b_300_300_16777215_00_images_9511_amini22.jpg

هواپيماي غول پيكري كه من را ازجزيره ء قشم به تهران مي برد غرش كنان آسمان را مي شكافد و پيش مي رود. ازلحظه برخاستن از زمين تا عبوركامل از روي خاك  اين جزيره فرصت دارم تا ازپنجره كوچك و غبارگرفته هواپيما به قشم بنگرم وخاطرات دوساله  زندگي در اين سرزمين زيبا را در ذهن مروركنم.

با اينكه اصالتا  از مناطق بومي ايران رسته  و برخاسته ام و ازتجربيات پانزده ساله حضورخود در بدنه  ارشد  تشكيلات  گردشگري كشور و تحصيلات تكميلي مرتبط هرگز غره نشدم، هنگامي كه مديريت ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري منطقه آراد قشم به من پيشنهاد شد خود را كاملا براي انجام خدمت در اين هرسه حوزه آماده و مجهز مي دانستم. اما درحين پيشبرد برنامه ها آنان را كه ازخود پيشروتر، مجهزتر و بصيرتر ديدم،  فوج مردم بومي و ساكنان اصيل واصلي جزيره بودند. آنها حتي در رعايت اصول به روز و پيشرفته اي همچون "پايداري" بسيار از من آموخته تر و كاركشته تر بودند. شيخان و ريش سفيدان شان ورجاونداني بودند درراه حق كمر همت بسته و نيك برجاي نشسته . به گاه فريضه بي قرار و ناشكيب، سر و دستار نمي دانستند كه كدام اندازند. اما اين همه آمادگي شان نبود؛ به ضرورتي كه مشورتي ازشان مي خواستم مشاوراني دورانديش و همه سونگر بودند كه با رعايت رضاي حق و مصالح همگان راي و نظر مي دادند. طرفه اينكه، عموم نيز بي مقاومتي خام  بررعايت دستوربزرگان گردن مي نهادند. اين موضوع براي من كه آشكارا ديده بودم در سرزمين اصلي رعايت بزرگ و كوچكي چه ساده ورافتاده است، پندي بزرگ و درسي سترگ بود.

دراين خطه،  ايام پرابتهاج قربان و فطر به زيباترين روزهاي خدا بدل مي شود. پيروجوان وخرد وكلان همه شاد و خوشند. اما نه يك خوشي فرمايشي و تحميلي. چشمان همه برق مي زند. دشداشه ها همه نونوار و اتوكشيده اند و چادر و ليسي ها قشنگ و غرق در رنگ. سفره هاي نعمت و رحمت در همه  منازل گشاده است و همگان براي پذيرايي آماده. و اين  دومين درس قشم بود:  پذيرايي بي تكلف و مهمان نوازي بي رنگ و ريا. فرهنگ مهمان نوازي ايران در اين منطقه به رواني جاري ست. تو گويي همگان نخوانده  ملا هستند و  براي توسعه صنعت توريسم  به آموزش فنون وتكنيك هاي آكادميك مهمان نوازي حاجت نيست.

غرش توربين موتورهاي  هواپيما مرا به خود مي آورد. حالا ديگر به اوج تيك آف رسيده ايم و در اين اوج هزاران پايي اگر بوي تند سوراغ و كاشغ را فراموش كنم، اگر خنكاي هواي تنظيم شده  داخل كابين، شرجي خفه كننده  قشم را از يادم ببرد، يك چيز وتنها يك چيز را هرگز ازياد نخواهم برد؛ مردمان نجيب، محجوب، سربه زير، شريف و خونگرمي كه جز خوبي از آنها نديدم. بي اختيار اين بيت خواجه شيراز بر زبانم جاري مي شود:

"هرچه هست از قامت ناساز بي اندام ماست    ورنه تشريف تو بر بالاي كس كوتاه نيست"

نوشتن دیدگاه

نظراتی که حاوی توهین یا افترا می باشند، منتشر نخواهند شد.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

پیشخوان

آخرین اخبار