همزیستی نیوز - برخی اوقات ادای دین به دیگران میتواند تحقیرآمیز باشد؛ جامعه به ما آموخته به چه کسانی و چگونه احترام بگذاریم و بالعکس؛ واقعیت این است که در جوامع امروزی احترام به شکل نابرابری ادا میشود؛ اینها دلایل جامعهشناختی دارد که «ریچارد سنت» به آن پرداخته است.
کتاب «احترام: تکوین منش در جهان نابرابریها» در سال ۲۰۰۳ به همت ریچارد سِنِت، جامعهشناس آمریکایی نوشته شد؛ این کتاب ۴ بخش و ده فصل دارد. طرح مسئله کتاب در بخش اول با عنوان «کمبود احترام» صورت میگیرد. در بخش دوم سِنِت جزئیات «تحقیقی درباره احترام» را شرح میدهد. سپس در بخش سوم «بحثی در مورد خدمات اجتماعی» ارائه میکند و در نهایت در بخش آخر به رابطه میان «منش و ساختار اجتماعی» میپردازد.
سِنِت در بخش اول این کتاب با عزیمت از تجربه زیسته خود از کودکی تا بزرگسالی، مسئله «کمبود احترام» را در جوامعی که شاهد انواع گسترده و شدیدی از نابرابریها هستند، مطالعه کند. سنت در طرح این مسئله همزمان تحت تاثیر دو سنت در مطالعات جامعهشناسی انتقادی است. نخست سنتی که متاثر از جریانهای مارکسیستی، مسئله نابرابری اقتصادی را در کانون توجه خود قرار میدهد و دوم سنتی که با الهامگیری از جریانات مطالعات فرهنگی، مسئله به رسمیتشناسی در حوزه فرهنگ را در مد نظر قرار میدهد. در این مطالعه سِنِت ابعاد متضادی از احترام را که در پدیدههای واحد به وجود میآید مطالعه کرده است. پیامدهایی که با نیت رفتار همسو نیستند، برای سِنِت، اهمیت زیادی دارد. پیچیدگی ابعاد پدیدهها و تبعات ناخواسته آنها، مدام در این کتاب تحلیل شده است.
سوال سنت در این پژوهش آن است که «چگونه میتوان با احترام مشترک از مرزهای نابرابری عبور کرد؟»(سنت، ۱۳۹۸ : ۳۷) سنت در آغاز کتاب مسئله خود را اینگونه طرح میکند که چرا علیرغم اینکه در عرضه احترام در جامعه بر خلاف منابع اقتصادی، محدودیت و هزینهای وجود ندارد، جامعه اقلیتی از جامعه را انتخاب کرده و به رسمیت میشناسد و بقیه را دچار کمبود حس احترام و به رسمیتشناسی میکند؟
برای مطالعه این مسئله سنت از تجربه زندگی شخصی خود آغاز میکند: سفیدپوستی متعلق به طبقه پایین و متولد شیکاگو. دوران کودکی او در ایامی سپری شد که دولت رفاه در آمریکا قدرتمند بود. سنت خود یادآور میشود «من در نظام رفاه اجتماعی بزرگ شدم، سپس به کمک استعدادهایم از آنجا گریختم» (همان : ۱۴)
تجربه وی در همزیستی سیاهپوستان و سفیدپوستان در محله کابرینی شیکاگو، دشواریهای فراوانی را در مسئله احترام نشان میدهد. «نابرابریهای مربوط به طبقه و نژاد به روشنی رفتار احترام آمیز مردم با یکدیگر را دچار مشکل میسازد» (سنت، ۱۳۹۸ : ۶۷) گاه حفظ عزت نفس احترام در برابر احترام گروهی قرار میگیرد. «عدم تناسب بین اعتماد به نفس و توجه به دیگران» (همان : ۶۷) تبدیل به مسئله میشود. از سوی سفیدپوستان «هر پاسخی که نشان از ترحم به سیاه پوستان فقیر داشت، متکبرانه به حساب میآمد. سفیدپوستان بین تعهد و ترس از اهانت گرفتار بودند» (سنت، ۱۳۹۸ : ۳۷)
چگونه خیرخواهی میتواند به ضدخود تبدیل شود؟
در فضای نابرابر حتی اعمال خیرخواهانه به ضد خود تبدیل میشوند. «نیکوکاری خود قدرت زخم زدن دارد، ترحم میتواند تحقیر ایجاد کند و شفقت میتواند با نابرابری ارتباط نزدیکی داشته باشد» (سنت، ۱۳۹۸ : ۳۵)
سِنِت معتقد است سه نوع منش در جامعه موجب کسب احترام میشود: «رشد تواناییها و مهارتها»، «خودکفاشدن» و «ادای دین به دیگران». در عین حال هر سه اینها میتوانند در شرایط نابرابر به ضد خود بدل شوند. خودکفایی و رشد تواناییها و مهارتها میتوانند به عاملی برای نادیدهگرفتن حقیقت نابرابریهای اجتماعی بدل شوند. حتی استعدادهای نابرابر انسانها خود به عاملی جهت کاهش احترام نسبت به کسانی که استعداد کمتری دارند میشوند. سِنِت با ارجاع به نقل قولی از روسو مینویسد «کسی که از همه بهتر میرقصد یا آواز میخواند، کسی که از همه خوشروتر، قدرتمندتر و چیرهدستتر است، از همه بیشتر مورد توجه قرار میگیرد و این اولین گام به سوی نابرابری و همزمان اولین گام به سوی فساد است» (همان : ۱۱۷)
ادای دین به دیگران نیز میتواند به ترحم و تحقیر تبدیل شود. در برابر کثرت مواجهه با رنج و درد میتواند به «فرسایش ترحم» و بیتفاوتی انسانها بدل شود. سِنِت با ارجاع به آرای مارسل موس، انسانشناس فرانسوی و پژوهشهای او پیرامون «هدیه»، متقابل بودن احترام را شرط ممکن شدن آن میداند. یعنی وجود رابطهای دوطرفه. در حالی که در بسیاری از اشکال خدمترسانی اجتماعی، خدمترسانها هیچ نیازی به خدمتگیرندگان ندارند و بر آنها اعمال سلطه میکنند. به همین دلیل رابطه میان خدمترسان و خدمتگیرنده نابرابر است و فاقد احترام متقابل.
جامعه به چه کسانی احترام میگذارد؟
از نظر سنت «شرم از وابستگی» یکی از دلایل مهم ممکن شدن احترام متقابل است. جامعه به کسانی احترام میگذارد که مستقل بوده و به دیگران وابستگی نداشته باشند. همانطور که کانت تاکید کرده است بلوغ در برابر صغارت قرار میگیرد. این مسئله تاثیر زیادی بر نحوه اعمال سیاستهای رفاهی دارد. جایی که سیاست رفاهی و به طور کلی کمک به دیگران با گونهای «طفلسازی» همراه است، احترام به وجود نمیآید بلکه «سرسپردگی داوطلبانه» تقویت میشود. در چنین چارچوبی سیاستهای رفاهی به این سمت سوق پیدا کردند که میان فقیر مولد و کاری با فقیر اعانهبگیر و ناتوان از کار تمایز قائل شوند. فقیر کاری احترام کسب میکرد و فقیر اعانهبگیر تحقیر میشد. اما همین مسئله موجب پیدایش پدیده شرم از درخواست کمک نیز میشد. چون درخواستکننده کمک، صغیر و ناتوان پنداشته شده و تحقیر میشد. سِنِت اینجا نیز به پیچیدگی واقعیت اجتماعی اشاره دارد.
یکی از مهمترین راهحلها برای از بین بردن حس رابطه نابرابر و تحقیر، حذف ترحم از خدمات اجتماعی بوده است. اجرای این سیاست به خصوص در دوران دولت رفاه به اوج خود رسید. به این شکل که دولت خدمات واحدی نظیر هزینهای ثابت برای بهداشت و آموزش را به همه جامعه ارائه کند. اما چنین شکلی از خدمترسانی نه فقط برای ایجاد همبستگی اجتماعی در جامعه کافی نیست، بلکه به احساس بیتفاوتی افراد نسبت به یکدیگر دامن میزند. از بین بردن روابط شخصی، دامنزدن به بیتفاوتی، به رسمیتشناخته نشدن افراد و تبدیل دولت به یک نهاد دیوانسالار ارائه دهنده خدمات اجتماعی در دوره دولتهای رفاه، باعث حمله روشنفکرانی مانند میشل فوکو(در کتاب مراقبت و تنبیه) و اروینگ گافمن(در کتاب بیمارستانهای روانی) به دیوانسالاری مراقبت شد. این حمله در دهه ۸۰ میلادی به ابزاری در دست دولتهای وقت برای کاهش مداخله دولت در امور اجتماعی و نهادزدایی از خدمات اجتماعی بدل شد. با محدودشدن ساختارهای نهادی خدمترسانی اجتماعی، جای آنها را شرکتهای انعطافپذیر ارائه خدمات اجتماعی گرفتند. شرکتهایی که به جای خدمات اجتماعی دائم، خدمات اجتماعی موقت و کوتاهمدت ارائه میکردند. معنای این امر تغییر از «فراهم سازی مزایا برای همه شهروندان به عنوان یک حق به سیاستی دو ملتی است که در آن امتیازهایی با تامین مالی خود، برای افراد مرفه و صدقهای ننگآور و انضباطی برای افراد نامرفه وجود دارد» (همان : ۲۳۱) قیمت رهایی از سلطه نهادهای دیوانسالار سلطهگر، کوچکسازی دولت، خصوصیسازی خدمات اجتماعی و از بین رفتن بخش مهمی از ساختارهای ایجادکننده رفاه اجتماعی بود. به گفته سِنِت جوامع «با وجود آزادیهای این جهان دگرگونشده، چیزی را در آن از دست داده بودند. آنان روشی برای ساختار بخشیدن به احترام متقابل را از دست داده بودند» (همان : ۲۲۲)
اما سوال اصلی برای خدمترسانی بهتر به خدماتگیرندگان همچنان باقی ماند که «چه نوع نهادی میتواند آنان را قادر سازد تا در موقعیت وابستگی خود مشارکت کنند؟ آنها چگونه میتوانند هم حمایت و هم خودمختاری را تجربه کنند؟»(سنت، ۱۳۹۸ : ۲۱۶) این معمایی است که سِنِت اقرار میکند هنوز راه حلی برای آن پیدا نکرده است.
سیاست احترام
با وجود این در فصل آخر کتاب با عنوان «سیاست احترام» سنت سرخطهای کلیای را برای بازیابی احترام اجتماعی بیان میکند. سه قاعده مدرن احترام از نظر او عبارتند از: به جایی برس، مواظب خودت باش، به دیگران کمک کن. در عین حال نابرابریهایی در جامعه وجود دارند که این سه قاعده را گاه ناممکن میکنند. در مواجهه با این نابرابریها سِنِت راهکارهایی را پیشنهاد میکند: «احترام گذاشتن به دستاوردهای عملی متفاوت به جای امتیاز بخشیدن به استعداد بالقوه، تصدیق ادعاهای بر حق در مورد وابستگی بزرگسالان، اجازه دادن به مردم در مشارکت فعالانهتر در شرایط مراقبت از خود» (سِنِت، ۱۳۹۸ : ۳۱۶) از نظر سِنِت، مبارزه با نابرابری برای ایجاد احترام متقابل کافی نیست. احترام گذاشتن شخصی که مقدر است قویتر بماند به شخص ضعیفتر، مسئلهای غامض برای جامع باقی خواهد ماند.
درباره کتاب
کتاب «احترام: تکوین منش در جهان نابرابریها» در سال ۲۰۰۳ به همت ریچارد سِنِت، جامعهشناس آمریکایی نوشته شد. بهنام ذوقی رودسری در سال ۱۳۹۸، آن را به فارسی ترجمه و نشر شیرازه کتاب را روانه بازار نشر نمود. ریچارد سِنِت، از شاگردان دیوید ریزمن و اریک اریکسون در جامعهشناسی و روانشناسی است. او در حال حاضر در دانشگاه نیویورک و مدرسه اقتصاد لندن مدرس جامعهشناسی است. حوزههای علائق او مسائل شهر، کار و فرهنگ است. پیشتر، از همین نویسنده کتاب «اقتدار» به همت باقر پرهام به فارسی ترجمه شده است.
منبع: ایرنا
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.