b_300_300_16777215_00_images_collage-Medium.jpg

به نظر من برای قبل از خواب چیزی بهتر و لذت بخش تر از مطالعه نیست. البته مطالعه یک کتاب خوب و پر محتوا ...

انتخابم، کتاب « روباهی به نام پکس » اثر سارا پنی پکر نویسنده مشهورآمریکایی است.

محتوای داستان این کتاب که حداقل دو ترجمه فارسی از آن توسط دو مترجم ایرانی(بهرنگ خسروی و آرزو قلیزاده) در بازار کتاب موجود است به قدری قوی و جذاب است که در هنگام مطالعه آن زمان را از یاد می بردم و از زمان خوابم ساعت ها می گذشت.

کتاب «شازده کوچولو» که قبلا خوانده بودم برای من اولین کتابی بود که شخصیت روباه روح فیلسوفانه داشت. خلاف بقیه داستان ها که روباه، غالبا شخصیتی مرموز و فریبکار دارد.

در کتاب «روباهی به نام  پکس» پکس هم روباه است اما نه فریب کار و مرموز بلکه یک دوست واقعی و به دور از هر حیله و مکری.

دنیای بچه ها دنیا راستی و عشق است، خلاف دنیای بزرگ ترها که همه این زیبایی ها در آن رنگ باخته است.

پسر بچه ای به نام ( پیتر) با عشق فراوان روباهی (پکس) را که مادرش توسط انسان ها کشته شده است، بزرگ می کند. ولی روزی پدر پیتر او را مجبور می‌کند که روباه را به‌  آغوش طبیعت برگرداند، زیرا که پدر عازم جنگ است.

چون این کار هم به صلاح پیتر و هم روباه است.

پیتر به رغم میل باطنی اش، تسلیم خواسته پدر می شود و پکس را در دل جنگل رها می کند. پیتر و پکس یک درد مشترک دارند هر دو در کودکی مادرهایشان را از دست داده اند. پدر راهی جنگ می شود و پیتر پیش پدربزرگش می رود، اما گویا او هم باید وارد جنگ شود. جنگ با عذاب وجدان و جنگ با هزار و یک میل درونی.

داستان یکی در میان از زبان پکس و  پیتر بیان می شود.

روباهی که تحت حمایت و حفاظت انسان بوده در طبیعت وحشی رها شده و الان یکه و تنهاست. او هم باید بجنگد خلاف اسمش پکس که به معنای صلح است.

پکس می خواهد برگردد پیش پیتر و پیتر هم می خواهد پکس را به خانه برگرداند.

آن دو به سمت هم حرکت می کنند.

در دل جنگل و تمامی خطراتش، جنگلی که قرار است میدان جنگ انسان ها بشود.

و چقدر تاسف بار که جنگ انسان ها دامن گیر حیوانات زبان بسته هم می شود و بسیاری از آن ها را  قربانی می کند.

پکس با چند روباه دوست می شود، روباه هایی که اول از او متنفرند، چون پکس بوی آدم ها را می دهد

روباه ها از آدم ها متنفرند، چون آنها قاتل عزیزان و رویاهایشان هستند.

پیتر در جنگل با زنی رو به رو می شود که از جنگ جان سالم به در برده است.

او عاشق ققنوس است، بدون آن که بداند خودش ققنوس است، ققنوسی که آتش می‌گیرد و دوباره جان می گیرد و زنده می شود.

پکس کم کم با طبیعت انس می گیرد و دوستان جدید پیدا می کند، آنها از طریق بو، رفتار و افکار با یکدیگر ارتباط بر قرار می کنند.

زمانی می رسد که پکس دیگر بوی انسان ها را نمی دهد و می تواند به تنهایی غذا شکار کند.

بالاخره در یک نقطه مشترک، آن ها به هم می رسند، اما همه چیز عوض شده است...

پکس دیگر یک روباه دست آموز نیست، او به یک روباه واقعی با آرزوهای واقعی تبدیل شده است.

پیتر همه چیز را می فهمد، این که همه چیز برای ادامه این دوستی به پایان رسیده است، پس بهترین کار را انجام می دهد

پکس را با دوستانش تنها می گذارد، چرا که دیگر پکس به او و دنیای آدم ها تعلق ندارد...

و به بهترین شکل کتاب تمام می شود، جنگیدن برای یک هدف، برای به دست آوردن گوهر گران قدری که از دست داده ای و حالا می بینی واقعیت با آنچه که تو انتظار داشتی، زمین تا آسمان تفاوت دارد.

اما باز هم  همه چیز قشنگ است، جنگیدن برای خواسته ها و اهداف حتی اگر با آنچه که انتظار داری متفاوت باشد

و در آخر، لبخند پیروزمندانه بر لبانت نقش ببندد و با افتخار بگویی: ارزشش را داشت!

هاجر مظاهری

نوشتن دیدگاه

نظراتی که حاوی توهین یا افترا می باشند، منتشر نخواهند شد.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

پیشخوان

آخرین اخبار