همزیستی نیوز - کارشناسان حوزه زمینشناسی معتقدند پس از بارشهای شدید و سیلاب، میزان زمینلغزش افزایش مییابد و در این میان، روستاها بیشتر در مرز خطر هستند؛ چراکه اغلب روستا در مرز بین کوه و دشت، جایی که شرایط برای ایجاد زمین لغزش مناسب است، قرار دارند.
از اواخر اسفندماه تا همین چند روز گذشته، کشور درگیر سامانههای بارشی متفاوتی بود که تقریباً اکثر استانهای کشور را درگیر کرد؛ بهویژه آنکه برخی از استانها بهویژه استانهای گلستان، لرستان و خوزستان درگیر سیلابهای شدید شدند که خرابیهای بسیاری به بار آورد. اما موضوع مهمی که حالا پس از فروکش کردن سیلابها و اتمام بارندگیها ذهن بسیاری از کارشناسان را به خود درگیر کرده است و آنها دائماً درباره آن هشدار میدهند، موضوع زمین لغزش در مناطق سیلزده و مناطقی است که بارندگیهای شدیدی را تجربه کردهاند. در این میان، روستاهایی که در دامنه کوهها قرار دارند، بیشتر در مرکز توجه قرار گرفتهاند، چرا که هر لحظه ممکن است خاکها و تودههای سنگی از بالای کوه به سمت پایین سرازیر شوند. بر اساس گزارشی که دیروز منتشر شده است، 92 روستا در لرستان، بیش از 20 روستا در گلستان و حدود 5 روستا در خراسان شمالی در خطر زمین لغزش قرار دارند.
مرتضی طالبیان، عضو هیأت علمی پژوهشکده علوم زمین با اشاره به اینکه زمین لغزش یکی از پدیدههای طبیعی مخرب زمینشناسی است، در گفتوگو با ایرناپلاس میگوید شرایط مناسب برای زمین لغزش وجود شیب و همچنین لایههای زمینشناسی است که مستعد لغزش باشند، که عوامل خارجی مثل بارندگی زیاد، میتواند آن را تشدید کند. مثلاً اگر در کوهستان سنگ آهک یکپارچه وجود داشته باشد که خردشدگی میان آن وجود ندارد، لغزش ایجاد نمیشود، در چنین شرایطی ما با جدا شدن سنگها و ریزش سنگ از دامنهها مواجه خواهیم بود.
**تشدید زمینلغزش با جاری شدن سیل
طالبیان با اشاره به اینکه زمین لغزش به این معنی است که حجم زیادی از زمین در جهت شیب حرکت کند، میافزاید: تودهای که حرکت میکند ممکن است کاملاً خرد شده باشد یا اینکه این توده سنگی روی لایههای زیرین نرمتری مثل مارنها قرار بگیرد. لایههای زیرین در اثر افزایش آب که عمدتاً ناشی از بارندگی است لغزندگی بیشتری پیدا میکنند و به همین دلیل در جهت شیب حرکت میکنند. بهعنوان مثال، اگر لایه زیرین خاک رس باشد و در معرض آب قرار گیرد، راحتتر تحت تأثیر نیروی باری که روی آن است، قرار گرفته و در جهت شیب حرکت میکند. این موضوع میتواند باعث تخریب منازل مسکونی، راهها و سایر مراکز حیاتی شود.
به گفته او، مطالعاتی که در سطح جهانی انجام شده است نشان میدهد که بعد از دوره بارش زیاد، تعداد زمین لغزشها افزایش پیدا میکند. البته این موضوع به این معنی نیست که در سایر مواقع، زمین لغزش وجود ندارد، بلکه موقعیت آنها در هر زمانی قابل مطالعه است، اما شرایط لغزش بعد از بارندگی بیشتر میشود.
راههای مختلفی برای مطالعه و شناسایی زمین لغزشها وجود دارد. طالبیان در این باره میگوید: در درجه اول میتوان از طریق عکسهای هوایی و تصاویر ماهوارهای موقعیت آنها را شناسایی کرد. موضوع این است که وقتی رانشزمین رخ میدهد، در پوشش سطحی و توپوگرافی منطقه تغییراتی ایجاد میشود که قابل شناسایی است و میتوان با تحلیل کارشناسان، اقدامات لازم را در مواقع بحرانی انجام داد. آنچه مسلم است خیلی از زمین لغزشها در گذشته اتفاق افتاده و حرکت کردهاند و الان هم حرکت میکنند، بنابراین مکان آنها کاملاً مشخص است، اگرچه بعضی از آنها هم میتوانند جدید ایجاد شود.
**نقش انسان در تشدید زمینلغزش
اگرچه زمین لغزش یک پدیده کاملاً طبیعی است که پدیدههای طبیعی دیگری همچون سیل و زلزله میتواند آن را تشدید کند، اما موضوعی که کارشناسان آن را مطرح میکند، این است که برخی از فعالیت انسانها و دستکاریهای که در طبیعت انجام میدهند، میتواند شدت بیشتری به این ماجرا بدهد؛ فعالیتهایی مثل تغییر کاربری در نواحی حساس به زمین لغزش.
موضوعی که در سالهای اخیر شاهد آن هستیم این است که مساحت زیادی از جنگلها بهدلیل ساخت جاده، یا منازل مسکونی یا حتی زمینهای کشاورزی تخریب میشوند. این ماجرا در حالی در کشور اتفاق میافتد که اغلب این اتفاقات بدون مطالعه و استحکام بخشی به جادهها و منازل مسکونی انجام میشود که در پی آن، خسارتهای سنگینی به منازل و جادهها وارد شود.
**نبود نقشه جامع زمین لغزش در کشور
طالبیان میگوید: متأسفانه در کشور ما مطالعه و نقشه جامعی درباره مکانهایی که زمین لغزش در آنجا اتفاق میافتد وجود ندارد. آنهایی هم که وجود دارد، مطالعات کمی روی آن شده است. شاید یکی از دلایل این اتفاق، گستردگی این موضوع در کشور باشد. با این حال، متأسفانه خیلی از مناطق مسکونی، جادهها و مراکز حیاتی کشور در معرض زمین لغزش قرار دارند.
**روستاها و زمین لغزش
او میافزاید: یکی از مناطقی که زمین لغزش خیلی میتواند ویرانگر باشد، روستاها است. چراکه معمولاً روستاها در مرز بین کوه و دشت جایی که هم شیب مناسب و منابع آبی و چشمهها وجود دارد، ایجاد شدهاند. البته اگر نگاهی به نقشهها داشته باشیم، میبینیم که بسیاری از شهرها هم در این مناطق شکل گرفتهاند.
روستاهایی که در مجاورت یا روی زمین لغزشها قرار دارند، چنانچه اینها به حرکت در بیایند، ممکن است خسارتهای زیادی به منازل مسکونی وارد کنند. از آنجا که روستاها معمولاً قدیمی هستند و جانمایی آنها از قدیم انجام شده است که مطالعاتی نداشته است، ممکن است تخریب بیشتری در آنها انجام شود. البته چند سالی است در طرحهای هادی و توسعهای شهرها و روستاها به این موضوع کم و بیش توجه میشود، اما با این حال، باز بهصورت جدی در دستور کار نیست که بهعنوان یک عامل مهم مورد توجه قرار گیرد.
با این حال، به گفته او یکی از مواردی که در آن بیشتر به زمین لغزش توجه میشود هنگام سدسازی است. زمانی که مطالعات مربوط به سدسازی انجام میشود، دقت میشود تا عامل مخرب زمین لغزش مورد توجه قرار گیرد تا در مواقع لزوم، تکیهگاههایی ایجاد شود که سد، تحت تأثیر زمین لغزش قرار نگیرد.
**راههای مقابله با زمین لغزش
این عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم زمین یکی از بهترین راهکارهای مقابله با این پدیده طبیعی را پرهیز از ساخت و ساز در مجاورت یا جلو جبهه زمین لغزش میداند. طالبیان میافزاید: اما ممکن است زمین لغزشی از قبل وجود داشته و ساختوساز در آن منطقه انجام شده باشد؛ در این حالت چارهای نیست که با سبک کردن بار آن و همچنین ایجاد مهاربندیهایی در مقابل آن، جلو حرکت آن را گرفت. در این میان با کنترل آبهای زیرزمینی در این مناطق هم میتوان اقدامی در جهت جلوگیری از تشدید این پدیده انجام داد. البته زمین لغزشهای بزرگ و شناخته شده باید مرتباً مورد پایش قرار بگیرند. این پایش از طریق تصاویر ماهوارهای و ابزارهایی که روی زمین نصب میشود، قابل انجام است تا در صورت مشاهده حرکت، بتوان سازههایی که در معرض خطر قرار دارند، تخلیه شوند.
همزیستی نیوز - - کارشناسان بر این باورند که عرضه و تقاضای کار برای فارغ التحصیلان ناهمساز بوده و دچار عدم توازن است و بر این اساس خروجی دانشگاه ها با ورودی بازار کار همخوانی ندارد.
به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری ایرنا، طبق نظر کارشناسان اقتصادی، امروزه نه تنها بیکاری به یکی از مشکلات اصلی اقتصاد کشور بدل شده، بلکه بالا بودن آمار فارغ التحصیلان دانشگاهی در میان بیکاران چالشی است که مساله ی بیکاری را پیچیده تر و بغرنج تر کرده است. بنابر دیدگاه جمعیت شناسان، جمعیت ایران در دهه ی شصت رشد جهشی داشته و بدین ترتیب میلیون ها نوزاد در این دهه به دنیا آمدند که بعدها با وارد شدن به هر دوره ای مسائل و مشکلاتی را با خود به همراه داشتند. برای مثال ورود این جمعیت به دوران مدرسه آموزش و پرورش را با مشکل کمبود کلاس و در نتیجه دوشیفته شدن مدارس مواجه ساخت. بعدها با ورود آنها به سن دانشگاه جامعه شاهد رشد قارچ گونه ی انواع مختلف دانشگاه ها شهرهای کوچک و بزرگ بود. رشد این دانشگاه ها به حدی بود که برخی کارشناسان معتقدند که از نظر کمی، تعداد دانشگاه های ما بیشتر از کل دانشگاه های قاره اروپا بوده است. بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی درواقع ظهور دوباره ی یک مساله به تعویق افتاده است.
** آمارها چه می گویند اشتغال و بیکاری از جمله مهمترین دغدغه های سیاستمداران در همه کشورهای جهان بوده و معمولاً یکی از ملاک و معیارهای اصلی در ارزیابی کارنامه حکومت ها و دولت ها به شمار می رود. بیکاری، علاوه برکارکرد سیاسی دارای پیامدهای مهم اقتصادی و اجتماعی بوده و در واقع همین پیامدها است که می تواند مساله بیکاری را به چالشی بزرگ برای هرکشوری تبدیل کند. گسترش فقر و به دنبال آن شیوع انواع آسیب ها و مسائل اجتماعی از سرقت و ناامنی گرفته تا اعتیاد و بیکاری می تواند به طور مستقیم و غیر مستقیم با بیکاری مرتبط باشد. طبق گزارش های مرکز آمار در سال ١٣٩٧، ٤٠,٥ درصد جمعیت ١٠ ساله و بیشتر از نظر اقتصادی فعال بودهاند؛ یعنی در گروه شاغلان یا بیکاران قرار گرفتهاند. نرخ بیکاری جوانان ١٥ تا ٢٩ ساله حاکی از آن است که ٢٥,١ درصد از فعالان این گروه سنی در سال ١٣٩٧ بیکار بودهاند. یکی از نکات مهم در آمار بیکاری کشور همین نرخ بالای بیکاری جوانان است. کشور ما در حال حاضر در دورانی به سر می برد که جمعیتی جوان به شمار می رود. در اصلاح جمعیت شناسی از آن به عنوان پنجره فرصت جمعیتی یاد می کنند. بالا بودن نرخ بیکاری جوانان به معنای از دست دادن این فرصت است. بدون شک بخش قابل توجهی از این جوانان تحصیلکرده هم هستند. از این رو بیکاری در این سن نوعی معضل مضاعف به شمار می رود. به طور کل آمار نشان می دهد نرخ بیکاری جمعیت 10 ساله و بیشتر فارغ التحصیلان آموزش عالی 18.1 درصد(1254050). این عدد برای زنان 28.1 و برای مردان 12.9 درصد بوده است. سهم جمعیت بیکار 10 ساله و بیشتر فارغ التحصیل آموزش عالی از کل بیکاران، 38.5 درصد است. این عدد برای مردان 26.1 و برای زنان 65.9 بوده است. نکته قابل توجه دیگر سهم بالای زنان در جمعیت بیکار فارغ التحصیل آموزش عالی است. این مساله موضوع بیکاری را باز هم پیچیده تر می کند. زیرا مساله بیکاری در میان زنان با توجه به آمار بالای زنانی که دچار تجرد قطعی شده اند و همچنین آمار بالای زنان سرپرست خانوار از اهمیت ویژه ای برخوردار است. علاوه بر این ها موضوع اشتغال زنان حتی برای زنان متأهل و حفظ کیان خانواده از اهمیت زیادی برخوردار است. خانواده ها به مانند سابق نمی توانند با یک حقوق مشکلات معیشتی شان به ویژه در مورد مسکن را حل کنند.
** دانشگاه و عدم توازن بین عرضه و تقاضا نیروی انسانی هم حامل و هم هدف برنامه های توسعه است. از یک طرف رشد اقتصادی به طور خاص و توسعه به طور کل توسط نیروی انسانی شاغل در بخش های مختلف کشاورزی، خدمات و صنعت تحقق پیدا می کند. از طرف دیگر تمامی برنامه های توسعه هدفی جز پیشرفت و آسایش و رفاه جامعه ندارند. در هر کشوری تربیت این نیروی انسانی تا حدود زیادی در دست نظام آموزشی و علی الخصوص آموزش عالی است. در واقع مهمترین رسالت نظام آموزش عالی در هر کشوری تربیت نیروی انسانی کارآمد، خلاق و کارآفرین برای پیشبرد برنامه ها و اهداف توسعه است. در اکثر کشورهای توسعه یافته بین تعداد دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی و بازار کار تناسبی منطقی وجود دارد. عرضه و تقاضا در این حوزه رعایت می شود. در این کشورها بخشی از نیروی فعال از نظر اقتصادی اصلاً وارد دانشگاه نمی شوند و به طور مستقیم بعد از تحصیلات دبیرستان جذب بازار کار می شوند. کسانی که در پی دست یابی به شغل های بهتری باشند و یا علاقه مند به ادامه تحصیل باشند وارد دوره آموزش عالی می شوند. اما در کشور ما برعکس این قضیه اتفاق افتاده است. تعداد زیادی به دلیل نبود بازار کار و به امید یافتن شغل برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه می شوند. تقاضا برای ورود به دانشگاه بالا بوده و این امر موجب عرضه نیروی انسانی تحصیل کرده مازاد بر نیاز به بازار کار شده است. نکته دیگر اینکه جهش جمعیتی دهه شصت و پیدایش جمعیتی میلیونی و مشتاق ادامه تحصیل در دانشگاه گسترش و توسعه ی بی رویه انواع مختلف دانشگاه ها را در پی داشت. طبق گزارش رسانه ها و بنا به آخرین گزارش موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی وزارت علوم، تعداد 2569 دانشگاه در کشور وجود دارد که از این میان تعداد 530 واحد سهم دانشگاه آزاد بوده، 309 موسسه غیرانتفاعی، 170 مرکز فنی حرفه ای، 466 مرکز پیام نور، 953 واحد علمی کاربردی و 141 دانشگاه دولتی( وزارت علوم، تحقیقات و فناوری) در 31 استان کشور ثبت شده است. همچنین طبق این آمار، ، استانهای کردستان، ایلام، چهارمحال بختیاری و زنجان کمترین و استانهایی نظیر تهران، آذربایجان شرقی، فارس و خراسان رضوی بیشترین تعداد مراکز و واحد دانشگاهی را دارند. دو نکته در آمار و ارقام فوق از اهمیت برخوردار است. نخست اینکه تعداد دانشگاه های کشور بسیار بیشتر از دانشگاه های کشورهای توسعه یافته اروپایی و غیره است. این امر بیانگر این نکته است که توسعه آموزش عالی و داشتن دانشگاه ها و دانشجویان و در نتیجه فارغ التحصیلان دانشگاهی زیاد به معنای توسعه یافتگی یک جامعه نیست. دوم اینکه با توجه به سطح توسعه یافتگی بیشتر دانشگاه ها در استان های توسعه یافته ایجاد شده اند این در حالی است که استان های کمتر توسعه یافته بیشترین آمار بیکاران را دارند. طبق آمار مرکز آمار، نرخ بیکاری در استان های آذربایجان غربی 14.7، البرز 14.7، چهارمحال و بختیاری، 17.4، خوزستان 15.7، سیستان و بلوچستان 16، کردستان 14.6 و کرمانشاه 18.7 درصد است. هرچند در این آمار تعداد فارغ التحصیل دانشگاهی به تفکیک استان ها موجود نیست با این وجود می توان نتیجه گرفت که نرخ بالای بیکاری کل در این استان ها به معنای بالا بودن تحصیل کردگان بیکار در آنها نیز هست. به طور کل توسعه نامتوازن و نابرابری منطقه ای و استانی توزیع نامتوازن اشتغال و بیکاری فارغ التحصیلان را نیز در بر داشته است.
گفتگو با دکتر ابراهیم مقیمی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران درباره رابطه زمین با پدیدههای طبیعی
زبان و رمز و راز زمین
گفتگو: تاج محمد کاظمی
دوشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۸
اشاره: همزمان با وقوع سیل در برخی از استانهای کشورمان در روزهای نخست سال جدید که بسیاری از هموطنان ما را از خانه و کاشانهشان آواره و خسارات بزرگی به زیرساختهای مادی و معنوی کشور وارد کرد، این پرسش به صورت جدی مطرح شد که چرا بهرغم مسبوق به سابقه بودن این پدیده طبیعی، مسئولان ذیربط نتوانستند آن را کنترل، مهار و هدایت کنند. نگاهی اجمالی به پاسخهای داده شده به این پرسش نشان میدهد که بیشتر انتقادات متوجه روندها، سیاستها و اقدامات مربوط به حوزه محیطزیست است و منتقدان از اینکه به بهانه توسعه جامعه، کوهها، جنگلها، رودخانهها و بطورکلی زمین مورد تعرض نا عادلانه انسانها قرار میگیرد، اظهار تأسف کرده و این موارد را عامل افزایش خسارات ناشی از سیل دانستهاند. بدیهی است زمین به عنوان بستر اصلی یک پدیده طبیعی مانند سیل، نقش تعیینکنندهای در بروز این پدیده دارد و اگر انسانها آشنا به زبان این زمین باشند میتوانند سیل را مهار و خسارتهای آن را کاهش بدهند. دکتر ابراهیم مقیمی، جغرافیدان، متخصص مسائل زمین، رییس سابق دانشکده جغرافیای دانشگاه تهران و عضو هیأت علمی این دانشگاه، سیلاب را لهجهای از زبان زمین به نام زبان رود میداند و معتقد است که جهت حرکت سیلاب، سرعت این حرکت، حجم آب جابجا شده و آثار این سیلاب هرکدام از اجزای زبانی زمین تلقی میشوند. مشروح گفتگوی « اطلاعات» را با این استاد دانشگاه درباره رمز و راز زمین و نقش آن در پدیدههای طبیعی بخصوص سیل با هم میخوانیم. *** شما اخیرا در نوشتهها و گفتگوهای خود از اصطلاحی به نام «زبان زمین» استفاده کردهاید و نا آشنایی به این زبان را عامل وقوع پدیدههای طبیعی از جمله سیل دانستهاید. لطفا این زبان را برای ما معرفی کنید. ابتدا با افرادی که از سیلابهای کنونی کشور آسیب دیدند ابراز همدردی میکنم و امیدوارم هرچه زودتر وضعیت این عزیزان بهبود یابد. درپاسخ به این پرسش باید عرض کنم که زمین رمز و راز متعددی دارد. آنچه را که زمین به ما نشان میدهد بسیار ناچیز است و به تدریج خود را برای انسانهای قدیم، حال حاضر و انسانهای آینده نشان خواهد داد. ما آنچه را که زمین نشان میدهد میبینیم و درک میکنیم. من «خودبیانی زمین» را به نام زبان زمین یاد میکنم. همچنان که انسانهای ساکن در ایران یا هندوستان زبانهای متعدد دارند و با لهجههای مختلف صحبت میکنند، زمین در فلات ایران یا مثلا فلات مغولستان نیز این گونه است، یعنی زبانهای مختلفی برای بیان خود نزد انسانها دارد تا آن را درک کنند. کسی زبان زمین را درک میکند که قوه ادراک او با زمین انطباق داشته باشد. سیلاب، لهجهای از زبانهای زمین به نام «زبان رود» است. بسیاری از سیلابها دقایقی بعد از بارش رخ میدهند. مطالعه رطوبت هوا، قطره باران از زمان تشکیل، بزرگ شدن، شدت گرفتن و قبل از اصابت بر زمین به عهده هواشناسان و آب و هواشناسان است، اما به محض اصابت بر زمین موضوع مطالعه بسیاری از علوم دیگر است از جمله سیلابشناسی. سیلاب از تجمیع یافتگی و همپیوندی جریانهای سطحی با دبی زیاد حاصل میشود. بنابراین مناطقی در زمین وجود دارد که فاقد سیلابند. این که سیلابها درکجا ظاهر میشوند، به کدام سمت حرکت میکنند، چه سرعتی دارند، چه مقدار آب توسط سیلابها جابجا میشود یا چه اثراتی دارند؟ پرسشهایی هستند که هرکدام اجزای زبانی زمین تلقی میشوند و نیاز به پاسخ دارند. از نظر علمی سیلاب چگونه تشکیل میشود؟ در مکانهای مختلفی از جمله در ناپیوستگیهای توپوگرافی(مکان سنجی) که ممکن است به وسیله حرکات تکتونیکی(زمین ساخت)، توالی سست و مقاوم بودن جنس زمین، عمیق شدن شدید توسط حرکت یخهای یخچالی و فرسایش دریایی در قدیم مثل دریابارها (دریابار به ساحل بالا آمده پرشیب گفته میشود) یا در ناپیوستگیهای توپوگرافی که توسط فعالیتهای شهروندان و روستانشینان یا هرشخصیت حقوقی و حقیقی دیگر ایجاد شده باشد، آب جمع و به سیلاب تبدیل میشود. این ناپیوستگیها در شرایط مناسب، اشکال تراکمی نظیر دشتهای سیلابی مثل دشتعباس در خوزستان یا دشت آققلا، مخروط افکنهها مثل مخروط قم رود که شهر قم بر آن توسعه یافته است، دامنههای حاوی رسوبات آبرفتی مثل ناپیوستگیهای رسوبی که در امتداد جاده کرج چالوس وجود دارند و مخروطهای دامنهای کوچک و دلتاها را ایجاد میکنند مثل دلتای سفیدرود یا دلتای میناب که اغلب برای توسعه شهری مورد توجه کاربران هستند. پرشدگی درهها مکانهای دیگری هستند که منعکسکننده مجموعه پیچیدهای از فرایندهای آبرفتی، ثقلی و سیلابی هستند و دشتهای سیلابی کوچک و پادگانههای آبرفتی(تراس آبرفتی) ایجاد میکنند. چنین مکانهایی اغلب در تصرف کاربریهای شهری یا روستایی قرار گرفتهاند (مثل شهر پلدختر و معمولان و روستاهای متعددی که در لرستان به دلیل سیلاب فروردین ماه ۱۳۹۸ منهدم شدند). مکانهای جلگهای، مثل جلگه خوزستان و گیلان اغلب مکان رسوبگذاری رسوبات سیلابی بالادست و مکانی برای استراحت سیلاب هستند و سرعت جریان آب در حمل مواد را کاهش میدهند. ماندرهای فعال (ماندر یک اصطلاح تخصصی است و به پیچان رودهای موجود در دشتها گفته میشود)، ماندر متروکه و منقطع و شبکههای آبی کم عمق و عریض و مخروط دلتایی از مهمترین اشکال ژئومورفیک (ژئومورفولوژی: علم شناسایی اشکال سطح زمین و تغییراتی که دارند) در این قلمرو هستند. چنین مناطقی شیب بسیار کمی دارند و عمدتا برای فعالیت کشاورزان مناسباند. زمینهای شهری مثل آققلا وگیلان و اهواز و آبادان و خرمشهراز چنین ویژگی برخوردارند؛ اینها هرکدام اجزایی از زبان سیلاب محسوب میشوند. درمطالعه پروژهها، شهرها، روستاها و فعالیتهای کشاورزی که روی مکانهای سیلابی توسعه یافتهاند یا توسعه مییابند و ممکن است خود نیز سیلابساز شوند (مثل سیلاب دروازه قرآن شیراز و آق قلا) چه بررسی هایی از نظر سیلاب صورت گرفتهاند و میزان دقت آنها چهقدر است؟ آیا درباره تاریخچه پیچیده رخدادهای فرسایشی و تراکمی مکان فعالیت، بررسی لازم انجام شده است؟ باید درک کرده باشیم که ویژگی عمده آبراههها این است که عملکرد خود را فقط به بستر جریان خود محدود نمیکنند. برای مثال، آبراههها قادرند موقعیت خود را در نواحی به نسبت عریض روی دلتاها و دشتهای سیلابی و همچنین آبرفتی حتی رسوبات بادی (برای مثال روی رسوبات بادی بین کرخه و دز در مکانی که رودخانهها به هم نزدیک میشوند، در صورتی که سیلاب از قدرت کافی برخوردار باشد) تغییر دهند و اگر توسعهای در چنین نواحی انجام شده باشد، تحت تأثیر این تغییرات خواهد بود؛ چنان که در الهیه اهواز رخ داد. وقتی که سیلاب در داخل آبراههها متراکم شود، چون مقاومت جانبی ساحلهای آبراههای به نسبت محدود است، امکان جابجایی و تخریب رسوبات سیلاب قدیمی به کمک جریانهای سیلاب جدید وجود دارد. پس شهرهایی که در گستره چنین زمین هایی توسعه یافته باشند، در معرض تغییر موقعیت سیلاب قرار دارند. از طرفی فقط سیلاب نیست که خسارت ایجاد میکند، بلکه ویژگی آبراهه و کیفیت استقرار سازههای انسانساز نیز دخالت دارد. من به صراحت بیان میکنم که با یک قانون عمومی، مثل قانون حریم بیست و پنج سال دوره بازگشت و حریم ۷۵ متری مصوب دستگاه حاکمیت، نمیتوان از خسارت سیلاب کاست و تا کنون در ایران اینگونه بوده است. چرا؟ نمیدانم. شاید به این دلیل که ما زبان رودخانه و سیلاب را درک نکردهایم و به دلیل ناتوانی در درک این زبان، بهرغم رسالت و مسئولیتی که مسئولان مربوط داشتهاند باید خسارت پرداخت کنیم. متهم ایجاد خسارت سیلاب نیست بلکه میزان قوه ادراک از زبان زمین است. نقش رسوبات در تشکیل سیلاب چیست و این نقش در خوزستان چگونه بوده است؟ بیشتر درههای ایران رسوباتی با منشا سیلابی از قدیم دارند. روی این رسوبات بر اثر فرسایش رودخانه، پادگانههایی با برش پلکانی یا قائم ایجاد شده که گاهی دشتهای سیلابی محاطی را تشکیل میدهند و اکنون نیز جریان رودخانه در آنها وجود دارد. از طرف دیگر منشأ موادی که درهها را پر میکنند، در بالادست دره قرار دارد. بنابراین هر دشت یا پهنه رسوبی سیلابی محصولی از رسوبات انباشته موجود در بالادست یا رسوبات تازه تولید شده ناشی از شستشوی بارانی بالادست است. خوزستان یک جلگه سیلابی است که متواضعانه خود را برای مهمانداری رسوبات بالادست ناشی از سیلاب آماده کرده است و در آینده نیز این گونه است. زبان این بخش از زمین گویای سیلابهای عظیمتر از فروردین ۱۳۹۸ است. آیا ما این را درک میکنیم؟ عظمت سیلابهای گذشته را نه تنها میتوان از منطقه فرسایشی این حوضه که لرستان است، درک کرد؛ بلکه از عظمت این جلگه نیز میتوان به آن پی برد. برای درک فرایندهای امروزی فرسایشی و پرشدگی درههای دارای رود چه باید کرد؟ به نظر من در این خصوص سه روش و شاخص را باید مورد توجه قرار داد. این شاخصها به مراحل تشکیل و کنترلهای طبیعی که سبب فرسایش یا رسوبگذاری میشوند، بستگی دارند. فرسایش و رسوبگذاری نشانهای ثانویه سیلاب محسوب میشوند. فعالیتهای عمرانی و توسعه شهری و پایداری زمینهای کشاورزی و سدها و پلها و جادهها را باید با این شاخصها ماندگار کرد. شاخص اول، کنترل و شناسایی تغییر مثبت یا منفی سطح اساس زمینی است که در معرض سیلاب است و ممکن است سبب کاهش شیب در بخشهای انتهایی پایینتر شود و در نتیجه شهر یا ابنیههای مختلف موجود در زیر رسوبات انبوه و متراکم سیلابی دفن شوند یا تحت تأثیر سطح اساس منفی، شستشوی وسیع صورت گیرد به نحوی که آثاری از ابنیه باقی نماند. چنین تغییری میتواند هم منشاء ساختمانی داشته باشد، هم ژئومورفیک و هم رفتار انسان. کمشدن شیب و جریان رودخانهای قادر است مواد رسوبی را به تدریج در پشت بخش کمشیب، متراکم کند. سدهای آبی ساخته شده در درههای آبراههای، نمونههای کلاسیک از این مرحلهاند. خاکبرداری و تسطیح زمین به منظور دستیابی به زمین شهری نمونه کلاسیک دیگری است که به مرحله دوم مربوط میشود. اگرمن از وزارت مسکن و شهرداریها پرسش کنم به چه دلیل خاک با ارزش کیلویی مثل ۱۰ دلار را از سطح زمین برداشت میکنید و این خاک را در کجا انباشت میکنید و اصولا راهبردهای اقتصادی شما چرا باید متفاوت با اقتصاد واقعی زمین و به عبارتی زبان زمین باشد، چه جوابی دارند؟ ما در مهندسی استفاده از زمین آموختهایم گودبرداری کنیم (ایجاد سطح اساس منفی) یا تپهسازی کنیم (ایجاد سطح اساس مثبت). باید بدانیم زمین هم کار خود را میکند. مسئولان! بهتر است تجدید نظر کنید. اگر جایی برای آموختن ندارید حداقل از سیلاب لرستان، آققلا، شیراز و خوزستان درس بگیرید! افزایش تولید بار جامد سیلاب سبب میشود که رسوبات زیادی در دره روی هم انباشته شوند و سطح اساس مثبت را ایجاد کنند. چرا مردم را هدایت میکنیم روی چنین سطوحی سرمایهگذاری کلان کنند؟ شاخص دوم آثار شکستگی، کشیدگی و کجشدگی و مهمتر از همه انفصال رسوبات متراکم محل تغذیه و جریان سیلاب به دلیل زلزلههای فراوان است. باید بدانیم هر روز در ایران حد اقل یک زلزله ثبت میشود. در سال ۱۳۹۶-۱۳۹۷ زاگرس بیش از ۱۵۰۰ بار لرزیده است. این انفصال، مواد رسوبی سطحی ایجاد میکند؛ بنابراین، مواد رسوبی بیشتری را در اختیار سیلاب قرار میدهد. حال مسأله چرای دام و نابودی پوشش گیاهی از بین رفتن درختان بلوط هم مزید بر علت است و نیاز به بیان نیست. وقتی درخرم آباد زلزلهای رخ میدهد ما به دنبال رصد مردم و ساختمانها هستیم . این صحیح است ولی رصد این که روی رسوبات سطحی و آبراهه ها و انفصال رسوب چه تغییراتی ایجاد شده نیز مهم است. سازمانهای مربوط، یک گزارش را به مردم نشان دهند که گویای این مسأله باشد. سیلاب بخشی از مواد رسوبی خود را از موارد رسوبی منفصل شده به علت زلزلههای فراوان میگیرد. آیا برای این مسأله فکری کردهایم؟ سومین شاخص باید به تعداد سرشاخههای رودها که متصل به هم میشوند و تراکم آبراههای و شکل حوضه اشاره کرد. اگر بارشی یکسان به لحاظ شدت و مدت بر استان لرستان و استان ایلام ببارانیم، استان لرستان زودتر سیلابی میشود. چرا؟ اغلب شهرهای باستانی مدفون در رسوبات درهها، با یک یا ترکیبی از دو یا سه شاخص فوق ایجاد میشوند. اگر در لرستان آثار تاریخی مدفون شده بیشتری یافت میشود به این دلیل است که پتانسیل سیلابی بیشتری دارند. با این تفاصیل مثلا از ایران دوران هخامنشی و ساسانی که رونق اقتصادی و عمران و آبادانی آنها زبانزد بوده است، چرا اندک پل و سد و شهر باقی مانده؟ آیا آنها سدها یا پل های کمی ساختند یا تعداد شهرهای آنها کم بوده است؟ نه، بسیاری از زیرساختهای آنها به دلیل فروپاشی دودمان و عدم مدیریت منطبق برزمین بعد از فروپاشی آنها و وقوع سیلابهای مهیب نابود شدهاند و این زبان زمین است. وقتی مهندسی و مدیریت منطبق با زبان زمین نباشد، سیلاب هم باشد، نتیجهای جز ویرانی نیست. ایران سرزمین پلها است. چطور سی وسه پل اصفهان بعد از چهارصد سال باقی میماند اما پل رودخانه پلدختر دو نوبت در معرض سیلاب قرار میگیرد (سیلاب سال ۱۳۸۴ و سیلاب فروردین ۱۳۹۸) و هردو نوبت ویران میشود؟ این نشان دو ادراک متفاوت از زبان زمین است. روزی در معاونت عمرانی وزارت کشور در محل ساختمان شهرداری ها و دهیاریها جلسهای داشتیم. از معاون محترم وقت پرسیدم وقتی یک گردشگر خارجی به اصفهان یا تهران یا یزد میآید، آیا سازهای ساختهاید که متفاوت از سازههای عصر قاجار و صفویه باشد و نماد مهندسی، هنرو فرهنگ محیط بعد از انقلاب باشد، یا چهل سال گذشت، چهل سال دیگرهم باید افتخارما همان ها باشد که گذشتگان انجام دادهاند؟ خوانندگان قضاوت کنند. زبان زمین اگر درک نشود چه اتفاقی میافتد؟ آثار عدم درک زبان زمین در مناطقی که در آنها کاوشهای مهندسی ضعیف انجام میگیرد و از طرفی بیشتر مورد هجوم و توسعه شهری بهویژه ویلانشینی (در ایران) قرار گرفتهاند و درعین حال آثار تخریبی بیشتری را نیز ظاهر میکنند، بیشتر نمود دارد. رودخانههایی که رسوبگذاری دارند و شهرهایی که روی چنین رسوباتی ساخته میشوند، همواره درحال تغییرند و نهتنها از نظر شناسایی اشکال بخش زیرین حائز اهمیتاند، بلکه قابلیت رسوبی رودخانهها و تأثیر روی شهرهای پیرامون بسیار مهم است. برای مثال میتوان از حرکات محلی و شهرهایی بحث کرد که در آن شعبات رودخانهها حتی به صورت اتفاقی با ورود حداکثر رسوب همراه است و شهرهای پیرامون را تهدید میکند. بنابر این زبان زمین در تهران یا هر شهر دیگری از ایران وقتی درک نشود یعنی کاهش پیشرفت؛ یعنی پرداخت خسارت، یعنی عقبماندگی. اهمیت اقتصاد حاصل از درک درست زمین از اقتصاد خرد و کلانی که دوستان دانشمند اقتصاددانم آن را بحث میکنند نیست. خسارت سیلاب فروردین ماه ۱۳۹۸ روی درآمد ناخالص داخلی تأثیر منفی خواهد گذاشت. آیا فایدهای که از دخل و تصرف رودخانهها داریم با هزینههای رویدادی آن برابری میکند؟ رابطه دشتهای سیلابی با وقوع سیل چیست؟ دشت سیلابی عبارت است از سطحی آبرفتی که با آبراهه در ارتباط است و اغلب زمان سیلاب، البته بسته به بزرگی آن از آب پوشیده میشود. اندازه دشت سیلابی به طور معمول به میزان آورد رسوب رود و سیلاب بستگی دارد. در مناطقی که عمل انفصال رسوب افزایش مییابد، بار رسوبی نیز افزایش خواهد داشت. تعمیم این موضوع به بزرگی و فراوانی سیلابهایی که در رودخانه و در نهایت دشت سیلابی رخ میدهند، بسیار پیچیده است. در بعضی مواقع، فرض میشود که زمان برگشت تخلیه مرحلهای و ناگهانی، همتراز با متوسط مقدار جریان سالیانه است. هر چند که مطالعه ۳۶ دشت سیلابی فعال در ایالات متحده آمریکا نشان داده که زمان برگشت تخلیه مرحلهای و ناگهانی از ۱ تا ۳۲ سال متفاوت است. چنین به نظر میرسد که یافتن رابطهای ساده میان زمان برگشت تخلیهها و درجه سیلابیشدن دشتها در مناطق مختلف متفاوت است. در مورد رودخانههای ایران به طور طبیعی وضع پیچیدهای وجود دارد. در جنوب شرقی و شرق به شکل کاملا ناگهانی و طغیانی است. رود سر باز وقتی سیلابی میشود، حالت گل- آبی دارد نه سیلابی. دوره بازگشت مشخصی هم نمیتوان برای آن پیشبینی کرد. حال آنکه در غرب حالت مرحلهای دارد. گاهی دارای دوره بازگشت کوتاهمدت یا میان مدت و گاهی بلندمدت است. سال ۱۳۶۶ در بالادست رودخانه خوانسار سیلی با دوره بازگشت ۳۰ ساله رخ داد که به تنهایی ۴۵درصد از دشت سیلابی پایین دست شهر خوانسار را به زیر آب برد. این سیل شهر خوانسار را به ویرانه تبدیل کرد. این یک سیل میان مدت بود. تصور اینکه سیلی با بازگشت یکصد سال و پوشش کامل پهنههای سیلابی، خوانسار را در برگیرد، دور از انتظار نیست. مشابه همین سیل و در همان سال در تجریش رخ داد. این که یک رابطه منظم و مدلینگی برای پیشبینی میانمدت و بلندمدت سازمانیافته و بههنگام بتوانیم داشته باشیم هنوز در ابتدای راه هستیم. ولی دشتهای سیلابی محاطی و باز به ما میگویند که رخداد قطعی است. کی؟ مهم نیست. مهم این است که ما در معرض آن نباشیم. به عنوان آخرین پرسش، کاربریها را در دشتهای سیلابی چگونه میبینید؟ کاربریها کمترمنطبق با تغییرات آبراههها هستند.آبراهههای ماندری شکل گاهی سبب کندی جریان سیلاب میشوند. خود ماندرهم به دلیل کندی جریان آبراهه شکل گرفته است. روی چنین دشتهایی، سیلاب به طورجانبی آب و رسوبات موجود را جابجا میکند و سبب ایجاد سدهای جریانی (سدهایی در مسیر آب) و آبراههها و خاکریزهای جدید میشود. علت تخلیه کند آب در جنگیه اهواز در سیل فروردین ۱۳۹۸ وجود ماندرهایی بود که خود به دلیل کندی سرعت و جریان آب ایجاد شدهاند. این عمل در بخش بزرگی از دشت سیلابی، سبب باقی ماندن بخشی از رسوبها میشود. برای هر نوع کاربری در چنین دشتی، ابتدا باید سرعت تخلیه سیلاب محتمل را چاره کرد؛ نه بعد از ساخت و ساز٫ یعنی به سیلاب سرعت تخلیه داد. در صورتی که در ماندرهای محاطی داخل لرستان به دلیل شدت و سرعت تخلیه، از مواد رسوبی سازنده دشت سیلابی محاطی قبل از ساخت و ساز باید صیانت کرد یعنی از شدت و سرعت تخلیه کاست. این ها از جمله پیامها و زبانهای زمیناند. آیا مهندسان راه که پل ساز هم هستند به این زبان توجه دارند؟ خاکریزهای طبیعی متروک و ماندرهای اصیل و محاطی به طورمعمول ناهمواری دشتهای سیلابی را تشکیل میدهند. بزرگی این برجستگیها به تخلیه سیلابهای قدیمی وابسته است که در گذشته رخ داده است. ما آنها را بدون توجه به فرایند تشکیل به کاربری مسکونی و عمرانی اختصاص میدهیم. آیا با این اقدامات ممکن است که در مقابل سیلابها آسیبپذیر نباشیم؟ افزایش ارتفاع دشتهای سیلابی نتیجه جریانهایی است که لایههایی از سیلت و رس و مواد آلی را همراه دارد و خود وابسته به توالی افزایش ارتفاع آب و فراوانی رخداد است. ما از طریق ضخامت و توالی رسوب دشت میتوانیم عظمت و فراوانی سیلابها را درگذشته درک کنیم. اینها زبان زمین و رود هستند. چرا نباید از آنها استفاده شودر. پهنهبندی دشتهای سیلابی از نظر گستردگی سیلاب زبان دیگری است. مهندسان آبشناس کشور روسیه برای تعقیب حرکت شناورها، روشهای کنترل هوایی را برای پیبردن به دینامیک طغیان آب و رسوب در دشت سیلابی رودخانه اوکا (که در ۳۰۰ کیلومتری مشرق مسکو قرار دارد) به کار گرفتهاند. نتایج حاصل از این بررسی نشان میدهد که با افزایش ارتفاع حدود ۹۹ سانتیمتر آب در رودخانه اوکا، ۸۶ درصد از مساحت دشت سیلابی پوشیده از سیلاب و رسوب میشود. این بررسی شاخص مناسبی است برای مکانگزینی شهری روی دشتهای سیلابی و طبقهبندی دشتهای سیلابی روی رود اوکا. در ایران، با توجه به تغییرات ارتفاعی آب و رودخانههای مربوطه، آیا سازمان نقشهبرداری ما یا سازمان هوا فضا یا وزارت نیرو به این مقولات ورود پیدا کرده اند؟ اگر کاری کردهاند هویدا کنند تا همه ببینند. عاقلانه است که آن بخش از دشتهای سیلابی را که دارای سطح ارتفاعی بیشتری نسبت به محیط پیرامون هستند و در ارتباط با افزایش سطح آب رودخانه کمتر تحت تأثیر قرار دارند، برای کاربری شهری استفاده شوند. دانشجویان عزیز دکتری و ارشد دانشگاهها! به این مفاهیم ورود پیدا کنید! من به شما امید دارم. در پایان به آیه ۸ سوره اعراف اشاره کنم که خداوند میفرماید: وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ این برای مرده به گورکردن نیست. بلکه برای مهندسی نوین است. ثقلت موازینه یعنی خردورزی، یعنی درک زبان زمین، یعنی مقاومسازی، یعنی شناسایی مکانهای پایدار، یعنی به محکمات پرداختن، وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ یعنی روز تعادل، یعنی یومالله، یعنی تمسک به علم حقیقی نه علم مسلکی؛ حالا ما آن را برای گور کردن مردگان به کار میبریم، آن جای خود، این هم جای خود. هوشیار باشید.
همزیستی نیوز -گالری هو نمایشگاهی گروهی از آثار هنرمندان تجسمی با عنوان «شمال از شمال غربی» با هدف همراهی با هموطنان سیلزده برگزار میکند.
پونه ندائی، مدیر گالری هو درباره این نمایشگاه گروهی به ایسنا توضیح داده است: ما به نشانه همدلی و به قصد همراهی هموطنان سیلزده عوائد حاصل از فروش آثار از این نمایشگاه را به طور مستند هزینه خواهیم کرد.
او با بیان اینکه «۴٢ اثر از هنرمندان هنرهای تجسمی در این نمایشگاه شرکت داده شده»، گفت: قیمت آثار بین ٢٠٠ هزار تومان تا یک میلیون تومان است و امیدوارم مخاطبان هنر و هنردوستان با خرید این آثار هم زیبایی را به خانه خود ببرند و هم در این امر انسان دوستانه نیز ما را یاری کنند.
این نمایشگاه گروهی با عنوان «شمال از شمال غربی» قرار است روز جمعه (۱۳ اردیبهشت ماه) از ساعت ۱۶ الی ۲۰ در گالری هو افتتاح شود.
در این نمایشگاه آثار هنرمندانی همچون جواد آتشباری، یلدا اسکندری، امیر اسمی، شهره امیر احمدی، گندم امیر احمدی، سعید باباوند، حسین بیات، سحر بیگی، فرشید پارسیکیا، صالح تسبیحی، نگار تقیزاده، آرش تنهایی، مسعود جزنی، مهدیار جمشیدی، مریم جهانی، سیندخت حاتمی، وحید حسینپور، جمشید حکیمی، حامد حکیمی، آزاد خدانظر، مرتضی خسروی، هما خسروی، کامبیز درم بخش، رامین درمبخش، کتایون رادمنش، مهدی رایگانی، جمال رحمتی، زیبا رسولی، مریم رضایی، یزدان سعدی، شیمانا صادقی، کمال طباطبایی، علیخان عبداللهی، محسن غلامی، کژال فخری، حمید فرامرزی، علی گنجوی، ساعد مشکی، فرنوش میرایی، محدثه موحد، پونه ندائی و محسن ولیحی حضور دارد.
نمایشگاه «شمال از شمال غربی» از روز جمعه (١٣ اردیبهشتماه) آغاز میشود و تا ١٩ اردیبهشتماه نیز ادامه دارد.
گالری هو در خیابان ویلا، خسرو، نبش پرویزی، پلاک ٢ واقع شده است.
برای صیانت از جغرافیای ایران "شورای نگهبان زمین" داشته باشیم.
■ به رغم این همه مخاطرات طبیعی فارغ التحصیلان رشته های این حوزه بیکار هستند
■ سیل آق قلا بیان کننده عمل ما تا حدودی در ارتباط با زمین است. به این معنا که ما در حال پرداخت خسارات "بد کاریهای مان" هستیم.
■ "رودخانه"ها یک گروه زبانی زمین و سیلاب زبان رودخانهها است
در سیل آققلا بحث حریم رودخانه مطرح نیست. حریم یکی از پیامدهای سیلاب است.
خانوادهها دیگر به توسعه و پیشرفت فکر نمیکنند؛ چون باید زندگی کنند تا خسارت پرداخت کنند.
منطقه آققلا در دشت سیلابی توسعه یافته است
منطقه آق قلا بر روی خاکهای "لس" که نفوذ پذیری آنها پایین و آب را روی سطح زمین نگه میدارد، قرار دارد.
■ تهران به رغم نبود رودخانه های بزرگ پتانسیل سیلاب را دارد
■ علاوه برتجریش "حصارک"، "سرخهحصار" و "کن" تهران نیز پتانسیل سیلابی شدن را دارند.
■ پتانسیل سیلابی شدن "کن" بسیار بالا است.
■ چرا مردم به مناطق سیلاب خیز اطراف تهران هدایت میشوند؟!!
■ در پارک "نهجالبلاغه" دبی کانالی که بر روی اتوبان همت بسته شده، منطبق با دبی بازگشت طولانی مدت آب در این حوضه نیست و این حوضه، پتانسیل سیلابی شدن بالایی را دارد.
دانشهای مرتبط با مدیریت سیلاب کشوردر دانشگاهها وجود دارد
■ رویکرد مدیران ما نه در راستای صیانت از زمین و نه در راستای رویکردهای میان مدت و بلند مدت است.
■ اگر یک درصد هزینههای خسارات صرف جذب متخصصان شود، میتوان به راه حلهای بهینه برای مدیریت مخاطرات طبیعی مانند سیل دست یافت
■ از یک سو هزینه های کلان برای وقوع مخاطرات پرداخت می شود و از سوی دیگر جوانان فارغ التحصیل این حوزهها بیکار هستند.
■ افراد فوت شده ناشی از آلودگی هوا و تصادفات جاده ها، افرادی هستند که ما آنها را به سمت مرگ هدایت کردیم و این جرم حکومتی تلقی میشود.
■ اگر با وقوع سیلابی شهری از بین برود، چون ما به آن امکان توسعه دادهایم از این رو ما مجرم هستیم.
■ ما باید منتظرسیلابهای مهیب و سنگین مانند سیل مهیب پاکستان آماده باشیم.
■ در سال ۱۳۹۰ نگرانی خود را از وضعیت سدسازیهای استان خوزستان به استاندار اعلام کردم
■ با کاهش آب رودخانه ها مردم به سمت زمینهایی هدایت شدند که قبلاً به دلیل پرآبی قابل استفاده برای زندگی مردم نبود.
■ با کم شدن آب رودخانهها، زمینهایی که مسیر رود بودند، آزاد شدند و مردم و یا شهرداری این زمینها را تبدیل به زمین های کشاورزی یا سکونتگاه کردند و اکنون که آب به آستانه حداکثری رسیده ، می خواهند سدها را باز کنند.
■ با باز کردن سدها مردم گرفتار سیلاب خواهند شد.
■ باید نگران سیلابهای بزرگ تر بود
■ باید رویکرد برنامهای و مهندسی و پایداری محیط جغرافیایی کشور مورد بازنگری قرار گیرد
■ از نو شیوههای جدید مدیریت بحران در پیش گرفته شود تا ۲ یا ۳ دهه دیگر از وضعیت کنونی خارج شویم
■ با پرداخت جبران خسارت به سرانجامی نخواهیم رسید.
همزیستی نیوز - محققان کشور بر این باورند که نگرانیهایی نسبت به رودخانههای "کارون"، "قمرود"، "سفیدرود"، "اترک" و گرگانرود -که آققلا بر اثر آن سیلابی شده است- وجود دارد؛ چراکه در این مناطق توجهی به دشتهای سیلابی که تبدیل به سکونتگاههای مردم شده، وجود ندارد ضمن آنکه در مناطق تجریش، حصارک و پارک نهج البلاغه تهران پتانسیلهای بالای سیلابی شدن وجود دارد.
به گزارش ایسنا، "سیلاب"مهمان ناخواندهای بود که از روز اول نوروز روانه خانهها شد. بر اثر سیل دو سوم شهر آققلا استان گلستان به زیر آب رفت و هنوز امداد رسانی این منطقه کامل نشده بود که خبر در راه بودن سامانه بارش دیگری منتشر شد.
دکتر مقیمی عضو هیأت علمی دانشکده جغرافیا دانشگاه تهران دلیل این امر را در برنامهریزیهای کلانی میداند که به صورت کوتاه مدت از سوی افراد ناآشنا با "زبان زمین" میداند.
وی معتقد است: در حالی کشور از لحاظ مخاطرات طبیعی جزو کشورهای پر هزینه قرار دارد که فارغ التحصیلان این حوزه بیکار هستند و علوم این حوزه نیز در دانشگاهها بدون استفاده، انباشته شده است.
توضیح اینکه سال ۹۶ در مطالعاتی که از سوی دکتر نازیلا کاردان استادیار گروه مهندسی عمران، یوسف حسنزاده استاد گروه مهندسی آب و ابوالفضل ارزنلو کارشناس ارشد سازههای هیدرولیکی گروه مهندسی آب دانشکده مهندسی عمران دانشگاه تبریز در زمینه سیلابی شدن آق قلا استان گلستان انجام شده بود، نسبت به خسارات سنگینی که از این سیلاب به این شهر وارد میشود، هشدار داده بودند.
نتایج این مطالعات با عنوان "شبیهسازی دوبعدی جریانهای سیلابی شهری با مدل CCHE2D (مطالعه موردی: شهر آققلا) " در زمستان ۱۳۹۶ در نشریه دریا فنون، نشریه علمی-پژوهشی دانشگاه علوم دریایی امام خمینی (ره) منتشر شده بوده و در آن بر تخلیه کلی شهر تاکید شده بود.
رویکردهای کوتاه مدتی که مردم را به سمت سیل هدایت کرد
دکتر ابراهیم مقیمی عضو هیأت علمی دانشکده جغرافیا دانشگاه تهران در گفتوگو با ایسنا با تاکید بر اینکه نگاه ما برای مدیریت شهری باید رویکردهای کوتاه، میان و بلند مدت باشد، گفت: مدیریت سیلابها در این ۳ رویکرد طبقه میشود ولی متأسفانه نظام برنامهریزی ما و رویکرد دولتمردان و کل حاکمیت در رویکردهای اول یعنی رویکردهای کوتاه مدت سیر و با این رویکرد مهندسی میکند.
وی ادامه داد: در این میان اگر به موفقیتی برسد، افتخار تلقی میشود و اگر چنانچه دستاوردهای نداشته باشد، مجبور به پرداخت ضرر و زیان است و این در حالی است که باید در ایران رویکردهای میانمدت و بلند مدت نیز داشته باشیم که برای ایجاد این رویکردها دو راهکار وجود دارد.
مقیمی اضافه کرد: راهکار اول آن است که مدیران ارشد و وزرایی چون جهاد کشاورزی، کشور، صنعت، معدن و تجارت، راه و مسکن درباره رویکردهای میان مدت و بلند مدت مذاکرات جدی داشته باشند و بیاموزند و در صورت عدم آشنایی از مسؤولیت خود کنارهگیری کنند؛ چراکه اگر با رویکردهای کوتاه مدت کنونی ادامه دهیم به سرانجام خوبی نخواهیم رسید.
این محقق حوزه جغرافیا طبیعی دانشگاه تهران از بین رفتن جنگلها، فرسایش خاک، توسعه بیرویه شهرها را از دستاوردهای رویکرد کوتاه مدت نام برد و ادامه داد: در چنین رویکردی خانوادهها در طول حیات خود معادل آنچه را که درآمد دارند باید خسارت پرداخت کنند، لذا برای جلوگیری از این خسارات باید رویکردهای خود را نه تنها در زمینه سیلابها بلکه برای سایر مخاطرات چون زلزله، منابع آب، استفاده از جنگلها، شهر و استفاده از منابع طبیعی، تغییر دهیم.
وی با بیان اینکه تاکنون در این حوزهها دچار انحراف در توسعه و استفاده از زمین شدیم، اظهار کرد: سیلابی که در آققلا رخ داد و خسارات زیادی را به بار آورد، بیان کننده عمل ما تا حدودی در ارتباط با زمین است. به این معنا که ما در حال پرداخت خسارات "بد کاریها" را پرداخت میکنیم نه "خوب کاریهایمان" را.
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران با اشاره به آیه قرآنی در زمینه "وجود داشتن روز حقی به نام روز موازین است"، گفت: روز موازین روزی است که ارتباط میان اقدامات ما با فعالیتهایی که بر روی زمین انجام دادیم مورد بررسی قرار میگیرد. زمین پهنهای است که دارای زبانی است و ما باید این زبان را درک کنیم.
وی، "رودخانه"ها را یک گروه زبانی زمین توصیف کرد و با بیان اینکه سیلاب زبان رودخانهها است، یادآور شد: در سیل آققلا برخی مدعی شدند که در گذشته اعلام کردهاند که حریم رودخانه ۷۵ متر است در حالی که در این رویداد هرگز بحث حریم رودخانه مطرح نیست. حریم یکی از پیامدهای سیلاب است. ما در کشور دشتهای سیلابی داریم.
به گفته این محقق، دشت سیلابی یعنی دشتهایی که در خانه سیلاب است و ممکن است در این مناطق ۱۰ سال و یا ۲۰ سال دیگر سیلاب ندارد ولی در آینده سیلاب در این منطقه وارد خواهد شد و ما چه کردیم که سیلاب در کاشانه خود قرار گیرد. پاسخ به این سوال برمیگردد به اقداماتی که تاکنون انجام دادهایم.
وی با تاکید بر ضرورت متناسب کردن نظام مهندسی با شرایط زمین، افزود: اگر با رویکردهای فعلی به پیش برویم، خانوادهها باید در زمانی خسارت برای زلزله، در برههای باید خسارت سیلاب و در جایی باید خسارت فرونشست زمین و در مواقعی باید خسارت ناشی از لغزش را پرداخت کنند. چنین خانوادههایی دیگر به توسعه و پیشرفت فکر نمیکنند؛ چون باید زندگی کنند تا خسارت پرداخت کنند.
مقیمی با بیان اینکه باید به گونهای اقدام شود که در آینده اعلام نشود ایران پرهزینهترین کشور از نظر رخداد مخاطرات طبیعی است، گفت: ما ابراز همدردی میکنیم با مردم آققلا که در روز اول نوروز دچار سیلاب شدند. این رویداد هم همانند زلزله ازگله و سرپل ذهاب است که آلام آن هنوز پایان نیافته است.
مدیریت بحران به معنای حضور مسئولان در منطقه نیست
مقیمی با اشاره به حضور برخی مسؤولان در مناطق سیلزده، گفت: هنر در این است که مسؤولان مرتبط قبل از وقوع سیل به شهرهای مختلف برود تا مشاهده که نحوه شهرسازی در استانهای کشور چگونه است و در چه مناطقی شهرها ساخته شدهاند.
وی با اشاره به بازدید خود از ایلام در دو روز گذشته، خاطر نشان کرد: ایلامی که در سال ۱۳۹۴ به شدت سیلابی شد، امسال نیز مشاهده کردم در مسیر سیل همان سال، ساخت و ساز توسعه یافته است.
این محقق با بیان اینکه ایلام پتانسیل سیلاب و ایجاد رسوب شدید و بروز خسارت به مراتب بیشتر شده است، دلیل این امر را اقدامات مسؤولان دانست و بر درک بهتر زبان زمین تاکید کرد.
چالشهایی که آققلا با آن باید دست و پنجه نرم کند
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه منطقه آققلا بر دشت سیلابی توسعه یافته است، افزود: این منطقه علاوه بر آنکه بر گستره دشت سیلابی توسعه یافته است، بر روی خاکهای "لس" قرار گرفته است. این نوع خاک دارای ذرات ریز هستند از این رو نفوذ پذیری آنها پایین است از این رو در صورت جاری شدن آب، مدتی بر روی سطح زمین باقی نگه میدارد.
وی در عین حال فرسایش پذیری را از دیگر ویژگیهای خاک "لس" ذکر کرد و ادامه داد: از این رو بعد از فروکش کردن سیلاب باید برآورد شود که چه مقدار فرسایش آبراهه در این منطقه رخ داده است.
تهران پتانسیل سیلابی شدن را دارد
وی با ابراز نگرانی نسبت به سیلاب تهران، گفت: تهران پتانسیل سیلاب را دارد ولی مسؤولان اعلام میکنند در تهران رودخانهای وجود ندارد ولی آیا برای سیل نیاز به وجود سیلاب است.
مقیمی با بیان اینکه در تهران رودخانههای متعددی وجود دارد، افزود: از آنجایی که رودخانههای تهران زیاد بزرگ نیست تصور بر این است که تهران سیلاب ندارد ولی این در حالی است که در سال ۱۳۶۶ "تجریش" سیلابی شد.
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران یادآور شد: در حدود ۲۰ دقیقه بارندگی، ۴۰ میلیمتر بارش صورت گرفت و منجر به سیلابی شدن رودخانه تجریش و ۳۰۰ نفر نیز در زیر پل تجریش فوت کردند و گلابدره شستوشو شد.
وی با طرح این سوال که آیا با این تجربه باید اقداماتی که در تجریش انجام شده ادامه دهیم، گفت: علاوه بر آن "حصارک"، "سرخهحصار" و "کن" تهران نیز پتانسیل سیلابی شدن را دارند.
مقیمی با بیان اینکه پتانسیل سیلابی شدن "کن" بسیار بالا است، به سیل دو سال قبل این منطقه اشاره کرد و یادآور شد: در سال گذشته بازدیدی که از این منطقه داشتیم بسیار تعجب کردم که چگونه در نظام برنامه ریزی جدید که همه دنیا از دانش روز استفاده میکنند، در کشور ما از آن استفاده نمیشود و چرا مردم به مناطق سیلاب خیز هدایت میشوند.
وی همچنین به پتانسیل سیلابی شدن "پارک نهجالبلاغه" اشاره و خاطر کرد: در این پارک دبی کانالی که بر روی اتوبان همت بسته شده، منطبق با دبی بازگشت طولانی مدت آب در این حوضه نیست و این در حالی است که این حوضه، پتانسیل سیلابی شدن بالایی را دارد.
مقیمی اضافه کرد: درست است که در این منطقه رودخانه دائمی وجود ندارد ولی شبکههای سطحی، زمینههای بروز و ایجاد سیلابهای وسیع را دارند و ما باید با زبان زمین کارهای مربوط به عمران و توسعه را انجام دهیم و متأسفانه این امر نادیده گرفته شده است.
وجود دشتهای سیلابی نادیده گرفته نشود
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران با اشاره به سیلاب سال ۲۰۱۰ پاکستان، خاطر نشان کرد: در پاکستان ۱۵ روز بارانی شد و در این مدت حدود ۱۸۰ میلیمتر کل حوضه سند پاکستان را در برگرفت و این میزان بارش طی ۱۵ روز ۲۰ میلیون انسان را سیلزده کرد و بر اساس گزارش سازمان ملل و مراکز تحقیقاتی پاکستان ۱۰ تا ۱۱ شهر این کشور و بیش از ۷ هزار روستا بر اثر این سیل از بین رفت.
مقیمی با تاکید بر اینکه در حال حاضر نگرانیهایی نسبت به رودخانههای "کارون"، "قمرود"، "سفیدرود"، "اترک" و گرگانرود باشیم که آققلا بر اثر آن سیلابی شده است، وجود دارد، یادآور شد: علاوه بر آن باید نگران شهرهایی باشیم که در دشتهای سیلابی توسعه یافتهاند. دشتهای سیلابی به غیر از حریم رودخانهها است که اعلام میشود.
به گفته وی، دشتهای سیلابی میتوان پهنه وسیعی از سیلابهای بزرگ را در بر بگیرد و وسعت و مناطق دشتهای سیلابی مشخص است و برای اطلاعات بیشتر میتوان به کتاب "ژئوموفولوژی شهری" انتشارات تهران مراجعه کرد.
مقیمی با تاکید بر اینکه دانشهای مرتبط با مدیریت سیلاب در کشور و در دانشگاهها وجود دارد، ابراز تأسف کرد که رویکرد مدیران ما نه در راستای صیانت از زمین است و نه در راستای رویکردهای میانمدت و بلند مدت است.
این محقق دانشگاهی با تاکید بر اینکه دولتمردان در این زمینهها باید دست نیاز به سمت دانشگاهها دراز کنند، به به خیل بیکاران فارغالتحصیلان رشتههای مرتبط اشاره کرد و افزود: اگر یک درصد هزینههایی که برای جبران خسارات مخاطرات میشود، صرف جذب متخصصان و فارغ التحصیلان این رشتهها شود، میتوانند به راه حلهای بهینه برای مدیریت مخاطرات طبیعی مانند سیل دست یابند ولی متأسفانه از یک سو پرداخت هزینه برای وقوع مخاطرات میشود و از سوی دیگر جوانان فارغ التحصیل این حوزههای بیکار هستند.
وی ایجاد نهادی برای انطباق فعالیتها با زبان زمین در هر مرکز استان و شهرستان را برای مدیریت مخاطرات طبیعی پیشنهاد کرد و ادامه داد: بهتر است همانطور که شورای نگهبانی داریم که نگهبان قانون اساسی است و مصوبات مجلس و سایر مسائل را با مسائل شرع تطبیق میدهد، باید برای صیانت از جغرافیای ایران "شورای نگهبان زمین" داشته باشیم.
بی اخلاقی درباره زمین جرم حکومتی تلقی شود
وی با انتقاد نسبت به اقداماتی که منجر به هدایت مردم به سمت سیلاب میشود، افزود: اگر در جادهها تلفات داریم و اگر تلفات ناشی از آلودگی هوا را داریم، افراد فوت شده افرادی هستند که ما آنها را به سمت مرگ هدایت کردیم و جرم است و این جرم، جرم حکومتی تلقی میشود.
این عضو هیأت علمی دانشکده جغرافیا دانشگاه تهران اضافه کرد: اگر سیلابی رخ داده و شهری از بین رفته، این شهر را ما ساختهایم و به آنها امکان توسعه دادهایم از این رو ما مجرم هستیم.
انتساب سیلابهای اخیر به تغییر اقلیم
مقیمی در خصوص ارتباط سیلابهای اخیر با موضوع تغییر اقلیم با تاکید بر اینکه تغییر اقلیم یک موضوع جدیدی نیست، گفت: ولی ما باید منتظر سیلابهای مهیب و سنگین باشیم و ما باید خود را برای سیلابهایی مانند سیل مهیب پاکستان آماده کنیم.
وی با بیان اینکه در سال ۱۳۹۰ نگرانی خود را وضعیت سدسازیهای استان خوزستان به استاندار اهواز اعلام کردم، افزود: بر روی رود کارون سدسازیهایی صورت گرفته که اقدام شایستهای است ولی در عوض آب رودخانه کاهش یافت و مردم به سمت زمینهایی هدایت شدند که قبلاً به دلیل پرآبی قابل استفاده برای زندگی مردم نبود.
به گفته این محقق با کم شدن آب رودخانهها، زمینهایی که مسیر رود بودند، آزاد شدند و مردم و یا شهرداری این زمینها را تبدیل به زمین کشاورزی کردند و سکونتگاه کردند و اکنون که آب به آستانههای حداکثری رسیدند، سدها باز میشوند.
مقیمی با طرح این سوال که آیا با باز کردن سدها میتوان شهرها را جا به جا کرد، ادامه داد: در چنین شرایطی مردم گرفتار سیلاب خواهند شد. از این رو باید نگران سیلابهای بزرگتر بود ضمن آنکه لازم است رویکرد برنامهای و مهندسی و پایداری محیط جغرافیایی کشور مورد بازنگری قرار گیرد و از نو شیوههای جدید مدیریت بحران در پیش گرفته شود تا ۲ یا ۳ دهه دیگر از وضعیت کنونی خارج شویم وگرنه با پرداخت جبران خسارت به سرانجامی نخواهیم رسید.
همزیستی نیوز - با افزایش سن قلب دیگر نمیتواند طی یک فالیت جسمانی یا موقعیت استرسزا به سرعت گذشته و دورانی که جوانتر بودهاید، بتپد.
عصر ایران به نقل از «ریدرز دایجست» نوشت: قلب یکی از اندامهای کلیدی بدن انسان است که وظیفه پمپاژ خون را به نقاط مختلف بدن از طریق شبکهای از سرخرگها و سیاهرگها که به نام سیستم قلبی عروقی شناخته میشود، بر عهده دارد.
با افزایش سن، وضعیت قلب نیز می تواند دستخوش تغییراتی شده و احتمال تجربه شرایطی مانند حمله قلبی، سکته مغزی یا بیماری عروق کرونر افزایش می یابد. همچنین، با افزایش سن، آهنگ سوخت و ساز بدن نیز کندتر می شود. در ادامه با برخی از تغییرات قلب پس از ۵۰ سالگی بیشتر آشنا می شویم.
خطرات قلبی افزایش می یابد
بیماری قلبی از دلایل اصلی مرگ و میر مردم در جهان محسوب می شود. مردان بیشتر از زنان به این شرایط توجه دارند و در شرایطی که بیماری قلبی بزرگترین تهدید برای زندگی زنان محسوب می شود، بیشتر آنها مشکلات سلامت دیگر مانند سرطان پستان و سکته مغزی را دلیل اصلی مرگ در نظر میگیرند.
در حدود سن ۴۵ سالگی، خطر یک حمله قلبی در مردان به طور پیوسته افزایش می یابد. میانگین سنی تجربه حمله قلبی در مردان ۶۶ سالگی است. در زنان، یائسگی که معمولا در سن ۵۰ سالگی آغاز می شود، می تواند به تغییرات قلبی و سرخرگی منجر شود که احتمال بیماری قلبی را افزایش می دهد.
مردان و زنان: سفتتر شدن قلب
در محدوده ۵۰ سالگی، سفت شدن ماهیچه قلب آغاز می شود و پمپاژ خون به صورت کارآمد در سراسر بدن دشوارتر می شود. اصطلاح پزشکی برای این شرایط «اختلال عملکرد دیاستولیک» است. ماهیچه قلب پس از هر تپش نمی تواند استراحت کند که روند فرسودگی را تسریع می کند. برای زنان، تغییرات هورمونی می تواند شرایط را وخیمتر سازد. زمانی که سطوح استروژن کاهش می یابد، زنان اغلب با سفت شدن ماهیچه قلب مواجه می شوند. اگر با علائم آشکار، مانند تنگی نفس، خستگی، تورم در پاها، ضربان سریع قلب، و سرفه همراه با مخاط کفدار و صورتی مواجه هستید، در دریافت کمک پزشکی تعلل نکنید.
زنان: افزایش خطر قلبی با کاهش سطوح استروژن
استروژن برای بسیاری از عملکردهای بدن، از جمله سلامت باروری، رشد استخوان، مدیریت خلق و خو، و سلامت قلب ضروری است. با آغاز دوران یائسگی - معمولا در بازه سنی ۵۰ تا ۵۴ سالگی - سطوح استروژن کاهش می یابد. این شرایط موجب بروز برخی رویدادها در بدن زنان می شود. بسیاری از تغییرات به شکل گیری عوامل خطرآفرین برای بیماری قلبی منجر شده که از آن جمله می توان به فشار خون بالا، کلسترول بالا، و دیابت اشاره کرد.
مردان و زنان: ضربان نامنظم قلب
آریتمی شرایط نسبتا شایع است و بیشتر افراد در برهه ای از زندگی خود، مانند زمانی که کافئین بیش از حد مصرف می کنید، داروی سرماخوردگی یا سرفه مصرف می کنید، یا فردی شما را می ترساند، آن را تجربه می کنند. افزایش سن نیز می تواند خطر ضربان نامنظم قلب را افزایش دهد. تغییر در سطوح استروژن می تواند به آریتمی منجر شود. اگر ضربان نامنظم قلب تداوم داشته یا به طور مکرر رخ می دهد، برای بررسی دقیق شرایط باید به پزشک مراجعه کنید، به ویژه اگر علائم دیگر مانند تنگی نفس، غش، سینه درد، یا سبکی سر را نیز تجربه می کنید.
زنان: خطر بیشتری برای قلب شکسته
شکستن قلب به واقع می تواند به قلب شما آسیب وارد کند. مرگ یکی از نزدیکان، تجربه یک تصادف، مواجهه با بلایای طبیعی، یا تجربه استرس شدید و مداروم می تواند محرکی برای این پدیده باشد. اساسا، هورمون های استرس در ریتم عادی قلب اختلال ایجاد می کنند. خوشبختانه، این شرایط به ندرت مرگبار است، اگرچه علائمی مانند سینه درد و تنگی نفس می توانند احساسی شبیه به یک حمله قلبی را ایجاد کنند. بیش از ۹۰ درصد موارد گزارش شده سندرم قلب شکسته در زنان در بازه سنی ۵۸ تا ۷۰ سال گزارش شده است. در صورت مواجهه با این علائم، به ویژه زمانی که رویدادهای استرسزا را در زندگی خود تجربه می کنید، به پزشک مراجعه کنید. خوشبختانه بیشتر افراد بدون آسیب قلبی بلندمدت بهبودی را تجربه می کنند.
مردان و زنان: وارد شدن تنش بیشتر به قلب با افزایش اندازه دور کمر
با افزایش سن، آهنگ سوخت و ساز بدن نیز کندتر می شود. از این رو، افزون بر کاهش توده ماهیچهای و فعالیت جسمانی مرتبط با سن، می توانید افزایش وزن حتی بدون این که میزان کالری های مصرفی خود را افزایش داده باشید، تجربه کنید. وزن اضافه می تواند خطر کلسترول بالا، التهاب، و چاقی را افزایش دهد که همگی عوامل خطرآفرین برای بیماری قلبی هستند. برای زنان، کاهش سطوح استروژن می تواند به معنای شرایط افزایش وزن مشابه با مردان بوده و به جای ران ها و کفل ها با افزایش اندازه در بخش میانی بدن خود مواجه شوند. افزایش چربی احشایی بدن عملکرد اندام های کلیدی مانند کبد و قلب را تحت تاثیر قرار داده و خطر شرایط مزمن مانند بیماری کبد چرب، دیابت و بیماری قلبی را افزایش می دهد. با اجام ورزش، به ویژه تمرینات قدرتی می توانید به این چرخه معیوب خاتمه دهید.
زنان: کاهش استروژن برابر است با کلسترول بالاتر
هورمون های زنانه، به ویژه استروژن، کارهای زیادی به سود قلب، از جمله کمک به مدیریت کلسترول، انجام می دهند. با کاهش سطوح هورمون ها پس از ۵۰ سالگی، سطح کلسترول بد (LDL) نیز رو به افزایش رفته و کلسترول خوب (HDL) کاهش می یابد. اگر رژیم غذایی و سبک زندگی خود را به خوبی تنظیم نکنید، می توانید التهاب در سرخرگ های قلب را تجربه کنید که در ترکیب با سطوح نامناسب کلسترول به ایجاد انسداد منجر می شود. وزن خود را در سطح سالم حفظ کنید، ورزش کنید و یک رژیم غذایی متعادل و ضد التهاب را دنبال کنید.
مردان و زنان: امکان تشکیل پلاک با شرایط ضعیف خواب
با افزایش سن، مغز و اعصاب شروع به تغییر می کنند و معماری خواب شما تحت تاثیر قرار می گیرد. این به معنای آن است که هر چه بیشتر مستعد بیدار شدن از خواب طی شب و کاهش احتمال تجربه خواب عمیق که قلب برای عملکرد درست به آن نیاز دارد، می شوید. همچنین، زنان باید با علائم دوران پیش از یائسگی و یائسگی، از جمله گرگرفتی که می تواند تاثیر منفی بر خواب انسان داشته باشد، مقابله کنند. خواب کوتاهتر و کم کیفیت می تواند افزایش سفتی سرخرگ ها و احتمال تشکیل پلاک کلسترول، به ویژه در سرخرگ های کاروتید، را در پی داشته باشد.
زنان: تاثیر کاهش سطوح هورمون ها بر انسولین
تغییر در سطوح هورمون استروژن می تواند بر سطوح هورمون های دیگر، از جمله انسولین، تاثیرگذار باشد. پیش از ۵۰ سالگی، استروژن به انسولین در مدیریت گلوکز یا قند خون کمک می کند. یائسگی می تواند به کاهش ترشح انسولین و افزایش مقاومت به انسولین منجر شود که افزایش احتمال ابتلا به دیابت را در پی دارد. دیابت می تواند تاثیر منفی بر سلامت قلب داشته باشد و به آسیب رگ های خونی که با مشکلات قلبی عروقی، مانند سکته مغزی و بیماری قلبی مرتبط است، منجر شود. همچنین، دیابت بر رگ های خونی کوچکتر در چشم ها، قلب، اعصاب، پاها و کلیه ها تاثیر منفی می گذارد.
مردان و زنان: تنگ شدن رگ های قلب
بیماری عروق کوچک کرونری (MVD) یک بیماری قلبی است که موجب تنگ شدن رگ های خونی کرونری کوچک منشعب از سرخرگ های کرونری بزرگتر می شود. این شرایط می تواند در جریان خون اختلال ایجاد کند. بیماران معمولا آنژین یا سینه درد را تجربه می کنند، اما در رگ های بزرگتر انسداد ندارند. بیماری عروق کوچک کرونری در زنان، به ویژه پس از یائسگی یعنی زمانی که سطوح استروژن افت می کند، بیشتر شایع است. از علائم این شرایط می توان به تنگی نفس، سینه درد، و احساس غش اشاره کرد. اگر هر یک از این علائم را تجربه می کنید، به ویژه اگر با سینه درد همراهی می شود، بلافاصله به پزشک مراجعه کنید. یک سبک زندگی سالم و مصرف دارو می تواند به بهبود این شرایط کمک کند.
مردان و زنان: سفت شدن دیواره سرخرگی با افزایش فشار خون
با افزایش سن، فشار خون انسان به طور طبیعی افزایش می یابد. افزایش فشار خون استرس بیشتری به دیواره سرخرگ ها وارد کرده و موجب سفتی آنها می شود که هرچه بیشتر به افزایش فشار خون منجر شده و خطر مواجهه با انسداد را افزایش می دهد. برای زنان، کاهش سطوح استروژن انعطاف پذیری سرخرگ ها را کاهش می دهد. این سفتی در محفظه های قلب نیز رخ می دهد که استرس بیشتری به قلب وارد می کند. از آنجایی که فشار خون بالا معمولا با علائم مشهود همراه نیست، افراد بسیاری از این که فشار و تنش بیشتری به قلب آنها وارد می شود، آگاه نیستند. اما در پس زمینه، این شرایط به رگهای خونی و ماهیچه قلب آسیب وارد کرده و خطر بیماری قلبی را افزایش می دهد.
تحولات و اتفاقات سیاسی و اقتصادی درابعاد ملی و فراملی در هر جامعه، بهطور طبیعی درهنجارهای فردی و اجتماعی افراد ساکن در آن جامعه نیز تأثیرات مثبت یا منفی خود را برجای میگذارند.
برخی از این هنجارها ممکن است با توجه به ویژگی های فرهنگی هرجامعه محدود به آن جامعه باشند، اما هنجارهایی که در زمره ارزشهای انسانی محسوب میشوند درهمه جوامع انسانی دنیا یکسان هستند و هنر حاکمان هرجامعه این است که بتوانند از حریم این نوع ارزشها حفاظت و حراست کنند.
مسئولیتپذیری اجتماعی از جمله این ارزشهای انسانی است که از بدو تشکیل جوامع اولیه انسانی در ذات و سرشت انسانها نهادینه شده و با توسعه این جوامع در ابعاد مختلف دچار تغییرات شکلی شده ولی هرگز ماهیت آن تغییر نکرده است.
مقوله مسئولیتپذیری اجتماعی در جوامع مدرن با توجه به نقش بیبدیل نهادها، سازمانها و مؤسسات بزرگ اقتصادی در توسعه آن جوامع، بیشتر در چارچوب سازمانی مورد توجه قرار گرفته و سعی شده است که با تقویت این حس انسانی در کارکنان هرمجموعه، زمینه رشد و پیشرفت آن مجموعه را فراهم بیاورند.
برای آشنایی هرچه بیشتر با مقوله مسئولیتپذیری اجتماعی و بررسی وضعیت آن در جامعه کنونی کشورمان با دکتر پرویز پیران، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی که دکترای خود را با دو تخصص جامعهشناسی توسعه و برنامهریزی از دانشگاه کانزاس آمریکا اخذ کرده و عضو انجمن جهانی جامعهشناسی و همچنین مشاور ارشد آژانسهای ملل متحد نیز است گفتگویی انجام دادیم که مشروح آن را میخوانید.
*****************
* رابطه منافع فردی با منافع جمعی برای ادامه حیات یک جامعه چگونه باید باشد؟
زندگی جمعی، عرصه نابرابری و ثبات و تعادل اجتماعی است. از دیگر سوی منافع یکایک افراد نیز مطرح است. جامعه برابر گرچه آرزوی دیرین انسان است و آرزوی مقدسی نیز به شمار میرود اما تاکنون برآورده نشده است. پس بین نابرابری و ثبات و تعادل، آن هم به عنوان پادزهر هرج و مرج و بحران و فروپاشی و منافع هرفرد باید تعادلی پیش آید تا جامعه به حیات خود ادامه دهد.
گرچه در حالت نظری هرکس تمایل به حداکثرسازی منافع خود دارد، اما چنان حداکثرسازی به هرج و مرج میانجامد. هرج و مرج که شدت گیرد بحرانهای اجتماعی از راه میرسند، تداوم بحران نیز راهی جز فروپاشی جمعبودن انسانها باهم ندارد.
جالب آنکه انسان آگاه، بزرگترین نفع خود را در جمعی زیستن یافته است و همین منفعتها در زندگی جمعی به انسان عقلانی میآموزد که از تلاشهای فردی حداکثری دست شوید و برآوردن منافع فردی را نسبی سازد.
* در چه مواقعی تعادل و ثبات در یک جامعه به هم میخورد؟
گرچه همه، آرزوی فراچنگ آوردن حداکثر منافع خود را دارند، اما تضاد این امر با «منفعت مادر» یعنی زیستن در جامعه به تضاد میکشد و معمولاً نیز منفعت حداکثری کوتاه میآید.
توجه داشته باشید که جامعه در هر لحظه مفروض، دارای تعادل و ثبات نسبی است که فقط در مواقعی چون مصائب جمعی (زلزله، سیل، سونامی، گردبادهای ویرانساز، جنگ و…) یا به طورخلاصه مصائب جمعی طبیعی یا انسانساخت از تعادل و ثبات خارج میشود و با شورش و انقلاب، تعادل مورد تردید قرار میگیرد.
همچنین عدم تعادل همواره موقتی است و جامعه با سازوکارهای (مکانیسمها) دفاعی خود میل به برقراری ثبات و تعادل دارد که نفع جمعی در آن است.
* افراد چگونه اجتماعی می شوند؟
جامعه باید به ارزشها و هنجارهایی که بخشی از آنها اخلاق عمومی را میسازند، جان بخشد و از آنها پاسداری کند. به همین دلیل ارزشها و هنجارها، جزوی از فرهنگ جامعه محسوب میشوند. ضرورتهایی که یاد شدند، مسأله اجتماعی شدن فرد را نیز مطرح میسازند تا با درونی و نهادینه کردن ارزشها و هنجارها، اخلاق فردی نیز شکل گیرد.
مسئولیت اجتماعی از جمله ارزشهایی است که باید از طریق اجتماعی شدن افراد درونی و نهادینه شود. اما باید توجه داشت که اجتماعی شدن و گردن نهادن به ارزشها و هنجارها در خلاء رخ نمیدهد.
انسان در خانوادهای با شرایط مثبت یا منفی به دنیا میآید و ویژگی شخصی پدر و مادر و اطرافیان بر کودک اثر میگذارد.
* طبقه اجتماعی چه نقشی در شکل دهی این نوع ارزشها دارد؟
در بررسی نقش طبقه اجتماعی، مکان سکونت، میزان عقبماندگی یا رشد جامعه و دهها متغیر میبینیم که آثار این متغیرها، رنجهای کودکی، نوجوانی و جوانی انسان را میسازند. در اثر آن رنجها، گردن نهی به ارزشها و هنجارها نزد هر فرد یا فرد دیگری متفاوت میشود.
در نتیجه طیفی شکل می گیرد که می توان آن را طیف گردن نهی به ارزشها و هنجارها و درونی و نهادینه کردن آنها نامید. در این طیف که قطبی از آن درونی و نهادینه کردن کامل و قطب دیگر آن فقدان اثرگذاری هنجارها و ارزشها بر فرد است، دو سوی افراطی موضوع را میتوان یافت که جنبه نظری دارند و در عالم واقع به صورت مطلق واقعیت پیدا نمیکنند و همه انسانها جایی بین این دو قطب از نظر درونی کردن ارزشها و هنجارها قرار میگیرند.
مسئولیتپذیری فردی و مسئولیتپذیری اجتماعی یکی از ارزشها بر این طیف است و از قواعد حاکم برآن طیف تبعیت میکند.
* با این تفاصیل مسئولیت اجتماعی را چگونه تعریف میکنید؟
با توجه به کلیت شکلگیری و نهادینه و درونی شدن مسئولیت پذیری فردی و اجتماعی در تعریف «مسئولیت پذیری اجتماعی» باید گفت که این اصطلاح عبارت است از موقعیت یا واقعیت داشتن و ملموس شدن وظیفهای برای برخورد با چیزی یا داشتن کنترل برشخص یا اشخاص دیگر آنگونه که جامعه تعریف میکند و از اجتماعی به اجتماع دیگر تا حدودی متفاوت است.
طوری که هرگونه برخوردی که جامعه آن را مناسب تعریف نکرده است به مسئولیتناپذیری جان میبخشد. در نتیجه میتوان گفت که مسئولیت پذیری پاسخگوبودن ازسویی یا گلایهمندی ازسویی دیگر در برابر چیزی، عملی، رفتاری یا شخص و اشخاص است.
برخی از منابع، مسئولیت را وظیفه یا اجباری اجتماعی دانستهاند که در انجام رضایتبخش عمل یا تکمیل آن عمل خود را نشان میدهد.
بر این اساس، جامعه در برابر مسئولیتناپذیری فردی و اجتماعی تحریم، تنبیه و در مقابل آنها در صورت پذیرش مسئولیت فردی و اجتماعی، پاداش در نظر گرفته است که اولین آنها ارضای شخصی و احساس درست عمل کردن است.
بدیهی است که مسئولیت به دلیل گسترده بودن حیطه آن، انواعی دارد که برخی از آنها عبارتند از: مسئولیت فردی، دستهجمعی، اجتماعی، مسئولیت حقوقی در مقابل وظایف حقوقی، مسئولیت رسانهای، مسئولیت اخلاقی، مسئولیت حرفهای، مسئولیت سیاسی، مسئولیت مدنی و … باید توجه داشت که مسئولیت با قدرت رابطهای مستقیم دارد.
هرچه قدرت افزایش مییابد، مسئولیت فردی، حرفهای، اداری، اجتماعی، کسب و کاری و غیره نیز افزایش مییابد.
به بیان دیگر مسئولیت در تمامی عرصههای زندگی، سازمانها و نهادها قابل ردیابی و تعریف است.
* در رابطه میان «منافع فردی» و «منافع جمعی» آیا پذیرش مسئولیت اجتماعی به منزله از دست دادن بخشی از منافع فردی است؟
در تعریف مسئولیت اجتماعی، آن را چارچوبی اخلاقی مینامند. این چارچوب یادآوری میکند که هر موجودی چه فرد باشد چه سازمان و نهاد باشد، صرفنظر از حیطه، عملکرد، اهداف و غیره در کنار منافع فردی خود دارای وظیفه، کنش، رفتار یا عملی است که منافع کل جامعه را در بر میگیرد.
مشخص است که منافع فردی گاه با منافع کل جامعه در تضاد قرار میگیرد.
گذشتن از میزانی که به منافع فردی مربوط است، به معنای مسئولیت پذیری اجتماعی است. گردن نهی به مسئولیت اجتماعی با مسئولیتپذیری اجتماعی و شرایط جامعه و توان و قدرت اخلاق عمومی رابطه ای مستقیم دارد.
در شرایط تنزل اخلاق عمومی به دلیل رشد انواع فساد و همه گیر شدن آن، میزان مسئولیت پذیری اجتماعی نیز گاه به شدت کاهش مییابد. برهمین اساس یکی از مهمترین عرصههای مسئولیتپذیری اجتماعی به اصحاب کسب و کار، شرکتها، کمپانیهای بزرگ و اقتصاد ملی اختصاص دارد.
* تعادل سودآوری در سازمانها با منافع جامعه چگونه باید برقرار شود؟
در چند دهه اخیر این نکته برجسته شده است که اصحاب کسب و کار از کوچکترین آنها تا بزرگترین و در سطح بینالمللی یا شرکتهای چند ملیتی باید بین فعالیتهای متضمن سود و سودآوری و فعالیتهایی برای نفع جامعه تعادل برقرار سازند.
امروزه این تعادل بین منافع کسب و کاری و نظامهای زیست محیطی نیز بسیار مهم و پررنگ شده است. مفهوم خود تنظیمی یا آرایش فعالیتها به صورت داوطلبانه در محیطهای کسب و کار مطرح شده است تا نیاز به نظارت خارجی و تنبیه به حداقل رسد.
میتوان نتیجه گرفت باید از شدت گرفتن تضاد بین منافع فردی، کسب و کاری، سازمانی و نهادی و منافع کل جامعه و محیطزیست، ممانعت به عمل آید، اما همیشه این امر داوطلبانه رخ نمیدهد. لذا آحاد مردم از سویی و دستگاههای نظارتی از سوی دیگر باید برای ارتقای مسئولیتپذیری اجتماعی دائماً تلاش کنند و سازوکارهای مناسبی را به شکل قانون یا ابزار دیگری سامان دهند و با ضمانت اجرایی همراه سازند.
* مسئولیت پذیری اجتماعی در جامعه چگونه اعمال میشود؟
بحث مسئولیت و مراقبت برای یکایک افراد جامعه مطرح است. هشیاری در زمینه مسئولیت ناشناسی حکومت نیز جزوی از مسئولیت و مراقبت افراد است. مسئولیتپذیری اجتماعی به دو صورت عمل میشود که اولی را غیرفعال و دومی را فعال گفتهاند.
مسئولیتپذیری غیرفعال عبارت از انجام ندادن هرعملی است که به زیان جامعه و محیط زیست منجر میشود. اما مسئولیتپذیری فعال عبارت است از انجام فعالیتهای گوناگون که اهداف اجتماعی مثبت را تقویت و ارتقاء میبخشند و ارزشمند نیز تلقی میشوند.
درعین حال مسئولیت پذیری اجتماعی امری است بین نسلی. زیرا نسل حاضر میتواند به اعمالی دست زند که نسل بعدی از آن زیان ببیند.
* مسئولیت پذیری اجتماعی را چطور میشود دسته بندیکرد؟
از چهار نوع مسئولیت پذیری اجتماعی یاد شده است:
۱ـ مسئولیتپذیری محیط زیستی در جهت پایداری محیطزیست که به شدت مورد تهاجم قرار گرفته است و در ایران شرایطی بحرانی دارد.
۲ـ مسئولیتپذیری نوع دوستانه
۳ـ مسئولیتپذیری درفعالیتهای کسب و کار
۴ـ مسئولیت اقتصادی
* از چه راههایی میتوان مسئولیتپذیری را در جامعه افزایش داد؟
در مجموع از هفت طریق میتوان مسئولیتپذیری را در جامعه افزایش داد:
۱ـ تعیین مأموریتی اخلاقی برای خود، سازمانها، نهاد، محله، شهر و روستا و کل جامعه
۲ـ تعیین اهداف عملی و قابل حصول بدون زیان به جامعه و محیطزیست
۳ـ ارزشدهی و اهمیتدادن به افراد مسئول، نوآور با دیدی جامع و مثبت
۴ـ اهمیت دادن به نظر مردم یا عقل جمعی
۵ـ همکاری با افراد، سازمانها و نهادهای مسئول و معرفی آنها به جامعه
۶ـ انجام امور خیریهای
۷ـ یاریرسانی بین افراد، سازمانها و نهادها.
* آیا طبق الگوی دورکیم جامعه ایران به سمت ذرهای شدن (اتمیک شدن) با ویژگی های
آنومیک حرکت میکند یا صرفا پررنگ شدن و غلبه جنبههای فردیت باعث سر باز زدن از مسئولیت اجتماعی شده است؟
مفهوم آنومی که سابقهای بسیار کهن دارد و به دنیای باستان میرسد، دارای فراز و فرودهایی است. در دورههایی آنومی مثبت تعریف شده است و در مواردی منفی.
امروزه جنبه منفی آن مطرح است. براساس مطالعات بنده، علوم فضایی (معماری و شهرسازی) و اجتماعی جامعه ایران وارد مرحلهای آنومیک شده است. گرچه جامعهشناسانی چون دورکیم، شرایط آنومیک را گذرا تعریف کردهاند ولی باور اینجانب آن است که در ایران با شرایط آنومیک پایدار شده روبروهستیم.
هر روز رقمهای نجومی از فساد مطرح میشود، غارت منابع عمومی به حداکثر رسیده است، ساخت و ساز شهری کاملاً آلوده شده است و رشوه به سوی همهگیر شدن در حرکت است؛ در نتیجه اخلاق عمومی به نازلترین سطح رسیده است.
* چرا افراد تا این حد دچار فساد میشوند؟
افراد به دو دلیل دچار فساد میشوند:
۱ـ به دلیل ناچاری و فقر و مشقت
۲ـ به دلیل زیاده خواهی ناتمام و سیریناپذیر.
بدیهی است که در چنین شرایطی، اخلاق فردی و جمعی تنزل فاحش مییابد و به تبع آن مسئولیت پذیری کم کم به ضد ارزش بدل میشود.
مردم همه روزه شاهد رفاه حداکثری افرادی هستند که با مسئولیتناپذیری و صدمه جدی به جامعه، به اخلاق جامعه و به محیطزیست، به زندگی افسانهای دست پیدا میکنند. در چنین شرایطی، اجتماعی شدن فرزندان جامعه دچار انواع تناقض و تضاد میشود و ارزشها و هنجارها مهجور میمانند. گویی که گردن نهادن به ارزشها و هنجارها سبب فقر و انزوا و تنبیه و … میشود.
* خطر اصلی این اتفاق برای جامعه چیست؟
خطر مهم آن است که گروههای مرجع و دستگاه حکومتی فاسد شود. در این صورت سرمایه اجتماعی عام که دو شکل پل زننده بین نهادها و سازمانها و مرتبط ساز دستگاههای مختلف برای همافزایی است، از کار میافتد و سرمایه اجتماعی مافیایی رشد میکند. در این حالت قانون با ضمانت اجرایی همراه نیست و زیر پاگذاردن قانون، زرنگی و نوعی موفقیت به حساب میآید.
تنها راه نجات از این وضعیت، مبارزه جدی با فساد همه گیر است. اما خطر بزرگتر و اصلی آنجاست که در جامعهای، سازمانهای نظارتی خود درگیر فساد شوند.
* پس از این همه تأکید بر نیاز جامعه به مسئولیتپذیری افراد، خوب است که به عنوان جمعبندی این گفتگو، راهکاری برای حفظ و تقویت مسئولیتپذیری ارائه دهید.
برای تقویت مسئولیت پذیری افراد جامعه، نهادهای مختلف از خانواده گرفته تا رسانههای جمعی به ویژه رسانه ملی نقش حیاتی دارند که تقریباً همه آنها با ناکارآمدی جدی روبرو هستند. برخی از منابع و متون، راه افتادن جنبشهای اجتماعی اصلاحی را راهکار مناسبی تعریف کردهاند.
همزیستی نیوز – امروزه خیلی دور از انتظار نیست که یکی از حوادث و اتفاقات کوچک و بزرگ که همه روزه در گوشه و کنار جامعه ما روی می دهد دامن کسانی را بگیرد که نه تنها خودشان هرگز انتظار آن را ندارند بلکه به مخیله دیگران نیز افتادن این اتفاق به هیچ عنوان خطور نمی کند.
سانحه غم انگیز و دلخراش بریدن ترمز اتوبوس سرویس دانشجویان واحد علوم و تحقیقات تهران دانشگاه آزاد اسلامی و تصادم شدید آن با بلوک بتونی رها شده در محوطه چمن دانشگاه که منجر به فوت حداقل هشت دانشجوی مقاطع فوق لیسانس و دکتری این دانشگاه و پدر یکی از این دانشجویان و راننده سرویس و همچنین مصدومیت شدید تعداد قابل توجهی دیگر از دانشجویان شد از این دست حوادثی است که هم خود این قربانیان بی گناه و هم دیگران اصلا انتظارش را نداشتند.
اما اینکه حادثه ای از این دست اولا در داخل شهر و آن هم در پایتخت و دوما در محیطی مانند دانشگاه که قاعدتا عصاره های فهم، شعور، تدبیر، درایت و آینده نگری باید امور آموزشی، برنامه ریزی و اجرایی آن را بعهده بگیرند، اتفاق می افتد، گویای واقعیات تلخی است که افکار عمومی را قبل از اینکه به جنبه اتقاقی بودن این حادثه سوق بدهد به جنبه مدیریتی آن جلب می کند.
اگر حادثه ای از این دست در منطقه ای دورافتاده و گمنام کشور برای اقشاری معمولی بیافتد که طبق اطلاع رسانی رسمی کشور موارد آن الا ماشاء الله کم هم نیست، کمتر احساسات و افکار عمومی را جریحه دار می کند که شاید تعدد و استمرار این گونه حوادث دلیلی برعادی شدن آنها می تواند باشد، اما این حادثه اخیر بخاطر ماهیت و مکان و زمان آن، مقوله ای کاملا جدا از همه حوادث مشابه در کشور است و پر واضح است که مسئولان و مسببان این حادثه تلخ باید پاسخگوی سوء مدیریت خود در قبال آن باشند.
گرچه انتظار پاسخگویی از کسانی که عادت کرده اند به افکارعمومی پشت بکنند و خود را بری از هرگونه مواخذه و پاسخگویی می دانند چندان معقول به نظر نمی رسد، اما این حقیقت قابل کتمان نیست که امروزه به برکت شبکه های اجتماعی در فضای مجازی، فرار از مسئولیت برای هیچکس چندان عاقبت مطمئنی نداشته و ندارد.
درهر صورت پرپر شدن هشت نفر از دانشجویان بی گناه واحد علوم و تحقیقات تهران دانشگاه آزاد و مصدومیت شدید تعداد قابل توجهی دانشجوی دیگر در حادثه اسفناک هفته گذشته سئوالات بزرگی را برای افکار عمومی مطرح کرده است که شاید مسئولان ذیربط و حامیان سیاسی و جناحی آنها، به این سئوالات برچسب سیاسی و جناحی بزنند و خود را موظف به پاسخگویی ندانند، اما این سئوالات اگر هم از سوی رقبای سیاسی این مسئولان مطرح می شود از این واقعیت نمی شود فرار کرد که 10 انسان بی گناه با عقبه ای انسانی بزرگ شامل خانواده، دوستان، همکلاسی ها، هم دانشکده ای ها، هم دانشگاهی ها، همشهری ها و هم وطنان داغدیده پرچمدار این سئوالات هستند و تا رسیدن به پاسخ های قانع کننده حداقل برای جلوگیری از تکرار این گونه فجایع از پای نخواهند نشست.
10 سئوال
* حادثه دلخراش دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات يا همان مجموعه زورو (Z) که نخستین سازهاي است که از دورترين نقطه جنوب تهران ديده ميشود، مجموعهای است که ساخت آن با ابهامات و پرسشهاي فراواني مواجه است. 10 پرسش اساسی در این خصوص عبارتند از:
اراضي مذكور در اصل چگونه به تملك دانشگاه آزاد درآمده است؟ آيا شاكي دارد يا خير؟
چرا اين مجموعه روي گسل زلزله ساخته شده؟
چرا در بالاي ارتفاع ۱۸۰۰ متري ساخته شده؟ ساختن بنا در هر دو مورد بالای
1800 متر و روی گسل زلزله غير قانوني است.
مبلغي كه براي هر ترم از دانشجويان برای اياب و ذهاب داخل محوطه گرفته ميشود جمعا چقدر است و چقدر آن به اتوبوسداران داده شده و مابقي كجا رفته است؟
چرا پروژه حملونقل با سيم و كابين كه همه كارهايش اجرايي و هزينه و نصب شده، متوقف شد؟
چرا به اعتراضات مكرر شفاهي و كتبي دانشجويان درباره خطرات حملونقل در اين شيب زياد و اتوبوسهاي فرسوده توجه نشده است؟
چرا در مورد اتفاق روز پيش از این فاجعه و در همين مسير كه يك اتوبوس ديگر ترمز بريده بود، رسيدگي نشده است؟
چرا به دروغ اعلام كردند كه راننده سكته كرده است؟
چرا در آنجا بيمارستان دانشگاه آزاد ساخته شده است، در حالي كه روي گسل زلزله قرار دارد؟
10 - چرا اين بيمارستان نتوانسته است خدمات قابل قبول و حداقلي به مصدومان و مجروحان اين حادثه دردناك بدهد؟ مشكل بیمارستان چه بوده است که مصدومان را با یک ساعت زمان به بیمارستان دولتی داخل شهر آوردهاند؟
مشاهده هر شکلی از خشونت ولو به ظاهر کم اهمیتترین آنها در مدارس، به عنوان اصلیترین و مؤثرترین هسته آموزشهای مورد نیاز زندگی سالم، نگرانکننده و مستلزم ریشهیابی و مقابله با ریشههای خشونت است. اساسا انتظار آن است که خشونتهای خارج از مدرسه هم در بزرگترین و فراگیرترین نهاد آموزشی، ریشهیابی و حل و فصل شوند.
در کنارهمه عواملی که آنها را زمینهساز خشونت در مدارس میدانند، مانند عوامل خانوادگی شامل ناسازگاری والدین، جدایی والدین بر اثر طلاق، محرومیت از نعمت پدر یا مادر، خشونت
والدین، خشونت دیگر اعضای خانواده، بیماری یکی از اعضای خانواده، اشتغال والدین، تبعیض، فقدان تربیت اخلاقی و کمبود محبت و عاطفه؛ عوامل محیطی مانند فرهنگ محله و کوچه، عوامل رسانهای شامل ماهوارهها، فضاهای مجازی، فیلمهای خشن و جنگی، عوامل فردی مانند حسادت، خودمحوری و خودکامگی، کمالخواهیهای نامطلوب، ضعف در خودباوری و اعتماد به نفس و عوامل اجتماعی و طبیعی مانند جنگ و آوارگیها، زلزله، سیل و شکستهای اقتصادی، یکی از اصلیترین دلایل بروز خشونت، گفتگو نکردن و اساسا نبود مهارت گفتگو در تمامی سطوح بین والدین و فرزندان، دانشآموزان و اولیاء مدرسه و اولیاء خانه و مدرسهاند.
اخیرا نسل چهارمیها در نشستی با وزیر آموزش و پرورش و معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده به بیان دغدغههایشان در حوزه قطع گفتگوی بین نسلی در جامعه و خانواده پرداختند که خود زمینهساز بروز هر شکلی از خشونت است.در لا به لای صحبتهای آنان، هر چند انتقادات صریحی نسبت به سیستم آموزشی و خصوصا محتوای کتابهای درسی و کنکورزدگی نظام خانواده و نظام آموزشی مطرح شد، اما آنها بیواهمه از حضور در مقابل مسئولان، حرفهایی زدند که اکثر آن سخنان را میتوان از زبان کارشناسان امر تعلیم و تربیت شنید. اینکه چرا گفتگو میان نسلها کم شده است؟ چرا مسئولان در تدوین طرحها به خطا میروند؟
دانشآموزان، دلایل مختلفی از جمله رواج فضای مجازی را یکی از اصلیترین دلایل قطع این گفتگو میدانند و از آسیبهای آن میگویند.
نای حرف زدن نیست
زهرا، دانشآموز منطقه هجده میگوید: در حال حاضر تک فرزندی رواج پیدا کرده است و پدران و مادران خودشان درگیر فضای مجازی هستند. در چنین وضعیتی انتظار دارید بچهها به سمت فضای مجازی سوق پیدا نکنند؟
از طرف دیگر گاهی نوجوان فکر میکند درک نمی شود، پس بهتر است اصلا سکوت کند و حرفی نزند. پدری که صبح زود از خانه خارج می شود برای کسب درآمد دیگر وقتی به خانه میرسد نای حرف زدن و حرف شنیدن ندارد. از نظر من درگیریهای فکری ناشی از مشکلات اقتصادی، اصلیترین مانع گفتگو میان والدین و دانش آموزان است.
فاطمه، دانشآموز پایه یازدهم منطقه هشت است که تحمیل سلیقهها از سوی والدین را تیتر اصلی سخنان خود قرار میدهد و معتقد است: پدران و مادران ما هم در دوران جوانی خود درگیر مشکلاتی بودهاند، اما موضوع این است که آنها درگیر مشکلاتی که ما امروز داریم، نبودهاند. ما باید به تجربه آنها احترام بگذاریم درحالی که تجربههای ما زمین تا آسمان فرق دارد. زودجوشی والدین هم مزید بر علت میشود تا آنها که درگیریهای کاری و اقتصادی دارند وقت نکنند به مهمترین نیاز جوان که محبت است برسند. والدین باید به عنوان یک دوست در کنار ما باشند تا شرایط ما را درک کنند در غیر این صورت با مقایسهکردن فرزندشان با دیگر بچهها که نمیتوان گفتگو کرد.
نقشه راه همه والدین
مرتضی، دانشآموز پایه دوازدهم است. به قدری حرف دل دوستانش را میزند که بیش از همه از سوی آنان مورد تشویق قرار میگیرد. به باور او، ما دانشآموزان موش آزمایشگاهی شدهایم و همه، ایدههای جدید را روی ما پیاده کردهاند و از این بابت ناراحت هستیم. کاش در یک نشست، وزیر آموزش و پرورش به انبوه مشکلات ما خصوصا در پایه دوازدهم گوش دهند. در حال حاضر والدین یک نقشه راه دارند و فقط هم به همان اعتماد دارند و آن درس خواندن و دانشگاه رفتن است. حالا یکبار مهندسی مد میشود و روز دیگر پزشک شدن! سیستم آموزشی هم درگیر این مد میشود. برخی دانشآموزان در همین مسیر به خودکشی میرسند. این میزان اضطرابی که امروز دانشآموزان پایه دوازدهم دارند بعدها خود را نشان خواهد داد. اینجاست که میگوییم والدین، مشکلات ما را درک نمیکنند. ضمن آنکه در این نقشه راه، تمامی هوشهای دیگر از جمله هوش موسیقایی یا معنوی نادیده گرفته میشود.
در این میان مواجه سریع ما با تغییرات تکنولوژی هم مزید بر علت شده و فاصله بیشتری میان والدین و فرزندان ایجاد میکند. آموزش و پرورش هم که قدیمی است و تفکرش مانند والدین است.
آقای وزیر! شما اطلاع دارید درسی به اسم «تفکر و سبک زندگی» در مدارس روخوانی میشود و ما فقط زیر مباحث این کتاب خط میکشیم تا برای امتحان حفظ کنیم؟ چرا معلمان شایسته این درس را تدریس نمیکنند و ساعات این درس برای ریاضی و حسابان خرج میشود؟
دانشآموز دیگری که در سال چهارم تجربی در یکی از مدارس منطقه پنج درس میخواند، میگوید: امروز من که پایه دوازدهم تحصیل میکنم میدانم دانشآموزی که در پایه دهم تحصیل میکند با من فرق دارد. دغدغههایش و نیازهایش با من متفاوت است. حالا آیا من نباید فرقی با پدر و مادرم داشته باشم؟ برای همین است که میگویم ما مشکلات همدیگر را درک نمیکنیم چون ما این تفاوت را درک نمیکنیم. اگر هم قرار باشد از والدین مان دور شویم باید به سمت دوستان و فضای مجازی برویم؛ چاره ما چیست؟ فضای مجازی یک چاقوست و دولبه دارد. من میتوانم در لبه تیزش راه بروم یا نه؟
اینجاست که در مدارس به جای مشاور تحصیلی باید مشاور خانواده قرار بگیرد. اینجاست که درس سواد رسانهای نباید در پایه دهم که دیگر کار از کار گذشته است تدریس شود. جالب آنکه هنوز هم کتابهای این درس به دستمان نرسیده!
کتاب سواد رسانهای و مسائلی که تدریس این کتاب توسط نیروهای متخصص به همراه دارد، موضوع مشترک خیلی از بچههاست. تأکید بچهها روی این کتاب بیشتر به این دلیل است که میتواند دانشآموزان را با آسیبهای فضای مجازی و مشکلاتی که مانع گفتگوی والدین و فرزندان میشود، آشنا کند.
ریحانه، دانشآموز پایه دهم با اشاره به همین موضوع میگوید: من دانشآموز پایه دهم دوره دوم متوسطه رشته علوم انسانی هستم، اما هنوز کتاب سواد رسانهای را دریافت نکردهام. از نظر من، یکی دیگر از موضوعاتی که به شکاف گفتگوی بین نسلی منجر میشود، ازدواجهای دیرهنگام است که به اختلاف سنی بچهها و والدینشان منجر شده و فضای مجازی هم دغدغه این روزهای نوجوانان و خانواده است.
موضوع این است که ما درگیر فضای مجازی نمیشویم بلکه درگیر افراد در فضای مجازی میشویم. به همین دلیل معتقدیم مسائل بنیادین مثل سواد رسانهای باید از سنین پایین کار شود.
سید مهدی، دانشآموز پایه دوازدهم است و مثل خیلی دیگر از دوستانش، بازهم به مشکلات اقتصادی مردم و ردپای پررنگ آن در پرخاشگریها و کمشدن گفتگوها اشاره دارد: مشکلات اقتصادی و گرانشدن تفریحات سادهای مثل سینما، تئاتر وکتاب برای من نوجوان، باعث شدهاند با ماهی ۱۵ تا ۲۰ هزار تومان بسته اینترنت بخرم و وقتم را آنجا پر کنم. پیشتر تک فرزندی نبود و در خانواده ارتباطات بسیاری وجود داشت. الان جای برادرها و خواهرها را فضای مجازی گرفته است.
دریافت کنندههای مدرک
مهتاب، دانشآموز پایه یازدهم تجربی و نماینده مجلس دانشآموزی است. از نظر او نظام آموزشی جذاب نیست و با مسائل عینی نوجوانان ارتباطی ندارد. درسها کلیگوییهایی هستند که دانشآموزان فقط باید آنها را حفظ کنند و در نهایت با از دست دادن عزت نفسشان به یک دریافت کننده مدرک تبدیل شوند. با اتمام صحبتهای دانشآموزان، وزیر آموزش و پرورش و معصومه ابتکار، معاون رئیس جمهوری در امور زنان و خانواده هم حرفهایی میزنند از جنس همان حرفهایی که به قول یکی از بچهها در همه این سالها مسئولان گفتهاند و مردم هم فقط شنیدهاند! و باز به قول همان بچهها، اوضاع تغییری نخواهد کرد مگر آنکه یک بار مردم بگویند و مسئولان فقط بشنوند.
همزیستی نیوز - اخیرا رییس سازمان امور استخدامی کشور گفته که از سه میلیون و 200هزار نفر بیکار رسمی در کشور تنها سه درصد یعنی 96هزار نفر امکان جذب شدن در بدنه دولت را دارند و برای 97درصد بقیه یعنی سه میلیون و 104نفر جایی در دولت نیست.
جمشید انصاری، به نقل از تسنیم، این را هم گفته که 30درصد این بیکاران رسمی(متقاضیان اشتغال) یعنی 960هزار نفر دارای تحصیلات تکمیلی فوق لیسانس و دکتری هستند و در مجموع 50درصد این بیکاران یعنی یک میلیون و 600هزار نفردارای تحصیلات دانشگاهی هستند.
این آمارها گویای حقایق تلخی است، تلخ از این نظر که مدعیان مدیریت و اصلاح دنیا امروز در قبال این آوارعظیمی که بر سر این مردم فرو نشاندند دم برنمی آورند و با فرافکنی و دادن ادرس غلط نسبت به این بحران عظیم اجتماعی بی اعتنایی می کنند، غافل از اینکه بیکاری در زیر پوست جامعه، اساس و بنیاد جامعه را در حال نابود کردن است.
اگر در بحران بیکاری صرفا به بیکاری اقشار تحصیل کرده بپردازیم و اقشار دیگر را فعلا کنار بگذاریم این سئوال را می توان مطرح کرد که آیا همان کسانی که تیشه به ریشه دانشگاه زدند مقصران اصلی بروز بحران بیکاری مخصوصا بیکاری تحصیل کردگان هم هستند؟
بطورقطع افراد و مجموعه هایی که با عملکرد خود علم و دانش را در این جامعه از محتوا خالی کردند، غیر از اینکه کیفیت تولیدات مادی و معنوی را در همه بخش ها خدشه دار کردند و مشکلات متعددی را بر مردم تحمیل کردند، به بیکاری میلیون ها نفر از جوانان این مملکت که با هر زحمتی مدرک دانشگاهی را به امید یافتن یک شغل مرتبط با مدرکشان اخذ کرده بودند، دامن زدند.
رئیس سازمان امور استخدامی کشوردر ادامه، معضل بیکاری را نتیجه برنامه ریزی غلط دانشگاه ها دانسته و گفته است: مشکل اصلی خروجی دانشگاهها است؛ به طوری که تعداد دانشجویان دوره تکمیلی ایران به اندازه آمریکا است. در حالی که جمعیت ما تقریبا یک سوم این کشور است.
این مسوول یادآور شد: دولت قصد دارد تعدادی از فارغ التحصیلان دانشگاهی را با آموزش مهارتهای کاربردی در برخی از مراکز صنعتی بکار گیرد ولی این طرح آنطور که باید جا نیفتاده است.
بیکاری در کدام رشته های تحصیلی بیشتر است؟
بیشترین نرخ بیکاری به رشته های تحصیلی حفاظت محیط زیست، علوم حیاتی، معماری و ساختمانی، علوم فیزیکی اختصاص دارد و همچنین کمترین نرخ بیکاری مربوط به گروه بهداشت است.
به گزارش تسنیم، در بین گروه های عمده رشته تحصیلی، بیشترین نرخ بیکاری به ترتیب مربوط به گروه های « حفاظت محیط زیست»(37.5 درصد)، علوم حیاتی(زیستی)،(28.4درصد) و« معماری و ساختمان (سازی)،(26.2 درصد) و « علوم فیزیکی(طبیعی)» (25.7 درصد) می باشد. همچنین کمترین نرخ بیکاری مربوط به گروه «بهداشت» (87 درصد) است.
از کل جمعیت دارای تحصیل عالی یا درحال تحصیل دوره های عالی کشور ،52.6 درصد را مردان تشکیل داده اند که از این میزان 70.7 درصد فعال (86.5 درصد شاغل و 13.5 درصد بیکار) و 29.3 درصد غیر فعال اقتصادی می باشند.
از کل جمعیت دارای تحصیلات عالی و یا در حال تحصیل دوره های عالی کشور،47.4 درصد را زنان تشکیل داده اند که از میزان 41.6 درصد فعال ( 69.61درصد شاغل و 30.4 درصد بیکار) و 58.4 درصد غیرفعال اقتصادی می باشند.
براساس همین نتایج بالاترین نرخ بیکاری جمعیت فارغ التحصیل یا در حال تحصیل دوره های عالی به ترتیب به استان های کرمانشاه (36.2 درصد)،چهارمحال و بختیاری(27.1 درصد ) و کرمان (25.7 درصد ) اختصاص دارد. همچنین کمترین نرخ بیکاری مربوط به استان قم (11.3درصد ) می باشد.
بیشترین نرخ بیکاری متعلق به کدام استان میباشد؟
اشتغال و بیکاری از جمله موضوع های اساسی اقتصاد هر کشور می باشد، به گونه ای که افزایش یا کاهش بیکاری، به عنوان یکی از شاخص های توسعه یافتگی جوامع تلقی می شود. نرخ بیکاری یکی از شاخص هایی است که برای ارزیابی شرایط اقتصادی کشور مورد استفاده قرار می گیرد. در چند سال اخیر به دلیل افزایش تعداد متقاضیان کار از یک سو و کاهش عرضه کار از سوی دیگر، این نرخ همواره رو به افزایش بوده است.
به گزارش تابناک، در مورخه ۱۳ آبان ۱۳۹۷ مرکز آمار ایران چکیده نتایج طرح آمارگیری نیروی کار در تابستان ۹۷ را منتشر کرد. این نتایج نشان میداد که در تابستان ۹۷ نرخ بیکاری با رشدی ۰.۷ درصدی در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته به ۱۲.۲ درصد رسیده است. بررسیها نشان میدهد که کمترین نرخ بیکاری در تابستان ۹۷ متعلق به استان همدان بوده است.
بعد از استان همدان، در رتبه دوم کمترین نرخ بیکاری استان ها، مشترکاً دو استان سمنان و زنجان با نرخ بیکاری 7.1 درصد ایستاده اند. جایگاه سوم بدین لحاظ نیز به استان اردبیل با نرخ بیکاری 7.5 درصد تعلق دارد. بیشترین نرخ بیکاری در تابستان 97 هم به استان کرمانشاه با نرخ بیکاری 16.4درصد تعلق گرفته است. بعد از این استان، دو استان خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد به ترتیب با نرخ های بیکاری 15.6 درصد و 15.5 درصد قرار دارند. نرخ بیکاری در 14 استان کشور از میانگین نرخ بیکاری در کل کشور بالاتر و در 17 استان کشور از میانگین نرخ بیکاری در کل کشور پایین تر بوده است.
قانون کار، مانع توسعه اشتغال
اما اینکه چرا جوانان پاک طینت ایرانی در طول این چند دهه اخیر به رغم زحمات شان و داشتن علاقه و استعداد بعد از فارغ التحصیلی در پست های مناسب و با درآمد مکفی اشتغال پیدا نکردند و بهترین اوقات زندگی شان را که می توانستند هم برای خود و خانواده شان و هم برای جامعه مثمر ثمر باشند در پشت سد عظیمی به نام معضل بیکاری از دست دادند، غیر از برنامه ریزی غلط آموزشی که از سوی بالاترین نهادهای مسئول انجام شد و مراجع نظارتی هم بخصوص مجلس تنها به نظاره نشست و به وظیفه قانونی خود عمل نکرد، مهم ترین مانع توسعه اشتغال به نظر بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران اقتصادی و اجتماعی، وجود قانونی به نام قانون کار بود که در سال های اولیه انقلاب به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید و به قول معروف سنگی توسط نمایندگان وقت مجلس به درون چاهی انداخته شد که تا به امروز کسی پیدا نشده تا بتواند این سنگ را که بعد از گذشت چند دهه بزرگتر و سنگین تر شده است، از چاه بیرون بکشد.
این قانون که به علت شرایط روحی روانی خاصی که در جامعه به علت انقلاب حاکم شده بود با یک رویکرد احساسی غیرعلمی و غیر اقتصادی وضع و به اجرا گذاشته شد نه تنها محملی برای حمایت از قشر کارگرنشد بلکه به نام حمایت از کارگر زمینه تعطیلی مراکز و موسسات تولیدی و اقتصادی کشور را فراهم ساخت، همان مراکز و موسساتی که حیات و تداوم زندگی طبقه کارگر مرهون تثبیت و تداوم فعالیت آنهاست.
در همه عالم، این، یک اصل پذیرفته شده ای است که کارگر و کارفرما لازم و ملزوم یکدیگرند وهرگونه دخالت نیروی سوم جزاینکه تعادل این دو را به هم می زند نتیجه دیگری نخواهد داشت، ولی متاسفانه وضع کنندگان قانون کار، این معادله طبیعی را با دخالت دادن دولت در روابط بین این دو به هم زدند و عرصه تولید و اشتغال را از همان اول دچار تنش های بی سرانجامی کردند که تبعات وحشتناک اقتصادی و اجتماعی آنها تاکنون بر گرده ملت سنگینی می کند.