اسپنسر جانسون در کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ مانند سایر کتابهای خود، داستانی تمثیلی را برای چگونگی مواجه شدن با تغییری سخت و دشوار در زندگی روایت میکند. او از شخصیتهای نمادین داستان استفاده کرده است تا به خواننده نشان دهد که چگونه موقعیت در حال تغییر را جدی بگیرد، اما مسئله را برای خود سخت نکند.
□دکتر جانسون هنگامی که با یک تغییر سخت و دشوار در زندگیاش مواجه شد داستان چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ را برای خود خلق کرد تا بتواند بر دکتر جانسون آن موقعیت غلبه کند. زمانیکه دوستان او متوجه بهبود زندگی او شدند، از او علت را پرسیدند و دکتر جانسون داستان پنیرش را برای آنها تعریف کرد.
- در سالیان بعد دوستان او اذعان کردند که شنیدن داستان پنیر باعث شد که در سختترین شرایط هم روحیهی خود را حفظ کنند و با روحیهی خوب خود به دستاوردهای بیشتری دست یابند. پس از آن بود که «بلانچارد»، دوست و همکار او پیشنهاد کرد که دکتر جانسون داستان خود را به صورت کتابی منتشر کند تا دیگران هم بتوانند از این داستان در زندگی خود بهره ببرند. بیست سال بعد از خلق داستان کتاب چه کسی پنیرم را جابجا کرد؟ منتشر شد و در دو سال اول پس از انتشار، ۱۰ میلیون نسخه از آن به چاپ رسید.
○داستان ماجرای دو موش به نامهای اسنیف و اسکِری و دو آدم کوچولو به نامهای هِم و ها است که همگی در دالانی پر پیچ و خم زندگی میکنند و به دنبال پنیر برای پر کردن شکم خود و رسیدن به سعادت و خوشبختی هستند.
■در این داستان، پنیر استعارهای است از آنچه انسان میخواهد و آرزویش را دارد. مثل آرزوی شاگرد اول شدن یا نمرات خوب گرفتن، عضو تیمی شدن، به دست آوردن شغلی خوب و مناسب، داشتن رابطهای خوب و دوستانه و در نهایت داشتن احساسی خوب از خود.
□دالان، نماد جایی است که میتوان در آن برای آرزوی خود تلاش کرد مثل خانواده، جامعه، مدرسه، محل کار و یا جایی که در آن بازی میکنید.
- چهار شخصیت داستان با تغییری غیرمنتظره مواجه میشوند ولی تنها یکی از آنها به خوبی به تغییر واکنش مناسب میدهد و سپس آنچه را که آموخته است را بر روی دیوارهای دالان مینویسد. زمانیکه خواننده دستنوشتههای روی دیوار را میخواند متوجه میشود که چگونه بر ترسهایش غلبه کند و از تغییر پیش آمده به عنوان راهی برای رسیدن به موقعیت بهتر استفاده کند. شخصیتهای خیالی کتاب موشها و آدم کوچولوها بدون در نظر گرفتن جنس، سن و ملیت نماینده بخشهای ساده و پیچیدهی شخصیت ما هستند و هرکدام از ما در بخشهایی از زندگی احتمالا شبیه به یکی از شخصیتهای داستان عمل کردهایم.
- اسنیف به خوبی تغییرات را درک میکند.
- اسکری به سرعت وارد عمل میشود.
- هم از تغییر میترسد چون فکر میکند تغییرات منجر به خراب شدن اوضاع میشود، در برابر تغییرات مقاومت میکند و آن را انکار میکند.
- ها وقتی متوجه میشود تغییرات میتواند منجر به اوضاع و شرایط بهتری شود، میآموزد که چگونه خود را با تغییرات به بهترین شکل وفق دهد تا به نتیجه دلخواه خود برسد.
■این گروه یک منبع بزرگ از خوراکی مطلوب شان یعنی پنیر پیدا کرده اند. همه چیز خوب پیش می رود. هم و هاو حتی به آن نزدیکی ها کوچ می کنند تا به منبع پنیر نزدیک باشند و همین منبع محور زندگی آنها می شود. اما آنها متوجه نیستند که ذخیره پنیر درحال تمام شدن است. یک روز صبح وقتی به محلی می روند که پنیر ها در آن انبار شده بود متوجه می شوند که هیچ پنیری در آنجا وجود ندارد و بسیار ناراحت می شوند.
□در اینجاست که داستان دو جریان جداگانه را پی می گیرد. اسکری و اسنیف خیلی زود تمام شدن منبع پنیر را می پذیرند و برای پیدا کردن یک منبع جدید در هزارتو جستجو می کنند ولی آدم کوچولوها از آنجایی که زندگی شان را حول آن منبع سازمان داده بودند، احساس می کنند که قربانی یک توطئه یا دزدی شده اند. اما این برخورد آنها با قضیه باعث می شود که روز به روز گرسنه تر شوند و مشکل شان پیچیده تر شود. در همین زمان موش هایی که از آنجا رفته اند منبع پنیر دیگری پیدا می کنند.
- منابع پنیر دیگری هم وجود دارد. این حکایت به خوبی توصیف می کند که در لحظه از دست دادن یک شغل یا شکست خوردن در یک رابطه چه احساسی دارید و چطور به این نتیجه می رسید که دنیا به آخر رسیده است. در چنین لحظه ای، از نظر شما همه مسائل خوب مربوط به گذشته می شود و تنها چیزی که در آینده وجود دارد ترس است. ولی پیام جانسون این است که به جای اینکه تغییر را پایان چیزی بدانید، باید یاد بگیرید که آن را یک آغاز بدانید. این حرف را همه ما شنیده ایم ولی گاهی اوقات انگیزه زیادی نداریم.
■هاو برای پذیرش این واقعیت، این جمله را روی دیوار هزارتو می نویسد: «اگر تغییر را نپذیری نابود می شوی.»
□تغییر ناگهانی می تواند در شما بیزاری از خویش یا افسردگی ایجاد کند زیرا احساس هویت شما حول شرایطی که در گذشته داشته اید شکل گرفته بود. توصیه و راهنمایی فوق العاده ای که در این داستان به چشم می خورد این است که نباید به خودتان زیاد سخت بگیرید. وقتی گرفتار موقعیت دشواری می شوید تمایل به خندیدن و جدی نگرفتن مسائل در بدترین شرایط هم می تواند تسکین بخش باشد. وابستگی به حدی باعث ضعف می شود که شگفت انگیز و حتی مضحک است.
■هاو یک پرسش دیگر را روی دیوار هزارتو می نویسد تا از آن الهام بگیرد: «اگر نمی ترسیدی چه کار می کردی؟» او از خودش اراده نشان می دهد و برخلاف انتظار از شروع جستجو برای پیدا کردن منبع جدید پنیر لذت می برد. خودش هم نمی داند کجا می خواهد برود ولی همین که در حال حرکت است احساس خیلی خوبی دارد. او همچنین متوجه می شود از ابزاری برخوردار است که موش ها از آن برخوردار نیستند: «قدرت تجسّم خلاق» برای پیدا کردن پنیر جدید. استفاده از قدرت تخیل برای کسب احساس اعتماد و انتظار، او را از وضعیت بدی که در آن گرفتار بود نجات می دهد.
□در لحظه وقوع تغییر ما هر کدام از شخصیتها که باشیم در یک موضوع مشترک هستیم: «پیدا کردن راهمان در دالان پر و پیچ خم زندگی و موفقیت در زمانی که تغییر رخ میدهد.»
- سایر جملاتی که هاو روی دیوار نوشته است، عبارتند از:
- داشتن پنیر شما را خوشحال می کند.
- هر چه پنیر برایت اهمیت بیشتری داشته باشد بیشتر می خواهی آن را حفظ کنی.
- اگر تغییر نکنی می میری.
- اگر نمی ترسیدی چه کاری انجام می دادی؟
- حرکت در مسیر جدید به تو کمک می کند تا پنیر جدیدی بیابی.
- وقتی ماورای ترس حرکت کنی، احساس آزادی می کنی.
- تصور لذّت بردن از پنیر جدید، حتی قبل از پیدا کردن آن ما را به سوی آن سوق میدهد.
- هر چقدر زودتر پنیر کهنه را بگذاری و بروی، زودتر پنیر جدید می یابی.
- جستجو کردن مطمئن تر از ماندن در وضعیت بی پنیری است.
- اعتقادات کهنه تو را به سمت پنیر تازه سوق نمیدهد.
- وقتی می بینی که میتوانی پنیر جدید پیدا کنی و از آن لذت ببری پس خط مشی خود را تغییر بده.
- توجه کردن سریع به تغییرات کوچک به تو کمک میکند با تغییرات بزرگی که در شرف وقوع است سازگار شوی.
○ *نکته مهم و اساسی اینکه:*
▪︎وقتی یک موش حس میکند تلاشهایش به نتیجه نمیرسد، روش خود را عوض میکند، اما وقتی آدمها حس میکنند کاری که انجام میدهند به نتیجه نمیرسد، عصبانی و خسته میشوند و دوست ندارند روش خود را عوض کنند. حتی گاهی اگر کسی راهکار تازهای را به آنها نشان دهد، حالت دفاعی به خود میگیرند و میگویند: «من همیشه این کار را همین طور انجام دادهام. «یا» من آدمی این مدلی هستم.»
▪︎در اصل این آدمها از پذیرفتن راهکار تازه و انجام آن میترسند و حس میکنند ترسشان به این معناست که دیگر روشها اشتباه است.
▪︎اگر واقعا میخواهید در زندگی خود نتایج متفاوتی به دست بیاورید باید از حصاری که به منظور راحتی دور خود کشیدهاید، پا را فراتر بگذارید و راهکارهای متفاوتی را امتحان کنید.
منبع: گاهنامه مدیر
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.