کتاب «جنگی که نجاتم داد» اثر « کیمبرلی بروبیکر بردلی*» نویسنده آمریکایی، اسمش برایم خیلی عجیب است. جنگ که همیشه باعث مرگ، ویرانی و آوارگی است، چطور می تواند نجات بخش باشد!
احتمال دادم از آن کتاب های عجیب و فانتزی گروه سنی نوجوانان است که با تخیلات و اوهام درهم آمیخته و هیجان کاذب در خواننده ایجاد می کند.
وقتی ده صفحه اول کتاب را خواندم، دیدم با داستانی کاملا واقع گرا و درام رو به رو هستم.
« آدا دختر یازده ساله انگلیسی همراه برادرش ( جیمی ) و مادر نه چندان مهربانش در لندن زندگی می کند. یکی از پاهای آدا مشکل مادرزادی دارد و به اصطلاح پا چنبری است. از این رو آدا نمی تواند راه برود و همین باعث شده که مادرش که بچه هایش او را ( مام ) صدا می زنند آدا را در خانه حبس کند. تنها راه ارتباطش با دنیای بیرون، پنجره خانه است که از آن فقط منظره خیابان پیداست. از نظر مادر، آدا یک موجود بی خاصیت و مفت خور است که مستحق توهین، سرزنش و تحقیر است.
در این هنگام، انگلستان ناگهان درگیر جنگ جهانی دوم می شود. ارتش انگلستان بچه های شهرهایی که با خطر درگیری و حمله هوایی مواجه هستند را ثبت نام می کند و آن ها را با قطار به شهرهای امن برده و به دست خانواده های ساکن آن شهرها می سپارد.
مام، جیمی را ثبت نام می کند، ولی از ثبت نام آدا سر باز می زند، چون اعتقاد دارد زندگی نکبت بار آدا لایق مرگ است .
آدا تصمیم می گیرد که از این زندان خانگی فرار کند و همراه جیمی با قطار از لندن به شهرهای امن برود. او در یک جنگ درونی قرار می گیرد، شاید جنگی سخت تر از آن چه که در بیرون اتفاق افتاده، جدال بین رفتن و ماندن .....»
................................................................................................
ساعت از دو نیمه شب گذشته است. خواب بر من مستولی شده. وقتی چراغ اتاقم را خاموش کردم تا بخوابم احساس کردم ( آدا) از توی کتاب من را صدا می زند. توی رختخوابم دراز کشیدم و چشمانم را بستم، اما ذهنم هم چنان درگیر ( آدا) و تصمیم جدیدش بود. آخر دلم را به دریا زدم . از رختخواب بیرون آمدم چراغ اتاقم را روشن کردم و دوباره به سراغ ادامه داستان آدا رفتم.
...................................................................................................
« آدا موفق می شود به همراه برادرش به وسیله قطارهایی که مخصوص حمل بچه هاست به یکی از شهرهای ساحلی انگلستان برود.
در آن شهر هیچ کس مایل به پذیرش آدا و جیم نیست. ماموران دولتی آن دو را به دست سوزان که زنی منزوی و تنهاست می سپارند.
سوزان زنی بسیار ساکت و درعین حال فوق العاده مهربان است. آدا برای اولین بار در زندگی اش مورد توجه و محبت قرار می گیرد. سه وعده غذای گرم و مطبوع به همراه دسر و نوشیدنی می خورد. زندگی در خانه بزرگ و تمیز را تجربه می کند و با عصا راه می رود ....
وقتی برای اولین بار اسب می بیند سرشار از هیجان و امید می شود
در دنیای بزرگ ترها جنگ است جنگی سخت بین تمام دنیا ولی در دنیای درون آدا صلح است. کنارخانه آنها فرودگاهی است پر از هواپیما های جنگی، شهر پر است ازسربازان با اسلحه. همه جا پراز آشوب است با بمباران های وقت و بی وقت. خاموشی های شبانه و ...
اما دنیای درون آدا پراز قشنگی است. پر از رنگ، پر از بوهای خوب، اسب سواری و اوج گرفتن در مزارع.
دیگر کسی او را تحقیر نمی کند. روزی که او مچ یکی از جاسوسان دشمن را می گیرد و با گزارش به موقع به سربازان خودی شهر را نجات می دهد قهرمان می شود.
جنگ برای او آزادی و بزرگی به همراه آورده.
تا اینکه ناگهان ( مام) از راه می رسد و او و جیمی را به لندن بر می گرداند.
دوباره جنگ است، چه در دنیای بیرون، چه در دنیای درون آدا. همه چیز زشت و مخوف است حتی تنها منظره پنجره.
اما ناگهان نور امیدی سوسو می زند و سوزان برای نجات او و جیمی از راه می رسد. در یک کش و قوس بین مام و سوزان بالاخره سوزان موفق می شود بچه ها را از مام پس بگیرد. و دوباره آن ها را به خانه اش برگرداند.
اما در مقابل چشمان حیرت زده آن ها، دیگر از آن خانه زیبا خبری نیست.
بمب دشمن خانه را با خاک یکسان و همه چیز را تمام کرده. آیا باز هم امیدی هست؟ آیا باز سوزان آن ها را نگه می دارد؟؟
و در اوج تمام این پریشانی ها و جدال های درونی، سوزان رو به بچه ها می گوید: بچه ها من از شما متشکرم. شما جان من را نجات دادید. اگه من دنبال شما نیامده بودم الان حتما کشته شده بودم.
و خورشید در آسمان زندگی آن ها دوباره طلوع می کند. اما همچنان جنگ است و جنگ
جنگی که می تواند بکشد و مرگ آور باشد و در نقطه مقابل آن، جنگی که می تواند نجات بخش باشد.
اما قانون همه جنگ ها، یکی است، هرگز، هرگز تسلیم نشو!
*کیمبرلی بروبیکر بردلی، زاده 24 جون 1967، نویسنده آمریکایی کتاب های کودک و نوجوان است.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.