b_300_300_16777215_00_images_983_s.j.jpeg

الهام زن سی و پنج ساله، سه ماه است که با همسر و تک فرزندش آمده‌ است استانبول تا زندگی‌اش را از این به بعد در این شهر سپری کند. بیشتر از اینکه یک مهاجر باشد، گشت و گذارش در این شهر او را به یک توریست مانند کرده است. در یکی از همین یکشنبه‌ها در «ییلدیز پارک» با او همصحبت شدم. معتقد است ایران دیگر جای زندگی نیست اما کارشان هنوز در ایران است. آنها در ایران رستوران دارند. آنجا یک نفر از اقوام را بالای سر کار گذاشته‌اند و خودشان درآمد حاصل از آنجا را در اینجا خرج و از این طریق امرار معاش می‌کنند. از این وضعیت ناراضی هم نیستند. درآمد کافی برایشان از ایران می‌رسد و زندگی نسبتا مرفهی در کشوری که حداقل آزادی‌های اجتماعی را به آنها می‌دهد، دارند.

وضعیت سارا و همسرش منصور با دوتا دخترانشان با اندکی تفاوت، همانند خانواده الهام است. آنها در ایران آتلیه عکاسی و فیلمبرداری دارند، هرچند همان آتلیه و درآمد حاصل از آن سرمایه و دلگرمی آنها برای یک زندگی راحت در استانبول است اما در اینجا نیز اقدام به تاسیس آتلیه کرده‌اند. با اینکه بیشتر مشتریانشان ایرانی است اما تصمیم دارند از ترک‌ها هم سفارش قبول کنند.

یکشنبه‌ای دیگر در پارک «چوکور بستان» با خانواده‌ای دیگر آشنا شدم. یک زن و شوهر اصفهانی که موهای سفیدشان حکایت از رد کردن میانسالی داشت، به همراه دو فرزند جوان که باید در حوالی سی سالگی باشند. در اینجا یک هتل آپارتمان زده و آن را به گردشگرانی که از ایران می‌آیند اجاره می‌دهند.

مینا زن جوانی که با پسر نوجوانش حدود دو سال پیش آمده و یک کانال فروش آپارتمان در تلگرام دارد. می‌گوید "«بیلیک‌دوزو» و «اسن‌یورت» این روزها جان می‌دهد برای کسانی که بودجه کمی برای خرید آپارتمان در استانبول دارند و به‌ زودی این دو محله پر خواهد شد از ایرانیان طبقه متوسطی که بیشترشان به خاطر آینده بچه‌هایشان به اینجا آمده‌اند". مینا یک واسطه فروش آپارتمان به ایرانیان است. هرچقدربیشتر ایرانیان را ترغیب به خرید آپارتمان کند همان‌قدر به نفع مینا است. هرچند مینا واقف است که با هر آپارتمانی که در اینجا می‌فروشد پول از کشور مادری‌اش، همانجا که هنوز زندگی مادرش و برادرانش در جریان است، خارج می‌کند. اما او دیگر قصد برگشتن به آنجا را ندارد و فعلا کمیسیونی که بابت فروش هر آپارتمان می‌گیرد زندگی او را اداره می‌کند.

ترکیه آدرسی سر راست برای کسانی است که معتقدند دیگر ایران برایشان جای زندگی نیست. کسانی که بیشترشان از طبقه متوسط و کمی رو به بالا هستند و بیشتر مواقع دار و ندارشان را جمع کرده و  برای خود در اینجا زندگی تشکیل می‌دهند.

درحالی که بیشتر کسانی که از کشورهای دیگر به ترکیه آمدند، اینجا را تنها به عنوان یک منبع درآمد نگاه می‌کنند و ماحصل کارشان در کارگاه‌های ترکیه را به خانواده‌های خود در کشور مادر خود می‌فرستند، اما وضعیت ایرانیان برعکس است. نور زنی 55 ساله از ارمنستان است. حدود هفده سال است که اینجا زندگی می‌کند و بیشتر درآمد خود را به کشورش می‌فرستد. مسعود از افغانستان جوانی است که سعی می‌کند با کمترین خرج پولش را به کشورش بفرستد. حتی اگر این پس‌انداز کردن به قیمت زندگی در یک خانه کوچک با ده نفر باشد. اولگا از روسیه و مهری از ترکمنستان نیز همینطور. درآمدشان حداقل وابسته به کشور خودشان نیست. مالیاتشان را حداقل از پولی می‌پردازند که از این کشور در می‌آورند.

اما در مورد ایرانیان این مساله برعکس است؛ بسیاری از آنها نه تنها خود مصرف کننده پولی هستند که از ایران می‌آورند بلکه ادامه حیاتشان نیز منوط به جذب پول از ایران می‌شود. چه بسیار افرادی که با فرستادن پوشاک به ایران امرار معاش می‌کنند. درحالیکه در فرودگاه‌ها تجارت چمدانی را زیر ذره بین گرفته‌اند تا از این طريق به زعم خود راه را برای ورود کالاهای ترکی بسته و از تولید داخل حمایت کنند اما با سر زدن به یکی از همین کارگوها متوجه می‌شوی که سخت گرفتن برای چند تا چمدان در فرودگاه هیچ دردی را دوا نمی‌کند.

رضا یکی از کسانی است که در «مرتر» کارگو (دفتر ارسال بار) دارد. به او مي‌گويم سی کیلو بار دارم کیلویی چند می‌بری؟ همین سی کیلو برای او کافیست تا خیلی تحویلم نگیرد. با بی‌تفاوتی گفت که دفترشان کمتر از 500 کیلو بار قبول نمی‌کند. در «مرتر» ایرانیانی که کارگو دارند زیاد است. درحالی که بعضی‌ها یک کیلو بار را هم قبول می‌کنند صاحب این دفتر به انبوه بارهایی اشاره کرد که هر روز از طرق مختلف وارد ایران می‌کنند. کسانی که بارشان را به صورت تنی می‌فرستند. چیزی که از صحبت با رضا متوجه شدم این بود که این بارها از مجرای قانونی وارد کشور نمی‌شود. هرکدام از اینها آدم‌های خودشان را دارند که بار آنها را با کمترین هزینه وارد کشور می‌کند.

موج سوم مهاجرت از ایران درحالی به مقصد ترکیه صورت گرفت که بسیاری از اینها نه تنها سرمایه‌شان را از ایران می‌آورند بلکه برای ادامه حیات چاره‌ای غیر از جذب پول از ایران ندارند. هتل آپارتمان‌هایی که اجاره کنندگان آنجا فقط ایرانیان هستند، پوشاکی که از اینجا می‌رود و بسیاری موارد دیگر سرمایه را از کشور خارج می‌کنند. اتوبوس‌هایی که تنها مسافر نمی‌برند بلکه بخشی از درآمدشان حاصل باری است که از مقصد ترکیه وارد کشور می‌کنند.

با هر مهاجری که از ایران وارد ترکیه می‌شود نه تنها باری از کشور کاسته نمی‌شود بلکه بخشی از سرمایه کشور نیز وارد کشور میزبان می‌شود. هرچند با تمام این مزایایی که یک ایرانی برای این کشورمیزبان دارد اما مردم این کشور از این وضعیت چندان دل خوشی ندارند. از آن طرف ایرانیانی که ترکیه را به‌عنوان میزبان انتخاب کردند می گویند از سر ناچاری است. آنها هم دل خوشی ندارند. اینجا نیامده‌اند که در بهشت باشند بلکه آمده‌اند تا آن را پیدا کنند، آیا موفق می شوند؟

نوشتن دیدگاه

نظراتی که حاوی توهین یا افترا می باشند، منتشر نخواهند شد.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

پیشخوان

آخرین اخبار