وقتی وارد ساختمان مندرس و بشدت محقر آنجا شدم، آن آقایی که پشتمیز بود گمان کرد من برای خودم آمدهام ثبتنام. اصرار و اصرار که همین الآن ثبتنام کن. من هم گفتم نه، من شاغلم، برای فرزندم میخواستم بپرسم. او هم، اکنون مدرسه میرود. اما آن متصدی گفت حالا فرزندتان برای بعد، الان خودتان ثبتنام کنید. گفتم من از صبح تا شب سرکار هستم. گفت: اینجا اصلاً برای همین افراد بهوجود آمده. کلاسهای ما فقط پنجشنبه، جمعهها تشکیل میشود. طوری برنامهریزی میکنیم که فقط پنجشنبهها بیایید. گفتم: پنجشنبهها هزار گرفتاری دارم. گفت اشکالی ندارد، یکی در میان بیایید. اینجا کسی به خاطر غیبت رفوزه نمیشود.
خلاصه از او اصرار و از من انکار… بالاخره گفتم: آقاجان راستش اصلاً من دیپلم ندارم. مدرک من سیکل است. من قانوناً نمیتوانم ثبتنام کنم. گفت: اصلاً اشکالی ندارد! شما ثبتنام کن. بعداً دیپلم میگیری! گفتم مگر میشود بدون دیپلم در دوره لیسانس ثبتنامکرد؟! گفت: آقا در این کشور، کار نشد ندارد. شما ثبتنامکن بعد برو یکی از این مؤسساتی که فوری دیپلم میدهند و تبلیغ هم میکنند دیپلمت را بگیر. این که اینقدر استخاره ندارد…!
واقعش، وقتی آن همشهری همسفر، آن ماجرا را گفت باور نکردم و در دلم گفتم عجب آدم لافزنی است. مگر چنین چیزی ممکن است؟!… اما مدتی بعد کمکم پیامکهای «دیپلمفوری» را روی گوشی خودم دریافت کردم و دیگران هم گفتند که خیلی زیاد تبلیغ میشود… کمکم به شک افتادم که نکند راست میگفت؟ اما هفته پیش که صفحه و پروفایل رسمی عضو هیأت علمی یکی از بزرگترین دانشگاههای کشور، دستبهدست در شبکههای اجتماعی چرخید و همه کشور و بلکه جهان را درنوردید، مطمئن شدم که آن همشهری ما، آدم صادقی بوده است و بیجهت درباره او گمان بد کرده بودم. هم میشود بدون دیپلم، لیسانس و احیاناً دکترا گرفت و هم میشود استاد دانشگاه شد و در صفحه رسمی دانشگاه طرحهای اجرایی ارائه کرد، از جمله تکهتکه کردن کرهزمین، حمل مسافر با ابر، انتقالکوهها و جالبتر از همه ایده مدیریت بیبرنامه با تکیه بر متون دینی!
ممکن است برخی کسانی که صفحه رسمی این استاد را در شبکههای اجتماعی دستبهدست کردهاند، قصدشان تفریح و خنده باشد، اما واقعاً این رخداد به تنهایی گواه فاجعهای بزرگ در آموزش عالی این سرزمین نیست؟
از زمانی که افراد برای رفتن به دانشگاه رقابت میکردند و در آموزش عالی، شأن و جایگاهی وجود داشت بیش از دو دهه نگذشته است. اما، به نظر میرسد تفکری که منشاء و خاستگاه فکری آن، نظام سرمایهداری مبتنی بر رقابتکامل و بدون نظارت است، رقابت را از تقاضا برای تحصیل، به سمت عرضه انفجاری خدمات تحصیلی غیر رایگان و غیر انتفاعی، با هدف درآمدزایی از تقاضای انباشته موجود در جامعه سوق داد. رقابت برای بیزنس تحصیل چنان بالا گرفت که در برخی مناطق تعداد دانشگاهها از دبیرستانها بیشتر شد و کار تا بدان پایه پیشرفت که مازاد صندلیهای خالی دانشگاههای نورسته به نسبت متقاضیان به قریب یک میلیون صندلی اضافه رسید! آش بهحدی شور شد که این دانشگاهها با راهاندازی اتحادیه صنفی، از دولت تقاضا میکردند که هر طور ممکن است به آنها دانشجو برساند تا زیانده نشوند! پس از آن، حرفهای عجیب و غریبی درباره نحوه آموزش و مدرک دادن این مراکز منتشر شد و نهایتاً دولت و مراجععالی تصمیمگیری، تصمیم گرفتند به نحوی این وضع را سامان دهند. معاون وزیر علوم همین چند هفته پیش اعلام کرد که ما توانستهایم تعداد دانشگاههای کشور را از ۲۸۰۰ واحد در سال ۹۲ به ۲۲۲۰ واحد در سال جاری برسانیم!
آشکار است که فربگی سرطانگونه شمار مراکز آموشعالی که صندلیهایی به مراتب بیشتر از تعداد فارغالتحصیلان دبیرستانها خلق کردهاند، زمینه انواع روشهای جذب رقابتی برای بهدست آوردن انتفاع را بوجود میآورد و این امر خود به خود، با هدف اصلی و بنیادین آموزشعالی دچار تضاد میشود. یکی از بزرگترین نمونههای بارز و آشکار این تضاد، کارنامههای آزمون ورودیهای این دانشگاههاست. کسانی که با نمرات صفر در دروس ریاضیات، فیزیک و شیمی وارد رشتههای مهندسی میشوند و بعد از چند سال به عنوان مهندس، مهندسی امور را به دست میگیرند! (شمار زیادی از نمونههای این کارنامهها در دسترس است)*
تجاریشدن آموزشعالی، بدونتردید نشانه استیلای ارزشهای نظام سرمایهداری در این بخش است. نظامی که رابطه دانشجو، دانشگاه و جامعه را صرفاً براساس میزان عایدی برای مراکز تجاریای میبیند که نام و عنوان دانشگاه بر خود گذاشتهاند. موضوع اصلی در این پارادایم، آن است که آن مراکز «اقتصادی» عمل کنند، یعنی بتوانند هزینهـ فایده کنند نه اینکه فرایند آموزش را به تمامی براساس اهداف و اسلوب بهجا آورند. برای همین است که افرادی را با نمره صفر در رشتههای مهندسی، علوم طبیعی و علوم انسانی پذیرش میکنند مبادا شمار دانشجویان از حدنصاب پایینتر آید و «بنگاه» غیراقتصادی شود! این عین منطق حاکم بر این بخش از آموزشعالی این سرزمین است. تفکر بخش خصوصی، عدم دخالت دولت و بازار رقابت کامل در نظام اقتباسشده از تفکر سرمایهداری مبتنی بر بازار باز! در چنین تفکری، آنچه اهمیت دارد «کمیت» است. کمیت است که میتواند میزان شهریه و نهایتاً درآمد را افزایش دهد. کمیت است که میتواند بنگاه را سودده کند!
شاید از نگاه اقتصاد مبتنی بر سرمایه، این اتفاق منطق اقتصادی درستی داشته باشد بدینصورت که: افرادی مؤسسات آموزشی راه میاندازند، گروهی در این مؤسسات ثبتنام میکنند. اگر کار آنها رضایتبخش بود که تقاضا زیاد میشود و رونق میگیرد اما اگر آموزش نازل بود، تقاضا کم میشود و خود به خود تعطیل میشوند!
اما موضوع اینگونه نیست. وقتی این تحلیل درست است که کار ویژه این مؤسسات «آموزش» باشد. در اینصورت کسانی که صرفاً به علمآموزی علاقه دارند این بازار را جهت میدهند. اما موضوع آنجاست که قدرتی پشت این مراکز قرار میگیرد و با آنها آمیخته میشود که کار ویژهشان را تغییر میدهد. به گفته یکی از مسئولان از ۲۹۰ نماینده یک دوره مجلس، ۲۷۰ نماینده مجوز دانشگاه گرفته بودند . در چنین ساز و کاری، دولت مجبور است مدرک این بنگاهها را به رسمیت بشناسد. آنگاه بازار عرضه و تقاضا، به هم میخورد. افراد نه برای علم که برای گرفتن گواهیای که احیاناً برای استخدام یا ترفیع به کارشان میآید، مراجعه میکنند و همین عامل است که در رابطه عرضه و تقاضا دخالت میکند و گونهای محترمانه از خرید و فروش مدرک را شکل میدهد.
به هر روی، این نظام آموزشی، مانند بسیاری از نظامات دیگر، مبتنی بر منافع است و نظامی که منفعتمحور باشد، قطعاً نمیتواند علممحور باشد. در این نظام است که فارغالتحصیلان مجدداً به منافع میاندیشند. منافع ملی قربانی منافع فردی و سازمانی میشود و نهایتاً همین دانشآموختگان تولید و همین چرخه منافع به جای دانش، بازتولید میشود. این چرخه، بصورتی کاملاً خودکار برتر بودن و اولویت داشتن منافع و ثروت بر علم را تئوریزه میکند. در این چرخه، ظهور هپروتاندیشانی که باد را لگام میزنند و سوار بر ابر میشوند و کوه را جابهجا میکنند، دیگر دور از ذهن نخواهد بود…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*نگارنده در سرمقاله مورخ ۲۹ آبان سال ۱۳۸۹ با عنوان «ورود به آموزشعالی با نمره صفر!» شماری از کارنامههای پذیرفتهشدگان در رشتههای مختلف با نمره صفر یا منفی را منتشر کرد که اصالت آن توسط سازمان سنجش تأیید شد. اما همچنان در بر همان پاشنه میچرخد!
** سردبیر روزنامه اطلاعات
منبع: روزنامه اطلاعات 30تیر97
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.