b_300_300_16777215_00_images_icon_9612_khazan.jpg

ارائه تعریفی از خوشبختی دشوار است. چرا که کلمه ای است نسبی،با معانی گسترده و قضاوت راجع به آن اذهان بسیاری را به خود مشغول داشته است.احساسی که خیلی ها نمی دانند چیست.معنای آن کدام است.آنقدر غرق در زندگی و روزمرگی های آنند که تا به حال نشده فکر کنند خوشبختند یا نه!و اگر لحظه ای نیز در جایی نام این واژه به گوششان خورده آهی از دل کشیده اند و گفته اند:کدام خوشبختی؟گویا مشکلاتی که با آن درگیرند اجازه نداده تا بتوانند لحظه ای ‌فکر کنند به عمق این واژه.
وارد مترو می شوم ، در پیاده روها قدم می زنم و در اتوبوس به چهره های زنان،مردان و جوانان می نگرم. پیش خود می گویم آیا این مردم خوشبختی را احساس می کنند؟آیا این به نگاه من بستگی دارد که دیگران را چطور می ببینم یا واقعاً «از کوزه همان برون تراود که در اوست؟» هر چه هست این را می دانم که خیلی از ما آنقدر در 
لا‌به لای هیاهوی لحظات زندگی گم شده ایم که یادمان می رود روزی قرار بوده به جایی که هستیم برسیم.یک عمر دویده ایم تا کیفیت زندگی مان
‌را بهبود بخشیم.غذای مناسب، پوشاک خوب، خانه و ماشین دلخواه، کسب و کار و درآمد بالا،اما آیا واقعاً وقتی به آن رسیده‌ایم خوشبختی را حس کردیم؟فکر نمی کنم! اما چرا؟شاید این خصلت زندگی مدرن است.
همه ما به یاد داریم خانه مادر بزرگ ها و پدربزرگ هایمان را که چه گرم و دلنشین باغچه دلت را با رفتنت آبیاری می کردند تا بذر گل های‌ زیبایی که در آن بود ناز روییدنش را کشیده باشند. گویی خورشید با قل قل سماور و چای خوشرنگ و قرمزی نقش های فرش و لبخند پر مهر آنها دوستی‌ای دیرین داشت تا ترانه ای زیبا از جاودانگی و محبت را بسرایند.در آن خانه ها انتظارات از زندگی زیاد نبود.نه خانه ها قصری زیبا بودند،نه ماشین ها لوکس،نه درآمدها کلان و نه به طور کل برداشت از زندگی تا سقفی کذایی و اتوپیایی…شاید برخی ها بگویند اکنون دنیا عوض شده و دیگر در این عصر سرعت و دیجیتال و تکنولوژی نمی شود در آن خانه قدیمی بساطی ساده پهن کرد.کوچکترها و بزرگترها الگوی هم شده اند و صور زندگی های پر زرق و برق به درون پوچ،گویی آینه عبرت برای دیگران. فکر می کنند همین است معنای زیستن و بودن.پیش خود می گویم چه بهتر بود در لا به لای این حجم گسترده رفت و آمدها و غرق شدن ها یادمان بیاید در کجا ایستاده ایم ،کجا بودیم و به کجا رسیدیم. آیا با توجه به شرایطی که داشتیم به اندازه کافی تلاش کردیم ؟اگر برای زندگی دویده ایم و به آنچه خواسته ایم دست پیدا کردیم باید قدر داشته هایمان را بدانیم و با آن حس خوشبختی را در وجودمان زنده نگاه داریم که بسیارند کسانی که از ما بیشتر دارند و فکر می کنند هیچ ندارند تا با آن خوش باشند.پس همه چیز به ذهنیت من و تو بستگی دارد. به هماهنگی شرایط و آنچه داریم . مگر زندگی جز لبخند کودک تو،گرمای وجود خانواده،تلاش برای بودن وبهتر ماندن نیست؟پس باید گاهی دست از دویدن برداریم. اندکی بایستیم. پشت سرمان را نگاه کنیم و اگر تا بدین جا توان مان را به کار بردیم، بر صفحه دل حک کنیم یادم نرود که روزی می خواستیم بدین نقطه برسیم و الان که آمدیم چرا شاد نباشیم؟چرا رنگ روشن خوشبختی را در وجودمان به تصویر نکشیم؟ شاید انعکاس این نور به دیگران هم برسد و به گفته سهراب سپهری: «چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید.»

منبع: روزنامه اطلاعات.14اسفند96/ضمیمه اجتماعی

نوشتن دیدگاه

نظراتی که حاوی توهین یا افترا می باشند، منتشر نخواهند شد.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

پیشخوان

آخرین اخبار