b_300_300_16777215_00_images_994_childish-liborer.jpg

همه ما آنان را که به آرامی در گوشه و کنار خیابان‌ها و میادین شهر در حال کسب درآمد هستند، می‌بینیم و این‌چنین جملاتی برای‌مان آشنا است. «لطفا از این آدامس‌ها بخرید»، «اجازه بدهید شیشه ماشین‌تان را تمیز کنم». برخی دیگر از ما نیز گاهی وزن شکم سیر خود را با ترازوهای گرسنگی آنان سنجیده‌ و یا نقش آینده خود را در کاغذهای کوچک فال آنان ترسیم کرده‌ایم.

پشت چراغ قرمز ایستاده‌ام و چشم انتظار سبز شدن آن تا خود را به مقصدی که چندین هفته طول کشیده است، برسانم تا بتوانم به آنجا بروم و نادیده‌ها را ببینم و غرق در لحظات مبهمی که پیش‌رو دارم، صدای کودکانه‌ای برای خرید یک بسته ماسک و آدامس مرا از خیال خودم خارج می‌کند؛ قلبم تیر می‌کشد. پسری که هم‌سن برادرم است؛ اما این کجا و آن کجا؟ اسمش را می‌پرسم، جالب اینکه اسم او نیز محمدرضاست. ولی محمدرضای کودک کار در این دوران وانفسای کرونا، ماسکی سفید رنگ که حالا بیشتر رنگش به خاکستری می‌زند و دستکش پلاستیکی که یکی از انگشتانش نیز از آن بیرون زده و انگار به کرونا در حال دهن‌کجی است، در تقاطع‌ها برای فرار از نداشته‌هایش ترس را به فراموشی سپرده و از میان خودروهایی که شتابان در حال طی کردن مسیر هستند، عبور می‌کند تا شاید بتواند شب با دستانی پر به خانه برگردد؛ شاید به‌خاطر سن کودکانه‌اش درکی درست از مرگ و صدمه دیدن جسم نحیفش ندارد.

آن لحظه آرزو کردم ایکاش می‌توانستم همه آنچه که در دستان کوچک و بی‌رمق محمدرضا هست را می‌خریدم تا آن‌ روز با خیالی آسوده و لبی خندان به خانه‌اش برگردد شاید بتواند مرهمی بر روی زخم‌های دل مادر و خواهرش باشد و آن شب بدون کتک خوردن از پدر معتادش سر بر بالین بگذارد. خنده‌ای تلخ بر لبانم بست و آرام گفتم: آفرین پسر خوب که تو این دوران کرونایی داری به مردم ماسک می‌فروشی تا حداقل فراموش نکنن که بیماری هست. خنده‌ای کرد و گفت: پس شما ماسک می‌خواهید. گفتم: درسته. یه بسته بهم بده. خوشحال شد و بسته را به من داد و پولش را گرفت و صدای ممتد بوق خودروهای پشت سر، فرصت را از من گرفت. کلافه‌تر از لحظات قبل و با قلبی فشرده از غم و اندوه که چرا؟ چراهایی که تاکنون پاسخی برای آن پیدا نکرده‌ام، به مسیرم ادامه دادم در حالی که چشم به خیابان دوخته بودم و فکرم هزار جا بود. با طی کردن خیابان‌های شلوغ و کوچه‌های تنگ، باریک و تاریک منطقه، به مقصد رسیدم.

b_600_600_16777215_00_https___cdn.isna.ir_d_off_zanjan_2020_06_23_3_61664390.jpg

ممنوعیت کودکی برای کودکان کار

به مقصد که می‌رسم، اتومبیل را پارک کرده و از پیرمردی که جلوی درب خانه‌ای نشسته است آدرس کارگاه فرشبافی حاج شعبان فرش‌فروش را می‌پرسم. او با نگاهی پرسشگر مرا به انتهای کوچه بن‌بستی هدایت می‌کند، به سمت درب نیمه‌باز پارکینگ خانه‌ای نیمه مخروبه. به میانه کوچه که می‌رسم کم‌کم صدای دفتین و قلاب زدن و آواز نقشه‌خوان «رج اول، یه گل قرمزی رو دوتا سبز و ....» نزدیک در شده، آرام کنار در را باز کرده و وارد پارکینگ می‌شوم؛ محیطی تاریک که پر شده از بوی نم و نخ. با ورودم، سرها به سمت در می‌چرخد و همه با چشمانی کنجکاو از دلیل آمدن فردی متفاوت به مجموعه می‌پرسند.

چشمانم که به تاریکی محیط عادت می‌کند، سراغ مراد استادکار کارگاه را می‌گیرم. یکی از فرشبافان که زنی میانسال است، می‌گوید: بیرون رفته، ده دقیقه‌ای برمی‌گردد. کنار دستش و بر روی تخت چوبی بزرگی که بافنده‌ها نشسته بودند، می‌نشینم تا بتوانم پیش از آمدن استادکار کمی دوستانه‌تر با آنان هم کلام شوم.

به تخت پای دار قالی که نگاه می‌اندازم، انگار همه غصه‌های دنیا در دلم جا باز کردند. کودکانی را می‌بینم که در آن جای نمور با صدای قلاب‌ها و ضربه‌های دفتین با هم رقابت می‌کردند و آن‌را برای خود افتخار می‌دانند، به دور از تعلقات دوران کودکی‌شان، جورکش ندانم‌کاری بزرگترها شده و از دنیای کودکی خود محروم شده‌اند.

شاید «زینب» بیش از ۲۵ سال ندارد ولی فراز و نشیب‌های زندگی، از او زنی جاافتاده با چهره‌ای افسرده و دستانی که هزاران داستان ناگفته از روزهای گذشته صاحبش دارد، ساخته است؛ با صدایی آرام و محزون هم‌کلامم می‌شود. از او می‌پرسم: اینجا چند نفر کار می‌کنند؟ می‌گوید: در مجموع ۲۵ نفر بافنده داریم که بیشتر آنها دختر و پسرهای خردسال هستند. سرم را که به اطراف می‌چرخانم کودکانی را می‌بینم که شاید سن‌بالاترین آنها، ۱۴ سال دارد و با گردنی خمیده در حال گره زدن بر تارهای فرش و هستند و با ضربه‌های شانه با هم رقابت می‌کنند، بی‌آن‌که از رنگ و لعاب دوران کودکی خود خبر داشته باشند. می‌پرسم: مدت زمان کاری‌تان چند ساعت است؟ زینب در حالی که با سرعت با دفتین بر پود فرش ضربه می‌زند، ادامه می‌دهد: از ساعت ۸ صبح تا ۸ شب. بعضی روزها هم که بافت یکی از فرش‌ها در حال تمام شدن است تا صبح پای دار قالی هستیم. باور کردنی نیست؛ کودکانی که بچگی کردن و شیطنت را برای خود ممنوع کرده و از سر اجبار و نیاز مادی خانواده‌های‌شان قید همه کودکی خود را زده‌اند. در چهره تک تک آنها غمی نهفته است که تنها خود و دوستان‌شان از آن خبر دارند.

b_600_600_16777215_00_https___cdn.isna.ir_d_off_zanjan_2020_06_23_3_61664400.jpg

تار و پودهایی از خون انگشتان دست

در حال پیدا کردن سوالی جدید از زینب هستم که صدای بلند آخ و گریه کودکی، توجه همه را به خود جلب می‌کند. زینب هراسان از پشت دار بلند شده و به سمت صدا می‌رود؛ من نیز به دنبالش. بالای سر دختر بچه ۱۰ ساله‌ای می‌رسیم که انگار با قلاب فرش انگشت اشاره دست چپش را بریده و خون از آن جاری است و خودش از ترس همچنان گریه می‌کند. زینب، بلافاصله با تکه پارچه‌ای که به‌دستش داده بودند، انگشت زخمی کودک نالان را می‌بندد. انگار آب بر آتش ریخته باشند. خبری از استانداردهای فیزیکی و روحی محیط‌های کاری نیست.

زینب وقتی چشمان نگران و مضطرب من را می‌بیند، با خونسردی می‌گوید: از این اتفاقات در اینجا خیلی رخ می‌دهد؛ چند روز پیش یک دار روی پای پسری افتاده و استخوان پایش زیر تیغ جراحی رفت. نفس کشیدن برایم تنگ‌تر می‌شود. چه بر سر کودکان و آینده‌سازان کشورمان می‌آوریم؟ با دستان خود چاله‌هایی در جسم و روح کودکان ایجاد می‌کنیم که تا پایان عمرشان ماندگار خواهد بود.

زینب آهی کشیده و در حالی‌که انگشت اشاره‌اش را به من نشان می‌دهد و با خنده می‌گوید: آنقدر ضربه قلاب به انگشتم خورده که گوشت اضافه آورده و شکل اصلی اش تغییر کرده است. ما از همان کودکی به شرایط کارگاه‌هایی که دارهای قالی بزرگ، سقف‌های سست، خامه‌ها و پودهای مضر برای تنفس، تهویه نامناسب و شرایط کم نور دارند، عادت کرده‌ایم و درد و خون زخم قلاب روی انگشت دست، در برابر این دردها بسیار ناچیز است.

b_600_600_16777215_00_https___cdn.isna.ir_d_off_zanjan_2020_06_23_3_61664386.jpg

شرایط کودکان کار در قانون ایران

قانون مدنی در تبصره یک ماده ۱۲۱۰، سن بلوغ در پسران را ۱۵ سال تمام قمری و در دختران ۹ سال تمام قمری عنوان کرده است؛ بنابراین از نظر قانون مدنی، دختری که ۹ سال قمری و پسری که ۱۵ سال تمام قمری دارد، بالغ محسوب می‌شود. مبحث پنجم از فصل سوم قانون کار جمهوری اسلامی به کار کودک اختصاص داده شده است؛ در ماده ۷۹ این قانون آمده که: به‌ کار گماردن افراد کمتر از ۱۵ سال تمام و به‌کارگیری نوجوانان ۱۵ تا ۱۸ سال نیز در شغل‌های سخت و زیان‌آور ممنوع است.

بر اساس این قانون، اگر یک کارفرما کودک زیر ۱۵ سال را به کار بگیرد، متخلف خواهد بود و برای نخستین‌بار به مجازات نقدی و برای بار دوم به مجازات نقدی و حبس محکوم می‌شود و در مرتبه سوم علاوه بر این موارد، کارخانه یا کارگاه پلمب و پروانه کار فرد متخلف ابطال خواهد شد.

افرادی که زیر ۱۸ سال به کار کردن می‌پردازند جزو کودکان کار محسوب می‌شوند. پدیده کودکان کار نه تنها بخش درخور توجهی از کودکان و نوجوانان که سرمایه‌های آینده جامعه هستند را در معرض انواع آسیب‌ها قرار می‌دهد، بلکه خانواده و جامعه را نیز با زیان‌های متعددی مواجه می‌سازد.

b_600_600_16777215_00_https___cdn.isna.ir_d_off_zanjan_2020_06_23_3_61664387.jpg

کار اجباری کودک، ممنوع است

منشور حقوق شهروندی در آذرماه ۱۳۹۵ با حضور رئیس‌جمهور در همایش قانون اساسی و حقوق ملت رونمایی شد. مبنا و شالوده‌ اصلی این منشور، ارتقا و استیفای‌ حقوق شهروندی بود که بر مبنای قانون، نظام حکومتی، قوانین داخلی کشور و آراء و تصمیماتی که هیئت دولت در حوزه‌های مختلف با توجه به سازمان‌های مختلف داشته است، این منشور پیش‌بینی و تنظیم و تدوین شده است.

از آنجایی که  کودک به نوعی شهروند است و قشری جدا از شهروند نیست، در نتیجه قوانین منشور حقوق شهروندی و مفاد آن یا به‌طور مستقیم مورد توجه است، مانند مطالبی که در ماده‌های ۴، ۳۲، ۵۴، ۵۵ و ... وجود دارد، یا به ‌طور غیرمستقیم، با اصطلاح شهروند می‌توانیم آن را به حقوق کودک تعمیم دهیم.

نکته‌های مهم در این چند ماده، بحث اجتماعی، روانی و سلامت جسمانی کودک است. نکته مهم دوم، مقوله‌ کار کودک است که کار اجباری کودک ممنوع شده است؛ مگر این‌که به حکم قانون باشد. نکته‌ دیگر، بحث داشتن پدر و مادر و سرپرستان دارای صلاحیت است. این عبارت کاملا کلی است و مفهومی وسیع دارد که در قوانین دیگر باید کلیاتش پیگیری شود. مقوله‌ مورد توجه دیگر، آموزش کودکان است که در دوره‌ ابتدایی رایگان پیش‌بینی‌ شده و در دوره‌های دیگر آموزش با شرایط ویژه‌ای باید ادامه داشته باشد.

روز جهانی مبارزه علیه کار کودکان هر سال ۱۲ ژوئن برگزار می‌شود. سازمان بین‌المللی کار روز جهانی مبارزه علیه کار کودکان را در سال ۲۰۰۲ راه‌اندازی کرد تا توجه جهانیان را به این معضل جلب کند.

مدیرکل بهزیستی استان زنجان در رابطه با کودکان کار در این استان، اظهار می‌کند: طبق مصوبه هیئت دولت، علاوه بر مجموعه بهزیستی، ۱۱ ارگان و نهاد متولی ارائه خدمات لازم به کودکان خیابانی و کار هستند که از جمله آن‌ها می‌توان به شهرداری، آموزش و پرورش، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، آموزش فنی و حرفه‌ای و اداره تعاون، کار و رفاه‌اجتماعی اشاره کرد.

محمد محمدی‌قیداری با بیان اینکه تعریف کودک خیابانی با کودک کار متفاوت است، ادامه می‌دهد: در استان زنجان هیچ کودک فاقد خانه و والدین که در خیابان بماند وجود ندارد ولی بر اساس بررسی‌های انجام شده ۱۸۷ کودک کار که دارای خانواده هستند، در استان شناسایی شده است.

وی تصریح  می‌کند: بهزیستی استان برای ساماندهی بهتر، ارائه خدمات به کودکان کار را به یکی از مراکز غیردولتی طرف قرارداد واگذار کرده تا علاوه ‌بر شناسایی گروه‌های هدف، خدماتی را در سطح مطلوب به آنان ارائه دهد و از همه مهم‌تر نسبت به توانمندسازی کودکان و خانواده‌های آنان اقدام کند.

این مسئول یادآور می‌شود: در این راستا مرکز حمایتی آموزشی کودک و خانواده شهر زنجان نسبت به پذیرش کودکان کار  اقدام و سپس آموزش‌های متعددی به آنان با هدف توانمندسازی ارائه می‌دهد. بسیاری از کودکان کار خیابانی پذیرش شده در این مرکز دارای خانواده بوده و شب‌ها نزد والدین خود زندگی می‌کنند و در صورت اعتیاد والدین، با همکاری معاونت امور پیشگیری بهزیستی نسبت به ترک اعتیاد آنان مبادرت می‌شود.

محمدی‌قیداری خاطرنشان می‌کند: علاوه بر ارائه خدمات مختلف نظیر مهارت‌های زندگی به گروه‌های هدف، با همکاری مددکاران اجتماعی ادامه تحصیل کودکان کار نیز از طریق آموزش و پرورش استان فراهم و به عبارتی از ترک تحصیل آنان جلوگیری می‌شود.

b_600_600_16777215_00_https___cdn.isna.ir_d_off_zanjan_2020_06_23_3_61664388.jpg

کودکان کار؛ چهره موهوم آینده جامعه

کودک کار یکی از آسیب‌های اجتماعی مهم است که به راحتی می‌تواند برای جامعه مسئله‌ساز شود و دلایل ایجاد این پدیده، ارزان بودن دستمزد این کودکان است که اغلب بی‌سرپرست یا بدسرپرست هستند که توسط افراد سودجو به‌کار گرفته می‌شوند یا دارای والدینی هستند که مشکلات مالی دارند و از کودکان‌شان سوءاستفاده مالی می‌کنند.

علاوه ‌بر این مشکلات این کودکان در معرض بسیاری آسیب‌های اجتماعی، روحی و جسمی قرار دارند که می‌توانند به راحتی در بزرگسالی به مشکل بزرگی برای جامعه به لحاظ جرم و بزه تبدیل شوند و همه این اتفاق‌ها به برخورد جامعه با آنان بستگی دارد.

اگر جامعه بتواند آن‌گونه که شایسته است از این کودکان که مجبور شده‌اند به جای بازی و تحصیل کار کنند، به درستی رفتار کند، تعداد کمی از این کودکان در بزرگسالی به آسیب اجتماعی تبدیل می‌شوند و گرنه این کودکان به دلایل مختلف دوران کودکی خود را از دست داده‌اند، در بزرگسالی نیز روزگار چندان خوبی نخواهند داشت.

b_600_600_16777215_00_https___cdn.isna.ir_d_off_zanjan_2020_06_23_3_61664402.jpg

قامتی به بلندای کودکی‌های نکرده

احساس می‌کنم توان حضور در آن محیط و نفس کشیدن در چنین فضایی برایم سخت و مرگ‌بار شده است؛ از زینب می‌پرسم آمدن مراد خیلی طول کشید. شاید روزی دیگر و با شرایط روحی بهتر و محیطی مطلوب‌تر برای این کودکانT بازگردم. با تک تک نان‌آوران کوچک خداحافظی می‌کنم و چشمان کم‌سو و ناامید آنان را که سنگینی‌شان را پشت سر خود احساس می‌کنم را، به خدا سپردم و از کارگاه بیرون می‌آیم.

ولی اوضاع و احوال کار کودکان محدود به این کارگاه و این شهر نیست، هر جایی که یک سوءاستفاده‌کننده فکر کند می‌تواند از هر دست کوچکی کار اضافی و بیش از توانش بخواهد، هر جایی که فکر کند دور از نگاه بازرسان و مأموران است، می‌توانید انتظار حضور بچه‌های قد و نیم قد به یک‌باره بزرگ شده را داشته باشید.

منبع: ایسنا زنجان

نوشتن دیدگاه

نظراتی که حاوی توهین یا افترا می باشند، منتشر نخواهند شد.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

پیشخوان

آخرین اخبار