از همان سال هشتاد که به صورت حرفهای و قبل تر از آن غیر حرفهای شروع به کار خبرنگاری کردم هیچ کس به دیده خوش به این حرفه من نگاه نکرد. یکی دو سال که این حرفه را ادامه دادم کم کم اطرافیان اعتراض کردند که کی میخواهم دنبال یک کار باشم. اما برای منی که این حرفه را به عنوان کار اصلی ام انتخاب کرده بودم هیچ کاری غیر از این در تصورم نبود، حتی برای اینکه ثابت کنم میخواهم به صورت حرفهای این شغل را ادامه دهم، با تشویق آقای کاظمی مدیر مسئول همزیستی در مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها دورههای روزنامهنگاری دیدم و دیگر کسی جلودار من برای ادامه دادن این حرفه نبود.
من سال ها در این حرفه بودم و با تمام سختیهایش، کاستیهایش، تحقیرهایش و با تمام خطوط قرمزش، کار در این حرفه برای من لذتبخش بود.
این روزها که با کمی فاصله، دوباره به مطبوعات برگشتم وقتی که مطلبی می نویسم و بازخوردهای آن را چه منفی و چه مثبت میبینیم فکر میکنم این نتیجهی سالها تلاش در این حرفه است.
خبرنگاری را اگر بشود شغل حساب کرد زمانی جزو مشاغل سخت به تصویب رسید و چه این تصویب در این کشور به طنز می ماند. چرا که خبرنگاران حقوق شان را به زور میگیرند چه برسد به اینکه مزایای سخت بودن شغل را نیز دریافت کنند. من که خود آلوده این حرفه ام وقتی روز خبرنگار میشود یاد روزهایی می افتم که ارگان های مختلف برای برگزاری تجلیل از مقام خبرنگار از هم پیشی میگرفتند و در مقابل دادن هدیه ای مثلا ظرفی ظروفی و نهایت اگر لطف کنند کارت هدیه ای انتطار داشتند تا خبر تجلیل آنها را در جای خوب نشریه درج کنیم. چه تجلیل های حقیرانه ای.
اصلا یک مطبوعه باید بنگاهی اقتصادی باشد و وقتی نیست تا حقوق کارمندانش را تامین کند معلوم است که روابط عمومیهای ادارات به خودشان حق دهند تا برای خبرنگاران تعيين تکلیف کنند. اصلا این فقط خاص استان گلستان نیست. تهران هم که بودم چند باری به یکی از روزنامههای خیلی پرطرفدار و البته غیردولتی رفتم. خواستم آنجا کار کنم. در یکی از این سر زدن ها متوجه شدم که برای دریافت حقوق باید توی نوبت باشند. به موقع حقوق شان را دريافت نمیکنند. به دلیل ماهیت اقتصادی نشریه ای که کار می کردم (مناقصه مزایده) همیشه به موقع و با احترام حقوق دريافت میکردیم. صحنه دريافت حقوق آنها را که دیدم از کار در آنجا منصرف شدم. البته من باز ترجیح می دادم در نشریه ای کار کنم که اعتبار بیشتری داشته باشد اما یکی از دبيران تحریریه این نشریه من را از کار در آنجا منصرف کرد.
در مطبوعات غیردولتی یا مستقل ایران به دلیل اینکه به عنوان یک بنگاه اقتصادی دیده نمیشوند و حتی امکان تبدیل شدن به بنگاه را ندارند خبرنگاران چنین سرنوشتی دارند. عدم تامین و نداشتن امنیت شغلی. تنها و تنها علاقه است که آنها را پایبند به حرفه شان میکند.
من برای این روز قصد ندارم متنی از بایدها و نبایدهایی که باید برای خبرنگاران در نظر گرفته شود بنویسم چراکه آن را که عیان است چه حاجت به بیان است. خیلی هم نوشته شد، از وضعیت بیمه شان بگیر که یک دفعه حذف شد و منوط کردند به این مدرک و آن مدرک و ثبت در سمان و غیره تا الی آخر نگرانی از نوشتن که مبادا خطوط قرمز را رد کرده باشند.
من این نوشته را برای تجلیل از خود خبرنگارم نوشتم و برای تجلیل از همه خبرنگارانی که در استان گلستانم کار میکنند و بیشترشان را می شناسم و میدانم در چه شرایطی کار میکنند. حتی این روز را تبریک میگویم به همان خبرنگارانی که با اینکه دست به قلمان خوبی بودند از مزیت این حرفه که ارتباطات است استفاده کرده و صاحب شغل در روابط عمومیها شدند. همچنین یادی میکنم از خبرنگار فقیدمان سمیه عرب عزیز. روحش شاد، یادش گرامی.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.