همزیستی: نقش یک زن در مقام یک مادر در زندگی چگونه است؟، زنی که خودش زندگی است، در مقام مادر، زندگی را راهبری می کند. زنی که وجودش سازندگی است، در مقام مادر، بالندگی می کند. زنی که قلبش مالامال از عشق به زندگی است، در مقام مادر، این عشق را سراسر متعالی می کند. زنی که هنرش تولید شادی و سرزندگی است، در مقام مادر، برازندگی می کند. زنی که مهربانی را در زندگی جاری می کند، در مقام مادر، این مهر را دریایی می کند. و زنی که ........
و این ها، قطره هایی از دریایی است که زنان، امروز در جای جای این دیار، جاری و ساری کرده اند. در این دریای بی ساحل ما زنانی را می بینیم که چون کوه در مقابل سختی های زندگی ایستاده اند، زنانی را می بینیم که چون خورشید در مقابل جهل و تاریکی درخشیده اند، زنانی را می بینیم که چون کاوه در مقابل بی عدالتی و تبعیض بپا خاسته اند و زنانی را می بینیم که چون سرو در مقابل ظلم و ستم استوار ایستاده اند.
امروز، این زنان درهمه جای این دیار حضور دارند، در مدارس و دانشگاه ها، ادارات و سازمان ها، مزارع و کارخانه ها، بازار و شرکت ها و البته خیل عظیمی از زنان به رغم داشتن شایستگی های علمی، تخصصی و تجربی، بواسطه بی کفایتی برنامه ریزان درعرصه اشتغال، فاقد شغل اند ولی به برکت فضای مجازی در این فضا حضور فعال دارند.
در میان تمام این زنان، افرادی هم هستند که قلم را به ابزاری برای بیان وجود خود، اثبات حقانیت خود، دفاع از ایده ها و اندیشه های خود و انتقاد از بی عدالتی ها بکار گرفته اند.
همزیستی در ادامه گفت و گوهای خود با نویسندگان قشم با یکی از این زنان که به گفته خودش احساسات و انتقادات خود را از حنجره قلم فریاد می زند به گفت و گو نشسته است.
فریبا دارابی می گوید: در این جامعه بی شک هرآنچه که قابل لمس است و احساس می کنم از حنجره قلم فریاد می زنم.
وی که دو کتاب مستقل و کتاب های گروهی متعددی را تاکنون به نام خود به چاپ رسانده است، آثار مثبت کتاب خوانی را شامل افزایش آگاهی و اطلاعات و توسعه دیدگاه و اندیشه افراد و جهانی شدن نگاه آنها به مسائل مختلف می داند و می افزاید: کتاب نخواندن نیز باعث عدم آگاهی و عدم شناخت کامل و جامع نسل کنونی و آینده از اصالت واقعی و فرهنگ اصیل، دین و مذهب خودشان می شود.
گفت و گوی همزیستی با فریبا دارابی نویسنده ساکن جزیره قشم را با هم می خوانیم:
از میان کتاب هایی که نوشتید حداقل دو کتاب تان را از نظر محتوا لطفا بطور مختصر معرفی بفرمایید. این معرفی می تواند شامل مضمون و ویژگی ها و سایر موارد مورد نظر شما باشد.
کتاب « صد رباعی سلام برعشق » گفتگویی بین خودم و همسر مهربانم است که بعد از دو دهه بیماری و آسمانی شدنش نوشتم
و کتاب مجموعه ی « برای پرواز » را به فرزندانم که از زمان طفولیت تا بزرگسالی همراه و همدم من در مسیر پرتلاطم زندگی در کنار پدر بیمار بودند، هدیه دادم.
انگیزه و هدف شما برای نوشتن این آثار چه بوده است؟ غیر از اهداف معنوی و فرهنگی آیا امیدی به جنبه مادی و تجاری این اثر هم داشتید؟ چرا؟ لطفا مفصل توضیح بدهید.
از نظر مادی هرگز، تا آنجایی که به صراحت اعلام کردم من هیچگونه سودی بابت انتشار کتاب نمی خواهم و اگر چیزی به من تعلق میگیرد صرف بچه های کار شود. همانطور که قبل از این در انجمن خوش نویسان کشور تابلو خط هایی آماده کردم و در نمایشگاه های بین المللی بفروش رفت که سود حاصل آن صرف زلزله زدگان گردید .
برای تولید آثار خودتان با چه موانع و مشکلاتی، چه در زمینه نرم افزار و چه در زمینه سخت افزار مواجه بودید؟
مشکل خاصی نداشتم با وجود همراهی فرزندانم
استقبال از کتاب های تان را بعد از چاپ چگونه می بینید؟ دلایل استقبال یا عدم استقبال را در چه می بینید؟
خدا را شکر! استقبال خوب بود و اگرعدم استقبالی بود صرفا به علت مشکلات مالی و ضیق وقت بود.
به رغم جایگاه رفیع کتاب و کتابخوانی در فرهنگ و قاموس ایرانی ها، آمارهای رسمی حاکی از کاهش شدید سرانه مطالعه کتاب در جامعه ماست. دلایل این کاهش به نظر شما کدامند و پیشنهادات شما برای افزایش این سرانه چیست؟
یکی از دلایل کاهش سرانه کتاب خوانی، گران شدن کتاب است ولی از عمده دلایل این کاهش بخصوص در بین جوانان و نسل جدید، گسترش دنیای مجازی است.
پیشنهادات من شامل کاهش قیمت کتاب، آزادی و سانسور نشدن واقعیت مطلب یک نویسنده و در دنیای مجازی و رسانه ها این موضوع به صورت گسترده محتوا سازیٍ مفید شود.
مهم ترین آثار مثبت کتابخوانی افراد و مهم ترین عوارض و پیامدهای منفی کتاب نخواندن آنها در یک جامعه کدامند؟ اشاره به حداقل 10 مورد از هرکدام مورد امتنان خواهد بود.
آثار مثبت می تواند شامل افزایش آگاهی و اطلاعات و توسعه دیدگاه و اندیشه افراد و جهانی شدن نگاه آنها به مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری، مذهبی، بهداشتی، امور زندگی و از همه مهم تر امور تربیتی و آشنایی با فرهنگ، رسوم، آداب و پوشش سایر جوامع جهانی باشد.
کتاب نخواندن نیز باعث عدم آگاهی و عدم شناخت کامل و جامع نسل کنونی و آینده از اصالت واقعی و فرهنگ اصیل، دین و مذهب خودشان می شود و به این علت در سر راه و مسیر زندگی دچار مشکلات، ناملایمات و ناهنجاری های اجتماعی از جمله اعتیاد به مواد مخدر، مشروبات الکی و روابط ناسالم در بین جوانان می شود.
توسعه شگرف فناوری ارتباطات و اطلاعات و گسترش بیکران فضای مجازی و شبکه های اجتماعی به نظر شما آیا مانع توسعه کتابخوانی در کشور شده است؟ لطفا توضیح بدهید.
بله قطعا همینطور است، همانطور که خودم در دنیای مجازی فعالیت دارم بی شک با خیلی از مسائل دنیای مجازی مخالف هستم ، زیرا متاسفانه با نشر محتواهای غیر واقعی توسط افرادی در این فضا که در اکثر موارد هیچگونه سنخیتی با زندگی واقعی و شرایط حاکم بر جامعه ندارد، موجب اختلافات شدیدی در هر رده سنی و زندگی های مشترک شده است.
سرکار که به مرحله رفیع تولید محتوا(نویسندگی کتاب) رسیده اید لطفا بفرمایید چگونه به نوشتن علاقه مند شدید؟ چه عوامل یا اتفاقاتی باعث شده که تصمیم گرفته اید دست به قلم بشوید؟ باعث امتنان است مراحل طی شده از زندگی تان از دوران کودکی تاکنون را که منجر به تولید اثر یا آثاری توسط شما شده به صورت توصیفی بیان نمایید.
من مقطع ابتدایی را در زمان حکومت قبل تحصیل کردم و دوران راهنمایی و دبیرستانم نیز مصادف با شروع انقلاب و جنگ تحمیلی بود. بطورطبیعی شاهد اتفاقات مختلف آن دوران در کشور و زندگی مردم و نیز شاهد اختلافات فرهنگی در دهه های مختلف بوده ام. سعی کردم از مشاهدات و تجاربم در این دوران هرآنچه را که برای فرزندانم توضیح می دهم با دیگران نیز به اشتراک بگذارم و ثابت کنم که می شود خیلی ساده و بی آلایش خود حقیقی مان در زندگی باشیم و این پروسه زندگی من منجر به خلق آثار و کتاب هایم شد.
به کدام نویسنده یا نویسندگان(ایرانی – خارجی) علاقه مندید و چه اثر یا آثاری از آنها را خوانده و چه نظری درباره آنها دارید؟
به مثنوی مولانا و آثار بانوان جاوید قلم سیمین بهبهانی، فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی و همچنین استاد صاحب قلم شهریار بسیارعلاقه مند هستم و از نویسندگان خارجی آثار جبران خلیل جبران را بسیار می پسندم .
آیا در نوشته های خود از نویسنده یا نویسندگانی الگو گرفته یا تاثیری پذیرفته اید؟ لطفا اگر پاسخ تان مثبت است توضیح بدهید از چه نویسنده یا نویسندگانی و دلایل تاثیر را بیان نمایید و اگر پاسخ تان منفی است نظرتان را در این خصوص توضیح بدهید.
بطور کلی عرض می کنم از آنجایی که در مقام یک زن و یک مادر در این جامعه زندگی می کنم، بی شک هرآنچه که قابل لمس و احساس می کنم از حنجره قلم فریاد می زنم.
*****
بیوگرافی
فریبا دارابی متولد ۱۳۴۸ آبادان است. دوره ی کودکستان را در آبادان و ابتدایی تا دیپلم را در اهواز ادامه داد و در دوران تحصلیش موفق به اخذ مدرک کامپیوتر و حسابداری نیز شد. وی حدود سی سال است که برای دل خود می نویسد ولی به همت اساتید محترم ده سال است که وارد دنیای ادبیات شده است و تا به امروز در چندین کتاب مشترک گروهی انتشارات اورازان به مدیریت استاد محسن چالاک حضور چشمگیری داشته است.
آثار منتشر شده فریبا دارابی:
۱ - صد رباعی سلام برعشق چاپ اول در سال - ۱۴۰۰
۲- مجموعه ی شعر برای پرواز- ۱۴۰۱
3- در خواب هایم جا مانده ام
کتاب های گروهی شامل:
۱- تا بوسه ی ماه: دو بیتی
۲- یک کوچه ی بی چراغ: رباعی
۳- دو خط عاشقی: اشعار سپید و دلنوشته
۴- یلدای امسال کنارم بمان: مجموعه ی شعر.
۵- فرزند ایران: در رثای استاد آواز ایران محمدرضا شجریان(یک جلد این کتاب به فرزند گران قدراستاد و دو جلد آن به کتابخانه توس اهدا شد).
۶- خیال پروانه شدن: دو بیتی
۷- مردی از قبیله خورشید: غزل
۸- پاییز به تکرار شدنش می ارزد: مجموعه رباعیات
۹- پرسه های عاشقانه در پاییز: شعر سپید و دلنوشته
۱۰ - شاعران پاییز
۱۱- چه کسی بافته گیسوی مرا: شعر سپید
۱۲- چقدر آخر بیایم تو نباشی: دو بیتی
۱۳- مجله ی خواب گرد ها
۱۴- دایرالمعارف شاعران انتشاراتی اورازان
کتاب های در حال انتشار:
۱- سر ریز کن این پیاله ها را: رباعی
۲- در رثای مقام مادران
۳- در رثای مقام پدران
4- رقص گندم زار: کتاب ۵ نفره
و در پایان کتاب مثنوی که در حال اتمام می باشد.
وقتی اولین بار دیدمش تنها چیزی که اصلا به ذهنم نرسید این بود که در بطن این هیکل درشت و زمخت، شخصیتی ظریف و روحی لطیف پنهان باشد و در ورای این چهره تیره و گرفته، قلبی سفید برای سپید بختی دیگران بتپد!
اصغر بشارتی را یادم نیست برای اولین بار کی و کجا دیدمش، ولی وقتی برای اولین بار بدون دوربین عکاسی او را دیدم، انگار خودش نبود! انگار چیزی را گم کرده بود! اصغر معبودش و محبوبش دوربین است و عشقش ثبت لحظات ناب زندگی، زندگی انسان ها، زندگی حیوانات و زندگی گیاهان، چه روی زمین، چه درهوا، چه روی آب و چه زیر آب!
عکاسی یک هنر است و اصغر یک هنرمند، هنرمندی که گرچه ابزار آشکارش دوربین است اما ابزار پنهانی هم همیشه با اوست و آن احساسی است که او نسبت به آنچه که در اطرافش می گذرد، دارد!
می گوید: من از دریچه دوربین صرفا نه دنبال ثبت لحظات ناب که دنبال کشف لحظات ناب هستم! لحظاتی که همه هم ممکن است آنها را ببینند، اما به ندرت پیش می آید که این لحظات در ذهن ها بماند و این وسط من هستم که با شکار این لحظات، آنها را هم در حافظه تاریخ و هم در آرشیو ثبت می کنم و در واقع من شکارچی این لحظات هستم!
می پرسم: چه شد که وارد عالم عکاسی شدی؟
می گوید: حقیقتش اول برای تهیه یک خبر وارد عرصه رسانه شدم و چون برای آن خبر، عکس هم باید تهیه می کردم، این باید، سرآغازی شد برای ورود من به عالم عکس و عکاسی.
چه سالی بود این ورود؟
- سال 1385
- یعنی 17سال است که دوربین به دوش به شکارمشغولی! دراین مدت شکار چاق و چله ای گیرت آمده؟!!
- می خندد و می گوید: من از این حرفه ام ممکن است به نان و نوایی رسیده باشم، اما وقتی دستم را برای عکس گرفتن به دکمه شاتر دوربین فشار می دهم، تنها چیزی که برایم مهم است کیفیت عکس و آن کادری است که در پس زمینه عکس تنظیم می کنم، یعنی معتقدم که قبل از اینکه سوژه های عکسم از من راضی باشند و به قول معروف از قبل رضایت آنها به نان و نوایی برسم، من خودم باید راضی باشم و فکر می کنم که این، رمز موفقیت من در این حرفه بوده است.
رمز موفقیت اصغر بشارتی
قاعدتا این رمز موفقیت نه تنها اصغر بشارتی که رمز موفقیت همه هنرمندانی است که هنر را نه برای رضایت فوری، سطحی و غیرتخصصی افراد که برای تاثیرگذاری عمیق روی آنها و بخصوص روی جامعه، پیشه خود کرده اند.
از اصغر می پرسم مهم ترین عامل موفقیت خود را در عکاسی، غیر از این رمز موفقیت که اشاره کردیم، در چه می دانی، یعنی منظورم این است که در هر کاری فقط داشتن انگیزه و باور مطرح نیست، مثلا من ممکنه آدم به قول معروف درست، صادق، معتقد ومتعهد باشم ولی اینها برای موفقیت من در کارم کافی نیست، بلکه باید در کارم عوامل مهم و حیاتی یعنی تخصص، تجربه و پشتکاری را هم باید داشته باشم. شما در وجود خود با این مفاهیم چگونه کنارآمدی؟
می گوید: من یکی از دلایل موفقیتم را در عکاسی، زندگی پرماجرای خود می دانم!
با تعجب می پرسم: پرماجرا؟ خیلی جالب شد این قصه! ماجرای زندگی اصغر شنیدنی است!
«من از زمانی که خودم را شناختم کار می کردم از صید و صیادی، کارگری، نگهبانی و فروشندگی گرفته تا رانندگی و.........و البته از هرکدام از این مشاغل، دنیایی از تجربه کسب کردم.
و این تجربه ها در عکاسی چگونه به دردت خورد؟
طبیعی است که یک عکاس کارش صرفا عکس گرفتن نیست، بلکه شناخت و تشخیص زمان ومکان سوژه برای موفقیت عکاس یک اصل تعیین کننده است و اینجاست که آن تجربه ها به کمکت می آید. یعنی من اگر با صید و صیادی آشنا نبودم و با دریا مانوس نشده بودم، چگونه می توانستم از دل دریا، از زیر آب، از ماهی ها و پرندگان دریایی و از صید ماهی توسط صیادان در دل شب عکس بگیرم؟
عکاسی در زیر آب
- می گویم تا آنجا که من می دانم یکی از ویژگی های منحصر بفرد شما درعکاسی که کمتر عکاسی در ایران از آن برخوردار است تبحر و قابلیت عکاسی شما در زیر آب است. از این ویژگی و تجارب خودت بگو.
- به نظر من این کار ویژگی خاصی ندارد، این دریا تا دریاست، دریایی از سوژه هاست. تنها من نیستم که در این دریا عکس می گیرم، بلکه این دریا با این عظمتش متعلق به همه است، همه می توانند از این خوان گسترده سهمی داشته باشند و آثار بزرگی از زیبایی ها و شگفتی های این دریا خلق کنند.
آنچه که شاید مرا از دیگران در این وادی جدا کرده باشد، این است که من فرزند این دریایم، من در این دریا بزرگ شدم، من با آن زندگی کردم، من با این دریا گریه کردم و با آن خندیدم، وقتی من سوار بر قایق بعد از نیمه شب به دل دریا می زنم و بسان یک صیاد که به دنبال صید ماهی های مورد نظر خودش است، در جستجوی سوژه مورد نظرم به زیر آب می روم، اینجاست که تفاوت من با کسی که دریا را تنها در فیلم و اسلاید دیده است، خودش را نشان می دهد.
- می پرسم: این تفاوت تا چه حد در کارهایت نمود پیدا کرده است، یعنی این همه سختی و خطرات را برای گرفتن یک عکس تحمل می کنی آیا ارزش دارد؟ بهای این کار چقدر است؟ منظورم در یک کلام این است: اقتصاد در کجای این حرفه شما قرار می گیرد؟
- می گوید: عکاسی هم مانند اکثر رشته های هنری در این جامعه خیلی اقتصادی نیست، یعنی تو نمی توانی بگویی من عکس خوب، عکس هنری و عکس حرفه ای می گیرم و به قیمت خوب آن را می فروشم، چرا که خریداران و مصرف کنندگان عکس در ایران تنها رسانه ها هستند که چون خودشان اقتصادی نیستند، طبیعی است که نمی توانند برای عکس هزینه کنند.
صدای دهل از دور خوش است
می گویم ماشاءالله مقام ها، جوایز و گواهینامه های بی شماری از خارج و داخل در پرونده فعالیت حرفه ای ات داری که واقعا برای هر فردی باعث افتخار است، غیر از ارزش معنوی و حرفه ای که اینها برات داشته و دارد، ارزش مادی و اقتصادی هم باید داشته باشد! درسته؟
سری تکان می دهد و می گوید: صدای دهل از دور خوش است! به جرات می گویم که شمار افتخاراتی که نه برای خودم بلکه به نام ایران عزیز و بخصوص قشم درعرصه های بین المللی در رشته های مختلف عکاسی و فیلم سازی کسب کردم از دستم در رفته است، اما به جرات هم می گویم که جز خبری کوتاه در رسانه ها که البته خیلی از آنها رسانه ای هم نمی شود و یا لوح و تندیس برخی از آنها که از طریق پست دستم می رسد، چیزی عایدم نمی شود!
- می گویم: یعنی این همه سر و صدا که از رقابت ها، جشنواره ها و فستیوال های بین المللی به گوش می رسد، جوایزشان مالی نیست؟
می گوید: چرا ارزش مادی جوایز برخی از آنها قابل توجه است ولی به دست آوردن آنها شرایط و فرایندهایی دارد و در نتیجه خیلی از برندگان نمی توانند به این جوایز دست بیابند.
می پرسم: آیا در این جشنواره ها و فستیوال های بین المللی شخصا حضور یافتی یا اینکه دعوت شدی؟
می گوید: نه متاسفانه! امکان سفر به خارج را نداشتم گرچه دعوتنامه زیاد برایم می آید ولی چون اکثرا هزینه هایش را باید خودم بپردازم و با این اوضاع قمر در عقرب نرخ ارز عملا عطای سفر را به لقایش می بخشم!
نگهداری عکس ها
می پرسم: راستی! این همه عکس که در این مدت گرفتی کجا هستند، قاعدتا همه آنها در رسانه ها چاپ نشده است، آرشیو یا جایی داری که آنها را نگهداری کنی؟ گرچه امروزه با توجه به پیشرفت علم، تکنولوژی و تجهیزات ذخیره سازی اطلاعات، نگهداری محصولات رسانه ای از جمله عکس در قالب فایل، فولدر و لوح های فشرده دیجتالی بسیار راحت شده است، ولی بازهم با توجه به حجم بالای عکس هایت، نگهداری از آنها کار سختی است، اینطور نیست؟
می گوید: این هم از آن موضوعات و مشکلاتی است که هنرمندان بخصوص عکاسان و فیلم سازان شخصی با آن مواجه هستند و من با تمام سختی های دیگر این حرفه، سعی کردم کارهایی که ارزشمند است و ارزش نگهداری و گذاشتن برای آیندگان را دارد در حد توان خودم حفظ کنم، گرچه یک کتاب ویژه از آثارم با عنوان «مراسم رزیف» با مضمون برگزاری یک آیین سنتی دریانوردی در بندر لافت قشم در سال 97 منتشر شد و سه کتاب دیگر نیز با موضوع عکس در دست انتشار دارم. امیدوارم بتوانم تعداد این کتاب ها را افزایش بدهم تا آثارم در جای مطمئنی برای تاریخ ثبت شود.
احترام به شخصیت هنرمند
می پرسم: می دانم که مثل اکثر هنرمندان این مرز و بوم از قبال هنرت و محصولات هنری که تولید می کنی نمی توانی یک درآمد پایدار برای خودت دست و پا کنی و در نتیجه مثل خیلی از هنرمندان به صورت ثابت شاغل هستی، آیا این نوع اشتغال به هنرت، نه درآمدت، تاثیر مثبت داشته یا منفی؟
می گوید: بستگی دارد که در کجا شاغل هستی و مدیران آن مجموعه چه نگاه و دیدگاهی در قبال هنرمندان دارند، یعنی نمی شود یک حکم کلی درباره اشتغال ثابت هنرمندان داد که خوب است یا بد،
می گویم: منظورتان این است که مدیریت ها با سلایق خود می توانند از هنرمندان حمایت کنند و ربطی به سیستم اداری و باید و نبایدهای مقررات و آیین نامه ها ندارد؟
می گوید: من که تا کنون افرون بر 17 سال به صورت ثابت شاغل هستم عینا این موضوع را با پوست و تنم لمس و با تاثیرات جابجایی مدیران در این مجموعه ای که شاغل هستم، دست و پنجه نرم کردم.
می گویم: می توانی توضیح بیشتری بدهی و با مصادیق صحبت کنی تا بتوانیم این تاثیرات را بهتر درک کنیم؟
می گوید: من چون همیشه با هنرم زندگی کردم و هرگز هم در مسایل اداری و امور شغلی دنبال اهداف خاصی نبودم، بدیهی است قضاوتم درخصوص مدیران مجموعه ای که در آن کار می کنم صرفا از دریچه هنرم یعنی دریچه دوربینم است! و مدیری که به هنر من یعنی در اصل به شخصیت من احترام می گذارد، برایم از همه چیز ارزشمند تر است.
بزرگ ترین آرزو
می پرسم: بزرگ ترین آرزویت چیست؟
می گوید: من در حرفه ام یعنی عکاسی و فیلم سازی آرزویی که در حسرت رسیدن به آن باشم، ندارم. خدا را شکر! در حد توان خودم و مقتضیات جامعه ای که در آن زندگی می کنم مدعی هستم در حرفه خودم به آنچه باید می رسیدم، رسیدم!
اما قاعدتا مثل همه انسان ها، آرزوهای بزرگ در سر می پرورانم! آرزوی شادی و سلامتی برای همه انسان های دنیا و بخصوص برای هموطنان عزیزم و البته برای همشهریان خوبم قشموندان عزیز که من هرچی دارم و به هرجا رسیدم بواسطه لطف و دعای خیر آنها بوده که حاضر نیستم با هیچ چیز آنها را عوض کنم.
*************
اصغر بشارتی متولد ۱۳۵۶جزیره قشم دارای دو دختر و یک پسر است و عکاسی و مستند سازی را از سال 1۳۸۶ به صورت تجربی آغاز کرده و تحصیلات دانشگاهی اش در رشته های عکاسی و مدیریت گردشگری است. وی علاوه بر کسب مقام های برتر در جشنواره ها و نمایشگاه های بین المللی عکس و فیلم از جمله اکوادور، رومانی، چین، قزقیزستان، تاجیکستان، هندوستان، ترکیه، ژاپن، بلغارستان، انگلیس و آرژانتین و جشنواره ها و نمایشگاه های پرشمار داخلی، دارای فعالیت های جهانی مانند ثبت دو اثر عکس لنج سازی در کتاب یونسکو ۱۳۹۰ و تصویربرداری فیلم لنج سازی و ثبت آن در یونسکو۱۳۹۰ بعلاوه مهارت ها و فعالیت هایی از قبیل دریافت مدرک بین المللی عکاسی زیر آب ssi المان ۱۳۹۵، دریافت مدرک بین المللی عکاسی زیر آب CMAS ایتالیا ۱۳۸۸ و غواص سه ستاره cmas بوده و همچنین عکاس خبری خبرگزاری ها و مطبوعات بزرگ کشور نیز بوده و است.
گفت و گو از: تاج محمد کاظمی
« در روانشناسی ما یاد می گیریم که بی سانسور زندگی کنیم و خودمان باشیم» این را عضو هیات علمی و رییس گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم می گوید و می افزاید: « ما یاد می گیریم که درگیر تکانه های وجودی خودمان نباشیم و بی شیله پیله با هم صحبت کنیم».
و من امروز در آخرین روز اردیبهشت ماه 1402 در مطب روانشناسی دکتر عماد یوسفی* واقع در یکی از شلوغ ترین خیابان های قشم نشسته ام تا بی شیله پیله با این روانشناس صحبت کنم!
این دومین دیدار ماست، اولین بار در دفترش در دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم گپ و گفتی با هم در حضور دخترم که دانشجوی ترم آخر روانشناسی این دانشگاه و در واقع از شاگردان دکتر یوسفی است، داشتیم.
هم در آن دیدار و هم در این دیدار نمی دانم آقای دکتر از سر تواضع گفت یا اینکه به یک واقعیت تلخ اشاره کرد که « چه شده یک خبرنگار به سراغ کلبه درویشی! یک روانشناس آمده است»
توضیح دادم من که امروز در مقابلش نشسته ام بعد از سی و چند سال کار خبری در رسانه های حکومتی و دولتی که ناخواسته کلبه های درویشی را ندیده و در کاخ های اشرافی دنبال کسب مثلا خبر بوده است، نه به عنوان یک خبرنگار وابسته بلکه به عنوان یک خبرنگار مستقل نه به یک کلبه درویشی که به خانه علم و هنر آمده ام تا بی شیله پیله با یکی از هزاران و یا حتی میلیون ها متخصص شرافتمند این مرز و بوم به گفت و گو بنشینم.
*****
« به سراغ من اگر می آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من…» با این شعر سهراب سپهری سر صحبت را باز می کند.
می گوید: روانشناسی تمام هم و غمش این است که مبادا چینی نازک روح انسان ها ترک بردارد!
می گویم: ترک که چه عرض کنم آقای دکتر، امروز چینی نازک روح ما انسان ها شکسته و خرد شده است! روانشناسان چگونه می توانند به ما انسان ها در این وادی جدا افتاده از جهان کمک کنند؟
می گوید: در جامعه امروز ما برای خیاطی، دوچرخه سواری، موتورسواری و رانندگی خودرو گواهینامه به درستی مورد نیاز است، ولی برای نشستن در پشت فرمان زندگی، نیازی به گواهینامه نیست، در صورتی که زندگی پیچیده امروز نیاز به تخصص و مهارت دارد و بایستی بخشی از این این مهارت ها توسط روانشناس و مشاوره آموخته شود.
می گویم: منظورتان این است که روانشناسی در جایگاه واقعی خود در جامعه قرار ندارد و روانشناسان با عرض معذرت به بازی گرفته نمی شوند؟
می گوید: دقیقا درست است! اگر روانشناسان به عنوان مشاوران امین در کنار افراد جامعه قرار بگیرند، همانطورکه در جوامع توسعه یافته، حضور چهار مشاور پزشکی، روانشناسی، حقوقی و اقتصادی در کنار خانواده ها یک الزام است، بسیاری از بحران هایی که امروز خانواده های ایرانی با آنها دست به گریبان هستند، بوجود نمی آمد. مثلا در مقوله هایی مانند روابط بین فردی، فرزند پروری و مهارت پیش از ازدواج اگر دانش و مهارت روانشناسی بکار گرفته شود ما شاهد این همه بحران در زندگی زوج ها و فرزندان آنها نبودیم. چرا نسل امروز مدام با والدین خود در حال تعارض هستند؟ اگر والدین و مسئولان در مورد ویژگی ها و حساسیت های دوره نوجوانی آگاهی پیدا نکنند و فکر کنند که نوجوان یک آدم سرخوش است و از عذاب درون او بی خبر باشند و در امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افراد با سنین بالا بدون در نظر گرفتن نیازهای روانشناختی و ویژگی ها در مورد نوجوانان تصمیم گیری کنند، تعارض و شکاف بین نسلی در جامعه ایجاد می شود، همانطور که امروز شاهدش هستیم. برخورد با روحیه لطیف و نرم و نازک نسل نوجوان بخصوص دختران هم بدون کمک گرفتن از علم روانشناسی نتیجه اش این شده است که جامعه ای معارض در مقابل خود ایجاد کردیم که به هیچ وجه به سخنان درست و غلط ما اعتقادی ندارند.
می گویم: شاید یکی از دلایل بی توجهی به نقش روانشناسی و روانشناسان در حل مشکلات متعدد زندگی، ناشناخته بودن این علم نه تنها در میان مردم عادی بلکه در میان مسئولان و تصمیم سازان هم باشد، شما به عنوان یک روانشناس تعریفی از این علم به ما بدهید و بگویید که جایگاه آن در کشور ما در کجا قرار دارد.
می گوید: روانشناسی علم مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی افراد است و خود رفتار و فرایندهای ذهنی نیز شامل حوزه های بسیار وسیعی است. کاری که یک روانشناس انجام می دهد در مرحله اول شناخت درست از افراد است، در مرحله بعد از طریق این شناخت سعی می کند در ابعاد مختلف زندگی به افراد کمک کند. من معتقدم روانشناسی هم یک علم است و هم یک هنر و گرچه یک بخش آن نظریه های مختلف علمی است اما بخش عمده اش هنر است، یعنی چگونگی استفاده از روانشناسی برای بهبود کیفیت زندگی انسان ها. یک روانشناس اگر هزاران کتاب روانشناسی هم خوانده باشد ولی شم و هنر روانشناسی نداشته باشد و نداند از داشته ها و آموخته های خود کجا و چگونه استفاده کند و صرفا یک روانشناس آکادامیک باشد و در کار بالینی نتواند کمک آنچنانی بکند، به نظر من این اسمش روانشناسی نیست. یک روانشناس دارای هنر انسان شناسی و رفتار شناسی باید باشد و معرفت بکارگیری آنها را نیز داشته باشد.
می گویم: جایگاه روانشناسی در سطح کشور در کجا قرار دارد؟
می گوید: باید قبول کنیم که به رغم وجود آسیب های مختلف اجتماعی در جامعه ما که روانشناسی برای آنها باید راه حل ارائه کند، نظام روانشناسی ما یک نظام منسجم، قوی و مقتدر در حد نظام پزشکی نیست و هنوز یک نظام نوپا است. گرچه من معتقدم به رغم این ضعف ها، وضعیت روانشناسی ما بخصوص در منطقه و در میان کشورهای همسایه، بسیار جلوتر است، چرا که بسیاری از این کشورها اعتقادی به روانشناسی علمی، سایکولوژی و روان درمانی ندارند. همچنین بی انصافی است که پیشرفت های کشورمان را در علم روانشناسی دراین چند سال اخیر نادیده بگیریم و بخصوص به حضور پرافتخار استادان و روانشناسان ایرانی در سطوح بین المللی اشاره نکنیم.
می گویم: برویم به سراغ قشم! روانشناسی به قشم چگونه ورود کرد؟
می گوید: در سال 1390 من به اتفاق چند نفر از همکاران دیگر که بعدا از قشم رفتند، رشته روانشناسی را در مقطع کارشناسی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم راه اندازی کردیم. با توجه به اینکه این رشته جذابیت ذاتی دارد و خیلی ها به آینده شغلی آن کاری نداشتند این رشته در قشم با استقبال خیلی خوبی مواجه شد و سال 1394 اولین گروه دانشجویان این رشته در قشم فارغ التحصیل شدند و تعدادی از آنها بعدا موفق شدند مدرک کارشناسی ارشد و حتی دکترای این رشته را نیز کسب کنند. البته بعدا دوره های کارشناسی ارشد و دکترای روانشناسی با گرایش های مختلف را هم در این دانشگاه راه اندازی کردیم. من آینده روانشناسی را در قشم به رغم محیط بومی و سنتی این جزیره، آینده خیلی خوبی ارزیابی می کنم، همین که از دور افتاده ترین نقطه جزیره افرادی خود را ملزم به تحصیل در این رشته می کنند و یا اینکه به مطب روانشناس، به رغم محدودیت ها مراجعه می کنند و جلو من می نشینند و اعتقاد دارند که فردی به نام روانشناس می تواند به آنها کمک کند و حالش را بهتر و تعارضات و مشکلاتش را کمتر کند، همه اینها نشانه های خوبی برای پیشرفت روانشناسی در قشم است.
می گویم: چرا جامعه به روانشناسی نیازمند است؟
می گوید: در جامعه ما با توجه به پیچیدگی های مسائل، تصمیم گیری و آینده نگری و صنعتی تر شدن جامعه و دشواری مسایل، برای اداره کردن زندگی در این جامعه، خانواده ها به روانشناس نیاز دارند. خانواده امروزی به چهار تخصص پزشک، روانشناس، وکیل و مشاور اقتصادی نیاز دارد. گرچه روانشناسی در کشور ما یک دانش نوپاست و خدمات روانشناسی در مقایسه با دیگر خدمات مشابه، گران است و شرکت های بیمه گر نیز به این خدمات توجه چندانی نشان نمی دهند. مشکل دیگر اینست که در کشور ما عده ای روانشناسی را یک علم غربی می دانند و تلاش می کنند ابعاد مذهبی و دینی به آن بدهند که به نظر من این تلاش ها راه به جایی نخواهد برد. ما باید قبول کنیم که روانشناسی نیز مانند پزشکی یک علم مستقل است و با زدن برچسب به آن نمی توان آن را به ایدئولوژی خاصی نسبت داد. همچنین چون هنوز روانشناسی در کشور ما سر و سامان درستی پیدا نکرده است توقعی از آن در جامعه وجود ندارد و متاسفانه به علت عدم حمایت از این علم در سطح کلان، کاستی ها و پیامدهای منفی نیز مشاهده شده است که رواج و گسترش نوعی روانشناسی زرد از جمله این پیامدهاست.
می گویم: مهم ترین آسیب های اجتماعی در جامعه قشم از نظر روانشناسی و دلایل و عوامل پدید آمدن این آسیب ها و همچنین راههای مقابله با آنها کدامند؟
می گوید: من که سالهاست در حوزه آسیب های اجتماعی در قشم مطالعات و فعالیت های مختلفی داشته و دارم به جرات می توانم بگویم که پدیده طلاق یکی از مهم ترین و گسترده ترین این آسیب ها بشمار می رود. این، واقعیتی است که نمی شود انکار کرد و سیاه نمایی هم نیست، بلکه من در این هفت الی هشت سال اخیر که بطور مستقیم با طلاق و نمودها و مصادیق این پدیده در قشم درگیر بودم با کمال تاسف باید بگویم بسیاری از زوج ها و زوجه ها به راحتی با این پدیده کنار می آیند! و آمار طلاق در مجموع در جزیره بالاست. اعتیاد به خصوص در نسل امروز نیز از معضلات دیگر جزیره است.
می گویم: به نظر می آید که پدیده هایی مانند طلاق در جوامعی که بافت بومی و سنتی داشته باشند، پدیده خوشایند و مقبولی نیست، با این تفاصیل برای من جالب است که این پدیده در جامعه ای مانند قشم به گفته یک روانشناس که هم از نظر علمی و هم از نظر عملی با این پدیده در قشم درگیر است، به راحتی پذیرفته شده و آمار آن بالاست! و جالب تر هم خواهد بود که دلایل و عوامل این افزایش را هم از نظر شما بدانم؟
می گوید: اگر بخواهیم این موضوع را ریشه یابی بکنیم من معتقدم مشکلات و معضلات اقتصادی مهم ترین دلیل رشد آمار طلاق، نه تنها در قشم بلکه در کل کشور است. وقتی از خانم ها می پرسم چرا می خواهی طلاق بگیری، می گوید شوهرم خرجی به من نمی دهد! از مرد علتش را می پرسم، می گوید من زمانی که ازدواج کردم درآمد داشتم(حداقل قاچاق می کردم!) ولی الان درآمد ندارم! چکار کنم؟ خرجی خانه را نمی توانم تامین کنم! یا زنانی برای طلاق به مطب من مراجعه می کنند که به صراحت می گویند طلاق می گیریم به این علت که حداقل تحت پوشش بهزیستی یا کمیته امداد دربیاییم تا از گرسنگی نمیریم! یا موردی داشتم که زن 60 ساله و مرد 72 ساله بود و با بچه ها و نوه های شان آمده بودند طلاق بگیرند! زن می گفت ایشان همسر من هست ولی نمی تواند کار کند و خرجی خانه را تامین کند.
می گویم: آقای دکتر بیاییم بیشتر این موضوع را بشکافیم، واقعا این اتفاقات که شما به بخش کوچکی از آنها اشاره کردید و قطعا در زیر پوست شهر و جزیره مشابه این اتفاقات و حتی دردناک تر از آنها پیش می آید، صرفا عامل اقتصادی در وقوع آنها دخیل است یا اینکه شما به عنوان روانشناس دلایل دیگری را هم از نظر دور نمی دارید؟
می گوید: ما در روانشناسی مفهومی داریم به نام تاب آوری، باید بپذیریم که رضایت مندی و تاب آوری در مقابل مشکلات در قدیم بیشتر بوده است، اما امروز مشاهده می شود که این تاب آوری در نزد برخی از اقشار جامعه به خصوص جوانان و نوجوانان کمتر شده و به راحتی در مقابل مشکلات تسلیم می شوند. به نظر من دلیل این ضعف در نزد برخی از مردان یا زنان بخصوص در عرصه زندگی زناشویی این است، که چون قبل از ازدواج آموزش ندیده و در نتیجه تصمیمات درست نگرفته اند به محض مواجه شدن با مشکلات زندگی پس از ازدواج به سمت راحت ترین تصمیم یعنی جدایی و طلاق می روند.
می گویم: شما به عنوان روانشناس چه توصیه ای دارید مخصوصا به زوج های جوان که تاب آوری آنها در مقابل مشکلات زندگی بیشتر شود و آنها به طلاق نه به عنوان گزینه نخست بلکه به عنوان آخرین گزینه نگاه کنند؟
می گوید: من در مطبم بارها با زوج های مختلف که برای طلاق مراجعه کرده بودند صحبت کردم و همیشه هم گفته ام که زندگی بالا و پایین و کم و زیاد دارد و ما نباید فورا در مواقع بحران و زمانی که هیجانات منفی غالب هستند، تصمیم بگیریم و عمل کنیم. یاد بگیریم که به عواقب تصمیم مان در موقع خشم-خستگی و استرس بیشتر فکر کنیم و تا زمانی که به هیجانات مان مسلط نشدیم و آنها را مدیریت نکردیم، تصمیمات بزرگ نگیریم. قطعا هم به عنوان مرد هم به عنوان زن در خانواده مسئولیت خطیری بعهده داریم، باید به نوبه خود در عرصه هایی که محل اختلاف است، کوتاه بیاییم. اول مسئولیت پذیری را یاد بگیریم، خودمان را بشناسیم بعد قدم در این وادی سخت بگذاریم.
می گویم: می خواهم خیلی صریح و به قول شما روانشناسان بی شیله پیله نظرت را درباره مقوله طلاق در یک سطح کلی بفرمایید و بگویید که واقعا دختران که با لباس سفید به خانه بخت شان قدم می گذارند باید، تاکید می کنم! باید با کفن سفید آن خانه را ترک کنند؟
می گوید:ازدواج نیاز به آگاهی دارد. اگر این آگاهی در قبل از ازدواج باشد قاعدتاً مشکلات کمرنگ تر خواهند بود و از طریق روانشناس قابل حل است ولی از یک زاویه دیگر هم، من شخصا معتقدم طلاق می تواند نشانه ای از بلوغ اجتماعی ما باشد و بعضا تبعات منفی طلاق نگرفتن خیلی بیشتراز طلاق گرفتن است.
می گویم اگر احساستان را بخواهید درباره قشم توصیف کنید چه می گویید؟
می گوید: 16 سال است که در جزیره قشم زندگی و فعالیت آموزشی، علمی، روانشناسی و اجتماعی می کنم. در واقع خودم را قلبا یک جزیرتی می دانم. مردم قشم بسیار خونگرم، مهربان و مهاجر پذیر هستند. بی شیله پیله اند و در لحظه زندگی می کنند. به قول انگلیسی ها ) (There is no tomorrow، یکی از خصوصیت بارز مردم جزیره است. پذیرش یکی از مفاهیمی است که در مردم جزیره بالاست ،که هم نقطه قوت آنهاست، به این خاطرکه کمتر آسیب روانی می بینند و هم می تواند نقطه ضعف آن ها یاشد، به این خاطر که نگرش آنها در سطح باقی می ماند و به عمق مسائل ورود نمی کنند و متاسفانه مطالبه گری در میان این مردم مشاهده نمی شود و بی تفاوتی آنها در قبال مسائل اطراف شان زیان آور است و البته من به نسل جوان جزیره بخصوص فارغ التحصیلان بومی دانشگاه ها بسیار امیدوارم. با ورود این جوانان به جامعه قشم تحول معنی داری در نگرش و رفتار مردم جزیره قابل انتظار است.
می گویم: به عنوان آخرین سئوال می خواهم بپرسم به عنوان استاد و رییس گروه روانشناسی دانشگاه، دیدگاه شما درخصوص دانشجویان این رشته در قشم از نظر بار علمی و اجتماعی چیست؟
می گوید: اکثریت نسل امروز، تشنه یادگیری دقیق در دانشگاه نیستند. به نوعی بی اشتهایی تحصیلی از همان دوران ابتدایی تحصیلی تا دانشگاه موج می زند. به نظر متاثر از فضای ناامید کننده اجتماعی-اقتصادی جامعه و همچنین لذت گرایی نسل امروز است. من وقتی این نسل را با نسل خودم مقایسه می کنم، نمی توانم نمره قابل قبولی به نسل امروز بدهم ولی باز به شدت امیدوارم. البته وضعیت دانشجویان دوره های تکمیلی و دکترا قابل قبول تر است. دلیل یا دلایلی هم که می توان برای این موضوع برشمرد غیر از ابعاد شخصیتی و اجتماعی، ناامیدی و فقدان خودباوری است که متاسفانه در میان دانشجویان مشاهده می شود. گرچه من بچه های این نسل را بسیار باهوش می بینم بخصوص اگر به آنها بهاء داده شود. در مورد دانشجویان رشته روانشناسی باید یادآور شوم که این رشته کلا یک رشته دخترانه است یعنی از نظر نسبت جنسیتی 80 به 20 است و دانشجویان این رشته به نظر من متمایزترند و تم شخصیتی آنها ویژه و متانت و وقار جزئی از شخصیت آنهاست.
*****
*دکتر عماد یوسفی عضو هیات علمی و رییس گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم دارای مدرک کارشناسی ارشد رشته روانشناسی از دانشگاه تهران و دکترای این رشته از دانشگاه اصفهان است و افزون بر 100 عنوان مقاله همایشی، 20 عنوان مقاله علمی پژوهشی و دو عنوان کتاب را تالیف کرده است.
کارگاه آشنایی اعضای سازمان های غیر دولتی(NGOs) استان هرمزگان با ساختار جهانی این سازمان ها در خانه جوان بندرعباس برگزار شد.
به گزارش همزیستی نیوز یک مدرس دانشگاه پیام نور قشم که با همکاری تعدادی از سازمان های غیر دولتی در سطح استان هرمزگان این کارگاه را برگزار کرد، هدف از برگزاری این کارگاه دو روزه را آشنایی اعضای سازمان های غیر دولتی این استان با ساختار های سازمانی این نوع سازمان ها در جهان اعلام کرد.
دکتر جمیله زارع در خصوص مباحث این کارگاه گفت: آنچه در این کارگاه بسیار مهم بود آشنایی شرکت کنندگان این کارگاه با شیوه تنظیم اساسنامه در سطح بین الملل و چگونگی گسترش محدوده جغرافیایی فعالیت سازمان های غیر دولتی و دریافت مقام مشورتی از شورای اقتصادی، اجتماعی سازمان ملل متحد(ECOSOC) بود.
وی با اشاره به اینکه در این کارگاه طراحی وب سایت های سازمان های غیر دولتی و شیوه عملکرد و اهداف آنها به شکل آنلاین مورد بررسی قرار گرفت، یادآور شد: استراتژی های سازمان های حاضر در این کارگاه نیز مورد بررسی قرارگرفت و طرح swot برای هر سازمان غیر دولتی پیاده سازی شد.
NGO نام اختصاری Non - Governmental Organization (سازمان غیر دولتی) و SWOT یکی از ابزارهای برنامه ریزی استراتژیک است که برای ارزیابی وضعیت داخلی و خارجی یک سازمان استفاده میشود و از حروف اول کلمات قوت(Strength)، ضعف(Weakness)، فرصت(Opportunity)و تهدید(Threat) گرفته شده است.
گفتنی است کارگاه آشنایی اعضای سازمان های غیر دولتی(NGOs) استان هرمزگان با ساختار جهانی این سازمان ها روزهای چهارشنبه 20 و پنجشنبه 21 اردیبهشت 1402 در خانه جوان بندرعباس برگزار شد.
سالها وضع تحریم علیه ایران بر اقتصاد و سیاست کشور تاثیرگذار بوده است. با این حال در جزیره قشم، مردم همچنان میتوانند به کالاهایی از برندهای بزرگ جهانی دست پیدا کنند و به سطح محدودی از تجارت با کشورهای حوزه خلیج فارس خوشبین باشند.
بالا و پایین شدن نرخ ارز به دنبال تحولات سیاسی در سالهای گذشته بر زندگی مردم و تجار جزایر جنوبی ایران تاثیرگذار بوده است.
در سواحل جنوبی ایران، بازرگانان قشم از نزدیک شاهد تغییرات منطقهای هستند. تغییراتی که در آینده کسب و کار و تجارت آنها نیز تاثیرگذار خواهد بود.
محمد بازماندگان خرده فروش ۵۰ ساله، از دوبی لوازم برقی وارد میکند. او می گوید: «مهمترین چیز در زندگی داشتن روابط خوب با همسایگان است.»
او از زمانی که دولت ایران روابط دیپلماتیک خود را با ریاض پس از توقف هفت ساله از سرگرفته است، تحولات را دنبال میکند. تغییری که احتمالا میتواند منطقه خلیج فارس را تحت تاثیر قرار بدهد.
«با همسایه خوب باشیم با همه جهان خوبیم»
علاوه بر عربستان سعودی، تهران همچنین به دنبال بهبود روابط با سایر همسایگان از جمله امارات عربی متحده و بحرین است. آنها نیز از سال ۲۰۱۶ روابط خود با ایران را قطع کردند.
حسن ابراهیمی، ۵۲ ساله، یکی دیگر از تاجران قشم میگوید: «اگر روابط با همسایگان بهبود یابد، با سایر نقاط جهان نیز بهبود خواهد یافت.»
جزیره ۱۵۰ هزار نفری قشم در تنگه هرمز، آبراه کلیدی خلیج فارس واقع شده است. این جزیره استراتژیک مدتها به کمک تجارت با شبه جزیره عربستان، آسیای جنوبی و سواحل شرقی آفریقا آمدهاست.
تجارت مبتنی بر اعتماد میان تجار ایران و اماراتی ادامه یافت
حسن رستم ۴۰ سال است که روی لنج خود کار میکند. به گفته خودش از بندرعباس به دوبی ترهبار میبرد و از آنجا به ایران خشکبار میآورد.
با وجود محدودیتهای ناشی از وقفه دیپلماتیک میان ایران و کشورهای منطقه از سال ۲۰۱۶، تجارت در خلیج فارس جسته و گریخته ادامه دارد.
با این حال بازماندگان میگوید: «بازار بی ثباتتر شده بود اما اعتماد متقابل حاصل از سالها همکاری تجار ایرانی و اماراتی اجازه داد تا مبادلات به شکلی ادامه یابد.»
آقای بازماندگان وارد کننده پنکه، قهوهساز و ماشین لباسشویی از تولیدکنندگان غربی از جمله فیلیپس، تفال و توشیبا است.
روایت بازماندگان از تاجری که به دنبال افت و خیز قیمتها سکته کرد
بازماندگان با بیان اینکه ۹۰ درصد محصولات از دوبی میآیند، افزود: «کالاها به لطف واسطههای اماراتی ما» وارد میشوند.
تحریمهای بینالمللی و گسست دیپلماتیک موجب شده است که تجار قشم در سالهای اخیر با مشکلات مختلفی مواجه شده و برخی از آنها را به سمت ورشکستگی بروند.
این تاجر میگوید:« یک نفر را میشناسم که به دلیل تغییرات روزانه قیمت سکته قلبی کرد و درگذشت.»
صدهزار ایرانی در امارات متحده عربی زندگی میکنند
نورالدین تاتا صاحب یک مهمانخانه در مرکز قشم است. میگوید: «زندگی شخصی ساکنان جزیره نیز به دنبال مشکلات دیپلماتیک آسیب دیده است.»
صدها هزار ایرانی در امارات متحده عربی زندگی میکنند. نورالدین میگوید: «مردم قشم بهدلیل موانع سنگین اداری و لجستیکی برای دیدار با اعضای خانواده ساکن در کشورهای حاشیه خلیج فارس تحت فشار هستند.
انتظار میرود با بهبود روابط، ایران پروازهای خود را به کشورهای حوزه خلیج فارس از سر بگیرد. مقامهای ایرانی پیش از این گفته بودند سه پرواز هفتگی در مسیر تهران-ریاض انجام خواهد شد.
تهران همچنین امیدوار است که بتواند مناطق آزاد تجاری را توسعه بخشد. این مناطق سه دهه پیش برای جذب سرمایهگذار و گردشگر خارجی در جنوب ایران راهاندازی شدند.
قشم در کنار جزیره کیش و بندر چابهار یکی از مناطقی است که از معافیت مالیاتی و سایر مقررات ویژه واردات و صادرات برخوردار است.
این جزیره امیدوار است که این مزایا، گردشگران ایرانی را به مراکز خرید خود جذب کرده و بتواند محصولات خارجی مختلف از شکلات تا لباسهای ماک خارجی را عرضه کند.
منبع: یورونیوز فارسی / خبرگزاری فرانسه
متخصص برق و مخابرات باشی و دکترای این رشته صد در صد فنی را هم داشته باشی اما از عشق و دغدغه های زندگی سخن بگویی!! به نظر شما عجیب نیست؟
« من گمان می کنم هر انسانی، گم کرده ایی در درون خود دارد!» این را دکتر مهسا بازرگانی می گوید! شاید مهسا بازرگانی و صدها و حتی هزاران مهساهای دیگر در این مرز و بوم نه در برون که در درون شان به دنبال یافتن گم شده خود باشند.
و چه زیبا این دکتر برق و مخابرات! این گم شده مهساها را پیدا کرده است، آنجا که می گوید: «اما من معتقدم در درون هر انسانی شاهکارهای متعددی در انتظار شکوفایی اند و اینکه چقدر جسور باشیم و چقدر خود را در معرض چالش ها قرار دهیم بخشی از وجود ما که شاید سالها در ما پنهان بوده، بیدار می شود»
این مهندس نغمه سرا که در پی یافتن رشته سیم های بی انتهای برق و تلفن به رشته تارهای عشق و دغدغه های زندگی رسیده است، بیداری وجود خود را این گونه توصیف می کند: « من گم کرده ام را گاه گاه می بینم⸲ او کسی نیست جز من! آن منی که گاه بسیار به من نزدیک است و گاه سراسیمه به دنبالش می گردم.»
گفت و گوی همزیستی را با مهسا بازرگانی، این مهندس شاعر که اصالتا اهل لار (جنوب استان فارس) و ساکن جزیره قشم و دارای مدرک دکتری برق و مخابرات⸲ مدرس دانشگاه و موسس یک مهدکودک و پیش دبستانی نیز است را باهم می خوانیم:
رشته تحصیلی شما ارتباطی با شعر ندارد چگونه با این تفاوت ها هماهنگ شده اید؟
بله⸲ رشته تحصیلی و شغل من ارتباطی با دنیای هنر ندارد اما من معتقدم در درون هر انسانی شاهکارهای متعددی در انتظار شکوفایی اند و اینکه چقدر جسور باشیم و چقدر خود را در معرض چالش ها قرار دهیم بخشی از وجود ما که شاید سالها در ما پنهان بوده بیدار میشود بنابراین بااین دیدگاه⸲ تک بعدی بودن را نمیپسندم.
موضوعات و مضامین شعر شما کدام است و هدف شما از پرداختن به این موضوعات چیست؟
خنیاگری که سکوت میسراید مجموعه ایی از اشعار و دلنوشته هایی ست با مضامین جستجوی خویشتن⸲ عشق و دغدغه های زندگی که توسط انتشارات پرسرخ قشم به چاپ رسیده است.
من گمان میکنم هر انسانی گمکرده ایی در درون خود دارد!
من گم کرده ام را گاه گاه میبینم⸲ او کسی نیست جز من! آن منی که گاه بسیار به من نزدیک است و گاه سراسیمه به دنبالش میگردم.
اشعار آغازین این کتاب را در پیرامون جستجوی خویشتن خویش در لحظه آن! همان گاه گاهی که دیدمش و گاهی که در پی اش بودم سرودم.
و در ادامه اشعار و دلنوشته هایی ست با مضامین عشق و دغدغه های زندگی.
و هدف از پرداختن به این موضوعات را شاید بدین گونه بهتر بتوانم بیان کنم:
پروانه باشی یا عقاب فرقی نمی کند!
پروازت عاریتی ست
بال بسته که شوی اسیر زمینی
پر داریﹸ پرواز نمی کنی
آنقدر نمی پری که پریدن از سرت میپرد!
به نظر من توانمندی انسان بی انتهاست⸲ اما آنچه انسان را توانمند می کند باور بی انتهایست! وشاید گاهی پروانه ایی که خویشتن خویش را یافته است⸲ اوج بالاتر از عقابی داشته باشد که پا در گل مانده!
لطفا بفرمایید از چه زمانی وارد عالم شعر و شاعری شدید؟
من در یک خانواده فرهنگی و آشنا با شعر و موسیقی به دنیا آمدم و به گمانم زندگی آواز است⸲ زندگی موسیقی ست و هنر برای من همیشه جای امنی برای رفع خستگیها بوده است. از کودکی نشانه هایی در خود میدیدم و همیشه علاقمند به نوشتن بودم و این علاقه همراه با من بزرگ میشد.
چه شد که به این نتیجه رسیدید که سروده های تان را چاپ کنید؟
قبل از پاسخگویی به این پرسش باید بگویم که باور غلطی در اکثریت جامعه وجود دارد که باید صبر کرد تا به کمال رسید⸲ اما این معیار را چه کسی تعیین میکند ؟ و کمال نهایی کجاست؟ در دنیایی که همه چیز نسبی ست!
به نظر من برای هر خوبی⸲ خوبتری هم هست پس اگر بخواهیم منتظر بمانیم⸲ آن کمال مطلق هرگز نمی رسد
بنابراین وقتی که متوجه شدم اشعار و دلنوشته هایم برای خودم و خیلی از دوستداران شعردلنشین است تصمیم گرفتم که چاپ کنم چراکه من در زندگی شخصی شعاری دارم که در مصرف زندگی صرفهجویی نکنیم! زندگی را باید بطور کامل مصرف کرد و در طول مسیر رشد کرد.
تا اینجای کار از خودم راضی هستم و البته میدانم که دنیای هنر انتها ندارد و راهی طولانی در پیش دارم⸲ متوقف نمیشوم و قطعا تلاش و ممارست در جهت بهتر شدن خواهم داشت.
و این مجموعه را به هنردوستان عزیز تقدیم میکنم به این امید که در خوبتر شدن حالشان سهم کوچکی داشته باشم.
شاعر مورد علاقه تان کیست؟
پاسخ به این سوال آن هم در کشوری مثل ایران که به شعر و شاعری شهرت دارد کار بسیار دشواری است و نام بردن از یک یا دو نفر قطعا کم لطفی در حق دیگر شاعران است! آثار ارزشمند بسیاری از شاعران مختلف داریم که یکی از یکی زیباترند و در واقع من به اشعار کلاسیک یا شعر نو و یا هر قطعه هنری که روح من را درگیر خود کند و به آن دچار شوم⸲ علاقمندم.
قالب شعری شما کدام است شعر کلاسیک یا نو؟
ارادت خاصی به ادبیات کهن و شعر کلاسیک دارم و چند غزل هم در دفترچه شعری خود دارم اما با شعر نو راحت تر و بهتر می توانم بیان کنم و مجوعه خنیاگری که سکوت میسراید بر پایه شعر نو و دلنوشته میباشد.
دو نمونه از اشعارتان را بفرمایید
(1)
در کوچه های ذهن خود گمگشته پرسه میزدم
همچون غباری دست باد
میرفتمﹸ میآمدم بی سر میان همهمه
من بودمﹸ صد پاره تن⸲ سرگشته نعره میزدم
ترسیده بودم از منی کزمن نشانی هم نداشت
منها همه تنها ولی⸲ زنجیر در هم میزدم
گاه از میان ازدحام نجوایی از دور میرسید چون حلقه ایی جدا شده
تا میرسیدم من به او⸲ از سوی دیگر میرسید
آینه هم نقشی نداشت⸲ تصویری خالی از همه
منقوشی از ابهام من
بر خویشتن چنگ می زدم
من در پی من بودمﹸ شوریده فریاد می زدم من را کجا پیدا کنم؟
سنگی زدم بر آینه!
سنگی زدم بر آینه زنگار در من داد زد
منها همه تنها تویی! معنی کجا پیدا کنم!؟
(2)
در من⸲ منی افسونگر است
خنیاگری که سکوت میسراید
و عشق⸲ افسانه گم شده ایست که در رویا بیدار استﹸ در بیداری پنهان!
به گمانم همه مردم بیدار شده ی شهر روزی
قاصدی شوم خوابشان دزدیده
من هنوز در خوابم
و من آنقدر ثانیه ها را میسرایم تا که آغاز شود روز ازل!
و خیال اندیشی مست بدمد در صور سکوت
و همه گمشدگان سخت بخوابند اینبار
تا که افسانه عشق زنده شود!
( کتاب ویل: زندگی نامه ویل اسمیت بازیگر هالیوود به قلم خودش و مارک منسن _ ترجمه محمد رضا شفاهی)
چهار کارتن کتاب برایمان رسیده و توی دفترمون کنار صندلی ام، پشت سرهم چیده شده اند، حس می کنم با اخم و ناراحتی منتظراند و برای ثبت شدن توی سیستم خیلی عجله دارند تا بعد از آن، راهی قفسه ها شوند. این عجله آنها خود به خود در من استرس ایجاد می کند. نا گفته نماند یکی از سخت ترین کارهای خانه کتاب از نظر من ثبت اجناس توی سیستم است. گرچه کاملا به این کار مسلطم اما از نظرم کار طاقت فرسا و خسته کننده ایست. به خصوص ثبت کتاب ها.
باید تک تک کتاب ها قبل از ثبت، از نظر قیمت و نوع ثبت چک شوند. ثبت کتاب ها همیشه به کندی انجام می شود چون هر کارتن کتاب ممکن است شامل ۶۰ جلد کتاب با موضوعات مختلف باشد.
وقتی کارتن کتاب های زیادی به دست مان می رسد غر زدن های من هم شروع می شود اما چاره ای نیست، آش کشک خاله ام است بخورم پایم است نخورم پایم است.
تا اینکه چند وقت پیش کتاب زندگی نامه ویل اسمیت را خواندم. به جرات می توانم بگویم یکی از بهترین کتاب هایی است که تا به حال خوانده ام. اولین بار بود که کتاب مرا انتخاب کرد. ویل اسمیت، هنرپیشه سیاه پوست هالیوود و یکی از بهترین و تاثیر گذارترین هنرپیشه های جهان است
اول کتاب با خاطره زیبایی از نه سالگی ویل شروع می شود. پدر ویل چندین سال در ارتش آمریکا خدمت کرده به همین خاطر دیدگاه های متفاوتی نسبت به زندگی دارد. پدردیوار جلوی مغازه اش را خراب می کند و از ویل و برادرش می خواهد که با کمک هم دیوار جدیدی بسازند.
آن ها روزها و شب ها پی در پی کار می کنند. ملات درست می کنند آجر می چینند ولی انگار نه دیوار بلندتر می شود و نه کارشان تمام.
چند ماهی می گذرد تابستان گرم می رود و زمستان می آید اما انگار دیوار محکم سر جای خود ایستاده و تمام نمی شود
تا اینکه ویل به نتیجه عجیبی می رسد.
می فهمد چون روی دیوار تمرکز کرده و به آن فکر می کند مساله برایش بغرنج و سخت می شود
او باید به آجرها فکر کند و فقط سعی کند آجرها را درست و مرتب بچیند.
بعد از اینکه دیدگاهش را تغییر داد در کمترین زمان دیوار تمام می شود و به ارتفاع دلخواهش رسید. پدرش را با خوشحالی صدا می کند تا پایان کار دیوار را ببیند و خوشحال شود. اما پدر در حالی که چشم به دیواردوخته است خطاب به آن دو می گوید: «حالا هیچ وقت بهم نگین کاری هست که از پسش بر نمی آین»
ویل می فهمد که تفاوت میان کاری که ناممکن به نظر می رسد و کاری که انجام پذیر است در نحوه نگرش است
هر کارتن جنس هم یک دیوار است
فرقی نمی کند کتاب باشد یا اسباب بازی یا غیره ...
وقتی چندین کارتن بود که باید ثبت می کردم فقط به ثبتشان فکر کردم نه به تعداد اجناس. خلاف گذشته حتی دیگر کارتن ها رو از نظر این که چقدر مانده تا اجناس داخلش تمام بشود هم چک نمی کنم
اگر بخواهیم عمیق تر فکر کنیم کل زندگی یک دیوار است. و تنها کار ما این است که هر روز صبح بلند شویم سیمان ها را مخلوط کنیم و آجر دیگری بچینیم فرقی ندارد که چه اتفاقی برایت می افتد همیشه آجر دیگری جلویت هست که آماده چیده شدن است .
تنها سوال مهم این است که آیا بلند می شوی تا آجر را سر جایش بگذاری؟
هاجر مظاهری
فریبا نیکنام، هدفش از نوشتن کتاب «ضربالمثلهای زبان اچمی» را جلوگیری از فراموشی این زبان بومی که در گستره پهناوری از کشور ما (جنوب فارس، غرب هرمزگان و شرق بوشهر و همچنین در میان جوامع مهاجر ایرانی کشورهای حاشیهٔ خلیج فارس)استفاده میشود، می داند و می گوید: همواره یکی از دغدغههای من، زبان و فرهنگ بومی و حفظ و نگهداری عناصر این فرهنگ و انتقال آن به نسلهای بعد بوده و هست.
این نویسنده با اشاره به اینکه فرهنگ بومی و شاخصه های آن در نقاط مختلف کشور به تدریج جایگاه خود را از دست داده و رو به فراموشی میروند، می افزاید: به همین دلیل وظیفه خود دانستم با توجه به حوزه پژوهشی و تواناییهای خود درباره این زبان، گوشهای از آن را برای جلوگیری از فراموشی آن گردآوری کنم.
این کارشناس ارشد ایرانشناسی با گرایش فرهنگ مردم، معتقد است که افزایش کتابخوانی در جامعه موجب تقویت فرهنگ بومی و تاثیرپذیری آگاهانه مردم از فرهنگ دیگری می شود.
نیکنام تصریح می کند: مطالعه و کتابخوانی افراد باعث خواهد شد علم و آگاهی در جامعه ژرفای بیشتری داشته و خرد جمعی مردم را به سوی دست یافتن به چرایی و دلایل سوق دهد و باورهای عوامانه از اهمیت کمتری برخوردار باشند.
این نویسنده درباره فضای مجازی و رابطه آن با سطح آگاهی مردم نیز نظر جالبی دارد و می گوید: امروزه به مدد فضای مجازی، اطلاعاتی سطحی و ناچیز از هر موضوعی در اختیار مردم قرار گرفته است که باعث شده، افراد به این باور برسند که آگاهیشان از موضوعات مختلف بسیار کامل و جامع است.
مشروح گفت و گوی همزیستی با فریبا نیکنام را که کتابش با عنوان «ضرب المثل های زبان اچمی» طی مراسمی در قشم رونمایی شد، با هم می خوانیم:
اشاره: نویسنده کتاب « محکومیت قلب ها » می گوید: کتاب من روایت تضاد عاشقانه ها در دو عصر با نگرش های متفاوت است. میترا عیسوند عشق را نیروی شروع هرکاری می داند و معتقد است که با نوشتن این کتاب، تلاش کرده روحی را که از کلمات گرفته شده، در قالب فصل بندی جدید به ادبیات و جامعه برگرداند.
این نویسنده با انتقاد از مشکلات حوزه نشر کتاب هم می گوید: اگر مولف بخواهد به تنهایی برنامه ریزی و فعالیتی در ادامه روند انتشار کتابش داشته باشد، این حق از مولف گرفته می شود و حقوق مادی و معنوی صاحب اثر به کل زیر سوال می رود.
به گفته عیسوند با برنامه ریزی و مدیریت صحیح می توان راه بروز و پیشرفت در همه ی زمینه ها و بسترها را فراهم کرد و در این مسیر نظرات، پیشنهادات و انتقادات ناشران، اندیشمندان، نویسندگان و سایر اهالی قلم و اندیشه بسیار کارساز خواهد بود.
این نویسنده، تفکر خلاقانه و نقادانه را حاصل کتابخوانی افراد و ظهور الگوهای ناصحیح و ورود خرافات و گمراهی به جامعه در کنار سوء مدیریت و ضعف در کارکرد و بی کفایتی را از نتایج دوری افراد جامعه از مطالعه و کتابخوانی دانسته و می گوید: من همیشه درحال یاد گرفتن از خانواده، دوستان، جامعه وهر چیزی که انسان را به تفکر وا می دارد، هستم.
گفت وگوی همزیستی را با این نویسنده که کتابش تحت عنوان « محکومیت قلب ها » طی مراسمی در قشم رونمایی شد با هم می خوانیم:
■ کتاب « محکومیت قلب ها » را از نظر محتوا لطفا بطور مختصر معرفی بفرمایید. این معرفی می تواند شامل مضمون و ویژگی ها و سایر موارد مورد نظر شما باشد.
□ کتاب محکومیت قلب ها روایت تضاد عاشقانه ها در دو عصر با نگرش های متفاوت است و در این میان، دغدغه های اجتماعی نیز نویسنده داشته است.
■ انگیزه و هدف شما برای نوشتن این اثر چه بوده است؟ غیر از اهداف معنوی و فرهنگی آیا امیدی به جنبه مادی و تجاری این اثر هم داشتید؟ چرا؟ لطفا مفصل توضیح بدهید.
□ نیروی شروع هر کاری عشق است. غیر از آن، خلاءهایی را احساس کردم که کمتر پرداخته شده و من تلاش کردم روحی که از کلمات گرفته شده را در قالب فصل بندی جدید به ادبیات و جامعه برگردانم. ابتدا نویسندگی را به عنوان یک گزینه کاری هم درنظر گرفتم، اما پیشکسوتان این عرصه از آینده ی روشنی از آن خبر نمی دادند.
■ برای تولید این اثر با چه موانع و مشکلاتی، چه در زمینه نرم افزار و چه در زمینه سخت افزار مواجه بودید؟
□ گرچه تجربه و دوستانی در این عرصه دارم در شروع کار وجود مشکلاتی از جمله نبود مرجع مشخص، روندهای ساختگی و نرخ های سلیقه ای، نبود حمایت و ناکارآمدی مراجع ذیربط و دسترسی نداشتن به نیروی متخصص، باعث شد به رغم اینکه در حرفه ی دیگری فعالیت دارم به اصطلاح آچار فرانسه بشوم و در امور طراحی جلد، ویراستاری، فروش و... کتابم ورود کنم.
مورد حائز اهمیتی که درحال حاضر وجود دارد و درعمل در نظام نشر دیده می شود؛ اگر مولف بخواهد به تنهایی برنامه ریزی و فعالیتی در ادامه روند داشته باشد، این حق از مولف گرفته شده! و حقوق مادی ومعنوی صاحب اثر به کل زیر سوال رفته است. که این اقدام نه تنها غیرحرفه ای است بلکه اجازه ی پیشروی در کار را هم گرفته است.
■ استقبال از کتاب تان را بعد از چاپ چگونه می بینید؟ دلایل استقبال یا عدم استقبال را در چه می بینید؟
□ از طرف مخاطبان کتاب، بازخورد خوبی داشت. در استقبال از یک اثر هم عوامل مختلفی وجود دارد که باید فراهم بشود.
■ به رغم جایگاه رفیع کتاب و کتابخوانی در فرهنگ و قاموس ایرانی ها، آمارهای رسمی حاکی از کاهش شدید سرانه مطالعه کتاب در جامعه ماست. دلایل این کاهش به نظر شما کدامند و پیشنهادات شما برای افزایش این سرانه چیست؟
□ جهان امروز یعنی دیده شدن. متاسفانه هرچیزی که فراموش یا کمتر دیده بشود با دیگر موارد جایگزین می شود. شاید ما نادیده گرفتیم که سواد بخش بزرگی از تعاملات و زندگی ما را می سازد، کتابخوانی در ابتدا باید از خانواده نهادینه شود.
در مدرسه فارغ از کلاس های درسی، بخش های خالی آموزشی دیگری هم وجود دارد که می تواند به درستی پر شود. در این راستا وجود یک قفسه کتاب حتی با تعداد دو کتاب! در هر کلاس، روند پیشرفت و تکامل در کتابخوانی را تسریع خواهد کرد.
جامعه باید تشویق و ترغیب به آموختن شود. با برنامه ریزی و مدیریت صحیح، راه بروز و پیشرفت در همه ی زمینه ها و بسترها فراهم شود. با ایجاد جلسه بین ناشران، اندیشمندان، نویسندگان، اهالی قلم و اندیشه، از نظرات، پیشنهادات و انتقادات آنها جهت رشد استفاده شود. همچنین با حمایت شغلی در مناصب دولتی و خصوصی از اهل قلم و ارزش نهادن به قشر متفکر و اندیشمند جامعه می توان ارزش مطالعه را در جامعه بالا برد. همچنین نقد و بررسی کتاب ها و تشکیل بیشتر انجمن ها و گروه ها و مراودات داخلی و خارجی و ایجاد مسابقات، اجرای طرح ها و برنامه ها جهت شرکت آحاد جامعه در همه ی رده های سنی و علمی و استفاده از استراتژی ها، منابع طبیعی و عوامل متخصص انسانی به این امر کمک می کند.
■ مهم ترین آثار مثبت کتابخوانی افراد و مهم ترین عوارض و پیامدهای منفی کتاب نخواندن آنها در یک جامعه کدامند؟ اشاره به حداقل 10 مورد از هرکدام مورد امتنان خواهد بود.
□ اثار مثبت کتابخوانی شامل:
- تفکر خلاقانه، نقادانه، تکامل بیشتر
- بالا بردن سواد و خرد جمعی
- توسعه فردی، اجتماعی و چرخ صنعت
- حذف مرزها، همدلی، شناخت و تجانس فرهنگی
- جهان بینی و تحلیل درست در مواجهه با اطلاعات تازه
ضعف هر کدام از این موارد، پدیده ی رشد را مختل کرده، سبب بی عدالتی و ظهور فقر فرهنگی و اقتصادی می شود، همچنین باعث ظهور الگوهای ناصحیح، ورود خرافات و گمراهی در جامعه، سوء مدیریت و ضعف در کارکرد و بی کفایتی شده و خودکفایی، اعتماد به نفس و خودباوری را از جوامع گرفته، باعث هرج و مرج شده و اتلاف سرمایه های طبیعی و انسانی و اجحاف در حق نسل آینده و در نهایت به سقوط فرد و جامعه منجر می شود.
■ توسعه شگرف فناوری ارتباطات و اطلاعات و گسترش بیکران فضای مجازی و شبکه های اجتماعی به نظر شما آیا مانع توسعه کتابخوانی در کشور شده است؟ لطفا توضیح بدهید.
□ اگر جامعه را مشابه یک درخت در نظر بگیریم و سواد را ریشه ی آن بدانیم، استفاده ی مفید از اطلاعات، ما را می تواند به شکوفایی و رشد برساند و استفاده ی نادرست از آن سبب گمراهی و هرز رفتن ما خواهد شد.
■ سرکار که به مرحله رفیع تولید محتوا(نویسندگی کتاب) رسیده اید لطفا بفرمایید چگونه به نوشتن علاقه مند شدید؟ چه عوامل یا اتفاقاتی باعث شده که تصمیم گرفته اید دست به قلم بشوید؟ باعث امتنان است مراحل طی شده از زندگی تان از دوران کودکی تاکنون را که منجر به تولید اثر یا آثاری توسط شما شده به صورت توصیفی بیان نمایید.
□ در ابتدا فکر می کردم ورودم به نویسندگی اتفاقی شده، اما وقتی به این سوال و گذشته بر می گردم یادم می آید حدود هشت سالم بود، یک قفسه ی کوچک کتاب در کلاس داشتیم و من علاقه داشتم همه را مطالعه کنم. از بزرگترها می خواستم داستان بخوانند. گاهی اطرافیان کتاب می خواندند و یک وقت هایی همراه خانواده خودم، حتی خانواده ی مادری و پدری جدول حل می کردیم و دورهمی حل کردن جدول، یکی از سرگرمی های لذت بخش و آموزنده ی کودکی ام بود. در مدرسه صرفا جهت رفع تکلیف، تحقیق مدرسه انجام دادم و برخلاف هم کلاسی هایم که برای تحقیق شان تلاش زیادی کردند، تحقیق من کامل و برگزیده شد. اولین مقاله که از خودم نوشتم مقام آورد و اولین داستانم تایید شد. اینها باعث شد خودم را بیشتر ببینم و متوجه شدم به کشف کردن و تحقیق اشتیاق دارم. شاید چیزهای کوچکی که در گذشته ما گم شدند، آینده ی ما را بسازند.
■ به کدام نویسنده یا نویسندگان(ایرانی – خارجی) علاقه مندید و چه اثر یا آثاری از آنها را خوانده و چه نظری درباره آنها دارید؟
□ من زندگی را در کتاب «وقتی ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد» اثر «پائولو کوئیلو» دیدم.
- عقاید عمیق را در کتاب «عقاید یک دلقک» اثر «هاینریش بل»
- توصیفات شکوهمند و پر قدرت را در کتاب پسر ناخدا ابراهیم (ایرج اعتمادی)
- جهان بینی را در کتاب قلعه حیوانات (جورج اورول)
- عشق، تصمیم و فصل ها را در کتاب (محکومیت قلبها)
- پیامد اقدامات کوچک را در اثر مرکب (دارن هاردی)
- معنی ادبیات را در کتاب کلیدر (محمود دولت آبادی)
- جهان و هیجان را در کتاب دور دنیا در هشتاد روز (ژول ورن)
تلاش، امید، انگیزه و همراه با واقع بینی در کتاب پیرمرد و دریا(ارنست همینگوی)
■ آیا در نوشته های خود از نویسنده یا نویسندگانی الگو گرفته یا تاثیری پذیرفته اید؟ لطفا اگر پاسخ تان مثبت است توضیح بدهید از چه نویسنده یا نویسندگانی و دلایل تاثیر را بیان نمایید و اگر پاسخ تان منفی است نظرتان را در این خصوص توضیح بدهید.
□ من هرگز در زندگیم به الگوی خاصی اعتقاد نداشتم. لقمان را گفتند ادب از که آموختی، گفت از بی ادبان. هیچ صفر خوبی و بدی وجود ندارد. انتخاب الگو، یعنی محدود کردن و گرفتن خلاقیت خودت. من همیشه درحال یاد گرفتن از خانواده، دوستان، جامعه وهر چیزی که انسان را به تفکر وا می دارد، هستم.
اشاره: حسین فریدونی نویسنده کتاب «از کنار پنجره» از کودکی و نوجوانی عاشق مطالعه و نوشتن بوده و بهترین و لذتبخش ترین تفریح را برای خودش اندیشیدن و نوشتن می دانسته است.
این نویسنده که هدفش از نوشتن را انجام کار ماندگار فرهنگی و انتقال تجربیات دوران نوجوانی و مدرسه خود به نسل های بعدی می داند، مهم ترین اثر کتابخوانی و مطالعه را افزایش آگاهی و بینش افراد می داند و اعتقاد دارد کسانی که اهل مطالعه هستند در زندگی از هوشیاری و درک بیشتری نسبت به مسائل اجتماعی برخوردارند.
فریدونی معتقد است مطالعه، انسان ها را به اندیشیدن وا می دارد و از قول «هانا آرنت» می گوید: بخش بزرگی از جنایت ها و بدی ها را کسانی مرتکب می شوند که توانایی اندیشیدن ندارند.
گفت و گوی همزیستی با این نویسنده و فعال رسانه ای در استان هرمزگان را با هم می خوانیم:
*****
■ کتاب « از کنار پنجره » را از نظر محتوا لطفا بطور مختصر معرفی بفرمایید. این معرفی می تواند شامل مضمون و ویژگی ها و سایر موارد مورد نظر شما باشد
□ کتاب «از کنار پنجره» مجموعه ای داستان کوتاه برای نوجوانان است.
■ انگیزه و هدف شما برای نوشتن این اثر چه بوده است؟ غیر از اهداف معنوی و فرهنگی آیا امیدی به جنبه مادی و تجاری این اثر هم داشتید؟ چرا؟ لطفا مفصل توضیح بدهید.
□ هدف من از نوشتن این داستان ها، فقط انجام کار ماندگار فرهنگی و انتقال تجربیات دوران نوجوانی و مدرسه به نسل های بعدی بود و به هیچ عنوان انگیزه مادی و تجاری در پشت این قضیه نبود زیرا در این اوضاع و احوال کنونی، چاپ کتاب و کلا فعالیت های فرهنگی و ادبی، سودآور نیست.
■ برای تولید این اثر با چه موانع و مشکلاتی، چه در زمینه نرم افزار و چه در زمینه سخت افزار مواجه بودید؟
□ مهم ترین مانع بر سر راه تولید کتاب، مشکل اقتصادی است. چرا که هزینه چاپ و کاغذ بسیار بالاست. البته اگر نویسنده ای اراده و پشتکار کافی جهت انتشار کتاب داشته باشد، هیچ یک از موانع موجود نمی تواند وی را از انجام این کار باز دارد.
■ استقبال از کتاب تان را بعد از چاپ چگونه می بینید؟ دلایل استقبال یا عدم استقبال را در چه می بینید؟
□ استقبال نوجوانان از این کتاب خوب بود اما همه ما می دانیم که خرید کتاب از سبد خرید بسیاری از خانواده ها حذف شده و هر چند که من قیمت پشت جلد کتاب را کم زدم که بچه ها توانایی خرید آنرا داشته باشند ولی باز هم به صورت رایگان به اکثر بچه ها تقدیم کردم. تعدادی از کتابم را در برخی کتاب فروشی های سطح شهر به صورت امانت گذاشته ام ولی تاکنون تماسی مبنی بر به فروش رفتن همه آنها با من گرفته نشده است.
■ به رغم جایگاه رفیع کتاب و کتابخوانی در فرهنگ و قاموس ایرانی ها، آمارهای رسمی حاکی از کاهش شدید سرانه مطالعه کتاب در جامعه ماست. دلایل این کاهش به نظر شما کدامند و پیشنهادات شما برای افزایش این سرانه چیست؟
□ دلیل کاهش سرانه مطالعه کتاب، علاوه بر مشکلات اقتصادی، فراگیری رسانه های دیجیتال و شبکه های اجتماعی است. به عقیده بنده باید به فرهنگ کتابخوانی از کودکی در خانواده ها و خصوصا در مدارس بها داد و بچه ها را به کتابخوانی تشویق کرد.
■ مهم ترین آثار مثبت کتابخوانی افراد و مهم ترین عوارض و پیامدهای منفی کتاب نخواندن آنها در یک جامعه کدامند؟ اشاره به حداقل 10 مورد از هرکدام مورد امتنان خواهد بود.
□ کتابخوانی و مطالعه اثرات مثبتی بر روی اقشار مختلف جامعه دارد که مهمترین اثر آن افزایش آگاهی و بینش افراد است. کسانی که اهل مطالعه هستند در زندگی از هوشیاری و درک بیشتری نسبت به مسائل اجتماعی برخوردارند.
مطالعه، انسان ها را به اندیشیدن وا می دارد و افرادی که توانایی اندیشیدن داشته باشند، بی تردید انسان هایی خوب، مفید و قابل احترام خواهند بود. یکی از نویسندگان بزرگ جهان بنام «هانا آرنت» حرف قشنگی زده و گفته واقعیت اسفبار این است که بخش بزرگی از جنایت ها و بدی ها را کسانی مرتکب می شوند که توانایی اندیشیدن را ندارند.
■ توسعه شگرف فناوری ارتباطات و اطلاعات و گسترش بیکران فضای مجازی و شبکه های اجتماعی به نظر شما آیا مانع توسعه کتابخوانی در کشور شده است؟ لطفا توضیح بدهید.
□ قطعا توسعه فناوری ارتباطات و فضای مجازی تاثیرات عمده ای بر روی کتابخوانی به صورت سنتی گذاشته اما کتاب های دیجیتال می تواند این خلاء را پر کند و کسانی که علاقه به فضای مجازی دارند می توانند به شیوه نوین کتاب های مورد نظر خود را مطالعه نمایند.
■ جنابعالی که به مرحله رفیع تولید محتوا(نویسندگی کتاب) رسیده اید لطفا بفرمایید چگونه به نوشتن علاقه مند شدید؟ چه عوامل یا اتفاقاتی باعث شده که تصمیم گرفته اید دست به قلم بشوید؟ باعث امتنان است مراحل طی شده از زندگی تان از دوران کودکی تاکنون را که منجر به تولید اثر یا آثاری توسط شما شده به صورت توصیفی بیان نمایید.
□ من از کودکی و نوجوانی عاشق مطالعه و نوشتن بودم و بهترین و لذتبخش ترین تفریح برای من اندیشیدن و نوشتن بود، ولی در روستا به کتاب چندانی دسترسی نداشتم و هر کتاب یا مجله ای به دستم می رسید با اشتیاق می خواندم.
وقتی به بندرعباس آمدم در یک کتابفروشی مشغول به کار شدم و این کار لذت بخش، تاثیر شگرفی بر روی من گذاشت. هر چند در کتابفروشی حقوق ناچیزی به من می دادند ولی به خاطر علاقه ای که به کتاب خواندن داشتم چند سال در آنجا ماندم و آرزو داشتم که بتوانم روزی خودم هم کتابی را بنویسم و چاپ کنم. بالاخره با پشتکاری که داشتم توانستم دو کتاب را از خودم چاپ و منتشر کنم. اولین کتابم مجموعه ای شعر با عنوان «در ساحل احساس» بود که در سال 1378 از سوی انتشارات «چی چی کا» منتشر گردید. «از کنار پنجره» نیز دومین کتاب بنده است که توسط انتشارات «پر سرخ» منتشر شده است. البته من با روزنامه ها و نشریات مختلفی نیز همکاری داشته و دارم و در حال حاضر خبرنگار و سردبیر هفته نامه های «صدف» و «آوای نخلستان» هستم. ناگفته نماند که شعرها، مقالات و یادداشت های بسیاری از من در نشریات چاپ شده که تصمیم دارم مقالات و یادداشت هایم را هم به صورت کتاب درآورم.
■ به کدام نویسنده یا نویسندگان(ایرانی – خارجی) علاقه مندید و چه اثر یا آثاری از آنها را خوانده و چه نظری درباره آنها دارید؟
□ من به آثار نویسندگان و شاعرانی همچون جلال آل احمد، رضا رهگذر، حسین فتاحی، ایرج اعتمادی، محمدعلی بهمنی، حسین منزوی، قیصر امین پور، بهمن پگاه راد، سید سعید هاشمی و ... علاقه دارم و آثارشان را به طور مرتب مطالعه می کنم.
■ آیا در نوشته های خود از نویسنده یا نویسندگانی الگو گرفته یا تاثیری پذیرفته اید؟ لطفا اگر پاسخ تان مثبت است توضیح بدهید از چه نویسنده یا نویسندگانی و دلایل تاثیر را بیان نمایید و اگر پاسخ تان منفی است نظرتان را در این خصوص توضیح بدهید.
□ بی شک من هم از برخی نویسندگان الگو گرفته ام که خوانندگان آثارم می توانند به میزان تاثیرپذیری بنده از سایر نویسندگان، نظر دهند.
در پایان لازم می بینم از دوست ارجمند و فرهیخته ام جناب آقای ایرج اعتمادی مدیر انتشارات «پر سرخ» و از شما مدیرمحترم نشریه همزیستی که با نویسندگان و پدید آورندگان آثار، خصوصا برگزیدگان کتاب جزیره قشم مصاحبه کرده اید تشکر و خداقوت عرض کنم.