همزیستی نیوز - روز 9فروردین 96دو خبر ذیل روی خروجی خبرگزاری های داخلی قرار گرفت:
1- در نوروز 96 هر 71 دقیقه، یک نفر در تصادفات جادهای در ایران کشته شده است- پایگاه خبری پلیس
2- در هفتاد مورد تیراندازی ثبت شده در 24 ساعت گذشته در ایالتهای مختلف آمریکا، دست کم 19 نفر کشته شدند. – باشگاه خبرنگاران جوان
اگر آمار تلفات ناشی از تصادفات جاده ای را در ایران بخواهیم در 24ساعت یعنی یک شبانه روز محاسبه کنیم به رقم تقریبی 20کشته می رسیم. بنابراین در مسابقه تلف کردن جان انسان ها بین رانندگان بی احتیاط ایرانی با هفت تیرکش های آمریکایی براساس آمار رسمی اعلام شده، این رانندگان ایرانی با اختلاف یک کشته برنده این مسابقه شدند!
نتیجه این مسابقه مهیج مرا به یاد نوشته ای درباره این تراژدی انداخت که قبلا نوشته بودم و بد نیست بخش کوتاهی از آن را با هم بخوانیم:
شما کدام سکانس را قبول می کنید؟
به نظر شما، رانندگان خودرو خطرناک تر هستند یا هفت تیر کش ها؟
قربانیان سوانح رانندگی مظلوم تر و بی دفاع تر هستند یا قربانیان هفت تیر کشی ها؟
برای یافتن پاسخ این پرسش ها، توجه شما را به شرح دو سکانس از عملکرد این دو اسلحه مرگبار جلب می کنم:
سکانس اول: تصور کنید در یک خیابان خلوت راه می روید، ناگهان یک نفر، هفت تیر به دست، راه را بر شما می بندد و شما را تهدید می کند که در صورت قبول نکردن خواسته او به سمت شما شلیک خواهد کرد!
سکانس دوم: تصور کنید در یک خیابان خلوت راه می روید، ناگهان یک خودرو از لاین مخالف به سمت شما به سرعت پیش می آید و تا شما به خود بجنبید مثل اجل معلق به شما رسیده و ………!
کدام سکانس؟
حال این پرسش را طرح می کنم: اگر قرار است در جایی که شما زندگی می کنید، یکی از این دو سکانس، یک بار در هر 71دقیقه تکرار شود، شما کدامیک را قبول می کنید؟
من شخصا سکانس اول را قبول می کنم، چرا که حداقل حق انتخاب دارم و می توانم یا با اجابت خواسته هفت تیرکش مذکور، جانم را نجات دهم، یا با او درگیر شوم و یا راه سوم یعنی گریز از معرکه را انتخاب کنم که درهر صورت تا ۵۰درصد شانس زنده ماندن را دارم!
اما در سکانس دوم، من هیچ فرصتی برای انتخاب ندارم و دست و پا بسته، تسلیم فردی می شوم که پشت فرمان خودرو نشسته و آگاهانه یا ناآگاهانه(هیچ فرقی نمی کند)، با قصد قبلی یا بدون قصد قبلی(هیچ فرقی نمی کند)، دارای گواهینامه یا بدون گواهینامه(هیچ فرقی نمی کند)، مسلط به فنون رانندگی یا ناآشنا به این فنون(هیچ فرقی نمی کند) به سمت من می آید و تا من بجنبم یا دو متر به بالا پرتاب یا زیر چرخ های خودرو له شده ام و اگر خیلی خوش شانس باشم چند تا استخوان بدنم خرد شده و جنازه به ظاهر زنده ام تا آخر عمرم، هم وبال خودم و هم وبال خانواده ام و هم وبال جامعه ام می شود!
شما کدام سکانس را قبول می کنید؟
همزیستی نیوز - تحویل سال نو دو وجه عمده دارد، یکی، سالی که عمرش به سر می رسد و دیگری، سالی که قرار است معبود آرزوهای ما انسان ها باشد، آرزوهایی که در طول سال های گذشته به آنها نرسیدیم و فکر می کنیم در سال نو، شاید فرجی بشود و ما حداقل به بخشی از این آرزوها برسیم.
در حقیقت، ما انسان ها به امید و آرزو زنده ایم و همین تحویل و تحول سال و طبیعت هم در راستای امیدها و آرزوهای ما انسان ها صورت می گیرد و در واقع، این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، یعنی تحویل سال نو بدون آرزو و آرزوهای ما بدون تحول، تجدد و نو گرایی، هردو سرابی بیش نخواهد بود.
برای ما ایرانی ها سال های 95 و 96 سال هایی است مثل بقیه سال های گذشته، سال هایی که آرزوهای مان با آنها آمدند و با آنها هم رفتند، آنچه که باقی ماند حسرت است و نگاهی عمیق به عمری که مثل برق گذشته است.
فرقی نمی کند، چند سال از عمرمان گذشته است، یک دهه، دو دهه، سه دهه، چهاردهه، پنج دهه و الی آخر، مهم این است که عمر ما ایرانی ها در این چند دهه اخیر به سرعت برق گذشته است، تا آمدیم به خود بجنبیم، دیدیم عمری از ما گذشته است، عمری که سرتاسر در تلاش بودیم، تلاش برای چی؟
ما آنقدر در تلاش بودیم و در تلاش هستیم که حتی فرصت نکردیم و فرصت نمی کنیم به این پرسش پاسخ بدهیم، واقعا برای چی داریم تلاش می کنیم؟
طبیعی است ما انسان ها تلاش می کنیم که "امروزمان بهتر از دیروز و فردای مان بهتر از امروز باشد" این پاسخ قطعی همه ما انسان ها به این پرسش است و شکی در درستی این پاسخ نیست.
اما این پاسخ که در واقع هدف و آرمان ما انسان هاست، آیا در عمل و در دنیای واقعی به منصه ظهور می رسد یا اینکه مثل بسیاری از آرزوها و آمال ما، فرجامی جز پیوستن به تاریخ ندارد.
یعنی واقعا ما دوست داریم و دوست داشتیم که امروزمان بهتر از دیروز بشود یا اینکه در این چند دهه گذشته، شرایط طوری بوده که همه ساله می گفتیم"سال به سال دریغ از پارسال"!
واقعا این پارادوکس را چگونه باید جمع بکنیم، مگر قرار نیست و قرار نبوده که پیشرفت کنیم، مگر شعار بنیادین جامعه انسانی، توسعه و فتح قله های پیشرفت و ترقی در همه عرصه های زندگی فردی و اجتماعی انسان ها نبوده و نیست؟
پس چرا ما همیشه نگاه مان به گذشته است و حسرت آن سال های گذشته را می خوریم، از هوایی که تنفس می کنیم، از نانی که می خوریم و از قیمت و کیفیت کالا و خدماتی که می خریم گرفته، تا آموزش و مدارک تحصیلی، حقوق و درآمد و اخلاق و ارزش ها، همه و همه اینها را که توصیف می کنیم، می گوییم:"هوا هم هوای آن دوران! دانشگاه هم دانشگاه آن دوران و اخلاق و ادب هم، اخلاق و ادب آن دوران"!
همین حرف ها که در فرهنگ محاوره ای ما جای پای محکمی برای خود دست و پا کرده است، حکایت از این دارد که ما از آنچه که داریم راضی نیستیم و حسرت آنچه را که در گذشته داشتیم، می خوریم.
دلیل اینکه به رغم گذشت زمان، افزایش امکانات و ارتقاء دانش و فناوری، کیفیت ماده و معنی، هر دو، در جامعه ما، سیر نزولی داشته است، چه می تواند باشد؟
بدون تردید، این دلیل چیزی نیست جز اینکه ضعف در مدیریت و نظارت تولید، به کاهش کیفیت کالای تولیدی یا خدمات منجر شده است، به این معنی که در هنگام تولید، مدیریت داخلی و خارجی فاقد کارآیی لازم بوده و نظارت هم به درستی انجام نشده و در نتیجه کیفیت تولید هم نزول کرده و این روند تولید چون از همان اول جلوش گرفته نشده است هرسال بدتر و بدتر شده و کار به جایی رسیده که دیگر امکان متوقف کردن این تولید نیست.
چرا ما نمی توانیم این چرخ معیوب تولید و فاقد کیفیت لازم را متوقف کنیم؟ دلیلش روشن است، چون متاسفانه آن سوی قضیه هم مشکل دارد، یعنی مصرف کنندگان نیز این وسط به عنوان مهم ترین مشوق تولید، شریک تداوم چرخش این چرخ معیوب هستند.
البته مصرف کننده مقصر نیست، چرا که مصرف کننده از حداقل حقوق مصرف کننده در تمام دنیا، یعنی حق انتخاب برخوردار نیست و در نتیجه نمی تواند از شراکت در این روند ناصواب یعنی تولید فاقد کیفیت لازم خودداری کند.
چرا مصرف کننده در جامعه ما از حق انتخاب برخوردار نیست؟ پاسخ این پرسش چیزی نیست جز اینکه بگوییم انحصار در تولید و فقدان رقابت، جایی برای تنوع تولید باقی نمی گذارد و وقتی هم تنوع در تولید نباشد، جایی برای انتخاب توسط مصرف کننده نیست و در نتیجه، همه مصرف کنندگان مجبورند هرچه که تولید کننده انحصاری تولید کرد، مصرف بکنند و طبیعی است در چنین شرایطی، تولیدکننده هیچ انگیزه ای برای ارتقاء کیفیت محصولات خود نخواهد داشت، آن چه که بر سر صنعت خودروسازی در سال های بعد از انقلاب آمد، مصداق بارز این واقعیت تلخ است.
کاهش در کیفیت خدمات و نزول اخلاق و ارزش های انسانی هم داستانش مفصل است و نیازی به تکرار مصادیق و آوردن مثال نیست، چرا که همه ما به انحای مختلف با مظاهر و مصادیق آنها در زندگی فردی و اجتماعی خود آشنا هستیم.
زمان چندانی نگذشته است از دورانی که قول مرد، قول بود و حرف مرد، حرف و واژه هایی مانند صداقت، تعهد، وجدان، رفاقت، برادری، احترام، بزرگی، کوچکی و دهها و صدها واژه دیگر که چون خون در رگ ها، در تارو پود ما انسان ها جریان داشت، اما امروز کجایند این ارزش های گرانسنگ زندگی ما انسان ها که با آنها زندگی می کردیم و برای آنها حتی حاضر بودیم زندگی مان را فدا کنیم.
بنابراین، در نبود این ارزش ها، پر بیراه نیست که مردم می گویند سال به سال دریغ از پارسال، گرچه همین مردم در دید و بازدیدها و نوشتن پیام های تبریک سال نو، بهترین ها را برای یکدیگر آرزو می کنند، اما به ندرت می توان کسی را یافت که یقین داشته باشد سال نو بهتر از سال های گذشته باشد.
با تمام این تفاصیل، سال نو تحویل شد و سال 95جای خود را به سال 96داد، چکار کنیم که حداقل این بار نگوییم سال به سال دریغ از پارسال، یعنی سال 96را نه تنها بهتر از سال 95بلکه به سالی نمونه و بهتر از همه سال های گذشته تبدیل کنیم.
این شدنی است منوط به اینکه در سال 96 با استقلال رای، تصمیم بگیریم، یعنی یکبار برای همیشه درباره آینده و مقدرات خود، خانواده، شهر و کشورمان، خودمان تصمیم بگیریم، اجازه ندهیم دیگران برای ما تعیین تکلیف کنند، از تعصبات کور قبیله ای، قومیتی، جنسیتی، هم ولایتی، گروهی، حزبی و جناحی در تصمیمات مان بپرهیزیم.
نتایج تصمیماتی را که در سال های گذشته، نه خودمان، بلکه دیگران برای ما گرفتند، یا آنها را بدون تحقیق و یقین پیدا کردن، اتخاذ کردیم، خوب بررسی و حلاجی کنیم، کار سختی نیست، آنچه که عیان است، چه حاجت به بیان است!
مشکلات کلان بر زمین مانده در جامعه امروز، یک روی سکه ای است که روی دیگر آن همین تصمیمات ماست که هردو سال یکبار آن را تکرار کردیم.
منشاء این مشکلات بطور قطع مربوط به تصمیمات ما در این دو سال و چهار سال گذشته نیست، بلکه مربوط به تصمیماتی است که در این سال های دراز گذشته گرفتیم ولی هرگز از نتایج آنها عبرت نگرفتیم، آیا در سال 96می توانیم تصمیماتی متفاوت بگیریم تا یکبار هم شده نگوییم"سال به سال دریغ از پارسال"؟
تاج محمد کاظمی
هشتم ماه مارس میلادی به عنوان روز جهانی زن در بسیاری از کشورها جشن گرفته شد.حیفم آمد که درباره این روز یعنی در واقع درباره دفاع از حقوق زنان که مهم ترین انگیزه و هدف بانیان این روز بوده است، چیزی ننویسم.
اولین بار در سال 1909میلادی مراسم روز زن در نیویورک برگزار شد و از آن زمان تاکنون که قریب به یک صد و هفت سال می گذرد همه ساله این روز که از سوی سازمان ملل به عنوانِ «روز حقوق زنان و صلح بینالمللی» به رسمیت شناخته شده در اکثر کشورهای جهان جشن گرفته می شود.
اینکه چرا بعد از گذشت بیش از یک قرن از آغاز جنبش زنان دنیا برای استیفای حقوق شان، هنوز در برخی از جوامع دنیا صدای برابری خواهی و سهم خواهی در مدیریت ها از سوی زنان همچنان شنیده می شود، سئوالی است که خود زنان باید تلاش کنند پاسخی درخور برای آن پیدا کنند.
به نظر می رسد که مشکل تضییع حقوق زنان قبل از اینکه یک مشکل ناشی از تبعیض جنسیتی و منشاء آن صرفا جنس مخالف زن باشد، یک مشکل اجتماعی است که براساس آن نه تنها به حقوق زنان بلکه به حقوق مردان نیز تعرض می شود.
منطق حکم می کند که افراد یک جامعه فارغ از تفاوت های جنسیتی و در شرایط برابر و تنها براساس لیاقت شان در امور توسعه جامعه شان مشارکت کنند، اما اگر افرادی در یک جامعه بخاطر جنسیت شان از مشارکت در این امور کنار گذاشته شوند، شرایط در آن جامعه منطقی و مساعد نیست.
بررسی وضعیت زنان در جوامع مختلف امروز جهان نشان می دهد این شرایط در بسیاری از آنها مساعد نیست و به رغم تفاوت های معنی دار بین کیفیت زندگی زنان در این کشورها، بسیاری از آنها از یک درد مشترک رنج می برند و آن اینکه درصد بالایی از جمعیت زنان نسبت به حقوق شان بی تفاوت هستند.
اگر حضور زنان در قانون گذاری(پارلمان) و مدیریت بخش دولتی، عمومی و خصوصی را معیاری برای تلاش آنها برای احقاق حقوق شان درنظر بگیریم، آمارهای رسمی اعلام شده از سوی سازمان ملل در خصوص سهم زنان در این مدیریت ها، نشانه ای بارز از اثبات ادعای مذکور می تواند باشد.
براساس آمار منتشره از سوي سازمان ملل درسال2008 میلادی زنان ايران به رغم تشکیل نیمی از جمعیت کشور، سهم شان در مديريت و قانونگذاري كشور تنها 16 درصد بوده و این رقم در سال2015میلادی به 14.6درصد سقوط کرده است، بررسی این سهم در سایر کشورها هم نشان می دهد که به غیر از چند کشور دنیا که سهم زنان در مدیریت آنها بالاتر از 50درصد است تقریبا در اکثر کشورها حتی در برخی از کشورهای توسعه یافته، سهم زنان در مدیریت ها نسبت به مردان بسیار پایین است.
بنابر این به رغم حضور گسترده و چشمگیر زنان در عرصه های مختلف فرهنگی، هنری، آموزشی، رسانه ای و ورزشی در ایران و جهان و نقش آفرینی آنها در این عرصه ها، حضور زنان در عرصه های سیاسی، اقتصادی و مخصوصا مدیریتی و قانونگذاری بسیار محدود و کم اثر است و می طلبد که زنان برای تغییر این نابرابری، خود به پا خیزند و سهم خودشان را در این عرصه ها افزایش دهند.
برای نیل به این هدف، زنان هیچ چاره ای جز اینکه خود وارد میدان عمل شده و رهبری و مدیریت را در این کارزار به دست بگیرند، چاره دیگری ندارند و این مهم امکان پذیر نیست مگر اینکه زنان بتوانند در مقاطع حساس زندگی اجتماعی از جمله انتخابات در تصمیم سازی و تصمیم گیری خود و دیگران فعال مایشاء باشند و هم به عنوان انتخاب شونده و هم به عنوان انتخاب کننده در تصمیمات دیگران تاثیر مثبت در جهت منافع اکثریت جامعه بگذارند.
دو انتخابات پیش رو، بهترین فرصت برای زنان کشورمان است که بطور فعال در انتخاب یک رییس جمهوری و اعضای شوراهای شهر و روستا که مدافع واقعی حقوق زنان باشند، مشارکت کنند.
گرچه در کشورمان سابقه نداشته که یک زن رییس جمهوری باشد(به رغم برگزاری یازده دوره انتخابات ریاست جمهوری همچنان منظور قانونگذار از واژه رجل سیاسی در قانون اساسی محل اختلاف نظر حقوق دان هاست!!) اما سوابق، عملکرد و تفکر روسای جمهوری پیشین، بهترین معیار برای زنان است تا تفکری را که به تکریم زن نه در شعار و کلیشه بلکه در قانون و عمل پایبند است، انتخاب کنند.
راقم این سطور گرچه معتقد است که هر رییس جمهوری هم که بیاید نمی تواند حقوق بر زمین مانده نه تنها زنان بلکه مردان این سرزمین را نیز محقق سازد، ولی از این طرف اعتقاد راسخ هم دارد که زندگی ما انسان ها مانند یک رودخانه در جریان است و نباید به زلالیت این رود بخاطر منشاء یا مقصد آن خدشه وارد کنیم و باید برای انتخاب یک رییس جمهوری یا اعضای شورای اسلامی که حداقل این زندگی فعلی مان را بدتر از گذشته نکنند، تلاش کنیم، همانطوری که قبل از آن هشت سال مشهور این تلاش را نکردیم و چوبش را هم خوردیم.
انتخابات شوراهای شهر و روستا نیز به نظر راقم این سطور بهترین فرصت برای زنان کشورمان است تا این همایش ملی و ماحصل آن یعنی شوراها را به محلی برای احقاق حقوق شان تبدیل کنند، چرا که اولا منعی برای ورود زنان به این شوراها نیست و ثانیا نوع وظایف و اختیارات این شوراها با علایق و توانمندی های زنان سازگاری بیشتری دارد.
بی تفاوتی بخش اعظم زنان کشورمان در انتخابات شوراها در دوره های گذشته و ورود تعداد انگشت شماری از زنان به شوراهای برخی شهرهای بزرگ از جمله تهران باعث شد که توجه به نقش زنان حداقل در امور شهروندی و شهر نشینی بخاطر اقلیت بودن زنان در این شوراها از یک طرف و ناتوانی و ناکارآمد بودن برخی از این زنان عضو شوراها از طرف دیگر به حاشیه رانده شود.
و آخر اینکه، زنان توانمند و کارآمد کشورمان که تعدادشان نیز در همه عرصه ها بسیار زیاد است با حضور پرتعداد و موثر خود در شوراها می توانند روحی تازه به کالبد فرسوده و بریده از مطالبات واقعی موکلان این شوراها بدمند و نشاط، امید و سازندگی را در شهرها جایگزین رخوت، ناامیدی و سیاسی کاری و جناح بازی این شوراها کنند.
تاج محمد کاظمی
با عذرخواهی مجدد وزیر محترم بهداشت، درمان و آموزش پزشکی از فرماندار و مردم شهرستان محروم بدره استان ایلام به نظر می رسد که فرهنگ حسنه عذرخواهی در میان دولتمردان و مجلسیان کم کم درحال گسترش است و می طلبد که این ره آورد دولت یازدهم و مجلس دهم بیش از پیش مورد حمایت و عنایت همه دلسوزان واقعی کشور قرار بگیرد.
البته فرهنگ عذرخواهی که دراین دولت و مجلس باب شده است از قواعد بازی در یک نظام مردم سالارانه محسوب می شود و مورد دکتر سید حسن هاشمی و قبلا نیز آقایان دکترعارف و دکتر پزشکیان که به صراحت از مردم عذرخواهی کرده اند، نه به عنوان یک رویه همگانی در این دو قوه که بنا به اعتقاد راسخ راقم این سطور، ناشی از شخصیت والا و نگاه بلند این بزرگواران به مقوله پاسخگویی به مردم است.
بدیهی است داشتن یک شخصیت والا و برخورداری از یک نگاه بلند، وجه مشخصه انسان ها نسبت به یکدیگر است، اما باید قبول کنیم که ما انسان ها بسیار ضعیف هستیم و هر آن در معرض سقوط قرار داریم، به این فراز از نوشته های وزیر محترم بهداشت در متن عذرخواهی ایشان از فرماندار و مردم بدره توجه کنیم:" بالاخره ما انسانیم و گاه در شرایطی خاص، ناخواسته به گونهای رفتار میکنیم که خود نمیخواهیم. با این حال باور دارم که هیچ دلیلی نباید سبب میشد رفتاری تند از من سر بزند؛ پس وقتی آرام شدم یک بار دیگر با خود عهد کردم در برابر اهریمن درون بایستم و اجازه ندهم به بهانهای، آن برخورد را برایم موجه جلوه دهد که آموختهایم این توجیهات، آرام آرام آدمی را به غفلتی میکشاند که شایسته شرافت انسانی نیست."
این نگاه آقای وزیر، اوج بلندی روح و نظر یک انسان است و می طلبد که همه ما در تقویت نگاه هایی از این دست که صد البته در میان همه اقشار کشور عزیزمان فراوان است با زبان مان، قلم مان و رفتارمان به جد بکوشیم، اما راقم این سطور نمی تواند به رغم همه این واقعیات از یک عامل کلیدی در تقویت و ارتقاء فرهنگ عذرخواهی در جامعه امروز کشور سخن نگوید و آن ورود و ظهور شبکه های اجتماعی درکشور و انتقال مبارک و میمون مدیریت رسانه های اجتماعی به خود مردم است.
تردیدی نیست که امروزه این شبکه ها به رغم همه آفت های احتمالی آنها با زمینگیر کردن رسانه های سنتی، کم کم رابطه "مسئولان – رسانه های سنتی – مردم” را به رابطه "مردم – رسانه های اجتماعی – مسئولان" تغییرجهت داده اند و این تلقی که مسئولان به پشتوانه رسانه های سنتی انحصاری از یک حاشیه امن برخوردار هستند، دیگر کم کم رنگ باخته است.
اتفاقاتی مانند آنچه که وزیر محترم بهداشت بخاطر آن دوبار، هم به صورت صوتی و هم به صورت مکتوب، در محضر دهها میلیون کاربر شبکه های مجازی از فرماندار و مردم شهرستان محروم بدره استان ایلام عذرخواهی کرد، نمونه ای بارز از نقش بی بدیل شبکه های اجتماعی در تغییر جهت این رابطه بود، به این معنی که اگر آن "رفتار تند" به تعبیر شجاعانه و درخور تحسین وزیر محترم بهداشت، توسط شبکه های اجتماعی در جامعه منتشر نمی شد، آیا ایشان در مقابل فشار بی امان"اهریمن درون" خود برای "موجه جلوه دادن" این "رفتار تند" خود می توانست مقاومت کند؟
در پاسخ به این سئوال، بنده معتقدم وزیر بهداشت و افرادی به مانند ایشان که قهرمانانه از مردم عذرخواهی می کنند، این اقدام شان نه بخاطر به قول معروف رو شدن دست شان توسط این شبکه های اجتماعی که بخاطر به رسمیت شناخته شدن این شبکه ها توسط این بزرگواران است، چرا که کم نیستند کسانی که صدای کوس رسوایی شان توسط این شبکه ها به آسمان هفتم نیز رسیده، ولی چون اعتقادی به این شبکه ها ندارند! و هرانچه را که این شبکه ها منتشر می کنند توطئه دشمن! می انگارند با مقوله ای به نام عذرخواهی هم بیگانه اند و تازه یک چیزی هم از مردم طلبکارند!
گرچه این جماعت به کمک رسانه های سنتی سوار بر مرکب مراد در یک جاده یک طرفه چهارنعل می تازند، اما همانطور که در کارزارهای انتخاباتی، بواسطه شبکه های اجتماعی مجبورشدند به رای و اراده مردم تمکین کنند، بطور قطع روزی در مقابل قدرت لایزال افکار عمومی منبعث از این شبکه ها هم مجبور خواهند شد که پاسخگوی عملکرد خود باشند و از مردم عذرخواهی کنند.
تاج محمد کاظمی
در شورای اداری استان گلستان استاندار محترم در حضور وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی از عملکرد برخی از خبرنگاران استان انتقاد کرده و فرموده اند: "برخی از خبرنگاران هنوز نمی دانند که چگونه و چه سوال داشته باشند و چگونه مطالب را پردازش کنند." (خبرگزاری مهر 9اسفند 95)
نگارنده به عنوان یکی از اصحاب رسانه استان که بخشی از سابقه رسانه ای بیش از سه دهه خود را در این استان سپری کرده است، نظر آقای استاندار محترم را در این خصوص به نکات ذیل جلب می کنم:
تاج محمد کاظمی
اول صبح که سوار خودرو شدیم قبل از هرچیز رادیو را روشن کردم، دخترم که دبیرستانی است و پسرم هم سال آخر دانشگاه، نگاهی به همدیگر کردند و لبخندی به هم زدند. معنی و مفهوم این لبخند برای من کاملا روشن بود. نسل جوان امروزی با رادیو کاملا بیگانه است و بخصوص برنامه های صدای ایران که به رغم تنوع ایستگاه ها برای این نسل اصلا جذابیتی ندارد.
گفتم بچه ها! ساکت باشید! خبر مهمی قرار است اعلام شود! وقتی گفتم که ایران برای دومین بار جایزه اسکار گرفته و این افتخاری بزرگ برای همه ما ایرانیان است، گل از گل بچه ها شکفت و این بار، لبخندشان نه تمسخر که موجی از غرور و افتخار را به نمایش گذاشت.
سکوت داخل خودرو را فرا گرفته بود، همه گوش ها را تیز کرده بودند تا بشنوند رادیو پیام که هر15دقیقه آخرین خبرها را پخش می کند، خبر این موفقیت جهانی اصغر فرهادی را چگونه نقل می کند!
وقتی گوینده خبر چند خبر را خواند ولی اشاره ای به برنده شدن فیلم فروشنده در اسکار2017 نکرد، با تعجب به بچه ها گفتم که یا در بخش های قبلی این خبر خوانده شده یا در بخش های بعدی می خوانند.
چندین 15دقیقه نیز سپری شد! ولی خبری از اسکار و برنده شدن فروشنده فرهادی در هیچکدام از بخش های خبری رادیو پیام پخش نشد!
بچه ها بی خیال شده بودند، من هم به قول معروف حالم گرفته شده بود، یواشکی به عیال که در صندلی جلو خودرو نشسته بود، گفتم: یادته دیروز همین رادیو پیام یک خبر خاص! را در همه بخش های خبری تکرار می کرد، بطوری که من گفتم درسته که یک موسسه بی نام و نشان، مردم یک کشور را تنبل ترین مردم دنیا معرفی کرده، حالا ما 24ساعته آن خبر را پشت سر هم تکرار کنیم که چی بشود؟ اما وقتی نوبت به اسکار و فروشنده و فرهادی برسد، آقا یا خانم سردبیر خبر رادیو پیام، اصلا به رویش هم نمی آورد که یک ایرانی، نام ایران را در دنیا بلند آوازه کرده است.
وقتی بچه ها را رساندم مدرسه و برگشتم خانه، منتظر شدم ساعت 9صبح بشه تا مشروح این خبر را از تلویزیون تماشا کنم و لذت ببرم! اما وقتی در عناوین خبرهای این بخش مهم خبری سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز اشاره ای به توزیع جوایز اسکار و برنده شدن یک ایرانی نشد، دلم گرفت!
دلم برای فرهادی سوخت! احساس غریبی بهم دست داد، آیا کاری که فرهادی کرده بود، درست نبود؟ اشتباه بود؟ مطرح شدن نام ایران در بزرگ ترین و معتبر ترین فستیوال هنری دنیا و برنده شدن در آکادامی اسکار که همه دنیا برای دستیابی به آن لحظه شماری می کنند، کار درستی نبود؟
طبیعی است که درست بودن یا نادرست بودن کار امثال فرهادی و فرهادی ها را یک سردبیر ناشناخته خبر صدا و سیما یا یک سردبیر یک روزنامه، نشریه، پایگاه خبری یا سایت اینترنتی وابسته به نهادهای قدرت کم مخاطب، نمی تواند تعیین کند، چرا که بزرگی و عظمت کار این افراد را مرجعی به نام افکار عمومی تعیین می کند، مرجعی که به هیچکس باج نمی دهد.
ما ممکن است از رسانه ای که در اختیارمان است به نام مثلا مردم، از زبان مثلا مردم و بنا به خواسته مثلا مردم آرزوها و آمال خود را در خصوص مسائل مختلف داخلی و خارجی مطرح کنیم و فکر کنیم که مخاطبان ما، چشم و گوش بسته آنها را به عنوان وحی منزل می پذیرند! که صد البته، این گونه افکار همیشه به در بسته خورده است.
ما ممکن است فکر کنیم اگر فرهادی و فرهادی ها را از رسانه مان حذف کنیم، یا انواع و اقسام تهمت و افترا به آنها بزنیم، مردم، دیگر به آنها اقبالی نخواهند داشت و ما به آرزوی خود که ممانعت از ترویج افکار فرهادی و فرهادی ها در جامعه است، دست پیدا خواهیم کرد! که البته شواهد عینی نشان می دهد این آرزوها سرابی بیش نبوده است.
البته خیلی عجیب نیست که وقتی چنین تفکری به خود اجازه می دهد به نام بی طرفی! به نام حرفه ای گرایی! به نام رعایت ارزش های خبری و امثال اینها در پربیننده ترین بخش های خبری، خبر مربوط به شخص اول اجرایی کشور را که با کسب بیشترین آراء مردم به ریاست جمهوری انتخاب شده است، بجای خبر اول(هم بخاطر ارزش خبری شهرت و هم بخاطر ارزش خبری دربرگیری) در لابلای خبرهای درجه چندم پخش کند و تصور هم بکند که با این کار می تواند منتقدین خود را ساکت کند!
پرواضح است که امروز فرهادی و فرهادی ها، نیازی به این رسانه های سنتی، انحصاری، متزلزل و مقهور قدرت رقبای تازه نفس و چالاک خود ندارند، چرا که این رسانه های جدید، تومار رسانه های سنتی فربه، زیان ده و ناکارآمد را در هم پیچیده اند! مضاف بر اینکه خود فرهادی و فرهادی ها، خودشان رسانه اند و خیلی قوی تر و فراگیرتر از این رسانه های مدعی هستند.
بهر حال، اصغر فرهادی در یک شب بیادماندنی در مهد سینمای دنیا به رغم غیبت فیزیکی خود و سایر عوامل فیلم فروشنده با کسب جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی هم برای دومین بار نام ایران را در مقابل میلیون ها تماشگر در سراسر دنیا طنین انداز کرد و هم با قرائت بیانیه سیاسی، سیاست نژاد پرستانه هیات حاکمه جدید کاخ سفید را در بیخ گوش آنها به چالش کشید، کاری که لشکری از افراطیون و غرب ستیزان حرفه ای هم به رغم داشتن همه امکانات آماده، از انجام چنین کاری حتی در محدوده ای کوچک در داخل کشور عاجزند.
تاج محمد کاظمی
همزیستی نیوز : روز جهانی زبان مادری فرصتی برای طرح یک مساله مهم در زندگی ما انسان هاست، زیرا زبان برای ما غیر از ابزار ارتباطی، وسیله ای برای بیان احساسات، آرزوها، نیازها و در یک کلام هویت ماست.
زبان همچنین پیوند دهنده قلب های ماست. قلب هایی که ذاتا سپیدند و برای یکدیگر می تپند، حامل این تپش ها هم زبان است، زبان حامل پیام عشق، محبت، دوستی و صلح میان انسان ها هم است و البته حامل پیام هایی از جنس دیگر نیز است، پیام دشمنی، نفرت پراکنی، کینه ورزی و مانند اینها نیز متاسفانه توسط زبان منتقل می شود.
مهم ترین خصوصیت یک زبان خاستگاه آن است، یعنی انسان که پا به عرصه وجود می گذارد زبان نیز با او به دنیا می اید، با او بزرگ می شود و پا به پای او رشد می کند و به همین خاطر زبانی که هرفرد از زمان تولدش برای ارتباط با محیط اطرافش مورد استفاده قرار می دهد، زبان مادری او نامیده می شود.
به عبارت دیگر زبانی که مادر ما تکلم می کند خود به خود زبان مادری ما محسوب می شود، گرچه ممکن است افرادی در جامعه باشند که به محض تولد، از مادر جدا شده و در محیطی بزرگ شوند که با زبان غیر از زبان مادرشان تکلم می شود، در چنین شرایطی نیز زبان مادر اصلی افراد، زبان مادری آنها محسوب می شود، به رغم اینکه ممکن است این زبان برای آنها کاملا غریبه باشد.
نکته مهم هم همینجاست، اگر برای انسان هایی شرایطی ایجاد شود که در هنگام تولد یا بطور کلی در زمان کودکی آنها امکان تکلم آزادانه زبان مادریشان فراهم نشود، یا امکان فراگیری و آموختن صحیح این زبان برای آنها وجود نداشته باشد، چه اتفاقی می افتد؟
مهم ترین اتفاقی که می افتد این است که بخاطر نقش تعیین کننده زبان در شکل گیری فرهنگ و شخصیت انسان ها، هویت فرهنگی افراد در چنین شرایطی به تدریج تغییر ماهیت می دهد، بطوری که این افراد نسبت به فرهنگ و هویت خود احساس بیگانگی می کنند.
این نقش تعیین کننده زبان می تواند به مانند یک شمشیر دولبه در جوامع انسانی عمل کند، یعنی هم نقش مثبت داشته باشد و هم نقش منفی.
نقش مثبت آن به این شکل است که در یک جامعه، زمینه رشد، توسعه، گسترش، غنا و شکوفایی زبان مادری برای افراد فراهم شود تا آنها با رضایت، سهولت و لذت هرچه تمام تر در توسعه فرهنگ جامعه خود مشارکت نمایند.
نقش منفی آن نیز می تواند به این شکل خودش را نشان بدهد که زمینه رشد و شکوفایی زبان مادری افراد در یک جامعه محدود شود، محدود نه به این معنی که تکلم افراد به زبان مادری شان ممنوع باشد، بلکه زمینه یادگیری علمی، مکتوب و کاربردی این زبان فراهم نباشد و افراد به ناچار در قالب زبان غالب جامعه خود در امور جامعه مشارکت کنند.
نمود و تاثیراین دو نقش را می توان در جای جای دنیا مشاهده کرد، نگاه کنید جوامعی را که عنوان زبان ملی آنها با عنوان ملیت یا کشورشان یکی است، مانند انگلیسی، روسی، فرانسوی، آلمانی، اسپانیایی و ژاپنی و رتبه آنها از نظر توسعه یافتگی در میان کشورهای دنیا.
ولی نگاه کنید به جوامعی که نام زبان ملی(یا رسمی) آنها با نام ملیت و کشورشان یکی نیست مانند پاکستان(زبان اردو)، مصر(زبان عربی) و اکثر قریب به اتفاق کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی که زبان اصلی آنها اسپانیایی است و به جایگاه آنها از نظر توسعه یافتگی در دنیا.
البته در این میان جوامعی مانند ترکیه، جمهوری آذربایجان و ترکمنستان با حفظ زبان مادری خود الفبای زبان شان را تغییر دادند(به لاتین) که در هر صورت تاثیر این اتفاق را می توان با درجه توسعه یافتگی این کشورها ارزیابی کرد.
به غیر از این سه مورد "جوامعی هم در دنیا هستند که چندین زبان مختلف در آنها رسمیت دارد ومردم این کشورها به رغم این تنوع در زبانشان، خود را متعلق به یک ملت میدانند، مهم ترین این ملت ها چین، هند و سوئیس هستد.
هند متنوع ترین کشور جهان از نظر زبان و نژاد محسوب میشود در حالی که مردم آن خود را هندی و متعلق به هویت هندی میدانند.
در چین نیز شش خانواده زبانی مختلف و صدها زبان محلی متفاوت وجود دارد، تفاوت این زبانها به حدی است که مردم مناطق مختلف چین در صورت ندانستن زبان چینی استاندارد، قادر به مکالمه و فهم یکدیگر نبوده و به مترجم احتیاج دارند، ولی با وجود این تنوع زبانی گسترده، تمامی این مردمان خود را چینی دانسته و جهانیان نیز آنها را به نام یک ملت واحد یعنی چین میشناسد.
سویس هم کشوری است که مردم آن به چهار زبان مختلف آلمانی، فرانسه، ایتالیایی و رومانش صحبت میکنند، ولی همگی خود را سوئیسی میدانند و نه آلمانی یا به طور مثال فرانسوی."( منبع: ویکی پدیا)
بنا براین زبان مادری اگر درهرجامعه تقویت، توسعه و شکوفا شود، متکلمان به آن زبان نیز در شکوفایی فرهنگ و هویت خود و جامعه شان درنگ نمی کنند ولی برعکس، اگر زبان مادری در جامعه ای محدود و محجور باشد، ممکن است متکلمان به آن زبان نیز خود را محدود و محجور بپندارند و این یعنی تضعیف حس مشارکت خواهی بخش بزرگی از مردم در امور توسعه آن جامعه است.
در جوامعی که زبان مادری مردمانی تحت هرعنوان و با هر هدف و انگیزه ای تضعیف و نادیده گرفته شده است، جاده برای ورود و نفوذ فرهنگ های وارداتی به آن جوامع صاف شده است، کسانی که در این جوامع نگران نفوذ بیگانگان هستند، بهتر است سری هم به این جاده بزنند!
وقتی هشت سال پیش آمریکایی ها برای اولین بار باراک اوباما رنگین پوست آفریقایی تبار لیبرال دمکرات کثرت گرا و برون گرا را به ریاست جمهوری کشورشان انتخاب کردند، کمتر کسی فکر می کرد که بعد از پایان دو دوره چهارساله ریاست جمهوری او، همین مردم با یک چرخش 180درجه دونالد ترامپ سفید پوست آمریکایی الاصل جمهوری خواه ناسیونالیست و درون گرا را روانه کاخ سفید کنند.
این ناباوری بابت انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری امریکا تا آنجا پیش رفته بود که در دوره کارزار تبلیغاتی دو کاندیدای رقیب از دو حزب سنتی دمکرات و جمهوریخواه، نه تنها دمکرات ها بلکه بخش بزرگی از جمهوری خواهان نیز شعارها و وعده های ترامپ را به استهزا می گرفتند و محافل سیاسی و رسانه ای هم دمکرات ها و هم جمهوری خواهان، خود را برای پذیرش تداوم حضور دمکرات ها در کاخ سفید، آن هم با رهبری یک زن برای اولین بار در تاریخ ایالات متحده، حداقل برای چهار سال دیگر آماده کرده بودند.
اما برخلاف تصور همگان در دنیا و به رغم اینکه فضای ساخته و پرداخته رسانه ها فضای واقعی حاکم بر جوامع را در دنیا تحت الشعاع خود قرار می دهد، برای اولین بار رسانه های آمریکا در فضا سازی برای پیروزی کاندیدای مورد نظر خود مقهور قدرت فردی شدند که با شعار تغییر، نه از کانال رسانه ها بلکه از کانال ثروت، بازار و تجارت در جامعه دوشقه شده آمریکا وارد کارزار انتخابات شده بود.
ترامپ هوشمندانه اقشار فرودست و طبقه متوسط آمریکایی را که تحت حاکمیت نوبتی نخبگان دو حزب دمکرات و جمهوری خواه و تحت شعارهای دمکراسی، حقوق بشر و جهان وطنی به فراموشی سپرده شده بودند با وعده بازگرداندن اقتدار آمریکایی در فضای به شدت ملتهب ناشی از گسترش تروریسم در دنیای غرب به دنبال خود کشاند و موفق شد رقیب دمکراتش را در عین ناباوری همگان شکست بدهد.
دنیا که هنوز از شوک این جابجایی غیر منتظره حاکمیت در بزرگ ترین قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی دنیا بیرون نیامده است با ورود رسمی دونالد ترامپ به کاخ سفید و در طول 10روز اول دولت او، شاهد تحولاتی شگرف و بی سابقه در سیاست داخلی و خارجی این قدرت جهانی است که پیامدهای آن چهارگوشه دنیا را به لرزه درآورده است.
بدون تردید امضاء یک فرمان اجرایی توسط رییس جمهوری جدید امریکا که به موجب آن ورود اتباع ایرانی و شش کشور مسلمان دیگر به آمریکا به تعلیق درآمد، نقطه عطف این تحولات بشمار می رود که بطور مشخص سرنوشت بخش قابل ملاحظه ای از ایرانیان را چه در داخل ایران، چه در داخل آمریکا و چه در سایر کشورها تحت تاثیر قرار داده است.
طبیعی است که این اقدام ترامپ با هیچیک از موازین حقوق بین الملل که واشنگتن همیشه مدعی و پرچمدار آن بوده همخوانی ندارد و تظاهرات میلیونی مردم آمریکا و سایر کشورها بخصوص کشورهای اروپایی متحد سنتی این کشور و موضع گیری های صریح مقامات، شخصیت ها و هنرمندان مشهور جهانی بر علیه این اقدام، می تواند نشانه ای از وجود اختلاف عمیق دیدگاه هیات حاکمه جدید امریکا با دنیا تلقی شود.
گرچه ترامپ و معدود سیاستمداران طرفدار او در ایالات متحده آمریکا و چند کشور دیگر این اقدام را برای تامین امنیت شهروندان امریکا ضروری و قانونی می دانند، ولی پرواضح است که این نوع برخورد با مقوله تروریسم و دیوار کشیدن بین یک کشور(آمریکا) و هفت کشور دیگر(ایران و شش کشورعراق، سوریه، یمن، لیبی، سودان و سومالی) با هدف جلوگیری از ورود تروریست ها به داخل خاک آمریکا، راه به جایی نخواهد برد.
مسلم است که امروزه خاستگاه تروریسم مکان یا کشور خاصی نمی تواند باشد و این تلقی که مردم کشورهایی مثل این هفت کشور به زعم آقای ترامپ به علت درگیری کشور آنها با گروه های تروریستی، ممکن است با این گروه ها همکاری کنند، مثل این می ماند که مردم کشوری مانند ایتالیا که از دیرباز جولانگاه و حتی خاستگاه گروه های تبهکار مافیا بوده است، ممکن است با این گروه ها همکاری کنند و آمریکا برای جلوگیری از ورود تبهکاران مافیا به خاک خود، مانع ورود شهروندان ایتالیا به آمریکا شود!
این اقدام دولت تازه امریکا به همان نسبت که فاقد حداقل استدلال های منطقی و قابل قبول است، متاسفانه به همان نسبت هم فاقد راه و امکان مقابله به مثل و جبران خسارت برای کشورهایی است که از این اقدام دچار آسیب و ضررمادی و روحی می شوند و متاسفانه در میان این کشورها بیشترین خسارت نیز متوجه کشور ما شده و خواهد شد.
مهم ترین این خسارت ها را می توان این گونه کلاسه بندی کرد:
در خاتمه بد نیست به این واقعیت تلخ هم گریزی بزنیم که ظهور پدیده ترامپ و تبعات این ظهور گرچه ممکن است بخش عمده آن ناشی از مسائل داخل جامعه امریکا باشد، اما کیست که نداند جواب "های" "هوی" است و کلوخ انداز را پاداش سنگ است، به این معنی که افراط مولود افراط است و ظهور ترامپ افراطی، حاصل افراط کسانی است که در سال های گذشته در دنیا چنان بر طبل افراط کوبیدند و طوری بر کوره آتش دشمن تراشی دمیدند که از میان شعله های آن، پدیده هایی مانند ترامپ افراطی سر برون آوردند.
امروز همان هایی که هشت سال پیش از اولین رییس جمهوری سیاه پوست آفریقایی تبار دمکرات میانه رو آمریکا که برای اولین بار در جهت دلجویی از مسلمانان بخاطرهجمه سنگین افراطیون آمریکایی به مسلمانان در یک مسجد حاضر شده و از آنان عذرخواهی کرده بود، با الفاظی مانند "کاکا سیاه" استقبال کردند، معلوم نیست که از دونالد ترامپ با چه دسته گلی استقبال خواهند کرد!
تاج محمد کاظمی
تاج محمد کاظمی - با فرو ریختن برج پلاسکو در تهران بسیاری از واقعیت های فرو خفته در تلی از رنگ ها، لعاب ها و شعارها عیان شد و شد آن چیزی که نباید می شد، یعنی از کوزه همان برون تراوید که در درون آن بود!
▄ پلاسکو فرو ریخت تا به شهردار تهران بگوید: " من که رفتم اما صدها نه، بلکه هزاران بنای مشابه من در همین ملک شما وجود دارد که با یک جرقه ممکن است فرو بریزد. گرچه در این یک دهه حکومت مقتدرانه خودت در پایتخت به فریاد من نرسیدی، لااقل از این به بعد به درد دل هم قطاران من گوش بده و تا کار از کار نگذشته فکری به حال آنها بکن!
▄ پلاسکو فرو ریخت تا به استاندار تهران بگوید: " آقای استاندار! بجای این همه همایش، سمینار، جلسه، بازدید و ......بالا غیرتا بیا از قدرت قانونی خود استفاده کن و بدون بوق و کرنا هرآنکس را که در فرایند ساخت و ساز و نگهداری بنا در پایتخت به وظیفه قانونی خود عمل نکرد به سزای اعمالش برسان!
▄ پلاسکو فرو ریخت تا به رییس سازمان نظام مهندسی ساختمان تهران بگوید: " آقای مهندس! به این مهندسان ناظر ساختمان ها بگو که به این ساختمان های درحال ساخت بیشتر نظارت کنند، انشاالله که همکارانت به بناهای ساخته شده در دهه های اخیر نظارت کافی داشته اند، من که از سابقون بودم این بلا برسرم آمد، این بلا دورباد از بناهای تحت نظارت شما ها!
▄ پلاسکو فرو ریخت تا به شورای اسلامی شهر تهران بگوید: " اعضای محترم و محترمه شورا! می دانم سرتان شلوغ است و یک سر دارید و هزار سودا! اگر وقت کردید و دمی از سیاست و جناح بازی فراغت یافتید کمی هم به اساس و پایه های هم قطاران من در لابلای مصوبات شورا توجه کنید!
▄ پلاسکو فرو ریخت تا به اعضای کمیسیون عمران مجلس بگوید: " می دانم که پس از فروپاشی من، بیانیه صادر کرده و هیات تحقیق و پیگیری تشکیل خواهید داد! در نطق های پیش از دستور هم که می دانم تا چندین ماه از من به عنوان ابزاری برای کوبیدن رقبا استفاده خواهد شد، از شما به عنوان یک کمیسیون تخصصی تنها انتظاری که دارم این است که بر حسن اجرای قوانین ساخت و ساز که خودتان در مجلس تصویب کردید، نظارت جدی داشته باشید.
▄ پلاسکو فرو ریخت تا به همه نهادهای انتظامی، قضایی و امنیتی مرتبط با ساخت و سازها بگوید: من از شماها انتظار داشتم که با سهل انگاری، مسامحه و ناراستی افراد از هر قشری و در هر رده و مقامی برخورد قانونی می کردید تا هیچکس جرات تخطی از وظایف و مسئولیت هایش نمی کرد!
▄ پلاسکو فرو ریخت تا به همه رسانه های بخش دولتی و عمومی و بخصوص صدا و سیما بگوید: " به جای اینکه مرا سوژه برنامه های کم مخاطب جهت دار سیاسی و جناحی خود بکنید، به شعور مردم احترام بگذارید و قبول بکنید که می توانستید با این ابزار قوی که در اختیارتان گذاشته شده جلو بسیاری از کاستی ها و سوء مدیریت ها را در حوزه ساخت و ساز بگیرید، ولی این کار را نکردید.
▄ پلاسکو فرو ریخت تا به همه تریبون داران پایتخت بگوید: " این قدر که به دشمنان پلید خارجی و رقبای سیاسی داخلی خود تاختید و بخاطر یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدید، اندکی هم به اساس و پایه مدیریت شهری بپردازید و بجای موعظه سران بلاد خارجه، سر منشاء سوء مدیریت ها را برای مردم تبیین کنید!
▄ آخر اینکه پلاسکو فرو ریخت تا به خیل فعالان بازار و کسب و کار بگوید: " دنیا که فقط کسب سود بیشتر و انباشت سرمایه نیست، کمی هم به اطراف خود توجه کنید، به حقوق دیگران احترام بگذارید و قوانین و مقررات را پاس بدارید. بخشی از درآمد خود را برای ایمن سازی محیط کسب و کار هزینه بکنید تا این بلا که بر سر همکاران شما در پلاسکو نازل شد در جای دیگر و بنای دیگر این شهر بر سر شما نازل نشود!
▄ و حرف آخر پلاسکو خطاب به دلیرمردان آتش نشانی، سکوت است، سکوت به احترام مردانی که آمده بودند بار سنگین همه ندانم کاری ها، قصور و جهالت ها را بر دوش نحیف خود بگیرند با این هدف که کودکی فردا از فقدان بابایش بر آوار پلاسکو چنگ نزند، غافل از اینکه کودکان دلبند خودشان امروز چنگ بر سر و روی مادرشان می کشند که باباشان کی از زیر این جهنم آوار، برون کشیده خواهد شد!
جان کلام سخنان رییس جمهوری کشورمان در آیین گشایش بیست و دومین دوره نمایشگاه مطبوعات آزادی و امنیت قلم در عرصه روزنامه نگاری بود که با استقبال گسترده مردم و بخصوص خود اصحاب مطبوعات و رسانه ها مواجه شد.
دکتر روحانی به عنوان بالاترین مقام اجرایی کشور و مسئول اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در این آیین به صراحت ازشرایط موجود حرفه روزنامه نگاری در کشور انتقاد کرد و خواستار تامین آزادی و امنیت برای مطبوعات و رسانه های منتقد شد.
گرچه این نکات مورد تاکید آقای روحانی در این سخنرانی به شدت مورد استقبال خود مطبوعات قرار گرفت، بطوری که صبح فردای آن روز از 55روزنامه بررسی شده 45 روزنامه، تیتر یک یا عکس یک خود را به فرازهایی از این سخنرانی اختصاص دادند، اما مثل همیشه نکات اساسی و زیربنایی مطرح شده در این سخنرانی تحت الشعاع نکات سیاسی و جناحی قرار گرفت.
به عنوان مثال آقای روحانی در سخنان خود به درستی از آزادی و امنیت مطبوعات دفاع کرد ولی این را هم گفت که برخی از مطبوعات از رانت اطلاعاتی استفاده می کنند و آن را بلای بزرگ کشور خواند. وی همچنین خواستار خصوصی سازی مطبوعات دولتی شد و از قصد دولت برای تهیه لایحه نظام رسانه ای کشور سخن گفت.
مقوله های مطرح شده در سخنان آقای رییس جمهوری در خصوص مطبوعات و رسانه ها را اگر بخواهیم فهرست وار بنویسیم می توان به این موارد اشاره کرد: 1- آزادی 2- امنیت 3- رانت خواری 4 – خصوصی سازی 5 – نظام رسانه ای 6 – افراط گرایی 7 – اتهام زنی 8 – هتاکی 9 – یارانه 10 – تخلفات صنفی
از این 10مقوله، اولویت نخست به نظر نگارنده چیزی نیست جز مقوله نظام رسانه ای که متاسفانه همیشه در هیاهوی مقوله های قشنگ و دهن پرکن مانند آزادی و امنیت به حاشیه رانده شده و تاکنون هم اقدامی برای وضع قانون نظام رسانه ای از سوی دولت وهمچنین از سوی مجلس صورت نگرفته است، در صورتی که آزادی و امنیت روزنامه نگاران نیز در سایه وجود یک نظام رسانه ای قوی نهادینه می شود.
خدایش بیامرزد استاد فرزانه و محبوب دل های همه مطبوعاتی های واقعی مرحوم دکتر معتمدنژاد را که در کلاس درسش از روند نافرجام تهیه لایحه نظام رسانه ای کشور در برنامه های 5ساله توسعه دولت به تلخی یاد می کرد و عمر پربرکتش هم کفاف نداد تا همچنان شاهد این روند تلخ باشد.
نقش مطبوعات در تنظیم و تعدیل قدرت
نگاهی به بازخورد سخنان روحانی در نمایشگاه مطبوعات که مهم ترین آنها را می توان به موضع گیری صریح رییس قوه قضاییه در مقابل این سخنان، اشاره کرد، نشان می دهد که مطبوعات به رغم کاستی ها، محدودیت ها و نامهربانی ها نسبت به آن، جای خود را به عنوان یک رکن اساسی در تنظیم و تعدیل قدرت در کشور، البته به تدریج، باز می کند.
گرچه این یک عادت مزمن در کشور است که مطبوعات تنها در موسم برگزاری نمایشگاه مطبوعات مورد توجه، عنایت و البته نوازش مسئولان تراز اول کشور قرار می گیرد و سخنان زیبا در وصف اوضاع و احوال اصحاب مطبوعات فراوان گفته می شود، اما به محض اینکه نمایشگاه تمام می شود، انگار مشکلات و مسائل مطبوعات نیز با همان نمایشگاه تمام می شود و دیگر سخنی گفته نمی شود تا سال دیگر و نمایشگاه دیگر!
در یک موسم دیگر نیز مطبوعات خیلی طرفدار پیدا می کند و آن هم موسم انتخابات است که البته اهل فن! یعنی کسانی که به رای مردم احتیاج دارند، به خوبی می دانند که مطبوعات نقش بی بدیلی در کشاندن مردم به پای صندوق های رای دارند و تاریخ انتخابات مختلف در طول این نزدیک به چهاردهه گذشته، نشان داده که هروقت مطبوعات فرصت عرض اندام در انتخابات داشته، تاثیرات شگرف خود را نیز در نتایج آنها برجای گذاشته است.
بدیهی است که مطبوعات نمی توانند به این موسم ها دلخوش باشند و بپذیرند که تنها پلی باشند برای عبور برخی ها از روی آن برای رسیدن به اهدافی خاص!
به عبارت دیگر، مطبوعات که در تقسیم، تعدیل و تقویت قدرت در جامعه نقش افرینی می کند آیا به سهم خود در این کارزارها توجه داشته و آن را مطالبه کرده است یا خیر؟
تحول اساسی در مطبوعات کشور
برای یافتن پاسخ این پرسش بد نیست کمی به عقب برگردیم، یعنی به حدود دو دهه قبل که با روی کار آمدن دولت اصلاحات، مطبوعات هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی در کشورمان به یکباره دچار تحول اساسی شد، بطوری که تعداد روزنامه های کشور از رقم کمتر از انگشتان دست، به ده ها روزنامه و تعداد سایر نشریات به صدها عنوان نشریه افزایش پیدا کرد و نسلی جدید از روزنامه نگاران جوان تحصیل کرده و با انگیزه و خلاق با هدایت روزنامه نگاران قدیمی در هیات های تحریریه این مطبوعات تازه نفس که هم از نظر فرم و شکل و هم از نظر محتوا انقلابی در تاریخ مطبوعات معاصر رقم زدند، مشغول بکار شدند.
اولین قدرت نمایی این مطبوعات دو سال بعد از آغاز فعالیت های آنها یعنی در انتخابات مجلس ششم در سال 1378
به منصه ظهور رسید و اعضای لیست های مورد حمایت روزنامه نگاران که بسیاری از خود روزنامه نگاران نیز در میان آنها بود در تهران و سایر شهرهای بزرگ کشور به پیروزی خیره کننده ای دست یافتند و توانستند فراکسیون های قوی در مجلس تشکیل بدهند.
به رغم حضور روزنامه نگاران در کسوت نماینده های مردم در مجلس ششم، برخی تندروی های سیاسی در این مجلس باعث شد که مطالبات واقعی مطبوعات قربانی این تندروی ها شود و بهترین فرصت برای پایه گذاری نهادهای قانونی و غیردولتی مطبوعات در کشور از بین برود.
با پایان یافتن عمر هشت ساله دولت اصلاحات در سال 1384و کم سو شدن چراغ مطبوعات که در این هشت سال با توقیف ها و تعطیلی های فله ای بسیار کم رمق شده بود، مسیر توسعه مطبوعات تغییر جهت داد و در هشت سال بعد از دولت اصلاحات، نهضت توسعه کمی مطبوعات یعنی افزایش عناوین نشریات، بدون تناسبت با کیفیت آنها، در دستور کار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت قرار گرفت و سیل صدور مجوز انتشار نشریه از سوی هیات نظارت بر مطبوعات در کشور و بخصوص در استان ها و شهرستان های کم برخوردار با بهانه زیبای رعایت عدالت راه افتاد.
سیاست افزایش بی رویه عناوین مطبوعات در دولت نهم و دهم که مانند بسیاری از طرح های پوپولیستی آن به خالی شدن محتوای بسیاری از مطبوعات و دور شدن آنها از رسالت و وظایف اصلی شان یعنی آگاهی بخشی و اثربخشی در توسعه موزون جامعه انجامید با روی کارآمدن دولت یازدهم هم جهت آن تغییر چندانی نکرد و این دولت نیز به صدور فله ای مجوز انتشار نشریات ادامه داد، با این تفاوت که شعار این دولت حمایت از بخش خصوصی و جلوگیری از افزایش تعداد نشریات دولتی و بخش عمومی بود.
گرچه همزمان با توسعه کمی مطبوعات در طول سال های بعد از دولت اصلاحات تا آغاز بکار دولت آقای روحانی حمایت یارانه ای دولت از مطبوعات بخش خصوصی به کمترین میزان و درمقابل حمایت از مطبوعات دولتی و وابسته به بخش عمومی به بیشترین میزان خود رسید، جهت این حمایت در طول سه سال دولت یازدهم تغییر یافت، بطوری که بخش اعظم یارانه های مطبوعات در قالب روش های هوشمند به نشریه های بخش خصوصی تزریق شد و در عوض به تدریج میزان یارانه های مطبوعات دولتی و بخش عمومی کاهش یافت.
حلقه مفقوده در عرصه توسعه مطبوعات
حلقه مفقوده ای که هم دولت نهم و دهم و هم دولت یازدهم در عرصه توسعه مطبوعات برای یافتن آن تلاش نکردند این بود که چرا به رغم این افزایش در عناوین نشریات و تزریق دهها میلیارد تومان از بودجه سالانه کشور به عنوان یارانه به آنها، اکثریت نشریات بخش خصوصی نه تنها در طول این سال ها توسعه پیدا نکردند بلکه یکی پس از دیگری به محاق رکود و یا به تعطیلی کشانده شده اند و تنها معدود مطبوعاتی از بخش خصوصی زنده ماندند که خط مشی و گرایش های سیاسی آنها با دولت های وقت هم سو و هم خوانی داشت.
موضوعی که این دولت ها خیلی دوست ندارند درباره آن صحبت کنند و صرفا به اعلام ارقام نجومی یارانه های پرداختی دولت به مطبوعات و افزایش تعداد مجوزهای انتشار نشریات به عنوان خدمات خود به اصحاب مطبوعات می پردازند و از اعلام عملکرد واقعی و خروجی فعالیت های این خیل عظیم مطبوعات شانه خالی می کنند.
این عملکرد چیست و چرا در هیاهوی روزمره معضلات و مشکلات درهم تنیده و متاسفانه نهادینه شده خود اصحاب مطبوعات از یک طرف و جامعه مخاطب از طرف دیگر، پنهان مانده و فراموش شده است؟
یکی از مهم ترین شاخص های توسعه مطبوعات در هر کشور شاخص تیراژ مطبوعات است که از سوی یونسکو در هنگام اعلام رتبه توسعه انسانی کشورها به آن استناد می شود.
در این خصوص سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات از آمارها و شاخصهای نازل ایران در رتبهبندی جهان در خصوص موضوع آزادی بیان ابراز نگرانی کرده بود.
ماشاءالله شمسالواعظین در گفتوگو با خبرنگار سیاسی آفتاب به برخی شاخصهای ایران در زمینه آزادی بیان در رتبهبندیهای بینالمللی اشاره کرده و افزوده بود: «در ایران برای هر 65 نفر ایرانی یک روزنامه عرضه میشود. این، در مقایسه با شاخص یونسکو ما را در رتبه شصت و ششمین کشور جهان قرار میدهد یعنی پس از کشورهایی مانند برمه، سودان و میانمار. در حالی که شاخص حداقلی توسعه یافتگی این است که برای هر 8 نفر یک روزنامه عرضه شود. این حداقل است. یعنی برای جامعه 80 میلیونی باید برای هر 8 نفر یک روزنامه تولید شود تا ما به کف شاخصهای توسعه در جهان برسیم».
وی ادامه داده بود: «با این وضع هر چه مسئولان دولتی بگویند بیفایده است. چرا که دنیا به آمار نگاه میکند. تیراژ روزنامهها یک علامت است و نشان میدهد افکار عمومی به سیستم اطلاعرسانی کشور بیاعتماد شده است. در اردیبهشت ماه سال 79 تیراژ روزنامهها در ایران به 8/3 میلیون رسید. با گذشت ده سال از آن زمان و افزایش جمعیت، تیراژ روزنامهها به 2/1 میلیون رسیده است. این خطرناک نیست؟ مخاطب روزنامهها کجا هستند؟ معلوم است که مخاطب به رسانههای خارجی گرایش یافته و یکی از علائم از دست رفتن اعتماد ملی به روزنامهها و سیستم اطلاعرسانی، تکثر رسانههای فارسی زبان در خارج است». (سایت آفتاب اول آبان 86)
همچنین مدیرکل مطبوعات و خبرگزاریهای داخلی وزارت ارشاد در سال 1390گفته بود: در حوزه تیراژ روزنامه باید روزانه بیش از ۷ میلیون تیراژ داشته باشیم در حالی که آمار واقعی تیراژ روزانه به زحمت به بیش از ۲ میلیون نسخه میرسد.
به گزارش سرای روزنامه نگاران ایران، پدارم پاکآیین افزوده بود: از لحاظ تعداد عناوین و آمار کمی مطبوعات، ما از بسیاری از کشورها جلوتر هستیم. البته این آمار علاوه بر این که میتواند ظرفیتی برای رقابتیتر شدن فضای رسانهیی باشد اما نباید مجزا از شاخصهای دیگری مانند تیراژ سرانه سنجیده شود.
وی ادامه داده بود: ما با داشتن ۵۰۸۶ مجوز رسانه و ۳۲۶۷ نشریه در حال انتشار، آمار بالایی داریم اما از لحاظ تیراژ سرانه با وضعیت مطلوب فاصله داریم چرا که حداقل در حوزه تیراژ روزنامه باید روزانه بیش از هفت میلیون تیراژ داشته باشیم در حالی که آمار واقعی تیراژ روزانه به زحمت به بیش از دو میلیون نسخه میرسد.
آمارها دروغ نمی گویند
روزنامه جام جم نیز درمطلب خود با تیتر آمارها دروغ نمی گویند در تاریخ11اردی بهشت 95 نوشت: بیش از 70 روزنامه سراسری داریم که به صورت روزانه چاپ و نشر می شوند، اما شمارگان همه آنها معادل فقط 12 درصد پرتیراژترین روزنامه ژاپنی، یومیوری شیمبون است. در ژاپن شمارگان سه روزنامه روی هم 22 میلیون را هم پشت سر می گذارد و در ایران روزنامه بیرون می آید با 500 نسخه، روزی 500 نسخه.
در صدر روزنامه های پرشمارگان و پرخواننده فقط جراید سرزمین آفتاب تابان حضور ندارند که می توان سراغ گرفت از لیبراسیون فرانسه و بیلد آلمان و یو. اس. تودی آمریکا. این آخری روزانه در یک میلیون و 800 هزار نسخه به چاپ می رسد.
در مجموع کشورهای چین، هند، ژاپن، آمریکا، آلمان، انگلیس، فرانسه، روسیه، برزیل و ایتالیا بیشترین شمارگان روزنامه را در دنیا دارند.
این روزنامه در ادامه با اشاره به اینکه ژاپنی ها 800 برابر ایرانی ها روزنامه می خوانند و اصولا بیش از 90 درصد مردم ژاپن هر روز روزنامه می خوانند، پرسیده است: چرا با وجود پر تعداد بودن روزنامه ها در کشورمان به نسبت کشورهای دیگر، سطح مطالعه مطبوعات اینچنین نازل و پایین است؟! آیا این جراید پرشمار قابلیت جذب مخاطبان را ندارند؟ دور نیست سال های دهه 60 که هر روز بعدازظهر صف ها شکل می گرفت برای دو روزنامه عصر آن زمان که اتفاقا هنوز هستند یا بعید نیست ایامی که برای مقطعی هر چند کوتاه، روزنامه ها جان گرفتند و شاخه زدند و بعد دوباره به رکود پیوستند.
مطلب جام جم این گونه ادامه یافته است: از 70 روزنامه روزانه در حال نشر در کشور، شاید بتوان حساب جرایدی به تعداد انگشتان دو دست را از بقیه جدا کرد، آن هم در نهایت خوشبینی و مثبت اندیشی که مابقی مطبوعات محتوایی تکراری و بشدت شبیه هم دارند، برآمده از برداشتن خبر و مطلب از روی خبرگزاری ها و سایت های خبری.
به عبارت بهتر، فرآیند تولید در اکثریت قریب به اتفاق روزنامه ها ابتر مانده یا به طور کل به محاق رفته است. همه فعالیت های مربوط به خلق محتوا نهایتا خلاصه می شود در تغییر تیتر خبر یا گزارشی که از روی خبرگزاری برداشته شده و اگر حوصله ای باشد، نگارش لید و سرآغاز و دیباچه ای بر آن.
نهایتا مطلب این روزنامه به اینجا ختم شده است: در اینجا پرسش دومی هم مطرح می شود درباره چرایی وجود و چاپ این همه روزنامه شبیه هم و تکراری و البته بی محتوا. اگر کشوری که در این زمینه پیشرو و به تعبیری پرسابقه ترین است فقط 29 روزنامه دارد، چرا در ایران ما این تعداد به بیش از 70 می رسد؟! اگر چاپ و نشر مطبوعات در کشور، یک فرآیند کاملا مستقل و در حیطه وظایف و اختیارات بخش خصوصی بود، شاید این سوال محلی برای طرح نداشت، اما همه می دانند جراید در ایران با کمک مستقیم و بلاواسطه دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر می شود و هر روزنامه بسته به میزان شمارگانش از سهمیه کاغذ و یارانه های دیگر برخوردار است. پس درآمدن پرهزینه روزنامه هایی بشدت شبیه هم و برگشت خوردن و خمیر شدنشان نوعی اجحاف است به بودجه عمومی کشور.
البته روزنامه جام جم که خود ارگان رسمی صدا و سیما بوده و در زمره مطبوعات متعلق به بخش عمومی محسوب می شود به خوبی به این موضوع واقف است که نتیجه گیری اش در این مطلب، همه داستان نیست و اتفاقا بسیاری از مطبوعات هم هستند که در کنار برخورداری از" کمک مستقیم و بلاواسطه دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی" از منابع دیگر نیز حمایت همه جانبه شده و بدون دغدغه از کاهش تیراژ، برگشت خوردن و خمیرشدن همچنان منتشر می شوند.
اما آخرین آمار از تیراژ مطبوعات کشور را تابناک در خرداد امسال از قول حسین انتظامی معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این گونه اعلام کرده است: میزان واقعی تیراژ روزنامه ها 900 هزار نسخه است که از این میزان نیز تنها 500 هزار نسخه به فروش می رسد و به عبارتی، نصف تیراژ از روی دکه ها به دفاتر این نشریات برگشت می خورد.
یعنی برای یک جمعیت 80میلیونی در ایران حتی یک میلیون روزنامه نیز منتشر نمی شود، اما برای جمعیت 127میلیونی ژاپن چیزی حدود 72میلیون نسخه روزنامه در هر روز منتشر می شود!
این آمارها گویای حقایق تلخ و در عین حال تاسف آوری از روند شکست خورده تلاش های به اصطلاح توسعه مطبوعات در کشور است که دولت ها یکی پس از دیگری با رنگ و لعاب متفاوت انجام دادند! گرچه نقش مجالس نیز در این مسیر بیشتر از دولت ها بوده و در واقع اگر اراده ای در نمایندگان ادوار گذشته برای بهبود وضعیت مطبوعات وجود داشت دولت ها را می توانستند در رسیدن به این هدف مکلف کنند.
امروزه البته با گسترش فضای مجازی و پیدایش شبکه های اجتماعی و رسانه های الکترونیکی، متولیان مطبوعات در کشور، ناکامی ها و کمبودها را در این حوزه به گردن این تغییر می اندازند و به راحتی از زیر بار مسئولیت و پاسخگویی دراین رابطه شانه خالی می کنند.
بدیهی است که این تغییر اجتناب ناپذیر بوده و رسانه های جدید در کشور ما نیز مانند کشورهای دیگر به عنوان یک رقیب قوی برای مطبوعات مکتوب عمل می کنند ولی در همان کشورها مطبوعات با تیراژ میلیونی همچنان منتشر می شوند.
و آخر اینکه تا زمانی که نگاه به مقوله رسانه ها تغییر نیابد و ساختار رسانه ای کشور مطابق با نیاز امروز جامعه و در راستای رقابت حرفه ای با رقبای خارجی بازسازی نشود و منافع و مضرات آن، نه براساس دیدگاه های عوام خواهانه، بلکه براساس دیدگاه های مبتنی بر علم و تجارب جهانی سنجیده نشود، وضعیت مطبوعات کشور نیز همان خواهد بود که تا کنون بوده است!