اغلب عادت کردهایم به ظواهر زندگی دیگران نگاه کنیم، قضاوت کنیم و رفتار کنیم. خانه و ماشینهای شیک و لوکس، زندگیهای پر زرق و برق و آمال و آرزوهای دست نیافتنی که در هر جامعهای فقط برای عدهای خاص است و چشم و دل هر بینندهای را میرباید؛ آهی را سبب میشود که از ته دل کشیده و خودمان را در قعر آنچه هست بپنداریم. گویی زندگی این است و جز آن معنایی ندارد.
شب و روزمان شده همین اهداف به درون پوچ و به ظاهر پرمعنا. مخصوصا در عصر حاضر که به سبب دهکدهای شدن جهان و دنیای اینترنت و شبکههای مجازی، تا برندی جدید از خوراک، پوشاک، رفتار، لحن صحبت و حتی شیوه دوست داشتن و ابراز آن و… مد میشود سریع با خبر میشویم و میخواهیم آن را تکرار کنیم؛ بی آنکه به ریشه و معنای آن توجه کنیم. بدون آنکه بدانیم آیا انجام آن رفتار متناسب با فرهنگ جامعه، خانواده و در شأن شخصیت یا باب میلمان هست یا نه؟ حالمان را خوب میکند یا نه؟ حتی خوب شدن حالمان را هم تقلیدی از دیگران میدانیم و سعی میکنیم هر طور شده با چنگ و دندان ظاهر آراسته زندگی دیگران را الگویی قرار دهیم تا بدین سبب اسباب شادمانی را برای خود خریده باشیم. بعد از آن به خود میبالیم که توانستیم به هر اجباری که شده فلان مدل لباس یا فلان مدل ماشین را تهیه کنیم. خانوادهای که محتاج ابتداییترین نیازهای زندگیشان هستند اما فرزندشان بدون در نظر گرفتن این موضوع، پای خود را در یک کفش کرده که باید فلان مدل گوشی همراهی که دوستانش دارند و جدیدا در بازار آمده است را تهیه کند؛ نه فقط خانواده اش را تحت فشار روحی و اقتصادی میگذارد، بلکه فکر نمیکند به آن گوشی همراه نیازی هست؟ دوستش دارد؟یا اسبابی است برای به اصطلاح کلاس گذاشتنهای کاذب بین دوستان و آشنایان و بدین گونه در دنیای خود خوشحال است. خیلی از بزرگترها هم به همین صورت بدون سنجیدنی درست و فکری اقتصادی، شاید به این دلیل که دنیا دو روز است و باید خوش باشی، چنین رفتارهایی را انجام میدهند.
متأسفانه یک نوع جریان مدگرایی و مصرف در دنیای سرمایهداری و نئولیبرالیسم امروز بهوجود آمده است که زمینه رسیدن به اهداف سرمایهدارانی که هر روز تولیدات و مصنوعات خود را با زرق و برق جدید و متناسب با هر سلیقهای با سرعت بسیار تهیه کردهاند تا به فروش رسانند را فراهم آورده است. به عنوان مثال امروز یک ماشین و فردا ماشین دیگر از همان برند با تکنولوژیهای مدرنتر و ظاهری زیباتر که تمایل درونی هر فرد را تحریک میکند به بازار میآید. در نتیجه افراد را به سمت این تولیدات جدید میکشاند که در فرهنگ جوامع امروز اصطلاح «مد روز بودن» را میسازد.
در دنیای جدید، تجملات و فراوردههای تکنولوژیک معیارهای ارزیابی قرار گرفتهاند. افراد را با ماشینی که سوار میشوند، رستورانی که میروند، لباسی که میپوشند و کالایی که مصرف میکنند میسنجیم و قضاوت میکنیم. عقلمان به چشممان است و در این میان خیلی چیزها به چشم نمیآید؛ مثل خود فرد و انسانیت او، فکر و اندیشه او. در نتیجه تدریجا فرهنگی ساخته میشود که اگر در این فرهنگ افرادی چنین امکاناتی را نداشته باشند حقیر و زبون جلوه میکنند. کالاها میشوند معیار ارزش و انسانیت و ادب و شعور کم کم از ملاک قضاوتها رخت برمیبندد. یک نوع تشخصطلبی که هر فرد خود را برتر از فرد دیگر میپندارد و اگر کسی که این ها را نداشته باشد، آدم به حساب نمیآید در بطن ذهنها رسوخ میکند. بهتر است جوامع در این راستا هوشمندانه عمل کنند و آگاهی مردم از این موضوع را هدف قرار داده، نگذارند اشیاء مردم را به سمت خود بکشانند؛ چرا که در آن صورت ملاک ارزشگذاریها نه انسان و انسانیت بلکه اشیاء خواهد شد. میبایست فرهنگی بوجود آورد که نگاه مادیگرایانه یا ماتریالیستی را سلب و به جای آن نگاه انسانگرایانه یا اومانیستی را معیار قضاوتها قرار دهیم تا یاد بگیریم انسانیت شرط اول است. شرط اول زیستنی سالم و جامعهای سالم. به قول سعدی تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لبــاس زیبـــاست نشان آدمیت
منبع: روزنامه اطلاعات/ضمیمه اجتماعی
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.