گزارش: تاج محمد کاظمی
از زمانی که بازنشسته شدم یکی از برنامه هایم برای دوران بازنشستگی، سفر به مناطقی از کشورمان بود که هرگز در طول این بیش از شش دهه عمرم قدم به آنجا نگذاشته بودم.
و امروز سه شنبه 29 آبان 1403 بعد از گذشت حدود کمتر از سه سال از زمان بازنشستگی ام، دارم می روم به منطقه جرگلان از توابع شهرستان راز و جرگلان در استان خراسان شمالی، منطقه ای زیبا، وسیع و کوهستانی در شمال شرقی کشورمان هم مرز با کشور ترکمنستان که با رودخانه خشک و کم آب اترک به عنوان خط مرزی از هم مجزا شده اند.
قبل از دیدن این منطقه تصور خاصی از آن در ذهنم نقش نبسته بود. فقط می دانستم که مردم این منطقه مثل خودم ترکمن هستند، من اهل ترکمن صحرا به عنوان بخش بزرگی از استان گلستان شامل گنبد، آق قلا، بندرترکمن، کلاله، کومش تپه و مراوه تپه هستم ولی مردم جرگلان که شاید 30 کیلومتر از مراوه تپه گلستان فاصله نداشته باشد به رغم اینکه صد در صد ترکمن هستند اهل استان خراسان شمالی محسوب می شوند.
دیگر اینکه می دانستم این منطقه نیز مثل اکثر مناطق مرزنشین و قوم نشین از محروم ترین مناطق کشورمان است و شرایط زندگی مردم این منطقه هم مانند مردم این مناطق چندان مطلوب نیست.
به هرحال با این تصورات روانه منطقه جرگلان هستم. بهانه سفرم به این منطقه نیز مثل بهانه اکثر سفرهایم در طول حدود 20 سال پیش به این طرف، چیزی جز تدریس روزنامه نگاری به خبرنگاران، چیز دیگری نیست.
گرچه در طول این مدت به این بهانه به اکثر استان های کشور سفر کرده ام اما نمی دانم امروز بعد از گذشت دو دهه از آغاز تدریسم، چرا احساس خوبی نسبت به آموزش روزنامه نگاری در کشور ندارم، شاید وضعیت اسفبار مطبوعات و سایر رسانه های جمعی و حرفه روزنامه نگاری و شرایط شغلی و اجتماعی اسفبارتر خبرنگاران از یک طرف و وضعیت بغایت بغرنج جامعه ما که مطبوعات، رسانه ها و خبرنگاران در ایجاد آن سهیم هستند از طرف دیگر، آموزش روزنامه نگاری را برایم بی معنی کرده است.
ولی، چون همیشه اعتقاد داشتم و دارم که اگر اصول بنیادی حرفه روزنامه نگاری را حداقل به یک جوان ایرانی در دورافتاده ترین منطقه کشورمان آموزش بدهم و به او بگویم که مهم ترین خصوصیت یک خبرنگار حرفه ای سلامت نفس است و شجاعت و تخصص برای او یک ضرورت بشمار می رود، بطور قطع در تغییر دیدگاه غالب جامعه در خصوص خبرنگاران تاثیر مثبت خواهد گذاشت، آموزش روزنامه نگاری را در هرکجای این مرز و بوم یک فرصت می دانم و استفاده از این فرصت را حتی در سخت ترین شرایط برای خودم یک ضرورت!
و این فرصت امروز برایم فراهم شده است، برگزاری دوره آموزش روزنامه نگاری مقدماتی در شهری بنام « یکه صعود» مرکز بخش جرگلان از توابع شهرستان مرزی راز و جرگلان در استان خراسان شمالی .
باعث و بانی این دوره آموزشی دو روزه در حقیقت یک کمپین مجازی با رهبری یک بانوی فعال اجتماعی اهل منطقه جرگلان به نام صاحب جمال رحیمی است که یک تنه در جامعه سنتی و البته مردسالار جرگلان پرچم تغییر را به اهتزاز درآورده و در کنار فعالیت های مختلف اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در عرصه رسانه نیز کمابیش فعال است و در حد توان خود و اقتضائات منطقه تلاش می کند این فعالیت های خود را رسانه ای نیز بکند.
با صاحب جمال رحیمی اولین بار پس از برگزاری دوره آموزش روزنامه نگاری (گزارش نویسی) در شهر بجنورد مرکز استان خراسان شمالی در سال 1395 آشنا شدم زمانی که او با من تماس گرفت و پس از معرفی خود گلایه کرد که مسئولان خانه مطبوعات استان خراسان شمالی مانع شرکت او در این دوره آموزشی شده اند و علتش هم نداشتن مدرک لیسانس بوده است.
بطور طبیعی اظهارات او در آن زمان برایم بسیار عجیب بود، چرا که اولین بار می دیدم یک بانوی ترکمن اهل منطقه ناشناخته و دورافتاده جرگلان پیگیر یادگرفتن حرفه روزنامه نگاری است و اینکه مسئولان خانه مطبوعات این استان به یک دلیل قابل اغماض او را از یک فرصت آموزشی محروم کرده بودند، ناراحت شدم و به او قول دادم که از طریق فضای مجازی کمکش کنم و اگر فرصتی پیش بیاید یک دوره آموزشی در منطقه آنها برگزار کنیم.
* سفر به منطقه جرگلان
سفر به منطقه جرگلان با هر هدفی هم که صورت بگیرد قطعا این حسن را دارد که انسان با منطقه ای زیبا، بکر و ناشناخته، با جامعه ای دارای فرهنگ و آیین متفاوت و مهم تر از همه با انسان هایی سخت کوش، کم ادعا و کم توقع و البته دارای زخمی نهان از ظلم و تبعیض برتن آشنا می شود.
در مسیر گرگان به بجنورد پس از گذشتن از شهر آشخانه در دو راهی راز و جرگلان از اتوبوس پیاده می شوم و با خودرو سواری متعلق به یکی شهروندان جرگلان که از قبل توسط صاحب جمال رحیمی هماهنگ شده بود عازم جرگلان می شوم.
در طول مسیر حدود 70 کیلومتری تا شهر « یکه صعود » مرکز بخش جرگلان، راننده خودرو که اتفاقا از فرهنگیان با سابقه منطقه جرگلان است به تفصیل ازمسائل و مشکلات این منطقه برایم صحبت کرد .
صحبت های «همراه درخشان» که مدیر یکی از دبیرستان های شهر یکه صعود است، بسیار جالب و پر محتواست. معلوم است که او اطلاعات وسیعی در مورد مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی این منطقه دارد. در مجموع همسفر شدن با او در آغاز ورودم به این منطقه برایم بسیار مغتنم بود.
البته از یک فرهنگی دارای مدرک کارشناسی ارشد رشته روانشناسی در چنین منطقه ای انتظار هم می رود که مسائل جامعه خود را به این زیبایی تجزیه و تحلیل کند.
ساعاتی از شب نگذشته بود که به شهر یکه صعود رسیدیم. ظاهر این شهر چیزی برای گفتن ندارد. به نظر می رسد روستایی بزرگ بوده که با احداث یک میدان و یک ورودی و چند ساختمان تجاری حداکثر دوطبقه در دو طرف خیابان اصلی و نصب چند تابلو راهنما، تبدیل به شهر شده است.
ساختمان کوچک دو طبقه شهرداری، دو شعبه بانک و خودپرداز، یک درمانگاه، چند مطب پزشکان و داروخانه، مقر نیروی انتظامی، تعدادی مدرسه و چند باب بومگردی مهم ترین اماکن عمومی این شهر هستند که البته فاصله این اماکن از یکدیگر نیز بسیار زیاد و در نبود تاکسی و دیگر وسایل حمل و نقل عمومی، برای کسانی که فاقد وسیله نقلیه شخصی هستند، دسترسی به آنها هم بسیار دشوار است.
برای اسکان من یکی از بومگردی های شهر یکه صعود را اختصاص دادند. صاحب این بومگردی عبدالواحد رحیمی عموی صاحب جمال رحیمی است که انصافا مکان جالب و نسبتا مجهزی را برای من در نظر گرفته بود.آنچه که برای من بیشتر جلب توجه می کرد چیدمان راهرو و اتاق ها بود که تماما با صنایع دستی ترکمنی تزیین و مفروش شده بود.
در دفتر و در واقع رستوران این بومگردی، صاحب جمال رحیمی که برای اولین بار از نزدیک او را می دیدم ضمن خوشامدگویی توضیحات مختصری از وضعیت این بومگردی، شهرشان و کلاس آموزش روزنامه نگاری که قرار است فردا و پس فردا (چهارشنبه و پنجشنبه) در دفتر کار شهردار یکه صعود برگزار شود، داد و اظهار امیدواری کرد که این دو روز برای من سخت نگذرد.
من نوعی که هم از نظر امکانات رفاهی شخصی، هم از نظر امکانات شهری و شهرسازی وهم از نظر امکانات اجتماعی و فرهنگی در شرایط بسیار متفاوتی با مناطقی مانند منطقه جرگلان زندگی می کنیم، دیدن و تجربه کردن زندگی هرچند کوتاه مدت در این مناطق یک حسن دارد و آن اینکه حداقل یک بار از پوسته گرم و نرم و زیبایی که برای دنیای درون مان ساختیم در می آییم و قدم به دنیای بیرون می گذاریم و می بینیم که بیرون چه خبر است!
همان بیرون که ما رسانه ای ها سال ها که نه، بلکه دهه هاست دانسته یا نادانسته، واقعیات آن را کتمان می کنیم، همه چیز را در آن گل و بلبل نشان می دهیم، در صورتی که واقعیت های زندگی در بیرون چیز دیگری است.
به هر حال، اولین شب را در بومگردی آقای رحیمی که اسمش را «توبراق» گذاشته است، سپری می کنم. «توبراق» در زبان ترکمنی به معنی خاک و سرزمین است و حاکی از عشق و علاقه مردم این منطقه به خاک و موطن خودشان است.
آقای رحیمی جوانی خودساخته است، می گوید از سنین نوجوانی در تهران کار می کرده و پخت و پز غذاهای مختلف را در آنجا یاد گرفته و پس از مدتی تصمیم گرفته در منطقه خودش یعنی جرگلان رستوران و بومگردی راه بیاندازد، در اتاقی که برای من اختصاص داده اند انواع گواهینامه ها و تقدیرنامه ها و همچنین عکس های او به چشم می خورد.
* اولین روز من در جرگلان
امروز چهارشنبه آخرین روز آبان ماه 1403 است و فردا اولین روز آذرماه، خیلی خوشحالم که در این سفر دو ماه را در این منطقه تجربه می کنم، گرچه تنها یک یا دو روز از هرکدام از این ماه ها را در این منطقه خواهم بود، هنوز اولین روز سفرم به این منطقه آغاز نشده احساس راحتی عجیبی می کنم. احساس می کنم اینجا هم خانه من است، هم موطن من است، گرچه هنوز غیر از آقای درخشان که زحمت کشید و من را با خودرو خودش از دوراهی جرگلان تا شهر یکه صعود آورد، خانم صاحب جمال رحیمی و آقای عبدالواحد رحیمی صاحب بومگردی و یکی دو نفر نوجوان در بومگردی، کسی دیگر را ندیده ام اما احساس می کنم سالهای سال است که اینجا زندگی می کنم و همه را می شناسم.
قرار است کلاس ساعت 9 صبح شروع شود. محلش را برایم شهرداری یکه صعود اعلام کردند. فاصله بومگردی تا شهرداری بسیار طولانی است، دوست داشتم اگر فاصله نزدیک است پیاده بروم تا آنجا که بتوانم از نزدیک شهر و ساکنان آن را ببینم.
یک خودرو پراید که از مسافرکش های بین شهری بود و به علت نبودن تاکسی درون شهری، کار جابجایی مسافران را در داخل شهر هم انجام می دهند با هماهنگی خانم رحیمی به بومگردی آمد و من را به شهرداری یکه صعود رساند.
خانم رحیمی و یک عضو شورای شهر به استقبالم آمدند و به محل کلاس که در دفتر کار شهردار تشکیل شده بود راهنمایی شدم. گرچه به گفته خانم رحیمی افزون بر حدود 18 نفر برای شرکت در این دوره ثبت نام کرده بودند اما بیشتر از 8 نفر در کلاس حضور پیدا نکردند.
البته با تجربه ای که من در طول حدود دو دهه تدریس در دوره های آموزش روزنامه نگاری در استان های مختلف کشور داشتم عدم استقبال از این دوره ها برایم چندان عجیب نیست، چرا که در اصل این دوره ها از سوی دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی و خانه های مطبوعات استان ها برای ارتقاء دانش و مهارت خبرنگاران شاغل در رسانه ها و روابط عمومی استان ها برگزار می شود و پس از گرفتن ازمون توسط این دفتر، در صورت گرفتن نمره قبولی گواهی رسمی گذراندن این دوره ها برای آنها صادر می شود که شاید در سوابق استخدامی یا برای جذب آنها به رسانه ها و ادارات و سازمان ها موثر باشد.
حال آنکه این دوره در جرگلان صرفا یک دوره غیر رسمی و خودجوش از طرف یک کمپین مجازی بوده و گرچه با رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان راز و جرگلان هماهنگی های لازم صورت گرفته بود ولی از آنجا که غیر از خانم رحیمی کسی به عنوان خبرنگار حتی به صورت غیررسمی نیز در شهرستان فعال نیست، طبیعی بود که برگزاری این دوره آموزشی در این منطقه از استقبال قابل توجهی برخوردار نشود.
گرچه خانم رحیمی به شدت تلاش می کرد تا با تماس تلفنی افرادی که ثبت نام کرده بودند را به حضور در کلاس ترغیب کند ولی من به او تذکر دادم که خیلی ناراحت نباشد چرا که حتی یک نفر هم در کلاس باشد برای من کافیست.
حقیقتش تجارب گذشته اثبات کرده که برگزاری کلاس های پرتعداد و حضور افرادی که حرفه خبرنگاری را نه از روی علاقه و شناخت بلکه از روی اجبار و صرفا به عنوان یک شغل انتخاب کرده اند، در این کلاس ها خیلی مثمر ثمر نبوده و چون اکثرا به صورت تجربی و بدون ارزیابی کارشان، سالهای سال فعالیت کرده اند چندان اعتقادی به آموزش ندارند و محصول کارشان را نیز از میزان استقبال مردم از مطبوعات و رسانه های رسمی کشور به خوبی می توان مشاهده کرد.
اما به نظر من حضور کسانی که هنوز با فضای انحصاری رسانه ای کشور آشنا نیستند و فعالیت در رسانه های دولتی و حکومتی را تجربه نکرده اند در این کلاس ها بسیار مثمر ثمر خواهد بود چرا که شالوده فکر و اندیشه آنها مستقل از قید و بندهاست و اصول بنیادی و جهانشمول روزنامه نگاری حرفه ای را البته اگر درست و بدون وابستگی فکری و عقیدتی به آنها منتقل شود، بهتر درک خواهند کرد و در عمل نیز به این اصول پایبند خواهند شد.
در آغاز کلاس آقای مهدی خوشدل رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان راز و جرگان با حضور در کلاس ضمن خوشامدگویی به من و اظهار خوشحالی از تشکیل این کلاس و تقدیر و تشکر از خانم صاحب جمال رحیمی و شهرداری یکه صعود اعلام کرد که در صورت استقبال دو شهر دیگر این شهرستان یعنی راز و غلامان این کلاس در این دو شهر نیز برگزار خواهد شد.
غیر از خانم صاحب جمال رحیمی، کسانی که در کلاس حضور داشتند گرچه در رسانه های رسمی هیچ گونه فعالیت رسانه ای نداشتند ولی اکثرا دستی در آتش! فضای مجازی داشتند و هرکدام به شکلی چه در پیج های شخصی و چه در کانال های خبری فعال بودند و وقتی از هرکدام پرسیدم که نگاه و برداشت شان از مقوله رسانه چیست متوجه شدم که مهم ترین دغدغه آنها این است که به شکلی مسائل و مشکلات منطقه شان را از طریق رسانه به گوش مسئولان برسانند.
در میان این افراد دو نفر دانش آموز هم بودند که قاعدتا حضور آنها برای من بسیار ارزشمند بود چرا که اعتقاد دارم آموزش برای بزرگسالان که سال های سال در این فضای رسانه ای بسته و یکطرفه فعال هستند، کارآیی ندارد بلکه اگر قرار است آموزش روزنامه نگاری حرفه ای جهانشمول به افراد داده شود تا آنها با آگاهی و اشراف به مسئولیت سنگین خود وارد عرصه رسانه شوند، باید این گونه آموزش ها برای جوانان و نوجوانان گذاشته شود، چرا که ذهن پاک آنها هنوز درگیر قید و بندهای فضای رسانه ای حاکم بر کشور نیست.
وقتی یکی از این دانش آموزان اجازه گرفت که بخشی از اجرای کلاس را به صورت زنده از یک پلاتفرم برای مخاطبان خود پخش کند این اعتقادم راسخ تر شد که آینده جامعه ما توسط این جوانان و نوجوانان رقم خواهد خورد و ما به عنوان نسل گذشته تنها کاری که باید بکنیم این است که به آنها آموزش درست بدهیم تا از دانش و مهارت خود در جهت انسانی استفاده کنند.
* آنچه که در روز اول کلاس مطرح شد
همیشه در کلاس هایی که در این دو دهه تحت عنوان «آموزش روزنامه نگاری» برای خبرنگاران در مراکز استان ها و برخی شهرستان ها برگزار کردم دغدغه اصلی من این بود که این خبرنگاران که اکثرا هم دختران و پسران جوان بودند قبل از اینکه تعاریف، مهارت ها و روش های تهیه و تنظیم محصولات خبری مانند خبر، گزارش، مصاحبه، مقاله و امثال اینها را یاد بگیرند، با اصول بنیادی جهانشمول روزنامه نگاری یا اصول بین المللی اخلاق حرفه ای در روزنامه نگاری آشنا شوند.
یعنی به آنها می گفتم که اگر شما بهترین، توانمندترین و مشهورترین خبرنگار دنیا هم بشوید ولی با این اصول آشنا نباشید و آنها را در کار حرفه ای و زندگی خود رعایت نکنید مطمئن باشید که یک خبرنگار حرفه ای محسوب نمی شوید.
اصولی مانند «حق مردم در دستیابی به اطلاعات تحقیقی»، « مسؤولیت اجتماعی روزنامهنگار»، «شرافت حرفهای روزنامه نگار»، «احترام به حریم خصوصی و شئون انسانی»، «احترام به منافع عمومی» و« احترام به ارزشهای جهانی و تنوع فرهنگها» از جمله این اصول بود که قبل از ورود به مباحث اصلی کلاس، آنها را برای خبرنگاران حاضر در کلاس یادآوری می کردم.
در این کلاس هم که در محل شهرداری یکه صعود مرکز بخش جرگلان از توابع شهرستان راز و جرگلان استان خراسان شمالی برگزار شد نخست به این دوستان پیش نیازهای حرفه روزنامه نگاری را برای کسی که می خواهد یک خبرنگار حرفه ای بشود، برشمردم.
داشتن سلامت نفس، داشتن شجاعت در بیان حقایق، نداشتن تعصب، داشتن تحصیلات آکادامیک، داشتن اطلاعات عمومی، آشنایی با حداقل یک زبان بین المللی، داشتن قدرت تحلیل و تفسیر مسائل و داشتن شم خبری از مهم ترین این پیش نیازها بود که هرکدام را به تفصیل برای شرکت کنندگان در این کلاس تشریح کردم./
در ادامه این کلاس، انواع رسانه ها شامل مطبوعات، خبرگزاری ها، رادیو، تلویزیون، سایت ها و پایگاه های خبری و شبکه های اجتماعی را معرفی کردم و سپس محصولات خبری شامل خبر، گزارش، مصاحبه، سرمقاله، یادداشت، مقاله، طنز، کاریکاتور، اینفوگرافیک و موشن گرافیک را هرکدام جداگانه توضیح دادم.
آشنایی با مقوله خبر و آموزش خبرنویسی بخش پایانی اولین روز این کلاس بود که به تفصیل به آنها پرداخته شد.
در این بخش ضمن بیان تعاریف مختلف از خبر به تعریف مشهور خبر از سوی کمیسیون مک براید وابسته به یونسکو تاکید کردم و با تشریح ویژگی های مورد اشاره در این تعریف برای خبر، توضیحاتی درباره آخرین ویژگی در این تعریف ارائه کردم.
این کمیسیون درخصوص این ویژگی خبر معتقد است که «خبر بایستی ادراکات فرهنگی جوامع خاص خود را منعکس نماید» . در تشریح این ویژگی در این کلاس تصریح کردم که منظور از ادراکات فرهنگی همان باورها و چارچوب هایی است که هر جامعه ای برای خودش ترسیم می کند و در واقع فرهنگ غالب آن جامعه است و خبری که در این جامعه تهیه می شود طبیعی است نمی تواند بر ضد این فرهنگ باشد، اما سئوال این است که آیا مختصات این فرهنگ و چارچوب و حد و مرزهای آن می تواند دستوری باشد.
در ادامه این بخش ارزش های خبری شامل دربرگیری، شهرت، مجاورت، برخورد، استثناء، بزرگی و تازگی را هرکدام جداگانه تشریح کردم و سپس عناصرخبر را طبق متد مشهور 5W&Hمعرفی کردم . لید خبر، منبع خبر، سبک های خبری، مقوله های نرم خبر و سخت خبر و چند مقوله دیگر در ارتباط با خبر نیز از دیگر مواردی بود که در بخش پایانی اولین روز این کلاس مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
* نمایش زندگی فرش بافان ترکمن
بعد از کلاس با خودرو یکی از شرکت کنندگان در کلاس یعنی آقای حمید مرادی همراه با خانم رحیمی به بومگردی آمدیم. آقای مرادی ظاهرا در کار عکاسی و فیلم برداری مراسم عروسی ها و بخصوص مسابقات کورس اسب دوانی در جرگلان است. آدم خوش مشرب و در عین حال سرشار از احساسات قومیت ترکمنی است. اطلاعات وسیعی از ریز جزئیات منطقه جرگلان دارد و تحصیلات دانشگاهی خود را هم نیمه کاره رها کرده است.
احساس کردم در این فرصت محدودی که من دارم و در فقدان امکانات بخصوص وسیله نقلیه که بخاطر بعد مسافت روستاها از همدیگر بسیار ضروری است، او می تواند فرد مناسبی برای آشنا کردن من با این منطقه باشد.
احساس من خیلی زود تعبیر شد و آقای رحیمی قول داد که فردا بعد از اتمام کلاس من را به روستاهای دور دست بخصوص تا نقطه مرزی بین ایران وترکمنستان ببرد.
در رستوران بومگردی آقای رحیمی ناهار را به اتفاق خانم رحیمی صرف کردیم. اکبر جوجه تا این مناطق دوردست هم آمده است. آقای رحیمی واقعا آشپز ماهر و بسیار هم خوش سلیقه است و اکبر جوجه او با اکبر جوجه اصل و اورجینال گلوگاه استان مازندران هم از نظر کیفیت و هم از نظر خوشمزگی برابری می کرد.
خانم رحیمی سر میز ناهار از فعالیت های خود در بخش صنایع دستی ترکمنی صحبت کرد و با نشان دادن یک بروشور به سفر دو هفته ای خود به کلن آلمان برای شرکت در نمایشگاه ویژه فرش ترکمن اشاره کرد.
به گفته او هدف از برگزاری این نمایشگاه، نمایش زندگی فرش بافان ترکمن از طریق فرش هایی است که هر بافنده ترکمن داستان سیر زندگی خود را از طریق بافتن نقش و نگارها، علائم و نمادها و نقاشی ها روی فرش خود روایت می کند.
صاحب جمال رحیمی با تشریح جزئیات فرش دستباف خود که در این نمایشگاه به نمایش گذاشته شده بود، یادآور شد که هنوز هم در دنیا کسانی هستند که به فکر ما بافندگان فرش هستند و حداقل این دغدغه را دارند که دشواری های تولید این فرش ها را که اکثرا فقط ظاهر قشنگ و قیمت آن را می بینند و کمتر کسی به فکر بافندگان آنهاست، انعکاس بدهند.
* در جرگلان همه از دکتر غیادی صحبت می کنند
بعد از ناهار به منزل مرحوم دکتر عبدالجلیل غیادی پزشک مردمی منطقه جرگلان که در شهر یکه صعود واقع شده است، رفتیم . دکتر غیادی را از قبل می شناختم. یادم می آید که یک بار هم تلفنی با هم صحبت کردیم. موضوع صحبت ما اعتراض او به عنوان مدیرعامل شرکت تعاونی تولید و پرورش اسب اصیل ترکمن به از بین رفتن ذخایر ژنتیکی اسب های بومی بود و معتقد بود که امروزه تعداد اسب های خالص ترکمن بشدت کاهش یافته است.
از من خواست که به عنوان یک فعال رسانه ای ترکمن در این خصوص در رسانه ها اقدامی بکنم. آن مرحوم از وزارت جهاد کشاورزی شاکی بود که برخلاف قانون، وظایف و اختیارات خود را در هویت بخشی اسب، طی تفاهم نامه ای به فدراسیون سوارکاری تفویض کرده و از این فدراسیون نیز به شدت انتقاد می کرد که ضمن عدم رعایت مفاد و بندهای این تفاهم نامه، با رونمایی پیش نویس مخدوش کتاب تبار نامه اسب ترکمن، موجبات اعتراض اساتید و مالکین و عاشقان اسب ترکمن را فراهم آورده است.
یادم می آید که من نامه او را به وزیر ورزش و جوانان وقت(سال 1397) در پایگاه خبری خودم همزیستی نیوز منتشر کردم و بعد هم موضوع انتشار فایل صوتی منتسب به رییس فدراسیون سوارکاری وقت که در آن به قوم ترکمن توهین هایی کرده بود که فقط شایسته خودش بود، پیش آمد و مرحوم دکتر غیادی در این خصوص هم به شدت ناراحت بود.
در آن مقطع زمانی یعنی سال 1397 بسیاری از فعالان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و حتی اقتصادی ترکمن از جمله نمایندگان ترکمن مجلس، به شدت از شنیدن محتوای این فایل صوتی، مانند مرحوم دکتر غیادی ناراحت و خواستار برخورد با رییس فدراسیون سوارکاری وقت شدند و رسانه ها هم الحق این موضوع را به خوبی پوشش دادند ولی مانند همه موضوعات این چنینی بعد از مدتی سر و صداها فروکش کرد و نه پیگیری قضایی، نه بازخواستی، نه توبیخی، نه حتی معذرت خواهی و نه شفاف سازی در خصوص آن فایل صوتی صورت گرفت و فرد هتاک هم گرچه آن فایل را جعلی خواند و از پیگیری خود برای شناسایی جاعلان و منتشرکنندگان آن خبر داد ولی تا امروز که حدود 6 سال از آن ماجرا می گذرد ظاهرا این پیگیری هم به سرنوشت همه پیگیری هایی پیوست که در طول این چندین دهه گذشته معلوم نشد که چی به سر آنها آمده است!
مرحوم دکتر غیادی ترکمن و اهل کومش تپه(گمیشان) استان گلستان بود، طبق گفته خانم رحیمی به نقل از همسر دکتر غیادی، آن مرحوم پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه فردوسی مشهد در رشته پرشکی و اتمام طرح خود در « راز و جرگلان » بجنورد مرکز استان خراسان شمالی، جهت خدمت به مردم محروم جرگلان که صد در صد ترکمن هستند در آنجا ماندگار شد و ۲۸ سال از عمر خود را در بین مردم خود و در مطب کوچکش در شهر یکه صعود مرکز بخش جرگلان گذراند.
این مرحوم که با آمدن اپیدمی کرونا به رغم اینکه حدود 24 هزار نفر از مبتلایان به کرونا را به اتفاق یک تیم درمانی سه نفره در منطقه محروم جرگلان ویزیت و درمان کرد، سرانجام شهریور سال 1400خود اسیر این دیو خانمان برانداز شد و مردم ترکمن منطقه جرگلان را تنها گذاشت و به دیار باقی شتافت.
گرچه از محبوبیت دکتر غیادی در میان مردم منطقه جرگلان فراوان شنیده بودم، اما در این سه روز که در این منطقه بودم با کسی هم صحبت نشدم که به یک شکلی یا بهانه ای از عشق و علاقه خود به آن مرد بزرگ سخن نگوید.
از خانم رحیمی که از همان زمان فوت دکتر غیادی تا به امروز، چه در صحبت هایش و چه در نوشته هایش، هیچوقت از یادآوری نام آن بزرگمرد و تحسین و تقدیر ازخدمات و خصایص، رفتار و کردار او غفلت نمی کند، گرفته تا آقای همراه درخشان، آن فرهنگی فعال منطقه جرگلان که سال های سال همراه و همسفر دکتر غیادی بوده و خاطرات بسیار جالبی از نگاه بلند و دیدگاه وسیع او و شیوه و مشیء برخوردش با مسائل سیاسی و اجتماعی برایم تعریف کرد، و چه افراد عادی کوچه و بازار این منطقه که حرف اول و آخرشان دکتر غیادی بود و افسوس می خوردند که دکتر خیلی زود آنها را تنها گذاشته است، همه و همه نشان می دهد که حقیقتا دکتر غیادی صرفا یک پزشک برای درمان تن این مردم رنجور منطقه جرگلان نبود، بلکه فراتر از درمانگر جسم که درمانگر روح و روان و ناجی و تکیه گاه مردمی زخمی بود که زخم تبعیض و محرومیت آنها در فراموشگاه تاریخ، کهنه و ماندگار شده است.
افسوس خوردم که چرا در زمان حیات دکتر غیادی با او از نزدیک آشنا نشدم و یک گفت و گوی اختصاصی با او انجام ندادم. همان افسوسی که بعد از فوت دکتر غنی نجم الدین چوگان پزشک مردمی شهر خودم آق قلا خوردم و این افسوس خوردن ها ادامه دارد، چرا که دهها و شاید صدها شخصیت بزرگ ترکمن در عرصه های مختلف بودند و هستند که ما به اصطلاح رسانه ها فقط پس از فوت شان با عظمت و بزرگی شخصیت آنها آشنا می شویم، زمانی که دیگر دیر شده است.
* ارمغان زنان و دختران ایران
بعد از ظهر اولین روز حضورم در جرگلان یکی از فامیل های خانم رحیمی با خودرو خود دنبال ما آمد و ما با او به یک روستا در نزدیکی یکه صعود رفتیم.
روستایی در دامنه کوه که برای رسیدن به آن از یک مسیر مارپیچ باید بالا برویم. قبل از رسیدن به این روستا از دور که آن را دیدم بی اختیار یاد ماسوله در استان گیلان افتادم، با همان چشم انداز و با همان یکدستی خانه ها! اما وجود یک ساختمان بلند و سفیدرنگ در وسط این خانه ها واقعا توی ذوق آدم می زد.
خانم رحیمی گفت که صاحب این خانه سفید به رغم تذکراتی که به او داده شد تا این هارمونی را به هم نزند، مبادرت به ساخت این خانه به این بدسلیقگی کرد و چشم انداز زیبای این روستا را به هم زد.
خانه ای که در این روستا رفتیم یک نمایشگاه خانگی فرش بود و یک دارقالی نیز در اتاق مجاور آن برپا شده بود.
ظاهرا صاحب این خانه به کار خرید و فروش فرش های دستبافت منطقه جرگلان و همچنین ارائه آنها در نمایشگاه های فرش مشغول است. یک دختر جوان و مادرش از ما استقبال کردند. پدر در خانه نبود.
فرش هایی که در این خانه مشاهده کردم بسیار نفیس و به گفته خانم رحیمی بسیار هم ارزشند و گرانقیمت است و بافتن هرکدام از آنها بعضا چندین سال طول می کشد. البته دارقالی که اینجا بود، برخلاف دارقالی افقی که من در ترکمن صحرا استان گلستان از بچگی یادم است، به صورت عمودی است و دختران و زنان ترکمن در جرگلان به صورت ایستاده قالی را می بافند، حال اینکه دختران و زنان ترکمن در استان گلستان، قالی را به صورت نشسته روی دارقالی می بافند.
البته فرقی ندارد، دختران و زنان قالی باف ترکمن چه نشسته و چه ایستاده، مانند همه دختران و زنان این سرزمین، به رغم همه تضییقات و تبعیضات، با نجابت و شجاعت مثال زدنی خودشان در سخت ترین شرایط ، نه تنها فرش که عرش را هم برای ملت ایران به ارمغان آورده اند.
در راه برگشت از این روستا به سد خاکی چندیر در حدود 8 کیلومتری شهر یکه صعود رفتیم. یک مجتمع گردشگری توسط بخش خصوصی بومی منطقه جرگلان در جوار این سد در دست احداث است. این مجتمع گردشگری شامل سوئیتهای اقامتی، آلاچیق، بازارچه محلی و نمایشگاه صنایعدستی، سفرهخانه سنتی، رستوران، کافیشاپ، مجموعه ورزشهای آبی و مجموعه نگهداری و پرورش اسب اصیل ترکمن است.
به گفته خانم رحیمی بخش خصوصی مکان این مجتمع را اجاره کره و بدون ریالی تسهیلات بانکی در حال ساخت این مجموعه است.
این سد توسط دولت برای توسعه و بهبود کشاورزی در منطقه، ایجاد اشتغال و تأمین آب شرب روستایی در سال 1398 ساخته شده است
متاسفانه فرصت نداشتم با روستاییان در محدوده این سد صحبت کنم تا مشخص شود که تا چه حد این اهداف در طول این پنج سال گذشته محقق شده است اما به نظر می رسد حداقل در بعد اشتغال و تامین آب شرب نه تنها در محدوده این سد بلکه در کل منطقه جرگلان مشکلات جدی وجود دارد.
در هنگام برگشت از این سد هوا تاریک شده بود و خانم رحیمی در مسیر در روستای خود، گرکز، پیاده شد، و راننده مرا تا محل بومگردی در یکه صعود رساند. آقای رحیمی صاحب بومگردی به من اطلاع داد که امشب به یک مراسم(به زبان ترکمنی صاداکه) که در منزل پدرش در همسایگی بومگردی برگزار می شود، دعوت هستم.
ساعتی بعد من و آقای رحیمی به منزل پدرش رفتیم.
در حیاط بزرگ منزل تعدادی خودرو که متعلق به مهمانان بود پارک شده بود. ما را به ساختمان سمت چپ این حیاط به یک اتاق بزرگ که مهمانان مرد نشسته بودند راهنمایی کردند، ساختمان سمت راست این حیاط نیز به زنان اختصاص داشت.
میزبان که صبح آن روز در جلو بومگردی با او اشنا شده بودم به استقبالم آمد و مرا به گوشه ای از اتاق راهنمایی کرد. افزون بر 20 – 25 مهمان گوش تا گوش اتاق نشسته و به آرامی درحال صحبت و صرف چای و شیرینی بودند. مهمانان اکثرا روحانی و عمامه بسر بودند، گرچه مردان پا به سن گذاشته این منطقه و کسانی که به سفر مکه رفته و به قول معروف حاجی شده باشند نیز این عمامه را دارند.
آرامش و سکوت این مراسم برایم جالب توجه بود، کمتر صدای بلند از این جمع شنیده می شد. به نظر می رسید روحانیان این منطقه برخلاف روحانیان ما در ترکمن صحرا و بخصوص روحانیان در سایر نقاط کشور، خیلی اهل سخنوری و پرسش و پاسخ از دیگران نیستند و بسیار آرام و ساکت هستند.
بعد از صرف شام و جمع کردن سفره یکی از روحانیان دعایی قرائت کرد و کم کم صحبت ها گل انداخت و توجهات به تنها فرد غریبه در این مجلس که من باشم بیشتر شد و سئوال ها یکی پس از دیگری از من شروع شد.
بطور طبیعی هدف از سفرم به جرگلان محور این سئوال ها بود که وقتی بحث کلاس آموزش روزنامه نگاری مقدماتی را مطرح کردم معلوم بود که خیلی با این موضوع آشنایی ندارند و حتی می پرسیدند که مگر در جرگلان خبرنگار هم است که نیاز به این کلاس باشد.
در هر صورت احساس کردم که می توانم از این فرصت استفاده کنم و کلیاتی را درباره رسانه و نقش خبرنگاران در توسعه منطقه مطرح کنم که اتفاقا بحث های جالبی هم درگرفت و ساعاتی را ما درخصوص مسائل کلی منطقه و کشور صحبت کردیم که من سعی کردم در همه این بحث ها گریزی هم به رسانه و نقش آن در پیشرفت یا پسرفت جامعه بزنم.
* دومین روز من در جرگلان
دومین روز من در منطقه جرگلان با جلسه دوم کلاس روزنامه نگاری مقدماتی در محل شهرداری یکه صعود مرکز این منطقه آغاز شد.
در این جلسه ابتدا مروی کردم به مباحث جلسه اول و در ادامه، دو مبحث مصاحبه و گزارش نویسی را به اختصار توضیح دادم.
در بحث مصاحبه گفتم که اگر شما از فرد یا افرادی پرسش های هدفمند برای کسب اطلاعات مشخص جهت انتشار آنها بپرسی، این می شود مصاحبه رو در رو که به دو شکل اختصاصی و یا مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی قابل انجام است و البته ما مصاحبه تلفنی و کتبی هم می توانیم انجام بدهیم.
در این بحث پس از برشمردن ابزارهای مصاحبه که امروزه در همان گوشی هوشمند یا لپتاپ خلاصه می شود تدارکات برای انجام مصاحبه و نحوه مدیریت جلسه مصاحبه را با ذکر مثال هایی تشریح کردم.
در بحث گزارش نویسی هم که اکثر دوره هایی که در این دو دهه اخیر در استان ها تدریس کردم مربوط به این مبحث بود با تشریح اهمیت گزارش در مطبوعات و رسانه ها تاکید کردم که نگارش و تنظیم گزارش آنقدر باید زیبا و همراه با توصیف و تصویرسازی باشد که خواننده احساس کند دارد یک فیلم را تماشا می کند و همچنین آنقدر با تحقیق و فکت و آمار همراه باشد که برای خواننده مستندتر و پذیرفتنی تر باشد.
در ادامه این مبحث ضن معرفی انواع گزارش مراحل تهیه و تنظیم آن و همچنین لید گزارش به خصوصیات یک گزارشگر حرفه ای از جمله کنجکاوی، انعطاف پذیری، انتقادپذیری، بی طرفی و بی غرضی، مردمداری، عزت نفس و رازداری پرداختم و تصریح کردم که مطبوعات و رسانه های کشور به ندرت به مقوله گزارش می پردازند
و این یک ضعف بزرگ آنهاست، در صورتی که گزارش برخلاف خبر، چند صدایی است و مناسب ترین محصول رسانه ای برای نیل به اهداف هر رسانه محسوب می شود.
در پایان این جلسه و کل دوره دو روزه روزنامه نگاری مقدماتی، به عنوان حسن ختام، موضوعی را تحت عنوان کلاهبرداری رسانه ای برای آگاهی بخشی شرکت کنندگان این دوره مطرح کردم و یادآور شدم که مواظب باشند در فضای مجازی گول تیترهای دروغ برخی سایت ها را نخورند.
در این خصوص به یک تیتر دروغ تحت عنوان« واریزی 5 میلیون تومانی برای همه مردم ایران تا ساعات آینده » اشاره کردم و گفتم وقتی متن کامل این خبر دروغ را می خوانی می بینی که اصلا درباره این تیتر توضیحی نداده و با کپی پیست یک سری خبرهای کهنه خواننده را دنبال نخودسیاه فرستاده است.
اما نکته جالب این موضوع بخش کامنت های این خبر است که طی سه روز پس از انتشار این خبر دروغ، افزون بر 791 دیدگاه در بخش کامنت های آن منتشر شده که شاید 99درصد آنها حاوی رکیک ترین ناسزاها به منتشرکنندگان این خبر است.
* پیش به سوی نقطه صفر مرزی
بعد از کلاس همانطورکه آقای حمید مرادی قول داده بود دو نفری با خودرو پراید او به سمت روستاهای مرزی و نقطه صفر مرزی بین ایران و ترکمنستان راه افتادیم.
صحبت های آقای مرادی در معرفی روستاهای واقع در مسیرمان همراه با آهنگ های اصیل ترکمنی که از دستگاه پخش خودرو با صدای بلند پخش می شد، حال و هوای تازه ای به من داد.
معلوم بود که او اطلاعات وسیعی از منطقه و ارتباطات گسترده ای هم با اقشار مختلف در منطقه جرگلان و خارج از این منطقه از هنرمندان، شاعران و ورزشکاران گرفته تا فرهنگیان و حتی روحانیان ترکمن دارد.
در ابتدا در یکی از روستاهای مسیرمان به منزل عمه آقای مرادی رفتیم. به گفته آقای مرادی اینجا هم مراسم (صاداکا) برای سالگرد فوت عمه اش بود و ناهار را آنجا صرف کردیم. ناهار یا شام در خانه های منطقه جرگلان تا آنجا که من در این سه روز اقامتم مشاهده کردم متشکل از یک برنج ساده با مرغ سرخ کرده که زیر برنج می گذارند و همراه با ماست و نوشابه یا دوغ است.
در ادامه مسیرمان از کنار روستاهای کلاته کاریز، کلاته ابریشم، اشرف دره و سنگسار گذشتیم. بعد از روستای سنگسار کنار جاده و مشرف به رودخانه اترک و خط مرزی ایران و ترکمنستان توقف کوتاهی کردیم. آقای مرادی با اشاره به آن سوی رودخانه، شهر کهنه کثیر ترکمنستان را به من نشان داد.
من و آقای مرادی به عنوان دو شهروند ترکمن ایرانی به شهروندان ترکمن ترکمنستانی که در آن سوی مرز در رفت و آمد هستند، داریم نگاه ی کنیم. بی اختیار به یاد سال های دور افتادم، اوایل دهه هفتاد، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و جمهوری های 15 گانه آن از جمله جمهوری ترکمنستان اعلام استقلال کردند و مرز ایران و ترکمنستان بر روی مردم دو طرف بازگشایی شد. یادم نمی رود وقتی اولین بار ترکمن های ایرانی و ترکمن های ترکمنستانی در مرز اینچه برون بعد از 70 سال به یکدیگر پیوستند، چه اشک های شوق بر گونه مردان و زنان ترکمن که جاری نشد.
و چه شعف و شادی در دو سوی مرز بر چهره ترکمن ها نقش نبست و چه زیبا بود فصل وصل ترکمن ها که بعد از 70 سال برادر، خواهر، عمو، عمه، دایی و .....خود را به آغوش می کشیدند و خدا را شکر می کردند که سرانجام نمردند و جان جانان خود را در دو سوی مرز پیدا کردند.
و چه کوتاه بود این فصل وصل و چه تلخ بود فصل جدایی مجدد و چه زشت و کریه است چهره سیاست که انسان ها را، فرهنگ ها را، خانواده ها را و عاشق و معشوق ها را بی رحمانه از هم جدا می کند.
آقای مرادی یکریز از ترکمنستان، از همین شهر کهنه کثیر که حتی مارک خودروهای در حال حرکت در خیابان های آن را می شناسد و از اماکن و پارک های آن می گوید. می گویم تا بحال چند بار به آن سوی مرز سفر کردی که این گونه جزئیات این کشور را می شناسی؟
نگاهش را به آن سوی مرز می دوزد و با لبخندی تلخ می گوید هرگز نتوانسته به این کشور سفر کند. برای اینکه دلداریش بدهم می گویم: من چندین بار به ترکمنستان سفر کردم و حتی حدود سه سال هم در عشق آباد زندگی کردم، اما به اندازه تو از این کشور و جزئیاتی که تو تعریف می کنی، شناخت ندارم.
بعد از گرفتن چندین عکس یادگاری از همدیگر سوار خودرو می شویم و در جاده ای که بطور موازی با مرز کشیده شده است روانه می شویم. در مسیر در جوار روستایی به نام « پرسی سو» نقطه صفر مرزی را نیز به من نشان می دهد. اسم « پرسی سو » برایم خیلی آشناست. بسیاری از مدیران و مسئولان استان خراسان شمالی و بخصوص نمایندگان مجلس از این حوزه انتخابیه نیز حتما با این اسم آشنا هستند چرا که سال های سال است که تلاش می کنند گذر مرزی و گمرک « پرسی سو » را راه اندازی کنند.
طبیعی است اگر چنین اتفاقی در این منطقه محروم بیافتد چهره منطقه دگرگون خواهد شد. و البته این یک روی سکه است و روی دیگر سکه، ابهام و نگرانی است که فعالان اقتصادی نسبت به سرنوشت این گونه اتفاقات ابراز می کنند.
سرنوشت گذر مرزی و گمرک اینچه برون در استان گلستان و بازارچه مشترک آن به رغم استقبال و رونق فراوانی که در ابتدای راه اندازی آن مشاهده شد و بعد از مدتی به علت تغییر سیاست ترکمنستان که معلوم نشد علتش چی بوده به رکود کشیده شد و از رونق افتاد، نمونه ای و دلیلی بر این نگرانی می تواند باشد.
البته من همیشه در شگفتم که چرا مرزها در بسیاری از کشورها شاهد فقر و محرومیت در دو سوی خود هستند و در کشورهایی هم برعکس، پیشرفت، فراوانی و ثروت را به مردم همجوار در دو سوی خود به ارمغان می آورند. مشکل از کجاست؟
در هر صورت نقطه صفر مرزی پرسی سو را پشت سر می گذاریم و به سمت روستای سوخسو هاشم روستای آقای مرادی روانه می شویم.
آقای مرادی در این روستا مرا به منزل امام جماعت و مدرس حوزه علمیه حنفیه حاج بگ محمد آخوند ساعدی برد. این روحانی اهل سنت بسیار آرام و متین و کم حرف است. وقتی حرف هم می زند صدایش را به زحمت می شنوم. می گوید مریض است و کم حال.
به آقای مرادی که معلوم است شدیدا به این روحانی ارادت خاص دارد و مرتب از علم و فضیلت و استقلال فکر او می گوید، می گویم مزاحمش نشویم و با گرفتن چند عکس یادگاری و دو کتابچه که به من هدیه داد، منزل این روحانی را ترک می کنیم.
در طول مسیر برگشت نگاهی به دو کتابچه این روحانی می اندازم، هر دو درباره مسائل فقهی اهل سنت است. یکی به زبان فارسی و یکی به زبان ترکمنی با کتابت عربی که توسط خود این روحانی تالیف شده است.
ما ترکمن ها در بحث زبان واقعا دچار مشکلات عدیده ای هستیم. زبان مادری ما ترکمنی است، زبانی رسمی در دنیا که با کتابت لاتین در ترکمنستان رایج است و شما در گوگل ترانسلیت به راحتی می توانی از زبان ترکمنی البته با کتابت لاتین استفاده کنی. اما چون این زبان در ایران مانند بقیه زبان های قومیتی از جمله کردی و ترکی به صورت مکتوب در سیستم رسمی و اداری و بخصوص آموزشی کاربرد ندارد و صرفا در محاوره خود این قومیت ها استفاده می شود، من نوعی که زبان مادری من ترکمنی است در نوشتن و خواندن این زبان دچار مشکل هستم. البته در محاوره نیز زبان ترکمنی با زبان فارسی در هم آمیخته و ملغمه ای شده که نه ترکمنی است و نه فارسی و این از نتایج سیاست هایی است که هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب با هدف حفظ یکپارچگی و وحدت ملی اعمال شده است. حال اینکه تا چه حد این سیاست ها به اهداف خود رسیده و اگر رسیده تا چه حد به حفظ منافع واقعی مردم منجر شده است، سئوالی است که با توجه به شواهد موجود به راحتی نمی توان به آن پاسخ داد.
گرچه کارشناسان، چندزبانگی را واقعیت بیشتر کشورهای جهان می دانند و زبانهای مادری رایجِ در هر کشور را در کنار زبان ملی، سرمایه ملی آن کشور می خوانند؛ سرمایههایی که میبایست در رشد، اعتلاء، حفظ و پاسداری آنها همه باید تلاش کنند.
* آخرین روز – آخرین حرف
امروز جمعه دوم آذرماه 1403 است. صبح به محل نمایشگاه و فروشگاه کوچک صنایع دستی صاحب جمال رحیمی که در کنار بومگردی واقع شده است، می روم. اینجا در واقع کتابخانه و کتابفروشی هم است. با توجه به فرصت کمی که داشتم امکان جمع آوری اطلاعات مربوط به مسائل و مشکلات این منطقه در این دو روز گذشته برایم فراهم نشده بود. به همین خاطر از او می خواهم که کمی درباره این مسائل و مشکلات و البته از ظرفیت ها و توانمندی های جرگلان هم صحبت کند.
صاحب جمال رحیمی با اشاره به اینک شهرستان راز و جرگلان یک شهرستان مرزی و یکی از شهرستان های محروم کشور محسوب می شود، مهم ترین مشکل منطقه جرگلان را نامناسب و ناکافی بودن جاده های مواصلاتی این منطقه می داند و می گوید: این جاده ها غالبا یک طرفه با عرض کم و دارای دست اندازهای فراوان است.
وی پراکندگی روستاها و ساخت و سازهای غیر استاندارد و رعایت نشدن حریم جاده ها را از دیگر مشکلات این منطقه عنوان می کند و می افزاید: همچنین انتظار مردم جرگلان از مسئولان ذیربط این است که ساخت جاده ارتباطی این منطقه را با شهرستان مراوه تپه در استان گلستان به اتمام برسانند.
به گفته وی در سال 1392 کلنگ ساخت این جاده طی مراسمی با حضور مسئولان دو استان به زمین زده شد و قرار شد 13 کیلومتر این جاده توسط استان گلستان و 13 کیلومتر دیگر آن توسط استان خراسان شمالی ساخته شود.
رحیمی از قول برخی نماینده های استان گلستان می گوید که این استان سهم خود را در ساخت این جاده انجام داده ولی استان خراسان شمالی تعهد خود را در این خصوص انجام نداده است.
این فعال اجتماعی تصریح می کند: این جاده درحال حاضر بخاطر خاکی بودن و نداشتن علائم راهنمایی و خطکشی قابل استفاده نیست در صورتی که اگر آسفالت شود افزون بر 100کیلومتر مسیر مردم جرگلان برای رفتن به استان های شمالی و تهران کوتاه می شود.
وی کم آبی را یکی دیگر از مشکلات اساسی مردم این منطقه می داند و می گوید: آب که نباشد کشاورزی هم نیست و به رغم ساخت دو سد در این منطقه، کمبود شدید آب و خشکسالی باعث شده بسیاری از جوانان و مردان جرگلان برای کار پیدا کردن به شهرهای بزرگ بروند و الان افزون بر 50 درصد روستاهای جرگلان خالی از سکنه شده است.
به گفته رحیمی ظرفیت ها و توانمندی های این منطقه نیزعمدتا بر دامپروری، پرورش کرم ابریشم و پرورش اسب اصیل ترکمن متمرکز می شود و اگر صنایع وابسته به شیر و لبنیات، صنایع نساجی و پیست سوارکاری در جرگلان ایجاد شود، اقتصاد این منطقه رونق پیدا می کند.
وی صنایع دستی بخصوص فرش دو رو که ثبت ملی شده و همچنین گردشگری، توسعه احداث بومگردی و تنوع فرهنگی و طایفه ای را از دیگر ظرفیت های جرگلان برای سرمایه گذاری از سوی سرمایه گذاران بومی و داخلی می داند.
وقتی حرف های خانم رحیمی با واژه سرمایه گذاری تمام می شود بی اختیار به یاد دهها و شاید صدها خبر، گزارش و مقاله افتادم که در طول بیش از سه دهه فعالیت رسانه ای ام درخصوص ضرورت سرمایه گذاری از قول روسای قوای سه گانه، وزیران، نمایندگان مجلس، اقتصاد دانان، استادان دانشگاه، فعالان سیاسی و اقتصادی، بخش خصوصی و ....تهیه و منتشر کرده بودم.
و بی اختیار خنده ام گرفت از اینکه فکر می کردم این حرف ها برای مردم نان و آب می شود، مردمی که بعد از دهه ها انتظار برای سرمایه گذاری در منطقه شان، امروز مایوس و سرخورده، برای زنده ماندن به دنبال حداقل های زندگی خود هستند.
البته به خانم رحیمی گفتم که هرگز ناامید نشود، خدا را چه دیدی شاید همین تلاش های شما و رسانه ای شدن نیازهای منطقه جرگلان، نظر سرمایه گذارانی که هنوز هم جنبه انسانی سرمایه گذاری را در کنار جنبه اقتصادی آن فراموش نکرده اند، به این منطقه جلب کند.
پس از این گفت و گو از خانم رحیمی خداحافظی کرده و با یک خودرو سواری کرایه خودم را به بجنورد می رسانم و در بجنورد نیز بلافاصله با سواری کرایه به سمت گرگان حرکت می کنم. در طول مسیر، راننده که پا به سن گذاشته و یکی از مسافران که جوان و تازه ازدواج کرده است با هم صحبت می کنند، من هم گاهگاهی در صحبت های آنها مشارکت می کنم. راننده از دوران خوش گذشته صحبت می کند و جوان از سختی های امروز و من آواره در وسط این دو، به جرگلان می اندیشم، جرگلانی که مانند این جوان با سختی ها می جنگد. آیا به مانند این راننده، دوران خوش را نیز تجربه خواهد کرد؟
دیدگاهها
سالیان درازی است که جنابعالی را در عرصه خبر و تعلیم و تعلم در رشته ارتباطات و اطلاعات و روابط عمومی تخصصی و تدریس علوم ارتباطات می شناسم. و از جمله افراد نادر و انگشت شمار در استان گلستان و منطقه در این زمینه هستید که من به شخصه به وجود شما افتخار میکنم و از طرفی هم انسانی با سواد و با عزت نفس و اخلاق مدار و خضوع و خشوع که برای ما ارزشمند هستید و همواره با نگارش شیوا و سلیس همگان از مطالب تان بهرهمند میشوند. امیدوارم در کار رسانه ای خود مثل قبل موجب سربلندی باشید.