همزیستی نیوز - ما بچههای دهه ۱۹۷۰ میلادی به گفته «مایکل هریس» نویسنده کتاب «پایان غیبت» آخرین نسل از بچههایی بودیم که بدون اینترنت، بزرگ شدیم. به عبارتی دیگر واپسین معصومانی بودیم که فضای واقعی را در زندگی تجربه کردیم.
راستش را بخواهید، وقتی بچه بودیم چیزی برای فخر فروشی به والدین نداشتیم، اما امروز بچههایی را میبینیم که از پدرها و مادرهای خود جلو زدهاند و به سرعت دارند در فضای مجازی پیشروی میکنند؛ چرا که دسترسی آنان به ابزارها بیشتر شده است و انگیزه و علاقه بیشتر و مدت زمان بیشتری هم دارند. اما درمقابل این فرزندان پیشرو در فضای مجازی، والدینی داریم که به علت مشغله برای استفاده از این ابزار حوصله زیادی ندارند این در حالی است که باید ملاحظات فرزند هزاره سوم را در نظر بگیرند.
اصلاً امروزه به نظر میرسد که اقتدار در خانواده تغییر کرده است. اگر در گذشته نان آور خانواده - که معمولاً مرد بود- صاحب اقتدار بود، اکنون ماتریکس رابطه انگار تغییر کرده است و در برخی مواقع میبینیم که کوچکترین بچه صاحب اقتداراست. لابد پرسش دارید چگونه؟ آشکار است که چگونگی آن به این علت است که تسلط و اشراف او به تکنولوژی بیشتر از پدر و مادر است! و این والدین هستند که عقب می مانند و بیشتر مواقع حتی برای اینکه برخی کارهای اداری را در فضای مجازی انجام دهند به همین فرزند کوچک نیازپیدا میکنند.
دیگر گذشت آن زمان که از مادربزرگ به مادر و از مادر به دختر، آموزههایی منتقل میشد. یادم میآید مرحوم مادربزرگم نان میپخت و این مهارت را از مادرش یاد گرفته بود. او حتی برای یکسال خانواده رشته تهیه میکرد و با انگور، شیره درست میکرد تا افراد خانواده به جای مربا، صبحها نوش جان کنند. همه اینها از مادرش منتقل شده بود.
اما امروزه هنر و فنی اندک باقی مانده است که از مادر به دختر منتقل شود، یعنی بسیار کم رنگ شده است. مادرهایی را میبینیم که بغایت کدبانو اما در عوض دخترها را میبینیم که بزرگ شدهاند و در شرف ازدواج هستند ولی به جای کدبانوگری، آنچه در چنته دارند مهارت استفاده از انواع و اقسام ابزار تکنولوژیک است که با آن روزگار میگذرانند، در حالی که مادر با این ابزار در بیشتر مواقع بیگانه است.به عبارت دیگر، اگر پیشتر آموزهها، قابل الگوبرداری بود و تحولات، آرام در جریان قرار میگرفت و نسل به نسل انتقال مییافت، اکنون چیزی نیست که بازتولید شود و انگار با فرزندانی در هزاره سوم مواجهایم که حتی داناتر از بزرگسالان هستند.
هر روز که میگذرد دنیای دیجیتال پوست میاندازد و تازه میشود و فرزندان نیز همچون پیروانی گوش به فرمان دنباله رو آن. در این دنیا والدین میمانند و جدایی آنان از دنیای فرزندان و اینکه احتمالاً روزی برسد ببینند فرسنگها و شاید قارهها از دنیای آنان دور شدهاند.
در این میان دو مشکل بیش از پیش سر برمیآورد و مهم است یکی اینکه روابط والدین و فرزندان رو به سردی میگراید و زبان همدیگر را نمیفهمند و دیگرآنکه فرزندان هزاره سوم آنقدر در دنیای مجازی و دیجیتال غرق میشوند که از دنیای واقعی درکی بسیار سطحی و اندک خواهند داشت. به جایی میرسیم که این فرزندان هزاره سوم غرق در دیجیتال مهارتهایی مانند خوب صحبت کردن، خوب شنیدن و خوب دیدن را از دست میدهند و چیزی از دنیای واقعی نمیفهمند. به جایی میرسیم که اول تصاویر دنیای واقعی را در دنیای دیجیتال میبینند و بعد آن را در خارج از دیجیتال، تجربه میکنند که این، خود معضلی خواهد بود.
به عنوان مثال فرزندان، ابتدا خروس را در فضای مجازی میبینند و بعد آن را در واقعیت – البته اگر شرایطش پیش بیاید – مشاهده میکنند. یا اینکه روابط خانوادگی را اول در مجاز درک میکنند و بعد تلاش میکنند آن را در دنیای واقعی جستجو کنند.
در این میان والدین باید چه کنند؟ چگونه تعادل برقرار کنند؟ از کجا شروع کنند تا هم به فرزندان برسند و هم اینکه از دنیای دیجیتال آنان سر بردربیاورند و آنان را رها نکنند. طبیعی است که والدین هم باید همگام با فرزندان، سواد رسانهای خود را ارتقاء دهند چرا که اگر ابتکار عمل را به دست رسانههای مختلف بسپارند و خودشان ابتکار عمل نداشته باشند مطمئن باشند که فرزندان آنان، آن جهان بینی را برداشت میکنند که نظام رسانهای به آنان میدهد و رسانهها به عنوان والدین مجازی به ایفای نقش والدین در دنیای حقیقی میپردازند.
اینکه چرا باید این ارتقاء سواد رسانهای از خانه و خانواده شروع شود به این علت است که هر گونه تلاشی از سوی مراکز آموزشی دیگر بی ثمر خواهد بود مگر اینکه با محیط خانه و خانواده سازگاری داشته باشد. از این رو، ایفای نقش والدین امروزی بسیار سخت تر میشود چون با فرزندانی مواجهاند که در عصر دیجیتال به دنیا آمدهاند و این فضا عین اکسیژن برای آنان لازم است. پس پدرها و مادرها نمیتوانند این فضا را از بچهها بگیرند و تنها راهی که میماند این است تا خود وارد این فضا شوند و سواد رسانهای خود را بالا ببرند و تعادل را ایجاد کنند.
حال، پرسشی بس مهم مطرح است و آن اینکه والدین چگونه میتوانند سواد رسانهای خود را بالا ببرند و در عین حال فرزندان خود را فضای مجازی و دیجیتال کنترل کنند؟ بهاره نصیری، کارشناس ارتباطات و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چندی پیش در نشستی با عنوان «سواد رسانهای وچالشهای پیش رو در ایران» که در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد، سخنرانی در این زمینه داشت که بدین شرح است.
نصیری خطاب به والدین تاکیدی میکند: فرزند ما اگر از ما (والدین) جلوتر است ما میتوانیم با بازآفرینی فضای مشارکتی و همدلانه به جای اینکه در مقابلش قرار گیریم در کنارش باشیم اما متاسفانه میبینیم که ترجیح میدهیم جا را خالی کنیم و آنها نیز خیلی راحت ما را در این فضا آچمز میکنند و دور میزنند.اگر در گذشته نان آور خانواده - که معمولاً مرد بود- صاحب اقتدار بود، اکنون ماتریکس رابطه انگار تغییر کرده است و در برخی مواقع می بینیم که کوچک ترین بچه صاحب اقتداراست.
این پژوهشگر حوزه ارتباطات، کودکان را در واقع مظلوم ترین و بی دفاع ترین مخاطبان رسانهها میداند. کودکان با انجام کارهایی در فضای مجازی مثل دیدن بازیهای کامپیوتری و کارتونها خیلی وقتها از درک زیباییها و روابط انسانی کم کم دور میشوند و وقت خود را با ابزارهای رسانهای صرف میکنند که ذاتی سرد و کرخت کننده دارد و باعث میشود که به کاهش روابط عاطفی بین والدین و فرزندان منجر شود. آنوقت است که دیگر کسی نیست برای کودکان زیر سن مدرسه، مرز بین واقعیت و مجاز را توضیح دهد این در حالی است که باید یک نفر کنار آنها باشد و تفسیر کند. یک نفر باید به آنها بگوید که آنچه میبینند ممکن است ما به ازای بیرونی نداشته باشد. فرزندان ما که در دنیای دیجیتال بسر میبرند، بیشتر وقت ها عکس حیوانات و طبیعت را میبینند ممکن است در آینده شاید هم الان گرفتار آن هستیم که دیگر هیچ جوجهای وجود نداشته باشد تا به دست فرزندان ما نوک بزند و یا مرغی دنبال بچههای ما بدود.
او ادامه میدهد: همه اینها نشان میدهد که فرزندان ما دارند کم حوصله و بیحوصله میشوند. شاید با یک کلیک وضعیت آب و هوای سه روز دیگر را به شما بگویند اما واقعاً از لمس طبیعت فاصله گرفتهاند و صرفاً با روایتی از طبیعت در فضای مجازی سر و کار دارند.
**دست کودکان را بگیریم و آنان را به دامن طبیعت ببریم
نصیری به پژوهشهای کارشناسان ارتباطات اشاره میکند که تاکید دارند تا والدین در کنار به روز بودن در سواد رسانهای باید رجعت به طبیعت داشته باشند. روایتگر رسانهای خوب برای فرزندان، لزوماً اشراف به تکنولوژی نیست بلکه باید دست کودکان را بگیریم و از جلوی صفحه نمایش به دامن طبیعت ببریم.
**حداقل ۴۰ دقیقه با فرزندان وقت بگذرانیم
نصیری به تکنیک بهبود روابط با فرزندان اشاره میکند و تاکید دارد که حداقل ۴۰ تا ۵۰ دقیقه با آنان بویژه با نوجوانان وقت بگذرانیم.
او خاطرنشان میکند که یادمان باشد، اینترنت و سایر ابزار رسانهای برای یک کودک به عنوان یک حق نیست بلکه یک امتیاز است و والدین تا زیر سن ۱۴ سال قطعاً باید برای کارهایی مثل بازیهای کامپیوتری، چک کردن ایمیل و فیلم نگاه کردن در کنار فرزندان قرار گیرند.
** چطور می توانیم کنار فرزندانمان باشیم؟
فرزندان ما امروز با تصویری از رابطهها مواجه هستند در فیلم ها و کارتونها والدین را میبینند که از سر کار به خانه میآیند و چقدر با حوصله سر بچههایشان را گرم میکنند. اما چند درصد از پدرهای ایرانی این گونه عمل میکنند برخی به علت چند شغله بودن دیر به خانه میآیند و همین باعث میشود که رفتارهایی محقق نشده در کودک ایجاد میشود چون کودک با آن شخصیتها در فیلم و کارتون همزاد پنداری میکند و کم کم دلخوریهایی ایجاد میشود که شاید خودمان به عنوان پدر یا مادر ندانیم از کجا آمده است اما متاسفانه .همین دلخوریها تبعاتی روحی روانی و ذهنی برای فرزندان ما دارد
برخی میپرسند که چطور میتوانیم کنار فرزندانمان در فضای مجازی باشیم که دراین ارتباط، نصیری چنین پاسخ میدهد: اگر ما این تکنیک بهبود رابطه را داشته باشیم و برای فرزندان، وقت بگذرانیم، آنان نیز پذیرا خواهند بود. مثلاً اگر پیام نامناسب و غیراخلاقی مثلاً در ایمیل او مشاهده کردیم، زود موضع نگیریم و آن را نفی نکنیم یا از او بلافاصله نپرسیم که چه کسی این ایمیلها را فرستاده است؟ به جای مطرح کردن این پرسشها بهتر است در کنار او قرار گیریم و بگوییم که ممکن است در این فضاها این اتفاق بیفتد. همانطور که درب خانه را قرار نیست روی غریبه باز کنیم قرار نیست که هر پیامی را در فضای مجازی ببینیم و هر چه که به دست ما میرسد باز کنیم. این در کنار فرزندان بودن و تجربه مشترک داشتن با آنها شانس برقراری ارتباط مناسب و درک بیشتر آنها بیشتر است.
نصیری معتقد است: هر اتفاقی قرار است در حوزه زندگی رسانهای ما رخ دهد باید قبل از سن ۱۴ سالگی برسد. شما مطمئن باشید با این کار فرزندان را از آسیبهای رسانه مصون نگاه میدارید. بچهها در نوجوانی شاید سرکش و نافرمان شوند اما مطمئن باشید اگر طوفان بیاید شاخهها را میشکند اما ریشه را از بین نمیبرد. چون چیزهایی را که به فرزندان خود با عشق و علاقه آموزش دادیم یک روزی آنها را برداشت میکنیم. اما در عوض، پدر و مادری که مقهور رسانهاند و ساعتهای طولانی در مقابل انواع صفحه نمایش قرار میگیرند نمیتوانند از فرزندان خود انتظار داشته باشند که آسیبی در این فضا نبینند.
** تفاوت کودکان دیروز و امروز
نصیری، امتیازی را برای والدین که کودکان دیروز بودند قایل است و آن این است که آندسته از والدین دهه ۵۰ خورشیدی و دهه ۷۰ میلادی که به دنیا آمده این شانس را داشتهاند که نیمی از زندگی را در دنیای واقعی و بخشی را در دنیای دیجیتال بسر بردهاند. در واقع زندگی دیجیتال آنان از نیمه دوم زندگیشان شروع شده است.
او به نقل از «مایکل هریس» در کتاب «پایان غیبت» میگوید: ما مهاجران دیجیتال هستیم برخلاف فرزندان ما که بومیان دیجیتال هستند و در این فضا بزرگ شدند و زندگی کردند به قول جامعهشناسان، ما واپسین معصومانی هستیم که فضای واقعی را در زندگی خود تجربه کردیم. یک پیشبینی غیر قابل انکار وجود دارد و آن این است که چیزی نمیماند تا زمانی که هیچکس روی زمین یادش نمیآید که افراد چطور احساس میکردند. در عین حال، صد البته سوابق و مدارک باقی میماند اما آن تجربه زیستی واقعی دیگر در دورههای بعد وجود ندارد.
این پژوهشگر ارتباطات از تجربه زیستی واقعی یاد میکند که فرزندان بومی دیجیتال آن تجربه را ندارند. باید دید این تجربه مثل چه تجربهای است. نصیری به فضاهای خالی اشاره میکند که کودکان قدیم، آن را تجربه میکردند که کودکان حال چنین تجربهای را ندارند مثلاً والدین، تلاش میکردند که بچهها را هر طور شده بعد از ظهرها، بخوابانند اما گاهی موفق نمیشدند.
نصیری ادامه میدهد: وقتی بعد از ظهرها خوابمان نمیبرد در واقع در نوعی فضای خالی قرار میگرفتیم و این فضا به ما اجازه سرگردانی میداد تا به خودمان و رفتارهایمان فکر کنیم. شاید این زمانها، گاهی بیهیجان و کسالت آور بود ولی همانها بود که زمینه ساز تخیل میشد. شاید شگفتآورترین دستاورد بشر که فضای مجازی و اینترنت است دستاورد همان زمانها باشد.
و اما باید دید آیا پدر و مادرهای امروزی چنین فضاهایی را به کودکان خود میدهند؟ نصیری تاکید میکند: پدر و مادرهای امروزی به جای اینکه بچهها را به کلاسهای متعدد بفرستند بهتر است به آنان زمان بدهند تا به کارها و فعالیتهایشان فکر کند ولی متاسفانه این فضاها را به دلایل متعدد گرفتهاند.والدین تا زیر سن ۱۴ سال قطعاً باید برای کارهایی مثل بازیهای کامپیوتری، چک کردن ایمیل و فیلم نگاه کردن در کنار فرزندان قرار گیرند.
**چه مهارتهایی فرزندانمان میتوانند در حوزه سواد رسانهای داشته باشند
حال که به دنیای دیجیتال، آمدهایم و از آن گریزی نیست باید دید برای غرق نشدن در آن و دور نیفتادن از دنیای واقعی باید چه مهارتهایی را داشته باشیم و به فرزندان نیز منتقل کنیم.
**مهارت خوب دیدن
نصیری میگوید: از نظر کارشناسان، اولین مهارت، مهارت خوب دیدن است به عبارت دیگر هرآنچه را که میبینیم به راحتی پذیرا نباشیم.شک داشته باشیم و پرسشگر باشیم و این روحیه را در خودمان و فرزندان آموزش دهیم. ایکاش والدین، وقتی بچهها از مدرسه میآیند به جای اینکه از آنها بپرسند که چه چیزی یاد گرفتند، این را بپرسند که امروز چه سوالاتی برای آنها مطرح شد؟ یا اینکه برای سوالات خود چه پاسخهای متفاوتی را پیدا کردهاند؟ از مسیر مدرسه چه چیزهایی نظرشان را جلب کرده است. این سوالات در واقع، دقت بچهها را در خوب دیدن افزایش میدهد. پدر و مادرها میتوانند درباره پلانهایی از نمایش یک فیلم با بچهها صحبت کنند. اگر فیلمی، یک دوره تاریخی را نشان میدهد، بروند مطالعه کنند و ببینند که آیا واقعاً آن دوره تاریخی را فیلم به نمایش گذاشته است یا چیز دیگری را نشان میدهد.
**مهارت خوب شنیدن
این کارشناس ارتباطات، مهارت دوم را خوب شنیدن بیان میکند؛ یعنی ارتقاء و قدرت شنوایی در خود و فرزندان که از قدرت بینایی مهمتر است. طوریکه، شنیدن به قوه تخیل ما انقدری که کمک میکند، دیدن، آن کار را انجام نمیدهد.
این عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیمی گوید: وقتی شما یک فایل صوتی کتاب را میشنوید خودتان تصویرسازی در ذهنتان انجام میدهید. کاش والدین وقتی تبلیغی از تلویزیون پخش میشود پارچه ای روی صفحه نمایش تلویزیون بیاندازند و از فرزندان بپرسند که چه چیزی را شنیده و تصور کردهاند. با این تمرینهای ساده میتوان به بچهها کمک کرد که نسبت به اشیاء و اتفاقات اطراف، هم حس و هم تصور داشته باشند.
او ضبط صدا را هم با اهمیت میداند؛یعنی والدین با ضبط کردن صدای خود و کودکانشان و نیز گوش کردن به صدای ضبط شده (کودکان نیز از این امر مستثنی نیستند)، کاستیهای کلام خود را دریابند و آن را اصلاح کنند.
**مهارت خوب صحبت کردن
نصیری، دیگر مهارت مهم را مهارت صحبت کردن میداند. این مهارت برگرفته از این است که چطور خوب دیده و چطور خوب شنیدهایم. در خوب صحبت کردن است که میتوان در جمله مکسهای لازم و بجا را رعایت کرد. وقتی خوب صحبت میکنیم میدانیم که کجا باید بار احساسی به واژهها بدهیم و اینکه تا وقتی بار معنا را درک نکرده باشیم صحبت ما قطعاً نمیتواند اثرگذاری لازم را باشد.
**مهارت خوب خواندن
این کارشناس، مهارت خوب خواندن را هم از مهارتهای مهم بر میشمرد. حتی از قول شهید مطهری میگوید: نحوه صحیح کتاب خوانی یا هر متن نوشتاری، زمانی اتفاق میافتد که حداقل سه بار، آن را بخوانیم. یعنی برای بار اول که کتاب یا متن را میخوانیم نمیتوان موضعی برای آن داشت این برای بار دوم است که همدلانهتر، متن را میتوان خواند؛ انگار که صحبت های دوستی را داریم گوش میدهیم.
نصیری، خواندن در بارسوم را خواندنی نقادانه بیان میکند که میتوان در این مرحله از خواندن، نقاط ضعف و برجستگیها یا نقاط قوت را مدنظر قراردهیم. وقتی متنی را میخوانیم، درک محتوی و معناهای عبارتهای آن را زمانی میفهمیم که درک عمیقتری از موضوع داشته باشیم که با یک بار خواندن این درک ایجاد نمیشود.
خوب خواندن را میتواند در شبکههای اجتماعی و بازنشر متنها در این شبکهها عملیاتی کرد. به عبارت دیگر وقتی یک بار، متنی را میخوانیم نباید آن را سریع باز نشر دهیم. باید دید، آن مطلب چقدر با ارزشهای ما همراستا است و بعد از تفسیر و تجزیه و تحلیل آن را باز نشر دهیم.
**مهارت خوب نوشتن
نصیری درباره این مهارت اظهار میدارد: خوب نوشتن، رخ نمیدهد مگر اینکه اهل مطالعه باشید و اینکه زمانی میتوانید بخوبی قلم بزنید که مهارتهای قبلی را فراگرفته باشید. منظور نظر نصیری از خوب نوشتن آن است که هر چقدر روی مهارتهای ذکر شده بیشتر متمرکز شویم وقتی به آموزههای سواد رسانهای میرسیم در واقع میخواهیم به پاسخهایی مشابه برسیم که مثلاً چه کسی چه میگوید؟ از چه کانالی و با چه تکنیک و انگیزهای و با چه تاثیری سخن میگوید؟
او فایده ارتقاء این مهارتها را در این میداند که میتوان به مسئولیت اجتماعی خودمان واقف شویم و اصلاً اخلاق مراقبت را ایجاد کنیم؛ یعنی علاوه بر اینکه مراقب اندیشه و آنچه که میخوانیم و میشنویم باشیم، مراقب فرزندمان هم باشیم که چه پیامی را دارد دریافت میکند.ضمن اینکه فرزندمان هم مراقب اندیشهاش می شود و تلاش میکند پیامهایی را با دوستانش به اشتراک بگذارد که درست و اخلاقی باشد.
این پرسش مطرح میشود که برای کودکی که خواندن، نوشتن بلد نیستند، چه کنیم؟ نصیری در این خصوص این پاسخ را میدهد: ما میتوانیم از او بخواهیم که مثلاً خلاصهای از فیلمی را برایمان تعریف کند که دیده است یا ویژگیهای قهرمان فیلم را برایمان توصیف کند. همچنین میتوانیم از کودک بخواهیم ما به ازای شخصیتهای داستانی را که برایش خواندهایم در واقعیت پیدا کند. مثلاً کلاغی را که در کتاب داستان دیده است در عالم واقع هم به ما نشان دهد و اینکه آیا کلاغها مثل کلاغی که در کتاب داستان دیدهاند، کفش پایشان میکنند یا لباس تنشان میکنند؟ اینگونه است که میتوان با این تمرینها با بچهها، مرز بین اقعیت و مجاز را برای آنان جدا کرد.یعنی تجربه رسانهای او را با خودتان به اشتراک بگذارید.
یک مزیت اینگونه با فرزندان ارتباط برقرار کردن این است که اگر در آینده نزدیک درخواستی از آنان داشته باشید پذیراتر میشوند. اینکه کنارشان چند دقیقه بنشینیم و با آنان حرف بزنیم باعث میشود که در آینده اعتمادی متقابل بین ما و آنان رخ دهد.
از نظر نصیری، بزرگترین نقطه ضعف ما خانوادهها همین عدم گفت و گو بین والدین و فرزندان است.او به تجربهای اشاره میکند مبنی براینکه یک بار از ۵۰ پدر و مادر پرسید که آیا به موسیقی رپ علاقه دارند؟ جالب اینکه از ۵۰ مخاطب نصیری، ۴۵ نفر بودند که علاقهای به این نوع موسیقی نداشتند این در حالی بود که فرزندان آنان علاقهمند به رپ بودند. این تفاوت از نظر این کارشناس ارتباطات عجیب است و نشان میدهد که والدین در جزیرهای جدا از فرزندان زندگی میکنند. بویژه از وقتی که تلویزیون آمد و بعد از آن ابزارهایی دیگر و ارتباطات شفاهی، بسیار کم رنگ شد، والدین از فرزندان خود، بیشتر جداماندند.
این عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، می گوید: در زمان حاضر اعضای خانواده جدا از هم، اما زیر یک سقف بسر میبرند. پدر مقابل تلویزیون، مادر در آشپزخانه و فرزندان هم در اتاقهای خود مشغول چت کردن هستند اما رابطههایشان کاهش یافته است.
درست است که دیجیتالی شدن فرهنگ خانواده ایرانی، قطعاً به «والدگری رسانهای» نیازمند است، اما آیا به این معناست که والدین باید حتماً اشراف کامل به تکنولوژی داشته باشند؟ در این راستا نصیری چنین اشرافی را مد نظر ندارد. یعنی میگوید که لازم نیست که والدین اشراف کامل یاد شده را داشته باشند؛ یعنی حتماً نباید به کارگاه های متعدد بروند تا وبگردی یاد بگیرند و نقش مفتش برای کودک خود داشته باشند بلکه والدگری رسانهای چیزی جز تعامل و ارتباط نیست یعنی نگاه مذاکره محور با فرزند خود داشته باشیم همراهی، احساس دوستی و احترام متقابل با هم داشته باشیم؛ یعنی هم در مقام یادگیرنده و هم در مقام یاد دهنده باشیم. مطمئن باشید که اگر والدین با فرزندانشان رابطهای نداشته باشند، فرزندان در جایی دیگر این رابطه را خواهند یافت.
**راهکارها برای والدگری رسانه ای
راهکارها برای والدگری رسانهای اتفاقاً چیزهایی ساده است که ما ممکن است به آنها بی توجه باشیم. نخستین راهکاری که نصیری از آن سخن میگوید این است که هر گونه مدیریت و برنامهریزی را باید از خودمان (والدین) شروع کنیم.
در کتاب «تربیت بدون فریاد» اثر «هال ادوارد رانکل» تاکید شده است که اگر مشکلی را در فرزند می بینیم باید در ابتدا خودمان را اصلاح کنیم. اگر خودمان استفاده بجا از رسانه داشته باشیم فرزندمان هم یاد میگیرد. مادری که ۶ یا هفت ساعت در مقابل انواع صفحه نمایش قرار میگیرد نمیتواند از فرزند خود این انتظار را داشته باشد که این کار را نکند.
نصیری از بی حوصله بودن برخی والدین انتقاد میکند و میگوید: ما والدین به واسطه انواع فشارها، کمی بی حوصله شدهایم و این مساله باعث میشود که همدلانه و با صبوری با فرزندان رفتار نکنیم. تا قبل از مادرشدنم آنقدرها خویشتن دار نبودم در حالی که وقتی مادر شدم چون کسی مثل فرزندم را مثل آینه در مقابلم میدیدم مواظب حرف زدن و رفتار خود بیشتر بودم. راستش، وقت گذاشتن با بچهها بشدت فاصله را کم و درک متقابل را ایجاد می کند.
**از کجا وقت بیاوریم؟
نصیری در پاسخ به این سوال، چنین گفت: اگر وقت چندانی نداریم میتوانیم از وقتهایی استفاده کنیم که به ظاهر مهم نیست اما اتفاقاً میتوان از آن زمانها برای گفت و گو با فرزند استفاده کرد که یکی از این وقتها، زمان رانندگی است. میتوان برای کودک زیر سن مدرسه در آغاز صبح کنار تختش بنشینیم و به او صبح بخیر بگوییم و این نکته را بازگو کنیم که قرار است روز خوبی داشته باشد. یا اینکه اگر به مدرسه میرود به او گوشزد کنیم که از معلم خودش سوال کند. همچنین آخرشب بچه در اتاق بچه چند دقیقهای درکنارش بنشینیم و حرف بزنیم؛ بدین ترتیب ارتباطات ما خیلی موثرتر می شود.
نصیری معتقد است: میتوان سطح سلیقه فرهنگی فرزندان را زیر سن مدرسه با کارهایی مثل توجه کردن برای خرید یک کتاب خوب، بردن او به سینما برای دیدن یک فیلم خوب، ارتقاء و افزایش داد.هر چه این ذائقه و سلیقه فرهنگی فرزندان ما در کودکی افزایش یابد قطعاً آسیبهای آنان در آینده در فضای مجازی کاهش مییابد.
به گفته این عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، میتوان بچه را به شهر کتاب برد و با او بین قفسههای کتاب قدم زد و به او اجازه داد تا کتاب دلخواه خود را انتخاب کند، این کار نسبت به اینکه خودمان از جایی دیگر برای او کتاب بخریم، خیلی بهتر است. این توجه کردن به انتخاب رسانهای فرزندانمان میتواند خیلی کمک کند تا در آینده در مواجهه با پیامهای رسانهای عاقلانه گزینش گر باشند و هر پیشنهادی را در پیام رسانه نپذیرند.در کتاب «تربیت بدون فریاد» اثر «هال ادوارد رانکل» تاکید شده است که اگر مشکلی را در فرزند می بینیم باید در ابتدا خودمان را اصلاح کنیم.
او نیاز به بازتعریف حریم خصوصی را هم مهم میداند؛ منظور این است که والدین یکسری ابزارهای رسانهای را به شکل خصوصی برای خودشان در خانواده مطرح می کنند به گونهای که ورود افراد به این حریم را تعدی به حریم خصوصی خودشان تلقی میکنند. مساله اینجاست وقتی کودک بزرگ می شود، دقیقاً همین مطالبه را از پدر یا مادر دارد. در اینجا چالشی رخ میدهد. یعنی پدر و مادر درحالی که نمیخواهند فرزندشان به حریم خصوصی آنها وارد شود اما این اجازه را به خودشان میدهند وارد حریم او شوند و این سرآغاز یک چالش فلسفی بین والدین و حریم فرزندان است.
راهکار آن این است که ما از همان ابتدا حوزه حریم خصوصی را متفاوتتر تعریف کنیم مثلاً بگوییم که وسیلهای هست که من بیشتر از او (فرزند) استفاده میکنم ولی به این معنا نیست که اگر کسی به طور اتفاقی یا از روی عمد از آن استفاده کرد به معنای تعدی به حریم خصوصی من است و مجازات میشود.
نصیری اظهار میدارد: اینگونه رفتار و صحبت کردن با فرزند باعث میشود تا به جای اینکه مقابل او قراربگیریم در کنار او باشیم و این کمک میکند که ما را پذیرا شود. والدین وقتی سایتی را دارند میبینند و یکدفعه فرزندشان نیز سرمی رسد، به او نگویند «دوست ندارم کنار من باشی» یا اینکه بلافاصله صفحه را عوض کنند؛ بلکه میتوانند به آنها بگویند که «فکر نمیکنم، مناسب سن و سال تو باشد و مناسب من هست و در حوزه کاری من هست وقتی خودت بزرگتر شدی این مطالب شاید بیشتر به دردت خورد» این همدلی، میتواند جلوی خیلی از مشکلات تهدید کننده رسانهای برای فرزند را بگیرد.
این عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تاکید میکند که همیشه سواد رسانهای سلسله آموزشهای بی پایان است چون دانش، پایان ندارد باید خودمان را با فرزندانمان به روز کنیم اگر نمیتوانیم پابه پای آنان برویم بنشینیم کنارشان و یاد بگیریم و این کار چه اشکالی میتواند داشته باشد؟
او خاطرنشان میکند: والدین نباید تسلیم شوند و فضا را به بچهها بسپارند. چرا فکر میکنیم که وقت گذاشتن برای بچهها در واقع لطف کردن به آنان است؟ ما در قبال آنان مسئول هستیم، برای فرزندان وطن هم مسئول هستیم؛ اگر ببینیم دوستشان پیامی را میفرستد و مناسب نیست از فرزندان سوال کنیم که آیا دوستشان وقتی داشته این پیام را می فرستاده با پدر و مادرش مشورت کرده است؟ به هر حال سعی کنیم فضای سرگرمی و فراغت و آسایش را با فرزندانمان را بیشتر کنیم هر چه تجربه مشترک رسانهای و غیر رسانهای بیشتر باشد شانس برقراری ارتباط با فرزندمان افزایش پیدا میکند و آنان بیشتر با واقعیات آشنا میشوند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمی یابند.