همزیستی نیوز - مردم تبریز را باید ستود و تحسین کرد، بی هیچ تردیدی. آنها از همگراترین مردمان ایران هستند و رشد همه جانبه این شهر در زمینه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رهین همین همبستگی و دوراندیشی مردمانش هست.
زمانی آنها تصمیم گرفتند دیگر به هیچ گدایی پول ندهند تا شهرشان اولین کلانشهر بی گدای ایران باشد؛ به جایش مؤسسات خیریه مردمی تشکیل دادند که نیازهای فقرای واقعی را برآورده سازند. نکته اینجاست که اگر تنها تعدادی از مردم، یا این عزم گروهی همراهی نمی کردند، عنوان شهر بدون متکدی، به تبریز نمی رسید.
زمانی دیگر که مهاجران غیر قانونی افغان به شهرهای مختلف ایران روانه شدند و بسیاری از کارفرمایان با قیمت های ارزان آنها را به کار گرفتند، تبریزی ها تصمیم گرفتند فرصت های شغلی شهرشان را برای فرزندان خود نگه دارند و به همین خاطر از خیر کارگران ارزان و بدون بیمه افغان گذشتند؛ بدین ترتیب، تبریز تنها شهر صنعتی ایران شد که هیچ کارگر افغانی در آن کار نمی کند.
سال ها پیش، اتوبوسرانی تبریز، چند ریال بر قیمت بلیت افزود و تبریزی ها که این افزایش را غیرمنصفانه می دانستند، تصمیم گرفتند که تا برگشت قیمت ها به وضعیت قبلی سوار اتوبوس نشوند و در نهایت هم همان شد که مردم می خواستند.
در دوران اصلاحات نیز وقتی مدیریت ارشد استان، شرکتی عمومی برای بهسازی شهر تشکیل داد، مردم تبریز یا سرمایه های خرد و کلان شان در آن مشارکت کردند و در اندک سالی، چهره شهرشان را دگرگون کردند.
این روزها نیز از بازار تبریز خبری می رسد که می تواند برای همه ما مردم ایران الگوی عملی باشد. بسیاری از بازاریان تبریز تصمیم گرفته اند دیگر منتظر تصمیمات و اقدامات مسؤولان برای مبارزه با قاچاق کفش نباشند و خودشان کاری کنند کارستان. آنها تابلوهایی پشت ویترین مغازه هایشان زده اند که رویش نوشته است فقط کفش ایرانی می فروشیم.
بدین ترتیب، کفش های بی کیفیت چینی که در سایه بی عملی مسؤولان، خود را بازار تحمیل کرده و باعث بیکاری بسیاری از کارگران و ورشکستگی تولیدکنندگان شده بوده بودند، بعد از سال ها، ناگزیر از عقب نشینی شده اند و رونق، بار دیگر به این صنعت پرقدمت تبریز بازگشته است. امروز کفش تبریز که جزو برندهای معتبر کفش در ایران است، جان دوباره ای گرفته است.
مردم تبریز هم، همانند همیشه تاریخ شان در این باره نیز همگرا شده اند و دیگر کفش های چینی نمی خرند.
این الگو، اگر درباره کالاهای باکیفیت دیگر ایرانی و نیز در شهرهای دیگر کشور تکرار شود، آنگاه می توان گفت که مردم ایران، بدون نیاز به مصوبات مجلس و هیات دولت و نظام بروکراتیک اداری و همایش های آنچنانی و وعده و وعیدهای توخالی و بودجه های کلان و ... توانسته اند از خود و فرزندان خود در قبال کالاهای قاچاق حمایت کنند و رونق اقتصادی را به دست خودشان رقم بزنند.
تبریز را به عنوان "شهر اولین ها" می شناسیم و اینک بار دیگر این شهر، اولین شهری شده است که مردمش برای نجات اقتصادی دست به انتخاب زده اند. تبریزی ها، تحسین برانگیزند.
جعفر محمدی - عصر ایران
همزیستی نیوز - مدیرعامل بانک سرمایه گفت: فعلا اولویت ما برخورد با بدهکاران بانکی و برگشت پول به صندوق بانک است. پس از آن قطعا با پرسنل بانک که مقصر بودهاند و وامهای خارج از ضابطه را پرداخت کردهاند، برخورد قضائی خواهیم کرد.
مدیر عامل بانک سرمایه در گفتوگو با خبرنگار اقتصادی ایلنا، در خصوص طرح جدید این بانک برای معلمان گفت: ما به عنوان وظیفه و مسئولیت اجتماعی، کمک به این قشر زحمتکش را در اولویت خود قرار دادهایم. در موضوع پرداخت معوقات دبیران بازنشسته و پرداخت حقوق معلمان نیز به این وزارت آموزش و پرورش، وام دادیم.
محمدرضا خانی ادامه داد: طبق مذاکراتی که با معاون وزیر آموزش پرورش داشتیم پیشنهاد دادیم که حسابها و منابع این وزارتخانه از بانک ملی به بانک سرمایه منتقل شود و در قبال آن نیز، بانک سرمایه تمهیداتی را لحاظ خواهد کرد که معلمان مشکل حاد مالی پیدا نکنند.
وی تصریح کرد: وزارت آموزش و پرورش از این موضوع استقبال و با آن موافقت کرد اما این انتقال حساب نیاز به مصوبه هیئت دولت دارد. ما در انتظار مصوبه هیئت دولت هستیم و امیدواریم تا سال آینده این امر محقق شود.
مدیرعامل بانک سرمایه ادامه داد: در صورت اجرای این طرح به تمام معلمان کشور کارتهای اعتباری اهدا خواهد که موجودی آن هیچ وقت کمتر از 3 میلیون تومان نخواهد بود.
خانی در خصوص برخورد با متخلفین پرداخت وام های کلان در بانک سرمایه، گفت: فعلا اولویت ما برخورد با بدهکاران بانکی و برگشت پول به صندوق بانک است. پس از آن قطعا با پرسنل بانک که مقصر بودهاند و وامهای خارج از ضابطه را پرداخت کردهاند، برخورد قضائی خواهیم کرد.
همزیستی نیوز - «این یک درد بسیار بزرگی است که در سردشت هموطنانمان به خاطر درآوردن نان خود زیر بهمن جان خود را از دست دادند. اگر مدیریت درست بود، در همین بازارچه سردشت در حالی که جاده درستی ندارد و شرایط جوی نامساعد بود اجازه نمیدادند این افراد به کولبری بروند. ارزش جان انسان بیشتر از آن است که نخواهیم مدیریت صحیح داشته باشیم.»
به گزارش ایسنا، روزنامه ابتکار نوشت: «بیکاری، فقر، محرومیت و نبود امکانات اقتصادی را باید با مناطق مرزی عجین بدانیم. کولبری مجاز و در برخی موارد قاچاق، سهم نانآوری این مردم برای سفرههایشان است. طی دو روز گذشته اما سهم تعدادی از این افراد مرگ شد. ریزش بهمن در حوالی روستای «بیوران علیا» در ۱۰ کیلومتری سردشت منجر به جان باختن ۴ تن از کولبران و وارد آمدن جراحات و آسیبهایی به شماری دیگر از آنان شد.
بر اساس این گزارش شورای هماهنگی مدیریت بحران سردشت، با تلاش نیروهای امدادی و شماری از مردم با کنار زدن آوار بهمن پیکر ۴ کولبر را به دست آوردند. خبری که در بطن خود نشان از سختی معاش در این مناطق دارد. نبرد برای به دست آوردن نان از زیر خروارها سختی و از میان جادههایی که اگر سنگینی وزن بار نباشد، شاید سقوط بهمن پای رفتنشان را بگیرد. حادثه دو روز گذشته اما شاید نهیبی باشد برای هر مسئولی تا شاید برای این مردم اقدام اساسی انجام دهد. مشکلات این مناطق نبود زیرساختهای اقتصادی لازم است. به طور قطع ناچاری اقتصادی، مردم شهرهای مرزی را وادار به تحمل این سختیها میکند. ایجاد اشتغال پایدار هر چند سخت و زمانبر است اما شدنی است. شاید باید برایش عزم جدیتری داشت. به طور قطع تبعات اجتماعی بیکاری و نبود زیرساختهای اقتصادی فراوان است. نمیتوان از ساکنان این مناطق انتظار داشت، دست به قاچاق نزنند؛ در حالی که جایگزینی برای امرار معاش خود ندارند.
محسن بیگلری، نماینده مردم سقز و بانه در مجلس شورای اسلامی در این خصوص به «ابتکار» میگوید: «آن طور که باید به مردم این مناطق توجه نشده است. هیچکس به دنبال این نبوده که به صورت زیربنایی موضوع اشتغال در مناطق مرزی را مورد توجه قرار دهد. امروز مردم ما از روی ناچاری به کولبری روی آوردهاند. کولبری شغل نیست. چرا باید یک جوان یا پیرمرد از روی ناچاری سه برابر وزن خود را کیلومترها حمل کند تا ماهی یک میلیون تومان درآمد داشته باشد؟»
فراموشی مدیریت جان
حادثه سقوط بهمن اما این سوال را ایجاد میکند که در شرایط نامساعد آب و هوایی و نبود جاده مناسب چرا باید اجازه عبور و مرور به افراد داده شود. بیگلری نماینده مردم سقز و بانه در این خصوص به «ابتکار» میگوید: این کولبرها باید مسیر روستا تا مرزشان حدود ۱۵ کیلومتر باشد ولی روستاهایی که فاصله بیشتری دارند برای امرار معاش آرزوی کولبر شدن دارند. این یک درد بسیار بزرگی است که در سردشت هموطنانمان به خاطر درآوردن نان خود زیر بهمن جان خود را از دست دادند. اگر مدیریت درست بود، در همین بازارچه سردشت در حالی که جاده درستی ندارد و شرایط جوی نامساعد بود اجازه نمیدادند این افراد به کولبری بروند. ارزش جان انسان بیشتر از آن است که نخواهیم مدیریت صحیح داشته باشیم.
وی میافزاید: در این شرایط نباید اجازه ورود و خروج به افراد داده شود. این کولبرها فعالیتشان مجاز است اما باید برای شهرهای مرزی مثل کرمانشاه، آذربایجان غربی، کردستان و سایر مناطق فکر زیربنایی و اساسی شود. باید حداقل گاریهای موتوری یا جاده مناسب داشته باشند.
اشتغال پایدار به جای کولبری
به طور قطع کولبری و مشکلات آن ناشی از نبود امکانات اقتصادی و اشتغال پایدار در این مناطق است. شهرهایی که میتوانند تبدیل به مراکزی برای تولید صنایع مونتاژی و تبدیلی شوند. هر چند دولت باید تنها برای این کار فضای مناسب جذب سرمایهگذار را فراهم کند اما سایر نهادهای ذیربط نیز باید برای ساماندهی اقتصاد این مناطق دست به کار شوند. بدون شک پتانسیلهای فراوانی برای ایجاد اشتغال در این شهرها وجود دارد.
بیگلری در این خصوص میگوید: «این همه کالایی که وارد شهرهای مرزی میشود را اگر دولت سرمایهگذاری کند و پیشقدم شود، مونتاژ ال سی دی و پوشاک و... را در این شهرها انجام دهد، اشتغال برای مردم ایجاد میشود. هم بیمه میشوند و هم شغل پایدار ایجاد میشود. متاسفانه بیبرنامه هستیم و هیچ اقدامی برای این شهرها نمیشود.»
قاچاق و دیگر هیچ...
به طور قطع یکی از مبادی ورودی کالاهای قاچاق به کشور مناطق مرزی است. هر چند قاچاق در کشور به نسبت گذشته کاهش یافته اما شبکههای قدرتمند این معضل اقتصادی همچنان به فعالیت مشغولاند. به طور قطع مردم مرزنشین تنها واسطههایی برای این شبکهها هستند و اگر مجبور نباشند دست به این کار نمیزنند.
پیش از این نماینده مردم لنجان در مجلس شورای اسلامی به «ابتکار» گفته بود: «لازم به ذکر است کولبرهایی که کالا به کشور قاچاق میکنند، فاقد اشتغال هستند و دولت باید برای موضوع اشتغال این افراد برنامهریزی کند. اگر شغل مناسبی داشته باشند، هیچگاه دست به چنین کاری نمیزنند. این افراد اجیر شدهاند و مزدی بابت حمل این کالاها دریافت میکنند.»
عضو کمیسیون اقتصادی مجلس افزوده بود: «در رابطه با تهلنجیها هم به همین صورت است و اگر بار کامل یک کشتی را تهلنجی به حساب نیاوریم، حجم زیادی را دربرنمیگیرد. قطعا حجم بالای قاچاق دستهایی را پشت پرده دارد که از این حجم خرد خارج است.»
قابلیت های مناطق مرزی برای ایجاد اشتغال پایدار
پیش از این نیز شهاب نادری، نماینده اورامانات به کردپرس گفته بود: کشور ما همواره بر مسیر نفت حرکت کرده و اقتصاد مملکت وابسته به نفت بوده ولی الان با توجه به شرایطی که در چند سال گذشته پیش آمده، بودجه کشور کمتر از ۳۰ درصد اتکا به نفت دارد و بقیه از منابع دیگر از جمله اماکن گردشگری و واردات و صادرات و منابع دیگر تامین میشود لذا ما باید بتوانیم از ظرفیتهای طبیعی و ذاتی در مناطق محروم برای ایجاد اشتغال استفاده کنیم.
وی درباره قاچاق در مناطق مرزی گفت: ما مخالف پدیده قاچاق و همچنین ورود کالاهایی هستیم که به صنعت داخلی ضربه وارد میکنند و باید سعی کنیم اجناسی که وارد کشور میشوند، اجناس مصرفی نباشد.
وی تاکید کرده بود: به فرض مثال اگر قرار است کالایی وارد مملکت شود، تبدیل و تولید قطعاتی باشد که در صنایع تبدیلی یا مونتاژی باعث اشتغالزایی میشوند و نوآوری ایجاد میکنند.
وی یادآور شده بود: من معتقدم صنایع بستهبندی و صنایع تبدیلی در مناطق مرزی مانند مناطق غرب کشور خوب جواب میدهد.
رئیس فراکسیون گردشگری مجلس به موضوع کولبران اشاره و اظهار کرده بود: تعداد زیادی به کار کولبری مشغولند و مقام مقام معظم رهبری هم تاکید فرمودند که کولبر قاچاقچی نیست بلکه باید از قاچاقچیان و قاچاقهای سازمانیافته جلوگیری کنیم.»
رشد شهرها در جهان معاصر امری اجتنابناپذیر است اما همزمان با رشد فیزیکی و افزایش جمعیت شهرها میبایست مدیریت شهری علاوه بر "اداره کردن" به "مدیریت شهری" و حکمرانی خوب شهری نیز بپردازد.
آنچه تحت نام دستور کار شهری برای قرن 21 خوانده میشود در این سند انواعی از پایداریها را از جمله مسکن، اشتغال، ایمنی، فقر و ... توصیه شده است تا در دستور کار شهرداریها و سازمانهای دیگر درگیر با مدیریت شهرها به ویژه کلانشهرها قرار گیرد.
شهر معاصر در هر کجای جهان که باشد از آنجاییکه انبوهی از ساکنان و وسعت بیاندازهای از ابنیه و مصنوعات شهری، عمرانی و ... را در خود جای داده است و نیز با تغییر ماهیت بسیاری مخاطرات در معرض انواعی از تهدیدهاست، به تعبیر برخی جامعهشناسان مانند الریش یک جامعه مدرن، جامعه مخاطرهآمیز است چرا که همراه با افزایش ایمنی و علم مدیریت بحران برای شهرها و جوامع صنعتی تعداد بیشماری خطر، تهدید و ریسک نیز تولید شده است. این مخاطرات گرچه در همه کشورها و شهرها وجود دارد، هم میزان آن بسیار متفاوت است و هم میزان آمادگی نظامهای مدیریت شهری برای پیشگیری، بهبود و ارتقاء و به ویژه مدیریت شرایط بحرانی و برگرداندن زندگی عادی و طبیعی به یک شهر یا بخشی از آن از کشوری به کشور دیگر و حتی از شهری به شهر دیگر در درون مرزهای یک جامعه ممکن است تفاوتهای فاحشی داشته باشد.
با توجه به شرایط اقلیمی و استعداد بالای حوادث غیرمترقبه از یکسو و نیز الزامات و فقر آمادگیهای مدیریت شهری کشور در کنار رفتارهای هیجانی و انبوه خلق و فقر فرهنگی مواجهه با بحرانهای شهری، اعم از انسانی و طبیعی در کشور نیازمند یک طرح بحث جدی هستیم. رشد فیزیکی و جمعیتی شهرها و سطح قابل توجهی از موانع ساختاری مانند بافتهای قدیمی و فرسوده؛ نقاط جمعیتی با تراکم غیرطبیعی مشکل فوق را پیچیدهتر میکند.
مسأله مهم در مواجهه با بحرانها و حوادث غیرمترقبه شهری "تابآوری Resiliance" است. تابآوری به زبان ساده این است که یک شهر چگونه و در چه مدتی و با چه کیفیتی بتواند به شرایط قبل از بحران یا حادثه برگردد؟
تابآوری جنبههای مختلفی دارد که میتوان به تابآوری فیزیکی-کالبدی، تابآوری روانی، تابآوری اجتماعی و حتی تابآوری مدیریتی اشاره کرد.
در این نوشتار تأکید نگارنده بر بُعد اجتماعی مسأله است. اینکه چقدر مردم و شهروندان در یک شهر آمادگی مقابله با شرایط غیرعادی را دارند، چه درکی از بحران دارند، چقدر مهیای کمک به مدیریت بحران هستند و آنان را همراهی میکنند؟
تجربه بارشهای سنگین برف و باران و مسدود شدن شریانهای ترافیکی در برخی شهرها، حوادث طبیعی مثل سیل، طوفان و زلزله و یا حوادث با منشأ انسانی نظیر تجربه تلخ پلاسکو همگی نشان میدهد که نه مدیریت شهری و نه شهروندان شاخص مطلوبی از تابآوری اجتماعی ندارند. در اینجا به دو شاخص بسنده میکنم.
رئیس اورژانس: به علت ازدحام مردم، امدادرسانی زمینی امکانپذیر نیست
چرا باید مردم عادی به تماشا یا در بهترین حالت کمک و امداد مصدمان بشتابند و خود گرهی بر مشکلات باشند و چرا تاب تحمل مدیریت طبیعی یک بحران و حادثه را از تلاشگران سلب کنند؟
دوم، در صحبتهای کلیه مقامات و مدیران شهری تأکید میشد که به شایعات توجه نکنید و اخبار را صرفا از مبادی رسمی پیگیری کنید و آمارهای متفاوتی که ارائه میشد حتی توسط مدیران ذیربط.
این دو مثال را مقایسه کنید با تجربه ژاپنیها در مدیریت حوادث نیروگاه آسیبدیده توهوکو در 2011 که در آن شهر تأسیسات آسیب دید اما روابط اجتماعی و انسانی محکمتر از سازه نیروگاه بود و در برابر سونامی دوام آورد؛ به عبارت بهتر، استحکام و سرمایه اجتماعی تابآوری فوقالعادهای را نشان داد. مغازهها پر از اجناس ماند، آب معدنی نایاب نشد و شهر را هرج و مرج و سرقت فرا نگرفت، پس مناسبات اجتماعی بسیار مستحکم بود و محکمتر از نیروگاه اتمی! این یعنی تابآوری اجتماعی شهرها.(نقدی irna.ir به تاریخ24/10/1394)
سازمان اجتماعی و دوام و تابآوری آن مهمتر از سازه است و گاهی با وجود آسیب دیدن سازههای عمرانی، فنی و اقتصادی، سازمان اجتماعی آن مشکل را قابل تحمل و برگشتپذیر به حالت عادی و قبل از آسیب میکند.
مدیریت شهری و ستادهای مدیریت بحران باید ضمن بررسی کارشناسانه، شاخص تابآوری اجتماعی و روانی به ویژه در کلانشهرها سناریوهای مختلف را برای مدیریت بهینه شرایط غیرطبیعی که جزئی از زندگی در جهان مدرن هستند، داشته باشند. اعتماد و سرمایه اجتماعی نهادی یعنی اعتماد متقایل شهروندان و مدیران شهری ضمن پایش در جهت ترمیم و بهبود مدیریت شود.
مثلث مدیریت شهری و اجرایی، سکنه و شهروندان و نهادهای مدنی، عمومی و حرفهمندان در تغییر رفتار فوق و ارتقای ظرفیت مواجهه با حوادث و رخدادهای غیرعادی در حیات شهری را بهبود و ارتقاء دهند. پرواضح است که در این مسیر مسئولیت اصلی متوجه شوراهای شهر و شهرداری و سازمانهای دیگر مدیریتی است اما چیزی از مسئولیت شهروندان و نهادهای غیردولتی و مدنی و حرفهمندان و فعالان شهر و شهرسازی نمیکاهد.
قبل از هر چیز باید شهری ساخت که محکم و استوار باشد، هم از بُعد کالبدی و فیزیکی و هم نظامات اجتماعی و اقتصادی تا در برابر سوانح کمتر آسیب ببیند، اما در هر شهری احتمال وقوع حوادث وجود دارد و سه ضلع یاد شده در سطور پیشین باید توان تحمل و از آن مهمتر بازگشت به حالت عادی را داشته باشند.
همچنین باید از طریق اطلاعرسانی مدنی و مستمر و نه نصایح مشفقانه روزهای حادثه آموزشهای لازم برای کمک شهروندان به مدیران شهری در شرایط و زمان وقوع حوادث غیرمترقبه سیل، آتشسوزی، زلزله و ...، مراعات اجتماعی، کمک به گروههای آسیبپذیر مانند سالمندان و کودکان، خریدهای معقول، عدم ازدحام، پیگیری از کانالهای رسمی، پرهیز از شایعات و مدیران شهری نیز با اطلاعرسانی شفاف و پذیرش مسئولیت قصورهای احتمالی و تلاش بیوقفه برای مهار مشکل زمینه اعتماد اجتماعی شهروندان به نهادهای شهری را فراهم کنند تا شهرهای ما به سمت "تابآورتر" شدن سوق داده شوند.
یادداشت از: اسدالله نقدی، دانشیار جامعهشناسی شهری دانشگاه بوعلیسینای همدان / منبع: ایسنا
همزیستی نیوز - با وجود گذشت نیمقرن از رفتن مرد خوب، محجوب و ماندگار کشتی ایران، باز هم گفتن و نوشتن از مردانگی و مروت او تمامی ندارد و مرور خاطراتش این داغ را بر دلمان تازه میکند که ای کاش جهان پهلوان را در کنارمان داشتیم، هرچند تختی هیچگاه از قلبها بیرون نمیرود و چه زیباست این ماندگاری.
به گزارش ایسنا، روز جمعه (17 دی) حسرت نداشتن جهان پهلوان کشتی ایران ۴۹ ساله میشود تا بار دیگر با فرارسیدن این ایام، یاد و خاطره غلامرضا تختی به عنوان نماد اخلاق و مردمداری بیش از پیش زنده شود.
تاکنون رسانههای مختلف بارها سراغ دوستان و همدورهایهای تختی رفتهاند تا بلکه هربار زوایای جدیدی از زندگی و منش آقا تختی را برای مردم منتشر کنند.
اما یکی از دوستان نزدیک تختی که روزهای زیادی با او بوده و اطلاعات ارزشمندی از آن دوران دارد، کسی نیست جز «پرویز عرب». او از جمله رفقای صمیمی تختی است که خاطرات زیادی را به یادگار دارد، خاطراتی که میگوید با وجود گذشت ۵۰ سال هیچگاه از ذهنش بیرون نمیرود.
عرب خود را یکی از مریدان و دوستداران واقعی تختی میداند و میگوید خود تختی هم به این امر واقف بود و در برخی محفلهای خصوصی من نیز از جمله کسانی بودم که تختی همراه خود میبرد.
در جریان راه افتادن تختی در بازار تهران برای جمعآوری کمکهای نقدی و غیرنقدی به زلزلهزدگان بویین زهرا، پرویز عرب به همراه حسین پور و یکی دو نفر دیگر پشت سر تختی راه میرفتند و با در دست داشتن کیسههای بزرگ، پولها را جمعآوری میکردند.
با پرویز عرب که اکنون ۸۰ ساله است و با خوشرویی و مهماننوازی پذیرای ما شد، همکلام شدیم تا بیشتر از روش و مسلک جهان پهلوان بدانیم. عرب در این گفتگوی دو ساعته خاطرات بسیار جالب و شنیدنی از تختی برایمان گفت که آن را به رشته تحریر درآوردیم.
حوض مدرسه را از برگ و پوشال پر میکردیم و کشتی میگرفتیم
در گذشته رشتههایی مانند وزنهبرداری، کشتی و بوکس خیلی مورد توجه بود و مانند امروز نبود که انواع و اقسام رشتهها مطرح باشد. به همین دلیل نوجوانان و جوانان بیشتر به سمت این سه رشته میآمدند. ورزشهای رزمی هم که اصلا مطرح نبود. به همین خاطر ما نیز به سمت کشتی کشیده شدیم.
منزل پدری ما پامنار بود و الان هم هست. من به همراه برادرم و یکی از دوستانمان در دبستان رودکی درس میخواندیم. معلم ورزش ما هم کیومرث ابوالملوکی اولین مربی تیم ملی و داور بینالمللی کشتی بود. در حوض حیاط مدرسه، پوشال و برگ میریختیم و یک برزنت هم روی آنها میکشیدیم و همان جا بر روی آن کشتی میگرفتیم. مهندس توفیق هم در همان مدرسه رودکی درس میخواند. او کلاس ششم بود و ما کلاس دوم.
پس از رفتن به دبیرستان مروی آلوده کشتی شدم!
پس از آن به دبیرستان مروی رفتیم که یک دبیرستان تازه تاسیس بود که در سال ۱۳۲۵ افتتاح شده بود. در آنجا مکانی داشتیم که تشک کشتی در آن پهن کرده بودند و دقیقا آن چیزی بود که ما میخواستیم. فعالیت کشتی را در آنجا جدی تر شروع کردیم و سه چهار ماه بعد در مسابقههای آموزشگاهها که آن زمان به صورت خیلی گسترده برگزار میشد توانستم در وزن ۴۲ کیلوگرم به عنوان قهرمانی برسم. بعد از آن هم در مسابقههای آموزشگاههای تهران عنوان نخست را به دست آوردم. دیگر به طور کامل به سمت کشتی گرایش پیدا کردم و به قول معروف آلوده آن شدم.
فدراسیون کشتی نمیگذاشت در سالن دارالفنون تمرین کنیم
آن زمان فدراسیون کشتی در دبیرستان دارالفنون بود که فقط یک اتاق داشت. مدرسه دارالفنون هم یک حیاط و سالن ورزشی داشت که در قسمت شمالی مدرسه بود و با ساختمان پست و تلگراف مجاور بود. ما بعد از مدرسه مروی به دبیرستان دارالفنون آمدیم. فدراسیون کشتی هم همانجا دو تشک برزنتی انداخته بود که کشتیگیران در آن تمرین میکردند. رییس فدراسیون هم آقای جهانبانی بود که فکر میکنم به سال ۱۳۳۲ برمیگشت. آقای مسعودنیا مربی ورزش ما در دبیرستان مروی بود. او به ما پیشنهاد داد که به دبیرستان دارالفنون برویم. وقتی سیکل را در مدرسه مروی گرفتم به دارالفنون رفتم و به کمک مسعودنیا توانستم ثبت نام کنم. در آنجا محدودیتهایی برقرار بود چرا که فدراسیون کشتی نمیگذاشت هر کسی در سالن دارالفنون تمرین کند مگر اینکه در کشتی عنوان داشته باشد. اما مسعودنیا با صحبتهایی که انجام داد در نهایت آنها قبول کردند که ما دو سه نفر که من به همراه برادرم و یکی از کشتیگیران به نام گلابی بود در سالن آنجا تمرین کنیم.
بلور گفت چون عنوان ندارید نمی توانید با ما تمرین کنید
وقتی تمرینهایمان را در دارالفنون شروع کردیم یک روز مرحوم بلور که مربی دارالفنون بود از تمرین ما جلوگیری کرد و به ما گفت شما هنوز مقام تهران هم ندارید آن وقت چطور میخواهید اینجا تمرین کنید؟ درست است که مسعودنیا سفارش شما را کرده اما اگر میخواهید در اینجا تمرین کنید فقط از ساعت ۵ بعدازظهر به بعد میتوانید به این سالن بیایید چرا که اینجا از ساعت ۲ تا ۵ بعدازظهر در اختیار کشتی گیران است.
اولین برخورد با تختی
وقتی بلور این حرف را به ما زد، یک دفعه دیدم یک آقای خوشاندام و خوش قد و قواره که همه از او حساب میبردند جلو آمد و گفت آقای بلور چرا نمیگذارید اینها تمرین کنند. اینها هم محصل همین مدرسه هستند و حق دارند که از این سالن استفاده کنند. بلور هم بلافاصله جواب داد اگر شما میگویید من هیچ مخالفتی ندارم و به این صورت بود که او قبول کرد ما در آن سالن تمرین کنیم. بعد از آن فهمیدم آن شخص غلامرضا تختی بود. خلاصه ما خیلی خوشحال شدیم و از تختی تشکر کردیم و خیالمان راحت شد که تختی از ما حمایت کرده است. من از همان جا و از مدرسه دارالفنون با تختی آشنا شدم و همیشه دلم به این قرص بود که یک پشتیبان مهم دارم. البته این را بگویم که تختی پشتیبان همه بود و تا جایی که میتوانست به همه کمک میکرد و این موضوعی است که هیچ وقت از یادم نمیرود.
تختی با همه فرق داشت
کارهای تختی استثنایی بود و او کاملا با دیگران فرق داشت. طرز رفتار، گفتار و همه چیزش با دیگران متفاوت بود. تختی به قدری خوشبرخورد بود که همه نوجوانان هر سوالی که داشتند خیلی راحت با او مطرح میکردند و از او راهنمایی میگرفتند از جمله خود من.
سه بار قهرمان کشور شدم، اما عنوانی در تیم ملی بدست نیاوردم
مدرسه دارالفنون از روبرو به محله عربها و پامنار میرسید که منزل ما در آنجا قرار داشت. دو سه ماه بعد در مسابقهی انتخابی تهران بود که عنوان سوم را به دست آوردم که ابوالفضل حسینپور هم به عنوان قهرمانی رسید. دیگر به صورت جدی وارد کشتی شده بودم و اجبارا تمرینهای سنگین را پشت سر میگذاشتم تا از قافله عقب نمانم. بعد در مسابقههای مختلف همچون قهرمانی کشور شرکت کردم که توانستم سه مرتبه به عنوان قهرمانی کشور برسم. اما در تیم ملی به عنوان خاصی در نهایت نرسیدم.
سالن توفیق محل تمرین ملی پوشان بود
پس از آن فدراسیون کشتی سالن دارالفنون را تحویل مدرسه داد و محل فدراسیون به خیابان فردوسی منتقل شد. سالیان بعد سالنهای بیشتری ایجاد شد مثل سالن جهانبخت توفیق که در زمان ریاست دکتر غفوری فرد بر سازمان تربیت بدنی زمانی که من دبیر فدراسیون بودم و آقای صنعتکاران رییس فدراسیون کشتی بود ساخته شد. غفوری فرد برای ساخت این سالن خیلی کمک کرد. کم کم سالن توفیق مرکزیت پیدا کرد و تیمهای ملی کشتی هم آنجا تمرین میکردند.
تختی هیچوقت حتی در صف غذا از دیگران جلو نمی زد
در مسافرتها تختی همیشه سعی میکرد پشت سر همه حرکت کند. من سه سفر به کشورهای شوروی، بلغارستان و ترکیه در کنار تختی حضور داشتم و همیشه میدیدم او سعی میکند از دیگران جلو نزند. حتی موقع غذا خوردن همیشه دیرتر از سایرین غذا میگرفت و همیشه حق تقدم را به دیگران میداد. این موضوع نشان دهنده ادب و مرام تختی بود. او هیچ وقت دنبال این نبود چیزی را برای خود به دست بیاورد اما دیگران حسرت آن را بخورند.
راه افتادن تختی در بازار برای جمع کردن کمک به زلزله زدگان
وقتی که در بوئین زهرا زلزله رخ داد و بسیاری از هموطنان کشته شدند با پیشنهاد و پیگری تختی برای کمک به زلزله زدگان، من به همراه ابوالفضل حسین پور و تختی در بازار تهران راه افتادیم و در حالی که کیسههای بزرگ شکر برای جمع کردن پول دست من و حسینپور بود از اول سبزه میدان تا چارسو بازار با کمک های مردم و بازاریان این کیسهها پر شد. یک وانت هم همراه ما بود که پتو و دیگر اقلام غیرنقدی را جمع آوری می کرد. نکته جالب این بود که مردم وقتی تختی را می دیدندبی نهایت به او احترام می گذاشتند. مردم اصلا نگاه نمیکردند که در جیبشان چقدر پول دارند بلکه دست در جیبشان میکردند و هرچه داشتند داخل کیسهها میانداختند که این موضوع نشان دهنده میزان احترام و عشق مردم به تختی بود.
تختی گفت پولها را شمارش نکنید
پس از آن به بانک ایرانیان در خیابان حافظ آمدیم اما وقتی میخواستیم پول را شمارش کنیم، تختی به ما گفت نیازی به شمارش نیست. اصلا کیسه را باز نکنید. ما هم همان طور کیسه ها را تحویل یکی از کارمندان بانک که خودش معرفی کرد دادیم. وقتی تختی این حرف را زد من با تعجب به حسینپور نگاه کردم اما حسینپور گفت تختی دقیقا اینها را میشناسد و بیحساب حرفی نمیزند. خلاصه ما همان طور آن پول را به آن کارمند بانک تحویل دادیم که دو روز بعد رفتیم پول را گرفتیم و به سمت بوئین زهرا حرکت کردیم. دقیقا مبلغ جمعآوری شده یادم نمیآید اما به قدری زیاد بود که با آن پول میشد یک دهکده خرید. کما اینکه با پولی که جمعآوری شد و از جاهای دیگر مثل خانیآباد که محله تختی بود و عدهای دیگر از بازاریان جمع کردند بسیاری از مردم زلزله زده توانستند خانههای خود را بسازند و زندگیشان سروسامان دوباره بگیرد.
ماشین تختی بارها در راه بویین زهرا خراب شد!
وقتی میخواستیم به بوئین زهرا برویم من ماشین خوبی داشتم اما تختی قبول نکرد و گفت با ماشین خودم میرویم. یک بنز مشکیرنگ داشت که چند بار در طول راه خراب شد و ما مجبور شدیم راه سه ساعتی را ۹ ساعت طی کنیم. جواد زاده هم همراه ما بود که خیلی بیشتر از ما به تختی نزدیک بود. جوادزاده کارمند ثبت احوال بود و در قهرمانی کشور در شیراز نیز به عنوان سومی رسیده بود.
تختی خودش پول ها را بین زلزله زدگان پخش کرد
به بوئین زهرا که رسیدیم چندین نفر به تختی گفتند پولها را تحویل شهرداری بدهید. یکی دیگر گفت به استانداری بدهید بهتر است اما تختی گفت نیازی به این کارها نیست و بهتر است پول ها را بی واسطه خودم تحویل مردم بدهم این جوری خیالم راحتتر است. باور کنید یک صف که نمیدانم انتهای آن کجا بود تشکیل شد و تختی خودش در جلوی صف ایستاد و پول را بین مردم تقسیم کرد. وقتی پولها تمام شد مردمی هم که در صف ایستاده بودند تقریبا تمام شدند.
اقدام جالب تختی در حضور رییس سازمان برنامه
آن زمان مسابقههای مختلف کشتی برگزار میشد که یکی از آن مسابقهها مخصوص ادارات بود که در سالن ۷ تیر که اولین سالن ورزشی مخصوص والیبال، بسکتبال، کشتی، بوکس و... بود برگزار شد و قرار بود تیم برتر به ترکیه برود. در آنجا تیم سازمان برنامه مقام اول را به دست آورد که در آن تیم مرحوم حسین نوری، جهانبخت توفیق، تختی، حبیبی، من و عباس حبیبی که الان در کانادا زندگی میکند و ۹۱ سال سن دارد و غلام زندی حضور داشتیم و توانستیم این تیم را به عنوان قهرمانی برسانیم. وقتی این تیم قهرمان شد رییس سازمان برنامه که آقای ابتهاج بود، ما را به این سازمان دعوت کرد و به صورت مفصل در اتاقش از ما پذیرایی کرد. بعد به همه ما جایزه نقدی داد. اما به صورت جداگانه به خاطر عشق و علاقهای که به تختی داشت یک بسته ۱۰ هزار تومانی که آن زمان پول بسیار زیادی بود جلوی تختی گذاشت و گفت این مال شماست اما تختی بلافاصله آن بسته را برداشت و کاغذ دور پول را پاره کرد و همه آن پول را بین بچهها تقسیم کرد. ابتهاج از این کار تختی جا خورد اما چیزی نگفت. ابتهاج خیلی از این کار تختی خوشش آمدیک دسته دیگر ۱۰ هزار تومانی از کشوی میز خود درآورد و به تختی داد اما این بار با خنده به او گفت این بار دیگر این پول را تقسیم نکن چون دیگر پولی ندارم! همین قبیل کارها بود که تختی را از دیگران متمایز میکرد او هیچ وقت دنبال منافع شخصی نبود.
ماجرای کمک تختی به پسر دانشجو
همیشه بعد از تمرین کشتی رسم بر این بود که در جایی جمع میشدیم و مهمانی میگرفتیم. معمولا تابستانها بعد از تمرین به شمیران میرفتیم. یک روز به رستورانی در خیابان جعفرآباد شمیران به نام رویال تهران که فکر میکنم الان هم هست رفتیم که ۵-۶ نفر بودیم. حسین عرب که دوست خیلی صمیمی تختی بود و خدابیامرز شد و جواد زاده که او هم به رحمت خدا رفت، عبدالکریمی که رفیق تختی بود و کار آزاد انجام میداد، روحالله خان قناد که او هم دوست تختی بود و در میدان انقلاب کاسبی داشت، به همراه من و برادرم حضور داشتیم. وقتی بساط شام را پهن کردند به یکباره تختی به من اشاره کرد و گفت حواست به آن جوانی باشد که کنار دخل ایستاده ببین کسی آیا به او غذا میدهد یا نه! من آن جوان را زیر نظر گرفتم اما دیدم کسی به او غذا نداد. آمدم و به تختی گفتم. او هم گفت یک قابلمه پر از غذا بگیر و به آن جوان بده. این کار را کردم و پسر جوان هم خوشحال شد و رفت اما تختی به من گفت دنبالش برو به گونهای که متوجه نشود ببین خانهشان کجاست. خلاصه من رفتم و پس از طی کردن کوچه پس کوچههای باریک دیدم که به یک خانه رسید که به سمت پایین چند پله میخورد و آن جوان وارد آن خانه شد.
وقتی برگشتم تختی گفت خانه را یاد گرفتی که من هم گفتم بله. موقع برگشت با ماشین به جلوی خانه رفتیم و آن خانه را نشانش دادم. به تختی گفتم برای چه میخواستی که او هم در جواب گفت به نظرم آن فرد آشنا آمد. بعد این موضوع گذشت و کسی از قصد و نیت تختی باخبر نشد تا اینکه پس از فوت تختی و در مراسم شب هفت او در ابن باویه حضور داشتیم که یک سری دانشجویان که شعار میدادند نیز در حمایت از تختی و برای سوگواری او به آنجا آمده بودند. از میان آنان یک جوان دانشجو پیش من آمد و گفت آیا من را میشناسی که من گفتم نه بجا نمی آورم. او گفت من همانی هستم که سه سال پیش در رستوران رویال تهران شمار را دیدم و برای من غذا خریدید. سه سال است آقاتختی هزینه تحصیل من را میدهد و هوای خودم و خانوادهام را دارد. آنجا بود که ما قصد و نیت تختی را فهمیدیم. در حالی که او اصلا اهل تظاهر نبود و ما که رفقایش بودیم نیز از کارهایش خبر نداشتیم چه برسد به بقیه افراد. تختی واقعا برای خدا کار میکرد. امثال این افراد زیاد بودند مثلا یک کشتیگیر ۵۲ کیلوگرم در کرمان بود که اوضاع مالی خوبی نداشت اما تحت نظر تختی بزرگ شد و در نهایت افسر شد و به مدارج بالا رسید.
تختی همیشه دنبال انجام کارهای قشنگ بود
معذلک تختی همیشه دنبال انجام کارهای قشنگ بود و هیچ وقت تظاهر نمیکرد. ما همیشه از او درس میگرفتیم. من خودم خیلی چیزها از تختی یاد گرفتم. الان حدود ۴۸ سال از این ماجرا میگذرد اما همه مسائل آن موقع که تختی انجام میداد ریز به ریز یادم است. در حالی که خیلی افراد اصلا کارهایشان به یادم نمیآید.
نظم سالن مسابقات با ورودش به هم می ریخت
وقتی تختی وارد سالن مسابقهها میشد نظم و ترتیب سالن به هم میریخت اما خیلی از بزرگان کشتی یا خیلی از افراد دیگر وارد سالن میشدند و هیچ اتفاقی نمیافتاد پس این یک دلیل داشت چون او برای خدا کار می کرد و پیش مردم عزت و آبرو داشت.
تختی همه حقوقش از راه آهن را به فقرا می داد!
تختی کارمند راه آهن بود و تا مادامی که حقوق از راه آهن میگرفت آن را به دیگران کمک میکرد. فقط این را بگویم هر کس به کسی نازد ما هم به تختی نازیم. او افتخار مملکت ما و همه جامعه کشتی ایران است. زندگی تختی یک سناریو است که همه میتوانند از آن بهره ببرند.
احترام ویژه سیاستمداران به تختی
یک روز خیلی تعجب کردم. آن موقع دنبال درس و تحصیل بودم و همیشه در هر موضوعی کنکاش میکردم. آقای حسین شمشادی که همین تازگیها به رحمت خدا رفت و یکی از دوستان نزدیک تختی بود از کاسبهایی بود که هیچوقت تختی را رها نکرد. تختی بیشتر با او، جوادزاده و دو سه نفر دیگر بود که همیشه با آنها راه میرفت. یک روز تختی به ما گفت ناهار دعوتمان کردند شما هم بیایید برویم. من یک ماشین پژو ۴۰۳ داشتم از آنهایی که چراغ آن حالت کشیده داشت. تختی گفت با ماشین پرویز عرب برویم. ۵ نفر بودیم که به گلندواک در فشم که محله پولدارها بود و به هر کسی زمین نمیدادند رفتیم. وقتی وارد آنجا شدیم یک باغ بسیار بزرگ و زیبا بود که در فصل پاییز زیبایی دوچندان گرفته بود به قدری که مانند بهشت بود. در آنجا یک سالن بزرگ آیینهکاری شده هم قرار داشت. من دم در ایوان وقتی سرم را تو کردم دیدم ۳۰-۴۰ جفت کفش آنجاست. آنجا بود که فهمیدم افراد زیادی داخل هستند. شاهحسینی را دم در دیدیم و با هم ماچ و بوسه و احوالپرسیم کردیم.
گویا شاهحسینی به داخل خبر داده بود که آقاتختی تشریف آوردند. تختی هم مدام تعارف میکرد که دیگران جلوتر از او داخل بروند که آخر ما او را هل دادیم که به داخل برود! پس از آن هم جوادزاده و دیگران داخل شدیم. من به افراد داخل سالن که نگاه کردم دیدم همه بزرگان جبهه ملی مثل دکتر سجادی و دیگران با ورود تختی به نشان احترام همگی سرپا ایستادند و بی نهایت به او احترام گذاشتند. همان جا بود که من پی به ابهت تختی بردم. البته این موضوع را میدانستم اما تا این حد نه. فهمیدم او شخصیت بزرگی است که علاوه بر مردم کوچه و بازار اهل سیاست هم او را دوست دارند و برایش احترام زیادی قائلند. در همان مجلس برای تختی در بالای مجلس جا خالی کردند و او رفت نشست. تختی آنجا مرتب میرفت اما آن روز هم ما را با خود برده بود. این آدمهای سرشناس سیاسی همیشه جمعهها دور هم جمع میشدند و ناهار می خوردند که تختی هم مرتب در جلساتشان حضور داشت. افرادی مثل شاهحسینی که از افراد سرشناس جبهه ملی بود نیز در بین آنها بود. حتی در مراسم ختم تختی در مسجد فخرالدوله که توسط جبهه ملیها برگزار شد دکتر شایگان و یک نفر دیگر از افراد شاخص این جبهه جلوی در ایستاده بودند و از مردم استقبال میکردند.
می گفت همیشه باید خنده بر لب داشته باشیم
تختی با دو سه نفر بیشتر شوخی نمیکرد که آنها جوادزاده، محمد فردین و حاج عبدالحسین فعلی، مربیاش بودند. با اینها بود که خیلی قاطی بود و همیشه شوخی داشت. تختی همیشه میخندید و هیچ وقت اخم نمیکرد و همیشه می گفت وقتی یک نفر صورت آدم را ببیند و اگر اخم داشته باشیم به چشم او ضرر و آسیب زدهایم!
تختی ارتباط بسیار نزدیکی با دانشجویان داشت
من نه به آن صورت خیلی با تختی نزدیک نبودم اما ارادت من به او همیشگی بود و او نیز به این موضوع واقف بود. البته تختی به جاهایی که دوست داشت دیگران را هم ببرد و تنها نرود من را نیز دعوت میکرد. او با طبقات مختلف جامعه مخصوصا با طبقه دانشجو و تحصیل کرده ارتباط بسیار خوب و نزدیکی داشت و چهار کلمهای هم که در حضور آنها صحبت میکرد خیلی پخته و سنجیده بود.
تختی به خانه ما آمد تا با بچه محل هایش روبرو نشود
حضور در کنار تختی برای همه یک کلاس درس بود. وقتی تیم ملی کشتی از مسابقههای جهانی تولیدو آمریکا به فرودگاه مهرآباد بازگشت، در فرودگاه برادر من که به همراه تیم اعزام شده بود، به من گفت آقاتختی به خانه خودش نمیرود و قرار است به خانه ما بیاید. من آن موقع ماشین اوپل داشتم. به تختی گفتم برویم داخل ماشین اما به خاطر اینکه او شکست خورده بود و دوست نداشت به علت شرمندگی با مردم روبرو شود، گفت من از درب دیگر خارج می شوم و با تیم نمی روم. من هم ماشین را به درب پشتی آوردم و او سوار شد.
بعد به خانه مادریمان در میدان باغ شاه آمدیم که مادرم خدا بیامرز صبحانه را آماده کرده بود. پس از آن تختی به اتاق دیگر رفت و خوابید. من به برادرم محمد گفتم یک وقت اطرافیان تختی نگرانش نشوند چون نمی دانند که او اینجاست و از غیبتش نگران نشوند اما برادرم گفت محله تختی الان شلوغ است و او به خاطر اینکه با بچه محلهایش روبهرو نشود و از شکست شرمنده نشود به خانه ما آمده است. وقتی تختی از خواب بیدار شد یادش بخیر ناهار را خوردیم که عکس آن هم دست برادرم بود. بعد از آن من یک سری به محل کارم که سازمان نقشه برداری بود رفتم. وقتی به خانه برگشتم دیدم تختی به همراه برادرم و یک نفر دیگر که با یک ماشین مرسدس بنز ۱۷۰ دنبال تختی آمده بود مشغول صحبت بودند. من به آقاتختی گفتم آمادهام که شما را به هر کجا که میخواهید برسانم که او گفت نیازی نیست و من به همراه این آقا میروم.
ماجرای خرید ماشین از کویت
تختی در کویت یک دوستی داشت به نام محمودآقا که در این کشور زورخانه داشت و فردی گردن کلفت و بانفوذ بود. من به همراه منصورخان و آقاتختی به کویت رفتیم. تختی برای گذران امور زندگی همیشه معاملات ملک و ماشین میکرد. او هر پولی که از کشتی یا کارش در می آورد به مردم می داد و خودش با سود اینجور کارها درآمدزایی داشت. آنجا محمودآقا تختی را یک شب به زورخانهاش دعوت کرد. تختی گفت من و عرب و منصورخان میخواهیم ماشین بخریم. او گفت برویم زورخانه شب شام میخوریم و میخوابیم صبح فردا سه ماشین برایتان پیدا میکنم. وقتی به زورخانه رفتیم تختی لخت شد و به میان گود رفت اما من از آنجا که ورزش باستانی بلد نبودم و نمی توانستم زیر نظر تختی در گود کار کنم به شکلی از زیر آن در رفتم. خلاصه تمام شد و شب به رستوران رفتیم و شام خوردیم. وقتی خوابیدیم صبح که بیرون آمدیم دیدیم سه ماشین صفر کیلومتر شورلت آمریکایی جلوی در است. تختی قیمتها را پرسید و پولها را به آنها دادیم. هر سه ماشین هم رنگ آبی آسمانی داشتند. فردای آن روز به سمت ایران راه افتادیم. ماشینها را با کشتی به خرمشهر آوردیم و از خرمشهر خودمان پشت فرمان نشستیم تا به تهران بیاییم.
چند ساعتی که آمدیم هوا تاریک شد و جاده هم وضعیت خوبی نداشت. من به تختی گفتم که به خاطر این شرایط بهتر است جایی توقف کنیم و چند ساعتی استراحت کنیم او هم موافقت کرد و گفت هیچ عجلهای نداریم و یک جای خوب نگه میداریم و داخل ماشین استراحت میکنیم. خلاصه جلوتر که رفتیم یک جایی گیر آوردیم و ماشین هم چون جا دار بود گفتیم دو سه ساعت داخل ماشین میخوابیم. یک ساعتی که خوابیده بودیم یک دفعه دیدم تختی به شیشه ماشین من میزند. بلند شدم گفتم چه شده که او در جواب گفت بخاری ماشین را میتوانی روشن کنی!؟ من هم با اعتماد گفتم آره اینکه کاری ندارد اما وقتی رفتم هر کاری کردم نشد. همان موقع یک راننده کامیون کنار جاده توقف کرده بود و مشغول رسیدگی به ماشینش بود. از او پرسیدیم میتوانی بخاری ماشین را روشن کنی. وقتی آمد، نگاه کرد و به ما گفت مرد حسابی این ماشینها که بخاری ندارند، فقط کولر دارند. ما گفتیم یعنی به ما ماشین را انداختهاند؟ گفت نه به همین شکل است باید بروید تهران و به نمایندگی درخواست نصب بخاری را بدهید. البته ما اگر این موضوع را می دانستیم در همان کویت می توانستیم درخواست نصب بخاری رو ماشین را بدهیم. خلاصه خیلی هوا سرد بود و ما مجبور شدیم همان طور سر کنیم. ماشینها را آوردیم تهران، یک روز هم پیش ما نماند و ماشین ها را روی دست بردند!
تختی گل فروش هم بود
تختی کار پرورش گل هم داشت و در آن بسیار وارد بود. باغ بزرگی داشت که در آن گل لاله میکاشت و گلها را فقط به گلفروشی امیل که در خیابان فلسطین نبش انقلاب بود میفروخت البته این گلفروشی پاتوق تختی هم بود و یادم می آید هر وقت تختی آنجا بود مردم برای دیدنش می آمدند.
به مال دنیا اهمیتی نمیداد
چون تختی پولش را همیشه با دیگران تقسیم میکرد. اولا همیشه حقوق راه آهن را به این و آن میداد. یک ملک هم داشت که به نام خواهرش بود و این اواخر فروختند و یک چیزی هم به بابک پسر تختی دادند. او کلا به مال دنیا اهمیت نمی داد و همیشه دوست داشت دیگران را خوشحال کند.
عصبانیت تختی را یکبار هم ندیدم
من هیچوقت ندیدم تختی عصبانی شود. در چند اردویی هم که با او بودم عصبانیتش را ندیدم. مثلا همین اردوی دانشکده افسری که برای المپیک ملبورن تیم آماده میشد تختی همیشه جانمازش را اول از همه پهن میکرد. یک بیژامه گشاد هم داشت که میپوشید و نماز میخواند. با بچهها هم شطرنج بازی میکرد. در مجموع او زندگی خیلی ساده و بی غل وغشی داشت. با هیچ کس هم اختلاف نداشت و من ندیدم با کسی درگیری پیدا کند. در اردوها هم دو دوست خیلی صمیمی او فعلی و محمد فردین بودند که خیلی با این دو شوخی میکرد.
هیچوقت از اردوی تیم ملی فراری نبود
تختی به هیچ وجه از اردوی تیم ملی فراری نبود و همیشه اول از همه سر تمرین حاضر میشد. او هیچ وقت مغلطه نمیکرد و بین دیگران اختلاف نمیانداخت بلکه همیشه جوانترها را نصیحت هم میکرد. تختی با همه بچه ها مهربان و دوست بود. با ناصر محمدی و خیرالله امیری هم خیلی رفیق بود. اغلب اوقات پیش ناصر محمدی میرفت و خیلی او را دوست داشت. ناصر در جاده ورامین یک چلوکبابی داشت که بعد آن را فروخت و به لتیان رفت که تختی گاهی اوقات پیش او میرفت.
خانواده تختی خیلی مذهبی بودند
خانواده مذهبی و متعصبی بودند. سه خواهر او و مادرشان که خدا رحمتش کند، خیلی تختی را دوست داشتند. پدرش هم مذهبی بود. البته من پدر تختی را ندیدم اما چیزهایی که شنیدم این بود. یک بار صحبت شد که چرا فامیلی تختی را تختی گذاشتند فهمیدم که چون پدرش همیشه درب خانهشان روی تخت مینشسته به این لقب مشهور شدهاند. پدرش قد بلندی داشت و درشت اندام بودند. برادران تختی هم همگی هیکلی و قدبلند بودند. ۴ برادر بودند که همگی به رحمت خدا رفتند. آخرینشان مهدی بود که خدا بیامرز شد.
خیلی از کشتی گیران حاضر به مبارزه با تختی نبودند
خیرالله امیری، داود ایوب، ناصر محمدی، رستم اسلامپور، شهاب ایراندوست، احمد همای سعادت که از تبریز بود و نجارزاده که اهل شیراز بود، از جمله مهمترین رقبای تختی بودند. در تهران هم کشتیگیرانی بودند که با تختی تمرین یا مسابقه بودند که تعدادشان زیاد بود اما این کشتیگیرانی که نام بردم بیشتر در فینال به تختی میخوردند. حتی بعضی از آنها وقتی در فینال به تختی میرسیدند به روی تشک میآمدند، صورت تختی را میبوسیدند و حاضر به مبارزه نبودند. به هر حال تختی به لحاظ فنی از همه این کشتیگیران یک سر و گردن بالاتر بود ضمن اینکه همه احترام ویژه ای به او می گذاشتند. تختی توسط منصور رحیمیها، رییس تربیت بدنی راه آهن که عضو تیم ملی کشتی در وزن ۶۳ کیلوگرم بود، به راه آهن وارد شد و در آنجا کار خود را آغاز کرد. این دو هم خیلی با هم دوست بودند. برادر او مسعود رحیمی ها هم قهرمان تیم ملی بوکس بود.
تختی با ناداوری در توکیو به مدال نرسید
وقتی تختی کشتی را کنار گذاشت ۳۴ ساله بود. البته در سنگین وزن ۳۴ سال، سن زیادی نیست. تختی در کشتی خیلی جگر داشت و با کشتیگیران مطرح دنیا مانند یاشار دوغو ترک که قهرمان جهان بود خیلی راحت به روی تشک میرفت و اصلا ترسی نداشت. در حالی که خیلی از سنگینوزنهای ما مقابل بزرگان دنیا با ترس و واهمه کشتی میگرفتند. او در المپیک ۱۹۵۲، ۱۹۵۶، ۱۹۶۰ و ۱۹۶۴ برای ایران کشتی گرفت که یک مدال طلا و دو نقره حاصل آن بود. در المپیک ۱۹۶۴ هم که چهارم شد، در حق او مقابل آییک ترک ناداوری صورت گرفت. تختی به راحتی باید به مدال نقره میرسید اما به خاطر بیعرضگی مسئولان وقت مدال از دستش رفت. آن زمان ترکها از آنجا که کشتی ورزش اصلیشان بود و حسابی پول خرج میکردند نفوذ زیادی در فدراسیون جهانی داشتند. تا حدی که وهبی امره وقتی دست به جیبش میبرد، یک ساعت طلا، به این و آن میداد و همین باعث شده بود که حق تختی را پایمال کنند.
همسر کشتی گیر آمریکایی برای تختی کادو فرستاد
خارجیهای زیادی برای تختی احترام خاص قائل بودند چرا که او را فردی بااخلاق و جوانمرد میشناختند. تختی یک بار یک کشتی مقابل حریف آمریکایی در ترکیه گرفت و از آنجا که میدانست دست راست حریف ضرب دیده است در طول مبارزه سعی کرد به هیچ وجه به آن دست آسیب نرساند. به گونهای که کسی هم متوجه این موضوع نشود اما حریف او به خوبی این را متوجه شده بود و در حالی که چند امتیاز از تختی عقب بود حاضر به ادامه کشتی نشد. بعدها همسر این کشتیگیر آمریکایی وقتی ماجرای این مبارزه را از شوهرش شنیده بود از آمریکا برای تختی یک هدیه فرستاد و از این مرام او تمجید کرد. خارجیها واقعا تختی را دوست داشتند مخصوصا ترکها.
عصمت آتلی در فینال المپیک ۳ دقیقه تختی را ماساژ داد!
عصمت آتلی کشتیگیر نامدار ترک بود که ۳ بار مقابل تختی کشتی گرفت که ۲ بار شکست خورد و یکبار در فینال المپیک ۱۹۶۰ رم تختی را شکست داد. او یک بار در تهران با تختی کشتی گرفت و به حدی به او فشار وارد شد که در پایان کشتی از حال رفت وزیر بغل او را گرفتند تا توانست از روی تشک بلند شود. پس از آن در فینال المپیک ۱۹۶۰ بود که بار دیگر با تختی روبهرو شد. آن زمان قانون کشتی به نحوی بود که اول ۶ دقیقه با هم مبارزه میکردند پس از آن هر کشتیگیر سه دقیقه کشتیگیر دیگر را در خاک مینشاند و در نهایت سه دقیقه هم با هم به حالت سرپا مبارزه میکردند. در طول کشتی از همان ابتدا آتلی همیشه عقبنشینی میکرد و تختی رو به جلو بود. در سه دقیقه آخر تختی یک زیر از حریف گرفت و او را به بیرون تشک برد اما آتلی از بیرون به داخل تشکی چرخید به نحوی دور زد و در پشت تختی قرار گرفت که داوران در کمال تعجب به آتلی امتیاز دادن.
وقتی تختی بلند شد، لااقل ۳۰ زیر از حریف ترک گرفت اما او مدام بیرون میرفت و داوران اصلا توجه نمیکردند در حالی که باید نه تنها سه اخطاره بلکه لااقل حریف ترک ۱۰ اخطاره و بازنده میشد. وقتی تختی در سه دقیقهای که در خاک حریف بود، عصمت آتلی هیچ کاری نتوانست بکند و فقط تختی را ماساژ داد! اما وقتی آتلی سه دقیقه در خاک تختی بود، مدام خود را به سمت بیرون تشک میبرد تا تختی نتواند فنی اجرا کند و داوران هم هیچ توجهی به این موضوع نکردند که در نهایت تختی با ناعدالتی محض بازنده شد. میلان ارسگان آن موقع رییس کمیته داوران بود که بعدها رییس فدراسیون جهانی هم شد.
نگذاشتند تختی از امجدیه تشییع شود
ساعت ۹ صبح آن روز به سروان ادبی که یکی از دوستان نزدیک من بود و در خیابان تخت جمشید آن زمان حضور داشت خبر میدهند جنازه تختی در هتل آتلانتیک تهران است. پس از آن ادبی به هر شکل ممکن دنبال من میگشت اما من را پیدا نکرده بود. آن موقع جوادزاده و عبدالکریمی که خیلی به تختی نزدیک بودند زودتر از دیگران به سر جنازه تختی رسیده بودند و پزشکی قانونی جنازه را برده بود. ساعت ۲ و نیم بعدازظهر بود که وقتی از بانک ملی نزدیک دانشگاه تهران بیرون آمدم، از همهمه مردم فهمیدم می گویند تختی خودکشی کرده است. من هم آن موقع تازه ازدواج کرده بودم به خانمم گفتم برو خانه تا بروم ببینم جریان چیست. اول رفتم فدراسیون کشتی در خیابان فردوسی که آنجا فهمیدم ماجرا صحت دارد. مسعود ماه تبانی که یک افسر بود و کاپیتان تیم ملی بسکتبال نیز بود را در آنجا دیدم. به او گفتم میشود به پزشکی قانونی برویم و تختی را ببینیم که او گفت اصلا امکانش نیست چرا که مردم زیادی آنجا تجمع کردهاند.
آن شب به خانه رفتیم و فردا صبح قرار بود از ورزشگاه امجدیه تختی را تا ابن بابویه تشییع کنند. آنجا یک سرهنگی به نام ناصر طاهری که رییس اداره امنیت تهران بود حضور داشت که او با توجه به تجمع زیاد مردم، اعلام کرد اجازه نمیدهد از امجدیه تختی تشییع شود چون معتقد بود انجام این کار باعث میشود تعدادی از مردم در زیر دست و پا جان خود را از دست بدهند. او گفت جنازه باید مستقیما با ماشین از پزشکی قانونی به ابن بابویه برود تا در آنجا دفن شود. جبهه ملیها هم متولی کار شدند و همه کارها را انجام دادند. احمد طاهری که یکی افراد بانفوذ جبهه ملی بود به قدری به تختی تعصب داشت که اگر کسی پشت سر تختی حرف میزد، جگرش را درمیآورد. همین فرد پیش سرهنگ طاهری رفت تا اجازه دهد تختی از امجدیه تشییع شود اما او باز هم قبول نکرد. خلاصه ماشین از پزشکی قانونی مستقیم به ابن بابویه رفت و تختی را در آنجا به خاک سپردند. البته تعداد زیادی از مردم پیاده به سمت ابن بابویه راه افتاده بودند.
پلیس بخاطر تختی راه را می بست!
مردم از هر صنفی عاشق تختی بودند. مثلا یک سری از افسران که همیشه سر چهارراه استانبول میایستادند چون میدانستند تختی از آنجا عبور میکند فقط به عشق اینکه با او سلام علیک کنند و او را ببینند ساعتها آنجا میایستادند. یک بار دم در سفارت آلمان تیمساری را دیدم که به یک نفر احترام گذاشت. وقتی دقت کردم دیدم آن سمت خیابان تختی است. همه او را دوست داشتند. یا مثلا وقتی افسران پلیس که سر چهارراه میایستادند میفهمیدند ماشین تختی از آنجا قرار است عبور کند، راه را میبستند و به او احترام نظامی میگذاشتند تا تختی با یک ماشین قراضه از آنجا عبور کند (با خنده).
جبهه ملی ها می خواستند تختی را سمبل خود کنند
جبهه ملیها دنبال این بودند تا پس از مرگ تختی او را سمبل خودشان قرار دهند و او را به نام خود کنند اما نتوانستند چرا که اراده مردم قویتر از آنها بود و مردم تختی را سمبل خودشان کردند. ارمنی، آشوری، مسلمان همه عاشق تختی بودند و او را دوست داشتند. تختی واقعا دوست داشتنی بود و در قلب مردم بود.
تنها باخت تختی در ایران
احمد وفادار تنها کشتیگیری بود که توانست تختی را شکست دهد. او در مدرسه دارالفنون تختی را با فن کنده گوسفندانداز شکست داد. وقتی این فن را زد دیگر روی تشک به دنبالش نرفت. تختی و زندی هم به صورت جدی با هم هیچ وقت کشتی نگرفتند.
ماجرای ازدواج با شهلا توکلی
منصوری رحیمیها تختی را کارمند راه آهن کرد. او خودش کشتیگیر بود و در المپیک ۱۹۴۸ هم کشتی گرفت. تختی وقتی در راه آهن استخدام شد برای خودش اسم و رسمی داشت ضمن اینکه خوشهیکل و خوشبرخورد و نجیب هم بود. تختی از کسانی بود که خیلی زود میشد فهمید که فرد نجیبی است. خب چه کسی بهتر
از تختی که توکلی که مدیرکل راه آهن بود، بخواهد دخترش را به دست او بسپارد. یک مهمانی گذاشتند و منصور رحیمیها باعث ازدواج تختی و شهلا شد. ازدواج خیلی خوبی هم بود.
تختی خودکشی کرد
صادق هدایت در یکی از کتاب هایش نوشته بعضی وقتها حالتی به آدم دست میدهد که هیچ چیزی بهتر از خودکشی برایش لذتبخش تر نیست. تختی مشکل زندگی یا مشکل مادی نداشت اما مشکلات روحی و روانی پیدا کرده بود. مثلا رضا صالحی که پاساژ فردوسی در چهارراه استانبول برای او بود یک بار در طبقه هفتم مشغول ناهار خوردن بوده که به یک باره قاشق و چنگال را روی میز میگذارد، کتش را از تنش درمیآورد و از پشت صندلی آویزان میکند و میرود بالا و خودش را به پایین پرتاب میکند و می میرد. خب فردی مثل او هم هیچ مشکلی نداشت اما معلوم نشد چرا به یکباره تصمیم به خودکشی گرفت. حتی صالحی چند روز پیش از خودکشی به من پول داده بود تا پیشکسوتان کشتی را به بلغارستان ببرم. تختی یک سال بعد از اینکه کشتی را کنار گذاشت، خودکشی کرد. تختی قبل از مرگش سه شب بود که به خانهاش نمیرفت و مدام در طول این مدت با محمد جوادزاده بود. وقتی ما تحقیق کردیم مطمئن شدیم که او خودکشی کرده است. ضمن اینکه مسئولان آن زمان با تختی رابطه خوبی داشتند. او نیز هیچ وقت از مسئولان بد نمیگفت و من هم نشنیدم تختی یکبار از آنها بد بگوید.
نحوه خودکشی تختی
تختی قرص آسپرین و تریاک را با هم مخلوط کرده بود و پس از ریختن در لیوان آب، آن را خورده بود. فجوری، رییس پزشک قانونی وقت پس از معاینه تختی گفته بود بازوی راست تختی کبود بوده که دلیل آن هم این بود که او هنگام جان دادن با دندان بازوی خود را گاز گرفته بود.
آخرین ملاقات با جهان پهلوان
آخرین باری که تختی را دیدم دو روز قبل از مرگش بود. سر خیابان بهار یک میوه فروشی بود که او مشغول خریدن میوه بود که از ماشین پیاده شدم و با او احوالپرسی کردم.
تختی چندوقتی بود درباره خودکشی حرف میزد
تختی چندوقتی بود مدام مسائلی را درباره خودکشی مطرح میکرد. مثلا روز ختم مادر دری که در کیهان ورزشی کار میکرد، من و ابوالملوکی، تختی و عبدالکریمی در مجلس ختم در یوسف آباد نشسته بودیم که تختی به یکباره یک فشنگ بلند از جیبش درآورد و به جوادزاده نشان داد. از او پرسید آیا این آدم را میکشد که من گفتم آقاتختی آدم که هیچی این فشنگ فیل را هم از پا درمیآورد. یک بار هم من و تختی و خدر از شوروی تفنگ آوردیم و بردیم مغازه شکار در خیابان فردوسی فروختیم. تختی چند وقتی بود که از خودکشی و این حرف ها سوال هایی را مطرح می کرد.
خانواده تختی مخالف ازدواجش بودند
مادر و خواهرهای تختی به مراسم عقد او نیامدند چون مخالف این ازدواج بودند. ا لبته نمیدانم مادرش هم مخالف بود یا نه اما خواهرهایش مخالف این ازدواج بودند. به هر حال به لحاظ فرهنگی میان دو خانواده تفاوت هایی وجود داشت.
برخی رقبای تختی شیطنت کردند و نگذاشتند او مربی شود
غلامرضا عاشق مربیگری در کشتی بود اما متاسفانه برخی از دوستان که رقبایش بودند شیطنت کردند و نگذاشتند او مربی شود در حالی که اگر او مربی میشد، به نفع کشتی ایران بود چرا که همه کشتیگیران از او حساب میبردند و نمیتوانستند از زیر تمرین شانه خالی کنند.
۷ سال دبیر فدراسیون کشتی بودم
متولد ۱۳۱۵ هستم و ۶ سال از تختی کوچکتر بودم. سه بار قهرمان کشور شدم و به تیم ملی هم رسیدم اما نتوانستم عنوانی به دست بیاورم. دو بار هم در زمان ترکان و صنعتکاران به مدت ۷ سال دبیر فدراسیون بودم. ۱۱ سال هم سرپرست کمیته پیشکسوتان فدراسیون کشتی بودم و خود من این کمیته را تاسیس کردم.
موحد قبول نکرد جلوتر از تختی از پله هواپیما پایین بیاید
وقتی تختی در مسابقههای جهانی مدال نگرفت و موحد به مدال طلا رسید او اولین کسی بود که به موحد تبریک گفت. حتی وقتی به ایران رسیدند، خود تختی گفت بهتر است موحد اول از پله هواپیما پایین برود که البته موحد هم آن را قبول نکرد.
چندبار هم جیب تختی را زدند!
آن زمان مسابقههای جهانی اهمیتش بیشتر از المپیک بود. وقتی تختی با تیم ملی به فرودگاه مهرآباد میآمد از باند فرودگاه تا سازمان نقشهبرداری مملو از جمعیت میشد. برادر من آن زمان رییس پلیس فرودگاه بود یک بار به او گفتم راهی برای ما باز کن تا به باند فرودگاه برویم و از تختی استقبال کنیم که او هم در جواب گفت به قدری مردم میآیند که کار از دست ما خارج میشود. آن موقع ماشینهای جیپ میآوردند تا کشتیگیران را از فرودگاه انتقال دهند. به قدری مردم تختی را دوست داشتند که چند بار نزدیک بود ماشین او را چپ کنند. سالهایی هم که تختی میباخت مردم بیشتر میآمدند و اصلا کاری با نتایجش نداشتند. به قدری به سر تختی میریختند که همیشه لباس و کتش را پاره میکردند و هر کسی یک تکه آن را میبرد. چند بار هم البته جیب او را زدند!
شنیدم وقتی شاه در جلسه هیات دولت بوده در وسط جلسه خبر مرگ تختی را به او میدهند که شاه هم با تکان دادن دست ناراحتی اش را نشان می دهد. ظاهرا او به حدی ناراحت میشود که بلند می شود و جلسه را ترک میکند.
در چندین مرحله که تیم پیش شاه رفت، اول از همه شاه سراغ تختی را می گرفت و پیش او میرفت. تودهایها کارشان تفرقه انداختن بود. تا میدیدند کسی سمبل جامعه شده برایش حاشیه درست میکردند تا او را زمین بزنند. شاه رابطه خوبی با تختی داشت. یک بار در رامسر که عکس آن هم هست، باتختی صبحانه خورد یا بازوبند پهلوانی را بر بازوی او بست. همچنین در کاخ مرمر لب حوض تشک کشتی پهن میکردند که تختی با حسین نوری، شورورزی و احمد وفادار کشتی گرفت.
مردم برای تختی چندین مجلس ختم گرفتند
چند جا در تهران برای تختی مراسم ختم گرفتند. مسجد فخرالدوله دروازه شمیران که توسط جبهه ملی گرفته شد، یک ختم هم بچههای شاهعبدالعظیم در جاده ورامین برای او گرفتند. یک ختم در شمیران بود و یک مراسم ختم هم در خانیآباد توسط بچه محلهای او برگزار شد. البته در شهرستانهای دیگر هم مراسم ختم گرفتند.
هر چه از خوبی تختی بگوییم کم است
درباره تختی ساعتها و روزها میشود حرف زد. هرچه از خوبی و مرام او بگوییم کم است. تختی متعلق به مردم بود و واقعا هیچ چیز را برای خود نمیخواست. او فقط به دنبال این بود گره از کار مردم باز کند. راز ماندگاری تختی در قلب مردم نیز همین با مردم بودن و بیغل و غش بودن او بود.
انصافا فدراسیون کشتی خوب کار می کند
دیگر الان ما را در فدراسیون کشتی قبول ندارند و حق هم دارند. کار درست هم همین است چرا که طرز فکر ما با جوانها فرق میکند. انصافا هم فدراسیون کشتی خوب کار میکند و بهتر از ما مشغول فعالیتند که همگی نیروی جوان هستند. برای همه آنها دعا میکنم تا کشتی ایران بیش از پیش موفق شود.
گفتگو از علی فیض آسا و وحید رجبی
ؤ
همزیستی نیوز - وزیر بهداشت با انتقاد از هجمههایی که علیه برنامههای وزارت بهداشت اعمال میشود، گفت: پشت چنین برنامههایی هملباسهای خودمان هستند که در گذشته مسئولیت داشته و کارنامه غیرقابل قبولی از خودشان به جای گذاشتند، اما اکنون در حال تغییر مسیر ارائه خدمات هستیم و در این مسیر به آقابالاسر و پدرخوانده و کسانی که در گذشته در مقدرات بهداشت و درمان حاکم بودند، نیازی نیست.
به گزارش ایسنا، دکتر سیدحسن هاشمی در اجلاس معاونین بهداشت دانشگاههای علوم پزشکی سراسر کشور درباره برخی حاشیهها که برای وزارت بهداشت ایجاد کردهاند، گفت: متاسفانه مشکل ما از هملباس های خودمان و از داخل خود جامعه پزشکی است.
وی با اشاره به برخی برنامه های صداو سیما جهت تخریب وزارت بهداشت گفت: پشت چنین برنامه هایی نیز هملباسهای خودمان هستند که در گذشته هم مسئولیت داشته و کارنامه غیرقابل قبولی از خودشان به جای گذاشتند. این در حالی است که اکنون در حال تغییر مسیر ارائه خدمات هستیم و در این مسیر به آقابالاسر و پدرخوانده و کسانی که در گذشته در مقدرات بهداشت و درمان حاکم بودند، نیازی نیست و جایی برایشان وجود ندارد و این حرف ها نیز تلاش های نهایی این افراد است.
هاشمی با اشاره به صحبتهای معاون بهداشت خود مبنی بر تشابه حکایت این روزهای وزیر بهداشت با سریال مختار نامه گفت: در سریال مختار دیدیم که مختار در آن قله به افرادش گفت. اگر نجنگید شما را به زشت ترین شکل ممکن نابود می کنند آنها نیز همراهی نکردند و همان بلا بر سرشان آمد. حال درباره شعار دولت تدبیر و امید هم همین موضوع صدق میکند. بالاخره مردم در 24 خرداد تصمیم گرفتند و دولتی روی کار آمد، حال عدهای لجوجانه می خواهند بر طبل سابق خود بکوبند، اما من معتقدم که مردم به دنبال آرامشاند و از بگو مگو خسته شدند و دوست دارند که مسئولانشان مشکلاتشان را حل کنند.
وزیر بهداشت با اشاره به نزدیک بودن ایام انتخابات ریاست جمهوری گفت: در حال حاضر به انتخابات نزدیک میشویم و پوستمان باید کلفتتر شود، چراکه یکی از حوزه هایی که مورد هجمه قرار می دهند همین حوزه سلامت است و برخی قلبشان مریض است. بنابراین بهترین کار این است که ما اقدامات خود را ادامه دهیم و طرح تحول سلامت را که هنوز ریشه ندوانده و ممکن است با نسیمی دچار مشکل شود را پایدار نگه داریم.
هاشمی ضمن انتقاد از خاموش بودن جامعه پزشکی در پاسخ به این هجمه ها گفت: همه جامعه پزشکی ساکت هستند و شاید هم مرعوب شدهاند. در عین حال کسانی از جامعه پزشکی حرف می زنند که پایگاهی در بین جامعه پزشکی ندارند. البته منظور من دفاع از خودمان نیست بلکه صیانت از سلامت مردم است.
هاشمی با بیان اینکه در هیچ دولتی در گذشته برای سلامت هزینه نشده است، ادامه داد: بنابراین این میزان عقب ماندگی در حوزه سلامت ناشی از بی توجهی در طول 3 یا 4 دهه است.
وی همچنین گفت: همین امروز من چانه زنی می کردم که در حال حاضر 9 ماه از سال می گذرد و هنوز یک قران از پول هدفمندی یارانه ها را به ما ندادند و ما با سیلی صورتمان را سرخ نگه داشتیم و در عین حال همه هجمه به سمت ماست. حال برخی نمی پرسند که چرا پول وزارت بهداشت را نداده اید و من می دانم که هجمه از سوی چه کسانی است و جلساتشان را به چه صورت برگزار می کنند.
وزیر بهداشت در ادامه صحبت هایش به اقدامات انجام شده در حوزه بهداشت اشاره و اظهار کرد: برای تکمیل شبکه بهداشت شاهدیم که برخی دانشگاهها کار را پشت سر گذاشتند و در حال تکمیل آموزشها و مراحلشان هستند. البته برخی از دانشگاه ها نیز با تاخیر کار را آغاز کردند و هنوز بین راهند، اما راه اندازی شبکه در شهرها کار بسیار باارزشی است، اما باید حتما به خروجی کار فکر کنیم و بعدها ببینیم که چقدر توانسته ایم این شاخص ها را تغییر دهیم؛ چراکه مهم تغییر شاخصهاست.
وی با اشاره به جذب نیرو برای تکمیل نیروهای موردنیاز در شبکه بهداشتی شهرها گفت: من از ابتدا اصرار داشتم که رفتار ما تاثیر زیادی روی همکاران جدیدمان در شبکه ها دارد و بدانید که اگر از ابتدا نهاد کار را کج گذاشتید تا ثریا کج می رود. بنابراین نیروهای مراقب سلامت باید مانند بهورزان باشند. نسل های قبلی بهوزران افرادی کم توقع، پرکار و مهربان بودند، اما نگرانیام این است که از آنجایی که مراقبین سلامت را از بازاری که در اختیار خودمان نیست به کار گرفتیم، در آینده به ضد خودمان تبدیل شود. بنابراین باید در تنظیم قراردادها مراقبت کنیم و به صورت سالیانه قرارداد ببندیم.
هاشمی ضمن تشکر از معاونین بهداشت دانشگاههای علوم پزشکی سراسر کشور برای گسترش شبکه و ارتقای کیفیت خدمات ادامه داد: کار شبکه پیشگیری از بیماری های غیرواگیر است که در 4 شهر به صورت پایلوت اجرا شده است. ما تردید نداریم که اولویت با پیشگیری است. پیشگیری هم برای مواردی به کار می رود که منجر به مرگ می شود و ما می دانیم که 75 درصد از مرگ و میرها به دلیل بیماری های غیرواگیر رخ میدهد. بنابراین برای پیشبرد این کار باید تیمی عالم و با مهارت داشته باشیم که ارتباطشان با مردم بسیار خوب باشد. در غیر این صورت سال ها بعد می گویند که شما با این پولی که گرفتید چه تغییری را ایجاد کردید. بنابراین نباید 20 سال دیگر حرفهایی را که ما درباره مسئولان قبلی می زنیم به خودمان بزنند.
وزیر بهداشت همچنین از پیگیری برنامه پرونده الکترونیک سلامت به عنوان یکی از اولویت های حوزه بهداشت قدردانی کرد و گفت: حتی در داخل وزارت بهداشت هم کسانی بودند که کارمندان شما را تحریک می کردند تا این کار به نتیجه نرسد، اما شما با هوشمندی این کار را به عنوان اولویتتان قرار دادید و در حوزه بهداشت کار را سامان دادید. در عین حال فکر می کنم تا پایان امسال در حوزه دارو نیز این کار سامان یابد.
هاشمی در ادامه با تاکید بر لزوم اصلاح نظام پرداخت بین معاونت بهداشت و توسعه وزارت بهداشت افزود: در عین حال تاکید می کنم که اصرار نداشته باشید که رئیس شبکه را در شهرها حتما یک پزشک قرار دهید. شاید من تنها وزیری هستم که معتقدم نیازی نیست وزیر بهداشت یا رئیس شبکه و یا رئیس بیمارستان، پزشک متخصص باشد ما تعداد زیادی دکتر برای مدیریت مراکز بهداشتی و درمانی تربیت کردهایم، اما به آنها جایی ندادهایم. در عین حال گاهی میبینیم که یک بهورز بهتر از یک پزشک، شبکه را مدیریت می کند. از طرفی هم اگر پزشکی را به عنوان رئیس شبکه قرار دهیم ممکن است بعد از مدتی کار را رها کند و به دنبال پیگیری کار خودش برود. بنابراین تعصب نداشته باشید که حتما رئیس شبکه را یک پزشک بگذارید.
هاشمی ادامه داد: درباره نظام ارجاع هم باید در سطح شهرهای زیر 50 هزار نفر آماده باشید. چراکه ما همه اقدامات را انجام میدهیم تا نظام ارجاع شکل بگیرد و پزشک خانواده مستقر شود.
هاشمی با تاکید بر لزوم رتبه بندی و ارتقای بهورزها گفت: درباره رشته پزشکی اورژانس و پزشک خانواده نیز معتقدم که این دو رشته باید در اختیار شما قرار گیرد و پزشک خانواده نیز حتما باید در اختیار حوزه بهداشت قرار گیرد؛ چراکه پزشکان خانواده می توانند مدیران موفقی برای این حوزه باشند.
هاشمی همچنین ادغام برنامه ایدز در شبکه را اقدامی مناسب خواند و در عین حال گفت: خوشبختانه امسال تاکنون شاهد اپیدمی وبا و آنفلوانزا در کشور نبودیم و این نشان می دهد که مردم امسال بیش از سال قبل واکسن تزریق کردند. بنابراین با اینکه اربعین را پشت سر گذاشتیم و نگران بودیم که در اربعین مشکلی به لحاظ بیماریها ایجاد شود، اما می بینیم که با کمک دانشگاهها و به ویژه دانشگاههای خط مقدم که کار طاقت فرسایی را در حوزه بهداشت انجام دادند، مشکلی پیش نیامده که از کمک هایشان تشکر می کنم.
وزیر بهداشت همچنین اظهار کرد: در عین حال تاکید من ادامه همین مسیر است و فکر می کنم هیچ کس تغییری نداشته باشد که این مسیر درست است و در صورت تداوم آن به نظام بهداشت مناسبی برای مردم دست می یابیم.همچنین فکر میکنم برخی از کسانی که نمی خواهند این موفقیتها را ببینند این طور القا می کنند که وزارت بهداشت اجازه نقد نمی دهد. اما ای کاش خودشان یکبار اجازه نقد خودشان را می دادند.
هاشمی خطاب به معاونین دانشگاههای علوم پزشکی سراسر کشور گفت: در عین حال شما حتما جلسات نقد را برگزار کنید و اگر کسی راهکاری برای اجرای بهتر برنامه ها داشت، آن را ارائه کند وگرنه با حرف زدن کاری پیش نمیرود. بنابراین اجازه دهید تا هرچه می خواهد بگوید. من بارها به کسانی که نسبت به نظام سلامت واکنش نشان می دهند گفته ام درباره این صحبت ها بنویسید، اما این کار را انجام ندادهاند. در عین حال معتقدم همه ما در این حوزه تصمیم گیری کردیم و سیستم بالا به پایین هم نبوده است.
هاشمی همچنین گفت: عده ای نشستهاند تا ببینند کسی چه زمانی زمین می خورد و از زمین خوردنش شادی میکنند.
وزیر بهداشت در عین حال گفت: همواره شاهد بودیم که وقتی نزدیک انتخابات می شویم روند کارها آرام تر می شود اما مقام معظم رهبری هم بارها اعلام کردند که حق مردم این است که تا روزی که بر سر کاریم، اقداماتمان را پیش بریم. چراکه همه ما برای کمک آمدهایم نه برای پست و مقام. بنابراین نگران نیستیم که چه اتفاقی میافتد.
همزیستی نیوز - یک اقتصاددان با بیان اینکه توسعه پایدار، وابسته به وجود زنان توانمند است، گفت: برای داشتن زنان توانمند در جامعه باید توانایی گفتوگو را پرورش دهیم، که این مهم؛ تلاش نهادهای اجتماعی را طلب میکند.
به گزارش ایسنا ، معاونت بانوان اتاق بازرگانی صنایع، معادن و کشاورزی استان اصفهان با همکاری دفتر امور بانوان و خانواده استانداری، نشستی با عنوان نقش زنان در پایدارسازی توسعه و مقاومسازی اقتصادی را با حضور محسن رنانی، عضو هیئت علمی اقتصاد دانشگاه اصفهان، جمعی از بانوان فعال اجتماعی و مسئولان نهادهای مدنی در اتاق بازرگانی استان اصفهان برگزار کرد.
محسن رنانی در جمع فعالین نهادهای اجتماعی زنان در اتاق بازرگانی اصفهان با اشاره به وجود مشکلات و معضلات اجتماعی در جامعه امروز ایرانی با طرح چندین پرسش اظهار کرد: آیا وجود فساد و معضلات اجتماعی را باید در داخل جستجو کنیم یا در دسیسه خارجیها ؟! متاسفانه توهمی همهگیر در جامعه وجود دارد که باور داریم ما از مردمان هوشمند و با ضریب هوشی بالایی در جهان هستیم. اما حقیقت این است که ما هوش متوسطی داریم و این باور غلط فریبی بود که انگلیسیها برای ما به کار بردند. مشکل کجاست که امروز با این همه مشکلات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و ... درگیر هستیم؟
این استاد دانشگاه ادامه داد: مسئله ما مسئله زنان است. مشکلات ما ناشی از نبود زنان توانمند در جامعه است. ما زنان توانمند برای حرکت در مسیر توسعه نداریم و لازمه این حرکت، نفت، میزان هوش و مسائلی از این دست نیست. بسیاری از کشورهای توسعه یافته امروزی نه ضریب هوشی بالایی دارند و نه نفت!
وی گفت: اگر کشوری زنان توانمند داشته باشد، سرمایه، قدرت و توسعه را با خود به همراه میآورد. در صورتی که در نبود این چنین زنانی، حتی دموکراسی نیز عامل تخریب میشود.
مسئله زنان در ایران
رنانی توضیح داد: مسئله زن در ایران یک مسئله تاریخی و فرهنگی است و چیزی نیست که امروز اتفاق افتاده باشد. این مشکل یک بحث فرهنگی است، مذهب بر آن تأثیر داشته، اما به طور کامل هم به آن مرتبط نیست. بخش بزرگی از محدودیتهایی که امروز بر زنان جامعه ما اعمال میشود از محدودیتهای اسلامی نیست، بلکه کاملاً فرهنگی است.
وی در خصوص این که زن عامل توسعه است، گفت: توجه داشته باشید که نرخ مشارکت به آن بخش از زنانی اشاره دارد که برای فعالیتهای اجتماعی و حضور در عرصههای مختلف به جستجو و فعالیت پرداختهاند، نه اینکه الزاما شاغل باشند و صرفاً برای حضور اجتماعی، اقتصادی و ... از خانه بیرون آمدهاند.
رنانی افزود: امروز 70 درصد صندلیهای دانشگاههای ما را زنان اشغال کردهاند و چهار ونیم میلیون زن تحصیل کرده داریم. یعنی این همه زمان و انرژی را صرف میکنیم تا زنان ما تحصیل کنند و بعد از پایان تحصیلاتشان به خانه و امور قبلی برگردند.
این عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان ادامه داد: البته بعضی باورهای مردانه بر این موضوع مؤثر بوده است، مثل این که مردان ما دوست دارند، دخترشان یا همسرشان تحصیل کرده اما خانه دار باشد. اما مشکل اصلی اینجاست که ما تنها تلاش میکنیم زنان تحصیل کرده داشته باشیم، آنها تحصیل میکنند اما توانمند نیستند.
ناتوانی از خانه ریشه میگیرد
رنانی با اشاره به نقش پررنگ مادران در خانه گفت: به اعتقاد من، ما در ایران کودکی نداریم. در حالی که کودکی مهمترین بخش زندگی، برای پرورش یک فرد توانمند است. ما کودکان ناتوانی هستیم که بزرگ شدهایم. رییس، مدیر و دانشمند شدهایم اما هنوز کودکی هستیم که توانمند نیست. از طرفی نقش مادر در این مورد بسیار مهم و حیاتی است. اگر در خانهای مادر توانمند نباشد الزاما کودکان توانمند رشد نخواهند کرد.
وی در این خصوص تصریح کرد: 3 تا 7 سالگی مهمترین دوره سنی است. چرا که اگر اساس و پایه توانمندسازی در این دوره شکل گرفت، در دوره دبستان نیز تکمیل میشود و این در حالی است که مادران ما بعد از دوران شیرخواری و اطمینان خاطر از طی کردن برخی مسائل سلامت جسمی و خوراک کودک و یا پوشاک، او را به حال خود رها میکنند.
وی اضافه کرد: از طرفی برخی مادرها نیز که تلاش میکنند به رشد شخصیت کودک کمک کنند، با روشهای اشتباه مثل یاد دادن زبان انگلیسی یا حفظ قران و یا روشهایی از این دست کودکی بچه را از بین میبرند. بچهها حافظه نیستند، بچهها گلولههای سرمایه هستند و اگر مادران ما کودکان خود را درست تربیت کنند، ما به توسعه دست پیدا خواهیم کرد.
رنانی ادامه داد: آموزش در این سن کمکی به شکل گیری شخصیت کودک نمیکند، در کشورهایی مثل فنلاند کودکان تا پایان دوره دبستان تنها زندگی کردن را یاد میگیرند. آنها با خود به جای کتاب بالش به مدرسه میبرند، برای آن که هر زمان احساس نیاز کردند بخوابند! آنها درسی آموزش نمیبیند و مشق و تکلیف ندارند.
30سال سخت پیش رو خواهیم داشت
وی با جمع بندی از تحقیقات 30 ساله داگلاس نورت، برنده جایزه نوبل اقتصاد گفت: اگر بخواهیم بدانیم، کشوری توسعه یافته است یا خیر، نیازی نیست محصولات مصرفی، جادهها و یا کارخانههای آن کشور را بررسی کنیم؛ باید ببینیم در دبستانها و خانههای این کشور، آیا کودکانی با توانایی گفتوگو کردن، پرتحرک، پرسشگر، تنوع طلب، ناقد و نقد پذیر، صبور، روادار و ریسک پذیر وجود دارد یا خیر.
این استاد اقتصاد افزود: از معضلات بزرگ ما ایرانیها ناتوانی در گفتوگو و مناظره است. امروز اگر توانایی نقد حاکمان را نداریم، به خاطر این است که توانایی گفتوگو نداریم. آدمهای خلاق، کارآمد و کارآفرینی داریم که به علت نداشتن این توانایی، تعامل مثبت نداشته و در عمل شکست میخورند. این مشکلات ناشی از گرفتاریهای دوران کودکی است.
رنانی با اشاره به نقش و اهمیت عملکرد جامعه و دولتها گفت: برای آن که بدانیم کشوری معیارهای توسعه خواهی دارد یا خیر، باید دید، آیا حاضر است 20 سال برای ارتقا کودکان و مادران سرمایه گذری کند یا خیر؟
وی ادامه داد: امروز دولت ما برای سرمایه گذاری عظیم در این رابطه توانایی کافی ندارد. پس باید خودمان و به ویژه زنان، خود در خانواده و نهادهای اجتماعی برای حرکت در این مسیر تلاش کنند.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان تصریح کرد: دو مورد، لبههای توسعه محسوب میشوند؛ توانایی گفتوگو و صبر. نقطه شروع از توانایی گفتوگو آغاز میشود. باید این توانایی را در خانه، بین اعضای خانواده، محلهها، نهادهای اجتماعی و.. پرورش دهیم. باید در حوزه بسط گفتوگو میان زنان سرمایه گذاری کنیم.
رنانی اضافه کرد: اگر 30 سال در این مسیر به طور مداوم تلاش کنیم، نسل بعدی یا دو نسل بعد از ما نسل توانمندی خواهد بود. توانمندی زنان را باید بهبود بخشیم وگرنه چرخ بر همان روش سابق خواهد چرخید.
وی با اشاره به نقش نهادهای اجتماعی افزود: خانوادهها به تنهایی نمیتوانند با این مشکل برخورد کنند و نهادهای اجتماعی و فعالین در عرصههای مختلف زنان نقش موثری در این بین خواهند داشت. من از زنان فعال در حوزههای مختلف زنان میخواهم که برای زیست مؤثر اجتماعی تلاش کنند. وجود کسی که اطلاعات خوبی در این زمینهها داشته باشد نیز به عنوان مربی و هدایتگر میتواند، تأثیر مثبتی در این گونه جلسات و فعالیتها داشته باشد.
توسعه پایدار وابسته به وجود زنان توانمند است
استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان در پایان گفت: پس توسعه پایدار، وابسته به وجود زنان توانمند است، و برای داشتن زنان توانمند در جامعه باید توانایی گفتوگو را پرورش دهیم که این مهم، تلاش نهادهای اجتماعی را طلب میکند.
همزیستی نیوز - عصرایران به نقل از «مدیکال دیلی» نوشت: قند بر خلاف مزه شیرین و دوستداشتنی خود چندان برای بدن انسان خوب نیست. جدا از ابتلا به چاقی و دیابت، دنبال کردن یک رژیم غذایی سرشار از قند با برخی از عملکردهای غیر طبیعی مغز مانند ضعف حافظه و فعالیتهای شناختی پیوند خورده است. در ادامه با برخی حقایق مرتبط با قند بیشتر آشنا میشویم.
ادامه در .........