پیام داده که فلانی هستم و در همان اولین پیام سر راست سر موضوع رفته است. 32 سالش است. عکسش را نیز فرستاده است. چهره کم سن و زیبایش را که دیدم در دلم غمی بزرگ نشست. میگوید «من هرچه زودتر میخواهم از این خراب شده راحت شوم. اگر ممکن است هرچه زودتر برایم یک شوهر پیدا کن. پدرم اجازه نمیدهد تنهایی از کشور بیرون بروم. تنها راهم برای خلاصی ازدواج است».
دادن همین پیام همان و بعد پیامهای متواتر که عجله دارد و خیلی زود باید برایش یک کیس ازدواج پیدا شود. آخرش عصبانی شدم و هرآنچه که باید میگفتم به او متذکر شدم.
اینها یک بخش از زنان کشورم هستند. زنانی که فکر میکنند خلاصیشان قائم به یک مرد است. زنانی که سن شان از سی که میزند بالا در تقلا برای رفتن از خانه پدری هستند. حق هم دارند. بعد از یک سنی محیط خانه برایشان تکراری و کسل کننده میشود، از آن طرف ازدواج هم حق طبیعی و جزو نیازهایشان است. حالا بماند که خود مساله ازدواج بنا به دلایل بسیاری در کشور توازنش به هم خورده و همین افراد فرصت ازدواج معقول را هم کمتر به دست می آورند.
زنان که بخش بزرگی از جامعه هستند وقتی آزادی و رفاه و زندگی بهترشان را در دست مردان میبینند، اجازه میدهند زندگیشان دست یک مرد باشد.
وقتی حرف از مردسالاری هم میشود بسیاری از مردان در مقابلش گارد میگیرند و من حتی این کلمه را سعی می کنم با احتیاط به کار ببرم. استثناهایی که در خانوادهشان مردسالاری حاکم نیست به خودشان نگیرند ولی من به عنوان یک روزنامهنگاری که به حوزه زنان علاقمند است بارها و بارها شاهد زندگی رقتانگیز زنانی بودم که ناآگاهانه داشتند مردسالاری را رواج میدادند.
فکر میکنید از این دخترانی که تنها راه نجاتشان را در ازدواج میدانند کم نیستند؟ همینها هستند که راه نفس کشیدن جامعه را برای یک هوای آزاد مسدود میکنند. ما با انبوهی از زنانی سرو کار داریم و حتی این زنان بیشترشان تحصیل کرده و توانمند هستند؛ اما همین زنان به عنوان نمونه خروجشان از کشور را منوط به اجازه پدر و یا برادر میدانند.
من چنین زنانی را درک میکنم چراکه هنوز قدرت مقابله با جنس مردی که در خانه حاکم است را ندارند. اما تفکر رقتانگیز این است که چنین زنانی دست به دامان ازدواجی میزنند که دلخواهشان نیست. صرفا میخواهند ازدواج کنند تا از زندانی به اسم خانه پدری راحت شوند. آنها با این تفکرشان اجازه میدهند تا باز این چرخه حکومت مرد بر آنها ادامه پیدا کند. فکر میکنند حالا که این مرد آنها را در این سن بالا نجات داده باید منتدارش هم باشند.
من چقدر دلم سوخت و چقدر احساس حقارت کردم وقتی دختر سی و دو ساله کشورم برای ازدواج با مردی در خارج از کشور التماس میکند نه یک بار که بارها. دختری که هم تحصیل کرده است و هم توانمند. و چه بسیارند از این دختران که برای نجات از همان مردسالاری که به آنها فشار وارد میکند راهی غیر از رفتن زیر بار منت یک مرد دیگر را بلد نیستند. من این زنان را سرزنش نمیکنم چراکه تمام آگاهیهای ما از مجرای همین سوسیال مدیا است و آن هم آگاهی هایی که دوست داریم میگیریم و از کنار بسیاری از آگاهیهای جریان ساز و روشنی بخش به راحتی میگذریم.
این زنان به قدرت خود آگاه نیستند و نمیدانند که برای تعدیل حاکمیت مردسالارانه تنها راه پناه بردن به دامان مردی دیگر نیست. مردی که گاه میدانند زمین تا آسمان با خواستهاشان متفاوت است، مردی که مهم نیست او دوستش داشته باشد یا نه، مهم این است طرف خوشش بیاید و او را از کشور راحت کند. او را به آزادی برساند. بسیاری از ما زنان برای طبیعیترین خواستههایمان قدرت دفاع منطقی از حق مان در خانوادههای مان را نداریم. اما از همین زنانی که این روزها در اطرافم زیاد میبینم یک خواهش دارم: من شما را درک میکنم. ازدواج جزو نیازهای شماست، رفتن از خانه پدری و تشکیل زندگی مستقل جزو طبیعیترین حقتان است اما اگر برای گریز از یک زندان مجبور به رفتن به زندان دیگر هستید اجازه دهید شما در کنار مردتان و برابر و همراه هم باشید نه زیر دستش و نه با تفکر مردسالارانه حاکم بر شما.
اجازه ندهید چرخه مردسالاری ادامه پیدا کند. طوری رفتار کنید، نه با جنگ و دعوا بلکه با سلاح آگاهی و اعتماد به خود و ایمان به قدرتهای زنانه تان که زندانبان تان به شما بگوید برویم در هوای آزاد قدم بزنیم. برای رسیدن به آزادی از همین جاهای کوچک شروع کنیم.
صدیقه (آیلا) جاذبی
منبع: هفته نامه همزیستی شماره 674/ تاریخ12بهمن 98
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.