محرم آقازاده - مدیر انجمن کانادایی نوآوری های آموزشی در عصر ایران نوشته است: مروری بر آمارهای جمعیت دانش آموزی در کشورهای جهان تأیید می کند به طور تقریبی نزدیک به نیمی از کودکان و نوجوانان لازم التعلیم به مدرسه راه نیافته اند[1]. هر کودک (فرد 5-6 تا 17-18 سال) باید بتواند به حق آموزش خود برسد. از سوی دیگر، او باید به آموزش شایسته هم دسترسی داشته باشد. در واقع، در کنار برآورده شدن حق آموزش باید آموزش مناسب و متناسبی هم تدارک شود. یکی از راه های متناسب و مناسب سازی آموزش، آموزش به زبان مادری است. فراهم نشدن آموزش به زبان مادری به معنای عدم رعایت فرصت برابر آموزشی و یادگیری است. دانش آموزی که زبان مادری او فارسی است و آموزش هم به زبان او فراهم می آید نسبت به دانش آموزی که زبان او کردی یا ترکمنی است، فرصت یادگیری بیشتری به دست میآورد.
آموزشی که به زبان مادری دانش آموز فراهم نمی آید، او را در معرض بسیاری از آسیب های تحصیلی و اجتماعی قرار می دهد.
از سوی دیگر، دولت هایی که حق آموختن به زبان مادری را نادیده می گیرند، به طور آشکار فرصت نابرابر آموزشی هم فراهم می آورند. در واقع، غنی را غنی تر می سازند. تاکنون در ایران هیچ دولتی به رفع این نابرابری آموزشی توجه نشان نداده است.
باری، عدم توجه به آموزش و یادگیری زبان مادری، به اندازه دست کم 12 سال کودکان را از تجربه و اندیشیدن به زبان مادری باز می دارد. کودکان با محروم ماندن از یادگیری زبان مادری، زبان دل و ذهن خود را از دست می دهند و درست پس از پایان تحصیلات مدرسه ای یا دانشگاهی که وارد تجربه واقعی زندگی اجتماعی می شوند با کاستی حاصل از زبان مادری روبرو می شوند.
هر زبانی در جهان بازنمایانندۀ فرهنگی خاص است. زبان به مثابه یک پدیده اجتماعی حامل فرهنگ، لحن، طرز تفکر و طرز نگرش به جهان است. برتر از همه، آنچه می توان تصور کرد، محتوای زبان مادری است. زبان مادری، یگانه زبانی است که آمیخته با احساس یادگرفته می شود، احساسی که بدیلی برای آن وجود ندارد.
اگر چه آموختن زبانی دیگر چونان پنجره جدیدی برای نگریستن و معنادادن به زندگی است، ولی در قیاس با زبانی دیگر، زبان مادری خودِ پنجره است. فروگذاشتن زبان مادری به بهانه یا به دلیل آموختن زبان رسمی(نه ملّی) یا زبان مدرسه ای به معنای دست انداختن به خس و خاشاکی برای نجات یافتن از غرق شدن است. شاهد چنین ادعایی سخن نلسون ماندلا است. ماندلا میگوید: "اگر با شخصی به زبانی سخن بگویی که بفهمد، آن سخن به ذهن او می نشیند. اگر با او به زبان خودش سخن بگویی، آن سخن به دلش می نشیند[2]." تجربه نشان نداده است اشخاص از رسیدن به کسی که به زبان مادری ایشان سخن می گوید ناخرسند باشند. از این رو است که، هر کس در هر جایی که هست میکوشد همزبانش را پیدا کند. کسانی که با توسل به سخن حضرت مولانا، ادعا می کنند همدلی از همزبانی بهتر است، بیراه و گزافه نمی گویند. با این همه، دانستن این نکته خالی از لطف نیست که نظر مولانا کاستن از ارزش زبان مادری نبوده است. بنا بر این، استناد به اهمیت همدلی، مقدمۀ خوبی برای به کنار نهادن کبرایی چون زبان مادری نیست.
در ادامه این نوشتار به چند دلیل تأکید بر آموختن زبان مادری پرداخته می شود.
زبان مادری پیشنیاز رشد هیجانی و ذهنی
زبان مادری و یادگیری زبان مادری توأمان آثار پرباری بر شکل گیری چگونگی هر شخص دارند. زبان شناسان، زیست شناسان و زیست روان شناسان بر این باور هستند که آهنگ، رنگ و زیبایی صدایی مادری از زمانی که کودک در رحم مادر هست به او انتقال می یابد. به دیگر سخن، بخشی از میراثی که نوزاد با خود به دنیا می آورد اندوخته هایی از زبان مادری است. بر این اساس است که، نوزاد به صدای مادر و پدر زودتر و بیش از هر کس دیگر واکنش نشان می دهد. توصیه عمومی و تخصصی به همه کسانی که از کودکان مراقبت می کنند آن است که برای ارتباط با کودکان به جای زبان آمرانه از زبان مادرانه استفاده کنند.
زبان کودک، زبان ساده و پیش پا افتاده نیست. زبان کودک آکنده از هیجان، احساسات، تصویرها و تخیلات است. بنا بر این، وقتی بیان می شود شایسته است با کودک به زبان کود سخن گفت، بدان معنا نیست که به ساده ترین شکل ممکن با او سخن گفته شود. زبان کودک همانا زبان مادر او است. رشد مغزی، عاطفی و هیجانی کودک در سال های اولیه زندگی، یعنی تا پایان دوره ابتدایی مرهون بهره مندی از زبان مادری است.
نخستین مفهوم سازی های کودک از خود و جهان اطرافش بر پایه زبان مادری اش شکل می گیرد. به همین ترتیب، کودک نخستین تجربه های عاطفی و شناختی خود از جهان را هم با زبان مادری ابراز می کند.
از این رو، بر پایه دیدگاه های روانشناسان رشدنگر، شناخت نگر و ساخت گرا، می توان گفت، بن مایه ها و ساخت های پایه ای ذهنِ هر شخص با مصالح زبانی مادر و در درجه دوم خانواده ای که کودک در آن قرار دارد ساخته می شود.
مردم دنیا از هر تیره و قبیله ای که باشند و به هر چند زبان سخن بگویند، زبان مادری برای آنان در درجه نخست اهمیت قرار دارد. کسانی که نمی توانند به زبان مادری صحبت کنند، بنویسند و ابراز عقیده کنند همیشه در حسرت بهره جستن از زبان مادری هستند. تجربه نیایشگری و برگزاری مراسم عبادی و آیینی در هر کجای مؤید آن است که مردم ترجیح می دهند عمیق ترین عواطف و احساسات و برداشت های خود را به زبان مادری خود شکل بدهند. بر این اساس، برای مردم، بهترین ترانه ها، لالایی ها، سوگ نامه ها و اندرزنامه ها آن هایی هستند که به زبان مادری ایشان فراهم آمده است.
وقتی شخص به زبان مادری اش سخن می گوید ارتباط مستقیمی بین دل، مغز و زبان او برقرار می شود. سخن گفتن به زبان مادری به شخص جرأت می بخشد. مردم به آن مقدار که از بی سوادی می ترسند، از سخن گفتن به زبان دیگر هم می ترسند. در مطالعه ای به مترجمان همزمان(دیلماج) ایتالیایی زبان که به زبان انگلیسی هم تسلط کامل داشتند، دو دسته واژه نشان داده شد(انگلیسی و ایتالیایی) در هر بار سرعت شناخت واژگان و واکنش آنان به واژه به وسیله موج نگارهای مغزی ثبت شدند. مقایسه اطلاعات به دست آمده نشان داد، شرکت کنندگان پژوهش، در شناخت و واکنش به واژه های ایتالیایی نسبت به شناخت و واکنش به واژه های انگلیسی عملکرد بهتری داشته اند. پروفسور آلیس مادو پرووربیو[3]، استاد الکتروفیزیولوژی شناختی در دانشگاه Milano-Bicocca به دست آمدن چنین نتیجه ای را متأثر از آموخته های حاصل از زبان مادری می داند.
زبان مادری شاخصی برای هویت فرهنگی
کودک با استفاده از زبان مادری اش با والدین، خانواده، نزدیکان و منسوبان، فرهنگ، تاریخ، هویت و دین اش ارتباط برقرار می کند. زبان مادری، کودک را با فرهنگ جامعه ای که از آن برآمده است و هویت اش در آن شکل گرفته است پیوند می دهد. کودکی که زبان مادری اش را نداند از اثرگذارترین و کارآمدترین ابزاری که می تواند با استفاده از آن در دامان فرهنگ تربیت یابد، محروم می ماند.
زبان مادری ابزار سرآمدی برای انتقال فرهنگ و حفظ علقه های فرهنگی است. کودکی که از فرهنگ و تاریخ اش ناآگاه باشد در هر جای جهان باشد، در وطن یا در محل زندگی دیگر جرئت ورزانه زندگی نخواهد کرد. هر کسی با زبان و فرهنگ اش قد می کشد و احساس سرافرازی می کند. بریده ماندن کودک از زبان مادری اش به گلی می ماند که بدون ریشه در داخل گلدان آبی گذاشته شده است. زبان، انسان را نامیرا می سازد. عمر زبان ها بلندتر از عمر انسان ها هستند.
غفلت رسمی و غیررسمی، عمدی و غیرعمدی خانواده ها و دولت ها از ایجاد زمینه برای رشد کودک با زبان مادری اش، جفا در حق کودک، فرهنگ و جامعه است. نادیده گرفتن زبان مادری کودکان و تحمل یک زبان به مثابه زبان ملّی که به غایت نادرست است حاصلی جز سست کردن هویت فردی، قومی و ملی نخواهد داشت. زبان رسمی یا زبان مدرسه ای، زبان ملی نیست. زبان مادری هر کس زبان ملی او است. چون زبان متعلق به آب و خاکی است که کودک در آن زندگی می کند. زبان انگلیسی در هند و پاکستان زبان رسمی هست ولی زبان ملی نیست. در مقابل، زبان های هندی، سندی، پنجابی و اردو زبان های ملی هستند. این زبان ها زاییده هند و پاکستان هستند. به همین قیاس، زبان فارسی زبان رسمی و مدرسه ای ایران است و زبان ملّی نیست. هفتاد و پنج زبان و حتی بیشتر از آن که در ایران یافت می شود همگی زبان های ملی هستند. ملی بودن چیزی به معنای تعلق داشتن آن به همه آحاد جامعه است. مردم ایران در هر جای کشور که باشند زبان ترکمنی را متعلق به خود می دانند.
زبان های موجود در هر کشوری پرچمی برای نمایاندن فرهنگ آن کشورهستند.
زبان مادری بنیانی برای یادگیری زبان های دیگر
جیم کامینز[4] بر این باور است که، "کودکانی که با پیشینه قویی از زبان مادری وارد مدرسه می شوند، غنای زبان مادری آنان سبب می شود مهارت های زبانی زبانِ مدرسه را بهتر و سریع تر بیاموزند. توصیه به آن نیست که کودکان پیش از ورود به مدرسه زبان مدرسه را بیاموزند، بلکه اصرار بر آن است والدین و نزدیکانِ کودک پیش از ورود او به مدرسه برای او داستان های به زبان مادری بگویند و بخوانند. از این رو، وجود منابع گوناگون چاپی به زبان مادری کودک حیاتی است. داستان خوانی و داستان گویی های پیش از مدرسه ضمن رشد دادن و عمق بخشیدن به ریشه های زبان مادری به ایجاد هویت فرهنگی و مانا نگه داشتن بخش اصیلی از فرهنگ یاری می کند. کودکانی که دارای پیشینه غنی ای از زبان مادری هستند پیشرفت تحصیلی بیشتری نسبت به همتایان خود نشان می دهند."
توانایی صحبت کردن به زبانی دیگر مدیون زبان مادری است. کودکی که با ظرافت های زبان مادری خود آشنا باشد، با مهارت های فراشناختی بالاتری برای یافتن راهی برای آموختن زبان دیگر می کوشد. چنین کوشش آگاهانه نتایج شایسته تری را برای یادگیرنده زبانی به جز زبان مادری به ارمغان می آورد. بر خلاف نظر کسانی که زبان مادری را مخل آموختن زبان مدرسه می دادند و اصرار دارند که کودک باید زبان مدرسه را پیش از مدرسه بیاموزد، مهارت های زبانی قابل انتقال هستند. این بدان معنا است که اگر یادگیرنده ای در زبان اول توانا باشد برای یادگیری زبان دوم از آموخته های زبان اول بهره خواهد جست. این پدیده درست مانند، مهارت های ظریف هنری یا غیره است. کسی که نخست ساز دوتار را آموخته است حتمن برای آموختن سه تار، تار و گیتار مهارت های پایه ای خود را به کار خواهد گرفت. بدین سبب نمی توان و نباید گفت، برای آموختن گیتار نباید کسی پیشتر هیچ سازی را بیاموزد.
تجربه و پژوهش کشورهای مهاجر پذیر اروپایی و امریکایی نشان می دهد که کودکان در آموختن زبان مدرسه، زبان عمومی و زبان درسی، دچار دشواری اساسی نمی شوند. در این کشورها تأکید بیش از آن به آموختن زبان مدرسه باشد تمرکز بر فراموش نشدن زبان مادری است. دلیل اساسی این است که آنها به تجربه دریافته اند کودکان از ناحیه یادگیری زبان مدرسه آسیب نمی بینند، بلکه آسیب جدی از سر گسسته شدن ارتباط زبانی کودک با فرهنگ خانوادگی و ملی خود است.
چه باید کرد؟
1. عمل به تعهدات قانونی و ملّی برای ایجاد فرصت یادگیری پایه ای زبان مادری پیش از مدرسه و در مدرسه. کسانی که از درک این ضرورت عاجز هستند از درک فرهنگ و اهمیت آن هم عاجز هستند یا دانسته از کنار موضوع می گذرند.
2. پرداخت هزینه عدم تأمین آموزش به زبان مادری یا پرداخت هزینه نابرابری آموزشی. هر سال، از بودجه ملی برای فراهم کردن آموزشی نابرابر هزینه کلانی می شود. بنا بر این، برای جبران، هزینه ای که از حساب دانش آموزانی که زبان اولشان زبان مدرسه نیست، شده است، دولت باید دست به اقدامات جبرانی بزند. بر اساس محاسباتی که صورت می گیرد، دولت باید هزینه یادگیری زبان مادری را به دانش آموزان محروم از آموزش به زبان مادری بپردازد.
3. حمایت مالی و نهادی از نویسندگان زبان های در معرض خطر. بخشی از جبران هزینه های نابرابری آموزشی، می تواند به صورت حمایت از نویسندگانی که به زبان های مادری تولید اثر می کنند صورت بگیرد. بند های شماره های 4 تا 8 هم می تواند تحت شمول توضیح بند شماره 3 باشند.
4. تخصیص یارانه حمایت از نشریه های ویژه زبان های ملّی.
5. ایجاد فرهنگ سراهای زبان مادری و حمایت مادی، مالی و معنوی از آنها.
6. حمایت از شبکه های اینترنتی، سازمان های مردم نهاد فعال در ترویج زبان های های ملّی/مادری.
7. راه اندازی و حمایت از شبکه های رادیویی به زبان های های ملّی.
8. ایجاد فرصت یادگیری بدیل برای یادگیری دروس مدرسه ای به زبان مادری.
مراجع
· Cummins, Jim. Bilingual Children's Mother Tongue Why Is It Important for Education? Available at http://www.iteachilearn.com/cummins/mother.htm. Accessed in June 2009.
· http://www.fountainmagazine.com/Issue/detail/Mother-Tongue-The-Language-of-Heart-and-Mind
· International Herald Tribune, May 23, 2008. Brain Activity Reveals Mother Tongue. Available at http://www.iht.com/articles/ap/2008/05/23/europe/EU-FEA-GEN-Italy-Language-Of-Thoughts.php
[1] http://www.campaignforeducation.org/en/news/global/view/674-the-importance-of-mother-tongue-education
[2] http://mappingignorance.org/2014/02/03/mandela-was-right-the-foreign-language-effect/
[3] Alice Mado Proverbio
[4] Jim Cummins
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با وظایف متعدد و معاونتها و سازمانهای متنوع، تلاش میکند تا در منظومه فرهنگی نظام اسلامی، با فراهم آوردن بسترهای لازم برای تحقق گفتوگو، فضای گفتمانی جدیدی را در عرصه فرهنگ ایجاد کند. در این فضای گفتمانی، کسی به فکر حذف دیگری نیست و اثبات خود را در نفی دیگری و پیروزی خود را در شکست دیگری تعریف نمیکند. لازمه شکلگیری چنین فضایی، ایجاد ثبات و آرامش و دوری از تنش و منازعه است.
ما امروز بیش از هر زمان دیگری به ثبات و آرامش برای فائق آمدن بر مشکلات و ارتقای همدلی و انسجام و وحدت ملی نیاز داریم. در چنین فضایی است که میتوان به کاهش تصدیگری و واگذاری امور فرهنگی به اصحاب فرهنگ امیدوار بود. خوشبختانه در طول سه سال گذشته عرصه فرهنگی کشور از فضای سخت و متصلب دستورالعملی و بخشنامهای فاصله گرفته و به فضای مذاکره و گفتوگو نزدیکتر شده است. تداوم این روند میتواند تحول بزرگی در عرصه مدیریت فرهنگی ایجادکند و ما را از نظام «بایدها» به نظام «باورها» رهنمون سازد. البته نباید فراموش کنیم که تأکید بر نظام باورها مبتنی بر اصالت امر انسانی، اخلاقی و ارتقای سطح فضیلت و معرفت و مبانی فلسفی انسان شناختی است که قرآن کریم و رسول گرامی اسلام ما را بدان فراخواندهاند. همچنان که نظام بایدها نیز به عنوان کاربستی برای نظمپذیری جامعه و صیانت از ارزشهای بنیادین حاکم بر نظام ایدئولوژیک، واقعیتی غیرقابل انکار است. بر این اساس در مراسم جشن کتاب سال بیان کردم که در فضای گفتوگویی حاصل شده، دیگر نیازی به اعمال و اعلام خطوط قرمز در عرصه نشر نیست و با گفتوگو و تفاهم با صاحبان آثار، وضعیتی پدید آمده که خود ناشران به ملاحظات و مرزبندیها آگاهی حداکثری یافتهاند و در این زمینه با کمترین اعمال نظارت روبهرو هستیم و شرایط قابل مقایسه با قبل از دولت یازدهم نیست. متأسفانه نقل ناقص این صحبت باعث شد تا به اشتباه این تلقی صورت بگیرد که دستگاه فرهنگی دولت یازدهم از خطوط قرمز عبور کرده است که این برداشت به هیچ وجه صحیح نیست. ما به طور طبیعی دارای مرزبندیهای روشن برای انتشار و اشاعه فرهنگ و اندیشه هستیم و هیچ یک از نخبگان و صاحبنظران باور ندارند که مطالب خلاف عفت عمومی و وحدت ملی یا متونی که به شکاف قومی و تفرقه مذهبی یا گسترش خشونت و ترویج خیانت دامن میزند، مجوز نشر بگیرند.
در سایه درخت تنومند انقلاب اسلامی که با خون پاک شهیدان این سرزمین آبیاری شده، امروز ایران اسلامی با عزت و اقتدار و در اوج امنیت و آرامش به سر میبرد و هرگز اجازه نخواهیم داد که احدی به این سرزمین الهی دستدرازی کند. امام راحل و مقام معظم رهبری، ارزشهای اسلامی و وحدت ملی خطوط قرمز و خدشهناپذیر ما هستند و مجموعه دستگاههای فرهنگی بویژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وظیفه حفاظت و صیانت از این امانت گرانقدر را عهدهدار هستند. در عین حال دولت تدبیر و امید اجازه نمیدهد تا نگاههای متحجرانه و جزماندیشانه، مسیر انقلاب را دچار انحراف کنند یا سختگیریهای خارج از موازین قانونی و شرعی، جوانان را بدبین و ما را از فضای گفتوگویی و تفاهم دور کند. هم ولنگاری فرهنگی و هم جزماندیشی خطراتی است که فرهنگ غنی ما را تهدید میکنند و بی تردید دستهایی در کار است تا ما را از داشتههای فرهنگیمان محروم سازد و همان طور که مقام معظم رهبری در سخنرانی اخیر خود به مسأله جنگ فرهنگی اشاره کردند، باید بیش از هر زمان دیگری از سرمایه فرهنگی خود مراقبت کنیم و همچنان که در زمان اخذ رأی از مجلس شورای اسلامی بیان کردم، راه صیانت از فرهنگ را جز این نمیدانم: «نه جزماندیشی، نه ولنگاری، اعتدال فرهنگی.»
شگفتیها در قشم محدودیتی ندارند٬ از عرصه خشک جزیره تا سواحل کرانههای خیس خلیج فارس!
در گوشهای از جزیره گویی رودخانهای جاریست که از هر دو سو به دریا میریزد. رودخانهای نیلگون و آرام که علاوه بر این شگفتیاش یک وجه تمایز دیگر هم با رودخانههای دیگر دارد؛ این رودخانه از کوهها سرچشمه نمیگیرد بلکه در سطحی صاف هر دو سویش به دریا میپیوندند و این رودخانه ساکنانی هم دارد٬ موجوداتی ذیهوش و شعور!
شاید اگر شهرزاد قصهگو سفری به قشم میکرد آنقدر به دزدان شهر بغداد و چراغ جادو در قصههایش نمیپرداخت و به جای آن٬ به این شگفتی میپرداخت و برای یافتن دوستی توانا ناچار نبود چراغی در ذهن خود تجسم کند و غولی از آن خارج کند چراکه در این رودخانهواره٬ انسان دوستانی دارد توانا در میان آب!
در جنوب ژئوپارک جهانی قشم و در کنار روستاهای کندالو و شیبدراز٬ نوار ساحلی به مانند رودخانهای به چشم میآید که از هر دو سو به آبهای آزاد میپیوندد. این نوار ساحلی به علت همجواری جزایر قشم و هنگام پدید آمده است٬ نواری که جزیره قشم و روستاهای شیبدراز و کندالو را در شمال خود دارد و جزیره هنگام و روستای هنگام جدید را در جنوب خود.
دو جزیره در کنار یکدیگر و نواری آبی از آبهای نیلگون خلیج فارس در میانشان که به آن خلیج دلفینها میگویند. این ساحل به واقع تصویری از رودخانهای است که دو سویش به دریا میپیوندد٬ نقطهای که دلفینها برای زندگی خود برگزیدهاند و در آن سکنی گرفتهاند.
دلفینها یکی از شگفتانگیزترین موجودات کره خاکی هستند. این آبزیان توانایی برقراری ارتباط با یکدیگر به وسیله اصوات در زیر آب را دارند٬ شکارچیانی که توان هدایت شکار به نقطه مناسب به شکل گروهی و شکار دستهجمعی را دارند. دلفینها آبزیان به واقع هوشمندی هستند که توانایی درک موقعیت و خواستههای انسان را دارند و ...
در این آبراه باریک میان دو جزیره٬ دلفینها حضور دارند و این نقطه را برای زندگی خود برگزیدهاند٬ نقطهای که به واسطه قرار گرفتن در بین دو منطقه مسکونی٬ تردد زیاد قایقها در آن جریان دارد.
علاوه بر وجود مناطق مسکونی در اطراف این منطقه٬ چند سالی است که نام آن نیز بر سر زبانها افتاده و گردشگرانی از مناطق دور و نزدیک برای دیدن این شگفتی میآیند و لحظاتی از درون قایق همراه جستوخیز و شنای دلفینها همراه میشوند اما هرگز این رفتوآمدها و حضور مداوم انسانها در محل زندگی این آبزیان هوشمند٬ باعث رنجش آنها نشده و موجبات مهاجرتشان را سبب نگشته است٬ موضوعی که چند نکته مهم را مانند جرقهای از نور در ذهن ایجاد میکند.
به راستی چرا حضور انسان در این نقطه دلفینها را فراری نداده است٬ چه رازی در بین است؟ باید در رفتار مردم این محل پاسخ را جستجو کرد و یا در رفتار دلفینها؟
همه ما بارها شنیدهایم که حضور انسان باعث برهم خوردن نظم طبیعی حیات وحش میشود و این حضور یا به فاجعه زیست محیطی منجر میشود و یا به مهاجرت حیوانات!
اما در این نقطه هرگز حضور انسانها٬ دلفینها را نیازرده بلکه گویی این آبزیان ذیشعور در تلاش هستند هرچه بیشتر به انسانها در این نقطه نزیک شوند و به گونهای تماس برقرار کنند٬ گویی حامل پیامی باشند و در جستجوی گوشی برای شنیدن و یا شاید در اثر هزاران سال همسایگی با مردم جزیره به درک مشترکی با مردم این منطقه رسیدهاند و حضورشان را به عنوان همسایه پذیرفتهاند!
همه کسانی که موفق به حضور و قایقسواری در این آبراه شدهاند خوب میدانند که دلفینها به دنبال نگاه هستند و هرجا چشمی برای دیدن باشد دلفینها به جستوخیز بر روی آب مشغول میشوند و صدای موتور قایقها و هیاهوی گردشگران باعث رنجش و فرار این آبزیان نمیشود٬ بلکه هر روز مشتاقتر و کنجکاوتر گرداگرد قایقها شنا میکنند!
ساحل دلفینها و یا خلیج دلفینها و یا رودخانه دلفینها٬ هرچه که نامش باشد گویای تعلق آن به دلفینهاست!
جایی که تلاش اهالی جزیره قشم برای ارتباط هرچه بیشتر با طبیعت پیرامون خود٬ به ثمر رسیده و بی آنکه دیواری شیشهای و حصاری در کار باشد این آبزیان هوشمند در این مکان و در کنار اهالی زندگی میکنند٬ اتفاقی نادر در جهان به ویژه در این بحران زیست محیطی که گریبانگیر سیاره زمین شده است.
شاید این نقطه الگویی باشد برای نجات حیات جانوری زمین٬ جایی که انسان موفق شده است با طبیعت به تعامل برسد.
بیشک در این نقطه ارتباطی دوسویه میان انسانها و دلفینها به وجود آمده است و باعث ایجاد یک تعامل میان این دو گروه گردیده؛ ساکنان جزیره از یک سو و ساکنان خلیج فارس در سوی دیگر!
این نقطه تجلیگاه عزم اهالی جزیره قشم برای هماهنگی با محیط زیست پیرامون خود است٬ عزمی که به سرانجام رسیده است. همپایی فرهنگ مردم قشم با طبیعت و هوشمندی دلفینها بسیار شگفتانگیز است اما طبیعتِ به ظاهر بیجان هم اینجا دست به کار شده و با خلق یک منطقه رویاگونه بستری برای پرورش این شگفتی مهیا ساخته؛ رودخانهای که دو سویش به دریا میپیوندد٬ در میان دو ساحل که انسانها برای زندگی برگزیدهاند و آبزیانی باهوش به نام دلفین!
نقطهای در جهان که در آن فریاد بلند (میتوان با محیط زیست همپا شد) را فرهنگ جزیره سر داده است و گوشهایی باید آن را بشنوند و به کار ببندند و ...
همزیستی نیوز - در ایران سالانه بیش از 100 هزار نفر به جمع مبتلایان به سرطان اضافه میشوند. شایعترین سرطانها در ایران، سرطان پستان، معده، روده بزرگ و مثانه است. مردان بیشتر به سرطان معده، پروستات، مثانه و روده بزرگ مبتلا میشوند اما در میان زنان سرطانهای پستان، روده بزرگ، معده و لوسمی شایعتر است.
فاطمه کریمخان با این مقدمه در ایسنا نوشته است: امروز روز جهانی سرطان است و آمار بالا را چند ماه پیش ایرج حریرچی قائممقام وزیر بهداشت به رسانهها داده است. او همچنین گفته که از هر صد هزار مرد ایرانی 134 نفر و از هر صد هزار زن ایرانی 128 نفر در طول زندگیشان به سرطان مبتلا میشوند.
در تمام دنیا، تعداد افرادی که هر روز به جمع مبتلایان به سرطان اضافه میشوند رو به افزایش است. پزشکان میگویند عمر طولانی مردم در دوران معاصر یکی از عوامل افزایش آمارهای ابتلا به سرطان است. زندگی شهری، مصرف کم غذای سالم، سیگار کشیدن و فعالیت بدنی کم هم از مواردی است که خطر ابتلا به سرطان را بیشتر میکند.
در سال 2000 در جریان اجلاس جهانی اهداف هزاره در پاریس، روز چهارم فوریه را روز جهانی سرطان نامگذاری کردند. ارتقای بودجههای مصوب برای پژوهش در مورد سرطان، ارتقای خدمات ارائهشده به بیماران مبتلا به سرطان، کاهش شمار مبتلایان به سرطان با آموزش و تبلیغات در مورد زندگی سالم و جمعآوری کمک و حمایت برای مبتلایان و خانوادههای آنها در سطح جهانی هدف تعیین یک روز خاص در تقویم جهانی به عنوان روز سرطان بوده است.
در حال حاضر هر سال 8 میلیون نفر در جهان بر اثر سرطان جان خود را از دست میدهند که حداقل 4 میلیون نفر از آنان بین 30 تا 69 سال سن دارند.
در بیانیه اجلاس جهانی اهداف هزاره در مقابله با سرطان آمده است: «از آنجا که سرطان هیچ حد و مرزی ندارد و هیچکس به تنهایی نمیتواند با آن به مقابله بپردازد، باید یک رویکرد کمکی جدید نسبت به تحقیقات، حمایت، پیشگیری و درمان این بیماری اتخاذ شود. امضاکنندگان منشور پاریس متعهد میشوند که یک بسیج عمومی برای تحقیقات در این زمینه در کشورهایشان ایجاد کنند و با پیوستن به یک سازمان بینالمللی در این زمینه به پیشرفت تحقیقات در این حوزه کمک کنند.»
از سال 2016 تا به حال هر سال یک کشور در روزهای اول تا چهارم فوریه میزبان اجلاس جهانی «جامعه متعهد برای مبارزه با سرطان» بوده است؛ اجلاسی که به منظور کاهش بار سرطان بر کشورها، ترویج برابری در دسترسی به امکانات درمانی برای همه و ادغام مراکز کنترل و درمان سرطان در سطح جهانی برای کمک به کشف راهحلهای موثرتر برای مقابله با سرطان تشکیل میشود و در حال حاضر 950 سازمان از 150 کشور در آن عضویت دارند.
UICC یا همان جامعه متعهد برای مبارزه با سرطان هر سال علاوه بر برگزاری اجلاس جهانی راهبران مبارزه با سرطان و کنگره بینالمللی سرطان، روز جهانی سرطان را هم برگزار میکند تا به یک برنامه زمانبندی مشخص برای دستیابی به شیوهای جهت کنترل بیماری سرطان برسد، اولویت سرطان را در برنامهریزیها و سیاستگذاریهای وزارت بهداشت کشورهای جهان بالاتر ببرد و در بهترین حالت یک پاسخ جهانی برای بیماری سرطان پیدا کند.
در بیانیه رسمی امسال روز جهانی سرطان، با اشاره به اینکه پیشبینی میشود تا سال 2030، بیش از 21 میلیون نفر در سراسر دنیا به سرطان مبتلا شده باشند، بر نقش فعالیت جسمی در مبارزه با سرطان تاکید شده است.
«امروز، در روز جهانی سرطان میلیونها نفر در سراسر دنیا در حال مبارزه برای دریافت کمکهای بیشتر جهت مبارزه با کشندهترین بیماری دنیا هستند. زیر پرچم شعار امسال ما یعنی "ما میتوانیم، من میتوانم"، میتوانیم مردم را تشویق کنیم تا در راه این مبارزه فعالتر باشند. ما در حال مبارزه با بیماریای هستیم که در دو دهه گذشته هر سال حداقل زندگی یک میلیون نفر را تحت تاثیر قرار داده است و این آمار در حال افزایش است.»
در ایران، امروز همزمان با روز جهانی سرطان، موسسه خیریه محک برنامههایی برای گرامیداشت این روز و کمک به پیشبرد اهداف آن اعلام کرده است. از امروز به مدت دو هفته، کار توزیع هفت هزار صندوق جمعآوری کمکهای مردمی محک در تهران آغاز شده است. هفته گذشته، این سازمان میزبان سازمانهای خیریه، مسئولان وزارت بهداشت و مسئولان دولتی از سراسر کشور بوده است تا شبکه ملی سرطان را در کشور راهاندازی کند و با تمرکز بر افزایش تشخیص زودهنگام سرطان، ابزارها و تجهیزات لازم برای غربالگری سرطان را فراهم کند و به توسعه زیرساختها در این زمینه کمک کند.
هفته آینده هم چهارمین کنفرانس مسئولیت اجتماعی محک همزمان با بیست و پنجمین سالگرد تاسیس این سازمان خیریه کمک به کودکان سرطانی برگزار خواهد شد.
سرطان درد کمی نیست اما میشود دست به دست هم داد و همه با هم خانواده مبتلایان به این بیماری شد. شعار امسال روز جهانی سرطان این است: «ما میتوانیم، من میتوانم».
همزیستی نیوز - خلیج فارس و دریای عمان، پهنه آبی گسترده ای است که از جنوب شرق تا جنوب غرب ایران را در بر گرفته است و با طول 1880 کیلومتر مربع، فرصت مناسبی را برای تجارت، توسعه صنایع دریایی و زندگی در کنار سواحل فراهم کرده است.
به گزارش تابناک جدا از سواحل سرشار از منابع و امکان دسترسی به آب های آزاد، خلیج فارس در برگیرنده چندین جزیره کوچک و بزرگ نیز هست که هر کدام بنا به نوعی می توانند در فرایند توسعه اقتصادی و تقویت جایگاه امنیتی و ژئوپلیتیک کشور موثر باشند.
به رغم همه فرصت ها و مزایایی که برای جزایر ایرانی خلیج فارس می توان متصور شد، بررسی ها و مشاهدات میدانی گویای آن است که آنچنان که باید و شاید از این فضاهای جغرافیایی بهره برداری نمی شود.
در ادامه تلاش می شود تا ضمن معرفی اجمالی جزایر ایرانی، به فرصت ها و تهدیدهایی که آنها را تهدید می کند، اشاره شود.
خلیج فارس
خلیج فارس با وسعتی بالغ بر 232هزار کیلومتر مربع در جنوب ایران قرار دارد و از طریق تنگه هرمز با دریای عمان ارتباط دارد. خلیج فارس جدا از ایران با کشورهای عمان، عراق، عربستان، کویت، امارات متحده عربی، قطر و بحرین هم مرز است.
این فضای جغرافیایی ارزشمند از دهانه اروندرود در جنوب غربی کشور تا تنگه هرمز حدوداً 805 کیلومتر طول دارد و عرض آن نیز به صورت متغیر 56 تا 290 کیلومتر است.
خلیج فارس در عمیق ترین نقطه 182 متر و در کم ترین عمق 30 متر ژرفا دارد و کف آن سرشار از منابع معدنی، گیاهی و جانوری مثل نفت، ماهی و مروارید است.
این خلیج به دلیل آنکه پل ارتباطی میان خاورمیانه با آبهای آزاد است و منابع غنی نفت و گاز را در درون و پیرامون خود نهفته دارد، یکی از استراتژیک ترین مناطق فضایی جهان محسوب می شود و از دیرباز صحنه نبرد و جدال های فراوان بین قدرت های محلی و جهانی بوده است.
در خلیج فارس حدود 30 جزیره ایرانی کوچک و بزرگ وجود دارد که برخی از آنها قابل سکونت و برخی نیز غیر قابل سکونت هستند.
با توجه به گستردگی قابل ذکر خلیج فارس در جنوب ایران و هم مرز بودنش با سه استان خوزستان، هرمزگان و بوشهر جزایر این خلیج نیز با توجه به موقعیت جغرافیایی تحت مدیریت سیاسی متفاوت استانی اداره می شوند که در ادامه به تفکیک استانی معرفی می شوند.
جزایر استان خوزستان:
جزیره مینو
این جزیره بین آبادان و خرمشهر واقع شده و دو شاخه اروندرود آن را احاطه کرده است. مینوشهر شهری کوچک و دارای جمعیتی حدود 12 هزار نفر است و عمدتاً کاربرد تفریحی برای مردم دو شهر آبادان و خرمشهر دارد.
در این جزیره مینو پنج نهر کوچک جریان دارد و از معدود نقاطی از جهان است که در آن سیستم آبیاری بصورت طبیعی و با جزر و مد آب انجام میشود و نیازی به وسایل مکانیکی و ندارد.
جزایر بونه، دارا و قبرناخدا
جزیره بونه به همراه دو جزیره کوچک دیگر به نامهای دارا و قبرناخدا در آخرین بخش شمال غربی خلیج فارس، در دهانه خورموسی دراستان خوزستان واقع شده است. این جزیره با دو شهر هندیجان و بندرماهشهر فاصله چندانی ندارد و محل زیست آن پذیرای گونه های نادری از پرندگان مهاجر مثل پرستوهای دریایی است.
جزایر دارا و قبر ناخدا نیز که زیستگاه گونه های نادری از پرندگان هستند فاقد شرایط مناسب برای سکونت انسان ها هستند.
جزایر استان بوشهر
جزیره خارک
جزیره خارک در نیمه شمالی پهنه آب های خلیج فارس و در فاصله 57 کیلومتری شمال غربی بندر بوشهر واقع شده است و مساحت آن 3.5 کیلومتر مربع است.
سطح جزیره خارک به دلیل کمی وسعت و محدود بودن حوضه های آبخیز و آبگیر و بارش کم فاقد هر گونه رودخانه دائمی و فصلی است.
این جزیره به رغم عوامل محدود کننده اقلیمی مانند کمی بارش و گرمای زیاد نسبت به سایر جزایر خلیج فارس دارای تنوع و تعدد بیشتری از جانوران است.
این جزیره مسکونی و دارای تأسیسات زیربنایی مثل مخابرات، فرودگاه، تأسیسات بندری و برق است.
جزیره خارکو
جزیره خارکو در نیمه شمالی آب های خلیج فارس و در فاصله 60 کیلومتری شمال غربی بندر بوشهر قرار دارد و از جنوب غربی به فاصله 2 مایل تا جزیره خارک و از شمال شرقی به فاصله 29 کیلومتر تا بندر گناوه فاصله دارد.
این جزیره خالی از سکنه و جزء مناطق حفاظت شده امنیتی توسط نیروهای نظامی است.
جزیره شیف
جزیره شیف همجوار با سواحل شمال غربی خلیج فارس و در فاصله 10 کیلومتری شمال غربی بندر بوشهر واقع است. مساحت این جزیره به علاوه جزیره عباسک که بصورت زمینی پست متصل به این جزیره و در معرض جزر و مد آب قرار دارد، 14 کیلومتر مربع است.
این جزیره از بهم پیوستن آب رودخانه شاپور و دالکی بوجود آمده و نزدیک به 4 هزار نفر در آن سکونت دارند.
جزیره ام الکرم
این جزیره همجوار با سواحل شرقی خلیج فارس و سواحل بندر دیر، در فاصله 140 کیلومتری جنوب شرقی بندر بوشهر قرار دارد. مساحت جزیره ام الکرم کمتر از 1 کیلومتر مربع، فاقد سکنه و جزء مناطق حفاظت شده طبیعی استان بوشهر است.
جزیره جبرین
جزیره جبرین همجوار با سواحل شمال شرقی خلیج فارس و سواحل بندر دیر در فاصله 130 کیلومتری جنوب شرقی بندر بوشهر واقع است.مساحت این جزیره 7 کیلومتر مربع و فاقد سکنه است.
از جزیره مذکور هیچگونه بهره برداری اقتصادی صورت نمی گیرد و تنها به عنوان مناطق حفاظت شده محیط زیست محسوب می شود.
جزیره میر مهنا
جزیره میر مُهَنّا از جزیرههای غیرمسکونی ایران در خلیج فارس است که به رغم آن شرایط مناسبی برای سکونت انسان ندارد، رشد گیاهان در آن قابل توجه و از دیرباز انگور و انجیر آن معروف بوده است.
نام این جزیره از نام یکی از راه زنان محلی که به کریم خان زند و هلندیان حمله میکرد یعنی میر مهنا گرفته شده است.
جزیره فارسی
جزیره فارسی در آب های مرکزی خلیج فارس و در فاصله 120 کیلومتری جنوب غربی بندر بوشهر واقع است و در جنوب آن جزیره العربی قرار دارد که متعلق به کشور عربستان سعودی است.
این جزیره به دلیل قرار گیری در حد فاصل میان ایران و عربستان از موقعیت بسیار استراتژیکی برخوردار است و در اطراف آن تأسیسات نفتی فراوانی دیده می شود.
جزیره تهمادو
این جزیره از جمله جزایر غیر قابل سکونت و کوچک خلیج فارس است که تنها 150 متر با ساحل فاصله دارد و محیط مناسبی برای تخمگذاری گونه های نادری از پرندگان است.
طول این جزیره 12 و عرض آن 5 کیلومتر است.
جزیره نخیلو
جزیره نحیلو همجوار با سواحل شرقی خلیج فارس در 133 کیلومتری جنوب شرقی بندر بوشهر است. این جزیره کم تر از 1 کیلومتر مربع مساحت دارد و از نظر تقسیمات سیاسی جزء دهستان بُردخون از توابع شهرستان بند دیر است.
آب های اطراف جزیره به دلیل عمق کم و نزدیک بودن به ساحل پناهگاه مناسبی برای شناورهایی است که طوفان های دریایی گرفتار می شوند.
جزایر استان هرمزگان
جزیره لاوان
جزیره لاوان یکی از جزایر ایرانی خلیج فارس است که از شمال به دهستان مهرگان، شمال شرق با دهستان مقام و از جنوب با جزایر هندورابی و کیش هم مرز است.
مساحت این جزیره بالغ بر 75 کیلومتر مربع و طول پیرامونی اش 45 کیلومتر است. در این جزیره به تناسب سایر جزیره ها حجم قابل توجهی بارندگی رخ می دهد و میانگین بلند مدت بارندگی در این جزیره 400 میلی متر است.
لاوان به دلیل کشیدگی زیاد شرایط لازم را جهت جریان های سطحی آب دائمی ندارد و تمامی آبراهه های موجود در آن فقط در هنگام بارندگی آب دارند.
این جزیره پوشش گیاهی قابل ذکری از نوع علف زار دارد که به دلیل نبود ارتفاع، وسعت کم، ثابت بودن عناصر اقلیمی پوشش گیاهی آن یک شکل است. گونه های درختی مثل لور، کنار، گز، کرت و خرما از جمله درختان این جزیره است.
این جزیره زیستگاه انواع پرندگان مثل عقاب، پرستو، چکاوک، قمری، بلبل، هدهد و... است و جانواران دیگری مثل انواع خزندگان نیز در این منطقه به وفور دیده می شود.
این جزیره مسکونی و دارای انواع مختلفی از تأسیسات و امکانات زندگی شهری مثل برق، مخابرات، فرودگاه، اسکله و.... است.
جزیره هِندُرابی
جزیره هندورابی 22.8 کیلومتر مربع مساحت دارد و حد فاصل بین دو جزیره کیش و لاوان است. این جزیره در فاصله 325 کیلومتری بندر عباس و 133 کیلومتری بندرلنگه و بلندترین نقطه آن بیست و نه متر و بزرگترین قطر آن هفت و نیم کیلومتر است.
جزیره کیش
جزیره کیش یکی از مشهورترین جزایر ایرانی در میان افکار عمومی جامعه است، اگرچه سفر به این جزیره و بهره مندی از جذابیت های گردشگری آن از توان اقتصادی بخش عمده ای از طبقات اجتماعی جامعه خارج است، اما با اینحال سالانه میزبان حجم زیادی از گردشگران داخلی و خارجی است و توانسته است تا حدود زیادی در بعد گردشگری موفق ظاهر شود.
این جزیره بیضی شکل با مساحت 89.7 کیلومتر مربع و با طول 15.6 و عرض 7 کیلومتر ، در جنوب غربی بندرعباس و در میان خلیج فارس قرار دارد.
این جزیره از نظر زیست محیطی یکی از بکرترین مناطق خلیج فارس و دارای استعدادهای طبیعی فراوان و موقعیت جغرافیایی ویژه برای توسعه گردشگری و بهره برداری اقتصادی از آن است؛ شرایطی که البته در حد مقدورات در آن فراهم شده و امروزه این جزیره به یکی از مراکز اصلی گردشگری ایران تبدیل شده است.
جزیره فرور بزرگ و کوچک
فاصله این دو جزیره خلیج فارس با ساحل نزدیک به 20 کیلومتر و غیر قابل سکونت هستند. با اینحال در فرور بزرگ بقایای اماکن مسکونی و اراضی کشاورزی دیده می شود که باقی مانده دوران گذشته است و هم اینک در هیچکدام از این جزایر انسان زندگی نمی کند.
البته این دو جزیره پناهگاه مناسبی برای تخمگذاری و مهاجرت فصلی برخی پرندگان مثل وطی، چکچک، قمری خانگی، چکاوک، کاکلی، پرستو، بلبل خرما، چاخ لق، هده و ... هستند.
جزیره سیری
فاصله این جزیره تا تا مرکز شهرستان ابوموسی که در قسمت شرقی جزیره سیری واقع شده، درحدود 27 کیلومتر، فاصله دریایی آن تا مرکز استان در حدود 152 مایل دریایی و وسعت جزیره سیری 17.3 کیلومتر مربع است.
در این جزیره تعداد قابل توجهی نخل خرما بطور پراکنده وجود دارد که محصول آن فقط مصرف محلی دارد و این منطقه پوشش گیاهی فقیری دارد.
جزیره ابوموسی
جزیره ابوموسی در پهنه آب های جنوب شرقی خلیج فارس و در فاصله 213 کیلومتری جنوب غربی بندر عباس، مرکز استان هرمزگان قرار داشته و جنوبی ترین جزیره ی ایرانی خلیج فارس محسوب می شود.
این جزیره همانند سایر جزایر خلیج فارس از دوران ماد تا امروز جزء ایران بوده است و تنها از سال 1891 میلادی به طور موقت و غیر قانونی به اشغال انگلستان در آمد.
این جزیره در سال 1328 هجری شمسی جزء دهستان مرزوقی بخش بندر لنگه از شهرستان لار و استان فارس بود.
به دلیل ضخامت کم پوشش آبرفتی و بارش بسیار کم، سفره آب زیر زمینی غنی ای در این جزیره وجود ندارد و تنها یک سفره آب زیر زمینی آزاد با آب شور در این منطقه وجود دارد.
جزیره تنب بزرگ
جزیره تنب بزرگ در پهنه آب های جنوب شرقی خلیج فارس و در فاصله 180 کیلومتری جنوب غربی بندر عباس قرار دارد. اگرچه نام رسمی جزیره تنب بزرگ است ولی در گذشته به نام های تمب بزرگ، تنب مار بزرگ و تل مار نیز معروف بوده است.
جزیره تنب بزرگ به دلیل حاکم بودن شرایط آب و هوایی خشک و پایین بودن بارش سالیانه هیچگونه رود فصلی یا دائمی ندارد و جدا از مساحت اندکش، امکانی برای به وجود آمدن روان آب های فصلی و دائمی در آن نیست.
این جزیره به دلیل واقع شدن در عرض جغرافیایی پایین آب و هوای گرمی دارد و فصل گرم طولانی با تبخیر بالا رویش هر نوع گیاهی را در آن با مشکل رو به رو کرده است.
سرگذشت تاریخی جزیره تنب بزرگ همواره متأثر از تاریخ جزیره بوموسی بوده و اگرچه مالکیت تاریخی آن برای ایران است اما در سه مقطع تاریخی متفاوت مثل حمله اعراب، حمله پرتغالی ها و دوران استعمارگری انگلستان برای مدتی از مالکیت ایران خارج شد.
جزیره تنب کوچک
جزیره تنب کوچک در پهنه آب های جنوب شرقی خلیج فارس و در فاصله 200 کیلومتری جنوب غربی بندر عباس قرار دارد و از نظر تقسیمات کشوری جزء بخش تنب از شهرستان بوموسی است. نام رسمی این جزیره تنب کوچک است اما در گذشته به نام های دیگری مثل تمبو و نابیو تنب هم شناخته می شد.
آب و هوای این جزیره گرم و شرجی است و تنها یک فصل کوتاه سرد با بادهای معتدل نیز در منطقه وجود دارد.
جزیره قشم
جزیره قشم بزرگ ترین جزیره کشور و خلیج فارس در دهانه تنگه هرمز و در مدخل ورودی خلیج فارس از دریای عمان واقع است. از شمال به بندر عباس، از شمال شرقی به جزیره هرمز، از شرق به جزیره هنگام و از جنوب غربی به جزایر تنب بزرگ، ابوموسی و تنب کوچک محدود است.
مساحت این جزیره 1491 کیلومتر مربع و طول آن 100 تا 130 کیلومتر تخمین زده می شود. ای جزیره خود شهرستان است و جزیره هرمز نیز از توابع آن است.
این جزیره به دلیل وسعت زیاد از تنوع زیستی قابل توجهی برخوردار است و زیستگاه گونه های مختلفی از جانواران و گیاهان است.
در این جزیره زندگی بیش از 100 هزار نفر سکونت دارند و مناطق مسکونی شهری و روستایی در آن دیده می شود. از نظر سیاسی به تنهایی یک شهرستان محسوب می شود و دارای سه بخش مرکزی، شهاب و هرمز است.
نزدیک ترین فاصله این جزیره تا ساحل اصلی کشور در دماغه شمالی جزیره و در محل بند لافت و حدوداً یک مایل است.
صید و صیادی، بنادر موجود در جزیره، جاذبه های گردشگری و توریستی، معادن، میدان های گازی، فرودگاه بین المللی، بازارهای سنتی، شهرک های صنعتی و... از جمله امکانات و زیربناهای این جزیره جنوبی کشور است.
جزیره هرمز
جزیره هرمز در دهانه تنگه هرمز و در مدخل ورودی خلیج فارس قرار دارد. این جزیره را به دلیل موقع جغرافیایی آن که در مجاورت با تنگه هرمز قرار دارد، کلید خلیج فارس می دانند و به دلیل همین موقعیت استراتژیک از نظر سوق الجیشی و بازرگانی دارای اهمیت بالایی است.
در این جزیره منابع آب سطحی قابل توجهی وجود ندارد و تنها منابع آب آن را می توان جریان های ساحلی دانست. این جزیره فاقد منابع چاه است.
در حال حاضر آب مورد نظر برای شرب در این جزیره با لوله ای به طول 20 کیلومتر از بندرعباس تأمین می شود و دارای زیرساخت هایی مثل مراکز آموزشی، درمانی، مذهبی و فروشگاهی نیز هست.
جزیره هنگام
جزیره هنگام در آب های خلیج فارس در دهانه تنگه هرمز واقع شده است. جزیره هنگام بخشی از سیستم دفاعی کرانه ساحلی خلیج فارس و تنگه هرمز را تشکیل داده و می تواند مبدأ عملیات دریایی و تکیه گاه مناسبی برای زیر دریایی ها باشد.
جزیره هنگام از شمال به جزیره قشم، از شمال شرق به جزیره لارک، از جنوب شرق به رأس المسندام و از جنوب غرب به جزیره تنب بزرگ محدود است.
این جزیره دارای 10 کیلومتر طول، 3 تا کیلومتر عرض و 50 کیلومتر مربع مساحت است. در این جزیره جریان آب سطحی وجود ندارد و فقط جریان فصلی آن در زمان بارندگی های فصلی ایجاد می شود.
با توجه به مساحت کم جزیره پوشش گیاهی و حیات جانوری خاصی نیز در آن به چشم نمی خورد.
جزیره لارک
جزیره لارک در دهانه تنگه هرمز در مدخل ورودی خلیج فارس از دریای عمان واقع است و حد شمالی این جزیره شهر بندر عباس، از غرب جزیره قشم، از شمال جزیره هرمز و از جنوب غرب جزیره هنگام است.
این جزیره با ساحل 33 کیلومتر فاصله دارد و 49 کیلومتر مربع وسعت دارد. متوسط بارندگی این جزیره 230 میلی متر است و سه ماه از سال درگیر طوفان های شن است.
در این جزیره پوشش گیاهی و گونه های جانوری به دلیل بارش کم، تبخیر بالا و بادهای شدید بسیار اندک است. با این حال حیواناتی مثل خرگوش، آهو، روباه و مار در آن زندگی می کنند.
آب آشامیدنی در این جزیره از بندرعباس آورده و در تانکرهای بزرگ نگهداری می شود.
چالش های ایران در خلیج فارس
ایران در طول سالیان دراز همواره حضور مقتدرانه ای در خلیج فارس داشته است و بجز برهه هایی از تاریخ که حکومت مرکزی در ایران ضعیف بوده و یا تلاش های قدرت های استعماری برای تسلط بر این منطقه افزایش یافته است، ایران یکی از بازیگران اصلی و مهم خلیج فارس بوده و تعداد زیادی از جزایر آن بوده است.
هم اکنون بزرگ ترین چالش ایران در خلیج فارس را باید گسترش ادعاهای واهی و غیر قانونی و فعالیت های ضد ایرانی امارات متحده عربی، اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس در خصوص جزایر سه گانه و نام تاریخی خلیج فارس دانست.
از سوی دیگر چشم طمع قدرت های جهانی به این منطقه غنی و استراتژیک ایرانی که به "نخستین منبع انرژی جهان" مشهور است موجب شده تا همواره آنها تلاش کنند با تحریک شرکای عرب منطقه به تشدید تنش ها با ایران و اعمال فشار روی بیاورند.
بر طبق قوانین بین المللی، ایران تا چند دهه پیش که بحرین را در اختیار داشت بر 85% از خلیج فارس تسلط داشت اما پس از واگذاری مجمع الجزایر بحرین در دوران پیش از انقلاب اسلامی، امروزه شاهد تلاش های جدیدی از سوی کشورهای عربی برای تملک جزایر سه گانه و مالکیت ایران بر خلیج فارس و حتی تغییر نام این خلیج هستیم.
با واگذاری بحرین مالکیت ایران بر خلیج فارس کاهش چشم گیری پیدا کرد و اگر روزی جزایر سه گانه و یا حتی فقط جزیره سوق الجیشی ابوموسی به اشغال امارات درآید، ایران با خسارت های فراوانی در ابعاد مختلف رو به رو خواهد شد. بر این اساس ضروری است تا مسئولان با دقت نظر و هوشمندی مانع هرگونه مذاکره و دست درازی پیرامون این حق ملی شوند.
در ادامه اشاره کوتاهی به پیشینه تاریخی حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه که هم اکنون یکی از بزرگ ترین چالش های ژئوپلیتیکی ایران است، اشاره می شود.
پیشینه تاریخی حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه
در رابطه با نام خلیج فارس و ادعای واهی و بی اساس اعراب در بکارگیری نام ساختگی دیگر، جای هیچ بحثی نیست و اسناد معتبر موجود که بارها در رسانه منتشر شده نیاز به تکرار مجدد ندارد. در مورد جزایر سه گانه نیز داستان بر همین اساس است اما با این حال اشاره کوتاهی بر تاریخچه این جزایر می شود.
بررسی های تاریخی بیانگر آن است که در هزاره دوم قبل از میلاد این سه جزیره همانند سایر جزیره جزایر دریای پارس توسط ایرانیان اداره می شد و جزو قلمرو حکومت های ایرانی بود. در دوران اسلامی نیز این جزایر همواره جزو قلمرو ایالت های جنوبی ایران از جمله فارس بود که با ورود پرتغالی ها به دریای پارس این ۳ جزیره به اشغال آنها در آمد؛ اشغالی که البته در روزگار شاه عباس صفوی و به دست فرمانده رشید سپاهش «امامقلی خان» توسط نیروهای ایرانی آزاد شد.
نادرشاه افشار و کریم خان زند نیز بر این جزایر اعمال حاکمیت کامل کردند و در روزگار سلطنت فتحعلی شاه قاجار هم جزایر دریای پارس مانند کیش – بحرین – ابوموسی , هندورابی , تنب بزرگ , کوچک و فارور جزء ایالت های فارس محسوب بودند.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی دولت بریتانیا تعدادی از جزایر ایرانی شامل قشم – هنگام – لارک – ابوموسی , سیری , تنب بزرگ و کوچک را مستقیماً به نام حاکمیت ادعایی و واهی قبایل و امارات عربی تحت الحمایه خود اشغال کرد، با این وجود ۲۳ نقشه رسمی و نیمه رسمی از دولت بریتانیا و از جمله یک نقشه رسمی وزارت جنگ بریتانیا مورخ ۱۸۸۶ و به ابعاد ۱۶ متر مربع که در سال ۱۸۸۸ توسط وزیر مختار انگلیس به ناصرالدین شاه تقدیم شده که مالکیت و حاکمیت ایران را بر این جزایر رسما تایید کرد.
در سال های آغازین سده بیستم و هم زمان با تلاش های دولت روسیه برای نفوذ و راه یابی به خلیج فارسوزارت خارج بریتانیا تصمیم گرفت که جزایر استراتژیک دهانه هرمز را به تصرف خود در آورد و این تصمیم در ۱۴ ژوئیه ۱۹۰۲ به کارگزاری بریتانیا در هندوستان و خلیج فارس ابلاغ شد. انگلیسی ها در ادامه جزایر ابوموسی تنب بزرگ و سیری را در سال ۱۹۰۳ به نام شیخ شارجه اشغال کردند و پرچم شیخ را در سال ۱۹۰۸ در تنب کوچک افراشتند.
با اعلام قصد خروج دولت انگلستان در ژانویه ۱۹۶۸ مبنی بر خروج از منطقه خلیج فارس، در این هنگام دولت ایران دست به تلاش های دیپلماتیک گسترده ای زد و اقدامات هماهنگ وزارت خارجه ایران سبب شد که طبق تفاهم نامه نوامبر ۱۹۷۱ لندن مالکیت مشترک ایران و شارجه را در مورد جزیره ابوموسی تحت حاکمیت دولت ایران به امضای دو طرف رسید و دو جزیره تنب بزرگ و کوچک هم بدون گفتگو و مبادله سند به ایران بازگردانیده شد.
در روز ۳۰ نوامبر ۱۹۷۱ پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران بر فراز بلندی های جزایر تنب و ابوموسی به اهتراز در آمد و پس از هشتاد سال عملا به سلطه انگلیسی ها بر این جزایر همیشه ایرانی پایان داده شد.
بعد از این رویداد مهم و تاریخی شکایت کشورهای عربی به شورای امنیت سازمان ملل هم به نتیجه ای نرسید و تا اکتبر ۱۹۹۲ هیچ ادعایی نسبت به جزایر تنب و ابوموسی از سوی هیچ کشوری مطرح نشد، اما در آن سال و چندماه پیش از عملیات نظامی آمریکا بر ضد عراق (جنگ اول خلیج فارس) امارات متحده عربی طی عرض حالی به سازمان ملل متحد ادعای مالکیت بر این جزایر را مجددا پیش کشید و تا کنون داستان ادعاهای بی اساس مالکیت اماراتی ها بر جزایر ایرانی ادامه دارد.
مشکلات جزایر ایرانی
با مروري بر وضعيت و كميت جزاير ايراني مشخص مي شود كه اين جزيره ها به دليل قرار گيري در موقعيت جغرافيايي گرم و خشك ونزديكي به خط استوا با دماي هواي بالا و تبخير زياد آب رو به رو هستند.
جدا از جزايري كه به هيچ وجه امكان سكونت ندارند، اين شرايط سبب شده تا امكان زندگي به صورت طبيعي در جزايري كه امكان زندگي دارند هم با مشكل رو به رو شود. تبخير شديد آب، اندك منابع آبي اين مناطق را نيز از دسترس خارج مي كند و فعاليت هايي مثل كشاورزي و دامداري كه شغل اوليه همه ساكنان بومي مناطق مختلف است را تحت تأثير قرار مي دهد.
مشكل ديگري كه براي جزاير ايراني مي توان متصور شد، شرايط امنيتي آنها به دليل موقعيت استراتژيك خليج فارس و محل برخورد رقابت هاي نظامي و بين المللي جهاني دانست. به بياني لزوم داشتن نگاه امنيتي به جزاير ايراني و استفاده از آن ها به عنوان پايگاه هاي نظامي از سويي و از سوي ديگر تردد مستمر كشتي هاي نظامي ساير كشورهاي منطقه و قدرت هاي جهاني در خليج فارس هر احساس امنيتي كه لازمه هر گونه توسعه است را با مشكل روبه رو مي كند.
وجود منابع عظيم نفت و گاز كه از بستر خليج فارس و سواحل آن استخراج مي شود را نيز مي توان به عنوان يكي ديگر از عواملي دانست كه فارغ از فرصت هايي كه براي توسعه جزاير فراهم مي كند، در سال هاي گذشته باعث غفلت مسئولان از ساير توانمندي ها و فرصت هاي موجود در جزاير ايراني براي توسعه شده است.
مسائل ژئوپلیتیکی جزایر ایرانی
الف-افزایش پهنه آبی در مالکیت ایران
بر طبق کنوانسیون حقوق دریاها خط مبدأ مناطق دریای جنوب ایران از دماغه فاو شروع شده و به بندر گواتر در کرانه دریای مکران (دریای عمان) ختم می شود. با توجه به محدوده ۱۲ مایلی از کرانه های دریاها که محدوده ی آب های سرزمینی کشور ساحلی شمرده می شود، آب های واقع بین جزایر متعلق به ایران که فاصله آنها از یکدیگر از دو برابر ۱۲ مایل دریای (۲۴ مایل) تجاوز نکند آب های داخلی کشور محسوب می شود. از سویی نیز جزایر قابل سکونت ایران در خلیج فارس که از 12 مایل دریایی فاصله کم تری با ساحل داشته باشند، پشت خط مبدأ دریای سرزمینی قرار خواهند گرفت. بر این اساس ترتیب تمامی محدوده آبی بین جزیره های قشم , لارک , هرمز , هنگام و لاوان با خط ساحلی کشور جزء آب های داخلی ایران محسوب می شود و در اسناد سازمان ملل نیز به این موضوع اشاره شده است.
این مهم سبب شده تا جزایر ایرانی نقش غیر قابل انکاری در افزایش فضای مالکیتی ایران در آب های خلیج فارس ایجاد کنند.
ب- ایجاد بستر مناسب برای تسلط بر عبور و مرور دریایی
به موجب قانون عبور ترانزیتی از آب ها و تنگه ها خطط های تفکیکی تردد دریایی با در نظر گرفتن عوامل مختلف و به منظور تأمین امنیت دریانوردی و کاهش ضایعات ناشی از تصادم و برخورد کشتی ها با یکدیگر برای کشتی های ماهیگیری – تجاری – جنگی , نفت کش ها و غیره در تنگه هرمز و خلیج فارس تعیین شده است و بر طبق این طرح مسیر شمالی ورود کشتی ها از دریای عمان به خلیج فارس در شمال جزایر تنب و ابوموسی در آب های سرزمین ایران قرار دارد.
این قابلیت که حاصل وجود جزایر سه گانه در خلیج فارس است، نقش بی بدیلی در تسلط بیشتر و مقتدر ایران بر عبور و مرورهای دریایی در خلیج فارس دارد.
ج-امکان کنترل عالی و تأمین امنیت خلیج فارس
ترسیم یک خط فرضی میان ۶ جزیره هرمز – لارک – قشم , هنگام , تنب بزرگ و ابوموسی نشان دهنده وجود یک زنجیر (خط قوسی) دفاعی استراتژیک در تنگه هرمز به مثابه حریم امنیتی ایران در این منطقه می باشد که جزایر ابوموسی و تنب بزرگ حلقه های پر اهمیت این زنجیره محسوب می شوند.
بر این اساس فاصله نزدیک و زنجیره ای شکل جزایر ایرانی در خلیج فارس علاوه بر ظرفیت های ژئوپلیتیکی اشاره شده، به تقویت قدرت دریایی و نظارتی ایران در خلیج فارس کمک شایانی کرده اند.
د-امکان توسعه زمینه های گردشگری و جذب گردشگر
خلیج فارس و جزایر ایرانی بستر مناسب و ارزشمندی است که می توان از آن ها برای توسعه گردشگری و افزایش توانمندی های ملی در امر جذب گردشگر خارجی و اشتغال جوانان مورد بهره برداری قرار گیرند.
وقتی کشور امارات متحده عربی تلاش می کند با خرید خاک از ایران و ساخت جزیره مصنوعی پهنه خاکی خود را افزایش دهد و با این کار فرصت های اقتصادی و جذب گردشگری خود را بالا ببرد، سئوال این است که آیا نمی توان حتی به جزایر غیر قابل سکونت ایران با نگاه گردشگری نگاه کرد و با تقویت زیر ساخت ها بسترهای افزایش گردشگری در این مناطق را دنبال کرد؟
و- امکان توسعه ظرفیت های اقتصادی
جزایر ایرانی خلیج فارس به عنوان ایستگاه هایی ارزشمند می توانند به افزایش بنادر ایرانی در خلیج فارس و پایانه های کشتی رانی تبدیل شوند که روزانه میزبان هزاران کشتی کوچک و بزرگ برای بارگیری و یا سوخت گیری باشند؛ کشتی هایی که هم در امر واردات و هم در امر صادرات فعال هستند و فرصت های ارزشمندی را در توسعه مبادلات تجاری و اقتصادی ایران با سایر کشورها فراهم می کند.
یکی دیگر از مسائلی که در رابطه با خلیج فارس و جزایر آن می توان یاد کرد، مفهوم و پدیده جدید قلمروسازی است. قلمروسازی در آب های خلیج فارس یکی از تمایل های جدید است که در دهه های اخیر نمود و بروز یافته است. در ایران اولین قانون راجع به تعیین حدود آب های ساحلی در سال 1313 تصویب و اعلام شد و دومین قانون در سال 1334 با محوریت بهره برداری از منابع طبیعی به تصویب رسید.
دکتر دره میرحیدر، استاد جغرافیایی سیاسی در یکی از مقالات خود در این باره می نوسید: اقوام و کشورهای خلیج فارس همانند همه کشورهای ساحلی به استفاده از آبهای این خلیج مبادرت ورزیده اند. اما تلاش برای قلمروسازی و تحت حاکمیت درآوردن آب های ساحلی به سال های بعد از کنفرانس بین المللی حقوق دریاها در شهر لاهه باز می گردد.
میر حیدر در ادامه اضافه می کند، پهنای کم خلیج فارس اجازه گسترش قلمروهای پیش بینی شده بر اساس کنفرانس های بین المللی را به کشورهای همسایه نمی دهد و در اثر روی هم افتادگی حدود دریایی خط منصف مشخص کننده مالکیت آنها است.
از آنجا که خلیج فارس 565 میلیارد بشکه نفت، یعنی معادل 63 درصد کل ذخایر نفتی جهان و 30 تریلیون متر مکعب گاز طبیعی برابر 28.5 درصد کل ذخایر شناخته شده جهان را دارد، هرگونه قلمروسازی تحت شعاع این مسئله است.
بر این اساس محدودیت سرزمینی در خلیج فارس، ذخایر عظیم انرژی در آن و قوانین بین المللی حقوق دریاها که در خلیج فارس تفاسیر گوناگونی بر اساس منافع ملی از آنها می شود را باید از جمله دیگر چالش های این منطقه جغرافیایی دانست که به صورت مستقیم بر مدیریت سیاسی جزایر درون خلیج فارس اثر گذار است.
امروزه حضور مقتدر حکومت ها در دریا و توسعه سواحل، بنادر و جزایر دریایی نشانه ای از قدرت روز افزون و توسعه یافتگی کشور ها است. مروری بر تنوع و پراکندگی جمعیت در آن کشورهایی که توسعه یافته اند و به آب های آزاد نیز دسترسی دارند، به خوبی نشان می دهد که بخش عمده ای از جمعیت، صنایع و تأسیسات زیربنایی کشورها در مجاورت سواحل قرار دارد.
در رابطه با ایران البته موضوع کمی متفاوت است. حملات گسترده و دشمنان تاریخی ایران که همواره از بخش های شرقی، شمالی و غربی به ایران حمله می کردند در طول تاریخ سبب شد تا نگاه و توجه حاکمان و به تبع مردم ایران به این سمت ها متوجه شود و بی توجهی به بخش های جنوبی و آب های آزاد فرصت های زیادی را برای توسعه از ایران گرفت.
توزیع جمعیت ایرانیان در سده و دهه های گذشته به گونه ای رخ داد که بخش های مرکزی و خشک کشور با افزایش شدید جمعیت و نواحلی ساحلی، بنادر و جزایر با کاهش جمعیت رو به رو شد.
حجم سرمایه گذاری هایی که در مناطق دریایی و خلیج فارس شد با حجم سرمایه گذاری ها در مناطق مرکزی اصلاً قابل قیاس نیست.
البته با اکتشاف نفت در سواحل جنوبی و به مرور وابستگی شدید ایران به اقتصاد تک پایه نفتی حجم سرمایه گذاری ها در خلیج فارس افزایش یافت اما این سرمایه گذاری بیشتر حول محور صنایع نفت و گاز و با رویکرد بهره برداری نه توسعه ای دنبال شد.
حضور قدرتمندانه آمریکا با ناوهای غول پیکرش در خلیج فارس، چالش های عدیده ایران با کشورهای عربی در ادامه سبب شد تا ایران بیشتر به خلیج فارس توجه کند اما این رویکرد نیز بیش از آنکه حاصل یک نگاه توسعه ای و اقتصادی باشد، حاصل یک نگاه امنیتی _ تدافعی بود و بیش از آنکه منطقه را به سمت توسعه هدایت کند، آن را به سمت امنیتی و نظامی شدن سوق داد.
امروزه خلیج فارس با دو مرز شمالی و جنوبی کاملاً متفاوت مواجه است. سواحل جنوبی و جزایر آن تحت تأثیر سرمایه گذاری های عظیم شیخ نشین ها به یک توسعه یافتگی قابل قبول دست یافته و روزانه میزبان میلیون ها گردشگر، هزاران پرواز هوایی و هزاران کشتی تجاری است. از آنسو سواحل شمالی و جزایر آن به رغم داشتن توانمندی های مشابه از شرایط قابل قبولی برخوردار نیستند و بیش از آنکه جذب کننده جمعیت مرکزی کشور ایران باشند، در دفع جمعیت بومی نیز نقش آفرین هستند.
انتظار می رود در سال ها و دهه های آینده در نوع و میزان توجه حاکمان مرکزی به خلیج فارس و نگین های ارزشمند آن که همان جزیره های کوچک و بزرگ است، تغییر حاصل شود و با سرمایه گذاری های برنامه ریزی شده و دقیق این منطقه از ابعاد مختلف از جمله اقتصادی، گردشگری، امنیتی و... توسعه پیدا کند و بخش قابل توجهی از جمعیت کشور را برای سکونت و کار به سمت خود فرا بخواند.
مستمریبگیران را میتوان از نگاه رفتار اشتغال پس از بازنشستگی به چند دسته تقسیمبندی کرد:
گروه اول آنهایی هستند که توان فیزیکی یا موقعیت اشتغال مجدد را ندارند.
گروه دوم کسانی هستند که پیش از موعد بازنشسته شده و به علت مشاغل تخصصی مجدداً شاغل میشوند و گروه سوم کسانی هستند که هرچند تمایل به اشتغال ندارند ولی به علت شرایط نامساعد اقتصاد خانواده ناگزیر به کار مشغول میشوند. متاسفانه تعداد اینگونه افراد در مشاغل کاذب در حال افزایش است.
بحث دیگر این است که طبق ماده 111 قانون تامین اجتماعی، کسی که در شرایط معمول بازنشسته میشود نباید مستمری متعلقه وی کمتر از حداقل دستمزد سال باشد. تعیین مستمری حداقلی برای بازنشستگان یعنی الزاماتی که مقنن برای حفظ عزت و کرامت مستمریبگیر پیشبینی کرده تا با ارائه این تعهد از مبلغ دریافتی حداقلی برای یک زندگی معمول برخوردار شود.
در واقع سیستمی که برای آینده بازنشستگان در نظر گرفته شده باید بتواند معیشت آنها را تامین کند. اما بیتردید کشور شاهد شرایط خاصی است. اقتصاد ما، تحت تحریمهای خاص قرار گرفته و چند دهه است که نتوانسته سطح مناسبی از رفاه اجتماعی مورد توقع و شایسته مردم نجیب ایران را فراهم کند.
از سوی دیگر در این اقتصاد بیمار که از بیانضباطی مالی و سوءمدیریت رنج میبرد، از ظرفیتهای بینالمللی استفاده بهینه نشده و شوربختانه بخش خصوصی نیز سهم زیادی ندارد و علاوه بر این، میزان بهرهوری پایین و علائم مناسبی که موید احتمال عبور از بحران باشد نیز به چشم نمیخورد.
عدهای از اقتصاددانان و کارشناسان افزایش نقدینگی را موجب کاهش رکود و عامل بهبود روند رشد ملی میدانند ولیکن تورم و موجهای تورمی سنگین موجب کاهش قدرت خرید مردم و تشکیل جمعیت فقیران و گرسنگان میشود. وجود تورم در سالهای متمادی گذشته افراد حقوقبگیر و با درآمد ثابت به خصوص بازنشستگان را به زیر خط فقر کشانده است. ثابت ماندن درآمد خانوار باعث میشود که هزینهها پیشی گرفته و بالطبع قدرت خرید بازنشستگان کاهش پیدا میکند.
یکی از ویژگیهای صندوقهای بازنشستگی کفایت پرداخت است؛ یعنی افزایش مستمری در هر سال متناسب با تورم در نظر گرفته شود تا این مستمری بتواند هزینههای زندگی بازنشسته را تامین کند. تورم را میتوانیم به دو صورت در نظر بگیریم؛ یکی تورم رسمی و دیگری تورم واقعی.
آن اتفاقی که در سهم سفرههای مردم به صورت ملموس رخ میدهد ناشی از اثرات تورم واقعی است. میزان تورم اعلامشده و موثر در افزایش مستمری همان نرخ تورم رسمی یا بر روی کاغذ است که با تورم واقعی که بر سفره بازنشسته درک میشود فاصله دارد.
هر سال میزان مستمری بازنشستگان به اندازه تورم اسمی افزایش مییابد. به همین دلیل با وجود افزایش مستمری به میزان تورم، این میزان مستمریها کفاف زندگی بازنشستگان را نمیدهد. اینها باعث میشود افرادی که در سن بازنشستگی هستند با مشکلاتی در تامین هزینه زندگی خود مواجه شوند.
در این شرایط است که برای جبران این شکاف، مجبور هستند مجدداً در بازار کار مشغول به کار شوند. در این شرایط محرومیت جامعه از حضور پرنشاط پدربزرگها و پیشکسوتان بهعنوان یکی از بزرگترین سرمایههای معنوی اجتماع در کنار خانوادها جبرانناپذیر است.
بازنشستگان مرکز ثقل ارتباطات عاطفی بین نسلهای گذشته، حال و آینده محسوب میشوند، دیدن سالخوردگان دستفروش و مانند آن در کوچه و خیابان و مترو و... صحنههای ناخوشایندی را شکل میدهد، ضمن آنکه کودکان و نسلهای بعدی از تجربیات و همنشینی با آنها محروم میشوند. اثرات بلندمدت همه اینها غیرقابلجبران است.
چه باید کرد؟
با توجه به تورمهای متمادی، زیاد و گاه موجهای تورم و شرایط رکود-تورمی حال حاضر، پیشنهاد میشود که بدواً دولت باید به فکر گذر از شرایط موجود و ایجاد درآمد پایدار و مکفی بوده تا بتواند نقش بهتری را به عنوان یک دولت در تمام بخشهای کشور ایفا کند و ایضاً صندوقهای بازنشستگی به عنوان حیاط خلوت گروهها و دستههای سیاسی قرار نگیرد.
همه باید به این نکته توجه کنیم که صندوقهای بازنشستگی وضعیت مناسبی ندارند و به دلیل اهمیتی که در بخشهای اجتماعی، امنیتی و سیاسی کشور دارند، باید بتوانند پاسخگوی هزینههای جاری ناشی از تعهدات خود باشند. کمک دولت با تزریق نقدینگی و پرداخت حق بیمههای سهم دولت که معوق شده موجب ایجاد تحرک در صندوقهای بازنشستگی میشود.
در آن صورت است که این صندوقها نیز میتوانند نسبت به افزایش میزان مستمریها در شرایط متعارف اقدام و در غیر این صورت و با فشار برخلاف اصول بیمهای بحرانها تشدید و سرنوشت سایر صندوقها همان صندوق بازنشستگی فولاد خواهد شد.
تصمیمگیران و تصمیمسازان ملی باید توجه کنند این مسائل مهم هستند و امکان دارد این وضعیت اقتصادی همچنان ادامه یابد، مگر اینکه اقتصاد بیمار ما به وضعیت بهینه و تثبیت برسد. با ایجاد فضای شفاف و سالم در مدیریت امور کلان اقتصادی، استفاده از سرمایههای ایرانیان خارج از کشور و اهتمام برای عبور فاتحانه از بحرانهای سیاسی پیرامونی کشور میتواند وضعیت بهتری را پدید آورد تا شاهد رونق و شکوفایی اقتصاد ملی باشیم و همچنین کمبودهای صندوقهای بازنشستگی نیز جبران شود.
خلاصه آنکه باید توجه کرد در کشوری که تورم در آن وجود دارد، هم صندوقهای بازنشستگی و هم کسانی که بازنشسته میشوند به دلیل مشکلات اقتصادی متضرر خواهند شد. مثال بارز آن در خصوص اثرات تورم بر صندوقهای بازنشستگی به دوران فعالیت دولت نهم برمیگردد.
در زمان شروع به کار این دولت، نرخ دلار قریب به هزار تومان و میزان بدهیهای دولت به سازمان تامین اجتماعی نیز قریب به 30 هزار میلیارد تومان بود که با احتساب دلار تقریباً هزار تومان، معادل 30 میلیارد دلار میشد اما زمانی که خواستند دولت را تحویل دهند بدهی دولت به 90 هزار میلیارد تومان رسید و در کنار این افزایش ریالی هر دلار نیز به بیش از سه هزار تومان رسید و به عبارتی میزان سرمایه سازمان همچنان همان 30 میلیارد دلار هشت سال قبل بوده است.
چرا که نرخ دلار رشد سه برابری داشت. این ها جدا از صدماتی است که با کاهش ارزش سرمایههای غیرنقدی به نظام تامین اجتماعی وارد شده و تامین اجتماعی کشور را ناتوان کرده است. به همین دلیل است که این تذکرات مطرح میشود که سیاستگذاران باید مراقب تورم باشند که برای عبور از رکود، افزایش نرخ تورم موجب فقیر شدن جامعه و حقوقبگیران خواهد شد.
در بخش پایانی این تحلیل باید به این موضوع هم توجه کرد که صندوقهای بازنشستگی با توجه به دستمزد، حقوق یا درآمدهای مشمول کسر حق بیمه خود سطوح مستمری متفاوتی را نیز میپردازند. در سال جاری کمترین سطح درآمد در صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان، روستاییان و عشایر با 300 هزار تومان و حداکثر درآمد آنها 700 هزار تومان است و به تناسب مستمری قابل پرداخت از 100 هزار تومان تا 466 هزار تومان و در سازمان تامین اجتماعی حداقل 812 هزارتومانی است که شورای عالی کار اسفند ماه سال گذشته به عنوان حداقل مزد جامعه شاغلان در نظر گرفته و در صندوق بازنشستگی کشوری کمی بیشتر از این مبلغ است.
متوسط دریافتها نیز به این مبالغ نزدیک هستند، از این رو میتوان دریافت که با توجه به هزینههای خانوار در تامین مخارج زندگی و خط فقر، مشکلات مالی گریبان بخش قابل توجهی از مستمریبگیران را گرفته است.
به همین دلیل پرداختهای صندوقهای بازنشستگی، مناسب وضعیت قدرت خرید مردم نیست، چراکه تورم افزایش بیشتری نسبت به میزان رشد این ارقام مستمریها داشته و شاه کلید این عرایض آن است که تورم واقعی در نظر گرفته شود تا افزایش میزان مستمریها بتواند بخشی از عقبماندگی میزان افزایش مستمری بازنشستگان نسبت به تورم را ترمیم کند و باید اذعان کرد صندوقها نیز با تمام قوا تلاش کردهاند به وظایف ذاتی خود عمل کنند.
از: محمد پوستیندوز، کارشناس رفاه و تامین اجتماعی
منبع: تجارت فردا، شماره 209، 2 بهمن 95
ماده مخدر، نامی عمومی برای انواع مختلفی از داروها و ترکیبات طبیعی، شیمیایی است که اغلب به دلیل احتمال ایجاد وابستگی به مصرف، جزء مواد اعتیادآور طبقهبندی شده و معمولاً خرید و فروش آنها ممنوع است. انواع مختلفی از مواد مخدر و اعتیاد آور وجود دارد و به همین دلیل، فرد معتاد در طول زمان، برای ارضا و احیای حس نشئگی، معمولا از ماده ی مخدر به مخدری قویتر نیاز پیدا می کند.
مواد مخدر سنتی مثل تریاک، هروئین و سایر فرآورده های طبیعی، معمولا دارای آثار و عوارض جسمانی زودرس و مشخصی هستند، اما عوارض مواد صنعتی که با نام ها و اشکال مختلف در دسترس قرار می گیرد در درازمدت نمایان می شود. این مواد مانند موریانه ای می ماند که ممکن است در ظاهر حالت و علامتی را بروز ندهد ولی بدون صدا به تخریب خود ادامه دهد و زمانی نمایان می شود که کاملا خرابی به بار آورده باشد.
تفاوت این دو گروه مواد را اینگونه می توان مطرح کرد که مصرف مواد مخدر سنتی نیاز به محل و وسائل خاصی دارد، دارای بوی مخصوص و قابل تشخیص هستند در حالی که مواد صنعتی را می توان در هر محلی و با یک وسیله ساده و قابل حمل و مخفی کردن در جیب مصرف کرد و غالبا دارای بو نبوده و اطرافیان قادر به تشخیص نیستند و از همه بدتر و مهم تر اینکه مواد مخدر سنتی دارای علائم خماری یا محرومیت از مواد هستند؛ به این معنی که فرد معتاد پس از گذشت 4 تا 12 ساعت از آخرین مصرف، دچار علائم ناخوشایندی خواهد شد اما در مورد مصرف مواد صنعتی معمولا مدت ها طول می کشد تا علائم محرومیت از مواد یا خماری بروز کند.
انسان موجودی اجتماعی است و به تعبیر ((هربرت بلومر)) 5 واسطه در طول دوران حیات هر بشری وجود دارد. این واسطه ها یا آژانس ها به ترتیب خانواده، گروه همسالان، مدرسه، فضای عمومی و رسانه های جمعی هستند که در فرایند اجتماعی شدن هر فرد به او کمک می کند و مهمترین واسطه های اجتماعی شدن وی در زندگی، تجارب دوران کودکی در محیط خانواده می باشد. پس از طی کردن این دوران زمینه ها و بسترهای اجتماعی متعددی مثل مدرسه ، گروه همسالان، محیط زندگی و اشتغال، نهادهای مذهبی و اجتماعی در جامعه پذیری فرد موثرند.
وقتی فردی موقعیت دانش آموز را در جامعه می گیرد باید نقش دانش آموزی را ایفا کند پس بنابراین از او انتظار می رود برای آموزش علم و پرورش فکر، وارد محیطی به نام مدرسه شود که مهمترین زمان جامعه پذیری یک فرد است، به دلیل هسته ای شدن ساختار خانواده، بچه ها بیشترین ارتباط و تاثیرپذیری را از محیط خارج از خانه و بخش عمده آن را در مدرسه و تحت تاثیر همکلاسان خود دارند و نقش نهاد تعلیم و تربیت در این مقطع بسیار مهم و حایز اهمیت است.
به تعبیر ((سالترند)) یکی از مهمترین زمینه ها و بسترهای اجتماعی شدن جوانان و نوجوانان، گروه همسالان است این گروه ها می توانند هم نقش مثبت داشته باشند و هم نقش منفی، مثلا در نظام آموزش و پرورش که همواره گروه های همسالان وجود دارد که در بین آنها تخطی از قوانین و مقررات، استعمال مواد مخدر و استفاده از مشروبات الکلی به عنوان ارزش تلقی می شود و جوانان و نوجوانانی که بیشتر با اینها مواجه شده اند از نظر دوستانشان از ارزش بالاتری برخوردارند، وقتی در جامعه و سیستم آموزشی چنین گروه همسالانی شکل می گیرد همواره نوجوانان و جوانان در معرض آسیب هستند البته در کنار اینها هم گروه همسالانی هستند که ارزش های آنها همسو با ارزشهای جامعه سالم می باشد مثل گروه های دانش آموزانی که همکاری در فعالیت های مدرسه، گروه های ورزشی، مطالعه و امتحانات پایان سال و یا آمادگی برای کنکور تشکیل شده باشند.
پس گروه همسالان می توانند به دو شکل تاثیر پذیر باشند و چه بهتر است که سیستم آموزش و پرورش و مسئولین به فکر این باشند که این گروه همسالان آسیب زا را شناسایی و اصلاح کنند وگروه همسالانی که کارکرد های مثبتی می توانند داشته باشند در فرایند اجتماعی شدن جوانان و نوجوانان بیشتر تقویت کنند.
نهاد خانواده و نهاد آموزش و پرورش در طی کردن دوران ابتدایی تا دانشگاه نقش بسیار حساسی بر عهده دارند. بخصوص در دوران نوجوانی افراد، که به دلیل تاثیر پذیری از گروه همسالان، خود یکی از حساس ترین و مهم ترین دوران زندگی هر انسانی بشمار می آید، در این دوران بار مسئولیت نهاد خانواده و خصوصاً آموزش و پرورش چندین برابر می شود.
به عنوان یک مادر از شنیدن یک سری اسامی داروهای مخدر صنعتی از فرزندانم و دوستانشان نگرانیم از آینده سازان این مرز و بوم دو چندان شده است . وقتی با آنها همکلام می شوید متوجه عدم آگاهی شان از عوارض مصرف این قلم داروها خواهید شد و جای بسی تاسف است که اطلاعات آنان از انواع و حالات ایجاد شده در آنها بیشتر از اثرات سوء مصرف مواد است. موضوعی که بیشتر توجه ام را جلب کرد زمانی بود که در جلسات اولیا و مربیان به تنها نکته ای که اشاره نمی شود آشنایی و استفاده فرزندانمان از این مواد مخدر است. شاید به نظر برسد که در حال حاضر یکی از مشکلات اساسی خانواده ها و دست اندرکاران آموزش و پرورش ورود تکنولوژی و فضای مجازی بدون فرهنگ سازی استفاده از آن باشد، به عبارتی در مقابل ورود تکنولوژی با تاٌخر فرهنگی مواجه هستیم فضای مجازی مانند سیلی عظیم است که نمی توان در برابرش سدی ساخت بلکه نیاز به هدایت کردن دارد و با درایت و آموزش می توان آن را مدیریت کرد. اما فرزندانمان با تهدیدی جدی تر و مهم تر روبرو هستند و آن مصرف مواد مخدر صنعتی است که هر روزه با اشکال و نام های مختلف به راحتی قابل دسترسی است .
خبرگزاری تسنیم در تاریخ چهاردهم آبان 95 در صفحه نخست سایت خود در مورد آسیب های اجتماعی پشت در مدارس و ارائه آمار دانش آموزان معتاد برای نخستین بار ... در پایتخت هشدار داده است. اعلام اعداد و ارقام و در کل آمار آسیب های اجتماعی بر طرف کننده و یا پیشگیری کننده نیست و نخواهد بود. وقتی آماری از اعتیاد دانش آموز وجود دارد دیگر آسیب اجتماعی پشت در مدارس نیست آسیب و یا به عبارتی مساله اجتماعی وارد مدرسه شده است.
مطالعه و شناخت آسیب های اجتماعی و علل و انگیزهای پیدایی آنها و تشخیص درست دردها، نخستین شرط چاره جویی و بیش از نیمی از درمان است. مصرف مواد مخدر در جامعه یکی از معضلات اجتماعی است بررسی میزان مصرف دخانیات به طور کلی و مواد مخدر صنعتی به طور خاص در میان دانش آموزان و پیشنهاد راهکار مبارزه با این مواد اهمیت و ضرورت دارد.
برای کنترل آسیب های اجتماعی اولین راه این است که مسئولین و حتی اولیا و مربیان شناخت جامع و دقیق از انواع آسیب های اجتماعی که امروزه گریبانگیر جوانان و نوجوانان است، آشنا بشوند و این را هم باید به یاد داشته باشند که مسایل اجتماعی که در دوران جوانی والدین و مربیان و مدیران بوده، متفاوت از مسایل اجتماعی جوانان و نوجوانان کنونی می باشد. ما والدین، مدیران، مربیان و مسئولین برای اینکه مسایل اجتماعی به روز را بشناسیم باید تحقیقاتی انجام دهیم و برای این کار باید اعتماد کنیم به محققین و متخصصین هر حوزه، یعنی در اینجا ضرورت ایجاب می کند که مسئولین نظام آموزش و پرورش دعوت کنند از جامعه شناسان برای شناسایی و معرفی آسیب های اجتماعی معاصر که جوانان و نوجوانان را در مدارس و فضاهای بیرون از مدارس تهدید می کند و با شناسایی آنها یک برنامه جامع و دقیق داشته باشند برای کنترل این آسیب ها و علاوه بر کنترل آسیب ها، نقاط مثبت زندگی جوانان و نوجوانان را تقویت کنند تا در نهایت بتوانیم جامعه سالم داشته باشیم چرا که جامعه سالم تحقق آن در گرو وجود انسان های سالم است.
*کارشناس ارشد جامعه شناسی
وداع وحدتبخش، معنادار و اخلاقی مردم با مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، نیازمند تجزیه و تحلیل اصحاب سیاست و اندیشه، جامعه شناسان و اهالی فرهنگ و رسانه است. واکاوی ابعاد، اجزا و اضلاع حضور میلیونی مردم حاوی و حامل پیامهای مهمی است که شناخت آن به تقویت پایههای وحدت و انسجام ملی کمک شایستهای خواهد کرد. از همان نخستین دقایق انتشار خبر انتقال ایشان به بیمارستان که به همراه تنی چند از اعضای دولت در بیمارستان شهدای تجریش حضور یافتیم، با اجتماع دوستداران هاشمی مواجه شدیم. حضور فوج مردم در جماران، نشان دهنده عمق باور به مردی بود که دلبسته رهبر فقید جمهوری اسلامی بود و به دستور امام امت، در جماران و نزدیک امام اقامت گزید و دست آخر روحش در جوار امام آرام گرفت. اگر فقدان یار دیرین انقلاب، ابتدا موجی از دغدغه و ناراحتی در فضای ذهنی عرصه اجتماعی و سیاسی کشور پدید آورد، اما مراسم باشکوه و تاریخی تشییع این استوانه مستحکم نظام جمهوری اسلامی امید را در دل میلیونها ایرانی زنده کرد. براستی رمز و راز ابعاد شخصیتی آیتالله هاشمی چه بود که در طول پنج دهه فعالیت و حضور پیوسته در همه فراز و فرودهای نهضت انقلاب اسلامی و استقرار نظام پس از آن، به شخصیتی اثرگذار و مورد اعتماد قاطبه ملت تبدیل شد؟ |
تهران - ایرنا - چه زیبا خفته ای کوروش! چه دلربا شده ای کوروش! آهای آدم ها! خموش باشید که کوروش خوابیده است! او خسته است! او باید دمی بیاساید تا دوباره جون بگیرد و کارهای عقب افتاده اش را دنبال کند!
کوروش! خوب استراحت کن! تو باید قوی و سرحال باشی! این همه کار را غیر از تو کی باید انجام دهد؟ همه جمع می شوند یک کار را انجام می دهند، اما تو یک تنه همه کارها را انجام می دهی! و چه زیباست نتیجه کارهایت و چه ارزشمند است آثار اقداماتت!
کوروش! یادت باشد که نامه ها را باید امضاء کنی، گزارش ها را هم که باید بنویسی، برنامه ریزی ها را نیز باید انجام بدهی و در جلسات هم باید شرکت کنی، تازه دانشگاه و کلاس هم داری!
کوروش! همه اینها به کنار، این همه آدم های دور و برت را می خواهی چکار کنی؟ همه منتظرند، همه منتظرند تا تو از خواب ناز بلند شوی و کارشان را راه بیاندازی!
کوروش! برخیز! چشمان زیبایت را بازکن و نگاه کن که همه آدم ها منتظر تو هستند، منتظر نگاه زیبای تو هستند، نگاه تو زیباست چرا که همه کس و همه چیز را زیبا می بینی و کلام تو دلنشین است چرا که جمله به جمله حرف هایت آرام بخش دل هاست.
کوروش! دستت را بده به من! وای چقدر توسنگینی! معلومه وقتی همه سنگینی مشکلات دیگران را بر دوش خودت جمع کنی سنگین می شوی، اما چه باک از این دیوار بلند مشکلات که در مقابل اراده و عظمت روح بلند تو فرو می ریزد.
کوروش! چرا بیدار نمی شوی؟ چرا چشمانت را باز نمی کنی؟ این همه پاکی، صداقت و مهربانی را که در خودت جمع کردی، می خواهی کجا ببری؟ ما به تو احتیاج داریم، تو اگر از پیش ما بروی، چه کسی سرود زیبای معرفت و آقایی را در گوشمان زمزمه خواهد کرد؟
کوروش! دارم نگران می شوم! همه هم نگرانند! مگر می شود همه باشند و تو نباشی؟ تو که همیشه بودی و بودنت برکت بود و حرکت آفرین، حال با نبودنت چکار کنیم؟
آهای! آدم ها! راه را باز کنید، این کوروش است که از جمع ما دارد می رود، راه را آب زنید که این کوروش است که به سمت فرشتگان دارد می رود.
آهای فرشتگان! دروازه های بهشت را باز کنید که فرشته ای در راه است، در و دیوار بهشت را بیارایید که فرشته ای مهمان خداست.
کوروش باقی! آسوده بخواب! آسوده تر از هر زمان دیگر! چرا که همه نیکی های دنیا بدرقه راهت است و کیارش، تنها یادگارت در این دنیا هم، رهرو و ادامه دهنده مرامت!
-----------------------------------------------------------------------------
*تاج محمد کاظمی همکار زنده یاد کوروش باقی
منبع: ایرنا / 19 دی ماه 94
خبر کوتاه، اما پر درد و جانسوز ارتحال یار دیرین امام و رهبری، آیتالله هاشمی رفسنجانی ضایعهای جبرانناپذیر است. هفته گذشته و در یکی از آخرین سخنرانیهای خود، همزمان با چهلمین روز درگذشت آیتالله العظمی موسوی اردبیلی به نکتهای اشاره نمود که عمق باور او به انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن را آشکار میکرد.
اعتقاد راسخ او به مردم سالاری و اصالت رأی ملت، آموزهای ابدی برای همه کسانی است که دل در گرو آرمانهای انقلاب و استقلال و پیشرفت کشور دارند. در همه این ایام خود را در معرض رأی مردم قرار داد و الزامات آن را صادقانه پذیرفت و مردم قدرشناس و وفادار، همواره این ذخیره انقلاب و استوانه نظام را بهعنوان پشتیبان و پناهگاه خود حمایت کردند. چرا که او را دلبسته انقلاب، پشتوانه نظام، عاشق امام و رهبری، مایه وحدت و دلگرمی مسئولان و پشتیبان آحاد ملت میدانستند و بیتردید هویت، شخصیت و کارکرد آن بزرگوار جز این نبود. دلبستگی به انقلاب اصل اساسی و حراست از آن هدف غایی آیتالله هاشمی بود. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.