b_300_300_16777215_00_images_954_ghanee--abdi1.jpg

همزیستی نیوز - آنچه  در پی می آید گفت و گوی مصطفی عبدی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم و مدرس جامعه شناسی دانشگاه های استان هرمزگان با دکتر محمد امین قانعی راد رییس انجمن جامعه شناسی ایران است که در سفر دو روزه ایشان به جزیره قشم انجام شده و توسط آقای عبدی به رشته تحریر درآمده است:        

این گفت و گویی کوتاه درباره نظریه های جامعه شناسی  و وضعیت جامعه شناسی ایران است که در دو روز میزبانی استاد قانعی راد رییس انجمن جامعه شناسی ایران در جزیره قشم (خرداد 1395) با وی انجام گرفت.

دو روز میزبانی رییس انجمن جامعه شناسی ایران در جزیره زیبای قشم، فرصت مناسب اما کوتاهی بود برای بهره مندی از دانش این استاد و همین طور کسب اطلاعات درخصوص وضعیت جامعه شناسی در ایران.

در این دو روز پیرامون مباحث زیادی با دکتر قانعی راد گفت و گو کردم، نظریه های جامعه شناسی از موضوعات محوری پرسش هایم از استاد بود. گرچه به دلیل شاگردی دوازده ساله ام نزد استاد تنهایی اختلاف نظرهایی هم با دکتر قانعی داشتم، خصوصا آنجا که او با مبناء قرار دادن مباحثی، دسته بندی های مطرح در گونه شناسی نظریه ها را رد می کرد، با این وجود در این فرصت محدود پیرامون برخی مباحث کلیدی در این حوزه از ایشان بسیار آموختم.

نظام آب سالار

در شرح مقاله ای که چندی پیش در همایش کنکاش ها مفهومی در نقد کاتوزیان ارایه داده بودم بحثمان به آراء ویتفوگل رسید و وقتی به قرائت های رایج از ویتفوگل این نقد را مطرح کردم که بسیاری به غلط نقد جبرگرایی و تعیین گرایی جغرافیایی را به ویتفوگل وارد می کنند درحالی که ویتفوگل خود از بنیان گذاران مکتب فرانکفورت بوده و در کتاب معروف خود نیز بارها می گوید که نظام آب سالار تنها به دلیل محدودیت های جغرافیایی ایجاد نمی شود بلکه سازوکارهای فرهنگی  می تواند در جوامعی چون روسیه نظام آب سالار را ایجاد کند  و این منتقدان از این مسئله غفلت کرده اند که ویتفوگل تفسیرگرا هست و به نوعی بینش دیالکتیکی عین و ذهن را می پذیرد، استاد قانعی راد سخنم را قطع کرد و گفت طبق تقسیم بندی دکتر تنهایی از نظریه منظورتان هست؟  گفتم مبناء این تقسیم بندی از نظریه از آنِ بلومر است  و تنهایی آن را توسعه داده، از آن گذشته  بسیاری از شارحان نظریه، با وجود آنکه نظریه ها را به طرق مختلف تقسیم بندی می کنند، اما اکثر آن ها به انکشاف بین دو حوزه فکری تفسیر گرایی و پوزیتویسم (و یا به تعبیر بلومر عوامل گرایی) قائل هستند. دکتر با استناد به همان مفروضات مورد نظرش، گفت که این ها تقسیم بندی و نگاه ما و این شارحان از  رویکرد نظریه پردازان و نظریه های آن هاست. در عمل این نظریه پردازان هیچ یک به این تمایزگذاری بین دوگانه هایی که ما مطرح می کنیم و گورویچ سال ها پیش آن ها را کاذب خوانده قائل نیستند

  گفتم استاد این ها را من میپذیرم و در مقاله ای که به نقد ریتزر پرداخته ام این نکات را اشاره کرده و اتفاقا یکی از منابع اصلی مورد استنادم در آنجا همین مقاله گورویچ هست. این را می پذیرم  که برخلاف تصور برخی شارحان نظریه پردازان و خصوصاً کلاسیک ها هردو  سر این طیف دوگانه ها را دیده و پذیرفته اند اما نوع نگاهشان به دو شکل است، دکتر تنهایی اینجا (متاثر از کسانی چون مرتن و بودن وبوریکو ) بین دو نوع مفهوم مکتبی و فرامکتبی تفکیک قائل شده، مثلاً می گوید همه جامعه شناسان دارای نگاه ساختی بوده  و پدیده های اجتماعی را مجموعه ای ساختی می دیدند، اما درخصوص این مفاهیم یک نگاه مکتبی نیز داشته اند، یعنی باید بین دو تحلیل ساختی و ساختارگرایانه  تفکیک قائل شد. اولی فرامکتبی و دومی مکتبی هست. آن نگاه مکتبی و نوع دوم مفاهیم هست که به ما امکان تمیز بین پارادایم ها را میدهد. مثلاً کسانی چون دورکیم به تعیین کنندگی ساخت باور داشته و مید به تاثیر گذاری آن.

کنش و ساختار

  استاد این نگاه من را که از مهم ترین میراث های فکری من از ح.ا.تنهایی است را نپذیرفته و می گفت که اساساً آن نظریه پردازان چنین تفاوت ها را نداشته و تفاوت بارز بین این نظریه پردازان که برای ما امکان تفکیک بین آن ها را فراهم می کند نقطه ورود آن ها به تحلیل واقعیت اجتماعی هست.  یکی ضمن آنکه  کنش را می پذیرفته تحلیل خود را از ساختار آغاز کرده و دیگری برعکس.

من هم این تحلیل استاد را در خصوص نقطه ورود  پذیرفتم، اما نگاهم به این مسئله متاثر از درس جامعه شناسی نظری گونه دیگری بود. یعنی آنگونه که من در شاگردی تنهایی آموختم همه جامعه شناسان کلاسیک چنین نگاه دوگانه ای به واقعیت اجتماعی نداشته و هردو بخش واقعیت را می دیند (و یا به تعبیر کولی این دو دوقلوهای توامانند)، و در تحلیل خود نیز طبق گفته دکتر تنهایی این استراتژی تحقیق آن ها بود که تعیین می کرد از موضوعات خرد  مانند کنش و یا تحلیل گروههای کوچک چون خانواده شروع کنند و یا از ساخت های کلان.  اما دستگاه فکری  این نظریه پردازان قابل کاربرد در تحلیل پدیده ها در هردو سطح خرد و کلان است. پس می پذیرم که نقطه ورود جامعه شناسان متفاوت است اما باور تقسیم بندی نظریه ها براین مبنا را بنا به دلایلی که توضیحش مفصل هست نمی توانستم بپذیرم. با این وجود دکتر قانعی راد در زمینه گونه شناسی نظریه ها دیدگاههی داشت که بسیاری از نوع شناسی های پیشین چون ریتزر را به چالش می کشید.

  وقتی گفتم  کسانی چون ریتزر برمبناء همین دوگانه های؛ عین/ذهن، ماده/ایده، کنش/ ساختار، سوژه/ابژه و... نظریه ها را شرح داده و کتاب خود را نوشته اند و اتفاقا برهمین مبناء بینش و نظریه کسانی چون مید و بلومر را نقد کرده و نظریه خرد خطاب می کنند و دسته دیگری از این نظریه ها را برهمین مبناء در بعد دیگری ناتوان دانسته و کلان خطاب می کند، گفت به دلیل همان تفسیر برمیناهای دوگانه غلط که گفتم و یادآورشدم گورویچ مدت ها پیش آن ها را باطل اعلام کرده و می گوید اساساً کلاسیک ها گرفتار این دوگانه ها نبودند، این قرائت و نقد ریتزر از نظریه ها را قبول ندارم و بر آن نقد وارد می دانم. به همین دلیل من در کلاس هایم تقسیم بندی پارادایم ها توسط ریتزر را مورد نقد قرار داده ام.....به نظر من هم دورکیم و هم وبر دو وجه عینی و ذهنی پدیده های, اجتماعی  را به رسمیت می شناسند  و  در مطالعات خود به این دو بعد می پردازند. اما نقطه ورود آن ها به مطالعه اجتماعی با همدیگر تفاوت دارد. دورکیم از بیرون به درون می رود و وبر از درون به بیرون یا به قول خود از فهم معنای کنش به تبیین آن.

وضعیت جامعه شناسی ایران

 در پاسخ پرسش از ایشان درخصوص وضعیت جامعه شناسی ایران و اینکه آیا می توان امیدوار بود که برخی دانشگاههای ایران همچون برخی مجامع علمی کشور های پیشروتر در این حوزه، محل شکل گیری و گسترش سنت جامعه شناختی خاصی باشند؟ در فرصت نیم ساعتی که در مسیر قشم تا بندرتاریخی لافت پیمودیم او فرصت کرد فقط وضعیت دو دانشگاه علامه طباطبایی و شهید بهشتی را برایم توضیح دهید.

  با این توضیحات طبق نظر ایشان در این دانشگاهها سنت خاصی در مطالعه و تحقیق جامعه شناختی شکل گرفته است که اتفاقاً نه تنها نتوانسته در زمینه شکل گیری و یا گسترش پارادایم خاصی قدم بردارد بلکه بیشتر گونه ای سنت فکری و روش شناختی که گاهاً بیشتر جنبه آسیب شناختی داشته و دانشجویان را از اصول اصلی جامعه شناسی دور می کند مشاهده می شود. مثلا در یکی از این مراکز دانشجویان بدون مطالعه نظریه های جامعه شناسی و اشراف بر نظریه های مختلف، بنام تحقیق کیفی نظریه ها را کنار زده و ادعای تلاش برای خلق نظریه دارند. در مرکز دیگر کمی زدگی آنهم با نام تسلط  بر جدیدترین متدهای علمی درحدی است که از نظریه ها و خصوصاً کلاسیک ها و اصول بنیانی جامعه شناسی غافل شده و در اکثر مواقع با ترجمه متاخرترین مقالات بدون توجه به اعتبار نویسندگان و مقالات به اصطلاح جدید جامعه شناسی ، داعیه جدید بودن و علمی تر بودن را دارند.

  بنابراین، با این توضیحات دکتر قانعی راد در وضعیت فعلی، کمتر می توان امید به پا گرفتن، مراکز شکل گیری یک پارادایم و یا سنت علمی جامعه شناختی در جامعه شناسی ایران  داشت، به همین دلیل برداشت من از گفته های استاد این است که؛ با این وضعیت اگر توسعه ای در این زمینه صورت گیرد احتمالاً از طریق تلاش های مطالعاتی انفرادی خواهد بود.

  این نتیجه گیری من به آن معنا نیست که دکتر قانعی راد از تلاش های جمعی غافل شده و محوریت را به تلاش های علمی فردی می دهد. در این صورت این مفهوم استنباط شده از اظهار نظر استاد با رفتار عملی ایشان متناقض خواهد بود. چون در منصه عمل دکتر قانعی راد  دو دوره سکان دار مهمترین اجتماع علمی جامعه شناسان ایرانی بوده است. درواقع وی براین عقیده هستند که تا اجتماع علمی  پیرامون سنت های جامعه شناسی شکل نگیرد جامعه شناسی ایران نمی تواند گام هایی در مسیر توسعه خود بردارد. اما زمانی که اجتماع علمی خاصی شکل نگرفته و یا این اجتماع علمی فاقد آن انسجام نظری و روش شناختی است که از بیرون بتوان آن را راهبر سنت جامعه شناختی خاصی دانست، نمی توان شکل گیری مراکز علمی که سنت فکری ای را ایجاد و یا نمایندگی کنند در انتظار نشست. به همین دلیل وقتی برداشتم از توصیفشان در خصوص وضعیت جامعه شناسی در آن دو دانشگاه مهم را شرح دادم اینگونه پاسخ دادند:

 تاکید بر اجتماعات و انجمن های علمی

"من به تلاش های جمعی امیدوار ترم تا تلاش های فردی، به عیارت دیگر تلاش های فردی هم در بستر جمعی نتیجه می دهد. به این دلیل همواره  بر اجتماعات علمی و از جمله انجمن های علمی تاکید دارم و اهمیت اجتماعات علمی برای گسترش پارادایم های علمی را در مقاله گفتگوهای پیش الگویی در جامعه شناسی ایران مطرح کرده ام»

 البته شایان ذکر است، مراد من در مقام پرسشگر از مراکز علمی خلق کننده و یا نمایندگی سنت فکر خاص؛ مراکزی مانند همان نمونه های مشاهده شده در تاریخ جامعه شناسی هست. مثلاً در تاریخ جامعه شناسی، شیکاگو شاید مبدع بینش تفسیرگرایی و روش های کیفی به شمار نیاید، ولی قطعاً از مراکز توسعه بخش این بینش و مبدع برخی تکنیک های روش تحقیق است. پس آنچه که در خلال پرسشم درجستجوی آن در جامعه شناسی ایران بودم، امکان شکل گیری چنین اجتماع ها و مراکز علمی جامعه شناختی بود، مراکزی که  برآیند آن همان پارادایم های جامعه شناسی هست. در این زمینه نیز دکتر قانعی راد این پاسخ را دادند؛

 پارادایم در جامعه شناسی مجموعه منسجمی از طرح مسئله، نظریه و روش  است.... به نظر من دانشگاه شهید بهشتی  و دانشگاه علامه طباطبایی به ترتیب با تاکید بر روش های کمی و روش های کیفی، امکان شکل گیری پارادایم را با مشکل مواجه کرده اند.... پایان نامه ها و آثار علمی این دو دانشگاه بیشتر دارای صورت روش شناختی است تا توازن پارادایمیک بین روش، نظریه و طرح مسئله.....دانشگاه های الزهرا و خوارزمی و تربیت مدرس هم بیشتر متأثر از  شیوه کار اساتید شهید بهشتی هستند»

پیش از ورود دکتر قانعی راد به هرمزگان با دوستان شورای مدیریت گروه مجازی جامعه شناسی هرمزگان دو برنامه (برگزاری جلسه سخنرانی در دانشگاه آزاد اسلامی بندرعباس و مصاحبه با کانال جامعه شناسی هرمزگان) را برای این سفر در نظر گرفته بودیم که به دلیل تقارن با تعطیلات رسمی و کوتاه بودن زمان سفر ایشان امکان هیچ کدام فراهم نشد. این گفت و گوی غیر رسمی که در خلال بازدید از اماکن گردشگری قشم انجام شد، تنها بخش کوچکی از مصاحبه در نظر گرفته شده است. 

نوشتن دیدگاه

نظراتی که حاوی توهین یا افترا می باشند، منتشر نخواهند شد.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

پیشخوان

آخرین اخبار