این کتاب، نخستين رمانی است که درباره واقعه پنجم آذر 1357 گرگان نوشته شده و بسياری از شخصيتهای اين رُمان، شخصيتهای واقعی هستند و در طول داستان، نقش روحانيون، روشنفکران و عامه مردم در شکلگيری انقلاب در گرگان و حومه اين شهر به خوبی منعکس شده و تمامی شهدای 5 آذر گرگان در آن حضور دارند.
خلاصه داستان: داستان ابتدا با سه ماجرا به طور موازی شروع میشود. در روز نهم فروردين 1357 شخصی انقلابی به نام «محمد جوانمرد» با نام مستعار شاهين، که جوانی انقلابی و رابط مرکز با استانهای شمالی است، از تهران به سمت گرگان در حرکت است. او به دختری به نام ستاره نوة مشرحمان ـ که از انقلابیون گرگان است ـ علاقه دارد و قرار است با او ازدواج کند تا اين ازدواج باعث ماندن او در گرگان بشود و فعاليتهای انقلابی در گرگان، با حضور او حرکت و جنبش بيشتری پيدا کند.
همزمان، جوانی که اهل تربتجام است و بعدها میفهمیم که او نیز شاهین نام دارد و دزدی عيارمنش است، به ويلای تيمسار مزين در رامسر دستبرد میزند و چند جزوة چريکی و انگشتر طلا را که تيمسار آنرا برای روز تولد شهبانو در گاوصندوق گذاشته بوده، میدزدد و ضمن درگيری با نگهبان، در حالیکه از مچ پا آسيب ديده، میگريزد و سوار وانتی گذری میشود که به سمت گرگان میرود. راننده که با ديدن وضع ظاهری او، تصور میکند يکی از انقلابيون است، او را به مطب شکستهبندی در گرگان میرساند و سارق که هيچ اطلاعی از اوضاع سياسی ندارد، بين راه، برای اولين بار، خبرهايی از اعتصابات مردم میشنود و از اينکه انقلابیها همواره بايد هويت خودشان را مخفی نمايند و مأموران همواره به دنبال آنها هستند، بين خودش و آنها نوعی اشتراک در رفتار میبيند.
همزمان با دو ماجرای فوق، در مسجد گلشن در گرگان نيز به مناسبت چهلم شهدای تبريز (کشتار 29 بهمن 1356) مراسمی برگزار شده و انقلابيون ضمن شنيدن سخنرانی انقلابی حاجآقا نورمفيدی، از شاهينی صحبت میکنند که بیصبرانه منتظرش هستند. سرگرد تیموری از ادارة ساواک گرگان در جاده تهران به شمال، شاهین را تعقیب میکند و در نهایت او را به قتل میرساند . شاهين سارق در مطب با مشرحمان (پيرمرد انقلابی) و ستاره که به خاطر دررفتگی دستش همراه برادر و پدربزرگش به آنجا آمده، آشنا میشود .مشرحمان به خاطر غريب بودنش و خصلت جوانمردی که در شاهين میبيند و با ديدن اتفاقی جزوات چريکی در ساکش، تصور میکند سارق جوانی انقلابی است، به او کمک میکند و او را به خانهای در محله شازدهقاسم که محل جلسات و کارهای تبلیغاتی انقلابیون است، میبرد.
شاهين که انقلابی بودن را بهترين راه مخفی ماندن در وضعيت خودش میداند، انکار نمیکند که انقلابی نيست و مشرحمان که سردوگرم روزگار را چشيده، با ديدن چند حرکت او، هر چند پی به شخصيت او میبرد، اما به خاطر خصلت جوانمردانه و غريب بودنش، به روی خودش نمیآورد و از او میخواهد تا بهبودی کامل، در آن خانه بماند. در ادامه داستان، مشخص میشود که سرگرد هوشنگ تیموری (مأمور ساواک) که قاتل شاهين انقلابی است، در دوران کودکی با خانواده مش رحمان در یک حیاط زندگی میکردهاند و به همين خاطر، به ستاره علاقهمند است، اما مش رحمان و ستاره به او علاقهای نشان نمیدهند. شاهین که فهميده در اين مدت برخی حرکاتش هيچ سنخيتی با انقلابیها ندارد، از ترس اينکه مبادا تداوم آن حرکات ناشيانهاش مشرحمان را متوجه اصل شخصيتش نمايد، تصميم میگيرد خانه واقع در شازدهقاسم را ترک کند.
لذا به خاطر خوی و خصلت سارق بودنش، دستگاه پلیکپی را از خانه میدزد و به بازار مالخرها و دستفروشها میبرد تا بفروشد و بعد هم برود به سمت تربتجام، اما متوجه میشود که خرید و فروش آن دستگاه جرم است. شاهین که باز هم خبط بزرگی کرده، تصميم میگيرد گرگان را ترک کند، اما شاگرد قهوهخانهای که آشنای مشرحمان است، او را میبيند و به همين خاطر شاهين مجبور میشود دستگاه پلیکپی را ببرد و سر جایش بگذارد. در غياب شاهین، مأموران شهربانی با گزارشی که مخبرشان (تيمور واکسی) از مقابل قهوهخانه داده، به آنجا میریزند، غافل از اينکه شاهین دستگاه را به سرقت برده تا بفروشد بود. خبر ريختن مأمورها به خانه، به مشرحمان میرسد.
يکی از جوانهای انقلابی به شاهين سوءظن میبرد و زمانی شاهين برای بازگرداندن دستگاه به خانه میرسد که مأموران دست خالی رفتهاند و مشرحمان آنجاست. شاهين، خجل از کاری که کرده، میخواهد از آنجا برود، اما مشرحمان آن کار شاهين را که باعث نجات خانه و مخفی ماندن فعاليتهای انقلابی شده، به فال نيک میگيرد و عليرغم اينکه به شخصيت اصلی شاهين پی میبرد، اين موضوع را از ديگر جوانهای انقلابی مخفی کرده و از شاهين نيز میخواهد همچنان در آنجا بماند.
شاهين که به بزرگمنشی مشرحمان پی برده، خودش را مديون او میداند و از طرفی، به خاطر علاقهای که در برخورد اوليهاش در مطب به ستاره پيدا کرده، با اشتياق آنجا میماند و در انجام کارهايی نظير تکثير پيامها، اعلاميهها، شبنامهها و تکثير نوار سخنرانیهای امام و روحانيون گرگانی، به انقلابيون کمک میکند و همزمان، ضمن نشست و برخاست با انقلابيون مذهبی ـ که بعدها در واقعه 5 آذر گرگان به شهادت میرسند ـ کمکم با انقلاب و آرمانهايش آشنا و پايش به مسجد باز شده و فردی نمازخوان میشود.
مشرحمان وديگر انقلابيون گرگانی، کمکم خبر کشته شدن شاهين انقلابی را در جاده شمال میشنوند. صالحی (معلم ادبيات) که مذهبی و انقلابی و طبع شاعری هم دارد، علاقمند به وصلت با دانشآموزش يعنی ستاره بوده، به خاطر موضوع خواستگاری شاهين انقلابی، آنرا مطرح نکرده است. وقتی خبر قتل او میرسد، صالحی در حياط مسجد، در حضور شاهين دوم، از مشرحمان اجازه میخواهد تا با مادر پيرش به خواستگاری ستاره بيايد که با موافقت مشرحمان همراه است.
شاهين که دل به ستاره بسته و در آن مدت، يکی از انگيزههای قوی ماندنش در آن خانه و آن شهر، همان است، تصميم میگيرد برای هميشه آنجا را ترک کند، اما با تماسی که با پيرزنی بيوه که همسايهشان در تربتجام است، میگيرد، متوجه میشود که دراين مدت، مأموران برای يافتنش به منزلش مراجعه کردهاند. پيرزن همسايه که خبر از موضوع ندارد، مأموران را دوستان شاهين میپندارد و موضوع را به شاهين میگويد و در گفتگوهای بين آن دو، متوجه میشويم که شاهين سرقتهايش را برای کمک به مستمندان و رفع مشکلات معيشتی و اجتماعی آنها انجام میداده است.
با شنيدن اين خبر، شاهين مجبور میشود در گرگان بماند غافل از اينکه تيمسار مزين (نماينده شاه در املاک و مستغلات دربار در گرگان و دشت)، ضمن بيان موضوع سرقت انگشتری مخصوص فرح به رئيس اداره آگاهی تهران، از او خواسته است تا بهترين مأمور خود را برای يافتن سارق اعزام نمايد و سروان احمدی، با همان ماموريت، ردش را از رامسر زده و به گرگان رسيده و در هتل ميامی اقامت کرده است. سرگرد تيموری (مأمور ساواک) موضوع خواستگاری دومين رقيب عشقی خود (يعنی صالحی) از ستاره را از حسن میشوند که برادر بزرگ ستاره است و به واسطه نامهنگاریهای سرگرد تيموری، در اداره ساواک، به خدمت سربازی مشغول است.
او با شنيدن اين موضوع، به فکر ازبين بردن او میافتد و به بهانه فعاليتهای انقلابیاش، او را بازداشت و در نيزارهای کنار ساحل او را میکشد. برادر کوچک ستاره (حسين) که مشغول ماهیگيری است، ناخواسته، تنها شاهد آن قتل است ولی در تاريکی، هويت قاتل را که سرگرد تيموری است، تشخيص نمیدهد. مشرحمان و خانوادهاش برای حفظ آبرو و ترس از جان حسين که شاهد قتل بوده، به همه اعلام میکند نامزد نوهاش (صالحی) بنا به دستوری که از امام و اطرافيانش رسيده، سريعاً مجبور به ترک آنجا و رفتن به نزد آنها شده است. شاهين با شنيدن اين خبر و با اين تصور که رقيب عشقی ديگری ندارد که خواستگار ستاره باشد، اميدوار و با انگيزه، زندگی در بين انقلابيون در خانه واقع در شازدهقاسم را ادامه میدهد.
او ضمن همراه شدن با هر کدام از افراد انقلابی که بعدها در 5 آذر گرگان شهيد میشوند، در کارهای تبلیغاتی آنها کمک می کند و در کنار انقلابیون و مردم، پای سخنرانی روحانيون مبارز گرگان مینشيند، در راهپیمایی شرکت میکند و کم کم سعی می کند خوی و خصلت گذشته خویش را فراموش کند و فردی صالح و نمازخوان باشد . در ادامه ماجرا، سه تن از علمای گرگان تبعید میشوند. مادر ستاره با فهميدن ماجرای قتل نامزد دخترش (صالحی) قلبش میگيرد و به بيمارستان میافتد. برای عملش نیاز به پول دارند.
سرگرد تيموری که متوجه موضوع میشود، قصددارد هزينه عمل مادر ستاره را بدهد اما مشرحمان نمیپذيرد. شاهین انگشتر گرانبهایی را که از ویلای تیمسار مزین ربوده، به طلافروشی میبرد تا بفروشد، اما متوجه میشود که طلا فروش که فهميده انگشتر سرقتی است، قصد دارد او را لو بدهد. لذا با بيان اين که انگشتر از مادرش به ارث رسيده، به مش رحمان میدهد تا نزد تاجری گرو بگذارد و پول عمل دخترش را بگيرد. حاج مرتضی زمردی که تبعیدی انقلابی است و قبلاً زرگر بوده، با ديدن انگشتر، قيمت آنرا یک میلیون تومان تخمين زده و به او اطمينان میدهد که نمیتواند انگشتری قديمی و معمولی باشد. بعد هم بیآنکه انگشتر را گرو بردارد، هزينه عمل را میدهد و مشرحمان، با اينکه میفهمد شاهين به او دروغ گفته، به خاطر نيت خيرخواهانهای که داشته، چيزی بروز نمیدهد و انگشتر را به دخترش میسپارد تا نگهداری نمايد. سروان احمدی که برای يافتن سارق ويلای تيمسار مزين در گرگان است و در اين مدت به تمام جاهايی که فکر میکرده اين تيپ افراد با آنجاها مرتبط باشند (نظير عرقفروشیها، مالخرها، کابارهها و...) رفته و نشانی از شاهين نمیيابد، در آخرين لحظات نااميدی، متوجه میشود که شاهين در پی فروش انگشتر به جواهرفروشی رفته است.
پس، با اطمينان بيشتر به پی گیریهايش ادامه میدهد. در طول داستان، متوجه میشويم که همسر سروان احمدی زنی مسلمان و نمازخوان است و مدام از طريق تلفن، از شوهرش میخواهد که مبادا دستش به خون کسانی آغشته شود که برای اعتراض به خيابانها میريزند. شوهرش سروان احمدی نيز هر چند کاری به سیاست ندارد، اما گرايشهای مذهبی دارد. او که فرزندی ندارد و در آرزوی داشتن فرزند است، بالاخره متوجه میشود که همسرش باردار است و به همين خاطر، طبق توصيه همسرش، تصميم میگيرد برای ادای نذر، به سقاخانهای در گرگان برود. همزمان، شاهين نيز برای شفای مادر ستاره در سقاخانه است. در يک لحظه، آن دو با هم روبرو میشوند و در نهايت، شاهین از دست او میگریزد.
در ادامه رمان، به وقايع بعد از تبعيد سه روحانی بزرگ گرگان و راهپيمايیهای مردم و اقدامات مأموران شهربانی و... اشاره میشود که در همة آنها شاهين و انقلابيون گرگان حضور فعال دارند. تا اينکه به دنبال واقعه 29 آبان 1357 شهر مقدس مشهد و هتک حرمت به حرم امام رضا (ع) و تیراندازى ماموران رژیم پهلوى به زایران که شهادت تعداد زیادى از آنها رادر پی دارد، حضرت امام (ره) در پيامی، مردم تمام کشور را به اعتراض به این حادثه فرامیخواند. شاهين که به کمک انقلابيون گرگانی در توزيع اعلاميه امام مشارکت فعال دارد، در روز موعود، يعنی در روز پنجم آذر 1357، همراه با مردم گرگان در مسجد گلشن حضور میيابد.
سروان احمدی نيز که شاهين را در ماجرای تحصن مقابل دادگستری گرگان ـ که به نشانه اعتراض به بازداشت برخی فعالان انقلابی ترتيب داده شده بود ـ ديده و متوجه شده است که او در اين مدت با انقلابیها مراوده داشته و به همين خاطر ردی از او در جاهايی که معمولاً محل آمد و شد سارقين است، مشاهده نکرده است، برای بازداشت او، با اطمينان از اينکه او را خواهد يافت، در مسجد حاضر میشود. شرح جزئيات ماجرا در کتاب میآيد و سروان احمدی که برای بازداشت شاهين به آنجا آمده، با شروع تيراندازی و با ديدن اوضاعی که پيش آمده، مجبور میشود به همراه شاهین به مجروحين کمک کند. آن دو، طی ماجرايی به بيمارستان پهلوی (5آذر کنونی) میرسند و در آنجا، شاهين با پيکر شهدايی مواجه میشود که در آن مدت با آنها نشست و برخاست داشته و... بالاخره شاهین از ناحيه کتف دست، مجروح و در همان بيمارستان بستری میشود.
سروان احمدی ستاره و مشرحمان را بالای سر شاهين میبيند و خودش را يکی از دوستان قديمی شاهين معرفی میکند و به اين ترتيب، صبح روز بعد از واقعه 5 آذر، سروان احمدی شاهين را بازداشت و به سمت تهران حرکت میکند و اين در حالی است که شاهین ـ که تا آن موقع راز دلش مبنی بر علاقمندیاش به ستاره را مخفی نگه داشته ـ طی ماجرايی، تازه پی برده است که ستاره، راز دلش را فهميده و به همين خاطر، هر چند دارد همراه سروان احمدی به تهران میرود، اما امیدوار است برگردد و دوباره با ستاره ازدواج کند.
ناشر: انتشارات «شهرستان ادب»
سال نشر: 1392
تعداد صفحات: 600 صفحه
جوايز ادبی: برنده لوح تقدیر در پنجمین دورهی جشنوارهی داستان انقلاب (سال ۱۳۹۱)، لوح تقدیر در بیستوششمین دوره جایزهی کتاب فصل (سال ۱۳۹۲) و لوح تمجید در دوازدهمین دوره جشنواره قلم زرین (سال ۱۳۹۳)
...
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.