توافق جامع هسته ای ایران که تحت نام برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام بین کشورمان و کشورهای پنج بعلاوه یک در تاریخ 23تیرماه 1394 در وین به امضا وزرای خارجه این کشورها رسید، به رغم امیدواری فراوان جامعه جهانی به اجرای دقیق مفاد این توافق نامه از سوی دو طرف و حل بحران هسته ای ایران، پس از گذشت حدود سه سال از آن تاریخ همچنان نافرجام باقی مانده است.
پیروزی غیرمنتظره دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 امریکا که از همان اول با شعار نابودی برجام وارد کارزار انتخاباتی شد، همراه با تشدید مخالف خوانی و یقه درانی جناح مخالف دولت روحانی موسوم به دلواپسان داخلی، جایگاه متزلزل برجام را متزلزل تر کرد و کار به جایی رسید که نه تنها دولت دوازدهم نتوانست حداقل میوه این درخت را همراه با مردم ایران بچیند، بلکه دشمنان قسم خورده خارجی و داخلی برجام در یک اتحاد نانوشته جاده را برای تشییع جنازه برجام در روز 22 اردیبهشت کاملا صاف کردند.
صف بندی موافقان و مخالفان برجام درآستانه اعلام عدم تمدید تعلیق تحریم های هسته ای ایران از سوی رییس جمهوری امریکا در روز شنبه 22اردیبهشت ماه جاری مصادف با 12 ماه می 2018میلادی به خوبی نشان می دهد که دنیای امروز نه دنیای دوقطبی شرق و غرب سابق و نه دنیای تک قطبی بعد از دوران فروپاشی شوروی سابق در اوایل دهه 90 میلادی است.
قرارگرفتن کامل روسیه در کنار ایران، دفاع چین از برجام و تلاش متحد اروپا برای نجات برجام از یک طرف و قرار گرفتن اسراییل و عربستان در کنار ترامپ تفنگ به دست از طرف دیگر، آخرین آرایش و صف بندی موافقان و مخالفان برجام است که قرار است روز 22 اردیبهشت ماه جاری قطب بندی جدیدی را به دنیا اعلام کنند.
در این آرایش غیر از بازیگران رسمی موافق و مخالف برجام، دو گروه از بازیگران غیررسمی نیز با نگرانی شاهد و ناظر این بازی و منتظر نتیجه نهایی آن در 22 اردیبهشت ماه جاری هستند:
1 – گروه اول ملت ایران شامل میلیون ها انسان شریف، صبور و قهرمان از همه اقشار است که قریب به چهاردهه چشم انتظار گشایش شرایط زندگی شان هستند، بخصوص دختران و پسران جوان تحصیل کرده که چیز زیادی جز یک شغل پایدار و زندگی با عزت نمی خواهند و سربازان عرصه تولید در بخش خصوصی که جز ثبات بازار و فضای مساعد کسب و کار و سرمایه گذاری چیز دیگری نمی خواهند.
این ملت در طول این مدت برای نیل به یک زندگی شرافتمند جانفشانی ها و فدارکاری های بسیار کرد، سختی ها، کمبودها، تبعیض ها، مظالم و ناروایی های فراوان را تحمل کرد، هر دو سال در گرما و سرما در پای صندوق های رای حاضر شد تا با زبان رای و از طریق قانون به حداقل حقوق خود دست یابد که آخرین آن، انتخابات ریاست جمهوری در اردیبهشت ماه سال 96 بود.
در این انتخابات اکثریت ملت ایران برای بار دوم به کسی رای قاطع داد که یکی از قول هایش، گشایش زندگی ملت از طریق برجام بود. ولی این برجام امروز بعد از گذشت یک سال از انتخابات مذکور نافرجام شده است و به همین دلیل همه کسانی که با یک دنیا امید و آرزو به معمار برجام رای داده بودند، چشم به 22 اردیبهشت ماه جاری دوخته اند تا ببینند بازیگران این تراژدی چه خوابی برای این ملت دیده اند؟
2- گروه دوم نیز بخشی از جامعه هستند که همه چیز را از نگاه تنگ و قشری خود می بینند و این نگاه خود را به کمک تریبون های گسترده ای که در اختیار دارند، به نام گروه اول ولی به کام خود به کل جامعه تحمیل می کنند.
این گروه که دهه هاست هرحرکت و تلاش معطوف به گشایش زندگی ملت را با انواع ترفندها خنثی می کنند با برجام نیز از همان ابتدا طوری برخورد کردند که دشمنان خارجی توسعه و پیشرفت کشور احساس کردند که برای مقابله با برجام کار سختی در پیش ندارند! چرا که عده ای در داخل، وظیفه آنها را به نحو احسن انجام می دهند.
روز 22 اردیبهشت ماه جاری آخرین روز ضرب العجل تعیین شده از سوی دونالد ترامپ برای اصلاح مفاد توافق نامه برجام است، ایران هرگونه اصلاح در برجام را رد کرده است و تلاش های اروپایی ها هم برای راضی کردن ترامپ جهت ماندن در برجام به نتیجه نرسیده است، ترامپ سرمست از کشاندن رهبر چموش کره شمالی به پای میز مذاکره و تغییر 180درجه ای مواضع هسته ای این کشور، حالا می خواهد آخرین میخ را به تابوت برجام بکوبد.
ایران خروج آمریکا را از برجام به معنی اضمحلال این توافق نامه اعلام کرده است، امروز توپ در زمین ایران است! مسئولان تراز اول کشور از آمادگی خود برای هر تصمیم دونالد ترامپ در روز 22 اردیبهشت می گویند!
آمادگی در دلش توانمندی را دارد و توانمندی به دو گذاره قابل اتکاست: اول ظرفیت که کشورما چه در گذشته و چه در حال داشته و دارد و دوم اراده و علم برای بکارگیری این ظرفیت که تن آدم می لرزد وقتی به تاریخچه چند دهه این گذاره در کشورمان می اندیشد!
من مطمئن هستم 22 اردیبهشت امسال نیز مثل همه روزهای سال می آید و می گذرد ولی مطمئن نیستم عواقب و پیامدهای تصمیم ترامپ برای ملت ایران آن چیزی باشد که مسئولان مدعی هستند برای مقابله با آنها برنامه دارند!
چرا که دیگر نه امروز، دیروز است که برنامه پشت برنامه ارائه و نتایج آنها به وضعیت وخیم امروز منجر شود و نه فردا، فردایی خواهد بود که مسئولان قول حل مشکلات را به آن حواله دادند و نتوانستند و یا نخواستند به قول خود وفا کنند!
تاج محمد کاظمی
روز پنجشنبه، 9 فروردین 97، در تالار فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان آق قلا آیین نکوداشت نیم قرن فعالیت فرهنگی فعال فرهنگی رسانه ای استان گلستان جناب آقای موسی جرجانی با حضور جمع کثیری از اصحاب فرهنگ و هنر و مسئولان استان گلستان و این شهرستان برگزار شد.
با توجه به اینکه تعطیلات نوروزی را در زادگاهم آق قلا بسر می بردم فرصت مغتنمی به من دست داد تا بعد از مدت ها در یک برنامه فرهنگی هنری در این شهرستان جضور پیدا کنم و علاوه برتماشای بخش های مختلف این برنامه مخصوصا موسیقی ترکمنی با دوستان، همشهریان و همکاران رسانه ای ام دیداری تازه بکنم.
موسی جرجانی را از 50سال فعالیتش حداقل 30سالش را یادم هست، دقیقا یادم نیست برای اولین بار کی و در کجا دیدمش، ولی همینطوری می دانم که چون خبرنگار صدا و سیمای مرکز گرگان بود و من هم خبرنگار مطبوعات در پایتخت بودم و هر دو از اولین خبرنگاران ترکمن و اهل آق قلا بودیم، بخاطر این وجوه مشترک هم شده هر وقت من به زادگاهم آق قلا می آمدم و یا ایشان به تهران می آمد همدیگر را می دیدیم و از کارهای مان صحبت می کردیم.
غیر از این وجوه مشترک، وجوه افتراق من و آقای جرجانی هم کم نیست. اولین و مهم ترین نکته افتراق و تفاوت دیدگاه ما دو تا این است که او خبرنگار صدا و سیما بود و بطور طبیعی سمپات این رسانه بود ولی رویکرد و عملکرد این رسانه عریض و طویل از همان آغاز فعالیت رسانه ای ام از 35 سال پیش تا حالا هرگز با مذاق من سازگار نبود!
دومین وجه افتراق من و اقای جرجانی نوع نگاه ما به موضوع قومیت بوده و هست، او به شدت به توسعه و ارتقاء فرهنگ، زبان و سنن ترکمنی هم در تئوری و هم در عمل تاکید می کرد و می کند که البته این توسعه آرزوی همه ما ترکمن ها بخصوص اهالی فرهنگ است، اما نگاه من به مقوله قومیت، یک نگاه انسان محور است و نه تنها قومیت بلکه ملیت را هم در ذیل انسانیت قرار می دهم و معتقدم که همه انسان ها فارغ از نژاد، قومیت، ملیت، دین، مذهب و زبان از حقوق برابر باید برخوردار شوند و انسان ها گرچه باید به ویژگی های نژادی، قومی، زبانی و اعتقادی خود افتخار کنند اما باید یاد بگیرند که این ویژگی ها نشانه برتری آنها نسبت به دیگران نیست.
البته ذکر این تفاوت در دیدگاه ما به این معنی نیست که من مثلا مخالف توسعه و ارتقاء فرهنگ ترکمنی باشم یا آقای جرجانی مخالف همگرایی و همزیستی انسان ها باشد، بلکه هدف بیان تفاوت در رویکرد فعالیت های ما دوتا است.
موسی علاوه براینکه در بخش ترکمنی رادیو گرگان و بعدا سیمای گلستان فعالیت رسمی داشت از همان زمان و بخصوص بعد از بازنشستگی با نوشتن مقالات و کتاب ها و تهیه برنامه های صوتی و تصویری تلاش خستگی ناپذیری کرده و می کند تا فرهنگ و هنر از جمله موسیقی ترکمنی و شخصیت های بزرگ این قوم را به جامعه معرفی کند و من با تهیه، نگارش و انتشار هزاران خبر، گزارش، مقاله، تفسیر، تحلیل و ترجمه در رسانه های سراسری و همچنین تدریس روزنامه نگاری در همه استان های کشور و بخصوص تاسیس و انتشار نشریه و پایگاه خبری با عنوان همزیستی تلاش کرده و می کنم تا دوستی، صلح، همزیستی و همکاری را بین همه انسان ها فارغ از تفاوت های شان ترویج کنم.
حال اینکه موسی جرجانی و من تا چه حد به اهداف مان نزدیک شدیم سئوالی است که موسی بعد از 50سال و من بعد از 35سال باید جرات و جسارت این را داشته باشیم که مرد و مردانه به نسل های بعد از خودمان و بخصوص نسل جوانی که در بدترین بحران بین نسلی قرار گرفته اند بگوییم که داستان کار فرهنگی از جمله کار رسانه ای در این دیار چه بوده و ما از کجا به کجا رسیدیم!
وقتی به بیش از سه دهه فعالیت های رسانه ای خودم و آقای جرجانی نگاه می کنم می بینم که ما دو تا مانند اکثر قریب به اتفاق اصحاب رسانه در این کشور به رغم تفاوت دیدگاه و روش فعالیت، هرکدام به زعم خود تلاش کردیم باری از دوش نحیف مردم این کشور برداریم.
آیا موفق بودیم؟ من که به نوبه خودم معتقدم نه تنها این تلاش ما به بار ننشست، بلکه بدون اینکه خود متوجه شویم بارهای بیشتری را نیز به مردم تحمیل کردیم، البته من مطمئن هستم آقای جرجانی با نظر من موافق نیست و شاید 50سال تلاش بی وقفه خود و تولید این همه محصولات مکتوب، صوتی و تصویری خود را نشانه موفقیت خود و کمک به توسعه فرهنگ جامعه و رفاه مردم بداند که البته هیچکس منکر اثربخشی خدمات افرادی مانند موسی جرجانی در جامعه نیست، اما جان کلام در اینجاست که چرا بعد از 40سال درجامعه ای که توسعه فرهنگی شعار و هدف اصلی آن بوده و هست، کتاب های نویسنده ای مانند موسی جرجانی و نویسندگانی مانند او که تک تک حروف، کلمات، جملات، سطور، صفحات و جلدهای کتاب های شان با عرق جبین آنها جان گرفته است، خریداری ندارد؟!
یا چرا روزنامه ها، هفته نامه ها، ماهنامه ها و فصلنامه هایی که بنده نوعی نیز یکی از هزاران تولید کننده محتوای این جراید در سراسر ایران هستم، امروز بعد از 40سال به اذعان خود مسئولان رسمی با کمترین اقبال خوانندگان خود روبرو باشد و به غیر از مطبوعات حکومتی، دولتی و بخش عمومی، بقیه یا به محاق تعطیلی رفته اند یا اینکه صاحبان آنها با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته اند؟
به راستی چی به سر فرهنگ و بخصوص رسانه این مملکت آمده است که امروز ما اهالی فرهنگ و رسانه دیگر حتی همان نای زدن سیلی به صورت خود را نیز نداریم و حیران و ویلان صرفا برای بقای مادی خود دست و پا می زنیم؟ کار فرهنگی، ارتقاء فرهنگ و آگاهی بخشی که پیش کش!
آیا من و موسی امروز می توانیم به فرزندانمان و به جوانان دلبندمان در شهرها و روستاهای دیارمان بگوییم که بیایند وارد عرصه فرهنگ و رسانه بشوند و تمام عمر و زندگی خود را وقف ارتقاء فرهنگ جامعه خود بکنند؟
آیا من و موسی امروز می توانیم دستاورد روشن و عینی از نیم قرن فعالیت فرهنگی و رسانه ای خود را به این جوانان نشان بدهیم تا آنها به آن افتخار کنند و راه ما را ادامه دهند؟
نیازی به دادن پاسخ به این سئوالات و دهها سئوال مشابه آنها نیست، فقط کافیست این جوانان ببینند که می بینند معیار ارزش گذاری انسان ها در این دیار، محتوای کتاب های امثال موسی ها و مقالات و گزارش های امثال من نیست، بلکه معیار و معیارهایی است که من و موسی نیم قرن برعلیه آنها مبارزه کردیم و سرانجام هم شکست خوردیم!
چرا باید موسی جرجانی همه زندگی خودش را وقف اعتلای فرهنگ قوم و مردم خودش بکند، اما بعد از 50سال خدمت صادقانه، نه تنها مردم ایران بلکه همان قوم و مردمش(جز معدود همکاران و فامیل و آشنایان نزدیک) نیز خبری از او نداشته باشند و مسئولان هم صرفا برای کسب وجهه از قبل نام و جایگاه ایشان برای خود، آیین نکوداشت حکومتی و دولتی برای او برگزار کنند؟
چرا باید افرادی که از فرهنگ تنها پوسته ای از ظاهر و شعار آن را یدک می کشند امروز بر مقدرات فرهنگی جامعه مسلط باشند اما افرادی مانند موسی جرجانی که نه در حرف و سخن که با پوست و گوشت و استخوان خود برای شفا دادن تن رنجور فرهنگ جامعه خود، یک عمر فعالیت کرده اند در حاشیه قرار بگیرند؟
البته این درد، یک درد مشترک برای همه ما ایرانی هاست و مختص به قوم ترکمن و یا منطقه و استان خاصی نیست، افرادی مانند من و آقای جرجانی که به هر دلیلی عمر خود را به پای ارتقا فرهنگ و اگاهی بخشی مردم دیار خود فدا کردیم امروز درکجای این ناکجاآباد قرار داریم؟
تاج محمد کاظمی
با تحویل سال 97 به رسم همه سال های گذشته که سالی پراز شادی، سلامتی، موفقیت و ..........برای دیگران آرزو می کردم، نمی دانم امسال خیلی دستم به قلم نمی رود تا این آرزو را برای چند دهمین بار تکرار کنم.
گرچه هیچوقت در عمر بیش از پنج دهه ام آدم بدبین، مایوس و پیش گویی نبوده و امید را همیشه سرلوحه زندگی فردی و اجتماعی خود قرار داده و دیگران را هم به این رویه تشویق و ترغیب می کردم، ولی نمی دانم امسال چرا چراغ امید در دلم کم سو و کورسو شده است!
حقیقتش سال های سال به امید داشتن سالی بهتر، هر سال نو را شروع می کردم، گرچه در سال های اخیر به قول معروف ته دلم به این امید چندان اعتقادی نداشتم ولی چون نمی خواستم مخاطبین من چه در فضای واقعی و چه در فضای مجازی، حتی یک نفر هم، با کلام و نوشته من امیدش را از دست بدهد، همیشه از امید می گفتم و از امید می نوشتم.
امسال در پایان سال در برزخی بزرگ دست و پا می زنم، سال 96برایم گرچه با امید شروع شد و برای تحقق آن نه تنها خودم تلاش کردم، بلکه از دیگران نیز با هر زبان و با هر وسیله خواستم که تلاش کنند تا مثلا مقدرات ما توسط نه جناح اقتدارگرا که توسط جناح اعتدال گرا رقم بخورد، اما حوادث، موضع گیری ها و صف بندی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری 96، آب پاکی را روی دستم ریخت!
طبیعی بود که این اتفاق نه برای من نوعی، بلکه برای میلیون ها ایرانی امیدوار و دلسوز که چیزی جز عزت و سربلندی برای کشور و ملت نمی خواستند، اتفاق ناخوشایندی بود، چرا که در روز روشن و در مقابل چشم میلیون ها ایرانی که برای آزادی، پیشرفت و رفاه نسبی رای داده بودند، ناگهان ورق برگشت و همه قول و قرارها فراموش شد! بطوری که همه همدیگر را نگاه می کردند و می گفتند: "چی می خواستیم! چییییییی شد!"
سال 96با این اتفاق، شروع خوبی نداشت، انگار ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار شدند تا این سال را برای ما به سالی متفاوت از همه سال های گذشته تبدیل کنند.
از یک طرف جناحی که با اراده اکثریت مردم در این انتخابات شکست خورد با تمام قوا برای اثبات اشتباه این مردم وارد میدان شد و با بسیج همه جانبه امکانات پیدا و پنهان خود، عرصه را در همه زمینه ها برای مردم تنگ کرد.
از طرف دیگر جناح پیروز نیز که اکثریت رای مردم نجیب را با خوش اقبالی نصیب خود کرده بود، بجای اینکه به این قدرت لایزال مردمی تکیه کند به لابی گری با کانون های قدرت روی آورد به این امید که برای اینده خود کلاهی از این نمد نصیبش شود.
سایه سنگین روی کار آمدن یک رییس جمهوری متفاوت از همه روسای جمهوری تاریخ ایالات متحده آمریکا در اواخر سال 2016که مصادف با ماه های اخر دولت یازدهم بود، روند اتفاقات سال 96 را نیز در ایران به شدت تحت تاثیر قرار داد.
در سال 96 توافق هسته ای موسوم به برجام بین ایران و شش قدرت جهانی هم به نقطه ثقل بازی های سیاسی داخلی از یک طرف و رقابت های جهانی از طرف دیگر تبدیل شد، بدون اینکه معلوم شود منافع ملت ایران در کجای این بازی ها و رقابت ها قرار دارد!
اضافه کنید به این اتفاقات، درگیری مستقیم و غیرمستقیم کشور با ناارامی های کشورهای منطقه که نقطه عطف این ناارامی ها ظهور و سقوط فرقه ای به نام داعش بود و معلوم نشد که جریان ظهور و سقوط این فرقه که در سال 96 تا درون مجلس شورای اسلامی نیز نفوذ کرد از چه قرار بوده است.
در سال 96 در کوران این فعل و انفعالات سیاسی و در فقدان یک مدیریت واحد کارآمد، معضلات اقتصادی و اجتماعی حاصل از سوء مدیریت در بخش های مختلف جامعه، فارغ ازشعارها، آرزوها و گزارش های رسمی در تاروپود جامعه متبلور شد و به رغم هشدارهای کارشناسان دلسوز نسبت به عواقب و تبعات روند حاکم و انعکاس این معضلات در فضای مجازی، مسئولان ذیربط از پذیرفتن واقعیات شانه خالی کردند.
افزایش لجام گسیخته قیمت ها، افزایش نرخ رشد بیکاری مخصوصا در میان فارغ التحصیلان دانشگاه ها، تعطیلی بسیاری از واحدهای تولیدی و به میدان آمدن کارگران بیکار شده این واحدها، ورشستگی موسسات و صندوق های مالی آلوده در فسادهای گسترده و تظاهرات بی امان مالباختگان این موسسات، تشدید مناقشات لفظی و قلمی تریبون های متعلق به جناح های رقیب بر سر موضوعات فرهنگی مانند حجاب، حضور زنان در ورزشگاه ها و موضوعاتی از این قبیل بخشی از معضلات همیشگی جامعه ما است که در سال 96 به نقطه اوج خود رسید و در اشکالی مانند گسترش اعتیاد، فحشا، تکدی گری، خشونت، خیانت، طلاق، سرقت، جنایت و ده ها موارد دیگر نمایان شد.
بدون تردید اعتراضات گسترده اقشار مختلف بخصوص اقشار فرودست جامعه در افزون بر 100شهرستان کشور در دی ماه سال 96اتفاقی نادر در این سال بود که همه را شوکه کرد، چه کسانی که در همه این سال ها همه چیز را سفید سفید می دیدند و با تمسک به انحصار رسانه ها و تریبون ها هرگونه نارضایتی و ناهنجاری را بی اهمیت و ساخته و پرداخته دشمنان داخلی و خارجی قلمداد می کردند و چه آنهایی که گرچه نگاهشان خاکستری بود ولی هرگونه اعتراض را در این سال های دراز موجب سوءاستفاده دشمن و رنجش جناح رقیب و تشدید فشارها از جانب آن می پنداشتند و همه را به صبر و مدارا دعوت و زمینه را برای تداوم نگاه اول فراهم می ساختند.
بعد از این اعتراضات که به دستگیری جمع کثیری از معترضین منجر شد، حوادث بعدی مرتبط با آنها تحت عنوان خودکشی در زندان به یک چالش جدی تبدیل شد و با دستگیری جمعی از فعالان محیط زیست به اتهام جاسوسی این چالش درباره یکی از این فعالان نیز تکرار شد.
دستگیری، محاکمه و زندانی شدن معاون رییس جمهوری پیشین و دستگیری رییس دفتر و نزدیک ترین یارغار این رییس جمهوری و اعتراضات و نامه نگاری های بی سابقه این رییس جمهوری در خصوص وضعیت کشور و برگزاری جلسات استیضاح سه وزیر کابینه دولت دوازدهم در مجلس و ابقا آنها در وزارتخانه های متبوع شان نیز از جمله آخرین اتفاقات سال 96 بود.
نگاهی به این اتفاقات در سال 96 نشان می دهد که چشم انداز اتفاقات در سال 97 چندان تفاوتی با سال های گذشته بخصوص 96نباید داشته باشد، چرا که ریشه آنها همچنان باقیست و کافیست که یک تلنگر به انها بخورد تا با شدت و حدت بیشتری سر برون بیاورند!
در هر صورت، جدا از همه این اتفاقات، آرزوی بهروزی، تندرستی و سرافرازی برای عزیزان مان نه در زمان تحویل سال بلکه در هر زمان دیگر یک تکلیف و تعهد فردی، اخلاقی و انسانی همه ماست و تک تک هم وطنان و هم نوعان شریف ما همه عزیزان ما هستند و این آرزو شامل همه آنهاست و انشاالله سال 97 سالی سرشار از عشق، محبت، دوستی و صلح برای همگان باشد و همه یک صدا دست به دعا برداریم و برای سال آینده این آرزو را داشته باشیم که هرکس درهر مقامی که است کرامت دیگران را در عمل پاس بدارد! انشاالله!
تاج محمد کاظمی
استان هرمزگان در عید قربان امسال در غم از دست دادن جمعی از پاک ترین انسان های روی زمین خون گریست، دخترانی معصوم در بامداد روزی که همه خود را برای مراسم عید قربان آماده می کردند در بیابانی برهوت دور از خانه و کاشانه غریبانه قربانی جهالت و سهل انگاری هایی شدند که گویا قرار نیست به این زودی ها دست از سر مردم این دیار بردارد.
مهرنوش، مطهره، مینا، شیدا، شیوا، فاطمه و زهرا دختران پاک و مطهری بودند که دیگر در میان ما نیستند، نیستند تا ببینند چگونه مسئولان مستقیم و غیر مستقیم این حادثه، مسئولیت آن را به گردن یکدیگر می اندازند و تنها
چیزی که درباره آن صحبت نمی شود این است که چرا از دهها نه، صدها هم نه بلکه از هزاران حادثه از این دست، این مسئولان عبرت نمی گیرند و مانع تکرار این فجایع نمی شوند؟
امروز پاسخ مادران و پدران داغدیده این پرپرشدگان معصوم بیگناه را چه کسی باید بدهد؟ آیا واقعا کسی مسئولیت این فاجعه را بعهده می گیرد؟ آیا دستور رسیدگی به مصدومان حادثه، صدورپیام های تسلیت، تشکیل فوری پرونده قضایی و نظایر آن دردی را از این خانواده های داغدار دوا می کند؟
چرا در این مملکت جان باختن یک ایرانی در هر 33دقیقه در سوانح رانندگی برای همه عادی شده است؟ بله برای من و شما که تاکنون شانس آوردیم قرعه بنام ما و اعضای خانوادمان و دوستان نزدیک مان نیافتاده است، این مرگ ها در جاده ها عادی است، برای مسئولان هم عادی است، برای همه عادیست، الا، آن بخت برگشته ای که عزیز یا عزیزان خود را در این سوانح از دست می دهند و یک عمر در مصیبت روحی و مادی آن گرفتار می شوند.
هیچ چیزی نفس های گرم و خنده های زیبای این فرشتگان معصوم هرمزگانی را برای مادران داغدار آنها برنخواهد گرداند، اعلام عزای عمومی، برگزاری مراسم مختلف، جبران برخی خسارات مادی و مجازات راننده و برخی مسئولان رده پایین نیز، آن عزیزان سفرکرده را به مام خانواده برنمی گرداند، تنها چیزی که خانواده های این دختران معصوم و بازماندگان صدها هزار قربانی جاده های مرگ از مسئولان می خواهند این است که فکری برای مهار این هیولای خون آشام بکنند! آنها می گویند از ما که گذشت، فکری به آیندگان بکنید که هر 33دقیقه یک خانواده داغدار به جمع ما می پیوندد!
ثابت شده که این هیولا نه با پند و اندرز، نه با تهدید و جریمه و نه با تعقیب و زندان مهار شدنی نیست، بلکه تنها چاره کار مهار هیولایی به نام "بی کفایتی چرخه مدیریتی حمل و نقل جاده ای" است که اگر اراده ای در این دیار برای حل این معضل وجود داشته باشد، مهار این هیولا امکان پذیر نیست؟
تاج محمد کاظمی
امسال بر خلاف هر سال که به مناسبت 17مرداد، روز خبرنگار، درباره دشواری های حرفه خبرنگاری مطلبی می نوشتم، به این مطلب می پردازم که خبرنگاران چگونه از شان و جایگاه حرفه خود حراست کنند.
راقم این سطور که بیش از سه دهه از عمر خود را در کسوت خبرنگاری طی کرده و درسطوح مختلف هیات های تحریریه مطبوعات و خبرگزاری بزرگ کشور بطورعملی فعالیت داشته و همچنین درعرصه آموزش خبرنگاران سراسر کشور فعال بوده است، موارد ذیل را در قالب 10توصیه برای خبرنگاران جوان تقدیم می کند به این امید که آنها بعد از رسیدن به دوران بازنشستگی نگویند: کاشکی بجای خبرنگاری، حرفه دیگری انتخاب کرده بودیم:
1-اگر انسانی اجتماعی هستید و در قبال مسائل جامعه خود احساس مسئولیت می کنید و قاعدتا در برابر نابرابری ها، تبعیض ها و مظالم در جامعه بی تفاوت نیستید، مطمئن باشید که حرفه متناسب با شخصیت خود انتخاب کرده اید، درغیر این صورت، بهتر است تا دیر نشده حرفه ای غیر از خبرنگاری را انتخاب کنید.
2-اگر دنبال پول، مقام و شهرت هستید که فی نفسه چیزهای بدی نیستند، حرفه خبرنگاری می تواند سکویی برای پرش به سمت این آرزوها باشد، اما اگر از آن تیپ آدم هایی هستید که اخلاق را تحت هر شرایطی نمی توانید زیرپا بگذارید، بال های شما برای چنین پرشی مناسب نخواهد بود و به این آرزوها نخواهید رسید.
3-اگر حرفه خبرنگاری را صرفا به عنوان یک شغل عادی مانند اکثر مشاغل اداری انتخاب کردید و روحیه کارمندی دارید، یعنی آهسته بیایید و آهسته بروید تا گربه شاختان نزند! و می خواهید 30سال کار کنید و بازنشسته شوید، اگر امکان انتخاب یک شغل دیگر دارید، لطفا معطل نکنید و شغل تان را عوض کنید، اگر هم خبرنگاری را بالاجبار انتخاب کرده اید خصوصیات کارمندی خود را کنار بگذارید درغیر این صورت، مطمئن باشید هم به خودتان و هم به جامعه آسیب می رسانید.
4-اگر می خواهید یک خبرنگار حرفه ای شوید رسانه ای را انتخاب کنید که نگاه، رویکرد، خط مشی و سیاست های آن رسانه با دیدگاه شما همسو باشد، اگر مجبورید در رسانه ای غیرهمسو کار کنید کیفیت محصولات خبری تولیدی خود را افزایش دهید(هم در محتوا و هم در فرم) و بدون برجسته سازی دیدگاه خود و رسانه در این محصولات، جایگاه حرفه ای خود را در رسانه ارتقاء بدهید.
5- یک خبرنگار برای ارتقاء جایگاه حرفه ای خود نیاز دارد که اطلاعات عمومی، اختصاصی و تخصصی خود را همزمان ارتقاء بدهد، به این معنی که از تحولات روز جامعه داخلی و جهانی حداقل در بعد سیاسی غافل نماند، به تحولات حوزه خبری خود اشراف کامل داشته باشد و آخرین تحولات آموزش روزنامه نگاری را فرا بگیرد.
6- من بعید می دانم خبرنگاری که حداقل به یک زبان خارجی زنده دنیا مسلط نیست درعرصه روزنامه نگاری امروز دنیا موفق باشد، تسلط به یک زبان خارجی زنده دنیا یک الزام برای خبرنگار قرن 21است، خبرنگاری که خود را اسیر قید و بندهای داخل جامعه خود کند و چشم خود را به پیشرفت های خارجی ببندد، چگونه می تواند روایتگر هوشمند رمز و رازهای پرپیچ و خم تحولات دنیای امروز باشد؟
7- حرفه خبرنگاری هرنوع تعصب را برنمی تابد، یک خبرنگار حرفه ای هرگز درنگاشتن خبر، گزارش، مقاله، تفسیر و تحلیل از جنسیت، قومیت، ملیت، مذهب، دین و گرایش سیاسی افراد تاثیر نمی پذیرد.
8- خبرنگاری یک حرفه درباری، حکومتی، دولتی، سازمانی و حزبی نیست، اگر با تابلو این نهادها می خواهید خبرنگار باشید، اشکالی ندارد، ولی دیگر خبرنگار حرفه ای نیستید، بلکه خبرنگار روابط عمومی این نهادها هستید و ممکن است البته در رسانه های ظاهرا مستقل هم شاغل باشید ولی چون این رسانه ها وابسته به نهادهای مذکور هستند و حقوق شما را آن نهادها می پردازند، استقلال خبری از شما بطور طبیعی سلب می شود.
9- خبرنگاری در رسانه های خصوصی هم حداقل در کشور ما با چالش های جدی مواجه است، یعنی خبرنگاران این رسانه ها در ایران این طور نیست که چون در یک رسانه خصوصی کار می کنند پس استقلال خبری دارند، بلکه چون زیرساخت رسانه در ایران از همان ابتدا برخلاف رسالت اصلی رسانه، وابسته به حاکمیت بنا نهاده شده است، جایی برای رسانه های خصوصی مستقل به معنای کامل کلمه درنظر گرفته نشده است، بنابراین، رسانه های خصوصی ما اگر واقعا هم دنبال استقلال خبری هستند در این ساختار امکان مانور ندارند و مجبورند به خاطر بقا هم شده به یک سمت حاکمیت غش کنند و طبیعی است خبرنگاران این رسانه ها نیز سرنوشتی بهتر از رسانه های خود ندارند!
10- آخرین توصیه به شما خبرنگاران جوانی است که پرچم اخلاق را درهمه حال و درهر رسانه ای که کار می کنید با سرافرازی به اهتزاز در می آورید، هرگز اجازه ندهید این پرچم پایین کشیده شود، مطمئن باشید که خبرنگارحرفه ای شما هستید، اشکالی ندارد که مدیران رسانه های وابسته به نهادهای قدرت به شما میدان ندهند، یا اینکه مسئولان از شما تعریف و تمجید نکنند، یا اینکه مانند برخی از خبرنگاران خاص که ره صدساله را یک شبه طی می کنند در مدتی کوتاه به بالاترین مناصب در رسانه ها نرسید. اشکال زمانی است که شما بر کاستی های جامعه چشم ببندید یا بجای معرفی عاملان این کاستی ها به مردم آدرس غلط بدهید! که این، بزرگ ترین خیانت به حرفه خبرنگاری است!
تاج محمد کاظمی
به نظر می رسد که دوران حاکمیت بلامنازع رسانه های سنتی بر عرصه اطلاع رسانی کشور رو به افول است و شبکه های اجتماعی روز به روز این رقبای چاق، پیر و فرتوت خود را به گوشه رینگ رانده و آخرین مشت ها را حواله آنها می کنند و اگر روند گسترش اینترنت ادامه و سرعت آن افزایش یابد، بعید نیست که مخاطبان برنامه های این رسانه ها تنها به عده ای معدود از جمله به پرسنل و خانواده های خود آنها محدود شود!
سیاست های نادرست، غیرعلمی و انحصارگرایانه درعرصه رسانه که از دوران رژیم شاه همزمان با باز شدن پای رادیو و تلویزیون به این کشور، اتخاذ شد و در بعد از انقلاب نیز با همان روند و البته با رنگ و لعاب دیگر ادامه یافت، مشخص بود که فرجامی غیر از آنچه که امروز پیش آمده، در انتظار آن نیست.
در اثبات این فرجام نافرجام رسانه های سنتی مخصوصا صدا و سیما خیلی نیاز به سند و مدرک نیست بلکه با کنار زدن پرده ها و گشت و گذاری در فضای مجازی می توان نشان داد که مثلا تلویزیون به چه روزی افتاده است:
**پرده اول – یک گزارش خبری توسط یک خبرنگار تهیه و از تلویزیون پخش شده است! ویدیو این گزارش همراه با یک ویدیو دیگر از این گزارش که به صورت آماتور تهیه شده است در شبکه های اجتماعی با هم منتشر می شود، در ویدیو اخیر، این خبرنگار تلویزیون دیده می شود که در همان لوکیشن با مردمی که به وضعیت موجود جامعه و رویکرد تلویزیون معترضند، سرشاخ شده است و از حاضرین می خواهد که با دوربین مبایلشان فیلم نگیرند!
انتشار عمومی این نوع ویدیوها در شبکه های اجتماعی همان ضرباتی است که تلویزیون از این شبکه ها می خورد، خبرنگار مقتدر! تلویزیون، دیگر در خیابان ها، میادین و اماکن عمومی یکه تاز میدان نیست، چرا که صدها رقیب دیگر به عنوان شهروند خبرنگار در همان محل حضور دارند و وقایع و حوادث را همانطور که اتفاق افتاده، نه آن طور که تلویزیون نشان می دهد، در کوتاه ترین زمان ممکن در شبکه های اجتماعی منتشر می کنند!
بدیهی است اندک مخاطب باقیمانده تلویزیون نیز با دیدن اصل گزارش ها در شبکه های اجتماعی به گزارش های سانسور شده تلویزیون توجه ای نخواهند کرد و شاید لازم باشد که از این به بعد، تلویزیون برای تهیه گزارش های خبری، لوکیشن های اختصاصی را نیز به سایر ملزومات بخش خبر اضافه کند یا اینکه برای متفرق کردن شهروند خبرنگارها، یک گروهان ویژه انتظامی را نیزهمراه تیم خبری خود به سر صحنه مصاحبه ها اعزام کند!
**پرده دوم – خانم مجری یک برنامه مذهبی قرار است متنی حماسی مذهبی سرتاسر حزن و انده و ماتم را در یک برنامه زنده تلویزیون بخواند، همه چیز آماده است تا این برنامه روی آنتن برود که در یک لحظه، یکی از عوامل پخش در عالم مکالمات خصوصی حرفی می زند و خانم مجری هم در همان عالم به این حرف همکارش قاه قاه می خندد! غافل از اینکه خنده طربناک این خانم و قرائت سرتاسر اندوهناک متن مذکور توسط وی، بطور زنده از تلویزیون پخش می شود!
ویدیو این دوگانگی شخصیت مجری تلویزیون به عنوان نمادی از دوگانگی در این رسانه، توسط شبکه های اجتماعی به سرعت در فضای مجازی منتشر می شود.
گرچه وقایعی از این دست در تلویزیون در سال های گذشته کم اتفاق نیافتاده است، اما امروز دیگر دوران گذشته نیست که گاف های تلویزیون درهمان محل و زمان بماند و فراموش شود، بلکه شبکه های اجتماعی با انتشار عمومی ویدیو این نوع گاف ها، اعتبار جدی ترین برنامه های تلویزیون را نیز در نزد مخاطبین به چالش می کشند.
**پرده سوم – تصاویر و ویدیویی از یک مجری مشهور تلویزیون با حالت کاملا متفاوت از آنچه که این مجری در تلویزیون خود را می نمایاند، در شبکه های اجتماعی منتشر می شود.
این خانم مجری در پاسخ با انتشار یک ویدیو در همان شبکه های اجتماعی ضمن محکوم کردن این اقدام، سعی می کند مطابق نظریه منسوخ شده تزریقی و ارتباط یک سویه حاکم بر تلویریون، رنگ سیاه را سفید معرفی کند، غافل از اینکه دیگر دوران آن نظریه ها بسر آمده و مردم دیگر وقتی دم خروس را می بینند قسم حضرت عباس را باور نمی کنند.
در این مورد نیز شبکه های اجتماعی با نشان دادن باطن نماد یک ارزش فرهنگی که تلویزیون دهها سال تلاش کرده بود آن را به زور هم شده به مخاطبان خود تحمیل کند، همه رشته های این رسانه را پنبه می کنند.
نمایش این سه پرده به مثابه مشت نمونه خروار است و همه روزه فیلم، عکس و متن نوشتاری مواردی از این دست در فضای مجازی توسط شبکه های اجتماعی دست به دست می چرخد و تا تلویزیون یا سایر رسانه های سنتی به خود بجنبند و واکنشی به آنها نشان بدهند، این شبکه ها تاثیر خودشان را روی مخاطبان گذاشته اند!
آیا رسانه های سنتی می توانند از پس این رقبای تازه نفس خود بربیایند یا اینکه ابر تشکیلات آنها که در طول دهه های گذشته با ارتزاق از بیت المال سال به سال فربه و فربه تر شده اند باید به فکر ماموریتی دیگر باشند؟
تاج محمد کاظمی
سئوال بزرگی که بلافاصله پس از پیروزی آقای روحانی در انتخابات 29اردیبهشت 96 در محافل سیاسی کشور مطرح شد این بود که رییس دولت دوازدهم در انتخاب یاران خود در این دولت به چه میزان به شعارها و قول و قرارهای انتخاباتی خود پایبند خواهد ماند.
فاصله نه چندان کوتاه بین زمان انتخابات تا زمان تحلیف و معرفی وزرا به مجلس، فرصت مغتنمی بود تا آقای رییس جمهوری به تبیین این سئوال بپردازد و انصافا در فرصت های مختلف با طرح معیارها، مصادیق و انتظارات خود در خصوص انتخاب وزرا نشان داد که به تعهد خود نسبت به رای 24میلیون ایرانی کاملا پایبند است.
گرچه در این مدت، جناح شکست خورده در این انتخابات نیز مطابق روند معمول از پای ننشست و هرچه در چنته داشت به میدان آورد تا بتواند سهمی هرچند اندک هم شده از از این خوان از کف داده به دست بیاورد!
بدیهی است همانطور که آقای روحانی به صراحت اعلام کرد وزرای کابینه دولت دوازدهم به طور کامل به خواسته ها و مطالبات 24میلیون رای دهنده باید پایبند باشند و این شاه بیت رویکرد وی در انتخاب وزرا بشمار می رود.
با این تفاصیل طرح برخی اظهار نظرها از سوی جناح های مختلف که با هدف تاثیرگذاری در تصمیم سرنوشت ساز آقای رییس جمهوری در چند روز مانده به زمان تحلیف صورت می گیرد، می تواند معانی و مفاهیم خاصی را در اذهان عمومی متبادر کند که می طلبد در خصوص این معانی و مفاهیم روشنگری بیشتری صورت بگیرد.
یکی از این نظرها که صاحبان آنها در هردو جناح عمده سیاسی حضور دارند، بحث ضرورت فراجناحی بودن کابینه دوازدهم است.
این نظر که اتفاقا آقای روحانی نیز در یکی از سخنرانی های خود برآن تاکید کرد، طرفداران زیادی دارد و به ظاهر نیز بسیار معقول و منطقی است، اما سئوال این است که آیا همه طرفداران نظریه فراجناحی با آقای روحانی در این خصوص اشتراک عقیده دارند؟ یا اینکه هرکس به ظن خود قصد دارد یار خود را به درون کابینه بفرستد؟
بدیهی است آقای روحانی، رییس جمهوری 80میلیون ایرانی است، اگرچه بخشی از آنها به او رای هم نداده باشند، اما آقای رییس جمهوری همانطور که خودشان بارها تاکید کردند موظف به حراست از حقوق همه آحاد ایرانیان چه در داخل و چه در خارج است و این دیدگاه قاعدتا در دولت او نیز باید حاکم باشد، ولی قبول این دیدگاه به این معنی نیست که سلایق همه ایرانیان نیز در تعیین خط مشی، سیاست و برنامه دولت هم مشارکت داشته باشد، اگر غیر از این بود دیگر نیازی به انتخابات نبود بلکه با تشکیل یک مجمع عمومی یا لویی جرگه! زعمای قوم! خودشان می نشستند، خودشان هم می بریدند و خودشان هم می دوختند!
انتخابات اتفاقا به عنوان نماد دمکراسی، برای تعیین یک رویکرد و روش مدیریتی خاص در همه جوامع بشری پذیرفته شده و درهیج جامعه ای سابقه ندارد که بازنده انتخابات از برنده سهم خواهی بکند.
بنا براین، منظورآقای روحانی از کابینه فراجناحی، کابینه ای است که از حقوق همه افراد جامعه و طبعا همه جناح ها صیانت کند، نه اینکه افراد منتسب به جناح های مختلف و بخصوص مخالف به درون کابینه راه یابد، چرا که در این صورت این گفته وی که اعضای کابینه باید به دیدگاه و خواسته 24میلیون ایرانی پیروز در انتخابات بطورکامل پایبند باشد، نقض خواهد شد.
لذا کسانی که با تابلو فراجناحی در کاروان کابینه دوازدهم به دنبال سهم خواهی برای جناح بازنده هستند، بهتر است به قواعد بازی تن داده و به آقای رییس جمهوری اجازه دهند افراد شایسته مورد نظرش را خودش برای کابینه اش انتخاب نماید که این رویه به نفع همه است و بس!
آشی که مدعیان فراجناحی در دولت یازدهم برای آقای روحانی پختند بقدری شور بود که امروز بعد از گذشت چهارسال معلوم شد که ورود حتی یک بازیکن غیرهمسو به یک تیم می تواند 90دقیقه آن تیم را آچمز کند، همان سرنوشتی که بر سر دولت یازدهم آمد!
کابینه ای که با زور شمشیر فراجناحی ملقمه ای از وزرای غیرهمگون را برای ارضای خواسته های جناح های شکست خورده در خود جمع کند، نمی تواند مطالبات همگون 24میلیون ایرانی پیروز را پیگیری کند، تجربه دولت یازدهم پیش روی همه ماست، آزموده را آزمودن خطا نیست؟
تاج محمد کاظمی
تاج محمد کاظمی:
روحانی آمد! روحانی با رای مجدد ملت دوباره آمد. روحانی با کوله باری از تجربه آمد. او در این کوله دو تجربه گران سنگ دارد. تجربه ای از جنس چندین دوره نمایندگی مجلس و دبیری شورای امنیت ملی و تجربه ای از جنس چهارسال ریاست دولت یازدهم.
فرایند پیروزی مجدد این حقوقدان و سیاستمدار میانه رو در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران نیز تجربه گران سنگ دیگری را به تجارب قبلی او افزود و این تجربه چیزی نیست جز تشخیص درست و بموقع نیازهای یک ملت.
روحانی در سال 92 نیز هوشمندی خود را در تشخیص این نیازها به رخ رقبای خود کشید و با استفاده درست از فرصت و فضای ایجاد شده و با انگشت گذاشتن روی موضوعات خاص مورد علاقه ملت، آراء آنها را به سمت خود جذب کرد.
امروز روحانی رسما آماده می شود دومین دوره چهارساله ریاست جمهوری خود را آغاز کند، او برای رسیدن به این مرحله از زندگی سیاسی خود راه سخت و دشواری را پیموده است.
آنچه که در چهارسال اول ریاست جمهوری بر روحانی گذشت در مقایسه با شرایط چهارسال هایی از این دست، چه در داخل و چه در خارج، بسیار متفاوت و متمایز بوده است.
شرایط دوره ریاست جمهوری روحانی در بین سال های 1392 تا 1396بدون شک از فردای پیروزی وی در انتخابات سال 92 که با رد صلاحیت آیت الله فقید هاشمی رفسنجانی و کناره گیری هوشمندانه عارف به دست آمد، وارد فاز بحران آفرینی های پی در پی شد و مردم ایران همانطور که در دوره اصلاحات شاهد این بحران افرینی ها بودند، در دوره اول ریاست جمهوری آقای روحانی نیز آنها را با رنگ و لعاب های متفاوت دیدند.
عبوراز پیچ تاریخی
گرچه "بحران آفرین" های حرفه ای در این چهار سال هرچه در چنته داشتند برای جلوگیری از اجرای برنامه های منتخب ملت رو کردند تا به خیال خود مانع انحراف مسیر توسعه کشور شوند، اما معلوم نیست که چرا وقتی همین ملت برای ادامه مسیر چهارسال اول ریاست جمهوری روحانی، او را دوباره انتخاب کردند، این "بحران آفرین" ها به خواست ملت تن نمی دهند و همچنان می گویند که مرغ یک پا دارد.
روحانی در چهارسال پیش رو، به واقع راهی سخت تر، پرتنش تر و پیچیده تر در پیش دارد، این مسیر در همین ابتدا هنوز شروع نشده با معضلات منطقه ای و فرامنطقه ای پیوند خورده و یک پیچ تاریخی فرا روی روحانی قرار گرفته است.
آیا روحانی می تواند ایران را از این پیج تاریخی به سلامتی عبور دهد و مسیر روشن توسعه را که در چهارسال گذشته به رغم همه موانع، زیرساخت های آن را بنا نهاده است، ادامه دهد؟
نگارنده معتقد است که روحانی هیچ چاره ای جز ادامه این مسیر را که 24میلیون ایرانی با رای خود در 29اردی بهشت 96 برای او تعیین کردند، ندارد.
به عبارت دیگر، ماموریت آقای رییس جمهوری در این چهار سال دوره دوازدهم ریاست جمهوری، صرفا چرخاندن چرخ دستگاه اجرایی کشور، همانطور که در 11دوره پیشین بوده است، نیست، بلکه ماموریتی بزرگ از جانب ملتی بزرگ به او محول شده است، ملتی که برای بزرگ ماندن چشم امید به او بسته است.
وقتی در همایش اعضای ستادهای انتخاباتی آقای روحانی که پس از حماسه 29اردی بهشت 96در تالار بزرگ وزارت کشوربرگزار شد، هنرمند برجسته و پیش کسوت سینما و تئاتر ایران، آقای جمشید مشایخی در پشت تریبون خطاب به اقای رئیس جمهوری گفت: در صورت شکست شما در انتخابات، من ایران را ترک می کردم" روحانی عظمت این ماموریت را با تمام وجودش احساس کرد و خطاب به این هنرمند بزرگ گفت: این احساسات پاک شما وظیفه مرا صد چندان سنگین کرده است.
موانع پیش رو روحانی
چه موانعی در این چهارسال پیش رو در مسیر حرکت روحانی برای ادای این وظیفه سنگینش وجود دارد؟ پاسخ به این پرسش با توجه به جمیع اتفاقات گذشته، چه در چهارسال دوره اول ریاست جمهوری او و چه در دوران پیش از آن برای دوره دوم "ریاست جمهوری ها" پیش آمده است، چندان دشوار نیست.
این اتفاقات را می توان به طوفانی تشبیه کرد که به محض اجماع ملت ایران روی یک رییس جمهوری در این کشور بطور طبیعی وزیدن می گیرد، طوفانی که در طول این سال های طولانی بعد از انقلاب از یک پدیده مقطعی به یک پدیده پیوسته تبدیل شده است.
یعنی جریان ها، گروه ها و افرادی که به هر دلیلی رای اکثریت را بر نمی تابند، منشا این طوفان هستند، آنها از همان اول اعلام می کنند که به قواعد بازی تن نمی دهند و ابایی هم از اعلام علنی و رسمی این موضع خود ندارند.
بعد از گذشت حدود چهار دهه ازعمر این جریان ها و گروه ها، امروز بوضوح این احساس در میان اکثریت مردم ایجاد می شود که این جریان ها و گروه ها باید یا به قواعد بازی تن بدهند یا اینکه هزینه سنگین بی قاعدگی و بی نظمی را در جامعه بپردازند.
پرواضح است که روحانی به عنوان نماینده اکثریت ملت ایران، این احساس اکثریت را باید مدیریت کند و گام هایش را طوری بردارد که این جریان ها و گروه ها، گزینه اول را انتخاب کنند و به قواعد بازی تن بدهند.
چگونه روحانی می تواند این ماموریت سترگ را با موفقیت تا انتها پیش ببرد و این ملت بزرگ را از این پیچ تاریخی به سلامتی عبور داده و ثابت کند که فرزند صالح این ملت بزرگ است و انتخاب آنها صحیح ترین انتخاب بوده است؟
سیاستمدار دانا و عالم به زمان
آنچه که در این روزها در عرصه تحولات، کنش ها و واکنش ها در صحنه سیاسی و اجتماعی کشور می گذرد، بوضوح نشان می دهد که آقای رییس جمهوری نه تنها به ژرفنای این ماموریت واقف است، بلکه در قامت یک سیاستمدار دانا و عالم به زمان از پس این ماموریت نیز به خوبی برخواهد آمد.
راقم این سطور مطمئن است که آقای روحانی این ماموریت بزرگ و مبارک را به پشتیبانی نه تنها 24میلیون ایرانی که روز 29اردی بهشت 96 به او رای دادند، بلکه با حمایت همه ایرانیانی که دل در گرو این آب و خاک دارند ولو به او رای نداده یا نتوانسته اند به او رای بدهند، به منزل مقصود خواهد رساند.
گرچه در مسیر این کاروان عظیم، عده ای از هم اکنون به مانند ادوار مختلف گذشته، شمشیر خود را از رو بسته و با تمسک به همه امکانات نرم افزاری و سخت افزاری متعلق به همین ملت در تدارک سنگ اندازی و ایجاد مانع هستند، اما همین افراد چه خوب است که از گذشته پند بگیرند که گذشته چراغ آینده است.
گذشته سرشار از درس است، درس هایی که می توانستیم برای ساختن کشورمان بیاموزیم که نیاموختیم! پیوند مبارک ملت و حاکمیت را، نه در شعار و تریبون صدا و سیما که در پای صندوق های رای، در طول دهه های گذشته به کرات شاهد بودیم و قدر ندانستیم و به منتخبین مردم جفا کردیم و نتیجه اش را هم دیدیم.
نمی گویم روحانی آخرین فرصت است، اما با صدای بلند می گویم روحانی بهترین فرصت است برای ساختن آینده کشورمان! کسانی که ساختن این کشور را چه در گذشته، چه در حال و چه در آینده حق انحصاری خود می دانند بهتر است به آقای روحانی هم حق بدهند که با سلیقه 24میلیون ایرانی بنای آینده ایران را بسازد.
اقتدار ایران عزیز ما، نه از نگاه سخت افزاری به دنیا و خط و نشان کشیدن به دیگران که از نگاه نرم افزاری و دیپلماسی و مذاکره با دنیا قابل دوام و قوام است. اقتداری که نتواند برای لشکر فزاینده بیکاران شغل ایجاد کند، اقتدار نیست، اقتدار آن است که نه تنها سرمایه های عظیم داخلی بلکه سرمایه های عظیم تر خارجی را در خدمت این لشکر قرار دهد.
روحانی مبدع و مبتکر اقتدار نوع دوم است، روحانی سازنده بی بدیل اقتدار پایدار در این کشور است، روحانی سنبل تفاهم، تعامل و تعادل داخلی و خارجی است، حیف نیست این فرصت تاریخی را قدر ندانیم؟
تاج محمد کاظمی - با پایان یافتن سومین و آخرین دور مناظره های زنده تلویزیونی کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری 96، کمپین مبارزاتی این کاندیداها وارد مرحله نهایی و سرنوشت سازی شد.
در این مناظره، کاندیداها مانند دو مناظره قبلی هرچه در چنته داشتند در مقابل دیدگان چندین ده میلیون ایرانی مشتاق رو کردند تا به زعم خود هرچه بیشتر بتوانند رای ایرانی ها را بدست بیاورند.
طبیعی است رای دهندگان ایرانی که بخش اعظم آنها از قبل کاندیدای موردنظر خود را انتخاب کرده اند از این نوع مناظره ها نه به عنوان وسیله ای برای تشخیص درست بلکه برای تایید نظر قبلی خود استفاده می کنند.
به عبارت دیگر طرفدار مثلا آقای روحانی که این مناظره ها را تماشا می کند، اگر آقایان رئیسی، قالیباف و میرسلیم با تمام قوا دولت یازدهم و شخص آقای روحانی و همچنین آقای جهانگیری را مورد شدیدترین اتهامات قرار دهند، نه تنها بقول معروف ککش هم نمی گزد، بلکه عزمش در دادن رای به آقای روحانی از قبل نیز جزم تر می شود.
در آن سو نیز، طرفداران رئیسی و قالیباف که رای دادن به این دو را حتی قبل از کاندیدا شدن آنها واجب می دانستند، به رغم استدلال های منطقی آقایان روحانی و جهانگیری در قبال اتهامات آنها، هرگز کوچک ترین تردیدی در درستی انتخاب خود نداشته و ندارند.
گرچه این مناظره ها بر رای این دو بخش عمده مخاطبان یعنی طرفداران دولت فعلی و مخالفان آن تاثیری ندارد، اما بطور قطع در جهت گیری آراء اقشار خارج از این دو بخش، مشهور به بخش خاکستری، تاثیر بسزایی دارد و می توان گفت نتیجه قطعی انتخابات نیز به آراء این افراد بستگی دارد.
با تمام این تفاصیل، چرا این مناظره ها که هر چهار سال یکبار زحمتش به گردن سازمان عریض و طویل صدا و سیما می افتد و این سازمان به رغم برنامه های خیلی مهم و ارزشمندش! لطف می کند ساعاتی را به طرح نظرات افرادی که قرار است چهارسال مقدرات 80میلیون ایرانی را رقم بزند، اختصاص می دهد، اینقدر طرفدار دارد؟
به نظر من پاسخ این سئوال برمی گردد به یک نقص و خلاء تاریخی که صدا و سیما در طول این چهار دهه بعد از انقلاب در عرصه اطلاع رسانی و ارتباطات اجتماعی کشور بوجود آورده است.
این نقص ناشی از این واقعیت است که صدا و سیما به عنوان یک رسانه انحصاری وظیفه تنویر افکار عمومی را به جای اینکه در قالب یک رویه و سیاست مستمر به عهده بگیرد، هر چهار سال با شروع تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری به فکر برگزاری مناظره های زنده با محتوای افشاگری می افتد تا به قول معروف از این نمد کلاهی نیز برای خود بدوزد و حداقل بحران ریزش مخاطبان خود را بطور موقت هم شده حل کند.
این رسانه که در زمین بدون حریف، سعی می کند بازی تمرینی خود را بازی رقابتی جا بزند، حداقل از این مناظره ها که هم در شکل و هم در محتوا درس های فراوانی برای مسئولان آن دارد، می تواند برای تجدید نظر در سیاست های انقباضی و آزمون پس داده خود استفاده کند.
اگر صدا و سیما با عبرت گرفتن از این گونه درس ها، خیلی زود آنها را بکار می گرفت، شاید جامعه امروز ما به این درجه از نابهنجاری، آن طور که در این مناظره ها نشان داده می شود، نمی رسید و افرادی که با حمایت تفکر حاکم بر همین رسانه به جایگاهی فراتر از شان خود رسیده اند، نمی آمدند در مقابل میلیون ها بیننده آگاه، چوب حراج بر اخلاق و کرامت انسان ها بزنند.
البته مردم آگاه ایران همیشه با رای خود، چوب و شلاق این گونه افراد را به خودشان برگردانده اند و با زبان بی زبانی به تفکر حامی آنها نیز "نه" گفته اند، اما آنچه که مهم است این است که آیا ما از گذشته عبرت گرفته ایم یا اینکه همچنان می گوییم مرغ یک پا دارد و چشم خود را به پیام روشن مردم می بندیم؟
هم زمان بودن برگزاری دو انتخابات مهم ریاست جمهوری و شوراها، گرچه با هدف مشارکت حداکثری مردم در انتخابات از طرف برنامه ریزان کشور طراحی شده بود، اما پیامدهای عینی فعالیت های روسای جمهوری بعد از 11دوره و اعضای شوراها بعد از چهار دوره، نشان می دهد به رغم اینکه ممکن است این برنامه ریزان به هدف شان در کشاندن مردم به پای صندوق های رای، رسیده باشند، اما آیا به هدف اصلی از برگزاری این دو انتخابات، یعنی حل معضلات و مشکلات کشور و قرار گرفتن جامعه در ریل توسعه موزون و پایدار نیز رسیده ایم؟
برای پاسخ به این سئوال در این مجال، تنها به انتخابات شوراها می پردازم و بحث انتخابات ریاست جمهوری را به مجالی دیگرموکول می کنم.
در اصل یکصدم قانون اساسی کشورمان، ذیل فصل هفتم تحت عنوان شوراها آمده است: "براي پیشبرد سریع برنامه هاي اجتماعی، اقتصادي، عمرانی، بهداشتی، فرهنگی آموزشی و سایر اموررفاهی از طریق همکاري مردم با توجه به مقتضیات محلی اداره امور هر روستا، بخش، شهر، شهرستان یا استان با نظارت شورایی به نام شوراي ده، بخش، شهر، شهرستان یا استان صورت می گیرد که اعضاي آن را مردم همان محل انتخاب می کنند."
وقتی قانونگذار ضرورت تشکیل شوراها را "برای پیشبرد سریع برنامه ها" مورد تاکید قرار داده، انتظار نیز چیزی غیر از طراحی و اجرای برنامه های توسعه برای روستا، شهر، شهرستان و استان قابل تصور نیست و منطق حکم می کند که این شوراها در همان چهارسال اول بایستی جامعه هدف خود را در ریل توسعه قرار می دادند و در دوره های بعدی صرفا بحث نظارت و ارتقاء امور برای شوراها باید مطمح نظر بوده باشد.
ولی بینی و بین الله! آیا این منطق در این مدت 16ساله (چهاردوره) شوراها در کشورمان حاکم بوده و قانونگذار و مجریان قانون در این مدت برای تحقق این منطق، عملکرد شوراها را ارزیابی و متناسب با نتایج آن برخورد عملی کرده اند و مردم نیز از این سو، به عنوان رای دهندگان، موکلان و صاحبان اصلی کشور، درباره نتایج اجرای این اصل قانون اساسی از مسئولان قانونی کشور سئوال کرده اند؟
ممکن است گفته شود هدف کدام اصل قانون اساسی بطور کامل محقق شده که حالا اصل شوراها به اهداف تعیین شده رسیده باشد و همین که هرچهارسال، حداقل، انتخابات آن با سلام و صلوات برگزار می شود، خدا را باید شکرگزار باشیم!
این رایج ترین و درعین حال تلخ ترین پاسخی است که ما به هم دیگر می دهیم و چون عادت نداریم پیگیر یافتن پاسخ اصلی باشیم، به همان وضعیت موجود قناعت می کنیم و می گوییم: "طفلکی! شوراها زحمت خودشان را می کشند، مشکل از جای دیگر است و همه چیز که دست شوراها نیست!"
راقم این سطور با توجه به اینکه ماه آینده پنجمین دوره انتخابات شوراها در کشور برگزار می شود، سعی می کند حداقل به عنوان یک موکل، دیدگاه خود را در قبال این انتخابات مطرح کند تا شاید کمکی هرچند اندک برای یافتن سرنخ گمشده در طول این چهاردوره پیشین باشد و خدا را چی دیدی! شاید هم مردم در این دوره با انتخاب درست خود، طرحی نو دراندازند و با خواجه حافظ شیرازی هم کلام شوند که گفته بود:"بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم".
شوراها بستر دموکراسی
برای انداختن این طرح نو قبل از هرچیز همه ما باید در این اصل به یک فهم مشترک برسیم که شوراها در همه کشورها بخصوص جوامع توسعه یافته از ابزار پذیرفته شده برای اجرای دموکراسی و مشارکت مردم در اداره امور جامعه محسوب می شود و هرگونه تشکیک در جایگاه شوراها تحت هرعنوان قابل قبول نیست.
در قدم بعدی همه قبول داریم که از چهار انتخابات کشور، انتخابات شوراها در بحث تایید صلاحیت ها، الحمدالله تافته جدا بافته است! و صلاحیت کاندیداهای شوراها توسط مجلس به عنوان یک قوه انتخابی از سوی مردم، تعیین تکلیف می شود و این موضوع تا حدود زیادی دایره اختیارات مردم را در انتخاب کاندیداهای موردنظرشان وسیع تر می کند.
با این شرایط نسبتا مطلوب، می توان گفت که در انتخابات شوراها، توپ در زمین مردم است و مردم به نحو شایسته باید از این توپ استفاده کنند و شرط استفاده مطلوب از این موقعیت نیز چیزی نیست جز اینکه از میان کاندیداها، سره را از ناسره تشخیص بدهند و به افرادی رای بدهند که وقتی انتخاب شدند، نماینده واقعی مردم باشند و منافع مردم را با هیچ گزینه دیگر معاوضه نکنند.
برای تشخیص چنین افرادی چه معیار ها و ملاک هایی را باید درنظر گرفت و اصولا رویکرد مردم برای انتخاب نمایندگان واقعی خود در شوراها مبتنی بر کدام اصول باید باشد؟
گرچه مجموعه رویکردها، سیاست ها، نگاه ها، قوانین، مقررات، برخوردها، سنت ها، عادت ها و تبلیغات که در طول چهار دوره گذشته نسبت به شوراها چه از سوی قوای سه گانه، چه از سوی مردم و چه از سوی خود اعضای شوراها صورت گرفته است، جایگاه، شان و کارآمدی شوراها را به شدت تنزل داده است، اما راقم این سطور به جد معتقد است که اگر در این دوره، مردم بر خلاف دوره های گذشته، رفتارشان را عوض کنند و افرادی متفاوت از شوراهای گذشته را انتخاب کنند، می توان امیدوار شد که جایگاه فروپاشیده شوراها ترمیم شود و این ابزار قوی مردمسالاری به آغوش خود مردم بازگردد.
معیارها برای انتخاب کاندیداهای اصلح
و اما، معیارها و ملاک ها برای انتخاب کاندیداهای اصلح برای مردم کدام است؟ بنده به عنوان یک رای دهنده تا روز 29اردی بهشت 96تلاش خواهم کرد تا از میان خیل عظیم کاندیداهای شوراهای شهر و روستا، کسانی را شناسایی و انتخاب کنم که دارای شرایط ذیل باشند:
چهار نکته درباره شوراها
در ادامه به این چند مورد نیز اشاره می کنم:
الف - از اتفاقات تلخ چهار دوره گذشته شوراها می توان به تضعیف و تسلیم شوراها در مقابل قدرت شهرداران اشاره کرد که به رغم اختیارات قانونی شوراها برای کنترل قدرت شهرداران، این شهرداران بودند که با استفاده از ضعف برخی از اعضای شوراها و ایجاد اختلاف در میان آنها، همیشه دست بالا را در مناسبات اداری و بخصوص مالی با شوراها داشته و دارند و بخصوص در شهرهای بزرگ که حجم درامد و گردش مالی شهرداری ها بسیار بالاست، متاسفانه شوراها بخاطر عدم انسجام و نبود اتحاد داخلی، دنباله رو شهرداران بوده وهستند و از انجام وظایف ذاتی و قانونی خود یعنی نظارت بر فعالیت شهرداران بازمانده اند. این شرایط محصول انتخاب نادرست اعضای شوراها توسط مردم است که می طلبد برای جلوگیری از تکرار این رویه ناصواب، مردم از دادن رای به کسانی که حقوق و منافع مردم را وجه المصالحه بازی های سیاسی، جناحی و باندی کرده و با پشت کردن به منافع مردم در پشت شهرداران موضع می گیرند، خودداری کنند. البته طرح این موضوع به این معنی نیست که رابطه همه شهرداران با شوراها اینگونه است، بلکه مراد، نشان دادن ضعف برخی از اعضای شوراهاست که باعث تبدیل شهرداران به قدرت های مافوق قانون می شوند.
ب – بسیاری از اعضای شوراها، شهرداران و دهیاران و صد البته مدیران دستگاه های دولتی، نبود امکانات و اعتبارات کافی، حمایت نشدن از سوی دولت، موازی کاری، همکاری نکردن مردم و دهها دلیل و مانع دیگر را عامل عدم موفقیت خود در انجام بهینه وظایف و ماموریت های تعریف شده شان می دانند و زمین و زمان را شاهد می گیرند که اگر این دلایل و موانع نبود، آنها کاری می کردند کارستان!
در این خصوص از شوراها( بقیه فعلا موردنظر نیست) فقط این سئوال را می کنم: چرا به رغم تداوم وجود این دلایل و موانع در طول این سال های گذشته، شما همچنان صندلی شورا را رها نکرده و استعفا نداده اید؟ منطق حکم می کند که اگر من به این نتیجه رسیدم که در شورا نمی توانم و نمی گذارند کار کنم، یک روز نیز نباید معطل بکنم و جایی را اشغال کنم که نه تنها سودی برای مردم ندارد، بلکه برای آنها هزینه بر نیزاست!
ج – مردم باید بدانند که شوراها محلی برای خدمت به کل جامعه است، کاندیداهایی که در تبلیغات انتخاباتی خود برای کسب آراء بیشتر بر طبل قومیت گرایی، طایفه بازی و فامیل دوستی می کوبند، در واقع از همان اول مبادرت به نقض غرض می کنند و بدیهی است این گونه افراد با فلسفه تشکیل شوراها مخالفند و رای دادن به این گونه افراد همان و کمک به انشقاق و تفرق جامعه نیزهمان خواهد بود.
د– گسترش و فراگیر شدن شبکه های اجتماعی بهترین شرایط را برای پالایش سره از ناسره در میان کاندیداهای شوراها فراهم ساخته است، حال که متولیان انتخابات شوراها برای گرم کردن تنور انتخابات! شرایط انتخاب شدن را بسیار سهل کرده اند، بطوری که همه احساس مسئولیت کرده اند! و وارد این میدان کارزار انتخاباتی شده اند، مردم برای شناسایی افراد اصلح در میان این خیل عظیم شیفتگان خدمت! باید از این شبکه ها نهایت استفاده را ببرند.
جوانان امروز کشور که الحمدالله در این شبکه ها حضور فعال دارند، باید تمام هم وغم خود را تا روز انتخابات بکار بگیرند و با بررسی، تحقیق، کنکاش و تحلیل مسائل جامعه خود در هر شهر و روستا، کاندیداها را به چالش بکشند و با طرح سئوالات تخصصی و آوردن سوابق آنها، کاربران این شبکه ها را با ماهیت واقعی این کاندیداها آشنا سازند.
به امید انتخاب نمایندگان متفاوت از "همه دوره های گذشته شوراها"!
دیدار در پای صندوق های رای در 29اردی بهشت 96 !
تاج محمد کاظمی