زنده رود من کجایی؟ قدم زدن با تو روح و جسمم را ترانه عاشقانه ای بود.
اکنون که نای گلو تر کردن نداری من با کدامین جرعه تو را حیات بخشم؟
دل تو دل های این مردم است.
کهنسالی شده ای که افسوس روزگار جوانی به سر دارد اما به چشم من حالا هم زیبایی.
سرشار از اندوخته های گذشته. رنگ قدمت و سرسبزی بر تنت هویداست.
هنوز هم صفای درون داری..هنوز هم مادر این شهری. قدرت زایش داری...
دامنت بارور باد.
نگار خزان
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.