چند روز پیش به دلیل بیماری جزئی دخترم مجبور شدم به بیمارستان طالقانی گرگان که تنها بیمارستان اطفال استان است، بروم. من و چند مادر دیگری که آنجا بودیم بچه شیرخوار داشتیم. به دلیل طولانی شدن نوبت، یکی از این شیرخواران وقت شیرش رسید. نق و نوق بچه که شروع شد رفتم پرسیدم که اتاق شیر دارند یا نه؟ شنیدن جواب منفی هیچ باعث تعجبم نشد؛ چرا که حدس میزدم چنین اتاقی نباید داشته باشند، اما باز هم با امید به اینکه چنین چیزی را ممکن است تعبیه کرده باشند، سوالم را پرسیدم.
مادر را اصلا نمیخواهد مقدس کنیم و یا بهشت نسیه را زیر پایش بگذاریم، بلکه مادر را در کنار همه آدمهایی که در جامعه زندگی میکنند قرار دهیم؛ با حقوقی برابر. وقتی از حقوق برابر نه برابر با مردها بلکه برابر با زنان دیگر حرف میزنیم حتمن خواهید پرسید مگر چه تبعیضی در حق مادران این سرزمین اعمال میشود؟
مادران این سرزمین، هرچند در ظاهر ارج و قرب دارند اما هر زنی وقتی که مادر میشود انگار محکوم است که در خانه باشد؛ چراکه هرچیزی که بخواهد راحتی او را در بیرون فراهم کند برای او موجود نیست.
در بسیاری از کشورها برای اینکه یک مادر با بچه شیرخوارش به تنهایی بدون استفاده از خودرو شخصی برای انجام خرید، گردش، تفریح و یا سایر احتیاجاتش بیرون برود، در مراکز خرید، بیمارستانها، پارکها و غیره اتاقی برای کودک و مادر تعبیه کردهاند که در آن اتاق، مادر هم میتواند با خیال راحت شیر دهد و هم پوشک بچه را عوض کند. مادر وقتی بیرون میرود دغدغه این را ندارد که کجا شیر دهد و یا اگر بچه خرابکاری کرد کجا عوض کند. خیالش راحت است که در صورت خرابکاری و یا نیاز به شیر به نزدیکترین مرکز خرید و یا سایر مراکز عمومی میتواند برود و به بچهاش برسد. متاسفانه در کشور ما چنین چیزی نه تنها در بیمارستانی که اسم کودکان را یدک میکشد وجود ندارد بلکه حتی در بزرگترین فرودگاه بینالمللیاش که مکانی برای حضور افراد از ملیتهای مختلف است نیز وجود ندارد.
یک مادر باید بچهاش را بگذارد در کالسکه تا بتواند این طرف و آن طرف برود و برای خودش بگردد، اما خود استفاده از کالسکه در معابر ما به یک معضل شبیه است. هیچ تسهیلاتی در پیادهروها برای استفاده از کالسکه تعبیه نشده است. تسطیح کردن یک گوشه از پیاده رو موقع ساخت آن هزینهای ندارد که نتوان انجامش داد؛ مساله، عدم توجه و اهمیت نداشتن این موضوع است. اصلا موضوع راحتی مادر جزو مسائلی نیست که به ذهن دستاندرکاران برسد. وقتی مادر میشوی یا باید ماشین شخصی داشته باشی تا بروی بیرون و یا محکوم به نشستن در خانه هستی.
من یک مادرم با یک بچه شیرخوار؛ نیازهایی دارم که جامعه با کمترین هزینه میتواند آن را به من بدهد. من یک مادرم با افسردگی پس از زایمان، نیاز دارم که مانند سایر انسانها در جامعه حضور داشته باشم و به دنیا آمدن بچه مانعی برای حضور من در جامعه نباشد. من مادرم، نیاز دارم که با روحیهای شاد و قوی بچهام را تربیت کنم. خود را تنها محکوم به نگهداری بچه کردن باعث پایین آمدن راندمان من میشود، من را عصبی میکند، دچار توهم میکند. من مادرم، نیاز به هوای آزاد دارم، نیاز دارم کودکم را در کالسکه بگذارم و قدم بزنم بدون اینکه از احتیاجاتی که کودک به من تحمیل میکند بترسم.
من مادرم، با همین کمبودهایی که جامعه به من تحمیل میکند؛ انتظار ندارم تمام پیادهروها را اصلاح کنید برای من، انتظار ندارم در متروهایی که آسانسور تعبیه نشده برای کالسکه، آسانسور بگذارید، انتظار ندارم برای اصلاح گذشته، چیزی هزینه کنید که اگر داشته باشم هم انجام نخواهد شد؛ اما انتظار دارم که از این به بعد اگرپیادهرو ساخته میشود نگاهی نیز به این مساله داشته باشید، اگر مرکز خرید جدیدی، بیمارستانی، مترو و یا فرودگاهی چیزی میسازید اتاق مادر و کودک فراموشتان نشود. بگذاریم اهمیت به نیازهای مادر در وجود ما نهادینه شود تا جامعه به مادری که با شیرخوارش به تفریح یا گشت و گذار میرود به چشم ترحم و یا به چشم مادری که کودکش را نادیده گرفته، نگاه نکند.
من یک مادرم اما محکوم نیستم.
صدیقه جاذبی
پ ن: اینها نیازهای اولیه یک جامعه است و من از اینکه برای درخواست چنین مسایل ابتدایی دست به قلم شدم، خجلم!
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.