همزیستی نیوز - معلمهای سراسر جهان با مشکلات زیادی ازجمله حقوقهای پایین، کمبود زمان، منابع یا آموزش کافی برای انجام وظایف خود به بهترین شکل مواجهاند اما به رغم تمام این مشکلات با همه وجود شغل خود را حفظ کرده و به آن عشق میورزند.
به گزارش ایسنا، معلمان میدانند که در کلاسهایشان بسیاری از پزشکان، وکلا، جراحان، روزنامه نگاران، هنرمندان و معلمان آینده حضور دارند و سزاوار داشتن معلمی هستند که تمام تلاشش را برای آموزش آنها به کار میگیرد و از همین رو بسیاری از معلمان تمامی سختیهای این شغل را به جان میخرند.
آمارها حاکیست که میلیونها کودک در سراسر جهان از نعمت تحصیلات باکیفیت محرومند. برای دستیابی به این حق همگانی که جهان تا سال ۲۰۳۰ میلادی به آن متعهد شده، جهان به ۶۹ میلیون معلم بیشتر نیاز دارد. بیشتر این جمعیت باید برای جایگزینی میلیونها معلمی استخدام شوند که هر ساله شغل خود را رها میکنند.
در کشورهای در حال توسعه بسیاری از معلمان به دلیل احساس بیکفایتی، بیاحترامی، آماده نبودن و حقوقهای پایین اعلام بیانگیزگی میکنند.
میزان نامنویسی در مدارس ابتدایی در بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۵ میلادی در سراسر جهان از ۸۳ درصد به ۹۱ درصد رسیده اما با توجه به افزایش زیاد دانشآموزان، استخدام معلمان بیشتر در سراسر جهان برای این میزان کافی نبوده است. نتیجه این امر آن است که در بسیاری از کشورها تعداد دانشآموزان در هر کلاس از حد استاندارد فراتر رفته است.
بنا بر گزارش ویاساو اینترنشنال، آمارهای جهانی حاکی از آن است که نیم میلیارد کودک در جهان قادر به خواندن یا انجام ریاضی در سطح پایه نیستند و این در حالیست که دو سوم آنها در مدارس مشغول به تحصیل هستند.
اگرچه میتوان گفت معلمان یکی از سختترین مشاغل دنیا را دارند اما این شغل به همان میزان از اهمیت بسیار بالایی نیز برخوردار است.
در ادامه برخی از مشکلات پیشروی معلمان در حرفه معلمی را به نقل از سایت "کوورا" میخوانید:
۱) آموزش افراد با تواناییهای مختلفِ یادگیری
معلمها به طور دائم با افرادی با تواناییهای یادگیری بسیار متفاوت برخورد دارند و این یکی از چالشبرانگیزترین بخشهای حرفه معلمی است. به ویژه در حوزه آموزش عالی که تعداد دانشآموزان بسیار بالا بوده و فرصت کمتری برای توجه فرد به فرد به آنها وجود دارد. معلم باید یک تعادل بین این افراد به وجود بیاورد و این کار میتواند استرسزا باشد.
یکی از روشهای رویارویی با این مشکل صحبت با دانشآموزان در ابتدای کلاس و سعی در برقراری یک رابطه خوب با آنها است. با این کار دانشآموزان نیز از این مشکل باخبر شده و به معلمشان در برقراری یک روال مناسب برای همه کمک میکنند.
۲) دانستن کامل موضوع تدریس
معلم باید برای موضوع تدریس به طور کامل آماده باشد و در واقع در آن زمینه استاد باشد. در غیر این صورت دانشآموزان مطالب و آموزشهای او را درک نخواهند کرد. معلم باید برای پاسخگویی به هر سوالی و در هر زمانی که دانشآموزان میپرسند، آمادگی داشته باشد. گاهی اوقات دانشآموزان سوالاتی دارند که خود قادر به بیان درست آن نیستند و معلم باید در این راه آنها را یاری دهد. این موقعیتها میتواند دشوار و گاهی چالشزا باشد.
۳) پذیرفتن این که نمیتوان به همه سوالات پاسخ داد
معلمها سعی میکنند همه سوالات را پاسخگو باشند اما گاهی اوقات دانشآموزان سوالاتی میپرسند که معلم برای پاسخگویی نیاز به مطالعه و تحقیق دارد تا در جلسه بعدی آن را پاسخ دهد. صادق بودن در این موارد بهترین کلید حل مشکل است. معلم نباید با پاسخهای اشتباه ذهن دانشآموزان را منحرف کند و باید صادقانه اعلام کند که پاسخ این سوال را نمیداند.
۴) شنوا و گشادهرو بودن
گاهی اوقات معلم پس از تدریس، سوالات دانشآموزان را پیشبینی کرده و پیش از آن که آنها سوالاتشان را کامل بپرسند، آنها را پاسخ میگویند. اما گاهی اوقات دانشآموزان در این مسیر معلم را شگفتزده میکنند.
معلم حتی اگر سوال دانشآموز را بداند، باید به او اجازه دهد آن را کامل بیان کند. یکی از وظایف معلم تشویق دانشآموزان است و فرصت دادن به آنها برای پرسیدن سوالاتشان یکی از راههای تشویق کردن آنهاست. چرا که حتی اگر به سوال دانشآموز پاسخ دهید، در صورتی که به او اجازه بیان سوالش را ندهید، او احساس بیتوجهی خواهد کرد. حتی ممکن است برخی دانشآموزان سوالات تکراری بپرسند. اگر چه این سوالات برای معلم تکراری به نظر میرسد اما باید توجه داشت که دیدگاه دانشآموزان با معلم متفاوت است.
۵) پذیرش این که با وجود تمام تلاشها، برخی دانشآموزان درس را متوجه نخواهند شد
پذیرش این موضوع که برخی دانشآموزان با وجود تمام تلاشهای معلم، متوجه درس نخواهند شد، میتواند برای معلم چالشبرانگیز باشد. مهم نیست معلم چند مثال برای موضوع تدریس بزند یا به چند روش آن را توضیح دهد، در هر صورت برخی دانشآموزان متوجه درس نخواهند شد. اما معلم باید این موضوع را بپذیرد و گاهی حتی از روی درس رد شود و به دانشآموزان زمان دهد تا با گذشت زمان مفهوم درس را دریابند.
۶) درک این موضوع که "صبر" در قلمرو تدریس جایی ندارد
بسیاری از افراد تصور میکنند صبور بودن از لازمههای معلمی است، در حالی که این تصور اشتباه است. بسیاری از دانشآموزان از معلمان بابت صبوریشان تشکر میکنند که یک موضوع را بارها و بارها بدون خستگی تکرار میکنند. اما باید گفت صبور بودن در این موضع نقشی ندارد، چرا که در صورت نقش داشتن صبر، ممکن است معلم پس از چندی خسته شود. در واقع این لذت بردن از این حرفه است که معلم را از توضیح چندبارهی یک موضوع خسته نمیکند.
۷) پذیرش این موضوع که همه دانشآموزان مشتاق یادگیری نیستند
معلم باید این موضوع را بپذیرد که تمامی دانشآموزان حاضر در کلاس مشتاق یادگیری مطالب تدریسشده نیستند. شاید این دانشآموزان تحت فشار والدین ثبتنام کرده باشند یا حتی فقط مجبور به تحصیل شدهاند. این موضوع بسیار متداول است و با این حال پذیرش آن برای برخی معلمان میتواند چالشبرانگیز باشد اما معلم باید محدودیتهای حرفه خود را درک کرده و تنها سعی در انجام آن به بهترین شکل ممکن داشته باشد.
بعد از کوچک شدن اندازه سفره صبحانه و ناهار و شام ایرانیان حالا نوبت به سفره هفت سین رسیده که چند وجبی از اطرافش قیچی شود. علت کوچک شدن سفرهها در چند سال قبل به گردن چینیها انداخته میشد و آگاهان برای کوچک شدن اندازه سفره هفت سین، ایتالیاییها را مقصر میدانند. البته واردات اسپاگتی که منجر به تعطیلی کارخانجات پرشمار ماکارونی در ایران بشود علت نیست!
مسئله مربوط به پالرمو است! حالا این پالرمو دقیقاً کجاست که روی اندازه سفره هفت سین ما تأثیر گذاشته بر همه کس بجز (از مابهتران سفر کرده به فرنگ و آگاهان) نامعلوم است. اما این چند روزه هر کس که گذرش به مراکز مهم انباشت ثروت در کشور افتاده باشد شاهد بوده که پالرمو در کانون توجهات بوده.
مراکز مهم انباشت ثروت در کشور (برخلاف پالرمو) کاملاً معلوم هستند، یعنی مغازههای قنادی و خشکبارفروش و قصابی و مرغفروشی و... اما پالرمو بیشتر از همه روی قلوب سهگانه اقتصاد کشور یعنی چهارراه استانبول، سر خیابان منوچهری و البته سبزه میدان تأثیر گذاشته و باعث طپش تند این قلوب حساس شده.
توجه فروشندگان به پالرمو تا حدی بوده که برخی از آگاهان، نخریدن آجیل عید توسط مردم را در میان دیوارهای این شهر جستجو کنند و ظاهراً هم موفق شدهاند سر سیمهای کمپین نخریدن آجیل عید را در این شهر پیدا کنند. این آگاهان ثابت کردند گران شدن آجیل علت نبوده و بحث یک توطئه مطرح است. لازم به گفتن نیست که همین کارشناسان قبلاً نیز کشف کرده بودند گوشیهای اندرویدی علت اصلی کم شدن دید و بازدیدها بودهاند که علت اصلی کوچک شدن سفرهها هم دانسته شده و گرانی ارزاق عمومی و وحشت میزبان از میهمان و وحشت میهمان از ناگزیری در پس دادن دید! در این بین دخیل نبوده.
اصل ماجرای پالرمو برمیگردد به تحولات جهانی که هیچ کس هم توان فهم آن را بجز همان کسانی که در مراکز مهم اقتصادی و انباشت ثروت سرگرم فعالیت هستند، ندارد. این تحولات فوق پیچیده مربوط به سلفی گرفتن ترامپ روی بالکن برجش و یا به اندازه فشار دادن دستها در دیدارهای ترامپ با مکرون و یا پیامهای توییتری ترامپ است.
همین تحولات مهم توسط آگاهان در محدوده شهر پالرمو قرار داده میشود و نتیجهاش میشود سقوط نرخ برابری ریال در برابر دلار و پس از آن هم کوچک شدن انواع سفرهها.
اما هنوز هیچکدام از اقتصاددانان کشور نتوانستهاند ارتباط میان گران شدن پسته ایرانی با پالرمو را توضیح دهند. طبق شنیدههای موثق، چند نفر از اقتصاددانان کف خیابان فردوسی اظهار داشتهاند علت را میدانند اما نمیتوانند توضیحش بدهند.
برای این منظور و کشف پاسخ این سؤال، با یکی از کارشناسان برجسته اقتصاد کف خیابانی سر خیابان منوچهری که پس از (جیم ب) وظیفه تعیین اعلام نرخ برابری ریال با دلار به بانک مرکزی را برعهده گرفته رفته و از نظریات او در این مقال استفادهها بردیم. (ببینید! اگه اینطور که تو معاهده پالرمو نوشتن ایران تحریم بشه اونوقت پسته صادر نمیشه و همونطور که خودتون بهتر میدونین دلار کم میشه و باغها (چیز) میشن و پسته گرون میشه. پس بهتره از همین حالا گرون بشه که کار امروز به فردا نیفتاده باشه.)
بدون تردید سطح پایین سواد همه مردم اجازه درک (چیز) را نمیدهد. باید دقت داشت آگاهانی که به بانک مرکزی خط میدهند، از کلمات رمزنگاری شده استفاده میکنند که مبادا دشمن در پالرمو متوجه آنها شود و یک کمپین دیگر راه بیندازد.
همین کلمه (چیز) در مورد قیمت مرغ و گوشت و میوه و حتی سیب زمینی و پیاز و... هم مصداق پیدا میکند. حتی اگر دولت بیاید و روی گوسفندها پلاک بزند و به جوجههای سر از تخم در نیاورده شناسنامه غیر قابل جعل بدهد و خریداران پسته را ناچار به تحویل پوست پستههای مصرف شده به اداره تعزیرات بکند و... فایدهای ندارد و پالرمو تأثیر خودش را روی اندازه سفرهها میگذارد.
اما خبرهایی هم وجود دارد که باید باعث شادی و مسرت بشود و دولت انتظار دارد مثل برجام مردم توی خیابانها بیایند و شادی کنند. مثلاً طبق قانون، قیمت مرغ هر کیلو ۱۰۸۰۰ تومان است و اگر کسی گرانتر بفروشد اعدام میشود! گوشت هم با ارائه کارت ملی خیلی ارزان است و سایر اقلام هم ایضاً. در این بین آگاهان بدنبال علت شادی نکردن مردم در خیابانها هستند.
البته یک خبر مسرتبخش دیگر نیز که قرار است بعنوان عیدی از سوی بانک مرکزی به مردم داده شود، این روزها از پنجرههای بانک مرکزی به پیادهروهای مجاور بیرون درز کرده. گویا قرار است بزودی صفرهای جلوی قیمت پسته حذف شوند و سفرههای هفت سین دوباره به اندازه قبل بازگردند. مردم هم باید آماده شادی در خیابانها باشند که بعد از آن شادی، تحمل دیدن حذف شدن صفرهای حقوق و داراییهایشان را داشته باشند...
همزیستی نیوز - - ماندانا زندی نویسنده، منتقد و مدرس داستان نویسی است که بیش از یک دهه فعالیت در زمینه ادبیات داستانی در کارنامه کاری اش دیده می شود.
زندی به همراهی جمعی از نویسندگان، شاعران و منتقدان مطرح در زمینه ادبیات از هشتم آبان سال نود و پنج جلسات داستان خوانی "چهارشنبه های دوست داشتنی" را پایه ریزی کردند. این جلسات به طور مرتب و هفتگی هرچهارشنبه در ساعت پنج عصر برگزارمی شود. این جلسات ظرف مدت کوتاهی توجه و حضور جمع کثیری از علاقه مندانبه داستان خواندن و داستان نوشتن را به خود جلب کند.
در طی این سلسله نشست های ادبی، نویسندگان تازه کار در کنار نویسندگان مطرح و صاحب نام، هر هفته در کنار هم داستان های شان را می خوانند و از نقد و نظر اعضای حاضر در جلسه بهره می برند. البته شنیدن اشعاری که شاعران حاضر در جلسه می خوانند هم خالی از لطف نیست و رنگ و بوی خاصی به جلسه می بخشد.
پس از گذشت دو سال از برپایی منظم این جلسات بود که زندی برای تبدیل این تشکل به انجمن ادبی اقدام کرد و ظرف مدت کوتاهی شناسه ادبی این تشکل صادر شد و این گروه با عنوان "انجمن ادبی چهارشنبه داستان" فعالیت خودش را ادامه داد.
انجمن ادبی چهارشنبه داستان که حالا باانگیزه بیشتری راه خودش را ادامه می دهد هر هفته میزبانجمع کثیری از علاقه مندان به داستان خواندن و داستان شنیدن می باشد.
ماندانا زندی درباره هدف از برپایی منظم این جلسات می گوید: سعی داشتم فضایی گرم و دوستانه و در عین حال حرفه ای را پدید بیاورم تا در این محیط خالی از کبر و غرور و نگاه های بالا به پایین و شاگرد به استادی، هر نوقلم و تازه کاری بتواند با اعتماد به نفس، اثرش را در حضور اساتید و منتقدان قرائت کند. هدف من این بود تا استعدادهای جوان و کشف نشده، دیده شوند و داستان هایشان شنیده شود. در عین حال نویسندگان خبره و حرفه ای هم با قرائت داستان هایشان به نوعی هم آثار خودشان را در بوته نقد قرارمی دهند و هم درسی آموزشی برای تازه کارها می دهند که چطور می توان داستانی خوب و حرفه ای نوشت.
زندی می افزاید: در جمع ما فارغ از رزومه و سوابق حرفه ای افراد، همه اعضا با هم دوست و رفیق هستند و داستان ها در فضایی دوستانه خوانده و بررسی می شوند.
به گفته زندی ساعت پایانی هر جلسه به داستان های برگزیده ملل اختصاص می یابد. به این ترتیب که اثری کوتاه از بزرگان داستان نویسی انتخاب می شود و از پیش در اختیار اعضا قرار می گیرد تا قبل از حضورشان در جلسه آنرا مطالعه کنند. بعد اساتید درباره دلایل درخشش و ماندگاری این آثار برای اعضا صحبت می کنند که شنیدن این رموز موفقیت داستانی، برای اعضا خالی از لطف نیست.
موسس انجمن ادبی چهارشتبه داستان تصریح می کند: ما با برای کتب منتشر شده اعضای این جلسه، نشستهایی چون نقدوبررسی یا رونمایی و جشن امضا نیز برپا می کنیم. روابط عمومی فرهنگسرای رسانه هم تا به امروز با گروه ما همکاری خوب و دوستانه ای داشته است و اغلب نشستهایی چون نقدوبررسی کتب را در سالن همایش های این فرهنگسرا برگزار کرده ایم.
زندی می گوید: اکنون بیش از سی ماه است که هر چهارشنبه جلسات داستان خوانی را برپا می کنیم. جلساتی که درگرمی فضایی دوستانه، فارغ از قیل و قال فرساینده زندگی می توان بی دغدغه داستان خواند و داستان شنید و گپی دوستانه زد.
ماندانا زندی در پایان خاطرنشان می کند: خوشبختانه یا شوربختانه در زندگی امروز اپلیکیشن ها و پیام رسان ها، جنگی نابرابر با کتاب و کتاب خوانی راه انداخته اند که دودش در چشم فرهنگ و هویت فردی می رود. گاهی شاید جلساتی نظیر داستان خوانی ها، بتوانند دریچه ای باشند هرچند کوچک به سوی خرد، آگاهی و اندیشه. گاهی یک تلنگر می تواند فردی را به آغوش کتاب بازگرداند و این تنها آرزوی من است که بتوانم گامی هرچند کوچک در اعتلای فرهنگ ادبیاتی این کشور بردارم.
من عمیقا آرزوی روزی را می کنم که وقتی سوار مترو یا اتوبوس می شوم، به جای گوشی های همراه در دست مردم، یک کتاب ببینم.
از جمله آثار منتشرشده ماندانا زندی می توان به مجموعه داستان های "شام آخر" ، "خواب اقاقیا" و رمان "خانه خورشید" اشاره کرد. همین طور زندی برای فیلم تلویزیونی "روز یلدا شب چله" در جشنواره چهلچراغ توانست دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه را دریافت کند.
علاقه مندان می توانند برای شرکت در جلسات کتاب خوانی انجمن ادبی چهارشنبه داستان می توانند به ایمیل ماندانا زندیبه آدرس: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریدپیام بدهند و نشانی و شرایط حضور در این جلسات را دریافت کنند.
بهار درحالی میآید که مردم با مشکلات اقتصادی عدیدهای دست و پنجه نرم میکنند. حال با این همه مشکلات میتوانیم به بهار بگوییم نیاید؟ نه. حتی اگر میتوانستیم، کسی دوست داشت به بهار بگوید نیاید؟ نه. بهار فصلی است که نمیشود آن را دوست نداشت. نمیشود آن را با آغوش باز نپذیرفت. با آنکه هر بهار هشداریست بر یک سال مصرف زمان از ذخیره عمرمان اما باز نمیتوانیم از آمدنش شاد نباشیم.
زندگی چه بخواهیم و چه نخواهیم در جریان است. زمان مثل یک تازیانه بر ما میکوبد و تا چشم باز میکنیم آنقدر کوبیده که این تازیانه اثر خود را گذاشته و نگاه به خود که میکنی چین و چروکهای حاصل از این تازیانه بر وجودت نشسته است. زمان جلاد است؛ بی آنکه حس کنی از رویت رد میشود و میخواهی چشم باز کنی اما دیگر دیر شده و نمیتوانی.
بله ما در دنیایی زندگی میکنیم که زمان بی رحمانه به ما میتازد؛ ما محدود به زمانیم؛ خلاصی از زمان برای ما ممکن نیست. نگاه میکنم به خودم، بهار سال 80 بود که در نشریه همزیستی شروع به فعالیت کردم. با پیش شمارههایش و بعد شماره شماره چاپ کردیم. گرم و سردش را هم چشیدیم. تا چشم باز میکنم میبینم 18 سال گذشته است. من گرچه تمام این هیجده سال عضو هیات تحریریه همزیستی نبودهام، اما همزیستی به عنوان عضوی از من هیچ وقت از من جدا نشده است.
چطور میشود نوزادی که از بدو تولد تا هفت سالگیاش شاهد رشدش بودم و چه شبها بر بالینش تا دیروقت بیدار نشستم، فراموش کنم. حالا همین نوزاد هجده ساله میشود. بچهای که در هفت سالگی ترکش کردم و حالا که برمیگردم و به عقب نگاه میکنم میبینم دوران طلایی زندگی مطبوعاتی من همان هفت سال در استان گلستان بوده است. دوران چالشها و مبارزهها و مجادلهها. مبارزه برای حرفهای بودن و عاشقانه کار کردن.
زمان بیرحم است و اگر با درک آن زندگی نکنیم از روی ما عبور خواهد کرد. مشکلات اقتصادی زیاد است؛ میدانم. اما چارهای نیست غیر از امیدوار بودن. نه امیدوار بودن به گذشت زمان؛ زمان چیزی را حل نخواهد کرد، بلکه امیدوار بودن به خود. چارهای غیر از امیدوار بودن به خود نداریم. تلاش تنها راه غلبه بر این زمان است و امیدوار بودن تنها راه برای داشتن تلاشی بهتر.
بهار میآید. به بهار نمیشود گفت نیاید. به زمان هم نمیشود گفت بایستد. پس باید زیست، پُر پُر. باید زیست، هیچ چارهای نیست، با تمام این مشکلات. دست روی دست اگر بگذاریم زمان از ما رد شده و لاشهای بیش باقی نخواهد گذاشت.
بهار که آمد به او لبخند بزنیم، در آغوشش بگیریم و حیات را از همین جا آغاز کنیم. از همین جا برای رسیدن به خواستههایمان. برای بهتر کردن اوضاع بدی که به ما تحمیل شده و دائما از آن مینالیم. از همین بهار به فکر بهتر کردن اوضاع باشیم پیش از آنکه ذخیره عمرمان تمام شود. زمان حلال مشکلات نیست؛ ما هستیم، همین خود ما. به امید روزهای بهتر سال نو را به همه تبریک میگویم.
از سمت شمالشرقی میدان نقشجهان وارد پیچ و خم دالانهای آن که میشوی، ابتدا بازار طنابتابهاست و اولین چیز بوی خوشایندی است که سالیان سال از همه جای این بنای کهنسال سرپوشیده به مشام میرسد و روح را جان و طراوتی تازه میبخشد. در لا به لای انبوه جمعیت و دکانهای رنگارنگ مزین به اسباب سنتی، فروشندگانی میبینم که اغلب یا به سبب چهره یا به دلیل فرهنگ فروشندگی، گویای تاریخ چند صد ساله این بنا هستد.
درست رو به روی بازار قنادها در ابتدای بازار مخلص به موزهای میرسیم که این نمای سالخورده را جلوهای خاص بخشیده است. یادگاری از دوران صفویه با رنگ و بویی از جنس مردان زحمت کش آن روزگار، «موزه عصار خانه شاهی» که یادآور افرادی است که روزگاری شغلشان عصاری بوده است. شاید گفتنش راحت باشد اما اینجا با مرارت و مشقت بسیار از بذرها یا دانه های روغنی مانند کرچک، کنجد، خشخاش و... روغن می گرفتند. لغت «عصار خانه» به معنی عصاره گیری و فشردن و افشره کردن است.
امروزه اگر سرتاسر این سرزمین پهناور را جستجو کنیم، به اندازه انگشتان دست هم نمیتوان عصارخانه یافت و به لحاظ منسوخ شدن این شغل تصور ذهنی از چگونگی عملکرد آن دشوار است اما این صنعت در تاریخ ایران زمین سابقه ای دیرینه داشته، تا جایی که گویا در زمان داریوش، پادشاه هخامنشی، «کنجد» جزو کالاهایی بوده که از ایران به مصر صادر میشده است .
این حرفه در دوران صفویان، همچون دیگر صنایع و هنرها به رونق چشمگیری چه از منظر صنعت و چه از منظر معماری دست یافته و با وجود بی توجهیهای بسیار، برخی از آثار این معماری از گذر سالیان و حوادث ناگوار همچنان بر جای مانده است؛ مانند عصار خانه شاهی اصفهان که به عصار خانه «شاه عباس» نیز شهره است.
بهره گیری از طبیعت
روغنهاي گياهي براي هزاران سال بخشي از فرهنگ بشر بودهاند و ايرانيان با هوشمندي خود از طبيعت سرشار اطرافشان براي پاسخگويي به نيازهاي روزمره زندگي بهره ميجستند. آنان دانههاي روغني را که كم و بيش در همه جا كشتپذير و در دسترس بودند، ميكاشتند تا با بيرون كشيدن روغن آنها، چراغهايشان را روشن سازند. رفته رفته، دستگاهها و ساز و كارهايي ساخته شد که فرايند روغنگیری را تا آنجا كه ميشود كوتاهتر و راحتتر كند. اگرچه در كنار ماشين و فنآوري امروزي، ساده به نظر ميرسد ولي در زمانه خود کاری سخت اما کارآمد بوده است.
بيشتر روغنهاي توليد شده در عصارخانه براي روغن چراغ بود اما مصارف پزشكي، استفاده براي توليد صابون، رنگهاي جلادهنده و مصارف خوراكي از كاركردهايي بود كه روغنهاي توليدي عصارخانهها داشتند.
به گزارش سایت عصارخانه، از سال ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۴۹ برای حرکت دادن تیر بزرگ و چرخش سنگ آسیاب، از موتور برق استفاده شده است و بعد از آن زمان، به دلیل صنعتی شدن این حرفه و تجهیزات مکانیزه، ادامه کار مقرون به صرفه نبوده و عصارخانه به مدت ۳۰ سال تعطیل شده است؛ تا اینکه در سال ۱۳۷۹ سازمان نوسازی و بهسازی شهرداری اصفهان، عصارخانه را از مالک اعیانی آن خریداری و از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ اقدام به مرمت و ساماندهی آن نموده است که به عنوان موزه مورد بازدید مردم و گردشگران قرار دارد.
محمد عیدی از اساتید دانشگاه فرهنگ و هنر اصفهان در گفت و گو با ایرنا میگوید: یکی از بناهای تاریخی، عصارخانهها هستند که در گذشته کارکردهای دو وجهی داشتند: یکی از بعد معیشتی، بهداشتی، خدماتی و یکی از بعد دامداری؛ به همین دلیل اصفهان در گذشته پر از عصاری بوده است. به گفته این محقق و پژوهشگر دانشگاهی، امروزه به علت اینکه عصاریها کارکرد خاصی ندارند به نظر میرسد در چشم شهروندان ارزش خود را از دست داده اند و به همین دلیل بیشتر آنها تخریب و متروکه شدهاند.
بازگشت هویت تاریخی
دکتر عیدی خاطر نشان میکند: شهرداری اصفهان با خرید عصارخانه شاهی که قدمتش به اندازه بازار قیصریه است به احیای آن پرداخته و ما با کمک سازمان نوسازی و بهسازی شهرداری اصفهان، شهرداری منطقه سه و سازمان فرهنگی تفریحی، این مکان را به موزه عصارخانه شاهی تبدیل کرده ایم تا هویت تاریخی این مکان به آن باز گردد.
عصار خانهها بنا به موارد استفاده گاهی چند در ورودی داشتند؛ مثلا یک ورودی خاص خریداران که باید تمیز و پاکیزه باشد و در دیگر، ویژه وارد کردن دانه های روغنی و عبور و مرور حیوانات؛ همچنین ورودی میهمانان و مشتریان خاص چون بازرگانان و تاجران و گاهی نیز ورودی مخصوص کارگران، از جمله ورودیهای عصارخانهها بوده است .
زمانی که به قصد گشت و گذار به میدان امام اصفهان رفتم، ظهری تابستانی بود که حرم گرما بدن را میسوزاند اما من در داخل یکی از دالانهای خنک و قدیمی، زمانی که داشتم از آن همه شکوه در عصری دیرین بود لذت میبردم و مشامم پر بود از عطر ناب ادویجه جات، چشمم به نوشته آبی رنگ در بالای دری چوبی – شیشهای افتاد که بر روی آن نوشته شده بود: «موزه عصار خانه شاهی». البته باید دقت میکردی تا متوجه آن شوی چون هم شکل مغازههای دیگر در همان راسته بود و جز تابلوی بالای در آن، موردی دیگر برای شناسایی نداشت. دیگر برای ورود به آن مثل عصاریهای گذشته اثری از درهای مختلف برای ورود خریداران، دانههای روغنی و عبور و مرور حیوانات یا میهمانان و مشتریان ویژه وجود نداشت، بلکه تنها یک در با طول و عرضی نه چندان کوچک و نه چندان بزرگ وجود دارد که با پرداخت یک بلیط 3500 تومانی اجازه بازدید داشتیم.
دستور شاه عباس کبیر
در ابتدای ورود یک بروشور مجانی و یک کتابچه (که البته مبلغی بابت آن باید پرداخت می شد) برای مطالعه میدادند. از فردی که مسئول این کار بود پرسیدم این مکان از چه زمانی تبدیل به موزه شده است و او در پاسخ گفت: این بنا جزو بازار قیصریه بوده که به سال ۱۰۲۱ هجری قمری به دستور شاه عباس کبیر برای تأمین روغن دربار ساخته شده است و درآمد آن هم وقف مسجد جامع عباسي شد.
حدود یک سال پیش شهرداری اصفهان مغازههای همجوار موزه را خریداری کرده و اکنون در موزه رو به روی بازار عطاریها باز می شود. طبقه دوم قسمت اداری است اما قبلا مختص مهمانان و مشتریان روغن گیری بوده که برای گرفتن روغن مورد تقاضای خود منتظر میماندند. از او تشکر کردم و به دور و بر خود نگاه انداختم. لطافت نسیم خنکی که در فضا وجود داشت، میزبانی دلنشین را می مانست که تا انتها مهمان خود را به گرمی پذیرایی می کرد.
قبل از ورود به فضای اصلی عصارخانه، تابلوهایی از افرادی که به این کار مشغول بودند و همچنین شیوه عصاریشان وجود داشت که دیدن و مطالعه آنها خالی از لطف نبود و دیدی کلی راجع به این مکان به من داد. از در ورودی، مختصری مکان اصلی مشخص بود و بعد از پیمودن چند پله به سمت پایین تمام فضای عصاری را میتوانستی ببینی. فضایی که پنجرهای رو به بیرون نداشت و فقط با نور چراغها روشن شده و جلوهای خاص پیدا کرده بود. گویا با چند قدمی کوتاه از عصری پر آشوب در دوران مدرنیته وارد زمانی میشدی که آرامشی بیبدیل در آن حرف اول را میزد. قدیمی بودن اشیاء، رنگی از سادگی و زحمتکشی و بویی از بیآلایشی که در مردمان آن عصر بود. اینجاست که ناخودآگاه تفاوت معماری سنتی و مدرن خود را نشان میدهد.
محوطه اصلی پر بود از وسایل و ابزاری که عصارها از آن استفاده می کردند همراه با ماکت هایی به شکل مردانی که بدین شغل میپرداختند. بیشترشان وسایل بزرگ و سنگین که حتی طرح جالب و پیچیدهای داشتند و شاید هر کس که برای اولین باراز این مکان دیدن می کند این سوال برایش پیش آید که این وسایل چطور کار می کردند؟ چطور گوی سنگین سنگی که آن وسط بود به حرکت در می آید یا تخته چوب حجیمی که تقریبا به درازای طول یک ضلع آن مکان بود چطور کار می کند؟
۸ مجسمه در فضای عصارخانه
با همکاری سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، ۸مجسمه در فضای عصارخانه قرار گرفتهاند،۷مجسمه مرد که در جاهای مختلف به صورت نمادین قرار دارند و یک شتر که سنگ آسیاب به آن متصل است تا نشان دهد در گذشته این سنگ توسط شتر چرخیده می شده است.۴ پیکر زن نیز به آن اضافه شده تا مجموعه عصار خانه شاهی کامل شود.
کارشناس امور هنری موزه عصارخانه شاهی اصفهان، لادن عبد به خبرنگار ایمنا گفته است: با تاکید بر اینکه در حال حاضر مساحت عصارخانه ۳۸۰ متر مربع است، در گذشته مساحت اصلی آن ۱۸۰۰ مترمربع بوده و اکنون جاهایی مانند شترخان، بارانداز و ورودی بازرگانان متاسفانه از بین رفته است و فقط یک تیرخانه و 2 انبار تودرتو در بخش شرقی تیرخان، در دو طبقه باقی مانده است. کسانی که برای بازدید وارد عصار خانه میشوند مستقیم به فضای تیرخانه میرسند، تیرخانه دارای دو پاچال (گودال) و دو تیر است و آسیاب سنگ آن در مرکز قرار گرفته است. سالن اصلي (تيرخانه) و انبار در طبقه اول و گرمخانه و اتاقهاي مهمان در طبقه دوم قابل بازديد است.
«تون» مکانی مخصوص بو دادن دانه های روغنی مانند کنجد بوده است و «شتر خان» فضایی وسیع و بزرگ که بیشتر برای دو منظور استفاده میشده است: یکی برای نگهداری از حیوانات حمال عصارخانه که سنگهای آسیاب را به حرکت در می آوردند و دیگر نقش باراندازی داشته تا بارها ابتدا در این قسمت وارد شوند و پس از آن به بخش های دیگر انتقال یابند.
«انبار غلات» انباری است که باید از دسترس حیوانات و جانوران موذی در امان باشد، درهای این بخش همواره بسته بوده و غلات از راه تنبوشههایی که در دیوار قرار داشتند وارد و خارج میشده است. انبارهای شرق تیرخانه در دو طبقه بنا شده است. انبارهای طبقه بالا برای انبار و بو دادن دانه ها و انبارهای طبقه پایین برای آسیاب کردن دانهها و نگهداری روغن استفاده می شده است.
با اطلاعات بروشوری که در اختیار داشتم و سوالاتی که از آقای ناطقی کارشناس هنری آن مکان پرسیدم متوجه شدم: فضاي اصلي عصارخانه از دو بخش «تيرخانه» و «آسياب» تشكيل شده است. مرحله اول در عصارخانه آسیاب کردن است که ابتدا دانههای روغنی پاک و تمیز و بعضی از دانهها مانند خشخاش بر اساس نیاز، بو داده میشده است.
پس از بو دادن دانهها، پوسته سختش را می گرفتند و بعد وارد مرحله آسیاب سنگی می شد. در قدیم از شتر نر و در بعضی جاها از گاو یا اسب برای این کار استفاده می کردند. این حیوانات سنگی که ایستاده بر لوبی (سطحی که دانه ها روی آن قرار داشت) بود را به حرکت در می آوردند.
حرکت شتر باعث میشده است نخستین مرحله ساییدن دانه های روغنی در این فضا انجام پذیرد و دانههای روغنی خام زیر این سنگ بارمالی نرم و آرد شود که به آن «رج» می گفتند، قابل توجه است که در این کار چشمان شتر را میبستند تا در چرخش طولانی مدت اذیت نشود.
اين دانههاي روغني خردشده را با مقداري آب مخلوط و خمير حاصل را در سينيهاي حصيري مخصوص روغنگيري ميريختند. در اين مرحله سينيها (قالوب) در گودال عميقي كه انتهاي آن شيراب براي خروج روغن وجود داشت قرار داده ميشد. در هر نوبت بين 40 تا 60 قالوب روي همديگر در گودال قرار گرفته و روي آن به فراخور، كندههايی (شاگرده، يراق) ميگذاشتند.
مرحله بعدی فشردن دانهها توسط تيركارماله بود. به علت وزن زياد تير بزرگ (تيركارماله)، حركت دادن آن سازوكار خاصي داشت: ابتدا با چرخ و قرقره متصل به انتهاي تير، سنگ بزرگي كه نزديك به 500كيلو وزن داشته بالا برده شده و به سر تير متصل ميشد. در زمان مناسب با رها كردن اين سنگ، تيركارماله بر اثر وزن سنگ پايين كشيده ميشد و بر قالوبهای داخل گودال فشار وارد ميكرد. در فرايندی كه بين 10 تا 24 ساعت طول میكشيد، روغن دانهها خارج شده و از طريق شيارهای انتهای گودال به خمرههاي مخصوص نگهداري روغن میريخت. اين خمرهها تا زمان فروش در انبار كه خنكترين محل عصارخانه بود نگهداري میشد.
پروسه سخت روغن گیری
ديواری كه انتهای تيركارماله داخل آن ثابت شده است، ديواری است که به نظر کارشناس هنری بد ریخت اما به نظر من جالب و دیدنی است ، به ضخامت 5متر كه از چوب، آجر و سنگ ساخته شده است. اين ديوار بسيار محكم و در عين حال ارتجاعي ساخته شده تا بتواند فشار ناشي از بالا و پايين رفتن تير را تحمل كند و اين حركت با سهولت در ديوار صورت گيرد.
ناطقی می گوید: کار روغن گیری در پروسه ای سخت انجام می شده است که پس از اتمام روغن گیری، روغن ها به خمره های بزرگ منتقل و خمره ها در انبار و در داخل دیوار (به علت دمای مناسب) نگهداری می شدند. فضای هشت ضلعی واقع در شرق بنا محل انبار کیسه های دانه های روغنی و فضای شمال محل نگهداری خمره های روغن بوده که هنوز هم دیده می شوند.
انبار معمولاً خنكترين بخش ساختمان عصارخانه بود كه خمرههای روغن در آن قرار میگرفت. برخی از خمرهها هم که در حفرههايی در ديوار تعبيه و نگهداری میشد روی آن را با درپوشهای چوبی ميپوشاندند.
براي حفظ كيفيت روغن، انبار هميشه تاريك بود و در این ساختمان هم با توجه به قرارگرفتن آن در کنار بناهای دیگر بازار، درب یا پنجره ها دیده نمی شود و روشنائی عصارخانه توسط نورگیرهایی که در سقف تعبیه شده است تأمین می شد.
خريداران روغن كه از شهرهاي ديگر براي خريد به عصارخانه شاهي ميآمدند، در اتاقهايي كه به عنوان مهمانخانه در طبقه بالاي ساختمان ساخته ميشد، استراحت ميكردند.
گفتگو که تمام میشود از موزهخانه خداحافظی میکنم و خود را در حلقه انبوه بازار و جمعیت میبینم اما احساس میکنم پاهایم سنگینند و توان قدم برداشتنم نیست. نمیدانم از شرم زحمات مردان آن عصر است که با سختی روزگار میگذراندند یا فضای سنت انسان را به تفکری عمیق میبرد. پیش خود میگویم ما با وجود عصر تکنولوژی و راحتی چه ناشکیبانه از کنار مسائل زندگی و شغلهایمان گذر کرده و مدام خم به ابرو میآوریم. در حالی که آنان چه زحمتکش بودند وشکرگزار...
در فکر فرو میروم که چرا این بنا با وجود عظمت مسجد امام(ره) و شیخ لطف الله و شکوه عمارت عالی قاپو، بسیار غریب و ناشناخته مانده است؟ چرا که با صحبت کارشناس موزه متوجه شدم بسیاری از توریستها و مردم شهرهای دیگر ایران نشانی عصارخانه را از کسبه پرس و جو میکنند و با عدم اطلاع آنان مواجه میشوند.
کتاب عصارخانه شاهی از سوی موزه عصارخانه شاهی به سه زبان فارسی، انگلیسی و عربی از سوی سعید سیاحیان خلاصه وگردآوری شده و در سال ۹۵ به چاپ رسیده است. این کتاب به بررسی کارکرد مختصر عصارخانهها و معرفی موزه عصارخانه شاهی میپردازد، معرفی قسمتهای مختلف عصارخانه، دانههای روغنی و کاربردشان در مصارف مختلف از دیگر بخشهای این کتاب است.
اثر تاریخی عصارخانه شاهی در قلب میدان نقش جهان در بازار قنادها، ابتدای بازار مخلص، روبهروی بازار مرکزی طلا واقع شده است و در انتظار بازدید شهروندان اصفهانی و گردشگران داخلی و خارجی کشور است.
خلاصه داستان:
وحشت متراکم شده بمباران در بیمارستان غرق خون خرمشهر اولین تصویری است که در قاب چشمهای عبدل نقش میبندد. عبدل یکی از ۳ پسر سلیمه است که به همراه پدر و خواهرش ربابه قربانی نخستین روز حمله عراق در سال ۵۹ میشود. ربابه همان روز اول جنگ و یک روز بعد از مراسم عقدش بیوه میشود و عبدل یک پایش را از دست میدهد. ۲ برادر دیگر عبدل که بزرگتر از خودش هستند نیز هرکدام به نوعی متأثر از شرایط ملتهب پس از انقلاب اسلامی ۵۷ هستند. اکبر بزرگترین برادر است و آلوده عقاید منافقین گردیده و در سرگیجه ییسمها گرفتار است. در این بین شایع میشود اکبر در همدستی با منافقین شریکجرم جنایتی در خرمشهر است. اما اصغر بر خلاف اکبر انقلابی است و قصدی هم برای عوض کردن راهش ندارد و تا پایان رمان بیحاشیهترین فرزند سلیمه باقی میماند.
مادر عبدل که با کشته شدن زودهنگام همسرش در نخستین روز جنگ در معرض انتخاب اجتنابناپذیر راه جدیدی در زندگی است با شدت گرفتن جنگ جلای وطن آبا و اجدادیاش میکند و سرنوشت شهری غریبتر از تهران برای او نمی یابد و این راه غریب ربابه را به عشقی خیابانی میکشاند که فرجامی جز جدایی و اشک مادر ندارد. اما برای پسران سلیمه تهران خوش یمنتر است. اکبر از شرم همدستیهایش با منافقین به گلولههای کینهورز دشمن در جبهههای غرب پناه میبرد و با غلتیدن در خونِ خودش٬ تطهیر میشود. اصغر٬ سلیمه را در مبادایی شنیدن خبر شهادتش میگذارد تا سرود اروندرود به پایانش برسد و حدأقل مادر در این داغ اشکی دیگر نریزد. اما عبدل که با عصا خیابانهای محله محقر جنگزدهنشین تهران را طی میکند شاعر اروندرود میشود و زنده بودن سمبل سرزمینش را با قلم منیژه آرمین فریاد میزند.
نقد داستان:
اگر این اصل را بپذیریم که ادبیات هر کشوری آیینهای از سرگذشت مردمانش در طول تاریخ است برای ورود به بحث نقد داستان (سرود اروندرود) ابتدا باید بسترهای اجتماعی تاریخی شکلگیری ادبیات دفاع مقدس را مرور و سپس بدنبال آثار وابسته به آن منجمله داستان سرود اروندرود باشیم.
به استناد تاریخ ادبیات٬ همواره مقوله جنگ با واکنشهای احساسی و نمادین هنرمندان همراه بوده و دوره جنگ هشت ساله کشورمان که با نام دفاع مقدس شناخته میشود نیز از این امر مستثنی نیست. اگر بدون توجه به پیشینه و بسترها به ادبیات دفاع مقدس نگاه کنیم احساسی و نمادین بودن یک اتهام صحیح است اما باید دانست این ژانر متعلق به دورهی التهابات اجتماعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تهاجم نظامی یک حکومت و ائتلاف وابسته به آن به تمامیت آرمانی و ارضی کشورمان است. حال در این اوضاع هنرمند حق شعار دادن و برخورد نمادین و احساسی ندارد!؟ آیا متفقین در زمان جنگ جهانی دوم شعار نمیدادند و در ادبیات آن دوران منعکس نیست؟ آیا وضعیت متحدین از این حیث متفاوت است؟ تفاوت ادبیات متفقین و متحدین در مقام مدافعین و مهاجمین چیست؟ فردوسی پاکنهاد در شاهنامه از چه ادبیاتی استفاده میکند؟ و... بر این اساس بنظر میرسد واکنش به اتفاقات روز انگیزهی اصلی نویسندگان این ژانر بوده که بسیار نیز قابل احترام است. در این بین خانم منیژه آرمین با انتخاب یک نام نمادین برای اثر خود وابستگی کامل به این ژانر را از آغاز و آگاهانه نشان میدهد.
با واکاوی تاریخ معاصر خواهیم دید در سال ۱۳۴۸ خورشیدی ایران و عراق در آستانه رویارویی نظامی قرار میگیرند چراکه حزب بعث عراق برای نخستین بار ادعای تغییر نام اروندرود به شطالعرب را مطرح میکند. این اتفاق ۹ سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و ۲ سال پس از به قدرت رسیدن حزب بعث در عراق است که نشان از زیادهخواهیهای بعثیون کودتاگر دارد. از منظر معنایی این موضوع را میتوان به ماجرای توطئه اخیر برخی کشورها در تغییر نام خلیج فارس توضیح داد و ساخت ترکیب جدیدی توسط ایرانیان به شکل (خلیج همیشه فارس) در واکنش به حذف واژه فارس دانست. بیتردید در دوران دفاع مقدس این پیشینهی دستاندازی در کنار تغییر نام بسیاری از نقاط دیگر خوزستان توسط ارتش اشغالگر بعثیون در روزهای آغازین نبرد به شکل شطالعرب بجای اروندرود٬ عربستان بجای خوزستان٬ محمره بجای خرمشهر٬ عبادان بجای آبادان و... تصویر روشنی در آینه تاریخ است. از این منظر سرود اروندرود یک واکنش نمادین به یک دستاندازی نظامی و متعاقب آن نمادین به جنوب کشور در آن زمان است. دستاندازی نمادینی که با انتشار یک نقشه جغرافیای سیاسی جدید از منطقه توسط بعثیون عراق که سریعاً مورد پذیرش کشورهایی مانند کویت و عربستان سعودی و... قرار میگیرد شانه به شانه تهاجم نظامی پیش میرفت و نشان از یک توطئه بزرگتر داشت.
اما گذشته از بستر تاریخی٬ داستان سرود اروندرود میکوشد راوی رنج گروه آوارگان جنگ در قاب یک خانواده باشد که تلاشی قابل تقدیر است. اما روایت عاری از المانهای بومی جنوب کشور و تهران دهه شصت است که بازگو کننده وضعیت اجتماعی مردم و یا تلقی مردم تهران از جنگ و نوع برخوردشان با این آوارگان و بسیاری دیگر از مسایل نیست. شخصیتها نیز آنطور که شایستهی روایتگری آن دوران حساس از تاریخ کشورمان باشند عمیق نیستند و علل اجتماعی مؤثر در رفتارها نیز مبهم است.
خانم (معصومه رامهرمزی) در کتاب (یکشنه آخر) و یا خانم (سیده زهرا حسینی) در کتاب (دا) روایتهای خود از جنگ را دارند و خانم منیژه آرمین در کتاب (سرود اروندرود) روایت خود را دارد. هرچند که وجه مشترک این نویسندگان٬ زن بودنشان در میدان مردانهی جنگ است اما حتی این عنصر هم مانع از ایجاد تفاوتها در نگرش به جهان پیرامونی نمیشود. در پایان بدلیل آبادانی بودن به خودم این اجازه را میدهم که بگویم اروندرود با شکوهترین نماد اقلیمی برای مردمان آن منطقه است و پا را از حیطه نقد ادبی فراتر بگذارم و بگویم انتخاب نمادین اروندرود انتخابی خوب بوده.
با ادای احترام به همه پیامآوران دفاع مقدس.
همزیستی نیوز - نام شهره اکبری چند سالی است در عرصه رسانه و ادبیات کشور مطرح گردیده و چندین مقاله و داستان اقلیمی جنوب به نام او منتشر شده است.
به تازگی نیز کتابی تحت عنوان (چند سطری از لابلای ناگفتهها) به قلم این نویسنده در اختیار خوانندگان قرار گرفته که روایتهایی از روزهای آغازین جنگ تحمیلی در استان خوزستان است.
شهره اکبری در باره این کتاب گفت: جنوب و تاریخ و اقلیمش بسیار کم معرفی گردیده و متأسفانه اکثر آثاری نیز که در این زمینه منتشر شده چهرهای مخدوش و غیر واقعی به دست میدهد در حالیکه جنوب بویژه نوار ساحلی کشور در خلیج فارس از استان خوزستان تا استان سیستان بلوچستان سرشار از مواهب الهی و دارای تاریخی سراسر حماسه و پایداری و فرهنگی غنی مبتنی بر اسلام است.
وی ادامه داد: دفاع مقدس نیز بعنوان فرازی از تاریخ معاصر کشورمان آنطور که باید و شاید دستمایه کار نبوده و در مواجهه با مردم سایر نقاط کشور این احساس وجود دارد که این هموطنان درک درستی از دوران دفاع مقدس ندارند٬ به همین دلیل تصمیم به انتشار کتابی پیرامون حوادث جنگ در شهرهای مورد تهاجم خوزستان گرفتم و در آن خاطرات واقعی شاهدان عینی را به رشته تحریر در آوردم.
بنا به این گزارش، کتاب (چند سطری از لابلای ناگفتهها) شامل هفت روایت است که به نام روزهای هفته نامگذاری گردیدهاند و در آخرین روایتها یعنی پنجشنبه و جمعه روایتها به دوران پس از جنگ پیوند میخورند.
این کتاب توسط ناشر برتر سال ۱۳۹۷ (شاپرک سرخ) منتشر گردیده است.
در پایان این نویسنده از تجمیع منابع تحقیق در تهران گلایه کرد و گفت: برای نوشتن از جنوب و حتی دفاع مقدس نیاز به حضور در تهران است و استانهای جنوبی از این حیث بسیار فقیر هستند. اما با همین امکانات محدود و بیتوجهیها به ادبیات متعهد به ارزشهای اصیل اسلامی و انقلابی باز هم تلاشهایی در جریان است تا غنای فرهنگ جنوب در آیینه ادب بدرخشد.
گفتنی است تا کنون از این نویسنده جوان آثاری چون (باران آفتاب) و (مهربانی همین نزدیکی هاست) منتشر گردیده است.
همزیستی نیوز – وقتی در سال 1360 عده ای به بهانه کمبود ظرفیت پذیرش دانشجو در دانشگاه های دولتی و جلوگیری از خروج جوانان ایرانی جهت تحصیل در دانشگاه های خارجی، سنگ بنای دانشگاه و مراکز آموزش عالی غیردولتی را در این کشور گذاشتند هرگز فکر نمی کردند که تیشه به ریشه علم، دانش، دانشگاه، دانشجو و مدرک دانشگاهی و به تبع آن کل نظام منبعث از این ارزش های بنیادین جهانی می زنند.
بودند در آن زمان دلسوزانی که فریاد زدند: " نکنید این کارها را "، " حرمت دانشگاه را حفظ کنید " ، " ارزش عنوان استاد و دانشجو را پایین نیاورید" ، و هشدارهای دیگر که متاسفانه گوش های کسانی که باید این هشدارها را می شنیدند انگار کر شده بود و نه تنها به این هشدارها وقعی ننهادند بلکه با تشویق و تمجید بانیان این بدعت بنیان برانداز، فضایی در کشور ایجاد کردند که درهر شهر و روستا و در هر کوی و برزن تابلو دانشگاه! بالا رفت و مسابقه ای بنیان براندازتر تحت عنوان مردمی و همگانی کردن دانشگاه در کل کشور به راه افتاد!
نتیجه چی شد؟ آیا اهداف مورد نظر محقق شد؟ آیا با وضع سهل ترین و راحت ترین مقررات و ضوابط پذیرش دانشجو در این به اصطلاح دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی که پرداخت شهریه، اصلی ترین شرط ورود و ادامه تحصیل در آنها بود، به هدف تربیت نیروهای انسانی متخصص کارآمد رسیدیم؟
با دادن مدرک لیسانس، فوق لیسانس و دکتری به افراد واجد شرایط و غیر واجد شرایط در این دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی و بالا بردن درجه تب مدرک گرایی و مدرک سالاری در جامعه به کجا رسیدیم؟ مگر جز این است که بسیاری از خانواده ها متاثر از این فضا، دار و ندار خود را برای تامین شهریه دختران و پسران دلبند خود هزینه کردند با این امید که بچه های شان پس از فارغ التحصیلی در مشاغل مرتبط با رشته های شان اشتغال پیدا کنند؟
آیا رشد نگران کننده نرخ بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاه ها و تبعات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این پدیده حداقل در دو دهه اخیر نباید متولیان توسعه کمی بی حساب و کتاب آموزش عالی را در این کشور از خواب بیدار کند؟
گرچه خوابی که مواهب مادی بادآورده این تجارت را برای عده ای به ارمغان آورده است، می تواند خیلی شیرین و طولانی باشد اما به نظر می رسد که صداهایی از گوشه و کنار برای بیدار کردن این افراد به گوش می رسد!
بنا به آخرین گزارش موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی وزارت علوم که در اختیار ایسنا قرار گرفته، در ایران ۲۵۶۹ دانشگاه وجود دارد که از این میان تعداد ۵۳۰ واحد سهم دانشگاه آزاد بوده، ۳۰۹ موسسه غیرانتفاعی، ۱۷۰ مرکز فنی حرفه ای، ۴۶۶ مرکز پیام نور، ۹۵۳ واحد علمی کاربردی و ۱۴۱ دانشگاه دولتی( وزارت علوم، تحقیقات و فناوری) در ۳۱ استان کشور ثبت شده است. ایسنا- 9خرداد 97
به گفته معاون وزیر علوم از این تعداد دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی ایران که از تعداد دانشگاه های چین با جمعیت یک میلیارد و 413 میلیون نفرنیز بیشتر است، افزون بر 50درصد مراکز آموزش عالی دولتی از نظز کیفیت پایین تر از سطح استاندارد قرار دارند. مهر 4 مهر 97
به گفته وزیر علوم، تحقیقات و فناوری هم ساماندهی آموزش عالی، تکلیف برنامه ششم توسعه است و چون یکی از ایرادات آموزش عالی کشور توسعه کمی دانشگاهها و فقدان استانداردهای لازم عنوان شده است دراین راستا با ساماندهیهای صورت گرفته، تعداد واحدهای دانشگاهی از دو هزار و 500 تا دو هزار و 800 واحد به کمی بالاتر از دو هزار واحد کاهش پیدا کرده است. ایسنا 19شهریور 97
گرچه فعالیت های اکثر واحدهای باقیمانده نیز به علت شرایط بد اقتصادی جامعه خود به خود دچار رکود شده و می شود و بسیاری از صندلی های دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی نیز خالی مانده است، اما پدیده دیگری در کنار این شرایط رشد کرده است و آن جعل مدارک تحصیلی و فروش آنها به متقاضیان است. گزارش مفصل این پدیده را باهم می خوانیم:
گسترش دامنه فعالیت جاعلان مدارک در سراسر کشور!
مهر ماه گذشته بود که با شکایت هیئت نظارت و ارزیابی آموزش عالی خراسان رضوی در دستگاه قضایی و در ادامه ورود قاطع دادسرای ویژه جرایم رایانه ای مشهد به ماجرا، پرده از تخلفی عظیم در زمینه جعل مدارک علمی در مقاطع مختلف برداشته و موضوع در 9 مهر ماه در خط قرمز روزنامه قدس منتشرشد.
در گام اول رسیدگی قضایی به این پرونده پیچیده که در شعبه 751 بازپرسی و تحت نظارت قاضی امیرحسین جوانبخت صورت پذیرفت، مشخص شد سه نفر در مشهد به صورت کاملا حرفه ای در مراکز غیرمجاز اقدام به فروش مدارک علمی نامعتبر می کنند.
جاعلان مدارک علمی که برای جذب مشتری در فضای مجازی، رسانه های مکتوب وسالن های همایش صدا وسیما دست به تبلیغات گسترده ای زده بودند، مدعی اعطای مدرک پروفسوری، معادل دکتری و...هم بودند.
در گام بعدی و طی یک عملیات ضربتی سه دلال مدرک در مشهد دستگیر شدند. این گزارش حاکی است: در حالی که از ناحیه متهمان تعداد زیادی مدارک علمی جعلی داخلی در مقاطعی گوناکون کشف شد، وجود برخی مدارک جعل شده تحصیلی گرجستان درمیان مستندات مکشوفه نشان از عمق تخلفات آنها داشت.
سه جاعل مدارک علمی که تحت عنوان آموزشگاه های عالی آزاد فعالیت می کردند، با دستور بازپرس شعبه 751 دادسرای ویژه رسیدگی به تخلفات جرایم رایانه ای و در وقت فوق العاده به شعبه مذکور منتقل و روند بازجویی از آنها آغاز شد.
در پی برگزاری چندین جلسه فشرده و فنی، نتایج عجیب و غریبی حاصل و مشخص شد، چرا که برخی از آنها بنا به درخواست افراد مختلف مدارک جعلی معادل سازی شده در مقاطع مختلف را در یک چشم بهم زدن حاضر و در ازای آن، برای مقطع کاردانی یک میلیون و 500، لیسانس دو میلیون و 500 و فوق لیسانس دومیلیون و 900 هزار تومان پول می گرفتند.
همچنین آنها با برگزاری دوره های داخلی و خارجی و اخذ هزینه های آنچنانی مدارک MBAوDBA هم صادر و در اختیار افراد قرار می دادند که تنها هزینه صدور اینگونه مدارک برای جاعلان خرید یک دستگاه چاپگر رنگی و و جعل فرم و امضای افراد سرشناس علمی و ... بود.
متهمان که حساب همه جا را کرده بودند و می دانستند افرادی که مدارک را اخذ می کنند از آنها برای ارتقای رتبه شغلی و ... استفاده خواهند کرد و اداره مرجع استعلام اصالت خواهد گرفت، پشت مدارک جعلی درج کرده بودند، برای استعلام و... با شماره تماس و یا آدرس ... تماس و یا مکاتبه شود، با این کار هم مدرک جعلی را صادر و هم خودشان اصالت آن را تایید می کردند!
در ادامه مراحل قضایی پرونده بازپرس امیر حسین جوانبخت به این نتیجه رسید که ماجرای جعل مدارک فرا استانی است وجاعلان بازداشت شده برای صدور برخی مدارک با افرادی دیگر هم همکاری می کنند.
دستگیری 3 فروشنده مدرک نامعتبر در شمال و مرکز ایران
تحقیقات حاکی از آن بود که یکی از جاعلان در نوشهر و دو نفر دیگر هم در اصفهان در حال جعل مدارک دانشگاهی هستند.
همه چیز هماهنگ می شود در اولین گام ماموران پلیس فتای استان خراسان رضوی با کسب نیابت قضایی راهی نوشهر شدند و جاعل مدارک دانشگاهی را که برای استمرار فعالیتش دفتری اجاره و ماهیانه 5 میلیون هم اجاره می داد را دستگیرکردند.
پس از بازداشت متهم تعداد زیادی مهر و هولوگرام مذکر جعلی ثبت اختراع و....کشف و تمامی اسناد ، مدارک و سیستم های رایانه ای متعلق متهم جمع آوری و همراه وی به مشهد منتقل گردید.
پس از انتقال متهم 28 ساله به مشهد که دارای ارتباطات زیادی با افراد ذی نفوذ در شهر محل وقوع جرم هم بود، مدارک جمع آوری شده توسط پلیس بررسی و مشخص شد و تا امروز بیش از 8 هزار مدرک علمی نامعتبر صادر و فروخته است.
همچنین مدارک جعلی صادر شده بیش از300 نفر که آماده تحویل بود هم درمیان اسناد توقیف شده، کشف شد. در شاخه ای دیگر از تحقیقات مشخص شد، متهم دارای مدرک فوق لیسانس بود اما خودش را در کانال تلگرامی و ... دارای مدرک کتری معرفی کرده است!
گزارش قدس حاکی است: عملیات دوم پلیس هم برای دستگیری جاعلان مدارک دانشگاهی آغاز و این بار تیم پلیس فتای استان راهی شهر اصفهان شد و با توجه به اطلاعاتی که از متهمان بدست آورده بودند در پوشش خریدار مدرک دانشگاهی، یکی از متهمان را پای قرار صوری کشانده و وی را دستگیر کردند. به همین واسطه مشخص شد همدست عامل بازداشت شده پسرش می باشد که وی هم به سرعت دستگیر شد.از ناحیه متهمان نیز تعداد زیادی مدارک کشف و همراه با جاعلان مدارک علمی به مشهد منتقل شدند.
درادامه سه متهم جعل مدارک علمی با دستور بازپرس شعبه751 دادسرای ناحیه 7 مشهد پای میز محاکمه قرارگرفتند و اتهام جعل مدارک و عناوین علمی توسط بازپرس پرونده به متهمان تفهیم شد.
براساس بررسی های قضایی مشخص شده بود که تمامی متهمان فقط با ثبت یک شرکت و بدون اخذ مجوز از وزارت علوم اقدامات مجرمانه خود را رقم زده اند.
*ادعای رد پای تخلف در وزارت خانه!
متهم 28 ساله نوشهری درجلسه بازپرسی مدعی شد که با فردی در وزارت علوم ارتباط داشته که به او پیشنهاد کرده است تا در قبال پرداخت 5 میلیون به صورت ماهیانه، راه فعالیت وی را هموار خواهدکرد!
همچنین متهم اظهار داشت من با دانشگاه آزاد قرارداد همکاری داشتم و برهمین اساس دوره های مختلف را برگزار می کردم و برای هر دوره بین پانصد تا یک میلیون تومان هزینه می گرفتم!
وی همچنین درپاسخ به سوال بازپرس پرونده که از او پرسید چرا خودت را دکتر معرفی کردی، پاسخ داد: این کار را کارمندم کرد و عناوین مذکور را به رزومه من اضافه کرد!
*از جعل مدارک درمانی تا اعطای پروفسوری!
در ادامه پدر و پسر جاعل هم پای میز عدالت ایستادند تا پاسخگوی اتهامات وارده باشند.آنها در تبلیغات تلگرامی و ... مدعی بودند برای بیش از 360 عنوان، مدرک علمی می دهند! در مدارک جمع آوری شده مشخص شد که آنها از مدارک کمک بهیاری، تکنسین داروخانه،دستیار دندانپزشک و... گرفته تا دوره های آموزش برای کارمندان دولت همه نوع مدرک صادر می کرده اند.
همچنین آنها در کنار صدور مدارک مذکور، مدارک معادلMBA و DMA را هم با جعل امضای برخی از مسئولان وزات علوم صادر و می فروخته اند. آنها مدعی فروش مدارک دانشگاه نیویورک آمریکا در مقطع کاردانی تا دکتری بودند! همچنین سودجویان در تبلیغات اعلام کرده بودند مدرک پروفسوری افتخاری از دانشگاه آکسفورد را هم می توانند به افراد متقاضی تحویل دهند!
متخلفان همچنین برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات غیرقانونی خود اقدام به اجاره سالن های همایش صدا وسیما کرده و در مواردی هم پس از چاپ کتاب با روش های غیرقانونی یک نسخه از آن را به خانواده برخی شهدا هدیه داده اند.
گوشه ای دیگر از مستندات جمع آوری شده دستگاه قضایی که پیش روی پدر و پسر جاعل قرار گرفت از آن حکایت داشت که متهمان در قبال صادر کردن مدرک تحصیلی دانشگاه آزاد در هرمقطعی، 30 میلیون تومان و در مقاطع آموزش عالی آزاد، 25 میلیون تومان از متقاضیان طلب می کرده اند.
در همین رابطه مشخص شد، جاعلان در برخی موارد با جعل مُهر و مدارک یکی از موسسات آموزش عالی در اصفهان، ازآنها در این راستا سوء استفاده هم کرده بودند. در همین زمینه مدیر مرکزمذکور با حضور در دادسرا از متهمان شکایت کرد. از سوی دیگر پسر متهم که تا دیپلم درس خوانده بود، در کانال تلگرامی شان خود را دکتر معرفی کرده بود!
درحالیکه ماموران بیش از 60 گیگابایت مستندات از سرور سایت فروش مدارک جعلی متعلق به متهمان استخراج کرده بودند، پسر متهم معترف شد که من برای پدرم کار می کردم. او بود که تمامی مدارک را جعل می کرد و هرچه می خواست در خانه به وسیله یک چاپگر چاپ می کرد!
وی ادامه داد: او امضای من را تحت عنوان دکتر از آن جهت پای مدارک جعلی می زد که دیده بود مدارک علمی چند امضا دارد! علت استفاده پدرم از صفحه اینستاگرامم این بود که دنبال کننده های صفحه من بالابود! او وقتی مدرکی را می فروخت، می گفت در سایت بارگزاری کن.
*پای بازیگران مشهور هم به ماجرای بازشد!
در ادامه بررسی های موشکافانه قضایی مشخص شد که در میان افرادی که مدارک جعلی علمی را خریداری کرده اند بازیگران مشهور و چهره نیز وجود دارند که در ازای پرداخت پول، به این گونه مدارک بی اعتبار دست یافته اند!
در حاشیه جلسه رسیدگی به تخلفات جاعلان مدارک علمی و دانشگاهی، کارشناس مسئول هیئت نظارت و ارزیابی آموزش عالی خراسان رضوی به قدس گفت: ما در استان 18 آموزشگاه عالی آزاد داریم که 15 آموزشگاه فعال و به صورت قانونی فعالیت می کنند. در این میان افرادی هم بدون مجوز در حال فعالیت هستند که مشخص است آنها در حال تخلف هستند.
وی تصریح کرد: اما برخی از همین 15 آموزشگاه عالی آزاد که مجوز فعالیت دارند به صورت غیرقانونی با برخی دفاتر و شرکت های غیر قانونی همکاری و به نوعی کارچاق کنی می کنند و برای آموزشگاه های مذکور به نوعی مدرک می فروشند! آموزشگاه های آموزش عالی آزاد به هیچ عنوان حق ندارند برگزاری دوره ای را به دیگر شرکت ها واگذارکنند.در حال حاضر هم در حال پیگیری موضوع از سوی دستگاه قضایی هستیم.
*متخلفان خودشان مدارک را به مرجوع کنند
در همین حال بازپرس جوانبخت هم طی هشداری به افرادی که از مدارک جعلی و نامعتبر معادل سازی شده و... را اخذ کرده اند، از آنها خواست تا قبل از آنکه دستگاه قضایی به سراغ آنها بیاید خودشان مدارک مذکور را به حراست اداره متبوع تحویل دهند. وی در حالی که عنوان کرد برخی افراد از مدارک مذکور برای افزایش حقوق و ... استفاده کرده اند، تصریح کرد: برای افرادی که توسط دستگاه قضایی شناسایی شوند، اتهام سوء استفاده از سند مجعول در نظر گرفته خواهد شد. این مقام قضایی افزود: در این زمینه اطلاعات دقیقی در اختیار دستگاه قضایی قرار دارد و پیگیری پرونده تا روشن شدن تمامی زوایای تاریک آن همچنان ادامه خواهد داشت.
منبع: قدس آنلاین
همزیستی نیوز - شماره 632هفته نامه همزیستی به تاریخ 17آذر 97 با مطالب متنوع منتشر شد.
در این شماره می خوانیم:
این تیتر که تیتر اول این شماره همزیستی را تشکیل می دهد برگرفته از یک گزارش خبری است که به مناسبت روز دانشجو تهیه و در این نشریه به چاپ رسیده است.
در این گزارش خبری همزیستی می خوانیم: وقتی در سال 1360 عده ای به بهانه کمبود ظرفیت پذیرش دانشجو در دانشگاه های دولتی و جلوگیری از خروج جوانان ایرانی جهت تحصیل در دانشگاه های خارجی، سنگ بنای دانشگاه و مراکز آموزش عالی غیردولتی را در این کشور گذاشتند هرگز فکر نمی کردند که تیشه به ریشه علم، دانش، دانشگاه، دانشجو و مدرک دانشگاهی و به تبع آن کل نظام منبعث از این ارزش های بنیادین جهانی می زنند.
بودند در آن زمان دلسوزانی که فریاد زدند: " نکنید این کارها را "، " حرمت دانشگاه را حفظ کنید " ، " ارزش عنوان استاد و دانشجو را پایین نیاورید" ، و هشدارهای دیگر که متاسفانه گوش های کسانی که باید این هشدارها را می شنیدند انگار کر شده بود و نه تنها به این هشدارها وقعی ننهادند بلکه با تشویق و تمجید بانیان این بدعت بنیان برانداز، فضایی در کشور ایجاد کردند که درهر شهر و روستا و در هر کوی و برزن تابلو دانشگاه! بالا رفت و مسابقه ای بنیان براندازتر تحت عنوان مردمی و همگانی کردن دانشگاه در کل کشور به راه افتاد!
در ادامه این گزارش با اشاره به تبعات وحشتناک توسعه بی حساب و کتاب کمی دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی آمده است: آیا رشد نگران کننده نرخ بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاه ها و تبعات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این پدیده حداقل در دو دهه اخیر نباید متولیان توسعه کمی بی حساب و کتاب آموزش عالی را در این کشور از خواب بیدار کند؟
در این گزارش پدیده جعل مدارک تحصیلی و فروش آنها به متقاضیان به عنوان پدیده ای که همراه با این شرایط اسفناک رشد کرده است به تفصیل مورد برررسی قرار گرفته است.
هفته نامه همزیستی که صاحب امتیاز و مدیرمسئول آن تاج محمد کاظمی است از سال 1380 منتشر می شود.
همزیستی نیوز - درست در شرایطی که وزیر آموزش و پرورش عزم خود را برای آزمون زدایی و بریدن پای موسسات تست و کنکور از مدارس کشور جزم کرده است، خبر می رسد که عده ای از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در صدد استیضاح او هستند!
به گزارش ایسنا، عصر ایران در ادامه نوشت: این ادعا را مطرح نمی کنیم که پشت پرده استیضاح وزیر آموزش و پرورش، مافیای تست و کنکور قرار دارد ولی کتمان نمی توان کرد که خوشحالترین افراد از این استیضاح، کسانی هستند که کاسبی سالانه شان از برگزاری کلاس های کنکور و فروش کتاب های تست و ... سر به 8 هزار میلیارد تومان می زد.
از وقتی سید محمد بطحایی وزیر آموزش و پرورش شد، مدام از این که مدارس در چنبره موسسات کنکور قرار گرفته و شادی و آرامش روانی کودکان و نوجوانان را از بین برده اند، سخن گفته و برنامه هایی نیز برای آزمون زدایی تدوین کرده است.
اگر آموزش و پرورش به روال عادی خود برگردد و پای موسسات تست و کنکور از مدارس قطع شود، هزاران میلیارد تومانی که به قیمت حراج امنیت روانی دانش آموزان به جیب این موسسات می رود، قطع خواهد شد.
در این ماجرا، نه فقط موسسات مذکور که جیره خواران جانبی شان نیز متضرر خواهند شد، از مدیر فلان مدرسه غیر انتفاعی که در معامله با این موسسات، دانش آموزانش را ملزم به خرید کتب این موسسه یا شرکت در آزمونهای آن می کند تا تبلیغاتچی هایی که از آنان پول می گیرند تا بر روی اعصاب و روان خانواده های ایرانی رژه بروند!
این چند نمونه را از ایلنا و کیهان بخوانید:
* علی زرافشان معاون آموزش متوسطه وزارت آموزشوپرورش: چند سال گذشته یکی از مؤسسات کنکور برای اینکه آموزشوپرورش با آن مؤسسه قرارداد ببندد، پیشنهاد داده بود که 25 دستگاه بنز به مدیران مدارس بدهد.
* هر برنامه چهل دقیقهای موسسات کنکور در صداوسیما، 100 میلیون قیمت دارد و صداوسیما برای 9 ماه مبلغی نجومی در حدود 350 میلیارد تومان از آنها دریافت میکند.
* اساتیدی که برای یک همایش دوساعته و جهت تکرار همان القائات استفاده از کتاب و DVD خاص و تضمین قبولی در کنکور از هر 300 نفری که در هر همایش شرکت میکنند نفری یک میلیون تومان پول میگیرند.
«خیلی از این افراد اصلاً مدارک دانشگاهی ندارند اما به اینکه کمتر از استاد صدایشان کنید، راضی نمیشوند. آنها تا 5 سال پیش و قبل از اوج گرفتن موسسهشان یک معلم اجارهنشین و عادی بودهاند اما حالا خانههای میلیاردی در بهترین مناطق تهران دارند. چند وقت پیش 10 ماشین آخرین مدل از شرکت BMW وارد ایران شد که 9 ماشین متعلق به همین به ظاهر اساتید بود.»
از این رو، حتی اگر در این استیضاح نیز پای موسسات کنکور در میان نباشد - که بودن یا نبودن شان در ورای این استیضاح نیازمند بررسی های اطلاعاتی است - با پیش رفتن برنامه های وزیر در آزاد سازی مدارس از سیطره مالی موسسات کنکور، دیر یا زود مافیای کنکور و دلال شان به کارشکنی خواهند پرداخت.
قطعاً شأن نمایندگان مجلس اجل از این است که مدافع منافع مافیای کنکور باشند ولی آنقدر باید هوشمندی به خرج دهند که ناخواسته آب به آسیاب مافیای 8 هزار میلیارد تومانی کنکور نریزند.