همزیستی نیوز - «برنده جایزه ویژه هیات داوران رسانه رسمی را متهم به تحقیر و نفی و انکار سینما کرد. در این یادداشت ۱۰ نکته در باب این نامهربانی برشمرده شده است.»
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «وقتی صداوسیما مدام فیلمهای هالیوودی را تبلیغ و پخش میکند معلوم است که برای سینما برنامهای میگذارند که مدام در حال تخریب سینمای ایران است و به توهین و حاشیهسازی میپردازد. تلویزیون از تحقیر، توهین، نفی، انکار، طرد و سرکوب سینما دست بردارد و این موضع خصمانه را پایان دهد.» اینها سخنان علیرضا داوودنژاد، کارگردان نامآشنای سینمای ایران، در آیین اختتامیه سیوپنجمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر است که پس از دریافت جایزه ویژه هیات داوران و در انتقاد از رویکرد و رفتار صداوسیما در قبال سینما بر زبان آورد. او خود امسال با فیلم «فراری» در جشنواره شرکت کرده بود و جایزه بهترین بازیگر مرد نقش اول نیز به محسن تنابنده، بازیگر همین فیلم تعلق گرفت.
تلویزیون رسمی البته این برنامه را با تأخیر پخش کرد و و همان گونه که پیشبینی میشد، این سخنان را نپسندید و به قیچی سانسور سپرد. اما چرا «سیما» تا این اندازه با «سینما»ی ایران نامهربان است؟ مگر سینمای ملی بخشی از تولید ملی و فرهنگ ملی نیست که رسانه رسمی از بام تا شام داعیهدار آن است؟
در چرایی نامهربانی و به تعبیر آقای داوودنژاد مواضع خصمانه «سیما» علیه «سینما» این موارد را میتوان برشمرد:
۱- هرگاه دولتی غیر اصولگرا بر سر کار بیاید که مواضع اصلاحطلبانه یا اعتدالی دارد، این نامهربانی فزونی میگیرد. چون سینما و جشنواره فجر را ذیل وزارت ارشاد و دولت یا متعلق به سپهر عمومی جامعه و خارج از اراده یا علاقه یا سلیقه خودشان میدانند و نمیخواهند به آن بها و رسمیت بدهند یا در زمره موفقیتهای دولت به حساب آید. این در حالی است که بار اصل بر دوش بخش خصوصی است.
۲- نگاه مدیریت تلویزیون رسمی به هنر اساسا ایدیولوژیک است و از این رو تنها بخش ایدیولوژیک سینما یا جنبههای عوامپسندانه آن را میپسندند. از این رو به جز چند کارگردان خاص که نیاز به ذکر نامشان نیست، دیگران یا دعوت نمیشوند یا اگر هم دعوت شوند، در برنامه هفت آماج حملات و انتقادات مجری و کارشناس قرار میگیرند.
نکته جالب این که آن قدر که از تلویزیون ایران فیلمهای آمریکایی پخش میشود، فیلمهای اروپایی را که با فکر و اندیشه سر و کار دارد، کمتر شاهد هستیم.
۳- یکی از بهانهها نوع پوشش خانمهای بازیگر است. این در حالی است که در فیلمهای خارجی زنان همین حجاب حداقلی را هم ندارند ولی ظاهرا آن فیلمها بلااشکال است و بازیگر نیز جدای جامعه نیست و فیلمساز هم از جامعه تأثیر میپذیرد.
۴- شماری از کارگردانان و بازیگران سینما اهل کنشهای سیاسی یا اجتماعیاند که خاصه در موسم انتخابات پر رنگ میشود. گرایش غالب رسانه رسمی اما به سوی اصولگرایان رادیکال است و طبعا دوست ندارند این کارگردانان و بازیگران به عنوان گروههای مرجع اجتماعی شناخته شوند. بنا بر این از آنان کمتر دعوت میکنند تا مایه شهرت بیشتر آنان نشوند.
۵- بخشی از نیروهای سنتی با اصل سینما مشکل دارند و شاید رسانه رسمی میخواهد دل آنها را به دست آورد. این در حالی است که دو شبکه «آی فیلم» و «نمایش» مدام فیلم و سریال پخش میکنند و نیاز به خوراک دارند و نمیتوان از الگوی عربستان - که سینما ندارد - تبعیت کرد. ایران از نظر تولید فیلم که در برخی سالها سر به ۱۴۰ فقره میزند، مقام اول را در منطقه دارد و قابل قیاس با عربستان سعودی نیست که مجهز به همه وسایل مدرن است اما حتی یک سالن سینما هم ندارد.
۶- توجه تلویزیون به سینمای ملی موجب رونق و فروش فیلمها میشود و این به استقلال آنان یاری میرساند. آن وقت کی بیاید برای سریالهای تلویزیونی و امثال «معمای شاه» بازی کند؟
در نوروز ۹۵ که آگهیهای فیلمهای سینمای ایران از شبکههای پربیننده ماهوارهای پخش شد، سینما هم به فروش بالایی دست یافت. شاید هم میخواهند بگویند باید به ما پول بدهید تا درباره شما بگوییم. نگاه تجاری به فرهنگ یا تجاریسازی فرهنگی که در سالهای اخیر سیطره یافته، شاید به کجا سرایت نکرده که به جام جم تسری نیافته باشد؟
۷- در رسانه رسمی بیش از برنامه و راهبرد، چند اراده فائقه وجود دارد و سلیقه آنهاست که میچربد و چنان شهرت دارند که نیاز به معرفیشان نیست. اگر اراده کنند تهیهکنندهای فرصت سر خاراندن ندارد و اگر اراده کنند، همان تهیهکننده بیکار میشود و تنها کار او شاید این باشد که روزها را در پشت درِ اتاق آن مدیر یا زیردستان برای دریافت مجوز بگذراند. یک مدیر ارشد خوشش میآید برنامه هفت را فریدون جیرانی اجرا کند ولی او و همکاران و تیم او که میروند جیرانی هم باید جای خود را به گبرلو بدهد و قبلی که بازمیگردد نوبت به بهروز افخمی میرسد.
در این میان تنها استثنا عادل فردوسیپور است که چون فوتبال با فکر و سیاست سر و کار ندارد، تحمل میشود اما هم او نیز اگر گاهی پای خود را از گلیم تعریف شده، درازتر کند، تذکر میگیرد.
۸- سر و کار سینما با طبقه متوسط است. بیشتر سینماروها از طبقه متوسطاند که از نگاه سیاسی و اجتماعی آنها دولت و مجلسی شکل گرفته که باب میل نگاه سیاسی حاکم بر رسانه رسمی نیست. بنا بر این مار در آستین نمیپرورانند!
۹- یک فیلم عادی یک میلیارد تومان هزینه دارد و برای برگشت سرمایه باید نظر مشتری یا همان بیننده را تأمین کرد. بنابر این گزیر و گزیری ندارند جز این که سراغ سوژههایی بروند که فیلم «بفروشد». صداوسیما هزار میلیارد تومان بودجه دارد و ۲۰ میلیارد آن را میدهند تا «معمای شاه» و امثال آن ساخته شود. اما دست تهیهکننده بخش خصوصی تا این حد باز نیست. کمتر از این هم باز نیست. بنابر این طبیعی است که سینما سراغ موضوعات دیگری برود که چه بسا باب میل تلویزیونیها نباشد.
۱۰- دست آخر این که علاقه به فیلم و سینما ذوق و تربیت هنری میخواهد و بدون احساس زیباییشناختی به دست نمیآید. نمیتوان از برخی کسان که هیچگاه تابلوی نقاشی نخریده، به آوای موسیقی گوش نسپرده، از فیلمی لذت نبرده و هنر را ذات زندگی نمیدانند، انتظار داشت که به هنر و هنرمند بها دهند. اینها ذوق و شوقی میخواهد که در همه نیست. اما درک بُغض آشکار در صدای علیرضا داوودنژاد و این که از چه و چرا مینالد ذوق خاصی نمیخواهد.»
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.