گفت و گو از: تاج محمد کاظمی
« در روانشناسی ما یاد می گیریم که بی سانسور زندگی کنیم و خودمان باشیم» این را عضو هیات علمی و رییس گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم می گوید و می افزاید: « ما یاد می گیریم که درگیر تکانه های وجودی خودمان نباشیم و بی شیله پیله با هم صحبت کنیم».
و من امروز در آخرین روز اردیبهشت ماه 1402 در مطب روانشناسی دکتر عماد یوسفی* واقع در یکی از شلوغ ترین خیابان های قشم نشسته ام تا بی شیله پیله با این روانشناس صحبت کنم!
این دومین دیدار ماست، اولین بار در دفترش در دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم گپ و گفتی با هم در حضور دخترم که دانشجوی ترم آخر روانشناسی این دانشگاه و در واقع از شاگردان دکتر یوسفی است، داشتیم.
هم در آن دیدار و هم در این دیدار نمی دانم آقای دکتر از سر تواضع گفت یا اینکه به یک واقعیت تلخ اشاره کرد که « چه شده یک خبرنگار به سراغ کلبه درویشی! یک روانشناس آمده است»
توضیح دادم من که امروز در مقابلش نشسته ام بعد از سی و چند سال کار خبری در رسانه های حکومتی و دولتی که ناخواسته کلبه های درویشی را ندیده و در کاخ های اشرافی دنبال کسب مثلا خبر بوده است، نه به عنوان یک خبرنگار وابسته بلکه به عنوان یک خبرنگار مستقل نه به یک کلبه درویشی که به خانه علم و هنر آمده ام تا بی شیله پیله با یکی از هزاران و یا حتی میلیون ها متخصص شرافتمند این مرز و بوم به گفت و گو بنشینم.
*****
« به سراغ من اگر می آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من…» با این شعر سهراب سپهری سر صحبت را باز می کند.
می گوید: روانشناسی تمام هم و غمش این است که مبادا چینی نازک روح انسان ها ترک بردارد!
می گویم: ترک که چه عرض کنم آقای دکتر، امروز چینی نازک روح ما انسان ها شکسته و خرد شده است! روانشناسان چگونه می توانند به ما انسان ها در این وادی جدا افتاده از جهان کمک کنند؟
می گوید: در جامعه امروز ما برای خیاطی، دوچرخه سواری، موتورسواری و رانندگی خودرو گواهینامه به درستی مورد نیاز است، ولی برای نشستن در پشت فرمان زندگی، نیازی به گواهینامه نیست، در صورتی که زندگی پیچیده امروز نیاز به تخصص و مهارت دارد و بایستی بخشی از این این مهارت ها توسط روانشناس و مشاوره آموخته شود.
می گویم: منظورتان این است که روانشناسی در جایگاه واقعی خود در جامعه قرار ندارد و روانشناسان با عرض معذرت به بازی گرفته نمی شوند؟
می گوید: دقیقا درست است! اگر روانشناسان به عنوان مشاوران امین در کنار افراد جامعه قرار بگیرند، همانطورکه در جوامع توسعه یافته، حضور چهار مشاور پزشکی، روانشناسی، حقوقی و اقتصادی در کنار خانواده ها یک الزام است، بسیاری از بحران هایی که امروز خانواده های ایرانی با آنها دست به گریبان هستند، بوجود نمی آمد. مثلا در مقوله هایی مانند روابط بین فردی، فرزند پروری و مهارت پیش از ازدواج اگر دانش و مهارت روانشناسی بکار گرفته شود ما شاهد این همه بحران در زندگی زوج ها و فرزندان آنها نبودیم. چرا نسل امروز مدام با والدین خود در حال تعارض هستند؟ اگر والدین و مسئولان در مورد ویژگی ها و حساسیت های دوره نوجوانی آگاهی پیدا نکنند و فکر کنند که نوجوان یک آدم سرخوش است و از عذاب درون او بی خبر باشند و در امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افراد با سنین بالا بدون در نظر گرفتن نیازهای روانشناختی و ویژگی ها در مورد نوجوانان تصمیم گیری کنند، تعارض و شکاف بین نسلی در جامعه ایجاد می شود، همانطور که امروز شاهدش هستیم. برخورد با روحیه لطیف و نرم و نازک نسل نوجوان بخصوص دختران هم بدون کمک گرفتن از علم روانشناسی نتیجه اش این شده است که جامعه ای معارض در مقابل خود ایجاد کردیم که به هیچ وجه به سخنان درست و غلط ما اعتقادی ندارند.
می گویم: شاید یکی از دلایل بی توجهی به نقش روانشناسی و روانشناسان در حل مشکلات متعدد زندگی، ناشناخته بودن این علم نه تنها در میان مردم عادی بلکه در میان مسئولان و تصمیم سازان هم باشد، شما به عنوان یک روانشناس تعریفی از این علم به ما بدهید و بگویید که جایگاه آن در کشور ما در کجا قرار دارد.
می گوید: روانشناسی علم مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی افراد است و خود رفتار و فرایندهای ذهنی نیز شامل حوزه های بسیار وسیعی است. کاری که یک روانشناس انجام می دهد در مرحله اول شناخت درست از افراد است، در مرحله بعد از طریق این شناخت سعی می کند در ابعاد مختلف زندگی به افراد کمک کند. من معتقدم روانشناسی هم یک علم است و هم یک هنر و گرچه یک بخش آن نظریه های مختلف علمی است اما بخش عمده اش هنر است، یعنی چگونگی استفاده از روانشناسی برای بهبود کیفیت زندگی انسان ها. یک روانشناس اگر هزاران کتاب روانشناسی هم خوانده باشد ولی شم و هنر روانشناسی نداشته باشد و نداند از داشته ها و آموخته های خود کجا و چگونه استفاده کند و صرفا یک روانشناس آکادامیک باشد و در کار بالینی نتواند کمک آنچنانی بکند، به نظر من این اسمش روانشناسی نیست. یک روانشناس دارای هنر انسان شناسی و رفتار شناسی باید باشد و معرفت بکارگیری آنها را نیز داشته باشد.
می گویم: جایگاه روانشناسی در سطح کشور در کجا قرار دارد؟
می گوید: باید قبول کنیم که به رغم وجود آسیب های مختلف اجتماعی در جامعه ما که روانشناسی برای آنها باید راه حل ارائه کند، نظام روانشناسی ما یک نظام منسجم، قوی و مقتدر در حد نظام پزشکی نیست و هنوز یک نظام نوپا است. گرچه من معتقدم به رغم این ضعف ها، وضعیت روانشناسی ما بخصوص در منطقه و در میان کشورهای همسایه، بسیار جلوتر است، چرا که بسیاری از این کشورها اعتقادی به روانشناسی علمی، سایکولوژی و روان درمانی ندارند. همچنین بی انصافی است که پیشرفت های کشورمان را در علم روانشناسی دراین چند سال اخیر نادیده بگیریم و بخصوص به حضور پرافتخار استادان و روانشناسان ایرانی در سطوح بین المللی اشاره نکنیم.
می گویم: برویم به سراغ قشم! روانشناسی به قشم چگونه ورود کرد؟
می گوید: در سال 1390 من به اتفاق چند نفر از همکاران دیگر که بعدا از قشم رفتند، رشته روانشناسی را در مقطع کارشناسی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم راه اندازی کردیم. با توجه به اینکه این رشته جذابیت ذاتی دارد و خیلی ها به آینده شغلی آن کاری نداشتند این رشته در قشم با استقبال خیلی خوبی مواجه شد و سال 1394 اولین گروه دانشجویان این رشته در قشم فارغ التحصیل شدند و تعدادی از آنها بعدا موفق شدند مدرک کارشناسی ارشد و حتی دکترای این رشته را نیز کسب کنند. البته بعدا دوره های کارشناسی ارشد و دکترای روانشناسی با گرایش های مختلف را هم در این دانشگاه راه اندازی کردیم. من آینده روانشناسی را در قشم به رغم محیط بومی و سنتی این جزیره، آینده خیلی خوبی ارزیابی می کنم، همین که از دور افتاده ترین نقطه جزیره افرادی خود را ملزم به تحصیل در این رشته می کنند و یا اینکه به مطب روانشناس، به رغم محدودیت ها مراجعه می کنند و جلو من می نشینند و اعتقاد دارند که فردی به نام روانشناس می تواند به آنها کمک کند و حالش را بهتر و تعارضات و مشکلاتش را کمتر کند، همه اینها نشانه های خوبی برای پیشرفت روانشناسی در قشم است.
می گویم: چرا جامعه به روانشناسی نیازمند است؟
می گوید: در جامعه ما با توجه به پیچیدگی های مسائل، تصمیم گیری و آینده نگری و صنعتی تر شدن جامعه و دشواری مسایل، برای اداره کردن زندگی در این جامعه، خانواده ها به روانشناس نیاز دارند. خانواده امروزی به چهار تخصص پزشک، روانشناس، وکیل و مشاور اقتصادی نیاز دارد. گرچه روانشناسی در کشور ما یک دانش نوپاست و خدمات روانشناسی در مقایسه با دیگر خدمات مشابه، گران است و شرکت های بیمه گر نیز به این خدمات توجه چندانی نشان نمی دهند. مشکل دیگر اینست که در کشور ما عده ای روانشناسی را یک علم غربی می دانند و تلاش می کنند ابعاد مذهبی و دینی به آن بدهند که به نظر من این تلاش ها راه به جایی نخواهد برد. ما باید قبول کنیم که روانشناسی نیز مانند پزشکی یک علم مستقل است و با زدن برچسب به آن نمی توان آن را به ایدئولوژی خاصی نسبت داد. همچنین چون هنوز روانشناسی در کشور ما سر و سامان درستی پیدا نکرده است توقعی از آن در جامعه وجود ندارد و متاسفانه به علت عدم حمایت از این علم در سطح کلان، کاستی ها و پیامدهای منفی نیز مشاهده شده است که رواج و گسترش نوعی روانشناسی زرد از جمله این پیامدهاست.
می گویم: مهم ترین آسیب های اجتماعی در جامعه قشم از نظر روانشناسی و دلایل و عوامل پدید آمدن این آسیب ها و همچنین راههای مقابله با آنها کدامند؟
می گوید: من که سالهاست در حوزه آسیب های اجتماعی در قشم مطالعات و فعالیت های مختلفی داشته و دارم به جرات می توانم بگویم که پدیده طلاق یکی از مهم ترین و گسترده ترین این آسیب ها بشمار می رود. این، واقعیتی است که نمی شود انکار کرد و سیاه نمایی هم نیست، بلکه من در این هفت الی هشت سال اخیر که بطور مستقیم با طلاق و نمودها و مصادیق این پدیده در قشم درگیر بودم با کمال تاسف باید بگویم بسیاری از زوج ها و زوجه ها به راحتی با این پدیده کنار می آیند! و آمار طلاق در مجموع در جزیره بالاست. اعتیاد به خصوص در نسل امروز نیز از معضلات دیگر جزیره است.
می گویم: به نظر می آید که پدیده هایی مانند طلاق در جوامعی که بافت بومی و سنتی داشته باشند، پدیده خوشایند و مقبولی نیست، با این تفاصیل برای من جالب است که این پدیده در جامعه ای مانند قشم به گفته یک روانشناس که هم از نظر علمی و هم از نظر عملی با این پدیده در قشم درگیر است، به راحتی پذیرفته شده و آمار آن بالاست! و جالب تر هم خواهد بود که دلایل و عوامل این افزایش را هم از نظر شما بدانم؟
می گوید: اگر بخواهیم این موضوع را ریشه یابی بکنیم من معتقدم مشکلات و معضلات اقتصادی مهم ترین دلیل رشد آمار طلاق، نه تنها در قشم بلکه در کل کشور است. وقتی از خانم ها می پرسم چرا می خواهی طلاق بگیری، می گوید شوهرم خرجی به من نمی دهد! از مرد علتش را می پرسم، می گوید من زمانی که ازدواج کردم درآمد داشتم(حداقل قاچاق می کردم!) ولی الان درآمد ندارم! چکار کنم؟ خرجی خانه را نمی توانم تامین کنم! یا زنانی برای طلاق به مطب من مراجعه می کنند که به صراحت می گویند طلاق می گیریم به این علت که حداقل تحت پوشش بهزیستی یا کمیته امداد دربیاییم تا از گرسنگی نمیریم! یا موردی داشتم که زن 60 ساله و مرد 72 ساله بود و با بچه ها و نوه های شان آمده بودند طلاق بگیرند! زن می گفت ایشان همسر من هست ولی نمی تواند کار کند و خرجی خانه را تامین کند.
می گویم: آقای دکتر بیاییم بیشتر این موضوع را بشکافیم، واقعا این اتفاقات که شما به بخش کوچکی از آنها اشاره کردید و قطعا در زیر پوست شهر و جزیره مشابه این اتفاقات و حتی دردناک تر از آنها پیش می آید، صرفا عامل اقتصادی در وقوع آنها دخیل است یا اینکه شما به عنوان روانشناس دلایل دیگری را هم از نظر دور نمی دارید؟
می گوید: ما در روانشناسی مفهومی داریم به نام تاب آوری، باید بپذیریم که رضایت مندی و تاب آوری در مقابل مشکلات در قدیم بیشتر بوده است، اما امروز مشاهده می شود که این تاب آوری در نزد برخی از اقشار جامعه به خصوص جوانان و نوجوانان کمتر شده و به راحتی در مقابل مشکلات تسلیم می شوند. به نظر من دلیل این ضعف در نزد برخی از مردان یا زنان بخصوص در عرصه زندگی زناشویی این است، که چون قبل از ازدواج آموزش ندیده و در نتیجه تصمیمات درست نگرفته اند به محض مواجه شدن با مشکلات زندگی پس از ازدواج به سمت راحت ترین تصمیم یعنی جدایی و طلاق می روند.
می گویم: شما به عنوان روانشناس چه توصیه ای دارید مخصوصا به زوج های جوان که تاب آوری آنها در مقابل مشکلات زندگی بیشتر شود و آنها به طلاق نه به عنوان گزینه نخست بلکه به عنوان آخرین گزینه نگاه کنند؟
می گوید: من در مطبم بارها با زوج های مختلف که برای طلاق مراجعه کرده بودند صحبت کردم و همیشه هم گفته ام که زندگی بالا و پایین و کم و زیاد دارد و ما نباید فورا در مواقع بحران و زمانی که هیجانات منفی غالب هستند، تصمیم بگیریم و عمل کنیم. یاد بگیریم که به عواقب تصمیم مان در موقع خشم-خستگی و استرس بیشتر فکر کنیم و تا زمانی که به هیجانات مان مسلط نشدیم و آنها را مدیریت نکردیم، تصمیمات بزرگ نگیریم. قطعا هم به عنوان مرد هم به عنوان زن در خانواده مسئولیت خطیری بعهده داریم، باید به نوبه خود در عرصه هایی که محل اختلاف است، کوتاه بیاییم. اول مسئولیت پذیری را یاد بگیریم، خودمان را بشناسیم بعد قدم در این وادی سخت بگذاریم.
می گویم: می خواهم خیلی صریح و به قول شما روانشناسان بی شیله پیله نظرت را درباره مقوله طلاق در یک سطح کلی بفرمایید و بگویید که واقعا دختران که با لباس سفید به خانه بخت شان قدم می گذارند باید، تاکید می کنم! باید با کفن سفید آن خانه را ترک کنند؟
می گوید:ازدواج نیاز به آگاهی دارد. اگر این آگاهی در قبل از ازدواج باشد قاعدتاً مشکلات کمرنگ تر خواهند بود و از طریق روانشناس قابل حل است ولی از یک زاویه دیگر هم، من شخصا معتقدم طلاق می تواند نشانه ای از بلوغ اجتماعی ما باشد و بعضا تبعات منفی طلاق نگرفتن خیلی بیشتراز طلاق گرفتن است.
می گویم اگر احساستان را بخواهید درباره قشم توصیف کنید چه می گویید؟
می گوید: 16 سال است که در جزیره قشم زندگی و فعالیت آموزشی، علمی، روانشناسی و اجتماعی می کنم. در واقع خودم را قلبا یک جزیرتی می دانم. مردم قشم بسیار خونگرم، مهربان و مهاجر پذیر هستند. بی شیله پیله اند و در لحظه زندگی می کنند. به قول انگلیسی ها ) (There is no tomorrow، یکی از خصوصیت بارز مردم جزیره است. پذیرش یکی از مفاهیمی است که در مردم جزیره بالاست ،که هم نقطه قوت آنهاست، به این خاطرکه کمتر آسیب روانی می بینند و هم می تواند نقطه ضعف آن ها یاشد، به این خاطر که نگرش آنها در سطح باقی می ماند و به عمق مسائل ورود نمی کنند و متاسفانه مطالبه گری در میان این مردم مشاهده نمی شود و بی تفاوتی آنها در قبال مسائل اطراف شان زیان آور است و البته من به نسل جوان جزیره بخصوص فارغ التحصیلان بومی دانشگاه ها بسیار امیدوارم. با ورود این جوانان به جامعه قشم تحول معنی داری در نگرش و رفتار مردم جزیره قابل انتظار است.
می گویم: به عنوان آخرین سئوال می خواهم بپرسم به عنوان استاد و رییس گروه روانشناسی دانشگاه، دیدگاه شما درخصوص دانشجویان این رشته در قشم از نظر بار علمی و اجتماعی چیست؟
می گوید: اکثریت نسل امروز، تشنه یادگیری دقیق در دانشگاه نیستند. به نوعی بی اشتهایی تحصیلی از همان دوران ابتدایی تحصیلی تا دانشگاه موج می زند. به نظر متاثر از فضای ناامید کننده اجتماعی-اقتصادی جامعه و همچنین لذت گرایی نسل امروز است. من وقتی این نسل را با نسل خودم مقایسه می کنم، نمی توانم نمره قابل قبولی به نسل امروز بدهم ولی باز به شدت امیدوارم. البته وضعیت دانشجویان دوره های تکمیلی و دکترا قابل قبول تر است. دلیل یا دلایلی هم که می توان برای این موضوع برشمرد غیر از ابعاد شخصیتی و اجتماعی، ناامیدی و فقدان خودباوری است که متاسفانه در میان دانشجویان مشاهده می شود. گرچه من بچه های این نسل را بسیار باهوش می بینم بخصوص اگر به آنها بهاء داده شود. در مورد دانشجویان رشته روانشناسی باید یادآور شوم که این رشته کلا یک رشته دخترانه است یعنی از نظر نسبت جنسیتی 80 به 20 است و دانشجویان این رشته به نظر من متمایزترند و تم شخصیتی آنها ویژه و متانت و وقار جزئی از شخصیت آنهاست.
*****
*دکتر عماد یوسفی عضو هیات علمی و رییس گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قشم دارای مدرک کارشناسی ارشد رشته روانشناسی از دانشگاه تهران و دکترای این رشته از دانشگاه اصفهان است و افزون بر 100 عنوان مقاله همایشی، 20 عنوان مقاله علمی پژوهشی و دو عنوان کتاب را تالیف کرده است.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.