همزیستی نیوز - در دنیایی زندگی میکنیم با هزاران مشکل که گاه و بیگاه روی سرمان میریزد. هزاران اتفاق خوشایند و ناخوشایند که زندگیمان را تحت تاثیر قرار میدهد و مجبوریم راهی بسازیم برای مقابله. هزاران درهای بستهای در زندگیمان هست که به این راحتی نمیتوانیم بازشان کنیم.
به گزارش ایسنا، ما خبرنگاران مجبوریم بسیاری از درهای بسته را باز کنیم با دستانی که گاهی با هزار بهانه و تقصیر بسته است. با دستانی که میتوانی صرف نوشتن کنی باید بجنگی برای اثبات خیلی چیزها. برای باز کردن راههای بسته و گاهی راهی ساختن. راهی که تاکنون کسی به آن قدم نزده است.
هر سال برای روز خبرنگاران گزارش مینویسند مطلب مینویسند و حرف میزنند از همه کمبودها. کمبودهای جسمی و کسی به کمبودهای جانی نمیرسد.
موضوعاتی که هر روز و هر هفته و هر ماه دوست دارند پیگیری کنند. دوست دارند بنویسند از همه چیزهایی که توی جامعه حادث میشود و مردم را درگیر میکند و چالههای زندگیشان را زیادتر!
خبرنگاران دوست دارند از بعضی دردهایی که تحملشان سخت است بنویسند. دردهایی که گاه روز به روز زیاد و زیادتر میشوند.. خبرنگاران دوست دارند از زالوهایی بنویسند که خون جامعه را میمکند و ... اما دستهایشان بسته بندهایی است نامرئی، بندهایی که گاه دیگران گاه خودشان به دست بستهاند و امکانی برای گرفتن قلم به دست نیست.
این روزها اما روزهای گفتن و شنیدن از خبرنگار است و فرصتی برای پرسیدن از خبرنگاران. از بندهایی که به دستهایشان بستهاند و بستهایم! از خطهایی که قرمزشان کردهاند و کردهایم. خطهایی که اگر قرمز نبود شاید خیلی از اتفاقها نمیافتاد. اتفاقهایی که آه از نهادمان بر آورده است..
اما بسیاری از خبرنگاران در مقابل این سئوال که خط قرمز کجاست؟ آیا تا بهحال مرز ممنوعهای برایتان ترسیم شده است که شما را از برداشتن یک گام یا نوشتن یک خبر و گزارش، منع کند؟ پاسخی جز سکوت ندادند. سکوتی که پر بود از حرفهای ناگفته.
خبرنگار یا بمب گذار
یادم میآید چند سال پیش باید گزارشی در مورد عقرب گزیدگی تهیه میکردم. به تازگی دختر بچهای بر اثر عقرب گزیدگی در یکی از بیمارستانها فوت شده بود و کسی جوابی برای این موضوع نداشت. پیگیریها هم بینتیجه میماند، چرا که از همان خطوط قرمزی بود که وارد شدن به آن مشکل داشت. شاید بیمارستان یا پزشک در این مورد مجرم شناخته میشد و ما مجبور بودیم که این موضوع را بپذیریم یا ریسک کنیم. ریسک برای ورود به بیمارستان.
به نام بیمار وارد بیمارستان شدم و توانستم بخش عقرب گزیدگی را پیدا کنم و توی راهرو با برخی همراهان بیمار که میتوانستم مشغول صحبت شدم. حراست وارد بیمارستان شد و دنبال فردی میگشت ولی بیرون رفت و نتوانست متوجه شود. وقتی خواستم از درب خارج شوم حراست اجازه خروج نداد و به عنوان یک مورد مشکوک بازرسی شدم و پوشهای که در دستم بود گرفت و دیگر تحویل نداد. گفت مشکوکم به بمب گذاری، کامل داخل پوشه و کیف را بررسی کرد و البته بمبی هم کشف نشد. و اینگونه شد که از راه قانونی و غیرقانونی به نتیجهای نرسیدیم و آن پرونده برای من و سایر افرادی که برایشان اهمیت داشت تا ابد باز ماند. از راههای دیگر هم تلاش کردیم و باز بی نتیجه.
حتی یادم میآید برای یک گزارش توانستهام تمام مشکلات را به جان بخرم، مصاحبه کنم و کارهایی که باید را انجام دهم. گزارش را بنویسم و روی سایت بفرستم ولی به دلیل خطوط قرمز نادیدنی از روی سایت کنار رفته و هیچگاه هم دیده نشده است.
خبرنگار یا تعمیرکار کولر!
محمدامین صالحینژاد خبرنگار سابق ایسنای خوزستان و مدیر روابط عمومی جهاددانشگاهی خوزستان گفت: تصمیم گرفتم در مورد کودکان سرطانی بیمارستان شفا در اهواز گزارشی بنویسم؛ آن هم نه گزارشی انتقادی از سیستم درمانی، بلکه تنها میخواستم شرایط این کودکان و خانوادههای آنها را توصیف کنم. ابتدا با رییس بیمارستان تماس گرفتم و ایشان نیز با تصور اینکه میخواهم به اصطلاح "سیاهنمایی" کنم، گفتند اصلا ورود به بیمارستان شفا امکانپذیر نیست! نامهنگاریها حدود یکماه ادامه یافت و با وجود همکاری دانشگاه علوم پزشکی، مسئولان وقت بیمارستان حاضر به همکاری نبودند.
روزی از طریق یکی از دوستان با یکی از پرستارهای بیمارستان آشنا شدم و وقتی قصدم از تهیه گزارش را گفتم، گفت که کمک میکند و قرار بر این شد که منتظر تماس ایشان باشیم. چند روز بعد آن پرستار تماس گرفت و گفت کولر یکی از بخشهای بیمارستان خراب شده؛ شما به بیمارستان مراجعه کنید و به نگهبانی بگویید تعمیرکار کولر هستید! من و عکاس که مانده بودیم چه واکنشی نشان دهیم، گفتیم: "خب به محض اینکه شروع به عکاسی کنیم متوجه میشوند!" پرستار گفت: "شما نگران آن قسمت کار نباشید!"
به همراه عکاس به بیمارستان مراجعه کردیم. به درب ورودی رسیدیم و گفتیم تعمیرکار کولر هستیم و از آنجایی که گرمای اهواز طاقتشان را طاق کرده بود، ما را با سلام و صلوات راهی بخش مورد نظر کردند. در آن لحظه فقط دعا میکردیم نگهبان بیمارستان همه را از آمدن تعمیرکار کولر باخبر نکند، چون در آن شرایط ممکن بود بهجای اتاق بازی کودکان سرطانی، به پشتبام بیمارستان هدایت شویم! و از طرفی هم نگران آمدن تعمیرکار اصلی بودیم!
مشکل دیگر این بود که آن پرستاری که قرار بود به ما کمک کند را نمیشناختیم و تنها نام او را میدانستیم و تلفنی با او صحبت کرده بودیم. مانده بودیم حالا چگونه او را پیدا کنیم؛ اگر سراغی از او بگیریم، بقیه پرستارها نمیپرسند تعمیرکار کولر با پرستار بیمارستان چکار دارد؟!
شانس با ما یار بود و آن پرستار ما را شناخت و نگهبان هم ترجیح داد همان جلوی درب ورودی سر پستش بماند و ما را مشایعت نکند. پرستار ما را به اتاق بازی کودکان هدایت کرد و درب اتاق را قفل کرد. بعد با حالتی که انگار مریضی بدحال آوردهاند و ما هم جراح آن مریض هستیم، گفت: "بجنبید، وقت کمه!"
عکاس دوربین را درآورد و عکاسی را آغاز کرد؛ بچهها هم با سرهای بدون مو و ماسکهایی بر روی صورت، مشغول بازی بودند. به محض اینکه کسی قصد داشت وارد اتاق شود، پرستار اشاره میداد و عکاس هم دوربین را پنهان میکرد و ما هم مشغول بازی با کودکان میشدیم. کار تمام شد و چند روز بعد گزارش آن روز را نوشتم. رییس بیمارستان تماس گرفت و پرسید چطور وارد بیمارستان شدید؟! من مانده بودم واقعیت را چگونه بگویم که دکتر گفت: "گزارش را خواندم و لذت بردم. این بچهها را هر روز میبینم، ولی نه آنطور که در گزارش دیدم! هر وقت خواستی باز هم بیا."
تلاش برای رسیدن به دختران فراری
افسانه باورصاد خبرنگار ایسنا نیز گفت: چند سال پیش قصد داشتم یک گزارش در مورد دختران فراری و مشکلات و چیزهایی از این قبیل بنویسم و با توجه به اینکه مرکز نگهداری این دختران تحت اختیار بهزیستی است باید از آنها مجوز میگرفتیم. تلاش کردم و چندین بار با آنها تماس گرفتم و مراجعه کردم ولی هر بار یک بهانهای آوردند و هر بار نظرشان تغییر میکرد و سرانجام هم اجازه ندادند تا این گزارش را کار کنیم. حتی به آنها گفته بودم که نام دختران را تغییر میدهم و هیچ عکسی هم قرار نیست از آنها گرفته شود ولی با این حال باز هم مجوز صادر نشد.
خریدار داروهای قاچاق
محسن کریمی، خبرنگار سابق یکی از روزنامههای اراک نیز گفت: تلاش داشتیم اطلاعاتی در مورد داروهای قاچاق به دست بیاورم ولی از هر راهی وارد میشدم به هیچ میرسیدم. مسوولین می گفتند هیچ گونه قاچاقی نداریم و اگر هم هست جایی است که نمیتوان آن را به راحتی یافت. تصمیم گرفتم به عنوان خریدار این داروها به داروخانه ها و به عنوان معتاد به دستفروش ها مراجعه کنم. تازه دیدم عجب بساطی است و انواع و اقسام داروهای قاچاق به راحتی در اختیار یک نفر قرار میگیرد. وقتی گزارش را کار کردم چند بازخورد داشت که چرا بدبینی در جامعه ایجاد میکنید و نباید چنین موضوعی را مطرح کنید. البته من هم اهمیت ندادم.
با وجود تمام این وضعیتها هنوز هم مشکل داریم برای گزارش گرفتن. برای نوشتن حقیقتی که جای جای نقطههای شهرهای این کشور جاری است و ما حقی برای بازگو کردن آن نداریم. تمام مشکلاتی که هر روز گریبانگیر آدمهای زیادی میشود و ما حق نداریم بگوییم هستند. مجبوریم دست بزنیم به انکار چیزی که میدانیم هست. با تمام وجود حسش میکنیم. نمیدانیم باید انکار را انتخاب کنیم یا اجبار.
اما دیگر خبرنگارانی که از آنها سئوال کردیم سکوت کردند...
آتشسوزی در مدرسه درودزن
سردبیر ایسنا منطقه فارس نیز گفت: یکی از ماندگارترین روزهای فعالیت خبریام، به زمانی بازمیگردد که خبر آتشسوزی در مدرسه درودزن را کارکردم.
علیمحمد پشوتن با بیان اینکه آن روز به واسطه ممانعت نگهبان بیمارستان سوانح و سوختگی قطبالدین شیراز، به عنوان ملاقات کننده وارد بیمارستان شده و با بچهها و والدین آنان گفتوگو انجام شد، گفت: با وجود مخالفتها، تهدیدها و فشارهایی که از سوی مسئولان وقت آموزش و پرورش فارس به ما وارد شد اما آن خبر و گزارشهای بعدی بسیار اثرگذار بود.
پشوتن گفت: همان خبر و گزارش باعث ایجاد حساسیت لازم و رفع مشکلات دانشآموزان حادثه دیده درودزنی شد. موضوعی که سالها تداوم یافت و تا امروز همچنان یکی از خبرهایی که رسانههای مختلف آن را پیگیری میکنند، سوژه دانشآموزان حادثه دیده درودزنی بود.
سردبیر ایسنا منطقه فارس با بیان این که در آن زمان و سالها پس از درج گزارش در مورد حادثه درودزن، هزینههای زیادی به او و خانوادهاش تحمیل شد، گفت: از این خرسندم که طی دو دهه فعالیت رسانهای، هیچگاه منافع و مصالح جامعه و مردم را فدای خواستهای فردی نکردهام. اگرچه همیشه موضوع خطقرمزهای نامرئی، اجازه ورود به بسیاری از اخبار را نداده است.
رئیس دادگاههای عمومی و انقلاب شیراز در گفتوگو با ایسنا گفت: تنها خط قرمزهای کشور ما اصل ولایت فقیه، اصل جمهوریت و اصل اسلامیت است. باقی ماجراها جزو خطوط قرمز نیستند.
وی با بیان اینکه برخی مسائل نیاز نیست رسانهای شود چرا که در کشور بدبینی ایجاد میکند، گفت: همین مساله حقوقهای نجومی نیازی نبود رسانهای شود و تنها میشد با مسوولان مربوطه موضوع را مطرح کرد. در صورتی که حل میشد همه چیز به سادگی حل میشد در غیر این صورت موضوع را رسانهای میکردند.
علیاصغر تکبند عنوان کرد: اگر انتقاد سازنده بوده و قصد و نیت سیاسی در آن نباشد همه استقبال میکنند. متاسفانه نیت امروزه انتقاد نیست و مچ گیری مدنظر است.
وی گفت: البته باید ظرفیت آدمها نیز افزایش یابد. فرهنگ ما اینگونه است که در صورت انتقاد ناراحت میشویم. حتی در یک خانواده نیز همین شرایط وجود دارد.
تکبند افزود: باید مهارت داشته باشیم که به گونهای بنوسیم که با این شرایط فرهنگی کسی مشکلی نداشته باشد. باید در به کارگیری کلمات و نوع صحبت دقت بیشتری داشته باشیم و این راه را ادامه دهیم.
وی خاطرنشان کرد: در مصاحبهها و انتقادها میتوان از صحبتهای یک کارشناس استفاده کرد، در این صورت فرد یا افرادی که در معرض انتقاد هستند نمیتوانند اعتراضی داشته باشند.
به گزارش ایسنا بسیاری از مسائلی که نیاز به پیگیری بوده حتی سیاسی نبوده و کاملا موضوعی اجتماعی داشته ولی با این حال هیچگاه به نتیجه نرسیده. چرا که عدهای منافعشان به خطر میافتاده است. یا عدهای ناراحت میشدهاند. در کشوری زندگی میکنیم که نمیتوانیم به حرفههای مختلف شک کنیم. همه آدمهایی که در هر حرفهای مشغول به کار هستند خوب هستند. عالی هستند. صداقت دارند و هیچ چیز بدی در کشور وجود ندارد. کافی است بخواهی مثالی بیاوری از فردی که در حرفهای تخلف کرده است، پس از آن باید جوابگوی تمام افراد آن صنف باشی و تمام حرفها و توهینهای آنها را به جان بخری.
ما هنوز یاد نگرفتهایم که خیلی چیزها مقدس نیست. خیلی چیزها جای ایراد دارد. خیلی کارها و خیلی حرفها قابل بررسی است. ولی هیچگاه اجازه این بررسی وجود ندارد. ما مینویسیم و تلاش میکنیم از همه چیز خوب و بد بنویسیم. از همه چیز، ولی با زبان خودمان. با زبانی که نتوان به آن خرده گرفت. با زبانی که خرده خرده همه مسائل به دست مردم برسد. یک توفیق اجباری است برای رسیدن به مهارت. مهارت برای نوشتن. مهارت برای بهتر دیده شدن و بهتر حرف زدن.
گزارش از: طیبه رفیعی؛ خبرنگار ایسنا منطقه فارس
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.