به گزارش ایرنا، کامرون پیشتر پس از سخنرانی کوتاهی در برابر داونینگ استریت ( ساختمان نخست وزیری معروف به ساختمان شماره 10) راهی کاخ محل اقامت ملکه الیزابت دوم شده بود تا استعفای خود را رسما تقدیم او کند.
ترزا می،59 ساله رهبر جدید حزب محافظه کار، به دنبال استعفای دیوید کامرون، از سوی ملکه الیزابت مامور تشکیل کابینه شد.
'ترزا می' بدین ترتیب از غروب روز چهارشنبه رسما به عنوان هفتاد و ششمین نخست وزیر تاریخ انگلیس، فعالیتش را شروع کرد.
وی دومین بانوی نخست وزیر در تاریخ بریتانیا پس از 'مارگارت تاچر' شمرده می شود.
نخست وزیر جدید انگلیس در اولین سخنرانی اش پس از رسیدن به این سمت در برابر دوانینگ استریت گفت که دولت جدیداین کشور بر اساس تحقق منافع همه ملت این کشور عمل خواهد کرد.
وی با بیان اینکه میراث واقعی دیوید کامرون، عدالت اجتماعی بوده است گفت: گام به گام از یک رهبری مدرن بزرگ تبعیت می کند و علیه نا عدالتی مبارزه خواهد کرد.
نخست وزیر جدید انگلیس عنوان کرد: با یکدیگر بریتانیای بهتری را خواهیم ساخت و دولت جدید بر اساس تحقق منافع همه ملت انگلیس عمل خواهد کرد.
'ترزا می ' اضافه کرد که دولت جدید به مردم این قدرت را خواهد داد که کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته باشند.
نخست وزیر جدید انگلیس گفت: اولویت در نظام مالیات ها تنها برای ثروتمندان نبوده و برای همه این موضوع خواهد بود و ما مردم عادی و نه ثروتمندان را در اولویت قرار می دهیم.
وی اضافه کرد: ما شاهد تغییرات ملی بزرگ پس از تصویب خروج انگلیس از اتحادیه اروپا خواهیم بود.
کاخ باکینگهام پیش از دیدار 'ترزا می ' با ملکه انگلیس اعلام کرده بود که ملکه الیزابت استعفای دیوید کامرون را پس از شش سال خدمت پذیرفته است.
کامرون پیش از ترک داونینگ استریت و رفتن به کاخ باکینگهام در سخنان کوتاهی گفت: خوشحال است که برای دومین بار در تاریخ انگلیس یک زن از حزب محافظه کار نخست وزیر کشور خواهد شد.
وی در حالی که همسر و سه فرزندش در کنارش بودند، در آخرین سخنان در مقابل دفتر نخست وزیری انگلیس:' گفت کار کردن در این دفتر، بزرگ ترین موهبت زندگی ام بود؛ یگانه آرزویم، تداوم موفقیت برای این کشور بزرگ است که بسیار آن را دوست می دارم.'
وی همچنین برای آخرین بار به عنوان نخست وزیر در نشست روز چهارشنبه مجلس عوام که اختصاص به پرسش و پاسخ نمایندگان دارد، حضور یافت و از کارنامه و سیاست های دولتش در طول شش سال گذشته دفاع کرد.
کامرون در این نشست خطاب به خانم 'ترزا مِی' گفت: «نصیحتم به جانشینم، که مذاکره کننده ای عالی است، این است که ما بایستی تلاش کنیم تا جای ممکن بخاطر منافع تجاری، همکاری و امنیتی به اتحادیه اروپا نزدیک باشیم. کانال مانش با خروج ما از اتحادیه اروپا عریض تر نخواهد شد و این اساس رابطه ای است که ما بایستی در پی آن باشیم.»
دیوید کامرون در سال 2010 میلادی در جریان انتخابات عمومی به عنوان رهبر حزب محافظه کار، توانست با شکست حزب کارگر، حزبش را پس از 13 سال دوباره به قدرت برساند و در سن 43 سالگی بر کرسی نخست وزیری تکیه زتد.
تصمیم غیرمنتظره دیوید کامرون برای دادن استعفا به دلیل رأی شوک آور مردم کشورش به برگزیت در همه پرسی 23ژوئن ( سوم تیرماه )، سبب شد که رقابت ها بر سر جانشینی او پیش از موعد مقرر که قبل از انتخابات عمومی انگلیس در سال 2020 میلادی انتظار آن می رفت، کلید بخورد.
کامرون، که مخالف جدایی کشورش از اتحادیه اروپا بود، بیان کرده بود تا زمان برگزاری اجلاس سرتاسری حزب محافظه کار در ماه اکتبر آینده و انتخاب رهبر جدید این حزب که نخست وزیر آینده انگلیس نیز خواهد بود، به کارش ادامه خواهد داد.
اما وی روز دوشنبه به دنبال کناره گیری 'آندریا لدسام' رقیب 'ترزا می ' از رقابت رهبری حزب محافظه کار گفت: با توجه با تغییرات صورت گرفته، ما نیازی به طی کردن فرایند انتخاب رهبری ندارم و به همین دلیل من روز سه شنبه برای آخرین بار ریاست نشست کابینه را برعهده خواهم داشت.
کامرون همچنین افزود: بعد از شرکت در نشست مجلس عوام در روز چهارشنبه، استعفای خودم را تقدیم ملکه انگلیس خواهم کرد.
کامرون با بیان اینکه از اینکه 'ترزا می ' جانشینش می شود 'خوشحال است' گفت: ' ترزا می' فردی قوی و شایسته ' است.
نخست وزیر انگلیس افزود:' 'ترزا می' قادر به رهبری کشور در سال های در پیش رو بوده و مورد حمایت کامل من است.'
'ترزا می' روز اول اکتبر 1956 میلادی متولد شد و در سال 1997 میلادی به مجلس عوام راه پیدا کرد. او از ماه می 2010 میلادی به مدت شش سال وزیر کشور انگلیس بوده و در یک قرن اخیر بیش از هر کس دیگری در این پست کلیدی مقاومت کرده است.
حزب محافظه کار انگلیس که ریشه در حزب 'توری' دارد، در سال 1834 میلادی پایه گذاری شده و دارای 184 هزار عضو رسمی است .
این حزب که به دلیل پیشینه اش همچنان اعضایش را 'توری ها' می خوانند، در مجلس عوام که دارای 650 کرسی است ، دارای 331 کرسی، و در مجلس اعیان که دارای 800کرسی است، 224 کرسی در اختیار دارد.
همزیستی نیوز - این روزها در نقطه نقطه سازمانهای دولتی غرب این زنان هستند که زمام امور را در دست گرفتهاند و یا در مسیر آن قرار دارند. از آلمان گرفته که صدر اعظماش قدرتمندترین زن جهان است تا هیلاری کلینتون که در آستانه ریاست جمهوری آمریکا قرار دارد.
به گزارش ایسنا، دومینیک سندبروک، مورخ بریتانیایی در یادداشتی برای روزنامه دیلی میل به بررسی نقش زنان در سمتهای عالی سیاسی کشورهای غربی پرداخته و آورده است: «زمانی که شنیدم ترزا می و آندرهآ لدسام به دور نهایی انتخابات نخست وزیری انگلیس در حزب محافظه کار این کشور رسیدهاند و به این ترتیب تضمین شد که نخست وزیر آتی کشور یک زن خواهد بود اولین اسمی که به یادم آمد "ادموند کوپر" بود.
این روزها کسی کوپر را به یاد نمیآورد اما او یکی از معروفترین نویسندگان دهه 60 و 70 بود که رمانهای علمی تخیلی طول و درازی مینوشت. اما چیزی که او را مشهور کرد عقاید نه چندان خوشبینانهاش در قبال زنان بود.
زمانی که همه از آزادی زنان صحبت میکردند کوپر قاطعانه علیه این اندیشه ایستاد. در نگاهش به قرن 25، کوپر زنان را در راس امور پیش بینی میکرد. کوپر در نوشتههایش در این باره توضیح داده است که تا قرن 25 زنان چگونه مردان را تحت سیطره خود در خواهند آورد و سیاستمداران مرد بریتانیایی چگونه از آنها میگریزند. کوپر که در سال 1982 از دنیا رفت در مورد مسائل زیادی اشتباه کرده بود اما یک چیزی را درست میگفت: از جنبه سیاسی دست کم آینده به کسانی تعلق یافته که زمانی تنها به آنها "جنس لطیف" میگفتند.
زمانی که هر کدام از بانوان نامزد حزب محافظه کار به دومین نخست وزیر زن انگلستان تبدیل شوند یکی از آنها (ترزا می) در واقع به جامعه زنان سیاستمدار ارشد جهان میپیوندد. در حقیقت اغراق نیست اگر بگویم در انگلستان سال 2016 تقریبا تمامی شخصیتهای تاثیرگذار در زندگی مردم، زن هستند.
یکی از این زنان نیکولا استورجن، وزیر اول اسکاتلند یکی از توانمندترین بانوان در جزیره بریتانیاست. در حالی که از آن طرف روث دیویدسون، به عنوان یک بانوی سیاستمدار دیگر به رهبری حزب محافظه کار اسکاتلند رسیده است. حتی وزیر اول ایرلند شمالی "آرلن فاستر" نیز یک زن است.
قطعا این کودکانه خواهد بود که بگوییم عدم تعادل تاریخی بین زنان و مردان مسالهای درباره گذشته بوده است چرا که با وجود ورود میلیونها زن طی نیم قرن اخیر به بازارهای کاری اکثر آنها تنها توانستهاند به مشاغل سطح پایین و مشاغل پاره وقت دست پیدا کنند.
تعداد زنان صاحب 100 کمپانی برتر در انگلیس گویای همین مدعاست. در انگلیس تنها 17 درصد از مدیران 100 شرکت برتر این کشور را زنان تشکیل میدهند. در عرصه سیاسی در همین حال تنها از هر سه عضو شورا یک نفر زن است و در مجلس عوام فعلی تنها 191 تن از نمایندگان یعنی کم تر از یک سوم کل جمعیت این مجلس زن هستند.
با این حال حضور برجسته زنان در مناصب عالی سیاسی داستان خود را روایت میکند. این روزها در قیاس با گذشته دیگر زن بودن مانعی فوق بزرگ در مسیر رهبری نبوده و این تنها در انگلیس در حال وقوع نیست. در حقیقت اگر فراتر از مرزهای انگلستان را بنگرید تصویری که خواهید دید متقاعد کنندهتر خواهد بود.
در انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا هیلاری کلینتون، گزینه پیشتاز است. کمی عمیقتر هم نگاه کنید خانم کریستین لاگارد را میبینید که رئیس صندوق بینالملل پول است. با این تفاسیر کاملا ممکن است که طی چند ماه تقریبا تمام شخصیتهای قدرتمند در جهان را زنان تشکیل دهند.
اما چه چیزی میتواند دلایل این اتفاقات را توضیح دهد؟
بسیاری از دلایلی که علت افزایش حضور زنان سیاستمدار را توضیح میدهد چندان قابل قبول نیست. برای مثال مطالعه یک وب سایت آمریکایی نشان میدهد که زنان رهبرانی فوقالعاده میشوند چرا که در میان تمام ویژگیها، آنها شنوندگان خوبی هستند، به ارزشها احترام میگذارند و انعطاف پذیرند. اما این ویژگیها معمولا از جمله استریوتایپهایی هستند که زنان سالهای زیادی با آنها مقابله کردهاند.
به هیچ وجه هیچ کس به ترزا می یا نیکولا استورجن به دلیل اینکه شنوندگان خوبی هستند رای نداده است. جواب واضح به این سوال این است که این رهبران زن موفق بودهاند چرا که رقبای مرد آنها بسیار ضعیف عمل کردهاند.
تا همین دو هفته پیش هم شاید کسی گمان نمیکرد که یک زن در آستانه نخست وزیری انگلیس قرار بگیرد. اگر دیوید کامرون فرار نمیکرد، اگر بوریس جانسون از هم فرو نمیپاشید، اگر "میشل گوو" از پشت به دوستانش خنجر نمیزد، پیش از اینکه خودش را از پای درآورد، آن زمان ممکن بود ما منتظر یک نخست وزیر مرد دیگر باشیم و آن موقع بود که جامعه سیاست انگلیس به نفرت از زنان متهم میشد.
اما تمامی زنانی که به سمتهای عالی سیاسی دست یافتهاند یک اصل مشترک دارند. اگر بخواهیم ساده بگوییم آنها نماینده نسلی از زنان هستند که نیاز دارند ماهیتی خاص را نشان دهند تا در بین جامعه مردگونه مطرح شوند. این زنان توانایی این را دارند تا به بقایای جنسیت گرایی در میان همکارانشان غلبه کنند.
به طور قطع درست است که طی نیم سده اخیر ما در جهانی برابر طلب زندگی کردهایم. حتی مسنترین زنانی که من از آنها نام بردم یعنی هیلاری کلینتون متولد سال 1947 است و در فضایی بزرگ شده که دختران مانند پسرها خوب و برابر بودهاند و فرصتها برای آنها در دوران جوانی در قیاس با نسلهای گذشته بیش از اندازه بوده است. اما با این تفاسیر کلینتون باز هم باید بر موانعی که به خاطر زن بودن با آنها مواجه بوده، غلبه میکرده است.
هیلاری کلینتون با وجود اینکه در دوران تحصیلش در دانشکده حقوق در دانشگاه ییل یک ستاره محسوب میشد از او انتظار میرفت که شوهرش را به شغل خودش ترجیح دهد. زمانی که بیل کلینتون در سال 1992 کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا شد، همسرش مجبور بود سطح خود را تا اندازه یک زن خانه دار پایین بیاورد. هر چیزی که شما درباره هیلاری کلینتون فکر میکنید، نشان دهنده ایستادگی بسیار پس از شکستهای متعدد است.
اما حتی حالا خانم کلینتون هنوز هم با خشونتهای کلامی مواجه میشود که در آن فردی به او میگوید: «پیراهنم را اتو کن» ؛ خشونتی که یک مرد هرگز با آن رو به رو نخواهد شد.
و برای من بسیار عجیب است که مرکل از زمان ورودش به کابینه هلموت کوهل در اوایل دهه 1990 چقدر صبر و تحمل به خرج داده آن هم در مقابل کسانی که احتمالا "دخترم" خطابش میکردهاند.
مشکل برای بسیاری از زنان به طور قطع این است که اگر از خنده در مقابل چنین اظهاراتی خودداری کنند همکاران مرد آنها را افرادی عبوث خواهند دانست که رفته رفته باید کنار گذاشته شوند.
زمانی که حزب محافظه کار انگلیس از خانم می به عنوان "زنی بسیار سرسخت" یاد کرد، زنان شاغل در سراسر کشور از اینکه به رسمیت شناخته شدهاند به وجد آمدند. در تاریخ انگلستان اما زنان دیگری هم بودهاند که در مسندهای سیاسی تکیه زده باشند. مارگارت تاچر یکی از این بانوان است که میتوان از او به عنوان نمونه بارز زنان سیاستمدار یاد کرد. تاچر هرگز خود را فمنیست معرفی نکرد با این حال جنسیتاش بزرگترین برجستگی درباره او بود. تاچر سالها زخم زبان و شکست را تجربه کرد تا پایش به پارلمان باز شد و مدت بیشتری هم از نگاههای جنسیتی آسیب دید تا سرانجام به نخست وزیری رسید.
اما در تاریخ این فقط مارگارت رابرتز (تاچر) جوان نبوده که توانسته به سمتهای عالی سیاسی دست یابد. در طول تاریخ نمیتوان الیزابت اول، ملکه اسپانیا در سال 1588 را نادیده گرفت حتی با وجود اینکه از زن بودنش به عنوان ضعف یاد میکرد. کافی است که عقب تر برویم که به کلوپاترا، آخرین ملکه مصر یا کاترین کبیر ملکه روسیه برسیم. حقیقت این است که در طول تاریخ زنان برای رسیدن به سطحی در امور سیاسی باید ویژگیهای خاص و یگانهای میداشتند، همانند اکنون که به سادگی میتوان گفت زنان در مقایسه با مردان همراه خود از تواناییهای بیشتری برخوردارند. ملکه انگلستان نیز یکی دیگر از این نمونهها است که پس از 64 سال تنها عضو خاندان سلطنتی است که تا این اندازه حکومت کرده است. شاید ملکه انگلیس تجربه خوبی از همکاری با اولین نخست وزیر زن خود نداشته باشد اما پس از داشتن چهار نخستوزیر مرد به نظر میرسد اکنون کنار رفتن کامرون را انتظار میکشد تا بتواند با زنی که به دنبال تغییر است درباره مسائل گفتوگو کند.
با همه اینها دوست دارم اصطلاحی از کوپر را قرض بگیرم و صحبتم را با آن خاتمه دهم: حالا چه کسی به مردان نیاز دارد؟!»
همزیستی نیوز - این نامه خداحافظی گابریل گارسیا مارکز است که به تمام دوستدارانش نوشته است. این نویسنده و روزنامه نگار بزرگ کلمبیایی در قسمتی از این نامه نوشته است: به انسان ها نشان می دادم که چه در اشتباهند که گمان می برند وقتی پیر شدند دیگر نمی توانند عاشق باشند. به آدم ها می گفتم که عاشق باشند و عاشق باشند و عاشق.
آنچه در پی می آید متن کامل این نامه است همراه با زندگینامه گابریل گارسیا مارکز:
اگر خداوند براي لحظه اي فراموش ميكرد كه من عروسكي كهنه ام و تكه كوچكي از زندگي به من ارزاني ميداشت احتمالا همه آنچه را كه به فكرم ميرسيد نميگفتم بلكه به همه ي چيزهايي كه ميگفتم فكر ميكردم.كمتر ميخوابيدم و بيشتر رويا ميديدم.چون ميدانستم هر دقيقه اي كه چشممان را بر هم ميگذاريم شصت ثانيه ي نو را از دست ميدهيم.هنگامي كه ديگران مي ايستند راه ميرفتم و هنگامي كه ديگران ميخوابيدند بيدار ميماندم.هنگامي كه ديگران صحبت ميكردند گوش ميدادم و از خوردن يك بستني شكلاتي چه لذتي كه نميبردم.کینه ها و نفرت هایم را روی تکه ای یخ مینوشتم و زیر نور آفتاب دراز میکشیدم.
اگر خداوند تكه اي زندگي به من ارزاني ميداشت قبايي ساده ميپوشيدم و طلوع آفتاب را انتظار ميكشيدم.... با اشكهايم گلهاي سرخ را آبياري ميكردم تا درد خارشان و بوسه ي گلبرگهايشان در جانم بخلد و هر روز غروب خورشید را عاشقانه مینگریستم.
خدايا اگر تكه اي زندگي ميداشتم نميگذاشتم حتي يك روز بگذرد بي آنكه به مردمي كه دوستشان دارم نگويم كه دوستشان دارم.بله تا جایی که میتوانستم به آنها میگفتم که دوستشان دارم.هر لحظه. به همه ي مردان و زنان میقبولاندم كه محبوب منند و در كمند عشق زندگي ميكردم.به انسان ها نشان ميدادم كه چه در اشتباه اند كه گمان ميبرند وقتي پير شدند ديگر نميتوانند عاشق باشند.به آدمها میگفتم که عاشق باشند و عاشق باشند و عاشق .به هر كودكي دو بال ميدادم اما رهايش ميكردم تا خود پرواز را بياموزد و به سالخوردگان ياد ميدادم كه مرگ نه با سالخوردگي كه با فراموشي سر ميرسد.به انسانها یاد آوری میکردم که در قبال احساسی که به یکدیگر میدهند مسئولند.
آه !! انسانها ، از شما چه بسيار چيزها آموخته ام . من دريافته ام كه همگان ميخواهند در قله كوه زندگي كنند بي آنكه بدانند خوشبختي واقعي جاییست که سراشیبی به سمت قله را میپیماییم.دريافته ام كه وقتي طفل نوزاد براي اولين بار با مشت كوچكش انگشت پدر را مي فشارد او را براي هميشه به دام مي اندازد.دريافته ام كه يك انسان فقط هنگامي حق دارد به انسان ديگر از بالا به پايين بنگرد كه ناگزير باشد او را ياري دهد تا روي پاي خود بايستد.
من از شما بسي چيزها آموخته ام اما در حقيقت فايده چنداني ندارد چون هنگامي كه آنها را در اين چمدان ميگذارم بدبختانه در بستر مرگ خواهم بود.اما شما این را بخاطر بسپارید.چون هنوز زنده اید.
گابریل خوزه گارسیا مارکِز ،در ۶ مارس ۱۹۲۷ در در دهکدهٔ آرکاتاکا در منطقهٔ سانتامارا در کلمبیا بدنیا آمد. مارکز رماننویس، روزنامهنگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی کرد.
او در سال ۱۹۴۱ اولين نوشتههايش را در روزنامهای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبيرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصيل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت. در سال ۱۹۶۵ شروع به نوشتن رمان صد سال تنهايی کرد و آن را در سال ۱۹۶۸ به پايان رساند که به عقيدهٔ اکثر منتقدان شاهکار او به شمار میرود. او در سال ۱۹۸۲ برای این رمان، برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بوده است.
او در سال ۱۹۹۹ رسماً مرد سال آمريکای لاتین شناخته شد و در سال ۲۰۰۰ مردم کلمبيا با ارسال طومارهايی خواستار پذيرش رياست جمهوری کلمبيا توسط مارکز بودند که وی نپذيرفت.
مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی است، اگرچه تمام آثارش را نمیتوان در این سبک طبقهبندی کرد.
این نویسنده چیره دست سرانجام در 17آپریل 2014در بیمارستانی در شهر مکزیکوسیتی دیده برجهان فروبست.
حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز از زبان خودش:
در 15 سالگی آموختم كه مادران از همه بهتر میدانند، و گاهی اوقات پدران هم.
در 20 سالگی یاد گرفتم كه كار خلاف فایدهای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.
در 25 سالگی دانستم كه یك نوزاد، مادر را از داشتن یك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یك شب هشت ساعته، محروم میكند.
در 30 سالگی پی بردم كه قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.
در 35 سالگی متوجه شدم كه آینده چیزی نیست كه انسان به ارث ببرد؛ بلكه چیزی است كه خود میسازد.
در 40 سالگی آموختم كه رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست كه كاری را كه دوست داریم انجام دهیم؛ بلكه در این است كه كاری را كه انجام میدهیم دوست داشته باشیم.
در 45 سالگی یاد گرفتم كه 10 درصد از زندگی چیزهایی است كه برای انسان اتفاق میافتد و 90 درصد آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان میدهند.
در 50 سالگی پی بردم كه كتاب بهترین دوست انسان و پیروی كوركورانه بد ترین دشمن وی است.
در 55 سالگی پی بردم كه تصمیمات كوچك را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.
در 60 سالگی متوجه شدم كه بدون عشق میتوان ایثار كرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.
در 65 سالگی آموختم كه انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز كه میل دارد بخورد.
در 70 سالگی یاد گرفتم كه زندگی مساله در اختیار داشتن كارتهای خوب نیست؛ بلكه خوب بازی كردن با كارتهای بد است.
در 75 سالگی دانستم كه انسان تا وقتی فكر میكند نارس است، به رشد وكمال خود ادامه میدهد و به محض آنكه گمان كرد رسیده شده است، دچار آفت میشود.
در 80 سالگی پی بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.
در 85 سالگی دریافتم كه همانا زندگی زیباست.
کتابهای گابریل گارسیا مارکز:
صد سال تنهایی ، طوفان برگ ، پاییز پدر سالار ، زیستن برای باز گفتن ، زائران غریب ،ساعت نحس ،خانه بزرگ ، وقایع نگاری یک قتل از پیش اعلام شده ،یادداشت های روز تنهایی و ...
همزیستی نیوز - این روزها اروپا شاهد برگزاری همه پرسی (رفراندوم) بسیاری است. یکی از این همهپرسیها که در نوع خود بسیار جالب و قابل بحث است همهپرسی در سوییس بود که در آن دولت این کشور از ملت سوییس پرسید آیا مایل به دریافت ماهیانه مبلغ ۲۵۰۰ فرانک سوییس هستند یا خیر؟
"ش - اکبری" نویسنده این یادداشت با این مقدمه نگاهی متفاوت به ریشه این اتفاق انداخته و نوشته است:
برگزاری این رفراندوم گرچه ظاهراً در مرزهای جغرافیایی یک کشور اتفاق افتاد اما مورد تحلیل بسیاری از کارشناسان مسائل مختلف جهانی قرار گرفته است.
ماهیت رفراندوم کاملاً آشکار است اما آنچه در هالهای از ابهام قرار دارد علت اتخاذ این تصمیم است. سوییس کشوری است کوچک و ثروتمند که صنعت ظریف ساعتسازی و صنعت بانکداریاش در جهان زبانزد است و مقید بودن مردم این کشور به قانون و همچنین کوههای پوشیده از برف آلپ از دیگر مشخصات آشنای این کشور است. اما پرداخت یارانه از سوی دولت به مردم شاید از آن مواردی است که برگزاری رفراندوم برایش خندهدار باشد. چگونه میتوان تصور کرد کسی یا کسانی از دریافت پول ناخرسند باشند آن هم هر ماه؟!
شاید یکی از اولین مسائلی که ذهن را درگیر میکند مثلاً افزایش مالیاتها باشد که از عواقب این تصمیم خواهد بود یا مثلاً تلاش دولت برای فقرزدایی و عدالت اجتماعی و از این دست تحلیلها.
اما عدهای از مفسران رسانهای جهان به ویژه کارشناسان تکنولوژی روبوتیک پرده از رازی برمیدارند که گویای هدف اصلی این همهپرسی است!
چند سالی است که بحث ورود تکنولوژی روبوتیک به جامعه و متعاقب آن بیکاری نیروی کار فعال جامعه یکی از دلمشغولیهای اصلی جامعه شناسان و دولتمردان شده و این نگرانی زمانی مهم تر میشود که روبوتیک دیگر فقط در بحث فرآیند تولید مطرح نیست بلکه در بسیاری از دیگر امور خدماتی مانند بانکداری٬ بیمه٬ مخابرات و... نیز وارد شده و بسیاری از فرصتهای شغلی را اشغال میکند.
مثلاً شخصی قصد دارد تجارتی در زمینهای ایجاد کند و یا اداره کند٬ شرکتهای ارائهکننده خدمات روبوتیک به وی مراجعه و سیستمهای جایگزین انسان را معرفی میکنند که هزینه آموزش و دستمزد ندارند و به مرخصی و تعطیلات آخر هفته هم نیازی نیست و در تمام طول شبانهروز فعال هستند٬ اشتباه نمیکنند٬ اعتصاب نمیکنند٬ به خدمات نیاز ندارند٬ فضای کار کوچکی میخواهند و... محاسبه بسیار ساده است. ۲۴ ساعت در روز٬ ۷ روز در هفته و ۱۲ ماه در سال کار بیدستمزد و خدمات بیاشتباه! عالی است! سطح درآمد آن تجارت ۳ برابر٬ هزینه کمتر از یک درصد و دقت هم صد در صد٬ پس قرارداد اجیر کردن روبوتهای بینظیر امضا میشود و کار آغاز میشود اما مسألهای میماند٬ در این جامعه ثروت تولید میشود فقط برای مدیران و صاحبان تجارت و کارخانهداران و بانکداران و امثالشان. شکاف طبقاتی و فقر عمومی در کنار رونق تولید و خدمات پیش میآید چراکه همه مردم که بانکدار و کارخانهدار نیستند.
یکی از اهداف برگزاری این همهپرسی در واقع دریافت نظر جامعه پیرامون دریافت مزد بدون کار بود! که خبر از ورود بشر به دورهای از حیاتش را میدهد که میتواند بدون کار کردنهای معمول کالا تولید کند و خدمات ارائه دهد!
کشور سوییس، این جامعه کوچک و مطرح برای مردم جهان به واسطه صنعت بانکداری عظیم خود و بسیاری از صنایع پولساز دیگر که هم اینک به شکل روبوتیک اداره میشوند به عنوان پیشگام عصر جدید خود را معرفی کرد.
البته این مسأله قبلاً هم مطرح بوده مثلاً شرکت گوگل با ثروت خالص در اختیار خود به میزان ۵۰۰ میلیارد دلار که روبوتهای جستجوگر برای آن به ارمغان آوردهاند و یا شرکتهای مشابه دیگر.
میتوان گفت سوییس اولین جامعهای در جهان است که دولت آن متوجه مشکل انباشت ثروت نزد عدهای از افراد به علت استفاده از روبوتیک شد و شاید سعی کرد محکی به خود و جامعه بزند تا ببیند آماده ورود به عصر تکنولوژی و اقتصاد روبوتیکی هستند یا نه.
همهپرسی در سوییس که با رأی مخالف مردم آن کشور به دریافت ماهیانه نه و نیم میلیون تومان یارانه نقدی! به پایان رسید قطعاً آغاز راهی است که جوامع در راه بهکارگیری گسترده روبوتها هستند و شاید زمان زیادی نیاز نباشد تا از این دست رفراندومها را باز در کشورهای دیگر شاهد باشیم.
-
همزیستی نیوز - رویترز به نقل از بیبیسی خبر داد نزدیک به 52 درصد از شرکتکنندگان در همهپرسی دیروز به خروج انگلیس از اتحادیه اروپا رأی دادند.
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از خبرگزاری رویترز، بی بی سی از پیروز شدن طرفداران خروج انگلیس از اتحادیه اروپا خبر داد.
بنابر اعلام این شبکه، نزدیک به 52 درصد از شرکت کنندگان در همهپرسی دیروز به خروج انگلیس از اتحادیه اروپا رأی دادند.
با شمارش آرای 171 منطقه از مجموع 382 منطقه شرکتکننده در همهپرسی انگلیس مشخص شد 48.7 درصد به ماندن در اتحادیه اروپا و 51.3 درصد به خروج از این اتحادیه رای داده اند.
تلویزیون العالم همچنین در خبری فوری از کاهش ارزش پوند انگلیس به پایین ترین سطح خود در برابر دلار آمریکا طی 31 سال گذشته خبر داد. علت این کاهش محسوس ارزش پوند، اعلام نتایج اولیه همه پرسی خروج انگلیس از اتحادیه اروپا است. این نتایج احتمال خروج این کشور از اتحادیه اروپا را تقویت کرده است.
در شهر نیوکاسل که تصور میشد با اکثریت چشمگیری به ماندن در اتحادیه اروپا رای بدهد، موافقان با اکثریتی کمتر از ۲ درصد پیروز شده اند.
در شهر ساندرلند، یکی از اولین حوزههای انتخابیه که نتیجهاش اعلام شد، طرفداران خروج از اتحادیه اروپا با اکثریت چشمگیر ۶۱ درصد به ۳۸ درصد پیروز شدند.
با اینکه هنوز نتایج بسیاری از حوزههای انتخابیه اعلام نشده و نتیجه نهایی روشن نیست، ارزش پوند افت کرده است.
پوند، که ارزش آن تا ۱.۵ دلار بالا رفته بود پس از اعلام نتایج اولیه همهپرسی با افتی محسوس به ۱.۴۳ دلار کاهش پیدا کرد.
کمال احمد، سردبیر اقتصادی بیبیسی، میگوید چنین افت ارزشی از زمان بحران اقتصادی ۲۰۰۸ به سختی دیده شده است.
در روزهای اخیر رفتار بازارهای جهانی به ترتیبی بود که به نظر میرسید سرمایهگذاران احتمال باقی ماندن بریتانیا در اتحادیه اروپا را بیشتر از خروج آن میدانند.
منبع: تابناک
راه اندازی تلویزیون فارسی ترکیه (تی آر تی) و خواب مسوولان ایرانی//
کارکرد نامناسبت صداوسیما و نبود شبکه های رادیو تلویزیونی خصوصی، جای خالی را برای بازیگری رسانه های فارسی زبان خارج از کشور باز می کند.
در حالی که مسوولان ایرانی بر انحصار داخلی رادیو تلویزیون اصرار دارند شبکه های تلویزیونی خارجی فارسی زبان یکی پس از دیگری افتتاح می شوند.
به تازگی شبکه فارسی زبان تلویزیون دولتی ترکیه (تی آر تی فارسی ) راه اندازی شد.
بعد از شبکه های فارسی زبان بی بی سی و صدای امریکا، تی آر تی فارسی، سومین شبکه تلویزیونی فارسی زبان است که از سوی دولت ها و کشورهای دیگر راه اندازی می شود.
دیگر شبکه های تلویزیونی فارسی زبان موجود در خارج از کشور، یا متعلق به بخش خصوصی اند یا به صورت علنی و رسمی متعلق به دولت ها و کشورهای دیگر نیستند.
تی آر تی برخلاف این دو شبکه، در کشور همسایه است و در نتیجه، هم دسترسی بیشتری به ایران دارد و هم ارتباطات میان دو کشور و دو جامعه ایران و ترکیه، قابل مقایسه با دو مورد قبلی نیست.
شناخت از جامعه ایران در میان سازمان رادیو تلویزیون ترکیه نیز به مراتب بیش از انگلیس و امریکاست.
ضمن اینکه برخلاف صدای امریکا و بی بی سی ، تی آر تی در ایران دفتر و خبرنگار دارد. البته تی آر تی ترکیه دفتر دارد و نه تی آر تی فارسی . هنوز مشخص نیست آیا ایران به تی آر تی فارسی هم مجوز فعالیت در ایران می دهد یا خیر. نکته اینکه صداوسیمای ایران هم از سال ها قبل، شبکه تلویزیونی به زبان آذری / ترکی برای مردم جمهوری آذربایجان و ترکیه راه اندازی کرده بود.
فعالیت شبکه تلویزیونی تی آر تی فارسی دو حالت خواهد داشت. حرفه ای یا غیرحرفه ای. در هر دو صورت، راه اندازی تی آر تی فارسی ، در فضای رسانه ای و کلی ایران، زلزله ای به وجود خواهد آورد. زلزله ای به مراتب بزرگ تر از زلزله ای که راه اندازی تلویزیون بی بی سی فارسی در سال 1387 ایجاد کرد.
در حالی که کشور همسایه ایران یعنی ترکیه، شبکه تلویزیونی به زبان فارسی راه اندازی می کند و دهها شبکه تلویزیونی فارسی زبان در خارج از کشور فعالیت می کنند اما در ایران همچنان با انحصار در این حوزه روبه رو هستیم.
راه اندازی شبکه های رادیو تلویزیونی توسط بخش خصوصی ایران ممنوع است و صداوسیما همچنان در این بخش، انحصار را در دست دارد.
گرچه اندک اندک و گام به گام، اینترنت و محصولات اینترنتی از پادکست و پیام رسان ها تا شبکه اجتماعی و شبکه نمایش خانگی، این انحصار صداوسیما را کنار می زنند و آن را بی معنی می کنند اما همچنان رادیو تلویزیون خصوصی نداریم و از لذت و فواید آن هم بی بهره ایم.
اینکه در منطقه، همه کشورها، شبکه های خصوصی رادیو تلویزیونی دارند جز ایران ، نشانه ای از فقر و عقب ماندگی وضعیت رسانه ای ایران است.
مسوولان هم اقدامی برای رفع این ممنوعیت نمی کنند و از باب اینکه حرف مرد یکی است همچنان بر این انحصار و ممنوعیت اصرار دارند.
صداوسیما تاکنون نتوانسته به نیازهای اطلاع رسانی و سرگرمی مردم ایران پاسخ درخور و مناسب داشته باشد. زین پس هم نخواهد داشت داشت. اما کارکرد نامناسبت صداوسیما از یک سو و از سوی دیگر نبود شبکه های رادیو تلویزیونی خصوصی، جای خالی را برای بازیگری رسانه های فارسی زبان خارج از کشور باز می کند. اشاره به این نکته مهم است: در هیچ کشوری، هیچ رادیو تلویزیون دولتی نمی تواند همه خواسته های مردم را تامین و رضایت آنها را کسب کند.
این اصل بدیهی است که اگر کشوری رسانه های متنوع، بی طرف و مستقل داشته باشد که بتوانند آزادانه به فعالیت حرفه ای خود بپردازند چشم مردم دیگر به سمت رسانه های خارج از کشور نخواهد رفت چرا که از سوی رسانه های داخلی تامین می شوند.
ژاپن، کره جنوبی، انگلیس و امریکا مواردی از این مثال هستند که راه اندازی رسانه از جمله رادیو تلویزیون خارجی برای مردم این کشورها بی فایده است چون به لحاظ رسانه های داخلی تامین اند. مثال آن هم اقدام شبکه الجزیره برای راه اندازی شبکه "الجزیره امریکا" با مخاطب هدف "مردم آمریکا" است که بعد از مدتی ، تعطیل شد چون مخاطب و تاثیرگذاری لازم را نتوانست در جامعه امریکا کسب کند.
جدیدترین مورد هم حوادث سوریه و سرنگونی حکومت بشار اسد است که صداوسیما یا سکوت می کند یا بخش عمده خبرها را پوشش نمی دهد یا درگیر تناقضات داخلی خود است که بالاخره یک گروه را تروریست بنامد یا گروه مسلح یا مخالفان مسلح. حوادث سوریه برای هزارمین بار، ناتوانی صداوسیما را در بخش اطلاع رسانی نشان داد.
صداوسیما نه خود توانایی و امکان پوشش حرفه ای حوادث را دارد و نه اجازه می دهد دیگری با راه اندازی شبکه رادیو تلویزیونی، چنین کند. پس این کاملا طبیعی است که شکاف بزرگی به وجود می اید. شکافی که دیگران از آن بهره می برند.
البته نکته مثبت ماجرا در این است که با وجود همه نقاط منفی و اشکالات اما ترکیه به لحاظ فضای رسانه ای از ایران جلوتر است. راه اندازی تی آر تی فارسی در هر حال می تواند اتفاق مثبتی باشد از آن جهت که برای صداوسیما، زمینه آموزش و تغییرات مثبت اجباری را فراهم می کند.
همانگونه که قبل از این هم، راه اندازی و فعالیت شبکه های بی بی سی فارسی، من و تو و ایران اینترنشنال با همه تلخی ها برای مسوولان، زمینه تغییرات مثبت را در صداوسیما ایجاد کردند.
آیا وقت آن نرسیده مسوولان از خواب بیدار شوند و متوجه فاجعه ای شوند که انحصار و ممنوعیت شبکه های رادیو تلویزیونی در ایران ایجاد می کند؟
رضا غبیشاوی / منبع: عصرایران
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دست خالی مدیریت فرهنگی در زمانه روایتها
«تیآرتی» ترکیه آغاز به کار کرد؛ صداوسیما هنوز در فکر سانسور سریالها و برنامههای داخلی و خارجی است
در همین روزها که صداوسیما با ساترا به جنگ با پلتفرمها رفته است و سعی در محدود کردن آنها دارد، در همین روزها که برنامهای به خاطر گزارشگری عادل فردوسی پور به دستور حذف شده و سریال هایی از کنداکتور پلتفرمی تعلیق میشود، رقیب بیرقیب که دست هیچکس به آن نمیرسد تا حذف، تعلیق و تعطیلش کند، از راه میرسد.
حسین قره: شبکه تیآرتی که بنا به تعریف خودش «سازمان صداوسیمای ملی کشور ترکیه است.» بخش فارسی زبان خود را افتتاح و هدف خود را این گونه عنوان کرده که: «در دنیای امروز که حفظ زبانها به معنای حفظ تاریخ، هویت و فرهنگهاست و دسترسی به اطلاعات حق هر فردی است، TRT Farsi با هدف ارائه تحلیلها و دیدگاههای تازه و دقیق به مخاطبان فارسیزبان، بهویژه در زمینههای جهانی و بینالمللی، به فعالیت میپردازد.»
اینکه رقبای منطقه ای شبکه های تلویزیونی رسمی به زبان فارسی راه اندازی کرده و تلاش کنند تا مخاطبان ایرانی و فارسی زبان، آنان را ببینند و بشنوند، مشکلی نیست، مشکل آنجاست که صداوسیما نه در سطح منطقه بلکه در سطح داخلی نیز شبکه ای که بتواند مخاطبان گسترده پیشین خودش را جذب کرده و دوباره پای گیرنده های خود بکشاند، نداشته و حتی عرصه را برای ظهور و بروز تلاش های داخلی تنگ کرده است؛ اما فارغ از این تنگ نظریها چند نکته قابل بررسی است.
فرصتها و زمانهای از دست رفته
برای راه اندازی یک شبکه که بنا به معرفی خود : «در TRT فارسی، خواندن، شنیدن یا تماشای اخبار فقط آغاز مسیر است...» چنین افقی دارد، نیاز است تا پیش از این زیرساخت های فنی و نیروی انسانی را مهیا کند. برای جمع کردن این مجموعه گزینش هایی از فارسی زبانان برای تولید بخشی از برنامه ها انجام شود؛ اما پیش تر از آن ایده پردازان و دولتمردان جلسات متعددی داشته اند و ضرورت های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را بررسی کرده و بعد از آن برنامه ریزان آن ایده اصلی را به طرحی قابل اجرا تبدیل کرده و محاسبات اقتصادی و هزینه و بودجه سه تا پنج سال اولیه را برآورد کرده تا بتوانند در یک ساختمان جمع شده و برنامه های ساخته شده و زنده را به ماهواره ها ارسال و در تلویزیون ها قابل دیدن کنند. حداقل زمان صرف شده برای این مسیر سه سال است، حتی همین فرم سایت ساده تیآرتی فارسی که نزدیک به سایت تلویزیون هایی همچون بی بی سی فارسی است، نیاز داشته تا نیرو از خبرنگار و مترجم و تحلیلگر و دبیر و سردبیر و مدیران بالا دست را استخدام کرده و به کار بگمارد.
در این زمان (حداقل سه سال برنامه ریزی ترک ها برای ایجاد شبکه تلویزیونی) اگر آقایان پیمان جبلی و وحید جلیلی که مدیریت کلان رسانه ملی را با عناوینی همچون رییس و قائم مقام در اختیار دارند، اطلاعی نداشتند که کشور دوست و همسایه (که پیش از این چندین شبکه فارسی زبان توسط تجار و سرمایه گذاران ایرانی شکل گرفته و سریال های متعدد ترکی ترجمه و دوبله شده و از آن شبکه ها پخش شده و مخاطبان گسترده ایرانی داشته است) به دنبال راه اندازی چنین شبکه ای است، چرا آن جایگاه سازمانی را اشغال کرده اند و اگر می دانستند و هیچ برنامه ای نداشته اند و هیچ تلاشی نکرده اند جز پخش تکرار تکراریها و ساخت و پخش چهار سریال که حتی مردم زمان پخش دقیق آن را هم نمی دانند، دقیقا در آن سازمان چه می کنند.
سانسور، فیلترینگ و دیوارکشیهای سیاسی
در زمان برنامه ریزی کشورهای همسایه برای ایجاد شبکه های فارسی زبان با هر نیتی حتی خیرخواهانه، آقایان برای گستره فرهنگ ایرانی که بزرگتر از فارسی زبانان است و در پهنه آسیا سایه دارد چه کرده اند، جز دیوار کشی عقیدتی – ایدئولوژیک داخلی با رقبا و دشمنان فرضی. به جز قیمومیت برای مردم و خودبرتر بینی مضحک و بی حاصل برای ملتی که پول می دهد تا سانسورها را بخرد و با کمی تاخیر (دیلی) سد فیلترینگ را سوراخ کند تا آنچه شما می خواهید با سانسور به او نشان دهید، اصل و اورژینالش را ببیند. تا کی واحد دوبلاژ برقرار خواهد بود تا فیلم و سریال سانسور شده دوبله کند وقتی که بدون سانسور در دسترس است، تا کی می شود، افتتاحیه ها و اختتامیه ها و جشنواره ها و بازی های جهانی و منطقه ای را حذف و سانسور کرد و پخش نکرد و گلدان، جای تماشاچی اصلی در سالن ورزشی گذاشت و یا صد بار یک ضربه گل را پخش کرد تا شادی پس از گل فلان زن و مرد آن سوی جهان دیده نشود، وقتی که شما برای حذف می گذارید اگر فرصت را به نیروهای خلاق می دادید در این گل و لای دست و پا نمی زدید و هر روز با حرکت مهره ای آچمز نمی شدید.
آقایان تنها تلاشی که در این مدت انجام داده اند که به سمع و نظر مردم رسید، حذف برنامه گفتگومحور و بدون سانسور «شیوه» بود، که حداقل طرفداران جریان های سیاسی داخلی را به دیدن این برنامه وامی داشت و به دلیل صراحت بعضی از مهمانان گفته های آنان در شبکه های اجتماعی پربازدید (وایرال) می شد. حذف برنامه ای که جایگزین نداشت و نشان داد شانه های دالان های قدرت برای تحمل قدری حرف تلخ و واضح و آشکار کم توان است و نمی پسندد و برنامه را با سر بر زمین می زند. از سوی دیگر تا دلتان بخواهد برنامه های تلویزیون و رادیو به دستان «اسکلهای نظام» است (عین واژه ای است که یکی از برنامه سازان برای خودش به کار برد و به تلویزیون برگشت) تا برنامه های صد من یک غاز بسازند و کمترین میزان مخاطب در حد برفک داشته باشند و میلیاردها تومان بودجه مملکت را هدر دهند.
ثمره کارهای آقایان نیست ولی آمار ارائه کنند که شبکه های تلویزیونی پرس تی وی، العالم و... چه تاثیری در جهان، کشورهای عربی و اسلامی منطقه داشته است.
فروپاشی سوریه و همزمانی معنادار آغاز به کار یک تلویزیون فارسی در ترکیه
همزمانی معنادار شروع به کار شبکه تیآرتی ترکیه درست بعد از حوادث و فروپاشی دولت سوریه و گریختن رییس جمهور آن کشور، در مقابل دست خالی صداوسیما و ساختار فرهنگی و مشغول بودن شورای عالی انقلاب فرهنگی به نوشتن قوانین عجیب و غریب و اصرار به فیلترینگ، نشان می دهد، آقایان اصلا در فضا و حال و هوای جهانی نیستند. اصلا نمی دانند چه تاثیر فرهنگی و سیاسی ای دارد زمانی که مردم می بینند در همسایگی آنان کشور عربستان برای ده سال آینده برنامه ریزی کرده تا مسابقات جام جهانی را در شهری که هنوز شن های روان حاکم آن هستند، برگزار کند و آنان باید چشم به ساعت ها بدوزند که در انتهای پاییز و آغاز زمستان برقشان نرود که اگر این شد آب هم قطع است و باید سرما را هم تحمل کنند.
آقایان انگار واقعا نمی دانند که مردم خسته شدند از اینکه تا دولت غیر همسو با آنان به کرسی دولت (که بخش کوچکی از قدرت است) نشست، نزاع را شروع کرده و سریعا منتقدان را به خط کنند تا تمام تقصیرات را بر گردن دولتی بیندازند که هنوز یک فصل نیست که نیروهایش را چیده و واقعا هنوز فرصت نکرده مثل دولت های قبل منابع را نابود کند، دعواهای بی سرانجامی را راه نیندازند. که دیگر مخاطبی ندارد، گزارش های بی سر و تهی که حتی دست مایه طنز و استهزا در شبکه های اجتماعی هم نیست.
آقایان واقعا بی خبرند که در دنیایی که روایت ها، زیربنای فرهنگ های کهن را دستخوش تغییر کرده و عقب ماندگی ها دیگر قابل پوشاندن نیست و عیان و مشهود است، چسبیدن به روایت های سه چهار دهه پیش و اصرار به تعریف همان ها بدون هیچ خلاقیت و جذابیت یک خطای عمیق و نابود کننده است.
قطعا همه کشورها مشکلات خودشان را دارند، اما مسئله روایت هاست که رویاهای ملی را می سازد، کاری که صداوسیما و نهادهای فرهنگی بدون توجه به خواسته های مردم نتوانستند، محقق کنند.
در همین سال ها که یکی دو شبکه مستقر در ترکیه توانست در هماهنگی با نهادهای دولتی و خصوصی آن کشور بخش بزرگی از توریسم و سرمایه های طبقه متوسط و رو به بالای ایران را به خود جلب کرده تا آنجا سرمایه گذاری کنند، وضعیت سرمایه گذاری و توریسم در داخل مشخص است و قابل مقایسه. با شکل گیری شبکه تیآرتی باید منتظر ماند و دید تا بخش دیگری از هنرمندان و برنامه سازان دعوت به کار شده و همین بضاعت ها هم از دسترس نهادهای فرهنگی خارج شوند.
آنها در افتتاحیه چه گفتند
فخرالدین آلتون رئیس مرکز ارتباطات ریاستجمهوری ترکیه در افتتاحیه این شبکه، انتشار محتوا به زبان فارسی را خدمت ارزشمند به بشریت دانست. از ضرورت ارتباط و پیوند دو ملت کهن گفت و تاکید کرد: «تعامل و پیوند میان این دو ملت، با وجود تمامی چالشها، همچنان قدرتمند باقی مانده است. کافی است به دیوان کبیر مولانا نگاهی بیندازیم تا به قدرت این پیوند پی ببریم.»
او همچنین با چاشنی انتقادهای جلال آل احمد به غرب به یک ضرورت اشاره کرد: «ما در این منطقه با تهدیدهای مشترکی مواجه هستیم و همکاری و همافزایی میان ما، ضرورتی انکارناپذیر است.»
اشاره آلتون به سه نکته، گستره زبان فارسی، دیوان کبیر مولوی و جلال آل احمد، نشان از آگاهی او به بخشی از فرهنگ ایرانی است، هرچند که جایگاه آل احمد در ایران محل مناقشه است؛ اما مولوی و ادبیات فارسی مسئله مغفول مانده ای در مدیریت فرهنگی ماست.
حسین قره/ منبع: خبرآنلاین
هفتصد و شصتمین شماره نشریه همزیستی به تاریخ 18 آذرماه یک هزار و چهارصد و سه در هشت صفحه منتشر شد.
در این شماره می خوانیم:
"جولان زیبایی و محرومیت در جرگلان"
این عنوان گزارش یک سفر کوتاه به منطقه ترکمن نشین جرگلان در استان خراسان شمالی است که توسط تاج محمد کاظمی مدیرمسئول همزیستی تهیه و در این شماره این نشریه به چاپ رسیده است.
در ابتدای این گزارش می خوانیم:
از زمانی که بازنشسته شدم یکی از برنامه هایم برای دوران بازنشستگی، سفر به مناطقی از کشورمان بود که هرگز در طول این بیش از شش دهه عمرم قدم به آنجا نگذاشته بودم.
و امروز سه شنبه 29 آبان 1403 بعد از گذشت حدود کمتر از سه سال از زمان بازنشستگی ام، دارم می روم به منطقه جرگلان از توابع شهرستان راز و جرگلان در استان خراسان شمالی، منطقه ای زیبا، وسیع و کوهستانی در شمال شرقی کشورمان هم مرز با کشور ترکمنستان که با رودخانه خشک و کم آب اترک به عنوان خط مرزی از هم مجزا شده اند.
قبل از دیدن این منطقه تصور خاصی از آن در ذهنم نقش نبسته بود. فقط می دانستم که مردم این منطقه مثل خودم ترکمن هستند، من اهل ترکمن صحرا به عنوان بخش بزرگی از استان گلستان شامل گنبد، آق قلا، بندرترکمن، کلاله، کومش تپه و مراوه تپه هستم ولی مردم جرگلان که شاید 30 کیلومتر از مراوه تپه گلستان فاصله نداشته باشد به رغم اینکه صد در صد ترکمن هستند اهل استان خراسان شمالی محسوب می شوند.
دیگر اینکه می دانستم این منطقه نیز مثل اکثر مناطق مرزنشین و قوم نشین از محروم ترین مناطق کشورمان است و شرایط زندگی مردم این منطقه هم مانند مردم این مناطق چندان مطلوب نیست.
به هرحال با این تصورات روانه منطقه جرگلان هستم. بهانه سفرم به این منطقه نیز مثل بهانه اکثر سفرهایم در طول حدود 20 سال پیش به این طرف، چیزی جز تدریس روزنامه نگاری به خبرنگاران، چیز دیگری نیست.
گرچه در طول این مدت به این بهانه به اکثر استان های کشور سفر کرده ام اما نمی دانم امروز بعد از گذشت دو دهه از آغاز تدریسم، چرا احساس خوبی نسبت به آموزش روزنامه نگاری در کشور ندارم، شاید وضعیت اسفبار مطبوعات و سایر رسانه های جمعی و حرفه روزنامه نگاری و شرایط شغلی و اجتماعی اسفبارتر خبرنگاران از یک طرف و وضعیت بغایت بغرنج جامعه ما که مطبوعات، رسانه ها و خبرنگاران در ایجاد آن سهیم هستند از طرف دیگر، آموزش روزنامه نگاری را برایم بی معنی کرده است.
ولی، چون همیشه اعتقاد داشتم و دارم که اگر اصول بنیادی حرفه روزنامه نگاری را حداقل به یک جوان ایرانی در دورافتاده ترین منطقه کشورمان آموزش بدهم و به او بگویم که مهم ترین خصوصیت یک خبرنگار حرفه ای سلامت نفس است و شجاعت و تخصص برای او یک ضرورت بشمار می رود، بطور قطع در تغییر دیدگاه غالب جامعه در خصوص خبرنگاران تاثیر مثبت خواهد گذاشت، آموزش روزنامه نگاری را در هرکجای این مرز و بوم یک فرصت می دانم و استفاده از این فرصت را حتی در سخت ترین شرایط برای خودم یک ضرورت .
و این فرصت امروز برایم فراهم شده است، برگزاری دوره آموزش روزنامه نگاری مقدماتی در شهری بنام « یکه صعود» مرکز بخش جرگلان از توابع شهرستان مرزی راز و جرگلان در استان خراسان شمالی.............
این گزارش که قسمت اعظم صفحات این شماره نشریه را به خود اختصاص داده در 9 بخش شامل «سفر به منطقه جرگلان»،«اولین روز من در جرگلان»، «آنچه که در روز اول کلاس مطرح شد»، «نمایش زندگی فرش بافان ترکمن»، «در جرگلان همه از دکتر غیادی صحبت می کنند»، «ارمغان زنان و دختران ایران»، «دومین روز من در جرگلان»، «پیش به سوی نقطه صفر مرزی» و «آخرین روز – آخرین حرف» تنظیم شده است.
همچنین در این شماره همزیستی می خوانیم:
هفته نامه سراسری همزیستی از سال 1380 با گستره توزیع استان گلستان و از سال 1395 با گستره توزیع سراسری با صاحب امتیازی و مدیرمسئولی تاج محمد کاظمی منتشر می شود و پایگاه خبری آن www.hamzistinews.ir است.
هفتصد و پنجاه و هفتمین شماره نشریه همزیستی به تاریخ بیست و هشتم مردادماه یک هزار و چهارصد و سه در دوازده صفحه ویژه روز خبرنگار منتشر شد.
در این شماره می خوانیم:
دولت چهاردهم با درک عمیق جایگاه رفیع رسانهها از تمامی ظرفیتها در جهت صیانت از حقوق ایشان بهره خواهد گرفت
مطبوعات در دنیا برای کنترل قدرت تاسیس شده اند
نظارت بر عملکرد قدرت، بخشی از وظیفه یا رسالت یک روزنامه نگار است و بخش مکمل آن طرح یا انعکاس آزادانه و بدون سانسور نتیجه نظارتش در رسانه اش است
حرفه خبرنگاری هرنوع تعصب را برنمی تابد، یک خبرنگار حرفه ای هرگز درنگاشتن خبر، گزارش، مقاله، تفسیر و تحلیل از جنسیت، قومیت، ملیت، مذهب، دین و گرایش سیاسی افراد تاثیر نمی پذیرد.
روزنامه نگاری که چشمش به دست قدرت باشد، معلوم است که از هرگونه قدرت تهی خواهد بود و هیچکس از او و رسانه اش حساب نخواهد برد
فرقانی خواستار شد: رسمیت یافتن استقلال حرفه روزنامه نگاری
عبدی: ریشه و بنیان همه فسادها و ناترازی های کشور در ناترازی رسانه است
خبرنگاران خسته از وعدههای تکراری: گزارش ایرنا از مشکلات حلنشده و وعدههای تکراری و بیثمر مسوولان استان گلستان به نقل از اصحاب رسانه این استان
همزیستی نیوز- آخرین بخش گفت و گوی تاج محمد کاظمی مدیرمسئول هفته نامه سراسری همزیستی و پایگاه خبری همزیستی نیوز با لطیف ایزدی مدیرمسئول و عظیم قرنجیک سردبیر ماهنامه «ترکمن دیار» به نقل از پایگاه خبری اولکامیز متعلق به لطیف ایزدی درپی می آید:
16-آیا می توان گفت که؛ سراسر تاریخ مطبوعات ما، به نوعی تاریخ «رنج و زندان و تبعید» بوده است؟
من هم با این گزاره شما موافقم. اصولا مطبوعات در هر کشور نسبت مستقیم با تحولات آن کشور دارد، یعنی جامعه ای که مطبوعات در آن فعال نباشد، جامعه مرده و ایستایی است، البته امروز شاید بخاطر پیشرفت های شگرف تکنولوژی های ارتباطی، مفهوم مطبوعات که شامل رسانه های چاپی یا کاغذی است، تغییر کرده باشد، بر این اساس امروز نمی توان گفت که اگر مطبوعات کاغذی کم شدند، یا چون اکثریت آنها وابسته به قدرت و بلندگوی قدرت هستند و تیراژشان به حداقل رسیده است، بنابراین مطبوعات فعال نیستند و به این علت جامعه مرده و ایستاست! نه، اصلا اینطور نیست بلکه نقش اطلاع رسانی و آگاهی بخشی مطبوعات به فضای مجازی منتقل شده و محصولات رسانه ای که قبلا توسط روزنامه نگاران در روزنامه ها و نشریه ها چاپ می شد در قالب های جدید و جذاب و فوری و بدون هزینه و بدون نیاز به مکان ثابت و تجهیزات فیزیکی با گستره توزیع بی کران منتشر می شود.
با این تعریف از مطبوعات، برمی گردم به پاسخ سئوال شما که بله تاریخ مطبوعات ما از گذشته تا حالا تاریخ رنج و زندان و تبعید بوده است، چرا که ماهیت مطبوعات، آگاهی بخشی آن است و آگاهی همیشه دشمنان خاص خودش را دارد. مطبوعاتی که پرچم آگاهی بخشی را همیشه در اهتزاز نگه داشته اند با این دشمنان درگیر هستند و این درگیری، رنج و زندان و تبعید را برای مدیران این مطبوعات و روزنامه نگاران همیشه به دنبال داشته است.
17- نخستین روزنامه نگار احتمالا تبعیدی یا زندانی و... ترکمن ؟
من حقیقتا کسی را که به عنوان روزنامه نگار ترکمن زندانی یا محکوم به زندان یا تبعید شده باشد یادم نمی آید، البته من سال های سال در منطقه ترکمن صحرا نبودم و خیلی از ریز مسائلی که بر مطبوعات و روزنامه نگاران این منطقه گذشته است، مطلع نیستم، اما احضار، بازداشت و حتی دادگاهی شدن برخی دوستان را که کمابیش رسانه ای هم شد، شنیدم. مثلا آقایان عبدالرحمان دیه جی مدیرمسئول نشریه صحرا، مرحوم آنه محمد بیات فعال رسانه ای، امان محمد خوجملی فعال رسانه ای و لطیف ایزدی مدیر مسئول ماهنامه ترکمن دیار و پایگاه خبری اولکامیز هرکدام به یک شکلی با این گونه مشکلات دست و پنجه نرم کردند. بنده نیز حداقل سه بار دادگاهی شدم، ولی به زندان نرفتم و یک بار هم تبعید شدم که توضیح ریز این مسائل نیز بماند برای مجالی دیگر.
18- در مورد عبارت؛« جهان روزنامه نگاری، جهان دغدغه هاست»، چه نظری دارید؟
فکر می کنم این توصیف بسیار قشنگی از روزنامه نگاری است و جهان روزنامه نگاری با تعاریف و توصیفاتی که درباره کارکرد و ماهیت آن در پاسخ به سئوالات قبلی انجام دادم، چیزی جز همان جهان دغدغه ها نیست، دغدغه هایی که روزنامه نگاران حرفه ای و مستقل همیشه آنها را با خودشان حمل می کنند. به عبارت دیگر می توان گفت روزنامه نگاری زمانی به دنیا آمد که دغدغه حل مشکلات ریز و درشت جامعه در وجود برخی ازانسان های فهیم، دلسوز و مسئولیت پذیر بوجود آمد.
19- کدام مقطع تاریخی برای پیشرفت و تعالی مطبوعات و روزنامه نگاری، بهترین مقطع و موقعیت بوده است؟
اینکه مطبوعات و روزنامه نگاران در مقاطع مختلف بخاطر فضای سیاسی ایجاد شده دستخوش تحولات و تغییراتی شده اند لزوما به معنی ارتقاء و توسعه آنها نبوده است. یعنی هرکدام از مقاطع تاریخی قبل و بخصوص بعد از انقلاب سال 57 را اگر برسی کنیم، می بینیم که مطبوعات و روزنامه نگاران متاثر از جنبش های سیاسی اجتماعی صرفا برای رسیدن به اهداف این جنبش ها تلاش کرده اند و هرگز به فکر این نبودند که جایگاهی مستقل، قوی و حرفه ای برای خود ایجاد کنند که البته دلیل اصلی آن وابستگی مدیران مطبوعات به قدرت بوده است.
البته من مقطع تاریخی بعد از روی کارآمدن دولت آقای خاتمی در سال 1376 تا توقیف فله ای مطبوعات در اردی بهشت سال 1379 را یک مقطع متفاوت از بقیه مقاطع می دانم چرا که در این مقطع گرچه مطبوعات و روزنامه نگاران حمایت از دولت اول اصلاحات و مجلس ششم را سرلوحه فعالیت های خود قرار دادند اما فضای آزاد ناشی از وجود این دولت و مجلس که تعدادی از روزنامه نگاران با سابقه، زبده و مجرب در مدیریت و بدنه این دو قوه ورود کرده بودند، باعث شد که حمایت از روزنامه نگاری حرفه ای و نوگرا چه در محتوا و چه در فرم بیشتر شود و در نتیجه روزنامه ها و نشریات جدید با جذب روزنامه نگاران متخصص، جوان و با انگیزه تاسیس شدند.
20- شرایط فعلی مطبوعات کشور را با کدام دوره تاریخی مطبوعات می توان مقایسه کرد؟
مطبوعات کشور در شرایط فعلی در کلیت یعنی از نظر ساختار نظام رسانه ای تفاوتی با دوره های گذشته حداقل در بعد از انقلاب سال 57 ندارد ولی اگر منظور وضعیت آن از نظر کمی و کیفی و تاثیرگذاری آن بر جامعه باشد اولا اینکه تیراژ مطبوعات که اتفاقا یک معیار جهانی برای سنجش توسعه فرهنگ جوامع محسوب می شود، امروز بنا به آمارهای رسمی در پایین ترین سطح در مقایسه با دوره های گذشته قرار دارد.
دوما از نظر تعداد عناوین مطبوعات یعنی تعداد مجوزهایی که برای انتشار نشریات صادر شده شاید در دنیا اول باشیم ولی این رتبه نه تنها یک افتخار یا موفقیت نیست، بلکه نشانه تفرق، پراکنده کاری و تضعیف قدرت مطبوعات است. شما ببینید مثلا امروز ما در استان مان بجای مثلا 50 نشریه کوچک و پراکنده مکتوب، پنج یا 10 نشریه بزرگ و قوی مکتوب داشته باشیم، چه تحولی در تیراژ، کارکرد و تاثیرگذاری مطبوعات در استان ایجاد که نمی شد!
بنابراین، من خیلی قائل به این نیستم که مثلا برخی تحولات سیاسی مقطعی که منشاء تحولاتی در مطبوعات شده است را نشانه تحولات و تغییرات تاریخی در مطبوعات بدانم و برای آن مقطع، هویتی مستقل تعریف کنم.
21- بعضی ها را اعتقاد بر این است که؛« آفات روزنامه و روزنامه نگاری در دل روزنامه هاست، نه در بیرون.» نظر شما در مورد این گزاره چیست؟
فکر می کنم پاسخ این سئوال را نیز در پاسخ به سئوالات قبلی شما داده باشم، همانجا که چندین بار تاکید کردم در ساختار دولتی و حکومتی مطبوعات، شما نیازی نیست آفات روزنامه نگاری را در درون یا برون آنها جستجو کنید، چرا که اصل قضیه که استقلال مطبوعات از قدرت است، در آنها موضوعیت ندارد و در نتیجه تبعات بعدی هم در فقدان اصل قضیه، قابل بحث نیست.
22- چه زمانی روزنامه نگاران ما به امنیت شغلی و شخصی خود می رسند؟
پاسخ سئوال قبلی، فکر می کنم پاسخ مناسبی برای این سئوال شما هم باشد. یعنی تنها در مطبوعات مستقل از قدرت که توانایی نظارت و کنترل قدرت را داشته باشند، روزنامه نگاران قدرتمند هم از نظر شغلی، هم از نظر جایگاه اجتماعی و هم از نظر مالی و اقتصادی حضور خواهند داشت.
23- مشکلات روزنامه نگاری به لحاظ درونی و بیرونی کدامند؟ چه آسیب هایی گریبانگیر مطبوعات است؟
پاسخ این سئوال شما را هم در سطور بالا به کرات داده ام!
24- مطبوعات واجد چه ویژگی هایی باید باشند که حمایت مخاطبان را بدست آورند؟
من خیلی با این نگاه که مطبوعات به حمایت نیاز دارند، حالا چه حمایت دولت باشد و چه حمایت خوانندگان یا به قول شما مخاطبان، موافق نیستم، بلکه نگاه من به مطبوعات یک نگاه تعاملی است. یعنی. مثلا در ژاپن روزنامه آساهی روزانه با 11 میلیون نسخه تیراژ منتشر می شود. فکر می کنید خوانندگان این روزنامه برای حمایت از آن مبادرت به خرید این روزنامه می کنند؟ اصلا این طور نیست، تک تک آن 11 میلیون ژاپنی که هر روز بطور منظم و بموقع یا از نزدیک ترین سوپرمارکت یا باجه مطبوعات آن را تهیه می کنند یا اینکه در چرخه دقیق آبونمان این روزنامه در منزل یا محل کار به دست آنها می رسد، نیازهای واقعی خود را در این روزنامه می بینند که آن را می خرند، اگر مطالب این روزنامه با نیازهای خوانندگانش همخوانی نداشت، بعید است در جامعه ای مانند جامعه ژاپن روزنامه آساهی بتواند دوام بیاورد.
25-مطبوعات چه نقشی در کم کردن فاصله روشنفکران و توده های مردم می توانند ایفا کنند؟
من فکر می کنم یک روزنامه نگار حرفه ای با آن مشخصاتی که برای آن در سطور بالا برشمردم، خودش یک روشنفکر هم است، یعنی همانطور که یک روشنفکر با اندیشمندی و اندیشه ورزی دغدغه صلاح و رفاه جامعه و مردم را دارد، یک روزنامه نگار حرفه ای نیز به عنوان یک اندیشمند این دغدغه را دارد.
اما اینکه روزنامه نگاران از طریق مطبوعات، روشنفکران و توده ها را به یکدیگرنزدیک بکنند و به قول معروف آنها را آشتی بدهند، من خودم شخصا این گزاره را قبول ندارم، چرا که یک روشنفکر واقعی هرگز از توده ها جدا نبوده و نیست و کسانی که با اتهام زدن به روشنفکران آنها را بیگانه از رنج و آلام توده ها می دانند در واقع از نقش آگاهی بخش روشنفکران در هراسند و در تلاشند تا آنها را در نزد توده ها بدنام کنند.
روزنامه نگاران اگر بتوانند این تلاش ها را از طریق تولید و انتشار انواع محصولات رسانه ای خنثی کنند بزرگ ترین خدمت را هم به روشنفکران هم به توده ها انجام داده اند.
26- مطبوعات چه نقشی در نقد سنت ها و پیش بردن جامعه به سمت جامعه ای مدرن دارند؟
بهترین و مهم ترین نقش را می توانند داشته باشند، یعنی همانطور که گفتم روزنامه نگاران به عنوان اندیشمندان جامعه نمی توانند شاهد رواج تفکرات و عقایدی در جامعه باشند که با عقلانیت در تضاد باشد، بنابراین نقد و روشنگری در خصوص اینگونه تفکرات و عقاید که غالبا هم در قالب هایی مانند سنت ها و باورها در نزد برخی از افراد جامعه نهادینه شده است، از وظایف ذاتی روزنامه نگاران است و قاعدتا اینگونه نقدها و روشنگری ها راه را برای حرکت این افراد و کل جامعه به سوی عقلانیت و ساختن جامعه ای مدرن بر پایه علم و تجربه هموار خواهد کرد.
27-« آموزش شرط لازم کار مطبوعات و روزنامه نگاران است، اما کافی نیست. همانطور که تجربه هم لازم است و کافی به مقصود نیست. بدون آموزش کسی در این عرصه موفق نمی شود و بدون تجربه هم، همین طور است. شما که هم آموزش دیده اید و هم انبانی از تجربه هستید و کوله باری از تجربه اندوخته اید،و بواقع می توان گفت که؛ کار عملی با کار نظری ، توامان ثمربخش خواهد بود و نتیجه خواهد داد. »در مورد این اظهارنظر اینجانب اگر ممکن است ، نظرات خود را بیان کنید.
حالا که صجبت آموزش و تجربه را کردید بگذارید کمی درباره تلفیق این دو در مورد خودم که جنابعالی اشاره کردید توضیح بدهم و به نظرات شما هم در این خصوص بپردازم.
من در سال 1362 زمانی که دانشجوی سال دوم رشته مترجمی زبان انگلیسی بودم با شرکت در فراخوان همکاری روزنامه اطلاعات به عضویت هیات تحریریه این روزنامه در تهران درآمدم و به مدت چهارسال به عنوان خبرنگار اقتصادی و سیاسی در آین روزنامه کار کردم و در سال 1368 بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه و پایان خدمت سربازی نیز با شرکت در آزمون استخدام روزنامه کیهان رسما درهیات تحریریه این روزنامه به عنوان گزارشگر مشغول کار شدم و در سال 1371 همزمان با اشتغال در کیهان در آزمون کنکور فوق لیسانس رشته علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی قبول و در سال 1374 فارغ التحصیل شدم.
من همانطور که کار روزنامه نگاری را بطور عملی در این دو روزنامه بزرگ آن زمان در کنار بزرگان روزنامه نگاری کشور مانند دکتر محمد مهدی فرقانی، دکتر یونس شکرخواه، فریدون صدیقی، منصور سعدی و مینو بدیعی در کیهان تجربه کردم، دانش روزنامه نگاری را نیز در معتبرترین دانشگاه کشور که دوره های فوق لیسانس و دکترای رشته روزنامه نگاری را برای اولین بار در کشور تاسیس کرد، در نزد اساتید برجسته روزنامه نگاری از جمله مرحوم دکتر کاظم معتمد نژاد و همچنین دکتر نعیم بدیعی و دکتر مهدی محسنیان راد فرا گرفتم.
البته همانطور که شما هم به درستی اشاره کردید هیچکدام از این دو یعنی تجربه و تخصص به تنهایی برای روزنامه نگاری کافی نیست و دوستانی که علاقه به فعالیت حرفه ای در این عرصه دارند باید بدانند که صرف ورود به این عرصه و داشتن تجربه کار در یک نشریه کفایت نمی کند، همانطور که صرف داشتن مدرک دانشگاهی در رشته روزنامه نگاری هم کفایت نمی کند. تلفیق این دو، مطلوب ترین شرایط را برای کسی که می خواهد روزنامه نگار حرفه ای شود می تواند فراهم کند و البته خصوصیات و قابلیت های فردی مورد نیاز را هم که قبلا به تفصیل برشمردم باید به این شرایط اضافه کنیم.
28- تاریخچه ای از آموزش روزنامه نگاری یا گزارش گری و... را بصورت خلاصه بیان کنید.
آموزش روزنامه نگاری در کشور ما با احساس مسئولیت مدیران موسسه کیهان در دوره شاه آغاز شد. به این صورت که در سال ۱۳۴۳ شمسی موسسه کیهان به منظور تقویت هیأت تحریریه نشریات خود و به عنوان یک اقدام آزمایشی کشوری، با کوشش دکتر کاظم معتمدنژاد و همکاری دکتر ابوالقاسم منصفی، یک «دوره آموزش عالی روزنامهنگاری» ایجاد کرد.
موفقیت این تجربه جدید، مدیر مؤسسه کیهان را تشویق کرد تا برای تأسیس دانشکده مورد نظر و تربیت نیروی انسانی متخصص وسایل ارتباط جمعی در سطح کشور، از شورای مرکزی دانشگاهها که در آن زمان و پیش از تأسیس وزارت علوم و آموزش عالی، در وزارت فرهنگ وقت (وزارت آموزش و پرورش کنونی) مستقر بود، موافقت کسب کند.
شورای مرکزی دانشگاهها پس از چندین ماه بحث و بررسی، سرانجام در بهمنماه ۱۳۴۵ شمسی، با واگذاری امتیاز تاسیس «موسسه عالی مطبوعات و روابط عمومی» به روزنامه کیهان موافقت کرد و این مؤسسه از پاییز سال بعد با پذیرش دانشجو در دورههای لیسانسِ روزنامهنگاری، روابط عمومی و تبلیغات، فیلمبرداری، عکاسی و ترجمه فعالیت خود را آغاز کرد و در خرداد ۱۳۵۰ شمسی و همزمان با پایان تحصیلات دوره لیسانس نخستین دانشجویانش، نام آن به «دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی» تغییر یافت.
این دانشکده، از زمان تاسیس، با «مرکز بینالمللی آموزش عالی روزنامهنگاری» یونسکو در دانشگاه استراسبورگ فرانسه، همکاری نزدیک داشت و برخی از بنیانگذاران و همکاران آن، قبلاً در دورههای آموزشی و سمینارهای این مرکز شرکت کرده بودند.
تحتتأثیر این سوابق و شرایط بود که اولین «دوره آموزش عالی روزنامهنگاری» ایران، بیش از 60 سال پیش به عنوان نخستین گام ایجاد «دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی» در مهر ماه ۱۳۴۳، به وسیله پروفسور «ژاک لئوته»، رییس وقت مرکز بینالمللی آموزش عالی روزنامهنگاری دانشگاه استراسبورگ، در محل گروه مطبوعاتی کیهان در تهران افتتاح شد و پس از آن نیز بین دانشکده مذکور و مرکز اخیر و همچنین یونسکو، همکاریهای آموزشی و پژوهشی همچنان ادامه یافت.
اما پس از آغاز انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ و تعطیلی دانشگاهها، فعالیت آموزشی دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی نیز متوقف شد و در سال ۱۳۶۱، همزمان با تدوین برنامههای جدید برای بازگشایی دانشگاهها از سوی ستاد انقلاب فرهنگی، دانشکدهی علوم ارتباطات اجتماعی عملاً منحل شد.
روند بعدی آموزش روزنامهنگاری در ایران به ایجاد دورههای تازه لیسانس علوم ارتباطات اجتماعی با دو شاخه روزنامهنگاری و روابط عمومی در دانشگاه علامه طباطبایی و تأسیس دورههای فوقلیسانس (در سال ۱۳۶۹) و دکترای علوم ارتباطات (در سال ۱۳۷۵) در همان دانشگاه برمیگردد که به بازگشایی دانشکده مستقل علوم ارتباطات با سه رشته روزنامهنگاری، روابطعمومی و مطالعات ارتباطی و فنآوری اطلاعات در سال ۱۳۸۳ منتهی شد.
دوره های آموزش روزنامه نگاری هم بطور رسمی و مستمر توسط دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از سال 1383 شروع شد که علاوه بر برگزاری دورههای آموزشی کوتاه مدت روزنامهنگاری و گرافیک مطبوعاتی در قالب دو نیمسال تحصیلی در تهران نسبت به برگزاری دوره های فشرده استانی برای آموزش علمی و افزایش توان حرفهای کادر تحریریه نشریات شهرستانها، خبرگزاریها، نمایندگان دفاتر روزنامههای کثیرالانتشار و کارکنان ادارات روابطعمومی اقدام می کند.
29- هدف آموزش روزنامه نگاری« تقویت فهم خبر و شم روزنامه نگارانه» است. امروزه هدف از برگزاری دوره های آموزشی چه باید باشد؟ مراکز آموزش روزنامه نگاری کوتاه مدت چه باید بکنند تا پاسخ گوی نیاز مطبوعات امروز ایران باشند؟
من شخصا آموزش روزنامه نگاری را چه در دانشگاه ها و چه به صورت دوره ای توسط وزارت ارشاد خیلی مثمر ثمر و در راستای به قول شما تقویت فهم خبر و شم خبری خبرنگاران نمی دانم. دلیل اصلی ناکارآمد بودن این نوع آموزش نیز به نظر من روش و شیوه آموزش است. البته سطح کیفی مدرسان این رشته مخصوصا در برخی از دانشگاه ها از یک طرف و انگیزه یادگیری دانشجویان و خبرنگاران از طرف دیگر در اثرگذاری این نوع آموزش نقش مهمی دارند.
طبیعی است مباحث مهمی مانند خبرنویسی، گزارش نویسی، مصاحبه و مانند اینها که با توجه به گستردگی و پیچیدگی مقوله خبر و کلا رسانه، یادگیری آنها نیاز به تمرین، ممارست، پرکاری و تجربه عملی در یک پروسه زمانی متناسب دارد، با گذراندن تعدادی واحد درسی دانشگاه، با توجه به کاهش شدید کیفیت آموزش ها در دانشگاه ها یا دوره های چند روزه که در آنها نیز کیفیت آموزش اغلب تابعی از فعل و انفعالات سیاسی است، نمی توان یاد گرفت.
این که می پرسید چکار باید کرد که این آموزش ها نیاز مطبوعات امروز ایران را پاسخ گو باشند، می توانم فقط بگویم که چون رقابت سالم و منطقی برای جذب مخاطب در میان مطبوعات امروز ایران نیست، در نتیجه دغدغه ارتقاء کیفیت تولیدات رسانه ای را هم ندارند و به تبع آن آموزش پرسنل هم برای آنها در اولویت نیست.
اما بطور کلی من معتقدم آموزش روزنامه نگاری باید مانند اکثر دانشگاه های معتبر جهانی، استاد محور باشد به این معنی که در هر دانشگاه یا درهر منطقه، افرادی که از نظر سابقه کاری و تخصصی به سطح قابل قبولی از نظر کمیته های مستقل روزنامه نگاری رسیده باشند، مسئولیت آموزش داوطلبان واقعی را که آن هم باید توسط این کمیته ها تایید شده باشند، بعهده بگیرند و شرایط اجرای آموزش ها نیز توسط این کمیته ها تعیین و تامین شود. این سیکل اگر در هر جامعه ای برقرار شود، بطور قطع نتایج خوبی دربر خواهد داشت.
30- با توجه به درهم تنیدگی روزنامه نگاری نوشتاری، دیداری و شنیداری، ماموریت جدید مراکز آموزشی کوتاه مدت چه باید باشد؟
البته با پیشرفت های شگرف تکنولوژی های ارتباطی و عصر انفجار اطلاعات و قدرت نمایی بی چون و چرا شبکه های اجتماعی در فضای مجازی و این اواخر ورود هوش مصنوعی به عرصه فناوری های دیجیتال، تغییرات و بروز شدن ماموریت های مراکز آموزش روزنامه نگاری اجتناب ناپذیر است. این نوع مراکز در کشور ما همانطور که گفتم چون ساختار دولتی و حکومتی دارند بطور قطع نمی توانند این تغییرات را بطور کامل بپذیرند و ممکن است برای خالی نبودن عریضه و حفظ ظاهر و البته بعضا از روی اجبار سعی کنند برخی قابلیت های جدید را بکار بگیرند و یا با مشابه سازی تلاش کنند به قول معروف از قافله عقب نمانند.
گرچه من معتقدم نسل های جدید بخاطر تسلط و احاطه به فناوری های دیجیتال و رشد فکری بسیار بالایی که دارند خیلی به این مراکز آموزشی سنتی علاقه ندارند و به قول معروف از این مراکز عبور کرده اند. کسانی هم که در این دوره ها شرکت می کنند بیشتر شاغلان رسانه ها هستند که اغلب در چارچوب وظایف اداری و بخاطر اخذ گواهینامه گذراندن دوره های آموزشی در این دوره ها شرکت می کنند.
بدیهی است در شرایط جدید اگر یک مرکز آموزش روزنامه نگاری مثلا خبرنویسی یا گزارش نویسی را صرفا در قالب سنتی یعنی تکست و عکس تدریس کند و به قالب های جدید مانند ویدیو، صوت و اینفوگرافی اهمیت ندهد و یا به امکانات و تسهیلات فوق العاده فضای مجازی برای جمع آوری دیتا و تنظیم و ویرایش آن در کلاس ها نپردازد، ره به جایی نخواهد برد.
31- نظرتان در مورد این ابیات چیست؟
عاریت کس نپذیرفته ام/آنچه دلم گفت، گفته ام
بی مزد بود و منت/هر خدمتی که کرده ام...
این ابیات را اگر به بحث خودمان یعنی روزنامه نگاری نسبت بدهیم، شاید بتوان گفت حال دل روزنامه نگاران حرفه ای و مستقل را بیان می کند، چرا که آنها نه اهل بخیه زدن و استفاده از کار دیگران و یا کپی کردن و یا تقلید کردن از دیگران است بلکه آنچه که خودش، دلش و البته عقلش تشخیص می دهد را با تحقیق و راستی آزمایی انتشار می دهد و این کار را خدمتی بی منت می داند که آن را نه برای مزد و اجرت که برای ادای رسالتی که برای خودش قائل است، انجام می دهد.
32- معمولا دوران جذاب مطبوعات ایران را به چند دوره زیر تقسیم بندی می کنند:
الف) دوره مشروطه اول،
ب) سالهای از دوره مشروطه دوم،
ج) دوره بعد از شهریور ۲۰
د) دوره اوایل دهه ۳۰
ه ) دوران اوایل انقلاب ۵۷
و) دوران سالهای ۱۳۷۷و ۱۳۷۸
اگر با این تقسیم بندی موافقید، در مورد این دوران های مطبوعاتی ایران نظری تحلیلی دارید، بفرمائید.
چون غیر از دو دوران اخیر، بنده در بقیه دوره ها حضور نداشتم، قاعدتا اگر هم بخواهم درباره آنها تحلیلی بدهم باید به منابع تاریخی مراجعه کنم و تحلیل های ارائه شده توسط دیگران را باید تکرار کنم که چندان مقبول خاطر من نیست، اما درباره دو دوره اوایل انقلاب سال 57 و دوره سال های 77 تا 78 که شما مطرح کردید، فکر می کنم در پاسخ به سئوالات 12 ، 19 و 20 به تفصیل بیان کردم و دیگر اجازه بدهید که اینجا تکرار نکنم.
33- پیام و ختم کلام آخر؟
برای پیام فکر نمی کنم با این کثرت و وسعت پرسش های شما که هم هوشمندانه و هم بجا طرح کردید، جایی باقی مانده باشد و کلام آخرهم این است که از شما بزرگواران مدیرمسئول و سردبیر نشریه وزین ترکمن دیار از صمیم قلب تشکر می کنم بخاطر زحمتی که کشیدید و زمینه این گفت و گوی مفصل را فراهم کردید و امیدوارم مجموعه مطالب این گفت و گو مورد توجه خوانندگان فرهیحته این نشریه قرار بگیرد.