزاخانی در 40 سالگی درگذشت، به شرح ماوقع پرداخت و نوشت: این ریاضیدان در طول فعالیت حرفه‌ای خود صاحب چندین و چند افتخار شد، از جمله مدال فیلدز که عالی‌ترین جایزه در دنیای ریاضی است. وی دچار سرطان بود که اخیرا با وسعت یافتن، به مغز استخوان وی سرایت کرده بود. درگذشت این نابغه موجی از اندوه در جوامع علمی به راه انداخته است.

اما پایگاه ایندیپندنت عنوان کرد: زن ریاضیدان نابغه که در مطالعه روی اشکال هندسی انتزاعی پیشگام بود، در سن 40 سالگی درگذشت. این پروفسور ایرانی در سال 2014 جایزه فیلدز را که مشهور به نوبل ریاضیات است، کسب کرد و با مطالعه روی دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای مدولی به شهرت جهانی رسید. وی به آهسته و با دقت کار کردن و اندازه‌گیری‌های هندسی دقیقش، شناخته می‌شد.

پایگاه "کالچرس" با تیتر "ستاره‌ای که زود خاموش شد" به پیشواز معرفی این دانشمند برجسته ریاضیات رفت و نوشت: مریم عاشق آن لحظه‌ای بود که مساله‌ای حل می‌شد و جواب آن را می‌یافت. معلمان و دوستان زیادی در قرارگیری وی در مسیر ریاضیات نقش داشته‌اند. یک سال در امتحان ریاضیات دبیرستان به طرز عجیبی نمره پایینی گرفت، زیرا معلمش به مهارت‌های او در ریاضیات اعتقاد نداشت. مریم به شدت دلسرد شد و این موضوع باعث شد تا به تحقیق بپردازد تا ببیند آیا واقعا ریاضیات جوابگوی اشتیاق و تلاش وی خواهد بود یا خیر. خوشبختانه معلم ریاضی بعدی مریم موجب دلگرمی وی شد. مریم در همان مدرسه با رویا بهشتی آشنا شد و این آشنایی موجب افزایش علاقه آنان به ریاضیات گشت. مرحومه مریم میرزاخانی و بهشتی هر دو از ریاضیدانان برجسته دنیا هستند.

خبرگزاری‌ها و پایگاه‌های بسیار دیگری از جمله سی.ان.ان، کانورسیشن، ای.بی.سی. نیوز، لوموند، گاردین، ال پاییس، اشپیگل، وایر هند، ان‌پی‌آر، هندو، نیوزویک، سی‌بی‌اس، العربی، زی‌نیوز، آرمن پرس، نیجریا تودی، ورلد نیوز، واشنگتن پست، پاکستان تودی، ساینس مگ، فیزیکس برکلی و غیره نسبت به این خبر واکنش داشتند.

ادامه مطلب...

مریم میرزاخانی متولد تهران بود و در دانشگاه شریف ریاضی خواند و سپس برای ادامه تحصیل به آمریکا مهاجرت کرد و مدرک دکتری خود را در سال ۲۰۰۴ از دانشگاه "هاروارد" دریافت کرد.

میرزاخانی در مصاحبه‌ای با مجله "Quanta" در سال ۲۰۱۴ عنوان کرده بود که در کودکی قصد ریاضیدان شدن نداشته و به عنوان یک کودک علاقه وافری به خواندن کتاب و نوشتن داستان داشته و تصور می‌کرده روزی نویسنده خواهد شد اما پس از مواجهه با مسائلی دلسرد کننده در زمینه ادبیات در مقطع راهنمایی، سرانجام اشتیاق به ریاضیات را در خود کشف کرد و خود را به بهترین شکل در این زمینه اثبات کرد.

میرزاخانی روی انواع مسائل مربوط به هندسه هذلولی کار می‌کرد که در واقع سطوحی شبیه به یک "چیپس" یا انحناهای یک "کلم بروکلی" را مورد مطالعه قرار داده است، اما این اشکال بر خلاف چیپس یا سبزیجات دارای سوراخ‌هایی در انتها هستند. اگر تجسم چنین اشکالی سخت است دلیل خوبی برای آن وجود دارد؛ سطوحی که میرزاخانی آنها را بررسی می‌کرد، محدود به دنیای واقعی نبودند.

ریاضی‌دانان اغلب این سطوح را با مطالعه منحنی‌هایی که روی آنها قرار می‌گیرند، درک می‌کنند. حلقه‌های ساده دسته مهمی از این سطوح هستند(در این دسته منظور از کلمه "ساده" حلقه‌هایی است که خود را قطع نمی‌کنند).

میرزاخانی در تز دکتری خود مسئله‌ای را حل کرد که در نگاه اول ساده به نظر می‌رسد، اما در واقع پاسخ به آن بسیار دشوار است؛ در یک سطح هذلولی مشخص چند حلقه ساده که کمتر از یک طول مشخص هستند، وجود دارد؟

"کورتیس مک‌مولن"، استاد راهنمای تز دکتری میرزاخانی که استاد ریاضیات دانشگاه "هاروارد" نیز بود، عنوان کرد که میرزاخانی پس از چند هفته از رسیدن به جواب این سوال با یک خبر غافلگیرکننده نزد وی رفته است. میرزاخانی از راه‌حل و کارهای خود برای اثبات فرضیه "Witten" استفاده کرده و با روش جدیدی آن را اثبات کرده بود که یک نتیجه مهم در نظریه رشته بود.

طی سالیان اخیر وی همراه با "الکس اسکین"، ریاضیدان دانشگاه "شیکاگو" و امیر محمدی، ریاضیدان دانشگاه "سن‌دیگوی" کالیفرنیا مقالات موثری در تکمیل قضیه موسوم به "چوب جادویی" (magic wand)نوشت. این مقالات تنها در مورد سطوح هذلولی نبود، بلکه راجع به کل فضای آنها بحث می‌کرد. در واقع این مطالعات به بررسی یکی از مسائل لاینحل فیزیک کلاسیک در مورد حرکت یک توپ بیلیارد در برخورد با کناره‌های یک میز چندضلعی پرداخت.

او در منزل خود در نزدیکی دانشگاه "استنفورد" عادت داشت که بر روی زمین بنشیند و ساعت‌ها روی صفحات کاغذ، ایده‌ها، نمودارها و فرمول‌های ریاضی را ترسیم کند که سبب می‌شد دخترش به او بگوید: "مامان باز داره نقاشی می‌کنه"!

ادامه مطلب...

میرزاخانی از سویی گوشه‌گیر و درون‌گرا به نظر می‌رسید اما از طرف دیگر بسیار پرانرژی و با صلابت بود؛ خصوصا زمانی که در کلاس و پای تخته در حال تدریس بود.

شاگردان و همکارانش وی را فردی بلندپرواز و در عین حال فروتن، بی‌باک و سر به زیر توصیف می‌کنند.

میرزاخانی گاهی لقب "کُند" را به خود اطلاق می‌کرد که قطعا حاکی از مزاح وی با خویش بوده است؛ چرا که او یک شرکت‌کننده برجسته در المپیاد جهانی بود و در هر دو سالی که از تیم کشورش در المپیاد شرکت کرد و با به دست آوردن نمره کامل در سال دوم، موفق به دریافت نشان طلا شد.

شاید "عمیق" کلمه خوبی برای جایگزینی با لغت "کُند" باشد. او با درک یک مسئله استدلالی راضی نمی‌شد. وی می‌خواست همه جزئیات مربوط به یک مسئله به صورت عمیق بفهمد تا بتواند هر مسئله‌ای را در دنیای شگفت‌انگیز ریاضیات مورد تحلیل و بررسی قرار دهد.

پروفسور "مک‌مولن" می‌گوید: مریم یکی از ریاضی‌دانان نادر بود که مهارت‌های حل مسئله را با بینش و کنجکاوی یک دانشمند بالغ و باتجربه ترکیب می‌کرد. او خودش را در جهان شگفت‌انگیز ریاضیات غوطه‌ور می‌کرد و هنگامی خود را غرق در این فضا می‌دید، می‌توانست شروع به حل مسائل کند. من فکر می‌کنم منظور مریم از "کُند" بودن همین بود.

در جایی که اغلب ریاضی‌دانان مسیری مستقیم را برای حل مسائل انتخاب می‌کنند، میرزاخانی با مواجه شدن با مسائل از وجوه مختلف، روش‌های متفاوتی را برای از بین بردن موانع ابداع می‌کرد.

این رویکرد همراه با شجاعت فکری او به این معنا بود که او چشم‌اندازی روشن برای کار آینده در ریاضیات خود داشته است.

"الکس رایت"، ریاضیدان دانشگاه استنفورد تا زمان درگذشت میرزاخانی چند سال با وی همکاری داشته است. همکاری آنان زمانی آغاز شده که الکس به تازگی فارغ‌التحصیل شده بوده و خانم میرزاخانی وی را به سخنرانی در یک سمینار دعوت کرد.

"الکس" می‌گوید: قابل توجه بود که خانم میرزاخانی چقدر برای کار با من وقت می‌گذاشت و دسترسی به وی برای سوال در مورد مسائل تحقیقاتی بسیار آسان بود و ایشان همیشه پاسخگو بودند.

وی افزود: از این که او تا چه اندازه در دنیای ریاضیات عمیق است، شگفت‌زده شده بودم. متوجه شدم که خانم میرزاخانی هیچ مشکلی با چندین سال دست به گریبان بودن با یک مسئله ریاضی و فکر در مورد آن ندارد؛ در صورتی که هیچ اطمینانی از دستیابی به جواب نداشت. اساسا من از همان موقع تحت تاثیر دیدگاه و فلسفه کاری وی قرار گرفتم.

میرزاخانی در رشته خود تاثیرگذار بوده است و مطمئنا تاثیرش بیشتر هم خواهد شد؛ چرا که محققان بیشتری به درک کاملی از مطالعات و نتایج وی رسیده‌اند.

"مک‌مولن" می‌گوید: کارهای میرزاخانی موجب گشوده شدن دروازه‌های جدیدی برای تحقیقات جدید شده است. وی با جاه‌طلبی بی‌باک خود به عرصه جدیدی در ریاضیات رسید.

میرزاخانی اولین زن ریاضی‌دان برجسته نبود اما وی اولین و تا کنون تنها بانوی برنده جایزه فیلدز است که بر خلاف مراسم سالیانه نوبل، هر چهار سال یک بار به حداکثر چهار ریاضیدان زیر ۴۰ سال اهدا می‌شود.

"دبوشیس" می‌گوید: تاکنون زنان ریاضیدانی وجود داشته‌اند که تا آخرین نفرات منتخب برای اهدای مدال فیلدز پیش رفته بودند اما تا سال ۲۰۱۴ هیچ زنی موفق به کسب این افتخار نشده بود. من بسیار بسیار خوشحالم که با تصاحب این مدال توسط مریم میرزاخانی شاهد وقوع این اتفاق در طول عمر خود بودم.

وی افزود: رسیدن به کنگره بین‌المللی ریاضی‌دانان در سئول، جایی که این جایزه اهدا شد، برای میرزاخانی به دلیل ابتلای وی به بیماری سرطان مشکل بود. با وجود این که در آن زمان آن را خصوصی نگه داشت اما وی در اوج ابتلا به سرطان بود. ما بسیار خوشحال بودیم که توانستیم او را به مراسم برسانیم.

سرطان میرزاخانی سرانجام دوباره عود کرد و به رغم درمان‌های بسیار، متاسفانه به کبد و استخوان‌ها سرایت کرد و سرانجام وی را از پا درآورد.

دکتر حسن روحانی، رئیس‌جمهور ایران در ادای احترام به این دانشمند، در مورد درخشش بی‌نظیر این دانشمند خلاق و انسان متواضع که نام ایران را در مجامع علمی جهانی طنین‌انداز کرد، سخن گفت.

به گفته همکارانش وی تا کمی قبل از درگذشتش به کار و مطالعاتش ادامه می‌داد و نسبت به بیماری‌اش واقع‌بین اما امیدوار بود.

یاد و خاطره میرزاخانی توسط همسرش "یان وندراک" و دخترشان "آناهیتا" زنده نگه داشته می‌شود.

دانشگاه استنفورد روز 21 اکتبر 2017 مراسم بزرگداشتی برای میرزاخانی ترتیب داد و یاد و خاطره وی را زنده نگه داشت. در این مراسم در عوض گل، مبلغ آن به عنوان کمک به خیریه به صندوق یادبود "مریم میرزاخانی" در دانشگاه استنفورد واریز شد.

در ایران نیز در کنار مراسم ترحیم، مراسم یادبودی در تاریخ 30 آبان 1396 از طرف دانشگاه شریف برای آن مرحومه برگزار شد.

ادامه مطلب...

همچنین از سردیس زنده یاد پروفسور مریم میرزاخانی در سازمان اسناد و کتابخانه ملی رونمایی شد و آیین تجلیل از مقام علمی ایشان برگزار شد.

 

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - واکنش ها به موضوع خواستگاری از سارا و نیکا دو کودک بازیگر در سریال پایتخت از همان روزهای اول پخش این سریال در نوروز امسال آغاز شد. حالا فعالین حقوق کودک معتقدند نمی‌توان در برابر این موج ایجاد شده از سوی تلویزیون برای ترویج ازدواج کودکان سکوت کرد و مسولین این رسانه باید در این زمینه پاسخگو باشند.

 موضوع اصلا شوخی بردار نیست. تصور کنید، سالانه چند صد کودک تنها به دلیل جبر فرهنگی و اجتماعی، از دنیای کودکی خارج می‌شوند و انگار که به سیاره‌ای دیگر پرتاب شده باشند، به زنان و مردانی سرگردان در زندگی زناشویی تبدیل می‌شوند. 

آسیب هایی که در کمین این کودکان است آنقدر زیاد است که نباید و نمیتواند، موضوع شوخی های یک سریال طنز پربییننده قرار گیرد. "ما نمیدانیم سرانجام پایتخت چه خواهد شد، اما حتی اگر موضوع خواستگاری از این دوکودک منجر به ازدواج هم نشود، تا همین جا هم نقض گسترده حقوق کودک در قالب شوخی ها و دیالوگ‌های شخصیت های سریال صورت گرفته و باید تهیه کنندگان این سریال، در این خصوص پاسخ دهند."

واکنش ها به موضوع خواستگاری از سارا و نیکا دو کودک بازیگر در سریال پایتخت از همان روزهای اول پخش این سریال در نوروز امسال آغاز شد. حالا فعالین حقوق کودک معتقدند نمی‌توان در برابر این موج ایجاد شده از سوی تلویزیون برای ترویج ازدواج کودکان سکوت کرد و مسولین این رسانه باید در این زمینه پاسخگو باشند.

تکرار کلیشه های خطرناک!

تثبیت کلیشه‌های اجتماعی در "پایتخت"، (پربیننده ترین سریال این سالهای تلویزیون ایران) کم کم به امری تکراری و البته حساسیت برانگیز بدل شده است. از پافشاری بر کلیشه نقشِ زن در خانواده، تا امروز که معضل جدی ازدواج کودکان عملا دستمایه طنزپردازی شخصیت‌های این سریال قرار گرفته است، همگی حکایت از ادامه دار شدن روندی دارد که آگاهانه یا ناآگاهانه درصدد است، الگوی خاصی از سبک زندگی را در بین مخاطبان ترویج دهد.

ماجرا از این قرار بود که یکی از شخصیتهای سریال، موضوع خواستگاری از این دو دختر حدودا 12-13 ساله را برای برادران خود مطرح می‌کند. با ادامه دار شدن سریال، کم کم بر میزان شوخی‌ها و لودگی‌های حول این موضوع، توسط شخصیت های سریال دامن زده شد که همچنان نیز ادامه دارد.

در حالیکه موضوع ازدواج کودکان به خصوص در سالهای اخیر بسیار مورد توجه نهادهای مدنی قرار گرفته و حتی به طرح بحث های قانونی در زمینه بالابردن سن ازدواج در مجلس ایران نیز کشیده شده، پخش این سریال با چنین محتوایی در نوروز امسال، نگرانی های زیادی در بین فعالین حقوق کودک ایجاد کرده است.

این درحالی است که در سال‌های گذشته موضوع ازدواج کودکان تبدیل به یک دغدغه جدی مخصوصا در جوامع محلی شده. تنها در سال 94، نزدیک به 13هزار کودک به واسطه طلاق بیوه شده اند، صدا و سیما به ترویج فرهنگی می پردازد که مبلغ ازدواج کودکان است.

فرشید یزدانی، پژوهشگر اجتماعی و مدیرعامل انجمن حمایت از حقوق کودکان، در گفتگو با خبرآنلاین با اشاره به این آمار می‌گوید: آنچه در "پایتخت" به نمایش در آمده است نمونه ای از انواع خشونت هایی است که علیه کودکان در جامعه در جریان است. خشونت علیه کودکان جنبه‌های مختلفی دارد؛ از خشونت‌های جسمی و روانی گرفته تا خشونت‌های جنسی. و نمودهای آن را می‌توان در آمار کودک‌آزاری‌ها در خانواده‌ها و مدارس، کار کودکان و ازدواج کودکان دید.

وجود13 هزار کودک بیوه در ایران

یزدانی ادامه می‌دهد: در حالیکه مطابق آمار ثبت احوال فقط در سال 94 قریب به 13 هزار کودک به‌واسطه طلاق، بیوه شده‌اند، صداوسیمای ما نیز مروج اینگونه خشونت‌ورزی شده است و در سریال پر بیننده‌ای چون پایتخت دو کودک مورد معامله هستند برای ازدواج.

به گفته او این رویکرد در واقع ترویج خشونت جنسی علیه کودکان است که در لفافه‌ای از تکنیک‌های سمعی و بصری و البته موعظه‌های شبه اخلاقی؛ موعظه‌هایی که مبانی ایجابی آن عمدتا برخاسته از چارچوب‌های سلطه گری و رویکردهای مردسالارانه است، نمود پیدا می‌کند: این سریال خشونتی پنهان را چنان ترویج می‌کند که گویا امری عادی و مسلم است؛ خواستگاری از دو کودک 12-13 ساله و استفاده از آن به‌عنوان یکی از سوژه‌های اصلی سریال و طبیعی نشان دادن آن، بدون آنکه به مبانی انتخاب در ازدواج پرداخته شود.

این درحالیست که ازدواج یکی از بزرگترین انتخاب های هر فرد در زندگی است که باید تمامی وجوه عقلانی و احساسی فرد بر آن صحه بگذارد: در چنین شرایطی چگونه کودکی که امکان دادوستد اموال منقول (دارای سند) و غیرمنقول را ندارد، می‌تواند به عقد ازدواج درآید؟!

سلطه این نگرش، مساله ساز است

او در پاسخ به این سوال که آیا ترویج این رویکرد توسط رسانه ملی آگاهانه صورت میگیرد یا ناآگاهانه است می‌گوید: نمیتوانم به طور صریح بگویم، آگاهانه بوده یا نه،ولی حداقل با نگاه خوشبینانه می‌شود گفت که دست اندرکاران آن از حقوق کودک آگاهی درستی نداشته اند و با قالب ذهنی سنتی به آن پرداخته اند. اگر چنین باشد، بازهم این نوع نگرش برای هنرمندان مساله ساز است.

یزدانی البته این روند را ناشی از تسلط رویکرد سنتی مردسالارانه میداند و مایل نیست از این نگاه خود که طبیعتا منافع فردی آنان را نیز تامین می‌کند، کوتاه بیایید.

به گفته این فعال اجتماعی، ماندگاری لایحه حمایت از حقوق کودکان در مجلس هم ناشی از همین نگاه و عمل صدا وسیما نیز امتداد همان نگاه است.

در همین حال برخی از فعالین حقوق کودک معتقدند، صدا و سیما با پخش سریال پایتخت 5 در ایام نوروز بار دیگر ثابت کرد که رویکردش برخلاف خواست عموم جامعه است.

هادی شریعتی، حقوقدان و فعال حقوق کودک پرداختن به موضوع خواستگاری و ازدواج دو دختر کم سن و سال است را به دور از عرف جامعه معاصر ایران می داند و میگوید: هر چند گروه دیگری از ببیندگان معتقد هستند که باید منتظر قسمت‌های پایانی این مجموعه ماند به این امید که بخش پایانی همراه با پیام اخلاقی و نکوهش ازدواج کودکان باشد. اما حتی اگر چنین پایانی را هم متصور شویم، متاسفانه نویسندگان و دست اندرکاران این مجموعه برای پیام اخلاقی مورد نظرشان، فرهنگ نادرست و ادبیاتی مبتذل را ترویج و خواستگاری از کودکان را عادی سازی کرده اند.

او ادامه می‌دهد: اگر چنین است ، در آن صورت باید پرسید آیا با هر وسیله غیر اخلاقی و غیر فرهنگی می‌توان به هدفی اخلاقی رسید؟!

به گفته این فعال حقوق کودک و عضو هیات مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان، محتوا و زبان طنز سریال نباید بهانه ای برای مطرح شدن یک معضل اجتماعی ، آن هم به این شکل، باشد: سوژه طنز قرار دادن آسیب اجتماعی همچون ازدواج کودکان بدون آنکه پرداخت صحیح و کارشناسانه ای در لایه های این طنز دیده شود بیشتر شبیه چشم بستن و تمسخر همه مشکلات و آسیب هایی است که کودک‌همسری آنها را تولید می کند .آسیب های مثل سقط جنین، افسردگی، طلاق، خیانت در روابط زناشویی و فقر .

پشت پرده های ازدواج کودکان در پایتخت

شریعتی، به نکته تامل برانگیزی در خصوص پشت پرده های پخش این سریال اشاره میکند و میگوید: مسئله ای که در حال حاضر باعث نگرانی فعالین اجتماعی و برخی هنرمندان شده است صرفا پخش یک سریال نیست بلکه ورود یک جریان در قالب سرمایه گذار و حامی در رسانه ملی است.

اشاره او به طور مشخص موسسه رسانه ای اوج حامی مالی مجموعه پایتخت است که پیش از این نیز مبلغ فرهنگی برخی جریان های خاص در سطوح مختلف شهری و اجتماعی بوده است.

شریعتی می‌گوید: تفکرات این گروه در بیلبوردهای خیابانی، محصولات سینمایی و تلویزیونی و در بعضی سایت ها و روزنامه ها کاملا مشهود است.

به باور این فعال حقوق کودک، سریال ها و برنامه های مشابه پایتخت به دلیل طیف گسترده و متنوع مخاطبان قدرت اثر گذاری بالایی دارند: یکی از مشکلات اصلی صدا و سیما بی توجهی و گاهی حتی خاموش کردن صدای هنرمندان صاحب نظر و فعالین اجتماعی است. رسانه ملی بدون مشورت گرفتن از صاحب نظران و متخصصان حوزه های مربوط تولیداتی مسموم به خورد مخاطب می دهد. این یعنی یک ظرفیت آموزشی و یک فرصت مناسب برای فرهنگ سازی، ترویج حقوق شهروندی و حقوق کودکان که متاسفانه این فرصت به راحتی از دست می رود و می سوزد و رسانه ملی را از رسالت اصلی خود دور می کند.

لیلا رزاقی

منبع: خبرآنلاین 

ادامه مطلب...

هر وقت یکی از آشنایان و دوستان و فامیل ازدواج می‌کرد٬ بچه‌دار می‌شد و یا حتی از سفر بر می‌گشت مادرم هدیه‌ای تدارک می‌دید و به دیدنشان می‌رفت اما یک عادت عجیب و مخصوص به خودش هم داشت که هدیه را به صورت کاملاً مخفیانه زیر چادرش می‌گرفت و بعد در یک لحظه مناسب از غفلت صاحبخانه استفاده می‌کرد و در گوشه‌ای جاسازی‌اش می‌کرد.

بعضی وقت‌ها این جاسازی طوری بود که تا زمان خانه ‌تکانی شب عید چشم صاحبخانه به آن نمی‌افتاد!

ایران خانم زن میانسالی بود که همراه همسر و دو فرزندش از تهران آمده‌ بودند و در قشم زندگی می‌کردند و از دوستان درجه یک مادرم به شمار می‌رفت.

دخترش مژده به شکل ماجراجویانه‌ای دم‌ بخت بود و پسرش رضا یازده دوازده ساله و شوهرش تعمیرکار باسکول و ترازو!

یکی از روزهای اول زمستان بود که از سر صبح فهمیدم مادرم سرگرم بررسی همه جوانب یک برنامه است و هیچ احتمالی را هم از قلم نمی‌اندازد! مثلاً حساب می‌کرد اگر به عیادت خانم X برود چند درصد احتمال دارد خانم Z بگوید...

پدرم از سر کار برگشته بود و تلویزیون تماشا می‌کرد که مادرم برنامه بسته شده‌ای را اعلام کرد؛ امشب که حوصله داری! بعد از شام میریم خونه ایران خانم. از بیمارستان که مرخص شده هنوز دیدنش نرفتیم!

قبل از این‌که پدرم بتواند بهانه‌ای جور کند مادرم ادامه داد؛ پس شام رو حاضر کنم بخوریم بریم.

پدرم آهسته جوری که صدا به آشپزخانه‌های غیر اُپن چند سال پیش نرسد گفت: « دوست تو از بیمارستان مرخص شده به من چه؟ »

و مادرم بلافاصله جواب داد: « آقا من حساب همه چیز رو می‌کنم که میگم! دلیل داره. »

سوار ماشین شدیم و راه افتادیم که مادرم بعد از یک سری مقدمه‌چینی گفت: « دست خالی که زشته! اقلاً یه جعبه شیرینی... » و قبل از تمام شدن حرف مادرم جلوی تنها قنادی جزیره ایستادیم.

یک ربع ساعتی توی قنادی مشغول بررسی تنها ویترین شیرینی بودیم و در آخر قرعه به اسم تنها کیک موجود در یخچال افتاد!

نزدیکی‌های خانه ایران خانم که رسیدیم برق قطع شد و پدرم گفت: « خانم برق نیست بهتره برگردیم و فردا خودت بیای عیادت. »

اما مادرم یک جای پارک نشان داد و گفت: « همین‌جا وایسا که زهرا خانم نفهمه اومدیم! »

پدرم با سوییچ چند ضربه به در خانه زد و بعد از چند لحظه نوری از آن طرف شیشه‌ها نزدیک شد.

خود ایران خانم بود... با دیدن ما چراغ قوه را دست به دست کرد و با مادرم روبوسی کرد و دستی روی موهای من کشید و آهسته گفت: « برا مژده دوباره خواستگار اومده! توی پذیرایی هستن شما بفرمایید روی تخت توی حیاط خنک‌تر هم هست. »

مادرم که حساب این یکی را نکرده بود یکه‌ای خورد و خواست که برگردیم و از ایران خانم اصرار و از مادرم انکار.

من و پدرم هم مبهوت بین این دو نفر آداب‌شناس مانده بودیم که بالأخره کفش در بیاوریم یا نه و جعبه غیر متعارف کیک هم هر از گاهی از زیر چادر از بلاتکلیفی ضربه‌ای به یکی می‌زد!

خلاصه مادرم نبرد تعارف‌ را به ایران خانم باخت و با شرمندگی وارد شد و تا مادر مژده برود که ورود ما را به پدر مژده خبر بدهد کیک روی بوفه توی هال جاسازی شد!

شوهر ایران خانم و مژده به حیاط آمدند و بعد از احوال‌پرسی مادرم به مژده گفت: « مبارکه مژده جان! ایشالا این یکی خوبه دیگه؟ »

مژده کمی کج و کوله شد و صورتش جمع شد و باز شد و گفت: « نه خوشم نیومده. یه جورین! گل مصنوعی آوردن! تازه همونم دلشون نمیاد بِدَن دستم! »

مادرم که از علاقه‌ی ایران خانم برای تمام شدن دوران دم بختی دخترش خبر داشت خندید و گفت: « سخت نگیر مژده جان! لابد هول شدن! حتماً رسم‌شونه! »

اما پدر مژده گفت: « نه بابا چی‌ هول شدن! دو تُن آدم پا شدن اومدن یک کیلو شیرینی نیاوردن! »

پدرم گلایه‌ها را قطع کرد و گفت: « هر چی قسمته همون می‌شه! حالا خواستگار چکاره هست؟ »

پدر مژده با احتیاط توی تاریکی نگاهی انداخت و با احتیاط و کش‌دار گفت: « قراره... بعد از این... »

اما مادر مژده با چشم‌غره‌ای حرف شوهرش را قطع کرد و گفت: « همون چند کیلو آدم تنها نشستن! شما بفرمایید... زشته! » و با چشم و ابرو به شوهرش فهماند بذار عروسی سر بگیره... راحت بشیم!

همه رفتند. رضا که دو سه سالی از من بزرگ‌تر بود گفت در اتاق چراغ قوه روشن کرده‌اند و سایه همه افتاده روی دیوار و به قول خودش سوژه داغ خندیدن!

با هم پشت در اتاق رفتیم و گفت: « اون که گوشاش درازه رو می‌بینی؟ اون داماده! اون که خیلی پهنه بابای داماده و اون که سرش به تنش چسبیده داداش داماده و... » و با هم می‌خندیدیم.

اما یک مرتبه اتاق تاریک شد و سایه‌ها هم محو شدند.

صدای پدر مژده با اعتراض بلند شد... خدا بگم چی کار کنه این چینی‌ها رو! هر کدومشون وزن چهارتا ژاپنی رو داره... ببین چی درست می‌کنن!

........................................................................................

چند روز از ماجرا گذشت و یک روز صبح ایران خانم برای عروسی مژده کارت دعوت آورد!

مادرم با خوشحالی پرسید: « داماد کی هست؟ »

ایران خانم جواب داد: « قربونت برم! قدمتون خوب بود و به همون خواستگارها که دیدی‌شون بله داد و من راحت شدم! »

مادرم گفت: « خب خدا رو شکر! همه‌ش ناراحت بودم اون شب مزاحمتون شدیم. »

ایران خانم گفت: « از قدم شما بود... مژده فکر می‌کرد آدم‌های تازه به دورون رسیده‌ای هستن و اگه یه کاری بکنن هی میخوان تو چشم آدم کنن! ولی اون شب بعد از رفتنشون دیدیم که بیچاره‌ها نمی‌دونم از کجا یه کیک بزرگ گیر آوردن و بدون این‌که بِدَن دستمون گذاشتنش رو بوفه! »

مادرم کمی سرخ و سفید شد و بالأخره لبخند زد و گفت: « ایشالا که خوشبخت بشن! »

حالا سال‌ها از آن ماجرا می‌گذرد و تقریباً هر روز مژده را به همراه دخترش جایی توی قشم می‌بینم! به نظر می‌آید از زندگی‌اش راضی است. یک بار تصمیم گرفتم برایش ماجرای آن شب و عادت عجیب مادرم را تعریف کنم اما وقتی مقدار مهریه‌اش را فهمیدم دلم برای گوش‌های داماد سوخت!

ادامه مطلب...

 ۱- آینده خود را تابع تلاش و خلاقیت خود می ­داند؛

  1. ۲- هر کاری را با مشورت ­های تخصصی انجام می ­دهد؛
  2. ۳- از کسانی که برای مدیریت کشور انتخاب کرده در برابر قدرت و اختیاراتی که دارند، مسئولیت مطالبه می ­کند؛
  3. ۴- براساس نظریه سیستم­ ها و نگاه درازمدت به زندگی، راستگوست؛
  4. ۵- مانع رشد دیگران نمی ­شود: بلکه با آنها رقابت می ­کند؛
  5. ۶- حداقل یک ساعت در روز کتاب می­ خواند؛
  6. ۷- از شخصی که زیاد دروغ می­ گوید، فاصله می ­گیرد؛
  7. ۸- در انجام کارها، از توان عقلی خود، چندین برابرِ هوش خود بهره می ­گیرد؛
  8. ۹- به دلایل حقوقی، به شدت مراقب سخنان خود است؛
  9. ۱۰- تا از قضاوتی مطمئن نباشد، مطرح نمی ­کند؛
  10. ۱۱- منتظر نمی­ نشیند تا دیگران، گره ­های زندگی او را باز کنند: بلکه با ابتکار و سخت­ کوشی، زندگی خود را مدیریت می­ کند؛
  11. ۱۲- رعایت حقوق مردم در جامعه را وظیفه خود می­ داند؛
  12. ۱۳- حداقل یک متر با فاصله از شخصی که در حال استفاده از خودپرداز بانک است، می ­ایستد؛
  13. ۱۴- وقتی قرار است ساعت ۸ جایی باشد، ساعت ۷:۵۰ دقیقه دَمِ دَر ایستاده است؛
  14. ۱۵- در قدرت و سِمَت بیش از ۸ سال نمی­ماند زیرا ۸ سال برای نوآوری حداکثری، کافی است؛
  15. ۱۶- حتی سه نصف شب و بدون آنکه دوربینی باشد، پشت چراغ قرمز می­ ایستد؛
  16. ۱۷- بسیار سفر می­ کند تا بیاموزد و بلوغ فکری و رفتاری را تجربه کند؛
  17. ۱۸- وقتی از یک خیابان فرعی به اصلی می ­رسد، اتومبیل خود را متوقف می­ کند و پس از ایمنی کامل، حرکت می ­کند؛
  18. ۱۹- آنقدر Search می­کند تا Fact را از Propaganda تفکیک کند؛
  19. ۲۰- کوله پشتی خود را در اتوبوس و مترو در دست می ­گیرد تا مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکند؛
  20. ۲۱- به دیگران القاب منتسب نمی­ کند: بلکه انگیزه­ ها و افکار آنان را تحلیل می ­کند؛
  21. ۲۲- از شخصی که با رانت ثروتمند شده است، فاصله می ­گیرد؛
  22. ۲۳- زندگی خود را مانند لوگوی المپیک در پنج دایره متداخل طراحی می­ کند: رشد فردی، توجه به خانواده، حرفه، افزایش سطح دانش تخصصی و خدمات مدنی؛
  23. ۲۴- فقط یک شغل دارد و وظایف آن را به بهترین نحو انجام می ­دهد؛
  24. ۲۵- بسیار می­ گوید: من نمی­دانم یا این موضوع را به درستی نمی­فهمم؛
  25. ۲۶- آنقدر حوصله به خرج می­ دهد تا موضوعی را دقیق بفهمد بعد واکنش نشان دهد؛
  26. ۲۷- دفترچه کوچکی دارد که صفحه اول آن نوشته شده: ضعفهای من و روشهای اصلاح؛
  27. ۲۸- خمیرمایه ذهنی او این گونه شکل گرفته: ۲۰ درصد اظهارنظر کردن و ۸۰ درصد سئوال کردن؛
  28. ۲۹- برای جلب اعتماد دیگران، سیگنال­ های متناقض نمی­ فرستد؛
  29. ۳۰- چون خودشناسی مقدمه توسعه ­یافتگی مدنی است، آنقدر از خود شناخت دارد که ۵۰ صفحه در مورد افکار و روحیات خود می ­تواند بنویسد.

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز : «از مجموع ۲۵۷ عنوان کتاب داستان مشروط و غیرمجاز حدود ۲۳۵ عنوان ذیل عنوان رمان آمده است که حدود ۴۵ درصد مشروط و ۵۵ درصد غیرمجاز شناخته شدند.» این بخشی از آمار یک سال صدور مجوز کتاب تنها در زمینه رمان فارسی است؛ آماری از بررسی ۱۴۰۰ سند ممیزی کتاب توسط دکتر احمد رجب‌زاده در یکی از سال‌های شاخص یعنی ۱۳۷۵؛ پژوهشی که برای نخستین بار در سال ۱۳۸۰ توسط انتشارات کویر منتشر و در زمستان ۹۶ بعد از ۱۶ سال بار دیگر تجدید چاپ شد.

 به گفته بسیاری از پژوهشگران فرهنگی سال ۱۳۷۵ که همزمان با آخرین سال دومین دوره ریاست‌جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی است یکی از سال‌های شاخص به عنوان ممیزی است. این دوره یکساله که مصطفی میرسلیم هدایت وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی را در دست داشت مجموعاً ۲۸ ممیز همه آثار را در زمینه‌های مختلف بررسی و برای سرنوشت فرهنگ مکتوب کشور تصمیم‌گیری می‌کردند. ممیزانی که بیشترشان علم و آگاهی کامل را برای بررسی آثار نداشتند و بر همین اساس هم کتاب‌ها را به لحاظ عقیدتی و ایدئولوژیک با تیغشان بریدند. به نوشته رجب‌زاده: «براساس یادداشت‌ها و ملاحظات ممیزان و نیز مقولاتی که مورد توجه ایشان استنباط می‌شود، آنان از تحصیلات و دانش مکفی برای اظهار نظر درباره فرهنگ مکتوب برخوردار نبودند

 آن‌ها در ممیزی همچنین تعابیری را به کار می‌بردند که نشان می‌داد از جوانانی هستند که تحت تأثیر بحث‌های ایدئولوژیک بودند؛ کلماتی چون مسائل منکراتی، بوی سیاسی، بار منفی، ماهیت سیاسی نویسنده، تطهیر چهره‌های معلوم‌الحال، روح حاکم، تخریب احساسات، اشاعه فساد، پیگرد، حساسیت، مشکل اخلاقی، شیطنت سیاسی و... بخشی از کلماتی بود که این ممیزان در اسناد درباره آثار نوشته‌اند.

 ۲۴ درصد از کتاب‌های ارائه‌شده برای کسب مجوز انتشار در این سال غیرمجاز و حدود ۷۰ درصد را مشروط و ممیزی‌های عجیب و غریبی را تحمیل کرده‌اند. اتفاقی که باعث شد سال ۱۳۷۵ با میانگین ۱۴۳۸۶ نسخه کتاب در سال یکی از پایین‌ترین آمار را در سال‌های بعد از انقلاب داشته باشد.

  قانون غیرشفاف

 «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام و یا حقوق عمومی باشند.» بر اساس اصل ۲۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که مجوز لازم برای اعمال قوانین جهت ممیزی داده می‌شد، شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۶۷ اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را تشکیل داد؛ مجوزی که حالا در آستانه ۳۰ سالگی تدوین اهداف و سیاست‌ها و ضوابط نشر کتاب با توجه به غیرشفاف بودن به یکی از چالش‌های همیشگی میان اهالی قلم و هنر با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دولت تبدیل شده و حتی در رقابت‌های انتخاباتی هم وارد شده و نامزدها برای گرفتن امتیاز از سوی مردم در برابر رقیبشان قانونمند و شفاف کردن قانون را مطرح می‌کنند.

 قانون نظارت و ارزشیابی بر چاپ و نشر مطابق اصل ۲۴ قانون اساسی و چند سال بعد از تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی نوشته شد. این موضوع اما به این معنا نبود که در طول هشت سالی که این قانون نوشته می‌شد ممیزی در جریان نبود. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان فرهنگی بدترین دوران ممیزی در ایران در سال‌های ۶۰ تا ۶۷ اعمال شد. هرچند بعد از مدون شدن سیاست‌ها و اهداف ضوابط نشر هم این روند ادامه داشت. آن‌طور که کتاب «ممیزی کتاب در سال ۱۳۷۵ خورشیدی» بررسی کرده است، ۸ سال بعد از انتشار آیین‌نامه‌های نشر در ایران به یکی از دوره‌های پر چالش برای اهل فرهنگ با ممیزان دولتی تبدیل شد.

 بر اساس پژوهشی که در این کتاب انجام شده هیچ سازوکار عملی برای ممیزی آثار مکتوب وجود نداشت طوری که مصداق مغایرت با مصالح ملی در نهایت به تشخیص بررسان و مدیران اداره کتاب صورت می‌گرفت و در طول این سال‌ها نیز سه لیست به عنوان دستورالعمل به واحد ممیزی اداره کل نگارش تحویل داده شد که دو لیست کتاب‌های ممنوعه و نویسندگان ممنوع‌القلم بودند ولی لیست سوم که کلمات ممنوع بود در طول ۳۰ سال مصادیق متفاوتی پیدا کرد.

 ممیزی در متن یا محتوا؟

 بر اساس تعریفی که در کتاب داده می‌شود: «ادبیات حوزه‌ای از فرهنگ است که در آن تخیل بیشترین سهم را دارد. از یک نگاه، در مقابل فلسفه و علم که «از آنچه هست» خبری می‌دهند، ادبیات حوزه‌ای از اعتباریات است که در آن احساس و عاطفه به تصورات شکل می‌دهد و تولید فرهنگ می‌کند.» بنا به همین ویژگی است که یکی از حوزه‌های حساس در زمینه ممیزی قرار می‌گیرد. ممیزان بعد از انقلاب به واژه‌های خاصی در ادبیات حساسیت داشتند که باعث می‌شد برخی آثار تا ۲۰۰ درصد هم ممیزی شوند.

 در حوزه رمان در این یک سال ۱۹۹ درصد کتاب‌ها ممیزی و ۵۰ درصد کتاب‌ها در این زمینه غیرمجاز اعلام شدند که جدا از هرگونه قضاوتی در خصوص ممیزی داستان آن‌طور که نویسنده اشاره می‌کند: «حاکی از نوعی بحران در حوزه فرهنگ است. صرف‌نظر از کسانی که امیدی به قبول رمان خود از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نداشته و اثر خود را عرضه نکرده‌اند، دو سوم آن‌هایی هم که تصور می‌کردند در فضای موجود، رمان آن‌ها ممکن است مجوز دریافت کند، با مشکل مواجه شده‌اند و کارهای آن‌ها رد شده است. این امر به معنای آن است که بین‌ ارزش‌های حاکم بر جامعه و ارزش‌هایی که فراتر از کنترل رسمی قوت یافته است فاصله ایجاد شده است. فاصله‌ای که با حذف نمودهای آن رمان از بین نخواهد رفت

 به نوشته احمد رجب‌زاده: «در صورتی که برای رمان درجه‌ای از بازنمایی واقعیت را بپذیریم، حجم عظیم رمان فارسی رد شده حاکی از آن است که واقعیت جامعه در جهتی پیش می‌رود که مطلوب نیست. اگر برای رمان درجه‌ای از بازنمایی گرایش‌های آرمانی را بپذیریم، حجم عظیم رمان‌های غیرمجاز نشان می‌دهد ارزش‌های مغایر با نظام ارزشی مورد قبول شکل گرفته است که هر دو به عنوان شاخصی از بحران در جامعه باید تلقی شود

 از مجموع ۲۵۷ عنوان کتاب داستان مشروط و غیرمجاز حدود ۲۳۵ عنوان ذیل بخش رمان آمده است که حدود ۴۵ درصد مشروط و ۵۵ درصد غیرمجاز شناخته شدند: «از این تعداد حدود ۱۰۰ مورد تجدید چاپ (طی سال‌های ۷۵-۶۹) و حدود ۱۳۵ مورد برای چاپ اول (در مقایسه با آمار کتب چاپ شده ۷۵-۶۹) به اداره چاپ و نشر تسلیم شده است. متوسط تعداد اصلاحات برای موارد مشروط ۱۱.۵ و برای موارد غیرمجاز ۱۴ بود: حداکثر اصلاحات پیشنهادی ۱۵۰ است که مربوط به کتاب غیرمجاز شناخته شده "در جستجوی صدف" است. ۱۱۷ مورد اصلاح آن مربوط به کلمات شراب، مشروب و گیلاس است

از نویسندگان معروف رمان نام‌هایی چون رسول پرویزی، نادر ابراهیمی، اسماعیل فصیح، محمود دولت‌آبادی، نسرین ثامنی، امیر عشیری و هوشنگ گلشیری در میان کتب مشروط و غیرمجاز سال ۷۵ قرار داشتند.

 به طور مثال در جدول فهرست کتاب‌های مشروط و غیرمجاز سه جلد ۴،۵،۶ "آتش بدون دود" نوشته نادر ابراهیمی که بعد از انقلاب نوشته شده و درباره مبارزات بعد از انقلاب و جنگ است در این سال برای تجدیدنظر با ممیزی مشروطه روبه‌رو و به ترتیب ۲۳، ۹ و ۷ مورد ممیزی خورده بود. این درحالی است که "یک عاشقانه آرام" این نویسنده غیرمجاز اعلام شده است.

 کتاب‌های "بره گمشده" راعی، "نیمه تاریک ماه" و "دوازده رخ" هوشنگ گلشیری و "تالارها"ی غزاله علیزاده و "چوب‌بدستان ورزیل" گوهر مراد و "روزگار سپری شده مردم سالخورده" و "کارنامه سپنج" محمود دولت‌آبادی غیرمجاز شناخته شدند.

 موارد ممیزی شده در رمان‌ها بر اساس بررسی امور جنسی، روابط عشقی، مشروب، تریاک و نگاه انتقادی به شرایط موجود بود: «نوع ممیزی این موارد به صورت مکانیکی و گاه صرف وجود کلمه‌ای که صورت تابو به خود گرفته است بوده است. ممیزان کمتر به این نکته توجه داشتند که مطلب را باید در بافت کلی داستان دید و در خصوص آن قضاوت نمود. بلکه بالعکس، نگاهی مکانیکی به رمان، گفت‌وگوها و توصیف‌های درون آن حاکم است. ممیزان بدون آنکه توجه داشته باشند که موارد پیشنهادی برای حذف، رمان را به چه روزی خواهد انداخت، حکم رانده‌اند

 حذف و تغییر هر عبارتی که در آن شراب، فقر، تریاک، افیون و حالت‌های مربوط به آن گفت‌وگو شده، حذف و تغییر تمام روابط میان افراد، اعم از زن و مرد، دختر و پسر، پزشک و بیمار، بازاری و کارمند و... که از نگاه ممیزان نادرست بوده و نباید باشد، بدون توجه به اینکه طرح آن موجب قوت یا ضعف رفتار و حالات مذکور می‌شود.

 بررسی اسناد ممیزی نشان می‌دهد مواردی که مشمول حذف قرار گرفتند عبارتند از حذف کلمات و عباراتی که از نگاه ممیزان رکیک، غیراخلاقی و خلاف عفت عمومی تلقی شده؛ حذف انتقاد به شرایط موجود، انتقاد به روزگار، آسمان و زمین، با این استدلال که این امور به نحوی به خدا، حکومت اسلامی و مذهب مربوط می‌شود، بدون اینکه آن را در فضای داستان بنگرند و برآیند آن را مورد توجه قرار دهند و صرف‌نظر از اینکه این اقدام با چه هدفی در داستان طرح شده است.

حذف و تغییر هرگونه بیان مثبت در خصوص غرب؛ حذف و تغییر هر نوع بیانی که افاده نگاهی مثبت، هرچند واقعی به دوره پهلوی کند.

حذف و تغییر هر عبارتی که تصویر مثبت از روشنفکران به‌ دست دهد. حذف و تغییر هر عبارت و صحنه‌ای که برای ایران باستان، شخصیت‌های ایرانی غیرمذهبی و گاه زبان فارسی افاده نوعی تعریف و تمجید کند.

 البته جدا از این موارد طبقه‌بندی‌شده گاهی شخص نویسنده هم در ممیزی آثار و مجاز بودن یا نبودن کتاب بی‌تأثیر نبود: «ممیز درباره هوشنگ گلشیری می‌نویسد: به خاطر محتوای اغلب داستان‌هایش و نیز موضع گلشیری علیه انقلاب و نظام قابل انتشار نیست

 یکی از دلایل رد کتاب چوب‌بدستان ورزیل هم افزودن صفت عنصر ضد فرهنگی و ضد انقلابی گریخته از کشور درباره غلامحسین ساعدی بود.

 در مورد روابط زن و مرد هم عمده رمان‌هایی که توسط نویسندگان غیرمعروف منتشر شده و به اصطلاح کتاب‌های عشقی بودند غیرمجاز اعلام شدند. بر اساس آنچه در کتاب آمده: «در این مجموعه، هر عبارت و کلمه‌ای که با تداعی معانی و انتقال از یک معنی به معنای دیگر به نحوی با روابط زن و مرد مرتبط بود مشمول ممیزی شده است. این ربط گاهی به مرز نوعی بیماری و نگاه مرضی می‌رسد، به نوعی که کلماتی چون سینه و پستان حتی در عباراتی مشمئزکننده و منفی هم از نگاه ممیزان واجد محتوای جنسی و مستحق حذف بوده است

 چند نمونه از این ممیزی‌ها در این نمونه عبارتند از:

در کتاب امیرارسلان نامدار که داستانی است از میرزا محمدعلی نقیب‌الملک و با گذشت چند ده‌سال از متون ادبی محسوب می‌شود، ۳۷۸ مورد حذف و تغییر پیشنهاد کرده‌اند که طی آن هر چه در خصوص می و شراب، رقص و عشق بوده موضوع حذف و تغییر قرار گرفته و معلوم نیست با حذفی با این وسعت امیرارسلان نامدار همان امیرارسلان نقیب‌الممالک با حرم‌سرایی با چهارصد زن، با زبانی فحاش، خوشگذران و اهل... خواهد بود یا فرد زاهدی خواهد شد که گوشه عزلت گزیده و پشت به دنیا کرده است.

دخترک خوبرو و خوش‌قامت ترکمن (بررس: کلمات محرک مهیج) "آتش بدون دود" نادر ابراهیمی

غنچه لبانش / با دو بازی مرمرین/ لبخندی وعده‌دهنده از لبی سرخ‌تر از یاقوت بدرقه راهش ببود. (بررس: غیراخلاقی) "بخارای من ایل من" محمد بهمن‌بیگی

 البته حساسیت ممیزان به کتبی که در آن از روابط جنسی مرد و زن و اموری نظیر آن بحث می‌شود، گاه از سوی حساسیت‌های دیگر آن‌ها، از جمله نگرش منفی به سلطنت و دوره پهلوی یا روشنفکران تعدیل شده است. تا جایی که به بعضی از آثار از جمله"تا سیاهی در دام شاه" نوشته پروین غفاری با تصویری که روی جلد آن در بقیه آثار مشمول حذف شده در بهار ۱۳۷۶ اجازه چاپ داده شد که در آن به بیان ناشر در مقدمه «یکی از معشوقه‌های شاه دوران دوشیزگی و نوجوانی، یعنی شانزده‌ سالگی خود را نقل می‌کند. دوره‌ای که پروین برای سرگرمی دیکتاتور به عنوان معشوقه انجام وظیفه می‌کرد.» در این کتاب آن‌طور که پژوهشگر به آن پرداخته هر آنچه در سایر آثار با برچسب غیراخلاقی حذف می‌شده بدون دغدغه بدآموزی منتشر شده است.

 میزان حساسیت ممیزان نسبت به امور جنسی به عشق و زیبایی هم می‌رسیده است و کلماتی که نشان از توصیف زیبایی و عشق بود صرف‌نظر از انگیزه‌های جنسی حذف می‌شد: «مرور موارد فوق، که در آن هم رمان عشقی با عشق زمینی غیرمجاز اعلام شده است و هم با عشق آسمانی، نشان می‌دهد ممیزان سال ۷۵ با اصل عشق و محبت ناسازگاری داشته‌اند و نه فقط با عشق زمینی. این نکته‌ای است که ردپای آن را در ممیزی آثار عرفانی و شعر شعرا هم می‌توان یافت.» این قاعده البته آن‌طور که نویسنده در ادامه به آن می‌پردازد شامل کتاب‌های لغت هم می‌شد.

 در کتاب "افسانه سه ماه" نیز آن‌طور که در کتاب آمده ممیز می‌خواهد لغت عاشق که به عنوان یکی از صفات باری‌تعالی آمده حذف شود: «جهان فارغ از مهر و دوستی که در آن «عشق» یک تابو است و هر آنچه رنگ آن را داشته باشد باید به نحوی زدوده شود، یکی از ویژگی‌های جهان ممیزانی است که خواستار جهانی رسمی و با ادب معمول مرسوم‌اند. تا آنجایی که فقط بعضی از روایت‌های عشق که به «سنت» و با نام‌های مشخصی تقدیس یافته‌اند از نگاه آن‌ها قابل بیان است؛ مانند حافظ و مولوی و... و تا زمانی که نام آن‌ها با آن همراه باشد مجاز است و همین بیان‌ها اگر بدون نام آن‌ها و در متن دیگری بیاید چون فاقد مجوز است (نام شعرای مشخص) ممیزان حکم به حذف داده‌اند.» به نوشته کتاب شعر حافظ بدون ذکر نامش در کتابی حذف می‌شود.

 خط قرمز جنگ

 جنگ و انقلاب یکی دیگر از خطوط قرمز ممیزان بود که به راحتی نمی‌شد از آن‌ها گذر کرد. نویسنده موارد متعددی را آورده که باعث ممیزی شده است که برخی از آن‌ها با ذکر نظر ممیز به شرح زیر است‌:

گربه‌ها به انقلاب می‌مانند و انقلاب هم همیشه عزیزترین و پاک‌ترین و دردانه‌ترین فرزندانش را در همان وهله اول می‌خورد. ("به ماه بگو بیاید" مصطفی زمانی‌نیا) مشروط

من مطمئن هستم که هیات دولت هم می‌تواند اگر دوست داشته باشد. ("یک عاشقانه آرام" نادر ابراهیمی) غیرمجاز

انوشیروان عادل (حذف چون انوشیروان که شاه است عادل نامیده شده است) "داستان‌هایی برای عموم" حسن سعیدی

صدای موسیقی و شادی مساله جنگ را برای مدتی تحت‌الشعاع خود قرار داده بود. (بررس: حذف احتمالاً با این تلقی که نوعی نگاه منفی نسبت به جنگ از این عبارت فهم می‌شود.)

ببین سی و دو تانک نفت سیاه چه مصیبتی تو ده برقرار کرده... ("شام غریبون" علی حسینی) بررس: مطالب منفی در مورد جبهه؛ مشروط

 از آن سوی آب‌ها

 این سختگیری‌ها ظاهراً در مورد رمان‌های خارجی هم مانند رمان‌های ایرانی در جریان بود. بر اساس آماری که در کتاب ارائه شده در مجموع ۲۳۴ رمان خارجی، ۵۱۵۳ مورد اصلاحی با میانگین حدود ۲۲ مورد و حداکثر ۲۰۵ مورد در یک رمان پیشنهاد شده است. بر این اساس آثاری چون کارهای کاستاندا که در دوره‌های قبلی منتشر شده بود غیرمجاز شناخته شده بود. کتاب "اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری" نوشته ایتالو کالوینو، "پدران و پسران" ایوان تورگینف، "پرونده پلیکان" جان گریشام، "تصویر دوریان‌ گری" اسکار وایلد، "چرخ‌ دندنه" ژان پل سارتر، "خاطرات من" پابلو نرودا، "آدمیان" هرمان هسه، "مسخ" و "دیوار" کافکا، "شش شخصیت در جستجوی نویسنده" پیراندلو، "مهمانی خداحافظی" میلان کوندرا بخشی از کتاب‌هایی بودند که غیرمجاز شناخته شده بودند.

 "مسخ" کافکا از کتاب‌هایی بود که جدا از ۱۰ مورد ممیزی برای این غیرمجاز شناخته شده بود که ممیز معتقد بود: «چاپ کتاب در وضعیت کنونی به صلاح نیست.» "دیوار" با ترجمه صادق هدایت هم ممیز تشخیص داده بود: «مطالعه کتاب جز انحراف برای جوانان دیگر چیزی نمی‌تواند باشد و شخصیت‌های هدایت و کافکا و … بر همه معلوم است و در سراسر کتاب از شراب و باده‌نوشی یاد شده است

 ممیزی که کتاب «در پناه عشق» دانیل استیل را غیرمجاز اعلام کرده نیز نظرش را چنین نوشته است: «زمینه و تم فمینیستی دارد، یعنی برای موفقیت زن هر راهی را مجاز می‌داند…»

 بر اساس پژوهش نویسنده کتاب، ممیزان بی‌توجه به نوع رمان و نویسنده همه را به یک نحو سنجیده و در خصوص آن قضاوت کردند: «ممیزان با نگاه فردی مسلمان و با قرار دادن داستان در فضای اجتماعی- فرهنگی ایران آن را ارزیابی کرده‌اند.» یعنی اگر برای مسلمان گوشت خوک حرام است این در ممیزی لحاظ شده است و آن را تغییر داده‌اند. این ممیزان حتی شراب عشای ربانی را نیز مشمول ممیزی قرار دادند.

 ممیزی که رمان "شش شخصیت در جستجوی نویسنده" را بررسی کرده علت غیرمجاز دانستن این کتاب را لاییک بودن نویسنده، بیان نیهیلیستی و نداشتن افق روشن برای انسان معاصر دانسته است.

 رمان "دختر سروان" هم که در سال‌های قبل مجوز انتشار گرفته بود در سال ۷۵ به خاطر آنکه مترجمش ناتل خانلری بود غیرمجاز شناخته شد.

 ممیزی در این دوران همچنین در حوزه سیاسی هم اتخاذ می‌شد. نویسنده کتاب در این باره نوشته: «ممیزان متأثر از شرایط جامعه، نسبت به سیاست (علی‌الاطلاق) نیز حساس شده‌اند. تا آنجا که عبارتی که در آن به «سیاستمداری» با کنایه توهین شده از نظر آن‌ها نادرست است

 مساله البته کلمه سیاست هم بود. این حساسیت به حدی بود که حتی در کتاب "قوی‌های وحشی" که در مذمت کمونیسم هم بود به دلیل کلمه سیاسی و منبر مشمول حذف می‌شد.

 در این دوره فراتر از حذف آن‌طور که در کتاب به آن اشاره کرده است یکی از فعالیت‌های ممیزان برای سازگار کردن داستان‌های خارجی با شرایط خودشان تغییر کلمات و عباراتی بود که به نظرشان بدآموزی داشت. کتاب از چند کتاب مثال‌هایی آورده است. در کتاب "کلیسای جامع" کلمه «آهای جیگر» تبدیل به «عزیز جان» شده است و سینه به بالاتنه و بغل کردن به محکم گرفتن تبدیل شده است.

 اما شاید مورد خنده‌دار در رمان "دلباخته" بود که کلمه "دلبر" به "خواهر" تغییر کرده است و این برای بررس اهمیت نداشته که میان واژه خواهر و دلبر فاصله زیادی وجود دارد. یا در کتاب دیگری کلمه عاشق به دوستدار تغییر داده شده است.

 به نوشته کتاب، ممیزان فراتر از تغییر کلمات وارد حوزه ممیزی ساختار داستان هم می‌شدند: «ممیزان کتاب بدون عنایت به این ویژگی ادبیات واقع‌گرا، با نگاهی تنگ و تک‌سویه، به محدود کردن قلمرو و امکانات این نوع ادبی پرداخته‌اند و با حذف بسیاری از جنبه‌های واقعی زندگی انسانی، ادبیاتی خلاف واقع به مردم عرضه می‌کنند. از جمله دخل و تصرف‌های ممیزان در بحث شخصیت‌ها بود. این ممیزان قائل به این موضوع که آدم‌ها سیاه و سفید نیستند نبودند و آنچه با ساختار ذهنی خودشان همسو بود را تأیید می‌کردند. به نوشته کتاب: «با تاملی در کار ممیزی کتاب چنین استنباط می‌شود که ممیزان مطلقاً، وجود شخصیت‌هایی مانند عابد ریاکار و ملای کژرفتار را باور ندارند. آن‌ها به نمونه‌های آرمانی یک تیپ اجتماعی قائلند و غافل از اینکه نمونه‌های غلط‌انداز از مهم‌ترین خمیرمایه حادثه‌های داستانی‌اند

 به طور مثال در کتاب "سایه‌های محبت" نوشته علی نوروزی که به زندگی دو مبارز انقلابی می‌پرداخت، بخشی از کتاب که به ازدواج آن‌ها در زمان مبازره اختصاص داشت باید حذف می‌شد چون ازدواج بر مبارزه تقدم یافته بود. یا درباره کتابی که به زندگی شهیدی اختصاص داشت شخصیت همسرش که سرزنده و شیطان و طناز معرفی شده باید تغییر کند چراکه این توصیف نسبت زشت دادن به خانواده شهید است. کتاب "بر بال‌های پرواز" غزل تاجبخش به خاطر انقلابی شدن شخصیت‌های منفی غیرمجاز شناخته شد. در کتاب "افسانه‌های مشرق زمین" شخصیت تنبل و کم‌کار عبدالله نام داشت که باید نامش تغییر می‌کرد.

 نویسنده کتاب در جای دیگری به کتاب رمان اسکار وایلد با ترجمه داریوش شایگان اشاره می‌کند که: «به دلیل رواج خودکشی در مقابل ناملایمات در عوض مقاومت و بردباری مجاز به چاپ نیست. ممیز معتقد است که نویسنده باید شخصیت خود را مقاوم تصویر کند. اما غافل از اینکه نویسنده، تباهی انسان ماشین‌زده غربی را تصویر می‌کند، نه حماسه انسان آرمانی را

 در کتاب "سرگذشت من" چارلی چاپلین همه صحنه‌های عشقی، مشروب خوردن‌ها و رقصیدن‌های چاپلین را حذف می‌کند تا این شخصیت چهره مثبتی شود. اما آن‌طور که نویسنده کتاب بررسی کرده از این هم فراتر رفته و چهرهٔ آدم باایمانی را تصویر کرده و حرف‌هایی که درباره ایمانش گفته را حذف می‌کند.

 ممیزی تاریخ

 یکی از بخش‌هایی که در کتاب به آن اشاره شده موضوع تاریخ است؛ موضوعی که در نوع خود همیشه مورد مناقشه ممیزان قرار داشته است. به نوشته کتاب: «ممیزانی که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۷۵، به ممیزی کتاب پرداخته‌اند، آن‌چنان در چنبره ایدئولوژی خویش، نه ایدئولوژی انقلاب اسلامی گرفتار بوده که حق خود می‌دانسته‌اند که واقعیت‌های مسلم تاریخی، حتی اسناد مربوط به ۱۰۰۰ سال و قبل آن را چون «سیرت رسول‌الله...» را، که از منابع دست‌اول تاریخ اسلام است و متعدد به چاپ رسیده، ممیزی کنند و آن را غیرمجاز اعلام نمایند. بی‌آنکه بدانند، با این عمل خویش و ایدئولوژی حقیقت‌جویانه، اسلام و انقلاب اسلامی را به قربانگاه می‌بردند و مفروض که ممیزی آن‌ها اعمال شود، موجب بی‌آبرویی انقلاب اسلامی خواهد بود

 در سال ۷۵ بر اساس آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ذیل عنوان کلیات تاریخ ۷۰ جلد کتاب، تاریخ جهان غیر از ایران ۱۳۶ عنوان، تاریخ ایران در همه مقولات ۳۸۹ عنوان کتاب و در ذیل تاریخ و جغرافی در کل ۶۴۵ جلد کتاب منتشر شده است: «در مجموعه اسناد مربوط به ممیزی کتاب در مقوله تاریخ جهان غیر از ایران ۳۸ عنوان، تاریخ ایران در همه موارد ۱۲۶ عنوان کتاب مشروط و غیرمجاز شناخته شده‌اند. ملاحظه نسبت‌ها نشان می‌دهد نسبت کتب مشروط و غیرمجاز به کتب چاپ شده در مقوله کلیات صفر، در تاریخ جهان غیر از ایران ۳۲ درصد و در تاریخ ایران حدود ۲۸ درصد است. نسبت مذکور به حدی است که می‌توان گفت حدود یک سوم کتاب‌های تاریخی ایران و جهان در سال ۷۵ مشروط و غیرمجاز اعلام شدند.» مثلاً ممیزان به خاطر رعایت حرمت در کتاب "من و برادرم" به قلم اشرف پهلوی هر جا او نام امام راحل را بدون پسوند و پیشوند آمده تبدیل به امام خمینی(ره) کردند، بدون اینکه بدانند اگر کسی این کتاب را بخواند می‌تواند به اصالت کل کتاب شک کند.

 در بخشی از کتاب آمده است: «ممیزان بی‌آنکه بدانند، سندی چون تاریخ جهانگشای جوینی که یکی از اسناد مهم شناخت برای دوره ایلخانان مغول است، و بی‌توجه به اینکه نویسنده آن عطا ملک جوینی، خود از خاندان وزرا است دستور به اصلاح عبارتی از کتاب داده‌اند که به نظر آن‌ها خلاف عفت عمومی بوده است. (از جمله ماجرای رابطه جنسی سلطان علاءالدین) بی‌آنکه توجه داشته باشند که این کتاب با نثر ویژه‌اش نه خواننده عام دارد و نه نوجوانان به آن تمایلی دارند و در متن کتاب پرحجم، چند سطر مربوط به این ماجرا اثر برانگیزاننده‌ای ندارد که از بیم آن دستور به تغییر متنی می‌دهند که هم وجه ادبی دارد و هم تاریخی

 به نظر رجبی تفاوت نگاه ایدئولوژیک میزان و نگاه حقیقت‌جویانه اهل علم در همین جا آشکار می‌شود، زیرا تاریخ جهانگشا علیرغم وجود حکومت‌های کاملاً شیعی به شکل اصلی آن حفظ شده اما در روزگار ما از نگاه ممیزان که در تصویر ساخته از خود گرفتار آمده‌اند، دچار مخاطره تغییر می‌شود.
 ممیزان در این دوره ۱۳۰ تصویر کتاب تاریخ هنر را یکی یکی ممیزی کرده و بخشی از آثار مهم جهان را از دید مخاطب کتاب پنهان کرده‌اند.

 از کتاب‌هایی که در این دوره غیرمجاز شناخته شدند می‌توان به "بازیگران عصر طلایی" (سید حسن مدرس) خواجه‌نوری،"پشت‌پرده حرمسرا" حسن‌ آزاد، "کاخ تنهایی" ثریا اسفندیاری، "کسروی و تاریخ مشروطه" سهراب یزدانی، "کلنل محمدتقی‌خان پسیان" رحیم‌ رئیس‌نیا نام برد. باقی نیز انتشارشان مشروط به ممیزی‌هایی شد که به گفته نویسنده کتاب: «همه می‌دانند که مورخان و ادیبان گذشته ما و نیز شرق‌شناسان و علاقه‌مندان به تاریخ ایران با چه زحمت و دشواری‌هایی متون را مقابله و پیراسته‌اند. گاهی تعداد نسخه‌ها به ده‌ها نسخه می‌رسد و بر سر بودن یا نبودن یک کلمه ساعت‌ها جدل صورت می‌گیرد. آن‌وقت به این سادگی حکم به اصلاح و حذف واژه‌های عبارت داده می‌شود.

 ممیزان به طور مثال در کتاب "سه سال در دربار شاه" دکتر فوریه با آنکه کتاب به لحاظ انتشار مانعی نداشته اما دو اصلاح که از نظر ممیز توهین به روحانیت و دیگری تمجید مرحوم میرزا حسن آشتیانی از ناصرالدین‌ شاه بوده را اعمال می‌کند.

 ممیزان درباره کتاب مقالات دهخدا که برای بار سوم قرار بود تجدید چاپ شود نیز شرط و شروط‌هایی را گذاشته بودند که آن‌طور که رجبی به آن اشاره می‌کند به نوع نگاه دهخدا مربوط بوده است: «ممیز در نقد اثر، به جهت‌گیری نویسنده (دهخدا) به روحانیت و کج‌اندیشی نسبت به شیخ فضل‌الله نوری اشاره می‌کند و به همین دلیل خواستار اصلاح حذف کتاب می‌شود

 کتاب "خاطرات سیاسی" به خاطر ۱۱۰ مورد ممیزی غیرمجاز شناخته می‌شود که بخشی از آن مطالبی درباره ۵۳ نفر است. از موارد مورد توجه ممیزان در مورد دکتر تقی ارانی است که ۲۰ مورد است. شهید خطاب قرار دادن تقی ارانی، کلمه بزرگ در کنار نامش و جمله‌ای که درباره جسارت اوست بخشی از این ممیزی‌هاست.

 ممیزان همچنین در کتاب "مالک و زارع" ان لمپتون خواستار حذف نام شاهنشاه در اسناد این کتاب شدند. در کتاب "وضع دولت و ملت در دربار ساسانی" کریستین سن هم بخشی از ممیزی محتوایی است. به طور مثال ممیز بخش مهمی از اتفاقاتی که بعد از جنگ با اعراب (به تعبیر ممیزان مسلمانان) پیش آمده را حذف کرده است. یکی دیگر از کتاب‌هایی که به تیغ ممیزی گسترده دچار شده کتاب "تاریخ کشتی ایران" است که با ۳۷ مورد ممیزی در کتاب روبه‌رو می‌شود. حذف نام قهرمانان و روسای فدراسیون قبل از انقلاب مانند محمدعلی فردین، امامعلی حبیبی، محمد آهنچی، حاج سید محمد خادم از موارد مهم این حذفیات است. یکی از موارد دیگری که در این کتاب باید حذف می‌شد: «موارد نقل شده از کتاب رستم‌التواریخ تألیف محمد هاشم حسینی موسوی صفوی اصفهانی متخلص به آصف به نظر بررس ذکر ماخذ از کتاب مستهجن جدا که جای سؤال دارد

 ***

 ممیزی کتاب (پژوهشی در ۱۴۰۰ سند ممیزی کتاب در سال ۱۳۷۵)

احمد رجب‌زاده

انتشارات کویر

چاپ دوم ۱۳۹۶

۴۷ هزار تومان

ادامه مطلب...

ادامه مطلب...




ادامه مطلب...

ادامه مطلب...





ادامه مطلب...

فرزانه ابراهیم‌زاده
منبع: تاریخ ایرانی

ادامه مطلب...

 

 

صبح از افق شروع ‌شده بود٬ با تشعشع محو آفتاب در دور دست‌ها٬ با ستاره‌هایی که یکی ‌یکی از آبادی آسمان خاموش می‌شدند.

 

سوسوی چند نور ضعیف از آبادی کنار ساحل به چشم می‌خورد که انگار قصد داشتند تا اطمینان از آمدن صبح صادق٬ نورافشان ساحل باشند.

 

همه ملاحان در حال استراحت و تجدید قوا برای کشیدن تور ماهی‌گیری بودند.

 

انگار که الوارهای لنج ناخدا شریف هم برای شنیدن آواز یامال یامال ملاحان٬ خود را مهیا می‌کردند٬ آوازی که نوایش دریا را در می‌نوردید و تا ساحل می‌رسید و همه اهالی را به زمزمه کردنش وسوسه می‌کرد؛ از بچه‌های شاد مشغول جست‌وخیز در ساحل تا زنان آبادی که با نخ‌های طلایی و نقره‌ای٬ ساق سیمین می‌بافتند و برقع می‌بریدند تا پیرمردانی که دیگر دست‌هایشان یارای جستجوی آمال و آرزو در آب‌های خلیج فارس را نداشت اما باز هم با ملاحان هم‌صدا می‌شدند و می‌خواندند یامال یامال و یامال...

سخاوت و سفیدی موهای ناخدا شریف را همه اهالی می‌شناختند اما دلواپسی ناخدا شریف از پس موهای سفیدش را فقط دیرک‌های روی عرشه می‌فهمیدند‌.

 

الوارها و چوب‌های لنجش وقتی صدای آواز دسته‌‌جمعی ملاحان برمی‌خاست منتظر چنگ زدن‌های دلواپس ناخدا بودند! دلواپسی از این‌که مبادا تور خالی از دریا بیرون بیاید و ملاحان از یامال یامال گفتن‌شان دل‌زده شوند٬ اما هر بار حمد خدا بود و ...

 

هر چند در طول هشتاد و چند سالی که در میان آب‌های خلیج فارس تلاش معاش کرده بود هرگز خلیج فارس تنگ‌ چشمی نکرده بود اما باز هم نگران بود که صاحب آمال و آرزوهای ملاحان٬ آوازشان را بی‌پاسخ بگذارد!

 

قبل از دمیدن آفتابی که مانند طلای گداخته به هر طرف روانه می‌‌شد و هر کسی را به تندیسی طلایی‌‌فام بدل می‌کرد شرجی هوا و تشعشعات محو خورشید صحنه را به آتش کشیده بودند و خلسه را از چشمان همیشه هوشیار و مراقب ناخدا ربودند.

 

ناخدا شریف میان خواب و بیداری احساس می‌کرد صدای طبل و هیاهوی جشن نوروز صیاد را از ساحل می‌شنود. دو روز بیشتر از جشن نگذشته بود و ناخدای تنها موتور لنج آبادی هنوز شیرینی برقراری حس مشترک با دریا را در ذهنش داشت٬ احساس شیرین درک نیازهای منبع بی‌پایان حیات و روزی٬ حسی مشترک میان صیاد و دریا!

 

ناخدا به اولین صید پس از جشن نوروز صیاد قدم گذاشته بود٬ جشنی که صیادان برای شادی قلب خلیج فارس برپا می‌کنند و یک روز را به شادمانی در ساحل می‌پردازند و به صید نمی‌روند.

لنج نزدیکی‌های ساحل سلخ و کمی مانده به صبح در میان آبی آب‌های خلیج‌ فارس تور ریخته بود و با صبوری منتظر سخاوت دریا بود.

 

ناخدا شریف در خلسه جشن بود٬ ناگهان شهاب سنگی خط سرخی در صبح خلیج فارس در انداخت و ناخدا را به مرحله کامل هوشیاری کشاند. شهاب سنگ مستقیم با دنباله سرخ رنگش شرجی را می‌شکافت و به سمت موتور لنج می‌آمد.

ناخدا هزاران هزار شهاب سنگ را دیده بود که در چشم برهم ‌زدنی نورشان در محیط محو شده بود٬ اما انگار این سنگ آسمانی حامل پیامی از عرش برای او بود!

 

نیم‌خیز شد و با چشمان پیر اما پرفروغش به شهاب سنگ خیره شد.

 

یارای فریاد کشیدن و یا تکان خوردن نداشت٬ لحظه‌ای هراس دل و دینش را لرزاند مبادا این سنگ آسمانی با موتور لنج برخورد کند و...

 

اما برخورد خیلی نزدیک بود و جز تسلیم راهی نبود!

 

صدای بلند برخورد سنگ آسمانی با تن خلیج فارس شنیده شد و موج مدور بزرگی٬ موتور لنج را به سختی تکان داد جاشوها سراسیمه بیدار شدند و یکی‌شان فریاد زد: «نترسید! نهنگ گنوغی غوص کرد! »

همه خندیدند و برای نماز صبح آماده می‌شدند.

 

ناخدا شریف به یاد سفرش به زنگبار افتاد در آن سفر از یک زنگی شنیده بود؛ اگر سنگ آسمانی جایی یافتی بدان که عصاره اکسیر در آن است و با هر چیزی که هم‌جوارش کنی بی‌درنگ طلا می‌شود! و دیگر زنگی هم صحه بر حرف این حکیم سیاه‌‌ چرده گذاشته بود و گفته بود؛ به چشم خود کسی را دیده که سنگ آسمانی را در گهواره کودکش پنهان کرده و کودک از طلا شده و تبدیل به مجسمه‌ای که فقط چشمانش در چشم‌خانه‌اش می‌چرخیده!

 

وسوسه به دست آوردن سنگ آسمانی به وجود ناخدا چنگ انداخت٬ هنگامه نماز صبح هم نتوانست تصویر جهاز قدیمی‌اش که حالا‌ در لنگرگاه کوچک روستا خوابیده بود را از نظرش محو کند.

 

فکر کرد که لنجش در انتظار موجی است که پهلویش را بشکند و به خواب ابدی ببردش اما اگر سنگ آسمانی را به چنگ بیاورد...

 

لنج کهنه را با بادبان‌های افراشته سر تا پا از طلا با شکوهی دوباره میان دریا تجسم کرد. آرزویی که با آمدن موتور لنج‌ها برای ناخدا دیگر دست‌نیافتنی بود٬ اما با عصاره اکسیر شاید می‌توانست یک‌بار دیگر همان جهاز بادبانی قدیمی‌اش را سوار شود و به سرزمین سبا سفر کند.

 

حس پدرانه به دست‌ساخته چوبینش٬ رعشه خواستن و خطر کردن را به وجودش انداخت و مانند ایام جوانی و صید مروارید در منامه آماده غوص شد.

 

هنوز خورشید طلای مذابش را بر تن خلیج فارس نریخته بود. نگاهی به محل برخورد شهاب سنگ انداخت.

 

تردید نداشت شهاب سنگ الآن یا در تورش است! و یا در زیر موتور لنج در بستر دریاست.

 

فتیله فانوس را بالا کشید و نردبان طنابی را پایین انداخت و به دریا نگاه کرد.

 

آن‌چه را می‌دید باور نمی‌کرد٬ زیر پایش درون زلال آرام آب هزارن عروس دریایی شنا می‌کردند٬ گویی همه عروسان خلیج فارس به طلب حلقه طلا آمده باشند!

 

فانوس به دست تا آن‌جا که می‌توانست به دریا نزدیک شد. عروس‌های دریایی همه دور تا دور نقطه‌ای در ژرفای خلیج فارس می‌چرخیدند و گویی شیداییِ خود را بی‌محابا در پای معشوقی می‌ریختند!

لحظاتی خیره ماند و بی‌ هیچ تردیدی تن به آب زد و غوص کرد. در زیر آب معجزه را لمس کرد! تور ماهی‌گیری‌اش پر از ماهی‌های خوشحال از گرفتار شدن بود و نقطه شیدایی عروس‌های دریایی مملو از صدف‌های مروارید باری بود که در دست سیالیت آب خلسه‌وار تکان می‌خوردند.

 

بی آنکه ناخدا صدفی بردارد از میان حلقه شیدایی عروس‌ها گذشت و ردای بلند سفید خیسش را به عرشه رساند.

 

به ساحل نگاه کرد و از اینکه مردم آبادی‌اش از این معجزه شادمان خواهند شد لبخندی زد و با صدای بلندی گفت: « چند نفر برن جوونای آبادی رو خبر کنن بیان کمک! امروز هر کس تن به آب بزنه با دست پر بر می‌گرده! خونه »

 

گنوغ:دیوانه

جشن دریا؛ از مجموعه داستان «تابستان با طعم اکسیژن»

ادامه مطلب...

داریوش شایگان صبح امروز(پنجشنبه) در سن ۸۳ سالگی از دنیا رفت.

علی دهباشی با تایید این خبر به ایسنا گفت: آقای شایگان ساعت ۷:۳۰ صبح امروز ۲ فروردین درگذشت. او در دو روز گذشته وارد دوره پر التهابی شد که فشارش در نوسان بود، پزشکان در ۴۸ساعت گذشته تلاش خود را کردند اما متاسفانه بدن او نتوانست این شرایط را بعد از دوره ۵۰ روزه بیماری تحمل کند.
این اندیشمند، نویسنده و مترجم پنجم بهمن ماه سال گذشته دچار سکته مغزی شده بود.
داریوش شایگان متولد سال ۱۳۱۴ در تهران بود. او در تهران به مدرسه کاتولیک «سن‌لویی» که درس‌هایش به زبان فرانسه تدریس می‌شد رفت. بعد از آن برای تحصیل به خارج از کشور رفت و با اخذ درجه دکتری در رشته هندشناسی در سال ۱۳۴۷ به ایران بازگشت و به تحقیقات خود درباره ادیان به‌ویژه ادیان هندی ادامه داد که حاصل آن کتابی دوجلدی بود به نام «ادیان و مکتب‌های فلسفی هند» که از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شد.

شایگان پیش از آن دیدگاه‌های نظری‌اش را در کتاب «آسیا در برابر غرب» منتشر کرده بود که همچنان از کتاب‌های مهم در حوزه اندیشه معاصر ایرانی است. او همچنین چند سال بعد کتاب «بت‌های ذهنی و خاطره‌های ازلی» را منتشر کرد.

 «تصوف و هندوئیسم» (آیین هندو و عرفان اسلامی بر مبنای کتاب مجمع البحرین نوشته داراشکوه ترجمه به فارسی توسط جمشید ارجمند)، «افسون‌زدگی جدید، هویت چهل‌تکه و تفکر سیار» ترجمه فاطمه ولیانی، «بینش اساطیری» (نشر اساطیر)، «پنج اقلیم حضور» (نشر فرهنگ معاصر)، «در جستجوی فضاهای گمشده» (نشر فرزان روز) و «نگاه شکسته» ترجمه علیرضا منافزاده (نشر فرزان روز) از دیگر آثار او به شمار می‌رود.

علاوه بر آثاری که شایگان نوشته دو کتاب نیز به زندگی و آثارش پرداخته‌اند که اولی «زیر آسمان‌های جهان» است که گفت‌وگویی بلند است از سوی رامین جهانبگلو که با شایگان انجام شده و انتشارات فرزان روز منتشر کرده است. «آمیزش افق‌ها» کتاب دیگری است که گلچین و منتخبی از آثار گذشته شایگان است که به کوشش محمدمنصور هاشمی به همراه مقدمه‌ای طولانی از سوی نشر فرزان روز منتشر شده است.

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز: پژوهشگر فرهنگ عامه در گلستان؛ رسوم رایج چهارشنبه سوری در استرآباد قدیم (گرگان) را فرصت مهربانی و یکدلی بین اهالی منطقه بیان کرد و گفت: مردم در این شب برای استقبال از نوروز و سال نو جشن مهر و دوستی برگزار می کنند.

به گزارش ایرنا اهالی استرآباد (گرگان کنونی) از گذشته های دور همراه با دیگر مردم ایران زمین با برگزاری جشن چهارشنبه سوری سال خود را به پایان برده و برای روزی نو و آغاز بهار مهیا می شدند، اما در سال های اخیر شاهد رفتارهایی خطر ساز در اجرای این سنت هستیم که فرسنگ ها دور از رسم ایرانی آن است.
این رفتارها باعث شده جشنی که فرصت همدلی و پیوند مهر و دوستی ایرانیان بوده به ساعاتی خطرساز و نگران کننده برای بسیاری از خانواده ها و نیز به وقتی برای استفاده از مواد محترقه و آتش زا تبدیل شود.
سیدعباسعلی محسنی مفیدی روز یکشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهارکرد: شبی که از اساس برای شادمانی، نشاط و استقبال از نوروز بوده هم اینک به زمانی پراسترس و نگرانی تبدیل شده است به گونه ای که بسیاری از مردم ترجیح می دهند برای درامان ماندن از مخاطرات چهارشنبه سوری؛ از منزل خود خارج نشوند.
وی اضافه کرد: باید با عزم عمومی یادمان های قدیم را زنده کنیم تا فرصت بیشتری برای شادی و نشاط خانواده ها فراهم شود.
این پژوهشگر گلستانی در مورد آداب چهارشنبه سوری در گرگان کنونی و استرآباد قدیم گفت: قاشق زنی یکی از این سنت ها بوده، در این رسم نوجوانان و جوانان با لباس مبدل قاشق و کاسه مسین برداشته و شب در کوچه به راه می افتادند و در خانه نزدیکان و آشنایان را می زدند و با کوبیدن قاشق به کاسه مسی صاحب خانه را خبر می کردند تا به آنان هدایایی دهد.
وی افزود: صاحب خانه نیز شیرینی، آجیل و نقل و نبات و چیزهایی از این دست در کاسه آنان می ریخت تا کام خود را شیرین کنند.
این پژوهشگر فرهنگ عامه اضافه کرد: همچنین با توجه به رسوم قدیمی دوران نامزدی و ملاحظات آن، رسم قاشق زنی و زدن در خانه همسایگان و آشنایان فرصتی برای دیدن همسر آینده خود نیز بود.
وی در ادامه به کوزه شکنی در استرآباد قدیم اشاره کرد و گفت: در اجرای این رسم از کوزه های سفالی نگهداری نمک و کوزه آب استفاده می شد.
محسنی مفیدی افزود: در چهارشنبه سوری اهل خانه پس از روشن کردن آتش در جای مناسب، مقداری زغال به نشانه سیاه بختی، کمی نمک به نشانه شورچشمی و یک سکه به نشانه تنگدستی در کوزه سفالی می انداختند و هر فرد خانواده یک بار این کوزه را دور سرمی چرخاند و نفر آخر آن را از پشت بام به کوچه پرتاب می کرد تا با این کار تیره بختی، تنگدستی و شوربختی از اهل خانه دور شود.
وی ادامه داد: پریدن از روی آتش نیزهمانند دیگر مناطق کشور از رسوم اصلی در استرآباد قدیم بود بنحوی که خانواده ها با جمع آوری هیزم و آتش روشن کردن از روی آن می پریدند و گرمای آتش، نیرو و سرخی آن را در زندگی طلب می کردند.
این پژوهشگر فرهنگ عامه همچنین گفت: فالگوش ایستادن از دیگر رسم های چهارشنبه سوری گرگانی ها بود، در این شب برخی نیت کرده و نخستین جمله ای را که می شنیدند، نتیجه فال خود می دانستند.
گرگان از شهرهای شمالی ایران با آب و هوای معتدل و اقلیم متنوع است، مرکز استان گلستان بیش از 500هزار نفر جمعیت دارد.

پیشخوان

آخرین اخبار