ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی گفت: دولت ماهانه 3400 میلیارد تومان یارانه به مردم پرداخت می‎‎کند که حدود 2000 میلیارد تومان آن از محل افزایش قیمت‎‎ها تامین و مابقی طبق قانون از بودجه عمومی خزانه برداشت می‎‎شود.

به گزارش ایسنا، محمدباقر نوبخت روز پنج‌شنبه در جمع خبرنگاران اظهار کرد: مردم به خوبی معنی رفاه را می‎فهمند و قطعاً به خوبی می‎‎دانند که افزایش یارانه به معنای رفاه نیست و چه ضربه‎‎ای به کشور وارد می‎‎کند و دولت در حال حاضر نیز یارانه را از بودجه عمومی پرداخت می‎‎کند و اگر برخی وعده افزایش یارانه‎‎ها را می‏‏‌دهند، یا باید تورم را 400 برابر کنند یا نرخ دلار را چهار برابر.

وی با بیان این که سیاست دولت مخدوش کردن عزت مردم با قطع یارانه‌ها نیست، ادامه داد:  البته دولت بنا به اختیارات قانونی خود، یارانه کسانی که امکان اداره زندگی بدون دریافت یارانه را دارند را قطع کرده است که شامل سه تا چهار میلیون نفر هستند.

وی با تاکید بر این که دولت هر چقدر کمتر نسبت به پرداخت یارانه‎های نقدی اقدام کند، بیشتر می‏‏‌تواند نسبت به حمایت از طرح‏‏های عمرانی و طرح‎‎های حمایتی اقدام کند، اعلام کرد: یارانه کارکنان دولتی و صاحبان مشاغل آزاد که حقوق متوسط ماهانه آنها بیش از سه  میلیون تومان است، قطع می‎‎شود.

وی با اشاره به فراخوان دولت به مردم در سال 1392 برای انصراف از دریافت یارانه‎‎، گفت: اجرای موفق طرح تحول سلامت نتیجه انصراف بیش از دو میلیون نفر از دریافت یارانه‎‎های نقدی بوده است.

این مقام مسئول با اشاره به اختصاص یک سبد غذایی و غیرنقدی در هر فصل به افراد تحت پوشش و افراد خاص از سوی دولت علاوه بر پرداخت یارانه نقدی، بیان کرد: سبد غذایی اول در ماه رمضان داده شده و سبد غذایی دوم نیز تا پایان تابستان به مشمولان داده می‎‎شود که این اقدام در هر فصل 160 تا 170 میلیارد تومان اعتبار را به دولت تحمیل می‎‎کند.

معاون رئیس جمهور در مورد سیاست دولت برای شتاب بخشیدن به توسعه اقتصادی و رفع موانع تولید در کشور نیز گفت: اعطای 16 هزار میلیارد تومان تسهیلات به 7500 واحد تولیدی و واحدهای صنعتی دارای پیشرفت 80 درصد برای ارتقای تولیدات داخلی، از جمله سیاست‎‎های دولت در راستای توسعه اقتصادی کشور است.

نوبخت با بیان این که تاکنون 3000 واحد تسهیلات مذکور را دریافت کرده‎‎اند، پیش‎‎بینی کرد با فعال کردن 7500 واحد تولیدی و صنعتی در فاز اول، 150 هزار فرصت شغلی جدید برای جوانان کشورمان فراهم شود.

وی با اشاره به همت دولت برای افزایش تولید ملی، گفت: در حالی که دولت می‎‎تواند گندم را به نرخ هر کیلو 800 تومان وارد کند ولی ترجیح می‎‎دهد این گندم را از کشاورزان ایرانی با نرخی به مراتب بالاتر و بیش از 1200 تومان در هر کیلو خریداری کند، به نحوی که امسال بیش از 11 میلیون تن گندم به ارزش بیش از 13 هزار میلیارد تومان از کشاورزان خریداری کرده است.

او همچنین با تقدیر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی بواسطه حمایت و همراهی با دولت جهت پرداخت مطالبات گندمکاران، ابراز امیدواری کرد که با توجه به این که تاکنون بالغ بر 6000 ملیارد تومان از این مطالبات پرداخت شده، با همکاری و مساعدت مجلس شورای اسلامی به زودی مابقی طلب کشاورزان گندمکار نیز پرداخت شود.

نوبخت در پاسخ به سوال ایسنا در مورد تسریع در روند فعالیت کارگروه تسهیل و رفع موانع تولید در استان‏‏ها نیز بیان کرد: در این مورد اختیارات کافی به استانداران که نمایندگان عالی دولت هستند، داده شده و دولت مصمم است که علاوه بر توزیع 16 هزار میلیارد تومان تسهیلات در بین 7500 واحد تولیدی، در فاز دوم نیز این اقدام را دنبال کند.

وی در مورد حقوق‎‎های غیر عادلانه نیز گفت: متاسفانه در طول سال‎‎های گذشته برخی از بنگاه‎‎های اقتصادی خود را از چارچوب نظام برنامه‎‎ای کشور خارج کردند تا امروز شاهد دریافت حقوق‎‎های ناعادلانه در کشور باشیم، ولی با بررسی‎‎های صورت گرفته‎‎ی دولت علاوه بر خلع 13 نفر از مدیران دستگاه‎‎های وابسته به سیستم دولتی در این رابطه، دولت سقف حقوقی را 10 میلیون تومان تعیین کرد.

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - داود رشیدی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون ایران صبح امروز 5 شهریور ماه درگذشت.

لیلی رشیدی فرزند این هنرمند در گفت‌وگو با ایسنا این خبر را تایید کرد که وی امروز 5 شهریور ماه در منزل به دلیل ایست قلبی درگذشت.

 

داوود رشیدی زاده ۲۵ تیر ۱۳۱۲ در  تهران و بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون است. وی دارای نشان درجه یک فرهنگ و هنر است.

از جمله نمایش‌هایی که اجرا کرده می‌توان به «در انتظار گودو»، «ریچارد سوم»، «پیروزی در شیکاگو»، «منهای دو»، «آقای اشمیت کیه؟ » و ... اشاره کرد. از جمله فیلم‌های سینمایی  که در آنها بازی کرده می‌توان به آثاری چون «کمال الملک»،«ملاقات با طوطی»،«زمهریر» و ... نام برد.

او  در مجموعه‌های تلویزیونی گوناگونی مانند «ولایت عشق»، «هزار دستان»، «آوای فاخته»، «عطر گل یاس» و ... نیز بازی کرده است.

 این هنرمند در سال‌های اخیر از بیماری آلزایمر رنج می‌برد.

همچنین به گزارش «تابناک»؛ داوود رشیدی حائری در 25 تیر 1312 در تهران متولد شد. رشیدی تحصیلات متوسطه را به دلیل فعالیت‌های دیپلماتیک پدرش در ترکیه و پاریس به پایان رساند و تحصیلات دانشگاهی را در ژنو ادامه داد. او فارغ التحصیل کنسرواترا ژنو در رشته کارگردانی و بازیگری تئاتر است و لیسانس حقوق سیاسی از دانشگاه ژنو دارد.

رشیدی در سال ۱۳۴۳ به تهران آمد و در اداره تئاتر آن زمان وابسته به وزارت فرهنگ و هنر استخدام شد. سپس گروه تئاتر امروز را پایه گذاری کرد، که هنرپیشگانی مانند: پرویز فنی‌زاده، داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی، فهیمه راستکار، سیاوش طهمورث، مرضیه برومند، سوسن تسلیمی، به عضویت در این گروه درآمدند. 

وی در سال ۱۳۵۲ از اداره تئاتر به تلویزیون ملی ایران رفت و در سمت مدیریت گروه نمایشات و سرگرمی‌های آن سازمان (شامل: سریال‌ها، مسابقات، تئاترهای تلویزیونی) مشغول به کار شد. رشیدی از سال ۱۳۵۰ با فیلم سینمایی فرار از تله وارد عرصه بازیگری سینما گردید و علاوه بر بازیگری و کارگردانی در سینما، تلویزیون و تئاتر به تهیه کنندگی سینما نیز روی آورد.

رشیدی با احترام برومند، مجری برنامه‌های کودک در تلویزیون ازدواج کرد و لیلی رشیدی؛ بازیگر، دختر آنها می باشد.

داود رشیدی بازیگران تئاتر، سینما و تلویزیون در سال 1387 به عنوان یکی از چهره‌های هفتمین دوره چهره‌های ماندگار برگزیده شد. او همچنین نشان درجه یک هنر معادل دکترا را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرده است.

وی تهیه‌کنندگی 3 فیلم صبحی دیگر، امتحان، قطعه ناتمام را نیز بر عهده داشته و در سریال‌های تلویزیونی نیز به ایفای نقش پرداخته که می‌توان به هزار دستان، گرگ‌ها، تنهاترین سردار اشاره کرد.
 
 
برخی از آثار صحنه‌ای داوود رشیدی:

    کارگردانی و بازی در نمایش بریتانیکوس نوشته ژان راسین (به زبان فرانسه)؛ ژنو؛ 1959
    کارگردانی و بازی در نمایش مرید شیطان نوشته برنارد شاو (به زبان فرانسه)؛ ژنو؛1958
    بازی در نمایش آنتیگون به کارگردانی ژان وارژا ؛ژنو ؛ 1958 ـ 1959
    بازی در نمایش مگس‌ها به کارگردانی ژان وارژا ؛ ژنو ؛ 1958 - 1959
    بازی در نمایش یک نوکر و دو ارباب به کارگردانی فیلیپ مانتا ؛ ژنو، تالار تئاترمدرسه بین الملل ؛ 1360
    بازی در نمایش ریچارد سوم به کارگردانی فیلیپ مانتا؛ ژنو، تئاترکاروژ؛ 1360
    کارگردانی نمایش می‌خواهید با من بازی کنید؟ نوشته مارسل آشار؛ تهران، تالار اداره هنرهای دراماتیک؛ 1342؛ تئاتر کسری؛ 1343
    کارگردانی و بازی در نمایش کاپیتان قراگز نوشته لوئی گویس؛ تهران، تالار فرهنگ و تئاتر نصر؛ 1343
    کارگردانی و بازی در نمایش اوژنی گرانده نوشته بالزاک؛ تهران، تئاتر کسری؛ 1343
    کارگردانی نمایش دیکته و زاویه نوشته غلامحسین ساعدی؛ تهران، تالار سنگلج ،1347
    کارگردانی و بازی در نمایش پیروزی در شیکاگو؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی
    کارگردانی نمایش ریچارد سوم نوشته شکسپیر؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی
    کارگردانی و بازی در نمایش هنر نوشته یاسمینا رضا ؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو
    بازی در نمایش اسب‌ها به کارگردانی محمد رحمانیان؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ 1383
    بازی در نمایش آوازه‌خوان طاس به کارگردانی فرخ غفاری، (به زبان فرانسه)، تهران
    بازی در نمایش تئاتر بی‌حیوان، نوشته ژان میشل ریب، به کارگردانی محمود عزیزی؛ تهران، تالار چهارسو؛ 1384
    بازی در نمایش زمین مقدس به نویسندگی و کارگردانی ایوب آقاخانی؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1385

در عرصه سینما نیز می‌توان به آثار ذیل اشاره کرد: پرچم های قلعه کاوه، ماه شب چهارده ،ملاقات با طوطی، تکیه بر باد، تهران روزگار نو، بزرگ خیلی بزرگ، بازیهای پنهان، خط آتش، عبور از تله، بی بی چلچله، تاتوره، گلهای داوودی، تفنگدار، خانه عنکبوت، شیلات، کمال الملک، هیولای درون، جایزه، رهایی، بازرس ویژه، مرز، شمر، آقای هیروگلیف، اعدامی، طلوع انفجار، کرکس‌ها می‌میرند، قدغن،کندو و ... 

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز  - مدیرآموزش وپرورش قشم گفت: قریب به چهار هزار و ۱۶۰ دانش آموز شهری و روستایی شهرستان قشم در ۱۵۱ کلاس درس واقع در ۱۸ مدرسه تخریبی مشغول تحصیل هستند.

بهرام پوراشرف در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه با توجه به شرایط آب و هوایی جزیره قشم، نیاز به نگاه دلسوزانه بیشتری به مدا۵رس این شهرستان  باید صورت بگیرد، خاطر نشان کرد: در این شهرستان ۱۸ مدرسه تخریبی وجود دارد که از این تعداد، ۶ مدرسه شهری و ۱۲ مدرسه در روستا روستا واقع هستند.

وی افزود: قریب به چهار هزار و ۱۶۰دانش آموز در ۱۵۱ کلاس درس است مدارس تخریبی و در شرایط نامطلوب فیزیکی مدارس مشغول به تحصیل هستند.

پوراشرف اظهار داشت: در تلاش هستیم که با کمک خیرین، نوسازی و منطقه آزاد قشم، از نظر فضای فیزیکی مدارس و تجهیزات شرایط مطلوب تری را برای تحصیل دانش آموزان فراهم شود که مساعدت و نگاه دلسوزانه بیش از پیش مسئولین را می طلبد. 

این مسئول اضافه کرد: ساختمان مدیریت آموزش و پرورش قشم که نیز دارای قدمتی طولانی دارد و در زمره ساختمان های تخریبی به شمار می آید که این فرهنگیان این شهرستان نیست.

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - مدرک گرایی ایرانی‌ها، وضع دردناکی برای اقتصاد ایران رقم زده است. حالا کشور ما بیشتر از هند و چین یک‌میلیارد و چند صد‌میلیون نفری دانشگاه و مراکز آموزش عالی دارد.

 شهروندبا این مقدمه نوشته است: بنا به آخرین گزارش وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، در ایران ٢‌هزار و ٦٤٠ دانشگاه وجود دارد که از این میان سهم وزارت علوم از جمعیت دانشجویی ٦٨‌درصد و سهم دانشگاه آزاد ٣٢‌درصد است. این درحالی است که براساس اعلام موسسه اسپانیایی CISC چین تنها ٢‌هزار و ٤٨١ و هند‌هزار و ٦٢٠ دانشگاه دایر کرده است. این تعداد دانشگاه، حدود ٥‌هزار‌میلیارد تومان از بودجه کل کشور را می‌بلعد و نزدیک به ٥٠‌درصد از جمعیت بیکار کشور را تولید می‌کند. اما ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود و نکته دیگر اینجاست که درنهایت بدنه اداری ایران نخبگان را به حاشیه می‌راند و متوسط‌ها و فارغ‌التحصیلان رشته‌های غیرمرتبط را به خود جذب می‌کند.

مهدی پازوکی اقتصاددان دراین‌باره  می‌گوید: اسنادی در سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی موجود است که نشان می‌دهد در سال‌های گذشته حدود ٥‌هزار نفر به استخدام دولت درآمده‌اند که از این میان دانش‌آموختگان نخبه دانشگاه‌های تراز اول کشور سهم بسیار ناچیزی دارند. این درحالی است که در ژاپن یا سایر کشورهای پیشرفته بهترین و نخبه‌ترین افراد جامعه به‌عنوان کارمند دولتی استخدام می‌شوند. او تأکید می‌کند: کدام عقل اقتصادی می‌پذیرد که در دانشگاه‌های فرهنگیان کنکوری‌هایی با رتبه ١٥ تا ٢٠‌هزار از بدو ورود به دانشگاه صاحب حقوق ماهانه شوند و سال‌های تحصیل آنها به‌عنوان سابقه کار لحاظ شود و نوعی تضمین برای استخدام آنها وجود داشته باشد اما‌ سال به ‌سال آمار مهاجرت نخبگان ما افزایش داشته باشد؟ براساس اعلام بانک جهانی ایرانی‌ها رتبه پانزدهم مهاجرت جهان را از آن خود کرده‌اند و از این میان میزان مهاجرت نخبه‌ها روند صعودی گرفته است.

بنا به اعلام مهدی سیدی رئیس کارگروه نخبگان شورایعالی انقلاب فرهنگی در‌سال ٢٠١٥ حدود ١١‌هزار و ٣٠٠ دانشجوی نخبه از ایران مهاجرت کرده‌اند که این تعداد حاکی از رشد ١٦‌درصدی مهاجرت نخبگان از کشور نسبت به‌ سال ٢٠١٤ است. این موضوع در شرایطی رخ می‌دهد که نه‌تنها به حاشیه راندن نخبه‌ها کیفیت نیروی انسانی کشور را کاهش داده است که پدیده مدرک گرایی در بین مدیران و معضل دکتری یک شبه امکان رقابت سالم در بدنه اداری ایران را محدود و محدودتر کرده است. پازوکی دراین‌باره  می‌گوید: بیشتر از ٨٠‌درصد وزرای انگلیس لیسانسه‌اند و در ایران بیشتر مدیران ما مدرک دکتری دارند. خروجی بدنه اداری انگلیس این است که آنها به‌عنوان یک اقتصاد بزرگ جهان مطرح شوند و ایران به‌عنوان یک اقتصاد بحران زده!

تعداد دانشگاه در ایران حدود ٥ برابر کشورهای پیشرفته

ایران بنا به اعلام وزارت علوم حدود ٢‌هزار و ٦٤٠ دانشگاه دارد که با کاهش جمعیت کنکوری‌ها بسیاری از ظرفیت‌ها و هزینه‌های ایجاد شده در بدنه آموزشی کشور در عمل کارایی ندارد و دانشگاه‌ها با معضل «صندلی خالی» مواجه شده‌اند. براساس اعلام سازمان سنجش و آموزش کشور در ‌سال ٨٠، حدود دو‌میلیون و ٢٠٠‌هزار نفر در کنکور شرکت کرده‌اند که این جمعیت به ٨٠٠‌هزار نفر در‌ سال ٩٤ کاهش یافته و درواقع در طول یک دهه به کمتر از نصف رسیده است. این درحالی است که بنا به تازه‌ترین اعلام موسسه اسپانیایی CISC تعداد دانشگاه‌ها در اغلب کشورهای پیشرفته جهان زیر ٥٠٠ دانشگاه است به‌طوری که آلمان ٤١٢، انگلیس ٢٩١، کانادا ٣٢٩، ایتالیا ٢٣٦ و هلند ٤٢٣ دانشگاه دارند. این درحالی است که برخی کشورهای اروپایی نظیر نروژ، سوئد، دانمارک، فنلاند و ... زیر ١٠٠ دانشگاه تأسیس کرده‌اند.

این آمار درباره کشورهای پیشرفته آسیایی مانند سنگاپور و کره‌جنوبی نیز تکرار می‌شود و تنها ژاپن است که کمی پا را فراتر از این قاعده گذاشته و ٩٨٧ دانشگاه دارد. شمار دانشگاه‌ها در استرالیا و نیوزیلند نیز مانند سایر کشورهای توسعه یافته جهان رقمی زیر ٥٠٠ است. موسسه CISC که بزرگترین بدنه تحقیقات عمومی اسپانیا و از زیرمجموعه‌های آموزش و پرورش این کشور به شمار می‌آید، همچنین گزارش داده است که آمریکا با حدود ٣١٠‌میلیون نفر جمعیت، ٣‌هزار و ٢٨٠ دانشگاه دارد. از این میان ٥٩ دانشگاه ایالات متحده جزو ١٠٠ دانشگاه برتر جهان هستند و درواقع حدود ٦٠‌درصد برترین دانشگاه‌های جهان آمریکایی است.  این مسأله درحالی رخ می‌دهد که تعداد دانشگاه در پرجمعیت‌ترین کشورهای جهان یعنی چین و هند کمتر از ایران است. چین با یک‌میلیارد و ٣٩٧‌میلیون نفر جمعیت تنها ٢‌هزار و ٤٨١ دانشگاه دارد و هند با جمعیت یک‌میلیارد و ٢٧٤‌میلیون نفری‌هزار و ٦٢٠ دانشگاه دایر کرده است. از این میان برزیل با ٢٠٢‌میلیون نفر جمعیت یعنی چیزی بیشتر از دو برابر جمعیت ایران تقریبا نصف ما دانشگاه دارد.

تحصیلات در ایران بدون ارزش افزوده

جعفر خیرخواهان کارشناس اقتصاد توسعه دراین‌باره می‌گوید: پیشرفت فناوری در جهان موجب شده است رشته‌های علمی ‌سال به‌ سال تخصصی‌تر و پیچیده‌تر شوند که این مسأله مشاغل را به گرایش‌های بیشتر و تخصصی‌تر رسانده است. این درحالی است که کیفیت آموزش در ایران به نوعی قربانی کمیت شده است زیرا آموزش در ایران تبدیل به بازاری برای درآمدزایی شده است.  او ادامه می‌دهد: این نگاه به آموزش موجب شده است پدیده مدرک‌گرایی و حتی خرید مدرک رواج بگیرد بی‌آن‌که تخصص، صرف توسعه اقتصادی و افزایش بهره‌وری شود و درواقع بازار حالت نمایشی پیدا کرده است. این پدیده در شوروی درحال فروپاشی نیز تجربه شد. به‌طوری که نقل قولی بین مردم آن جامعه رواج پیدا کرد با این مضمون که افراد وانمود می‌کنند درحال کار کردن هستند و کارفرما وانمود می‌کند که حقوق می‌دهد.  این کارشناس تأکید می‌کند: در این حالت افراد با مدرک بالاتر کمکی به چرخه تولید و اقتصاد نمی‌کنند و چون بهره‌وری افزایش ندارد، کارفرما حقوق متناسب با تخصص افراد نمی‌پردازد و این جو نیروی انسانی را بی انگیزه می‌کند در نتیجه افراد رفتار تصنعی از خود بروز می‌دهند.

٨٠‌درصد وزرای انگلیسی لیسانسه‌اند

مهدی پازوکی اقتصاددان می‌گوید: تأسیس بی‌رویه دانشگاه یکی از معضلات جدی ایران و محل اسراف بودجه‌های آموزشی است. چه کسی می‌پذیرد که در شهر کوچکی مثل قم یا سمنان بیشتر از ٦ دانشگاه دولتی با ردیف بودجه‌ای وجود داشته باشد و در سیستان و بلوچستان بچه‌ها در کپر درس بخوانند و گونی برنج را به‌عنوان کیف مدرسه به دست بگیرند؟ کدام عقل اقتصادی می‌پذیرد که تایپیست یک اداره مدرک لیسانس بگیرد و به پست کارشناسی برسد اما نه کارشناس توانایی باشد و نه دیگر مثل گذشته کار تایپ انجام دهد؟

در ایران کارخانه مدرک چاپ کنی به راه افتاده است و صرف بودجه‌های کلان آموزشی، ارزش افزوده اقتصادی به دنبال ندارد. به‌عنوان مثال در یک سازمان تخصصی تجاری به وفور با کارمندانی مواجه‌ایم که مدرک ادبیات یا مدیریت فرهنگی دارند و درواقع بودجه آموزشی در رشته ادبیات به هدر رفته است. از طرفی مدرک لیسانس آن کارمند برای یک سازمان اقتصادی هم کارایی ندارد.  او ادامه می‌دهد: یا مثال دیگر از ناکارآمدی نظام آموزش دانشگاهی در ایران این است که به وفور با مدیرانی مواجه‌ایم که یک شبه دکترا گرفته‌اند این درحالی است که در انگلیس به‌عنوان یک اقتصاد پیشرفته، بالای ٨٠‌درصد وزرا دارای مدرک تحصیلی لیسانس هستند. درواقع پرسشی که مطرح می‌شود این است که خروجی آن همه مدیر دکتر در ایران چیست؟ یا آمده‌ایم برای ورود به مجلس شرط گرفتن مدرک فوق‌لیسانس را لحاظ کرده‌ایم که این مسأله نیز از همان نگاه مدرک‌گرایی‌مان ناشی می‌شود. این اقتصاددان تأکید می‌کند: در ایران بی‌شمار دکتر داریم که حتی به یک زبان بین‌المللی اشراف ندارند و نمی‌توانند منابع اصلی علم را مطالعه کنند. کجای دنیا به کسی دکترا می‌دهند که قادر به مطالعه منابع اصلی و کتب مراجع رشته خود نیست؟

نخبگان به حاشیه رانده می‌شوند

مهدی پازوکی اقتصاددان همچنین توضیح می‌دهد: در نظام استخدامی‌ ما نخبگان جایگاهی ندارند. اسنادی در سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی سراغ دارم که این مسأله را اثبات می‌کند. به‌عنوان مثال در سال‌های گذشته ٥‌هزار نفر جذب بدنه دولت شده‌اند که از این میان سهم بسیار ناچیزی به دانش‌آموختگان دانشگاه‌های تراز اول کشور مثل دانشگاه شریف، امیرکبیر، دانشگاه شیراز، تبریز و اصفهان اختصاص دارد. این درحالی است که در ژاپن یا سایر کشورهای پیشرفته بهترین و نخبه‌ترین افراد جامعه به‌عنوان کارمند دولتی استخدام می‌شوند

پازوکی تأکید می‌کند: استخدام در ایران روند معکوسی نسبت به کشورهای پیشرفته دارد. در ایران نخبه‌ها به حاشیه می‌روند و افراد با توانایی کمتر استخدام می‌شوند. مثلا در ایران دانشگاه فرهنگیان داریم. در این دانشگاه کنکوری‌هایی با رتبه ١٥‌هزار و ٢٠‌هزار جذب می‌شوند. آنها از روز اول ورود به دانشگاه صاحب حقوق ماهیانه می‌شوند، سال‌های تحصیل برای دانشجوها به‌عنوان سابقه کار لحاظ می‌شود و استخدام آنها تضمین شده است این درحالی است که هیچ‌کدام از این امتیازات برای نخبگان دانشگاه شریف یا امیرکبیر وجود ندارد. با این حساب ما چگونه انتظار داریم در بدنه سازمانی کشور تحول ایجاد شود؟

نگرانی جدی درباره کیفیت نیروی کار

حمید حاج‌اسماعیلی نماینده شورایعالی کار نیز  می‌گوید: وضع کیفیت نیروی کار در ایران یکی از نگرانی‌های جدی در اقتصاد کشور است. در ایران شایسته‌سالاری وجود ندارد و مدیرسالاری غیرفنی و غیرکارشناسی در بیشتر مواقع حرف اول را می‌زند. در این فضا اغلب مدیران میانی، بدون بازدهی اقتصادی کافی سالیان‌ سال مدیر می‌مانند، ترفیع رتبه می‌گیرند و به صرف سابقه کار مشمول افزایش حقوق می‌شوند این درحالی است که سرمایه نخبگی ما باور دارد که در این نظام ناکارآمد و کورس رقابت هیچ جایگاهی ندارد و برای ایجاد تحول بی‌انگیزه می‌شود.  او ادامه می‌دهد: همین فرآیند به ظاهر ساده تأثیر خود را در برنامه‌ریزی‌های کلان نشان می‌دهد این‌که کشور به صورت مداوم از چشم‌اندازها و برنامه‌ریزی‌های خود عقب می‌افتد. این درحالی است که ایران باید بازنگری اساسی در جذب نیروی کار داشته باشد و سطح معیارهای خود را توسعه دهد. به‌عنوان مثال به جای باور به حزب و گروه سیاسی خاص، مبنای باور بزرگتری مثل وطن دوستی و ملی گرایی را در او سنجید.

این مسائل موجب می‌شود منابع در راه درست و بهینه آن هزینه شود. وی ادامه می‌دهد: نگاه مدرک گرا در بدنه اداری موجب شده است افراد به صورت ظاهری قضیه، بسنده کنند و سیستم آموزشی کمترین کارایی ممکن را در افزایش بهره‌وری داشته باشد.بی‌آن‌که این حجم کلان بودجه و هزینه‌های آموزشی، ارزش افزوده قابل انتظاری تولید کند. به‌عنوان مثال ما در ایران رشته مدیریت فرهنگی ایجاد کرده ایم. افرادی که جذب این رشته می‌شوند غالبا با رتبه‌های بسیار پایین پذیرفته می‌شوند و تقریبا بیشتر آنها در مشاغل غیرمرتبط بکارگیری می‌شوند یا بیکارند. رشته‌های علمی در جهان هر‌سال تخصصی‌تر و پیچیده‌تر می‌شوند و از این رهگذار گرایش‌های مشاغل نیز تخصصی‌تر و جزیی‌تر می‌شود.

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - خوب است که لااقل سالی یک‌بار خبرنگاران دیده می‌شوند؛ اما در باقی ایام ‌سال چگونه است؟ با همه این تحسین‌ها و تمجیدها چرا روزنامه‌نگار را زمانی که قرار است برایش قانون نوشته شود، بیگانه تلقی می‌کنند و پنهانکاری را روا می‌دارند؟

به گزارش ایسنا، کامبیز نوروزی - حقوقدان و روزنامه‌نگار - در یادداشتی در روزنامه «شهروند» می‌نویسد: هفدهم مرداد که فرا می‌رسد، همه یادشان می‌افتد که روز خبرنگار است. وقت تمجید و تحسین روزنامه‌نگاران و خبرنگاران است. روزی است که در آن از خبرنگاران بگویند و آنها را ارج بگذارند و قدر بشناسند. خوب است که لااقل سالی یک‌بار آنها دیده می‌شوند؛ اما در باقی ایام ‌سال چگونه است؟

با همه این تحسین‌ها و تمجیدها چرا روزنامه‌نگار را زمانی که قرار است برایش قانون نوشته شود، بیگانه تلقی می‌کنند و پنهانکاری را روا می‌دارند؟

حقیقت روزنامه‌نگاری ایران حکایت از توسعه رسانه‌ها دارد؛ حکایت از رشد و توسعه روزنامه‌نگاری دارد؛ حکایت از آن دارد که روزنامه‌نگار امروز ایرانی، نه فقط در تعداد فزونی یافته است، بلکه در کیفیت نیز بالاتر رفته است، در عمل نیز خود را به اصحاب قدرت باورانده است و نشان داده است که وجود دارد.

سال‌هاست که خبرنگار، خبرنگار شده است و وضعیتی را که به قول مرحوم گل آقا «خبربیار»ی ترک گفته و این روند، به هر دلیل ادامه دارد؛ اما نکته مهم آن است که آنچه امروز روزنامه‌نگار ایرانی به دست آورده است، بیش و پیش از هر چیز مدیون و محصول کار خود او و رنج‌ها و مرارت‌ها و حرمان‌هایی است که به دوش گرفته است.

اینجا بر سر تحسین و تقدیس روزنامه‌نگاران و خبرنگاران نیستم. نقدها و انتقاداتی هم وارد است که نقلش مجالی دیگر می‌طلبد؛ اما آنچه امروز روزنامه‌نگار ایرانی به دست آورده است، مدیون کاری است که خود با همه کمی‌ها و کاستی به انجام رسانده است.

روزنامه‌نگار امروز ایران «هویت» یافته است. به بلوغی رسیده است که می‌تواند در چارچوب قانون و اخلاق حرفه‌ای بر جامعه خویش اثر بگذارد و نقش حیاتی خود را به‌عنوان اصلی‌ترین رکن گردش اطلاعات اما باز هم گویا نمی‌خواهند جایگاه و اثرپذیری‌اش ثبات و دوام داشته باشد.

بیم از عتاب و خطاب‌های ناروا، تنگناهای معیشتی ناشی از مشکلات شغلی، فقدان حمایت صنفی و ... همچنان از مشکلات این حرفه است که روزنامه‌نگاران برای حل آنها با بی‌اعتنایی مقامات مسئول و عدم‌توجه آنان به حقوق و مقررات قانونی‌اند.

به همه اینها یک بی‌اعتنایی تازه که شاید از جهاتی مهم‌تر نیز باشد، اضافه شده است و آن این‌که روزنامه‌نگاران در طراحی و تدوین مقررات مربوط به خود بیگانه شمرده می‌شوند.

دقیقاً در دوران دولتی که بر شفافیت رفتارهای حکومتی تأکید دارد، برای مطبوعات و روزنامه‌نگاران مقرراتی از مراحل تدوین عبور کرده است که جامعه روزنامه‌نگاران کشور از آنها بی‌اطلاعند.

می‌شود گفت عمدی در کار بوده است که کارها در نهان به انجام رسد و روزنامه‌نگاران مزاحمتی برای کسانی نداشته باشند که قصد دارند قانون مطبوعات را به نوعی تغییر دهند که شرایط فعالیت مطبوعاتی از هر جهت بسیار سخت‌تر شود و راه نیمه‌تمام اصلاحیه‌ سال ٧٩ قانون مطبوعات  را در تحدید حقوق و آزادی مطبوعات تمام کنند. درواقع در تدوین مقررات قانونی برای کسانی که خود مهم‌ترین اجزای گردش اطلاعاتند، پنهانکاری را روا می‌دارند.

اما واقعیت این است که روزنامه‌نگار ایرانی، گام‌هایش بلندتر از کسانی است که او و کار او را دوست ندارند و همچنان‌که آن مقدار از پیشرفت و تحول که تاکنون تجربه کرده است، برپای خود استوار بوده است و خواهد بود.

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - ازآن روزها که به عشق کشورش به ایران آمد تا اکنون که دربستر بیماری است بیش از 18سال می‌گذرد. روزهایی که بی‌مهری‌ها، آرام آرام صدای او را در سینه‌اش حبس کرد تا آنجا که «شرح پریشانی» خود را برای مردم «شهر غریب» ش خواند!

 ندا سبحانی در روزنامه ایران این مقدمه را در گفت و گوی مفصل خود با استاد عبدالوهاب شهیدی آورده و نوشته است: استاد عبدالوهاب شهیدی برگ برگ زندگی‌اش دفتری از موسیقی اصیل ایرانی است؛ هنرمندی که سوز صدایش در سبک خاص او هویدا است و انگشتان خسته‌اش او را خالق عود ایرانی کرد.
 چند روز پیش بود که میهمان خانه‌اش شدم؛ خانه‌ای قدیمی در خیابان مجیدیه که آجر به آجر نمای 50 ساله‌اش برایت از خاطرات خوش صاحبخانه روایت می‌کند. روزهایی که فضای این خانه مملو از دور همی‌های بزرگان موسیقی بود. با وجود درد پا و کمر لبخند کم رنگی بر لبانش نقش بسته است. عصایی که تنها تکیه گاه او در این سال‌ها بوده است را بر کناری می‌گذارد و آهی می‌کشد. شاید شکوه از روزگاری است که هیچ‌گاه اجازه آن را نداد استاد بزرگ موسیقی آوازی آن‌گونه که آرزویش بود این روزها را سپری کند؛ آن هم در دورانی که به گفته این هنرمند بزرگ «همه استاد و خواننده شده‌اند» بی‌انصافی است که او را فراموش کرده‌ایم. این گفت‌و‌گو که به علت کسالت استاد در دو دیدار انجام شده شرح حالی از گذشته و امروز موسیقی ایرانی از زبان استاد عبدالوهاب شهیدی است که در ادامه می‌خوانید:
پدر شما از روحانیون دانشمند بودند که احاطه کاملی بر موسیقی دستگاهی و ردیف داشتند. در صورتی که آن دوران مخالفت‌های شدیدی از سوی مذهبیون با موسیقی وجود داشت، چطور شد این حمایت از سوی خانواده انجام گرفت؟
پدرم، میرزاحسن شهیدی، ملقب به «صدرالاسلام» و متخلص به طوبی با آنکه یک روحانی بود، تمامی ردیف‌های موسیقی را بخوبی می‌خواند و آشنایی کاملی بر ضرب‌ها داشت. او یک موسیقیدان بود. البته ایشان درهنرهای دیگری چون داروسازی، طراحی نقوش قالی، نقاشی، خطاطی و... نیز دستی داشت و برآنها مسلط بود. من آواز سه گاه و دشتی را نزد ایشان فرا گرفتم منتهی اجل مهلت نداد و14 ساله بودم که فوت کردند. پدرم علاقه بسیاری به موسیقی داشت و یک هنرمند و هنردوست بود و مرا به آموختن موسیقی ترغیب می‌کرد. پدرم موسیقی عملی را هم بخوبی می‌دانست اما هیچ‌گاه اجرا نمی‌کرد.مادرم نیز به موسیقی علاقه‌مند بود. خاطرم است رادیو را بغل می‌گرفت تا صدای مرا گوش بدهد.
گوش دادن به صفحه‌های استادان ادیب خوانساری و تاج اصفهانی نخستین اتفاقات بزرگی بود که در زندگی هنری شما رخ داد، در این باره کمی توضیح می‌فرمایید؟
من موسیقی را از روی صفحه‌های مرحوم تاج و ادیب آموختم و این دو استاد بزرگ مورد توجه من بودند.
به خاطر دارم شوهر دخترخاله‌ام یک گرامافون «مَسترز وُیس» خریده بود. در همان روزهای اول وقتی آن را در خانه‌اش کوک می‌کند، اهل محل که تا به حال آن را ندیده بودند و آشنایی با گرامافون نداشتند به نشان اعتراض در حیاط‌شان کاغذ انداخته بودند که خانه ات را به آتش می‌کشیم. آن زمان حرف و حدیث‌های بسیاری شده بود که «سید» جعبه‌ای آورده که شب‌ها وقتی در آن را باز می‌کند آدمها از آن بیرون می‌آیند و آواز می‌خوانند. شوهر دخترخاله‌ام وقتی این موضوع را دید از شدت ترس به منزل ما آمد، پدرم گفت: سید چرا ترسیده ای؟ گفت: اهل محل، نامه نوشتند که اگر این جعبه را از خانه ات بیرون نبری، خانه ات را آتش می‌زنیم. پدرم هم که این ماجرا را شنید، گفت: در روزنامه خوانده‌ام «گرامافون» آمده خیلی دوست دارم آن را از نزدیک ببینم. برو گرامافون را بیاور خانه ما تا سروصداها بخوابد.
 وقتی سید گرامافون را آورد پدرم از او خواست به برادر بزرگترم شهاب کوک کردن آن را یاد بدهد. وقتی نخستین صفحه را گذاشت پدرم شروع به گریه کرد و گفت: «این صدا از بهشت می‌آید، چرا مردم این‌گونه فکر می‌کنند، مگر در جعبه به این کوچکی آدمی جا می‌شود؟ این یک صنعت است و باید به کسانی که چنین دستگاهی را اختراع کرده‌اند، احترام گذاشت.» بعد از آن به مدت یک ماه هرشب در خانه ما صدای موسیقی از گرامافون پخش می‌شد. در واقع من از روی همان صفحه‌ها تمرین می‌کردم و به صدای تاج اصفهانی و ادیب خوانساری علاقه‌مند شدم. اما استاد مهرتاش می‌گفتند«اگر می‌خواهی هنرمند ماندگاری شوی باید تمام اینها را از ذهنت پاک کنی. من این خانه را ساختم. دیگر رنگ‌آمیزی و دکوراسیون آن با شما. سعی کنید چیزی بسازید و خلق کنید که همه به شما آفرین بگویند.»
آیا در دنیای امروز تنها استناد کردن به صفحه‌های موسیقی یا آلبوم برای یادگیری کفایت می‌کند؟
قطعاً بی‌تأثیرنخواهد بود و می‌تواند راهنمای خوبی باشد. موسیقی از همان ابتدا به‌صورت گوشی بود وهنرجویان از راه گوش کردن آموزش می‌دیدند؛ خود من هم این‌گونه موسیقی را آموختم. اما گوش کردن تنها کافی نیست و حضور استاد راهنما نیز ضرورت دارد به این علت که شاگرد فرم و صدا را سریع ترمی آموزد.من برای اکثریت شاگردانم درامریکا نوار پرمی کردم و آنها در خانه از روی آن تمرین داشتند و مانند همان اجرا می‌کردند.
اما در حال حاضر شرایط  موسیقی آوازی به این صورت نیست.
بله، امروزه همه استاد و خواننده شده‌اند.
از نگاه شما که تاریخ موسیقی آوازی ایرانی هستید جای اشکال نیست؟
آنها راه را گم کرده‌اند.
تعدادی از همین خواننده‌ها با وجود تجربه کم براحتی وارد رادیو و تلویزیون می‌شوند و بعد از آن هم دیگر خواننده‌ها به پیروی این کار را ادامه دادند.آیا از نظر شما این اتفاق خوبی است؟
خواننده‌های امروزی ازهمان ابتدا تجربه این کار را نداشتند. موسیقی و خوانندگی تجربه و سرد و گرمی می‌خواهد. برای این کار باید زحمات بسیارو شبانه روزی کشید و از شگرد استادان دیگر آموخت، فرم کارهایشان را بیاموزند تا کم کم خواننده شوند و خیلی زود غرور به خود راه ندهند به این علت که اگر به غرور بپیوندند با سر به زمین خواهند خورد.
منظور شما این است که خواننده‌های حال حاضر مغرور هستند؟
بله،هنوز اتفاقی نیفتاده غرور خیلی از آنها را فراگرفته است.
آثار آن دوران که توانست بخوبی گل کند مانند آلبوم‌های شخص شما؛ از صمیمیت خواننده، آهنگساز و ترانه سرا شکل می‌گرفت. کمی از آن دوران بگویید.
در آن زمان آهنگ به‌صورت جدا ساخته می‌شد و بعد از آهنگسازی شاعر آن را تکمیل می‌کرد و پس از تحویل با ارکسترتنظیم آن انجام می‌شد، درواقع هیچ اثری به همین سادگی ضبط نمی‌شد. آن دوران وقتی شعر و آواز به انجمن موسیقی راه پیدا می‌کرد چند نفراز استادان ( شاعر، آهنگساز و خواننده) روی آن بررسی می‌کردند و اگر شعرخوب نبود توصیه می‌کردند شعر تغییر یابد، در مورد آهنگ هم به همین صورت است. یعنی همه ایرادهای کار گرفته می‌شد تا کار برای ضبط آماده شود.
آثار امروز هم به همین صورت است؟
خیر، درحال حاضر دور هم جمع می‌شوند و یک کاری سرهم می‌کنند.
علت ماندگاری آثار آن زمان که حتی امروز هم زمزمه می‌شود، چیست؟
تلاش مداوم، توجه و احترام گذاشتن به اثرموسیقی است.نه اینکه یک شعر مبتذل را روی یک آهنگ فاخربگذارند و برعکس. آن دوران در جامعه باربد تمامی آثار به دقت مورد بررسی قرار می‌گرفت.
آن زمان جامعه باربد این آثار را بدرستی بررسی می‌کرد وامروزه دفتر موسیقی است و کارشناسانی که در آن فعالیت می‌کنند. آیا این دقت و نظر هم در حال حاضر وجود دارد؟
 شناختی از کارشناسان ندارم که در مورد آن صحبت کنم، اما آن دوران دلگرم‌تر بودند و بیشتر کار می‌کردند حال کمتر شده است. امروزه تعدادی به عنوان کارشناس کلاس‌هایی را باز کرده‌اند تا از طریق آن تنها پولی گیرشان بیاید، در صورتی که نه تنها تجربه ندارند بلکه دلسوزهم نیستند و هر آنچه را یاد گرفته‌اند  آموزش می‌دهند مردم هم ندانسته در این کلاس‌ها شرکت می‌کنند.
از شرایط حال حاضر راضی هستید؟
اصلا و ابداً. البته صدا‌های خوب هم در بین خوانندگان وجود دارد اما تجربه، دلسوزی و راهنمایی که بالای سرآنها باشد نیست.
آیا هنرجویان یا دست اندرکاران موسیقی از شما درخواست داشته‌اند تا از تجربه‌تان درخصوص آموزش استفاده کنید؟
خیر، ایراد کار هم اینجاست که نمی‌خواهند ما کار کنیم. موسیقی و هنر از سال 50 تا 57  مانند یک طوفان گذرا بود؛ آمد و رفت. یک تعداد خواننده، آهنگساز و نوازنده حضور داشتند که شاهکار آفریدند و شکوفایی موسیقی ما بودند. اما بعد از آن چنین کارهایی تکرار شد. اکثر جوان‌های دیروز، امروز پیر شده‌اند و جوان‌هایی که به دنبال موسیقی آوازی رفته‌اند تعدادشان اندک است.
بعد از انقلاب که از امریکا به ایران بازگشتید چرا فعالیتی نداشتید؟
دیگر خسته و یک مقدار هم دلزده شده بودم.
دلزده از چه چیز؟
از گذشته و از روزگاری که گذشت؛ والله همین حالا هم از خدا می‌خواهم که بتوانم بخوانم اما دیگر توانایی گذشته را ندارم.هنر عشق است و زمانی که انسان عاشق می‌شود به دنبال آن می‌رود تا آن را پیدا کند اما اگر آن عشق نباشد هیچ پیشبردی نیست.
موسیقی امروز چشم و همچشمی است یا آن عشق وجود ندارد؟
زمان آن دوران با امروز بسیارتفاوت دارد. درحال حاضر به موسیقی چندان اهمیت نمی‌دهند، امکانات بسیاری است که استفاده نمی‌شود و کسی هم نیست که بتواند استفاده کند.کار بسیار دشواری شده و می‌ترسم که به سرازیری برود و اوضاع موسیقی آوازی بدتر از این شود.
ترس از خواننده‌های امروز؟
خواننده‌های جدید خود را اسیر چهار، پنج تحریر کرده‌اند و از ابتدا شروع به تحریردادن می‌کنند و درپایان آواز می‌خوانند در صورتی که هیچ یک از اینها نیاز نیست. تحریرجایگاه معینی دارد و تزئین یک آواز است و نمی‌توان همه آواز را بر تزئین گذاشت.
این کارمتفاوتی بود که شما درگذشته انجام دادید و سبک خاصی را خلق کردید، در واقع سعی بر آن داشتید که کار برای مخاطب تکراری نباشد.
بله، همین گونه است. کار باید ریتمیک باشد و یک مقدار نوآوری را چاشنی آن کرد.
من در سبک آوازی‌ام تمامی ردیف‌های موسیقی را ادغام می‌کردم و در یک جا نمی‌ایستادم که مردم را خسته کنم، همین امر سبب می‌شد که آوازم بر دل بنشیند.
ما آهنگ‌های محلی بسیار خوبی داریم که امکان آنکه کسی بتواند آن را بسازد بسیار کم است در صورتی که باید از این موسیقی‌های محلی استفاده شود.
استاد چطور شد به این نتیجه رسیدید که به گونه‌ای بخوانید که برای مردم خسته‌کننده نباشید، مگر آثار آن دوره تکراری و خسته‌کننده بود؟
بله، تمام خواننده‌ها یک سبک می‌خواندند و شبیه همدیگر بودند اما من یک مقدار تغییر در نوع خواندنم ایجاد کردم و کار جدیدی به وجود آوردم.
چرا بعد از شما این سبک دنبال نشد و درواقع شاگردی نداشتید که ادامه دهنده راه شما باشد؟
این کار یک بداهه خوانی است و یک مقدار دشواربود و نتوانستند تقلید کنند. قرار بر این بود من شاگردانی را که در جامعه باربد حضورداشتند سرپرستی کنم که این اتفاق نیفتاد و آنجا آتش گرفت و سوخت و جامعه باربد از هم پاشید.
علت این آتش‌سوزی چه بود، مخالف این انجمن بودند؟
وقتی روزنامه کیهان آتش گرفت، آتش به ساختمان جامعه باربد سرایت کرد و میلیون‌ها  تومان لباس تئاتر، دکور و انواع و اقسام سازها در آتش از بین رفت.
خب بعد از آن چرا تدریس نکردید؟
برایم دشوار بود و خسته شده بودم.
مشوق و استاد شما که سبب شد آن دوران سبکی تازه در آواز خوانی به وجود آید استاد  اسماعیل مهرتاش بودند، یک مقدار در خصوص ایشان توضیح می‌فرمایید؟
استـــــــاد مهرتـــــــــاش شخصیتی ممتازداشتند و از لحاظ اخلاق، رفتار، گفتار و آموزش یک استاد کامل بودند و البته بسیار دلسوز. خاطرم است حتی زمانی که بیمار بودند و تب داشتند با همان شرایط بر سرکلاس می‌آمدند و تعطیلی در کار نبود.البته نه از لحاظ مادی چون ایشان هیچ گاه برای تدریس پول نمی‌گرفتند و عاشق این کار بودند.استاد مهرتاش زحمات بسیاری برای موسیقی کشید. ایشان علاوه بر اینکه در موسیقی استاد من بودند در تئاتر نیز از تجربه‌شان بهره بردم.آشنایی من با استاد مهرتاش در نمایش «موسی و شبان» شکل گرفت و بدین شکل وارد جامعه باربد شدم و قرار بر این بود که بعد ازایشان به این انجمن بروم که آنجا را آتش زدند.
استاد مهرتاش شاگردان بسیاری داشت اما کار شما با دیگرشاگردان ایشان متفاوت بود، این تمایز به چه علت بود؟
نمی توان گفت که چرا متفاوت بودم به این علت که هنر مانند عشقی است که دروجود انسان قرار دارد.شاید هم یک علت آن باشد که کارم نسبت به دیگران تمییز بود و آوازی که به من آموزش می‌دادند شسته رفته‌تر بود. من شاگرد منظم و بسیار وفادار به ایشان بودم.
از چه نظر وفادار بودید؟
من در هیچ کافه و پاتوقی نخواندم و در کارم وفادار بودم. البته بقیه دوستان هم وفادار بودند. من سعی می‌کردم آنچه را که استاد می‌گفت انجام بدهم اما خیلی‌ها توانایی انجام آن را نداشتند.استاد مهرتاش همیشه می‌گفتند: «آقای شهیدی را نشناختید و نخواهید شناخت.»
استاد چرا در حال حاضر بخش آوازی از بین رفته و بیشتر تصنیف خوانی انجام می‌گیرد؟
آن زمان هم تصنیف بود و هم آواز، حال چرا این‌گونه شده است نمی‌دانم؛ شاید تصنیف مد شده است؟! آواز باید سرجای خودش باشد همان‌طور که می‌گویند ساز و آواز.
در صحبت‌های قبلی خود اشاره کردید هنرجو باید استاد راهنما داشته باشد اما امروزه همه استاد هستند و گمراه شده‌اند، در این باره بیشتر توضیح می‌فرمایید.
بله کسی نیست آنها را راهنمایی کند البته دستگاه‌هایی که بر موسیقی حاکم هستند و وزارت فرهنگ و ارشاداسلامی باید دراین باره حمایت کنند. به رادیو و تلویزیون هم که امیدی نیست.
شما در آن دوران فعالیت بسیاری در رادیو و تلویزیون داشتید اما امروز می‌فرمایید که از رسانه ملی ناامید هستید.
 آن زمان گذشت، آن دوران عشقی بود که این کارها را انجام می‌دادیم و دیگر این عشق وجود ندارد. رادیو معرف یک هنرمند است، آن دوران اگر هنرمندی کارش خوب بود ونوآوری داشت در دل مردم می‌ماند و ماندگار می‌شد اما در حال حاضر چون کار جدید و جدی در رادیو و تلویزیون وجود ندارد سعی می‌کنند بیشتر از برنامه گلها پخش کنند.
شما در زمینه تئاتر هم فعالیت داشتید و با وجود تبحر زیاد آن را کنار گذاشتید.
بله، به تئاترعلاقه‌مند بودم و آن را از استاد مهرتاش آموزش دیدم وهرگاه فرصتی پیدا می‌شد شب‌ها درتئاتر مشغول فعالیت بودم. نقش‌هایی که بازی می‌کردم نمایشنامه‌های موزیکال بود مانند «لیلی و مجنون، حافظ، خیام و فردوسی» اما خیلی قبل‌تر و پیش از انقلاب تئاتر را کنار گذاشتم و به رادیو رفتم.آخر کاراصلی من موسیقی بود و ساز و آواز.
در زمانی هم که در رادیو حضور داشتید با وجود آنکه استادان دیگری چون قوامی، ایرج، گلپا و... فعالیت می‌کردند اما آثاری که از آن دوران برجای مانده نشان می‌دهد که شما به نسبت دیگران پرکارتر بودید.
علاقه و تنوع کاری‌ام باعث شد مردم کارهای  مرا دوست داشته باشند. هیچ کدام از کارهای من شبیه هم نبود و نیست وهمین امر سبب شد آثار بیشتری تولید کنم.
از آن دوران آثار منتشر نشده‌ای هم باقی مانده است؟
بله،تعدادی کار است که در خارج از کشور منتشر شده و قصد داریم در ایران توزیع کنیم. یک کار دیگر هم از آقای پایور است که در امریکا جمع‌آوری شده که ان‌شا‌ءالله سر یک فرصت خوب منتشر خواهد شد.
استاد شما علاوه بر موسیقی آوازی تحول عظیمی در ساز عود ایجاد کردید، در این باره کمی توضیح می‌فرمایید.
درست است که سازعود را عرب‌ها می‌نوازند اما این ساز برای اعراب نیست و ایرانی است و نام آن «بربط» است. در زمان ساسانیان، هنرمندان به کانون موسیقی بغداد رفتند و بعد از آن به مراکش و مصر و کم کم سازها در آنجا بومی و معرفی شد.هنرمندانی چون آقای یوسف کاموسی نیز به همان فرم عربی عود می‌نواخت اما من چون برچند ساز تسلط داشتم و تارو سنتور می‌نواختم سبک آن را تغییر دادم و به صورت ایرانی شد.آن دوران کسی عود ایرانی نمی‌زد و اگر هم بود تکه‌هایی از فرم عربی هم از آن شنیده می‌شد.
من زحمت بسیاری برای این ساز کشیدم و توانستنم آواز شور و افشاری را با ساز عود بنوازم.استاد مهرتاش در جایی اشاره داشتند «کاری که عبدالوهاب شهیدی در پیش گرفت و ساز عود را رواج داد کار بسیار مهمی است که بتوان هم ساززد و هم خواند، در صورتی که کار بسیاردشواری است و هنوز هم به آن پی نبرده‌اند و سال‌های سال زمان خواهد برد تا ایشان را بشناسند.»
امروزه اوضاع ساز عود به چه صورت است؟ آیا مانند گذشته توجهی به این ساز می‌شود؟
مردم ما به یک دفعه هجوم می‌برند به طرفی و به یک‌باره برمی گردند، نه به هجومشان اعتمادی است نه به برگشت‌شان. وقتی یک آهنگ منتشر می‌شود ممکن است میلیاردها تومان فروش ‌کند اما زمانی‌که به آن گوش می‌دهید می‌بینید که کار خاصی انجام نشده و پیش از این هم چنین کارهایی بوده است. به هرجهت راهی است که همه آن را دنبال می‌کنند، اما جای امیدواری است که این رود نمی‌خشکد و فقط ممکن است کم و زیاد شود؛ تا بوده چنین بوده است.اگر نگاهی به تاریخ موسیقی ایرانی داشته باشید، خواهید دید چه بلایی بر سراین مادرمرده درآورده‌اند. یک بار موسیقی را بالای بالا بردند و یک دفعه آن را رها کردند و آمد پایین و دوباره همین کار تکرار شد.
در حال حاضر در چه سطحی قرار دارد؟
الان هم می‌خواهند موسیقی را بالا ببرند اما زحمت زیادی دارد. مانند کاخی است که خراب شده و می‌خواهند از نو آن را بسازند. اما اگر همتی وجود داشته باشد شاید موفق شوند.
استاد همان‌طور که مطلع هستید آقای شجریان در بستر بیماری هستند. شما و ایشان هردو از شاگردان استاد مهرتاش هستید.
آقای شجریان هنرمند زحمتکشی است و نزد تمامی استادهای آن زمان رفته و مکتب‌شان را دیده‌اند. ایشان صدای خوبی دارند و یک نابغه هستند.امیدوارم که حالشان خوب شود و از این بلای خانمانسوز رهایی یابند.من خاطرات بسیاری با آقای شجریان دارم و در جشنواره طوس و شیراز در کنار هم بودیم.
همان‌طور که می‌بینید در حال حاضراگر افرادی موسیقی آوازی را دنبال کنند به سبک استاد شجریان است و این کار یعنی تقلید و تکرار؛ به نظر شما چه اتفاقی باید صورت گیرد که یک سبک جدید به وجود آید؟
موسیقی جنس نیست که وارد شود، زمان زیادی خواهد برد تا یک نفر مانند شجریان بیاید. شاید تا 100 سال دیگرهم این اتفاق نیفتد. تا به امروز همه کارها تقلید بوده و این کارها ساختنی نیست، باید وجود داشته باشد.«عشق آمدنی بود نه آموختنی.» البته ازگذشته تقلید وجود داشته و همین امر باعث ماندگاری آثار موسیقی شده است. هنرمندان تحت تأثیر صدا قرار می‌گرفتند و مانند آن می‌خواندند اما در آخر کارشان به جایی نمی‌رسید.
در زمان شما هم تقلید بود و هم سبک استادانی چون بنان، خوانساری، قوامی گلپا، ایرج  و شجریان؛ هر کدام به سبک خود  می‌خواندند.

اگر یک هنرمند خیلی هم خوب بخواند بازهم اسم و مانند شجریان است.من همیشه می‌گویم خودتان باشید تا کی شجریان!!!اما خب این هنرمندان از شاگردان آقای شجریان بودند و شاگرد تحت تأثیر استاد است و استاد هم باید بگوید وقتی این کار را از من آموختی خودت باش و راه خودت را ادامه بده. من آواز ادیب و تاج را بخوبی می‌خواندم اما استاد مهرتاش گفتند تمام آنها را از ذهنت پاک کن و خودت باش و یک سال زمان برد تا این نوارها را از مغزم پاک کردم. من همیشه سعی داشتم در هنر پرش داشته باشم و درجا نزنم.
حرف آخر؛آرزوی استاد عبدالوهاب شهیدی در سن 94 سالگی...
آرزو دارم موسیقیمان مانند گذشته پیشرفت کند و خودش را بالا بکشد و ترقی کند به طوری که جهانی شود(جوینده یابنده است). امروزه جوان‌هایی هستند که در زمینه ساز و آواز فعالیت می‌کنند اما آنقدر که در ساز پیشرفت کردند در آواز این امر مشهود نیست و علت آن را نمی‌دانم.

 

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - دکتر محمود سریع القلم استاد دانشگاه شهید بهشتی در رشته علوم سیاسی به تازگی و در ادامه نوشته های 30 گانه خود، متن جدیدی را درباره ویژگی های افراد ضعیف منتشر کرده که به نقل از سایت اینترنتی او در پی می آید.

۱-به ندرت سؤال می‌کنند؛

۲-تفاوت میان تدبیر و حیله را نمی‌دانند؛

۳-قابل پیش‌بینی نیستند؛

۴-به ندرت فرد توانمندی اطرافشان پیدا می‌شود؛

۵-نهایت تلاش خود را می‌کنند تا نگویند: اشتباه کردم؛

۶-خیلی سریع می‌خواهند به پول برسند؛

۷-خیلی اصرار دارند آدم‌های خوبی هستند؛

۸-تصور می‌کنند سر همه را کلاه گذاشته‌اند؛

۹-دائما روش و فکر و حلقه تغییر می‌دهند؛

۱۰-شخصیت داشتن و ثبات شخصیتی برای منافع آنها، آفت است؛

۱۱-به ندرت به پی‌آمد‌های کارهای خود اهمیت می‌دهند؛

۱۲-با ارادت، چاپلوسی و وارونه جلوه دادن مسایل، رشد می‌کنند؛

۱۳-چون برای کسب پول و مقام عجله دارند، بسیار تزویر می‌کنند؛
۱۴-بیهوده می‌خندند؛

۱۵-برای ارائه تصویر مثبت از خود، از هر حیله‌ای استفاده می‌کنند؛
۱۶-در رابطه با یک موضوع، به افراد مختلف، تفاسیر مختلف می‌گویند؛
۱۷-بسیار طمع و حسادت دارند؛

۱۸-حوصله ندارند سی سال زحمت بکشند تا احترام دیگران را بدست آورند؛
۱۹-مجهز به صفت چاپلوسی‌اند؛

۲۰-بسیار وقت می‌گذارند تا سر از کار دیگران درآورند؛

۲۱-حداقل نصف آنچه که می‌گویند صحت ندارد؛

۲۲-اعتماد به نفس مبتنی بر جهل دارند؛

۲۳-بسیار افراد کوتاه مدت هستند؛

۲۴-چون با حیله‌گری کار خود را پیش می‌برند، بسیار فراموش کارند؛

۲۵-زبانشان بسیار تلخ است؛

۲۶-اهل هیاهو هستند؛

۲۷-برای رسیدن به پول با هر اهریمنی کار می‌کنند؛

۲۸-تقریباً به جز پول و مقام، هیچ اصل دیگری برای آنها مهم نیست؛

۲۹-نتیجه (۱): اتوموبیل بنز آنقدر با کیفیت است که نیازی به دروغ و تبلیغ و وارونه سازی برای فروش ندارد؛

۳۰-نتیجه (۲): توانایی‌ها و خلاقیت‌های افراد باشخصیت آنقدر فراوان است که نیازی به بازی و تزویر و جعل ندارند.

ادامه مطلب...

همزیستی نیو ز: دبیرکل سازمان علمی، فرهنگی و آموزشی ملل متحد (یونسکو) طی نامه ای رسمی، یکی از کرسی‌های شورای عالی ژئوپارک‌های جهانی یونسکو را به «علیرضا امری کاظمی»، کارشناس باسابقه کشور در زمینه ژئوتوریسم و ژئوپارک اعطا کرد.

به گفته »امری کاظمی»، این بالاترین جایگاهی است که تاکنون یک ایرانی در زمینه ژئوپارک‌ها در جهان به آن دست یافته است.

«علیرضا امری کاظمی» بیش از 15 سال است در سطح ملی و بین‌المللی به پژوهش، انتشار کتاب و مقاله در زمینه ژئوتوریسم و ژئوپارک‌ها مشغول بوده و مسؤول تهیه و تدوین پرونده موفق ثبت دوباره ژئوپارک قشم نیز است.

با توجه به اینکه ایران تنها نماینده از منطقه غرب آسیا، خاورمیانه و شمال آفریقا در شورای عالی ژئوپارک‌های جهانی یونسکو است، به نظر می‌رسد از این پس مسائل ژئوپارک‌های این مناطق نیز به نوعی تحت پوشش ایران قرار گیرد.

شورای عالی ژئوپارک‌های جهانی یونسکو متشکل از 12 عضو از سراسر جهان است که بر اجرای درست برنامه بین‌المللی علوم زمین و ژئوپارک‌ها (در بخش ژئوپارک ها) نظارت داشته و مسؤولیت تایید و تصویب مناطق پیشنهادی برای ژئوپارک‌ها را به عهده دارد.

این انتخاب در شرایطی صورت گرفته که پرونده ژئوپارک قشم در نوبت رأی‌گیری برای بازگشت دوباره به فهرست جهانی ژئوپارک‌ها است و علاوه‌بر این، ایران در تلاش است پرونده‌های دیگری را برای ژئوپارک‌های ارس و لرستان برای ثبت جهانی آماده کند.

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - دکتر محمود سریع القلم پژوهشگر و استاد دانشگاه یک هم وطن مطلوب خود را کسی می داند که 30ویژگی ذیل را داشته باشد. با اندک جستجو در وجود خودمان و افرادی که می شناسیم، می توانیم به این نتیجه برسیم که چقدر از یک ایرانی مطلوب از نظر این استاد گر انمایه فاصله داریم.

1.    بسیار کم حرفی می‌زند چون کار و فعالیت به او فرصت حرف زدن نمی‌دهد؛ 

2
.    وقتی با مشکلی روبرو می‌شود، دیگران را سرزنش نمی‌کند؛

3
.    به ندرت در رانندگی بوق می‌زند؛

4
.    در پی قهرمان شدن نیست؛ 

5
.    از ادب و تعارف برای پوشاندن ضعف‌های خود استفاده نمی‌کند؛ 

6
.    مسئولیت کوتاهی‌ها و اشتباهات خود را با صراحت می‌پذیرد؛ 

7
.    آنقدر قابل پیش‌بینی است که دیگران به او اعتماد می‌کنند؛ 

8
.    آنقدر نیاز‌های خود را معقول کرده‌ که از دروغ گفتن بی‌نیاز شده است؛ 

9
.    اگر در قراری یک دقیقه دیر کرد از میزبان عذرخواهی می‌کند؛ 

10
.    تا می‌تواند در مورد دیگران قضاوت نمی‌کند و به کرات می‌گوید من نمی‌دانم؛ 

11
.    در میان غیرایرانیان، همه جذب نظم، کرامت و دانش او می‌شوند؛ 

12
.    از عملکرد خود ناراضی است و بسیار کم در مورد خودش صحبت می‌کند؛ 

13
.    محال است آَشغالی به زمین یا بیرون پرت کند؛ 

14
.    دفترچه‌ای دارد که در آن ضعف‌های خود را نوشته و برای اصلاح آن‌ها برنامه دارد؛ 

15
.    با رقیب و مخالف خود مانند رفتار پیامبر برخورد می‌کند؛ 

16
.    در گوشه‌ای از منزل او، پرچم ایران دیده می‌شود؛ 

17
.    فعالیت در محیط بین‌المللی را فرصتی برای یادگیری و اثرگذاری می‌داند؛ 

18
.   حسادت نمی‌کند چون به قواعد خلقت و اهتمام انسان‌ها معتقد است؛ 

19
.    بدگویی کسی را نمی‌کند چون می‌داند در مورد ضعف‌های خود می‌تواند ده صفحه بنویسد؛ 

20
.    در هفته با ده نفر تماس می‌گیرد و احوالپرسی می‌کند بدون اینکه با آن‌ها کاری داشته باشد؛ 

21
.    جهان‌بینی خود را به تناسب مخاطب تغییر نمی‌دهد؛ 

22
.    زندگی خود را با رنگ‌های شاد، گل، هنر، موسیقی تزئین کرده است؛ 

23
.    از تأیید دیگران بی‌نیاز است؛ 

24
.    در ماه حداقل یک کتاب را با دقت و نشانه‌گذاری تمام می‌کند؛ 

25
.    هر وقت با او ملاقات می‌کنیم متوجه می‌شویم از دفعه قبل انسان بهتری شده‌است؛ 

26
.    برای حفظ سلامتی خود، برنامه منظم دارد؛ 

27
.    هر آجری در زندگی خود بر روی آجری دیگر گذاشته با زحمت بوده و نه با رانت؛ 

28
.    به قدرت و سمت به عنوان فرصتی برای بهبود وضع زندگی خود نگاه نمی‌کند؛ 

29
.    با ایرانیان دیگر بسیار همکاری کرده و از تعارض، درگیری و اختلاف با آن‌ها پرهیز می‌کند؛ 

30
.    دایره معاشرتی او با افراد توانمند و غیر مطیع است.

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - در روایات متعدد از پیامبر اسلام، از ناسزاگو به عنوان فاسق یاد می شود و تأکید شده است که ناسزاگو هلاک خواهد شد. علیرضا خانی سردبیر روزنامه اطلاعات در شماره روز شنبه 26تیرماه جاری این روزنامه با این مقدمه نوشته است: این به طرز روشن گویای زشتی پدیده بدزبانی و بد دهانی در اسلام و گناه بودن این رفتار است.
در عین حال، ما مردمانی متمدن و از جمله معدود ملت هایی هستیم که تمدن چند هزار ساله دارند. شخصیت ها و چهره های سیاسی و خطبا و سخنوران ما، مدام از ما به عنوان فرهیخته ترین و فاضل ترین و فخر مردم دنیا یاد می کنند و از این بابت شاکرند.
در عین حال اتفاقاتی هم رخ می دهد که همه آنها که دغدغه دین دارند و همه آنها که دغدغه تمدن دارند، ضروری است که از آن مطلع باشند و اگر می دانند هم دوباره بدانند و اگر دیده اند نیز دوباره و چندباره بازبینی کنند.
بنجامین ویلیامز را کمتر کسی می شناسد. او داور مسابقات فوتبال است، وقتی در جریان جام ملت های آسیا این داور در بازی میان ایران و عراق یک بازیکن ایرانی را اخراج کرد، هزاران کاربر ایرانی اینترنت به صفحه شخصی اش در فیس بوک حمله کردند و فحش های زشتی به او دادند، در حالی که او فقط کارش را انجام داده بود.
جالب است که این حملات اینترنتی به شخصی استرالیایی به نام بنجامین ویلیامز که فقط تشابه اسمی با آن داور داشت، هم انجام شد و باعث دردسر او شد و نهایتاً مجبور شد صفحه اش را به کلی ببندد.
در سال 2014 وقتی در جریان قرعه کشی جام جهانی معلوم شد ایران با تیم آرژانتین هم گروه است، هزاران کاربر ایرانی به سایت شخصی «لیونل مسی» ستاره محبوب تیم آرژانتین حمله کردند و فحش های زشتی به او دادند. این اتفاق صرفاً به خاطر هم گروه شدن رخ داده بود و نه چیز دیگر. برای همین اعجاب مسی را برانگیخت و او گفت من از این کار ایرانی ها بواقع شگفت زده شده ام. کار تا آنجا بالا گرفت که برخی مدیران ورزشی و غیرورزشی ما اعلام شرمندگی کردند و قرار شد جمشید مشایخی به عنوان یک چهره فرهنگی ـ هنری ایران به آرژانتین برود و از مسی دلجویی کند...
گیریم که اتفاق اول، به خاطر کارت قرمز داور به بازیکن ایرانی و تعصب برخی فوتبال دوستان بی فرهنگ بود و حتی گیریم که اتفاق دوم به خاطر تخریب روحیه کاپیتان تیم آرژانتین با هدف جنگ روانی در بازی آینده بوده است(که البته بسیار غیراخلاقی و غیرقابل توجیه است) فرض کنیم با هزار درجه تسامح بشود آن کارها را توجیه کرد، اما حمله و فحاشی اینترنتی هزاران ایرانی به «دیمیتری پایت» را چگونه می شود توجیه کرد. دیمیتری پایت بازیکن تیم ملی فرانسه بود که هفته پیش در جریان بازی فینال جام ملت های اروپا پایش به پای «کریستیانو رونالدو» بازیکن تیم ملی پرتغال گرفت و او مصدوم شد. اساساً این رخداد چه ربطی به ما دارد؟ از آن بدتر ماجرای خانم «کولیندا گرابار کیتاروویچ» یک بانوی 48 ساله و رئیس جمهوری کشور کرواسی است که با دعوت رسمی ایران به کشور ما سفر کرده بود و اصلاً معلوم نیست چه گناهی داشت که هزاران ایرانی به میهمان رسمی دولت خود، روی صفحه اینستاگرام فحش دادند.
از این موارد بسیار بیشتر بوده است، همین قدر که نمونه هایی داده باشم کافی است. همه این ها را اگر کنار هم بگذاریم، نشانه آشکاری از نوعی نارسایی و ناهنجاری در فرهنگ بسیاری از هموطنان ما دارد که نمی شود آن را کتمان کرد. ما به نوعی «وندالیسم فرهنگی» دچار شده ایم. وندالیسم به معنای تخریب کنترل نشده اشیاء فرهنگی و باارزش و آثار ملی و اموال عمومی است که در زمره ناهنجاری های اجتماعی و بزهکاری محسوب می شود.
ریشه این اصطلاح قومی به نام «وندال» از نژاد ژرمن، اسلاو بودند که در قرن 16 میلادی در اروپا می زیسته اند. آنها به همه جا حمله می کردند و هرچه می دیدند تخریب می کردند. قوم وندال قرن هاست که منقرض شده است اما واژه وندالیسم در ادبیات اجتماعی جهان ماندگار شد.
روانشناسان اجتماعی وندالیسم را عکس العمل های خصمانه و واکنش های کینه توزانه نسبت به برخی فشارها و تحمیلات می دانند که ریشه در ناملایمات، اجحاف ها، شکست ها و عقده های روحی آدم ها دارد.
آن که روی یک اثر چند هزار ساله تاریخی اسم خودش را می تراشد، قطعاً بیمار است اما ممکن است در این بیماری، خود چندان مقصر نباشد. فضای اجتماعی و شرایط عمومی هرگز اجازه نداده است که او خودش را «ابراز» کند و این عقده متراکم، پس از سالیان، او را به «ابراز» خود به قیمت نابودی یک اثر فرهنگی چند هزار ساله می کشاند.
وندالیسم فرهنگی، فقط نابودی اشیای تاریخی نیست. خدشه به فرهنگ و اعتبار یک ملت چند هزار ساله، با حمله و فحاشی به سایت بانوی محترم رئیس جمهوری کرواسی یا دختر باراک اوباما هم هست... کاری که حیثیت هزاران ساله یک ملت را به بازی می گیرد.
اما یک نوجوان یا جوان ایرانی، چرا حیثیت و اعتبار هزاران ساله آباء و اجدادش و نیز هویت ملی و تاریخی اش برایش بی اهمیت می شود که دست به چنین کاری می زند؟ این پرسش بزرگی است که نگارنده یارای پاسخ به آن را ندارد. پاسخ این پرسش نیازمند یک کار تحقیقی ژرف توسط یک تیم بزرگ است.
اما می توان به این پرسش پاسخ داد که این رفتار از چه کسانی و از چه گروه های مرجعی آموخته می شود.
گروه های مرجعی که این رفتار را می آموزند عبارتند از: 1 ـ خانواده 2 ـ آموزش و پرورش 3 ـ رسانه ها.
خانواده: اولین و مهمترین گروه است اما دولت ها به آن راهی ندارند. تأثیر غیر مستقیمی که دولت ها می توانند بر خانواده داشته باشند، به واسطه دو گروه دوم (یعنی آموزش و پرورش و رسانه ها) است.
آموزش و پرورش: این نهاد کاملاً در اختیار دولت هاست اما نه این یک موضوع، بلکه دهها اتفاق دیگر نشان می دهد که دولت ها نتوانسته اند از این نهاد استفاده بهینه کنند. به عبارتی آموزش و پرورش کماکان و مستمراً دچار ناکارآمدی است.
رسانه ها: رسانه ها تأثیر شگفتی بر رفتارها دارند. در دنیای امروز رسانه ها از انحصار دولت ها خارج شده اند، در کشور ما نیز به رغم این که طبق قانون شبکه های تلویزیونی باید در انحصار حاکمیت باشند، اما هزاران شبکه ماهواره ای این انحصار را به کلی شکسته اند به طوری که وزیر ارشاد هفته گذشته گفت که بیش از 70درصد مردم به قانون ممنوعیت ماهواره ها توجهی ندارند.
اما همین شبکه های تلویزیونی داخلی نیز، نیک که بنگریم در ترویج وندالیسم فرهنگی نقش قابل توجهی دارند. الفاظی که میان بازیگران سریال های تلویزیونی و برخی برنامه های دیگر رد و بدل می شود گواه این سخن است. بسیاری از عبارات و کلمات که قبلاً توهین آمیز و مبتذل برشمرده می شد، اکنون به آسانی در ادبیات سریال های تلویزیونی به کار می رود به طوری که خیلی از پدر و مادرها، نگران بازآموزی آن توسط فرزندانشانند...
بخش دیگر از رسانه ها، رسانه های مکتوب هستند، چند هزار نشریه و قریب به یکصد و پنجاه روزنامه، ادبیات نوشتاری رسانه ای را تشکیل می دهند و ترویج می کنند.
با غصه باید اذعان کرد ما رسانه ها نیز در این رخداد مقصریم. خیلی از روزنامه ها و مجلاتی که متأسفانه داعیه ارزشی دارند، هر روز به مخالفان خود یا آنان که طور دیگری می اندیشند عملاً و رسماً «فحش» می دهند. گویی فحش دادن، سیاسی ترین و مهیج ترین بخش رسانه شان را تشکیل داده است و حتی بسیاری گمان می کنند، آن نشریه منتشر می شود به خاطر این که مخالفان را بنوازد و بقیه مطالبش صرفاً برای «پر کردن» سایر صفحات است!
در سال های اخیر و به ویژه در ماه های اخیر، فحاشی در مطبوعات اوج گرفته است و به نظر می رسد به سوی نقطه پیش بینی ناپذیری حرکت می کند. بسیاری از واژگانی را که اگر زمانی کسی پیش بینی می کرد در روزنامه منتشر خواهد شد، هیچ آدم عاقلی باور نمی کرد اکنون به آسانی در صفحات برخی نشریات منتشر می شود به گونه ای که یک هفته نامه مدعی ارزش گرایی همین ماه رمضان در تیتر اولش با حروف درشت برای تخطئه دولت از یک واژه کاملاً مستهجن استفاده کرد.
به هر حال رسانه ها نیز بازتابی از واقعیت های عینی جامعه اند. اما همه علل این چالش فرهنگی و وندالیسم فرهنگی را نمی توان به رسانه ها تقلیل داد، چرا که در همه دنیا رسانه ها هستند و امروزه رسانه های دیجیتال و شبکه های اجتماعی عملاً غیرقابل کنترل شده اند و در همه دنیا گروه هایی هستند که در شبکه های اجتماعی مطالب و تصاویر مبتذل و مستهجن بگذارند و به افراد توهین و فحاشی کنند ... اما، جوانانشان وقتی رئیس جمهوری یک کشور به دعوت رسمی دولت به کشورشان آمده است، به صرف این که طرف خانم است، الفاظ زشت روی اینستاگرامش نمی گذارند یا اگر در بازی فوتبال میان دو تیم از قاره ای دیگر، یکی بر زمین افتاد، فحش هایی رکیک نثارش نمی کنند.
ما باید ببینیم چه کرده ایم که بخشی از جامعه به این نقطه رسیده است و رفتاری می کند که به قول لیونل مسی، اعجاب آور است.

پیشخوان

آخرین اخبار