با احسان مکتبی از سال حدود 77که تازه در خبرگزاری ایرنا مرکز گلستان مشغول به کار شده بودم آشنا شدم. فکر می کنم اولین دیدار ما هم در دفتر نشریه اش یعنی گلشن مهر بود که تازه مجوز انتشار آن را گرفته بود.20 سال از آن تاریخ می گذرد، زمان چه زود می گذرد، امروز که به سیر وقایع این 20سال می اندیشم مثل اکثر هم وطنانم حسرت می خورم که هم می توانستم دراین دوره نسبتا طولانی به عنوان یک عضو فعال جامعه ام برای ارتقاء و پیشرفت کشورم و رفاه مردم عزیزمان موثر باشم و هم اینکه که از این دوره خودم هم استفاده مادی و معنوی را ببرم که البته مثل خیلی از هم وطنانم، بخاطر شرایطی که حاکم شد، درهیچکدام توفیق حاصل نشد.
البته نمی دانم در این دیدگاه، احسان هم با من هم عقیده است یا نه، ولی مطمئن هستم که من و احسان نقاط اشتراک فراوانی با هم داریم که نقطه عطف آنها همان حرفه روزنامه نگاری و نشریه داری بوده است. گلشن مهر و همزیستی تقریبا با دو یا سه سال فاصله فعالیت خود را در استان گلستان شروع کردند و آنچه که ما دو نفر به عنوان صاحب امتیاز و مدیرمسئول نشریه در این وانفسای مشکلات ریز و درشت این حرفه در کشور بطوراعم و دراستان بطور اخص، تحمل کرده و می کنیم خود به خود، یک حس مشترک را نیز نسبت به باقی قضایا در ما بوجود آورده است.
نقاط افتراق من و احسان نیز بطور طبیعی فراوان بوده است که تفاوت های قومیتی و مذهبی شاید آشکارترین آنها باشد و البته همیشه در طول این مدت در ارتباطات محدود کاری، نه من و نه احسان، تنها چیزی که حتی لحظه ای نیز به مخیله ما خطور نمی کرد همین تفاوت ها بوده است.
اما داستان از زمانی شروع شد که شنیدم احسان در استانداری به یک پست مدیریتی نسبتا بالایی منصوب شده است! یعنی بعد از حدود 20 سال و پس از دو دوره هشت ساله دولت های فخیمه اصلاحات و اصولگرا، در دوره دوم دولت به اصطلاح اعتدال گرا برای اولین بار یک روزنامه نگار مدیرکل سیاسی، انتخابات و تقسیمات کشوری استانداری گلستان شده است.
برای من بسیار جالب بود در دولتی که مدیران آن نه براساس شایستگی های تخصصی و تجربی، بلکه براساس معیارهایی انتخاب شده و می شوند که هم من و هم احسان و هم، همه روزنامه نگاران اصیل و حرفه ای در هر فرصتی که به ما دست می دهد از انتقاد نسبت به آنها ابایی نداشته و نداریم، فردی مانند احسان به این پست بالا منصوب می شود.
طبیعتا من از این اتفاق خوشحال شدم چون همیشه اعتقاد داشته و دارم که گرچه با یک گل بهار نمی شود اما همان تک گل تاثیرات مثبت خود را در محیط می گذارد( البته منظور گل طبیعی است و گل مصنوعی هیچگونه اثری بر اطرافش نمی گذارد).
یادم می آید یک روز که در یک مراسم حضور داشتم احسان به عنوان مدیرکل سیاسی، انتخابات و تقسیمات کشوری استانداری گلستان سخنرانی کرد و من واقعا لذت بردم برای اولین بار از شنیدن این سخنرانی که به خاطر شغلم شاید صدها از این نوع سخنرانی ها را شنیده باشم، ولی واقعا تفاوت می کرد نوع و محتوای سخنرانی احسان و بعد از مراسم هم وقتی دیدمش به او گفتم که همه مراسم یک طرف و سخنرانی شما یک طرف!
گرچه نمی خواهم این برداشت از این نوشته شود که من تعصبات شغلی و حرفه ای خود را مطرح می کنم ولی باید قبول کرد که در این جامعه و جوامعی مثل جامعه ما اگر از همان اول بلایی که بر سر اصحاب مطبوعات و روزنامه نگاران آمد که من معتقدم بسیار هم حساب شده بود، جلوش گرفته می شد و جامعه از آثار و ظرفیت های رسانه ها و روزنامه نگاران حرفه ای مستقل محروم نمی شد، چه اتفاقات شیرین و مبارکی که در این سرزمین نمی افتاد.
و امروز که خبر استعفا و توضیحات احسان را درباره آن خواندم احساس غریبی به من دست داد، از یک طرف دلم برای جامعه سوخت، نه به این خاطر که یک پستی را که برای اولین بار در استان یک روزنامه نگارگرفته بود، از دست دادیم، بلکه به این خاطر که نیرویی که هم توانمند بود، هم سلامت نفس داشت و هم مردم از خدمات منبعث از این خصایص بهره مند و طبیعتا رضایتمند بودند، خیلی راحت از دست دادیم و آب از آب هم تکان نخورد.
از طرف دیگر خوشحال شدم چون که از لحظه ای نگران بود م که روزی چشمم به چشم احسان بخورد و ببینم او را که در کاروان بخشی از مدیران این جامعه حل شده و در کورس به اصطلاح ارتقاء مقام از دیوارتملق، ریا و دهها خصایص ویژه موردنیازاین ارتقاء بالا می رود!
ممنونم احسان! الحق که آبرو و حیثیت روزنامه نگاران را حفظ کردی و این شعار« حفظ مقام و پست تحت هر شرایط » را که این روزها در عرصه مدیریت طرفداران زیادی هم دارد به شعار« حفظ شان و کرامت درهر شرایط » تبدیل کردی! بازهم ممنون احسان عزیز!
تاج محمد کاظمی
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.