از مطب دکتر بیرون می زنی و یک تاکسی می گیری. دکتر گفته است که باید بیمارت را در بیمارستان بستری کنی. هزینه بیمارستان یک لحظه تو را رها نمی کند و داری فکر می کنی که برای بستری کردن بیمارت از کجا پول جور کنی.
همین طور که داخل تاکسی نشسته ای توی ترافیک سنگینی هم گیر کرده ای. سرعت کم اینترنت مدام روی اعصابت دارد رژه می رود و آفتاب شدید نیزمستقیم در حال تابیدن روی سرت است. مغزت توی این گرمای تابستان در حال جوش آمدن است. یکهو توی این ترافیک، چشمت به بیلبوردی از شهرداری روی پل عابر پیاده می افتد که درشت روی آن نوشته شده است «لبخند بزن»! راستش با این شرایطی که داری، دلت می خواهد موهای دست اندرکاران این بیلبورد را بکنی. پیش خودت می گویی؛ یکی نیست به اینها بگوید آخر توی این گیر و گرفتاری مگر می توانی بخندی و لبخند بزنی!
مشکل، فقط مشکل بستری کردن بیمارت نیست. در این گرانی، داستان ها داری. دخلت به خرجت نمی رسد. همه چیز چند برابر گران شده است. یک مسافرت نمی توانی بروی. حتی نمی توانی دست زن و بچه ات را توی این گرانی بگیری تا شاه عبدالعظیم ببری و ضمن زیارت و استخوان سبک کردن، یک کباب ریحانی با آنان به رگ بزنی.
به خانه که می آیی. از آزار گرما، بیحال، ولو می شوی روی مبل. صدای اذان مغرب به گوش می رسد «دست نماز» می گیری تا نماز بخوانی اما موقع نماز به تنها چیزی که فکر نمی کنی همان خدا است که داری مثلا با او حرف می زنی. همین طور که خم و راست می شوی و رکوع و سجود می روی، یاد گرفتاری هایت می افتی یاد هزینه بستری شدن بیمار و هزینه کلاس کنکور بچه ات یا لوازم التحریر برای شروع سال تحصیلی او. یعنی به تنها چیزی که فکر نمی کنی عبادت است.
به قول سعدی:
ای گرفتار پای بند عیال – دیگر آسودگی مبند خیال
غم فرزند و نان و جامه و قوت – بازت آرد زسیر در ملکوت
همه روز اتفاق می سازم – که به شب با خدای پردازم
شب چو عقد نماز می بندم – چه خورد بامداد فرزندم
دلت لک می زند برای حسی نو و هر چند گذرا. یک دلخوشی ناچیز که تو را لحظه ای دور کند از این همه غصه که داری چه رسد به لحظه ای که واقعا احساس خوشبختی عمیق کنی، آن که دیگر پیشکش.
حال این روزهای تو مثل حال این روزهای هموطنان با کمی بالا و پایین و انحراف معیار است. هم شادی را و هم نشاط را انگار کم دارند و تو نیز همینطور.
گزارش های بین المللی هم می گویند؛ شادی و نشاط با مردم ما فاصله ها دارد. شاید دلت نخواهد این گزارش ها را قبول کنی. حق هم داری. ممکن است بگویی آمارهای خارجی و بین المللی جهت دار و بودار است. من هم با این نظر موافقم. ممکن است همه این آمارها درست نباشد و آنقدرها که می گویند ایرانی ها در رتبه های پایین در شادی و نشاط قرار ندارند. مثل وقتی که خبری منتشر شد مبنی براینکه سازمان ملل رتبه شادی و نشاط در ایران را در بین ۱۵۷ کشور، ۱۰۵ اعلام کرده و همچنین این گزارش را داده است که این رتبه پایین تر از میانگین جهانی است. به عبارت دیگر ایرانی ها، کمتر از میانگین جهانی شادی و نشاط دارند. ضمن اینکه این رتبه در حالی پایینتر از میانگین جهانی است که نسبت به سال ۲۰۰۸ نه تنها بهبود نیافته که ۹ رتبه پایینتر هم رفته است. راستش حق داری به راحتی این گزارش ها را قبول نکنی. اصلا مگر رتبه ایران در شادی و نشاط، اینقدر هست؟! مگر می شود؟! مگر داریم؟!حال این روزهای تو مثل حال این روزهای هموطنان با کمی بالا و پایین و انحراف معیار است. هم شادی را و هم نشاط را انگار کم دارند و تو نیز همینطور.
اصلا بیا به گزارش های بین المللی وقعی ننهیم و آنها را از ذهنمان با آب و بشوییم و چنان از ذهنمان پاک کنیم که اثری از آثارشان نباشد.
بیا از اول بدون این گزارش های بین المللی به موضوع شادی و نشاط نگاه کنیم و ببینیم که آیا در کشورمان در این خصوص بررسی هایی انجام شده است یا خیر؟ کمی که به جستجوی پژوهش های وطنی بپردازی، متوجه می شوی که چنین بررسی هایی صورت گرفته است. مگر در همین ایرانمان تحقیق نشده است که در سال ۲۰۱۵، حدود ۴ .۲۳ درصد کل جمعیت ایران دارای ناراحتی ها و مشکلات عصبی و روانی بوده اند؟ مگر میزان روان رنجوری از سال های ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۵ در ایران افزایش نیافته است؟ مگر افراد سالمند ۶۵ سال به بالا بیش از سایر گروه ها حدود ۵ / ۴۳ درصد اختلال روانی ندارند؟ مگر ساکنان برخی استان ها یعنی پنج استان کشور بیشتر از دیگر ساکنان کشور با مشکلات روانی دست و پنجه نرم نمی کنند؟ البته که چنین واقعیاتی در ایران وجود دارد. این را که دیگر، گزارش های بین المللی نمی گویند که خودمان می گوییم و اعلام می کنیم.
پس بیا، دوباره وضعیت شادی و نشاط را در کشور بدون ارزیابی خارجی ها ارزیابی کنیم. اصلا بیا از خودمان شروع کنیم. بیا به دو هفته پیش فکر کنیم که آیا طی دو هفته اخیر، میزان شادی، امید و رضایت ما، حداقل سه برابر غم، اضطراب و خشم بوده است یا خیر؟ ما تا چه حد صفت مثبت داریم؟ مثلا آیا خدا را بابت داشته هایمان شکر می کنیم؟ آدم صبوری هستیم و صداقت داریم؟ آیا این صفات مثبت و همچنین هیجانات مثبت مثل امید و رضایت در نهادهایی مثل خانواده و مدرسه پرورش یافته است؟ مثلا در خانواده و مدرسه، مهربانی و صداقت را می بینیم یا اینکه بیشتر تنگ نظری و حسادت و حرص و آزمندی را شاهدیم؟چشمت به بیلبوردی از شهرداری روی پل عابر پیاده می افتد که درشت روی آن نوشته شده است «لبخند بزن»! راستش با این شرایطی که داری، دلت می خواهد موهای دست اندرکاران این بیلبورد را یکی یکی با موچین بکنی. پیش خودت می گویی؛ یکی نیست به اینها بگوید آخر توی این گیر و گرفتاری مگر می توانی بخندی و لبخند بزنی!
آیا تابحال با این موضوع مواجه شده ای که مورد اجحاف واقع شده ای؟ این اجحاف با شاد نبودنمان فاصله ای زیاد یا کم دارد؟ در خانه و کاشانه چگونه ایم؟ یعنی در هفته چند با تمام اعضای خانواده کنار هم سر یک سفره می نشینیم؟ چقدر با هم صحبت می کنیم؟ چقدر قناعت به خرج می دهیم. منظورم از قناعت این است که تا چه حد مسئولیت اجتماعی را قبول کرده ایم؟ آیا به محیط زیست، روابط خانوادگی، حرفه ای و شغلی و نیز مثلا ترافیک، مسئولیت اجتماعی داریم؟ آیا مواظب هستیم که شادی ما شادی دیگران را مختل نکند و به حق خود راضی باشیم و احساس مسئولیت کنیم؟
محمد سعید ذکایی، جامعه شناس از قناعت و نقطه مقابل آن اجحاف می گوید و اینکه اجحاف می تواند تا چه میزان روی احساس نشاط و شادی افراد تاثیر گذار باشد. مثلا در رانندگی جریمه شده اید و فکر می کنید که این جریمه، واقعی نیست و مورد اجحاف قرار گرفته اید. ذکایی به نکته ای دیگر هم اشاره دارد و آن اینکه شادی را در خلوت و انزوا نمی توان دنبال کرد.
اصلا فرق شادی و نشاط چیست؟ این دو واژه یکی است یا فرق دارد؟ وقتی از لب خندان سخن می گوییم، همین برای شادکامی و احساس خوشبختی در زندگی کافی است یا اینکه دل خرم هم باید داشته باشیم؟ به قول حافظ؛ آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست - چشم میگون، لب خندان، دل خرم با اوست.
اصلا چه کسانی شادی و نشاط دارند و چه کسانی ندارند؟ آیا می توانیم آنان را در جامعه تشخیص بدهیم یا ابهاماتی وجود دارد؟ اگر از کمال تبریزی، یکی از فیلمسازان کشورمان بپرسیم که به این سوال، پاسخ منفی می دهد. چراییش هم از نظر او معلوم است. او از دو گانگی می گوید و اینکه افراد در زمان حاضر یک زندگی خصوصی دارند و یک زندگی اجتماعی و معلوم نیست این افراد با شخصیت های دوگانه و این زندگی های جدا، آیا شاد هستند یا نه؟ تبریزی که بلاتکلیف است و نمی داند این رفتارهای دوگانه درجامعه، چگونه قابل ارزیابی است و به همین علت معتقد است که نمی توان قضاوت صحیحی روی شادی و نشاط مردم داشت.
او همچنین از یک مدل خنده در تلویزیون خوشش نمی آید. مثل اینکه اخیرا در تلویزیون مد شده است و مردم را تشویق می کنند که بی دلیل بخندند. به نظر تبریزی این خنده ها، احمقانه است.
اتفاقا رضا رفیع، نویسنده و طنزپرداز هم از اینکه بیخودی لبخند بزنیم چندان رضایت ندارد و این خرده را از شهردار تهران گرفته است که چرا بیلبوردی زده که در آن تاکید شده است «لبخند بزن» ! این در حالی است که از نظر محمد گلزاری- روانشناس- این خنده های بی دلیل هم خوب است چرا که نشاط آور است. مثلا سیستم ایمنی بدن را بالا می برد. می توانیم بخندیم، خوب هم بخندیم.
فرض کنیم که لبخند هم زدیم ، آنوقت وضعیت ما از نظر شادی و نشاط بهتر می شود؟ گلزاری و ذکایی وضعیت شادی و نشاط در کشور را مطلوب نمی دانند اما این دلیل نمی شود که نشود کاری کرد. باید چه کنیم تا شادی و نشاط بین مردم ما بار دیگر بالا برود؟ آیا باید آنها را به مردم تزریق کرد؟ در این راستا، تبریزی نظری دارد قابل تامل. درست است که او از خنده بی دلیل زیاد استقبال نمی کند اما نگاهی متفاوت به ایرانی ها دارد و آن اینکه ایرانی ها طنازترین آدم های روی کره زمین هستند. مطایبه و شوخ طبعی جزو ذات ایرانی ها هست که با تمام مشکلات مثل بحران های اقتصادی و تحریم با موضوعات سیاسی چه شوخی ها که نمی کنند.
او معتقد است نیازی نیست شادی و نشاط را به مردم تزریق کنیم خودشان ذاتا طناز هستند. کافی است رفتار درستی با مردم داشته باشیم.
اتفاقا گلزاری هم اظهار می دارد که به تعداد و تنوع مردم، شادی داریم و اینکه با یک ایدئولوژی و یکسویه بخواهیم برای مردم شادی بیاوریم، آنان را دچار مشکل می کنیم.فرض کنیم که لبخند هم زدیم، آنوقت وضعیت ما از نظر شادی و نشاط بهتر می شود؟
تمام این مطالب گفته شد تا از نشستی تحت عنوان «نشاط در جامعه ایران و راهکارهای ارتقای آن» در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات خبردهیم که اخیرا برگزار شد. «محمد سعید ذکایی»، جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، «محمود گلزاری»، روانشناس، «کمال تبریزی»، کارگردان سینما و «رضا رفیع»، نویسنده و طنزپرداز نیز در این نشست حضور داشتند.
این چهار تن در این نشست چه گفتند و ارزیابی آنان از شادی و نشاط در کشورمان یا دل های خوش جان های خرسند چه بوده است؟
«الان من چه بگویم؟ بگویم نشاط چیز خوبی است؟! این را که همه می دانند. شما بگویید چه کنیم که الان دچار نشاط افزون شویم و بتوانیم سالم زندگی کنیم»؟ این سخنی است که رضا رفیع، نویسنده و طنزپرداز در نشست «نشاط در جامعه ایران و راهکارهای ارتقای آن» در پژوهشگاه فرنگ، هنر و ارتباطات می گوید.
به نظر می رسد حال این روزهای شادی و نشاط هموطنان خوب نباشد و کارشناسان این نشست هم قرار نیست بگویند نشاط و شادی خوب است یا بد. بلکه می خواهند آن را تاحدودی تبیین کنند که خوب بودن یا نبودن احوالاتمان ناشی از چیست؟
ممکن است ارزیابی های بین المللی در خصوص شادی و نشاط ایرانی ها خبرهای خوبی نداشته باشند و احتمالا این تصور را داشته باشیم که این گزارش های بین المللی از روی قصد و غرض ارایه می شوند. اما مساله این است که پژوهش های داخلی هم از حال و روز نه چندان مطلوب شادی و نشاط در جامعه ما خبر می دهند. این که دیگر نمی تواند غرض ورزی باشد.
در این میان، دکتر محمود گلزاری، روانشناس هم از گزارش های بین المللی و هم از پژوهش های وطنی سخن می گوید. پژوهش هایی که قلم آن بین سال های ۱۹۹۹تا ۲۰۱۵، ایرانی های ۱۵ سال به بالا را بررسی کرده اند.
گلزاری از ناراحتی های و مشکلات عصبی و روانی می گوید، از اینکه مردان سه برابر بیشتر از زنان روان رنجوری دارند و وضع پنج استان بدتر از استان های دیگر کشور از نظر مشکلات روانی است اما در عین حال او این پنج استان را معرفی نمی کند.
او همچنین ویژگی های انسان شاد و شادکام را بر می شمرد و صفات و هیجانات مثبت و منفی را بر می شمرد.
ضمن اینکه بین شادی و نشاط نیز تفاوت قایل است. شادی تاثیری ماندگار و نشاط تاثیری گذرا بر روح و روان انسان دارد. بنابراین، صرف خندیدن از نظر گلزاری نمی تواند مولفه شادی باشد و برای آن دلایلی بر می شمرد.
محمد سعید ذکایی، جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی است. او شادی را در بستر اجتماعی توضیح می دهد و از قناعت و اجحاف و ارتباط آن با شادی و نشاط می گوید.
براستی ما ایرانی ها چقدر قناعت می کنیم و تا چه حد فکر می کنیم در حقمان اجحاف شده است. کفه کدام سنگین تر است؟ اگر همه اش فکر کنیم که اجحاف می شویم آنوقت ممکن است بگوییم که انسان های شادی هم نیستیم.
اینها، مطالبی است که رفیع ، ذکایی و گلزاری در نشست «نشاط در جامعه ایران و راهکارهای ارتقای آن» بیان کرده اند و قرار است مشروح صحبت های آنان را در این گزارش دنبال کنیم.
مشروح این نشست بدین شرح است:
گلزاری وضعیت جامعه را از نظر نشاط و شادی مطلوب ارزیابی نمی کند. از نظر او این ارزیابی نه چندان مطلوب را نه تنها آمارهای بین المللی مثل گالوپ و سازمان جهانی بهداشت دارند که نتایج پژوهش های داخلی و مستندات علمی کشور هم همین را بیان می کنند. مثل گزارشی که در مجله علمی پزشکی انگلیسی زبان فرهنگستان علوم پزشکی ایران که در شماره ۲۰۱۷ گزارش مفصلی به عنوان «روند های سلامت ایرانیان ۱۵ سال و بزرگتر بین سال های ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۵» را منتشر کرده است.
او می گوید: بر اساس این گزارش در سال ۲۰۱۵ حدود ۴ . ۲۳ کل جمعیت ایران دارای ناراحتی ها و مشکلات عصبی و روانی بودند. ۶ . ۲۷ درصد زنان و ۲. ۱۹ درصد مردان کشور این ناراحتی ها را داشتند. همچنین میزان روان رنجوری زنان ۶ . ۱ درصد و در مردان ۴ .۴ درصد از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۵ افزایش یافته است. یعنی مردان سه برابر بیش از زنان در این سال ها دچار مشکل شدند.
او ادامه می دهد: تحقیقات نشان داده است که ۳ / ۲۲ درصد متاهل ها و حدود ۴۱ درصد کسانی که همسر فوت کرده یا جدا شده داشته اند دچار ناراحتی های روانی هستند. افراد سالمند ۶۵ سال به بالا بیش از سایر گروه ها حدود ۵ / ۴۳ درصد دچار اختلال روانی می شوند. روستاییان بیش از شهرنشینان و بیسوادان بیش از باسوادان با مشکلات روانی دست و پنجه نرم می کنند.
گلزاری از پنج استان که درصد مشکلات روانی ساکنان آن بیشتر از دیگر استان های دیگر است هم سخن می گوید منتها نامی از این استان ها به میان نمی آورد و معتقد است که اگر خبرش پخش شود اهالی آن استان ها ناراحت می شوند.
بعد از ارایه این آمارها است که گلزاری اظهار می دارد: این وضعیت ما است. ما وضعیت بسامانی از نظر شادی نداریم. شاخص هایی غیر از این آمار هم داریم مثلا افزایش طلاق که در این سال ها چندین برابر شده است. سازمان ثبت احوال که اعلام کرده است؛ اگر در ۱۰ سال پیش از هر هشت ازدواج یکی به طلاق می رسید در زمان حاضر از هر سه یا چهار ازدواج یکی به طلاق می انجامد.
این روانشناس به افزایش میزان خشونت در خیابان ها و خانه ها، آمار افسردگی در جوانان و اقدام به خودکشی ها هم اشاره می کند و از آنها به عنوان شاخص های عینی برای ارزیابی شادی و نشاط در جامعه نام می برد؛ ضمن اینکه خاطرنشان می کند آمارها را می توانید از دستگاه هایی مثل وزارت بهداشت، ثبت احوال و پزشکی قانونی بگیرید. اینها آماری نیست که یک رسانه خارجی گفته باشد. هر چه هست در وضعیت شادی نیستیم.
**انسان شادکام و شکوفا چه کسی است؟
گلزاری که وضعیت شادی و نشاط را در کشور، مطلوب ارزیابی نمی کند در عین حال تعریفی هم از دو واژه نشاط و شادی نیز ارایه می دهد. او از تاریخچه شادی و هیجان های مثبت در روانشناسی می گوید که تقریبا از ۱۹۹۵ به دنیای روانشناسی آمد و بعد رویکردی بسیار جدی، علمی و تجربی با عنوان روانشناسی مثبت ایجاد شد و به سرعت هم رشد کرد.
او از هیجان مثبت و منفی در روانشناسی گفت که به عنوان مثال اضطراب، غم و خشم، سه هیجان شناخته شده و رایج در هیجان های ناخوشایند و شادی، امید، خوشبینی، رضایت از زندگی، عشق، الهام، شگفتی و افتخار هیجان های مثبت به شمار می آید. حوزه روانشناسی مثبت نیز حوزه توجه به هیجانات مثبت است.
این روان درمانگر به صفات مثبت هم اشاره می کند که در حوزه روانشناسی مثبت قرار دارد و فرقش با هیجان های مثبت این است که به طور کلی صفت، عمیق تر از هیجان است و می توان از مهربانی، شکر، صبر، صداقت و شجاعت به عنوان صفات مثبت نام برد.
و اما هیجان ها و صفات مثبت در کجا باید به منصه ظهور برسد؟ گلزاری از نهاد های مثبت هم یاد می کند که نهاد خانواده، مدرسه و حتی جامعه در زمره نهادهای مثبت است و در همین نهادهای مثبت است که هیجان ها و صفات مثبت تجلی می یابد. بر اساس تعریف این روانشناس، نهاد مثبت، نهادی است که هیجان های مثبت در آن سه برابر بیش از هیجان منفی باشد و انسان شادکام هم کسی است که در یک بازه زمانی دو هفته ای میزان شادی و امید و رضایتش حداقل سه برابر غم و اضطراب و خشم باشد و این یکی از مولفه های شادی است.
گلزاری در توضیح بیشتر اینگونه می گوید: فقط خندیدن مولفه شادی نمی تواند باشد بلکه در یک بازه زمانی ما باید ببینیم که آیا میزان هیجان های مثبتمان مثل امید و خوشبینی سه برابر بیش از غم، خشم و اضطراب است یا نه؟ و دیگر آنکه باید صفات مثبت در خودمان، خانواده و جامعه پرورش یابد. صفات مثبتی مثل مهربانی و صداقت نه ریا و نفاق نه تنگ نظری، حسادت، حرص و آزمندی.
یک فرد مثبت صفت های مثبت و هیجان های مثبت دارد و یک جامعه مثبت هم باید محل رشد این هیجان های مثبت، بروز و رشد و پرورش صفات مثبت باشد.
** تفاوت شادی با نشاط
نکته ای دیگر و قابل تامل در سخنان گلزاری تفکیک شادی از نشاط در روانشناسی است و می گوید: ما شادی های حسی و گذرا داریم مثلا در برنامه ای از تلویزیون، چیزی گفته می شود ما هم می خندیم. این خنده، گذرا است. یعنی وقتی برنامه تمام شود این خنده هم می گذرد و به این گذرای ناپایدار و حسی در ادبیات دینی خودمان «نشاط» می گوییم که ضد آن کسالت و خمودگی است. یعنی اگر انسان نشاط نداشته باشد بیحال و خمود است؛ پروین اعتصامی دراین خصوص چنین می سراید؛ کاهلی در گوشه ای افتاد سست – خسته و رنجور اما تندرست.
گلزاری در خصوص این بیت از پروین اظهار می دارد، تندرستی هر چند در کاهل است اما نشاطی در آن نیست. در منابع دینی ما نیز یکی از علایم آدم ها تنبل، بی نشاطی است.
از نظر این روانشناس، اما شادی در یک سطح عمیق تر «شادکامی اصیل» یا شکوفایی نام دارد و به قول حافظ، دیگر لب خندان کافی نیست که دل خرم هم نیاز است.
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست - چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست.
از نظر حافظ نیز لب خندان، نشاطی گذرا اما دل خرم، یک شادی ریشه دار تر است چیزی مثل امید به زندگی، داشتن معنا و هدف در زندگی همان شادی های ریشه دار است.
گلزاری به نقل از کتاب راهکارهای عملی شادکام زیستن از سونیا لوبامیرسکی (اهل روسیه) ۱۲ راهکار برای شادکام زیست وجود دارد که آن عبارت است از اینکه آدم های شاد در روابط اجتماعی، دوستیابی، شغل و درآمد در ازدواج و سلامت روانی و سلامت جسمی در مقابله با فشارهای روانی، رفتارهای نوعدوستانه، خلاقیت و انعطاف پذیری، کار آمد و موفق هستند.
او می گوید: برای سیاستگذاران و مدیران اجرایی کشورها نیز پیشنهاد کرده اند که شاخصه های ملی و عوامل سیاسی مرتبط با شادکامی اینها باشد؛ یعنی میزان پایین طلاق، فعالیت و عضویت در سازمان های مردم نهاد، اعتماد زیاد مردم به دولت و موسسات، مردم سالاری در سازمان ها و ادارات، حکومت داری موثر و مطلوب، درآمد مکفی مردم بدون آزمندی و فزون طلبی، باورهای مذهبی قوی و راهگشا، میزان اندک بیکاری، رضایت شغلی کارکنان و کارمندان، بهره وری و قدرت تولید، سلامت جسمانی و روانی، روابط اجتماعی مثبت و سازنده، سرمایه اجتماعی بالا و رغبت به ازدواج و استحکام خانواده همان شاخصه های ملی شادکامی در جامعه است.
**چه بگویم! بگویم که نشاط چیز خوبی است؟
رضا رفیع - طنز پرداز- از آنجا که قرار است در مراسمی حضور داشته باشد سخنانش را خلاصه می کند و خیلی زود نشست را ترک می کند. او می گوید: ما در این جلسه از چیزهایی (شادی و نشاط) می خواهیم صحبت کنیم که عین نان شب واجب است و اگر جامعه شادی نداشته باشد در همه مسیرها دچار نقص و بیماری می شود. الان من چه بگویم؟ بگویم نشاط چیز خوبی است؟! این را که همه می دانند. شما بگویید چه کنیم که الان دچار نشاط افزون شویم و بتوانیم سالم زندگی کنیم؟ او تاکید می کند: کسانی در جامعه شناسی و روانشناسی راهکار بدهند و مسئولان اختصاص بودجه دهند ما هم در مقام یک طنز پرداز در بخشی که رسانه است در خدمتیم اما به تنهایی این اتفاقات نمی افتد. اگر زیر ساخت های اصلی در جامعه نباشد، تلاش ما برای شاد نگاه داشتن مردم هم بی فایده خواهد بود.
این طنزپرداز می گوید: شادی و نشاط آنقدر در زندگی ها مهم است که حافظ با وجود اینکه به تاثیر شعرش ایمان دارد اما در جایی از همین شعرش مستاصل می شود و می گوید؛ کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد. یعنی اگر نشاط نداشته باشم و غمگین باشم نمی توانم شعری بگویم که امروز از غزلیاتم لذت ببرید. این حافظ است چه برسد به بقیه.
رفیع به گرفتاری های مردم اشاره می کند و معتقد است که امثال حافظ ومولانا هم اگر در عصر فعلی زندگی می کردند، نمی توانستند با این مشکلات شعرهایی به این زیبایی بسرایند. آنها به دنبال تمرکز بودند واین تمرکز درحالی روی می دهد که تامین باشیم و احساس خوشبختی کنیم و احساس ناامنی نکنیم و در این حالت است که می توان اثری هنری خلق کرد. به قول صائب تبریزی که هر سر موی حواس من به راهی می رود - این پریشان سیر را در بزم وحدت بار ده
رفیع به مشکلات اقتصادی اشاره می کند که گریبان مردم را گرفته است این در حالی است که در دین ما نیز بدان اشاره شده است که فقر از در خانه داخل شود ایمان از در دیگر خارج می شود. این ها واقعیت دارد و به قول سعدی شب که شب چو عقد نماز میبندم - چه خورد بامداد فرزندم
تکبیرالاحرام که می گویم تازه یاد مسایل اقتصادی می افتم که این نشاط نمی آورد.تازه عبادتی که باید از سر شادی روح و احساس نیاز به پرستش خدا باشد این حس هم به وجود نمی آید چرا که ذهن درگیر است.
او ادامه می دهد: پس باید بستر سازی اقتصادی و اجتماعی ایجاد شود. دادن آزادی های قانونی و دوری از افراط در مسایل مختلف اجتماعی زمینه ساز تعمیق شادی و نشاط در مردم می شود. بنابراین مردم اگر شاد نباشند و غمگین باشند هر کاری کنیم در واقع انگار نقش آفرینی کرده ایم و همه چیز فقط در ظاهر خللاصه می شود. حتی من طنز پرداز نیز از غمگین باشم، مقابل دوربین مال خودم نیستم و مجبورم که پیش بقیه شاد باشم.
رفیع مردم ایران را مردم شوخ طبعی ارزیابی می کند . نشانه اش این است که ما طنز پردازها دنبال کسانی هستیم که در عمق مشکلات لطیفه و جوک می سازند که بخشی البته خوب نیست اگر سرنوشت انسان به شوخی گرفته شود خوب نیست اما در عمق بسیاری از مشکلات این شوخ طبعی را می بینید که یک عنصر مقاومت به شمار می آید انگار مردم با شعر و طنز می خواهند در برابر مشکلات، مقاومت کنند.
او به بیلبوردهایی در شهر اشاره می کند که روی آنها نوشته شده است «لبخند بزنید»! به شهردار گفتم که این شعار بسیار خوبی است اما این ها شادی گذرا است و شادی و شادمانی اصیل و عمقی به شمار نمی آید که احساس خوشبختی کنیم. به عنوان مثال، من که از دکتر بیرون می آیم وباید بروم پول پرداخت کنم تا بیمار را در بیمارستان بستری کنند و دنبال چند میلیون پول می گردم. در ترافیک گیر کرده ام، اینترنت سرعت کم دارد و روی اعصابم رفته است، دیدن این شعر و شعار چه حسی به من می دهد؟ ایا واقعا از ته دل می خندم و شاد می شوم؟ چه بسا عصبانی شوم و یک حرف چاله میدانی هم مثل معاون فرهنگی شهرداری یکی از شهرها هم بگویم.
به گفته رفیع فیلم ها از جمله فیلم هایی کمدی کارگردان هایی مثل کمال تبریزی نیز نمی تواند حس خوب و شادکامی را به مردم دهد چرا که اگر زیرساخت ها و سیاست های کلان در جامعه درست سمت و سو داده نشود و طبق روایت امام صادق و روانشناسی مثبت گرای امروز پیش نرویم، کار به جایی نمی بریم و این مصیبتی است که از درون احساس شادی نکنیم.
یکی را دیدمش توی خیابان - لبی خوش خنده و خوشحال دارد
جلو رفتم ببینم خنده اش را- ولی دیدم لبش اشکال دارد.
او ادامه می دهد: خنده ها ممکن است به خاطر اشکال لب باشد یا تقلید و خیلی مسایل دیگر؛ اما دل طرف شاد نیست این مصیبت اصلی است که کسی از درون احساس شادی نکند.
رفیع در آخر سخنانش تاکید می کند: مخلص کلام اگر می خواهیم طبق روایت اهل بیت، شادیمان در چهره باشد و غممان در قلبمان باشد باید همه زمینه ها و فضای لازم به وجود آید.
** شادی بستر اجتماعی دارد
محمد سعید ذکایی، جامعه شناس است. او وقتی در مورد شادی صحبت می کند آن را دارای وجوهی می داند. مثلا یک وجه شادی، فردی است و وجه دیگر دارای بستری اجتماعی است. قطعا وجوه جدی مثل روانشناسی مثبت که در ایران نیز بدان توجه شده است در انتهای آن، همان شادی فردی است مثلا وقتی فرد به موفقیت فکر می کند و یا تلاش می کند که محیط پیرامون خودش مثل خانواده را شاد کند همان وجه فردی است که اگر چه خوب است اما در عین حال کانون تمرکزش از این دایره فردی، خیلی فراتر نمی رود.
او وقتی به شادی در بستر اجتماعی اشاره می کند این نکته را مورد توجه قرار می دهد که شادی به تایید دیگران را نیاز دارد یعنی فرد می خواهد تایید دیگران را برانگیزاند. شادی به این نیاز دارد که فضایی ایجاد شود و حسی ایجاد شود که فرد از شاد بودن دیگران شاد شود و از شاد ماندن دیگران حس خوبی به او دست بدهد. بنابراین شادی را در خلوت و انزوا نمی توان دنبال کرد.
ذکایی به عنوان یک جامعه شناس عمدتا علاقه مند به این است که آن چیزهایی که خاص جامعه ایرانی هست یعنی شادی نکردن یا شادی کردن یک جامعه را استخراج کند و ببیند آن مفهوم کلیدی و حساسیت برانگیز کجا هست و برای رسیدن به آن به قناعت و اجحاف اشاره دارد.
او وقتی از قناعت سخن می گوید منظورش عسرت، تنگدستی و ساختن یا به تقدیر پناه بردن نیست. قناعت به معنای یک باز اندیشی به سهم و رسالتی است که فرد به عنوان عضوی از جامعه و نسبت به پیرامون خودش دارد. قناعت، مسئولیت اجتماعی و باز اندیشی داشتن نسبت به آنچیزی است که یک جامعه پایدار و سالم را می سازد. مثلا فرد نسبت به محیط زیست، روابط اجتماعی، حمل و نقل و ترافیک، روابط خانوادگی و حرفه ای و شغلی نوعی مسئولیت اجتماعی داشته باشد. فردی که در این موقعیت قناعت دارد یعنی کسی است که اصطکاک و تزاحمی با منافع دیگران ایجاد نمی کند. قناعت به معنای ظرفیت ایجاد و نوعی نگاه هست که به واسطه آن، شادی فردی در تزاحم با شادی جمعی دیگران قرار نگیرد و رفاه دیگران را تضییع نکند.
و اما سویه دیگری که این جامعه شناس بدان می پردازد، اجحاف است که غربی ها به تعبیر ذکایی به آن، Abuse می گویند. این جامعه شناس به این جا که می رسد تلاش می کند تا مفهوم اجحاف را کمی ساده تر کند و با یک فضای مفهومی ساده تری صحبت کند و به همین علت به فضای مفهومی زرنگی نزدیک می شود و می گوید: ما ایرانی ها اهل زرنگی هستیم. یعنی می دانیم که برای چه می خواهیم و چگونه زرنگی کنیم. می دانیم و حاصل آن چیست. اما در مفهوم اجحاف که من آن را به زرنگی ترجیح می دهم این است که یک وجه انفعالی یا سلبی هم دارد. گاهی نمی دانیم که این کاری که می کنیم چه عواقبی برای خودمان و جامعه مان دارد. به عنوان مثال آشغال را از ماشین پرت می کنیم و در هوای معتدل به جای اینکه شیشه ماشین را پایین بکشیم آن را بالا می دهیم و کولر روشن می کنیم.
ذکایی، اجحاف را فقط به بعد اقتصادی خلاصه نمی کند و آن را دارای ابعاد اجتماعی، سیاسی، فردی و زیست محیطی می داند که وجوه مختلف زندگی ما را فرا می گیرد.هم ایجابی و هم سلبی، هم آگاهانه و هم ناآگاهانه است. ضمنا اجحاف، سلسله مراتبی است یعنی اگر من به کسی اجحاف کنم او هم تشویق می شود. گاهی ناچار می شویم به دیگری اجحاف کنیم. یک چرخه معیوبی از زور گفتن و حق خوردن تشکیل می شود.
به گفته ذکایی، اجحاف، حتی آموختنی هم هست یعنی بچه های ما هم یاد می گیرند. جالب اینجاست که اجحاف فقط در سطح خرد نمی ماند و نهاد ها هم آن را عملی می کنند که در نتیجه آن، به عنوان نمونه وقتی ساختاری برای من جریمه بریده و یا مالیاتی پیش بینی کرده است که فراتر از توان من است حس مورد اجحاف قرار گرفتن در من ایجاد می شود.
وقتی به اینجا می رسیم، ذکایی می خواهد ارتباط اجحاف و قناعت را با شادی بیان کند. از نظر او یکی از بزنگاه هایی که باید روی آن تمرکز کرد، ارتقاء دادن شرایطی است که آن حس قناعت را تامین می کند و از طرفی شرایط اجحاف را محدود و مسدود می کند. یعنی مثلا فرد در تزاحم با دیگران نباشد و از طرفی دیگر اگر مالیاتی نیز می دهد فکر نکند در حقش اجحاف می شود بلکه آن نوعی مسئولیت اجتماعی می داند که باید آن را ایفا کند.
** چگونه می توان فضای شادی را ایجاد کرد؟
این جامعه شناس، در پاسخ به این سوال به سراغ خانواده می رود و اظهار می دارد: در زمان حاضر خانواده در ایران در تربیت کردن و اجتماعی کردن بچه ها و هنر لازم برای یاد دادن مهارت های اجتماعی را ندارد. مدارس هم کاستی هایی دارند به عنوان نمونه، بچه دیپلم می گیرد و اما نیاموخته است که چگونه احساسات خود از جمله خشم را به موقع کنترل کنند و با اولین برخورد در کوچه یا خیابان بر افروخته می شود، دعوا می کند و چاقو می کشد. این در حالی است که کنترل خشم چه فیزیکال و چه زبانی نسبت به هر مقوله ای مثل فرد یا حتی در فضای مجازی یکی از مهارت های پایه ای به شمار می آید.
در زمان حاضر افراد در جامعه ایرانی گرفتار چیزهایی مثل عطش منزلت از عنوان و لقب آکادمیک تا داشتن و تملک بیشتر را دارند. بیشتر افراد از کارشان لذت نمی برند و آن را به مثابه یک تکلیف تحمیلی نگاه می کنند. شادی های ایرانی ها مصرف، پیش آمدی و تبعی شده است مثلا اگر دولت، دو روز را یک دفعه تعطیل اعلام کند خیلی ها تصمیم می گیرند به سفر بروند و بعد با مشقت ناشی از ترافیک سنگین در جاده برمی گردند. عدالت، برابری، حداقل دسترسی ها، پیش بینی پذیری برای همه عنصر مهمی در امنیت روانی است که ما به تدریج با آن فاصله گرفته ایم و روی امید اجتماعی ما هم تاثیر گذار گذاشته است. نمی دانیم که بچه هایمان چه زمانی باید یاد بگیرند و با طبیعت دوست باشند و از آن لذت ببرند یا اینکه کار داوطلبانه انجام دهند. بدبینی و بی اعتمادی در جامعه زیاد است. برچسب هایی درست می کنیم و به آن دامن می زنیم و دسته ای را خودی و غیر خودی می شماریم که در پی آن شکاف هاست که دامن زده می شود.
تصحیح این بازنمایی ها کار حوزه هنر است. برمی گردد به نظریه قناعت واجحاف اینکه هر چه یک نسل را به یک معنایی یک تمدن را با حس و تجربه و درک و شناخت و قانع بودن به توانایی و قابلیت های جامعه سازگار کنیم و از آن طرف، هر چه بیشتر افراد را از وسوسه های اجحاف، دور و قانون را اجرا کنیم – به ویژه قانونی که قبح آن را آقازاده ها با تخطی از آن بهم ریخته اند - می توانیم میزان شادکامی ها را در جامعه بالا ببریم و آن را به خودمان و نسل های بعدی امانت می دهیم.
گزارش از:لیلا خطیب زاده
منبع: ایرنا
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.