b_300_300_16777215_00_images_0104_collage-re.jpg

حدود سه ماه است که بازنشسته شدم، گرچه اصلا دوست نداشتم از بازنشستگی خودم برای دیگران حرف بزنم، اما گسترش و تداوم اعتراضات خیابانی بازنشستگان به مصوبه دولت درخصوص میزان افزایش مستمری آنها به موازات اعتراضات سایر اقشار جامعه از جمله معلمان، کارگران، بازاریان و مانند آنها مرا بر آن داشت که نگاهم را درباره مقوله بازنشستگی به اشتراک بگذارم.

حقیقتش، عنوان بازنشستگی را برای خودم قبول ندارم چرا که اصلا از اول کارمند بودن خودم را به رسمیت نشناخته بودم که حالا بعد از 30 سال کار کردن، بگویم بازنشسته شدم.

بازنشستگی ام را تا حالا که بیش از سه ماه از صدور حکم آن گذشته به خانه دلم راه ندادم و تمام هم و غمم هم این بوده که به سرعت خلاء طبیعی بعد از ترک کارم را پر کنم و کاری کنم که هم خودم و هم اطرافیانم احساس نکنیم که اتفاقی خاص برایم افتاده است.

البته خودم با تمام وجودم، افتادن این اتفاق خاص را در زندگی ام پذیرفتم و اتفاقا به آن خوشامد هم گفتم، چرا که این اتفاق مرا از کابوسی بنام زندگی کارمندی رها ساخت و پنجره ای جدید به سوی زندگی جدید برایم گشود.

من که ناخواسته ازهمان اول به درون چاه ویلی بنام سیستم اداری پرتاب شده بودم، بخاطر ماهیت شغل و تخصصم یعنی روزنامه نگاری، خیلی به این سیستم باج نمی دادم و خودم را گول می زدم که کارمند نیستم و بنگاه های رسانه ای که در آنها کار می کردم را متفاوت از ادارات دولتی می دانستم.

اما پرواضح بود که این تلقی، تصور و توهمی بیش نبود و ما در جامعه مان برخلاف جوامع دیگر چیزی به نام روزنامه نگاری مستقل از سیستم نداشته و نداریم و روزنامه نگاران در برزخ بین سه ضلع این سیستم یعنی حکومت، دولت و بخش خصوصی وابسته به این دو سرگردانند.

من هم مانند صدها روزنامه نگار در این برزخ، سال های سال گرفتار بودم، به قول معروف نه راه پس داشتم و نه راه پیش، اوایل فکر می کردم می توانم در این برزخ هم روزنه هایی پیدا کنم و از طریق نوشتن گزارش و مقاله و تحلیل راه را برای اصلاح امور در جامعه در حد مقدورات خودم هموار کنم.

بعدها، گذشت زمان، نشان داد نه تنها این راه هموار نشد بلکه امور به سمتی رفت که نقش من نوعی به عنوان روزنامه نگار مستقل کاملا در حاشیه قرار گرفت، چرا که یا در این سیستم حل و در چارچوب باید روزنامه نگاری می کردم یا اینکه در حاشیه قرار می گرفتم که مانند بسیاری از روزنامه نگاران مستقل در جای جای این کشور، راه دوم را انتخاب کردم.

و این اواخر نیز چون به پایان خط نزدیک می شدم، بخاطر اینکه برای آینده خود و خانواده، توشه ای هرچند اندک تحت عنوان بازنشستگی بیاندوزم، مجبور بودم تا پایان خط بروم که تا پایان خط هم رفتم و بازنشسته شدم.

طبیعی بود من که به هرعلتی این روند ناخواسته را انتخاب کرده بودم، لحظه شماری می کردم تا این روند و این کابوس هرچه زودتر به پایان برسد و من بتوانم قدم به دنیای قشنگ بازنشستگی بگذارم، دنیایی که بخاطر شرایط بغایت غیرطبیعی جامعه امروز ما ممکن است برای بسیاری از بازنشستگان خیلی هم قشنگ نباشد.

بازنشستگی بطورطبیعی و منطقی به مرحله‌ ای از زندگی ما کارکنان و کارگران اطلاق می شود که کار و فعالیت برای ما در این مرحله ضرورت ندارد و ما می‌توانیم به پشتوانه مستمری بازنشستگی درخانه بمانیم و به کارهای مورد علاقۀ خودمان بپردازیم.

این تعریف امروز بطور دردناکی تغییر کرده و همانطور که اقشار مختلف جامعه از گزند نیش زهرآگین تورم ناشی از سیاست های غلط سیاسی اقتصادی در امان نمانده اند، بازنشستگان نیز طعمه این نیش زهرآگین شده اند و بعد از 30 سال کار، تلاش و خدمت مستمر که قاعدتا باید به استراحت، تفریح و ایرانگردی و جهانگردی بپردازند با این تورم کمرشکن نه تنها این موارد برای آنها به رویا تبدیل شده است، بلکه بسیاری از آنها با این مستمری حتی از پس یک زندگی معمولی نیز بر نمی آیند.

من که شخصا نه تنها به دوره بازنشستگی بلکه به سی سال دوره اشتغال خودم نیز در این سیستم دیوانسالاری ناکارآمد و تبعیض آمیز، دل نبستم، معتقدم سرنوشت دردناک بازنشستگان به عنوان بزرگان هر جامعه، تافته جدا بافته از سرنوشت بقیه اقشار آن جامعه نیست.

ولی فاجعه اینجاست که سی سال و به عبارتی 360 ماه، ماهانه 30 درصد از دستمزد خود را برای تامین زندگی خود و خانواده ات در دوران بازنشستگی در صندوق مربوطه پس انداز کنی و در پایان این 30 سال می بینی که دستی از غیب می رسد و در روز روشن به ضرب ابر و باد و ماه و خورشید تلاش می کند برای این اندوخته روز مبادا تو کیسه بدوزد و تو را مجبور می کند بعد از 30 سال کار کردن بجای استراحت و تفریح، هر روز شال و کلاه کنی و در کف خیابان حق خود را فریاد بزنی!

و این، داستان بازنشستگی در این جامعه است، جامعه ای که بس فراوان از این داستان ها دارد و من راوی این داستان در حیرتم که در کجای این دنیا با بزرگان جامعه اش چنین رفتاری می کنند!؟

تاج محمد کاظمی

نوشتن دیدگاه

نظراتی که حاوی توهین یا افترا می باشند، منتشر نخواهند شد.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

پیشخوان

آخرین اخبار