خلاصه داستان:
وحشت متراکم شده بمباران در بیمارستان غرق خون خرمشهر اولین تصویری است که در قاب چشمهای عبدل نقش میبندد. عبدل یکی از ۳ پسر سلیمه است که به همراه پدر و خواهرش ربابه قربانی نخستین روز حمله عراق در سال ۵۹ میشود. ربابه همان روز اول جنگ و یک روز بعد از مراسم عقدش بیوه میشود و عبدل یک پایش را از دست میدهد. ۲ برادر دیگر عبدل که بزرگتر از خودش هستند نیز هرکدام به نوعی متأثر از شرایط ملتهب پس از انقلاب اسلامی ۵۷ هستند. اکبر بزرگترین برادر است و آلوده عقاید منافقین گردیده و در سرگیجه ییسمها گرفتار است. در این بین شایع میشود اکبر در همدستی با منافقین شریکجرم جنایتی در خرمشهر است. اما اصغر بر خلاف اکبر انقلابی است و قصدی هم برای عوض کردن راهش ندارد و تا پایان رمان بیحاشیهترین فرزند سلیمه باقی میماند.
مادر عبدل که با کشته شدن زودهنگام همسرش در نخستین روز جنگ در معرض انتخاب اجتنابناپذیر راه جدیدی در زندگی است با شدت گرفتن جنگ جلای وطن آبا و اجدادیاش میکند و سرنوشت شهری غریبتر از تهران برای او نمی یابد و این راه غریب ربابه را به عشقی خیابانی میکشاند که فرجامی جز جدایی و اشک مادر ندارد. اما برای پسران سلیمه تهران خوش یمنتر است. اکبر از شرم همدستیهایش با منافقین به گلولههای کینهورز دشمن در جبهههای غرب پناه میبرد و با غلتیدن در خونِ خودش٬ تطهیر میشود. اصغر٬ سلیمه را در مبادایی شنیدن خبر شهادتش میگذارد تا سرود اروندرود به پایانش برسد و حدأقل مادر در این داغ اشکی دیگر نریزد. اما عبدل که با عصا خیابانهای محله محقر جنگزدهنشین تهران را طی میکند شاعر اروندرود میشود و زنده بودن سمبل سرزمینش را با قلم منیژه آرمین فریاد میزند.
نقد داستان:
اگر این اصل را بپذیریم که ادبیات هر کشوری آیینهای از سرگذشت مردمانش در طول تاریخ است برای ورود به بحث نقد داستان (سرود اروندرود) ابتدا باید بسترهای اجتماعی تاریخی شکلگیری ادبیات دفاع مقدس را مرور و سپس بدنبال آثار وابسته به آن منجمله داستان سرود اروندرود باشیم.
به استناد تاریخ ادبیات٬ همواره مقوله جنگ با واکنشهای احساسی و نمادین هنرمندان همراه بوده و دوره جنگ هشت ساله کشورمان که با نام دفاع مقدس شناخته میشود نیز از این امر مستثنی نیست. اگر بدون توجه به پیشینه و بسترها به ادبیات دفاع مقدس نگاه کنیم احساسی و نمادین بودن یک اتهام صحیح است اما باید دانست این ژانر متعلق به دورهی التهابات اجتماعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تهاجم نظامی یک حکومت و ائتلاف وابسته به آن به تمامیت آرمانی و ارضی کشورمان است. حال در این اوضاع هنرمند حق شعار دادن و برخورد نمادین و احساسی ندارد!؟ آیا متفقین در زمان جنگ جهانی دوم شعار نمیدادند و در ادبیات آن دوران منعکس نیست؟ آیا وضعیت متحدین از این حیث متفاوت است؟ تفاوت ادبیات متفقین و متحدین در مقام مدافعین و مهاجمین چیست؟ فردوسی پاکنهاد در شاهنامه از چه ادبیاتی استفاده میکند؟ و... بر این اساس بنظر میرسد واکنش به اتفاقات روز انگیزهی اصلی نویسندگان این ژانر بوده که بسیار نیز قابل احترام است. در این بین خانم منیژه آرمین با انتخاب یک نام نمادین برای اثر خود وابستگی کامل به این ژانر را از آغاز و آگاهانه نشان میدهد.
با واکاوی تاریخ معاصر خواهیم دید در سال ۱۳۴۸ خورشیدی ایران و عراق در آستانه رویارویی نظامی قرار میگیرند چراکه حزب بعث عراق برای نخستین بار ادعای تغییر نام اروندرود به شطالعرب را مطرح میکند. این اتفاق ۹ سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و ۲ سال پس از به قدرت رسیدن حزب بعث در عراق است که نشان از زیادهخواهیهای بعثیون کودتاگر دارد. از منظر معنایی این موضوع را میتوان به ماجرای توطئه اخیر برخی کشورها در تغییر نام خلیج فارس توضیح داد و ساخت ترکیب جدیدی توسط ایرانیان به شکل (خلیج همیشه فارس) در واکنش به حذف واژه فارس دانست. بیتردید در دوران دفاع مقدس این پیشینهی دستاندازی در کنار تغییر نام بسیاری از نقاط دیگر خوزستان توسط ارتش اشغالگر بعثیون در روزهای آغازین نبرد به شکل شطالعرب بجای اروندرود٬ عربستان بجای خوزستان٬ محمره بجای خرمشهر٬ عبادان بجای آبادان و... تصویر روشنی در آینه تاریخ است. از این منظر سرود اروندرود یک واکنش نمادین به یک دستاندازی نظامی و متعاقب آن نمادین به جنوب کشور در آن زمان است. دستاندازی نمادینی که با انتشار یک نقشه جغرافیای سیاسی جدید از منطقه توسط بعثیون عراق که سریعاً مورد پذیرش کشورهایی مانند کویت و عربستان سعودی و... قرار میگیرد شانه به شانه تهاجم نظامی پیش میرفت و نشان از یک توطئه بزرگتر داشت.
اما گذشته از بستر تاریخی٬ داستان سرود اروندرود میکوشد راوی رنج گروه آوارگان جنگ در قاب یک خانواده باشد که تلاشی قابل تقدیر است. اما روایت عاری از المانهای بومی جنوب کشور و تهران دهه شصت است که بازگو کننده وضعیت اجتماعی مردم و یا تلقی مردم تهران از جنگ و نوع برخوردشان با این آوارگان و بسیاری دیگر از مسایل نیست. شخصیتها نیز آنطور که شایستهی روایتگری آن دوران حساس از تاریخ کشورمان باشند عمیق نیستند و علل اجتماعی مؤثر در رفتارها نیز مبهم است.
خانم (معصومه رامهرمزی) در کتاب (یکشنه آخر) و یا خانم (سیده زهرا حسینی) در کتاب (دا) روایتهای خود از جنگ را دارند و خانم منیژه آرمین در کتاب (سرود اروندرود) روایت خود را دارد. هرچند که وجه مشترک این نویسندگان٬ زن بودنشان در میدان مردانهی جنگ است اما حتی این عنصر هم مانع از ایجاد تفاوتها در نگرش به جهان پیرامونی نمیشود. در پایان بدلیل آبادانی بودن به خودم این اجازه را میدهم که بگویم اروندرود با شکوهترین نماد اقلیمی برای مردمان آن منطقه است و پا را از حیطه نقد ادبی فراتر بگذارم و بگویم انتخاب نمادین اروندرود انتخابی خوب بوده.
با ادای احترام به همه پیامآوران دفاع مقدس.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.