b_300_300_16777215_00_images_983_kodak-kar.jpg

«عزیزم نکن. پسر گلم نمی‌خوام شیشه رو تمیز کنی. آفرین»، «از روی ماشین برو پایین؛ خطرناکه!»

اینها جملات هر روزه ما آدم‌بزرگ‌ها خطاب به کودکانی است که پشت چراغ‌های قرمز طولانی کمین کرده‌اند تا شیشه ماشین‌های ما را با یک پاروی تیغه‌لاستیکی کوچک و ظرف آبپاشی که بیشترش آب است، تمیز کنند. برایشان هم فرقی ندارد که تازه از کارواش برگشته باشی یا ماشینت کثیف باشد. بیشتر به نوع ماشین نگاه می‌کنند و بعد هم به چشمان راننده. حتی گاهی ترکیب نفراتی که سوار ماشین هستند برایشان مهم است. مثلاً اگر یک مرد تنهای خسته سوار اتومبیل باشد، کمتر ممکن است سراغش بروند اما اگر خانواده باشند و کمی هم خوشحال، احتمال اینکه بتوانند از آنها پولی بگیرند بیشتر است و حتماً سراغشان می‌روند. درست مثل سربازی عمل می‌کنند که از مافوقش برای انجام کاری دستور داشته باشد. واقعاً هم راه فراری از دستشان نیست.

این بچه‌ها، زخم‌هایی بر تن خیابان‌ها هستند. هر چه به آنها دست بزنیم، وضعیتشان بدتر می‌شود. شاید دقیقاً به همین دلیل است که هیچوقت طرح‌های ساماندهی آنان با موفقیت همراه نبوده است. اولین بار طرحی با عنوان «تجهیز و راه‌اندازی مراکز جمع‌آوری، شناسایی و هدایت متکدیان و کودکان خیابانی» در سال ۱۳۷۷ با توافق چند نهاد از جمله سازمان بهزیستی، شهرداری تهران، نیروی انتظامی و معاونت امور اجتماعی استانداری تهران آغاز شد که در سال ۱۳۷۸ در ۶ استان به اجرا درآمد. پس از آن طرحی به نام «مراکز شناسایی، تشخیص و جایگزینی کودکان خیابانی» از طرف سازمان بهزیستی در سال ١٣٧٨ تهیه شد که ابتدا در ١۶ استان کشور اجرا و بعد به ۲۸ استان توسعه داده شد. همزمان، معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران با راه‌اندازی دو مرکز به نام «خانه سبز» برای پسران و «خانه ریحانه» برای دختران، طرح دیگری را با عنوان «طرح ساماندهی کودکان خیابانی» آغاز کرد. سه سال بعد طرحی با عنوان «ساماندهی ٢٠ هزار کودک خیابانی» آغاز شد که بر اساس آن سازمان بهزیستی و نیروی انتظامی باید اقدام به جمع‌آوری کودکان خیابانی می‌کردند و پس از معرفی به ستادکل پذیرش و ساماندهی کودکان خیابانی در هر استان و انجام بررسی‌های اولیه با توجه به شرایط فردی و خانوادگی، آنها را به مراکز دیگری مانند کانون اصلاح و تربیت و مراکز توان‌بخشی، شهرداری‌ها، کمیته امداد و … ارجاع می‌دادند.

در همین سال برنامه‌ای با عنوان «مهمانسرای (پناهگاه) کودکان خیابانی» مبتنی بر رویکرد مراکز باز در تهران و ۶ استان دیگر به اجرا درآمد که در نظر داشت امکانی را فراهم آورد که کودکان کار بتوانند شب را در مهمانسرا اقامت کرده و روز را به کار بپردازند و در مدت حضورشان در مهمانسرا نیز از برنامه‌های آموزش بهداشت، مهارت‌های زندگی و حرفه‌ای استفاده کنند.

در ادامه، طرح دیگری با عنوان «حمایت از کودکان کار (مرحله اول، کودکان کار خیابانی)» توسط سازمان بهزیستی آغاز شد که در واقع تکمیل‌کننده طرح مهمانسرا بود و ارتقای کودکان کار خیابانی از راه ارائه آموزش گروه‌های داوطلب، آموزش به کارفرمایان و آموزش به جامعه برای مشارکت در برنامه‌ریزی برای کودکان خیابانی را هدف خود قرار داده بود.

با گذشت سه سال از اجرای دو طرح مبتنی بر رویکرد مراکز باز در سال ۱۳۸۴ با همکاری وزارت رفاه و سازمان بهزیستی «آیین‌نامه ساماندهی کودکان خیابانی» تهیه شد که به موجب آن رویکرد جمع‌آوری، حذف و سیستم جذب توسط مددکار اجتماعی در خیابان جایگزین شد. در این آیین‌نامه مراکز کودکان خیابانی به چهار سطح تقسیم‌بندی شده بودند که عبارتند از: مراکز سرپایی (ثابت و سیار) اقامت کوتاه مدت (تا ٢١ روز)، اقامت میان‌مدت (حداکثر تا یک سال) و اقامت بلندمدت که آخرین سطح خدمات را تا پایان ١٨ سالگی تامین می‌کند.

تشکیل شورای ساماندهی کودکان خیابانی به منظور اجرای این آیین‌نامه که باید با هماهنگی وزارت رفاه انجام می‌شد در مدت نزدیک به ۱۰ سال معوق ماند تا سرانجام در سال ۱۳۹۳ با حضور وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی اولین جلسه این شورا تشکیل و به گفته او اصلاح آیین‌نامه با هدف مشخص‌کردن وضعیت اتباع خارجی با همکاری دفتر امور اتباع خارجی وزارت کشور به عنوان اولین وظیفه شورا در دستور کار قرار گرفت اما هنوز متن این اصلاحیه در دسترس نیست.

به هر حال فعلاً همان آیین‌نامه مصوب سال ۸۴ حاکم است. طبق این آیین‌نامه، «کودک خیابانی» فرد کمتر از ۱۸ سال تمام است که به صورت محدود یا نامحدود در خیابان به سر می‌برد، اعم از کودکی که هنوز با خانواده خود تماس دارد و از سرپناه برخوردار است یا کودکی که خیابان را خانه خود می‌داند و رابطه او با خانواده به حداقل رسیده یا اساساً چنین ارتباطی وجود ندارد.

طبق همین آیین‌نامه، ۱۱ سازمان و نهاد موظف به همکاری در فرایند ساماندهی کودکان خیابانی شده‌اند که عبارتند از نیروی انتظامی، وزارت دادگستری، شهرداری، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی‌، وزارت بهداشت‌، سازمان بیمه خدمات درمانی، سازمان تأمین اجتماعی‌، صدا و سیما، هلال احمر، وزارت آموزش و پرورش و کمیته امداد. اما همچنان سر چهارراه، کودکان زیادی مشغول کارند و انگار هر روز بر تعدادشان اضافه می‌شود. چهارراه‌ها بازاری بدون اجاره و مالیات است که صاحبان این کودکان را به سودجویی هر چه بیشتر ترغیب می‌کند. حالا از هر رده سنی، نماینده‌ای سر چهارراه‌ها حضور دارد؛ از نوزاد چند روزه گرفته تا دختران و پسران جوان و …. نوزادها در حالی که به پشت مادران یا دختران و حتی زن‌هایی غیر از مادرانشان بسته شده‌اند، هر روز در معرض آلودگی‌های فراوانی قرار دارند و جانشان به شدت در خطر است. کودکان سه سال تا شش سال هم چون درک دقیقی از «ترس» و «خطر» ندارند، با هیچ تهدیدی از شیشه‌شویی دست برنمی‌دارند.

یک ماه پیش، دختری شش ساله در میدان توحید دستمال کاغذی می‌فروخت. یک راننده برای خلاصی از دست دخترک، کمی جلو رفت که باعث شد پای دختر زیر چرخ ماشین بماند. دختر شروع به گریه کرد. پسرکی از کودکان کار برای کمک به او کنارش رفت و بعد به راننده اعتراض کرد اما راننده گفت «دروغ میگه» و بعد از سبز شدن چراغ حرکت کرد. من که در فاصله‌ای کم شاهد ماجرا بودم پشت سر ماشین حرکت کردم و با چراغ‌زدن به راننده اشاره کردم کنار بزند تا مطلبی را بگویم. کنار زد. من هم ایستادم کنارش و ماجرا را گفتم. گفت «نه! اصلاً اینطوری نبود». خودش می‌دانست که این مساله اتفاق افتاده اما ترس از ماجراهای بعدی مانع از پذیرش می‌شد. به هر حال ماجرا گذشت تا اینکه خودم هم با این مساله مواجه شدم. وقتی نزدیک چراغ قرمز رسیدم، اول سعی کردم تا جایی که امکان دارد دور از کودکان پشت چراغ بایستم اما پسرک حدوداً سه ساله‌ای به سمت ماشین آمد و خواست شیشه را تمیز کند. گفتم «پسرم، نمیخوام شیشه رو تمیز کنی. مرسی. شیشه تمیزه» اما فایده نداشت و او شروع به کار کرد. چراغ ثانیه‌های آخر را طی می‌کرد. گفتم «چراغ داره سبز میشه، لطفاً برو کنار خطرناکه!» اما اصلاً گوش نمی‌داد تا اینکه چراغ سبز شد و همه ماشین‌های پشت سر با بوق‌زدن اعتراضشان رو اعلام کردند. گفتم «برو کنار خطرناکه» اما این‌دفعه پسرک با دو دست آینه ماشین را بغل کرد و من مانده بودم با این بچه چه کار کنم. هم ناراحت بودم و هم عصبی. پولی از کیفم درآوردم و به او دادم. رفت.

اما فقط همین یک بار نبود. دفعه بعد در حالی که قصد داشتم بعد از چراغی شتاب بگیرم، ناگهان پسرک هفت هشت ساله دستمال به دستی از لای درختچه‌های وسط خیابان جلوی ماشین پرید و من ناگهان روی ترمز زدم که خوشبختانه اتفاقی نیفتاد اما پسرک با لبخندی از جلوی ماشین کنار رفت و پشت سرش مرد بلندقدی از لای بوته‌ها بیرون آمد که او هم دستمال به دست داشت.

درباره اینکه چقدر این کار با برنامه‌ریزی و تشویق و آموزش صاحبان اصلی این کسب و کارها انجام می‌شود، نمی‌توان چیزی گفت. اساساً آمار دقیقی هم در این زمینه‌ها وجود ندارد. اما به نظر می‌رسد ساماندهی و بازگرداندن کودکان خیابان به محیط های امن، نیازمند اراده‌ای برای انجام این کار و مقابله جدی با سرشاخه‌های باندهای تکدی‌گری کودکان است.

از طرفی برخی روانشناسان و کارشناسان به‌درستی معتقدند که در برخورد با این کودکان باید به آنان احترام گذاشت و نباید عزت نفس و کرامت انسانی‌شان را خدشه‌دار کرد. اما واقعاً در شرایطی مانند مصداق‌هایی که گفته شد، کار درست چیست؟ شما در چنین موقعیت‌هایی چه می‌کنید؟

گزارش: سمیه رعیت

منبع: ایسنا

نوشتن دیدگاه

نظراتی که حاوی توهین یا افترا می باشند، منتشر نخواهند شد.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

پیشخوان

آخرین اخبار