گفت و گو: تاج محمد کاظمی
اشاره:
در چهار دهه بعد از انقلاب بدون تردید تلویزیون از جمله رسانههایی بوده است که علاوه بر نقشآفرینی در عرصه خبر و اطلاعرسانی، طور شگفتانگیزی در عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه حضوری فعال داشته و توانسته در تحولات مختلف تأثیرگذار باشد.
یکه تازی، دربرگیری بالا، تأثیرگذاری فوری و مهمتر از همه انحصاریبودن این رسانه باعث شده است همه کنشگران در عرصههای مختلف از سیاست، اقتصاد و فرهنگ گرفته تا ورزش، محیطزیست و امور بینالملل نسبت به برنامههای تلویزیون حساس باشند و با توجه به موضعگیریهای این رسانه به تعریف و تمجید یا انتقاد و شکایت از آن بپردازند.
عمده نظرات این کنشگران اما نشان میدهد تلویزیون با وجود جایگاه ویژهاش خیلی کم به رسالت، وظایف و کارکردهای حرفهای و تخصصی خود به عنوان یک رسانه عمومی که خود از آن به عنوان رسانه ملی نام میبرد، توجه دارد و به جای مشارکت دادن اهل فن در تولید برنامهها و لحاظ کردن خواستها و سلایق اکثریت مخاطبان، به آنچه که خود تشخیص میدهد عمل میکند و ضرورتی هم احساس نمیکند که در قبال عملکردش به افکار عمومی پاسخگو باشد.برای بررسی جایگاه و عملکرد تلویزیون و میزان پاسخگویی مسئولان این رسانه با دکتر محمد مهدی فرقانی، روزنامه نگار پیشکسوت، استاد علوم ارتباطات و عضو هیأت علمی و رییس دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی به گفتگو نشستیم.
*یک رسانه چگونه میتواند به مرجع قابل اعتماد مردم تبدیل شود؟
برای تبدیلشدن یک رسانه به مرجع چندین عامل مهم و تأثیرگذارند که بعضی از آنها اهمیت بیشتری دارند و بعضیها نیز در درجات بعدی،شأن و اهمیت مییابند. به بیان دیگر بایستی بستهای ازعوامل شکل بگیرد تا یک رسانه تبدیل به مرجع شود. هر رسانه به مرور و در طول زمان و به واسطه عملکردش، مرجع میشود ولی میتواند در طرفه العینی مرجعیتش را از دست بدهد یا با یک عملکرد ضعیف و غیرحرفهای، مرجعیتش زیر سئوال برود.
شاید بهدست آوردن مرجعیت نسبی آسانتر از حفظ آن در دراز مدت باشد ولی درهر صورت برای بهدست آوردن مرجعیت رسانهای لازم است آن رسانه قبل ازهرچیز درچارچوب اخلاق حرفهای عمل کند. این اخلاق حرفهای در روزنامهنگاری حرفهای مبتنی برچند عنصر است:
۱ـ رعایت صحت، دقت و امانتداری
۲- احترام به حقوق مخاطب
۳- توجه به اعتبار منبع
۴- تأمین نیازهای مخاطب
۵- قرارداشتن در جبهه مردم، نه در جبهه قدرت
۶- رعایت حرمت، حیثیت و آبروی افراد و گروها و حراج نکردن این ارزشها
بنابراین جلب اعتماد مخاطب در دراز مدت اتفاق میافتد و وقتی مردم اطمینان پیدا میکنند که این رسانه صدای آنها و بازتاب دهنده نیازها، علایق و منافع آنهاست که منافع و مصالح عمومی حرف اول را در آن رسانه بزند، چه آن منافع با منافع قدرت هم راستا باشند و چه نباشند. به بیان دیگر، محور و اساس در کار رسانهای، مردم و حقوق و مصالح آنها و داشتن اعتبار به عنوان مرجع خبری، مرجع اطلاعاتی و مرجع دانشی است و اگرهرکدام ازاین اصول نقض شوند، میتوانند به کلیت داستان لطمه بزنند.
اخلاق حرفهای به زبان رسانه نیز برمیگردد، یعنی زبان رسانه نباید زبان توهین کننده، و خصمانه باشد یا هتک حرمت کند، بلکه باید زبان تفاهمی، توأم با احترام به حقوق مخاطب، رعایت راستی، عدالت، توازن و انصاف باشد. اینها مهمترین اصول روزنامهنگاری حرفهای هستند.
و بالاخره این که یک رسانه زمانی به یک مرجع قابل اعتماد تبدیل میشود که مخاطب در زندگی روزمره و به تدریج به این نتیجه برسد که میتواند به این رسانه اعتماد کند.
*با این تعریف مرجعیت تلویزیون ایران (سیمای جمهوری اسلامی ایران) را چگونه ارزیابی میکنید؟
در کلام نهایی به نظر من تلویزیون از این حیث موفق نبوده است، حتی اگرآمار و ارقامی که اعلام میشوند خلاف این را بگویند؛ چرا که ما در تجربه حرفهای و زندگی روزمرهمان مشاهده میکنیم که تلویزیون مرجع نیست. اگر مرجع بود، این همه گرایش و علاقه احیانا به رسانههای برون مرزی نبود و مردم حتی برای کسب اطلاعات روزمره، رسانههای بیگانه را به رسانههای داخلی ترجیح نمیدادند.این مسأله، نشانه شکاف و بیاعتمادی و ناشی از تجربهای است که مخاطب در طول زمان در مواجهه با رسانهای مانند تلویزیون کسب کرده است. اگر رفتار تلویزیون با دولتها و مراجع قدرت از یک طرف و با شهروندان از طرف دیگر، رفتار تعریف شده و ثابتی نباشد بلکه فقط برخی از مراجع قدرت را نمایندگی کند و مردم، چه در قالب نهادهای مدنی و چه به صورت فردی و عمومی درتولید محتوا مشارکت نداشته باشند، با گذشت زمان این رفتار محک میخورد و ارزشگذاری میشود.
رفتار یک رسانه به ویژه در بزنگاهها، محک میخورد و گرنه درحالت عادی که هر رسانه کار خودش را میکند و خبرش را میدهد. در بزنگاهها یعنی در شرایطی که رویداد و اتفاق مهمی در جامعه مطرح میشود که میتواند در سرنوشت عمومی تأثیر بگذارد، متأسفانه تلویزیون ما با آنچه که تلقی عمومی اقتضا میکند همراهی ندارد و در نتیجه، این بحران اعتماد که الان به نظر میرسد وجود دارد در رابطه بین مخاطب با تلویزیون ایجاد شده است.
از سوی دیگر اگرمردم به فیلمهای سینمایی و تلویزیونی، سریالها و برنامههای سرگرمی اقبال نشان میدهند، معیار خیلی خوبی برای سنجش اعتماد عمومی نسبت به تلویزیون نیست،چرا که اعتماد با اخبار، تفاسیر و گزارشهای مرتبط با حوزههای سیاسی و اجتماعی شکل میگیرد و تلویزیون دراین زمینه طبیعتا چندان موفق نبوده است.
همچنین آمار مراجعه به برنامههای خبری ماهواره و فضای مجازی و مرجعیتی که اخبار نه چندان معتبر کسب کردهاند، نشانه وجود خلاء در حوزه رسانههای رسمی کشورند. اگر رسانهای خود را «رسانه ملی» میداند باید دید به چه صفتی این عنوان را برای خودش زیبنده میبیند؟ آیا به اعتبار اینکه از بودجه عمومی استفاده میکند خود را رسانه ملی میداند یا اینکه رسانهای است که در جبهه ملت قراردارد و در واقع نیازها، علایق و مصالح عمومی برایش مهم است و مردم را در تولید محتوا و داوری نسبت به برنامهها مشارکت میدهد و خط قرمز زیادی به آن معنا ندارد و جامعه را به خودی و غیرخودی تقسیم نمیکند؟
امروز میبینیم خیلی از نخبگان سیاسی، اجتماعی و علمی به دلیل اینکه گفتمان متفاوت با گفتمان تلویزیون را نمایندگی میکنند به این رسانه راهی ندارند؛ چرا که خطوط قرمز این رسانه تعیین میکنند چه کسانی حق دارند و چه کسانی حق ندارند در این تلویزیون حضور داشته باشند و نظرشان و چهرهشان در تلویزیون بازتاب پیدا کند.
*مهمترین انتقادها به تلویزیون به بخشهای خبر، تبلیغات(آگهیها)، بحث های کارشناسی و سرگرمیها وارد میشوند. نگاه جنابعالی به نحوه پرداخت تلویزیون به این مباحث چگونه است؟
در بخش خبر، بهویژه در زمانهای خاص که حساسیتهایی ایجاد میشود، موضعگیری تلویزیون نسبت این شکل که چه خبرهایی منعکس شود یا منعکس نشود و چه خبرهایی چارچوب بندی شود،خیلی نمود پیدا میکند؛ البته همه رسانهها در همه جای دنیا اخبار را چارچوببندی و مواضع و خط مشی خودشان را اعمال میکنند.
اما رفتار یک رسانه دولتی قاعدتاً باید با رفتار یک رسانه خصوصی متفاوت باشد. رسانه خصوصی حق دارد که براساس سیاست و نگرشهای خود پیش برود و طبیعتا این مخاطب است که آن را قبول کند یا قبول نکند.
اگر تلویزیون دولتی بخواهد یک پوشش عمومی داشته باشد و به نوعی خود را مدعی نمایندگی افکار عمومی نشان میدهد، باید مواضعش بیطرفانهتر، مردمیتر و عینیتر باشد و درمورد اخبار جبههگیری و جهتگیری خاصی نداشته باشد.
*در مورد تبلیغات چطور؟
در مبحث تبلیغات وضعیت تلویزیون بحرانیتر است. روش تلویزیون در این بخش عملا تقلیدی از تلویزیونهای غربی است؛ همان تلویزیونهایی که خیلی از آنها انتقاد میکردیم و میکردند که خبر چاشنی آگهیها شده، نه آگهیها چاشنی خبر و جذب آگهی هرنوع و به هر قیمتی در تلویزیون مجاز است.
در این بحث، بدتر ازهمه اتفاقی است که در چند سال اخیر در تلویزیون، رادیو و البته به نوعی در مطبوعات روی داده و آن «برنامهفروشی» است؛ به این معنا که این اصل اخلاقی کـه خبر را باید از تفسیر و آگهی جدا کرد، متأسفانه دچار خدشه شده است. طبق این اصل، آگهی باید به گونهای برای مخاطب منعکس شود که تشخیص آن از محتوای تولیدی خود رسانه دشوار یا غیرممکن نباشد. یعنی مخاطب بین محتوای تولیدی رسانه با آگهی خلط نکند.
اما متاسفانه در سالهای اخیر میزگردها، مصاحبهها، گفتگوها و سریالهایی ساخته میشوند که هیچکدام برچسب آگهی نخوردهاند و انگار درچارچوب منافع مخاطب توسط تلویزیون ساخته شدهاند، در حالی که با پول آگهیدهنده یا حامی دیگری ساخته میشوند ولی در هیچ کجای آگهی به مخاطب گفته نمیشود چیزی که میبینیدآگهی است یا توسط یک ذینفع دیگر ساخته شده است و این بزرگترین تجاوز به حقوق جامعه است.
یا تلویزیون جاهایی برای کالایی تبلیغ میکند که اساسا نمیتوان با هیچ معیاری ارزش، صحت و مفیدبودن آن را برای جامعه تشخیص داد اما زمان و فضای برنامه را در اختیار آن آگهی قرار میدهند و آن را به عنوان تولید تلویزیون به مردم میفروشند.
هیچ معیار حرفهای چنین رفتاری را مجاز نمیداند و این گونه اقدامات کاملا غیراخلاقی، غیرحرفهای و غیرعلمی هستند، اما به نظر میرسد تلویزیون برای کسب درآمد حاضر است از این ارزشهای حرفهای چشمپوشی کند.
*بپردازیم به میزگردها و برنامه های گفتگو محور که تلویزیون اخیرا خیلی در این عرصه فعال شده است.
در مورد بحث های کارشناسی در تلویزیون دو نگاه وجود دارد: نگاه اول این که یکی از کارکردهای تلویزیون مانند هر رسانه دیگر این است که نخبگان و نواندیشان را از حاشیه به متن بکشاند و فضایی را برای بیان و ابراز دیدگاه و عقاید و نظرات کارشناسی و تخصصی آنها فراهم آورد تا جامعه از این نظرات برای پیشرفت و توسعه و بهویژه دولت برای برنامهریزی، تصمیمگیری و اجرای امور استفاده کند.
دیدگاه انتقادی در اینجا این است که تلویزیون مثل خیلی از رسانههای دنیا بسیار گزینشی و هدایت شده و با هدف دستیابی به یک سری دستاوردهای از پیش تعیین شده عمل میکند. به این صورت که خیلی از کارشناسنماها را به جای کارشناسان واقعی مینشاند؛ یعنی افرادی را به عنوان کارشناس به برنامهها دعوت میکند که همه اهل فن میدانند که در همان حوزه چهرههای خیلی قویتر از آنها وجود دارند که دیدگاههای بسیار عملیتر و معتبرتر دارند، اما چون کارشناسنماها یاد گرفتهاند که گفتمانهای تلویزیون را بازنشر کنند و کارشناسان واقعی گفتمان خودشان را، بنابراین معلوم است که چه اتفاقی در این بحثهای کارشناسی در تلویزیون میافتد.
نگاه بعدی این است که اساسا تلویزیون به لحاظ ساختاری به دنبال بحثهای خیلی عمیق، پیچیده و آکادامیک نیست؛ همانطور که پیر بوردیو، جامعهشناس مشهور فرانسوی تلویزیون را متخصص تولید متفکر فوری و تفکر فست فودی دانسته است، تلویزیون ما هم بهرغم اینکه مدعی ارزشی بودن است ولی در این طبقه بندی قرار می گیرد.
تلویزیون ما به راحتی دکتر، مهندس، کارشناس، صاحبنظر و متخصص میسازد و به راحتی پزشکانی را به برنامههایش دعوت می کند که حاضرند هزینهای هم بابت دعوتشدن به تلویزیون بدهند تا به صرف حضور در تلویزیون برای بیماران مرجع شوند؛ در حالی که ممکن است پزشکان بهتری از او وجود داشته باشند.
*و در حوزه سرگرمی چطور؟
در حوزه سرگرمی هم تلویزیون جز موارد خاص از جمله برخی سریالها و فیلمها، خیلی درسرگرم کردن سالم و با نشاط مردم موفق نیست. سرگرمی باید با احساس نشاط و شادمانی همراه باشد و مخاطب احساس کند وقتی از پای رسانهای بلند میشود انرژی و تحرک تازهای پیدا کرده است. ولی در تلویزیون ما خیلی وقتها قصهها سرهم بندی شدهاند یا بیشتر آنها تولید غم و اندوه، ناامیدی و بیاعتمادی و اضطراب و انزوا میکنند.
درکلام نهایی تلویزیون ما «سیاست شادی» ندارد و انگارکه مردم اصلاً نیاز به شادی و سرخوشی ندارند. به همین دلیل وقتی مردم نتوانند از طریق تلویزیون این نیازها را تامین کنند به راههای دیگر برای تأمین آنها متوسل میشوند.
*ساختار حکومتی تلویزیون را در مواجهه با شرایط عصر جدید چگونه می بینید؟ اگر در این ساختار مثل سایر جوامع، بخش خصوصی مشارکت کند وضعیت چگونه خواهد شد؟
من با این موضوع که دولت و حاکمیت، تلویزیون و صدای خودشان را داشته باشند هیچ مخالفتی ندارم و فکر میکنم این حق هرحاکمیت است که رسانه خودش را داشته باشد اما با این موضوع که این رسانه انحصاری باشد، مسأله دارم.
نهضت خصوصی سازی که از اواخر دهه ۸۰ میلادی درجهان به حرکت درآمد تلویزیونها، رادیوها و سایر رسانهها را هم در برگرفت و البته خیلی از دولتها که رسانهها را خصوصی کردند یک کانال دولتی را هم برای خودشان نگه داشتند. من معتقدم تنوع، رقابت و استقلال باید در بین رسانههای یک کشور باشد تا بتوانند به پیشبرد فضای آزاد برای بیان حقایق کمک کنند. انحصاریبودن تلویزیون باعث میشود ضعفهایش شناخته نشود و یکی از دلایلی که رسانههای برون مرزی احیانا مرجعیت پیدا میکنند این است که هیچ شبکه تلویزیونی که قادر به رقابت با شبکههای داخلی و حاکمیتی باشد، وجود ندارد و مردم نمیتوانند هیچ صدایی جزصدای مسلط و غالب بشنوند وهیچ گفتمان رقیبی وجود ندارد و در نتیجه برای شنیدن گفتمانهای رقیب به رسانههای بیگانه روی میآورند.ما میتوانیم فقط یک رسانه دولتی داشته باشیم و همان مرجعیت برای عام داشته باشد، اما مرجعیت در رقابت مشخص میشود و به تدریج بهدست میآید. مردم قضاوت میکنند کدام رسانه اخبارش امانتدارتر، معتبرتر، متوازنتر و منصفانهتر است و تصمیم میگیرند. بدیهی است یک گفتمان واحد که امکان مقایسه ندارد قابل قبول مردم نیست، چرا که قضاوت در مقایسه شکل میگیرد.
با این تفاصیل معتقدم که این ساختار فعلی تلویزیون ضمن اینکه مشروعیت خودش را دارد و باید هم وجود داشته باشد، اما نباید انحصاری باشد.
*منتقدان تلویزیون از بیتوجهی این رسانه به افکار عمومی، موضعگیریهای سیاسی جناحی، عدم توجه به نظرات کارشناسان و صاحبنظران مستقل، نظارتناپذیری و حاکمیت مدیریت ایدئولوژیکی به جای مدیریت تخصصی در آن انتقاد میکنند. این انتقادها تا چه اندازه بجا هستند؟
یکی ازعوامل کاهش مشروعیت یک رسانه، پاسخگو نبودن درقبال عملکردش است و تلویزیون فعلی ما چنین رسانهای است و نماد عدم پاسخگویی رسانهای است؛ تلویزیون یکطرفهای که هرچه دل تنگش میخواهد علیه هر فرد، گروه و شخصیت میگوید و هیچ فرصت و فضایی برای دفاع آنها فراهم نمیکند.
نمونههایش بسیارند و مناظرههای انتخاباتی از شاخصترین آنها هستند، یا در برخی برنامهها به چهرههای برجسته، مفاخر ملی و همینطور به شخصیتها و چهرههای سرشناس سیاسی اتهامهای خیلی مبتذل و مستهجن منتسب میشود و فرصت پاسخگویی هم از آنها سلب شده است.سوال من این است چگونه یک نشریه با ۱۰۰۰ نسخه تیراژ طبق قانون مطبوعات ملزم به رعایت پاسخگویی است و طرف مقابل تا دو برابر حجم مطلب میتواند پاسخ بدهد و آن نشریه موظف است به سرعت و در همان صفحه، پاسخ را منعکس کند و حق شکایت برای آن طرف محفوظ است، اما تلویزیون که میلیونها مخاطب دارد از این رویه مستثنی است و الزامی برای پاسخگویی ندارد!من قائل به حق پاسخگویی برای مخاطب هستم و برضرورت پاسخگو بودن رسانه تأکید میکنم. ما در ادبیات روزنامهنگاری حرفهای حقوق و مسئولیتهای اجتماعی روزنامهنگاران را داریم و در این ادبیات حقوق و مسئولیت، دو روی یک سکهاند. شما نمیتوانید حقوق آنها را نادیده بگیرید اما توقع پاسخگویی از آنها داشته باشید و از طرف دیگر از حقوق برخوردار باشید ولی نسبت به عملکرد خود پاسخگو نباشید!
در قانون ما، حقوق مطبوعات پیشبینی شده ولی عملا رعایت نمیشوند و در مقابل از آنها در حد اعلا مسئولیت خواسته میشود، درحالی که در تلویزیون این عکس است، یعنی حقوق حرفه ای خبرنگاران و دست اندرکاران تلویزیون خیلی بیشتر از روزنامهنگاران است، اما پاسخگو نیستند و این از عجایب روزگار است.
*برخی معتقدند بهرغم تنوع شبکهها، تلویزیون یک رسانه تک صدایی است و تلاشهای اخیر این رسانه از طریق ساخت برنامه های گفتگو محور نیز در تغییر این نظرمخاطبان مخصوصا اقشار نخبه جامعه موفق نبوده است. نظر جنابعالی در این خصوص چیست؟
درحوزه رسانهها تعدد مهم نیست، تکثر و تنوع مهم است. ما کانالها و شبکههای تلویزیونی متعددی در کشور داریم که بسیاری از آنها برنامههای همدیگر را تکرار میکنند، اما تنوع و تکثیر صداها، سیاستها و خط مشیها را در حوزه تلویزیون نداریم و اساس قضیه این است.
وقتی صحبت از تنوع رسانه میشود، یعنی رسانههایی با سیاستها و خط مشیهای متنوع، مستقل و آزاد وجود داشته باشند، نه اینکه همه کانالهای متعدد رادیویی و تلویزیونی از یک آبشخور تغذیه کنند. درحال حاضر ما با این وضعیت مواجهیم، درحالی که میتواند تعداد کانالها و شبکهها خیلی کمتراز اینها باشد، اما تنوع و تکثر تأمین شده باشد و این اتفاق مستلزم این است که مدیریت و مالکیت تلویزیون متنوع باشد، نه اینکه مدیریت و مالکیت برای همه زیرمجموعهها تعیین تکلیف کند. اگر مدیریت و مالکیت واحد باشد امکان اینکه تنوع و تکثر رسانهای در ذهن این مدیریت و مالکیت واحد باشد، وجود ندارد.
*ظرفیت تاثیرگذاری مثبت تلویزیون در پیشبرد برنامههای توسعه کشور از جمله فرهنگسازی درست از طریق فیلمها، سریال ها و برنامههای سرگرمی، ورزشی و… و اطلاع رسانی صحیح و به موقع چه قدر است وآیا مسئولان این رسانه توانستهاند در چهار دهه اخیر بعد از انقلاب از این ظرفیت استفاده بهینه کنند؟
نه دولتها و نه رسانهها در زمینه اجرای برنامههای توسعه موفق نبودهاند، زیرا هیچکدام صاحب استراتژی و مکتب فکری و مجهز به دانش نظری در این زمینه نبودهاند و بهطورنسبی این ضعفها در آنها وجود داشته و البته مطلق هم نیستند.
درکنار فقدان استراتژی، دانش و آگاهی شاهد فقدان تعامل و همافزایی بین بخشهای جامعه هم بودهایم. توسعه نیازمند یک استراتژی همافزاست یعنی همه بخشها در تعامل با هم کارکنند، مسئولیت قبول کنند و کمک کنند چرخ توسعه به حرکت دربیاید و سرعت لازم را پیدا کند.
اگر ما به یک دستگاه فکری درحوزه توسعه ملی مجهز بودیم آن وقت رسانه ما هم می فهمید کجا و از کدام برنامههای توسعه دولت حمایت کند و مشارکت عمومی را برای موفقیت آن جلب کند و کجا انتقاد کند، کجا پرسشگری کند و کجا از دولت یا دستگاههای مسئول پاسخگویی بخواهد.
در نقطه مقابل، دولت هم همین طوراست؛ دولت هم وقتی چارچوب فکری نداشته باشد و اولویتها، تکلیفها و ضرورتها را تشخیص ندهد، نمیتواند به اهداف برنامههای توسعه دست پیدا کند.
البته برای رسیدن به اهداف توسعه نه فقط به دولت توسعه مدار بلکه به ملت و رسانه توسعهمدار هم نیاز داریم.
فرض کنیم ما مردمی باشیم که فقط به بیرونکشیدن گلیم خودمان از آب بیندیشیم، منافع فردی را برمنافع عمومی ترجیح بدهیم و واقعیتها را باید و شاید درک نکنیم؛ این مردم نمیتوانند به توسعه برسند.
*توسعه یا پیشرفت یک جامعه، یک دولت توسعهمدار، یک ملت با نگرش توسعهای و رسانههای توسعهبخش میخواهد که ما کم و بیش فاقد هر سه این عناصر در زمینه توسعه هستیم. دلیل اینکه ما این سه عنصر را نداریم چیست؟
درطول تاریخ ایران، کما بیش به لحاظ تاریخی، دولتها واقعا به فکر توسعه ملی کشور نبودهاند و بیشتر به منافع قدرت فکر میکردهاند و روزنامهها هم عمدتاً به منظور حفظ اقتدار و کاریزمای دولت منتشر شدهاند و برای همین تلقی تاریخی ملت ایران درباره رسانهها این است که آنها وابسته به دولتها و بلندگوی دولتها هستند و هیچ صدای مستقلی ندارند و همین باعث شده است شکاف اعتمادی عمیقی بین ملت و دولت در طول تاریخ بهوجود بیاید.
هنوز هم به غلط برخی از دولتمردان فکر میکنند اگر اعتماد مردم را به رسانهها زایل کنند، اعتماد آنها را به سمت خودشان جلب میکنند درحالی که هم تحقیقات میدانی و هم تجربه زیستی ما نشان میدهد که بین اعتماد مردم به دولت با اعتماد آنها به رسانهها، همبستگی بالایی وجود دارد، یعنی در دورههای کوتاهی از تاریخ مانند صدر مشروطیت و سالهای ۳۲ و ۵۷ که مردم به دولت اعتماد داشتهاند، به رسانهها هم اعتماد داشتهاند و بالعکس٫
*تاثیر توسعه اینترنت به ویژه شبکههای اجتماعی بر تلویزیون چگونه بوده و برخورد این رسانه را با این پدیدههای جدید چگونه می بینید؟
اینترنت برای رسانهها همانند اینترنت برای جامعه بشری، هم فرصت و هم تهدید است. فرصت از این نظر که ظرفیتها و منابع جدیدی برای آنها فراهم میکند و به نوعی محدودیت نیروی انسانی رسانههای سنتی را از بین میبرد، اخبار، اطلاعات، آرا و نظرها را با محتوای روزآمدتر و عینیتر و سریعتر از اقصی نقاط دنیا به مخاطبان میرساند و نیازهای آنی و آتی آنها را بهتر جواب میدهد.
اما تهدید از این نظر که یک رقیب خیلی جدی و سرسخت برای رسانههای سنتی شده است و به همین دلیل اقبال به رسانههای سنتی و تیراژ رسانههای مکتوب بهویژه روزنامهها به شدت کاهش یافته است. امروزه مخاطبان با یک تلفن همراه مجهز به اینترنت و شبکههای اجتماعی درهر لحظه و هرجا بر دادههای اطلاعات، اخبار و رویدادها دسترسی وسیع، نامحدود و غیرقابل کنترل دارند و از برخی سانسورها و نظارتهای رسانههای سنتی هم رهایی یافتهاند.
البته یک تهدید بالقوه جدید را هم در این عرصه نباید فراموش کرد و آن تولید اخبار و اطلاعات جعلی در فضای مجازی بهویژه شبکههای اجتماعی است. این نوع اخبار و اطلاعات که به عمد یا سهو فاقد صحت و دقتاند همانند کالاهای تقلبی در حوزه تولید اقتصادی ،در فضای مجازی به شدت در حال تولیدند.
به همین دلیل جوامع انسانی با آوار اخبار جعلی مواجه و به نحوی زیر آنها مدفون میشوند و واقعا امکان تشخیص درستی یا نادرستی و ارزشیابی خبرها و اطلاعات از مردم سلب میشود. این یکی از راههای گمراه کردن مخاطب است که اضافه بار اطلاعاتی مدام به اذهان مردم تزریق میشود.
یکی از کارکردهای رسانههای سنتی به نظر من پایش و غربال کردن این دادهها و تعیین میزان صحت و عدم صحت آنها برای بالابردن درک وقدرت تشخیص مردم است.
درهر صورت تردید نکنیم چه بخواهیم چه نخواهیم، فضای مجازی رقیبی بسیار خطرناک و جدی برای رسانههای سنتی خواهد بود، اگر این رسانهها، کارکردهای جدیدی را برای خودشان تعریف نکنند.
منبع: روزنامه اطلاعات / دوشنبه 24دی ماه 97/ضمیمه جامعه
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.