همزیستی نیوز: عصر حاضر که دوران انفجار اطلاعات و شکوفایی دانش و گسترش رسانههای جمعی نام گرفته، آبستن حوادث و اتفاقات بیشمار است. اوضاع نابسامان اجتماعی و اقتصادی در جامعه امروز کشور، میتواند منجر به آسیبهای جدی به روح و روان جامعه شود. افسردگی، ناامیدی، اضطراب، خشم و خشونت، هراس اخلاقی و افزایش بزهکاری از جمله این آسیبها هستند که در بزنگاههای بحرانی بروز و ظهور بیشتری مییابد. در چنین شرایطی رسانهها نقش بسزا و غیرقابل انکار در تخفیف یا تشدید این دست آسیبهای روانی و اجتماعی میتوانند بازی کنند. رسانهها میتوانند ناامیدی، هراس و اضطراب مضاعفی تولید و تحرکات هیجانی اقتصادی و اجتماعی را افزایش دهند و بالعکس، موجبات شکیبایی، امیدواری و تابآوری اجتماعی را فراهم آورند. رسانهها در شرایط بحرانی یکی از مهمترین گروههای مرجع و تعیین کننده هستند که نقش رهبری مخاطبان و شهروندان را برعهده دارند. بر این اساس رسالت حساسی بر دوش فعالان رسانهای در شرایط بحران قرار دارد. در این رابطه با محمد مهدی فرقانی، رئیس دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی و استاد ارتباطات و روزنامهنگاری به گفت و گو نشستیم. فرقانی معتقد است که در موضوع «اعتماد عمومی» و «امید اجتماعی» دچار مساله شدهایم.
*جامعه رسانهای و وسایل ارتباط جمعی بهویژه مطبوعات و روزنامهها، چه در ایران و چه در دیگر كشورهای جهان، نقش مهم و تعیین كنندهای در مدیریت و كنترل بحرانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه دارند. بهویژه در حال حاضر چه بخواهیم و چه نخواهیم، رسانهها در دوران کنونی بخش جدایی ناپذیر از زندگی مردم شدهاند و مردم در طول شبانه روز از محتوای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، آموزشی و سرگرمی رسانهها استفاده میکنند. رسانهها با اطلاع رسانی و فرهنگسازی بهعنوان دو کارکرد اصلی خود میتوانند در ایجاد، تثبیت و افزایش امنیت اجتماعی نقش موثری ایفا کنند. در این باره لطفا توضیح دهید؟
هر رسانهای مسئولیت اجتماعی خودش را در قبال شرایط و وضعیتی که در آن بسر میبرد، باید انجام دهد. یکی از این مسئولیتها که امروز به دیگر مسئولیتهای رسانههای سنتی اضافه شده است، رصد کردن محتواهای شبکههای ماهوارهای و شبکههای مجازی و به نوعی راستی آزمایی و محکزدن و تعیین تکلیف کردن آنهاست. به این معنا که مردم در این هجمه خبری و در زیر این آوار اخبار امکان راستی آزمایی و امکان ارزشگذاری روی اطلاعاتی که دریافت میکنند را ندارند. نه تخصص و مهارتش را دارند و نه بهدلیل این حجم سنگین آوار خبری، حتی اگر تخصصش را داشته باشند، امکان راستی آزماییاش را ندارند. یکی از کارکردهای مهم رسانههای سنتی بهویژه اگر خواهان کسب اعتبار و جلب اعتماد مخاطب خودشان هستند، این راستی آزمایی است و باید آن را به عنوان یک برنامه ثابت در دستور کار قرار بدهند و دنبال کنند، یعنی مخاطب بتواند که از طریق رسانههای سنتی به محتوایی برسد که دنبال آن است، یعنی قدرت محکزدن اطلاعات مجازی در شبکههای مجازی و رسانههای ماهوارهای و امثال آنها را داشته باشد. نکته دوم این است که همچنان که نقدها و نارضایتیها ابراز میشود، با این تعادل و توازن به واقعیتهای اجتماعی هم بپردازند. برای مثال وقتی صحبت از کاهش قدرت خرید مردم و تورم میشود، به علل و عوامل و ریشههای آن هم پرداخته شود و این آگاهی را توامان در مخاطب ایجاد کنند که به سرخوردگی دامن نزند. ملتی که آگاه شود، بهتر میتواند با بحرانها و مشکلات جامعهاش مواجه شود و راحتتر با آنها کنار میآید. اگر فکر کند که مسئولان اصلا مسالهاش را نمیشناسند و کاری به آن ندارند، دچار اضطراب، تشویش و نارضایتی مفرط میشود. بنابراین این مهم است که ما در بازنمایی و بازتاب واقعیتهای اجتماعی به زمینهها ریشهها و بسترهایی که این وضعیت را بهوجود میآورند، بپردازیم و به حل آن کمک کنیم. رسانهها امید کاذب نمیتوانند بیافرینند، اما میتوانند ناامیدی کاذب هم خلق نکنند. در حال حاضر جامعه ما درگیر این وضعیت است. به این منظور دولت و حکومت باید در همه جا حاضر و ناظر و فعال بر وضعیت نامطلوب اجتماعی و اقتصادی مردم باشد. با شعار چیزی حل نمیشود. باید با عمل به مردم نشان دهند که به فکر آنها هستند. امید را یک شبه نمیتوان زایل کرد، یک شبه هم نمیشود، خلق کرد با این توضیح که ایجاد امید سختتر از زائل کردن آن است، برای اینکه با یک گرانی ممکن است، بخش مهمی از امید اجتماعی مردم فروبپاشد، اما مدتها طول میکشد تا مردم به آنچه که دارد اتفاق میافتد به چشم امید نگاه کنند و اعتماد از دست رفته بازسازی شود. ما امروز در حوزه امید اجتماعی و اعتماد عمومی دچار مساله هستیم، اما یادمان باشد که رسانه ها در این زمینه هم مسئولیت دارند و هم در عین حال نمیتوان از آنها انتظار معجزه داشت. یک مجموعهای باید دست به دست هم بدهد تا بتوانیم این امید زخم خورده را بازسازی کنیم.
*«انتشار اخبار نادرست و جعلی نوعی جنایت عمومی است. یعنی به منزله پاشیدن اسید نااطمینانی و ناامیدی به صورت جامعه است. برای اینکه «امید ملی» بازسازی شود، نیازمند آن هستیم که دست کم برای مدتی دست به «سکوت ملی» بزنیم. با سکوت ما هیچ چیزی از دست نمیرود و هیچ خبری نمیشود. جامعه ما بیش از نیاز به دانستن اخبار، نیازمند فرصت تفکر است، نیازمند فرصت گفت و گو و نیازمند فرصت برای آرامش است.» این بخشی از سخنان آقای محسن رنانی، اقتصاددان و استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان درباره نقش رسانهها در بازتولید ناامیدی و یاس است که ایرادهای زیادی به آن وارد شد. نظرتان در مورد نامه آقای رنانی چیست؟ آیا با این سکوت رسانه ای و ملی که مطرح میکنند موافق هستید؟
من صد در صد با محتوا و ایده نامه دکتر رنانی موافق هستم. بهویژ حالا که جامعه ایران آماج اخبار منفی فضای مجازی، تلویزیونهای ماهوارهای و البته برخی رسانههای داخلی است و معتقد هستم که میتواند مرهمی بر زخمهای عمیق اجتماعی باشد، اما این ایده در عمل قابل تحقق نیست. کاش میشد، حتی برای روزهایی در خلا خبری بسر ببریم و به نظر بنده یکی از درمانهای بشر خبر زده امروز همین است، اما امکان فرورفتن در سکوت و خلأ خبری نداریم. سکوت خبری ما میدان عمل را به فیکنیوزها میدهد. ما امکان اینکه بتوانیم فضای مجازی را به سکوت بکشانیم، نداریم. برای مثال فرض کنید فضای داخلی را فیلتر کنیم، فضای بینالمللی را نمیتوانیم فیلتر کنیم. فضای همه رسانهها را نمیتوانیم که فیلتر کنیم حتی اگر خیلی از نخبگان تصمیم بگیرند که سکوت کنند. رسانههایی که همگی در قامت تلفن همراه تجمیع شدهاند. در گذشته میگفتیم که رادیو را روشن نمیکنیم، تلویزیون را روشن نمیکنیم یا روزنامه نمیخوانیم، اما امروز تلفن همراهی که در دستمان است، خودش چند رسانهای است. همزمان همه رسانهها را اعم از صدا، تصویر، متن و فیلم را در برمیگیرد. من موافقم و معتقد هستم که ما امروز به خلا خبری نیاز داریم تا جریان خبری. ما نیاز داریم که مدام در معرض بمباران اخبار منفی قرار نگیریم. شما وقتی رسانههای داخلی و خارجی را باز میکنید، در مجموع جز بازتولید یاس وناامیدی چیزی دیگر به شما نمیدهند. ممکن است که در لابهلای آنها دو تا خبر مثبت هم باشد، اما در واقع وقتی گفتمان خبری آنها را تحلیل محتوا و ارزیابی میکنیم، میبینیم که فضای این گفتمان منفی و یاس آفرین است و امکان اینکه شرایط را به سمت چنین سکوتی، چنین تاملی در خویش و چنین فضاسازی برای بازتولید آرامش و ایجاد فرصت برای اقدام و عمل دولت برسیم، گرچه مطلوب اما در عمل سخت و ایدهآلیستی است. من فکر نمیکنم که منظور آقای رنانی این باشد که ما نیاز به امید آفرینی کاذب داریم. منظور این است که یاس را باز تولید و تکثیر نکنیم. ناامیدی و بیاعتمادی اجتماعی را از طریق پرداختن به اخبار منفی صرفا و عدم رعایت توازن و تعادل تکثیر نکنیم. شما وقتی که در یک شرایط تعادلی کار رسانهای میکنید، اخبار مثبت را در کنار اخبار منفی، موفقیتها را در کنار شکستها و راه حل را در کنار بنبستها ارائه کنیم. در نتیجه یک نوع توازن خبری ایجاد میشود که می تواند، هم امید و هم نگرش انتقادی شکل بگیرد. که این تحرک اجتماعی ایجاد میکند که مطالبهگری از مسئولان نتیجه آن باشد و در عین حال کمک کند، به پیدا کردن راههای برون رفت از مشکلات اجتماعی. این مجموعه متعادل و متوازن را رسانهها باید نمایندگی کنند.
* دولت چطور میتواند از این فضا به نفع خود بهره ببرد؟ چه کاری باید انجام دهد؟
نکته مهم این است که باید پادزهر آن را پیدا کرد. یعنی دولت در این زمینه باید ابتکار عمل داشته باشد و خبر تولید کند. در بحث برجستهسازی اخبار به تولید و بازتولید اخبار مثبت برای تزریق امید به روحیه عمومی دست بزنند. تا مردم صدای تازهای بشنوند. اجازه پر و بال زدن به فیکنیوزها را ندهیم. فیکنیوزها در شرایط خلأ خبری خیلی موثرتر عمل میکنند. در شرایط ناامیدی، انفعال خبری و مهمتر از آن انفعال مسئولان بهتر عمل میکنند. شما اگر فیکنیوزها را در یک جامعه امیدوار و برخوردار از یک رفاه نسبی منتشر کنید، هرگز تاثیر و بردِ برای مثال شرایطی که یک جامعه در فقر و یاس و ناامیدی بسر میبرد نخواهند داشت. بنابراین ما باید جامعه خودمان را واکسینه و آسیب پذیری آن را کم کنیم، تا فیک نیوزها نتوانند عمل کنند و اثرگذار باشند.
*در سالهای اخیر فضای مجازی هم به عاملی برای تخریب امید اجتماعی تبدیل شده است. فضای مجازی گرچه سرمایه بزرگی برای انسجام اجتماعی و گسترش آگاهیها و بلوغ اجتماعی است، اما وقتی بدون آگاهی از نحوه استفاده به دست شهروندانی میافتد که فقط برای شهرت یا قدرت، هر خبر و تحلیلی را در آن منتشر میکنند بدون آنکه دقت کنند که چه آسیبی به امید اجتماعی میزنند، میتواند ضد امید عمل کند. نظرتان در این باره چیست؟ نقش فضای مجازی و شبکههای مجازی را در حال حاضر در بازتولید امیدواری اجتماعی موثر میدانید؟ این فضا چطور میتواند به یاس و سرخوردگی اجتماعی دامن بزند؟
ببینید فضا و شبکههای مجازی دست غیرحرفهایهاست. در ثانی مسئولیت اجتماعی را نمیتوان از این فضا انتظار داشت. ثالثا در خیلی از موارد خصومتها، غرضورزیها، تسویه حسابها و امثال اینها دخیل در تولید محتوا هستند. حتی ممکن است که کم اطلاعی و سطحی نگری به عنوان یک آفت در فضای مجازی عمل کند. در این شرایط فضا بیشتر به یاس آفرینی و تولید فضای اندوه منتهی شده است. این همه ضعف را رسانههای سنتی باید جبران کنند. منظور بنده از رسانههای سنتی اعم از مطبوعات، خبرگزاریها، رادیو و تلویزیون است. ما این موارد را هنوز رسانههای سنتی میدانیم. شاید 10- 15سال پیش بازار، مسجد، حسینیه و قهوهخانهها و امثال این موارد میدانستیم، اما سنت هم هر روز دارد بازتعریف میشود و با توجه به تحولات زمان امروز بهطور تقریبی وقتی از رسانههای سنتی صحبت میکنیم، منظور همین مواردی است که اشاره شد، نه اینکه خیلی عقب برگردیم. البته رسانههای سنتی یادمان باشد که به طور کامل سنتی نماندند، بلکه خودشان را تا حدی با فضای مجازی هماهنگ کردند و از محتوای فضای مجازی و جدید بهرهمند می شوند. همچنان که فضای مجازی از محتوای آنها استفاده میکند و این تبادل اطلاعات و اخبار صورت گرفته است. در کل ببینید ما نمیتوانیم در تولید محتوای فضای مجازی دخالت کنیم. البته هیچ اشکالی در این زمینه وارد نیست، چرا که در این فضا صداهایی به گوش میرسد که قبلاً امکان شنیدنش نبود و این یک فرصت است، برای شهروندانی که از تریبونهای رسمی محروم هستند. بنابراین بحث ما این نیست که این فضاها را محدود و فیلتر کنیم.
* فضای رسانههای فارسی زبان خارج از کشور را چطور ارزیابی میکنید؟
در مجموع اگر فضای رسانههای فارسی زبان خارج از کشور را رصد کنید و درصد بگیرید، درصد بسیار بالایی از آنها محتوایی منفی و ناامیدکننده و تیره و تار و به نوعی مولد سرخوردگی است. طبیعتا القای پیوسته و مستمر و پرقدرت میتواند محتواها، اخبار، اطلاعات و مطالبی که به نوعی میخواهند امید را در دل مردم نگهدارند، تحت الشعاع و تحت تاثیر قرار میدهد و روحیه عمومی را به شدت مورد آسیب قرار میدهد.
اگر اخبار چند ماه گذشته را مرور کنیم، به نظر شما کدام بخش از خبرهای رسانهای بیشترین نقش را در تولید اندوه اجتماعی، بیاعتمادی، نارضایتی و سرخوردگی جامعه داشته است؟
در ماههای اخیر به ویژه در بحث بحران ارز، سکه و مسکن احساس عموم مردم این بود که جامعه به حال خود رها شده است و هیچ کس به فکر نیست. مردم تنها و بیپشت و پناه هستند و خودشان باید برای اتفاقاتی که پیش میآید راه حل پیدا کنند. این احساس ویرانگر است، اگر در جامعه شکل بگیرد؛ یعنی قطع امید از دولتی که از طریق آرای عمومی روی کار آمده است. از دولت انتظار میرود به داد مردم برسد. این یک اصل کلی است و در هر جامعه این اصل باید رعایت شود. البته دولت در پیوند با حاکمیت منظور است. این امید اجتماعی که به آن اشاره شد، اگر در هر جامعهای خدشه دار شود آن جامعه تا زمانی که این امید اجتماعی امکان بازسازی پیدا کند، روی رستگاری نخواهد دید. برای مثال شما بازار خودرو را نگاه کنید و به اخباری که در این حوزه منتشر میشود، دقت کنید. ببینید چند ماه است که به حال خودش رها شده است. چطور قیمتها دارد بالا میرود. چطور مردمی که ثبت نام کردند و ماهها از تحویل خودروی آنها میگذرد، اما خودروسازها هر طور که بخواهند با مردم و افکار عمومی بازی میکنند و فیک نیوز در اختیار رسانههای مجازی و تلویزیونهای ماهوارهای قرار میدهند. همین بازی خودروسازها کافی است، تا ملتی را به دولت بی اعتماد کند. وقتی همه چیز در کشور ما حالا واقعی یا غیرواقعی دولتی است و وقتی که خودروسازها در چنگ دولت هستند، هرگونه بدقولی، هر گونه حرکت آنها به حساب دولت گذاشته میشود. دولت خیال میکند که شخص فلان وزیر یا رئیس جمهور برای مثال یک خلف وعدهای کرده باشند که بعد بگویند که آره این خلف وعده باعث این وضع شده است، اما نه اینطور نیست. در بخشهای کوچک و به ظاهر کم اهمیت ناامیدی میتواند بازتولید شود و بعد در تعامل با حوزههای دیگر این چرخه تولید ناامیدی آنچنان به تولید انبوه برسد که دیگر هیچ مسئول دولتی حریف آن نباشد. صنعت خودرو یکی از حوزههایی است که در تولید یاس و سرخوردگی و بیاعتمادی مردم گوی سبقت را ربوده است. فرآیند ثبت نام، تحویل و فروش خودرو را نگاه کنید، مگر پیدا کردن نقطه بهینه قیمت برای یک دولت چقدر سخت است که نزدیک به یکسال است، نتوانسته از پس آن بربیاید یا باید بگوید که قیمت گذاری نمیکنیم و مردم به صورت آزاد بخرند که تکلیف مردم و خودروساز معلوم شود و دیگر خودروساز هیچ حقی از کمکهی دولتی نباید داشته باشد. یا اینکه اگر بگویند ما در قیمتگذاری دخالت میکنیم، باید نقطه بهینه قیمت را مشخص کنند و به مردم توضیح بدهند که چرا این قیمت است. نباید نسبت به دغدغههای مردم بیتفاوت بود. مردم نباید رها شوند. اگر دولتی این قدر ناکارآمد است که نمیتواند قیمت یک خودرو را کنترل کند، در حوزههای دیگر هم نمیتواند مسائل مردم را حل کند. دولت باید پاسخگوی رفتار خودروسازان با مردم باشد. من ادعا میکنم که اخبار و اتفاقهای صنعت خودروسازی ما از عدم تحویل خودرو گرفته تا اینکه یک خودروی دیگر به جای خودروی ثبتنامی میدهند، بحث قیمتها و دلالبازیها بخشی از آن عمدی است و این اخبار مخابره شده درباره این موضوع سهم بزرگی در تولید بدبینی، بیاعتمادی و یاس عمومی نسبت به دولت است. این موضوعهایی که از نظر دولت کوچک هستند و به عنوان یک مشکل خیلی ساده به آن نگاه میکنند، مشکل نیست! چشمهای است که یاس و بدبینی مدام دارد از آن میجوشد که هنوز هم متوقف نشده است. اگر جلوی این رفتارها گرفته نشود، خبرهای آن بهسان آتشفشانی میتواند جامعه را اذیت کند. از طرف دیگر رسانهها چقدر به این موضوع پرداختهاند؟ این بازار خود به تنهایی یکی از کانونهای مهم تولید یاس و ناامیدی است. مردم در این بازار احساس رها شدگی میکنند، که این به نظر میرسد ظاهرا نوعی تعمد است. شما به کارخانه عظیم خودرو نگاه کنید. زمانی که ثبت سفارش ممنوع بوده و امکان واردات خودرو نداشته است، اقدام به ثبت نام و فروش کرده و از مشتریان خود پیش پرداختهای کلانی گرفته است. در حالی که بهطور قانونی مجاز به وارد کردن یک خودرو نبوده است. حالا که خریداران به شرکت فشار آوردهاند، دستگیرشان میکنند، چرا وقتی ثبتنام میکرد، کسی نیامد که بگویید شما به چه مجوزی ثبت نام میکنید؟ یا شرکتی مانند ایران خودرو قرار بوده خرداد و تیر به مردم ماشین تحویل دهد، اما با گران شدن ماشین حالا با قیمت دو برابر میفروشد. اگر این قدر به خارج از کشور وابسته هستیم، در 40 سال گذشته چه کار کردیم که این قدر شعار خودکفایی دادیم؟ باید به ضعفهایمان اقرار کنیم. من فکر میکنم که یک رسانه توسعهگرا باید از دو سال پیش به این احتمالها به این پیشبینیها میپرداخت.
*در مورد این رسانه توسعهگرا و روزنامهنگاری راهحلگرا بیشتر توضیح میدهید؟ در کل رسانهها در شرایط نامطلوب یک جامعه چطور میتوانند به بازسازی امید اجتماعی و اعتماد عمومی کمک کنند؟
ببینید همه چیز از دو سال پیش مشخص بوده است و فرصت کافی برای پیدا کردن راه حل، برنامهریزی و سیاستگذاری وجود داشته است. آنها طوری برخورد میکنند که انگار همه چیز ناگهانی اتفاق افتاده است. در حالی که بانک مرکزی میدانست. بازار سکه و ارز این را میدانست. بازار مسکن و خودرو هم میدانست، اما همه دست روی دست گذاشتند تا این معضلات به سراغ جامعه بیایید. من فکر میکنم قصور دولت بهجای خود و اصلا قابل انکار نیست، اما یک رسانه توسعهگرا باید از دو سال پیش حداقل در زمان روی کار آمدن ترامپ به این احتمالها به این پیش بینیها میپرداخت و کاری میکرد که دولت را هوشیار و آگاه کند، مردم را آماده کند. «لوسین پای» نظریه پرداز علوم سیاسی در آمریکا میگوید یکی از کارکردهای مهم رسانهها بهویژه مطبوعات، کاهش عوارض روانی توسعه است. بنده میگویم یکی دیگر از کارکردهای رسانهها، کاهش عوارض روانی بحران است. بحرانی که به قول خود دولت هیچ اتفاقی هنوز در حوزه فروش نیفتاده و تغییری در درآمدهای ارزهای ما ایجاد نشده است، یک شبه دلار چهار برابر شد، سکه چهار برابر شد و به تبع آنها مسکن، خودرو و...که همه چیز را تحت تاثیر قرار میدهد. دولت هم تاکید میکند که بخش عمده اینها روانی است. وقتی نگاه میکنند و میبینند که دولت قادر به حفظ ارزش پول نیست، میگویند خودمان باید به فکر خودمان باشیم. بعد نتیجه این میشود که جامعه منفعتجوی فردگرایی که هر کسی سعی میکند که گلیم خودش را از آب بیرون بکشد، حتی اگر به قیمت غرق شدن دیگری باشد و این شرایط در حال حاضر در جامعه ما پیش آمده است. شما میبینید که برادر به برادر رحم نمیکند. این وضعیت معلول بیاعتمادی است و به تبع آن خبرهای فساد. بنابراین در جبهه مردم باید این سطح آگاهی عمومی از طریق گفتن واقعیتها ارتقا پیدا کند. ارتباط پیوسته بین نهادهای حاکمیتی با مردم از طریق رسانهها برقرار شود. رسانههایی که هم نقد و نظارت میکنند و هم آگاهی و اطلاع میدهند. وجه سوم دولت و مجموعه حاکمیت است. اینکه مردم باور کنند که دولت توانمند است و انگیزه حل مشکلات را دارد. تئوری روزنامهنگاری توسعه چه میگوید؟ چه وظیفهای پیش پای آنها میگذارد. من میگویم دولت غافل بود. زیر مجموعه دولت غافل بودند، وگرنه این وضعیتی که در هفت هشت ماه گذشته پیش آمده به راحتی قابل پیش بینی بود و وقتی قابل پیش بینی بود قابل مدیریت هم بود. ما نه پیش بینی کردیم و نه مدیریت. رسانههای ما هم نیامدند و وارد عمل نشدند و بگویند، آقایدولت، دولت ترامپ این مدل دولتی است و زیر همه قول و قرارهای دولت گذشته میزند و به هیچ اصلی پایبند نیست. اگر زیر برجام زد، شما چه کار میکنید؟ نمیتوانید شعار بدهید که ما هم خارج میشویم و دیدیم که خارج نشدید.آیا فکر کرده بودید که برای مثال این سیاست انقباضی ارزی از یک- دو سال قبل اعمال کنید که امروز ذخیره ارزی بیشتری داشته باشید؟ پیش بینی شد که صنعت خودرو چه تدابیری اندیشیده شود که دچار این نوسانها نشود؟ چرا مدیران خودروساز به فکر نجات خودشان و افزودن بر سرمایههایشان هستند، بدون اینکه فکر کنند که چه بحرانی را در جامعه دارند بازتولید میکنند. به نظر من بحرانی که امروز شاهدش هستیم و بیشتر از گرانی سکه و ارز در زندگی روزمره مردم و بر بازتولید یاس و ناامیدی دخالت داشت بازار خودرو بود. برای اینکه سکه مساله همه مردم نیست، ارز مساله همه مردم نیست، اما مردم با خودرو در این شهر دارند زندگی میکنند. آن هم خودروهای داخلی که یک شبه از 20 میلیون به 40 میلیون میرسد.
* نظریههای موسوم به اجتماعی رفتاری كه گاه علوم ارتباطات نیز نامیده میشوند، از آنجا كه نظریههایی هستند كه از مبانی علوم جامعه شناسی و بهویژه روانشناسی و روانشناسی اجتماعی اخذ شدهاند، برای تبیین نقش رسانهها در امید و امیدواری كه سازهای شناختی است، مناسب به نظر میرسند. چه اینكه كانون توجه این نظریهها، رابطه میان رسانه، جامعه و تاثیر محتوای ارتباطی بر نگرشها و رفتارهای مخاطبان است. نظریهها در این باره چه میگویند؟
نظریه ها مربوط به شرایط خاص نیستند. نظریات فقط قواعد را مطرح میکنند که خیلی تابع زمان و مکان نباشد. در عین حال نظریهها دو مورد خاصیت دارند. یکی اینکه چارچوب و دستگاه فکری به ما میدهند که بتوانیم در آن چارچوب آگاهانه و انتخابگر عمل کنیم. دومین مورد این است که راهبرد به ما نشان میدهند. برای مثال مطرح کردن روزنامه نگاری توسعه و راهحلگرا از همین منظر است. در واقع راهحلگرایی چهار ویژگی کلیدی دارد: برای هر سوژه راه حلی ارائه میدهد، مخاطب را از وجود پاسخ مطمئن میکند، درسهایی برای آموختن دارد و بینشی نو را منتقل میکند و در نهایت اینکه واقعگراست و با دنیای پیرامون در قهرآرمانگرایانه نیست. تئوری روزنامهنگاری راهحلگرا میگوید: رسانهها باید در قبال برنامههای توسعهای ملی چنین رفتاری داشته باشند. در عین حال وظایف نظارتیشان را هم داشته باشند و به بسیج عمومی کمک کنند. در کنار همه نقدها باید به دولت راهحل نشان دهند. بهرغم اینکه مسئولان ممکن است، نتوانند بهطور مستقیم از نخبگان کمک بگیرند، در اینجا باید این ظرفیت نخبگی بهوسیله رسانهها فعال شود و در اختیار دولتها قرار بگیرد. این توانایی میخواهد که ما بتوانیم از نظریهها در رسانهها استفاده کنید و اینکه یاد بگیرید چگونه این نظریهها را عملیاتی کنید. اگر تجربه و دانش لازم برای عملیاتی کردن تئوری ها نباشد، نظریهها نمیتوانند حرفی برای گفتن داشته باشند.
*در این میان مدیران رسانهها، روزنامه نگاران و خبرنگاران هم بیتاثیر نیستند. به نظر شما این افراد درارتباط با وضع موجود در رسانهها چه سیاستی را باید اعمال کنند تا بیشترین تعامل برای منافع مردم و جامعه صورت گیرد؟
تئوری و چارچوب فکری برای روزنامهنگاران ضروری است. در واقع باید به این نکته مهم هم توجه داشته باشیم که روزنامهنگاری صرفا یک وجه تجربی نیست. اگر روزنامهنگار در بعد علمی و نظری به دانش آکادمیک مجهر نباشد نمیتواند روزنامهنگار حرفهای شود. در نتیجه بهجای پرداختن به مسائل مهم اجتماعی و اقتصادی، از یک سو اسیر سلبریتیسازی و از سوی دیگر اسیر منفیگرایی میشود. چرا؟ برای اینکه چارچوب فکری ندارد و در وضع موجود باید بهدنبال چه خبرهایی باشد. دیدگاهی که شنیده میشود، این است که بعضی فکر می کنند که روزنامهنگار از کلاسهای دانشگاه بیرون نمیآید و روزنامهنگاری را باید در تحریریه آموخت. من خودم کسی هستم که از کلاسهای دانشگاه بیرون آمدم و در تحریریه آموختهام. هرچند من دانش آکادمیک را یک ضرورت انکارناپذیر برای یک روزنامهنگاری موفق میبینم، چرا که موفقترین روزنامهنگاران تجربی امروز از پس مشکلات پیچیده اجتماعی برنمیآیند. چرا که اگر دستگاه فکری نداشته باشند، اگر ندانند که در شرایط بحرانی نحوه مواجهه چگونه باید باشد، الزامات حرفهشان کدام است، اقتضائات توسعهای چیست، مصلحت عمومی جامعه کدام است، نیاز اجتماعی کدام است، تشخیص همه این موارد نیاز به دانش آکادمیک دارد و بدون دانش آکادمیک، روزنامهنگاری تجربی هم ابتر است. باید به این نکته مهم توجه شود که هیچ روزنامهنگاری امروز در مواجهه با مسائل و مشکلات اجتماعی بینیاز از نظریه و تئوری نیست. چرا که زمانه اینکه در روزنامه داستان بگوییم، گذشته است. امروز با فکتهای سرسخت اجتماعی، فرهنگی،اقتصادی و سیاسی سروکار داریم. رمزگشایی از این فکتها به کمک دانش گشودنی است. در چنین شرایطی نه تجربه صرف جواب میدهد و نه دانش صرف. دانش و تجربه دو بال موفقیت در تولید اخبار حرفهای برای جامعه گریزان از خبر هستند. این دو مقوله دید و جهانبینی را باز میکند و قدرت تحلیل شرایط جامعه را به روزنامهنگار میدهد. این موضوع روزنامهنگاری راهحلگرا که مطرح شد را باید این متخصصان مجهز به دانش و تجربه به منصه ظهور برسانند. روزنامهنگاری راهحلگرا فقط به دست روزنامهنگاران عالمِ مجرب قابل تحقق و امکانپذیر است. چرا که بدون داشتن یک قدرت تئوریک، قادر به خوانش رویدادهای پیچیده رسانهای نیستیم. یادمان باشد همه این صحبتهایی که مطرح شد به هر قیمتی باید زیر چتر اخلاق به طور عام و اخلاق حرفهای بهطور خاص باشد.
* برای برونرفت نسبی از این شرایطی که در آن هستیم، چه پیشنهاد رسانه ای دارید؟
امروز به نظر بنده یکی دیگر از کارکردهای مهم رسانههای سنتی روی آوردن به«روزنامهنگاری راهحلگرا» یا به اصطلاح «Solutions oriented journalism» است. این ژانر از روزنامهگاری بهویژه برای کشورهای در حال توسعه مطرح میشود. این سبک از روزنامه نگاری به عنوان یک مکتب روزنامهنگاری است که البته از گذشتههای دور وجود داشته، اما امروز هویت علمی پیدا کرده است. به این معنا که در کنار پرداختن به مشکلات، نارساییها، فسادها، شکستها و ناکامیها که جزو وظایف رسانهها است، به راهحلها هم پرداخته شود. به این معنا نیست که راه حلها همه در دست رسانهها است، بلکه پرداختن به راهحلها از این طریق امکانپذیر است که رسانهها بتوانند نخبگان را بهویژه نخبگان علمی را از حاشیه به متن بکشانند و آنها را به بحث و گفت و گو، اظهار نظر و ارائه راهحل ترغیب کنند. برای اینکه مشکلات امروز آنقدر پیچیده است که حتی اگر مدیران کشور به اندازه کافی کارآمد باشند به تنهایی از پس حل آنها برنمیآیند. بنابراین به ظرفیتسازی و کمک فکری نیاز دارند تا بتوانند دیدگاهها، نظرها و راههای گوناگون را از زبان کارشناسان برای برونرفت از شرایط موجود به جامعه تزریق کنند و این نقطه نظرهای کارشناسانه را در برنامهریزیها و سیاستگذاریها دخالت دهند و از این دیدگاههای راهحلگشا استفاده کنند. پرداختن به راهحلها چند فایده دارد. یکی این است که به دولت و حاکمیت کمک می کند برای اینکه بتوانند مشکلات مردم را حل کنند و باری از روی دوش مردم برداشته شود. نکته دوم تولید آگاهی در جامعه برای عموم مردم است که بدانند ریشه مشکلات کجاست. برای مثال آیا دولت در بهجود آمدن این وضعیت مقصر است؟ چقدر کم کاری کرده است؟ آیا میتواند راه برونرفت را نشان دهد؟ با چه ظرفیت و تواناییهایی؟ یا اینکه نه مشکلات از جای دیگری نشات میگیرد. این وجه رسانهای ماجراست. باید به این نکته هم توجه کنیم که ظرفیتهای غیرفعال در رسانهها زیاد است که میتوان از آن بهره گرفت. برای این کار باید به سمت تقویت روزنامهنگاری حرفهای روی آورد. مردم باید احساس کنند که دولتی دارند که برای آنها پدری میکند. این پدری کردن به منزله این است که بهویژه در هنگامه بحران متقاعد شوند که دولت بههوش، بهگوش و توانمند است، برای حل مشکل در میدان حضور دارد. در لحظه و به موقع تصمیمگیری و اقدام میکند. بنابراین در این شرایط کار رسانه و روزنامهنگاری نقد کردن صرف نیست، بلکه در کنار نقد و چالش با مشکلات باید به راهحلها و چگونگی برونرفت از آنها هم پرداخته شود.
آسو محمدی
منبع: آرمان
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.