به گزارش فرادید، حقیقت این است که افراد موفق بسیار زیادی هستند که نه تنها به همه کارهایشان میرسند و وقت کم نمیآورند بلکه زمان مناسبی را هم به تفریح و سرگرمی اختصاص میدهند. اما کلید رسیدن به چنین سبک زندگی رعایت نظم و انضباط است.
البته اشتباه نکنید. ما اصراری نداریم که همه افراد باید از اصول مشابه و یکسانی برای منظم شدن استفاده کنند. در واقع از نظر تیپشناسی نوین، منظم بودن یک تعریف واحد ندارد. بلکه ما معتقدیم هر کس ممکن است روشِ منحصر به فرد خودش را برای افزایش عملکرد و استفاده صحیح از وقت داشته باشد.
اما به هر حال به این هم اعتقاد داریم که برخی اصول مشترک وجود دارند که ممکن است برای بسیاری از افراد مفید و مناسب باشد.
با مطالعه این راهکارها، لزوما قرار نیست سبک زندگی خودتان را با آنها منطبق کنید تا نتیجه بگیرید. شکی نیست که ممکن است شما راهکارهای متفاوت و منحصر به خودتان را داشته باشید.
اما در ادامه سعی میکنیم تعدادی از راهکارهای افزایش بهرهوری را با هم مرور کنیم. سعی کنید راهکارها را بخوانید و آنهایی که احساس میکنید برای شما مناسب است را در زندگی روزمرهتان به کار بگیرید. دقت کنید هیچ لزومی ندارد که حتماً مقید به همین راهکارها شوید، ممکن است روش شما متفاوت باشد.
۷. زمان مشخصی را برای انجام کارها در نظر بگیرید
داشتن یک زمان روتین و یک بازه زمانی تکرارشونده در طول روز برای انجام کارهای مشخص، ایدهٔ خیلی خوبی است.
مثلا مدتی بود که من بعد از ناهار و استراحت و از ساعت ۳ به بعد (تا حدود عصر) را فقط به کتاب خواندن اختصاص داده بودم. این کار باعث شده بود تمرکزم از حالت عادی بیشتر شود و انگار ذهنم شرطی شده بود که در آن بازه زمانی، من باید کتاب بخوانم.
فرقی ندارد چه زمانی را به چه کاری اختصاص میدهید. این بستگی به خودتان دارد. اما اگر در طول روز کارهای ثابت و مشخصی را انجام میدهید، سعی کنید این کارها به صورت روتین در ساعات مشخصی از شبانهروز انجام شوند.
۸. ببینید چقدر کشش دارید
موقع انجام کارهای مختلف، مهارت و پایداری خودتان را ارزیابی کنید. معمولا یک حد بهینه و طلایی برای عملکرد هر کس وجود دارد. سعی کنید آن حد بهینه را برای خودتان پیدا کنید.
مثلا من فهمیدهام که در هر ساعت میتوانم حدود ۲۰ صفحه کتاب بخوانم. من نقطه بهینه و طلایی خودم را پیدا کردهام. اگر در یک ساعت تعداد صفحات کمتری بخوانم یعنی وقتم را تلف کردهام، اگر تعداد صفحات بیشتری را بخوانم یعنی بدون دقت کافی و خیلی سریع مطالعه کردهام.
این برای من یک معیار شده است. برای هر کاری، نقطه بهینه و طلایی خودتان را پیدا کنید مهم این است که در همان بازهٔ طلایی باقی بمانید. بهرهوری شما زمانی اتفاق میافتد که در محدوده نقطه طلایی خودتان باشید.
۹. اضافهها را دور بریزید!
هر چیز اضافه یعنی اتلاف وقت. اگر لیست کانالهای تلگرامتان زیاد شده است، از آنها لفت دهید و بیرون بیایید. اگر ایمیلهای اسپم اینباکس شما را اشغال کرده است، آنها را لغو اشتراک (unsubscribe) کنید، اگر کمد لباستان پر است، آن را خالی کنید، میز کار، اتاق و ... هم همینطور.
اضافهها را دور بریزید تا متمرکزتر شوید. خلوت بودن فضای بهتری برای تمرکز کردن ایجاد میکند و وقتی روی کارتان متمرکز باشید، عملکردتان به طرز فوقالعادهای بهتر خواهد شد.
۱۰. صبحها زودتر از خواب بیدار شوید و چند دقیقه تمرکز کنید
صبحها قبل از این که مشغول انجام کارهای روزمره شوید، اندکی تامل کنید و در یک جای آرام و در وضعیت بدنی مناسب قرار بگیرید و فقط تمرکز کنید. افکارتان را آرام کنید و رفته رفته خودتان را از نظر ذهنی برای انجام مسئولیتها و کارهایی که قرار است انجام دهید آماده کنید.
همین کار ساده اگر به صورت آیین یا روتین در بیاید در بلند مدت اثرات باورنکردنی روی ذهن و عملکرد شما خواهد داشت.
۱۱. نکته آخر
نمیشود در مورد افزایش عملکرد و راهکارهای آن حرف زد ولی در مورد کیفیت خواب و ساعت خواب چیزی نگفت.
ما در این مقاله قصد ورود به این موضوع را نداریم اما نکتهای که میخواهیم روی آن تاکید کنیم این است که شاید خیلی مهم نباشد که شبها کِی میخوابید و روزها چه ساعتی بیدار میشود.
حتی شاید این هم در شروع کار آنقدر مهم نباشد که چند ساعت در روز میخوابید، بلکه مسئلهای که بسیار مهمتر است این است که در ساعتهایی که بیدارید چقدر موثر و با کیفیت کار میکنید؟
آرسام هورداد
وقتی وارد ساختمان مندرس و بشدت محقر آنجا شدم، آن آقایی که پشتمیز بود گمان کرد من برای خودم آمدهام ثبتنام. اصرار و اصرار که همین الآن ثبتنام کن. من هم گفتم نه، من شاغلم، برای فرزندم میخواستم بپرسم. او هم، اکنون مدرسه میرود. اما آن متصدی گفت حالا فرزندتان برای بعد، الان خودتان ثبتنام کنید. گفتم من از صبح تا شب سرکار هستم. گفت: اینجا اصلاً برای همین افراد بهوجود آمده. کلاسهای ما فقط پنجشنبه، جمعهها تشکیل میشود. طوری برنامهریزی میکنیم که فقط پنجشنبهها بیایید. گفتم: پنجشنبهها هزار گرفتاری دارم. گفت اشکالی ندارد، یکی در میان بیایید. اینجا کسی به خاطر غیبت رفوزه نمیشود.
خلاصه از او اصرار و از من انکار… بالاخره گفتم: آقاجان راستش اصلاً من دیپلم ندارم. مدرک من سیکل است. من قانوناً نمیتوانم ثبتنام کنم. گفت: اصلاً اشکالی ندارد! شما ثبتنام کن. بعداً دیپلم میگیری! گفتم مگر میشود بدون دیپلم در دوره لیسانس ثبتنامکرد؟! گفت: آقا در این کشور، کار نشد ندارد. شما ثبتنامکن بعد برو یکی از این مؤسساتی که فوری دیپلم میدهند و تبلیغ هم میکنند دیپلمت را بگیر. این که اینقدر استخاره ندارد…!
واقعش، وقتی آن همشهری همسفر، آن ماجرا را گفت باور نکردم و در دلم گفتم عجب آدم لافزنی است. مگر چنین چیزی ممکن است؟!… اما مدتی بعد کمکم پیامکهای «دیپلمفوری» را روی گوشی خودم دریافت کردم و دیگران هم گفتند که خیلی زیاد تبلیغ میشود… کمکم به شک افتادم که نکند راست میگفت؟ اما هفته پیش که صفحه و پروفایل رسمی عضو هیأت علمی یکی از بزرگترین دانشگاههای کشور، دستبهدست در شبکههای اجتماعی چرخید و همه کشور و بلکه جهان را درنوردید، مطمئن شدم که آن همشهری ما، آدم صادقی بوده است و بیجهت درباره او گمان بد کرده بودم. هم میشود بدون دیپلم، لیسانس و احیاناً دکترا گرفت و هم میشود استاد دانشگاه شد و در صفحه رسمی دانشگاه طرحهای اجرایی ارائه کرد، از جمله تکهتکه کردن کرهزمین، حمل مسافر با ابر، انتقالکوهها و جالبتر از همه ایده مدیریت بیبرنامه با تکیه بر متون دینی!
ممکن است برخی کسانی که صفحه رسمی این استاد را در شبکههای اجتماعی دستبهدست کردهاند، قصدشان تفریح و خنده باشد، اما واقعاً این رخداد به تنهایی گواه فاجعهای بزرگ در آموزش عالی این سرزمین نیست؟
از زمانی که افراد برای رفتن به دانشگاه رقابت میکردند و در آموزش عالی، شأن و جایگاهی وجود داشت بیش از دو دهه نگذشته است. اما، به نظر میرسد تفکری که منشاء و خاستگاه فکری آن، نظام سرمایهداری مبتنی بر رقابتکامل و بدون نظارت است، رقابت را از تقاضا برای تحصیل، به سمت عرضه انفجاری خدمات تحصیلی غیر رایگان و غیر انتفاعی، با هدف درآمدزایی از تقاضای انباشته موجود در جامعه سوق داد. رقابت برای بیزنس تحصیل چنان بالا گرفت که در برخی مناطق تعداد دانشگاهها از دبیرستانها بیشتر شد و کار تا بدان پایه پیشرفت که مازاد صندلیهای خالی دانشگاههای نورسته به نسبت متقاضیان به قریب یک میلیون صندلی اضافه رسید! آش بهحدی شور شد که این دانشگاهها با راهاندازی اتحادیه صنفی، از دولت تقاضا میکردند که هر طور ممکن است به آنها دانشجو برساند تا زیانده نشوند! پس از آن، حرفهای عجیب و غریبی درباره نحوه آموزش و مدرک دادن این مراکز منتشر شد و نهایتاً دولت و مراجععالی تصمیمگیری، تصمیم گرفتند به نحوی این وضع را سامان دهند. معاون وزیر علوم همین چند هفته پیش اعلام کرد که ما توانستهایم تعداد دانشگاههای کشور را از ۲۸۰۰ واحد در سال ۹۲ به ۲۲۲۰ واحد در سال جاری برسانیم!
آشکار است که فربگی سرطانگونه شمار مراکز آموشعالی که صندلیهایی به مراتب بیشتر از تعداد فارغالتحصیلان دبیرستانها خلق کردهاند، زمینه انواع روشهای جذب رقابتی برای بهدست آوردن انتفاع را بوجود میآورد و این امر خود به خود، با هدف اصلی و بنیادین آموزشعالی دچار تضاد میشود. یکی از بزرگترین نمونههای بارز و آشکار این تضاد، کارنامههای آزمون ورودیهای این دانشگاههاست. کسانی که با نمرات صفر در دروس ریاضیات، فیزیک و شیمی وارد رشتههای مهندسی میشوند و بعد از چند سال به عنوان مهندس، مهندسی امور را به دست میگیرند! (شمار زیادی از نمونههای این کارنامهها در دسترس است)*
تجاریشدن آموزشعالی، بدونتردید نشانه استیلای ارزشهای نظام سرمایهداری در این بخش است. نظامی که رابطه دانشجو، دانشگاه و جامعه را صرفاً براساس میزان عایدی برای مراکز تجاریای میبیند که نام و عنوان دانشگاه بر خود گذاشتهاند. موضوع اصلی در این پارادایم، آن است که آن مراکز «اقتصادی» عمل کنند، یعنی بتوانند هزینهـ فایده کنند نه اینکه فرایند آموزش را به تمامی براساس اهداف و اسلوب بهجا آورند. برای همین است که افرادی را با نمره صفر در رشتههای مهندسی، علوم طبیعی و علوم انسانی پذیرش میکنند مبادا شمار دانشجویان از حدنصاب پایینتر آید و «بنگاه» غیراقتصادی شود! این عین منطق حاکم بر این بخش از آموزشعالی این سرزمین است. تفکر بخش خصوصی، عدم دخالت دولت و بازار رقابت کامل در نظام اقتباسشده از تفکر سرمایهداری مبتنی بر بازار باز! در چنین تفکری، آنچه اهمیت دارد «کمیت» است. کمیت است که میتواند میزان شهریه و نهایتاً درآمد را افزایش دهد. کمیت است که میتواند بنگاه را سودده کند!
شاید از نگاه اقتصاد مبتنی بر سرمایه، این اتفاق منطق اقتصادی درستی داشته باشد بدینصورت که: افرادی مؤسسات آموزشی راه میاندازند، گروهی در این مؤسسات ثبتنام میکنند. اگر کار آنها رضایتبخش بود که تقاضا زیاد میشود و رونق میگیرد اما اگر آموزش نازل بود، تقاضا کم میشود و خود به خود تعطیل میشوند!
اما موضوع اینگونه نیست. وقتی این تحلیل درست است که کار ویژه این مؤسسات «آموزش» باشد. در اینصورت کسانی که صرفاً به علمآموزی علاقه دارند این بازار را جهت میدهند. اما موضوع آنجاست که قدرتی پشت این مراکز قرار میگیرد و با آنها آمیخته میشود که کار ویژهشان را تغییر میدهد. به گفته یکی از مسئولان از ۲۹۰ نماینده یک دوره مجلس، ۲۷۰ نماینده مجوز دانشگاه گرفته بودند . در چنین ساز و کاری، دولت مجبور است مدرک این بنگاهها را به رسمیت بشناسد. آنگاه بازار عرضه و تقاضا، به هم میخورد. افراد نه برای علم که برای گرفتن گواهیای که احیاناً برای استخدام یا ترفیع به کارشان میآید، مراجعه میکنند و همین عامل است که در رابطه عرضه و تقاضا دخالت میکند و گونهای محترمانه از خرید و فروش مدرک را شکل میدهد.
به هر روی، این نظام آموزشی، مانند بسیاری از نظامات دیگر، مبتنی بر منافع است و نظامی که منفعتمحور باشد، قطعاً نمیتواند علممحور باشد. در این نظام است که فارغالتحصیلان مجدداً به منافع میاندیشند. منافع ملی قربانی منافع فردی و سازمانی میشود و نهایتاً همین دانشآموختگان تولید و همین چرخه منافع به جای دانش، بازتولید میشود. این چرخه، بصورتی کاملاً خودکار برتر بودن و اولویت داشتن منافع و ثروت بر علم را تئوریزه میکند. در این چرخه، ظهور هپروتاندیشانی که باد را لگام میزنند و سوار بر ابر میشوند و کوه را جابهجا میکنند، دیگر دور از ذهن نخواهد بود…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*نگارنده در سرمقاله مورخ ۲۹ آبان سال ۱۳۸۹ با عنوان «ورود به آموزشعالی با نمره صفر!» شماری از کارنامههای پذیرفتهشدگان در رشتههای مختلف با نمره صفر یا منفی را منتشر کرد که اصالت آن توسط سازمان سنجش تأیید شد. اما همچنان در بر همان پاشنه میچرخد!
** سردبیر روزنامه اطلاعات
منبع: روزنامه اطلاعات 30تیر97
اثرات افسردگی میتواند از سلامت روان و احساسات فرد فراتر رفته و سلامت جسمی او را نیز تحت تاثیر قرار دهد.
به گزارش ایسنا، افسردگی یک وضعیت پیچیده سلامت روان است که باعث میشود خلق و خوی فرد تنگ شده و احساس ناراحتی یا ناامیدی مداومی داشته باشد.
علائم افسردگی میتواند تجربهای موقت در پاسخ به یک غم یا آسیب روحی (تروما) باشد. اما زمانی که علائم طولانی تر از دو هفته شود میتواند نشانه اختلال افسردگی شدید باشد. این علائم همچنین میتواند نشانهای از نوعی وضعیت سلامت روانی دیگر مانند اختلال دو قطبی یا استرس پس از سانحه (PTSD) باشند.
راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی علائم زیر را برای افسردگی ذکر کرده است:
- خلق و خوی افسرده از جمله احساس غم یا پوچی در اکثر روزها
- از دست دادن لذت در فعالیتهایی که پیشتر برای فرد لذت بخش بودهاند
- خواب بیش از حد یا کمتر از میزان لازم
- کاهش یا افزایش وزن ناخواسته یا تغییر در اشتها
- آشفتگی جسمی یا احساسی و کرختی
- کاهش انرژی یا خستگی
- احساس بی اهمیت یا گناهکار بودن
- مشکلات در تمرکز یا تصمیمگیری
- افکار ناخواندهی مرگ یا خودکشی
این علائم بین افراد متفاوت بوده و ممکن است با گذر زمان تغییر کند. برای تشخیص افسردگی توسط پزشک پنج مورد یا بیشتر از این علائم باید طی یک دوره دو هفتهای در فرد وجود داشته باشد.
علائم فیزیکی افسردگی
مستندات بسیاری نشان میدهد که افسردگی از راههای زیر میتواند سلامت جسمی را نیز تحت تاثیر قرار دهد:
- افزایش یا کاهش وزن: افراد مبتلا به افسردگی ممکن است تغییرات اشتهایی را تجربه کنند که میتواند به کاهش یا افزایش وزن ناخواسته منجر شود. متخصصان علوم پزشکی ارتباط افزایش وزن مفرط را با بیماریهای مختلفی از جمله دیابت و بیماریهای قلبی کشف کردهاند. کمبود وزن نیز میتواند علاوه بر آسیب رساندن به قلب بر باروری تاثیر گذاشته و باعث خستگی شود.
- درد مزمن: افراد مبتلا به افسردگی ممکن است درد یا تیر کشیدنهای ناشناختهای از جمله دردهای مفاصل یا عضلانی، حساسیتهای پستانها و سردرد را تجربه کنند. علائم افسردگی فرد به علت دردهای مزمن میتواند تشدید شود.
- بیماری قلبی: افسردگی میتواند انگیزه فرد را برای انتخاب تصمیمهای مثبت در سبک زندگی کاهش دهد. در نتیجه با انتخاب رژیمهای غذایی نامناسب و سبک زندگی بی تحرک خطر ابتلا به بیماریهای قلبی افزایش مییابد. افسردگی خود ممکن است یک عامل خطر مستقل برای مشکلات سلامت قلب باشد. براساس یک تحقیق منتشر شده در سال ۲۰۱۵ یک پنجم از افراد مبتلا به نارساییهای قلبی یا بیماریهای قلبی – عروقی دچار افسردگی هستند.
- التهاب: تحقیقات نشان میدهد افسردگی و استرس مزمن با بروز التهابات مرتبط بوده و ممکن است سیستم ایمنی بدن را تغییر دهد. برخی تحقیقات دیگر نشان میدهد که افسردگی میتواند ناشی از التهابات مزمن باشد. افراد مبتلا به افسردگی احتمال بیشتری برای ابتلا به بیماریهای التهابی یا اختلالات خودایمنی مانند سندرم روده تحریک پذیر (IBS)، دیابت نوع دو و آرتروز دارند. با این حال هنوز مشخص نیست که آیا افسردگی باعث التهاب مزمن میشود یا این التهابات هستند که باعث افسردگی میشوند و برای درک بهتر ارتباط بین این دو تحقیقات بیشتری لازم است.
- مشکلات در سلامت جنسی: افراد مبتلا به افسردگی ممکن است با کاهش میل جنسی روبرو شوند. همچنین برخی افراد به دلیل افسردگی دچار مشکلاتی در روابط خود میشوند که میتواند بر فعالیت جنسی آنها تاثیر بگذارد.
- تشدید بیماریهای مزمن: افرادی که به بیماریهای مزمن مختلف مبتلا هستند در صورت ابتلا به افسردگی ممکن است علائمشان تشدید شود. بیماریهای مزمن خود باعث احساس تنهایی و استرس زایی شده و افسردگی ممکن این احساسات را تشدید کند. همچنین فرد افسرده ممکن است به دنبال درمان نرفته که این نیز علائم بیماری را تشدید میکند. افرادی که در عین ابتلا به بیماریهای مزمن به افسردگی نیز مبتلا هستند باید در مورد هر دو بیماری با پزشک مشورت کنند. حفظ سلامت روان میتواند سلامت جسمی را بهبود بخشد و مدیریت بیماری مزمن را تسهیل کند.
- مشکلات خواب: افراد مبتلا به افسردگی ممکن ست احساس بی خوابی یا خواب آلودگی داشته باشند. این وضعیت میتواند باعث ایجاد خستگی در فرد شده و سلامت جسمی و روانی او را کنترل کند.
پزشکان کمبود خواب را عامل مجموعهای از مشکلات سلامت میدانند. به همین ترتیب تحقیقات، کمبود خواب طولانی مدت را با مشکلاتی همچون فشارخون بالا، دیابت، مسائل مربوط به وزن و برخی انواع سرطان مرتبط میدانند.
- مشکلات گوارشی: افراد مبتلا به افسردگی اغلب مشکلات گوارشی و معدهای مانند اسهال، استفراغ، حالت تهوع یا یبوست را گزارش میدهند. بعضی افراد مبتلا به افسردگی به بیماریهای مزمن گوارشی همچون سندرم روده تحریک پذیر (IBS) نیز مبتلا میشوند. براساس تحقیقات منتشر شده در سال ۲۰۱۶ این ممکن است به این دلیل باشد که افسردگی پاسخ مغز به استرس را با سرکوب فعالیت در هیپوتالاموس، غده هیپوفیز و غدد فوق کلیه تغییر میدهد.
به گزارش مدیکال نیوز تودی، افسردگی قابل درمان بوده و پزشک میتواند با رویکردی ترکیبی با استفاده از دارو، روان درمانی و تغییر سبک زندگی و با حمایت درست، اثرات جسمی و روانی افسردگی را مدیریت کند.
بعضیها منفیبافند، عادت دارند از هر ماجرای مثبتی حتی همین اعترافات تلویزیونی دختران رقصنده در اینستاگرام القائات مسموم از خودشان صادر کنند؛ غافل از آنکه این ماجرا تبعات مثبت بسیاری داشته که از چشم کوردلانی که همیشه عادت دارند منفیبافی کنند پنهان مانده است، از جمله:
-گروهی که قبلاً متاسفانه آگاهی و شناختی نسبت به پدیدهی مشئوم رقص در اینستاگرام نداشتند و از تاثیرات مخرب آن غافل بودند توانستند این چند روز با واکاوی دقیق فیلمهای این دختران قادر به کسب آگاهی عمیق و درک ابعاد گوناگون مسائلی شوند که تا حالا به خاطر چسبیدن به جیفهی ناچیز دنیوی و دغدغههای پست نانِ شب و آبِ روز از آنها غافل و نسبت به آنها بیاطلاع بودند.
-گروهی که سالها بود به خاطر تماشانکردن برنامههای سیما باعث شده بودند آمار تماشاگران این رسانه از آمار مراجعهکنندگان به کانالهای درپیتی ماهواره هم پایینتر بیاید در همین چند روز با دیدن چندبارهی این اعترافات تلویزیونی، آمار تماشای برنامههای سیما را مقادیر معتنابهی بالا بردند.
-گروهی که مدتهاست منتظر اعلام اسامی اختلاسگران مؤسسههای مالی و اعتباری و اخلالگران بازار ارز و سکه هستند چندروزی مسائل پست دنیوی را فراموش کردند و به موضوعاتی پرداختند که تا پیش از این نه تصوری از آن داشتند و نه حتی فکرش را کرده بودند و بدینوسیله گذاشتند تا احساسشان هم هوایی بخورد!
-گروهی که نگران نام کشورشان در رسانههای خبری دنیا بودند از خماری درآمدند و دیدند که چگونه اخبار ایران از رهگذر انعکاس این ماجرا مورد توجه بسیاری از رسانههای خبری دنیا قرار گرفت.
-گروهی خودشیفته که فکر میکردند میتوانند با خودنمایی برای خودشان فالوئر کسب کنند و دیده شوند، از سرگذشت این دختران عبرت گرفتند و دستشان آمد دیدهشدن، غایت و هدف آدمیزاد نیست و چه بسا عزیزانی که تلاشی برای دیده نشدن انجام دادند و خوشبختانه روی آنتن سیما هم نرفتند، نمونهاش آقایانی که ماجرای ایرانشهر و بعضی جاهای دیگر را به وجود آوردند و خوشبختانه تا کنون اصلاً دیده نشدهاند.
-گروهی که فکر میکردند شادی خوب و افسردگی بد است در یک قرائت لاهوتی و ناسوتی و تلویزیونی دستشان آمد که شادی دنیای دون و پلید اعتباری ندارد و پشت هر خنده و حرکت موزونی یک گریه است که ممکن است تا ابد هم کش بیاید.
-گروهی که فکر میکردند در جامعه ما ممکن است سبک زندگیهای دیگری هم وجود داشته باشد دستشان آمد که هیچ همچین خبری نیست و خوشبختانه همه یکدستند و اگر واقعیات جز این را میگوید باید واقعیات را یکدست کرد (ولو شده با عجزولابه).
در هر حال این کم دستاوردی نیست و چه بسا اگر غربیها ریگی به کفششان نبود میبایستی آنرا در عداد رکوردهای گینس در زمینهی فعالیتهای مؤثر فرهنگی-تبلیغی- فکری– اخلاقی و سایر وجوه جوامع بشری ثبت کنند...
رویا صدر
منبع: ایسنا
خاطرات دوران کودکی ام را فراموش نکرده ام اما اصلاً يادم نميآيد گرمای هواي50 درجه آبادان اذیتم کرده باشد، روياي كودكي ام در آن دوران همیشه با من است، آرزوی بارش برف، پناه گرفتن زير ميز تحرير به همراه يك پتو و چند بالش، جلوي دريچه كولر گازي"اوجنرال" پنجرهايي، لرزیدن از شدت سرما و لذت يخ زدن و سؤال از مادر كه چرا در آبادان برف نميآيد و دريافت اين پاسخ از مادر كه "چون آبادان كوه ندارد".
مدرسه ما حياطي داشت بزرگ، كلاس ها را با گرما به ياد نميآورم، اصلاً چيزي به نام گرما و عطش در خاطرات كودكيم جايي ندارد، عجیب است، حتي با وجودي كه آن وقتها، تاكسيهاي آبادان اكثراً پيكان بودند و بدون كولر. هر چه يادم ميآيد سبزي باغ خانه ها و شمشادهاي سبز محاط بر دور آنها.
تابستانها از اول مردادماه مرخصي پدر و روزشماري من و برادرم براي آغاز سفري شيرين و پرخاطره با ماشين پدر، پدری كه حالا از او جز جسمي ضعيف و دستاني لرزان و حافظهاي كوتاه و زباني الكن و فراموشكار اما چشماني همچنان پر از نگراني و پرسش براي فرزندانش، باقي نمانده است از آن روزها.
پدر آخر تيرماه تدارك سفر ميديد، آنهم سفري طولاني براي يك ماه در شهرهاي ايران و ما با شوق و ذوق كودكانه براي سفر آماده ميشديم و مادر در تدارک ملزومات سفر!
در مسیر سفر وقتی در آفتاب سوزان و گرماي خشك تابستان، آب این شهرها را مينوشيدم و از پدر و مادر می پرسیدم كه چرا آب اينجا شور است يا طعم دارد، با اين جواب روبرو ميشدم كه هيچ جا «آب آبادان را ندارد» و اين شهرها از آب چاه استفاده ميكنند و براي همين آبشان «خوشطعمي و گوارايي آب آبادان نيست.
از نوشيدن آب در طول سفر حتيالامكان خودداري ميكردم، چرا كه طعم و گواراي آب شهرم را نداشت و من در عالم كودكي اين تفاوت را بهخوبي احساس و ادراك ميكردم.
در خيابان، خوردن آب از شيلنگ كه در باغچه رها بود، اصلاً جايز نبود، چرا كه در شهرم مطمئن بودم اين آب، آبي غيرآشاميدني است، ما عادت داشتيم از دو سيستم لولهكشي آب در خانه استفاده كنيم، يك سيستم كه به آن آب شط ميگفتيم و با آن حياط شستشو و باغچه آبياري ميشد و يك سيستم آب تصفيه كه مانند اشك چشم زلال و البته خوشطعم و گوارا بود، به يادماندني و متمايز از طعم آب تصفيه شده شهرهاي ديگر مانند شيراز و اصفهان
در خيابان اگر تشنه ميشديم و به اصرار مادر قرار بود از شيلنگ باغبان مهربان در حال آبياري آبي بنوشيم با تعجب ميپرسيدم مگر آب شط نيست و باغبان مهربان پاسخ ميداد آب تصفيه است، بنوش! و من با ترديد و با نگاهي به مادر از آب مينوشيدم و باز هم طعم متفاوت اين آب، سؤال بزرگ پيرامون اين تفاوت را در ذهنم تداعي ميكرد.
دوران كودكي سپري شد، خاطرات خوش درس خواندن، تشويق و توجه مادر و پدر و سفرهاي پرخاطره به اراك، همدان، تهران، شيراز، تبريز و... و دلتنگي براي شهرم در اين سفرها و در بازگشت شنيدن اين جملة زيبا كه "هيچ جا خانة خود آدم نميشود" و هيچ جا آبادان نميشود.
امروز اما آبادان آب ندارد، نزديك 38 سال است كه از آبادان بيرون آمدهام، باورم نميشود با اين همه پيشرفت صنعت و تكنولوژي، علم، تسلط بشر بر دانش و اسرار طبيعت، شهرم از آنجا به اينجا رسيده باشد؟
رود كارون را در خرمشهر زيبا به ياد ميآورم كه كنارش تفريحگاه شبانه آبادانيها بود، تلؤلؤ رنگ چراغهاي رنگي روي آب رودخانه (كه به دليل عظمت مانند دريا بود) بازي رقصگونه زيبايي را به تصوير ميكشيد، حجم آبش را يادم نيست اما امروز كه كنارش ميروم ميبينم كه اين آب آن آب نيست و در بسترش چیزی جز كشتيها و لنجهاي خراب و به جا مانده از جنگ و تخريب.
امروز بار ديگر آب آبادان مثالزدني شده است، اما نه از خوش طعمي و گوارايي، بلكه از شوري و تلخي و غيرقابل شرب بودن و حال در ذهنم در54سالگيام، شبانه روز اين سؤال در چرخش و دوران است كه: آبادان، چي بود و چه شد، از كجا به كجا و چگونه و چرا شهر من آب ندارد!
نسرین نورشاهی
انتشار خبر آزار جنسی تعدادی از دانشآموزان پسر توسط معاون انضباطی یکی از مدارس غیردولتی تهران طی هفته های اخیربازتاب وسیعی در افکار عمومی داشت و موجب جریحهدار شدن احساسات همه کسانی شد که با خانواده بزرگ آموزش و پرورش سر و کار دارند یاندارند.
براساس اعلام معاونت رسانهای آموزش و پرورش، علت اصلی فاش شدن تجاوز معاون مدرسه به دانشآموزان و پیگیری این موضوع از سوی خانوادهها، پرخاشگری دانشآموزانی بود که بررسی علت آن، موضوع تجاوز را آشکار ساخت. آموزش و پرورش ضمن تشکیل پرونده و تعیین بازرس ویژه برای آن، بخش زیادی از مسئولیت ماجرا را متوجه مدیر مدرسه دانست که نظارت دقیقی بر جذب فرد خاطی که از نیروهای آزاد بوده، نداشته است. از اینرو وزیر این وزارتخانه، ضمن تأکید بر برخورد قاطع قضایی، بر تقویت، به روزرسانی فرایند گزینش و اعمال نظارت سختگیرانهتر بر جذب نیروهای آموزشی تأکید کرد، اما فراتر از این اقدامات موقت یعنی عزل مدیر مدرسه، تعیین بازرس ویژه برای پرونده و ابراز همدردی با خانوادههای دانشآموزان مورد تعرض واقع شده، سؤال اصلی از آموزش و پرورش این است که چگونه دانشآموزانی که باید در مدرسه که اساساً موجودیت آن بر پایه آموزش بنا شده و قاعدتاً باید بچهها در آن نحوه مواجه صحیح با مسائل جنسی و محافظت از خود در برابر هرگونه عامل تهدیدکنندهای را در این ارتباط، آموزش ببینند، از همین نقطه مورد آزار قرار میگیرند؟! آیا اقدام ریشهای برای جلوگیری از تکرار این اتفاقات، آموزشهای خودمراقبتی به دانشآموزان و افزایش آگاهیهای لازم نیست؟
پیش از هر سخنی در خصوص این مساله باید یادآور شد، همه نگرانی ها و نقدهایی که پیرامون این موضوع گفته و نوشته شد، هرگز به معنای وارد کردن کوچکترین خدشه ای به حریم معلم و مدرسه نیست. اتفاقا چهار دیواری مدرسه و سخن معلم از منظر دانش آموزان، والدین و جامعه دارای چنان حرمت و اثرگذاری است که نقدها هم هرچه بیشتر شدن این حرمت را خواهانند، اما این هرگز به معنای آن نیست که از ناهنجاری هایی که در فضای مدرسه رخ می دهد، نگوییم یا ننویسیم. جایی که حتی می توان از بروز بسیاری از آسیب های اجتماعی خارج از محیط مدرسه هم با سوال و جواب و پرداختن به آنها در مدرسه و آموزش بچه ها، جلوگیری کرد، پر واضح است که نظام آموزشی باید در مقابل چنین حوادثی پاسخگو باشد. مسائل جنسی، زیر مجموعه ابعاد تربیتی و پرورشی است که آموزش و پرورش در پرداخت به آنها دارای ضعف های مشهودی است. پرداخت به این موضوعات، مستلزم تحولاتی در نظام آموزشی است که پیش از این وزیر آموزش و پرورش با اشاره به فرهنگ سازمانی این وزارتخانه، آن را از مهمترین موانع در برابر ایجاد تغییرات در نظام آموزشی دانست. به نظر میرسد منظور از فرهنگ سازمانی، موانع ایدئولوژیکی است که صحبت در مورد مسائل جنسی را تابو میداند و مانع آموزش آنها در مدرسه میشود، اما آنچه در مدرسه پسرانه رخ داد، اتفاقی است هشداردهنده به همه از جمله مخالفان طرح ارائه آموزشهای حفاظت و بهداشت جنسی در مدارس که باید بدانند یکی از اصلیترین دلایل بروز چنین اتفاقاتی نبود آموزشهای خودمراقبتی در نظام آموزشی پیش از دانشگاه است.
سازمان بهداشت جهانی، نوجوانی را در محدوده سنی ۱۰ تا ۱۹ سال تعریف میکند که منشاء تغییرات زیادی در ابعاد فیزیکی، روانی و اجتماعی است و موجب میشود نوجوانان دوران پرالتهابی را طی آن تجربه کنند. یکی از ابعاد این تغییرات، تغییرات فیزیولوژیک است که آموزشهای متناسب خود را میطلبد. آموزشهای گام به گامی که طی آنها نوجوانان ضمن آشنایی با بهداشت جنسی با هرگونه عامل تهدیدکننده این بهداشت، آشنا میشوند و نحوه صحیح مقابله با آن را میآموزند. به باور بسیاری از متخصصین تعلیم و تربیت با توجه به تعرضاتی که حتی در سنین کمتر از ۱۰ سال هم اتفاق میافتد، ارائه این آموزشها از سن پائینتر و به صورت قابل درک برای کودکان هم ضروری است.
منظور از ارائه آموزش های بهداشت جنسی، آموزش رابطه جنسی به بچه ها نیست که سبب می شود فورا برخی در مقابل آن موضع بگیرند و مطرح کنندگان را به ارائه آموزش های مبتنی بر الگوهای غربی متهم کنند. منظور، توانمند سازی دانش آموزان در برابر آسیب های
جنسی از طریق شناسایی عوامل خطر و چگونگی مقابله درست با آن در هر محیطی است.
متأسفانه اکنون بخش زیادی از کودکان و نوجوانان به دلیل ناپسند دانستن صحبت درباره مسائل جنسی در محیط خانوادهها، از دستیابی به اطلاعات متناسب خود، محرومند. در این شرایط ممنوع بودن آموزش این مسائل در مدرسه، مشکل را چند برابر میکند. به همین دلیل بسیاری از دانشآموزان اطلاعات مناسبی در این ارتباط ندارند و چه بسا اگر اطلاعاتی هم داشته باشند بیشتر بر پایه فضای مجازی و همسالانی است که بسیاری از آنها ناامن و حتی تهدیدکننده است. ارائه این آموزشها در مدرسه حاشیه امنیتی را ایجاد میکند که در کنار آگاهی و ارتباط مؤثر والدین با کادر مدرسه میتوان به ایجاد چتر حمایتی مطمئن برای نوجوانان امیدوار بود. منظور از آگاهی والدین، پذیرش مسئولیت آنان در قبال آموزشهای جنسی لازم به فرزندانشان از سوی خود و مدرسه است. متأسفانه در کنار همه نقد هایی که به ضعف عملکرد آموزش و پرورش در این ارتباط وارد است، به دفعات از سوی مشاوران مدارس شنیده میشود که در بسیاری مواقع حتی اندک گامهایی که اولیاء مدرسه برای ارائه آموزشهای جنسی مطمئن به بچهها برمیدارند، با مخالفت شدید والدین به سرانجام نمیرسد. تأسفآورتر اینکه بسیاری از والدین به هنگام مواجه با مواردی از آزار و اذیت جنسی فرزندانشان در محیط مدرسه یا خارج از آن، با پنهان کردن آن ذیل مسأله ترس از آبروریزی یا تهدید شدن، ضمن به تعویق افتادن مجازات متجاوزان، باعث انتقال همین تفکر به فرزندانشان میشوند. به همین دلیل در مورد تعرض معاون مدرسه غیردولتی پسرانه تهران، چند ماه پس از شروع اقدام غیر اخلاقی معاون مدرسه، متوجه ماجرا میشویم. اگر کودکان و نوجوانان ضمن آموزشهای مطمئن بیاموزند که باید سریعاً هرگونه موردی را به والدینشان اطلاع دهند و هیچ دیواری بین خود و آنها در طرح موضوع احساس نکنند، می توانند ضمن مراقبت از خودشان، فضا را برای متخلفان یا کسانی که حتی سودای چنین سوء استفاده هایی را دارند، تنگ کنند.
نظام آموزشی باید بپذیرد، جامعه با توجه به حجم گسترده آسیب های اجتماعی، چرایی و راه کار برون رفت از بسیاری از این آسیب ها را از بنیادی ترین و اثرگذارترین نهاد کشور یعنی آموزش و پرورش طلب
می کند. بنابر این طبیعی است که در مقابل رسوایی اخلاقی مدرسه پسرانه، چنین ملتهب و مطالبه گر باشد. هر چه تاکنون آموزش و پرورش بر محفوظات و تست های
چهار گزینه ای تاکید داشته، بس است. از این پس باید همراه با تحولات موجود، پاسخگوی نیازهای نسل جدیدی از دانش آموزانی باشد که اقتضائات خاص خود را دارند و آموزش مراقبت جنسی در برابر آسیب های موجود بخشی از آنهاست.
سمیه میرزایی
منبع: روزنامه اطلاعات/یکشنبه سوم تیرماه 97
جامعهشناسی و اصحاب اندیشه اجتماعی در ایران امروز سوگوار مردی شدند که سهمی بسزا در بالیدن جامعهشناسی ایران داشته است. محمدامین قانعیراد (۱۳۹۷-۱۳۳۴)، استاد جامعهشناسی و رئیس پیشین انجمن جامعهشناسی ایران، غروب پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۷ ایران را به قصد دیار باقی وداع گفت. محمدامین قانعیراد را از ابتدای دهه ۱۳۸۹ میشناختم، بارها گفتوگو کرده بودیم و در چند مورد از نزدیک با هم کار کردیم. خودش مرا برای نقد کتاب «جامعهشناسی رشد و افول علم در ایران» دعوت کرد.
ایران را از عمق جان دوست داشت و دلش نگران حال و آینده ایران بود و تا آخرین روزها که تن رنجور شدهاش توان داشت، برای ایران و مسائل مختلفش فکر کرد، نوشت، مصاحبه کرد و کانال تلگرامیاش را بهروز کرد. جامعهشناسی را فقط در دانشگاه و کلاس حبس نکرد، به عرصه عمومی کشاند، همانگونه که نام کانال تلگرامش هم «جامعهشناسی حوزه عمومی» بود.
من افتخار داشتم از مهر ۱۳۹۳ در پروژه «باید درباره آب گفتوگو کنیم» همکارش باشم. جامعهشناس زمانهاش بود و دریافت که محیطزیست و آب مسأله بزرگ پیش روی ایران عزیزش است. انجمن جامعهشناسی ایران را در کنار مرکز بررسیهای استراتژیک و انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات برای چهارده نشست «باید درباره آب گفتوگو کنیم» بسیج کرد. همانقدر با شور و تعهد وارد بحث محیطزیست و آب شده بود که به تخصص اصلیاش درباره جامعهشناسی علم میپرداخت؛ همان قدر مؤثر که دو دوره از درخشانترین دورههای انجمن جامعهشناسی ایران را مدیریت کرد.
یک سال اخیر جسمش دیگر همراهی نمیکرد، اما نگران ایران بود. آخرین بار در دیماه ۱۳۹۶ در نشستی که برای تحلیل اعتراضات خیابانی توسط انجمن جامعهشناسی ایران و انجمن علوم سیاسی برگزار شد، قبل از من سخنرانی کرد و با همه وجود از نگرانیهایش برای ایران گفت و هشدار داد. بیمناک بود، از سرطانی که او را تضعیف میکرد گویی نمیهراسید، شجاعانه با تن نحیفش آمده بود تا از سرطانهای خطرناکتری که بر جان ایران نشستهاند، بگوید. سخنش که تمام شد، توان نداشت بالای صحنه بماند، آرام صندلی را ترک گفت و در بین حضار نشست. اما این ۶ ماه آخر هم دست از تلاش برنداشت، فعالانه اندیشید، نوشت، سخن گفت تا شاید گوش شنوایی پیدا شود.
کتابهای پرشمارش یادگارهای جاودانه اوست. یادگارهای مردی که هم اخلاق و اصول دانشگاه را درونی کرده بود، هم در دفاع از استقلال و آزادی دانشگاه نوشت، هم برای اعتلای علم کوشید و هم مسئولیت اجتماعی دانشگاهیبودن را یک لحظه از یاد نبرد. تردید ندارم در حالی ایران را ترک گفته که از عمق جان نگران این آب و خاک بوده است. روحش شاد.
برخی از کتابهای تألیفشده توسط محمدامین قانعیراد:
«تعاملات و ارتباطات در جامعه علمی: بررسی موردی رشته علوم اجتماعی»، «تبارشناسی عقلانیت مدرن، قرائتی پست مدرن از اندیشه شریعتی»، «جامعهشناسی کنشگران علمی در ایران»، «مشارکت سیاسی و اجتماعی نخبگان»، … .
محمد فاضلی
منبع: روزنامه اطلاعات 27.3.97
در جمع دوستان بودم. درباره شخصی صحبت میکردند. جالب اینکه هر کس به سبب تجربه ای که در برخورد با آن فرد داشت یا در مورد او شنیده بود به موردی درباره شخصیتش اشاره میکرد؛ که چنین میکند و چنان میکند و درباره فلان موضوعی که در محیط کارش پیش آمده نباید فلان برخورد را نشان میداد و… .
پیش خود میگویم: چه راحت به خودمان اجازه میدهیم دیگری را به نقد بنشینیم و خوب بودن یا بد بودن او و رفتارش را قضاوت کنیم. مگر خودمان عاری از عیبیم؟ اصلا اگر خودمان جای او بودیم و در آن شرایط، چه میکردیم؟ مطمئنیم که تصمیم درست را میگرفتیم؟ چرا اغلب اوقات به خود اجازه میدهیم دیگران را قضاوت کنیم؟ و برای چه منظور باید این کار را انجام داد؟ اینجا یک سئوال برجسته مطرح میشود و آن اینکه لحظهای فکر کنیم آیا دوست داریم که دیگران هم درباره ما به قضاوت بنشینند؟ دقت کردهام چنین افرادی حتی حاضر نیستند درباره صحبتهای خود لحظهای تردید کنند. بدین معنا که حکم قطعی را در آن واحد درباره کسی صادر کرده، پیش خودشان گمان نمیکنند که شاید این قضاوت یا تصمیم عجولانه درباره دیگران غلط باشد و دیگری را نیز به خطا بیندازند. در واقع این افراد آنقدر محکم پای حکمشان درباره کسی ایستادهاند که هر چه دلیل بیاوری یا بخواهی کمی بیشتر در آن مورد فکر کنند، چنان حصار آهنینی به دور ذهن خود پیچیدهاند که هیچ راه ورود افکار دیگری به داخل آن نیست، مگر به منظور مهر تأیید بر حرفهایشان. حال آن فرد مورد قضاوت میماند و آبرویی که به بازی گرفته شدهاست.
اغلب افرادی که قضاوت عجولانه دارند، درباره رفتار و گفتار دیگران مواردی را در ذهن میپرورانند که برخاسته از نوعی سطحینگری است؛ اما دلیل چیست؟ برای پنهانکردن و کمرنگتر جلوه دادن عیوب خود یا برای اینکه خودشان کمتر قضاوت شوند؟ یا به این کارعادت کردهاند؟ یا خود را از همه چیز و همهکس بهتر و به عبارتی خردمندتر میدانند؟
باید گفت عکس این موضوع صادق است و کسانی که خردمندند، به سرعت درباره دیگران قضاوت نمیکنند. به گفته سی رایت میلز (جامعهشناس آمریکایی) انسانهای خردمند دارای یک نوع بینش هستند که افراد را به صورت برآیندی یا مجموعهای از رفتارها و گفتارهایشان میسنجند، نه اینکه با یک عمل حتی به لحاظ عقلایی اشتباه، او را قضاوت کنند. همچنین قضایای مختلف را در زندگیشان به صورت کلی دیده و برخورد نشان میدهند.
حضرت عیسی علیهالسلام میفرماید: خوشا به حال آن کسی که بینش یا بیناییاش در دلش باشد، نه در چشمش. دیدن با چشم، بینش نیست و فقط یک رؤیت سطحی است. هنگامی که تحقیق و دوراندیشی نسبت به مسائل داشته باشیم، هنگامی که عادت کنیم عملکردهای دیگران را با دیدی جامع بنگریم و قضایا را از جمیع جهات یا به طور کل نگاه کنیم، مانند زمانی که بالای یک قله ایستادهایم و مناظر را از بالا مینگریم، به بینشی میرسیم که دیدمان را نسبت به زمانی که در متن آن اتفاق هستیم، متفاوت میکند و میتوانیم قضاوتی صحیح داشته باشیم.
هنگامی که یک فرد را به طور کل در ذهن ارزیابی کنیم، از زاویه دید و شرایط او به قضایا بنگریم و خود را به جای او قرار دهیم و احتمال دهیم شاید ما هم در آن شرایط همان رفتار را انجام میدادیم، آنگاه کمتر قضاوت میکنیم و میدانیم هر فرد خصوصیات خاص خود، زاویه دید خود، فرهنگ جامعه یا خانواده خاص خود را دارد. پس کمتر با قضاوتهایمان این قساوت را در حق دیگران روا داریم.
منبع: روزنامه اطلاعات- 21/3/97(ضمیمه اجتماعی)
در شهر و از دیدِ عابران روزمرگی٬ رمضان یعنی خوردن سحری و افطار و امساک و...٬ اما رمضان برای مرغ دلهایی که با نوای ادعیه به عرش ملکوت سر میزنند تفاوتی از جنس پرواز در وادی بهاریهها دارد و به همین دلیل است که عارفان معتقدند رمضان در حکم دام و دانه برای صید مرغ دلهاست.
طلوع هر روز ماه رمضان با دعای سحر است٬ دعایی که حتی از میان کتاب نوربار مفاتیحالجنان هم درخشندگی خیرهکنندهای دارد.
همه روزهداران دعای سحر را میشناسند؛ برخی به عادت٬ برخی به شوق و... و در این میان پیر سفر کردهی جماران دعای سحر را رمزگونه میشناسد! رموزی که سالکان را به عالم معنا رهنمون میکند.
رسم آن است که شارحان متنی را برای مریدان خود رمزگشایی کنند اما حضرت امام (ره) در کتاب خود گره بر گره میزند و در هر سطر و ورقش بر پیچیدگیها میافزاید چنانکه گویی او صیاد مرغی (دیگر) است! و به تعبیر لسانالغیب حافظ شیرازی؛
تو ای سالک چه در انبانه داری! بیا دامی بنه گر دانه داری
بدو گفتا دام دارم ولیکن که سیمرغ میباید شکارم
شرحی بر دعای سحر٬ نخستین کتاب حضرت امام (ره) است که در سن ۲۷ سالگی و به زبان عربی نگاشته شده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به کوشش (سید احمد الفهری) به فارسی ترجمه گردید. مترجم در مقدمه کتاب از دشواریهای فنی ترجمه این متن مینویسد و از ایراداتی که حضرت امام (ره) چندین نوبت بر ترجمه وارد میکنند. این دشواریها از ۲ جهت است اول قلم متفاوت و دوم معنای دیگراندیشانه حضرت امام (ره).
«««سپاس خدای را که جلوه جمالش بر ساکنان ملک و ملکوت گسترش یافته و شعاع حسنش بر اهالی عوالم جبروت و لاهوت درخشیدن گرفته است. از غیب هویت با جمالی هر چه زیباتر جلوهگری کرد و بجز حجاب جلال٬ برقعی نداشت.»»»
شرح دعای سحر حضرت امام (ره) بهانهی بیبهانگی و شرح عاشقی است و به تعبیری بسامد فلسفی و عرفانی موجود در دعا را بسط میدهد و هرگز در پی توضیح نیست.
سرآغاز دعای شریفه سحر چنین است؛ «««اللّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بِابْهاهُ، وَ كُلُّ بَهائِكَ بَهِىُّ، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ»»»
دکتر الهی قمشهای ترجمهی این دعای شریف را در ذیل متن اصلی در کتاب مفاتیحالجنان چنین مینویسد؛ «خدایا به درخشندهترین مراتب درخشندگیات با این که تمام مراتب آن درخشنده است٬ خدایا درخواست کنم به همه مراتب درخشندگیات.»
و حضرت امام (ره) در شرحی بر این دعا چنین مینویسد؛ «بار الها از تو سؤال میکنم به زیباترین زیباییات٬ و همه زیبایی تو زیباست٬ خداوندا از تو سؤال میکنم به همه زیباییت.»
پیچیدگی ترجمه متون عربی در چنین جاهایی بیشتر معلوم میگردد. مانند معنای (اسْئَلُكَ) و (بَهائِكَ).
دکتر الهی قمشهای برای رسیدن به واژه (روز) از متن اول دعا بر درخشندگی (عظمت) و (درخواست (معاش)) تأکید دارد اما حضرت امام (ره) زیبایی (عظمت) و سؤال (شیدایی) را برای رسیدن به وجه الله بر میگزیند و در ادامه چنین شرح میدهد؛ «پس کسی که بازگشت انسان از (اسفلالسافلین) را به عهده گرفته و او را از دوزخ تاریک به محل کرامت و امن الهی باز میگرداند و از تاریکیها به نور میکشاند و از راهزنان سلوک محافظت میکند همان (الله) است.»
برای آنهایی که با زبان عربی آشنا هستند اصل متن دعای سحر مملو از شاعرانگی است و شرحی که حضرت امام (ره) بر آن نوشته به مانند پژواک زمزمه قنوت امام محمدباقر(ع) در شبستان مسجد و از زبان سلالهاش است.
بنابر توضیحات (شیخ عباس قمی (رضی ال...)) صاحب کتاب مفاتیحالجنان٬ راویان٬ اصل این دعا را از زبان حضرت امام رضا (ع) نقل کردهاند و از آن بزرگوار نیز نقل شده که نخستینبار این دعا در زمزمههای سحرگاهان رمضان امام محمدباقر(ع) شنیده شده.
و زمزمهی پایان دعا چنین است؛ «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِما تُجيبُنى بِهِ حينَ اسْئَلُكَ فَاجِبْنى يا اللُّه»
و حضرت امام (ره) در شرحی بر آن چنین مینویسد؛ «بار الها سؤال میکنم به آنچه که هرگاه به آن از تو سؤال کنم مرا اجابت خواهی کرد پس اجابتم فرما.»
رمضان بار دیگر میهمان شهرها شده و مجالی برای تفکر و شیدایی است...
«««پس چون سالک به حضرت الهی رسید و با چشم بصیرت حضرت احدیت را بدید و پروردگار متعالش با تجلیات اسمایی و صفاتی از برای او تجلی کرد و سالک متوجه گردید پارهای از اسما محیط است و پارهای از آنها محاط٬ بعضی فاضل و بعضی افضل...»
«««پس این مقام را شهود کردن یا به آن متحقق شدن کسی را دست ندهد مگر آن که نردبان تعینات را پله پله بالا برود.»»»
«««هرچه انس و خلوت و صحبت است در تجلی جمال است و هرچه دهشت و هیبت و وحشت است اثر تجلی جلال است٬ پس اگر بر قلب سالک با لطف و انس تجلی شد متذکر جمال گردد و گوید؛ (بارالها از تو سؤال میکنم که به زیباترین زیباییات بر من تجلی کنی) و چون تجلی به قهر و عظمت و کبریا و سلطنت شود متذکر جلال شود و سالک عرض کند؛ (بارالها با جلیلترین جلالت بر من تجلی کن)»»»
«««و درود و سلام بر آن کس که کلید باب وجود و رابط میان شاهد و مشهود است و غیب هویت را بابالابواب و ردای عمائیت بر دوش و حضرات خمسه الهیه را حافظ است. همان کسی که در مقام قرب به فقر ذاتی خود رسید و در مقام امتثال امر او را پایداری کرد٬ دایره وجود را سرآغاز بود و سرانجام... »»»
رمضان است و شرحی بر دعای سحر در دسترس و خوشا بهاریههای جانها و...
اغلب عادت کردهایم به ظواهر زندگی دیگران نگاه کنیم، قضاوت کنیم و رفتار کنیم. خانه و ماشینهای شیک و لوکس، زندگیهای پر زرق و برق و آمال و آرزوهای دست نیافتنی که در هر جامعهای فقط برای عدهای خاص است و چشم و دل هر بینندهای را میرباید؛ آهی را سبب میشود که از ته دل کشیده و خودمان را در قعر آنچه هست بپنداریم. گویی زندگی این است و جز آن معنایی ندارد.
شب و روزمان شده همین اهداف به درون پوچ و به ظاهر پرمعنا. مخصوصا در عصر حاضر که به سبب دهکدهای شدن جهان و دنیای اینترنت و شبکههای مجازی، تا برندی جدید از خوراک، پوشاک، رفتار، لحن صحبت و حتی شیوه دوست داشتن و ابراز آن و… مد میشود سریع با خبر میشویم و میخواهیم آن را تکرار کنیم؛ بی آنکه به ریشه و معنای آن توجه کنیم. بدون آنکه بدانیم آیا انجام آن رفتار متناسب با فرهنگ جامعه، خانواده و در شأن شخصیت یا باب میلمان هست یا نه؟ حالمان را خوب میکند یا نه؟ حتی خوب شدن حالمان را هم تقلیدی از دیگران میدانیم و سعی میکنیم هر طور شده با چنگ و دندان ظاهر آراسته زندگی دیگران را الگویی قرار دهیم تا بدین سبب اسباب شادمانی را برای خود خریده باشیم. بعد از آن به خود میبالیم که توانستیم به هر اجباری که شده فلان مدل لباس یا فلان مدل ماشین را تهیه کنیم. خانوادهای که محتاج ابتداییترین نیازهای زندگیشان هستند اما فرزندشان بدون در نظر گرفتن این موضوع، پای خود را در یک کفش کرده که باید فلان مدل گوشی همراهی که دوستانش دارند و جدیدا در بازار آمده است را تهیه کند؛ نه فقط خانواده اش را تحت فشار روحی و اقتصادی میگذارد، بلکه فکر نمیکند به آن گوشی همراه نیازی هست؟ دوستش دارد؟یا اسبابی است برای به اصطلاح کلاس گذاشتنهای کاذب بین دوستان و آشنایان و بدین گونه در دنیای خود خوشحال است. خیلی از بزرگترها هم به همین صورت بدون سنجیدنی درست و فکری اقتصادی، شاید به این دلیل که دنیا دو روز است و باید خوش باشی، چنین رفتارهایی را انجام میدهند.
متأسفانه یک نوع جریان مدگرایی و مصرف در دنیای سرمایهداری و نئولیبرالیسم امروز بهوجود آمده است که زمینه رسیدن به اهداف سرمایهدارانی که هر روز تولیدات و مصنوعات خود را با زرق و برق جدید و متناسب با هر سلیقهای با سرعت بسیار تهیه کردهاند تا به فروش رسانند را فراهم آورده است. به عنوان مثال امروز یک ماشین و فردا ماشین دیگر از همان برند با تکنولوژیهای مدرنتر و ظاهری زیباتر که تمایل درونی هر فرد را تحریک میکند به بازار میآید. در نتیجه افراد را به سمت این تولیدات جدید میکشاند که در فرهنگ جوامع امروز اصطلاح «مد روز بودن» را میسازد.
در دنیای جدید، تجملات و فراوردههای تکنولوژیک معیارهای ارزیابی قرار گرفتهاند. افراد را با ماشینی که سوار میشوند، رستورانی که میروند، لباسی که میپوشند و کالایی که مصرف میکنند میسنجیم و قضاوت میکنیم. عقلمان به چشممان است و در این میان خیلی چیزها به چشم نمیآید؛ مثل خود فرد و انسانیت او، فکر و اندیشه او. در نتیجه تدریجا فرهنگی ساخته میشود که اگر در این فرهنگ افرادی چنین امکاناتی را نداشته باشند حقیر و زبون جلوه میکنند. کالاها میشوند معیار ارزش و انسانیت و ادب و شعور کم کم از ملاک قضاوتها رخت برمیبندد. یک نوع تشخصطلبی که هر فرد خود را برتر از فرد دیگر میپندارد و اگر کسی که این ها را نداشته باشد، آدم به حساب نمیآید در بطن ذهنها رسوخ میکند. بهتر است جوامع در این راستا هوشمندانه عمل کنند و آگاهی مردم از این موضوع را هدف قرار داده، نگذارند اشیاء مردم را به سمت خود بکشانند؛ چرا که در آن صورت ملاک ارزشگذاریها نه انسان و انسانیت بلکه اشیاء خواهد شد. میبایست فرهنگی بوجود آورد که نگاه مادیگرایانه یا ماتریالیستی را سلب و به جای آن نگاه انسانگرایانه یا اومانیستی را معیار قضاوتها قرار دهیم تا یاد بگیریم انسانیت شرط اول است. شرط اول زیستنی سالم و جامعهای سالم. به قول سعدی تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لبــاس زیبـــاست نشان آدمیت
منبع: روزنامه اطلاعات/ضمیمه اجتماعی