موزه ژئوپارک جهانی قشم٬ مجموعهای غنی از گنجینههای طبیعی است که طی سالهای تأسیس سازمان منطقه آزاد قشم گردآوری شدهاند و در بسیاری از این آثار میتوان نشانههای ( قانون جزیره ) را به عینه دید. قانون جزیره یا قانون فاستر٬ اصلی در ( زیستشناسی فرگشتی ) است که بر اساس آن اعضای یک گونه جانوری نسبت به در دسترس داشتن منابع غذایی و عدم تهدید شکارچیان میتوانند به جثههای بزرگتر از همسانان خود دست پیدا کنند و عکس این اتفاق نیز صادق است.
بدین شکل که اگر گونهای جانوری در محیط زیستی خود دسترسی به منابع غذایی محدودی داشته باشد و یا تهدیدهای بالقوهای از سوی شکارچیان محیطی متوجهاش باشد جثهای کوچکتر خواهد داشت!
بررسیهای این زیستشناس بر روی 116 گونه جانوری جزیرهزیست ثابت میکند جزایر در ( فرگشت زیستی ) نقش بسیار مهمی ایفا میکنند.
نتایج تحقیقات بریستول فاستر در مجله نیچر منتشر گردید و اصل قانون جزیره به نام او ثبت گردید.
در موزه ژئوپارک قشم نیز میتوان به عینه مصادیق این قانون را دید. بسیاری از جانوران اکوسیستم جزیره قشم با توجه به محیط زیستی کویری و خشک خود جثهای بسیار کوچکتر از همسانان خود در فلات سر به آسمان کشیده ایران زمین دارند.
نمونههای بسیار کمیابی از ( فرگشتهای زیستی ) جزیره قشم در این موزه جمعآوری شدهاند و با توجه به وسعت جزیره قشم و تنوع زیستی بالای جانوران خشکیزی٬ دیدار از این موزه تجربهای بسیار ارزشمند است که با تمهیدات ویژه اداره ژئوپارک جهانی جزیره قشم٬ بهای بلیط ورودی آن فقط یک هزار تومان است.
جلوههای فرهنگ و تمدن کهن در جنوب ایران بر کسی پوشیده نیست٬ فرهنگی که همه شئونش با طبیعت بویژه دریا و آسمان پیوندی ناگسستنی دارد.
شاید اگر تازهواردی به جزیره قشم بیاید و بشنود مردم این دیار تقویمی مخصوص به خود دارند شگفتزده شود. تقویم صیادی مردم جنوب ایران با توجه به تحولات جوی تنظیم گردیده و ستارهشناسی و رصد ستارگان در آن بسیار حائز اهمیت است.
علوم باستانی نزد مردم جنوب ایران از جمله مردمان بومی جزیره قشم نمودی بسیار دارد و برخلاف تلاش مهندسی شدهای که سعی در سیاهنمایی دارد٬ جنوب ایران دارای تاریخی روشن و پر نور است.
( ذبیحالله بهروز ) پژوهشگر فرهنگ و نویسنده معاصر معتقد است؛ مبدأ تقویم باستانی ایران ۱۷۵۲ سال پیش از میلاد مسیح بوده. هرچند بیشترین شهرت ذبیحالله بهروز مربوط به تئوری ( توطئه غرب علیه فرهنگ ایران ) است٬ اما تحقیقات او ثابت میکند منشأ تقویم رسمی ایران دقت ساحلنشینان جنوب در حرکت ثوابت و سیارات در آسمان و سمت و سوی حرکت امواج و جریانات آبی دریای پارس است.
مردم قشم هنوز هم این تقویم را به رسمیت میشناسند و در میان همه هجمههای مدرنیسم٬ چشم و گوش و دل و هوش به دریا و آسمان و کویر دارند و به میراث گذشتگان خود احترام میگذارند.
جشن نوروز صیاد یکی از بارزترین نشانههای این احترام به میراث گذشتگان است. میراثی که همواره یادآور پیوند مردم ساحلنشین با دریا و آسمان است. مردمی با خلق و خویی به رنگ آسمان و دریا.
در تقویم قشمی تقسیم زمان بر اساس چهار فصل است٬ که دریا نقش مؤثری در تنظیم آن دارد. در این تقویم سه دوره صد روزه و یک دوره ۶۵ روزه وجود دارد.
مبدأ آغاز سال در تقویم قشمی دهم مرداد است. در این تقویم هفته و ماه وجود ندارد و سیستم (ده دهی) رایج است. ده روز اول (دهی)٬ ده روز دوم (بیستی) و...
تقویم صیادی قشم تنظیم شده بر اساس خلق و خوی دریاست. شاید از منظر یک مسافر٬ خلیج فارس پهنهای آرام از آبهاست اما از نظر جزیرتی دریای پارس در هر جزر و مد هزاران حرف و نکته دارد.
با طلوع و غروب هر ستاره در آسمان٬ دریای پارس و همه ساکنانش از عمیقترین نقاط در بستر تا ساکنان جزیره هزاران تغییر در رفتارش میبینند.
این تغییرات شامل تردد دستههای گوناگون ماهی٬ جریانهای آبی در اعماق٬ جریانهای باد٬ درجه حرارت آب و هوا٬ میزان شدت تابش خورشید و رشد میکروارگانیزمهای دریایی که با چشم غیر مسلح دیده نمیشوند٬ رنگ و طعم آب است. جزیرتی حتی کوچکترین تغییری در رفتار مردم را در تغیرات دریا جستجو میکند چرا که معتقد است خلق و خوی آدم جدای از طبیعت نیست و دریا به عنوان نیرومندترین عنصر طبیعت نقش تعیین کنندهای در خلق و خوی کرانهنشینهایش دارد.
تقویم صیادی جزیره قشم٬ تقویمی است که هرگز کهنه نمیشود و سالش شماره ندارد! گویی گذر عمر در نگاهشان افتادن برگی از درخت است. در این تقویم اسم هیچ حیوانی روی جلدش خودنمایی نمیکند و هر چه هست دریایی است.
تقویم صیادی در هیچ فروشگاهی فروخته نمیشود و در هیچ چاپخانهای طبع نمیگردد!
اگر کسی سراغی از آن را بخواهد بگیرد بجز در کلام ناخداها و صیادان و زنان و مردان جزیرتی نشانی نمییابد.
به دلیل مکتوب نشدن این تقویم ارائه مستنداتی از آن دشوار است.
تنها اثری که از این تقویم پیدا شده مربوط به وبلاگ مردم مهربان و سختکوش روستای سهیلی است که با کسب اجازه از این عزیزانِ کوشا در حفظ میراث گذشتگان تصویری از تقویم را به مخاطبان هدیه مینماییم.
کویر سرزمین مردمانی سختکوش است که نگاهشان به آسمان است.
سواحل خلیج فارس سرزمین مردمان سختکوش و همیشه بیداری است که چشمشان روشن به دریا است و جزیره قشم بیابانی است محصور در دریا که مردمانش هم کویر نشینند و هم ساحلنشین.
مردم جزیره قشم هرچند به رسم کویرنشینان٬ خرمی طبیعت را به تار و پود عشق میبافند٬ اما با خرمی جنگل هم بیگانه نیستند! در جزیره که کویر و دریا به یکدیگر میرسند جایی هست که رنگ طبیعت همیشه سبز است و جزیرتی به آن ( حرا ) میگوید. جنگلی دریایی٬ گسترهای سبز که در طول سال٬ خرمی را به جزیره و خلیج فارس هدیه میکند و پایگاهی است برای پاکیزه نگه داشتن طبیعت٬ پایگاهی که پاسدارانش همیشه بیدارند و حافظ پاکیها...
حرا سالش یک فصل دارد... فصل گرم عاشقی.
مردمان جزیره٬ هنر زندگی در کرانه کویرهای بیانتهای جنوب شرق فلات ایران و آبهای آبی جهان را به خوبی میدانند٬ گویی درختان حرا آموزگاران خوبی بودهاند و راز خرمی را به این مردمان سختکوش آموختهاند. رازهایی که باید اینک نشست و در میان زندگی اهالی دید٬ رازهایی که از زمانهای دور در پایایی تاریخی جنگل حرا به یادگار ماندهاند؛ در شبی فرشتهای در این جزیره هبوط کرد!... و یا در شبی کشتی حضرت نوح (ع) از اینجا گذشت!... و یا آن ماهی که ندامت حضرت یونس (ع) را بلعیده بود و زلالیت آن حضرت را در آبهای این خلیج همیشه سبز رها کرد!... و یا...
در هر نقطه از جزیره که نگاه کنی این پاسداران و آموزگاران را خواهی یافت٬ گاهی به شکل یک جنگل با هزاران دالان و دهلیز و راز٬ و گاهی مانند باغچهای کوچک در پناه یک پرچین از جنس رؤیای سبز کوهی تک افتاده در کویر.
در سواحل کمعمق جزیره حرا پایا میشود. حرا ریشه در باور خلیج فارس دارد و استوار ایستاده و پاسدار پاکیهاست. حرا در هنگام مد بیش از نیمی از پیکرهاش را به شوری دریا میسپارد و در جزر٬ تن به خشکی و شوری کویر.
و سبز میماند و سبزی شاخههایش را به هوری (قایق کوچک چوبی) پیرمردی تقدیم میکند که هر روز سبکبال و سرخوش میان دهلیزها پرسه میزند و روزگار میگذراند.
جنگلهای حرا میزبان مرغان مهاجری است که به دنبال دیدار با معجزات از غرب عالم به شرق عالم و به خلیج فارس میآیند و...
آری راز حیات حرا در سختکوشی است و...
پنجره ماشین مانند دریچهای به تصورات افسانهمانند از شنیدههایی بود که تجسمشان هم مشکل است و حالا باید آنچه را میدیدم باور میکردم. سعی کردم با دست شیشه را تمیز کنم اما شیشه کاملاً تمیز بود! دقیق شدم. برای دیدنش انگار میلیمتر هم برای خودش مسافت زیادی بود.
در ذهن به دنبال جزئیات روایاتی از انسانهای مقدس و مقربی میگشتم که با مقام الوهیتی خود میتوانستهاند کارهای فوق توان بشری انجام دهند.
با خودم گفتم یعنی ممکن است یکی از آن معجزات اینجا در جزیره قشم اتفاق بیفتد و من از داخل ماشین شاهدش باشم؟
معجزه یا شاید یک رؤیا و یا حتی شاید خطای دید و... نمیتوانستم صحنه را درک کنم.
نگاهی به راننده انداختم که بسیار خونسرد و معمولی بود. در ذهن خودم گفتم؛ حتماً من اشتباه میکنم و چیزی که میبینم یک رؤیاست.
خروج ماشین از جاده اصلی به جاده ماسهای که به دریا وصل میشد بیشتر سر درگمم کرد. حالا صحنه به جای پنجره کناری از شیشه جلوی ماشین دیده میشد.
حرکت ماشین کُند بود و هیجان من برای رسیدن و دانستن راز آنچه که میدیدم بسیار.
آرام آرام به ساحل رسیدیم و حقیقت آهسته آهسته واقعی میشد.
خورشید٬ از میان آسمان به سمت استراحتگاهش در مغرب جزیره روان بود و آفتاب پررنگ مانع میشد تصور کنم خواب میبینم. بعد از ظهر قشم و دریای آرام و بیموج٬ واقعیتر از رؤیا بود.
باز نگاهی به راننده انداختم که همچنان آرام بود. با خودم گفتم یا اینجا جایگاه معجزه است و چشمان مردمانش به آن عادت کردهاند و یا آنچه من میبینم را او نمیبیند.
تصویر دو صخره بزرگ میان دریا و نزدیک ساحل صحنه را محدود میکرد٬ مانند آنچه در صحنههای تئاتر به چشم بیننده آشناست٬ آن هنگامی که میخواهد وحی شود و یا معجزهای روی دهد و صحنه نمایش بسته میشود و بیننده آنچه را که میخواهد ببیند را میبیند و یا آنچه را باید ببیند را میبیند.
آنچه میدیدم هم همان بود٬ نمایشی شگرف و عظیم اما نه در صحنه ساخته شده به دست انسان که در محضر خدا.
ماشین توقف کرد و لحظهای که چند ساعت برایم طول کشید فرا رسید. مردد در نزدیک شدن و کشف واقعیت و یا نشستن و لذت بردن از آنچه میدیدم.
لبخندی از آنچه میدیدم بر وجودم نقش بست. این ساحل جایی بود که همه فرضیات درست هستند! خطای دید٬ رؤیا٬ معجزه و... اینجا دریا امکان تجربه هر فرضیهای را به هر کسی که به دیدنش بیاید را میدهد!
پیاده شدم. کفشهایم را از پا بیرون آوردم و با زمزمه شعر سهراب سپهری که گفته؛ ( چشمها را باید شست! ) به سمت جزایر ناز رفتم. جایی که عمق آب از قوزک پا بالاتر نمیآید و از دور انگار که کسی بر روی آب قدم میزند٬ به چشم بیننده مینشیند. جایی که حس میکنی باید به دنبال رد پای مقربین درگاه خداوند بر بستر دریاها بگردی٬ جایی که باید از صدفهایش سراغ مهربانیها را گرفت٬ جایی که نباید از آن عکس گرفت باید شعر خواند که ( چشمها را باید شست٬ جور دیگر باید دید! ) جایی که جزیرهها با هم قهر و آشتی میکنند٬ جایی رؤیاگونه و بافته شده از افسانه.
جزایر ناز را باید راه رفت٬ به همراه آمدن و رفتن و قهر و آشتیشان! جایی که باید روح طبیعت را فهمید٬ جایی که برای هر کس معجزهای دارد٬ جایی که سنگها هم حس دارند و قهر و آشتی میکنند٬ جایی که ماه فاصله میاندازد و فاصلهها را از بین میبرد و جایی که جزر و مد معجزه میکند...
از گذشته تا امروز، بارها این پرسش مطرح شده است که دو کلمه رئیسجمهور و رئیسجمهوری به چه معنا هستند؛ چراکه در قانون اساسی جمهوری اسلامی در بعضی موارد مانند اصول ١١٣ تا ١١٥ از لفظ رئیسجمهور استفاده شده و در بعضی دیگر مانند اصل ١١٦، لفظ رئیسجمهوری به کار رفته است.
پرسش مشخص این بود که این دو واژه لفظا و در معنی به چه کسی دلالت دارند؟ رئیسجمهور یعنی رئیس قاطبه مردم و طبعا سیدالقوم یا رئیس مردم در نظام جمهوری اسلامی، رهبری است. رئیسجمهوری نیز یعنی رئیس نظام جمهوری که این واژه نیز دلالت تام به رهبری دارد. پس در واقع در ایران مطابق قانون اساسی، رئیسجمهور واقعی مقام رهبری است؛ چراکه هم فرمانده کل قواست، هم رئیس قوه قضائیه را نصب میکند، هم حکم رئیسجمهور را تنفیذ میکند و هم از طریق شورای نگهبان صلاحیت کاندیداهای قوه مقننه را احراز میکند. پس چه در لفظ و چه در معنا، رئیسجمهور واقعی در کشور ما مقام رهبری است و حذف پست رئیس کابینه که مرسوم شده است و به او رئیسجمهور میگوییم، نقصی از لحاظ نظام ریاستی بر قانون اساسی وارد نمیآورد و آن را تبدیل به نظام پارلمانی نمیکند. پروژه بازگرداندن نظام ریاستی به نظام پارلمانی که بهطورکلی معنای محصلی ندارد، از زمان دولت احمدینژاد مطرح شد؛ چراکه در آن دوره، این شبهه به وجود آمد که شاید در قانون اساسی نقیصهای وجود دارد که بر اساس آن، همواره رؤسایجمهور و رهبری تصادم پیدا میکنند و به همین دلیل بود که تشخیص دادند برای رفع این تزاحم، لازم است پست ریاستجمهوری را حذف و نخستوزیری را احیا کنند.
در اینجا باید متذکر شد که رئیس کابینه در ایران، متولی امور معاش مردم بوده و همواره با معضلات جاری دست به گریبان است؛ معضلاتی که به صورت عینی از طریق دستگاه اداری از قعر روستاهای کشور تا بالاترین ردهها به او منتقل میشود و او ناگزیر از پاسخگویی است؛ اما رهبری بیشتر جنبه معنوی دارد. هرچند که او نیز از طریق شبکه روحانیت و سایر طرق در معرض اخبار قرار میگیرد؛ اما چون مسئولیت اجرائی ندارد میتواند در نقش ناقد دولت همواره با رئیسجمهور، چه در خفا و چه علنی، محاجه کند که نمونههای آن را بسیار دیده و شنیدهایم.
من دنبال کشف انگیزه کسانی که طرح حذف رئیسجمهور را مطرح کرده و میکنند، نیستم. شاید آنها بر این باور بودهاند که لیدرشان نمیتواند در فرایند انتخابات آزاد رئیسجمهور شود؛ بنابراین تصمیم گرفتهاند از مجلس برای او به عنوان نخستوزیر رأی اعتماد بگیرند. البته شاید هم قصد خیر داشته و میخواستند مشکل حاکمیت دوگانه را بهکلی حل کنند و اساسا با پاککردن صورتمسئله، کشور را از حالت دوقطبی درآورند؛ اما واقعیت این است که بنیاد این مشکل حلناشدنی است.
با چنین تغییری، مسئولیتها و اختیارات توأمان در یک نفر جمع میشود و بهاینترتیب نظام کشور اخلاقیتر اداره شده و این به عدالت نزدیکتر است؛ چراکه به قول حضرت امیر «حق از همان راهی که میرود، از همان راه بازمیگردد» و این به آن معناست که حقوق و تکالیف در یک فرد جمع میشود. از این گذشته، در چنین مواردی برای پیشگیری از هرگونه شقاق، یک نخستوزیری انتخاب میکنند که اولا بهراحتی از مجلس رأی اعتماد بگیرد و ثانیا همه مسئولیتها را بپذیرد. اما اگر بنا باشد یک نظام پارلمانی واقعی تشکیل شود، مشروط بر آن است که احزابی قوی وجود داشته باشند و پارلمانی فارغ از دغدغههای شورای نگهبان تشکیل شود و لیدر فراکسیون اکثریت، با اختیار تام تشکیل کابینه دهد و در نهایت رهبری به حُسن انتخاب مجلس صحه گذاشته و آن را امضا کند. اینگونه هم نظام ریاستی باقی میماند، چون بخشی از امور مانند قوای نظامی و قضائیه در اختیار رهبری است و هم پارلمانی میشود، چون قوه مجریه در اختیار پارلمان قرار گرفته و در نهایت نظامی نیمهریاستی-نیمهپارلمانی تشکیل میشود. ممکن است بگوییم چنین الگویی در دنیا کمسابقه است؛ اما برای کشور ما که در حال گذار است، شاید ممکنترین راه موجود باشد.
منبع: سالنامه شرق -نوروز97
سال ۱۹۹۲ میلادی در بیانیه پایانی کنفرانس جهانی محیط زیست و توسعه٬ که توسط نهاد فرهنگی سازمان ملل متحد برگزار گردید٬ ۲۲ مارس برابر با دوم فروردین هر سال رسماً روز جهانی آب نامگذاری شد.
آب ۶۸ درصد سطح کره زمین را پوشانده اما فقط ۳ درصد از آبهای کره زمین قابل شرب هستند.
مناطق کویری و خشک جهان قاعدتاً سهم کمتری از بارش و آب شرب دارند و کشور ایران یکی از مراکز بیابانی و خشک جهان است٬ چنانکه گرمترین نقطه جهان در کویرهای جنوب شرق کشور ثبت گردیده.
اما مردمان سختکوش و صبور ایران با عشق و علاقهای که به سرزمین ایران دارند به روشهای گوناگون بر خشکی محیط غلبه کردهاند؛ سازه آبی شگفتانگیز شوشتر٬ رشته قناتهای طویل در دل کویرهای مرکزی ایرانزمین و...
مردم سواحل جنوبی کشور و جزایر در خلیج فارس٬ هرچند که در کنار سفره با سخاوت خلیج فارس نشستهاند اما منابع محدود آب شرب این مردمان را به چارهجویی و کنکاش و تلاش واداشته.
سراسر سواحل جنوبی و جزایر نشانههایی از عشق و علاقه و هوشمندی مردمان سواحیلی را در خود دارد.
جزیره پهناور قشم از حیث دارا بودن سازههای آبی باستانی جایگاه ویژهای در جزایر خلیج فارس دارد؛ سازههای آبی چاهکوه٬ چاههای تلا٬ کولغان و چندین سد باستانی و استحصال آب شرب از چشمههای زیر دریا و برکههای (آب انبار) بی شمار و...
تاریخ سه هزار ساله سازههای آبی قشم سند هویتی این مردمان است٬ سندی که گویای تلاش و بردباری و مهارت مردم جزیره قشم است.
این تلاش هنوز هم ادامه دارد هرچند سازمان منطقه آزاد قشم تلاش ویژهای در تولید آب و ایجاد شبکه بزرگ آبرسانی دارد اما نگاهی هم به دستاوردهای گذشتگان و میراث فرهنگی جزیره دارد.
با مرور چند خبر مربوط به سال ۱۳۹۶ به نشانههایی از این تلاش توأم با احترام بر میخوریم.
سهشنبه ۱۳ تیرماه ۱۳۹۶ خبرگزاری ایرنا به نقل از روابط عمومی و امور بینالملل سازمان منطقه آزاد قشم خبر نامزد شدن ( طرح احیای سازههای تاریخی آب جزیره قشم ) در جایزه توسعه پایدار نهاد فرهنگی سازمان ملل ( یونسکو ) در سال ۲۰۱۷ را منتشر کرد.
و در خبری دیگر در دوم مرداد ۱۳۹۶ خبرگزاری صدا و سیما به نقل از مدیرعامل شرکت آب و برق و تأسیسات منطقه آزاد قشم نوشت: قدمت سه هزار سالهای از دانش بومی مردمان جزیره قشم در جمعآوری آب باران و استفاده از آن در کشاورزی٬ دامپروری و مصارف خانگی وجود دارد. فرامرز مومنی این سخنان را در ( نخستین رویداد ملی حکمرانی آب ایران ) اظهار نمود.
خبرهای ریز و درشت دیگر هم وجود دارد که همگی گویای تلاشهای جاری است.
روز جهانی آب در جزیره قشم حال و هوای کار و تلاش و احترام به میراث گذشتگان دارد٬ اتفاقی که شایسته تقدیر و تشکر است.
همه بانوانی که به قشم سفر کردهاند بدون تردید اگر ( نقش حنا ) را تجربه نکرده باشند وسوسه ترسیمش روی دست یا پای خود را داشتهاند.
( حنا ) در فرهنگ بومی قشم جایگاه ویژهای دارد و در جشنها و مراسم آیینی و بسیاری از شئون زندگی مردم جزیرهنشین نقش دارد. حنا از دیرباز یکی از شاخصهای فرهنگ بومی این منطقه به شمار میرفته و در حال حاضر نیز کار با حنا برای بسیاری از بانوان هرمزگانی یک هنر محسوب میگردد.
در فرهنگ ایرانیان و فرهنگهایی که ریشه در تاریخ کهن دارند نیز حنا حضوری پررنگ دارد. از هر ایرانی که سؤال شود حنا را به خوبی میشناسد٬ البته تا همین چند سال پیش٬ حنا با اسم یزد پیوند دیرینهای داشت٬ چنانکه هنوز هم گذر ( مازاریها ) در یزد بوی حنا میدهد و صدای چرخ ( مازاری ) به گوش میرسد.
عمده رویشگاه درختچه حنا در استانهای سیستان و بلوچستان٬ کرمان٬ هرمزگان و خوزستان است و چرخ صنعت استحصال حنا یعنی همان پودر سبزرنگ جادویی در یزد میچرخد و نام مازاری به آن دادهاند. ( ماز ) به معنای ( چرخ نورد ) است و مازاری نام کلی حرفه تولید حنا است.
میتوان از زبان ناخداهای سالخورده جزیرتی که تا سالهای نه چندان دور در پهنه آبی خلیج فارس دریانوردی میکردهاند شنید که حنا یکی از اقلام عمده صادراتی ایران به حاشیه جنوبی خلیج فارس و شمال آفریقا بوده٬ سالهایی که هنوز اژدهای سرخ چین بیدار نشده بود.
در حال حاضر مصرف حنا کاهش نیافته و همچنان بازار خوبی دارد اما محصولات متنوع چینی و هندی مجالی به محصول با کیفیت و سنتی ایران نمیدهند و حنای ایرانی دیگر مثل قبل رنگی ندارد.
( میکا والتاری ) در رمان تاریخی ( سینوهه پزشک مخصوص فرعون ) در چندین جا به حنا اشاره میکند که ظاهراً در ۱۳۰۰ سال پیش از میلاد مسیح٬ حنا برای مصریان بیشتر جنبه آرایشی داشته.
این گیاه خوشرنگ در ادبیات ایران نیز برای خود حضور کم و بیش پررنگی دست و پا کرده!
صائب تبریزی در مطلع غزلی مینویسد؛
مغیلان پای نازک طینتان را در حنا دارد چه غم دارد ز خار٬ آن کس که آتش زیر پا دارد؟
و بیدل دهلوی نیز در مطلعی از غزلیات خود در وصف نگارههای حنا مینویسد؛
رگ گل آستین شوخی کمین صید ما دارد که زیر سنگ دست از سایه برگ حنا دارد!
رنگ٬ دستمایه اصلی هنرمندان و ادبپروران در استفاده از حنا در آثار خویش است. تولید رنگ پس از مخلوط شدن با آب مهمترین خصیصه حنا است. هرچند انواع حنا وجود دارد و هر کدام از آنها نیز دارای رنگ خاص هستند٬ اما غالباً رنگ حنایی را همه میشناسیم.
زنان جزیرتی حنای ایرانی را خیلی خوب میشناسند و به سادگی به نوع آن که مربوط به چه منطقهای است و یا محصول چه فصلی از سال است پی میبرند. مانند برگ سبز چای که در سال چند نوبت چیده میشوند و هر کدام رنگ و بوی مخصوص خود را دارند٬ حنا نیز در سه نوبت تیرماه٬ شهریورماه و دیماه برداشت میشود که باز هم مانند چای هر کدام دارای رنگ و ویژگیهای خاصی هستند و تشخیصش فقط در توان افراد حاذق است.
در کل حنا نزد زنان جزیرتی سه کاربرد ویژه دارد؛ پزشکی٬ آرایشی٬ آیینی.
به شکل بسیار ظریفی رد پای علوم باستانی در جزیره قشم وجود دارد و حنا نیز از این قاعده مستثنا نیست. خواص درمانی حنا بیشتر همانی است که از طب قدمایی بجا مانده و به شکل کامل و مستندش نزد زنان جزیرتی موجود است.
اما کاربرد آیینی حنا نزد زنان جزیرتی بسیار پررنگتر از خواص طبی آن است. در مراسم عروسی٬ جزیرتیها آیین حنابندان را در ۲ شب و با عناوین ( حنیر دزی ) و ( حنیر راستی « به معنای شروع جشن عروسی و پذیرایی عمومی از میهمانان است » و حنیر عوضا « به معنای عوض کردن حنای مخصوص عروسی میان خانواده عروس و داماد است و نشانه پیوند مبارک دو خانواده » ) برگزار میکنند که دارای آداب و رسوم مفصلی است.
زنان معتقد و پایبند به مبانی دین مبین اسلام آیین حنابندان و سایر مراسم جشن عروسی را با شعائر اسلام پیوند دادهاند و این مراسم در جزیره همراه با مدحخوانی پیامبر مکرم اسلام (ص) و حضرت فاطمه زهرا (س) و سایر اولیای دین همراه است. در جزیره قشم اعیاد اسلامی جایگاه بسیار ویژهای در تقویم دارند که هر کدام از آنها نیز با نقش و رنگ حنا٬ جان میگیرند و در زندگی جاری و ساری میشوند.
گفتنیها راجع به حنا و حنیر! در جزیره بسیار است و همه گفتنیها در این مختصر نمیگنجد. اما اگر بخواهیم حق مطلب در این نوشتار ادا گردد باید نگارههای حنا در جزیره را به گلبافتههای قالیهای ایرانی تشبیه کنیم و همانگونه که نگارههای قالی از رنگ و تار و پود جان میگیرند٬ نقش حنای جزیره نیز تارش را از دیبای فکرت زنان دارد و پودش را از هنر دستانشان و رنگش را از طبیعت پر از رنگ جنوب.
متأسفانه در سالهای اخیر انواع و اقسام محصولات و حتی شابلونهایی با طرحهای آماده به بازار آمده که عمدتاً مصنوعاتی از کشورهای چین و هند هستند که بعضاً از سوی افراد ناآگاه نیز مورد استقبال قرار میگیرند. اما اگر خواهان اصالت زیبایی هستیم باید دستها را به هنر دستان زنان قشمی بسپاریم و نسیم دریا و حریر امواج و طلای مذاب کویر و لطافت حضور و... را تجربه کنیم؛ تجربهای به گرانبهایی گلبافتههای ایرانی.
و هرچند که این طرحها چند روزی بیشتر ماندگاری ندارند اما عطرشان تا همه عمر در مشام مسافران به قشم ماندگار خواهد بود.
اما چرا اصلاحطلبان بر سر ایدهای نمیایستند. آنان همواره از ایده اصلاحطلبی حرف میزنند. ایدهای که تفاسیر و تعابیر بسیاری دارد. اصلاحطلبان زبان خود را از دست دادهاند، همان زبانِ دوم خرداد ٧٦ را. گویا بنا ندارند دیگر با صدای بلند با آن زبان سخن بگویند. تا مسائل و مشکلات پابرجاست، بر اصلاحطلبان است که قادر باشند کلمات دومخردادی را به زبان بیاورند و آنها را به نقد بکشند و معنایی تازه بدانها دهند.
احمد غلامی، سردبیر شرق در سرمقاله این روزنامه نوشت: «خبری از حسن روحانی نیست. سکوت، لبفروبستن و سخننگفتن گاه بهترین استراتژی است. باید از سکوت رئیسجمهور استقبال کرد و بر این نکته تأکید داشت که سخنرانیهای مدام و گاه تند و بیمحابا از هر جنمی که باشد، رفتهرفته توان خود را از دست میدهد و بیمقدار خواهد شد. سیاست داخلی ایران چنان دگرگون شده و رو به افول میرود که با شوکهای موردی نمیتوان آن را احیا کرد. شاید آن چه روحانی را به سکوت واداشته، پیبردن به ناکارآمدی همین شوکدرمانی است. حسن روحانی سالیانِ باقیمانده بیش از هر کس دیگری باید تلاش کند تا نگذارد فضای خمودِ موجود به بنبستی سیاسی منتهی شود. شاید تدبیرِ سکوت برای بیرونرفت از وضعیت نامساعد اقتصادی و سیاسی بهترین راهکار باشد. اگر چه وضعیت سیاسی بسیار دستکاری شده و تشخیص سِره از ناسره دشوار مینماید اما دستکاری مجدد آن از سوی دولت برای پایاندادن به انتقادات و اعتراضات دردی را دوا نمیکند و صرفا به تأخیر انداختن تنشهای بنیانکن است. در جبهههای نبرد هم زمانی فرا میرسد که باید چشم در چشم مرگ ایستاد و از آن نهراسید. هیچ رزمندهای تا ابد نمیتواند پشت خاکریز بماند. خاکریزها برای دفاع و هجوم به وقت مقتضی هستند. اکنون دولت روحانی پشت خاکریزهای خود زیر آتش سنگین مشکلات اقتصادی و سیاسی قرار دارد و برای دفاع از خود کم نمیگذارد. وزیرانِ او، علی ربیعی، عباس آخوندی و محمود حجتی توانستند دوباره به کابینه بازگردند.
ماندگاری آنان از زخمی شدن دولت و اتلاف وقت به دلیل انتخاب جایگزین جلوگیری میکند. دشواریهای دولت روحانی روزبهروز افزونتر میشود. معلوم نیست تغییرات و تحولات ضد ایرانی در کابینه ترامپ چقدر اثر سوء بر عملکرد دولت دارد و آیا بیش از این هژمونی ناشی از برجام را در ایران و جهان تضعیف خواهد کرد. ناگفته پیداست که در این منازعه حسن روحانی به دلیل جایگاهش در مسائل جهانی و منطقهای دست بالا را ندارد و به یقین ابتکار عمل در دست او نیست. هر چه هست و هر مقدار که رئیسجمهوری در مسائل منطقهای و جهانی نقش داشته باشد، این نکته قابل اغماض نیست که فرمانده اوست. اگر چه همگان حتی مخالفان دولت هم میدانند که سیاست داخلی و جهانی ایران، سیاستی به غایت پیچیده و دشوار است و آن چه این پیچیدگی را دوچندان میکند، اثرگذاری افرادی است که هیچگونه سمت دولتی، رسمی و دیپلماتیک در سیاست ایران ندارند اما به دلایل متعدد از اثرگذاری ویژهای برخوردارند. این بغرنجترین عارضه سیاستورزی در چهار دهه گذشته ایران است که بسیاری را از پا درآورده و به جامعه آسیبهایی جدی وارد کرده است، گیرم به دلیل فوران مصائب سیاسی و اقتصادی اینک این گروه سر در لاک خود فرو برده و به انتظار نشستهاند تا در هنگامهای دیگر سر بر آورند. اثباتِ این ادعا کار دشواری نیست، چه حجتی مستدلتر از غیبت اصولگرایان در عرصه سیاست و مهمتر، اتاق فکر آنان که زیر خاکستر پنهان شده است، تا به وقت شعله کشیدن در روز مقرر. گر چه دیگر بعید است این تاکتیک کارآمد از آب درآید.
شرایط سیاسی چنان دگرگون شده که حتی اصلاحطلبان که زمانی بین پوزیسیون و اپوزیسیون در آمدوشد بودند، به یکباره جامه پوزیسیون بر تن کردهاند و تمامقد از اصلاحطلبی بدون نقاب دفاع میکنند. آنان برعکس دولت روحانی از پشت خاکریزهای خود بیرون آمدهاند، نه به قصد حمله، بلکه برای شناسایی منطقه. هر چند هرازگاهی نیز ناچار به درگیری و پیشروی و عقبنشینی بشوند. اما خصلت کار آنان نه جنگ چریکی در آستانه تغییر و تحولات سیاست داخلی است، بلکه شناسایی پدیدههای نوظهور در سیاست است. آنان تلاش میکنند به این پرسش پاسخ بدهند: چطور شد که اینگونه شد؟ پرسشی دوسویه که یک سویه آن نشانگر غفلتی است که ورزیدهاند و روی دیگر آن کنجکاویِ سیاسی برای کشف پدیدههای نوظهور. کنجکاوی که با سن و سابقه اصلاحطلبان همخوانی ندارد. آنان بر عکس روحانی نباید سکوت اختیار کنند، سکوت کردن به وقت سخنگفتن برای آنان جز تزویر و ریا و مصلحتاندیشی اندوختهای نخواهد داشت. حالا که آنان ناگزیر به سخنگفتناند، چگونه سخنگفتن اهمیتی حیاتی مییابد. این در حالی است که اصلاحطلبان در کار کلاسیکترین کنشهای سیاسی مانند «استعفا» یا بازگشت به خاکریز در وقت مقتضی ماندهاند. از اینروست که هر وقت آنان در موضعی قرار میگیرند که هر چیز را سر جای خود بنشانند و نظمی دوباره به سیاست، جامعه و مردم بدهند، تداعیگر بازگشت به گذشته هستند. اصلاحطلبان باید جسارت آن را داشته باشند که ایدهای طراحی و با شجاعت از آن پشتیبانی کنند. زندگیکردن بدون ایده تحملناپذیر است.
اما چرا اصلاحطلبان بر سر ایدهای نمیایستند. آنان همواره از ایده اصلاحطلبی حرف میزنند. ایدهای که تفاسیر و تعابیر بسیاری دارد. اصلاحطلبان زبان خود را از دست دادهاند، همان زبانِ دوم خرداد ٧٦ را. گویا بنا ندارند دیگر با صدای بلند با آن زبان سخن بگویند. تا مسائل و مشکلات پابرجاست، بر اصلاحطلبان است که قادر باشند کلمات دومخردادی را به زبان بیاورند و آنها را به نقد بکشند و معنایی تازه بدانها دهند. بگویند در سال ٩٧ تلقی آنان از مردم، دانشجویان و کارگران چیست، بگویند «سیاست» چگونه احیا خواهد شد، یا اولویت ایران امروز چیست. حتی اگر خود آنان در این راه قربانی شوند. این شجاعتی است که «ایده» از آنان میطلبد. ایده حیات دارد و برای ادامه حیات خود نیاز به فاعلی دارد تا به آن جان دهد. با تلاش صرف برای بقا، و احیای اصلاحطلبی نمیتوان به «مردم» رسید. آنان جلوتر ایستادهاند در پیش ما، نزدیک به دامنه کوهی که به قلهاش نشانی است.»
ژئوپارک یک مفهوم فراگیر در عرصههای محیطی٬ فرهنگی و اجتماعی است که از سوی بال فرهنگی سازمان ملل متحد(یونسکو) با هدف ارتقای سطح دانش بشری٬ کشف علل و عوامل زمینشناختی و زیستمحیطی٬ ایجاد انگیزش در اجتماع جهت صیانت از مواهب خدادادی٬ ایجاد ساز و کاری پایدار جهت معرفی فرهنگهای مبتنی بر طبیعت و چگونگی همپایی آن با محیط و در مقیاس محلی جهت جلب توجه افکار عمومی در بهرهبرداریهای اصولی اقتصاد مدرن در شاخههای گوناگون٬ به برخی از مناطق نادر جهان اطلاق میشود.
ژئوپارک در مجموع گویای اهمیت ویژه این مناطق در جهان است٬ چه از نظر طبیعی و چه از نظر فرهنگی و در دو سطح محلی و جهانی.
چند سالی است ژئوپارک قشم توسط نهاد جهانی فرهنگی یونسکو به رسمیت شناخته شده و از آن به عنوان میراث مشترک بشری یاد میشود. عنوانی که از آن میتوان دریافت غیر از عوارض زمینشناختی٬ عوامل دیگری هم در معرفی این منطقه به عنوان ژئوپارک نقش داشتهاند٬ عواملی مانند غنای فرهنگی٬ اصیل و بکر ماندن باورها٬ آئین و شئون زندگی افراد بومی از معماری گرفته تا لباس و غذا و تلاش برای هماهنگ شدن با محیط و امرارمعاش.
تلاشی که طی قرون و هزارههای متمادی شکل گرفته و مردمان جزیره آموختهاند برای بهرهمندی از مواهب طبیعت خداوند به جای تغییر در آن و بهرهبرداری باید با طبیعت هماهنگ و همراه شد و گزافه نیست اگر بگوییم نشانههای همراهی فرهنگ بومی جزیره با طبیعت است که نخستین بارقههای پیوند چهار عنصر آفرینش با این فرهنگ دیرپا را در اذهان متبادر میکند.
پیوندی ناگسستنی میان خاک و آب و باد و آتش٬ چهار عنصری که ستونهای استوار این فرهنگ را پیریزی کردهاند و باز هم به گزاف نگفتهایم که نشانههای پیدایش علومی مانند کیمیاگری و سایر علوم خفیه در هر گوشه از این جزیره و فرهنگ مردمانش نمایان است!
علومی که همانند گنجی عظیم در جایجای این جزیره به یادگار هستند و در بحران جهانی زیستمحیطی که گریبانگیر بشریت است٬ راهحلی هستند برای نجات زمین از این ورطه!
برای رسیدن به این مفاهیم ناب باید گردوغبار تاریخ را زدود و نگریست که پیشینیان در این جزیره چگونه پای عهدنامه دوستی جزیرتی با جزیره را به عرق جبین و هوش محیطی خود ممهور کردهاند و قرنها و هزارههای متمادی به آن عهد استوار ماندهاند٬ از نسلی به نسل دیگر. البته نباید غافل بود که طبیعت شگرف و وسوسهگر جزیره باعث گردیده تا بسیاری از حقایق تاریخی و طبیعی و فرهنگی قشم٬ پیچیده در لفافه قصه و افسانه و افسون در کلام مردمانش جاری باشد چنانکه گویی برخی از آنانی که سودای یافتن راز کیمیاگری در سر داشتهاند در گوشه و کنار جزیره فالگوش ایستادهاند تا زمانی که دیگر فقط تندیسی از پیکره آنها به جای مانده٬ غافل از این معنی که کیمیای سعادت درک آفرینش است!
باری فرهنگ مردم سواحل جنوبی ایرانزمین مملو از افسانه و افسون است چنانکه اگر قدمهای تازهواردی به قشم٬ خواب صدفهای معابر تنگ و شورهزارها را از پس دهها هزار سال آشفته کند و کوههای تراشخورده را به نگاهی لمس کند خواهد گفت؛ بیشک اینجا محل پیدایش علوم خفیه است و محل پیوند علم با افسانه و با خود زمزمه خواهد کرد؛ علوم خفیه از این محل یا اگر این جزیره بدیلی داشته باشد از جایی شبیه به اینجا سرچشمه گرفتهاند٬ جایی که ساکنانش از هر جنسی که باشند چنین افسانهپرداز و واقف به علوم باستانیاند!
چنین فرضیهای بیپایه نیست چراکه باید به ژئوپارک قشم از دو منظر نگاه کنیم٬ اول رویش از اعماق دریا٬ با تمام رمز و رازهای ناآشنا به چشم اغیار و نامحرمان که البته خلیجفارس در این جزیره با سخاوت و فراخ اندیشه همه نشانههایی را که جزیرتی هوشیار برای سرایش شعر و قصه و افسون و افسانه نیاز داشته در اختیارش گذاشته و گویی مجال مدحگوییاش را به جزیرهنشینان ارزانی داشته!
دوم فرسایش و سایش و صیقل به دست باد و آب و آفتاب٬ حادثهای تکراری به عدد امواج خلیج فارس و به شمارش طلوع و غروبهای خورشید در افقهای شرق و غرب خلیج فارس و به بیپایانی وزیدن نسیم خلیج فارس بر تن قشم٬ این جزیره شگفتیها!
اینجا نقطه آغاز آفرینش فرهنگ دریاست. اینجا نقطه آغاز آفرینش رویاهای خیس دریاست. اینجا نقطه آغاز کیمیاگری یک جزیره است. اینجا نقطه آغاز آفرینش علوم دریایی و باستانی و جزیرهای و ...
در اخبار قدماست که آفرینش حیات از اختلاط عناصر است٬ یعنی خاک و آب و باد و آتش٬ که همه در جزیره قشم و ژئوپارک به وفور و از نوعی دیگرش آماده آفرینش دیگری بوده و حال آماده مکاشفه دیگری هستند!
اول خاک و سنگ رازآلود اعماق خلیج فارس با تمام گفتنیها از هبوط ملائک و عروج انبیا که به چشم دیدهاند و حالا سخت و محکم بر سطح لطیف آب گسترده شده و به گامهای هر جوینده سلام میگویند!
دوم موجهای بازیگوش و گاه سرکش خلیج فارس که هرگز از آمدن و رفتن نهراسیدهاند و خسته نشدهاند٬ موجهایی که هر لحظه سواحل را تطهیر میکنند و سفره جزیرتیها را رنگینتر و خاک رازآلود جزیره را رازآلودهتر اما هرگز برای رسیدن و سرک کشیدن میان تنگهها و درهها و کوچه پسکوچههای جزیره قد نمیکشند و هر ذره خاک و سنگ جزیره با نفسی عمیق٬ حس بودن در کنار منبع آبهای گرم و پاک خلیج فارس را لمس میکند!
سوم هرم داغ آفتاب روزافروز٬ آفتابی ساتع شده از منبع لایتنهی آتش. آفتابی داغ که خلیج فارس را به جوش میآورد و شرجیاش پاسخی به حس بازیگوشی و کنجکاوی موجهای مکرر خلیج فارس است و ایامی هم در تدارک بشقاب خرمایی برای رنگینک سفره جزیرتیها و ...
و باد که موجودیتش همانند هر آنچه که نمیتوان آن را دید با افسانه همراه است و در جزیره باد حریروَش برخاسته از سطح نیلگون خلیج فارس عنصری است از عناصر آفرینش که سر به سایر عناصر سپرده و تن به آنها میساید و به هر کنجی سرک میکشد و با هر هبوط و عروجی همبال است و با هر روندهای همپا. عنصری که در مجاورت منابع لایتنهی آب و آتش و خاک رازآلود مداومتی دارد به طول غارهای جزیره!
مسلماً فرهنگی که بر پایه چهار عنصر آفرینش پیریزی شده باشد و منابع الهام را کنار خود داشته باشد و ریشه در تاریخ بشریت٬ علوم عصر حاضر را که بر اساس فرمولهای طراحی شدهی ریاضی مهندسی شدهاند را به چالش خواهد کشید و ژئوپارک قشم به پشتوانه این فرهنگ کهن و آمیخته با طبیعت است که توجه فرهنگدوستان جهان را چنین جلب کرده است.
اگر نگاهی به عوارض زمینشناختی مناطق همجوار در جنوب شرق فلات پهناور ایرانزمین بیندازیم به سادگی میتوانیم سیاههای از شگفتیهای طبیعی را تنظیم کنیم٬ همچون دریاچه صورتی و تپه مریخیها در استان سیستان و بلوچستان و یا موزه طبیعی ژوراسیک و گورستان دایناسورها و دره راین و گندم بریان در استان کرمان و ...
اما داستان ژئوپارک قشم چیز دیگریست!
داستانی از جنس فاش گفتن رازهای آفرینش٬ از چهار عنصری که به باور مردمان باستان و پیروان ادیان ابراهیمی سرآغاز خلقتند٬ داستانی که در تنگهها و غارها و تندیسها و جایجای جزیره نقش جان میگیرند و در ذهن مردمان نقش ماندگار میشوند.
باری٬ موسیقی رعبآور و مهیبگونه باد وقتی کوه یا صخرهای عظیم یا دهلیزی کشیدهشده در درازنای رازها سازی زهی میشوند در دستانش یا بر لبانش مانند فلوت یا ترومپتی٬ و یا درخشش مسحور کننده دیوارههای مملو از فسیلهای هزاران ساله که مهتابِ آفتابگونه شبهای شرجی تابستانی جزیره به یاد روزهای اعماق دریا میاندازدشان و در چشمان مردمان جزیرتی اسرار میتراوند و یا هر لحظه موج دریا و سایش حریر شرجی بر سر جزیره و ساکنانش و رقص بالههای رنگین موجودات ناشناخته اعماق دریا در باور جزیره و تقلب موج و باد و آفتاب و شرجی از روی دست جبرائيل امین هنگام خلقت٬ تقلیدی که به تولد تندیسها و تندیسها و تندیسهای منتظر مکاشفه در گوشهگوشه جزیره منجر شده یا بازی وهمآلود نور و سایه میان تندیسها که میتوانند هر واقعیتی را به افسانهای ژرف بدل کنند٬ همه و همه سبب شدهاند که ژئوپارک قشم افسانه بسیار داشته باشد و علم زمینشناسی در ژئوپارک قشم پیوندی داشته باشد با زیباشناسی و اسطورهشناسی و اتصالی ناگسستنی با علوم باستانی!
و اینگونه است که ژئوپارک قشم منبع بیپایان علم و افسانه و فرهنگ و اسطوره و طبیعت و راز خلقت است از نادیدههای اعماق دریا تا هنرمندی ابر و باد و مه و خورشید و ...
ژئوپارک قشم و چهار عنصر آفرینش مقالهایست از کتاب «و اینچنین است قشم»